۱۳۹۷/۰۶/۳۱

وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ

شیخ الاسلام ابن قیم رحمه الله در توضیح آیه ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ44﴾ [المائدة: 44].
«هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است، او و امثال او بی‌گمان کافرند».

در کتاب مدارج السالکین می گوید:

🔹قال ابن عباس: "ليس بكفر ينقل عن الملة بل إذا فعله فهو به كفر وليس كمن كفر بالله واليوم الآخر" وكذلك قال طاووس وقال عطاء: "هو كفر دون كفر وظلم دون ظلم وفسق دون فسق".
ومنهم: من تأول الآية على ترك الحكم بما أنزل الله جاحدا له وهو قول عكرمة وهو تأويل مرجوح فإن نفس جحوده كفر سواء حكم أو لم يحكم.
ومنهم: من تأولها على ترك الحكم بجميع ما أنزل الله قال: ويدخل في ذلك الحكم بالتوحيد والإسلام وهذا تأويل عبدالعزيز الكناني وهو أيضا بعيد إذ الوعيد على نفي الحكم بالمنزل وهو يتناول تعطيل الحكم بجميعه وببعضه.
ومنهم: من تأولها على الحكم بمخالفة النص تعمدا من غير جهل به ولا خطأ في التأويل حكاه البغوي عن العلماء عموما.
ومنهم: من تأولها على أهل الكتاب وهو قول قتادة والضحاك وغيرهما وهو بعيد وهو خلاف ظاهر اللفظ فلا يصار.
إليه ومنهم: من جعله كفرا ينقل عن الملة.
والصحيح: أن الحكم بغير ما أنزل الله يتناول الكفرين الأصغر والأكبر بحسب حال الحاكم فإنه إن اعتقد وجوب الحكم بما أنزل الله في هذه الواقعة وعدل عنه عصيانا لأنه مع اعترافه بأنه مستحق للعقوبة فهذا كفر أصغر وإن اعتقد أنه غير واجب وأنه مخير فيه مع تيقنه أنه حكم الله تعالى فهذا كفر أكبر وإن جهله وأخطأه: فهذا مخطىء له حكم المخطئين.
والقصد: أن المعاصي كلها من نوع الكفر الأصغر فإنها ضد الشكر الذي هو العمل بالطاعة فالسعي: إما شكر وإما كفر وإما ثالث لا من هذا ولا من هذا والله أعلم.

🔸ترجمه:
ابن عباس می‌گوید: این کفر شخص را از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌سازد، بلکه هرکس چنین کند، به نوعی دچار کفر شده است و مانند کسی نیست که نسبت به خدا و روز آخرت کافر باشد.
طاووس نیز چنین نظر دارد و عطاء می‌گوید: «منظور درجه‌ی پایینی از کفر، ظلم و فسق است».
کسانی؛ از جمله، عکرمه این آیه را مصداق کسانی می‌دانند که از روی جحد و انکار حکم بما انزل الله را ترک نمایند البته نظر اول راجح است، زیرا جحد و انکار آن به تنهایی کفر محسوب می‌شود، چه حکم بما انزل را ترک کند و چه آن را ترک نکند.
گروهی نیز می‌گویند: منظور ترک حکم به همه‌ی آنچه می‌باشد که خداوند نازل کرده است، حکم به توحید و اسلام در این مقوله جای می‌گیرد، این تفسیر «عبدالعزیز کنانی» است و این نیز بعید است، زیرا وعید و تهدید در این آیه، مربوط به ترک حکم به آنچه می‌باشد که خدا نازل کرده است و شامل همه یا بخشی از آن می‌شود.
گروهی نیز می‌گویند: منظور حکم کردن بر خلاف نص قرآن و سنّت است، از روی عمد و آگاهی، نه از روی ناآگاهی یا اشتباه در تفسیر، بغوی آن را از علماء به صورت عموم بیان می‌کند.
گروهی نیز از جمله قتاده و ضحاک و... آن را به اهل کتاب تأویل می‌کنند، این نیز تفسیر بعیدی است و خلاف ظاهر لفظ و عبارت است، و به این نتیجه نمی‌انجامد.
گروهی نیز می‌گویند: ترک حکم بما انزل الله، کفر است و شخص را از اسلام خارج می‌کند.
👈 اما واقعیت این است که حکم بغیر ما انزل الله، کفر اکبر و اصغر را شامل می‌شود و این به وضعیت شخص حکم‌کننده بستگی دارد، اگر با وجود این کار، حکم بر اساس شریعت خداوند را واجب بداند اما از آن سرپیچی کند و معتقد باشد که به این سبب مستحق مجازات است، کفر او از نوع کفر اصغر است، اما اگر حکم بر اساس شریعت خداوند را واجب نداند و خود را در پیروی از آن مختار بداند، با وجود آنکه مطمئن است که این حکم خداوند است، کفر او از نوع کفر اکبر است، اما اگر نسبت به آن علم و آگاهی نداشته باشد و به خطا برود، خطا کار است و حکم خطاکاران بر او صادر می‌شود.
[مدارج السالکین ص 336-337].



#مجاهد_دین

آیا سجده برای غیر خداوند در هر حالتی شرک است؟



 شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید:
وَأَمَّا قَوْلُهُمْ: لَا يَجُوزُ السُّجُودُ لِغَيْرِ اللَّهِ. فَيُقَالُ لَهُمْ: إنْ قِيلَتْ هَذِهِ الْكَلِمَةُ عَلَى الْجُمْلَةِ فَهِيَ كَلِمَةٌ عَامَّةٌ تَنْفِي بِعُمُومِهَا جَوَازَ السُّجُودِ لِآدَمَ وَقَدْ دَلَّ دَلِيلٌ خَاصٌّ عَلَى أَنَّهُمْ سَجَدُوا لَهُ وَالْعَامُّ لَا يُعَارِضُ مَا قَابَلَهُ مِنْ الْخَاصِّ....

 وَرَابِعُهَا: أَبُو يُوسُفَ وَإِخْوَتُهُ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَيُقَالُ: كَانَتْ تَحِيَّتَهُمْ؛ فَكَيْفَ يُقَالُ: إنَّ السُّجُودَ حَرَامٌ مُطْلَقًا؟ وَقَدْ كَانَتْ الْبَهَائِمُ تَسْجُدُ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْبَهَائِمُ لَا تَعْبُدُ اللَّهَ. فَكَيْفَ يُقَالُ يَلْزَمُ مِنْ السُّجُودِ لِشَيْءِ عِبَادَتُهُ؟ وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. {وَلَوْ كُنْت آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدِ لَأَمَرْت الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا} لِعِظَمِ حَقِّهِ عَلَيْهَا وَمَعْلُومٌ أَنَّهُ لَمْ يَقُلْ: لَوْ كُنْت آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَعْبُدَ.
وَسَابِعُهَا : وَفِيهِ التَّفْسِيرُ أَنْ يُقَالَ: أَمَّا الْخُضُوعُ وَالْقُنُوتُ بِالْقُلُوبِ وَالِاعْتِرَافُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَالْعُبُودِيَّةِ فَهَذَا لَا يَكُونُ عَلَى الْإِطْلَاقِ إلَّا لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى وَحْدَهُ وَهُوَ فِي غَيْرِهِ مُمْتَنِعٌ بَاطِلٌ. وَأَمَّا السُّجُودُ فَشَرِيعَةٌ مِنْ الشَّرَائِعِ إذْ أَمَرَنَا اللَّهُ تَعَالَى أَنْ نَسْجُدَ لَهُ وَلَوْ أَمَرَنَا أَنْ نَسْجُدَ لِأَحَدِ مِنْ خَلْقِهِ غَيْرِهِ لَسَجَدْنَا لِذَلِكَ الْغَيْرِ طَاعَةً لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إذْ أَحَبَّ أَنْ نُعَظِّمَ مَنْ سَجَدْنَا لَهُ وَلَوْ لَمْ يَفْرِضْ عَلَيْنَا السُّجُودَ لَمْ يَجِبْ أَلْبَتَّةَ فِعْلُهُ فَسُجُودُ الْمَلَائِكَةِ لِآدَمَ عِبَادَةٌ لِلَّهِ وَطَاعَةٌ لَهُ وَقُرْبَةٌ يَتَقَرَّبُونَ بِهَا إلَيْهِ وَهُوَ لِآدَمَ تَشْرِيفٌ وَتَكْرِيمٌ وَتَعْظِيمٌ. وَسُجُودُ إخْوَةِ يُوسُفَ لَهُ تَحِيَّةٌ وَسَلَامٌ أَلَا تَرَى أَنَّ يُوسُفَ لَوْ سَجَدَ لِأَبَوَيْهِ تَحِيَّةً لَمْ يُكْرَهْ لَهُ....

 ثُمَّ يُقَالُ: السُّجُودُ عَلَى ضَرْبَيْنِ سُجُودُ عِبَادَةٍ مَحْضَةٍ وَسُجُودُ تَشْرِيفٍ. فَأَمَّا الْأَوَّلُ فَلَا يَكُونُ إلَّا لِلَّهِ وَأَمَّا الثَّانِي فَلِمَ قُلْت إنَّهُ كَذَلِكَ؟


و اما این سخنشان: سجده برای غیر خداوند جایز نیست. پس به آنان گفته می‌شود: اگر گفته شود این کلمه (سجده) به صورت جملتاً می‌باشد پس آن کلمه‌ای عام است که به عمومیتش جایز بودن سجده برای آدم را نفی می‌کند، اما دلیل خاصی دلالت کرده که آنان (ملائکه) برای او (آدم) سجده کرده‌اند و عام با خاصی که با آن مقابله کند تعارض نمی‌کند..
و چهارما: پدر یوسف و برادرانش برای یوسف به سجده افتادند و گفته می‌شود: این سجده، تحیت و درود آنان بود. پس چگونه گفته می‌شود که سجده به طور مطلق حرام است؟ و به تحقیق که بهائم (چهارپایان) هم برای پیامبر صلی الله علیه وسلم سجده کردند و بهائم جز الله را عبادت نمی‌کنند. پس چطور گفته می‌شود که از سجده کردن برای یک چیز عبادت آن چیز لازم می‌آید؟؟ و به تحقیق که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: "اگر دستور می‌دادم که کسی برای کسی سجده کند زن را دستور می‌دادم که برای شوهرش سجده کند". بخاطر بزرگی حقی که بر زنش دارد و معلوم است که پیامبر نگفته که: اگر دستور می‌دادم که کسی عبادت کند کسی را..
و هفتما: و در آن تفسیری است اینکه گفته شود: اما خضوع و قنوت کردن با قلب و اعتراف کردن به ربوبیت و عبودیت، پس چنین چیزی به طور مطلق جایز نیست مگر تنها برای الله سبحانه وتعالی و برای غیر او ممتنع و باطل می‌باشد. و اما سجده که شریعتی از شرایع است، برای اینکه خداوند متعال ما را امر کرده که برای او سجده کنیم و اگر به ما امر کند که برای کسی غیر از او از خلایقش سجده کنیم، بخاطر اطاعت از الله عز وجل برای آن غیر، سجده می‌کردیم. برای اینکه دوست دارد که که آن کسی که برایش سجده کرده‌ایم را بزرگ و تعظیم بداریم. و اگر هم سجده بر ما فرض نشده بود هم البته انجامش واجب نمی‌بود. پس سجده‌ی ملائکه برای آدم، عبادت است برای الله و اطاعت از اوست و قربتی است که به وسیله‌ی انجام دادن آن به او (خداوند) تقرب می‌جویند؛ و برای آدم هم سبب تشریف و تکریم و تعظیم است. و سجده‌ی برادران یوسف برای او، تحیت و سلام است. آیا نمی‌بینی که یوسف اگر برای پدرش سجده‌ی تحیت برده شود، آن را مکروه ندانسته است..
سپس گفته می‌شود: سجده بر دو نوع است، سجده‌ی عبادت محض، و سجده‌ی تشریف. و اما اولی که جز برای الله جایز نیست و اما دومی، پس چرا می گویی که این هم همانند اولی است؟
مجموع الفتاوی به اختصار 4/358-361

#مجاهد_دین

حیات پیامبران بعد از وفاتشان از نظر امام شوکانی


امام شوکانی در نیل الأوطار می گوید:
🔹(وَقَدْ أَخْرَجَ ابْنُ مَاجَهْ بِإِسْنَادٍ جَيِّد أَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِأَبِي الدَّرْدَاءِ : { إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ } وَفِي رِوَايَة لِلطَّبَرَانِيِّ { لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يُصَلِّي عَلَيَّ إلَّا بَلَغَنِي صَلَاتُهُ ، قُلْنَا : وَبَعْدَ وَفَاتِك ؟ قَالَ : وَبَعْدَ وَفَاتِي ، إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ }
وَقَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته ، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته ، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .
وَقَدْ صَحَّ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ مَرْفُوعًا : { مَا مِنْ أَحَدٍ يَمُرُّ عَلَى قَبْرِ أَخِيهِ الْمُؤْمِن وَفِي رِوَايَة : بِقَبْرِ الرَّجُلِ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا عَرَفَهُ وَرَدَّ عَلَيْهِ }
وَلِابْنِ أَبِي الدُّنْيَا { إذَا مَرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرٍ يَعْرِفُهُ فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَعَرَفَهُ ، وَإِذَا مَرَّ بِقَبْرٍ لَا يَعْرِفُهُ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ }
وَصَحَّ { أَنَّهُ كَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْرُجُ إلَى الْبَقِيعِ لِزِيَارَةِ الْمَوْتَى وَيُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ }
وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ؟!
وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ { أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ } رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
وَفِي صَحِيحِ مُسْلِمٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : { مَرَرْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي بِمُوسَى عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ } . ).

🗒نيل الأوطار ج 3 ، ص 305

🔸ابن ماجه با اسناد جید تخریج کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم به ابو درداء فرمودند: (همانا خداوند عزوجل بر زمین حرام کرده است که اجساد انبیا را بخورد). و در روایت طبرانی آمده: (هیچ بنده‌ای نیست که بر من صلوات بفرستت جز اینکه صلواتش به من ابلاغ می‌گردد. گفتیم: آیا بعد از وفاتت هم؟ فرمود: بله بعد از وفاتم هم. همانا الله عز وجل بر زمین حرام کرده است که اجساد انبیا را بخورد)
و جماعتی از محققین بر این رفته‌اند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش زنده هستند و اینکه ایشان با طاعات امّتش خوشحال می‌گردد و اینکه پیامبران بدنشان نمی پوسد، علاوه بر اینکه مطلقِ ادراک، مانند علم و شنیدن، برای سایر مردگان هم ثابت می‌باشد.
و از ابن عباس به شکل مرفوع ثابت گشته که گفت: (هیچ کسی نیست که بر قبر برادر مومنش عبور کند و در روایتی، بر قبر مردی که در دنیا او را می‌شناخت، عبور کند، و بر او سلام کند، إلا اینکه او را می‌شناد و به او پاسخ می‌دهد)
و ابن ابی دنیا روایت کرده: (هرگاه مردی از نزد قبری عبور کند که او را می‌شناسد، و بر او سلام کند، (صاحب آن قبر) به سلام او پاسخ می‌دهد و او را می‌شناسد. و اگر از نزد قبری که او را نمی‌شناسد برود هم، به پاسخ او جواب خواهد داد)
و در حدیث صحیح آمده که: (پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی بقیع بیرون آمد برای زیارت مردگان و بر آنان سلام کرد)
و در کتاب خداوند نص آمده است در حق شهداء که آنان زنده هستند و روزی می‌خورند و حیات آنان متعلق به جسدشان می‌باشد، پس چگونه خواهد بود برای پیامبران و فرستادگان خدا؟
و در حدیث ثابت گشته که: (پیامبران در قبر هایشان زنده هستند) به روایت منذری و بیهقی آن را صحیح دانسته است.
و در صحیح مسلم از پیامبر صلی الله علیه وسلم آده که فرمود: (در شب اسری از کنار موسی عبور کردم در نزد الکثیب الاحمر که او در قبرش ایستاده بود و نماز می‌خواند)

#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (1)


🌺خداوند متعال می فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥﴾ [يس: 74-75]
«و آن‌ها غیر از الله، آلهه هایی (برای خود) بر گزیدند، (به این امید) شاید که یاری شوند(74) آن‌ها قادر به یاری ایشان نیستند، و آنان (= مشرکان) برای این‌ها (= معبودان) لشکری احضار شده (و آماده) هستند(75)»

🔹ابن کثیر در تفسیر آیه می گوید: «يَقُولُ تَعَالَى مُنْكِرًا عَلَى الْمُشْرِكِينَ فِي اتِّخَاذِهِمُ الْأَنْدَادَ آلِهَةً مَعَ اللَّهِ، يَبْتَغُونَ بِذَلِكَ أَنْ تَنْصُرَهُمْ تِلْكَ الْآلِهَةُ وَتَرْزُقَهُمْ وَتُقَرِّبَهُمْ إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ} أَيْ: لَا تَقْدِرُ الْآلِهَةُ عَلَى نَصْرِ عَابِدِيهَا، بَلْ هِيَ أَضْعَفُ مِنْ ذَلِكَ وَأَقَلُّ وَأَذَلُّ وَأَحْقَرُ وَأَدْخَرُ، بَلْ لَا تَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَارِ لِأَنْفُسِهَا، وَلَا الِانْتِقَامِ مِمَّنْ أَرَادَهَا بِسُوءٍ؛ لِأَنَّهَا جَمَادٌ لَا تَسْمَعُ وَلَا تَعْقِلُ».
🔸ترجمه: «خداوند متعال بر مشرکان بخاطر اینکه همتایان (انداد) را آلهه ای به همراه الله گرفتند و با این کار می خواستند که آن آلهه ها یاریشان بدهند و رزق شان بدهند و آنان را به الله نزدیک گردانند. خداوند متعال می فرماید: { آن‌ها قادر به یاری ایشان نیستند} یعنی: آلهه ها نمی توانند عبادت کنندگانشان را یاری دهند بلکه آنان بسیار ضعیف تر و کمتر و ذلیل تر و حقیر تر و خوار تر از آن هستند، بلکه نمی توانند خودشان را یاری برسانند و نمی توانند از کسی که به آنان اراده بد داشته باشد انتقام بگیرند؛ برای اینکه جماداتی هستند که نمی شوند و تعقل نمی کنند».
🗒 تفسیر ابن کثیر، ج 6 ص 593.

👈 غالیان هداهم الله، ادعا می کنند که مشرکان در ربوبیت موحد بودند؛ اما ابن کثیر رحمه الله می گوید اعتقاد مشرکان درباره آلهه هایشان این بود که یاری شان می دهند و رزق شان می دهند.  خداوند هم در این آیه می فرماید که مشرکان از آلهه هایشان انتظار نصرت داشتند. آیا نصرت رساندن جزو قدرت ها و خصائص ربوبیت نیست؟

#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (2)


🌺 خداوند می فرماید: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١﴾ [العنكبوت: 41]
«مثل کسانی‌که بجای الله اولیائی بر گزیدند، همچون مثل عنکبوت است، که خانه ای (برای خود) برگزیده است، و بی‌گمان سست‌ترین خانه‌ها خانۀ عنکبوت است، اگر می‌دانستند».

🔹طبری در تفسیر این آیه می گوید: « يقول تعالى ذكره: مثل الذين اتخذوا الآلهة والأوثان من دون الله أولياء يرجون نَصْرها ونفعها عند حاجتهم إليها في ضعف احتيالهم، وقبح رواياتهم، وسوء اخيارهم لأنفسهم، (كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ) في ضعفها، وقلة احتيالها لنفسها، (اتَّخَذَتْ بَيْتًا) لنفسها، كيما يُكِنهَا، فلم يغن عنها شيئا عند حاجتها إليه، فكذلك هؤلاء المشركون لم يغن عنهم حين نزل بهم أمر الله، وحلّ بهم سخطه أولياؤُهم الذين اتخذوهم من دون الله شيئا، ولم يدفعوا عنهم ما أحلّ الله بهم من سخطه بعبادتهم إياهم».
🔸ترجمه: «خداوند متعال می فرماید: مثل کسانی که آلهه و اوثانی غیر از الله را به اولیائی گرفته اند و از آنان #امید نصرت رساندن و نفع رساندن به هنگام حاجاتشان را دارند، بخاطر سست بودن چاره اندیشی شان و زشت بودن باورشان و بی ارزش بودن آنچه برای خود برگزیده اند، {همچون عنکبوت است} در ضعیف بودنش و کم بودن چاره اندیشی برای خودش است که {خانه ای برگزیده است} برای خودش تا با آن خود را بپوشاند اما هنگام حاجت و نیازش به آن، سودی به او نمی رساند. و به همان شکل مشرکان نیز هنگامی که عذاب و خشم خداوند بر آنان نازل می شود بت هایی که بجای خداوند آنان را اولیاء گرفته بودند به آنان سودی نمی رساند، و انجام عبادت برای آن بت ها، باعث نشد تا آن بت ها خشم خداوند بر آنان را از آنان دفع کنند».
🗒تفسیر طبری، ج 20 ص 38.

👈 طبق این آیه و کلام امام طبری، مشرکان از بت هایشان امید نصرت رساندن و نفع رساندن به هنگام حاجاتشان را داشتند. پس مشرکان برای بت هایشان صفات ربوبیت قائل بودند و برای آنها قدرت جلب نفع  و دفع ضرر قائل بودند، و این ردی است بر غالیان و کج فهمانی که مشرکان را موحد در ربوبیت می دانند.


#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (3)


🌺 خداوند می فرماید: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١﴾ [العنكبوت: 41]
«مثل کسانی‌که بجای الله اولیائی بر گزیدند، همچون مثل عنکبوت است، که خانه ای (برای خود) برگزیده است، و بی‌گمان سست‌ترین خانه‌ها خانۀ عنکبوت است، اگر می‌دانستند».

🔹ابن کثیر در تفسیر آیه می گوید: «هَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى لِلْمُشْرِكِينَ فِي اتِّخَاذِهِمْ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ، يَرْجُونَ نَصْرَهُمْ وَرِزْقَهُمْ، وَيَتَمَسَّكُونَ بِهِمْ فِي الشَّدَائِدِ، فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَبَيْتِ الْعَنْكَبُوتِ فِي ضَعْفِهِ وَوَهَنِهِ فَلَيْسَ فِي أَيْدِي هَؤُلَاءِ مِنْ آلِهَتِهِمْ إِلَّا كمَنْ يَتَمَسَّكُ بِبَيْتِ الْعَنْكَبُوتِ، فَإِنَّهُ لَا يُجْدِي عَنْهُ شَيْئًا، فَلَوْ عَلموا هَذَا الْحَالَ لَمَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ».

🔸ترجمه: «این مثلی است که خداوند متعال برای مشرکانی زده است که بجای الله آلهه هایی گرفته اند و از آنها امید نصرت و یاری رساندن و رزق دادن دارند و در سختی هایشان به آنان چنگ می زدند، پس آنان در این باره همانند خانه عنکبوت ضعیف و سست هستند، و چیزی به دست آلهه هایشان نیست جز همانند کسی که به خانه عنکبوت تمسک و چنگ می زند و چیزی را از او دور نمی کند. پس اگر آنان چنین چیزی را می دانستند به جای الله، اولیائی برای خود نمی گرفتند».

🗒تفسیر ابن کثیر، ج 6 ص 279.

👈 این است فهم علمای اهل سنت از شرک مشرکان و از آیات مربوط به مشرکان. اما متاسفانه غالیانی کج فهم پیدا شده اند که ادعا می کنند مشرکان، موحد بوده اند العیاذ بالله! می گویند مشرکان توحید ربوبیت داشته اند و برای بت هایشان هیچ قدرت خاصی قائل نبوده اند!

#مجاهد_دین 

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (4)


🌺 خداوند درباره شک و عدم یقین مشرکان به توحید خداوند در ربوبیتش می فرماید: ﴿رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ٧ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ٨ بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ يَلۡعَبُونَ٩﴾ [الدخان: 7-9]
«پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن دو است، اگر شما یقین دارید(7) هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، زنده می‌کند و می‌میراند، پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست(8) بلکه، آن‌ها در شک اند (و) بازی می‌کنند(9)».

🔹طبری درباره ﴿بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ يَلۡعَبُونَ﴾ می گوید: «يقول تعالى ذكره ما هم بموقنين بحقيقة ما يقال لهم ويخبرون من هذه الأخبار، يعني بذلك مشركي قريش، ولكنهم في شكّ منه، فهم يلهون بشكهم في الذي يخبرون به من ذلك».

🔸ترجمه: «خداوند که یادش متعالیست می فرماید: آنها به حقیقت آنچه که به آنان گفته می شود و به این خبر هایی که از آن خبر می دهند یقین ندارند، یعنی مشرکان قریش. بلکه آنها نسبت به آن شک دارند و آنچه که از آن خبر می دهند را به بازی و تمسخر گرفته اند».
🗒تفسیر طبری، ج 22 صص 12-13.

🔹قرطبی درباره آیه می گوید: «يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ هَذَا الْخِطَابُ مَعَ المعترف بأن الله خلق السموات وَالْأَرْضَ، أَيْ إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ بِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّ لَهُ أَنْ يُرْسِلَ الرُّسُلَ، وَيُنْزِلَ الْكُتُبَ. وَيَجُوزُ أَنْ يَكُونَ الْخِطَابُ مَعَ مَنْ لَا يَعْتَرِفُ أَنَّهُ الْخَالِقُ، أَيْ يَنْبَغِي أَنْ يَعْرِفُوا أَنَّهُ الْخَالِقُ، وَأَنَّهُ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ».

🔸ترجمه: «احتمال دارد که این خطاب با کسی باشد که اعتراف داشته باشد به اینکه الله آسمان ها و زمین را خلق کرده است، یعنی اگر شما به او یقین دارید پس بدانید که او رسولان را فرستاده است و کتاب ها را نازل کرده است. و جایز است که خطاب با کسی باشد که اعتراف نمی کند به اینکه اوتعالی خالق است، یعنی شایسته است که بدانند که اوست خالق و اوست کسی که زنده می کند و می میراند».

🔹سپس در ادامه امام قرطبی می گوید: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ" أَيْ لَيْسُوا عَلَى يَقِينٍ فِيمَا يُظْهِرُونَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَالْإِقْرَارِ فِي قَوْلِهِمْ: إِنَّ اللَّهَ خالقهم، وإنما يَقُولُونَهُ لِتَقْلِيدِ آبَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ عِلْمٍ فَهُمْ فِي شَكٍّ. وَإِنْ تَوَهَّمُوا أَنَّهُمْ مُؤْمِنُونَ فَهُمْ يَلْعَبُونَ فِي دِينِهِمْ بِمَا يَعِنُّ لَهُمْ مِنْ غَيْرِ حُجَّةٍ. وَقِيلَ:" يَلْعَبُونَ" يُضِيفُونَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الِافْتِرَاءَ اسْتِهْزَاءً. وَيُقَالُ لِمَنْ أَعْرَضَ عَنِ الْمَوَاعِظِ: لَاعِبٌ، وَهُوَ كَالصَّبِيِّ الَّذِي يَلْعَبُ فَيَفْعَلُ مَا لَا يَدْرِي عَاقِبَتَهُ».

🔸ترجمه: «"بلکه آنان در شک هستند و بازی می کنند" یعنی بر یقین قرار ندارند نسبت به آنچه که از ایمان و اقرار اظهار می دارند در این سخنشان که الله خالقشان است و تنها از روی تقلید از نیاکانشان آن را می گویند آن هم بدون علم، پس آنان در شک هستند. و اگر هم چنین توهم شود که آنان ایمان دارند (به اینکه الله خالقشان است) پس آنان دینشان را بدون هیچ حجتی، بازیچه قرار داده اند و گفته شده برای استهزاء و مسخره بازی به پیامبر صلی الله علیه وسلم دروغ و افترا می بستند و به کسی که از موعظه ها رویگرانی می کند، لاعب می گویند و مانند کودکی است که بازی می کند و کاری که عاقبتش را نمی داند انجام می دهد».
🗒 تفسیر قرطبی، ج 16 صص 129-130.


#مجاهد_دین 

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (5)


 مشرکان یقینی به آنچه که از آن خبر می دادند نداشتند چنانکه خداوند می فرماید:
🌺﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦﴾ [الطور: 34-36]
«آیا آن‌ها از هیچ (و بدون آفریننده)، آفریده شده‌اند، یا خود خالق (خویش) اند(35) آیا آن‌ها آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟! (خیر) بلکه آن‌ها #یقین نمی‌کنند(36)».

🔹و ابن کثیر در تفسیر آیه می گوید: «أَيْ: أَهُمْ خَلَقُوا السموات وَالْأَرْضَ؟ وَهَذَا إِنْكَارٌ عَلَيْهِمْ فِي شِرْكِهِمْ بِاللَّهِ، وَهُمْ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْخَالِقُ وَحْدَهُ، لَا شَرِيكَ لَهُ. وَلَكِنَّ عَدَمَ إِيقَانِهِمْ هُوَ الَّذِي يَحْمِلُهُمْ عَلَى ذَلِكَ».
🔸ترجمه: «یعنی: آیا آنان هستند که آسمان ها و زمین را خلق کرده اند؟ و این انکار بر آنان در شرکشان به الله است، و آنان می دانند که اوتعالی خالق یکتا است که شریکی ندارد اما عدم یقینشان به آن بود که آنان را بر آن (شرک ورزی) حمل می نمود».
🗒 تفسیر قرآن العظیم از ابن کثیر، ج 7 ص 437.

🔹ابو السعود در تفسیر آیه می گوید: «إذا سئلوا منْ خلقكم وخلق السمواتِ والأرضَ قالوا الله وهم غيرُ موقنينَ بما قالُوا وإلا لما أعرضُوا عن عبادتِه».
🔸ترجمه: «وقتی از آنان سوال می کنی چه کسی شما و آسمان ها و زمین را خلق کرده است می گویند الله، در حالی که آنان به آنچه که می گویند یقین ندارند وگرنه نباید از عبادتش رویگردانی می کردند».
🗒 تفسیر إرشاد العقل السليم إلى مزايا الكتاب الكريم، از ابی السعود، ج 8 ص 151.

🔹ابو حيان در تفسیر ﴿بَل لَّا يُوقِنُونَ﴾ می گوید: « أي إذا سئلوا : من خلقكم وخلق السموات والأرض؟ قالوا : الله ، وهم شاكون فيما يقولون لا يوقنون».
🔸ترجمه: «یعنی وقتی از آنان سوال می کنی چه کسی شما و آسمان ها و زمین را خلق کرده است؟ می گویند الله، و آنان نسبت به آنچه که می گویند شک دارند و یقین ندارند».
🗒 تفسیر بحر المحیط از ابو حیان اندلسی (745 هـ)، ج 8 ص 115.

🔹نیشابوری در تفسیر ﴿بَل لَّا يُوقِنُونَ﴾ می گوید: «ثم احتج عليهم بالأنفس ثم بالآفاق ثم قال { بل لا يوقنون } وذلك أنه حكى عنهم { ولئن سألتهم من خلق السموات والأرض ليقولن الله } [ لقمان : 25 ] فتبين أنهم في هذا الاعتراف شاكون إذ لو عرفوه حق معرفته لم يثبتوا له نداً ولم يحسدوا من اختاره للرسالة».
🔸ترجمه: «سپس خداوند از خلقت خودشان سپس از خلقت آسمان ها دلیل می آورد سپس می فرماید: "بلکه آنها یقین نمی کنند" برای اینکه خداوند از آنان حکایت کرده که: "اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را خلق کرده است خواهند گفت الله" پس روشن می گردد که آنها در این اعترافشان #شک داشتند برای اینکه اگر آنطور که حق شناختنش بود او را می شناختند برای او همتایی قرار نمی دانند و نسبت به کسی که برای رسالت انتخابش کرده است حسادت نمی کردند».
🗒 تفسیر النیسابوری، ج 7 ص 71.

👈 سوال از کسانی که ادعا می کنند مشرکان توحید ربوبیت داشته اند، اینکه: آیا مشرکانی که به نص قرآن ﴿بَل لَّا يُوقِنُونَ﴾ بودند و به آنچه می گفتند یقین نداشتند بلکه نسبت به آن در شک بودند، آیا کسی که شک داشته باشد و یقینی نسبت به آنچه می گوید نداشته باشد، می تواند توحید ربوبیت داشته باشد؟ بلکه تنها در نزد خوارج عصر که مجددان عقیده جهم بن صفوان است که ایمان نزدشان تنها اقرار است.
به راستی قوم عجیبی هستند که بین غلو خوارج در تکفیر اهل قبله و تفریط جهمیه در تعریف ایمان، جمع بسته اند. مشرکان را موحد در ربوبیت می دانند و اهل قبله را مشرک! و لا حول و لا قوة الا بالله


#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (6)


خداوند اقرار مشرکان به ربوبیت را در قرآن نقل کرده و سپس آنان را دروغگو در اقرارشان وصف می کند و سپس سه قسم از شرک های مشرکان را بیان می کند. خداوند متعال می فرماید:
🌺﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ٨٩ بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٩٠ مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾ [المؤمنون: 84-91]
🌸«(ای پیامبر!) بگو: اگر می‌دانید، زمین و هرکه در آن است از آنِ کیست؟!(84) به زودی خواهند گفت: (همه) از آن الله است بگو: آیا پند نمی‌گیرید؟!(85) بگو: چه کسی پروردگار آسمان‌های هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟!(86) خواهند گفت: (همه) از آنِ الله است بگو: آیا (از الله) نمی‌ترسید؟!(87) بگو: اگر می‌دانید، چه کسی فرمان‌روایی همۀ موجودات در دست دارد، و او پناه می‌دهد، و کسی در برابر او پناه داده نمی‌شود؟!(88) خواهند گفت: از آن الله است بگو: پس چگونه جادو می‌شوید؟!(89) (چنین نیست) بلکه حق را برای آن‌ها آوردیم، و بی‌گمان آنان دروغگو هستند(90) الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر معبودی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند(91)».

👈به این آیات خوب دقت کنید، اگر مشرکان درباره بت هایشان قائل به ربوبیت نبودند خداوند در پاسخ آنان چنین احتجاج نمی کرد که ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ﴾ «الله هرگز فرزندی بر نگزیده است».
👈و مشرکان را در ادعایشان به اعتقاد و ایمان به ربوبیت الله تکذیب می کند و در جوابشان فرمود: ﴿بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٩٠﴾ «(چنین نیست) بلکه حق را برای آن‌ها آوردیم، و بی‌گمان آنان دروغگو هستند(90)».

👈و نفرمود إنهم لمکذبون. چون کاذب (کسی که دروغ می گوید) با مکذب (کسی که حق را تکذیب و انکار کند) فرق دارد و مشرکان در ادعایشان نسبت به توحید ربوبیت خداوند کاذب و دروغگو بودند و علت کاذب بودن مشرکان را خداوند بیان کرده که چون آنها معتقد بودند که خداوند فرزند دارد و به همراه الله، معبودان دیگر وجود دارد. سپس خداوند گفته است که اگر به همراه الله، إله های دیگر وجود داشت هر إله آنچه خودش آفریده بود را به سمت خود می کشید و هر إلهی می خواست که بر دیگر إله ها برتری یابد.
👈 و اگر مشرکان چنین اعتقادی درباره بت هایشان نداشتند پس خداوند چرا آنها را به چنین احتجاج هایی پاسخ داده است؟
👈و اگر مشرکان چنین اعتقاداتی درباره بت هایشان نداشتند و برای بت هایشان قائل به ربوبیت نبودند پس باید مشرکان در جواب خداوند می گفتند که ما برای بت هایمان قائل به ربوبیت نیستیم و معتقد نیستیم که آن إله ها با خداوند در ربوبیت منازعه می کنند و معتقد نیستیم إله هایمان چیزی خلق کرده باشند تا هر إله آنچه که خودش خلق کرده است را به سمت خود ببرد.

🔹امام طبری در تفسیر آیه 89 که آمده است ﴿فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ﴾ می گوید: « فإنهم يقولون: إن ملكوت كلّ شيء والقدرة على الأشياء كلها لله، فقل لهم يا محمد: (فَأَنَّى تُسْحَرُونَ) يقولون: فمن أيّ وجه تصرفون عن التصديق بآيات الله، والإقرار بأخباره وأخبار رسوله، والإيمان بأن الله القادر على كل ما يشاء، وعلى بعثكم أحياء بعد مماتكم، مع علمكم بما تقولون من عظيم سلطانه وقدرته؟!».
🔸ترجمه: «مشرکان می گویند که ملکوت و فرمانروایی همه چیز و قدرت بر همه چیزها برای الله است پس ای محمد به آنان بگو (فَأَنَّى تُسْحَرُونَ) «چگونه جادو می شوید».  می گویند: پس برای چه از تصدیق کردن آیات خداوند و اقرار کردن به اخبار اوتعالی و اخبار رسولش رویگردانی می کنید و از ایمان آوردن به اینکه الله بر هر آنچه که بخواهد قادر است و بر اینکه شما را بعد از مردنتان زنده کند رویگردانی می کنید با علمتان به آنچه که به نسبت بزرگ بودن سلطه و قدرت خداوند می گویید؟».
🔹سپس در ادامه امام طبری در تاویل آیه ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾ می گوید: «ما الأمر كما يزعم هؤلاء المشركون بالله، من أن الملائكة بنات الله، وأن الآلهة والأصنام ألهة دون الله (بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِالْحَقِّ) اليقين، وهو الدين الذي ابتعث الله به نبيه صلى الله عليه وسلم، وذلك الإسلام، ولا يُعْبَد شيء سوى الله؛ لأنه لا إله غيره (وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ) يقول: وإن المشركين لكاذبون فيما يضيفون إلى الله، وينْحَلُونه من الولد والشريك، وقوله: (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ) يقول تعالى ذكره: ما لله من ولد، ولا كان معه في القديم، ولا حين ابتدع الأشياء من تصلح عبادته، ولو كان معه في القديم أو عند خلقه الأشياء من تصلح عبادته (مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ) يقول: إذن لاعتزل كل إله منهم (بِمَا خَلَقَ) من شيء، فانفرد به، ولتغالبوا، فلعلا بعضهم على بعض، وغلب القويّ منهم الضعيف؛ لأن القويّ لا يرضى أن يعلوه ضعيف، والضعيف لا يصلح أن يكون إلها، فسبحان الله ما أبلغها من حجة وأوجزها، لمن عقل وتدبر. وقوله: (إِذًا لَذَهَبَ) جواب لمحذوف، وهو: لو كان معه إله، إذن لذهب كل إله بما خلق».
🔸ترجمه: «موضوع آنطور که مشرکان می پندارند نیست اینکه گمان می کنند ملائکه دختران الله هستند و اینکه آلهه و بت ها، اله هایی غیر از الله هستند. بل اتیناهم بالحق، یعنی یقین. و آن همان دینی است که خداوند پیامبرش را برای آن مبعوث کرده است و آن اسلام است وجز الله عبادت نمی شود برای اینکه الهی غیر از او نیست. وانهم لکاذبون. می گوید: و آن مشرکان به نسبت آنچه که به خداوند اضافه می نمایند دروغگو هستند. و برایش فرزند و شریک قرار می دهند. و این فرموده اش (ما اتخذ الله من ولد) خداوند متعال می فرماید: خداوند فرزندی ندارد و نه در قدیم و نه الآن چیزهایی بوجود نیاورده که همراه او باشند و شایسته عبادت باشند و اگر  در قدیم همراه او چیزی بود یا نزد مخلوقاتش إله هایی بودند که شایسته عبادت شدن بودند (من إله اذا لذهب) می فرماید: پس در آن صورت هر یک از آن إله ها با آنچه که خلق کرده است به یک جا می رود و آن را به سمت خود می کشد و بر یکدیگر غلبه می یافتند و بعضی از آن إله ها بر بعضی دیگر برتری می جستند و قوی شان بر ضعیفشان غلبه می یافت برای اینکه قوی راضی نمی شود که ضعیف بر او برتری یابد و ضعیف شایسته نیست که إله باشد پس پاک است خداوندی که حجتش چقدر بالغ و وجیز است برای کسی که عقل داشته باشد و تدبر کند. و این فرموده اش (اذا لذهب) جواب برای محذوف است و آن این است" اگر همراه او إلهی بود، پس هر الهی آنچه را که خلق کرده است با خود می برد».
🗒 تفسیر طبری، ج 19 ص 66.

✔️پس اقرار مشرکان به خالق و رازق بودن الله، به معنای ایمان مشرکان به توحید ربوبیت الله نیست چون اگر به توحید ربوبیت الله ایمان داشتند، هرگز برای خداوند فرزند و شریک قائل نمی شدند و هرگز خداوند در پاسخ به آنان بر چیزی که مشرکان به آن معتقد نباشند، احتجاج نمی کند و مشرکان را به چیزی که به آن معتقد نیستند سرزنش نمی کند و اینکه خداوند می گوید آنها کاذب و دروغگو هستند بیان می کند که آنها خداوند را در ربوبیتش یکتا نمی دانستند.

✔️پس فرق است بین ایمان به وجود الله با ایمان به توحید ربوبیت الله و جز تعداد بسیار بسیار اندکی از دهری ها و ملحدین مادی گرا منکر وجود الله نشده اند و گرچه همان ها هم در اندرون شان به وجود الله اقرار دارند اما آن را از روی مکابره انکار می کنند مانند فرعون و امثال او. پس ایمان به وجود الله در فطرت همه آدمیان وجود دارد و اقرار به بعضی از صفات ربوبیت خداوند مستلزم نفی صفات ربوبیت از بت ها توسط مشرکان نیست و مشرکان منکر وجود الله نبودند بلکه الله را فطرتا می شناختند اما بت هایشان را در بعضی از صفات ربوبیت و الوهیت شریک خداوند می دانستند و اقرار مشركان به بعضی از صفات ربوبیت خداوند به معنای توحید ربوبیت مشرکان نیست، و به این معنا نیست که مشرکان برای بت هایشان صفات ربوبیت قائل نباشند.


#مجاهد_دین 

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (7)


🌺خداوند می فرماید: ﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًاۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ لَكُمۡ رِزۡقٗا فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ١٧﴾ [العنكبوت: 17]

🌸«شما به جای الله فقط بت‌هایی را می‌پرستید، و دروغی (بزرگ) به هم می‌بافید، بی‌گمان کسانی را که به جای الله می‌پرستید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند، پس روزی را تنها (از) نزد الله طلب کنید، و او را بپرستید، و شکر او را بجای آورید، که به سوی او باز گردانیده می‌شوید».

🔹طبری در تفسیر آیه می گوید: «يقول جلّ ثناؤه: إن أوثانكم التي تعبدونها، لا تقدر أن ترزقكم شيئا (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ) يقول: فالتمسوا عند الله الرزق لا من عند أوثانكم».
🔸ترجمه: «خداوند که بزرگ است ثنای او می فرماید: بت هایی که عبادتش می کنید نمی توانند شما را رزق و روزی بدهند (پس روزی را نزد الله طلب کنید) می فرماید: رزق را از نزد الله بجویید نه از نزد بت هایتان».
تفسير طبری، ج 20 ص 20.

👈و اگر مشرکان رزق و روزی را علاوه بر نزد الله، از نزد بت هایشان هم نمی خواستند، پس خداوند به آنان ایراد نمی گرفت و نمی گفت که روزی را فقط از نزد الله طلب کنید پس این آیه نشان می دهد که مشرکان در ادعایشان که روزی را فقط الله می دهد کاذب و دروغگو بودند و به آنچه که زبانا اعتراف می کرند در عمل با آن مخالفت می کردند.


#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (8)


🌺 خداوند درباره مشرکان می فرماید: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾ [الإخلاص: 1-4]
🌸«(ای پیامبر) بگو: او الله یکتا و یگانه است(1) الله بی‌نیاز است (و همه نیازمند او هستند)(2) نه (فرزندی) زاده و نه زاده شده است(3) و هیچ کس همانند و همتای او نبوده و نیست(4)».

🔹 ماوردی در شأن نزول سوره می گوید: «قوله تعالى: {قُلْ هُو اللهُ أَحَدٌ} اختلف في سبب نزول هذه الآية على ثلاثة أقاويل: أحدها: أن اليهود قالوا للنبي صلى الله عليه وسلم هذا الله خَلَق الخلْق , فمن خلَقَ الله؟ فنزلت هذه السورة جواباً لهم , قاله قتادة. الثاني: أن مشركي قريش قالوا لرسول الله صلى الله عليه وسلم انسب لنا ربك , فأنزل الله هذه السورة , وقال: يا محمد انسبني إلى هذا , وهذا قول أُبي بن كعب. الثالث: ما رواه أبو روق عن الضحاك أن المشركين أرسلوا عامر بن الطفيل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالوا: قل له شققت عصانا وسببت آلهتنا وخالفت دين آبائك , فإن كنت فقيراً أغنيناك وإن كنت مجنوناً داويناك , وإن هويت امرأة زوجناكها , فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (لست بفقير ولا مجنون ولا هويت امرأة , أنا رسول الله إليكم , أدعوكم من عبادة الأصنام إلى عبادته ,) فأرسلوه ثانية وقالوا له: قل له بيّن لنا جنس معبودك , فأنزل الله هذه السورة , فأرسلوه ثالثة وقالوا: قل له لنا ثلاثمائة وستون صنماً لا تقوم بحوائجنا , فكيف يقوم إله واحِد بحوائج الخلق كلهم؟ فأنزل الله سورة الصافات إلى قوله {إن إلهاكم لواحد} يعني في جميع حوائجكم , فأرسلوه رابعة وقالوا: قل له بيّن لنا أفعال ربك , فأنزل الله تعالى: {إن ربكم الله الذي خلق السموات والأرض} الآية , وقوله {الذي خلقكم ثم رزقكم}».

🔸ترجمه: «این فرموده خداوند متعال: {بگو الله یکتا است}. درباره سبب نزول این آیه به سه قول اختلاف کرده اند.
1️⃣یکی: اینکه یهودیان به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند این الله است که خلائق را خلق کرده است، پس چه کسی الله را خلق کرده است؟ پس این سوره در جواب آنان نازل شد. این را قتاده گفته است.
2️⃣دوم: اینکه مشرکان قریش به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند: نسب پروردگارت را برای ما بگو. پس این سوره نازل شد و خداوند گفت ای محمد نسب من را طبق این سوره بیان کن. واین قول ابی ابن کعب است.
3️⃣سوم: آنچه است که ابو روق از ضحاک روایت کرده که مشرکان عامر بن الطفیل را به سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستادند و گفتند به او بگو اتحاد ما را شکستی و آلهه های ما را دشنام دادی و با دین پدرانت مخالفت کردی، اگر فقیر هستی تو را بی نیاز کنیم، و اگر دیوانه ای تو را درمان کنیم و اگر هوس زنی را داری او را به ازدواجت در آوریم. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نه فقیر هستم و نه دیوانه و نه هوس زنی را دارم، من رسول خداوندم که به سوی شما فرستاده شده ام شما را از عبادت بت ها به سوی عبادت او دعوت می کنم. بار دوم عامر را به سمت پیامبر فرستادند و گفتند: به او بگو جنس معبودت را برای ما بیان کن. پس خداوند این سوره را نازل کرد. و برای بار سوم او را فرستادند و به او گفتند به او بگو ما سیصد و شصت بت داریم که با همه آنها هنوز نیازهای ما برطرف نمی شود، حالا چگونه یک إله واحد نیاز های همه خلق را برطرف کند؟ پس خداوند سوره الصافات را تا این فرموده اش {همانا إله شما إله واحد است] نازل کرد. یعنی إله شما همه نیازهایتان به تنهایی برطرف می کند. برای بار چهارم او را فرستادند و گفتند: به او بگو کارهای پروردگارت را برای ما بیان کن. پس خداوند نازل کرد: {همانا پروردگار شما الله است که آسمان ها و زمین را خلق کرده است} و  این فرموده اش {همان کسی که شما را خلق کرد سپس روزیتان دارد}».
🗒 تفسیر النکت والعیون از ماوردی، ج 6 صص 369-370.

🔹 و ثعلبی در شأن نزول این سوره آورده است: «وروى أبو ضبيان وأبو صالح عن ابن عباس أن عامر بن الطفيل وأربد بن ربيعة أتيا النبي صلى الله عليه وسلم فقال عامر: الى ما تدعونا يا محمد؟ قال: «الى الله سبحانه» فقالا: صفه لنا، أذهب هو أم فضة أم حديد أم من خشب؟ فنزلت هذه السورة، فأرسل الله سبحانه الصاعقة إلى أربد فأحرقته وطعن عامر في خنصره فمات، وقد ذكرت قصتهما في سورة الرعد.
وقال الضحاك وقتادة ومقاتل: جاء ناس من أحبار اليهود الى النبي صلى الله عليه وسلم فقالوا: يا محمد صف لنا ربّك لعلنا نؤمن بك فإن الله أنزل نعته في التوراة فأخبرنا به من أي شيء هو من أي جنس أمن ذهب هو أو نحاس أم صفر أم حديد أم فضة؟ وهل يأكل ويشرب؟ وممّن ورث الدنيا؟ ومن يورثها؟ فأنزل الله سبحانه هذه السورة وهي نسبة الله خاصة».
🔸ترجمه: «ابو ضبیان و ابوصالح از ابن عباس روایت کرده اند که عامر بن الطفیل و اربد بن ربیعه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و عامر گفت: ای محمد ما را به سوی چه چیزی دعوت می کنی؟ فرمود: به سوی الله سبحان. گفتند: او را برای ما وصف کن، آیا از طلا است یا از نقره؟ یا از آهن یا از چوب؟ پس این سوره نازل شد، پس خداوند سبحان صاعقه ای بر اربد فرستاد و او را سوزاند و انگشت کوچک عامر زخمی شد و بخاطر آن مرد. و قصه آن دو را در سوره رعد ذکر کردم.
و ضحاک و قتاده و مقال می گویند: مردمی از احبار یهود نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و گفتند: ای محمد پروردگارت را برای ما وصف کن شاید به تو ایمان آوردیم چراکه خداوند ویژگی های خودش را در تورات نازل کرده است و ما را به آن خبر داده است و او از چه چیزی است؟ یعنی از چه جنسی است؟ آیا از طلا است یا از مس یا از روی یا از آهن یا از نقره؟ و آیا می خورد و می آشامد؟ و دنیا را از که به ارث برده است و چه کسی از او ارث می برد؟ پس خداوند سبحان این سوره را نازل کرد».

👈 آیا مشرکانی که فهمشان از الله اینگونه بود، چگونه می توان ادعا کرد که آنان توحید ربوبیت داشته اند؟ مشرکانی که می گفتند: «لنا ثلاثمائة وستون صنماً لا تقوم بحوائجنا , فكيف يقوم إله واحِد بحوائج الخلق كلهم»؛ «ما سیصد و شصت بت داریم که با همه آنها هنوز نیازهای ما برطرف نمی شود، حالا چگونه یک إله واحد نیاز های همه خلق را برطرف کند؟».

اما متاسفانه امروزه کسانی پیدا شده اند که با تحریف حقایق قرآنی و تاریخی، قصد دارند شرک مشرکان را تطهیر کنند تا راحت تر دست به تکفیر اهل قبله یابند.

#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (9)


🌺  خداوند متعال می فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ هَٰؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ٩٩﴾ [الأنبياء: 99]

🌸«اگر این‌ها (= بت‌ها) آلهه ای بودند، هرگز وارد آن نمی‌شدند، و (آن‌ها) همگی در آن جاودان خواهند ماند».

🔹طبری در تفسیر آیه می گوید: «يقول تعالى ذكره لهؤلاء المشركين الذين وصف صفتهم أنهم ما يأتيهم من ذكر من ربهم محدث إلا استمعوه وهم يلعبون، وهم مشركو قريش: أنتم أيها المشركون، وما تعبدون من دون الله واردو جهنم، ولو كان ما تعبدون من دون الله آلهة ما وردوها، بل كانت تمنع من أراد أن يوردكموها إذ كنتم لها في الدنيا عابدين، ولكنها إذ كانت لا نفع عندها لأنفسها ولا عندها دفع ضر عنها، فهي من أن يكون ذلك عندها لغيرها أبعد، ومن كان كذلك كان بينا بعده من الألوهة، وأن الإله هو الذي يقدر على ما يشاء ولا يقدر عليه شيء، فأما من كان مقدورا عليه فغير جائز أن يكون إلها».

🔸ترجمه: «خداوند متعال به آن مشرکانی که صفتشان را وصف کرده به این که " هیچ پند تازه‌ای از جانب پروردگارشان برای آن‌ها نمی‌آید، مگر آنکه بازی‌کنان به آن گوش می‌دهند" که همان مشرکان قریش هستند، می فرماید: ای مشرکان شما و آنچه که بجای الله عبادت می کنید وارد جهنم می شوید، و اگر آنچه که بجای الله عبادت می کردید آلهه می بودند ، نباید وارد می شدید، بلکه باید جلوی کسی که می¬خواست شما را وارد جهنم کند بگیرند، برای اینکه شما در دنیا عبادت کنندگانشان بودید، پس مادام که چنین الهه ای نفعی برای خودش ندارد و ضرری نمی تواند از خودش دور کند، پس نسبت به اینکه برای غیر خودش چنین توانایی داشته باشد دور تر است. و کسی که اینگونه باشد دور بودنش از الوهیت واضح می باشد و إله کسی است که بر آنچه که می خواهد قادر باشد و چیزی بر او قادر نباشد، اما کسی که مقدور علیه باشد جایز نیست که إله باشد».
🗒 تفسیر طبری، ج 18 ص 537.

👈به تعریف امام طبری از إله توجه نمایید که می گوید: «وأن الإله هو الذي يقدر على ما يشاء ولا يقدر عليه شيء»؛ «و إله کسی است که بر آنچه که می خواهد قادر باشد و چیزی بر او قادر نباشد». این فهم علمای سلف از واژه إله بوده است، پس تا زمانی که برای یک چیز قائل به صفات ربوبیت نباشی و یا در او قدرت دفع ضرر و جلب منفعت بطور مستقل از الله نبینی، نمی توان او را به عنوان إله گرفت و مشرکان چون نسبت به آلهه هایشان چنین اعتقادی داشتند از این رو به بتهایشان آلهه می گفتند.

👈و فخر رازی نیز سخنی در تعریف إله و معبود دارد که بیانگر همین نکته است، وی می گوید: «المعبود ينبغي أن يكون منه الخلق والرزق وجر المنافع وبه دفع المضار ، فإن لم تجتمع هذه الأمور فلا أقل من دفع ضر أو جر نفع» ؛ «معبود باید بتواند خلق کند و رزق بدهد و منافع را بیاورد و ضررها را دفع کند، و اگر همه این امور را نداشته باشد پس حد اقل باید بتواند دفع ضرر و جلب منفعت کند».
🗒 تفسیر مفاتیح الغیب، ج 12 ص 169.

✔️ پس لازم نیست که مشرکان حتما برای آلهه هایشان معتقد باشند که خالق آسمان ها و زمین بوده اند یا در خلقت شریک الله متعال بوده اند تا گفته شود برای بت هایشان ربوبیت قائل بوده اند! چون ربوبیت تنها خلق کردن نیست، بلکه همینکه مشرکان معتقد بودند که آلهه هایشان جلب منفعت و دفع مضرت می کردند، برای مشرک بودن در ربوبیت کافی می باشد.


#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (10)


🌺  خداوند می فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢﴾ [سبأ: 22]

🌸«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که غیر از الله (آلهه خود) می‌پندارید، (به فریاد) بخوانید، (آن‌ها) هم‌وزن ذره ای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آن‌ها یاور و پشتیبانی ندارد».

🖊 مشرکان من دون الله هایشان را به فریاد می خواندند. مشرکان آنها را به فریاد می خواندند و هدف از این به فریاد خواندن هایشان این بود که آلهه هایشان به آنان نفعی برسانند یا ضرری از آنان دفع کنند، و معتقد بودند که آلهه هایشان شریک الله در مالکیت و تدبیر آسمان ها و زمین هستند و خداوند این اعتقادشان را رد می کند و می فرماید کسانی که به جای الله به فریاد می خوانید ﴿لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ﴾ چون آنان گمان می کردند که آلهه هایشان در آسمان ها و زمین شریک خداوند هستند. و فرمود: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ﴾ یعنی در تدبیر امور جهان هستی، شریک خداوند نیستند و این ردی بر گمان مشرکان است که گمان می کردند آلهه هایشان در تدبیر امور این جهان، شریک الله هستند و اگر چنین اعتقادی نسبت به آلهه هایشان نداشتند، آنها را هم عبادت نمی کردند.

🔹ابن قیم در تفسیر آیه می گوید: «فتأمل كيف أخذت هذه الآية على المشركين مجامع الطرق التي دخلوا منها إلى الشرك وسدت بها عليهم الباب أبلغ سد وأحكمه، فإن العابد إنما يتعلق بالمعبود لما يرجو من نفعه، وإلا فلو كان لا يرجو منفعة منه فلا يتعلق قلبه به أبدا. وحينئذ فلا بد أن يكون المعبود إما مالكا للأسباب التي ينتفع بها عابده، أو شريكا لمالكها، أو ظهيرا أو وزيرا أو معاونا له، أو وجيها ذا حرمة وقدر، يشفع عنده فإذا انتفت هذه الأمور الأربعة من كل وجه انتفت أسباب الشرك وانقطعت مواده.
فنفى سبحانه عن آلهتهم أن تملك مثقال ذرة في السموات والأرض.
فقد يقول المشرك: هي شريكة للمالك الحق. فنفى شركها له.
فيقول المشرك: قد تكون ظهيرا أو وزيرا، أو معاونا. فقال: وَما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ.
ولم يبق إلا الشفاعة فنفاها عن آلهتهم، وأخبر أنه لا يشفع أحد عنده إلا بإذنه فإن لم يأذن للشافع لم يتقدم بالشفاعة بين يديه، كما يكون في حق المخلوقين. فإن المشفوع عنده يحتاج إلى الشافع وإلى معاونته له فيقبل شفاعته، وإن لم يأذن له منها. وأما من كل ما سواه فقير إليه بذاته فهو الغني بذاته عن كل ما سواه. فكيف يشفع عنده أحد بغير إذنه؟».

🔸ترجمه: «پس تأمل کن که چگونه این آیه تمام راه هایی که از آن وارد شرک می شوند را بر مشرکان گرفته است و درب را بر آنان به بالغ ترین و محکم ترین شکل بسته است. برای اینکه عابد تنها به این خاطر به معبود تعلق خاطر پیدا می کند که از او امید نفع رساندنی دارد وگرنه اگر امید نفعی از او نداشت پس هرگز قلبش به او تعلق پیدا نمی کرد. و اینجاست که حتما می بایست که معبود یا باید مالک اسبابی باشد که عابدش با آن اسباب نفع می برد، یا شریک مالک آن اسباب باشد یا مددکار و وزیر و معاون او باشد، یا در نزد او صاحب مقام و جایگاهی و دارای حرمت و قدری باشد تا بتواند نزد او شفاعت کند، و هنگامی که این امور چهارگانه از هر جهت منتفی شد اسباب شرک هم منتفی می شود و مواد آن قطع می گردد.
پس خداوند سبحان اینکه آلهه هایشان مالک مثقال ذره ای در آسمان ها و زمین باشند را نفی کرده است.
ممکن است مشرک بگوید: آلهه ها شریکی هستید برای مالک حقیقی. پس شراکت آنها را هم نفی کرد.
و یا مشرکی بگوید:  ممکن است آن آلهه ها مددکار و پشتیبان یا وزیر یا معاون او باشند. پس فرمود: {و او (= الله) از میان آن‌ها یاور و پشتیبانی ندارد}.
و جز شفاعت باقی نمانده که آن را هم از آلهه هایشان نفی کرد و خبر داد که کسی نزد او جز با اجازه او شفاعت نمی کند پس اگر به شافع اجازه ندهد نمی تواند نزد او شفاعت کند همانطور که در حق مخلوقات اینگونه است. برای اینکه آن کسی که در نزد او شفاعت انجام می شود چنین کسی به شافع نیاز دارد و به یاری و کمکش نیاز دارد به همین خاطر است که شفاعتش را قبول می کند اگرچه هم به شفاعتش اجازه نداده (و راضی) نباشد. و اما هر آنچه غیر او تعالی است ذاتا به او فقیر و نیازمند است و خداوند ذاتا از هرچیزی بی نیاز است، پس چگونه کسی نزد او بدون اجازه (و رضایت) او شفاعت می کند؟».
🗒 تفسیر القیم، صص 435-436.

🔹همچنین ابن قیم در جایی دیگر درباره این آیه می گوید: «فَالْمُشْرِكُ إِنَّمَا يَتَّخِذُ مَعْبُودَهُ لِمَا يَعْتَقِدُ أَنَّهُ يَحْصُلُ لَهُ بِهِ مِنَ النَّفْعِ، وَالنَّفْعُ لَا يَكُونُ إِلَّا مِمَّنْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْ هَذِهِ الْأَرْبَعِ إِمَّا مَالِكٌ لِمَا يُرِيدُهُ عِبَادُهُ مِنْهُ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ مَالِكًا كَانَ شَرِيكًا لِلْمَالِكِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ شَرِيكًا لَهُ كَانَ مُعِينًا لَهُ وَظَهِيرًا، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ مُعِينًا وَلَا ظَهِيرًا كَانَ شَفِيعًا عِنْدَهُ.
فَنَفَى سُبْحَانَهُ الْمَرَاتِبَ الْأَرْبَعَ نَفْيًا مُتَرَتِّبًا، مُتَنَقِّلًا مِنَ الْأَعْلَى إِلَى مَا دُونَهُ، فَنَفَى الْمِلْكَ، وَالشِّرْكَةَ، وَالْمُظَاهَرَةَ، وَالشَّفَاعَةَ، الَّتِي يَظُنُّهَا الْمُشْرِكُ، وَأَثْبَتَ شَفَاعَةً لَا نَصِيبَ فِيهَا لِمُشْرِكٍ، وَهِيَ الشَّفَاعَةُ بِإِذْنِهِ».

🔸ترجمه: «پس مشرک تنها به این خاطر معبودش را عبادت می کند چون معتقد است که با آن نفعی برایش حاصل می شود و کسی نمی تواند نفع برساند مگر اینکه این خصلت های چهارگانه در او باشد: اینکه مالک چیزی باشد که عبادت کنندگانش آن را از او می خواهند. اگر مالک آن چیز نباشد، پس شریک مالک باشد. و اگر شریک مالک نبود پس یاور و مددکار او باشد. و اگر یاور و مددکارش نبود پس در نزد او شفاعت کننده باشد. و خداوند سبحان این مراتب چهارگانه را به ترتیب از بالا به پایین نفی کرد، پس خداوند چیزهایی را نفی کرد که مشرکان گمان می کردند در آلهه هایش وجود دارد مانند مالکیت و شراکت و مظاهرت و شفاعت، و شفاعتی که مشرک در آن هیچ نصیبی ندارد را ثابت کرد و آن شفاعت با اجازه اش است».
🗒 مدارج السالکین، ج 1 ص 353.

✔️ طبق سخنان ابن قیم درباره این آیه، متوجه می شویم که مشرکان آن چهار مورد را درباره آلهه هایشان معتقد بودند و هر کدام از آن چهار مورد، جزو خصایص ربوبیت است. یعنی 1- مالک بودن، 2- شریک مالک بودن، 3- ظهیر و یاور و مددکار مالک بودن، 4- شافع نزد مالک بودن، همگی شرک در ربوبیت است.
و چنانکه ابن قیم گفت اگر عابد قدرت نفع رساندن در معبودش نمی دید، هرگز او را عبادت نمی کرد. ابن قیم گفت : «العابد إنما يتعلق بالمعبود لما يرجو من نفعه، وإلا فلو كان لا يرجو منفعة منه فلا يتعلق قلبه به أبدا»، «عابد تنها به این خاطر به معبود تعلق خاطر پیدا می کند که از او امید نفع رساندنی دارد وگرنه اگر امید نفعی از او نداشت پس هرگز قلبش به او تعلق پیدا نمی کرد».

کسانی که مشرکان را موحد در ربوبیت می دانند و می گویند مشرکان برای بت هایشان صفات ربوبیت قائل نبودند و توحید ربوبیتشان کامل بود، از این تفکر خود باید دست بردارند و برگردند. چراکه گمراهی عظیمی است. و تمام تکفیرهای به ناحق و مشرک خواندن های اهل قبله به ناحق، همه نشأت گرفته از فهم ناقص از توحید و شرک است.


#مجاهد_دین 

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (11)


🌺خداوند می فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢﴾ [سبأ: 22]
🌸«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که غیر از الله (آلهه خود) می‌پندارید، (به فریاد) بخوانید، (آن‌ها) هم‌وزن ذره ای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آن‌ها یاور و پشتیبانی ندارد».

🔹طبری می گوید: «فقل يا محمد لهؤلاء المشركين بربهم من قومك الجاحدين نعمنا عندهم: ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم لله شريك من دونه، فسلوهم أن يفعلوا بكم بعض أفعالنا بالذين وصفنا أمرهم من إنعام أو إياس، فإن لم يقدروا على ذلك فاعلموا أنكم مبطلون؛ لأن الشركة في #الربوبية لا تصلح ولا تجوز، ثم وصف الذين يدعون من دون الله فقال: إنهم لا يملكون مثقال ذرة في السماوات ولا في الأرض من خير ولا شر ولا ضر ولا نفع، فكيف يكون إلهًا من كان كذلك».
🔸ترجمه: «ای محمد به آن مشرکان به پروردگارشان از قومت که نعمت های ما را که نزدشان است انکار می کنند بگو: بخوانید، ای قوم، کسانی غیر از او را که گمان می کنید آنها شریک الله هستند، پس از آنان بخواهید که کاری با شما بکنند که ما با کسانی که آنان را وصف کردیم، کرده ایم مثل نعمت بخشیدن یا ناامید ساختن، پس اگر بر چنین کاری ناتوان بودند پس بدانید که آنها باطل هستند، برای اینکه شرک در #ربوبیت درست نیست و جایز نمی باشد. سپس کسانی که بجای الله آنان را می خوانند وصف می کند و می فرماید: آنها هم وزن ذره ای از خیر و شر و نفع و ضرر را در آسمان ها و زمین مالک نیستند، پس چگونه کسی که اینگونه است می تواند إله باشد».
🗒تفسیر طبری، ج 20 ص 394.

این سخن امام طبری بیانگر این است که مشرکان شرک در ربوبیت داشته اند.

🔹بغوی در تفسیر آیه می گوید: «قُلِ، يَا مُحَمَّدُ لِكَفَّارِ مَكَّةَ، ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ، أَنَّهُمْ آلِهَةٌ، مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَفِي الْآيَةِ حَذْفٌ أَيِ ادْعُوهُمْ لِيَكْشِفُوا الضُّرَّ الَّذِي نَزَلَ بِكُمْ فِي سِنِيِّ الْجُوعِ، ثُمَّ وَصَفَهَا فَقَالَ: لَا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَلا فِي الْأَرْضِ، مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ وَنَفْعٍ وَضُرٍّ وَما لَهُمْ، يعني الآلهة، فِيهِما، في السموات والأرض، مِنْ شِرْكٍ، من شَرِكَةٍ، وَما لَهُ، أَيْ وَمَا لِلَّهِ، مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ، عَوْنٍ».
🔸ترجمه: «ای محمد به کفار مکه بگو کسانی را بخوانید که بغیر از الله گمان می کنید آنها آلهه هستند، و در آیه حذفی وجود دارد، یعنی آنها را بخوانید تا ضرری که در خشک سالی ها بر شما آمده است را از شما بردارند، سپس آنها را وصف کرده و می فرماید: مالک مثقال ذره ای از خیر و شر و نفع و ضرر در آسمان ها و زمین نیستند و آن آلهه ها در آسمان ها و زمین هیچ سهم و شراکتی ندارند و برای اوتعالی یاری دهنده و کمک دهنده ای از آنان وجود ندارد».
🗒 تفسیر البغوی، ج 3 ص 679.

👈و اگر چنانکه کج اندیشان گمان می کنند می بود، اینکه مشرکان توحید ربوبیت داشته اند و برای بت هایشان صفات ربوبیت قائل نبوده اند، پس می بایست آن مشرکان با شنیدن این آیات نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم می آمدند و می گفتند ای محمد چرا خدای تو می گوید که ما گمان می کنیم که بت هایمان مالک نفع و ضرری هستند، در حالی که ما توحید ربوبیت داریم و در حالی که ما خودمان هم می دانیم که آلهه های ما مالک مثقال ذره ای در آسمان ها و زمین نیستند و جز الله را مالک نفع و ضرر خود نمی دانیم؟! و اگر آنطوری که کج اندیشان گمان می کنند بود، اینکه مشرکان توحید ربوبیت داشته اند، پس این آیات به چه معنایی هستند؟ آیا خداوند چیزی را به مشرکان نسبت می دهد که به آن معتقد نبوده اند؟ الله تو را رحمت کند، در این آیات به خوبی تأمل کن تا حقیقت شرک مشرکان را فهمیده باشی و در دام کسانی که در صدد تطهیر شرک مشرکان و تخفیف آن و زیبا نشان دادن عقاید مشرکان هستند، نیوفتی و همانند خوارج آیاتی که درباره مشرکان نازل شده است را بر مومنان تطبیق ندهی. و پناه می بریم به خداوند از جهل و کج فهمی و فهم ناقص از دین.


#مجاهد_دین

ای مسلمانان، پس کِی به هوش می آیید و بیدار می شوید،

ای مسلمانان، پس کِی به هوش می آیید و بیدار می شوید، ملل کفر همه بر ضد شما متحد شدند . ملل کفری که در یک نقطه با هم مشترک هستند و آن عدم پذیرش اسلام. و برای رسیدن به این نقطه اشتراکشان همه با هم متحد شده اند تا مسلمانان را از بین ببرند. با اینکه آن ملل کفر خودشان با هم همانند نیستند اما برای دشمنی با شما متحد شده اند. ای مسلمانان پس چرا شما متحد نمی شوید؟ تا کی در لابلای کتاب های همدیگر می گردید تا عیبی از همدیگر بگیرید و همدیگر را تمسخر کنید و کینه همدیگر را در دل بپرورانید؟ تا کی آتش فتنه گری و تفرقه اندازی در بین هم روشن می کنید؟ مگر همین اعمال کوچک شما، اعمال بزرگ را به دنبال ندارد؟ تا کی به مقدسات همدیگر آن هم به نام دین! توهین می کنید؟ شما را به الله قسم کجا پیامبر صلی الله علیه وسلم خوشحال می شود که یکی بیاید و به ناموسش و همسرش توهین کند؟ یا شما را به الله قسم کجا پیامبر صلی الله علیه وسلم راضی است که به نام دفاع از ناموس پیامبر، به ناموس دیگر پیامبر توهین کنی؟ تا کی این بازی های کودکانه را ادامه می دهید؟
تا کی با نام دین به ناحق همدیگر را مرتد بدانید و تکفیر کنید و همدیگر را در جنگ های فرسایشی منقرض کنید و دشمن نیز به ریش شما بخندد. تا کی سلفی به حنفی و حنفی به شافعی و شافعی به حنفی و ... طعنه بزند و ایراد بگیرد و همدیگر را تبدیع کنند و کینه بین هم ایجاد کنند و اتحادشان را از بین ببرند؟ چرا امت اسلام را اینگونه کرده ایم؟ یک میلیارد و نیم مسلمان هستیم اما همچون کف روی آب بی اثر. چرا با هم متحد نمی شویم؟ چرا فقط و فقط و فقط خودمان را قبول داریم و بقیه را گمراه؟ به اسم تحذیر از همنشینی با اهل بدعت هرکسی غیر از خودمان بود را طرد می کنیم و اتحاد بین مسلمانان را در هم شکسته ایم. آن تحذیر از اهل بدعتی که تو به خطا آن را فهم کرده ای، برای زمانی است که در بین هزار نفر یک نفر اهل بدعت وجود دارد و با پشت کردن به آن یک نفر او را خسته و غریب کنند تا به خود بیاید. نه در امروز که هزار و یک فرقه شده ایم و هر فرقه از فرقه دیگر تحت پوشش «تحذیر از همنشینی با اهل بدعت» با فرقه دیگر دشمنی می کند. کسی منکر خطاها و بدعت هایی که وجود دارد نیست و کسی هم آن را تایید نکرده است اما اگر گوشت یکدیگر را هم خوردید استخوان هم را دور نیاندازید. دشمن ما که مسلمان هستیم، مسلمانان نیستند. اگرچه آن مسلمان مشابه ما هم فکر نکند. ما باید در نقطه اشتراکمان که توحید است با هم متحد باشیم و روابط بین همدیگر را تقویت کنیم و همانند بنیانی مرصوص باشیم. آن موقع آیا دشمن می تواند به این شکل دیار مسلمانان را اشغال کند؟ ما امت اسلام مگر نیستیم؟ پس چرا این امت را پراکنده کرده ایم؟ اگر یک امت شویم کجا کشورهای یهود و نصاری می توانند برای مسلمانان خط و نشان بکشند؟ بس کنید این بازی های بی فایده را.
آیا مسخره نیست که یکی را بخاطر اعتقاد به عذر به جهل تکفیر کنی و سپس بخاطر قاعده من لم یکفر الکافر فهو کافر، اگر کسی در تفکیر آن شخص توقف کرد او را هم تکفیر کنی. سپس دو دسته شوی و بگویی آیا قبل اقامه حجت تکفیر می شود یا بعد اقامه حجت و بخاطرش با هم بجنگید. سپس اختلاف کنید که تکفیر معذب علیه شده یا غیر معذب علیه. سپس بخاطرش باز همدیگر را بزنید و بکشید! در حالی که کافران نیز دارند مسلمانان را تار و مار می کنند و می کشند و خانه هایشان را خراب می کنند و زنانشان را بیوه می کنند و کودکانشان را می کشند و... و تو هنوز اینقدر به بلوغ عقلی و آگاهی نرسیده ای که این بازی ها همه نقشه یهود و نصاری است تا مسلمانان را به خود مشغول کنند. تا تفرقه بیاندازند و حکومت کنند. ای مسلمان بهوش بیا و جلوی سفیهان قومت را بگیر. ای عقلا و اندیشمدان جلوی قلم سفیهانی که تازه در این راه قدم می گذارند را بگیرید تا مبادا بخاطر عدم شناخت صحیح دشمن، مشغول دشمنی با مسلمانان شوند. تا مسلمانان حال خودشان را اصلاح نکنند و تغییر نکنند خداوند حال آنان را تغییر نخواهد داد.


#مجاهد_دین 

ابن جوزی رحمه الله


▫️شیخ العراق، عالم و واعظ و حافظ الآفاق، ابو الفرج عبدالرحمن ابن الجوزی رحمه الله (508 - 597 هـ) حنبلی مذهب، مفسر، محدث، مورخ، ناقد، مصنف، خطیب و نابغه روزگار خودش بود. صاحب کتاب مشهور «الموضوعات» است که در آن احادیث موضوع را جمع آوری کرده است. و از مشهور ترین کتاب های او «تلبیس ابلیس»، «صید الخاطر»، «المنتظم فی التاریخ الملوک والامم» می باشد. وی بیش از سیصد کتاب دارد!

➖در کتابش صید الخاطر می گوید بیش از بیست هزار جلد کتاب خوانده است.

➖ در کتاب دیگرش به نام «القصاص والمذکرین» می گوید: «وَإِنِّي مَا زِلْتُ أَعِظُ النَّاسَ / وَأُحَرِّضُهُمْ عَلَى التَّوْبَةِ فَقَدْ تَابَ عَلَى يَدَيَّ إِلَى أَنْ جَمَعْتُ هَذَا الْكِتَابَ أَكْثَرُ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ...، وَأَسْلَمَ عَلَى يَدَيَّ أَكْثَرُ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ».
ترجمه: «من پیوسته مردم را موعظه می کردم و آنان را به توبه تشویق می کردم که بر دستان من  تا این لحظه که این کتاب را جمع آوری کرده ام، بیش از صد هزار نفر توبه کردند،... و بر دستان من بیش از صد هزار نفر اسلام آوردند.

➖از مشهور ترین شاگردانش: نوه اش سبط ابن الجوزی، و حافظ عبدالغنی المقدسی می باشد.

👈اکنون نگاه کنید که ابن جوزی به قبور صالحان متوسل می شود و چنین کاری یعنی درخواست دعا از میت را شرک نمی داند.

🔹 ابن جوزی رحمه الله می گوید: «وكثر ضجيجي من مرضي، وعجزت عن طب نفسي، فلجأت إلى قبور الصالحين، وتوسلت في صلاحي، فاجتذبني لطف مولاي بي إلى الخلوة على كراهة مني، ورد قلبي على بعد نفور مني، وأراني عيب ما كنت أوثره». [صيد الخاطر ج 1 ص 93]
🔸ترجمه: «زمانی که از بيماری ‌ام به فرياد آمدم و نتوانستم خودم را درمان کنم به قبر انسان ‌های صالح پناه بردم و برای اصلاح امورم متوسل شدم. پس در اين حال لطف مولايم مرا به عزلت واداشت با آنکه آن را دوست نداشتم و قلبم بعد از نفرت به من بازگردانده شد و زشتی آن چیزی را که دوستش داشتم به من نمایاند».

🔹همچنین ابن جوزی در ترجمه معروف الکرخی می گوید: «توفي سنة مائتين وقبره ظاهر ببغداد يتبرك به وكان إبراهيم الحربي يقول قبر معروف الترياقي المجرب». [صفة الصفوة، ص: 251].
🔸 ترجمه: «در سال دویست وفات یافت و قبرش در بغداد است که به آن تبرک گرفته می شود و ابراهیم الحربی می گفت: قبر معروف کرخی، دارویی آزموده شده، می باشد».

❓حال غلات پاسخ بگویند، آیا ابن جوزی را بخاطر توسل به قبور صالحان مرتکب شرک اکبر می دانند یا نه؟ آیا تکفیر می شود یا نه؟ آیا شرک و توحید را شناخته است یا نه؟

تقیه نکنید و موضع خود را واضح روشن کنید. چون من به اذن الله کاری خواهم کرد که تقیه هایتان را کنار بگذارید، یا به موجب عقیده تان، باید چنین علمایی را تکفیر کنید، یا از توحید ناقص و بدعی خودتان دست بکشید. توحیدی که غلات و خوارج و اولاد ذوالخویصره آن را تبلیغ کنند، جایی در بین اهل سنت و جماعت ندارد.

#مجاهد_دین

چرا از مناصر دوله به منتقد دوله تبدیل شدم؟


❓این روزها برادران زیادی این سوال را در پی‌وی از من می‌پرسند و می‌گویند شما که از طرفداران و مناصران دوله بودی، چرا الان آنان را نقد می‌کنی؟

👈پاسخ اینکه: هرکسی من را بشناسد می‌داند که من بیشتر فعالیت علمی ‌و کتابخانه‌ای داشتم و زیاد کاری به اخبار و اتفاقات و احوالات میدان نبرد نداشتم، بلکه از لحاظ عقیدتی دولت اسلامی ‌را مطالعه و تحقیق و نصرت می‌کردم، بعضی از کتاب‌هایش را ترجمه می‌کردم یا مطالبی خودم می‌نوشتم. برای همین من از لحاظ عقیدتی تخصص داشتم نه از لحاظ میدانی. پس انتقاد من هم بیشتر در جهت عقیدتی می‌باشد تا احوالات میدانی.

▫️من قبل از اینکه مناصر دولت اسلامی ‌باشم، دین و عقیده را از کسانی یاد گرفته بودم که امروز باید تکفیرشان می‌کردم! کسانی که یک امت وام دار آنان هستند مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و... . همچنین بعضی از علمای معاصر که لازم بود آنها را هم تکفیر کنم، مثل بن باز و بن عثیمین و آلبانی، و کریکار که از او خیلی چیزها یاد گرفته بودم. وقتی مناصر دوله شدم به نام کفر به طاغوت و توحید خالص، کم کم اینها تکفیر شدند اگرچه من هرگز با آن موافقت نکردم و بخاطرش من را تکفیر می‌کردند و متهم می‌کردند و... (البته عدم تکفیر آن علما به معنای تایید اشتباهات آنها هم نیست).
▫️کم کم تکفیر علمای بزرگ و امامان اسلام پیش آمد، مانند تکفیر نووی و ابن قدامه مقدسی و ابن حجر عسقلانی و قرطبی و ... که طبق لازمه عقیده آنان، باید اینها تکفیر می‌شدند. برای همین دو دسته شده بودند، عده‌ای طبق لازمه عقیده‌شان، آن علما را تکفیر کردند، و عده‌ای دیگر دچار تناقض و سرگردانی شده بودند. چون از یک طرف معتقد بودند که در شرک اکبر عذری نیست و هرکسی شرک کند حد اقل آن این است که اسم مشرک بر او ثابت می‌شود و مسلمان نمی‌باشد، اما وقتی با نووی و ابن قدامه و... مواجه می‌شدند به بُن‌بست می‌رسیدند که چگونه اینها را تکفیر کنیم؟ لذا در عقیده شان دچار تناقض می‌شدند و هم معتقد بودند در شرک اکبر عذری نیست و هم برای نووی و ابن قدامه و... که به زعم باطلشان مرتکب شرک اکبر شده بودند عذر می‌آوردند و تکفیر نمی‌کردند! اما اکثر آنان نمی‌دانستند چه می‌گویند چون علم کافی به لوازم سخنانشان نداشتند، و اگر منت خداوند بر من نبود و این مطالب و موضوعات عقیدتی را به خوبی متوجه نشده بودم، چه بسا من نیز در اینباره به تقلید کردن از یکی دیگر بسنده می‌کردم و هرچه او می‌کرد من نیز آن را می‌کردم و به حساب ملتزم به رسمی‌ می‌شدم!

▫️پس علت اصلی از نظر عقیدتی منتقد دولت اسلامی ‌شدم این بود که لازمه عقیده آنان این است که این علما تکفیر شوند چون آنها تصریح کرده‌اند که در شرک اکبر عذر به جهل و تاویلی نیست و هرکسی مرتکب شرک اکبر شود اسم مشرک بر او ثابت می‌شود. از طرف دیگر نیز تصریح می‌کنند که درخواست دعا از میت شرک اکبر است. پس لازم است که اکثر علمای اسلام از قدیم تا جدید تکفیر شوند.

▫️برای همین دنبال ریشه این مشکل گشتم که چرا و چه چیزی باعث شده است که یک نفر معتقد شود که درخواست دعا از میت شرک اکبر است، و ریشه آن را در این دانستم که آنها مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم را در ربوبیت موحد می‌دانستند یعنی معتقد هستند که مشرکان هیچ ویژگی و صفت ربوبیتی برای بت هایشان قائل نبوده‌اند و تنها علت مشرک بودنشان این بود که از بت‌هایشان درخواست دعا و شفاعت نزد الله می‌کردند! یعنی فهمشان از شرک مشرکان همین بود! سپس مشرکان را با مسلمانان مقایسه کردند و گفتند هردو شبیه هم هستند و هردو توحید ربوبیت دارند، پس لذا هرکسی درخواست دعا از میت بکند باید همانند مشرکان زمان پیامبر مشرک شود. آنها از این قسمت دچار انحراف شده بودند. برای همین مشغول نوشتن کتابی هستم که درباره توحید ربوبیت نزد مشرکان است و اینکه آیا درخواست دعا از میت سبب شرک اکبر می‌شود؟ و همچین دیگر انتقاداتی که به این عقیده علمای منتسب به دعوت نجد گرفته‌ام را در این کتاب خواهم آورد به اذن الله.
▫️این اصلی ترین علت نقد دولت اسلامی ‌بود، و دلایل دیگری هم وجود دارد که بیشتر آنها مربوط به غلو و افراط آنان در تکفیر و مخالفت آنها با منهج اهل سنت و جماعت است. طوری که حتی با علمای نسل اول دولت اسلامی ‌نیز مخالف هستند. مثلا موضوع تکفیر منتخبان که در نسل اول دولت اسلامی ‌چنین چیزی موجب تکفیر نمی‌شد ولی بعدا تکفیر کردند!
▫️یا موضوع تکفیر بعضی از گروه های جهادی. و دولت اسلامی ‌هم می‌داند که قتال با مرتد مقدم بر قتال با کافر اصلی است، لذا لازمه عقیده دولت اسلامی ‌این می‌شود که جنگیدن با دیگر گروه های جهادی که مرتد هستند، مقدم بر جنگیدن با یهود و نصاری و آمریکا و اسرائیل و ... است! به این سادگی بدون اینکه خودش هم متوجه شود، دارد بزرگ‌ترین کمک را به یهود و نصاری برای کشتن اهل اسلام می‌کند! یعنی یهود و نصاری لازم نیست که وارد جنگ شوند، بلکه دولت اسلامی ‌با مرتد دانستند هر گروهی که اسلحه به دست داشت و مخالف او بود، جنگیدن با آنان را مقدم بر جنگیدن با یهود و نصاری کرد. چرا؟ چون قتال با مرتد مقدم بر قتال با کافر اصلی است! این نشان می‌دهد که فهم درست و سیاستی صحیح در پیش نگرفتند.
▫️همچین با مرتد دانستن علی التعیین تمام شیعیان جهان، بزرگ ترین ضربه را به خود زدند. عقیده ای که در این عقیده شان هیچ سلفی برای خود ندارند. چگونه ممکن است یک نفر به مجرد اینکه منتسب به تشیع باشد علی التعیین مرتد باشد؟! و در این باره یک مقاله کوچک هم نوشتم که در آن دیدگاه شیخ الاسلام ابن تیمیه را آوردم که عوام شیعیان را در باطن و ظاهر مسلمان می‌داند و نماز پشت سر رافضی را صحیح می‌داند و ازدواج با شیعه را درست می‌داند و می‌گوید اگر کسی مسلمان شیعه بمیرد بهتر از کافر اهل کتاب مردنش است و...

▫️اما به نظر من این دلایل اگرچه هر یک در جای خود خیلی مهم است، اما علت اصلی نقد دوله، این است که لازمه عقیده آنان تکفیر نووی و ابن قدامه و.. می‌شود چون آنها درخواست دعا از میت را شرک اکبر می‌دانند. و حق و شایسته این بود که فقط بگوید درخواست دعا از میت بدعت و منکر و ذریعه‌ای به سوی شرک است، نه اینکه به محض انجام دادن آن شخص دچار شرک اکبر شده باشد! و این نشان از فهم ناقص آنان از واژه دعا و عبادت است.

▫️اما نکته آخر و آن اینکه، اینکه من منتقد دوله شده‌ام یعنی آنان را تکفیر کردم و دشمن آنان هستم؟ نخیر! بلکه آنان را مسلمان و برادر خود می‌دانم اگرچه آنها من و غیر از من و هر مخالف دیگری را هم تکفیر کنند و دشمن خود بدانند. ما باید با عدالت رفتار کنیم. آنها را مسلمان می‌دانم اما دارای اشتباه و انحراف و خطاهای زیادی که روز به روز به آن اضافه شد. و هیچ گونه نقد و بازخوردی را از هیچ کسی قبول نکردند، هرکسی آنها را نقد کرد متهم به فساد و نفاق و سوء بودن شد! برای همین، با این اتفاقاتی که افتاد دیگر مناصر آنان نیستم بلکه خیلی هم باید سپاس گذار و ممنون باشند که من مناصر آنان باشم ولی من که هیچی نیستم، اما خیلی از بزرگان و علما بودند که قدرشان را ندانستند و با بی منتی به آنان پشت کردند و اکنون هیچ عالمی‌ برایشان نمانده و طالب علمی ‌هم ندارند و هر عالمی ‌که کمی ‌به آنان حسن ظن داشت هم متهم به مذبذب بودن و سوء بودن کردند.
▫️در واقع عادت تند و افراطی که داشتند این بود که موافقانشان مخالف نشان دادند و مخالفانشان را معاند. مثلا من که 99 درصد با آنان موافق بودم را زندیق و مرتدی دانستند که اگر آنجا بودم ده بار پشت سر هم مرا اعدام می‌کردند!!! حالا اگر کسی مخالف آنان باشد و کاری هم به آنان نداشته باشد، حالش چگونه خواهد بود؟ مسلما او را معاندی سرسخت خواهند پنداشت! حالا اگر یکی معاند باشد چطور؟ او را هم کافر اصلی یا مرتد علی التعیین به حساب خواهند آورد! منظورم این است که دوله خودش کاری کرد که نابود شد، خودش برای خودش دشمن تراشید، به هیچ وجه قبول نکرد که ممکن است اشتباهی داشته باشد. نقد شدنش را برابر با جدال در دین دانستند! اگر کسی به آنان می‌گفت اشتباه کرده‌ای، نزدشان همانند این بود که وحی آسمان را اشتباه دانسته باشد!
▫️اینها سخن کسانی نیست که آنها را نشناخته باشد و از دور سخنانی بگوید و تهمت‌هایی به آنان زده باشد یا حقیقت آنان درک نکرده باشد! بلکه سخن کسی است که چند سال از بزرگ‌ترین مناصران آنان بود. سخن کسی نیست که بدون دلیل به آنان چیزی نسبت داده باشد، بلکه سخن کسی است که آن را روز به روز تجربه کرده است و چند سال از عمر خودش را صرف آن کرد. همچین اعتراف می‌کنم که جهل بسیار زیادی در بین مناصران وجود دارد که شاید از عقیده، جز جزوه نواقض اسلام چیز دیگری بلد نباشند، چون تنها کسی که علمش خیلی کم است، فکر می‌کند که همه چیز می‌داند. و هرچه انسان بیشتر یاد بگیرد به جاهل بودن خودش بیشتر معترف می‌شود. اما بر عکس اکثر مناصرانشان آماده فتوا هستند و همین نشان می‌دهد که بسیار جاهل هستند چون تنها انسان جاهل فکر می‌کند عالم است. عالم هرچه بیشتر می‌داند به جاهل بودن خودش بیشتر معترف می‌شود همانند درخت سیبی که هرچه میوه‌اش بیشتر می‌شود شاخه‌هایش به نشانه تواضع به پایین می‌آیند و سر فرود می‌آورند. اما درختی که یک میوه بر روی شاخه‌اش دارد آن شاخه با نهایت تکبر و نخوت به بالا می‌رود و فکر می‌کند به اوج رسیده است! ولی همان شاخه اگر ده سیب بر روی آن باشد، خم شده و به نشانه تواضع سر فرود می‌آورد.
▫️علم نیز همینگونه است، کسی که یک جزوه بیشتر نخوانده است و یک خطبه بیشتر گوش نداده است گمان می‌کند به نهایت علم رسیده و با نهایت تکبر سرش را بالا می‌گیرد و مثل آب خوردن فتوای تکفیر علمایی مثل نووی و ابن قدامه و ابن حجر را می‌دهد که اندازه کل عمر او را فقط کسب علم کرده‌اند. با سفهاء و احلامی مواجه شده‌ایم که توحید را شناخته‌اند و می‌دانند چه شرک است و چه توحید است! اما قاطبه علمای اسلام ندانستند که درخواست دعا از میت شرک اکبر است، و ندانستند شرک و توحید چه بوده است! چگونه چنین چیزی ممکن است؟ والله المستعان

با تشکر: مجاهد دین

کرامات و فراست های شیخ الاسلام ابن تیمیه از زبان شاگردش ابن القیم رحمهما الله


🔹ابن القیم رحمه الله در کتاب مدارج السالکین دربارۀ شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید:
وَلَقَدْ شَاهَدْتُ مِنْ فِرَاسَةِ شَيْخِ الْإِسْلَامِ ابْنِ تَيْمِيَّةَ - رَحِمَهُ اللَّهُ - أُمُورًا عَجِيبَةً. وَمَا لَمْ أُشَاهِدْهُ مِنْهَا أَعْظَمُ وَأَعْظَمُ. وَوَقَائِعُ فِرَاسَتِهِ تَسْتَدْعِي سِفْرًا ضَخْمًا.
أَخْبَرَ أَصْحَابَهُ بِدُخُولِ التَّتَارِ الشَّامَ سَنَةَ تِسْعٍ وَتِسْعِينَ وَسِتِّمِائَةٍ، وَأَنَّ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ تُكْسَرُ، وَأَنَّ دِمَشْقَ لَا يَكُونُ بِهَا قَتْلٌ عَامٌّ وَلَا سَبْيٌ عَامٌّ، وَأَنَّ كَلَبَ الْجَيْشِ وَحِدَّتَهُ فِي الْأَمْوَالِ. وَهَذَا قَبْلَ أَنْ يَهُمَّ التَّتَارُ بِالْحَرَكَةِ.
ثُمَّ أَخْبَرَ النَّاسَ وَالْأُمَرَاءَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِمِائَةٍ لَمَّا تَحَرَّكَ التَّتَارُ وَقَصَدُوا الشَّامَ: أَنَّ الدَّائِرَةَ وَالْهَزِيمَةَ عَلَيْهِمْ. وَأَنَّ الظَّفَرَ وَالنَّصْرَ لِلْمُسْلِمِينَ. وَأَقْسَمَ عَلَى ذَلِكَ أَكْثَرَ مِنْ سَبْعِينَ يَمِينًا. فَيُقَالُ لَهُ: قُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَيَقُولُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَحْقِيقًا لَا تَعْلِيقًا. وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ ذَلِكَ. قَالَ: فَلَمَّا أَكْثَرُوا عَلَيَّ. قُلْتُ: لَا تُكْثِرُوا. كَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ. أَنَّهُمْ مَهْزُومُونَ فِي هَذِهِ الْكَرَّةِ. وَأَنَّ النَّصْرَ لِجُيُوشِ الْإِسْلَامِ. قَالَ: وَأَطْمَعَتْ بَعْضَ الْأُمَرَاءِ وَالْعَسْكَرِ حَلَاوَةُ النَّصْرِ قَبْلَ خُرُوجِهِمْ إِلَى لِقَاءِ الْعَدُوِّ.
وَكَانَتْ فِرَاسَتُهُ الْجُزْئِيَّةُ فِي خِلَالِ هَاتَيْنِ الْوَاقِعَتَيْنِ مِثْلَ الْمَطَرِ.
وَلَمَّا طُلِبَ إِلَى الدِّيَارِ الْمِصْرِيَّةِ، وَأُرِيدَ قَتْلُهُ - بَعْدَمَا أُنْضِجَتْ لَهُ الْقُدُورُ، وَقُلِّبَتْ لَهُ الْأُمُورُ - اجْتَمَعَ أَصْحَابُهُ لِوَدَاعِهِ. وَقَالُوا: قَدْ تَوَاتَرَتِ الْكُتُبُ بِأَنَّ الْقَوْمَ عَامِلُونَ عَلَى قَتْلِكَ. فَقَالَ: وَاللَّهِ لَا يَصِلُونَ إِلَى ذَلِكَ أَبَدًا. قَالُوا: أَفَتُحْبَسُ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَيَطُولُ حَبْسِي. ثُمَّ أَخْرُجُ وَأَتَكَلَّمُ بِالسُّنَّةِ عَلَى رُءُوسِ النَّاسِ. سَمِعْتُهُ يَقُولُ ذَلِكَ.
وَلَمَّا تَوَلَّى عَدُوُّهُ الْمُلَقَّبُ بِالْجَاشِنْكِيرِ الْمُلْكَ أَخْبَرُوهُ بِذَلِكَ. وَقَالُوا: الْآنَ بَلَغَ مُرَادَهُ مِنْكَ. فَسَجَدَ لِلَّهِ شُكْرًا وَأَطَالَ. فَقِيلَ لَهُ: مَا سَبَبُ هَذِهِ السَّجْدَةُ؟ فَقَالَ: هَذَا بِدَايَةُ ذُلِّهِ وَمُفَارَقَةُ عِزِّهِ مِنَ الْآنِ، وَقُرْبُ زَوَالِ أَمْرِهِ. فَقِيلَ: مَتَى هَذَا؟ فَقَالَ: لَا تُرْبَطُ خُيُولُ الْجُنْدِ عَلَى الْقُرْطِ حَتَّى تُغْلَبَ دَوْلَتُهُ. فَوَقَعَ الْأَمْرُ مِثْلَ مَا أَخْبَرَ بِهِ. سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْهُ.
وَقَالَ مَرَّةً: يَدْخُلُ عَلَيَّ أَصْحَابِي وَغَيْرُهُمْ. فَأَرَى فِي وُجُوهِهِمْ وَأَعْيُنِهِمْ أُمُورًا لَا أَذْكُرُهَا لَهُمْ.
فَقُلْتُ لَهُ - أَوَ غَيْرِي - لَوْ أَخْبَرْتَهُمْ؟ فَقَالَ: أَتُرِيدُونَ أَنْ أَكُونَ مُعَرِّفًا كَمُعَرَّفِ الْوُلَاةِ؟
وَقُلْتُ لَهُ يَوْمًا: لَوْ عَامَلْتَنَا بِذَلِكَ لَكَانَ أَدْعَى إِلَى الِاسْتِقَامَةِ وَالصَّلَاحِ. فَقَالَ: لَا تَصْبِرُونَ مَعِي عَلَى ذَلِكَ جُمُعَةً، أَوْ قَالَ: شَهْرًا.
وَأَخْبَرَنِي غَيْرَ مَرَّةٍ بِأُمُورٍ بَاطِنَةٍ تَخْتَصُّ بِي مِمَّا عَزَمْتُ عَلَيْهِ، وَلَمْ يَنْطِقْ بِهِ لِسَانِي.
وَأَخْبَرَنِي بِبَعْضِ حَوَادِثَ كِبَارٍ تَجْرِي فِي الْمُسْتَقْبَلِ. وَلَمْ يُعَيِّنْ أَوْقَاتَهَا. وَقَدْ رَأَيْتُ بَعْضَهَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ بَقِيَّتَهَا.
وَمَا شَاهَدَهُ كِبَارُ أَصْحَابِهِ مِنْ ذَلِكَ أَضْعَافُ أَضْعَافِ مَا شَاهَدَتْهُ. وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
🔸ترجمه: «و به تحقیق امور عجیبی از فراست شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله مشاهده نمودم و آن اندازه‌ای که مشاهده ننمودم بسیار بیشتر از آنچه بود که دیدم و نوشتن وقایع فراست ایشان نیاز به یک کتاب ضخیم دارد.
به اصحابش خبرِ وارد شدن تاتار به شام را در سال 699 داد و اینکه جیوش مسلمانان آنان را شکست خواهند داد و اینکه دشمن نه قتل عامی ‌می‌کند و نه مردم به بردگی و سبی گرفته می‌شوند و اینکه خسارت و تلفات جیش فقط در اموال می‌باشد. و این قبل از این بود که تاتار همت حرکت یابد.
سپس در سال 702 هنگامی ‌که تاتار حرکت کردند و قصد شام را کردند، به مردم و امراء خبر داد که: دایره و هزیمت (و شکست) برای آنان است و پیروزی و نصرت برای مسلمانان. و بیش از هفت بار بر آن قسم خورد. به او گفتند: بگو ان شاء الله. گفت: ان شاء الله به تحقیق نه به تعلیق. و من خودم این را از او شنیدم. گفت: پس هنگامی ‌که بر من زیاد فشار آوردند گفتم دست بردارید، خداوند متعال در لوح محفوظ نوشته است که آنان در این نوبت، شکست می‌خورند و اینکه پیروزی از آن لشکر مسلمانان است. گفت: و بعضی از امراء و لشکریان شیرینی پیروزی را قبل از بیرون رفتنشان برای دیدار با دشمن چشیدند.
و فراست‌های جزئی ایشان در بین این دو واقعه همانند باران بود.
و هنگامی ‌که به دیار مصر طلب گریده شد و خواستند که او را بکشند، -بعد از آنکه قدر و منزلتش کامل شد و امور برایش دگرگون شد- یارانش برای خداحافظی با او جمع شدند و گفتند: نامه‌ها به تواتر آمده‌اند که آنها تو را به قتل خواهند رساند. پس گفت: به خدا سوگند هرگز نمی‌توانند به چنین چیزی دست یابند. گفتند: آیا زندانی می‌شوی؟ گفت آری و مدّت حبس من طولانی می‌شود. سپس بیرون می‌آیم و در جلوی همۀ مردم با سنّت حرف خواهم کرد. این سخن را از او شنیدم که چنین می‌گفت.
و هنگامی‌ که دشمنش، ملقّب به «جاشنکیر»، به پادشاهی رسید، خبرش را به ابن تیمیه دادند و گفتند: اکنون به هدف خود دربارۀ تو رسید. پس سجدۀ شکری طولانی کرد. به او گفته شد: سبب این سجده چه بود؟ گفت: از همین الآن، این شروع ذلّت و جدا شدن عزّتش و نزدیک شدن زوال امرش می‌باشد. گفته شد: این چه وقت خواهد بود؟ گفت اسب‌های سربازان با گردن‌هایشان بسته نمی‌شوند تا اینکه دولتش شکست می‌خورد. و همانطوری که از آن خبر داده بود به وقوع پیوست. و این را از او شنیدم.
و یک بار گفت: اصحابم و غیر آنان بر من وارد می‌شوند و در صورت‌هایشان و چشم‌هایشان اموری را می‌بینم و آن امور را برایشان نمی‌گویم. و من و -یا کسی غیر از من- به او گفتم: چرا آن امور را به آنان نمی‌گویی؟ گفت: آیا می‌خواهید که همانند شناساننده‌های حاکمان، آنها را به مردم بشناسانم و معرفی کنم؟
و یک روز به او گفتم: اگر با آن کار (یعنی شناساندن) با ما عمل می‌کردی باعث استقامت و صلاح ما می‌شد. گفت: به اندازۀ یک هفته، یا گفت به اندازۀ یک ماه، بر چنین چیزی نمی‌توانید بر من صبر داشته باشید.
و چندین بار به من اموری باطنی که عزم انجام آنها را داشتم و مختص به خودم بود را به من خبر داد، در حالی که آنها را بر زبانم نیاورده بودم.
و بعضی از اتفاقات بزرگ را به من خبر داد که در آینده اتفاق می‌افتد و زمان آنها را معین نکرد. و به تحقیق که بعضی از آنها را دیدم و منتظر بقیۀ آنها هستم.
و آنچه که اصحاب بزرگش در این باره از او مشاهده کرده‌اند بسیار بیشتر از آنچه است که من مشاهده کرده ام. و الله دانا تر است»
🗒 مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد وإياك نستعين، ج 2 صص 458-459.


#مجاهد_دین 

سلام کردن به میت چه معنایی دارد؟


1️⃣پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما یاد داده است که وقتی به قبرستان رفتیم به مردگان سلام بکنیم.
🔹عنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بُرَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ رضی الله عنهما قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم  يُعَلِّمُهُمْ إذَا خَرَجُوا إلَى الْمَقَابِرِ أَنْ يَقُولُوا: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ، وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ، نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ» (رواه مسلم).
🔸 ترجمه: «پيامبر صلی الله علیه وسلم  آنها را تعليم ميداد، که چون به گورستان روند، بگويند: سلام بر شما باد، اهل اين منزل از مؤمنان و مسلمانان و اگر خدا بخواهد بشما مي پيونديم از خداوند بخود و شما عافيت مي طلبم».

2️⃣همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید که هرکس به من سلام بفرستد من نیز جواب سلام او را می دهم و به او سلام می فرستم:
🔹«مَا مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَيَّ إِلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيَّ رُوحِي حَتَّى أَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ »
🔸ترجمه: «هیچ کس نیست که بر من سلام کند جز اینکه خداوند روحم را به من بازمیگرداند تا جواب سلامش را بدهم».
به روایت احمد (16/477)، و ابو داود (2041) و نووي در الأذكار (154) و ابن تیمیه در اقتضاء الصراط المستقيم (2/173) آن را صحیح دانسته اند.

3️⃣همچنین در حدیث دیگر آمده که: «عن أبى هريرة رضى الله تعالى عنه قال إذا مر الرجل بقبر أخيه يعرفه فسلم عليه رد عليه السلام وعرفه وإذا مر بقبر لا يعرفه فسلم عليه رد عليه السلام».
ترجمه: «ابو هریره رضی الله عنه گفت: اگر مردی از نزد قبر برادرش عبور کند و او را بشناسد و به او سلام بکند او هم جواب سلامش را می‌دهد و او را می‌شناسد. و اگر از نزد قبری بگذرد که او را نشناسد و به او سلام کند او هم به جوابش پاسخ می‌دهد». (ابن ابی دنیا آن را روایت کرده و صحیح دانسته است و ابن تیمیه و ابن قیم و شوکانی و غیر آنان، این حدیث را صحیح دانسته اند)


4️⃣ اکنون بیایید تا بدانیم سلام به چه معناست، و اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما جواب سلاممان را می دهد به چه معناست؟
 سلام از نام های الله تعالی می باشد و معنای آن پاکی و رهایی از تمام نقص ها و عیب ها می باشد. و مراد از سلام در عبارت (السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته) در واقع دعای حفظ و سلامتی و نجات برای شخص است.

پس وقتی ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم یا هر شخص مومن دیگری در قبرش سلام می کنیم، آن شخص نیز جواب سلام ما را می دهد. یعنی ما برای او دعای حفظ و سلامتی و رحمت و برکت و عنایت و نجات می کنیم و او نیز به همان شکل برای ما دعای حفظ و سلامتی می کند.

بنا بر این تقدیر، غلاتی که ادعا می کنند {درخواست دعا از میت شرک اکبر است به این خاطر که درخواست چیزی کرده است که جز خداوند قادر بر انجام آن نیست و مرده چون عملش قطع شده است پس اگر کسی از مرده درخواست دعا کند دچار شرک اکبر شده است}، پس باید کسی که به مرده سلام می کند نیز مشرک شده باشد، چون هم شخصی مُرده را خطاب قرار داده است و هم آن مُرده به او جواب سلام می دهد و برایش دعای سلامتی و حفاظت و عنایت می کند.

▫️ اینجا است که ثابت می شود غلات از دین مسلمانان همانند خروج تیر از کمان، خارج شده اند. آنها توحید و شرکی جدا از توحید و شرک مسلمانان دارند، توحید و شرکی که خوارج سفهاء احلام آن را آموزش بدهند، نتیجه اش همین می شود که اکثر علمای امت از قدیم تا جدید  مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و ... را تکفیر کنند و مشرک بدانند و جوامع مسلمانان امروزی را مشرک و کافر اصلی بدانند.

اگر درخواست دعا از میت شرک اکبر است، پس چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته است که هرکس به من سلام کند من نیز برایش دعای سلامتی می کنم؟
اگر درخواست دعا از میت شرک اکبر است، پس چرا پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته است که هرکس بر سر قبری برود و به او سلام کند صاحب آن قبر جواب سلامش را می دهد؟ آیا سلام کردن یک شخص وفات یافته، به معنای دعای حفظ و سلامتی برای ما نیست؟

توحید نه آن است که تو می پنداری ای غالی، به نام توحید دارید بزرگ ترین جنایت را در حق امت توحیدی اسلام می کنید. چه جنایتی بزرگ تر از اینکه عملی که شرک نیست را شرک اکبر بدانید و فاعلش را به جرم شرک اکبر بکشید؟ آیا این همان صفت خوارج نیست که یقتلون اهل الاسلام و بدعون اهل الاوثان؟ اهل اسلام را می کشند و اهل بت پرستی را رها کرده اند.
پس باری دیگر ثابت کردیم که درخواست دعا از میت شرک نیست. چون دلایل بر آن دلالت دارند که مرده می شوند و با اینکه عملش قطع شده است اما از انجام عبادت ناتوان نیست؛ بلکه اجر اعمالش قطع شده است همین. اما به این معنا نیست که مرده نتواند حرف بزند. به این معنا نیست که میت نتواند به زائرش جواب سلام بدهد. و جواب سلام توسط مرده به شخض زائر، در واقع دعای اوست برای زائرش. پس مادام شخص مرده می تواند بشنود و می تواند برای زائرش دعای سلامتی بکند پس ثابت می شود که درخواست دعا از میت به طور کلی از مبحث شرک خارج می شود. یعنی مثلا اگر کسی به میت بگوید ای فلانی برایم دعای خیر کن از خدا بخواه مشکلم را حل کند. چنین درخواستی شرک نیست چون از خود میت درخواست حل مشکلاتش را نکرده است. به میت نگفته که ای میت تو خودت به دادم برس، تو خودت شفایم بده و... بلکه میت را در توانایی شنیدن و دعا کردن همانند شخص زنده، تصور کرده است و به همان شکل که وقتی به یک شخص زنده می گویی ای فلانی برایم دعا خیر کن، و شرک نبود، پس به همان شکل بعد از وفاتش چون می شوند و می تواند دعا کند، این نیز شرک نیست.
پس به طور کلی، این مساله از شرک بودن خارج است، و می ماند که آیا این کار جایز است یا نیست؟ بدعت است یا سنت؟ مستحب است یا غیر مستحب؟ والحمد لله رب العالمین

#مجاهد_دین

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (12)


🌺خداوند متعال می فرماید: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ٨٩ بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٩٠ مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾ [المؤمنون: 84-91]

🌸«(ای پیامبر!) بگو: اگر می‌دانید، زمین و هرکه در آن است از آنِ کیست؟!(84) به زودی خواهند گفت: (همه) از آن الله است بگو: آیا پند نمی‌گیرید؟!(85) بگو: چه کسی پروردگار آسمان‌ها ی هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟!(86) خواهند گفت: (همه) از آنِ الله است بگو: آیا (از الله) نمی‌ترسید؟!(87) بگو: اگر می‌دانید، چه کسی فرمان‌روایی همۀ موجودات در دست دارد، و او پناه می‌دهد، و کسی در برابر او پناه داده نمی‌شود؟!(88) خواهند گفت: ازآن الله است بگو: پس چگونه جادو می‌شوید؟!(89) (چنین نیست) بلکه حق را برای آن‌ها آوردیم، و بی‌گمان آنان دروغگو هستند(90) الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند(91)»

🔹ابن کثیر رحمه الله در زیر آیه 90: ﴿بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ﴾ می گوید: «يقَرِّرُ تَعَالَى وَحْدَانِيَّتَهُ، واسْتِقْلَالَهُ بِالْخَلْقِ وَالتَّصَرُّفِ وَالْمُلْكِ، لِيُرْشِدَ إِلَى أَنَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ، وَلَا تَنْبَغِي الْعِبَادَةُ إِلَّا لَهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ؛ وَلِهَذَا قَالَ لِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَقُولَ لِلْمُشْرِكِينَ الْعَابِدِينَ مَعَهُ غَيْرَهُ، الْمُعْتَرِفِينَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأَنَّهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فِيهَا، وَمَعَ هَذَا فَقَدَ أَشْرَكُوا مَعَهُ في الْإِلَهِيَّةِ، فَعَبَدُوا غَيْرَهُ مَعَهُ، مَعَ اعْتِرَافِهِمْ أَنَّ الَّذِينَ عَبَدُوهُمْ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا، وَلَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا، وَلَا يَسْتَبِدُّونَ بِشَيْءٍ، بَلِ اعْتَقَدُوا أَنَّهُمْ يُقَرِّبُونَهُمْ إِلَيْهِ زُلْفَى».
🔸ترجمه: «خداوند متعال وحدانیتش و استقلالیتش در خلق و تصرف و ملک را مقرر می‌کند تا به این ارشاد نماید که اوست کسی که هیچ إلهی جز او نیست، و عبادت جز برای او که یکتای بدون شریک است، شایسته نیست. و برای همین به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم فرمود که به مشرکانی که غیر او را عبادت می‌کنند و به ربوبیت او معترف هستند و اینکه شریکی برای او در آن وجود ندارد بگوید، با این حال در الهیت شریک برای او قرار داده‌اند و غیر او را به همراه او عبادت می‌کنند، با اینکه اعتراف می‌کنند که کسانی که عبادتشان می‌کنند چیزی خلق نکرده‌اند و مالک چیزی نیستند و استبداد خودکامگی در چیزی ندارند؛ بلکه معتقد اند که آنها (آلهه‌هایشان) آنان را به اوتعالی نزدیک می‌کنند».
🗒 تفسیر ابن کثیر، ج 5، صص 488-489.

👈از این سخنان ابن کثیر انگار چنین برداشت می‌شود که مشرکان به توحید ربوبیت الله ایمان داشته‌اند و اعتراف زبانی مشرکان به ربوبیت الله را بیان می‌کند، اما حقیقت این گونه نیست و منظور امام ابن کثیر رحمه الله هم اثبات توحید ربوبیت برای مشرکان نبوده است؛ چراکه شرک مشرکان در ربوبیت از مسائل «معلوم از دین به ضرورت» می باشد. و مشرکان به آنچه که اقرار می‌کردند ایمان نداشته و در ادعایشان کاذب و دروغگو بودند و خداوند در آیۀ بعد، شرک آنان در ربوبیت را بیان می‌کند و می‌فرماید: {الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند}.
🔹ابن کثیر در در زیر آیه 91: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾ بیان می‌کند که مشرکان در چنین اموری مشرک شده و لذا اقرارشان به توحید ربوبیت را نقض کرده‌اند. ابن کثیر می‌گوید: «يُنَزِّهُ تَعَالَى نَفْسَهُ عَنْ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ أَوْ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ، فَقَالَ: {مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ} أَيْ: لَوْ قُدِّر تَعَدُّدُ الْآلِهَةِ، لَانفَرَدَ كُلٌّ مِنْهُمْ بِمَا يَخْلُقُ، فَمَا كَانَ يَنْتَظِمُ الْوُجُودُ. وَالْمُشَاهَدُ أَنَّ الْوُجُودَ مُنْتَظِمٌ مُتَّسِقٌ، كُلٌّ مِنَ الْعَالَمِ الْعُلْوِيِّ وَالسُّفْلِيِّ مُرْتَبِطٌ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، فِي غَايَةِ الْكَمَالِ، {مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ} [الْمُلْكِ: 3] ثُمَّ لَكَانَ كُلٌّ مِنْهُمْ يَطْلُبُ قَهْرَ الْآخَرِ وَخِلَافَهُ، فَيَعْلُو بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ. وَالْمُتَكَلِّمُونَ ذَكَرُوا هَذَا الْمَعْنَى وَعَبَّرُوا عَنْهُ بِدَلِيلِ التَّمَانُعِ، وَهُوَ أَنَّهُ لَوْ فُرِضَ صَانِعَانِ فَصَاعِدًا، فَأَرَادَ وَاحِدٌ تَحْرِيكَ جِسْمٍ وَأَرَادَ الْآخَرُ سُكُونَهُ، فَإِنْ لَمْ يَحْصُلْ مُرَادُ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا كَانَا عَاجِزَيْنِ، وَالْوَاجِبُ لَا يَكُونُ عَاجِزًا، وَيَمْتَنِعُ اجْتِمَاعُ مُرَادَيْهِمَا لِلتَّضَادِّ. وَمَا جَاءَ هَذَا الْمُحَالُ إِلَّا مِنْ فَرْضِ التَّعَدُّدِ، فَيَكُونُ مُحَالًا فَأَمَّا إِنْ حَصَلَ مُرَادُ أَحَدِهِمَا دُونَ الْآخَرِ، كَانَ الْغَالِبُ هُوَ الْوَاجِبُ، وَالْآخِرُ الْمَغْلُوبُ مُمْكِنًا؛ لِأَنَّهُ لَا يَلِيقُ بِصِفَةِ الْوَاجِبِ أَنْ يَكُونَ مَقْهُورًا؛ وَلِهَذَا قَالَ: {وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ} أَيْ: عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ الْمُعْتَدُونَ فِي دَعْوَاهُمُ الْوَلَدَ أَوِ الشَّرِيكَ عُلُوًّا كَبِيرًا».

🔸ترجمه: «خداوند متعال از اینکه برای او فرزند یا شریکی در ملک و فرمانروایی باشد، نفس خود را تنزیه و پاک می‌نماید و می فرماید: {الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود، می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند} یعنی: اگر تعدّد آلهه وجود می‌داشت و مقدّر می‌بود، هر یک از آن إله‌ها آنچه که خلق کرده است را سمت خود می‌بُرد و جهان هستی انتظامی نمی‌یافت. و آنچه مشاهده می‌کنیم نشان می‌دهد که جهان هستی منظّم و دارای نظم و ترتیب است، چه عالم بالا و چه عالم پایین که به همدیگر مرتبط هستند و در نهایت کمال قرار دارند. {در آفرینش خداوند هیچ خلل و بی‌نظمی نمی‌بینی}. همچنین اگر تعدد آلهه مقدّر می‌بود بعضی از آنان خواستار مقهور ساختن بعضی دیگر و مخالفت با او می‌شدند و بر یکدیگر برتری می‌جستند. و متکلّمان این مفهوم را ذکر کرده‌اند و از آن به عنوان «دلیل تمانع» یاد کرده‌اند. و آن این است که اگر فرض کرده شود که دو صانع و بیشتر وجود داشته باشد و یکی بخواهد جسمی را حرکت دهد و دیگری بخواهد آن را ساکن نماید، پس اگر خواستۀ هیچ کدام حاصل نشود، پس هردو عاجز و ناتوان خواهند بود، و «واجب الوجود» نباید عاجز باشد. و بخاطر تضادی که بین هم دارند اجتماع خواستۀ هردو نیز، امکان پذیر نخواهد بود. و چنین چیز محالی بخاطر فرض «تعدّد آلهه» بوجود آمده است. پس چنین چیزی محال خواهد بود. و اما اگر خواستۀ یکی از آنان حاصل شود و خواستۀ دیگری حاصل نشود، پس آنکه غالب می‌گردد همان «واجب الوجود» است و آخری مغلوب «ممکن الوجود». برای اینکه شایستۀ صفت واجب الوجود نیست که مقهور باشد. و برای همین فرمود: {و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند} یعنی: خداوند از آنچه که آن ظالمان و سرکشان می‌گویند؛ به نسبت ادعا کردن فرزند و شریک برای الله، بسیار متعالی می‌باشد».
🗒 تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 491.

👈پس مشرکان الله را اینگونه وصف می‌کردند –اینکه فرزند و شریک دارد- و لازمۀ فرزند و شریک قرار دادن برای الله، شرک در ربوبیت می‌باشد و چنین وصف کردنی بیانگر شرک آنان در ربوبیت می‌باشد و اقرار زبانی آنان را نقض می‌کند.
🔹همچنین ابن کثیر رحمه الله می‌گوید که گرچه مشرکان به خالق یکتا و بدون شریک بودن الله علم داشتند، اما به چنین علمی هیچ ایمان و یقینی نداشتند و عدم یقینشان بود که آنان را به شرک کشانده بود. پس چگونه مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند در حالی که هیچ یقینی به آنچه که زبانا اقرار می‌کردند نداشتند؟ ▫️ابن کثیر می‌گوید: «أَيْ: أَهُمْ خَلَقُوا السموات وَالْأَرْضَ؟ وَهَذَا إِنْكَارٌ عَلَيْهِمْ فِي شِرْكِهِمْ بِاللَّهِ، وَهُمْ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْخَالِقُ وَحْدَهُ، لَا شَرِيكَ لَهُ. وَلَكِنَّ عَدَمَ #إِيقَانِهِمْ هُوَ الَّذِي يَحْمِلُهُمْ عَلَى ذَلِكَ».
🔸ترجمه: «یعنی: آیا آنان هستند که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده‌اند؟ و این انکار بر آنان در شرکشان به الله است، و آنان می‌دانند که اوتعالی خالق یکتا است که شریکی ندارد؛ اما #عدم_یقینشان به آن بود که آنان را بر آن (شرک ورزی) حمل می‌نمود».
🗒تفسیر قرآن العظیم از ابن کثیر، ج 7 ص 437.

🔹همچنین ابن کثیر رحمه الله می‌گوید که مشرکان چنین توهم می‌کردند که آلهه‌هایشان می‌توانند که جلوی عذاب خداوند بر آنان را بگیرد، ▫️می‌گوید: «ثُمَّ قَالَ {أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا} اسْتِفْهَامُ إِنْكَارٍ وَتَقْرِيعٍ وَتَوْبِيخٍ، أَيْ: أَلَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ وَتَكْلَؤُهُمْ غَيْرُنَا؟ لَيْسَ الْأَمْرُ كَمَا تَوَهَّمُوا وَلَا كَمَا زَعَمُوا؛ وَلِهَذَا قَالَ: {لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ} أَيْ: هَذِهِ [الْآلِهَةُ] الَّتِي اسْتَنَدُوا إِلَيْهَا غَيْرَ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ».
🔸ترجمه: «سپس فرمود: {آیا آن‌ها آلهه‌هایی دارند که (می‌توانند) آن‌ها را در برابر (عذاب) ما (حفظ کنند و) باز دارند؟}. استفهام انکاری و توبیخی است، یعنی: آیا آنها آلهه‌ای غیر از ما دارند که آنان را از عذاب ما باز می‌دارد و نجات می‌دهد؟ اینطوری که #توهم می‌کنند و گمان می‌کنند نیست، و برای همین فرمود: {نمی‌توانند خودشان را یاری دهند} یعنی این آلهه‌هایی که بجای الله به آنها تکیه می‌کنند نمی‌توانند خودشان را یاری دهند».
🗒تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 344.

👈پس این توهم و پندار باطل مشرکان که آلهه هایشان می توانند عذاب الله را از آنان باز دارد، نشانگر شرک مشرکان به ربوبیت بوده و توحید ربوبیت نداشته‌اند.

🔹همچنین ابن کثیر در جایی دیگر می‌گوید که مشرکان از آلهه‌هایشان عزت و نصرت می‌گرفتند که بیانگر شرک در ربوبیت می‌باشد. ▫️ابن کثیر می‌گوید: «يُخْبِرُ تَعَالَى عَنِ الْكُفَّارِ الْمُشْرِكِينَ بِرَبِّهِمْ: أَنَّهُمُ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً، لِتَكُونَ تِلْكَ الْآلِهَةُ {عِزًّا} يَعْتَزُّونَ بِهَا وَيَسْتَنْصِرُونَهَا».
🔸ترجمه: «خداوند متعال از کافران مشرک به پروردگارشان خبر می‌دهد که آنان بجای او، آلهه‌هایی گرفتند تا آن آلهه‌ها {سبب عزتشان} باشند و با آنها #عزت یابند و آنان را #یاری برسانند».
🗒تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 261.

🔹همچنین ابن کثیر در جایی دیگر می‌گوید که مشرکان علاوه بر اینکه بوسیلۀ آلهه‌هایشان خواستار نزدیک شدن به الله بودند، از آلهه‌هایشان نصرت و رزق هم می‌خواستند که دلیلی آشکار بر شرک آنان در ربوبیت می‌باشد، ▫️ابن کثیر می‌گوید: «يَقُولُ تَعَالَى مُنْكِرًا عَلَى الْمُشْرِكِينَ فِي اتِّخَاذِهِمُ الْأَنْدَادَ آلِهَةً مَعَ اللَّهِ، يَبْتَغُونَ بِذَلِكَ أَنْ تَنْصُرَهُمْ تِلْكَ الْآلِهَةُ وتَرْزُقَهُمْ وَتُقَرِّبَهُمْ إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ} أَيْ: لَا تَقْدِرُ الْآلِهَةُ عَلَى نَصْرِ عَابِدِيهَا، بَلْ هِيَ أَضْعَفُ مِنْ ذَلِكَ وَأَقَلُّ وَأَذَلُّ وَأَحْقَرُ وَأَدْخَرُ، بَلْ لَا تَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَارِ لِأَنْفُسِهَا، وَلَا الِانْتِقَامِ مِمَّنْ أَرَادَهَا بِسُوءٍ؛ لِأَنَّهَا جَمَادٌ لَا تَسْمَعُ وَلَا تَعْقِلُ».
🔸ترجمه: «خداوند متعال بر مشرکان بخاطر اینکه همتایان (انداد) را آلهه‌ای به همراه الله گرفتند و با این کار می‌خواستند که آن آلهه‌ها #یاریشان بدهند و به آنها #رزق‌ بدهند و آنان را به الله #نزدیک گردانند. خداوند متعال می‌فرماید: {آن‌ها قادر به یاری ایشان نیستند} یعنی: آلهه‌ها نمی‌توانند عبادت کنندگانشان را یاری دهند، بلکه آنان بسیار ضعیف‌تر و کمتر و ذلیل‌تر و حقیر تر و خوار تر از آن هستند، بلکه حتی نمی‌توانند خودشان را یاری برسانند و نمی‌توانند از کسی که به آنان ارادۀ بد داشته باشد انتقام بگیرند؛ برای اینکه جماداتی هستند که نمی‌شنوند و تعقل نمی‌کنند».
🗒تفسیر ابن کثیر، ج 6 ص 593.
🔹و باز ابن کثیر در جایی دیگر می‌گوید که مشرکان از آلهه‌هایشان امید نصرت و یاری و رزق رساندن داشتند و در سختی‌هایشان به آنان چنگ می‌زدند. ▫️ابن کثیر می‌گوید: «هَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى لِلْمُشْرِكِينَ فِي اتِّخَاذِهِمْ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ، يَرْجُونَ نَصْرَهُمْ وَرِزْقَهُمْ، وَيَتَمَسَّكُونَ بِهِمْ فِي الشَّدَائِدِ، فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَبَيْتِ الْعَنْكَبُوتِ فِي ضَعْفِهِ وَوَهَنِهِ فَلَيْسَ فِي أَيْدِي هَؤُلَاءِ مِنْ آلِهَتِهِمْ إِلَّا كمَنْ يَتَمَسَّكُ بِبَيْتِ الْعَنْكَبُوتِ، فَإِنَّهُ لَا يُجْدِي عَنْهُ شَيْئًا، فَلَوْ عَلموا هَذَا الْحَالَ لَمَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ».
🔸ترجمه: «این مثلی است که خداوند متعال برای مشرکانی زده است که بجای الله آلهه‌هایی گرفته‌اند و از آنها #امید #نصرت و یاری رساندن و #رزق دادن دارند و در #سختی‌هایشان به آنان چنگ می‌زدند، پس آنان در این باره همانند خانۀ عنکبوت ضعیف و سست هستند، و چیزی به دست آلهه‌هایشان نیست جز همانند کسی که به خانۀ عنکبوت تمسک و چنگ می‌زند و چیزی را از او دور نمی‌کند. پس اگر آنان چنین چیزی را می‌دانستند به جای الله، اولیائی برای خود نمی‌گرفتند».
🗒تفسیر ابن کثیر، ج 6 ص 279.

✔️همۀ این نصوص و نصوص فراوان دیگری از ابن کثیر رحمه الله، بیانگر این نکته هستند که مشرکان در ربوبیت الله متعال مشرک بوده‌اند. و اقرار زبانی آنان به توحید ربوبیت، از سر ایمان قلبی و اعتقاد درونی نبوده است، بلکه چنانکه خداوند می‌فرماید، آنها در اعتقادشان به ربوبیت الله کاذب بودند: (وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ). و ابن کثیر رحمه الله نیز تنها اقرار زبانی آنان را بیان کرده است، در حالی که قلباً به آن یقین نداشته و عدم یقینشان آنان را به این شرک‌ها کشانده بود.

⛔️اما آنجا که ابن کثیر گفت: «يَقُولَ لِلْمُشْرِكِينَ الْعَابِدِينَ مَعَهُ غَيْرَهُ، الْمُعْتَرِفِينَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأَنَّهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فِيهَا، وَمَعَ هَذَا فَقَدَ أَشْرَكُوا مَعَهُ في الْإِلَهِيَّةِ، فَعَبَدُوا غَيْرَهُ مَعَهُ، مَعَ اعْتِرَافِهِمْ أَنَّ الَّذِينَ عَبَدُوهُمْ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا، وَلَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا، وَلَا يَسْتَبِدُّونَ بِشَيْءٍ»؛ «و برای همین به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم فرمود که به مشرکانی که غیر او را عبادت می‌کنند و به ربوبیت او معترف هستند و اینکه شریکی برای او در آن وجود ندارد بگوید، با این حال در الهیت شریک برای او قرار داده‌اند و غیر او را به همراه او عبادت می‌کنند، با اینکه اعتراف می‌کنند که کسانی که عبادتشان می‌کنند چیزی خلق نکرده‌اند و مالک چیزی نیستند و استبداد خودکامگی در چیزی ندارند».
👈باید این سخن ابن کثیر را بر دیگر سخنان ایشان که ما بعضی از آنها را نقل نمودیم، حمل نمود و نباید اقوال علما را قیچی شده و بریده آورد؛ بلکه باید بین اقوالشان را جمع نمود. و باید بدانیم که برای اقوال علما استدلال آورده می‌شود نه اینکه به اقوال علما استدلال کرده شود و حتی اگر بالفرض عالمی گمان کرده باشد که مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند، خطای او می‌باشد و آنچه که مخالف قرآن و سنت باشد مردود است و چه مردودی بزرگ تر از ادعای توحید ربوبیت برای مشرکان در حالی که ده‌ها آیۀ قرآن بیانگر شرک مشرکان در ربوبیت می‌باشد؟

حقیقت توحید ربوبیت نزد مشرکان (13)


🌺خداوند متعال می فرماید: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦﴾ [الزمر: 36]

🌸«آیا الله برای بنده‌اش کافی نیست؟! و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند، و هر کس را الله گمراه کند، پس او را هیچ هدایت‌گری نیست».

🔹طبری در تفسیر آیه می گوید: «وقوله: (وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ) يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسَلَّم: ويخوّفك هؤلاء المشركون يا محمد بالذين من دون الله من الأوثان والآلهة أن تصيبك بسوء، ببراءتك منها، وعيبك لها، والله كافيك ذلك.
وبنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل.
* ذكر من قال ذلك:
حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة (وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ) الآلهة، قال:"بعث رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسَلَّم خالد بن الوليد إلى شعب بسُقام (1) ليكسر العزّى، فقال سادنها، وهو قيمها: يا خالد أنا أحذّركها، إن لها شدّة لا يقوم إليها شيء، فمشى إليها خالد بالفأس فهشّم أنفها".
حدثنا محمد، قال: ثنا أحمد، قال: ثنا أسباط، عن السديّ (وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ) يقول: بآلهتهم التي كانوا يعبدون.
حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد، في قوله: (وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ) قال: يخوّفونك بآلهتهم التي من دونه».

🔸ترجمه: « و این فرموده اش: {و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} خداوند متعال به پیامبرش محمد صلی الله علیه وسلم می گوید: ای محمد آن مشرکان تو را از کسانی غیر از او یعنی بت ها و آلهه ها می ترسانند بخاطر برائت کردنت از آنها و عیب گرفتنت از آنها، که به تو ضرری برسانند و خداوند برای تو در این باره کافی است.
اهل تاویل به همانند چیزی که گفتیم، در این باره می گویند:
▫️بشر برایمان تعریف کرد: یزید گفت: سعید از قتاده تعریف کرد: {و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} آلهه هستند. می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم خالد بن الولید را به سوی مردمی در منطقه سقام فرستاد تا «العزی» را بشکند. خادمان و پرده دارانش گفتند: ای خالد تو را برحذر می داریم، چراکه این «العزی» قدرتی دارد که چیزی جلودار آن نیست. خالد هم تیشه به دست نزد آن رفت و دماغش را شکست.
▫️محمد برایمان تعریف کرد گفت: احمد تعریف کرد گفت: اسباط از السدی تعریف کرد: {و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} می گوید: تو را از آلهه هایشان که عبادتش می کردند می ترسانند.
▫️یونس برایم تعریف کرد گفت ابن وهب به ما خبر داد گفت ابن زید درباره این فرموده خداوند: {و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} گفت: تو را از آلهه هایشان بغیر از الله، می ترسانند».
🗒تفسیر طبری، ج 21 صص 294-295.

🔹بغوی می گوید: «وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ، وَذَلِكَ أَنَّهُمْ خَوَّفُوا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَعَرَّةَ معاداة الْأَوْثَانِ. وَقَالُوا: لَتَكُفَّنَّ عَنْ شَتْمِ آلِهَتِنَا أَوْ لَيُصِيبَنَّكَ مِنْهُمْ خَبَلٌ أَوْ جُنُونٌ».

🔸ترجمه: «{و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} چون آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را از عقوبت دشمنی با بت ها می ترساندند. و گفتند: یا از دشنام دادن آلهه های ما دست بر می داری یا اینکه حتما آنها عقلت را فاسد می کنند یا دیوانه می کنند».
🗒تفسیر البغوی، ج 4 ص 90.

🔹قرطبی می گوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى:" وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ" وَذَلِكَ أَنَّهُمْ خَوَّفُوا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَضَرَّةَ الْأَوْثَانِ، فَقَالُوا: أَتَسُبُّ آلِهَتَنَا؟ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّ عَنْ ذِكْرِهَا لَتُخَبِّلَنَّكَ أَوْ تُصِيبَنَّكَ بِسُوءٍ. وَقَالَ قَتَادَةُ: مَشَى خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ إِلَى الْعُزَّى لِيَكْسِرَهَا بِالْفَأْسِ. فَقَالَ لَهُ سَادِنُهَا: أُحَذِّرُكَهَا يَا خَالِدُ فَإِنَّ لَهَا شِدَّةً لَا يَقُومُ لها شي، فَعَمَدَ خَالِدٌ إِلَى الْعُزَّى فَهَشَّمَ أَنْفَهَا حَتَّى كَسَرَهَا بِالْفَأْسِ. وَتَخْوِيفُهُمْ لِخَالِدٍ تَخْوِيفٌ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لِأَنَّهُ الَّذِي وَجَّهَ خَالِدًا».
🔸ترجمه: «این فرموده خداوند {و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} چون آنها پیامبر صلی الله علیه وسلم را از گزند بت ها می ترساندند و گفتند: آیا آلهه ما را دشنام می دهی؟ اگر از بدگویی آنها دست برنداری یا حتما تو را به مرض و جنونی گرفتار می کنند یا بلایی سرت می آورند. و قتاده گفت: سپس خالد بن الولید سمت العزی رفت تا آن را با تیشه بشکند. خادمانش گفتند: ای خالد تو را از آن برحذر می کنیم چراکه العزی قدرتی دارد که چیزی جلودار آن نیست. خالد هم سمت العزی رفته و دماغش را شکست تا اینکه کلا آن را با تیشه درهم شکست. و اینکه خالد را می ترساندند در واقع ترساندن پیامبر صلی الله علیه وسلم است، برای اینکه ایشان بود که خالد را برای چنین کاری فرستاده بود».
🗒 تفسیر القرطبی، ج 15 ص 258.

👈آیا این اعتقاد که مشرکان معتقد بودند بت هایشان چنان قدرتی دارند که چیزی جلودار آن نیست و می توانند شخص را دیوانه کنند یا عقلش را مختل کنند یا بلایی بر سر او بیاورند، آیا چنین اعتقادی نشانه این نیست که مشرکان صفات ربوبیت و قدرت نفع رساندن و ضرر رساندن برای بت هایشان و آلهه هایشان قائل بوده اند؟ 
برحذر باشید از کسانی که قصد دارند با دروغ و نیرنگ و تلبیس در آیات و اقوال علما، مشرکان را موحدان در ربوبیت نشان بدهند تا با این حیله خبیث اهل قبله را با مشرکان مشابه سازند و راحت تر به تکفیر و مشرک نامیدن اهل قبله دست یابند.
کسی که شرک مشرکان را نشناخته باشد، نمی تواند به شما توحید را هم یاد بدهد، از توحید خوارج برحذر باشید. اینها قرآن می خوانند اما از حنجره هایشان پایین تر نمی رود، و آیاتی که درباره مشرکان نازل شده است را بر مسلمانان تطبیق می دهند.


#مجاهد_دین

ابن صلاح شهرزوری


ابن صلاح شهرزوری حدیث شناس کرد زبان (557 - 643هـ) صاحب کتاب مشهور «مقدمة ابن الصلاح» در علم حدیث و کتاب های مهم دیگری مانند «أدب المفتي والمستفتي»، «شَرحُ مشكِل الوَسِيطِ»، «صيانة صحيح مسلم من الإخلال والغلط وحمايته من الإسقاط والسقط»، «طبقات الفقهاء الشافعية»، «فتاوى ابن الصلاح» و... است.

👈وی شاگرد ابن قدامه مقدسی و ابن عساکر  بود.
👈و از شاگردهای ایشان: قاضی ابن خلکان و امام نووی می باشد.

🔹ابن خلکان درباره او می گوید: «كان أحد فضلاء عصره في التفسير والحديث والفقه وأسماء الرجال وما يتعلق بعلم الحديث ونقل اللغة، وكانت له مشاركات في فنون عديدة، وكانت فتاويه سديدة، وهو أحد مشايخي الذي انتفعت بهم».
🔸ترجمه: «یکی از فاضلان زمانش بود در تفسیر و حدیث و فقه و اسماء رجال و آنچه که به علم حدیث و نقل لغت متعلق است و در فنون زیادی مشارکت داشت و فتاوایش راست و استوار بود. و او یکی از مشایخی بود که از آنها نفع بردم».

🔹امام ذهبی درباره او می گوید: «كان ذا جلالة عجيبة، ووقار وهيبة، وفصاحة، وعلم نافع، وكان متين الديانة، سلفي الجملة، صحيح النحلة، كاف عن الخوض في مزلات الأقدام، مؤمنا بالله، وبما جاء عن الله من أسمائه ونعوته، حسن البزة، وافر الحرمة، معظما ًعند السلطان، وكان مع تبحره في الفقه مجودا لما ينقله، قوي المادة من اللغة العربية، متفننا ً في الحديث، متصوفا ً، مكباً على العلم، عديم النظر في زمانه، وكانت العمدة في زمانه على فتاويه».
🔸ترجمه: «او (ابن صلاح) دارای جلالت عجیبی، و وقار و هیبت و فصاحت و علم نافعی بود. وی دیانت استواری داشت و در کل سلفی بود و مذهبش صحیح بود و از فرورفتن در لغزشگاه های قدم ها خودداری می کرد به خداوند و به آنچه از طرف خداوند آمده است نسبت به اسماء و وصفش مومن بود خوش جامه و حرمت بسیاری داشت و نزد سلطان، بزرگ و معظم بود...»

🔹ابن کثیر درباره او می گوید: «الإمام العلامة، مفتي الشام ومحدثها، وهو في عداد الفضلاء الكبار، وكان ديّنا ً، زاهداً، ورعا ً، ناسكا ً على طريق السلف الصالح، مع الفضيلة التامة في فنون كثيرة».
🔸ترجمه: «امام علامه مفتی و محدث شام، در شمار فضلای بزرگ است و او دین دار و زاهد و پرهیزگار و عابد بود و بر طریقه سلف صالح بود همراه با فضیلت کاملش در فنون بسیار».

👈 اکنون دقت کنید ابن صلاح شهرزوری رحمه الله می گوید که برآورده شدن نیاز و حاجات متوسلین نشانگر معجزات پیامبر صلی الله علیه وسلم است. و اصلا چنین چیری را شرک و قبر پرستی ندانسته است.

🔹ابن صلاح شهرزوری در فتاوایش می گوید: «حَتَّى لقد انتدب بعض الْعلمَاء لاستقصائها فَجمع مِنْهَا ألف معْجزَة وعددناه مقصرا إِذا فَوق ذَلِك بأضعاف لَا تحصى فَإِنَّهَا لَيست محصورة على مَا وجد مِنْهَا فِي عصره صلى الله عَلَيْهِ وَسلم بل لم تزل تتجدد بعده صلى الله عَلَيْهِ وَسلم على تعاقب العصور وَذَلِكَ أَن كرامات الْأَوْلِيَاء من أمته وإجابات المتوسلين بِهِ فِي حوائجهم ومغوثاتهم عقيب توسلهم بِهِ فِي شدائدهم براهين لَهُ صلى الله عَلَيْهِ وَسلم قواطع ومعجزات لَهُ سواطع وَلَا يعدها عد وَلَا يحصرها حد أعاذنا الله من الزيغ عَن مِلَّته وَجَعَلنَا من المهتدين الهادين بهديه وسنته». [فتاوى ابن الصلاح ج 1 ص 210].

🔸ترجمه: «حتی بعضی از علما معجزات پیامبر را تالیف کردند که هزار معجزه از آن جمع کردند و این تعداد کمی است برای اینکه چندین برابر این است که در شمار نمی آید و معجزات پیامبر محصور در زمان حیات ایشان نیست بلکه بعد از ایشان صلی الله علیه وسلم هم در گذر دوران ادامه دارد برای اینکه کرامات اولیای امتش و همچنین اجابت کردن توسل کنندگان به او (پیامبر) نسبت به حاجاتشان و استغاثه هایشان در پی توسلشان به او در سختی هایشان، براهین و دلایلی قاطع و معجزات روشنی برای ایشان صلی الله علیه وسلم است که حد و حصری ندارد، به خداوند پناه می بریم از کج شدن از ملتش و ما را از هدایت یافتگانِ هدایت کننده به هدایت و سنتش قرار دهد».

❓ اکنون نظر غلات درباره ابن صلاح شهرزوی چیست؟ لطفا پاسخ بدهند آیا تکفیر می شود یا نمی شود؟ آیا قبوری و مشرک است یا نیست؟ آیا گمراه بوده و توحید را نفهمیده است؟ یا توحید شما توحیدی جدید و بدعی است؟ 🤔

___________________
➖چندی پیش مطالبی درباره امام ابن صلاح شهرزوری رحمه الله نوشتم که ایشان اجابتِ توسل مردم در حاجاتشان به پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش را جزو معجزات پیامبر به حساب آورده است و اصلا چنین چیزی را کفر و شرک و قبر پرستی ندانسته است. 
➖و صریح سخن ایشان این بود: «فَإِنَّهَا لَيست محصورة على مَا وجد مِنْهَا فِي عصره صلى الله عَلَيْهِ وَسلم بل لم تزل تتجدد بعده صلى الله عَلَيْهِ وَسلم على تعاقب العصور وَذَلِكَ أَن كرامات الْأَوْلِيَاء من أمته وإجابات المتوسلين #بِهِ فِي حوائجهم ومغوثاتهم عقيب توسلهم #بِهِ فِي شدائدهم... »
ترجمه: « معجزات پیامبر محصور در زمان حیات ایشان نیست بلکه بعد از ایشان صلی الله علیه وسلم هم در گذر دوران ادامه دارد برای اینکه کرامات اولیای امتش و همچنین اجابت کردن توسل کنندگان به او (پیامبر) نسبت به حاجاتشان و استغاثه هایشان در پی توسلشان به او در سختی هایشان...».

👈حرف «بِهِ» ضمیر آن به پیامبر صلی الله علیه وسلم بر می گردد نه به اولیاء. یعنی نگفته است «المتوسلین #بهم فی حواحجهم» اگر اینگونه می گفت ضمیر در «بهم» به «الْأَوْلِيَاء» برمی گشت، اما «بِهِ»  یعنی به پیامبر. در واقع توسل کنندگان در حاجت هایشان به پیامبر توسل کرده اند. 
👈پس ابن صلاح سه امر را ذکر کرده به عنوان معجزات پیامبر. یکی: «كرامات الْأَوْلِيَاء من أمته». دوم: «وإجابات المتوسلين #بِهِ فِي حوائجهم». سوم: «ومغوثاتهم عقيب توسلهم #بِهِ فِي شدائدهم». این سه مورد را ذکر می کند و می گوید این سه مورد: براهین و دلایلی قاطع و معجزات روشنی برای ایشان صلی الله علیه وسلم است که حد و حصری ندارد.

❓آیا ابن صلاح، توحید و شرک را نفهمید؟ که توسل به پیامبر بعد از وفاتش را ذکر می کند و اجابت متوسلین را به عنوان معجزه برای پیامبر صلی الله علیه وسلم ذکر کرده است؟ آیا ابن صلاح قبوری و مشرک بود؟ 

🔻و نه تنها ابن صلاح بلکه بسیاری از علما و امامان دین چنین کاری را به عنوان شرک و قبر پرستی ندانسته اند. 

➖این امام، الحافظ ابن المقرئ محمد بن ابراهیم اصفهانی است.
➖و این امام، الحافظ ابو الشیخ عبد الله بن محمد محدث اصفهان است.
➖و این امام حافظ، ثقه، محدث اسلام، سلیمان بن احمد الطبرانی است.
هرسه در مدینه ساکن بودند و دچار گرسنگی شدیدی شدند، امام المقرئ هنگام نماز عشاء نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: «يا رسول الله الجوع»؛ «ای رسول خدا، گرسنگی». طبرانی به او گفت: « اجلس ، فإما أن يكون الرزق ، أو الموت»؛ «بنشین، یا رزق می آید یا مرگ».
که چندی نمی گذرد دو جوان با کلی غذا نزد آنان می آیند و یکی از آنان می گوید پیامبر صلی الله علیه وسلم را در خواب دیدم و به من گفت که این غذا را برای شما بیاورم.
🗒 امام ذهبی در سیر اعلام النبلاء ج 16 صص 400-401 ، و همچنین در تاریخ الإسلام و طبقات الحفاظ این  روایت را ذکر کرده است.

❓ آیا می گویید که این ائمه حدیث کفار و مشرک بودند و دین حق را نمی شناختند و فرق عبادت الله و عبادت قبرها را نمی دانستند؟ آیا آنان امامان دین بودند یا ائمه ضلال و گمراهی و قبر پرستی؟

❓اصلا بالفرض این روایت صحیح نباشد، آیا امام ذهبی با نقل این روایت دچار شرک نشده است که توسل این سه امام را در کتاب های متعددش ذکر کرده است و هیچ تذکری و ردی بر آن نداده است و چرا نگفته است این سه امام با استغاثه به پیامبر در گرسنگی شان دچار شرک و قبر پرستی شده اند؟ و چرا چنین چیزهایی را به عنوان فضایل و مناقب آنان ذکر کرده است؟

🔹و این امام الحسن بن ابراهیم الخلال است که می گوید: «ما أهمني أمر، فقصدت قبر موسى بن جعفر، فتوسلت به إلا سهل الله لي ما أحب»؛ «هرگاه مشکلی برای من پیش می آمد، قصد قبر موسی بن جعفر را می کردم و به او متوسل می شدم ، إلا اینکه خداوند آنچه که دوست داشتم را برایم آسان می نمود».
🗒این را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج 1 ص 442 و ابن الجوزی در المنتظم في تاريخ الملوک و الامم،ج 9 ص 89 روایت کرده اند.
🔹 و این امام محدث کبیر احمد بن الحسین البیهقی، صاحب السنن الکبری و شعب الإیمان است، در شعب الإیمان با سند خودش روایت کرده: «أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ زِيَادٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الثَّقَفِيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا إِسْحَاقَ الْقُرَشِيَّ، يَقُولُ: كَانَ عِنْدَنَا رَجُلٌ بِالْمَدِينَةِ إِذَا رَأَى مُنْكَرًا لَا يُمْكِنُهُ أَنْ يُغَيِّرَهُ أَتَى الْقَبْرَ، فَقَالَ:" أَيَا قَبْرَ النَّبِيِّ وَصَاحِبَيْهِ ... أَلَا يَا غَوْثَنَا لَوْ تَعْلَمُونَا»؛ «ابو عبد الله الحافظ به ما خبر داد، ابو محمد بن زیاد به من خبر داد، محمد بن اسحاق الثقفی برایمان تعریف کرد گفت: شنیدم ابو اسحاق القرشی می گفت: در مدینه مردی نزد ما بود که هرگاه منکری می دید که نمی توانست آن را تغییر دهد، نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم می آمد و می گفت: آهای ای قبر پیامبر و دو همراهش... الا ای فریادرس ما، کاش به ما یاد می دادید». [شعب الإیمان ج 6 ص 60].

👈و امام بیهقی بعد از ذکر این روایت هیچ چیزی به عنوان رد و انکار کردن آن نگفته است، و اگر چنین چیزی کفر و شرک بود چرا باید در کتابش آن را روایت می کرد؟ چرا بر آن سکوت کرد؟ یا نکند فکر می کنید که امام بیقهی نیز کافر و مشرک و قبوری بوده است؟

✔️و نمونه های این گونه موارد بسیار بسیار زیاد وجود دارد، سوال ما این است آیا این امامان احکام نماز و روزه و اصول فقه و... را یاد گرفتند اما توحید و شرک را یاد نگرفتند؟ و فرق بین توحید و شرک را نداستند؟ 

▫️اما اکنون کسانی آمده اند که بعد از 12 و 13 و 14 قرن، توحید را فهمیده اند و کسی غیر از آنان نداست شرک چیست تا اینکه آنها آمدند و زحمت تکفیر و مشرک خطاب کردن اکثریت علمای اسلام را کشیدند! توحیدی همچون توحید خوارج! توحیدی که بین «سبب و اکتساب» با «خلق و ایجاد» را نمی دانند. 

به خود بیایید و دست از تکفیر علما بردارید. 

با تشکر: مجاهد دین

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...