۱۳۹۸/۰۶/۱۲

آیا درخواست دعا از مُرده، شرک اکبر است؟






عنوان کتاب:
 طلبُ الدّعاء من الميّت هل هو شرك أكبر؟
عنوان اصلی
 آیا درخواست دعا از مُرده، شرک اکبر است؟
نویسنده:
 أبو يحيی محمود أبو سن
مترجم:
 مجاهد دین
نوبت انتشار:
دوم (دیجیتال)
تاریخ انتشار:
6 شهریور 1398 ه. ش – 26 ذو الحجه 1440 ه. ق
منبع:
www.mojahed-din.blogspot.com













چکیده: چند روز پیش شیخ ابو محمد مقدسی در کانالش مقاله‌ای کوتاه از شیخ «أبو يحيی محمود أبو سن» منتشر کرد با نام: «طلبُ الدّعاء من الميّت هل هو شرك أكبر؟». و وقتی این مقاله را خواندم، دیدم همان تفاصیلی را گفته است که ما می‌گفتیم، و بخاطرش غالیان ما را تکفیر و مشرک خطاب می‌کردند! و چون این مقاله مورد تایید عالم بزرگ سلفی جهادی (شیخ ابو محمد مقدسی) بوده است و این عالم در بین فارسی زبانان نیز پیروانی دارد، لذا ترجمه این مقالۀ کوتاه را بسیار مفید دانستم تا این را به خوانندگان نشان داده باشم که آنچه ما می‌گفتیم و بخاطرش به ناحق ما را تکفیر می‌کردند، اکنون شیوخ بزرگ خودشان نیز همان را گفته و تقریر و تایید می‌کنند! اکنون دو حال دارد، یا آنها نیز مشرک و صوفی و قبرپرست شده‌اند! یا اینکه تهمت‌های پیشینی که به ما می‌زدند به ناحق و باطل بوده است! که قطعا مورد دوم صحیح است.

.

ردودی کوتاه و منطقی بر صلاح الدین مهدوی (6)


▫️جناب صلاح الدین در قسمت ششم از صوتش، همانند قسمت‌های قبل، خودش را نسبت به حقیقت شرک مشرکان به جهالت زده و مشرکانی که برای الله متعال زن و فرزند و برادر قائل بودند را موحد در ربوبیت نشان می‌دهد و با نهایت حسن ظن نسبت به مشرکان قریش، تصویری بسیار زیبا از آنان ارائه می‌دهد و شرک آنها را پنهان می‌کند، و در مقابل نسبت به مسلمانان نهایت سوء ظن را دارد و سعی می‌کند به هر نحوی که شده مسلمانان را هم عقیده با ابو جهل‌های زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم بداند.

▫️این شخص، حاضر است نسبت به نصف آیات قرآن کفر بورزد که در آن انواع شرک مشرکان عرب بیان شده است، و حاضر است چشمش را نسبت به همۀ این آیات ببندد و انکار کند که مشرکان چنین شرک‌هایی داشته‌اند، سپس می‌آید و می‌گوید مشرکان قریش هیچگونه شرکی نداشتند جز اینکه تنها از بت‌ها درخواست دعای خیر و شفاعت نزد الله داشته‌اند!

▫️به این شخص تدلیس‌گر می‌گویم که بخاطر الله از الله بترس و بیش از این بدون علم و از روی جهلت در دین الله سبحانه وتعالی حرف نزن، و بیش از این شرک مشرکان را تطهیر نکن. 

❓پس اگر یک مثقال مردانگی و صداقت داری، برای ما بگو که مشرکان اعتقاد به چه نوع شفاعتی داشتند؟ 
❓بالله علیکم چرا خودتان را نسبت به این سوال صم بکم عمی کرده‌اید؟ 
❓چرا به شعور مخاطبانتان توهین می‌کنید؟ 
❓آخر تا به حال من چند بار این سوال را از شما و دیگر همفکرانتان پرسیدم و جواب ندادید؟ 
❓چرا از حقیقت فرار می‌کنید؟ 
❓چرا دست از تعصب جاهلی برنمی‌دارید؟ 
❓چرا جرات ندارید که درباره کیفیت شرک مشرکان چیزی بگویید؟ 
❓چرا نمی‌گویید که آنها به شفاعت بدون اذن الله معتقد بوده‌اند؟ 
😔براستی که باید بر عقولتان گریه کرد و بر عاقبتتان افسوس خورد.

▫️این شخص در صوت ششمش، حین ترجمۀ کلام ابن قیم رحمه الله می‌گوید که مشرکان فقط بخاطر طلب شفاعت از بت‌هایشان مشرک بودند. اما یا نمی‌داند و نمی‌داند که نمی‌داند (یعنی جهل مرکب دارد) و یا تلبیس و تدلیس می‌کند و عمداً نمی‌گوید که مشرکان به چه نوع شفاعتی معتقد بوده‌اند!
در حالی که ابن قیم تصریح کرده که مشرکان اعتقاد به شفاعتی داشتند که در آن شافع می‌تواند بدون نیاز به اذن الله، شفاعت نافذ ‌کند!
🔹چنانکه ابن قیم می‌گوید: «فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ نفى الشَّفَاعَة الشركية الَّتِي كَانُوا يعتقدونها وأمثالهم من الْمُشْركين وَهِي شَفَاعَة الوسائط لَهُم عِنْد الله فِي جلب مَا يَنْفَعهُمْ وَدفع مَا يضرهم بذواتها وأنفسها بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذن الله ومرضاته لمن شَاءَ أَن يشفع فِيهِ الشافع».
🔸ترجمه: «خداوند سبحان شفاعت شرکی که مشرکان و امثال آنان به آن معتقد بودند را نفی می‌کند و آن هم، شفاعت‌کردن واسطه‌ها برایشان در نزد الله برای جلب آنچه به نفعشان است و دفع آنچه به ضررشان است می‌باشد، آن هم با ذات خودشان و با نفس خودشان بدون اینکه متوقف بر اذن و اجازۀ خداوند و رضایت او برای کسی که شافع می‌خواهد درباره‌اش شفاعت کند باشد». 
🗒 مفتاح دار السعادة، ج 2، ص، 270.

▫️با اینکه در این چند روز صدای گوشخراش این شخص را تحمل کردم تا شاید سخن با ارزشی در آن پیدا کنم، اما متاسفانه این شخص از لحاظ سطح علمی، بسیار پایین است و حتی بسیاری از مسائل هست که این شخص تاکنون حتی نتوانسته وجود آنها را تصور هم کند! و این بسیار وحشتناک است! تصور کنید یک شخص عامی، برای یک مکانیک، نیم ساعت بنشیند و آموزش تعمیر ماشین بدهد! و تصور کنید که چه فضایحی به بار خواهد آورد! چنانکه گفته‌اند: «إِذَا تَكَلَّمَ الْمَرْء فِي غَيْر فَنّه أَتَى بالعجائب»؛ «کسی که دربارۀ غیر فن و تخصصش حرف بزند چیزهای عجیبی خواهد گفت».
جناب صلاح الدین مهدوی نیز چنانکه قبلا گفتم حقیقتا لقمۀ بسیار بزرگتر از دهان خودش برداشته و در چیزی وارد شده که اصلا جزو تخصص او نیست. بلکه جاهلی است که تصور درستی از مشرکان عرب ندارد. و الله رحمت کند کسی که گفت: لو سکت الجاهل لزال الخلاف.
و به زعم خودش به اقوال علما استناد می‌کند، منتها استنادی گزینشی و باب میلش. 

👈سپس از عجایبی که در این سخنرانی‌اش آفریده است این است که برای شرک اکبر عذر به جهل و تاویل می‌آورد! المبکیات المضحکات!

😐یعنی از یک طرف می‌گوید که رسول خدا صلی الله علیه وسلم با ابوجهل‌های زمان خودش نجنگید و خون و مال آنها را حلال نکرد جز به این خاطر که آنها از بت‌ها درخواست شفاعت می‌کردند، و از طرف دیگر نیز درخواست دعا از اهل قبور را همان شرک مشرکان قریش می‌داند، ولی در کمال وقاحت فاعلش را مشرک و کافر نمی‌داند و برایش عذر به جهل و تاویل می‌آورد!! 
سبحان الله از این همه سرگشتی و گمراهی و تناقضات! پس چرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای ابوجهل‌های زمان خودش عذر به جهل و تاویل نیاورد؟

🔅بلکه شما را ملزم به پذیرش اقوال علمای وهابیتان می‌کنیم که می‌گویند هرکس مرتکب شرک اکبر شود، اسم مشرک بر او ثابت می‌شود و مسلمان نامیده نمی‌شود؛ اگرچه هم تکفیر معذب علیه نشود. پس اگر درخواست دعا از اهل قبور همان شرک اکبر مشرکان قریش باشد، پس باید اسم مشرک را بر فاعلش گذاشت و او را مسلمان ننامید؛ اگرچه هم تکفیر معذب علیه نشود.

⭕️برای مثال:
🔹عبد اللطیف بن عبد الرحمن آل شیخ می‌گوید: «إن فاعل الشرك إن كان جاهلا يعرف وإن لم يكن جاهلا فهو معاند وكلاهما لا يسمی ‌‌مسلما بالاجماع».
🔸ترجمه: «همانا انجام دهنده‌ی شرک، اگر جاهل باشد، یاد داده می‌شود و اگر جاهل نباشد پس او معاند است؛ و هردوی اینها به اجماع، مسلمان نامیده نمی‌شوند».
🗒 رسالۀ حکم تکفیر المعين.

👈 پس لازم می‌آید که علمایی مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و ذهبی و ابن کثیر و ابن صلاح و ابن جوزی و... را مسلمان ننامید!

🔹و حمد بن ناصر آل معمر می‌گوید: «إذا كان يعمل بالكفر والشرك، لجهله، أو عدم من ينبهه، لا نحكم بكفره حتى تقام عليه الحجة؛ ولكن لا نحكم بأنه مسلم».
🔸ترجمه: «اگر بخاطر جهلش یا عدم وجود کسی که او را آگاه سازد، کفر و شرک انجام دهد، تا بر او اقامه‌ی حجّت نشود حکم به کفرش نمی‌دهیم، لیکن حکم به اینکه او مسلمان است [هم] نمی‌دهیم».
🗒الدرر السنية، ج 10 ص 136.

👈پس لازم می‌آید که حکم به مسلمان بودن علمایی مانند نووی و ابن قدامه و... ندهید!

🔹و عبد الله و حسین دو فرزند محمد بن عبد الوهاب می‌گویند: «من مات من أهل الشرك قبل بلوغ هذه الدعوة فالذي يحكم عليه أنه إذا كان معروفا بفعل الشرك ويدين به ومات على ذلك فهذا ظاهره أنه مات على الكفر ولا يُدعى له ولا يضحى له ولا يتصدق عليه أما حقيقة أمره فإلى الله تعالى فإن كان قد قامت عليه الحجة في حياته وعاند فهذا كافر في الظاهر والباطن وإن كان لم تقم عليه الحجة فأمره إلى الله تعالى».
🔸ترجمه: «کسی از اهل شرک قبل از اینکه این دعوت (= دعوت محمد بن عبد الوهاب) به او ابلاغ شود بمیرد، پس حکمی ‌که بر او می‌شود این است که اگر به انجام شرک شناخته شده باشد و به آن عمل کرده باشد و بر آن مرده باشد، پس ظاهرش این است که بر کفر مرده است و برایش دعا نمی‌شود، و ثوابی به او اهدا نمی‌شود و برایش صدقه داده نمی‌شود. اما حقیقت امر او پس به سوی الله تعالی است. پس اگر در حیاتش بر او حجّت اقامه شده باشد و عناد ورزیده باشد، پس او در ظاهر و باطن کافر است و اگر بر او حجّت اقامه نشده باشد پس امر او به سوی الله متعال است».
🗒 الدرر السنية، ج 10 ص 142.

👈 پس لازم می‌آید که بگویید علمایی مانند نووی و ابن قدامه و... بر کفر مرده‌اند و برایشان دعای رحمه الله گفته نشود!

🔹و  سلیمان بن عبد الله می‌گوید: «إن العلامة ابن القيم رحمه الله جزم بكفر المقلدين لمشايخهم في المسائل المكفرة إذا تمكنوا من طلب الحق ومعرفته وتأهلوا لذلك وأعرضوا ولم يلتفتوا، ومن لم يتمكن ولم يتأهل لمعرفة ما جاءت به الرسل فهو عنده من جنس أهل الفترة ممن تبلغه دعوة لرسول من الرسل، وكلا النوعين لا يحكم بإسلامهم ولا يدخلون في مسمى المسلمين حتى عند من لم يكفر بعضهم وسيأتيك كلامه. وأما الشرك فهو يصدق عليهم واسمه يتناولهم، وأي إسلام يبقى مع مناقضة أصله وقاعدته الكبرى شهادة أن لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه».
🔸ترجمه: «علامه ابن‌ قیّم رحمه الله به کفر مقلّدینی که از مشایخشان در مسائل مکفّره تقلید می‌کردند معتقد بود؛ در صورتی که امکان طلبِ حق و شناخت آن را داشته و واجد شرایط آن بوده باشند ولی از آن رویگردانی کرده باشند و به آن التفات و توجهی نکرده باشند. و کسی که امکانش را نداشته باشد و شرایط شناخت آنچه که رسولان آورده‌اند را نداشته باشد، چنین کسی نزد او از جنس اهل فتره است که دعوت رسولی از رسولان به او ابلاغ نشده است، و هر دو نوع از این افراد، حکم به اسلامشان نمی‌شود و داخل در مسمّای مسلمانان نیستند؛ حتی نزد کسی که بعضی از آنان را تکفیر نمی‌کند و صحبت از آن را خواهم آورد. و اما شرک، پس این اسم بر آنان صدق می‌کند و اسمش بر آنان تناول می‌شود و چه اسلامی ‌‌باقی می‌ماند با نقض کردن اصل آن و قاعده‌ی کبرای آن که شهادت لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه است؟».
🗒 المختصر المفيد ج 1 ص 345.
👈  پس لازم می‌آید که اسم شرک را بر علمایی مانند نووی و ابن قدامه و... بگذارید و حکم به اسلامشان ندهید. چرا؟ چون چه اسلامی ‌باقی می‌ماند با نقض کردن اصل آن و قاعده کبرای آن و درخواست دعا از میت که به زعمتان شرک اکبر است؟!!

🔹و  عبد اللطیف در منهاج التأسیس می‌گوید: «والعراقي لم يفقه هذا، لغلط فهمه وعدم علمه، بل هو يعتقد أن كلام أهل العلم وتقييدهم بقيام الحجة وبلوغ الدعوة، ينفي اسم الكفر والشرك والفجور ونحو ذلك من الأفعال والأقوال، التي سمّاها الشارع بتلك الأسماء، بل ويعتقد أن من لم تقم عليه الحجة يثاب على خطأه مطلقاً. وهذه من الأعاجيب التي يضحك منها اللبيب فعدم قيام الحجة لا يغير الأسماء الشرعية، بل يسمي ما سماه الشارع كفراً أو شركاً أو فسقاً باسمه الشرعي. ولا ينفيه عنه وإن لم يعاقب فاعله إذا لم تقم عليه الحجة، ولم تبلغه الدعوة».
🔸ترجمه: «و العراقی بخاطر فهم غلط و عدم علمش، این را نفهمیده است، و معتقد شده که کلام اهل علم و اینکه اقامه شدن حجّت و ابلاغ شدن دعوت را قید قرار داده‌اند، موجب این است اسم کفر و شرک و فجور و امثال آن از اسم‌هایی که شارع به آن اسامی‌‌ نامگذاری کرده است را از افعال و اقوال نفی کرد! حتی معتقد است که هرکس حجّت بر او اقامه نشده باشد پس مطلقاً بخاطر خطایی که انجام می‌دهد ثواب می‌بیند! و این از عجایبی است که هر صاحب عقلی به آن می‌خندند. پس اقامه نشدن حجّت، باعث تغییر یافتن اسامی ‌‌شرعی نمی‌شود، بلکه آن عملی را که شارع، کفر و شرک و فسق نام گذاشته است باید به همان نام، نام‌گذاری شود و آن اسم از او نفی نمی‌شود اگرچه هم انجام دهنده‌اش در صورتی که بر او اقامۀ حجّت نشده باشد و دعوت به او ابلاغ نشده باشد، مجازات نشود».
🗒 منهاج التأسیس ج 4 ص 17.

👈 پس اگر درخواست دعا از اهل قبور بدون هیچ قیدی و مطلقا شرک اکبر باشد، پس لازم می‌آید که اسم شرک را بر فاعلش گذاشت و نباید علمایی مانند نووی و ابن قدامه و... را مسلمان دانست و نباید بر آنان رحمت فرستاد!

💡چنانکه می‌بینید، علمای دعوت نجد، می‌گویند که هرکس مرتکب شرک اکبر شود، پس اسم مشرک بر او ثابت می‌شود و نباید به او مسلمان گفت، و در شرک اکبر و اصل دین عذر به جهل و تاویل صحیح نیست. و واقعا همین هم درست است.
➖پس اگر درخواست شفاعت از اهل قبور، شرک اکبر باشد و مشرکان قریش نیز توحید ربوبیت داشته‌اند و مشرک نامیده نشدند جز به این خاطر که از بت‌ها درخواست شفاعت کردند، پس باید جمهور علمای اهل سنت را نیز تکفیر کنید و مشرک بنامید.
➖و اگر برای آنها عذر به جهل و تاویل بیاورید پس باید برای مشرکان قریش نیز عذر به جهل و تاویل بیاورید! 

😊الحمد لله هیچ راه فرار دیگری ندارید، جز اینکه یا قبول می‌کنید که مشرکان معتقد بودند که بت‌هایشان بدون نیاز به اذن الله شفاعت نافذ می‌کردند. که چنین اعتقادی، در واقع قرار دادن قدرت ربوبیت برای بت‌هاست.
و یا به آیات قرآن کریم کافر می‌شوید و می‌گویید مشرکان به شفاعت با اذن الله معتقد بودند!! و می‌گویید مجرد درخواست دعا از اهل قبور همان شرک مشرکان عرب است. که در این حالت شماها در مشرک و کافر دانستن کسانی که عقیده‌شان شبیه عقیدۀ ابوجهل بوده (به زعمتان) توقف کرده‌اید و طبق ناقض سومتان بخاطر عدم تکفیر نووی و ابن قدامه و ابن حجر و ابن کثیر و ذهبی و... مشرک می‌شوید! 

🙂 ای جناب صلاح الدین مهدوی، بدان که در وادی بسیار خطرناکی وارد شده‌ای و تو بسیار مبتدی‌تر و بی‌سواد تر و ناآگاه‌تر از آنی است که بخواهی دربارۀ چنین مسائلی حرف بزنی. و جز تلبیس و تدلیس و تحریف اقوال علما و کفر ورزیدن به بعضی از نصوص چیز دیگری برای گفتن نداشتی!

🔅 پس بطور خلاصه می‌گوییم که مشرکان علاوه بر دیگر کفریات و شرکیاتی که در ربوبیت داشتند، معتقد به شفاعت بدون اذن الله نیز بودند. به این شکل که معتقد بودند بت‌هایشان بدون نیاز به اجازه گرفتن از الله، در حق آنها شفاعت نافذ می‌کند طوری که بر خداوند واجب است که بخاطر حق شراکتی که بت‌ها با او دارند، درخواست شفاعت آنها را قبول کند اگرچه هم از شفاعت شوندگان راضی نباشد.

🔅و اعتقاد به چنین شفاعتی، در واقع شرک در ربوبیت است چراکه برای شافع چنان قدرتی قائل شده که بر خواست و ارادۀ خداوند غالب می‌آید و در نزد الله بدون نیاز به اذن الله، در حق شافع شفاعت نافذ می‌کند!

🔅 و جهالت و نادانی فریب خوردگان نجدیه نیز برای خوانندگان روشن گردید، همان کسانی که عجبا هنوز نمی‌دانند شرک چیست اما از آن تحذیر می‌دهند؟

😊الحمد لله حجت‌ها و دلایل اهل سنت بسیار قوی‌تر و محکم‌تر از آنی است که اهل بدعت و نوخوارجان معاصر بتوانند بر آن خدشه‌ای وارد کنند، و هرکس با قرآن و سنت مخالفت کند جز با تناقض مواجه نخواهد شد و تناقضات این قوم را بارها مشاهده کردیم.

🖊 با تشکر: خادم کوچک اهل سنت و جماعت، مجاهد دین

خلاصه‌ای از اقوال ابو القاسم ابن جزی رحمه الله (متوفى: 741هـ) دربارۀ شرک مشرکان در ربوبیت


خلاصه‌ای از اقوال ابو القاسم ابن جزی رحمه الله  (متوفى: 741هـ) دربارۀ شرک مشرکان در ربوبیت

1️کفار و مشرکین عرب به عام معتقد بودند که ملائکه دختران الله متعال هستند، و بعضی دیگر از آنان اضافه بر آن به این نیز معتقد بودند که شیاطین برادران الله متعال هستند. آیا کسی که برای الله متعال العیاذ بالله، رابطۀ نسبی ثابت می‌کند، می‌تواند در ربوبیت الله متعال را یکتا قرار داده باشد؟

🔹ابو القاسم ابن جزی رحمه الله در تفسیر آیۀ: ﴿وَجَعَلُواْ بَيۡنَهُۥ وَبَيۡنَ ٱلۡجِنَّةِ نَسَبٗاۚ﴾ [الصافات: 158] می‌گوید: «وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً الضمير في جعلوا لكفار العرب، وفي معنى الآية قولان: أحدهما أن الجنّة هنا الملائكة وسميت بهذا الاسم لأنه مشتق من الاجتنان وهو الاستتار، والملائكة مستورين عن أعين بني آدم كالجن، والنسب الذي جعلوه بينهم وبين الله قولهم: إنهم بنات الله، والقول الثاني أن الجن هنا الشياطين، وفي النسب الذي جعلوه بينه وبينهم أن بعض الكفار قالوا: إن الله والشياطين أخوان، تعالى الله عن ذلك علوا كبيرا».
🔸ترجمه: «{و آن‌ها (= مشرکان) میان او (= الله) و جنیان (نسب و) خویشاوندی قرار دادند} ضمیر در {قرار دادند} به کفار عرب بر می‌گردد و دربارۀ معنای آیه دو قول وجود دارد، یکی اینکه الجنة ملائکه هستند و به این خاطر به این اسم آمده است چون از اجتنان مشتق شده است که همان استتار و پنهان بودن است و ملائکه از چشم بنی آدم به همانند جن، پنهان هستند. و نسبی که بین جن و بین الله قرار دادند این بود که گفتند ملائکه دختران الله هستند. و قول دوم اینکه جن اینجا شیاطین است و نسبی که بین اوتعالی و بین شیاطین قرار دادند این بود که بعضی از کفار گفتند که الله و شیاطین برادر هستند، خداوند بسیار بلند مرتبه است از چنین چیزی».
🗒 تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل، از ابن جزی ج 2 ص 198. ناشر: شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم – بيروت. چاپ اول: 1416 هـ.

2️همچنین ابن جزی در تفسیر این آیه: ﴿وَيَجۡعَلُونَ لِمَا لَا يَعۡلَمُونَ نَصِيبٗا مِّمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡۗ﴾ [النحل: 56]  می‌گوید که خداوند متعال فرموده است مشرکان بدون اینکه از روی برهان و حجت بدانند، برای بت‌هایشان ربوبیت قائل بودند.

🔹ابو القاسم ابن جزی رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «وَيَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ الضمير في يجعلون لكفار العرب فإنهم كانوا يجعلون للأصنام نصيبا من ذبائحهم وغيرها، والمراد بقوله لما لا يعلمون الأصنام، والضمير في لا يعلمون للكفار أي لا يعلمون ربوبيتهم ببرهان ولا بحجة».
🔸ترجمه: «{و آن‌ها برای چیزی (=بتانی) که نمی‌دانند، سهمی ‌از آنچه روزی‌شان داده‌ایم قرار می‌دهند}. ضمیر در {قرار می‌دهند}، به کفار عرب بر می‌گردد و آنان برای صنم‌هایشان نصیبی از ذبایح و غیره قرار می‌دهند و منظورش از {برای چیزی که نمی‌دانند}، اصنام هستند و ضمیر در ﴿لَا يَعۡلَمُونَ﴾، به کفار بر می‌گردد. یعنی کفار، ربوبیت اصنام‌شان را از روی برهان و حجّت نمی‌دانند (یعنی از روی جهل بود که معتقد به ربوبیت اصنام‌شان‌ شده بودند نه از روی برهان و حجت)». 
🗒 تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1 ص 429.

3️ همچنین ابن جزی رحمه الله، آیۀ: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ﴾ [الأنعام: 164] را برهانی بر نفی ربوبیت از غیر الله می‌داند.

🔹ابو القاسم ابن جزی رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا تقرير وتوبيخ للكفار، وسببها أنهم دعوه إلى عبادة آلهتهم وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ برهان على التوحيد ونفي الربوبية عن غير الله».
🔸ترجمه: «{بگو آیا غیر الله پروردگاری بجویم} تقریر و بیان و توبیخ و سرزنشی است برای کفار، و سببش این است که مشرکان، پیامبر را به عبادت إله‌هایشان دعوت کردند. {درحالی که او پروردگار همه چیز است} برهانی است بر توحید و نفی ربوبیت از غیر الله».
🗒 تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1 ص 283.


ردودی کوتاه و منطقی بر صلاح الدین مهدوی (5)


بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا وأرزقنا اجتنابه. اما بعد:

 چکیدۀ سخنان جناب صلاح الدین مهدوی در این قسمت از صوتش این است که می‌گوید: مشرکان توحید ربوبیت داشتند و الله متعال را در ربوبیتش یکتا می‌دانستند و در یکتا بودن الله در ربوبیتش ایمان و یقین صحیحی داشتند و هیچ گونه ربوبیتی برای إله‌هایشان قائل نبودند. و تنها إله‌هایشان را عبادت می‌کردند (شرک در عبودیت داشتند) و هدفشان از عبادت این إله‌ها فقط شفاعت خواهی بود! به این شکل می‌گوید که مشرکان در ربوبیت شرک نداشتند و فقط درخواست شفاعت می‌کردند و با این حال مشرک نامیده شدند.
سپس به زعم و توهم خودش اقوالی از علمای اهل سنت می‌آورد تا نشان بدهد آنها گفته‌اند مشرکان قریش توحید ربوبیت داشته‌اند!
در حالی که قبلا نیز گفتیم، اقرار و اعتراف به توحید ربوبیت به معنای ایمان به توحید ربوبیت و نفی ربوبیت از غیر الله نیست. چنانکه بسیاری از یهودیان مدینه به نبی بودن رسول خدا صلی الله علیه وسلم اقرار و اعتراف داشتند اما مومن نامیده نمی‌شدند؛ چراکه به آنچه می‌گفتند التزام نداشتند.

توسل به پیامبر توسط زکریا انصاری

🔹شیخ الاسلام زکریا انصاری (متوفی 926 هجری) در کتابش: «الفتوحات الإلهية في نفع أرواح الذوات الإنسانية»  (صفحۀ 5) می‌گوید: «إذا أراد الشيخ أن يأخذ العهد على المريد فليتطهر وليأمره بالتطهر من الحدث والخبث ليتهيأ لقبول ما يلقيه إليه من الشروط في الطريق ويتوجه إلى الله ويسأله القبول لهما ويتوسل إليه في ذلك بمحمد صلى الله عليه و سلم لانه الواسطة بينه وبين خلقه».
🔸ترجمه: «هرگاه شیخ خواست بر مرید پیمان بگیرد، پس باید خودش طهارت بگیرد و او را نیز به پاک شدن از حداثت و خباثت امر کند تا آمادۀ پذیرفتن شروطی که در این راه وجود دارد بشود و رو به خداوند متعال کند و از او بخواهد که (عملشان را) از آنها بپذیرد و در اینباره (یعنی برای پذیرفته شدن عملشان نزد خدا) به محمد صلی الله علیه وسلم متوسل شود؛ چراکه او واسطۀ بین خداوند و بین مخلوقاتش است».

ردودی کوتاه و منطقی بر صلاح الدین مهدوی (4)



بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا  وأرزقنا اجتنابه. اما بعد:

جناب صلاح الدین مهدوی، این بار در قسمت چهارم از صوتش، به گمان خودش بیان می‌کند که مشرکان به توحید ربوبیت ایمان داشته‌اند! و برای این کار متاسفانه دست به دامن قیچی کردن اقوال علما (در این قسمت اقوال ابن کثیر و طبری) و گزینشی انتخاب کردن اقوال آنها و عدم جمع بستن بین اقوال آنها زده است! و براستی که این شخص لقمه‌ای بیش از حد بزرگ‌تر از دهانش برداشته است چراکه رد کردن این کتاب که عقیدۀ اهل سنت و جماعت است، به راستی کارثه و فاضحۀ بزرگی برای صاحبش به بار خواهد آورد و جز با تدلیس و تلبیس و قیچی‌کردن اقوال علما و کافر شدن به بعضی از آیات، امکان ندارد که شرک مشرکان در ربوبیت را انکار کرد. و در قسمت‌های قبلیِ این ردود نمونه‌هایی از هنرنمایی این شخص برای اثبات تزویر و تلبیس و تدلیس‌گری‌اش آمد و هرچه جلوتر می‌رویم به اذن الله این موضوع برای خواننده بیشتر اثبات خواهد شد.

⭕️بدین منظور صلاح الدین مهدوی که خودش را برای تلبیس بر شنوندگان شافعی مذهب نامیده است، اما در حقیقت یک وهابی حاد است، از دقیقۀ 7 تا 13 از نویسنده الروية الوهابیة با تعجب فراوان نقل کرده که او گفته است مشرکان به توحید ربوبیت الله یقین نداشته‌اند. سپس صلاح الدین مهدوی در مقام دفاع از مشرکان و تطهیر شرک آنان بر می‌خیزد و با صدایی عصبانی که نشان از انهدام باورهایش توسط کتاب الرویة الوهابیه دارد، می‌گوید: بلکه آنها به توحید ربوبیت الله، یقین و اذعان داشته‌اند!! پناه بر خدا از چنین ضلالتی!

آیا سخن خداوند متعال را قبول کنیم که تصریح کرده و نص گذاشته بر اینکه مشرکان در ادعای توحید ربوبیت شان، یقین نداشته‌اند، یا سخن وهابیت که بعد از 12 قرن آمده‌اند!
 

سلسله ردیه بر فهم غلط نجدیون به آیات قرآن کریم به جهت تکفیر مسلمین (قسمت سوم: آیه 3 سوره زمر)







عنوان کتاب:
 سلسله ردیه بر فهم غلط نجدیون به آیات قرآن کریم به جهت تکفیر مسلمین (قسمت سوم: آیه 3 سوره زمر)
موضوع:
شبهات نجدیه درباره توسل و شفاعت
نویسنده:
ماموستا بشیر
تعلیق:
مجاهد دین
نوبت انتشار:
اول (دیجیتال)
تاریخ انتشار:
27 مرداد 1398 ه. ش
منبع:
www.mojahed-din.blogspot.com





بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا  وأرزقنا اجتنابه، اما بعد:
برادری به نام: «ماموستا بشیر»، مقاله‌ای می‌نویسد و در آن شبهات نجدیه دربارۀ آیه 3 سوره زمر، را بطور مختصر پاسخ می‌دهد، سپس برادری به نام: «طوی قلیچ آخوند توماج» در کانالش مقالۀ مذکور را منتشر می‌کند:




بعد از آن برادری دیگر با نام: «حافظ امان الله آخوند یلمه» در کانالش به این مقاله و نشر آن اعتراض کرده و می‌گوید: «الحمدلله ما هم وهابی نیستیم ولی نوشته هر شخصی به نام آخوند و ماموستا و شیخ را که از تراوش افکار خود برخلاف مذاهب اربعه با استنباط شخصی نوشته نشر می‌کنند قبول نداریم. جناب طوی قلیچ آخوند توماج برادر مسلمانم، لطفا افکار جوانان اهل سنت را با نوشته های شخصیِ چنین اشخاصی که با استنباط شخصی از قرآن و حدیث مطالب به ظاهر مفید می‌نویسند مشوش نکنید. فردای قیامت باید جواب داد».
و این حقیر با اینکه مشغله بسیاری داشتم اما بخاطر اهميت این موضوع و در صورت پاسخ ندادن به آن موجب تبلیغ و انتشار عقاید مختص وهابیت در باب توحید و شرک، به نام اهل سنت می‌گردد، لذا بر خودم واجب دانستم که به اعتراض آقای «حافظ امان الله آخوند یلمه» که گفته است مطالب این مقاله تراوشات و برداشت‌های شخصی و مخالف با مذاهب اربعه است پاسخ بدهم. و به این شکل هرجا که لازم دانستم تعلیق‌هایی به مطالب این مقاله اضافه کرده و با استناد به اقوال علما و امامان و مفسران اهل سنت، مطالب این مقاله را مستند و مستدل کرده‌ام. تا اینکه نشان دهم آنچه در این مقاله آمده است همان عقیدۀ اهل سنت و جماعت است و حافظ امان الله آخوند یلمه، بدون اینکه متوجه شده باشد و ناخواسته، مؤید عقاید شاذ وهابیت در باب شفاعت و توسل گشته است! از الله متعال می‌خواهم که این مقاله را مفید و نافع گرداند و باعث تبیین حقیقت و رجوع به آن شود.


مجاهد دین – 26/05/1398

مسألۀ «درخواست دعا از اهل قبور نزد قبورشان» بین اهل سنت و وهابیت



▫️علمای دعوت نجد، درخواست دعای خیر از پیامبر صلی الله علیه وسلم یا دیگر از صالحان بعد از وفاتشان را شرک اکبر می‌دانند، در حالی که علمای مذاهب اربعه اهل سنت این عمل را نه تنها شرک ندانسته‌اند بلکه مستحب و نیکو دانسته‌اند، و در کتب فقهی شان در باب مناسک حج، هنگام صحبت دربارۀ زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان کرده‌اند که نیکو و مستحب است که زائر نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم برود و از او درخواست و طلب دعا و شفاعت کند. اما علمای دعوت نجد چنین کاری را شرک اکبر می‌دانند. به راستی آیا علمای اهل سنت، شرک و توحید را نفهمیدند و دچار شرک شده بودند؟ و یا نه، علمای دعوت نجد دچار اشتباه و غلو و عدم شناختن توحید و شرک شده‌اند؟

ردودی کوتاه و منطقی بر صلاح الدین مهدوی (3)


جناب صلاح الدین مهدوی این بار در قسمت سوم از سلسله صوتی‌اش صحبت‌هایی عامیانه و غیر عالمانه و احساساتی کرده است، و کوچک‌ترین دلیلی برای رد کردن سخنان نویسندۀ کتاب الروية الوهابیه «عثمان النابلسی» نیاورده است، بلکه پیوسته سخنان او در کتابش را نقل می‌کند و با تعجب فراوان سخنانش را قرائت می‌کند سپس بعد از تمام شدن قرائت کلامش، بدون تکیه بر هیچ گونه دلیل و حجتی آن را رد کرده و نقطۀ مقابل سخنان او را تصحیح و تایید می‌کند! به این شکل که اگر بالفرض نویسندۀ کتاب الروية الوهابیه بگوید ماست سفید است، جناب صلاح الدین در این صوتش با نهایت تعجب طوری که نزدیک است شاخ در بیاورد سخن او را نقل و قرائت می‌کند سپس می‌گوید یااا سبحان الله نگاه کنید نویسندۀ گفته است ماست سفید است! سپس نقطۀ مقابل سخن او را تایید و تصحیح می‌کند اینکه ماست سیاه است!!!
به همین شکل، پیوسته سخنان نویسندۀ کتاب الروية الوهابیه را نقل و قرائت می‌کند و بدون تکیه بر هیچ گونه دلیل و حجتی سخنش را رد می‌کند و نقطۀ مقابل سخن او را کورکورانه و از روی تعصب، تایید می‌کند!

▫️و با کمال شگفتی در دقیقه 5 می‌گوید که إله به معنای معبود است (نه به عنوان ذاتی که مستحق عبادت باشد) و می‌گوید: می‌شود یک چیز را به عنوان إله گرفت اگرچه هم هیچ گونه ربوبیت و قدرت نفع و ضرر رساندنی برای او قائل نبود!
از ایشان می‌پرسیم آیا الله متعال از ازل إله بوده است یا نه؟ آن هنگام که الله بود و هیچ چیز دیگری وجود نداشت تا او را عبادت کند، آیا الله در آن زمان إله بود یا بعد از خلق کردن مخلوقاتش و عبادت شدن توسط مخلوقاتش إله شد؟

▫️اگر بگویی الله از ازل إله نبود پس العیاذ بالله کافر شده‌ای و گفته‌ای که الله از ازل مستحق عبادت نبوده است؛ چراکه منکر این شده‌ای که إله به معنای مستحق عبادت بودن است!
▫️و اگر بگویی الله از ازل إله (به معنای مستحق عبادت) بوده است با اینکه کسی هم نبوده تا او را عبادت کند، پس پس خودت رد ‌بر خودت زده‌ای و ثابت کرده‌ای که معنای إله، معبود نیست بلکه به معنای ذاتی است که مستحق عبادت است.

و یک موجود، باید در او چه صفاتی وجود داشته باشد که مستحق و شایستۀ عبادت باشد؟ آیا چیزی جز داشتن صفات ربوبیت است؟

پس ثابت می‌شود که یک چیز به إلهی گرفته نمی‌شود مگر اینکه معتقد باشی که او دارای ربوبیت است و ثابت می‌شود که مشرکانی که همراه الله، إله های دیگری گرفته بودند به این خاطر آنها را إله می‌دانستند که آنها را شایستۀ عبادت و دارای صفات ربوبیت می‌دانستند.

و برای توضیحات مفصل و رد کامل بر این اعتقاد بسیار خطرناک نجدیه که إله را به معنای معبود می‌دانند (نه ذاتی که مستحق عبادت است) این مقاله را بخوانید.

به راستی کسی که نمی‌داند إله به چه معنا است، چطور دعوت به توحید می‌دهد!؟ و چطور لا إله إلا الله می‌گوید؟

و برای خواندن اقوال علما دربارۀ تعریف إله معبود به این مقاله مراجعه کنید که قید کرده‌اند إله باید در حد اقل ترین حالت ممکن قدرت نفع و ضرر رساندن داشته باشد:

▫️سپس از دقیقۀ 20 به بعد، دربارۀ قید «ما لا يقدر علیه إلا الله» صحبت می‌کند و خلاصۀ کلامش این است که اگر یک مخلوق را به عنوان سبب و وسیله، بر انجام دادن یک فعل قادر بدانی اما آن مخلوق بر انجام آن قادر نبوده باشد پس بخاطر خطا در تشخیص وسیله کافر و مشرک شده‌ای! چرا؟ می‌گوید: چون جز الله بر آن قادر نبوده است!!!

👈در جواب این شخص جاهل به توحید می‌گویم: همینکه تو امور را به دو دسته تقسیم می‌کنی و می‌گویی یک دسته از امور فقط الله بر آن قادر است و دستۀ دیگر از امور غیر الله نیز بر آن قادر است، پس تو با همین اعتقادت دچار شرک شده‌ای العیاذ بالله!!!
آیا این شریک برای خدا قرار دادن نیست که می‌گویی یک سری امور وجود دارد که مختص به الله است و ما قادر به انجام آن نیستیم (= در داشتن قدرت بر انجام آن امور شریک خدا نیستیم!!!) اما در بقیۀ امور قادر به انجامش هستیم (= شریک الله هستیم!!) و همانند الله بر آن قادر هستیم؟
العیاذ بالله از چنین شرک صریحی!

پس یا قبول می‌کنی که حتی پلک زدنت نیز قائم به ذات خودت نیست بلکه داخل در اراده و مشیت الله متعال است، و بر آن قادر نیستی و قبول می‌کنی که تمام امور حتی انجام عمل پلک زدن نیز جزو ما لا يقدر علیه إلا الله است و موحدانه لا حول و لا قوة إلا بالله را می‌گویی، و از این تقسیم بندی بدعی دست می‌کشی.

و یا باید بگویی که من خودم قائم به ذات خودم قادر به پلک زدن و دیگر کارهای روزمره هستم و بر انجام آن قادر هستم! و بر اساس این اعتقادت بیایی و امور را به فیما لا یقدر علیه إلا الله، و ما یقدر علیه غیر الله تقسیم کنی! که این شرک صریح است! چرا که اثبات کائنی قادر به ذات و مستقل از الله شده است و این همان شرک است.

پس اگر قبول کردی که مطلقا هیچ گونه فعلی خارج از قدرت و مشیت الله متعال متعال نیست، ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ٩٦﴾ [الصافات: 96] ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الإنسان: 30] ﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ﴾ [الأنفال: 17] و انجام امور توسط ما و نسبت دادن انجام امور به ما، از باب مجاز و سببیت است و فاعل و قادر حقیقی، تنها الله سبحانه وتعالی است، پس به چه حقی کسی که می‌گوید فلان مخلوق به اذن الله و به عنوان سببی، قادر به انجام فعلی است را مشرک می‌دانی؟ 

اگر بگویی: به این خاطر مشرک می‌دانم که خداوند شرعاً و کَوناً آن مخلوق را سبب قرار نداده است،
می‌گوییم: صرف نظر از اثبات چنین ادعایی، مگر خطا در تشخیص وسیله شرک است؟ چنانکه در دقیقه 31: مضمون سخنانت این است که هرکس به خطا سببی را بگیرد وارد دایره شرک می‌شود!!
و در این مقاله بطور مفصل ضابطه «ما لا يقدر عليه إلا الله را نقد و بررسی کرده‌ام.

▫️سپس تکفیر با ظن و گمانش گل می‌کند و در دقیقۀ 42: می‌گوید آیا اگر کسی عقیده‌اش این باشد که یک مخلوق به اذن الله و به عنوان سببیت می‌تواند به او نفع و ضرری برساند، آیا همانطور که برای الله تذلل می‌کند و از الله امید و رجاء دارد، برای این مخلوق نیز تذلل پیدا نمی‌کند و از او امید و رجا پیدا نمی‌کند؟

می‌خواهد با این تلبیس و با این سفسطه و با این ظن و گمان، شخص موحدی که ایمانش به یقین ثابت شده است را با ظن و گمانش زایل کند!!
سبحان الله چگونه ممکن است آن شخص تصریح کند که این فقط یک وسیله است و بگوید توکلم فقط بر الله است و بگوید این وسیله از خود هیچ قدرت نفع و ضرر رساندنی ندارد، اما در عین حال، برای این وسیله به همان شکلی که برای الله تذلل می‌کند تذلل کند و به همان شکلی که از الله امید و رجا دارد از این وسیله نیز امید و رجا داشته باشد!؟
آیا این شد دلیل علمی ‌و شرعی برای تکفیر و مشرک دانستن مخالفانتان؟
چرا تر و خشک را با هم می‌سوزانید، و کسی که دچار شرک نشده است را بخاطر گناه کسی که دچار شرک شده است تکفیر و مشرک می‌دانید؟ به قول شاعر: گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری!

▫️و در ده دقیقۀ آخر نیز تنها سخنانی احساساتی و بدون دلیل و حماسه‌ای می‌زند و بطور کلی در این صوتش هیچ یک از دلایل نویسندۀ کتاب الروية را با دلیل و سند رد نکرد، و سخنی برای گفتن نداشت. بلکه کار خود را خراب‌تر کرد و میزان ناآگاهی‌اش به عقیده و توحید را بیشتر عیان کرد!

👈و جالب است بدانید که لازمۀ عقیده وهابیت، شرک است!! نه اینکه وهابیت را مشرک بدانم، چراکه تکفیر با لازمۀ قول و با مآلات جایز نیست، بلکه منظورم این است که لازمۀ عقیدۀ نجدی‌ها شرک‌ورزیدن به خداست، مخصوصا در آنجا که می‌گویند بعضی از امور جز الله بر آن قادر نیست! که از این ظاهر گرایی چنین لازم می‌آید که آنها بر بعضی دیگر از امور قادر باشند! اگر بگویند مستقل از الله بر آن قادر هستند پس مشرک به شرک اکبر می‌شوند، و اگر بگویند به اذن الله و به عنوان قانون اسباب و مسببات بر انجام آن قادر هستند، پس آنچه ریسیده بودند را پنبه کرده‌اند چراکه مخالفانشان که آنها را متهم به شرک می‌کنند نیز انتساب بعضی از امور به بعضی از مخلوقات را از باب مجاز، و اسباب و مسببات و به اذن الله می‌دانند!

و اینجا این سوال مهم را از فریب خوردگان نجدی می‌پرسیم: آیا درخواست دعا کردن از اهل قبور، جزو عملی است که جز الله بر آن قادر نیست؟!!!
چرا نجدیه این عمل را شرک اکبر می‌دانند؟
اگر شرک اکبر است، پس آیا جمهور علمای اهل سنت، توحید و شرک را نشناختند که این عمل را تایید و تقریر و انجام داده‌اند؟

با تشکر: مجاهد دین

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...