۱۳۹۱/۱۱/۱۷

ایا عمر ابن خطاب در حدیث قلم و قرطاس به پیامبر نسبت هذیان گویی داده است؟


ایا عمر ابن خطاب در حدیث قلم و قرطاس به پیامبر نسبت هذیان گویی داده است؟
نویسنده: مجاهد دین
شیعیان با توسل به روایت قلم و قرطاس، پدر زن پیامبر یعنی عمر بن خطاب را مورد تهمت و کینه و بغض قرار داده اند و میگویند که عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید. در آن جریان نزد پیامبر اختلاف و تنازع میشود. پیامبر عزم بر نوشتن کتابی داشت اما وقتی متوجه  اختلاف و تنازع شد دیگر نوشتن نامه را نیاز ندانست و انها را از نزد خود بیرون کرد چون میدانست که خداوند نیز انها را بر چیزی که خود دوست دارد جمع میکند، انجا که چندین بار مصرانه امر به  پیش نمازی ابوبکر میکند و جمله ی معروف يَأبَى اللَّهُ وَالمُؤمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكرٍ را تکرار میکرد. پیامبر برای اینکه جلوی اختلاف بعد از خود را بگیرد با پیش نماز کردن ابوبکر به مردم فهماند که بعد از من ابوبکر است که امام شما خواهد بود.و خواست آن را مکتوب کند تا جلوی اختلاف مدعیات تشیع با سواد اعظم مسلمانان را بگیرد. در واقع اگر پیامبر وصیت کتبی ننوشت در عوض وصیت عملی کرد و با عمل ابوبکر را در حیات خود امام امت قرار داد.
ما اینجا حدیث معروف به قلم و قرطاس را بررسی میکنیم.


 روایاتی که به قلم و قرطاس مشهور هستند به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته که "قالوا" و "اهجر" همراه هم آمده اند و دسته ی دیگر "قال" و "وجع" با هم آمده اند.برای مثال
بخاری:فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ(5669 و 5345) عمر گفت بیماری بر پیامبر صلی الله علیه و سلم غلبه یافته است
مسلم:فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ(4322و1637)
سنن کبری نسائی:  فقال عمر إن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قد غلب عليه الوجع..(حدیث شماره ی5852 و 7516)
 فقال عمر إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(7516)
مصنف صنعانی:  فقال عمر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(9757)
دلائل النبوه بیهقی:فقال عمر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(3109)
مسند احمد بن حنبل: فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ (3111)
و در دسته ی دوم از روایات "قالوا" و "اهجر "امده است: برای مثال
بخاری: قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(4431و4168)
مسلم: قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(4319و 1637)
سنن کبری نسائی:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(5854) گفتند او را چه شده است ایا مارا ترک میکند؟ از او بپرسید
المصنف ابن ابی شیبه:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(9992)
دلائل النبوه بیهقی:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(3108)
چند نکته ی روشن گرانه درباره ی این روایات:
1- دقت کنید اگر منظور عمر رضی الله عنه این است که او هذیان میگوید،چه نیازی به این دارد که به حالت پرسشی این را بگوید؟ راحت میگفت که این مرد هذیان میگوید، و نمیگفت آیا هذیان میگوید؟(اهجر؟)
2-دقت کنید که در روایات دیگری که در آنها (قال) آمده از کلمه وجع به صورت خبری استفاده شده  و به حالت پرسشی نیامده است که باز تایید حرفای ما میباشد.یعنی حدیث صحیحی که قال عمر و هجر را با هم بیاورد وجود ندارد بلکه همه قالوا هستند.
3- تعبیر خود ابن عباس رضی الله عنهما به وجع آمدن پیامبر است. در حدیث امده قال ابنُ عباسٍ يومُ الخميسِ، وما يومُ الخميسِ ؟ ! اشتدَّ برسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ وجعُه. پس وجع گفتن توهین نیست بلکه بیان وضعیت بیمار است.
یک بار دیگر دقت کنید:
قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ - صلى الله عليه وسلم - غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا 
سیدنا عمر وجع را به کار برده اند که ارتباطی به هذیان ندارد
4- آنجا که حالت پرسشی دارد  گفته شده"وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه ." دقت کنید که در هیچ یک از روایات، قال را(که مخاطبش عمر قرار دهند) نیامده است. بلکه در همه ی روایاتی که اهجر آمده بدون استثناء قالوا نیز آمده است.
5- از جمع این روایات متوجه میشویم که سیدنا عمر به هیچ وجه نگفته است که پیامبر صلی الله علیه و سلم هذیان میگوید بلکه تنها گفته است درد و ناراحتی بر پیامبر غلبه یافته(غلب علیه الوجع) و در دیگر روایات نیز امده که وقالوا: ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. این جمله نیز بعد از تنازع نزد پیامبر گفته شده است.
6-شیعه آن دو گروه تنازع کننده را خواه ناخواه، مستقیم و غیر مستقیم سنی و شیعه معرفی کرده است. با این فرض شیعه و با توجه به جمله ی وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه برداشت میشود که گوینده  ی اهجر از طرف شیعه یا از طرف موافقان کتابت یعنی علی و موافقانش میباشد.
 علتش این است که عمر میگوید پیامبر صلی الله علیه و سلم درد بر او غلبه یافته است، بعد تنازع میشود و طرفداران کتابت میگویند که آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را ترک میگوید؟ ازش سوال کنید.و یا گفتند آیا مگر پیامبر هذیان میگوید؟ از او سوال کنید.
 نمیشود که گوینده ی هر دو جمله را عمر قرار داد.یعنی نمیشود که هم عمر بگوید درد بر پیامبر غلبه یافته و برید بیرون که کتاب الله ما را بس است و یک طرف دیگر هم باز همان عمر بگوید "ایا مگر پیامبر هذیان میگوید امکان ندارد، برید قلم و قرطاس بیاورید...!!
 پس به هیچ وجه کسی نگفته که پیامبر صلی الله علیه و سلم هذیان میگوید، بلکه با حالت پرسشی و استفهام انکاری گفته شده که چطور کاغذ و قلم نمی اورید؟ آیا پیامبر ما را بدون وصیت ترک می نماید؟ و اگر اهجر را به هذیان معنی کنند باز معنی اش این میشود که آیا مگر پیامبر هذیان میگوید؟ در واقع اهجر به شکل استفهام انکاری به کار برده شده است و به معنی او هذیان نمی گوید می باشد.
برای مثال یکی به دوستش میگوید : مگر ترسو هستی که نشسته ای؟  این جمله استفهام انکاری است یعنی اینکه تو ترسو نیستی. و جمله و قالوا ما شانه اهجر یعنی پیامبر را چه شده است؟ او که هذیان نمیگوید از او بپرسید تا بفهمید.
اگر شیعه هر دو پایش را در یک کفش قرار دهد و بگوید غیر ممکن است حتما گفته شده که پیامبر هذیان میگوید از آنها میپرسیم که چرا به حالت سوالی امده است؟ چرا واضح نگفته اند که پیامبر هذیان میگوید؟ چرا سوالی و استفهامی گفته شده؟ و مهم تر از همه چرا قالوا امده؟ چرا شیعه این جمله را فقط به عمر نسبت داده است؟
پس از قراین برداشت میشود که گوینده ی ما شأنُه ؟ أهَجَر از طرف کسانی است که خواستارکتابت بوده اند. و برای اینکه مطمئن بشنوند، گفتند چه شده است؟ ایا ما را ترک میگوید؟ازش سوال کنید تا مطمئن شوید.
 اگر شیعه بگوید گوینده اش عمر است اینکه موافقت عمر در کتابت را میرساند. ولی شیعه خود قبول دارد که گوینده اش از طرف موافقان کتاب یعنی علی و همراهانش است، پس اگر اهجر را به هذیان معنی کنند تهمت هذیان را در واقع موافقان کتابت یعنی سیدنا علی و موافقانش گفته اند.

در یکی دیگر از روایات بخاری امده است
« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامٌ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حُضِرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ قُومُوا عَنِّي » صحيح بخاري، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب کراهية الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
ابن عباس گفت: وقتي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه ی پیامبر مرداني بودند و در بين آنها عمر بن الخطاب نيز حضور داشت، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بياييد بنويسم براي شما نوشته‏اي که بعد از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده و نزد شما قرآن هست، پس کتاب خدا ما را کفايت مي‏کند، و کساني که در خانه بودند اختلاف کردند، با هم خصومت و دشمني کردند، پس برخي مي‏گفتند: بياوريد تا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم کتابي بنويسد، که بعد از آن گمراه نشويد، و برخي حرف عمر را مي‏زدند، پس وقتي همهمه و سر و صدا را زياد کردند ونزد آن‏حضرت‏اختلاف نمودند، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخيزيد»
در این روایت چند نکته وجود دارد
1- اینجا متوجه سخن عمر میشویم که چه گفته است. عمر گفته است درد بر پیامبر غلبه کرده است « قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» 
عمر از باب دلسوزی و ترحم به حال پیامبر و اینکه پیامبر در مشقت نیوفتد گفت که پیامبر بیماری بر او شدت گرفته و نزد ما قران وجود دارد.
2- سپس بین عمر و کسانی که خواستار کتابت بودند اختلاف و تنازع و سر و صدا رخ داد و دسته ای که موافق کتابت بودند یعنی علی و همراهانش گفتند «فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» و دسته ی دیگر نیز گفتند« وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ»
3-از این روایت و جمع دیگر روایت متوجه میشویم که همان موافقان کتابت بوده اند که جمله ی " وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه" را گفته اند. یعنی همانهایی که میخواستند پیامبر چیزی را بنویسد در مقابل عمر که گفته بود پیامبر درد بر او غلبه کرده است گفتند که ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. و با عقل جور در نمی اید که گوینده ی هر دو جمله عمر باشد که یک طرف بگوید حسبنا کتاب الله و طرف دیگر بگوید برید از پیامبر سوال کنید که ایا ما را بدون وصیت ترک میکند ؟
ما اینجا با بررسی روایات  موجود متوجه شدیم که هیچ یک از دو طرف به پیامبر تهمت هذیان گویی را نزده اند بلکه تنها گفته اند که مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید؟؟ اما متاسفانه تشیع نصف خالی لیوان را دیده است و از جمله ی مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید اینطور برداشت کرده اند که پیامبر هذیان گوی میباشد. و طبق روایات موجود به هیچ وجه سیدنا عمر به پیامبر نگفته است که پیامبر هذیان میگوید و روایت صحیحی که بگوید عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید وجود ندارد و هر انچه که شیعه به آن استناد میکند یا روایات ساختگی میباشد یا قول و برداشت دیگران که داخل در متن حدیث نیستند. و با بررسی دقیق و فهم از روایات متوجه شدیم که گوینده ی جمله ی ما شانه اهجر از طرف موافقان کتابت است. پس اگر این جمله توهین باشد گوینده اش سیدنا علی میباشد نه سیدنا عمر.
شیعیان میگوید که پیامبر قصد داشته است که در وصیتش علی را جانشین خود اعلام کند اما چنین چیزی صحیح نیست و فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است و اگر چنین وصیتی مینوشت قطعا او را جانشین خود معرفی میکرد.
برای مثال پیامبر میفرماید: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ . ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَا : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ ، عَنْ مَوْلًى لِرِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " إِنِّي لَا أَدْرِي مَا قَدْرُ بَقَائِي فِيكُمْ ، فَاقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي ، وَأَشَارَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَكِتَاب ابْنُ مَاجَهْ » أَبْوَابُ فِي فَضَائِلِ أَصَحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ... » بَاب فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ حدیث94 . و سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236(
من، نمي‌دانم چه‌قدر درميان شما مي‌مانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.
در این روایت صحیح، پیامبر به جانشینی ابوبکر و عمر بعد از خود اشاره میکند.
همچنین در صحیح مسلم شماره ی2387  امده است: حدثنا عبيد الله بن سعيد حدثنا يزيد بن هارون أخبرنا إبراهيم بن سعد حدثنا صالح بن كيسان عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه ادعي لي أبا بكر أباك وأخاك حتى أكتب كتابا فإني أخاف أن يتمنى متمن ويقول قائل أنا أولى ويأبى الله والمؤمنون إلاأبا بكر. صحيح مسلم » كتاب فضائل الصحابة » باب من فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه
و باز در بخاری امده است: لقد هممت أو أردت أن أرسل الى أبي بكر وابنه وأعهد أن يقول القائلون أو يتمنّى المتمنّون، ثمّ قلت: يأبى الله ويدفع المؤمنون، أو يدفع الله ويأبى المؤمنون.صحيح البخاري 7:218. 
یعنی: عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند: (أدعي لي أبابكر..) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين مي‌ترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه براي خلافت سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را براي خلافت نمي‌پسندند.»
 عن جبير بن مطعم رضي الله عنه عن أبيه قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأمرها أن ترجع إليه قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك كأنها تقول الموت قال صلى الله عليه وسلم إن لم تجديني فأتي أبا بكر مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شماره‌ي3659
جبير بن مطعم رضی الله عنه  مي‌گويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لم‌تجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نيافتي، نزد ابوبكر برو.»

و بی شک اگر وصیت آن موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست
پیامبر صلى الله عليه وسلم تنها و تنها اصرار در پیش نماز بودن ابوبکر را داشت. برای مثال:
لما دخل رسول الله (ص) بيتي قال: مروا أبا بكر فليصل بالناس  قالت: فقلت: يا رسول الله إن أبا بكر رجل رقيق إذا قرأ القرآن لا يملك دمعه، فلو أمرت غير أبي بكر... فراجعته مرتين أو ثلاثا فقال: ليصل بالناس أبو بكر فانكن صواحب يوسف ".229 ومسند أبي عوانة ج 2 / 114. وصحيح البخاري ج 1 / 87 كتاب الاذان ج 1 / 87، ومسند أحمد ج 6 /صحيح مسلم ج 1 / 313، كتاب الصلاة باب استخلاف الامام لعذر.
یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم گفت به ابوبکر رضی الله عنه بگویید تا امامت کند عایشه گفت ای رسول خدا ابوبکر مرد نرم دلی است وقتی قران میخواند نمیتواند جلوی اشک هایش را بگیرد به جای ابوبکر یک نفر دیگر را دستور بدهید.. دو الی سه بار این درخواست را از پیامبر کردم و پیامبر با تاکید بیشتر گفت به ابوبکر بگویید که برای مردم امامت نماز را بکند.

عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد

و ابوبکر چندین  روز را پیش نمازی میکند. به عبارت دیگر پیامبر چهار روز مانده به فوتشان برای نماز عشاء حالشان بد میشود و دیگر نمیتوانند پیش نمازی کنند و دستور میدهد ابوبکر پیش نماز باشد.

حدثنا أحمد بن يونس قال حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه و سلم فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه و سلم ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه و سلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963
معنی:به هنگام نماز عشاء، بيماري آنحضرت سنگين‌تر شد، به گونه‌اي که نتوانستند از خانه بيرون شوند و به مسجددرآيند. عايشه گويد: نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتيم: نه، اي رسول‌خدا، همه در انتظار شمايند! فرمودند: (ضعوا لي ماءً في المخضب) قدري آب براي من در طشت بريزيد! چنان کرديم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتيبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پياپي اتفاق افتاد. عایشه گفت که مردم منتظر بودند تا آخرین نماز عشاء را با پیامبر بخوانند. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نيز آن روزهاي آخر عمر پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- را با مردم نماز گزارد .

اما یک روز مانده به فوت، پیامبرحالشان بهبود می یابد و میخواهد به مسجد بیاید و وقتی که می آید میبیند مردم در حال خواندن نماز ظهر هستد.

فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه و سلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه و سلم بأن لا يتأخر قال ( أجلساني إلى جنبه ) . فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه و سلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه و سلم قاعد بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963
ابوبکر آن روزها را با مردم نمار خواند روز شنبه يا روز يکشنبه، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- احساس کردند که بيماري و درد ايشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابة که یکی از آنها عباس بود آنحضرت را در ميان گرفتند و برای نماز ظهر  به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز مي‌گزارد. وقتي ابوبکر آن حضرت را ديد، کنار رفت که عقب‌تر بايستد. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نياستد و فرمودند: (اجلساني إلى جنبه) مرا در کنار ابوبکر بنشانيد! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وي، نشانيدند، ابوبکر نيز به نماز رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا مي‌کرد، و مردم به نماز ابوبکر . و پیامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بود.

پیامبر صلى الله عليه وسلم ابوبکر را در زمانی که بیمار بودند امام نماز جماعت قرار داده بود و قطعا در این نماز ها نیز علی پشت سر ابوبکر نماز میخواند. و این به این معنی است که ابوبکر شایسته تر برای خلافت بود و مقام و منزلت او از بقیه بیشتر بود.

نویسنده: مجاهد دین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...