۱۳۹۸/۰۲/۱۸

مجاز و حقیقت




انواع جهل و احکام مربوط به آن



 

خلاصه ای از اقوال امام الهدی نصر بن محمد بن أحمد السّمرقندي (متوفی 375 هجری) درباره شرک مشرکان در ربوبیت


نویسنده: مجاهد دین

1️⃣ مشرکان رابطۀ خویشاوندی و نسبی بین الله و جن قرار داده بودند و معتقد بودند که الله متعال با سروات و بزرگان جن ازدواج کرده و از آنها ملائکه به دنیا آمده‌اند و از این رو ملائکه را دختران الله می‌دانستند.

🔹سمرقندی رحمه الله در این باره در تفسیرش می‌نویسد: «ثم قال عز وجل: وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً يعني: وصفوا بين الرب، وبين الملائكة نسباً حين زعموا أنهم بناته. ويقال: جعلوا بينه وبين إبليس قرابة. وروى جبير عن الضحاك قال: قالت قريش: إن إبليس أخو الرحمن. وقال عكرمة: وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً قالوا: الملائكة بنات الله، وجعلوهم من الجن. وهكذا قال القتبي».
🔸ترجمه: «سپس خداوند عزوجل می‌فرماید: {و آن‌ها (= مشرکان) میان او (= الله) و جنیان (نسب و) خویشاوندی قرار دادند}. یعنی بين پروردگار و بین ملائکه نسبی وصف نمودند آنگاه که گمان کردند ملائکه دختران خداوند هستند. و گفته می‌شود که بین اوتعالی و بین ابلیس قرابت قرار دادند. و جبیر از ضحاک روایت کرده که گفت: قریش می‌گفت: ابلیس برادر رحمان است. و عکرمه می‌گوید: گفتند ملائکه دختران الله هستند و آنان را از جن قرار دادند. القتبی اینگونه گفته است».
🗒 تفسیر بحر العلوم از سمرقندی، ج 3 ص 154.

👈 به این خاطر است که می‌گوییم مشرکان، إلهیت را همانند انسانیت، متعدد می‌دانستند؛ یعنی به همان شکل که انسان‌ها متعدد هستند، در فهم مشرکان إلهیت نیز متعدد بود و الله را پدر إله‌ها می‌دانستند و ملائکه را نیز فرزندان الله می‌دانستند. و إله نیز ذاتی است که صفات ربوبیتیِ قائم به ذات خود را دارد. به همان شکل که یک انسان از او انسان دیگری متولد می‌شود و هردو در صفات خود قائم به خود هستند و پدر نمی‌تواند مثلا از او سلب قدرت شنیدن یا دیدن کند، و شنیدن و دیدن فرزند در گرو اذن پدرش نیست، چراکه ذات انسان هنگام به دنیا آمدن، شنیدن و دیدن را از پدرش به ارث می‌برد. و در نزد مشرکان إلهیت نیز اینگونه بود و معتقد بودند إله‌هایشان، نه اینکه به اذن الله قدرت ربوبیت داشته باشند، بلکه معتقد بودند صفات الهیت و ربوبیت را از الله در حین توالد به ارث برده‌اند.

امامیه، جزو مؤمنان و اهل ملّت هستند، و رأی و نظر آنها در مسائل فقهی معتبر است و جز با موافقت آنها، اجماع امّت منعقد نمی‌گردد.


🖊 نویسنده: مجاهد دین

▫️شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله دربارۀ اینکه آیا سوگند خوردن به طلاق باعث واقع شدن طلاق می‌شود یا خیر، اقوال و اختلاف علما را ذکر می‌کند، و بیان می‌کند که بر واقع شدن طلاق کسی که به طلاق سوگند می‌خورد، اجماع وجود ندارد. سپس به نزد دیدگاه امامیه دربارۀ این موضوع می‌رود و می‌گوید شیعیان امامیه نیز معتقد هستند که چنین طلاقی واقع نمی‌شود. 
در واقع امام السبکی رحمه الله بر ابن تیمیه رحمه الله انتقاد وارد کرده بود و گفته بود که ابن تیمیه به فقه شیعه عمل کرده است دربارۀ اینکه اگر کسی زنش را در زمان حیض یا در زمان طهری که با او جماع کرده است طلاق دهد پس طلاقش نمی‌افتد و این، مخالف با قول چهار مذهب اهل سنت و موافق با فقه شیعۀ امامیه می‌باشد. و السبکی، بر ابن تیمیه انتقاد کرده و گفته که چگونه قول شیعه را در این مساله گرفته‌ است در حالی که او با آنها مخالف است! و ابن تیمیه نیز در رد او کتاب مشهورش به نام «الرد علی السبکی» که جزو آخرین تالیفاتش می‌باشد را می‌نویسد.
🔹 ابن تیمیه می‌گوید: «وقد تنازع الناس في أهل الأهواء والبدع هل يعتد بخلافهم؟ على قولين مشهورين في مذهب أحمد ومذهب أبي حنيفة وغيرهما، وهذا قول عامة أصحاب الشافعي، وهو اختيار أبي الخطاب وغيره من أصحاب أحمد، وأكثر الناس يقولون: إنه يعتد بخلافهم إذا كانوا من أهل الملَّة، فإنهم داخلون في مسمى الأمة والمؤمنين».
🔸ترجمه: «مردم دربارۀ اهل اهواء و بدعت نزاع دارند که آیا مخالفت آنها به حساب می‌آید و به آن توجه می‌شود یا نه؟ که در مذهب احمد و مذهب ابو حنیفه و غیره، بر دو قول مشهور هستند. و اینکه مخالفت آنها به حساب آورده شود، قول عموم اصحاب الشافعی می‌باشد و این قول، اختیار ابو الخطاب و دیگر از اصحاب احمد می‌باشد، و بیشتر مردم می‌گویند که مخالفت آنها به حساب آورده می‌شود و به مخالفت آنها توجه کرده می‌شود، در صورتی که از اهل ملت باشند. و آنها (امامیه) نیز در مسمّای امّت و مؤمنین داخل هستند».
🗒الرد علی السبکی، ج 2 صص 659-660.

🔹سپس ابن تیمیه در ادامه می‌گوید: «وذلك أنهم وإِنْ كانوا ضالين فيما خالفوا فيه أهل السنة والجماعة فلا يلزم ضلالهم في كل شيء، لا سيما إذا كان قد وافقهم بعض أهل السنة والجماعة في تلك المسائل، ولا يجوز أن يكون الله أقام عليهم الحجة بقول منازعيهم الذين لم يَقُمْ دليل شرعي على عصمتهم، فإنَّ أدلةَ الإجماع إنما دلت على عصمة المؤمنين بلفظ المؤمنين ولفظ الأمة؛ كقوله تعالى: {وَيَتَّبِعْ غَيرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ} [النساء: 115]، وقوله - صلى الله عليه وسلم -: "لا تجتمع أمتي على ضلالة". فإذا كان اسم المؤمنين وأمة محمد - صلى الله عليه وسلم - يتناولهم، ولهم نظرٌ واستدلالٌ، ولهم دين يُوجب قصدهم الحق= لم يبقَ وَجْهٌ لمنع الاعتداد بهم».
🔸ترجمه: «برای اینکه آنها (امامیه) اگرچه در آن چیزهایی که با اهل سنّت و جماعت مخالفت کرده‌اند گمراه هستند، اما از آن چنین لازم نمی‌آید که در همه‌چیز گمراه باشند؛ مخصوصاً با توجه به اینکه بعضی از اهل سنّت و جماعت در این مسائل با آنها (امامیه) اتفاق نظر دارند. و نمی‌شود که خداوند بر آنها (امامیه) بوسیلۀ سخن مخالفانشان –که دلیلی شرعی بر معصوم بودن مخالفانشان از خطا وجود ندارد- حجّت را اقامه کرده باشد. برای اینکه همانا دلایل اجماع دلالت بر عصمت مؤمنان با لفظ «مؤمنان» و لفظ «أمت» دارد، مانند این فرمودۀ خداوند متعال که می‌فرماید: {و از راهی غیر از راه مؤمنان پیروی کند} و این فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم: {امّت من بر گمراهی جمع نمی‌گردد}. پس مادامی که اسم «مؤمنان» و اسم «أمّت محمد» برای آنها (امامیه) هم بکار برده می‌شود و با توجه به اینکه آنها دارای نظر و استدلال خودشان هستند، و دارای دینی هستند که نشان می‌دهد آنها به دنبال حق هستند، پس دلیلی باقی نمی‌ماند که رأی و دیدگاه آنها را به حساب نیاورد».
🗒الرد علی السبکی، ج 2 صص 661-662.

👈چنانکه مشاهده می‌کنید، بالاتر از اسم مسلمان، اسم مؤمن را برای امامیه بکار برده است. و به رأی و دیدگاه امامیه استناد کرده و از آن برای عدم اجماع امّت بر وقوع طلاق کسی که به طلاق سوگند می‌خورد، استفاده کرده است.

👈و ابن القیّم رحمه الله نیز سخنانی مشابه در این باره دارد و معتقد است که رأی و نظر علمای امامیه معتبر می‌باشد و گفته که اگرچه در بعضی از مواضع خطا کرده‌اند، اما از آن چنین لازم نمی‌آید که همۀ آنچه که می‌گویند خطا باشد.
ابن القیّم رحمه الله دربارۀ اینکه اگر کسی که به طلاق سوگند بخورد سپس سوگندش را بشکند، آیا طلاقش می‌افتد یا نه، وجوه مختلفی از اقوال علما دربارۀ آن را می‌آورد، سپس در وجه هفتم دیدگاه شیعۀ #امامیه را در این باره بیان می‌کند و می‌گوید:
🔹«الوجه التاسع: إن فقهاء الإمامية من أولهم إلى آخرهم ينقلون عن أهل البيت أنه لا يقع الطلاق المحلوف به وهذا متواتر عندهم عن جعفر بن محمد وغيره من أهل البيت.
وهب أن مكابرا كذبهم كلهم وقال قد تواطئوا على الكذب عن أهل البيت ففي القوم فقهاء وأصحاب علم ونظر في اجتهاد وإن كانوا مخطئين مبتدعين في أمر الصحابة فلا يوجب ذلك الحكم عليهم كلهم بالكذب والجهل وقد روى أصحاب الصحيح عن جماعة من الشيعة وحملوا حديثهم واحتج به المسلمون ولم يزل الفقهاء ينقلون خلافهم ويبحثون معهم والقوم وإن أخطأوا في بعض المواضع لم يلزم من ذلك أن يكون جميع ما قالوه خطأ».
🔸ترجمه: «وجه هفتم: فقهای امامیه از اولشان تا آخرشان از اهل بیت نقل کرده‌اند که کسی که به طلاق سوگند بخورد و سوگندش را بشکند، طلاقش نمی‌افتد و این موضوع در نزدشان از جعفر بن محمد و دیگر اهل بیت، متواتر می‌باشد. و  این مغرور شدن است که شخص متکبری همۀ آنان را تکذیب کند و بگوید بر دروغ بستن بر اهل بیت همدستی کرده‌اند! برای اینکه در بین آنان (امامیه)، فقها و اصحاب علم و نظر در اجتهاد وجود دارد و اگرچه که دربارۀ موضوع صحابه دچار خطا و بدعت شده‌اند اما چنین چیزی موجب این نمی‌شود که بر همۀ آنان حکم به دروغگو و جاهل بودنشان داده شود، و به تحقیق که صاحبان کتب حدیثی صحیح، از جماعتی از شیعیان روایت کرده‌اند و به حدیثشان عمل کرده و مسلمانان به حدیثشان احتجاج کرده‌اند، و فقها (ی اهل سنت) پیوسته مخالفت‌های آنان را نقل کرده و با آنان بحث کرده‌اند و آنان (امامیه) اگرچه در بعضی از مواضع خطا کرده‌اند، اما از آن چنین لازم نمی‌آید که همۀ آنچه که می‌گویند خطا باشد».
🗒 الصواعق المرسلة في الرد على الجهمية والمعطلة، ج 2 صص 616-617.

چنانکه مشاهده می‌کنید، ابن تیمیه و ابن القیّم، نه تنها شیعیان امامیه را مسلمان و مؤمن می‌دانند، بلکه معتقد هستند که آنها دارای رأی و نظر و اجتهاد خودشان هستند و در مسائل فقهی مخالفت آنها معتبر می‌باشد و اگر قرار باشد در یک مساله اجماع واقع بشود، پس نباید امامیه در آن مساله مخالف باشند و مخالفت آنها جلوی وقوع اجماع را می‌گیرد؛ چرا که همانطور که ابن تیمیه گفته است، آنها جزو مؤمنان و جزو امّت هستند و نصوص دلالت بر عصمت از خطای همۀ امّت و همۀ مؤمنان را دارد، و امامیه نیز جزو مومنان هستند.  

خلاصه ای از اقوال امام ابن تیمیه رحمه الله (متوفی 728 هجری) درباره شرک مشرکان در ربوبیت

خلاصه ای از اقوال امام ابن تیمیه رحمه الله (متوفی 728 هجری) درباره شرک مشرکان در ربوبیت

نویسنده: مجاهد دین

🔹ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «فَإِنَّ الرَّبَّ سُبْحَانَهُ هُوَ الْمَالِكُ الْمُدَبِّرُ الْمُعْطِي الْمَانِعُ الضَّارُّ النَّافِعُ الْخَافِضُ الرَّافِعُ الْمُعِزُّ الْمُذِلُّ فمَنْ شَهِدَ أَنَّ الْمُعْطِيَ أَوْ الْمَانِعَ أَوْ الضَّارَّ أَوْ النَّافِعَ أَوْ الْمُعِزَّ أَوْ الْمُذِلَّ غيْرُهُ فَقَدْ أَشْرَكَ بِرُبُوبِيَّتِهِ».
🔸ترجمه: «پروردگار سبحان، همان مالک، مدبر، عطا کننده، منع کننده، ضرر رساننده، نفع رساننده، خوار کننده، بالا برنده، عزت دهنده و ذلیل کننده است. پس هرکس شهادت دهد که عطا کننده یا منع کننده یا ضرر رساننده یا نفع رساننده یا عزت دهنده یا ذلیل کننده کسی جز اوتعالی است پس در ربوبیت شرک ورزیده است».
🗒 🗒 مجموع الفتاوی ج 1 ص 92.

و ما در این مختصر بررسی خواهیم کرد تا بدانیم آیا مشرکان بت‌هایشان را معطی و مانع و ضار و نافع و معز و مذل و... می‌دانستند؟ تا به تبع آن شرک آنان در ربوبیت ثابت شود، یا نه و فقط الله را دارای چنین ویژگی‌هایی می‌دانستند و در ربوبیت موحد بوده‌اند! 

🔹شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «فَإِثْبَاتُ الْإِلَهِيَّةِ يُوجِبُ إثْبَاتَ الرُّبُوبِيَّةِ وَنَفْيُ الرِّبَوِيَّةِ يُوجِبُ نَفْيَ الْإِلَهِيَّةِ».
🔸ترجمه: «پس اثبات الهیت موجب اثبات ربوبیت می‌شود و نفی ربوبیت موجب نفی الهیت می‌شود». 
🗒 مجموع الفتاوی ج 2 ص 39

🔹و می‌گوید: «فَإِنَّ الْإِلَهِيَّةَ تَسْتَلْزِمُ الرُّبُوبِيَّةَ».
🔸ترجمه: «الهیت، ربوبیت را مستلزم است». 
🗒 مجموع الفتاوی ج 2 ص 433.

❓اکنون آیا متصوّر است که شخصی فقط الله را رب بداند و ربوبیت را فقط برای الله ثابت کند و فقط به ربوبیت الله ایمان کامل و صحیح داشته باشد، امّا در همان حال غیر الله را عبادت کند؟ آیا امکان دارد شخصی غیر الله را عبادت کند، امّا در همان حال به توحید و یکتا بودن خداوند در ربوبیتش هم ایمان جازم و صحیح داشته باشد و هرگونه صفات ربوبیت را از آن کسی که عبادتش می‌کند، نفی کند؟ 

👈یکی از بزرگ ترین شرک مشرکان این بود که برای الله فرزند و همسر قائل بودند. 
🔹شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «وما ينبغي أن يعلم أن أعظم ما كان عليه المشركون قبل محمد، وفي مبعثه: هو دعوى الشريك لله، والولد. والقرآن مملوءٌ من تنزيه الله عن هذين، وتنزيهه عن المثل والولد يجمع كلّ التنزيه».
🔸ترجمه: «آنچه که شایسته است دانسته شود این است که بیشترین چیزی که مشرکان قبل از محمد و در هنگام بعثتش بر آن بودند ادعای شریک و فرزند برای الله بود و قرآن پر از تنزیه و پاک دانستن خداوند از این دو و تنزيهش از مثل و فرزند است». 
🗒 النبوات، ج 1 ص 182.

🔹سپس در ادامه می‌گوید: «ولمّا كان الشركُ أكثرُ في بني آدم من القول بأنّ له ولداً، كان تنزيهه عنه أكثر. وكلاهما يقتضي إثبات: (مِثْلٍ)، و (نِدّ) من بعض الوجوه؛ فإنّ الولد من جنس الوالد، ونظير له، وكلاهما يستلزم الحاجة والفقر، فيمتنع وجود قادر بنفسه. فالذي جعل شريكاً، لو فُرض مكافئاً، لزم افتقار كلّ منهما. وهو ممتنع. وإن كان غير مكافئ، فهو مقهورٌ. والولد يتخذه المتّخذ لحاجته إلى معاونته له؛ كما يُتَّخَذ المال؛ فإنّ الولد إذا اشتدّ أعان والده».
🔸ترجمه: «و چون شرک بیشتر فرزندان آدم این بود که می‌گفتند خداوند فرزند دارد پس تنزیه خداوند از آن (در قرآن) بیشتر از مطالب دیگر آمده است و هردویشان (پدر و فرزند) مقتضای اثبات همانند و همتا از بعضی وجوه می‌باشد برای اینکه فرزند از جنس پدر است و نظیر و همانند آن است. و هردویشان لازم می‌آید که نیازمند و فقیر باشند که چنین چیزی جلوی وجود "یک قادر به نفس خود" را می‌گیرد. پس کسی که شریک قرار می‌دهد اگر فرض شود که آن شریک همانند الله است، پس فقیر و نیازمند بودن هردویشان لازم می‌آید که چنین چیزی غیر ممکن است. و اگر همانندش نباشد پس آن شریک، مقهور و مغلوب می‌باشد. و کسی که فرزندی برای خود می‌گیرد بخاطر نیازش به معاونت و کمک کردن به خودش است که فرزند گرفته است، چنانکه مال را برای چنین هدفی به کار می‌گیرد. چراکه وقتی کار پدر سخت می‌شود فرزند به او کمک می‌کند». 
🗒  النبوات، ج 1 ص 185.

👈و مشرکان ملائکه و أجنه را فرزندان خدا می دانستند که از خدا متولد شده اند، نه اینکه مخلوق خدا باشند، 
🔹ابن تیمیه رحمه الله در توضیح آن می‌گوید: «ثم بين سبحانه أنه مبدع للسماوات والأرض، والإبداع خلق الشيء على غير مثال، بخلاف التولد الذي يقتضي تناسب الأصل والفرع وتجانسهما. والإبداع خلق الشيء بمشيئة الخالق وقدرته، مع استقلال الخالق له وعدم شريك له، والتولد لا يكون إلا بجزء من المولد بدون مشيئته وقدرته، ولا يكون إلا بانضمام أصل آخر إليه».
🔸ترجمه: «سپس خداوند سبحان بیان می‌کند که او پدید آورنده (مبتدع) آسمان‌ها و زمین است و پدید آوردن (ابداع)، خلق کردن یک چیز بدون مثال و مانند است، بر خلاف تولد که متناسب بودن و همجنس بودن بین اصل و فرع را اقتضا می‌کند. و ابداع، خلق کردن یک چیز با مشیت (خواست) و قدرت خالق است؛ بدون اینکه خالق به آن وابسته باشد و شریکی برایش وجود داشته باشد. و تولد تنها با منتقل شدن جزئی از مولَّد، آن هم بدون خواست و قدرت مولَّد است که صورت می‌گیرد، و با پیوستن اصلی دیگر از مولَّد به آن است که تولد صورت می‌گیرد». 
🗒 درء تعارض العقل والنقل ج 7 ص 369.

❓پس اینکه مشرکان برای خداوند فرزند (ولد) قائل بودند، به این معناست که الزاما فرزند را از جنس و عنصر و جوهر پدر می‌دانستند و تناسب و تجانس بین ولد و والد لازم می‌آید. پس چگونه می‌توان ادعا کرد که اثبات فرزند برای الله توسط مشرکان دلیل بر شرک و کفر آنان در ربوبیت و در الهیت و ذات الله متعال نمی‌باشد؟

👈و مشرکان ملائکه را دختران خدا، و إله های خود می دانستند، شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید اسامی ‌این بت‌ها بیانگر این است که مشرکان برای آن بت‌هایشان الهیت و ربوبیت و عزت و تقدیر قائل بودند و به آنها الربة می‌گفتند که مونث الرب است: 
🔹«وقد قال تعالى: ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠﴾، وهذه هي الأصنام الكبرى التي كانت بمدائن الحجاز، فإنه كانت اللات لأهل المدينة، والعزى لأهل مكة، ومناة الثالثة الأخرى لأهل الطائف.
وهذه كلها مؤنثة، كما قال في الآية الأخرى: ﴿إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا١١٧﴾
وهذه جعلوها شركاء له تعبد من دونه، وسموها بأسمائه مع التأنيث، كما قيل: إن اللات من الإله، والعزى من العزيز، ومناة من مني يمنى إذا قدر، وكانوا يسمونها الربة، وهم سموها بهذه الأسماء التي فيها وصفها لها #بالإلهية #والعزة #والتقدير #والربوبية».
🔸ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: {آیا لات و عزّی را دیده‌اید؟! و منات (بت) سومی ‌را}، اینها بت‌های بزرگی بودند که در شهرهای حجاز وجود داشتند، اللات برای اهل مدینه بود و العزی برای اهل مکه و منات که سومی ‌آنان است برای اهل طائف بود. و همۀ‌شان مونث بودند، چنانکه خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: {(‌‏مشرکان) جز الله چیزهایی (= بت‌های) ماده را می‌خوانند و (در حقیقت) جز شیطان سرکش را نمی‌خوانند}. و این بت‌های ماده را شریکان خداوند قرار داده بودند که به جای اوتعالی عبادتش می‌کردند و آن بت‌ها را به نام‌های خداوند نامگذاری کرده بودند، امّا به شکل مونث آن، چنانکه گفته شده اللات از الإله گرفته شده و العزی از العزیز گرفته شده و مناة از منی گرفته شده که به معنای این است با دادن نعمت منت می‌نهد و آن‌ها را الربة می‌نامیدند و مشرکان با این نام‌ها آن‌ها را نامگذاری می‌کردند چون در آن نام‌ها توصیفی برای آن بت‌ها در الهیت و عزت و تقدیر و ربوبیتشان وجود داشت». 
🗒 درء تعارض العقل والنقل ج 7 صص 366-367.

▫️طبق سخن ابن تیمیه رحمه الله، مشرکان به بت‌هایشان الربة می‌گفتند، و الربة هیچ معنای دیگری نمی‌تواند داشته باشد جز اینکه آنان بت‌هایشان را دارای ربوبیت می‌دانستند.

🔹همچنین ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «فَمَنْ اتَّخَذَ الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا فَقَدْ كَفَرَ بَعْدَ إسْلَامِهِ بِاتِّفَاقِ الْمُسْلِمِينَ؛ وَلِأَجْلِ هَذَا نَهَى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ اتِّخَاذِ الْمَسَاجِدِ عَلَى الْقُبُورِ وَعَنْ أَنْ يُجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا فِي خَصَائِصِ الرُّبُوبِيَّةِ».
🔸ترجمه: «پس کسی که ملائکه و پیامبران را به اربابی بگیرد، به تحقیق به اتفاق مسلمین، بعد از اسلامش، کافر گشته است؛ و برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم از درست کردن مساجد بر روی قبور و از اینکه برای الله همتایی در خصائص ربوبیت قرار داده شود، نهی کرده است». 
🗒 مجموع الفتاوی، ج 3 ص 274.

👈پس بنابر سخن ابن تیمیه رحمه الله، این آیه دلیلی است بر اینکه مشرکان همتایانی در خصایص ربوبیت برای الله متعال قائل می‌شدند و شرک مشرکان بخاطر قرار دادن خصایص ربوبیت برای بت‌هایشان بوده است و تا شرک در ربوبیت حاصل نشود شرک در عبودیت و الوهیت حاصل نمی‌گردد.

🔹در جایی دیگر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «فبين سبحانه: أن اتخاذ الملائكة والنبيين أربابا كفر. فمن جعل الملائكة والأنبياء وسائط يدعوهم ويتوكل عليهم ويسألهم جلب المنافع ودفع المضار مثل أن يسألهم غفران الذنب وهداية القلوب وتفريج الكروب وسد الفاقات: فهو كافر بإجماع المسلمين».
🔸ترجمه: «خداوند سبحان بیان نموده که به اربابی گرفتن ملائکه و انبیا کفر است. پس کسی که ملائکه و انبیا را وسائطی قرار دهد و آنان را بخواند و بر آنان توکل کند و از آنان جلب منافع و دفع مضار را درخواست کند، مثلاً از آنان درخواست بخشش گناهان و هدایت قلب‌ها و برطرف کردن سختی‌ها و بستن مشکلات نماید، پس او به اجماع مسلمانان کافر است».
🗒 مجموع الفتاوی، ج 1 ص 124.

👈مواردی که ابن تیمیه ذکر کرده است، مانند جلب نفع و دفع ضرر و هدایت قلب و بخشش گناهان و توکل کردن بر آنان و... همگی مربوط به صفات ربوبیت است و تنها کسی صفات ربوبیت داشته باشد می‌تواند چنین کارهایی انجام بدهد، و چون مشرکان چنین اموری را از آلهه‌یشان توقع داشته‌اند، پس ثابت می‌شود که مشرکان برای بت‌هایشان صفات ربوبیت قائل بوده‌اند 
👈و کسی که بگوید مشرکان در چنین مواردی دچار شرک در ربوبیت نبوده‌اند و خداوند را در ربوبیتش یگانه می‌دانستند، یا جاهلی گمراه است که لازم است به او آموزش داده شود، یا رویگردان از حق بوده و فهمی ‌همچون فهم خوارج دارد.

👈 پس طبق کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه، ثابت می‌شود که مشرکان در ربوبیت مشرک بوده‌اند برای اینکه ابن تیمیه گفته است مشرکان چنین اموری که مربوط به ربوبیت هستند را از آلهه‌یشان می‌خواسته‌اند. 
🔹ایشان رحمه الله می‌گوید: «{ولا يأمركم أن تتخذوا الملائكة والنبيين أربابا أيأمركم بالكفر بعد إذ أنتم مسلمون} فإذا جعل من اتخذ الملائكة والنبيين أربابا كافرا فكيف من اتخذ من دونهم من المشايخ وغيرهم أربابا وتفصيل القول: أن مطلوب العبد إن كان من الأمور التي لا يقدر عليها إلا الله تعالى: مثل أن يطلب شفاء مريضه من الآدميين والبهائم أو وفاء دينه من غير جهة معينة أو عافية أهله وما به من بلاء الدنيا والآخرة وانتصاره على عدوه وهداية قلبه وغفران ذنبه أو دخوله الجنة أو نجاته من النار أو أن يتعلم العلم والقرآن أو أن يصلح قلبه ويحسن خلقه ويزكي نفسه وأمثال ذلك: فهذه الأمور كلها لا يجوز أن تطلب إلا من الله تعالى ولا يجوز أن يقول لملك ولا نبي ولا شيخ - سواء كان حيا أو ميتا - اغفر ذنبي ولا انصرني على عدوي ولا اشف مريضي ولا عافني أو عاف أهلي أو دابتي وما أشبه ذلك. ومن سأل ذلك مخلوقا كائنا من كان فهو مشرك بربه من جنس المشركين الذين يعبدون الملائكة والأنبياء والتماثيل التي يصورونها على صورهم ومن جنس دعاء النصارى للمسيح وأمه».
🔸ترجمه: «{و نه اینکه به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرید، آیا شما را پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر فرمان می‌دهد} پس زمانی که خداوند کسی که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرد کافر قرار داده است، پس کسی که ‌اشخاصی پایین‌تر از آنان مانند مشایخ و غیر آنان را به اربابی بگیرد چگونه خواهد بود؟ و تفصیل سخن اینکه: آنچه که بنده در طلب آن است، اگر از اموری باشد که جز خداوند بر آن قادر نیست باشد، مثلاً شفای مریضانش از آدمها یا حیوانات را بخواهد، یا وفاء به دَینش از جهتی غیر معلوم یا سلامتی بخشیدن به خانواده‌اش از بلای دنیا و آخرت و یاری رساندنش علیه دشمنش و هدایت قلبش و بخشایش گناهش یا وارد کردنش به بهشت یا نجاتش از آتش یا علم و قرآن را به او یاد دهد یا قلبش را اصلاح کند یا اخلاقش را نیکو کند یا نفسش را پاک کند و امثال اینها، پس همۀ این امور جایز نیست که جز از الله متعال طلب کرده شود و جایز نیست که به فرشته یا پیامبر یا شیخی گفته شود؛ حال چه زنده باشد یا مرده، اینکه بگویی گناهم را ببخش یا من را بر دشمنم یاری برسان و مریضی‌ام را شفا بده و یا مرا یا خانواده‌ام یا حیوانم را عافیت بده و امثال اینها. و کسی که چنین چیزهایی را از مخلوقی درخواست کند هرکسی هم که باشد، پس او به پروردگارش مشرک شده است شرکی از جنس مشرکینی که ملائکه و پیامبران و مجسمه‌هایی که از آنان می‌ساختند را عبادت می‌کردند و از جنس دعا کردن مسیح و مادرش توسط نصاری است».
🗒 مجموع الفتاوی، ج 27 صص 67-68.

❓ پس طبق سخن ابن تیمیه رحمه الله، مشرکان از آلهه‌یشان، شفای مریض و عافیت بخشیدن و یاری رساندن بر دشمن و جلب منافع و دفع مضرت‌ها و... را می‌خواستند، و چنین اموری همگی جزو صفات ربوبیت است و نشان می‌دهد که مشرکان برای بت‌هایشان و معبودانشان چنین صفاتی از صفات و خصایص ربوبیت قائل بوده‌اند. 
پس چگونه می‌توان گفت که مشرکان، الله را در ربوبیتش یکتا می‌دانستند؟

#مجاهد_دین 

انکار انتساب کتاب «حقيقة السنة والبدعة» به امام جلال الدین السیوطی رحمه الله (متوفی 911 هجری، 1505 میلادی)


نویسنده: مجاهد دین

متاسفانه مدعیان پیروی از سلف و متسلفان معاصر، کتابی به نام «حقيقة السنة والبدعة» بر منهج نجدیه نوشته‌اند و آن را به زور و بهتان و بدون دلیل و برهان به سیوطی رحمه الله نسبت داده‌اند، که مطالب نوشته شده در این کتاب دربارۀ موضوع تبرک و توسل، مخالف با دیگر تالیفات سیوطی رحمه الله (متوفی 1505 میلادی) می‌باشد. و اين از خدا نترسان خیلی راحت روی جلد اين كتاب مزور، اسم سیوطی را نوشته و به این شکل به دروغ و خیانت این کتاب را به سیوطی نسبت داده‌اند! در این کتاب جعلی به امام سیوطی چنین نسبت داده‌اند که ایشان دعا کردن نزد قبرها و تبرک به آنها را عین دشمنی با الله و رسول و مخالفت با دین و شرع می‌داند!

👈و پاسخ به این تزویر و خیانت به دو وجه است:

1️⃣وجه اول:
▫️امام سیوطی رحمه الله خودش تالیفات خود را نام برده است. ایشان دو کتاب دارد به نام های «حسنُ المحاضرةِ في أخبارِ مصرَ والقاهرة» و  «التحدّث بنعمة الله». و در آن نام کتاب‌های خودش را آورده است اما از کتاب «حقيقة السنة والبدعة» نامی ‌برده نشده است.

▫️همچنین بزرگ‌ترین شاگرد امام سیوطی به نام «عبد القادر بن محمد بن احمد الشافعي الشاذلي»، کتابی درباره زندگینامۀ امام سیوطی نوشته به نام: «بهجة العابدين بترجمة حافظ العصر جلال الدين». و در این کتاب، لیست مولفات سیوطی را ذکر کرده اما اسمی ‌از کتاب «حقيقة السنة والبدعة» نیامده است.

▫️و هیچ عالم دیگری از آن زمان تا اکنون وجود ندارد که در بین تالیفات سیوطی این کتاب را ذکر کرده باشد، تا اینکه یک دفعه بعد از 487 سال نجدی‌های مبتدع در امر توحید و شرک، این کتاب را که کاملاً با ادبیات نجدیه نوشته شده است را بیرون آوردند و برای کسب اعتبار آن را به سیوطی نسبت داده اند! در حالی که عموم نجدیه، امام سیوطی رحمه الله را با توجه به کتاب ها و عقاید او، متهم به شرک و قبوری بودن می‌کنند! آنچه که استنباط می شود این است که آن جاعل دروغپرداز، خیلی ناشیانه و نابخردانه چنین کتابی را به کسی نسبت داده که از هر کسی به نسبت انحرافات و غلوات نجدیه دورتر می‌باشد! چراکه هرکسی کمترین آشنایی با امام سیوطی داشته باشد می‌داند که آنچه در این کتاب جعلی آمده است، نه با عقیدۀ سیوطی همخوانی دارد نه با ادبیات او.

و ما از تزویر گران و سلفی نمایان قلابی تحدی می‌کنیم که ثابت کنند امام سیوطی چنین کتابی داشته است!
در حالی که تاریخ چاپ این کتاب جعلی (1992 میلادی) یعنی بعد از 487 سال از وفات امام سیوطی، آن هم توسط انتشارات «دار الفکر اللبنانی» که مبتنی بر فکر وهابی و نجدی است!!!

👈و جالب تر اینکه، امام سیوطی کتابی دارد به نام «الفارق بين المصنف والسارق» كه رساله ای است درباره سرقت علمی ‌تالیفات دیگر مولفان. و در این کتاب از کسی که بجای اینکه خودش چیزی بنویسد، می‌رود و مطالب دیگران را جمع می‌کند و به نام خودش نشر می‌کند، صحبت کرده است. و محل شگفتی این است که آن جعل کننده‌ای که اين كتاب را به سیوطی نسبت داده است، در واقع سخن ابن تیمیه را کپی کرده است! یعنی جعل کنندۀ این کتاب، سخن ابن تیمیه را آورده و به سیوطی نسبت داده است! در حالی که اگر اینها سخن سیوطی می‌بود، پس نباید سیوطی سخنان ابن تیمیه را برای خودش کپی می‌کرد و به اسم خودش نشر می‌کرد! بلکه باید آن را مثلا از زبان او نقل می‌کرد!

➖برای مثال شما به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم از ابن تیمیه، جلد 2 ص 190 الی 193 مراجعه کنید و مشاهده می‌کنید مطالب این صفحات همان مطالب و همان عبارت‌هایی است که در کتاب جعلی منتسب به سیوطی در صفحه 40 و 41  آمده است که با اندکی ادبیات نجدیه آمیخته شده است،

🔸برای مثال به اين جمله که در کتاب جعلی «حقیقة السنة والبدعة» ص 42 به سیوطی نسبت داده شده است نگاه کنید:
 «فأما إن قصد الإنسان الصلاة عندها أو الدعاء لنفسه في مهماته وحوائجه متبركاً بها راجياً الإجابة عندها فهذا عين المحادة لله ولرسوله ومن المخالفة لدينه وشرعه وابتداع ديناً لم يأذن به ولا رسوله ولا أئمة المسلمين المتبعين آثاره وسننه».

🔸و سخن ابن تیمیه را نیز نگاه کنید: «فأما إذا قصد الرجل الصلاة عند بعض قبور الأنبياء والصالحين، متبركا بالصلاة في تلك البقعة، فهذا عين المحادة لله ورسوله، والمخالفة لدينه، وابتداع دين لم يأذن به الله».
اقتضاء الصراط المستقیم ج 2 ص 193.

👈چنانکه مشاهده می‌کنید اینها همان سخنان ابن تیمیه است، فقط کمی ‌جمله بندی را تغییر داده است!

👈و اگر کتاب «حقيقة السنة والبدعة» واقعا مال سیوطی بود، پس سیوطی طبق کتابش «الفارق بين المصنف والسارق»، مصنف نبوده! بلکه سارق بوده! چراکه سخنان ابن تیمیه را به سرقت برده و در کتاب خودش کپی کرده است!

2️⃣وجه دوم: عقیدۀ امام سیوطی رحمه الله با چنین چیزی مخالف است.

▫️برای مثال در حاشیه‌اش بر سنن النسائی ج 2 ص 43  به نقل از البیضاوی می‌گوید: «لما كان اليهود والنصارى يسجدون لقبور أنبيائهم تعظيما لشأنها ، ويجعلونها قبلة يتوجهون في الصلاة نحوها واتخذوها أوثانا لعنهم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ومنع المسلمين من مثل ذلك ، وأما من اتخذ مسجداً في جوار صالح وقصد التبرك بالقرب منه فلا يدخل في ذلك الوعيد».
ترجمه: «چون یهود و نصاری برای قبر پیامبرانشان سجده می‌کردند و آنان را تعظیم می‌کردند، و آنها را قبله‌گاهی که در نماز به سمت آنها رو کنند قرار داده بودند و آنها را وثن‌هایی قرار داده بودند، برای همین رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آنان را لعنت کرد و مسلمانان را از همانند آن منع کرد. اما کسی که مسجدی را در کنار قبر انسان صالحی قرار دهد و بخاطر نزدیکی به او قصد تبرک داشته باشد، پس این کارش در آن وعید پیامبر داخل نمی‌شود».

▫️و در کتاب التوشيح شرح الجامع الصحيح، ج 3 ص 1274 می‌گوید علما از بوسیده شدن حجر الأسود و مصحف و منبر پیامبر و قبر شریفش، بوسیده شدن قبور صالحان را استنباط کرده‌اند، و چنین چیزی را تایید کرده و رد نکرده است.

▫️و همچنین سیوطی کتابی دارد به نام «شرح الصدور بشرح حال الموتى والقبور» و در آن مطالب زیادی دربارۀ ارتباط ارواح با زندگان بیان می‌کند که یکی از باب‌های آن «بَاب عرض أَعمال الْأَحْيَاء على الْمَوْتَى» می‌باشد.

▫️همچنین بعضی از اقوال سیوطی رحمه الله دربارۀ توسل را در این مقاله از ماموستا بهروز عزیزی مطالعه کنید.
https://t.me/tawasolkhelfist/523

✔️با توجه به مطالبی که بیان شد، ثابت می‌شود که کتاب «حقيقة السنة والبدعة» کتابی جعلی بوده و انتساب آن به سیوطی رحمه الله جزو دروغ‌ها و خیانت‌های نجدیه می‌باشد. و نجدیه برای توجیه اعتقادات باطل و پر از غلو و تکفیری‌شان متاسفانه به جعل کتاب و نسبت دادن آنها به علمای بزرگ اهل سنت پرداخته‌اند و به این شکل برای خود اعتبار کسب می‌کنند.

قایم موشک ابوبکر بغدادی از خلافت کارتونی تا خلافت کاغذی


نویسنده: مجاهد دین

بسم الله والحمد لله وبعد:
پنج سال پیش بود که ابوبکر بغدادی با اندامی استوارتر و سر و سیمایی چابک‌تر، در مسجد موصل و حین خواندن خطبۀ جمعۀ ماه رمضان که صدها نفر حضور داشتند، اعلام خلافتی کارتونی و وهمی‌ و خودخوانده کرد، که از دید او بر منهاج نبوت بود، و حاشا از منهج رسول خدا صلی الله علیه وسلم، و از دید ما بر منهاج خوارجی است که غارت‌گری و قتل و تکفیر را سرلوحۀ کار خود قرار داده‌اند.
و امروز 10 اردیبهشت نود هشت، بعد از پنج سال قایم موشک بازی، ابوبکر بغدادی با اندامی ‌چاق و چله‌تر در فضای کوچکی که دیوارهایش با پارچۀ سفید چروکینی پوشانده شده است، و با نورپردازیی که تداخل سایه‌ها در آن دیده می‌شود، بر روی بالشتک‌هایی سنتی نشسته و در کنارش تنها سه نفر  که صورت‌هایشان پنهان است نشسته‌اند و احتمالاً یکی از آنان ابو ولید الصحراوی باشد.
ابوبکر بغدادی پنج سال چشم گذاشته بود و تا چشم باز کرد دید که از ولایت‌های پهناورش جز اسمی ‌بر روی کاغد باقی نمانده است و با حسرت فراوان کاغذهایی که بر روی آن اسم ولایت‌های خیالی‌اش مانند صومال و یمن و قوقاز و ترکیه نوشته شده است را نگاه می‌کند، و این بار خلافتی کاغذی را به بینندگان الهام می‌کند!

وسعت دایرۀ معنا و مدلول مجتهد نزد ابن تیمیه رحمه الله = هرکس در هر شاخه از دین تخصص داشته باشد پس او در آن شاخه مجتهد است.


🔹شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «وحقيقة الأمر: أَنَّ العامة مقلدة للعلماء، فيمتنع أن يجتمع العلماء على شيء ينازعهم فيه العامة، وإذا قُدِّرَ عاميٌ يتكلم بلا حجة فهذا جاهل لا قول له، وإنْ تكلَّمَ بحجةٍ فهو من أهل الاجتهاد في تلك المسألة، وإِنْ لم يكن من أهل الاجتهاد في غيرها، فإنَّ الاجتهاد مما يقبل التبعيض والتجزؤ؛ فأكثر العلماء يخفى عليهم بعض الشرع، فلو لم يكن المجتهد إلا مَنْ يَعرف جميعَ الأحكام أو يمكنه معرفة جميع الأحكام= لم يكن في الأمة مجتهد، اللهم إلا أن يكون مثل أبي بكر الصديق - رضي الله عنه - الذي لم يُعرف أنه أخطأ في مسألة من مسائل الشرع فاجتهد اجتهادًا يخالف نصًّا، بخلاف غيره فإنَّ لهم اجتهادات توجد مخالفةً لبعض النصوص، ومسائل توقفوا فيها وعجزوا عن معرفة حكمها».

🔸ترجمه: «حقيقت امر اين است كه: عوام مقلد علما هستند، و امکان ندارد علما بر چیزی اجماع کنند و عوام در آن باره با آنها مخالفت کنند، و اگر چنین مقدّر باشد که یک عامی بدون حجّت حرفی بزند، پس او شخصی جاهل است و سخنش ارزشی ندارد، و اگر با حجّت حرف بزند پس او در آن مسأله اهل اجتهاد است؛ اگرچه هم در دیگر مسائل اهل اجتهاد نباشد. برای اینکه اجتهاد قابلیت تبعیض و جزء جزء بودن را دارد. و اکثر علما بعضی از مسائل شرعی بر آنان مخفی مانده است و اگر اینطور باشد که تبدیل به مجتهد نشود مگر اینکه آگاه به همۀ احکام باشد یا بتواند همۀ احکام را بشناسد، پس اصلاً در امّت مجتهدی وجود نخواهد داشت! اللهم مگر اینکه مانند ابو بکر صدیق رضی الله عنه باشد که از او یافت نشده که در مساله‌ای از مسائل شرع خطا کرده باشد و اجتهادی مخالف با نص کرده باشد؛ بر خلاف دیگران که اجتهاداتی دارند که دیده شده مخالف با بعضی از نصوص است، و مسائلی دارند که درباره‌اش توقف کرده‌اند و از شناخت حکم آن عاجز مانده‌اند».

🗒 الرد علی السبکی از ابن تیمیه ج 2 ص 663. و رجوع کنید به: جامع المسائل (4/ 56 - 57)، منهاج السنة (8/ 299)، الاستقامة (2/ 93)، بغية المرتاد (ص 500)، جواب الاعتراضات المصرية (ص 76، 78).

#مجاهد_دین

خلاصه ای از اقوال امام ابن جریر الطبری رحمه الله (متوفی 310 هجری) درباره شرک مشرکان در ربوبیت


1️⃣ 🔹امام مفسرین طبری رحمه الله در تفسیر آیه ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾ [ص: 5] «آیا (محمد همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیز بسیار عجیبی است».
می‌گوید که مشرکان معتقد نبودند که الله به تنهایی بتواند نیاز های همه بندگانش را بدهد و دعای همه بندگانش را بشنود. طبری می گوید: «وقوله (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا) يقول: وقال هؤلاء الكافرون الذين قالوا: محمد ساحر كذاب: أجعل محمد المعبودات كلها واحدا، يسمع دعاءنا جميعنا، ويعلم عبادة كل عابد عبدَه منا (إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ): أي إن هذا لشيء عجيب. كما حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ) قال: عجب المشركون أن دُعوا إلى الله وحده، وقالوا: يسمع لحاجاتنا جميعا إله واحد! ما سمعنا بهذا في الملة الآخرة».
🔸ترجمه: «آن کافرانی که می‌گفتند محمد ساحر و کذاب است می‌گویند: آیا همۀ إله‌ها را یک إله قرار داده که دعای همه ما را می‌شنود و عبادت همۀ ما را وقتی که عبادتش کند می‌داند؟ بی‌گمان این چیز عجیبی است. چنانکه بشر برایمان تعریف کرد از یزید از سعید از قتاده که دربارۀ آیه: {آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} گفت: مشرکان تعجب کردند از اینکه به سوی الله یکتا دعوت شدند و گفتند: نیازهای همۀ ما را یک إله می‌شنود؟ چنین چیزی را در ملت دیگری نشنیده بودیم!».
🗒 تفسیر طبری (متوفى: 310هـ)، ج 1 ص 149. ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ اول 1420 هـ. محقق: أحمد محمد شاكر.

👈طبق فهم امام طبری از این آیه، و روایتی که قتاده آورده است، مشرکان إله را ذاتی می‌دانستند که باید دعاها و نیازها را بشنود و متوجه عبادت عبادت کنندگانش بشود، اما چون الله را عاجز می‌دانستند و معتقد بودند به تنهایی نمی‌تواند چنین کاری بکند، لذا برای او شریکانی قرار داده و به إله‌های دیگری معتقد بودند.

هر بار که دو مسلمان در چیزی اختلاف کردند از همدیگر دوری کنند، در بین مسلمانان عصمت و اخوّتی باقی نمی‌ماند


🔹ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «وقد كان العلماء من الصحابة والتابعين ومن بعدهم إذا تنازعوا في الأمر اتبعوا أمر الله تعالى في قوله : { فإن تنازعتم في شيء فردوه إلى الله والرسول إن كنتم تؤمنون بالله واليوم الآخر ذلك خير وأحسن تأويلا } وكانوا يتناظرون في المسألة مناظرة مشاورة ومناصحة وربما اختلف قولهم في المسألة العلمية والعملية مع بقاء الألفة والعصمة وأخوة الدين . نعم من خالف الكتاب المستبين والسنة المستفيضة أو ما أجمع عليه سلف الأمة خلافا لا يعذر فيه فهذا يعامل بما يعامل به أهل البدع .
فعائشة أم المؤمنين رضي الله عنها قد خالفت ابن عباس وغيره من الصحابة في أن محمدا صلى الله عليه وسلم رأى ربه وقالت : " من زعم أن محمدا رأى ربه فقد أعظم على الله تعالى الفرية " وجمهور الأمة على قول ابن عباس مع أنهم لا يبدعون المانعين الذين وافقوا أم المؤمنين رضي الله عنها وكذلك أنكرت أن يكون الأموات يسمعون دعاء الحي لما قيل لها : إن النبي صلى الله عليه وسلم قال : [ ص: 173 ] { ما أنتم بأسمع لما أقول منهم } " فقالت : إنما قال : إنهم ليعلمون الآن أن ما قلت لهم حق . ومع هذا فلا ريب أن الموتى يسمعون خفق النعال كما ثبت عن رسول الله صلى الله عليه وسلم { وما من رجل يمر بقبر الرجل كان يعرفه في الدنيا فيسلم عليه إلا رد الله عليه روحه حتى يرد عليه السلام } صح ذلك عن النبي صلى الله عليه وسلم إلى غير ذلك من الأحاديث . وأم المؤمنين تأولت والله يرضى عنها . وكذلك معاوية نقل عنه في أمر المعراج أنه قال : إنما كان بروحه والناس على خلاف معاوية رضي الله عنه ومثل هذا كثير .
وأما الاختلاف في " الأحكام " فأكثر من أن ينضبط ولو كان كلما اختلف مسلمان في شيء تهاجرا لم يبق بين المسلمين عصمة ولا أخوة ولقد كان أبو بكر وعمر رضي الله عنهما سيدا المسلمين يتنازعان في أشياء لا يقصدان إلا الخير وقد قال النبي صلى الله عليه وسلم لأصحابه يوم بني قريظة : { لا يصلين أحد العصر إلا في بني قريظة فأدركتهم العصر في الطريق فقال قوم : لا نصلي إلا في بني قريظة وفاتتهم العصر . وقال قوم : لم يرد منا تأخير الصلاة فصلوا في الطريق فلم يعب واحدا من الطائفتين } . أخرجاه في الصحيحين من حديث ابن عمر».
🗒مجموع الفتاوی ج 24 صص 172-173.
🔸ترجمه: «علمای صحابه و تابعین و بعد از آنان هرگاه دربارۀ ‌امری تنازع می‌کردند از این امر خداوند پیروی می‌کردند که می‌فرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾ [النساء: 59]
«و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجام‌تر است».
و دربارۀ یک مساله که مناظره می‌کردند مناظره شان به شکل مشاوره و مناصحه بود و ممکن بود که دربارۀ مساله‌ای علمی‌ و عملی سخنانشان با هم احتلاف پیدا کند اما با این حال الفت و عصمت و اخوّت دینی در بینشان باقی می‌ماند. بله، هرکس با کتاب آشکار و سنّت منتشره مخالفت کند یا با آنچه که سلف امّت بر آن اجماع کرده است مخالفت کند مخالفتی که در آن معذور نباشد پس با چنین کسی همانند اهل بدعت برخورد می‌شود.
➖و عایشه‌ام المومنین رضی الله عنها با ابن عباس و دیگر از صحابه دربارۀ اینکه محمد صلی الله علیه وسلم پروردگارش را دیده است مخالفت کرد و گفت: "هرکس گمان کند که محمد پروردگارش را دیده است پس بزرگترین افترا را بر خداوند متعال بسته است". و جمهور امّت بر قول ابن عباس هستند همراه با اینکه آنان مخالفانشان از کسانی که با ام المومنین رضی الله عنها موافقت کرده باشند را تبدیع نمی‌کنند.
➖و به همان شکل عایشه رضی الله عنها انکار کرد که مردگان صدای زنده را بشنوند، هنگامی ‌که به عایشه گفته شد پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته است: "شما شنواتر از آنان در آنچه که می‌گویم نیستید" گفت: همانا پیامبر فرمود: "آن‌ها هم اکنون می‌دانند که آنچه به آنان گفتم حق است". و همراه با این شکی وجود ندارد که مردگان صدای کفش پا را می‌شنوند، همچنین از پیامبر صلی الله علیه وسلم به ثبوت رسیده که: "هیچ کسی نیست که از قبر شخصی عبور کند که او را در دنیا می‌شناخت و به او سلام کند، جز اینکه خداوند روحش را به او برمی‌گرداند تا جواب سلامش را بدهد". این موضوع از پیامبر صلی الله علیه وسلم در احادیث دیگری به ثبوت رسیده است. و ام المومنین تأویل نمود و خداوند از او راضی باد.
➖و همچنین از معاویه نقل شده که دربارۀ مسالۀ معراج گفته است: "معراج پیامبر با روحش بوده است" و مردم بر خلاف معاویه رضی الله عنه هستند و امثال اینها بسیار است.
و اما اختلاف در احکام که بیشتر از آنی است که در شمار آید و اگر هر بار که دو مسلمان در چیزی اختلاف کردند از همدیگر دوری کنند، در بین مسلمانان عصمت و اخوّتی باقی نمی‌ماند و بی‌گمان ابو بکر و عمر رضی الله عنهما سرور مسلمانان هستند و در چیزهایی با هم تنازع کردند که قصدی جز خیر نداشتند و به تحقیق پیامبر صلی الله علیه وسلم در روز بنی قریظه به اصحابش گفت: "کسی نماز عصر نخواند مگر در بنی قریظه، سپس موقع عصر در مسیر راه فرا رسید، گروهی گفتند نماز نمی‌خوانیم مگر در بنی قریظه و نماز عصر را از دست دادند. و گروه دیگر گفتند: به تاخیر انداختن نماز از ما خواسته نشده است و در راه نماز خواندند و بر هیچ یک از دو گروه عیبی گرفته نشد". این حدیث در صحیحین از حدیث ابن عمر تخریج شده است». 

حکم گفتن این سخن: {اگر فلان شخص نمی‌بود، فلان اتفاق می‌افتاد}


بسم الله والحمد لله وبعد:
گفتن چنین سخنی دو حالت دارد:

➖حالت اول: اگر فلان شخص را مستتقل بالذات بداند، پس این شرک اکبر در ربوبیت است، چون در این صورت به آن سبب اعتماد و توکل کرده و آن را خارج از تقدیر و مشیت خداوند دانسته است؛ برای اینکه سبب، در ایجاد کردن مستقل نیست.

➖حالت دوم: اگر فلان شخص را سببی از طرف خداوند متعال بداند و انجام فعل را بصورت مجازی به آن سبب نسبت داده باشد و بصورت حقیقی به خالق و مقدّر کنندۀ آن سبب نسبت داده باشد، پس این جایز است و اشکالی ندارد، 

🔹چنانکه در صحیح البخاری (3883) و صحیح مسلم (209) از العباس بن عبد المطلب آمده که گفت: به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتم: برای عمویت (ابو طالب) چکار انجام دادی؟ چراکه او از تو حمایت می‌کرد و بخاطر تو خشمگین می‌شد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «هُوَ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ، وَلَوْلا أَنَا لَكَانَ فِي الدَّرَكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»؛ «او در عمق کم جهنم قرار دارد، و اگر من نبودم در پایین‌ترین طبقه و در ته جهنم قرار می‌گرفت». 

👈چنانکه مشاهده می‌کنید، پیامبر صلی الله علیه وسلم قرار گرفتن ابو طالب در عمق کم جهنم را به خودش نسبت داده و فرموده است: «وَلَوْلا أَنَا لَكَانَ فِي الدَّرَكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».

▫️یا مثال‌های دیگری می توان زد، مانند گفتن: {باد بوی خوشی با خود آورد}. {آب گیاهان را رویانید}. {سایۀ درخت گرما را از من دور کرد}. {دیدن تو باعث آرام شدن من شد}. {خوردن غذا مرا سیر کرد}. 
▫️که در اصل گوینده‌اش باید چنین اعتقادی داشته باشد: {خداوند باد را سببی برای آوردن بوی خوش با خود قرار داد}. {خداوند بوسیلۀ آب گیاهان را رویانید}. {خداوند بوسیلۀ سایۀ درخت، گرما را از من دور کرد}. {خداوند دیدن تو را باعث آرام شدن من قرار داد}. {خداوند بوسیلۀ غذا خوردن مرا سیر کرد}.

▫️یا مثال‌های دیگری مانند: {اگر آن سرعت‌گیر نبود، ماشین‌ها به‌سرعت از اینجا رد می‌شدند}. {اگر پادرمیانی تو نبود او را نمی‌بخشیدم}. {اگر تلاش‌های تو نمی‌بود، اینجا مرتب نمی‌شد}. {اگر سرمایه گذاری تو نمی‌بود، شرکت ورشکست می‌شد}. 
▫️که در اصل گوینده‌اش باید چنین اعتقادی داشته باشد: {اگر خداوند بوسیلۀ انسان‌ها آن سرعت‌گیر را در خیابان قرار نمی‌داد، رانندگانِ ماشین‌ها با خواست و مشیت خداوند به‌سرعت از خیابان رد می‌شدند}. {اگر خداوند تو را مقدّر نمی‌کرد که بیایی و پادرمیانی بکنی، خداوند در من چنین مقدر نمی‌کرد که او ببخشم}. {اگر خداوند تو را سببی برای انجام آن تلاش‌ها قرار نمی‌داد، اینجا مرتب نمی‌شد}. {اگر خداوند به تو مال و سرمایه نمی‌داد و تو را سببی برای سرمایه گذاری در شرکت قرار نمی‌داد، پس شرکت ورشکست می‌شد}.

👈پس آنچه که در اینجا اهمیت دارد، اعتقاد و باور گوینده است، اینکه آیا نعمت را به خداوند نسبت داده است یا به مخلوقات؟ و اینکه آیا اسباب را مستقل در نفع و ضرر رساندن می‌داند یا نه؟ و اینکه اسباب را مقدر شده توسط خداوند می‌داند یا نه؟

👈اما وقتی گوینده‌ای می‌گوید: {اگر فلان شخص نمی‌بود، فلان چیز رخ نمی‌داد}، پس در ظاهر و لفظاً، وقوع آن چیز را به آن شخص نسبت داده است، و چون متوهم معنای شرک آمیز هم می‌باشد، لذا پرهیز از گفتن این عبارت و استفاده از عبارتی که معنای صحیح‌تری را می‌رساند بهتر است. 

🔹و ابن القیم گفتن آن را شرک اصغر دانسته است و می‌گوید: «وأما الشرك الأصغر : فكيسير الرياء ... وقول الرجل للرجل: ما شاء الله وشئت ، وهذا من الله ومنك ، وأنا بالله وبك ، وما لي إلا الله وأنت ، وأنا متوكل على الله وعليك ، ولولا أنت لم يكن كذا وكذا . وقد يكون هذا شركا أكبر ، بحسب قائله ومقصده».
🔸ترجمه: «و اما شرک اصغر، مانند ریای کوچک... و این سخن شخص که می‌گوید: اگر خدا و تو بخواهید. این از طرف خدا و توست. من امیدم به خدا و توست. من جز خدا و تو کسی را ندارم. من بر خدا و تو توکل کرده‌ام. اگر تو نبودی چنین و چنان نمی‌شد. و ممکن است این سخنان بر حسب گوینده اش و قصدی که دارد، شرک اکبر باشد». 
🗒مدارج السالکین ج 2 ص 924.

👈 و هرگز شخص مومن و موحدی که چنین سخنی را می‌گوید، به مجرد گفتن این سخن، مشرک به شرک اکبر نمی‌شود، بر خلاف مشرکان که از همان ابتدا توحید ربوبیتشان نقض شده است و اسباب را موثر بالذات می‌دانند. 
و تکفیر کردن مسلمانان به مجرد چنین سخنانی، و متّهم کردن آنان به شرک اکبر بخاطر چنین سخنانی، جایز نیست و از فعل خوارج می‌باشد.

نویسنده: مجاهد دین

خلاصه ای از اقوال امام ابو عبد الله القرطبی رحمه الله درباره شرک مشرکان در ربوبیت


🔹امام قرطبی دربارۀ شک داشتن مشرکان به ربوبیت الله متعال و عدم یقینشان به ربوبیت خداوند می‌گوید: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ" أَيْ لَيْسُوا عَلَى يَقِينٍ فِيمَا يُظْهِرُونَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَالْإِقْرَارِ فِي قَوْلِهِمْ: إِنَّ اللَّهَ خالقهم، وإنما يَقُولُونَهُ لِتَقْلِيدِ آبَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ عِلْمٍ فَهُمْ فِي شَكٍّ. وَإِنْ تَوَهَّمُوا أَنَّهُمْ مُؤْمِنُونَ فَهُمْ يَلْعَبُونَ فِي دِينِهِمْ بِمَا يَعِنُّ لَهُمْ مِنْ غَيْرِ حُجَّةٍ».
🔸ترجمه: «{بلکه آنان در شک هستند و بازی می‌کنند} یعنی نسبت به آنچه که از ایمان و اقرار اظهار می‌دارند در این سخنشان که الله خالقشان است، بر یقین قرار ندارند و تنها از روی تقلید از نیاکانشان آن را می‌گویند آن هم بدون علم، پس آنان در شک هستند. و اگر هم چنین توهم شود که آنان ایمان دارند (به اینکه الله خالقشان است) پس آنان دینشان را بدون هیچ حجتی، بازیچه قرار داده‌اند».
🗒تفسیر قرطبی (متوفى: 671هـ) ، ج 16 صص 129-130. ناشر: دار الكتب المصرية – القاهرة. چاپ: دوم 1384هـ.

🔹همچنین قرطبی رحمه الله درباره قرار دادن فرزند و دختر برای الله توسط مشرکان می‌گوید: «وَمَنْ أَجَازَ أَنْ تَكُونَ الْمَلَائِكَةُ بَنَاتِ اللَّهِ فَقَدْ جَعَلَ الْمَلَائِكَةَ شِبْهًا لِلَّهِ، لِأَنَّ الْوَلَدَ مِنْ جِنْسِ الْوَالِدِ وَشِبْهَهُ».
🔸ترجمه: «و کسی که جایز بداند که ملائکه دختران الله باشند پس ملائکه را شبیه الله دانسته است برای اینکه فرزند از جنس پدر و شبیه آن است».
🗒تفسیر القرطبی، ج 16 ص 71.

🔹 همچنین قرطبی رحمه الله درباره شرک مشرکان در ربوبیت می‌گوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى: (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ) أَيْ هَذَا الَّذِي مَضَى ذِكْرُهُ مِنْ أَمْرِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ وَقِصَّةِ سَبَأٍ مِنْ آثَارِ قُدْرَتِي، فَقُلْ يَا مُحَمَّدُ لِهَؤُلَاءِ الْمُشْرِكِينَ هل عند شركائكم قدرة على شي مِنْ ذَلِكَ. وَهَذَا خِطَابُ تَوْبِيخٍ، وَفِيهِ إِضْمَارٌ: أَيِ ادْعُوَا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ آلِهَةٌ لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لِتَنْفَعَكُمْ أَوْ لِتَدْفَعَ عَنْكُمْ مَا قَضَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى عَلَيْكُمْ، فَإِنَّهُمْ لا يملكون ذلك، و (لَا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَلا فِي الْأَرْضِ وَما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ) أَيْ مَا لِلَّهِ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ مُعِينٍ عَلَى خَلْقِ شي، بَلِ اللَّهُ الْمُنْفَرِدُ بِالْإِيجَادِ، فَهُوَ الَّذِي يُعْبَدُ، وعبادة غيره محال».
🔸ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {بگو: کسانی را که غیر از الله (آلهۀ خود) می‌پندارید، (به فریاد) بخوانید} یعنی این مطالبی که ذکر آن گذشت، از داستان داود و سلیمان و قصه سبأ از آثار قدرت من است، پس ای محمد به آن مشرکان بگو: آیا شُرکایتان بر چیزی از اینها قدرتی دارند؟ و این خطاب توبیخی است و در این جمله، عبارتی پنهان شده است: یعنی کسانی را که گمان می‌کنید آن‌ها آلهۀ شما بجای الله هستند بخوانید تا به شما نفع برسانند یا آنچه را که الله تبارک و تعالی برای شما رقم زده است را از شما دفع کنند، چراکه آنان مالک چنین چیزی نیستند. {(آن‌ها) هم‌وزن ذرهای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آن‌ها یاور و پشتیبانی ندارد} یعنی خداوند از میان آنان هیچ معین و یاری دهنده‌ای برای خلق اشیاء ندارد، بلکه الله در ایجاد کردن منفرد است، پس اوست کسی که عبادت می‌شود و عبادت غیر او محال است». 
🗒تفسیر الجامع لأحكام القرآن، ج 14 ص 295.
🔹 همچنین قرطبی رحمه الله درباره اعتقاد مشرکان به قدرت نفع و ضرر رساندن توسط بت هایشان می‌گوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى:" وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ" وَذَلِكَ أَنَّهُمْ خَوَّفُوا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَضَرَّةَ الْأَوْثَانِ، فَقَالُوا: أَتَسُبُّ آلِهَتَنَا؟ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّ عَنْ ذِكْرِهَا لَتُخَبِّلَنَّكَ أَوْ تُصِيبَنَّكَ بِسُوءٍ. وَقَالَ قَتَادَةُ: مَشَى خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ إِلَى الْعُزَّى لِيَكْسِرَهَا بِالْفَأْسِ. فَقَالَ لَهُ سَادِنُهَا: أُحَذِّرُكَهَا يَا خَالِدُ فَإِنَّ لَهَا شِدَّةً لَا يَقُومُ لها شي، فَعَمَدَ خَالِدٌ إِلَى الْعُزَّى فَهَشَّمَ أَنْفَهَا حَتَّى كَسَرَهَا بِالْفَأْسِ».
🔸ترجمه: «این فرموده خداوند {و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} چون آن‌ها پیامبر صلی الله علیه وسلم را از گزند بت‌ها می‌ترساندند و گفتند: آیا آلهۀ ما را دشنام می‌دهی؟ اگر از بدگویی آن‌ها دست برنداری یا حتما تو را به مرض و جنونی گرفتار می‌کنند یا بلایی سرت می‌آورند. و قتاده گفت: سپس خالد بن الولید سمت العزی رفت تا آن را با تیشه بشکند. خادمانش گفتند: ای خالد تو را از آن برحذر می‌کنیم چراکه العزی قدرتی دارد که چیزی جلودار آن نیست. خالد هم سمت العزی رفته و دماغش را شکست تا اینکه کلا آن را با تیشه درهم شکست». 
🗒تفسیر القرطبی، ج 15 ص 258.
آیا این اعتقاد که مشرکان معتقد بودند بت‌هایشان چنان قدرتی دارند که چیزی جلودار آنان نیست و می‌توانند شخص را دیوانه کنند یا عقلش را مختل کنند یا بلایی بر سر او بیاورند، آیا چنین اعتقادی نشانۀ این نیست که مشرکان صفات ربوبیت و قدرت نفع رساندن و ضرر رساندن برای بت‌هایشان و إله‌هایشان قائل بوده‌اند؟ 

🔹 و همچنین قرطبی رحمه الله در تفسیر آیه 18 یونس درباره اعتقاد مشرکان به شفاعت بدون اذن الله می‌گوید: «أَيْ أَتُخْبِرُونَ اللَّهَ أَنَّ لَهُ شَرِيكًا فِي مُلْكِهِ أَوْ شَفِيعًا بِغَيْرِ إِذْنِهِ، وَاللَّهُ لَا يعلم لنفسه شريكا في السموات وَلَا فِي الْأَرْضِ، لِأَنَّهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فَلِذَلِكَ لَا يَعْلَمُهُ». 
🔸ترجمه: «یعنی: به خداوند خبر می‌دهید که شریکی در فرمانروایی‌اش دارد یا شفیعی بدون اذنش دارد و خداوند شریکی در آسمان‌ها و زمین برای خودش سراغ ندارد؟ چون شریکی برای او وجود ندارد، از این رو است که آن را نمی‌داند».
🗒تفسیر القرطبی، ج 8 ص 322.

خلاصه ای از اقوال امام فخر رازی رحمه الله درباره شرک مشرکان در ربوبیت


🔹فخر رازی رحمه الله دربارۀ شرک مشرکان در ربوبیت می‌گوید: «كَانَ أَكْثَرُ الْخَلْقِ مُقِرِّينَ بِوُجُودِ الْإِلَهِ الْعَالِمِ الْقَادِرِ وَإِنَّمَا الشَّأْنُ فِي أَنَّهُمْ يَتَّخِذُونَ أَصْنَامًا عَلَى صُورَةِ الْأَرْوَاحِ الْفَلَكِيَّةِ وَيَعْبُدُونَهَا وَيَتَوَقَّعُونَ حُصُولَ النَّفْعِ وَالضُّرِّ مِنْهَا».
🔸ترجمه: «بیشتر مردم به وجود إله عالِم و قادر اقرار داشتند و تنها بت‌هایی در صورت ارواح فلکی برای خود می‌گرفتند و عبادتشان می‌کردند و از آنان به دست آمدن نفع و ضرر را توقع داشتند».
🗒 تفسیر مفاتیح الغیب، ج 18 صص 457-458.

🔹همچنین فخر رازی دربارۀ کسی که گمان می‌کند مشرکان اعتقاد نداشته‌اند که بت‌هایشان با الله منازعه می‌کنند و در برابر مشیت و ارادۀ الله قرار می‌گیرند، در پاسخ به چنین کسی می‌گوید: « فَإِنْ قِيلَ إِنَّهُمْ لَمْ يَقُولُوا إِنَّ الْأَصْنَامَ تُنَازِعُ اللَّهَ. قُلْنَا لَمَّا عَبَدُوهَا وَسَمَّوْهَا آلِهَةً أَشْبَهَتْ حَالُهُمْ حَالَ مَنْ يَعْتَقِدُ أَنَّهَا آلِهَةٌ قَادِرَةٌ عَلَى مُنَازَعَتِهِ».
🔸ترجمه: «و اگر گفته شود که مشرکان نمی‌گفتند که بت‌هایشان با الله تنازع می‌کنند. می‌گوییم: هنگامی‌که بت‌هایشان را عبادت کردند و آنان را آلهه نامیدند، حالشان شبیه حال کسی شد که معتقد است آن‌ها إله‌هایی هستند که بر منازعه کردن با الله قادر هستند».
🗒 تفسیر مفاتیح الغیب، ج 2 ص 344.

🔹و اکنون دقت کنید که فخر رازی دربارۀ کیفیت شفاعت مشرکان چه می‌گوید. ایشان می‌فرماید: «إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ: 255] فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى اللَّهِ إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ، وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ، فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».
🔸ترجمه: «آن قوم (مشرکان) دربارۀ اصنامشان می‌گفتند که آن‌ها شفیعان ما نزد الله هستند و می‌گفتند که آن‌ها نزد الله برای ما شفاعت می‌کنند بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند و به همین خاطر خداوند متعال این عقیدۀ‌شان را با این فرموده‌اش رد کرد: {کیست که در نزد او شفاعت کند مگر با اجازه او؟} پس این دلالت دارد بر اینکه آن مشرکان معتقد بودند که بر خداوند واجب است که شفاعت آن اصنام را قبول کند و این نوعی اطاعت‌شدن و پذیرفته شدن است و خداوند این اطاعت‌شدن را با این فرموده‌اش نفی کرده است: {برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود}».
🗒 التفسیر مفاتیح الغیب، ج 27، ص، 504.

 🔹 همچنین فخر رازی می‌گوید: «أَنَّ الْقَوْمَ مَا كَانُوا مِنْ أَصْحَابِ النَّظَرِ وَالِاسْتِدْلَالِ بَلْ كَانَتْ أَوْهَامُهُمْ تَابِعَةً لِلْمَحْسُوسَاتِ فَلَمَّا وَجَدُوا فِي الشَّاهِدِ أَنَّ الْفَاعِلَ الْوَاحِدَ لَا تفي قدرته وعمله بِحِفْظِ الْخَلْقِ الْعَظِيمِ قَاسُوا الْغَائِبَ عَلَى الشَّاهِدِ، فَقَالُوا لَا بُدَّ فِي حِفْظِ هَذَا الْعَالَمِ الْكَثِيرِ مِنْ آلِهَةٍ كَثِيرَةٍ يَتَكَفَّلُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِحِفْظِ نَوْعٍ آخَرَ».
🔸ترجمه: «قوم مشرکان صاحبان نظر و استدلال نبودند بلکه اوهامشان تابع محسوسات بود، هنگامی‌که در مشاهدات خود دیدند که قدرت و عمل یک فاعل به تنهایی نمی‌تواند خلق عظیمی ‌را حفظ نماید، عالم غایب را هم بر عالم شاهد قیاس کردند و گفتند ناگریز باید در حفظ این عالم نیز إله‌های زیادی باشند تا هر یک از آنان بخشی از آن را حفظ نماید».
🗒 تفسیر مفاتیح الغیب، ج 26 ص 368.

پس لازم نیست که مشرکان حتماً اعتقاد داشته باشند که آسمان‌ها و زمین را کسی غیر از الله خلق کرده باشد تا در ربوبیت مشرک شده باشند، چنانکه کسانی که مشرکان را موحّد در ربوبیت می‌دانند چنین خطایی مرتکب شده و گمان می‌کنند چون مشرکان به خالق و رازق بودن الله قائل بودند پس به معنای توحید ربوبیت آنان است! بلکه حق این است که همین که مشرکان به تعدد آلهه معتقد بودند، پس شرک در ربوبیت رخ داده است.

🔹و در تعریف إله  می‌گوید: «أَنَّ الْإِلَهَ الْمَعْبُودَ هُوَ الَّذِي يَقْدِرُ عَلَى إِزَالَةِ الضَّرَرِ، وَإِيصَالِ الْمَنْفَعَةِ».
🔸ترجمه: «إله معبود کسی است که قادر به برطرف کردن ضرر و رساندن نفع باشد».
🗒 تفسیر مفاتیح الغیب، ج 20 ص 357.

مدارج متسلّفه (1)



قسمت اول
نویسنده: مجاهد دین
سلف صالح، یعنی گذشتگان نیکوکار؛ و مراد از آن پیامبر صلی الله علیه وسلم و صحابهای که تربیت شده او بودند و شاگردان صحابه که تابعین بودند میباشد، یعنی کسانی که بیشتر از دیگران به هدایت نزدیک بودند چراکه پیامبر صلی الله علیه وسلم معصوم بود و با وحی در ارتباط بوده و بوسیلۀ خداوند متعال هدایت میشد. و اصحابش رضی الله عنهم نیز زیر نظر رسول الله پرورش یافته و دست پروردگان او بودند. و تابعین نیز شاگردان اصحاب بودند که با جوش و خروشی فراوان بر سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم حرکت میکردند. مسلمانان معتقد هستند که پیروی از فهم سلف صالح، بهتر از پیروی از متاخران است، بلکه اکثریت مذاهب و مدارس و مکاتب اصولی و فقهی و کلامی، به نوعی فهم خود را برای اعتبار بخشیدن، به سلف صالح این امت نسبت میدهند.
اکنون ما مدرسه محمد بن عبد الوهاب (1206 هـ) را نگاهی میاندازیم که نه تنها مدعی است که بر مذهب سلف قرار دارد، بلکه معتقد است که جز او کسی بر فهم سلف نیست و همۀ مخالفانش را متهم به بدعت با درجههای مختلف میکند. و امروزه آنها با اسمهایی مانند سلفی، غیر مقلد، وهابی و نجدی شناخته شدهاند.

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...