۱۳۹۷/۱۰/۰۴

رد علمای حنبلیه بر عقاید وهابیه



علمای اهل سنت و قبل از همه‌شان علمای حنابله، بر محمد بن عبد الوهاب که خودش را به مذهب احمد بن حنبل منتسب می‌کرد، ردیه‌های بسیاری نوشته‌اند و با ردیه‌هایشان، نشان داده‌اند که پیروان محمد بن عبد الوهاب از علمای حنابله نیستند و از مذهب امام احمد بن حنبل خارج شده‌اند. و با ردیه‌هایشان خروج آنان از اهل سنت و مخالفتشان با اهل سنت و مذهب حنبلی را نشان داده‌اند.

در اینجا اسامی بعضی از علمای حنابله که بر محمد بن عبد الوهاب و پیروانش رد زدند را می‌آوریم:

1- شیخ قاضی سلیمان بن عبد الوهاب التمیمی النجدی متوفی (1208). او برادر محمد بن عبد الوهاب بود و رساله‌ای دارد به نام: «فصل الخطاب في الرد علی محمد بن عبد الوهاب». و شیخ علامه محمد بن سلیمان الکردی، که شیخ شافعیه و استاد محمد بن عبد الوهاب بود، بر کتابش تقریض نوشته است.

2- شیخ محمد بن احمد بن علی بن سحیم. هنگامی که محمد بن عبد الوهاب علمای عصرش را با فرستادن نامه به آنان، به طریقه و آیینش دعوت می‌داد، القبانی ردی بر نامۀ او نوشت به نام: «فصل الخطاب فی رد ضلالات ابن عبد الوهاب» و شیخ ابن سحیم ردیه القبانی را برای علمای آن زمان فرستاد و از حرکت ابن عبد الوهاب تحذیر نمود.

3- شیخ محمد بن سحیم بن احمد بن سحیم الحنبلی النجدی، متوفی (1230)،  محمد بن عبدالوهاب او را تکفیر کرده بود. او رساله‌ای در رد محمد بن عبد الوهاب دارد و در آن گفته است: «ومن لم يوافقه فی کل ما قال وِيهشد أن ذلک حق، یقطع بکفره و من وافقه وصدقه فی کل ما قال، قال أنت موحد ولو کان فاسقا محضا»؛ «هرکسی که با او در همۀ آنچه که گفته است موافقت نداشته باشد و گواهی ندهد که هر آنچه گفته است حق می‌باشد، او را کافر می‌دانست. و هرکس با او موافق باشد و او را در هر آنچه می‌گوید تصدیق کند، می‌گفت تو موحد هستی؛ اگرچه هم فاسقی محض باشد» [فصل الخطاب فی رد ضلالات ابن عبد الوهاب، ق 165]
و محمد بن عبدالوهاب با غلو شدیدی که دارد دربارۀ او می‌گوید: «وقفت علی أوراق بخط ولد ابن سحيم يريد أن يصد بها الناس عن دين الإسلام وشهادة أن لا إله إلا الله فأردت أن أنبه علی ما فيها من الکفر الصريح وسب دين الإسلام»؛ «ورقه‌هایی به خط پسر ابن سحیم دیدم که در آن خواسته که مردم را از دین اسلام و شهادت لا إله إلا الله باز دارد، و خواستم که بر کفر صریحش و دشنام دادنش به دین اسلام که در آن نوشته‌اش وجود دارد، گوشزد کرده باشم» [تاریح ابن غنام]
محمد بن عبد الوهاب هر کس با او مخالفت کند را متهم به مخالفت با دین اسلام و شهادت لا إله إلا الله می‌کرد چنانکه محمد بن سحیم را چون با او مخالف بود متهم به باز داشتن مردم از دین اسلام می‌کند!!! در واقع محمد بن عبدالوهاب طریقه و دعوتش را همان دین اسلام می‌داند که هرکس با او مخالفت کند یعنی با دین اسلام مخالفت کرده است! و کمی فکر کنید که چگونه یک عالم به دین اسلام دشنام می‌دهد؟
و از عادت‌های این غالی (محمد بن عبد الوهاب) این بود که در ردیه‌هایش بسیار بد دهان بود، برای مثال به همین ابن سحیم می‌گفت: البهیم. بهیم هم یعنی حیوان! [نگا: مجموعة مولفات ابن عبد الوهاب ج 5 صص 90-91]

4-  علامه شیخ محمد بن عبد الرحمن ابن عفالق الحنبلی، متوفی (1164 هجری). کتابی در رد محمد بن عبدالوهاب نوشته به نام: «تهکم المقلدين بمن ادعی تجدید الدین» و در این کتاب به همۀ بدعت‌های محمد بن عبد الوهاب پاسخ داده است. او یکی از بزرگ‌ترین علمای حنبلی مذهب در زمان خودش بود.

5- شیخ عبد الله بن عیسی بن المویسی التمیمی النجدی، متوفی (1175) از شیوخ نجد و فقیه اهل حریمله و از بزرگترین علما و مبارزانی بود که فتنۀ محمد بن عبد الوهاب را رد می‌نمود.

6- شیخ عبد الله بن احمد بن سحیم الحنبلی، متوفی (1175) که با غلو محمد بن عبد الوهاب در تکفیر مخالفت می‌کرد.

7- شیخ فقیه ناصر بن سلیمان بن محمد بن سحیم التمیمی الحنبلی، متوفی (1226)

8- شیخ مربد بن احمد بن عمر التمیمی النجدی، متوفی (1171) قاضی حریملاء.

9- علامه امام محمد السفارینی النابلسی الحنبلی، متوفی (1188). کتابی نوشته به نام: «الأجوبة النجدية عن الأسئلة النجدية» که گفته شده آن را در رد حرکت وهابیه نوشته است.

10- علامه و مرجع حنابله، شیخ محمد بن عبد الله بن فیروز الإحسائی، متوفی (1216) که از مخالفان دعوت محمد بن عبد الوهاب بود.

11- علامه عبد الله بن داود الزبیری الحنبلی، متوفی (1225)، شاگرد ابن فیروز الإحسائی. کتابی دارد به نام «الصواعق والردود فی الرد علی ابن سعود».

12- شیخ سیف بن احمد العتیقی الحنبلی، متوفی (1189)

13- علامه محمد بن علی بن سلوم، متوفی (1246)، از علمای حنابله .
14- شیخ قاضی عثمان بن عبد العزیز بن منصور التمیمی النجدی، متوفی (1282) که ابتدا از طرفداران وهابیه بود و حتی شرحی بر کتاب التوحید محمد بن عبد الوهاب نوشته بود، سپس به اشتباه بودن طریقۀ آنان پی برد و آنان را خوارج می‌گفت و از شدید ترین مخالفان وهابیه شد. و کتابی در رد آنان نوشته به نام: «جلاء الغمة عن تکفیر هذه الأمة».

15- علامه عثمان بن عبد الله بن جامع الحنبلی الزبیری النجدی الحنبلی، متوفی (1240). ایشان نیز از مخالفان نجدیه بود و به محمد بن عبد الوهاب،  «طاغیة العارض»، می‌گوید.

16- شیخ حسن بن عمر الشطی، متوفی (1274) شیخ حنابله در دمشق. محمد بن عبد الوهاب نامه‌ای به او نوشته بود و حسن الشطی را به آیین و طریقه‌اش دعوت کرده بود، و شیخ حسن الشطی از عقاید او برائت کرده و او را کسی دانسته که جاهل و گمراه و سوء ظن برنده به مومنان است و آنان را با چیزی که کفر نیست تکفیر می‌کند. و می‌گوید که محمد بن عبد الوهاب اصلا ادعای نبوت کرده و مخالفش را تکفیر می‌کند و مخالفش را متهم به مخالفت با اسلام می‌کند.

17- شیخ احمد بن حسن بن رشید العفالقی الحنبلی، متوفی (1257). که از علمای مبارز و مخالف با دعوت وهابیه بود.

18- قاضی الزبیر، شیخ ابراهیم بن ناصر بن جدیر الزبیری الحنبلی، متوفی (1232)

19- شیخ عبد الله بن احمد بن محمد بن عضیب الناصری التمیمی الحنبلی، متوفی (1161).

20- شیخ حجی بن یزید بن حمیدان الحنبلی، متوفی (1192)

21- شیخ علامه حمیدان بن ترکی بن حمیدان الحنبلی، متوفی (1203)

22- شیخ محمد بن عبد الله النجدی مشهور به ابن حمید، متوفی (1295) مفتی حنابله در مکه. کتابی دارد به نام: «السحب الوابلة علی ضرائح الحنابله» که در آن ترجمه و توضیحاتی دربارۀ علمای حنابله آورده است، اما نه محمد بن عبد الوهاب و نه هیچ یک از پیروانش را در کتابش نیاورده است چون آنان را اصلا حنبلی نمی‌دانست. و در ترجمۀ پدر محمد بن عبد الوهاب می‌نویسند: «وهو والد محمد صاحب الدعوة التی انشر شررها فی الآفاق»؛ «او پدر محمد است، صاحب همان دعوتی که شررش در آفاق منتشر شده است».

23- علامه شیخ عبد الله القدومی الحنبلی النابلسی، متوفی (1331). کتابی در رد دعوت وهابیه دارد به نام «الرحلة الحجازیة والرياض الأنسية في الحوادث والمسائل».

24- شیخ فقیه علامه الفرضی مصطفی بن احمد الشطی الحنبلی. کتابی در رد وهابیه دارد به نام «النقول الشرعية في الرد علی الوهابية»

25- شیخ مفتی محمد جمیل الشطی الحنبلی، متوفی (1379). کتابی دارد به نام: «الوسیط بین الإفراط والتفریط» که در آن عقاید وهابیه را نقد کرده است.

و صدها عالم حنبلی مذهب دیگر که عقاید وهابیه را رفض و رد کرده و مخالفت آن را با طریقۀ اهل سنت و طریقۀ امام احمد بن حنبل بیان کرده‌اند.

و نه تنها علمای حنابله بلکه علمای دیگر مذاهب نیز وهابیه را رد کرده‌اند. برای مثال:

1- امام الصنعانی، متوفای (1182) صاحب کتاب سبل السلام.
2- علامه ابن عابدین حنفی. در کتابش به نام: «رد المحتار علی الدر المختار»
3- علامه الصاوی مالکی، در حاشیه‌ای که بر تفسیر جلالین نوشته است زیر آیه 6 فاطر.
4- مفتی شافعیه سید احمد زینی دحلان، متوفی (1304). در کتابش: «الدرر السنية في الرد علی الوهابیة»
و صدها عالم دیگر که با وهابیت در تعریف شرک و توحید و عبادت مخالفت کرده و نه تنها علمای معاصر، بلکه عقاید وهابیت با علمای قرون گذشته نیز مخالفت دارد و مخالفت عقاید وهابیت با عقاید علمای اهل سنت را در سلسله مقالاتی به نام: «تضاد افکار علمای دعوت نجد با اهل سنت و جماعت» (قسمت اول) (https://t.me/rad_shobahat/1117) ، (قسمت دوم) (https://t.me/rad_shobahat/1153) ، (قسمت سوم) (https://t.me/rad_shobahat/1183) آورده و خواهم آورد.

#مجاهد_دین


دوله، همان نجدی بدون تقیه است




دوله، همان نجدی بدون تقیه است. خوارج دوله از فرط جهلشان نسبت به اسلام، از اسلام به همان سرعتی خارج شده اند که تیر از شکار خارج شده است.

ای جوانان اهل سنت، بیدار شوید و فریب شعار توحید خوارج را نخورید.
نگاه کنید که علمای اهل سنت و جماعت را تکفیر می کنند و کسی که در تکفیر آنان شک کند را هم تکفیر می کنند. سپس اینها ننه من غریبم در می آورند و خودشان را مظلوم نشان می دهند که همه دنیا علیه ما جمع شده است! در حالی که خودشان برای خودشان دشمن می تراشند.

دیدگاه قاضی ابو محمد ابن عطیه اندلسی (متوفی 542 هـ) دربارۀ سماع اموات

دیدگاه قاضی ابو محمد ابن عطیه اندلسی (متوفی 542 هـ) دربارۀ سماع اموات

ابن عطیه رحمه الله معتقد است که این روح است که قدرت شنیدن دارد و می‌شنود نه جسدی که روح از آن جدا شده است، و معتقد است که: وقتی گفته می‌شود کسانی که در قبر هستند نمی‌شنوند، منظور این است که اجسادی که بی‌روح‌اند نمی‌شنوند، اما روح انسان نمی‌میرد تا چنین تصور شود که روح هم نمی‌شنود. بلکه روح بعد از قبض شدن به حیات خود ادامه می‌دهد و حیات روح متضمن داشتن عقل و شعور و سمع و بصر است. چنانکه خداوند دربارۀ شهداء می‌گوید که آنها زنده هستند و در نزد پروردگار خود روزی می‌خورند. و مشخص است که منظور خداوند، حیات روح آنان است نه جسد آنان. و  ارواح شهداست که همانند پرندگانی سبز رنگ در بهشت وارد می‌شوند نه جسد آنان. پس ارواح مومنان به حیات خود ادامه می‌دهند و ارواح کافران نیز به همین شکل درک و شعور دارند و به حیات برزخی خود ادامه می‌دهند. و ارواح مومنان می‌توانند در مکان‌های مختلفی حضور پیدا کنند، و بعضی اوقات، در کنار قبر خود نیز می‌آیند، پس هنگامی‌که در کنار قبر خود باشند، در این حالت اگر چیزی بشنوند، پس این روحشان است که چیزی شنیده است نه جسدشان؛ چراکه جسد بعد از مدتی به خاک تبدیل می‌شود. و یا ممکن است جسد شخصی را درندگان بخورند یا بسوزد یا... اما روح او نمی‌سوزد و از بین نمی‌رود بلکه روح او همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد. 

🔹اکنون به سخن ابن عطیه رحمه الله توجه کنید، ایشان می‌گوید: «وقوله وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ تمثيل بما يحسه البشر ويعهده جميعنا من أن الميت الذي في القبر لا يسمع، وأما الأرواح فلا نقول إنها في القبر بل تتضمن الأحاديث أن أرواح المؤمنين في شجر عند العرش وفي قناديل وغير ذلك، وأن أرواح الكفرة في سجين ويجوز في بعض الأحيان أن تكون الأرواح عند القبور فربما سمعت وكذلك أهل قليب بدر إنما سمعت أرواحهم، وكذلك سماع الميت خفق النعال إنما هو برد روحه عليه عند لقاء الملكين.
قال القاضي أبو محمد: فهذه الآية لا تعارض حديث القليب لأن الله تعالى رد على أولئك أرواحهم في القليب ليوبخهم، وهذا على قول عمر وابنه عبد الله وهو الصحيح إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال «ما أنتم بأسمع منهم» ، وأما عائشة فمذهبها أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يسمعهم وأنه إنما قصد توبيخ الأحياء من الكفرة، وجعلت هذه الآية أصلا واحتجت بها».
🔸ترجمه: «و این فرمودۀ خداوند: {وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ} تمثیل به چیزی است که بشر آن را حس می‌کند و همۀ ما آن را می‌دانیم که میتی که در قبر است نمی‌شنود، و اما ارواح، پس نمی‌گوییم که روح در قبر است، بلکه احادیث دربرگیرندۀ این هستند که ارواح مومنان در درختی کنار عرش و در قنادیلی و در غیر اینها هستند، و ارواح کافران در سجین است، و جایز است که در بعضی احیان، ارواح در کنار قبور باشند و چه بسا (صدای کسی که کنار قبر باشد را) بشنوند. و به همان شکل کشته‌شدگان بدر که در چاه انداخته شده بودند، همانا ارواحشان بود که شنیدند، و همچنین اینکه میت صدای کفش پاهایاشان را می‌شنوند همانا بخاطر برگشتن روحش به میت در هنگام ملاقات کردن با دو فرشته منکر و نکیر، می‌باشد.
قاضی ابو محمد ابن عطیه اندلسی می‌گوید: پس آیه: {وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ} تعارضی با حدیث چاه (کشته‌شدگان بدر) ندارد، برای اینکه الله متعال ارواحشان را به آنان که در چاه بودند برگرداند تا توبیخشان کند، و این بنا بر قول عمر و پسرش عبد الله می‌باشد و آن حدیث صحیحی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «شما از آنان شنواتر نیستید». و اما عایشه که مذهب او این است که پیامبر صلی الله علیه وسلم آنان را نشنوانید بلکه همانا قصدش توبیخ نمودن کافرانی که زنده بودند بود، و این آیه را اصلی قرار داده و به آن احتجاج کرده است».
🗒 المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 1 ص 148.

 🔹و در جایی دیگر می‌گوید: «وإن جوزنا مع هذا أن الأرواح في وقت على القبور فإن سمع فليس الروح بميت وإنما المراد بقوله إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى الأشخاص الموجودة مفارقة لأرواحها».
🔸ترجمه: «و اگر جایز بدانیم که ارواح در بعضی اوقات بر روی قبور باشند، پس اگر (سخن کسانی که نزد قبر هستند را) بشنود پس روح، مرده نیست که نشنود [بلکه جسدش است که مرده و از کار افتاده است]، و منظورش از این فرموده: {إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى} همانا اشخاصی است که روحشان از آنان جدا شده است».
🗒 المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 4 ص 270.

#مجاهد_دین

دیدگاه محمد الأمین الشنقیطی رحمه الله (متوفى : 1393هـ) دربارۀ سماع اموات



شنقیطی، صاحب تفسیر «أضواء البيان في تفسير القرآن» همانند جهمور علمای اهل سنت، سماع اموات را قبول دارد و در تفسیر آیه: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ [النمل: 80] «و بی‌گمان تو نمی‌توانی (سخنت را) به (گوش) مردگان بشنوانی» بحث مفصلی می‌آورد که در اینجا بصورت خلاصه، از او مطالبی نقل و ترجمه شده است.

🔹ایشان رحمه الله می‌گوید: «أَنَّ الْمَعْنَى: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى، أَيِ: الْكُفَّارَ الَّذِينَ هُمْ أَشْقِيَاءُ فِي عِلْمِ اللَّهِ إِسْمَاعَ هُدًى وَقَبُولٍ لِلْحَقِّ، مَا تُسْمِعُ ذَلِكَ الْإِسْمَاعَ وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ، فَمُقَابَلَتُهُ جَلَّ وَعَلَا بِالْإِسْمَاعِ الْمَنْفِيِّ فِي الْآيَةِ عَنِ الْمَوْتَى بِالْإِسْمَاعِ الْمُثْبَتِ فِيهَا لِمَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِهِ، فَهُوَ مُسَلَّمٌ دَلِيلٌ وَاضِحٌ عَلَى أَنَّ الْمُرَادَ بِالْمَوْتِ فِي الْآيَةِ مَوْتُ الْكُفْرِ وَالشَّقَاءِ، لَا مَوْتُ مُفَارَقَةِ الرُّوحِ لِلْبَدَنِ، وَلَوْ كَانَ الْمُرَادُ بِالْمَوْتِ فِي قَوْلِهِ: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى، مُفَارَقَةَ الرُّوحِ لِلْبَدَنِ لَمَا قَابَلَ قَوْلَهُ: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى بِقَوْلِهِ: إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا بَلْ لَقَابَلَهُ بِمَا يُنَاسِبُهُ، كَأَنْ يُقَالَ: إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ لَمْ يَمُتْ، أَيْ: يُفَارِقْ رُوحُهُ بَدَنَهُ، كَمَا هُوَ وَاضِحٌ».
🔸ترجمه: «معنای آیۀ: {إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} این است که تو نمی‌توانی کافرانی که در علم خداوند معلوم شده که اشقیاء هستند، را بشنوانی به عنوان شنواندن هدایت و قبولاندن حق. چنین شنیدنی را نمی‌توانی به آنان بشنوایانی. ﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ﴾ [النمل: 81] {و تو نمی‌توانی کوران را از گمراهی‌شان (باز گردانی و) هدایت کنی}. در این آیه خداوند جل وعلا شنواندنی که از مردگان نفی کرده است را در مقابل شنواندنی قرار داده که برای کسانی که به آیاتش ایمان آورده‌اند اثبات کرده است. پس این دلیل مسلّم و واضحی است که مراد از مردن در این آیه مردن کفر و شقاوت است نه مردن به عنوان جدا شدن روح از بدن.
و اگر منظورش از مردن در این فرموده‌: {إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى}، جدا شدن روح از بدن می‌بود، پس نباید این فرموده‌اش:{إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} را در مقابل این فرموده: ﴿إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا﴾ [النمل: 81] {تو تنها می‌توانی (سخن خود را) به کسانی بشنوانی که به آیات ما ایمان دارند}. می‌آورد، بلکه می‌بایست آن را در مقابل آنچه که متناسب با آن است می‌آورد، مثلا می‌گفت: { تو تنها می‌توانی (سخن خود را) به کسانی بشنوانی که نمرده‌اند}. یعنی کسی که روحش از بدنش جدا نشده است».
🗒أضواء البيان، ج 6 ص 125.
🔹در ادامه می‌گوید: «اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي يَقْتَضِي الدَّلِيلُ رُجْحَانَهُ هُوَ أَنَّ الْمَوْتَى فِي قُبُورِهِمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ مَنْ كَلَّمَهُمْ، وَأَنَّ قَوْلَ عَائِشَةَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا - وَمَنْ تَبِعَهَا: إِنَّهُمْ لَا يَسْمَعُونَ، اسْتِدْلَالًا بِقَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى، وَمَا جَاءَ بِمَعْنَاهَا مِنَ الْآيَاتِ غَلَطٌ مِنْهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، وَمِمَّنْ تَبِعَهَا.
وَإِيضَاحُ كَوْنِ الدَّلِيلِ يَقْتَضِي رُجْحَانَ ذَلِكَ مَبْنِيٌّ عَلَى مُقَدِّمَتَيْنِ:
الْأُولَى مِنْهُمَا: أَنَّ سَمَاعَ الْمَوْتَى ثَبَتَ عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِي أَحَادِيثَ مُتَعَدِّدَةٍ ثُبُوتًا لَا مَطْعَنَ فِيهِ، وَلَمْ يَذْكُرْ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّ ذَلِكَ خَاصٌّ بِإِنْسَانٍ وَلَا بِوَقْتٍ.
وَالْمُقَدِّمَةُ الثَّانِيَةُ: هِيَ أَنَّ النُّصُوصَ الصَّحِيحَةَ عَنْهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِي سَمَاعِ الْمَوْتَى لَمْ يَثْبُتْ فِي الْكِتَابِ وَلَا فِي السُّنَّةِ شَيْءٌ يُخَالِفُهَا، وَتَأْوِيلُ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا بَعْضَ الْآيَاتِ عَلَى مَعْنًى يُخَالِفُ الْأَحَادِيثَ الْمَذْكُورَةَ، لَا يَجِبُ الرُّجُوعُ إِلَيْهِ ; لِأَنَّ غَيْرَهُ فِي مَعْنَى الْآيَاتِ أَوْلَى بِالصَّوَابِ مِنْهُ، فَلَا تُرَدُّ النُّصُوصُ الصَّحِيحَةُ عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - بِتَأَوُّلِ بَعْضِ الصَّحَابَةِ بَعْضَ الْآيَاتِ».
🔸ترجمه: «بدان آن دیدگاهی که دلیل اقتضا می‌کند که رجحان یابد، این است که مردگان در قبرهایشان کلام کسی که با آنان تکلم کنند را می‌شنوند و سخن عایشه رضی الله عنها و پیروانش که می‌گویند مردگان نمی‌شنوند و به این فرمودۀ خداوند: {إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} و دیگر آیاتی که در این معنا هستند استدلال می‌کنند، استدلالی اشتباه از عایشه رضی الله عنها و پیروانش می‌باشد.
و توضیح اینکه دلایل چنین اقتضا بکنند تا سماع اموات رجحان داشته باشد بر دو مقدمه بنا شده است:
اول اینکه: سماع اموات در احادیث متعددی از پیامبر صلی الله علیه وسلم به ثبوت رسیده که جای طعن وارد کردنی در آنها وجود ندارد و پیامبر صلی الله علیه سلم ذکر نکرده که این سماع مختص به یک انسان باشد و یا مختص به یک وقت باشد.
و مقدمۀ دوم: اینکه در کتاب و سنت چیزی وجود ندارد که با نصوص صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلم که دربارۀ سماع اموات است، مخالفت نماید. و اینکه عایشه رضی الله عنها بعضی آیات را بر معنایی مخالف با احادیث مذکوره تاویل کرده است، جایز نیست که به تاویلش رجوع کرد، برای اینکه دیگران در فهمیدن معنای آیه نسبت به او به صواب نزدیکتر می‌باشند. پس نمی‌توان نصوص صحیحی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است را بخاطر تاویل بعضی از آیات توسط بعضی از صحابه، رد کرد».
🗒أضواء البيان، ج 8 ص 128-129.
🔹در ادامه می‌گوید: «وَخِطَابُهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لِأَهْلِ الْقُبُورِ بِقَوْلِهِ: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ» ، وَقَوْلُهُ: «وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ» ، وَنَحْوُ ذَلِكَ يَدُلُّ دَلَالَةً وَاضِحَةً عَلَى أَنَّهُمْ يَسْمَعُونَ سَلَامَهُ لِأَنَّهُمْ لَوْ كَانُوا لَا يَسْمَعُونَ سَلَامَهُ وَكَلَامَهُ لَكَانَ خِطَابُهُ لَهُمْ مِنْ جِنْسِ خِطَابِ الْمَعْدُومِ، وَلَا شَكَّ أَنَّ ذَلِكَ لَيْسَ مِنْ شَأْنِ الْعُقَلَاءِ، فَمِنَ الْبَعِيدِ جَدًّا صُدُورُهُ مِنْهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَسَيَأْتِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ ذِكْرُ حَدِيثِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ الدَّالِّ عَلَى أَنَّ الْمَيِّتَ فِي قَبْرِهِ يَسْتَأْنِسُ بِوُجُودِ الْحَيِّ عِنْدَهُ.
وَإِذَا رَأَيْتَ هَذِهِ الْأَدِلَّةَ الصَّحِيحَةَ الدَّالَّةَ عَلَى سَمَاعِ الْمَوْتَى، فَاعْلَمْ أَنَّ الْآيَاتِ الْقُرْآنِيَّةَ ; كَقَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى، وَقَوْلِهِ: وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ [35 \ 22] لَا تُخَالِفُهَا، وَقَدْ أَوْضَحْنَا الصَّحِيحَ مِنْ أَوْجُهِ تَفْسِيرِهَا، وَذَكَرْنَا دَلَالَةَ الْقَرَائِنِ الْقُرْآنِيَّةِ عَلَيْهِ، وَأَنَّ اسْتِقْرَاءَ الْقُرْآنِ يَدُلُّ عَلَيْهِ».
🔸ترجمه: «و خطاب (و صحبت کردن) پیامبر صلی الله علیه وسلم به اهل قبور با این فرموده‌اش: «سلام بر شما باد» و این فرموده‌اش: «و ما ان شاء الله به شما ملحق می‌شویم» و نحو اینها، دلالت آشکاری دارند بر اینکه مردگان سلام او را می‌شنوند برای اینکه اگر سلامش و کلامش را نمی‌شنیدند پس باید خطاب پیامبر به آنان از جنس خطاب قرار دادن معدوم (و چیزی که وجود ندارد) می‌بود، و شکی نیست که چنین خطاب کردنی از شأن عاقلان نیست پس بسیار بعید است که چنین خطاب‌کردنی از پیامبر صلی الله علیه وسلم رخ بدهد و ان شاء الله حدیث عمرو بن العاص در ادامه ذکر خواهد شد که بر این دلالت دارد که میت در قبرش با زندگانی که در کنارش هستند أنس می‌گیرد. و اگر این ادلۀ صحیح که دلالت بر سماع اموات دارند را دیدی، پس بدان که آیات قرآن همانند این فرموده‌اش: {إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} و این فرموده‌اش: {وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ}، مخالفتی با سماع اموات ندارد و وجه صحیح تفسیر این آیات را پیشتر توضیح دادیم و قرینه‌های دیگر قرآن و استقراء قرآن را بر صحیح بودن آن وجه ذکر کردیم».
🗒أضواء البيان، ج 6 ص 132.

🔹و در ادامه می‌گوید: «وَبِجَمِيعِ مَا ذَكَرْنَا فِي هَذَا الْمَبْحَثِ فِي الْكَلَامِ عَلَى آيَةِ «النَّمْلِ» هَذِهِ تَعْلَمُ أَنَّ الَّذِي يُرَجِّحُهُ الدَّلِيلُ: أَنَّ الْمَوْتَى يَسْمَعُونَ سَلَامَ الْأَحْيَاءِ وَخِطَابَهُمْ سَوَاءٌ قُلْنَا: إِنَّ اللَّهَ يَرُدُّ عَلَيْهِمْ أَرْوَاحَهُمْ حَتَّى يَسْمَعُوا الْخِطَابَ وَيَرُدُّوا الْجَوَابَ، أَوْ قُلْنَا: إِنَّ الْأَرْوَاحَ أَيْضًا تَسْمَعُ وَتَرُدُّ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَجْسَامِ، لِأَنَّا قَدْ قَدَّمْنَا أَنَّ هَذَا يَنْبَنِي عَلَى مُقَدِّمَتَيْنِ: ثُبُوتُ سَمَاعِ الْمَوْتَى بِالسُّنَّةِ الصَّحِيحَةِ، وَأَنَّ الْقُرْآنَ لَا يُعَارِضُهَا عَلَى التَّفْسِيرِ الصَّحِيحِ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ الْقَرَائِنُ الْقُرْآنِيَّةُ، وَاسْتِقْرَاءُ الْقُرْآنِ، وَإِذَا ثَبَتَ ذَلِكَ بِالسُّنَّةِ الصَّحِيحَةِ مِنْ غَيْرِ مُعَارِضٍ مِنْ كِتَابٍ وَلَا سُنَّةٍ ظَهَرَ بِذَلِكَ رُجْحَانُهُ عَلَى تَأَوُّلِ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا وَمَنْ تَبِعَهَا بَعْضَ آيَاتِ الْقُرْآنِ، كَمَا تَقَدَّمَ إِيضَاحُهُ».
🔸ترجمه: «با توجه به همۀ آنچه که در این مبحث دربارۀ این آیه سورۀ نمل آوردیم، متوجه می‌شویم که آنچه دلایل آن را ترجیح می‌دهد این است که مردگان سلام زندگان و خطابشان را می‌شنوند، و فرقی نمی‌کند که بگوییم: {خداوند ارواحشان را به آنان بازمی‌گرداند تا خطاب را بشنوند و جواب بدهند}، یا اینکه بگوییم: {ارواح خودشان هم می‌شنوند و بعد از اینکه اجسامشان از بین رفت نیز جواب می‌دهند}. برای اینکه پیشتر آوردیم که مبحث سماع اموات بر دو مقدمه بنا شده است: یکی اینکه سماع مردگان با سنت صحیح به ثبوت رسیده و دوم اینکه قرآن با سماع اموات -بر طبق تفسیر صحیحی که قرائن قرآنی و استقراء قرآن بر آن دلالت دارد- تعارضی ندارد. و اگر سماع اموات با سنت صحیح ثابت شد بدون اینکه از کتاب و از سنت چیزی با آن معارض باشد، پس رجحان و برتری دیدگاه سماع اموات بر تاویل بعضی آیات قرآن توسط عایشه رضی الله عنها و پیروانش آشکار می‌شود؛ چنانکه توضیحش آمد».
🗒أضواء البيان، ج 6 صص 141-142.

دیدگاه علامه قاضی عیاض (متوفی 544) و امام محیی الدین النووی (متوفی 676) رحمهما الله دربارۀ سماع اموات.


🔹 امام نووی رحمه الله در شرح صحیح مسلم می گوید:
«قَوْلُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي قَتْلَى بدر (ماأنتم بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ) قَالَ الْمَازِرِيُّ قَالَ بَعْضُ النَّاسِ الْمَيِّتُ يَسْمَعُ عَمَلًا بِظَاهِرِ هَذَا الْحَدِيثِ ثُمَّ أَنْكَرَهُ الْمَازِرِيُّ وَادَّعَى أَنَّ هَذَا خَاصٌّ فِي هَؤُلَاءِ وَرَدَّ عَلَيْهِ الْقَاضِي عِيَاضُ وَقَالَ يُحْمَلُ سَمَاعُهُمْ عَلَى مَا يُحْمَلُ عَلَيْهِ سَمَاعُ الْمَوْتَى فِي أَحَادِيثَ عَذَابِ الْقَبْرِ وَفِتْنَتِهِ التى لامدفع لَهَا وَذَلِكَ بِإِحْيَائِهِمْ أَوْ إِحْيَاءِ جُزْءٍ مِنْهُمْ يَعْقِلُونَ بِهِ وَيَسْمَعُونَ فِي الْوَقْتِ الَّذِي يُرِيدُ اللَّهُ هَذَا كَلَامُ الْقَاضِي وَهُوَ الظَّاهِرُ الْمُخْتَارُ الَّذِي يَقْتَضِيهِ أَحَادِيثُ السَّلَامِ عَلَى الْقُبُورِ وَاَللَّهُ أَعْلَمُ».

🔸 ترجمه: «این فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم دربارۀ کشته‌شدگان بدر: {شما نسبت به آنچه می‌گویم از آنان شنواتر نیستید} المازری می‌گوید: {بعضی از مردم با عمل به ظاهر این حدیث، می‌گویند که میت می‌شنود}. سپس المازری سماع اموات را انکار می‌کند و ادعا می‌کند که شنیدن، مختص به کشته‌شدگان بدر است. و قاضی عیاض بر او رد زده است و می‌گوید: {اینکه آن کشته‌شدگان بدر شنیدند، این شنیدنشان بر همان چیزی حمل می‌شود که شنیدن مردگان در احادیث عذاب قبر و فتنۀ قبر بر آن حمل می‌گردند، و این شنیدن، بوسیلۀ زنده‌گرداندنشان و یا زنده گرداندن جزئی از آنان است که با آن جزء تعقل کنند و در آن وقتی که خداوند می‌خواهد بشنوند}. این کلام قاضی عیاض است، و همین قول ظاهر و مختاری می‌باشد که احادیث سلام‌کردن بر قبور، مقتضای آن است. و الله داناتر است».

🗒  المنهاج شرح صحيح مسلم بن الحجاج، از نووی، ج 17 ص 206.
🗒  إكمال المعلم شرح صحيح مسلم، از قاضی عیاض، ج 8 ص 405.

مجاهد دین

دیدگاه ابو الفرج ابن الجوزی رحمه الله دربارۀ سماع اموات



امام جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)، سماع اموات را قبول دارد و آن را ثابت می‌کند.

🔹 ایشان می‌گوید: «وَقَوله: مَا أَنْتُم بأسمع لما أَقُول مِنْهُم. إِن قيل: كَيفَ أخبر بسماعهم وَقد قَالَ عز وَجل: {إِنَّك لَا تسمع الْمَوْتَى} [النَّمْل: 80] ؟
فَالْجَوَاب من وَجْهَيْن:
أَحدهمَا: أَن الله تَعَالَى أحياهم لَهُ، فَسَمِعُوا كَلَامه إِكْرَاما لَهُ وإذلالا لَهُم، هَذَا قَول قَتَادَة. وعَلى هَذَا القَوْل ردَّتْ أَرْوَاحهم وَقت خطابه، كَمَا ترد الرّوح إِلَى الْمَيِّت عِنْد سُؤال مُنكر وَنَكِير، وَلذَلِك قَالَ: {إِنَّهُم ليسمعون قرع نعالكم إِذا وليتم مُدبرين}.
وَالثَّانِي: أَن الله تَعَالَى أوصل صداه إِلَى أَرْوَاحهم، وَإِنَّمَا الْبدن آلَة، وَالله قَادر أَن يُوصل إِلَى الرّوح بِآلَة أُخْرَى، وَبِغير آلَة

 🔸 ترجمه: «و این فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم: {شما نسبت به آنچه که می‌گویم از آنان شنواتر نیستید}. اگر گفته شود: چگونه از شنیدن آنان (= مشرکان کشته شده در جنگ بدر) خبر داده است؟ در حالی که خداوند عز وجل فرموده است: {تو نمی‌توانی مردگان را بشنوایانی}.
پس جواب آن از دو وجه است:
یکی: اینکه الله تعالی آنها را برای شنیدن کلام پیامبر زنده گردانید، پس کلام پیامبر را شنیدند که تکریمی ‌بود برای پیامبر و تحقیر و ذلتی بود برای آنان. این قول قتاده است. و بنا بر این قول، در وقت صحبت‌کردن پیامبر با آنان، ارواحشان به آنان برگشته بود، به همان شکل که به هنگام سوال منکر و نکیر روح به میت بر می‌گردد. و برای همین فرمود: {آنان صدای کفش پاهایتان را به هنگامی‌که از نزدشان بر می‌گردید می‌شنوند}.
و دوم: اینکه الله تعالی صدای پیامبر را به ارواحشان رسانید، و بدن تنها آلت (و وسیله و ابزاری برای رسیدن صدا به روح) است و خداوند می‌تواند با یک آلت دیگر و یا بدون آلت، صدا را به روح برساند».

🗒 كشف المشكل من حديث الصحيحين، ج 1 ص 148.

مجاهد دین

دیدگاه امام طبری رحمه الله دربارۀ سماع اموات




امام مفسرین محمد بن جریر طبری رحمه الله (متوفی 310 هـ)، همانند جمهور علمای اهل سنت و جماعت، سماع اموات را قبول دارد و آن را ثابت می‌کند. توضیح اینکه:

امام طبری رحمه الله در «تذهیب الآثار مسند عمر»، ج 2 صفحۀ 485 تا 490 روایات صحبت‌کردن پیامبر صلی الله علیه وسلم با کشته شدگان بدر را می‌آورد.

سپس در صفحه 491 می‌گوید: «اختلف السلف من علماء الأمة في معاني هذه الأخبار فقال جماعة يكثر عددها بتصحيحها وتصحيح القول بظاهرها وعمومها وقالوا الميت بعد موته يسمع كلام الأحياء ولذلك قال النبي صلى الله عليه وسلم لأهل القليب بعدما ألقوا فيه ما قال قالوا وفي قوله لأصحابه إذ قالوا أتكلم أقواما قد ماتوا وصاروا أجسادا لا أرواح فيها فقال: {ما أنتم بأسمع لما أقول منهم} أوضح البيان عن صحة ما قلناه من أن الموتى يسمعون كلام الأحياء».
🔸ترجمه: «علمای سلف امّت در معانی این اخبار اختلاف دارند، و جماعت زیادی این اخبار را تصحیح کرده و به ظاهر و عموم آن معتقد اند و می‌گویند: میّت بعد از مردنش کلام زندگان را می‌شنود و برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم به اهل چاه (کشته شدگان جنگ بدر) بعد از آنکه آنان را در چاه انداخت سخن گفت. می‌گویند: و اینکه در آن هنگام که اصحابش به پیامبر گفتند که آیا با کسانی که مرده‌اند و جسدهایی بی‌روح شده‌اند، صحبت می‌کنی، و پیامبر در جواب به اصحابش گفت که: {ما أنتم بأسمع لما أقول منهم}؛ {شما نسبت به آنچه می‌گویم از آنان شنواتر نیستید} توضیح و بیانی بسیار واضح برای صحت آنچه گفتیم می‌باشد؛ اینکه مردگان کلام زندگان را می‌شنوند».

سپس تا صفحه 510 روایاتی در تایید آن می‌آورد و بعد از آن در همان صفحه یعنی صفحه 510 این فصل را می‌آورد:
️«ذكر من قال بتصحيح هذه الأخبار من السلف وقالوا إن الموتى يسمعون كلام الأحياء ويتكلمون ويعلمون»
ترجمه: «ذکر کسانی از سلف که این اخبار را صحیح دانسته و می‌گویند که مردگان کلام زندگان را می‌شنوند و مردگان صحبت می‌کنند و علم و آگاهی دارند».

سپس از صفحه 516 الی 518 تاویل کسانی که حدیث: {ما أنتم بأسمع لما أقول منهم} را به {ما أنتم بأعلم بما أقول منهم} تاویل کرده‌اند و منکر سماع اموات شده‌اند را می‌آورد و در صفحه 518 در جواب آنان می‌گوید:

«وليس في قول الله عز وجل لنبيه صلى الله عليه وسلم: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ﴾ سورة النمل 80 ولا في قوله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ سورة فاطر 22 حجة لمن احتج به في دفع ما صحت به الرواية عن رسول الله صلى الله عليه وسلم من قوله لأصحابه إذ قالوا له في خطابه أهل القليب بما خاطبهم به: {ما أنتم بأسمع لما أقول منهم} ولا في إنكار ما ثبت عنه صلى الله عليه وسلم من قوله لأصحابه مخبرهم عن الميت في قبره: {إنه ليسمع خفق نعالهم إذا ولوا مدبرين} إذ كان قوله: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ٢٢﴾ [فاطر: 22] وقوله: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ محتملا من التأويل أوجها سوى التأويل الذي تأوله الموجه تأويله إلى أنه لا ميت يسمع من كلام الأحياء شيئا
فمن ذلك أن يكون معناه فإنك لا تسمع الموتى بطاقتك وقدرتك إذ كان خالق السمع غيرك ولكن الله تعالى ذكره هو الذي يسمعهم إذا شاء إذ كان هو القادر على ذلك دون من سواه من جميع الأنبياء وذلك نظير قوله: ﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٨١﴾ سورة النمل 81 وذلك أن الهداية من الكفر إلى الإيمان والتوفيق للرشاد بيد الله دون من سواه فنفي جل ثناؤه عن محمد صلى الله عليه وسلم أن يكون قادرا أن يسمع الموتى إلا بمشيئته كما نفي أن يكون قادرا على هداية الضلال إلى سبيل الرشاد إلا بمشيئته وذلك يبين أنه كذلك في قوله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ أنه جل ثناؤه أثبت لنفسه من القدرة على إسماع من شاء من خلقة بقوله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ﴾ ثم نفى عن محمد صلى الله عليه وسلم القدرة على ما أثبته وأوجبه لنفسه من ذلك فقال له: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ ولكن الله هو المسمعهم دونك وبيده الإفهام والإرشاد والتوفيق وإنما أنت نذير فبلغ ما أرسلت به فهذا أحد أوجهه والثاني أن يكون معناه فإنك لا تسمع الموتى إسماعا ينتفعون به لإنهم قد انقطعت عنهم الأعمال وخرجوا من دار الأعمال إلى دار الجزاء فلا ينفعهم دعاؤك إياهم إلى الإيمان بالله والعمل بطاعته فكذلك هؤلاء الذين كتب ربك عليهم أنهم لا يؤمنون لا يسمعهم دعاؤك إلى الحق إسماعا ينتفعون به لأن الله تعالى ذكره قد ختم عليهم أن لا يؤمنوا كما ختم على أهل القبور من أهل الكفر أنهم لا ينفعهم بعد خروجهم من دار الدنيا إلى مساكنهم من القبور إيمان ولا عمل لأن الآخرة ليست بدار امتحان وإنما هي دار مجازاة وكذلك تأويل قوله تعالى: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ وغير ذلك من وجوه المعاني فإذ كان ذلك محتملا من المعاني ما وصفنا فليس لموجهه إلى أنه معنى به أنه لا يسمع ميت شيئا بحال حجة إذ كان لا خبر بذلك عن رسول الله صلى الله عليه وسلم يصححه ولا في الفعل شاهد بحقيقته بل تأويل مخالفيه في ذلك على ما ذكرنا أولى بالصحة لما روينا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم من الأخبار الواردة عنه أنهم يسمعون كلام الأحياء على وردت به عنه الآثار.
فإن ظن ظان أن قول الله تعالى ذكره لنبيه صلى الله عليه وسلم ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ وقوله له ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ لما كان عاما ظاهره في كل من في القبور وفي جميع الموتى من غير خصوص بعض منهم وجب أن يكون قول القائل لا يجوز أن يسمعوا في حال ما هم في البرزخ شيئا من كلام الأحياء أولى بالصحة من قول القائلين بأجازة ذلك في بعض الأحوال فقد ظن غير الصواب وذلك أن الله جل ثناؤه جعل بيان ما نزل إلينا من كتابه إلى رسوله صلى الله عليه وسلم وقد بين لنا عليه السلام بقوله صلى الله عليه وسلم إذ ذكر حال المؤمن والكافر في قبورهما حين يسألان عن دينهما أنهما يسمعان خفق نعال متبعي جنائزهما إذا ولوا عنهما مدبرين فكان معلوما بذلك أن قوله تعالى: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ وقوله ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ معنى به إسماع بعض الأشياء دون جميعها ودليلا على أن قول من قال قد يسمعون بعض الأشياء في بعض الأحوال أولى بالصحة من قول من خالف ذلك».
🔸ترجمه: «و نه در این فرمودۀ خداوند عزوجل به پیامبرش: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ﴾ {و بی‌گمان تو نمی‌توانی (سخنت را) به (گوش) مردگان بشنوانی، و نمی‌توانی کران را هنگامی‌که پشت‌کنان روی می‌گردانند؛ سخن (و نِدای خود را) بشنوانی} و نه در این فرموده‌اش: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ {بی‌گمان الله هر کس را بخواهد می‌شنواند، و تو (ای پیامبر!) نمی‌توانی (سخنت را) به در گور خفتگان بشنوانی}، حجت و دلیلی وجود ندارد برای کسی که به این آیات احتجاج می‌کند تا روایت صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلم را رد کند که در آن آمده که پیامبر با کشته‌شدگان جنگ بدر که در چاه انداخته شده بودند صحبت کرد و اصحابش در این باره از او سوال کردند و پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنان گفت: {ما أنتم بأسمع لما أقول منهم }؛ {شما نسبت به آنچه که می‌گویم از آنان شنواتر نیستید}.
و همچنین حجت و دلیلی ندارد کسی که حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم که به ثبت رسیده است را انکار می‌کند اینکه به اصحابش خبر داد که میّت در قبرش: {إنه ليسمع خفق نعالهم إذا ولوا مدبرين}؛ {صدای کفش پایشان را، هنگامی‌که از نزد او برمی‌گردند، می‌شنود}.
برای اینکه این فرمودۀ خداوند که می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ٢٢﴾ و این فرموده‌اش: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ بغیر از این تاویلی که می‌گوید میت چیزی از کلام زندگان را نمی‌شوند، احتمال چند وجه دیگر هم دارد.
و از آن وجه‌ها می‌تواند یکی این باشد که معنای آیه این است که تو نمی‌توانی با طاقت و قدرت خودت آنان را بشنوایانی، برای اینکه خالق شنوایی تو نیستی، بلکه خداوند متعال همان کسی است که اگر بخواهد آنان را شنوا می‌گرداند، چون او بر چنین کاری قادر است نه هیچ کس دیگری از انبیا.
و این آیه همانند این فرموده‌اش است: ﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٨١ ﴾ {و تو نمی‌توانی کوران را از گمراهی‌شان (باز گردانی و) هدایت کنی، تو تنها می‌توانی (سخن خود را) به کسانی بشنوانی که به آیات ما ایمان دارند؛ پس آن‌ها (در برابر حق) تسلیم شدگان هستند}
و آن اینکه هدایت‌دادن از کفر به سوی ایمان و توفیق به سوی راه درست به دست خداوند است نه کسی دیگر. پس خداوند متعال این را نفی کرده است که محمد صلی الله علیه وسلم قادر باشد که مردگان را بشنوایاند؛ مگر اینکه به مشیت و خواست خداوند باشد، به همان شکل که از او نفی کرده که قادر باشد و بتواند شخص گمراه را به سوی راه درست هدایت کند؛ مگر اینکه به مشیت و خواست خداوند باشد.
و از آیۀ فوق مشخص می‌شود که این فرموده‌اش هم: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ به همان شکل است، یعنی اینکه خداوند متعال با این فرموده اش: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ﴾، برای نفس خودش قدرت بر شنواندن هرکسی از مخلوقاتش را ثابت نموده است، سپس از محمد صلی الله علیه وسلم نفی کرده که قدرت بر چیزی داشته باشد که قدرت داشتن بر آن را بر نفس خودش اثبات و واجب کرده است و از این رو خداوند به او (پیامبر) فرمود: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ بلکه خداوند است که آنان را می‌شنوایاند نه تو، و فهماندن و ارشاد و توفیق دادن به آنان به دست اوست، و تو تنها انذار دهنده هستی. پس آنچه که با آن فرستاده شده‌ای را ابلاغ کن.
این یکی از وجه‌های تاویل آیه بود. و وجه دوم اینکه: ممکن است معنایش این باشد که: تو نمی‌توانی مردگان را بشنوایانی به عنوان شنیدنی که از آن نفع ببرند برای اینکه اعمال از آنان قطع شده و از دار الأعمال بیرون آمده و به دار الجزاء رفته‌اند، پس اگر تو آنان را به سوی ایمان‌آوردن به الله و انجام‌دادن طاعت خداوند دعوت کنی به آنان نفعی نمی‌رساند، و به همان شکل آن کسانی که پروردگارت بر آنان نوشته که آنان ایمان نمی‌آورند، اینها هم دعوت‌دادن تو را -که آنان را به سوی حق دعوت می‌دهی- نمی‌شنوند؛ به عنوان شنیدنی که از آن نفع ببرند. برای اینکه الله متعال بر آنان مهر زده که ایمان نمی‌آورند، به همان شکل که بر کافران اهل قبور مهر زده که آنان بعد از بیرون آمدن از دار دنیا و رفتن به سوی مساکنشان در قبور، دیگر ایمان آوردن و عمل انجام دادنشان به آنان نفعی نمی‌رساند، برای اینکه آخرت دار امتحان نیست بلکه دار مجازات است.
و تاویل این فرمودۀ خداوند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ هم به همین شکل است. و وجوه دیگری نیز دارد که معانی این آیه را بیان می‌کند.
پس اگر این آیات محتمل بر چنین معناهایی باشند که توصیف کردیم، پس کسی که در توجیه این آیه می‌گوید که معنایش این است که میت به هیچ وجه هیچ چیزی نمی‌شنود، چنین کسی دلیل و حجتی ندارد، برای اینکه نه از پیامبر صلی الله علیه وسلم خبری دارد که این وجهش را تصحیح نماید و نه در فعل پیامبر شاهدی برای حق بودن توجیهش دارد. بلکه تاویل کسانی که در این باره با او مخالف هستند به صحت اولی‌تر می‌باشد، چون از رسول الله صلی الله علیه وسلم اخباری روایت کردیم که در آن اخبار آمده که مردگان کلام زندگان را می‌شنوند.
پس اگر گمان کننده‌ای گمان کند و بگوید که: چون این فرمودۀ خداوند متعال که به پیامبرش فرمود: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ ، و این فرموده‌اش: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾، عام هستند و چون ظاهرشان دربارۀ هر کسی که در قبر باشد و دربارۀ همه مردگان می‌باشد؛ بدون اینکه بعضی از آنان تخصیص یافته باشند، پس باید سخن کسی که می‌گوید: "جایز نیست مردگان در آن حال که در برزخ هستند چیزی از کلام زندگان را بشنوند"، نزدیک‌تر به صحت باشد از سخن کسانی که می‌گویند: "جایز است که در بعضی احوال صدای زندگان را بشنوند". پس چنین گمان کننده‌ای، گمان نا صوابی برده است، برای اینکه الله متعال توضیح و بیان کتابی که به سوی ما نازلش کرده است را به رسولش صلی الله علیه وسلم واگذار کرده است و پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز با این فرموده‌اش آن را برای ما بیان کرده و توضیح داده است، در آنجا که حال مومن و کافر را در قبرهایشان ذکر می‌کند آنگاه که دربارۀ دینشان از آنان سوال می‌شود، و اینکه آنان صدای کفش پاهای کسانی که جنازه‌شان را دنبال کرده‌اند در آن هنگام که برمی‌گردند می‌شنوند.
پس با اینها معلوم می‌شود که معنای این فرمودۀ خداوند: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ و این فرموده: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾، این است که بعضی چیزها را می‌شنوند نه همه چیز را. و دلیلی است بر اینکه سخن کسی که می‌گوید: مردگان بعضی چیزها را در بعضی حالات می‌شنوند نزدیک‌تر و اولی به صحت می‌باشد؛ به نسبت سخن کسی که مخالف با این را می‌گوید». انتها

🖊 پس اجماع اهل سنت و جماعت بر این است که میت در قبرش می‌شنود و زائرش را می‌شناسد (چنانکه این اجماع را ابن قیم و ابن کثیر نقل کرده‌اند) و کسانی که از این اجماع جدا شده و اقوال شاذ اختیار کرده‌اند و منکر سماع اموات شده‌اند، در این باره از جاده اهل سنت و جماعت خارج شده و تاویلشان باطل است و مخالفتشان، آسیب و ضرری به این اجماع وارد نمی‌کند چراکه سخن شاذ آنان در بین اهل سنت مطرود بوده و کسی رأی آنان را تایید نمی‌کند.

#مجاهد_دین

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...