نویسنده: مجاهد دین
نعمان بن بشیر رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند که
فرمود: «الدُّعاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ».
ترجمه: «دعا همان عبادت است».
و ابو هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند که
فرمود: «لَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الدُّعَاءِ».
ترجمه: «چیزی با ارزشتر از دعا در نزد الله وجود ندارد».
اما این دعا، کدام نوع دعا است که عبادت است؟ آیا هر دعایی عبادت است؟ قطعا نمیتوان
گفت هر آنچه که دعا باشد، عبادت هم باشد، چنانکه در ادامه توضیح آن خواهد آمد، پس
منظور از دعایی که عبادت است، دعایی خاص است که یکی از ویژگی های این دعا، تغییر
دادن تقدیر خداوند متعال است چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «وَلَا
يَرُدُّ الْقَدَرَ إِلَّا الدُّعَاءُ».
ترجمه: «فقط دعا تقدیر را رد میکند [و تغییر میدهد]».
و همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «لا يُغْنِي حَذَرٌ مِنْ
قَدَرٍ، وَالدُّعَاءُ يَنْفَعُ مِمَّا نَزَلَ، وَمِمَّا لَمْ يَنْزِلْ، وَإِنَّ
الدُّعَاءَ لَيَلْقَى الْبَلاءَ فَيَعْتَلِجَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
ترجمه: «پرهیز و ترس از تقدیر سودی ندارد و دعا در آنچه رسیده و نرسیده، فایده دارد و
بدون تردید دعا با بلا روبرو میشود و تا روز قیامت با یکدیگر زد و خورد دارند».
پس آن دعا و به فریاد خواندنی، عبادت است که قرار است قدر خداوند را تغییر
دهد، نه مطلقاً هر آنچه که به فریاد خواندن و دعا کردن باشد عبادت هم باشد.
کلمۀ دعا در قرآن در کاربردهای زیادی آمده است که مسلّما نمیتوان همۀ آنها را
به همان معنایی که در حدیث: «الدُّعاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ» آمده است، حمل نمود. برای مثال:
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا يَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ
إِذَا مَا دُعُواْ﴾ [البقرة: 282]
«و گواهان نباید
به هنگامیکه آنها را (برای گواهی) فرا میخوانند، خود داری کنند».
در این آیه گواهان را دعا کرده و فراخواندهاند تا بیایند و حاضر شوند و گواهی
بدهند. و صدا زدن و فراخواندن آنان، همان دعا کردن آنان است و شامل حدیث: «الدُّعاءُ
هُوَ الْعِبَادَةُ» نمیشود.
و میفرماید: ﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ
بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ٤٨﴾ [النور: 48]
«و هنگامیکه به
سوی الله و پیامبرش فراخوانده شوند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنها
اعراض میکنند».
و میفرماید: ﴿فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ١٧ سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ١٨﴾ [العلق: 17-18]
«پس باید اهل
مجلسش (و همدمانش) را بخواند(17) ما (نیز) بزودی ماموران آتش را فرا میخوانیم(18)».
مسلماً آن شخص کافری که اهل مجلس و همدمانش را دعا میکند و فرا میخواند، آنان
را به دعای عبادت دعا نکرده و فرانخوانده است.
و میفرماید: ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ فَمَنۡ
أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَقۡرَءُونَ كِتَٰبَهُمۡ وَلَا
يُظۡلَمُونَ فَتِيلٗا٧١﴾ [الإسراء: 71]
«(به یاد آورید)
روزی را که هرگروهی را با پیشوایشان فرا خوانیم، پس کسیکه نامۀ (اعمال) اش را به
(دست) راستش داده شود، پس اینان نامه شان را (با شادمانی) میخوانند، و بهاندازۀ
رشتۀ شکاف هستۀ خرمایی ستم نمیبینند».
و میفرماید: ﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ
عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ
أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٦٠﴾ [البقرة: 260]
«فرمود: پس چهار
پرنده را برگیر، آنگاه آنها را پیش خود قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر
کوهی قسمتی از آن را بگذار، آنگاه آنها را بخوان؛ شتابان به سوی تو میآیند، و
بدان که الله توانمند حکیم است».
در این آیه، ابراهیم علیه السلام، پرندگانی که قطعه قطعه کرده بود و بر روی
کوهها گذاشته بود را فرا میخواند و صدا میزند تا بیایند. آیا این صدا کردن و
این دعا کردن، شامل حدیث: «الدُّعاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ» میشود؟ قطعا خیر.
و میفرماید: ﴿۞إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ﴾ [آل عمران: 153]
«و (بیاد آورید)
هنگامیرا که (در حال گریز از کوه) بالا میرفتید، و به هیچ کس توجه نمیکردید و پیامبر
از پشت سرتان شما را فرا میخواند».
در بخشی از غزوۀ أحد، اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم خود را با شکست روبرو میبینند
و به سمت بالای کوه فرار میکنند و پیامبر صلی الله علیه وسلم را رها میکنند و
پیامبر آنان را صدا میزد که برگردند و بیایند. مسلّما چنین دعا کردن و صدا زدن و
ندا کردنی، به معنای همان حدیث: «الدُّعاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ» نیست. و درست نیست که با فهمی همچون
خوارج، این دعای پیامبر صلی الله علیه وسلم را دعای عبادت دانست و برای رد آن به
چنین آیهای استناد کرد: ﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ
لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ﴾ [فاطر: 14]
«اگر آنها را
بخوانید (صدای) خواندن شما را نمیشنوند، و (به فرض) اگر بشنوند به شما پاسخ نمیدهند».
یا به این آیه استناد کرد: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن
دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا
مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦﴾ [يونس: 106]
«و به جای الله، چیزی
را که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی به تو میرساند؛ نخوان، پس اگر چنین کنی،
بیگمان از ستمکاران خواهی بود».
پس دعای عبادت چیزی غیر از این نوع به دعا خواندن است.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ
كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗا﴾ [النور: 63]
«صدا زدن پیامبر
(الله) را در میان خود همچون صدا زدن یکدیگر قرار ندهید».
و میفرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ
وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ﴾ [النحل: 125]
«با حکمت و پند نیکو
(مردم را) به راه پروردگارت دعوت نما».
در این آیه دعا در معنای دعوت کردن است.
و میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا٥﴾ [نوح: 5]
«و نوح (پس از
نهصد و پنجاه سال نصیحتگری و دعوت) گفت: پروردگارا! به راستی که من قوم خود را شب
و روز (به ایمان) دعوت کردم».
و این نوع دعا کردن و فراخواندن و دعوت کردن، هیچ گونه ربطی به دعای عبادت ندارد.
و میفرماید: ﴿مُتَّكِِٔينَ فِيهَا يَدۡعُونَ فِيهَا بِفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ وَشَرَابٖ٥١﴾ [ص: 51]
«(اهل بهشت) در
آنجا تکیه زدهاند، و در آن میوۀ فراوان و نوشیدنی را میطلبند».
دعا در این آیه به معنای عبادت کردن میوه و نوشیدنی نیست!
همچنین دعا در معنای ادعا کردن و نسبت دادن هم آمده است، مانند:
﴿دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١﴾ [مريم: 91]
«برای (الله)
رحمان فرزندی ادعا کردهاند».
یعنی فرزندی به خداوند نسبت دادهاند یا فرزندی برای خداوند ادعا کرده و قرار
دادهاند.
و میفرماید: ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ
عِندَ ٱللَّهِ﴾ [الأحزاب: 5]
«آنها (= فرزند
خواندهها) را به نام پدرانشان بخوانید که این (کار) نزد الله منصفانهتر است».
و آیات بسیار زیاد دیگری که در آن، معنای دعا چیزی جز تعاون و همکاری نیست که
قوام زندگی انسان جز با آن نمیباشد و انسانها روزانه به طور پیوسته همدیگر را
صدا میزدند و خطاب میکنند و دعوت میکنند بدون اینکه شرکی رخ داده باشد.
اما دعای من دون الله، وقتی با قید من دون الله میآید، تعریف دیگری پیدا میکند
و همان دعای عبادت میشود و اگر آیاتی که در آن دعای من دون الله آمده است را نگاه
کنید، متوجه میشوید که همگی، به صفتی از صفات و خصائص ربوبیت گره خوردهاند، و
این نکته را گوشزد میکند که آن کسانی را که مشرکان به جای الله به فریاد میخوانند،
إله و رب نیستند تا بتوانند به فریاد آنان بیایند، برای مثال خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن
دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦﴾ [الإسراء: 56]
«(ای پیامبر!)
بگو: کسانی را که به جای او (إله خود) میپندارید؛ بخوانید، پس آنها نه میتوانند
بلا (و مشکلی) را از شما دور سازند، و نه تغییر دهند».
مشرکان به این خاطر إلههای من دون الله شان را صدا میزدند و به دعا میخواندند
چون معتقد بودند که میتوانند بلا و مشکلی را از آنان دور سازند یا تغییر دهند و
هدف از به دعا خواندن و فریاد زدن آنان چیزی جز این نمیباشد، و بدون هیچ گونه
شکی، اعتقاد به اینکه کسی بغیر از الله و بطور مستقل از الله، میتواند بلا و مشکل
را از انسان دور سازد یا تغییر دهد، پس او را إله و رب گرفته و برایش خصائص ربوبیت
قائل شده است. پس ثابت میشود که دعایی که همان عبادت است یعنی به دعا خواندن کسی
که نسبت به او معتقد است که خصائص ربوبیت دارد.
معنای آیه در واقع این است که خداوند به مشرکان میگوید: {کسانی که بجای الله
گمان میکنید که إله هستند را بخوانید تا اگر راست میگویید بلا و مشکلی را از شما
دور سازند یا تغییر دهند، امّا بدانید که آنان نمیتوانند بلا و مشکلی را از شما
دور سازند یا تغییر دهند}. و اگر مشرکان معتقد نبودند که بتهایشان قادر به دور
ساختن بلا و مشکل یا تغییر دادن آن هستند، و چنانکه نجدیه ادعا میکنند که آنان
توحید ربوبیت داشتند، پس باید هنگامیکه این آیه را میشنیدند نزد پیامبر صلی الله
علیه وسلم میآمدند و میگفتند: ای محمد چرا خدای تو گمان میکند که ما بتهایمان
را به دعا میخوانیم تا از ما بلایی را دور سازند یا تغییر دهند؟ در حالی که ما
معتقد نیستیم که بتهایمان بتوانند چنین کاری بکنند و در حالی که ما توحید ربوبیت
داریم! پس در این مطلب خوب تأمل کن تا متوجه علت به دعا و فریاد خواندن بتها توسط
مشرکان شده باشی.
طبری رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «يقول تعالى ذكره لنبيه
محمد صلى الله عليه وسلم: قل يا محمد لمشركي قومك الذين يعبدون من دون الله من
خلقه، ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم أرباب وآلهة من دونه عند ضرّ ينزل
بكم، فانظروا هل يقدرون على دفع ذلك عنكم، أو تحويله عنكم إلى غيركم، فتدعوهم
آلهة، فإنهم لا يقدرون على ذلك، ولا يملكونه، وإنما يملكه ويقدر عليه خالقكم
وخالقهم. وقيل: إن الذين أمر النبيّ صلى الله عليه وسلم أن يقول لهم هذا القول،
كانوا يعبدون الملائكة وعزيرا والمسيح، وبعضهم كانوا يعبدون نفرا من الجنّ».
ترجمه: «خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه
وسلم میفرماید: ای محمد به مشرکان قومت که کسانی از مخلوقاتش را بجای او عبادت میکنند،
بگو: ای قوم آن کسانی که گمان میکنید آنان ربها و إلههایی
بغیر از او هستند را، در
هنگام ضرری که بر سر شما میآید، به فریاد بخوانید و ببینید که آیا بر دفع آن ضرر
از شما یا برداشتن آن از شما به سوی دیگری توانایی دارند؟ شما ادعا میکنید که آنها
آلهه هستند در حالی که آنان بر چنین کاری قادر نیستند و نمیتوانند چنین کاری
بکنند، بلکه تنها کسی میتواند چنین کاری بکند که خالق شما و خالق آنان است. و
گفته شده: کسانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم امر شده بود که این سخن را به آنان
بگویند، کسانی بودند که ملائکه و عزیر و مسیح را عبادت میکردند و بعضی از آنان هم
افرادی از جن را».
برحسب تعبیر طبری، مشرکان بتهایشان را هم رب و هم إله میدانستند، پس آن
توحید ربوبیتی که برای مشرکان ادعایش میکنند کجاست؟ مشرکی که با این اعتقاد بتهایش
را به دعا میخواند که بلا و مشکل و ضرری را از او دفع کند یا تغییر دهد آیا به
معنای شرک در ربوبیت نیست؟
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن
دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ
وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢ وَلَا
تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾ [سبأ: 22-23]
«(ای پیامبر!)
بگو: کسانی را که غیر از الله (إله خود) میپندارید، (به فریاد) بخوانید، (آنها)
هموزن ذرهای در آسمانها و در زمین مالک نیستند، و در (تدبیر) آن دو هیچ شرکتی
ندارند، و او (= الله) از میان آنها یاور و پشتیبانی ندارد. و شفاعت نزد او سود
نبخشد؛ مگر برای کسیکه (او خود) برایش اجازت داده باشد».
1-
یا در آسمانها و زمین مالکیت دارند، مالکیتی مستقل
از الله. به این شکل که الله خودش مالک چیزهایی است و إلههای دیگر نیز جداگانه
مالک چیزهایی دیگر.
2-
و اگر مالکیت مستقلی نداشته
باشند، پس در مالکیت آسمانها و زمین، یا
بخشی از آن، با الله شراکت دارند.
3-
و اگر هم در مالکیت شراکت نداشته باشند، پس إلههایشان
یاور و پشتیبان الله در تدبیر امور جهان هستی هستند و الله متعال بخاطر ضعفش و
نیازی که به آلهه دارد، ادارۀ بخشی از جهان هستی را به آنها تفویض کرده است.
4-
و چون شریک الله در تدبیر جهان هستی هستند، پس میتوانند
شفاعت نافذ و بدون نیاز به اذن الله بکنند.
و همۀ اینها شرک صریح در ربوبیت میباشد، امّا متاسفانه سحر زبان کج اندیشان،
چنان شرک مشرکان را تطهیر کرده است و چنان مقلدانشان را چشمبند کردهاند که گمان میکنند
مشرکان حقیقتا موحدانی در ربوبیت بودند که هیچ خلل و ایرادی در ربوبیت نداشتهاند
و برای بتهایشان هیچ صفتی از صفات و خصائص ربوبیت قائل نبودهاند و با این کج
اندیشی اهل قبله را تا سطح مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم پایین آورده و
هردو گروه را موحّد در ربوبیت میدانند و به بهانۀ توسل، مسلمانان مخالف خودشان را
تکفیر کرده و مشرک میدانند.
برای مثال ابن باز میگوید: «أما كونه سبحانه ربَّ الجميع , وخالق
الخلق , ورازقهم، وأنه كامل في ذاته , وأسمائه , وصفاته , وأفعاله، وأنه لا شبيه
له، ولا ند له , ولا مثيل له، فهذا لم يقع فيه الخلاف بين الرسل والأمم، بل جميع
المشركين من قريش وغيرهم مقرون به».
ترجمه: «اما اینکه خداوند سبحان پروردگار همه و
خالق مخلوقات و رازقشان است و اینکه در ذاتش و اسمائش و صفاتش و افعالش کامل است و
اینکه شبیهی ندارد و همتایی ندارد و مانندی ندارد، پس در بین پیامبران و امّتهایشان
اختلافی در چنین اعتقادی رخ نداده است!! بلکه همۀ مشرکان، از قریش و غیر آنان، به
چنین چیزی اقرار داشتند».
و محمد باشمیل از علمای دعوت نجد میگوید: «فقد كان هؤلاء المشركون
يؤمنون بوجود اللّه إيمانًا جازمًا , ويوحدونه في الربوبية توحيدًا كاملًا لا
تشوبه أية شائبة».
ترجمه: «آن مشرکان به وجود الله ایمانی جازم
داشتند و در توحید ربوبیتش او را کاملاً یکتا میدانستند؛ طوری که هیچ شک و شائبهای
در آن نداشتند».
پس مشرکان به خاطر این سه علت بود که إلههای مزعومۀشان را به دعا میخواندند،
و خداوند متعال به مشرکان میگوید که إلههای مزعومۀتان را به فریاد بخوانید اگر
راست میگویید، چراکه برخلاف گمانتان، آنان نه مالک مثقال ذرهای در آسمانها و
زمین هستند و نه در تدبیر و خلق کردن آن با الله شراکتی دارند، و نه یاور و
پشیبانان الله هستند.
پس به دعا خواندن کسی غیر از الله، با این اعتقاد که این سه موردی که در آیه
ذکر شده است در آن من دون الله وجود دارد، چنین به دعا خواندنی، عبادت او محسوب میشود.
طبری رحمه الله میگوید: «فقل يا محمد لهؤلاء المشركين بربهم من
قومك الجاحدين نعمنا عندهم: ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم لله شريك من دونه،
فسلوهم أن يفعلوا بكم بعض أفعالنا بالذين وصفنا أمرهم من إنعام أو إياس، فإن لم
يقدروا على ذلك فاعلموا أنكم مبطلون؛ لأن الشركة في الربوبية لا تصلح ولا تجوز،
ثم وصف الذين يدعون من دون الله فقال: إنهم لا يملكون مثقال ذرة في السماوات ولا
في الأرض من خير ولا شر ولا ضر ولا نفع، فكيف يكون إلهًا من كان كذلك».
ترجمه: «ای محمد به آن مشرکان به پروردگارشان از
قومت که نعمتهای ما را که نزدشان است انکار میکنند {بگو: بخوانید}، ای قوم، {کسانی غیر از او را که
گمان میکنید} آنها
شریک الله هستند، پس از آنان بخواهید که کاری با شما بکنند که ما با کسانی که آنان
را وصف کردیم، کردهایم مثل نعمت بخشیدن یا ناامید ساختن، پس اگر بر چنین کاری
ناتوان بودند پس بدانید که آنها باطل هستند، برای اینکه شرک در ربوبیت درست نیست
و جایز نمیباشد. سپس کسانی که بجای الله آنان را میخوانند وصف میکند و میفرماید:
{آنها هم وزن ذرهای} از خیر و شر و نفع و ضرر {را در آسمانها و زمین مالک نیستند}، پس چگونه کسی که اینگونه است میتواند إله
باشد».
بر حسب سخن طبری، مشرکان در ربوبیت مشرک بودند و چنین اعتقادی که مشرکان
داشتند را شرک در ربوبیت میداند، پس چگونه گفته میشود مشرکان در ربوبیت مشرک
نبودند و برای بتهایشان ربوبیت قائل نبوند؟
ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «قوله تعالی: ﴿قُلِ
ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ
ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ
وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا
لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾ [سبأ: 22-23] فَهَذِهِ الْأَرْبَعَةُ هِيَ الَّتِي يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ
لَهُمْ بِهَا تَعَلُّقٌ. الْأَوَّلُ: مِلْكُ شَيْءٍ وَلَوْ قَلَّ الثَّانِي:
شِرْكُهُمْ فِي شَيْءٍ مِنْ الْمِلْكِ. فَلَا مِلْكَ وَلَا شَرِكَةَ وَلَا
مُعَاوَنَةَ يَصِيرُ بِهَا نِدًّا. فَإِذَا انْتَفَتْ الثَّلَاثَةُ: بَقِيَتْ
الشَّفَاعَةُ فَعَلَّقَهَا بِالْمَشِيئَةِ».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {(ای پیامبر!)
بگو: کسانی را که غیر از الله (معبود خود) میپندارید، (به فریاد) بخوانید، (آنها)
هموزن ذرهای در آسمانها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ
شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آنها یاور و پشتیبانی ندارد(22) و شفاعت نزد
او سود نبخشد؛ مگر برای کسیکه (او خود) برایش اجازت داده باشد} اینها چهار موردی هستند که ممکن است مشرکان بخاطر این چهار مورد به معبودانشان
تعلق داشته باشند. اول: مالک بودن چیزی اگرچه کم باشد. دوم: شراکتشان در چیزی از
ملک. پس نه مالکیتی دارند و نه شراکتی و نه معاونتی دارند تا با آن به ند و همتا
تبدیل شوند. پس وقتی که این سه مورد منتفی شد، تنها شفاعت میماند که آن را هم
معلق به مشیت خودش کرده است».
پس چنین دعایی که در آیۀ فوق آمده است، شامل حدیث الدعاء هو العبادة میشود،
یعنی به دعا خواندن کسی که اعتقاد به ربوبیت و الهیتش داری، وگرنه به دعا خواندن
دیگر مخلوقات بدون اعتقاد به من دون الله بودنشان و بدون اعتقاد به استقلالیت آنها
در نفع و ضرر رساندن، تنها شامل اخذ اسباب و تعاون و همکاری انسانها با یکدیگر میشود.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا
يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَكُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٧﴾ [الأعراف: 197]
«و کسانی را که به
جای او میخوانید، نمیتوانند شما را یاری کنند، و نه خودشان را یاری دهند».
یک مشرک چرا باید إلههایش را به فریاد بخواند؟ آیا غیر از این است که چون
معتقد است آلههاش میتواند او را نصرت و یاری برساند، او را به دعا میخواند؟
خداوند در این آیه از دعا و خواندنی صحبت میکند که بر اعتقادی استوار است که
شخص معتقد است که آن کسی که به دعایش میخواند قدرتی ماورایی دارد و نیرویی إلهی
دارد و صفتی از صفات ربوبیت دارد که میتواند بصورت من دون الله، یعنی مستقل از
الله او را یاری و نصرت برساند. پس وقتی کسی را با این اعتقاد به دعا و فریاد
بخوانی، او را عبادت کردهای. و این آیه و دیگر آیات این نکته را نشان میدهد که
خداوند در صدد باطل کردن عقیدۀ مشرکان است اینکه مشرکان چنین گمان میکردند که
آنان إلههایی را به دعا میخوانند که میتوانند آنان را یاری و نصرت برساند.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ
وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن
قِطۡمِيرٍ١٣﴾ [فاطر: 13]
«این است الله
پروردگار شما، فرمانروایی از آنِ اوست، و کسانی را که به جای او میخوانید (هموزن)
پوست نازک هستۀ خرما مالک نیستند».
خداوند در این آیه آن نوع از به دعا خواندن بتهایی را رد کرده و شرک دانسته
که مشرکان فکر میکردند و گمان میکردند که آن بتها مالکیتی در آسمانها و زمین
دارند و مشرکان بخاطر اعتقاد به اینکه بتهایشان در ملکوت آسمانها و زمین تصرف من
دون الله دارند و شریک خداوند هستند آنها را عبادت میکردند و به دعا میخواندند.
چنانکه میبینید همۀ آیاتی که دربارۀ به دعا خواندن بتها توسط مشرکان آمده
است، دربارۀ نفی صفات ربوبیت از آن بتها است که بیانگر این مطلب است که مشرکان
برای بتهایشان ربوبیت قائل بودند و به این خاطر آنها را به دعا میخواندند و
خداوند ربوبیت آن بتها را رد میکند.
باز خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ شُرَكَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي
مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ
ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَيِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن يَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ
بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠﴾ [فاطر:
40]
«(ای پیامبر!)
بگو: آیا شريكانتان که به جای الله میخوانید؛ دیدهاید؟ به من نشان دهید چه چیزی
از زمین را آفریدهاند؟ یا اینکه در (آفرینش) آسمانها شرکتی دارند؟ یا به آنها کتابی
دادهایم که آنها دلیلی از آن (برای شرک خود) دارند؟ (نه هیچیک از اینها نیست)
بلکه ستمکاران جز فریب به یکدیگر وعدۀ نمیدهند».
مشرکان چون معتقد بودند که بتهایشان شریک الله هستند و در عنصر الهیت با
خداوند مشترک هستند و صفات و خصائص ربوبیت و الهیت دارند به این خاطر بتهایشان را
به دعا میخواندند و به دعا خواندن بتهایشان عبادت آن بتها محسوب میشد، و
خداوند شریک بودن آن بتها در خلق و تدبیر آسمانها و زمین را نفی میکند. پس تنها
نوع اعتقاد دعا کننده نسبت به دعا شونده است که مشخص میکند که او را به دعای
عبادت خوانده است یا دعای تعاون و همکاری که در جهت اخذ اسباب است. پس اگر برای
دعا شونده معتقد بود که بطور مستقل از الله یعنی بصورت من دون الله، میتواند به
او نفعی برساند یا ضرری دفع کند، به دعا خواندنش شرک میباشد، امّا اگر معتقد باشد
که دعا شونده، وسیلهای است که به اذن الله میتواند کاری بکند و او را بخواند تا
کارش را انجام بدهد، این به دعا خواندن شرک نمیباشد.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن ظَلَمُوٓاْ
أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ
رَبِّكَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ١٠١﴾ [هود: 101]
«و (ما) به آنها ستم
نکردیم، و لیکن آنها خود بر خویشتن ستم کردند، پس هنگامیکه فرمان پروردگارت فرا
رسید، إلههاشان که به جای الله میخواندند؛ پس چیزی از آنان دفع نکردند (و یاریشان
ندادند) و آنها را جز هلاکت (و نابودی) نیفزودند».
در این آیه نیز خداوند این نوع به دعا خواندن مشرکان را رد میکند، دعایی که
سرچشمهاش اعتقاد دعا کننده به خصائص ربوبیت و الهیت نسبت به دعا شونده است. پس
مشرکان معتقد بودند که بتهایشان میتوانند آنها را در برابر عذاب خداوند محفوظ
کنند، حال چه با شفاعت نافذ باشد، چه با مبالغه و منازعه با حکم الله.
پس دعا و خواندنی که عبادت است، دعای عابد از معبودش است؛ معبودی که برایش
صفات و خصائص ربوبیت بطور مستقل از الله قائل است، و به این هدف او را به دعا
بخواند تا بصورت من دون الله و مستقل از الله به او نفعی برساند یا از او ضرری دفع
کند. امّا چون خداوند متعال هیچ شریکی ندارد و فرمانروایی همه چیز از آن اوست و
خلق و امر از آن اوست، پس هیچ کسی نمیتواند بغیر از او و بصورت مستقل از اوتعالی
نفع یا ضرری برساند.
اما اگر شخصی، مخلوقی را به دعا بخواند با این اعتقاد که این مخلوق،
استقلالیتی ندارد، و شریک خداوند نیست و مالک چیزی نیست و ولی و ظهیر خداوند نیست،
این به دعا خواندن، عبادت آن مخلوق محسوب نمیشود. پس مناط شرک بودن دعا این است
که دعا کننده معتقد باشد که دعا شونده بصورت مستقل از الله، بر اجابت دعای دعا
کننده قادر باشد. امّا اگر معتقد باشد که به اذن الله وسیلهای برای رسیدن به
نیازش است، از شرک بودن خارج میشود. به عبارتی دیگر، اعتقاد دعا کننده بررسی میشود
که آیا دعا شونده را مالک و خالق اسباب نفع و ضرر خودش میداند، یا دعا شونده را
سببی میداند که خدا مقدر کرده است؟ اگر معتقد باشد که دعا شونده خودش به طور
مستقل از الله اسباب دفع ضرر و جلب منفعت را ایجاد و خلق میکند، به دعا خواندنش
شرک است، و امّا اگر معتقد باشد که خداوند دعا شونده را سببی قرار داده است و او
به عنوان اخذ اسباب، آن سبب را به دعا بخواند این شرک نمیشود.
[1]- سنن ترمذی (2969) و
آن را حسن و صحیح میداند - سنن ابی داود (1479) - سنن ابن ماجه (3828) - آلبانی
در صحیح الجامع (3407) این روایت را صحیح دانسته است.
[2]- مسند احمد، ج 2، ص 362
- بخاری در الآدب المفرد (712) - ابن ماجه (3829) - سنن ترمذی (3370) - حاکم در
المستدرک، ج 1، ص 490 روایت مذکور را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق است و نیز
آلبانی در صحیح الأدب المفرد (549) آن را حسن میداند.
[3]- مسند احمد، ج 5، ص
277 - ابن ماجه (90) - سنن ترمذی (139) - آلبانی این روایت را در صحیح الجامع (7687)
حسن دانسته است - السّلسلة الصّحیحة (154).
[4]- الدّعاء، طبرانی، ج
2، ص 800 - معجم الأوسط، (2519) - حاکم، ج 1، ص 492 - بزار، (2165) - آلبانی در صحیح
الجامع، (7739) این روایت را حسن دانسته است.
[5]- تفسیر طبری، ج 17، ص
471.
[6]- مجموع فتاوى ومقالات متنوعة، ج 2 ص 72.
[7]- محمد بن احمد
الباشمیل، کیف نهم التوحید ص 11.
[8]- تفسیر طبری، ج 20 ص 394.
[9]- مجموع الفتاوی، ج 1
ص 114.