۱۳۹۸/۰۷/۲۵

بی‌کمالی‌های انسان از سخن پیدا شود * پستۀ بی‌مغز چون لب وا کند رسوا شود



متاسفانه مبتدعان نوظهوری پیدا شده‌اند که با مایه گذاشتن از اسم سلف، اعتقادات خوارجانه و گمراهانۀ خودشان را به نام اهل سنت زوراً و بهتاناً نشر می‌کنند و البته تنها در یک حالت انتساب آنها به سلف راست است، چون سلف آنها ذوالخویصره و ابن ملجم است! چراکه همانند آنها با انکار اسباب و مجاز، دم از توحیدی می‌زنند که الله و رسولش از آن بریء و بیزار است.

این بار نیز عبقری زمانه جناب خالد عزیزی، باد به غبغب انداخته و با ژست فیلسوفانه، با انکار اسباب الهی می‌گوید: اگر خداوند تدبیر و انجام امور جهان هستی را توسط اسباب انجام دهد و نسبت دادن انجام این امور به اسباب نیز از باب مجاز عقلی باشد، پس نقش و جایگاه خداوند کجاست؟! و به عبارت دیگر چه نقشی برای خدا باقی مانده و خدا چکاره باقی خواهد ماند!!!!

واقعا این همه حماقت چگونه یکجا در یک مغز جمع می‌شود؟ این یک فاجعۀ بزرگ است! یک زنگ هشدار برای متسلفه!

اینجاست که شاعر دربارۀ چنین مدعیانی می‌گوید:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی * تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

این مدعی بی‌خبر، در توحید بدعی‌اش که از اسلافش مانند ابن ملجم به ارث برده است، در کمال وقاحت می‌گوید که خداوند نباید امور جهان هستی را توسط اسباب انجام بدهد و نسبت دادن مجازی انجام امور به اسباب در واقع به معنای از بین بردن نقش و جایگاه خداوند است!

در جوابش، این سخن ابن القیم رحمه الله را می‌آورم تا بداند که خداوند امور جهان هستی را توسط مأمورانش که ملائکه و اولیاء و مخلوقات بزرگوارش است انجام می‌دهد، ولی چه بگوییم که متاسفانه وهابیت تفاوت بین مجاز و حقیقت را نمی‌دانند، و نمی‌خواهند هم که بدانند، چراکه منافع آنها در نفهمیدن این مسائل است!

🔹ابن قیم رحمه الله دربارۀ قدرت‌ها و اموری که ملائکه به اذن الله انجام می‌دهند می‌گوید: «إذا ثبت هذا فما في السماوات والأرض وما بينهما من حركات الأفلاك والشمس والقمر والنجوم والرياح والسحاب والمطر والنبات وحركات الأجنة في بطون أمهاتها ، فإنما هي بواسطة الملائكة والمدبرات أمرا والمقسمات أمرا ، كما دل على ذلك في نصوص من القرآن والسنة في غير موضع ، والإيمان بذلك من تمام الإيمان بالملائكة ، فإن الله وكل بالرحم ملائكة ، وبالقطر ملائكة ، وبالنبات ملائكة ، وبالرياح ملائكة ، وبالأفلاك والشمس والقمر والنجوم ، ووكل بكل عبد أربعة من الملائكة ، كاتبين عن يمينه وشماله ، وحافظين من بين يديه ومن خلفه ، ووكل ملائكة بقبض روحه وتجهيزها إلى مستقرها في الجنة والنار ، وملائكة بمساءلته وامتحانه في قبره ، وملائكة بتعذيبه في النار أو نعيمه في الجنة ، ووكل بالجبال ملائكة ، وبالسحاب ملائكة تسوقه حيث أمرت به ، وبالقطر ملائكة تنزل بأمر الله بقدر معلوم كما شاء الله ، ووكل ملائكة بغرس الجنة وعمل آلتها وفرشها والقيام عليها ، وملائكة بالنار كذلك».
🔸ترجمه: «حال که این ثابت گشت در آسمان‌ها و زمین و بین آن دو، هر حرکتی اعم از حرکت افلاک و خورشید و ماه و ستارگان و باد و ابر و باران و نباتات و حرکات جنین در شکم مادرانشان همه بوسیلۀ‌ ملائکه (فرشتگان) تدبیرگر و تقسیم‌گر صورت می‌گیرد، چنانکه نصوص قرآن و سنّت بر آن دلالت دارد و ایمان به آن از کمال ایمان به ملائکه است. خداوند ملائکه‌ای را موکل رحم قرار داده است و ملائکه‌ای را بر قطره‌های باران موکل قرار داده و ملائکه‌ای بر نباتات و ملائکه‌ای بر باد، و نیز بر افلاک و خورشید و ماه و ستارگان ملائکه‌ای گماشته شده است و بر هر شخص چهار ملائکه‌ گماشته شده است، دو کاتب در چپ و راست او و دو محافظ در جلو و پشت او، و نیز ملائکه‌‌ای‌ به قبض روحش گماشته شده است و ملائکه‌ای بر سؤال و جواب قبر و عذاب و نعمت در آنجا، و ملائکه‌ای که هنگام برخاستن از قبر او را به سمت محشر می‌برند و ملائکه‌ای که او را در آتش عذاب می‌دهند یا در بهشت نعمت می‌دهند و بر کوه‌ها ملائکه‌ای گماشته شده است و بر ابرها نیز ملائکه‌ای که آن‌ها را هرکجا که امر شود سوق می‌دهند و بر قطرات باران ملائکه‌ای که آن‌ها را به امر خدا به‌ اندازۀ مشخصی که خدا بخواهد فرو می‌فرستند و ملائکه‌ای که بر کاشتن بهشت و فرش کردن و بر پا کردن آن گماشته شده‌اند و همین گونه بر آتش نیز ملائکه‌ای قرار دارند».
🗒 الجواب الكافي لمن سأل عن الدواء الشافي أو الداء والدواء، صص 200-201.

اکنون از عبقری زمانه می‌پرسم: با توجه به کارهایی که ملائکه انجام می‌دهند (مانند: اعطای فرزند، ازدیاد رزق و روزی و غفران ذنوب، اعطای شفاعت، دفع مضرت و بلا و مصیبت و شفای بیماری و هر گونه درخواست و طلب دیگر به اذن خدا) پس نقش و جایگاه خداوند کجاست؟ هدف خلقت را باید کجا دنبالش گشت و کجا محقق می‌شود؟
هر جوابی برای ملائکه دادی، همان جواب را به شما دربارۀ اولیاء و انسان‌های صالح می‌دهیم، به همان شکل که ابن تیمیه رحمه الله چنین جواب داده است:
🔹 «وأما النفع المتعدي والنفع للخلق وتدبير العالم فقد قالوا هم تجري أرزاق العباد على أيديهم وينزلون بالعلوم والوحي ويحفظون ويمسكون وغير ذلك من أفعال الملائكة. والجواب: أن صالح البشر لهم مثل ذلك وأكثر منه... وأين هم من الأقطاب والأوتاد والأغواث؛ والأبدال والنجباء؟».
🔸ترجمه: «‌و اما به نسبت نفع‌رسانی به مخلوقات و تدبیر‌کردن عالم، آنها می‌گویند که ملائکه کسانی‌اند که رزق‌های بندگان بر روی دستان آنان پخش می‌شود و علوم و وحی را نازل می‌کنند و محافظت می‌کنند و نگه می‌دارند و دیگر از افعال ملائکه (که اینها را به عنوان دلیل بر برتر بودن ملائکه بر انسان می‌آورند) و جواب آن این است که: انسان‌های صالح هم، همانند این افعال را دارند و بلکه بیشتر از آن را هم دارند... و (ملائکه) کجا هستند به نسبت اقطاب و اوتاد و اغواث و ابدال و نجبا؟».
🗒 مجموع الفتاوی، ج 4 ص 37

برای این است که می‌گوییم مذهب وهابیت، پر از تناقض و تضاد و اشکال است؛ ظاهرش آراسته شده اما باطنی باطل و همانند شیشه ضعیف دارد و همین کافی است که لب وا کنند تا بی‌مغز بودنشان عیان شود!

التماس تفکر!

🖊 خادم اهل سنت و جماعت: مجاهد دین


مناط شرک نزد اهل سنت و وهابیت


▫️پیروان مذهب وهابیت بخاطر دوری از علما و اندیشمندان اهل سنت و جماعت، و با تکیه بر فهم ناقص خود و ظاهرگرایی افراطی‌شان، مناط شرک را گم کرده‌اند و در طلب آن به مناط‌های باطل و متناقضی رسیده‌اند که باعث آثار سوء زیادی مانند تکفیر مخالفانشان و مشرک دانستن آنان و موافقتشان با مذهب خوارج گشته است. 
▫️بدان که مناط شرک این است که تو، یک مخلوق را مستقل از خواست و مشیت الله و قائم به ذات خودش در صفاتش و توانایی‌هایش و در نفع و ضرر رساندن‌هایش بدانی، حال آن مخلوق چه زنده باشد، چه مرده باشد، چه حاضر باشد، چه غایب باشد تاثیری در شرک نبودنش ندارد و در هر حال چنین اعتقادی نسبت به یک مخلوق شرک است. 
▫️اما نجدیه و وهابیت به تقلید از بعضی از علمای حنابله، مناط شرک را در فیما لا یقدر علیه الا الله قرار داده‌اند و متأسفانه همین قاعده را نیز به درستی فهم نکرده‌اند و با علمای حنابله در فهم این قاعده مخالفت کرده‌اند (چراکه وهابیت، انتساب انجام بعضی امور به بعضی مخلوقات از باب سببیت و مجاز را نیز جزو امور ما لا يقدر علیه إلا الله قرار می‌دهند و منتسب کننده را متهم به شرک اکبر می‌کنند). 
▫️در حالی که تقسیم امور به دو بخش، به این شکل که یک سری امور وجود داشته باشد که فقط الله بر آن قادر باشد و نسبت دادن انجام آن امور به غیر الله شرک باشد و مابقی امور مخلوقات نیز همانند الله بر آن قادر باشند و نسبت دادن انجام آن امور به مخلوقات جایز بوده و شرک نباشد، تقسیم بندیِ اشتباهی است، و بلکه یک نوع شریک قرار دادن برای خداوند می‌باشد! 
▫️چون همانطور که گفتیم، چنین تقسیمی به این معناست که یک سری امور وجود دارند که مخلوقات نیز همانند الله بر آن قدرت دارند العیاذ بالله. در حالی که انسان بطور مستقل از الله و قائم به ذات خودش حتی قادر به انجام عمل کوچکی مانند پلک زدن نیز نیست و موحد شعار لا حول ولا قوة إلا بالله بر قلبش نقش بسته است. 
▫️پس لابد منه است که مناط شرک را به این قرار داد که یک مخلوق را در توانایی‌ها و صفات و قدرت‌ها و نفع و ضرر رساندن‌هایش مستقل از الله و قائم به ذات خودش و خارج از اراده و مشیت الله قرار داد.
▫️که در این صورت اگر از یک مخلوق خواستی تا تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد اما آن مخلوق به همانند آصف چنین قدرتی نداشت و نتوانست چنین کاری بکند، پس درخواست تو شرک نبوده و مشرک نشده‌ای، برای اینکه او را برای انجام این کار سبب و وسیله‌ای به اذن الله می‌پنداشتی و او را قائم به ذاتش و قادر به نفس خودش و مستقل از الله ندانسته‌ای. 
▫️و یا اگر از یک مخلوق بخواهی که به تو برای مثال آرامش و سکینۀ قلبی بدهد و استرس‌هایت را از تو دور کند و معتقد باشی آن مخلوق (حال چه انسانی زنده باشد چه مرده باشد، چه حاضر باشد چه غایب باشد، و یا حتی انسان نباشد و بلکه سنگی یا پارچه‌ای یا دستبندی یا هرچیزی باشد) خودش قائم به ذات خودش مستقل از الله می‌تواند به تو چنین نفعی برساند، پس مشرک شده‌ای. 
▫️پس اینکه نجدیه با فهم اشتباهشان امور را به دو دسته تقسیم می‌کنند و می‌گویند بعضی امور وجود دارد که غیر از خدا نیز بر آن قادر است، در واقع نوعی شرک است، و خودشان سزاوارتر به مشرک بودن هستند! چراکه همانطور که گفتیم، اگر خدای متعال اراده نداشته باشد، کوچکترین عملی را نیز نمی‌توان انجام داد. 
▫️و به این شکل نجدیه از شرک فرار می‌کردند اما از جایی که فکرش را نمی‌کردند (یعنی بخاطر ظاهرگرایی‌شان) در شرک گرفتار آمدند! فسبحان من نوع خلقه كما أراد!

🖊 خادم اهل سنت و جماعت: مجاهد دین

سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (8)


▫️نکتۀ مهمی‌ که باید اینجا بدانیم این است که محمد بن عبد الوهاب گرچه بعضی از کتب مربوط به فقه را نزد بعضی از مشایخ خوانده بود، اما عقایدش را از مشایخش نگرفته بود، بلکه اصلاً او علاوه بر تکفیر گذشتۀ خودش بلکه کل مشایخش را تکفیر کرده بود، و تصریح می‌کرد که هرکسی ادعا کند قبل از او توحید و معنای لا إله إلا الله را دانسته است دروغ گفته است! 

❓ اکنون این سوال پیش می‌آید که پس محمد بن عبد الوهاب توحید و عقیده را از چه کسی یاد گرفته است؟ او که نه استادی در عقیده داشته و نه اگر هم می‌داشت عقیدۀ او را قبول می‌داشته است، چراکه همۀ اساتید و مشایخش را تکفیر کرده بود. پس عقیده‌اش را از چه کسی یاد گرفته بود؟ 
👈جواب این است که او خودش با فهم خودش عقیده را یاد گرفته بود. و چنانکه ابن بشر دربارۀ سیره محبوبش محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: 
🔹«وکان رحمه الله في صغره کثير المطالعة في کتب التفسير والحديث وکلام العلماء في أصل الاسلام، فشرح الله صدره في معرفة التوحيد وتحقيقه ومعرفة نواقضه المضلة عن طريقه».
🔸ترجمه: «محمد بن عبد الوهاب رحمه الله از همان کودکی کتب تفسیر و حدیث و سخن علما دربارۀ اصل اسلام را زیاد مطالعه می‌کرد، تا اینکه خداوند سینه‌اش را برای شناختن توحید و محقق گرداندن آن و شناختن نواقص فراموش شده‌اش، گشاده ساخت».
عنوان المجد فی تاریخ النجد، ص 33.

خوارج بر گمراهی خود فریاد می‌زنند


خوارج وهابی، با کلام بعضی از علما همانند نصوص وحی که موقع اختلاف و تنازع، باید به آن رجوع شود، برخورد می‌کنند. و خوارج اگر به نصوص وحی نیز استناد کنند، استنادشان باطل است چراکه فهمشان خطاست؛ مانند خوارج زمان سیدنا علی رضی الله عنه که برای تکفیر سیدنا علی به آیات قرآن استناد می‌کردند و فهمشان خطا بود. و این مجددان ذوالخویصره و این نوادگان ابن ملجم، سخن بعضی از علما را هم همانند وحی منزل قرار داده‌ و سپس با عقل‌های کوچک زنگ زده‌شان نه نصوص وحی را به درستی فهم می‌کنند و نه کلام این علما را!
در جواب این خوارج مارق می‌گویم: مگر اجماع علمای اهل سنت و از جمله شیخ و استاد ابن قیم، ابن تیمیه، نص نگذاشته‌اند که سجده عبادت با سجدۀ تحیت فرق می‌کند؟
چرا در مقابل فهمیدن مقاومت می‌کنید؟
و رکوع نیز همانند سجود است.

و اصلا بالفرض ابن قیم اینگونه گفته باشد، خب اشتباه کرده است. مگر سخن ابن قیم، کلام وحی منزل است؟ مگر برای حل اختلاف و نزاع باید به سخن ابن قیم رجوع کرد؟ مگر شما احبار و رهبان را أرباب من دون الله گرفته اید؟ 

و یا اگر تراشیدن سر برای شیخ و استاد مطلقا شرک باشد بدون در نظر گرفتن قصد و نیت؛ پس با این حساب باید تراشیدن سر کودکان برای رفتن به مدرسه یا تراشیدن سر برای دکتر یا تراشیدن سر برای همسری که سر کچل را دوست دارد، و... همگی شرک باشد! 
چرا عقل را بوسیده و کنار گذاشته‌اید؟ متأسفانه به نام تبعیت از نصوص، نصوص را فهم نمی‌کنید و به چنان بیراهه‌ای رفته‌اید که گمراه ترین فرق منتسب به اسلام گشته‌اید؟
مگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم نفرموده: «إنما الأعمال بالنيات»؟ اما شما خوارج مارق می‌گویید اعمالی مانند سجده و رکوع و تراشیدن سر و... بدون در نظر گرفتن نیت، عبادت هستند و انجام آن برای غیر خدا شرک و فاعلش مشرک است!

 به راستی که درمان خوارج یک چیز بیشتر نیست و آن همان سفارش رسول خدا دربارۀ آنان است: «لئن أدركتهم لأقتلنهم قتل عاد»؛ «اگر آنها را می‌یافتم همانند کشتن قوم عاد آنها را می‌کشتم».

#مجاهد_دین

امام ذهبی و تبرک به پیامبر


امام ذهبی رحمه الله دربارۀ جواز تبرک به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم و بوسیدن و لمس کردن آن می‌گوید: «قُلْتُ: أَيْنَ المُتَنَطِّعُ المُنْكِرُ عَلَى أَحْمَدَ، وَقَدْ ثَبَتَ أَنَّ عَبْدَ اللهِ سَأَلَ أَبَاهُ عَمَّنْ يَلمَسُ رُمَّانَةَ مِنْبَرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَيَمَسُّ الحُجْرَةَ النَّبَوِيَّةَ، فَقَالَ: لاَ أَرَى بِذَلِكَ بَأْساً. أَعَاذنَا اللهُ وَإِيَّاكُم مِنْ رَأْيِ الخَوَارِجِ وَمِنَ البِدَعِ».
🔸ترجمه: «می‌گویم: کجاست آن غالیانی که بی‌مورد سخت‌گیری و انکار ورزی می‌کنند تا بر امام احمد انکار ورزند حال آنکه از عبد الله (پسر امام احمد) به ثبوت رسیده که از پدرش سوال کرد دربارۀ کسی که رُمّانۀ منبر پیامبر صلی الله علیه وسلم را لمس می‌کند و بر حجرۀ نبوی دست می‌کشد. امام احمد گفت: {اشکالی در آن نمی‌بینم}. خداوند ما و شما را از رأی خوارج و از بدعت‌ها پناه بدهد».
🗒 سیر اعلام النبلاء از الذهبی، ج 11 ص 212.
▫️رمّانۀ منبر، موضعی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم هنگام نشستن بر منبر، دست مبارکش را بر روی آن می‌گذاشت.
👈چنانکه می‌بینید امام ذهبی، دربارۀ امام احمد می‌گوید که او لمس کردن منبر و حجرۀ نبوی را جایز می‌دانسته و دربارۀ کسی که منکر چنین چیزی باشد گفته است که از خوارج و مبتدع است! و خوارج و اهل بدعت آن زمان، این کار را فقط ناجایز می‌دانستند، اما اهل بدعت و خوارجان زمان ما پا را فراتر گذاشته و چنین اعمالی را شرک و قبرپرستی می‌دانند!
🔹 و امام ذهبی در پاسخ به اهل بدعت زمان خودش که می‌گفتند چرا صحابه چنین کاری نکرده‌اند و منبر و حجرۀ نبوی را لمس نکرده‌اند، در پاسخ به آنان می‌گوید: «فإن قيل: فهلا فعل ذلك الصحابة؟ قيل: لأنهم عاينوه حيا وتملوا به وقبلوا يده وكادوا يقتتلون على وضوئه واقتسموا شعره المطهر يوم الحج الأكبر، وكان إذا تنخم لا تكاد نخامته تقع إلا في يد رجل فيدلك بها وجهه، ونحن فلما لم يصح لنا مثل هذا النصيب الأوفر ترامينا على قبره بالالتزام والتبجيل والاستلام والتقبيل، ألا ترى كيف فعل ثابت البناني؟ كان يقبل يد أنس بن مالك ويضعها على وجهه ويقول: يد مست يد رسول الله صلى الله عليه وسلم. وهذه الأمور لا يحركها من المسلم إلا فرط حبه للنبي صلى الله عليه وسلم، إذ هو مأمور بأن يحب الله ورسوله أشد من حبه لنفسه، وولده والناس أجمعين».
🔸ترجمه: «اگر گفته شود چرا صحابه چنین کاری نکردند؟ گفته شده: برای اینکه صحابه، پیامبر صلی الله علیه وسلم را در زمانی که زنده بود دیدند و با او زندگی کردند و دست او را بوسیدند و نزدیک بود بر سر آب وضوی پیامبر با همدیگر درگیر شوند. و موهای پاک و مطهّر او را در هنگام حج اکبر بین خود تقسیم کردند. و هنگامی‌که پیامبر صلی الله علیه وسلم آب دهانش را بیرون می‌انداخت اکثر مواقع یکی از صحابه آن را در دست خود می‌گرفت و آن را به صورت خود می‌مالید. اما چون چنین بهرۀ مهمی ‌نصیب ما نشده است، پس ملتزمانه بر سر قبرش می‌رویم، و او را تعظیم و بزرگداشت می‌کنیم و قبرش را لمس می‌کنیم و می‌بوسیم. آیا نمی‌بینی که ثابت البنانی چکار می‌کرد؟ او دست أنس بن مالک را می‌بوسید سپس دستش را بر روی صورتش می‌گذاشت و می‌گفت: {این دستی است که دست رسول خدا صلی الله علیه وسلم را لمس کرده است}. و یک مسلمان جز بخاطر شدّت محبتی که برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم دارد چنین کارهایی را نمی‌کند، چراکه شخص مسلمان امر شده که الله و رسولش را بیشتر از خودش و پدرش و همۀ مردم دوست داشته باشد...».
🗒معجم الشیوخ الکبیر از الذهبی،  ج 1 ص 73.
#مجاهد_دین

حسنی به مکتب نمی‌رفت، وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت!



کانال تقصصی شطحات و ردود نیز یا شطحیات بلغور نمی‌کند، یا اگه کرد اشتباهی بلغور می‌کند!

🌸گشتی تو سوار اسب چوبین * از جهل به حمله می‌شتابی!!

در مستدرک حاکم روایتی آمده که من در حین ترجمۀ کتاب توسل به صالحین بین مجیزین و مانعین، آن را ترجمه کرده بودم. روایت به این شکل بود:
🔹17- در مستدرک الحاکم  (3/518) آمده است: «حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْأَصْبَهَانِيُّ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رُسْتَةَ، ثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، قَالَ: آخَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَ أَبِي أَيُّوبَ، وَبَيْنَ مُصْعَبِ بْنِ عُمَيْرٍ، وَشَهِدَ أَبُو أَيُّوبَ بَدْرًا، وأُحُدًا، وَالْخَنْدَقَ وَالْمَشَاهِدَ كُلَّهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَتُوُفِّيَ عَامَ غَزَا يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْقُسْطَنْطِينِيَّةَ فِي خِلَافَةِ أَبِيهِ مُعَاوِيَةَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَخَمْسِينَ، وَقَبْرُهُ بِأَصْلِ حِصْنِ الْقُسْطَنْطِينِيَّةِ بِأَرْضِ الرُّومِ فِيمَا ذُكِرَ يَتَعَاهَدُونَ قَبْرَهُ، وَيَزُورُونَهُ وَيَسْتَسْقُونَ بِهِ إِذَا قَحَطُوا».
🔸ترجمه: «ابو عبد الله الأصبهانی برایمان تعریف کرد از محمد بن عبد الله بن رسته از سلیمان بن داود از محمد بن عمر که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بین ابو ایوب و بین مصعب بن عمیر پیمان برادری بسته بود و ابو ایوب در جنگ بدر و أحد و خندق و دیگر جنگ‌ها همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرکت کرده بود و در سال 53 که یزید بن معاویه در زمان خلافت پدرش به جنگ قسطنطینیه رفته بود در آنجا وفات کرد و قبر او در سرزمین روم در کنار دیوار قلعۀ قسطنطینیه است و چنانکه گفته شده، مردم به قبرش توجه می‌کنند و زیارتش می‌کنند و در هنگام قحطسالی بوسیلۀ او درخواست باران می‌کنند».

سپس ارشمیدس کانال شطحات و ردود، جناب حسنک خان، یافت که این روایت ضعیف است!

🖊می‌گویم: در این روایت دو موضوع آمده است. یکی اینکه ابو ایوب انصاری رضی الله عنه در قسطنطینیه دفن شده است. دوم اینکه بوسیله قبر او استسقاء شده است. اکنون منظور حسنک، تضعیف کدام مورد است؟

👈 بیایید ببینیم علمای اهل سنت در این باره چه عقیده‌ای داشته‌اند.

🔹در کتاب «جمل من أنساب الأشراف» از أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ) چنین آمده است: «أبو أيوب خالد ابن زيد بن كليب النجاري. شهد بدرا. ومات بأرض الروم سنة اثنتين وخمسين، عام غزا يزيد بن معاوية. فصلى عليه يزيد، ودفنه في أصل سور القسطنطينية».
🔹در کتاب «تاريخ الطبري» از محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ) آمده است: «ذكر الخبر عمن مات او قتل منهم سنه ثنتين وخمسين منهم ابو أيوب، واسمه خالد بن زيد بن كليب بن ثعلبه بن عبد بن عوف بن غنم بن مالك بن النجار، وهو احد السبعين الذين بايعوا رسول الله ص ليله العقبه من الانصار في قول جميعهم، وآخى رسول الله ص بينه وبين مصعب بن عمير، وشهد بدرا وأحدا والخندق والمشاهد كلها، مع رسول الله ص، وتوفى عام غزا يزيد بن معاويه القسطنطينية في خلافه ابيه معاويه، وقبره بأصل حصن القسطنطينية بأرض الروم فالروم- فيما ذكر- يتعاهدون قبره، ويرمونه ويستسقون به إذا قحطوا».

🔹در کتاب «البدء والتاريخ» از المطهر بن طاهر المقدسي (المتوفى: نحو 355هـ) آمده است: «ابو أيوب الأنصاري خالد بن زيد بركت ناقة النبي صلى الله عليه وسلم ببابه فنزل عليه سبعة أشهر حتى بنى بيوته ومات بأرض الروم غازياً مع يزيد بن معاوية أشقى الأشقياء فدفن في أصل سور القسطنطينية فالروم إذا قحطوا كشفوا عن قبره فيمطروا وله عقب».

🔹در کتاب «المجتبى من المجتنى» از جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ) آمده است: «أبو أيوب الأنصارىّ رضى الله عنه: واسمه؛ خالد بن زيد، نزل النبى صلّى الله عليه وسلم فى بيته إلى أن بنيت مساكنه، ولم يفته مشهد، وتوفى عام غزا يزيد ابن معاوية القسطنطينية فى خلافة أبيه معاوية، وصلى عليه يزيد ودفن فى أصل حصنهم، فالروم يتعاهدون قبره ويستسقون به».

🔹و باز ابن الجوزی در کتاب «المنتظم في تاريخ الأمم والملوك» می‌گوید: «فلقد بلغنا أن الروم يتعاهدون قبره ويرمونه، ويستسقون به إذا قحطوا».

🔹در کتاب «جامع المسائل - المجموعة الخامسة» از شيخ الإسلام أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام ابن تيمية (المتوفی: 728 هـ) آمده است: « وأبو أيوب من أجل السابقين الأولين من الأنصار قَدْرًا، وهو الذي نزل النبي - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - في بيتِه لما قَدِمَ مهاجرًا من مكة إلى المدينة. ورَهْطُه بنو النَّجَّار هم خير دور الأنصار، كما أخبر بذلك النبي - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وقَبْرُه بالقسطنطينية. قال مالك: بلغني أنَّ أهلَ القسطنطينية إذا أجدبوا كَشَفوا عن قبرِه فيَسْتَقُون».

🔹در کتاب «تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام» از  شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ) آمده است: «وقد شهد أَبُو أيوب الجمل وصِفين مع علِيّ، وَكَانَ من خاصته، وَكَانَ عَلَى مقدمته يَوْم النهروان، ثُمَّ إِنَّهُ غزا الروم مع يزيد بن مُعَاوِيَة ابتغاء مَا عند اللَّه، فتُوفي عند القسطنطينية، فدُفن هناك، وأمر يزيد بالخيل، فمرّت عَلَى قبره حَتَّى عَفت أثره لئلًا يُنبَش، ثُمَّ إن الروم عرفوا مكان قبره، فكانوا إذا أمحلوا كشفوا عن قبره فمطروا، وقبره تجاه سور القسطنطينية».

🔹در کتاب «الوافي بالوفيات» از صلاح الدين خليل بن أيبك بن عبد الله الصفدي (المتوفى: 764هـ) آمده است: «(أَبُو أيُّوب الْأنْصَارِيّ) خَالِد بن زيد بن كُلَيْب أَبُو أيُّوب الأنصاريّ النَّجَّاري مضيف رَسُول الله صلّى الله عَلَيْهِ وسلّم لمَّا قدم الْمَدِينَة نزل عَلَيْهِ فِي دَاره وَشهد الْعقبَة الثَّانِيَة وبدراً وأُحُداً وَالْخَنْدَق والمشاهد كلهَا مَعَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَلم يزل مُجَاهدًا حَتَّى مَاتَ فِي غزَاة قسطنطينية سنة خمس وَخمسين لِلْهِجْرَةِ وَكَانَ أَمِير الْجَيْش يزِيد بن مُعَاوِيَة من قبل أَبِيه فَلَمَّا مرض أَبُو أَيُّوب دخل) يزِيد يعودهُ وَسَأَلَهُ حَاجَة فَأَوْصَاهُ إِذا مَاتَ أَن يتَقَدَّم بِهِ إِلَى أَرض الْعَدو مَا اسْتَطَاعَ من غير مشقَّةٍ على أحدٍ من الْمُسلمين ثمَّ يُوطأ قَبره حَتَّى لَا يعرف فَأخْبر يزِيد النَّاس بذلك فاستسلم النَّاس وَانْطَلَقُوا بجنازته إِلَى جَانب حَائِط القسطنطينيَّة فَدفن ثمَّ صلى عَلَيْهِ يزِيد وَكَانَ الرّوم يتعاهدونه ويرمُّونه ويستسقون إِذا قحطوا».

🔹در کتاب «المقفى الكبير» از تقي الدين المقريزي (المتوفى: 845 هـ) آمده است: «وقد قيل: إنّ الروم قالت للمسلمين في صبيحة دفنهم لأبي أيّوب: لقد كان لكم الليلة شأن؟ فقالوا: هذا رجل من أكابر أصحاب نبيّنا صلّى الله عليه وسلم وأقدمهم إسلاما. وقد دفنّاه حيث رأيتم. والله لئن نبش لا ضرب لكم بناقوس في أرض العرب ما كانت لنا مملكة- قال مجاهد: فكانوا إذا أمحلوا كشفوا عن قبره فمطروا. وقال مالك: بلغني عن قبر أبي أيّوب أنّ الروم يستفلحون به ويستسقون. وقال الواقديّ: توفّي سنة ثنتين وخمسين، وصلّى عليه يزيد بن معاوية. وقبره بأصل حصن القسطنطينيّة. ولقد بلغني أنّ الروم يتعاهدون قبره ويستسقون به».
🔹در کتاب «فتح الباري شرح صحيح البخاري» از أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى : 852هـ) آمده است: «قُلْتُ وَكَانَتْ غَزْوَةُ يَزِيدَ الْمَذْكُورَةُ فِي سَنَةِ اثْنَتَيْنِ وَخَمْسِينَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَفِي تِلْكَ الْغُزَاة مَاتَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ فَأَوْصَى أَنْ يُدْفَنَ عِنْدَ بَابِ الْقُسْطَنْطِينِيَّةِ وَأَنْ يُعْفَى قَبْرُهُ فَفُعِلَ بِهِ ذَلِكَ فَيُقَالُ إِنَّ الرُّومَ صَارُوا بَعْدَ ذَلِكَ يَسْتَسْقُونَ بِهِ».

🔹در کتاب «التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة» از شمس الدين أبو الخير محمد بن عبد الرحمن بن محمد بن أبي بكر بن عثمان بن محمد السخاوي (المتوفى: 902هـ) آمده است: «خالد بن زيد بن كليب بن ثعلبة بن عبد عوف بن غنم بن مالك بن النجار أبو أيوب الأنصاري... ثم أنه غزا الروم مع يزيد بن معاوية ابتغاء ما عند الله فتوفي عند القسطنطينية ودفن هناك وأمر يزيد بالخيل فمرت على قبره حتى عفت أثره لئلا ينبش ثم أن الروم عرفوا قبره فكانوا إذا أمحلوا كشفوا عن قبره فمطروا وقبره تجاه سور القسطنطينية».

🔹در کتاب «المهيأ في كشف أسرار الموطأ» از عثمان بن سعيد الكماخي (المتوفى: 1171 هـ) آمده است: « أبو أيوب الأنصاري رضي الله عنه، اسمه خالد بن زيد بن كليب، من كبار الصحابة، شهد بدرًا... ومدفون خارج سور القسطنطينية نحو الميلين، وهي في الإِقليم الخامس من الأقاليم السبعة، وبنى ملك الروم أبو الفتح سلطان محمد بن خان غازي جامعًا شريفًا ذا المنارتين قرب قبره حين فتح القسطنطينية ووجد قبره، وهو مشهور يُزار الآن».

🔹در کتاب «روح البيان» از إسماعيل حقي بن مصطفى الإستانبولي الحنفي الخلوتي , المولى أبو الفداء (المتوفى: 1127هـ) آمده است: «وقال صاحب روضة الاخبار مات ابو أيوب خالد بن زيد الأنصاري رضى الله عنه بالقسطنطينية سنة احدى وخمسين مرابطا مع يزيد بن معاوية مرض فلما ثقل مرضه قال لاصحابه إذا أنا مت فاحملونى فاذا صاففتم العدو فادفنونى تحت أقدامكم ففعلوا وقبره قريب من سورها معروف معظم وكان الروم يتعاهدون قبره ويستشفون به انتهى.
يقول الفقير ثبت ان قبر ابى أيوب انما تعين بأشارة الشيخ الشهير بآق شمس الدين قدس سره وقد كان مع الفاتح السلطان محمد العثماني في زمان الفتح وهذا يقتضى ان يكون محل قبره المنيف مندرسا بمرور الأيام».

👈با توجه به مصادر فوق، علما و بزرگان زیر:
1- مجاهد بن جبر (المتوفی: 104 هـ)
2- مالک بن انس (المتوفى: 179هـ)
3- المطهر بن طاهر المقدسي (المتوفى: نحو 355هـ)
4- ابن جریر طبری (المتوفى: 310هـ)
5- ابو الفرج ابن الجوزی (المتوفى: 597هـ)
6- ابن تیمیه (المتوفی: 728 هـ)
7- ذهبی (المتوفى: 748هـ)
8- صلاح الدین الصفدی (المتوفى: 764هـ)
9- المقريزي (المتوفى: 845 هـ)
10- ابن حجر العسقلاني (المتوفى : 852هـ)
11- السخاوی (المتوفى: 902هـ)
12- و...
معتقد بودند که قبر ابو ایوب انصاری رضی الله عنه در قسطنطینیه دفن شده و رومی‌ها بوسیلۀ قبر او استسقا می‌کردند.

😐سبحان الله، آن همه علما و امامان و بزرگان دین، ندانستند حدیث ضعیف و صحیح چیست، نداستند توحید و شرک چیست، اما شیخ پهلوان پنبه، مفتی مفتکی زمان، علامه چپکی دهر،  مفتی کانال شطحات و ردود، جناب حسنک فهمید! و نسبت به این همه عالم و امام بزرگ بی‌ادبی و گستاخی می‌کند!

🌸خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند * آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

و البته این علما، همۀ علمایی نیستند که چنین عقیده‌ای دارند، بلکه اینها به عنوان نمونه ذکر شده‌اند و اگر کسی در کتب علما بگردد قطعا علمای بیشتری را پیدا می‌کند که چنین چیزی گفته‌اند.

💡حسنک جان! بدان و آگاه باش ضعیف بودن آن یک روایت به معنای دروغ بودن ماجرای دفن شدن ابوایوب انصاری در قسطنطینیه و استسقاء مردم به قبر او نیست. و لازم به ذکر است که بیشتر علمایی که در بالا ذکرشان آمده است عقیده داشتند که دعا نزد قبور صالحان مستجاب است و استسقاء به آنان را جایز دانسته‌اند و اقوالشان در کتاب توسل به صالحین بین مجیزین و مانعین آمده است.

ای اهل سنت، از این متعالمان و از این غرق شدگان در جهل و بدعت و از این غالیان برحذر باشید و فریب شعار توحید خوارجانۀ اینها را نخورید.

🌸به خار جهل، پای خویش مخراش * براه نیکبختان، آشنا باش
 
#مجاهد_دین


کرامات خارق العاده‌ای که برای اصحاب و تابعین پیامبر صلی الله علیه وسلم رخ داده است



🔹شمس الدین القرطبی (متوفی 671) صاحب تفسیر قرطبی، در کتابش «الإعلام بما في دين النصارى من الفساد والأوهام وإظهار محاسن الإسلام» صص 381-384 می‌گوید:

الفصل الثالث عشر في ما ظهر على أصحابه والتابعين لهم من الكرامات الخارقة للعادات
أعلم أن غرضنا في إثبات هذا الفصل شيئان
أحدهما أن نبين أن ما ظهر على أصحابه وعلى أهل دينه من الكرامات هو آية لرسول الله صلى الله عليه وسلم من أعظم الآيات وذلك أن الله تعالى إذا أكرم واحدا منهم بأن خرق له عادة فإن ذلك يدل على أنه على الحق وأن دينه حق إذ لو كان مبطلا في دينه متبعا لمبطل في دعواه كاذب في قوله على الله لما أكرمه الله ولا أكرم من اتبع دينه
فعلى هذا نقول إن كل كرامة لولى إنما هي آية للنبي الذي يتبعه ذلك الولي فهذا أحد الغرضين وهو أهمهما
والغرض الثاني
أن أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم وإن كانوا قد أكرمهم الله بكرامات خارقة للعادات فلا يعتقد فيهم أنهم أنبياء كما فعلت النصارى بالحواريين بل يعتقد فيهم أنهم أولياء الله وأصحاب رسول الله تلقوا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم شرعه وبلغوا عنه قوله وفعله فبذلوا في إظهار دين الله أنفسهم وأموالهم حتى أظهر كما قال الله تعالى فيهم {محمد رسول الله والذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله ورضوانا سيماهم في وجوههم من أثر السجود}
ونحن الآن نذكر بعض ما أكرمه الله تعالى به
من ذلك ما علمنا من أحوالهم على القطع
وذلك أنهم بعد موت رسول الله صلى الله عليه وسلم تعرضوا لقتال كل من خالفهم من أهل الأرض يهوديهم ونصرانيهم مجوسيهم ووثنيهم عربيهم وعجميهم على قلة عددهم ونزارة عددهم فقارعوا الأبطال وسبوا الذرارى والأموال وأسروا العتاة وقتلوا الرجال وعلى هذا انقرض عصرهم
ومع ذلك فلم يرو قط عنهم أنهم ولوا مدبرين ولا رجعوا منهزمين بل كانوا يرجعون غالبين وبعدوهم ظافرين وعليهم ظاهرين هذا مع كثرة من كان يجتمع عليهم من عدوهم ومن وقف على فتوحات الشام علم أن دين الحق هو دين الإسلام فلقد اجتمع عليهم من عدوهم بالشام ثلاث مائة ألف ونحوها بل قد قال الواقدي ثمان مائة ألف من النصارى المستعربة وغيرهم وهم زهاء ثلاثين ألف خيلهم ورجلهم فقارعوهم مقارعة الكرام وصبروا صبر من صدق ما وعده به نبيه محمد عليه الصلاة والسلام فأظفرهم الله عليهم ومنحهم رقابهم وأورثهم أموالهم وديارهم
وهكذا فعل الله معهم غير ما مرة ولا يشك في أن هذا كرامة من الله لهم وأمر خارق للعادة في حقهم فإن العادة أن من أكثر من مقارعة الشجعان فلا بد له من أن يصاب ولو في وقت من الزمان وما اتفق لهم وإن كان كرامة لهم فهو آية لرسول الله صلى الله عليه وسلم وأنه قد كان بشرهم بذلك وأخبرهم بكل ما طرأ لهم هنالك
فقد ثبت أنه عليه السلام قال تغزو قيام من الناس فيقال لهم هل فيكم من رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم فيقولون نعم فيفتح لهم ثم تغزو قيام من الناس فيقال لهم هل فيكم من رأى من رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم فيقولون نعم فيفتح لهم ثم تغزو قيام فيقال لهم هل فيكم من رأى من رأى من رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم فيقال نعم فيفتح لهم
وهذا منه صلى الله عليه وسلم إخبار بنصر أصحابه ونصر تابعيهم وتابعي تابعيهم ثلاثة قرون وهذه الأعصار هكذا انقرضت لم يزل نصر الله لهم وعونه معهم تصديقا لنبيه وإكراما لأصحابه رضي الله عنهم وجازاهم عنا بأفضل ما جازى أحدا عن أحد
ومن ذلك ما ظهر على أحد منهم مما قدمنا ذكره حيث ذكرنا أن طائفة منهم أكلت السم مع رسول الله صلى الله عليه وسلم فلم يضرها وقد ذكرنا حديث المرأة المهاجرة التي مات ابنها فقالت اللهم إن كنت تعلم أني هاجرت إليك وإلى نبيك فلا تحملني هذه المصيبة فحيى وأكل معهم وكذلك ذكرنا مقالة ثابت بن قيس بن شماس بعد موته وكلام زيد بن خارجة بعد موته فيما تقدم فلا معنى لاعادته فلتنظر فيما تقدم
وقد دون من هذا كثير يقضى منه العجب في كتب كرامات الأولياء ولو لم يكن من هذا إلا قبر معروف الكرخي الكائن ببغداد لكان فيه كفاية وأعظم آية وذلك أن قبره يستشفى به ويدعى الله عنده فيشفى المريض وتقضى الحاجة حتى أن أهل بغداد يقولون قبر معروف الكرخي ترياق مجرب.
ومن ذلك خبر ابن عمر رضي الله عنه أنه كان في بضع أسفاره فلقى جماعة وقفوا على الطريق خوفا من السبع فطرد السبع عن طريقهم ثم قال إنما يسلط الله على ابن آدم ما يخافه ولو أنه لم يخف غير الله لم يسلط عليه شيء
ومن ذلك حديث العلاء بن الحضرمي بعثه رسول الله صلى الله عليه وسلم في غزاة فحال بينهم وين الموضع الذي يريدونه قطة من البحر فدعا الله بإسمه الأعظم ومشوا على الماء
ومن ذلك أن عباد بن بشيرأوأسد بن خضير خرجا من عند رسول الله صلى الله عليه وسلم فأضاء لهما رأس عصا أحدهما كالسراج وقد قدمنا مثل هذا ومن ذلك أن سلمان أو أبا الدرداء كانت بينهما قصعة فسبحت حتى سمعا تسبيحها وقد تظاهرت الأخبار بأن جماعة منهم رأوا الملائكة وكانت تسلم عليهم مثل عمران بن حصين واسيد ابن حضير والأخبار في هذا كثيرة وأما التابعون
فقد ظهرت لهم من الكرامات والخيرات ما لا يمكن استيفاء ذكره في هذا الكتاب
فقد كان كثير منهم يمشي على الماء ويطير في الهواء وينظر إلى الحصى فيصير جواهر وينظر الآخر إلى الأرض بين يديه فيصير ذهبا وتطوى له الأرض ويتوضأ فيسيل الماء من بين يديه قضبان ذهب ويدعو الله تعالى فيبرئ المرضى والمجانين والزمناء إلى ما لا يحصى كثرة
وقد دون من هذا كثير يقضى منه العجب في كتب كرامات الأولياء ولو لم يكن من هذا إلا قبر معروف الكرخي الكائن ببغداد لكان فيه كفاية وأعظم آية وذلك أن قبره يستشفى به ويدعى الله عنده فيشفى المريض وتقضى الحاجة حتى أن أهل بغداد يقولون قبر معروف الكرخي ترياق مجرب.

 🗒 الإعلام بما في دين النصارى من الفساد والأوهام وإظهار محاسن الإسلام از شمس الدين القرطبي، صص 381-384.

🔸ترجمه: «فصل سیزده: دربارۀ کرامات خارق العاده‌ای که برای اصحاب و تابعین پیامبر صلی الله علیه وسلم رخ داده است.
👈بدان که هدف ما در اثبات این فصل دو چیز است:
1️یکی اینکه بیان کرده باشیم همۀ آن کراماتی که برای اصحابش و برای اهل دینش رخ داده است، نشانه‌ای از بزرگ‌ترین نشانه‌ها برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم هستند، چون وقتی که خداوند متعال یک نفر از آنان را به این تکریم نماید که برایش خرق عادت رخ بدهد پس این نشان دهندۀ بر حق بودن پیامبر و بر حق بودن دینش است، چون اگر در دینش بر باطل می‌بود و در ادعایش باطل بود و بر خدا دورغ بسته بود پس خداوند او و کسی که از دین او پیروی می‌کند را تکریم نمی‌کرد. بنابراین می‌گوییم: هر کرامتی که یک ولی دارد همانا نشانه‌ای برای آن پیامبری است که آن ولی از او پیروی می‌کند. پس این، یکی از دو هدف و مهمترین‌شان بود.
2️و هدف دوم: اینکه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم اگرچه هم خداوند با کرامات خارق‌العاده‌ای آنها را تکریم کرده باشد، اما دربارۀ آنها معتقد نیستیم که آنها پیامبر هستند، چنانکه نصاری با حواریون چنین کردند. بلکه دربارۀ‌شان معتقدیم که آنها اولیاء خدا و اصحاب رسول خدا هستند که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شریعتش را گرفته و قول و فعل پیامبر را از طرف او به مردم ابلاغ نمودند و در اظهار دین خدا جان‌ها و مال‌هایشان را بخشیدند تا اینکه خداوند دین و ایمان آنها را بر همۀ ادیان چیره کرد. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: «محمد رسول الله است، و کسانی‌که با او هستند، بر کافران سخت گیر (و شدید) و در میان خود مهربانند، آن‌ها را در حال رکوع و سجده می‌بینی که از الله فضل و خشنودی می‌طلبند، نشانۀ (درستکاری) آن‌ها در چهره‌هایشان از اثر سجده (نمایان) است». [الفتح: 29]

👈و اکنون بعضی از آن کرامت‌ها را ذکر می‌کنیم.
▫️از جمله، آنچه است که بطور قطع از احوال آنان دانسته‌ایم
و آن اینکه آنها بعد از مرگ رسول خدا صلی الله علیه وسلم با همۀ مخالفانشان از اهل زمین جنگیدند؛ مانند یهودی و نصاری و مجوسی و وثنی و عرب و عجم. و با اینکه تعداد خودشان و تجهیزاتشان کم بود اما با جنگاورانشان جنگیدند و زن و فرزندان و اموال آنان را به غنیمت گرفتند و سرکشانشان را اسیر کردند و مردانشان را کشتند و عصر آنان بر همین منوال سپری شد. و با این حال هرگز از آنان دیده نشده که فرار کرده باشند و شکست خورده و برگشته باشند، بلکه همواره غالب بودند و بر دشمنشان چیره و مسلط بودند با اینکه دشمنانشان بسیار بود.
و کسی که به فتوحات شام نگاه کند می‌داند که دین حق همان دین اسلام است. به راستی که در شام حدود سیصد هزار نفر از دشمنانشان بر آنان جمع شدند حتی الواقدی گفته که هشتصد هزار نفر از نصرانی‌های مستعربه و غیر آنان بودند و به قدر سی هزار سوارکار و پیاده نظام بودند و مسلمانان بزرگوارانه و صابرانه همچون صبر کسی که وعده‌های پیامبرش محمد علیه الصلاة والسلام را تصدیق کرده است با آنها جنگیدند. و به این شکل خداوند مسلمانان را بر آنها و سختی‌های دشمن پیروز گردادند و اموال و دیار آنان را به ارث بردند و خداوند چندین بار با مسلمانان اینگونه رفتار کرد. و شکی نیست این کرامتی از جانب خداوند برای آنان و امری خارق العاده در حق آنان است؛ چراکه عادتاً کسی که هرچقدر هم شجاع و جنگجو باشد حتماً در وقتی از وقت‌ها شکست می‌خورد اما چنین اتفاقی برای آنها نیوفتاد. و اگرچه این برای آنها کرامتی است اما برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم آیت و نشانه‌ای است و پیامبر قبلا آنها را به چنین چیزی مژده داده بود و آنها را از همۀ این اتفاقات باخبر نموده بود. به تحقیق که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم به ثبوت رسیده که فرمود: گروهی از مردم می‌جنگند و به آنان گفته می‌شود آیا در بین شما کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه وسلم را دیده باشد، می‌گویند آری ، پس بخاطر او در جنگ پیروز می‌شوند. سپس گروهی از مردم می‌جنگند و به آنان گفته می‌شود آیا در بین شما کسی هست که کسی را دیده باشد که آن کس رسول خدا را دیده باشد؟ می‌گویند آری. پس بوسیلۀ او پیروز می‌شوند. سپس گروهی می‌جنگند و به آنان گفته می‌شود: آیا در بین شما کسی هست که کسی را دیده باشد که آن کس کسی را که پیامبر را دیده است دیده باشد؟ می‌گویند آری، و بوسیلۀ او پیروز می‌شوند. و در واقع این خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه وسلم به پیروز شدن اصحابش و پیروزی تابعینش و پیروزی تابع تابعینش که سه قرن است می‌باشد و این عصرها به همین شکل سپری شد و خداوند پیوسته آنها را نصرت و یاری می‌داد.

▫️و از جمله این کرامات، آن اتفاقی است که برای صحابه رخ داد و قبلا آن را ذکر کردیم اینکه گفتیم گروهی از آنها همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم سم خوردند و زیانی به آنها نرسید. و نیز حدیث آن زن مهاجر را ذکر کردیم که پسرش مُرد و گفت: خدایا اگر تو می‌دانی که من به سوی تو و پیامبرت هجرت کرده‌ام پس این مصیبت را بر من وارد نکن. پس خداوند پسرش را زنده کرد و همراه پیامبر و صحابه زندگی کرد.
▫️و همچنین سخن گفتن ثابت بن قیس بن شماس بعد از مُردنش؛ و سخن گفتن زید بن خارجه بعد از مُردنش را ذکر کردیم.
▫️و از آن جمله، خبر ابن عمر رضی الله عنه است که در یکی از سفرهایش جماعتی را دید که از ترس شیری درنده بر سر راه ایستاده بودند و ابن عمر آن شیر درنده را از سر راهشان دور کرد، سپس گفت: خداوند تنها چیزی را بر انسان مسلط می‌گرداند که از آن می‌ترسد و اگر جز از خدا نترسد چیزی را بر او مسلط نمی‌گرداند.
▫️و از آن جمله حدیث العلاء بن الخضرمی ‌است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم او را به عنوان جنگجویی به جنگ فرستاد که بین آنها و بین موضعی که می‌خواستند بروند رودخانه‌ای حایل شده بود و خداوند را با اسم اعظمش به دعا خواند و بر روی آب حرکت کردند.
▫️و از آن جمله اینکه یک شب عباد بن بشیر و اسد بن خضیر از نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم بیرون رفتند و سر عصای یکی از آنها همانند چراغی روشن شده بود.
▫️و از آن جمله اینکه بین سلمان و ابو درداء بشقاب غذایی بود که تسبیح می‌گفت و آن دو صدای تسبیحش را شنیدند. و اخبار فراوانی آمده که جماعتی از آنها ملائکه را دیدند و بر آنها سلام می‌دادند؛ مانند عمران بن حصین و اسید بن خضیر. و خبرها در این باره بسیار است.

👈و اما تابعین
به تحقیق که کرامات و خیراتی از تابعین آشکار شده که نمی‌توان همۀ آنها را در این کتاب ذکر کرد. به راستی که بسیاری از آنان بر روی آب حرکت می‌کردند و در هوا پرواز می‌کردند و یا به سنگریزه نگاه می‌کردند و تبدیل به جواهرات می‌شد و یا به زمین جلوی پایشان نگاه می‌کردند و تبدیل به طلا می‌شد و مسافت‌ها برایشان کوتاه می‌شد و یا وضو می‌گرفتند و آب از بین دستانشان خارج می‌شد و خدا را به دعا می‌خواندند و مریضان و دیوانگان و کسانی که بیماری‌شان طول کشیده بود را خوب می‌کردند، به حدی که از کثرتشان در شمار نمی‌آیند.

▫️و پایین‌تر از این نوع کرامات شگفت‌انگیز خیلی زیاد وجود دارد که در کتب کرامات اولیاء آمده است. و اگر چیزی از این کرامات بغیر از قبر معروف الکرخی که در بغداد است، وجود نمی‌داشت، پس براستی که همین یکی کفایت بود و نشانۀ بسیار بزرگی است. و آن اینکه بوسیلۀ قبر او مردم شفا می‌یابند و نزد او خداوند به دعا خوانده می‌شود و مریضان شفا پیدا می‌کنند و نیازها برآورده می‌شود؛ حتی مردم بغداد می‌گویند که قبر معروف الکرخی دارویی آزموده شده است.

ترجمه: مجاهد دین

آلبانی، در توصیف ابن تیمیه می‌گوید که او بر تکذیب نمودن حدیث صحیح پرجرأت بوده است!



🔹ابن تیمیه در منهاج السنه (4/86) حدیثی را می‌آورد که در آن فضیلت سیدنا علی بن ابی طالب رضی الله عنه بیان شده است و با اعتماد به سخن ابن حزم، ادعا می‌کند که آن حدیث، صحیح نیست. آنجا که ابن تیمیه می‌گوید: «وَأَمَّا قَوْلُهُ: {مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ} فَلَيْسَ هُوَ فِي الصِّحَاحِ لَكِنْ هُوَ مِمَّا رَوَاهُ الْعُلَمَاءُ، وَتَنَازَعَ النَّاسُ فِي صِحَّتِهِ».
🔸 ترجمه: «و اما این فرموده‌اش: {هرکس من مولای او هستم پس علی مولای اوست} این روایت در صحاح نیامده بلکه این از چیزهایی است که علما روایت کرده‌اند و مردم دربارۀ صحت آن اختلاف دارند...}

🔹سپس به زعم خودش از ابن حزم نقل می‌کند و می‌گوید: «قَالَ: وَأَمَّا "مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ" فَلَا يَصِحُّ مِنْ طَرِيقِ الثِّقَاتِ أَصْلًا».
🔸 ترجمه: «ابن حزم می‌گوید: و اما روایت: "هرکس من مولای او هستم پس علی مولای اوست"، در اصل این روایت از طریق راویان ثقه و مورد اعتماد به صحت نرسیده است». انتها.

👈(حسن بن علی السقاف می گوید) می‌گویم: بلکه این حدیث متواتر است و الذهبی در سیر اعلام النبلاء (8/335) بر تواتر آن نص گذاشته است.

🔹و آلبانی در این باره بر ابن تیمیه رد زده است. آلبانی در سلسله احادیث صحیحه‌اش (5/263) می‌گوید: «فمن العجيب حقا ان يتجرا شيخ الاسلام ابن تيمية على انكار هذا الحديث وتكذيبه في (منهاج السنة) (4 / 104) كما فعل بالحديث المتقدم هناك».
🔸 ترجمه: «حقیقتا از چیزهای عجیب این است که شیخ الاسلام ابن تیمیه جرئت بر انکار این حدیث و تکذیب نمودن آن در منهاج السنه (4/104) نموده است، چنانکه با حدیث قبلی در آنجا چنین کرده است».

🔹سپس در انتها می گوید: «فلا ادري بعد ذلك وجه تكذيبه للحديث ، الا التسرع والمبالغة في الرد على الشيعة».
🔸 ترجمه: «و بعد از این توضیحات، نمی‌دانم که برای چه و بر چه اساسی این حدیث را تکذیب کرده است، آیا (غیر از این است که) در رد بر شیعه شتاب و زیاده‌روی کرده است؟».
انتهای کلام آلبانی. پس در کلامش تأمل کن!

🗒 به نقل از کتاب: «البشارة والإتحاف بما بين ابن تيمية والألباني في العقيدة من الاختلاف»، از حسن بن علی السقاف، صفحه 28-29. ترجمه مجاهد دین.

تضاد افکار علمای دعوت نجد با اهل سنت و جماعت (قسمت چهارم)

نویسنده: مجاهد دین

🔹عبد اللطيف بن عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب در بیان عقاید محمد بن عبد الوهاب و علمای منتسب به این دعوت می‌گوید: «وكذلك: ينكرون، ويكفرون من قال بأن لأرواح المشائخ تصرفات بعد الممات، وأن ذلك لهم على سبيل الكرامات، فإن هذا من أشنع الأقوال المكفرة، وأضلها، لمصادمة الكتاب المصدق، ولما فيه من الشرك المحقق».
🔸ترجمه: «همچنین (علمای دعوت نجد) انکار می‌کنند و تکفیر می‌کنند کسی را که می‌گوید: "ارواح مشایخ بعد از مرگشان تصرفاتی دارند و  تصرفاتشان بر سبیل کرامت است". برای اینکه چنین سخنی از زشت‌ترین اقوال مکفره و گمراه‌ترینشان است؛ چراکه در تضاد با قرآن است و بخاطر اینکه در آن شرک حقیقی و قطعی وجود دارد».
🗒 الدرر السنية، ج 1 ص 502-503.

😕چنانکه مشاهده می کنید، (وشهد شاهد من أهله) عبد اللطیف که یکی از بزرگ‌ترین علمای وهابیت است می‌گوید که علمای وهابیت معتقد اند که: هرکس بگوید ارواح مشایخ بعد از مرگشان تصرفاتی بر سبیل کرامت دارند سخنش کفر اکبر است!

😊اکنون نگاه کنید شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم رحمهما الله دربارۀ تصرفات ارواح بعد از مرگشان چه می‌گویند.

🔹ابن تیمیه رحمه الله دربارۀ تصرفات ارواح انبیا و اولیاء بعد از مرگشان می‌گوید: «وكذلك سؤال بعضهم للنبي صلى الله عليه وسلم، أو لغيره من أمته حاجة فتقضى له، فإن هذا قد وقع كثيرا، وليس هو مما نحن فيه».
🔸ترجمه: «و همچنین بعضی از آنان حاجتی را از پیامبر صلی الله علیه وسلم (بعد از وفاتش) یا از دیگر از افراد امتش درخواست کرده‌اند، و حاجتشان برآورده شده است. پس اینها بسیار رخ داده و شامل آن (شرک و قبرپرستی) که مد نظر ما است نمی‌باشد».
🗒اقتضاء الصراط المستقيم ج 1 ص 373.

🔹همچنین ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «وأما النفع المتعدي والنفع للخلق وتدبير العالم فقد قالوا هم تجري أرزاق العباد على أيديهم وينزلون بالعلوم والوحي ويحفظون ويمسكون وغير ذلك من أفعال الملائكة. والجواب: أن صالح البشر لهم مثل ذلك وأكثر منه... وأين هم من الأقطاب والأوتاد والأغواث؛ والأبدال والنجباء؟».
🔸ترجمه: «‌و اما به نسبت نفع‌رسانی به مخلوقات و تدبیر‌کردن عالم، آنها می‌گویند که ملائکه کسانی‌اند که رزق‌های بندگان بر روی دستان آنان پخش می‌شود و علوم و وحی را نازل می‌کنند و محافظت می‌کنند و نگه می‌دارند و دیگر از افعال ملائکه (که اینها را به عنوان دلیل بر برتر بودن ملائکه بر انسان می‌آورند) و جواب آن این است که: انسان‌های صالح هم، همانند این افعال را دارند و بلکه بیشتر از آن را هم دارند... و (ملائکه) کجا هستند به نسبت اقطاب و اوتاد و اغواث و ابدال و نجبا؟».
🗒 مجموع الفتاوی، ج 4 ص 37

🔹و ابن قیم رحمه الله دربارۀ تصرفات ارواح انبیا و اولیاء بعد از مرگشان می‌گوید: «وَقد تَوَاتَرَتْ الرُّؤْيَا فِي أَصْنَاف بنى آدم على فعل الْأَرْوَاح بعد مَوتهَا مَا لَا تقدر على مثله حَال اتصالها بِالْبدنِ من هزيمَة الجيوش الْكَثِيرَة بِالْوَاحِدِ والاثنين وَالْعدَد الْقَلِيل وَنَحْو ذَلِك وَكم قد رئى النَّبِي وَمَعَهُ أَبُو بكر وَعمر فِي النّوم قد هزمت أَرْوَاحهم عَسَاكِر الْكفْر وَالظُّلم فَإِذا بجيوشهم مغلوبة مَكْسُورَة مَعَ كَثْرَة عَددهمْ وعددهم وَضعف الْمُؤمنِينَ وقلتهم».
🔸ترجمه: «خواب‌های اصناف گوناگون بنی آدم به تواتر رسیده که ارواح بعد از مردنشان کارهایی انجام می‌دهند که در زمان اتصال روح به بدن، قادر به انجام همان کار نبوده‌اند، منجمله شکست دادن لشکرهای زیادی، آن هم با یک و یا دو و یا تعداد کمی از ارواح، و نحو آن. و بارها پیامبر در خواب دیده شده که ابوبکر و عمر به همراه او بودند و ارواح آنان، سربازان کفر و ظلم را شکست داده‌اند و لشکرهای دشمن مغلوب گشته و شکست خورده‌اند با اینکه تعداد زیاد نیروی انسانی و تجهیزات جنگی داشتند و مومنان هم ضعیف و کم بودند».
الروح، ص 93.

🙁متاسفانه وهابیت با انکار روحانیات و مادی‌گرایی و ظاهرگرایی افراطی، هر آنچه که با عقل کوچکشان سازگار نباشد را شرک و کفر بحساب می‌آورند و با تعریف بسیار جاهلانه و اشتباهشان از توحید و شرک، اهل اسلام را تکفیر می‌کنند و در بین شان فتنه‌گری می‌کنند، و کفار اهل کتاب و سکولارها را نیز رها کرده‌اند. خداوند ما را از فتنۀ خوارج محفوظ نگه دارد. آمین. 

ادامه دارد...

ذکر کرامتی از شیخ الاسلام تقی الدین ابن تیمیه رحمه الله از زبان خودش.

🔹«فَيَأْتِيهِ فِي صُورَةِ إنْسِيٍّ ... وَيَقُولُ مَنْ أَنْتَ؟ فَيَقُولُ: أَنَا فُلَانٌ وَيَكُونُ مِنْ مُؤْمِنِي الْجِنِّ. كَمَا جَرَى مِثْلُ هَذَا لِي. كُنْت فِي مِصْرَ فِي قَلْعَتِهَا وَجَرَى مِثْلُ هَذَا إلَى كَثِيرٍ مِنْ التُّرْكِ مِنْ نَاحِيَةِ الْمَشْرِقِ وَقَالَ لَهُ ذَلِكَ الشَّخْصُ أَنَا ابْنُ تَيْمِيَّة فَلَمْ يَشُكَّ ذَلِكَ الْأَمِيرُ أَنِّي أَنَا هُوَ وَأَخْبَرَ بِذَلِكَ مَلِكَ مَارِدِينَ وَأَرْسَلَ بِذَلِكَ مَلِكُ مَارِدِينَ إلَى مَلِكِ مِصْرَ رَسُولًا وَكُنْت فِي الْحَبْسِ؛ فَاسْتَعْظَمُوا ذَلِكَ وَأَنَا لَمْ أَخْرُجْ مِنْ الْحَبْسِ وَلَكِنْ كَانَ هَذَا جِنِّيًّا يُحِبُّنَا فَيَصْنَعُ بِالتُّرْكِ التتر مِثْلَ مَا كُنْت أَصْنَعُ بِهِمْ؛ لَمَّا جَاءُوا إلَى دِمَشْقَ: كُنْت أَدْعُوهُمْ إلَى الْإِسْلَامِ فَإِذَا نَطَقَ أَحَدُهُمْ بِالشَّهَادَتَيْنِ أَطْعَمْتهمْ مَا تَيَسَّرَ فَعَمِلَ مَعَهُمْ مِثْلَ مَا كُنْت أَعْمَلُ وَأَرَادَ بِذَلِكَ إكْرَامِي لِيَظُنَّ ذَاكَ أَنِّي أَنَا الَّذِي فَعَلْت ذَلِكَ. قَالَ لِي طَائِفَةٌ مِنْ النَّاسِ. فَلِمَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ مَلَكًا؟ قُلْت لَا. إنَّ الْمَلَكَ لَا يَكْذِبُ وَهَذَا قَدْ قَالَ أَنَا ابْنُ تَيْمِيَّة وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَاذِبٌ فِي ذَلِكَ».

🔸ترجمه: «ممکن است جن در صورت یک انسان نزد شخصی برود... و آن شخص بگوید تو کیستی؟ و آن جن بگوید: من فلان انسان هستم، و آن جن از جن‌های مومن باشد، چنانکه چنین اتفاقی برای من افتاد. آن زمان که من در قلعۀ مصر زندانی بودم، یک جن مومن که خودش را به صورت من در آورده بود، نزد تعداد زیادی از ترک‌های تتار ناحیه مشرق می‌رفت و به آنها می‌گفت که من ابن تیمیه هستم، و یکی از فرماندهان تتار که آن شخص را دیده بود در اینکه آن شخص من هستم شک نکرده بود و آن فرمانده نیز خبر دیدن من را به فرمانروای ماردین داده بود و فرمانروای ماردین نیز به فرمانروای مصر پیکی را فرستاده بود؛ در حالی که من در تمام مدت در حبس بودم. آنها نیز این اتفاق را خیلی بزرگ و عظیم دیدند و من اصلاً از زندان بیرون نرفته بودم؛ بلکه آن جن، ما را دوست داشته و کاری که من با آن جن‌ها کردم (اینکه آنها را به اسلام دعوت می‌کردم) آن موقع که به دمشق آمدند، آنها نیز همین کار را با ترک‌های تتار کردند، من آنها (جن‌ها) را به اسلام دعوت کردم و هرگاه یکی از آنها شهادتین را بر زبان می‌آورد آن طعامی که میسر و آسان تر بود را به آنان می‌دادم. و آن جن نیز همانند آنچه که من انجام دادم را با آن ترک‌ها انجام داده است (آنها را به اسلام دعوت کرده است) و با این کار خواسته تا مرا تکریم کند و تا آن شخص تتاری گمان کند که این من هستم که او را به اسلام دعوت می‌کنم. بعضی از مردم به من گفتند: چرا جایز نباشد که آن کسی که خودش را به شکل تو در آورده است فرشته باشد؟ گفتم نه، فرشته (ملائکه) دروغ نمی‌گوید، اما این شخص گفته که من ابن تیمیه هستم در حالی که می‌داند او در این باره دروغ گفته است».
🗒 مجموع الفتاوی، ج 13 صص 92-93.

#مجاهد_دین

چرا وهابیت به بن بست فکری رسید و نتوانست از اندیشه هایش دفاع کند؟



بعضی از پیروان نجدیه و وهابیت، همانند دوله، به لازمۀ عقیدۀ خودشان عمل می‌کنند و در آن تقیه ندارند. و بیشتر وهابیان یا تقیه می‌کنند و از روی تقیه به عقیدۀ شان عمل نمی‌کنند، و یا تقیه ندارند، بلکه از روی جهل به عقیدۀ‌شان فکر می‌کنند وهابیت همان اهل سنت است. و امثال صلاح الدین مهدوی و خالد عزیزی حسن فرجی و همکیشانشان که زباناً دوله را رد می‌کنند، این افراد از دو حالت خارج نیستند، یا دارند تقیه می‌کنند، و اگر روزی فرصتش پیش بیاید صراحتا تکفیر خواهند کرد. و یا تقیه نمی‌کنند بلکه نسبت به لازمۀ عقیدۀ وهابیت (که تکفیر شدن جمهور علمای اهل سنت است) جاهل هستند. چرا؟ چون از یک طرف می‌گویند در شرک اکبر و اصل دین عذر به جهل وجود ندارد، و فاعلش اسم شرک بر او ثابت می شود، و درخواست دعا از اهل قبور نیز همان شرک اکبر از جنس شرک مشرکان قریش است و از طرف دیگر وقتی می‌گوییم جمهور علمای اهل سنت از اهل قبور درخواست دعا و شفاعت را نه تنها شرک نمی‌دانند بلکه مستحب نیز می‌دانند، اینجا دچار سرگردانی و آشفتگی می‌شوند. و چنانکه گفتم یا در دل تکفیر می‌کنند اما بخاطر تقیه بروز نمی‌دهند، یا واقعا خیلی جاهل هستند و به لازمۀ عقیده وهابیت ناآگاه هستند.
پس ما از این افراد می‌خواهیم که موضع خود را بیان‌کنند، یا به صف اهل سنت بازگردید و تعصب و تکبر را کنار بگذارید. یا همانند مناصران دوله به عقیدۀ‌تان بدون خجالت کشیدن عمل کنید و بس است اینقدر به نام اهل سنت و با مایه گذاشتن از اعتبار علمای اهل سنتی که آنها را متهم به ارتکاب شرک اکبر می‌کنید، مردم بیچاره و دردمند اهل سنت را گول نزنید. چون به راستی که این موضوع برای کوچک و بزرگ و خاص و عام اهل سنت واضح شده است. پس یا بپذیرید که تعریف وهابیت از توحید و شرک و عبادت خطا است، یا اگر صحیح می‌دانید پس مردانه بگویید حکم کسی که نزد قبر صالحان می‌رود و از آنها درخواست شفاعت می‌کند چیست؟
از تقیه بیرون بیایید و مانند برادران دوله‌ای‌تان حکم این کار را بطور واضح بگویید.
اما پس از ماه‌ها درخواست مکرر ما از پیروان فارسی‌زبان وهابیت و بی‌پاسخی و درماندگی آنها، معلوم شد که وهابیت دیگر توان دفاع از اندیشه‌ها و باورهای بدعی خود را ندارد و رگ حیات او پاره شده و دیگر به بن‌بست و انزوا کشیده شده و چاره‌ای جز سکوت ذلیلانه ندارند. اما اهل سنت باید بسیار هوشیار باشند که باری دیگر اجازۀ نفوذ وهابیت در بین خود را ندهند. امثال تکفیری‌های دوله، قطعاً از بین مذاهب اربعه برنخاسته‌اند، بلکه از بین وهابیت بوجود آمده‌اند. با این تفاوت که دوله به لازمۀ عقیده‌اش عمل می‌کند، اما دیگر وهابیان نسبت به عقیدۀشان رگه‌هایی از جهالت و یا نفاق و تقیه وجود دارد.

تصویر پیوست شده، مربوط به کانال یکی از پیروان و مناصران دوله است که از تقیه بیرون آمده و به لازمۀ عقیدۀ وهابیت که تکفیر علمای اهل سنت است عمل می‌کند. و امثال حسن فرجی و صلاح مهدوی و خالد عزیزی و... تنها یک قدم با دوله فاصله دارند که یا بخاطر تقیه و یا بخاطر جهل هنوز این قدم را برنداشته‌اند. و خدا می‌داند که بخاطر وجود نامبارک چنین جهّال و چنین خائنان به اهل سنتی، چقدر باید شاهد بوجود آمدن گروه‌های همانند دوله و بلکه افراطی‌تر از دوله در تکفیر باشیم. دوله، میوه و ثمرۀ وهابیت است و تخم آن را امروز مروّجان تقیه‌کار وهابیت در مغز کودکان و جوانان بیچارۀ اهل سنت می‌کارند.
امیدوارم آن عده از جوانان مخلصی که فریب وهابیت را خورده‌اند، متوجه قضایا شده باشند.

با تشکر: خادم کوچک اهل سنت و جماعت، مجاهد دین


نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...