۱۳۹۸/۰۲/۲۸

امام ابو عبد الله القرطبی (متوفی 671 هجری) زیر آیه 64 سورۀ نساء چنین نوشته است:


🔹[سورة النساء (4): آية 64]
وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً (64)
قَوْلُهُ تَعَالَى: (وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ) (مِنْ) زَائِدَةٌ لِلتَّوْكِيدِ. (إِلَّا لِيُطاعَ) فِيمَا أمر به ونهى عنه. (بِإِذْنِ اللَّهِ) بعلم اللَّهِ. وَقِيلَ: بِتَوْفِيقِ اللَّهِ. (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ) رَوَى أَبُو صَادِقٍ «3» عَنْ عَلِيٍّ قَالَ: قَدِمَ علينا أعرابي بعد ما دَفَنَّا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ، فَرَمَى بِنَفْسِهِ عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَحَثَا عَلَى رَأْسِهِ مِنْ تُرَابِهِ، فَقَالَ: قُلْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَمِعْنَا قَوْلَكَ، وَوَعَيْتَ عَنِ اللَّهِ فَوَعَيْنَا عَنْكَ، وَكَانَ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) الْآيَةَ، وَقَدْ ظَلَمْتُ نفسي وجئتك
تَسْتَغْفِرُ لِي. فَنُودِيَ مِنَ الْقَبْرِ إِنَّهُ قَدْ غُفِرَ لَكَ. وَمَعْنَى (لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً) أَيْ قَابِلًا لِتَوْبَتِهِمْ، وَهُمَا مَفْعُولَانِ لَا غَيْرَ.

🔸 ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {ما از پیامبران، پیامبری نفرستادیم}، {از پیامبران} زائد و برای تاکید است. {مگر برای اینکه از وی اطاعت شود} در آنچه به آن امر می‌کند و از آن نهی می‌کند {به اذن خداوند} با علم خداوند. و گفته شده: با توفیق خداوند. {اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند} ابو صادق از علی روایت کرده که گفت: سه روز بعد از آنکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم را دفن کردیم، یک اعرابی (بادیه نشین) نزد ما آمد و خودش را بر روی قبر رسول خدا صلی الله علیه وسلم انداخت و خاک آن را بر روی سرش ریخت و گفت: ای رسول خدا تو گفتی و ما سخنت را شنیدیم، و از طرف خداوند به ما خبر دادی و ما نیز آموزش و اخبار تو را تحویل گرفتیم و از آن چیزهایی که بر تو نازل شد این بود: {اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند} آیه. و به راستی که من به خودم ستم کرده‌ام و نزد تو آمده‌ام تا برایم استغفار کنی. پس ندایی از قبر آمد و گفت که: به تحقیق تو بخشیده شدی. و معنای این فرموده‌اش: {بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند} یعنی: الله را پذیرندۀ توبۀ‌شان می‌یافتند».

🗒الجامع لأحكام القرآن = تفسير القرطبي، ج 5 صص 265-266. ناشر: دار الكتب المصرية - القاهرة، چاپ دوم.

 👈چنانکه مشاهده می‌کنید، امام قرطبی رحمه الله آیۀ 64 سورۀ نساء را برای برای بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم هم می‌داند و برای تفسیر آیه، ماجرای آن اعرابی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش درخواست استغفار کرده است را نقل می‌کند. و اگر چنین کاری نزد امام قرطبی شرک و قبر پرستی بود، پس چطور به چنین ماجرایی استناد می‌کرد!
❓ آیا نجدیه از بدعت‌شان و از متهم‌کردن علمای اهل سنت به شرک، دست برمی‌دارند؟

#مجاهد_دین

دعای خیر کردن (شفاعت کردن) توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم برای مومنان.


🔹فخر رازی رحمه الله دربارۀ شفاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم برای مومنان می‌گوید: «وسادسها : قوله تعالى لمحمد صلى الله عليه وسلم : ( واستغفر لذنبك وللمؤمنين والمؤمنات ) [ ص: 58 ] [ محمد : 19 ] دلت الآية على أنه تعالى أمر محمدا بأن يستغفر لكل المؤمنين والمؤمنات وقد بينا في تفسير قوله تعالى : ( الذين يؤمنون بالغيب ) [ البقرة : 3 ] أن صاحب الكبيرة مؤمن ، وإذا كان كذلك ثبت أن محمدا صلى الله عليه وسلم استغفر لهم ، وإذا كان كذلك ثبت أن الله تعالى قد غفر لهم ، وإلا لكان الله تعالى قد أمره بالدعاء ليرد دعاءه فيصير ذلك محض التحقير والإيذاء ، وهو غير لائق بالله تعالى ولا بمحمد صلى الله عليه وسلم فدل على أن الله تعالى لما أمر محمدا بالاستغفار لكل العصاة فقد استجاب دعاءه ، وذلك إنما يتم لو غفر لهم ولا معنى للشفاعة إلا هذا . 
وسابعها : قوله تعالى : ( وإذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها أو ردوها ) [ النساء : 86 ] فالله تعالى أمر الكل بأنهم إذا حياهم أحد بتحية أن يقابلوا تلك التحية بأحسن منها أو يردوها ، ثم أمرنا بتحية محمد صلى الله عليه وسلم حيث قال : ( ياأيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما ) [ الأحزاب : 56 ] الصلاة من الله رحمة ، ولا شك أن هذا تحية ، فلما طلبنا من الله الرحمة لمحمد عليه الصلاة والسلام وجب بمقتضى قوله : ( فحيوا بأحسن منها أو ردوها ) [ النساء : 86 ] أن يفعل محمد مثله وهو أن يطلب لكل المسلمين الرحمة من الله تعالى ، وهذا هو معنى الشفاعة ، ثم توافقنا على أنه عليه الصلاة والسلام غير مردود الدعاء ، فوجب أن يقبل الله شفاعته في الكل وهو المطلوب . 
وثامنها : قوله تعالى : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) [ النساء : 64 ] وليس في الآية ذكر التوبة ، والآية تدل على أن الرسول متى استغفر للعصاة والظالمين فإن الله يغفر لهم ، وهذا يدل على أن شفاعة الرسول في حق أهل الكبائر مقبولة في الدنيا ، فوجب أن تكون مقبولة في الآخرة».

🔸ترجمه: «این فرمودۀ خداوند به محمد صلی الله علیه وسلم: {و برای گناه خود و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش طلب کن}[مُحَمَّد: 19] این آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند متعال به محمد امر کرده که برای همۀ مردان و زنان مومن استغفار کند و پیشتر در تفسیر این فرمودۀ خداوند متعال: {کسانی که به غیب ایمان می‌آورند}[الْبَقَرَةِ: 3] بیان کردیم که صاحب گناه کبیره، مومن است و اگر اینگونه باشد، پس ثابت می‌شود که محمد صلی الله علیه وسلم برای آنان استغفار می‌کند و اگر چنین باشد پس ثابت می‌شود که خداوند متعال آنان را می‌بخشد. وگرنه چنین می‌شد که خداوند متعال پیامبر را به دعا کردن امر کرده تا دعایش را رد کند! و چنین کاری نهایت تحقیر و اذیت کردن می‌باشد و چنین چیزی نه لایق خداوند متعال است و نه محمد صلی الله علیه وسلم. پس این آیه بر این دلالت دارد که خداوند متعال هنگامی‌که محمد را به استغفار برای همۀ گناهکاران امر می‌کند، به تحقیق دعایش را اجابت می‌کند و زمانی چنین کاری به نهایت خودش می‌رسد که آنان را ببخشد و شفاعت هم معنایی جز این ندارد. و این فرمودۀ خداوند متعال: {و چون شما را تحیت (و سلام) گویند، پس پاسخی بهتر و یا همانند آن بدهید} [النساء: 86] اینجا خداوند متعال همه را به این امر کرده که وقتی به آنها، درود فرستاده می‌شود، پس باید درودشان را با بهتر از آن یا اینکه به همانند آن پاسخ دهند، سپس ما را امر کرده که به محمد صلی الله علیه وسلم درود بفرستیم آنجا که می‌فرماید: {بی‌گمان الله و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بر او درود فرستید، و سلام بگویید، سلامی ‌نیکو»} [الأحزاب: 56]، و صلاة از طرف خداوند، رحمت است و شکی نیست که این (رحمت)، همان تحیت و درود می‌باشد. پس هنگامی‌ که ما از الله رحمت را برای محمد علیه الصلاة و السلام طلب می‌کنیم، پس به مقتضای این فرمودۀ خداوند: ﴿فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ {پس پاسخی بهتر و یا همانند آن بدهید} واجب می‌گردد که محمد نیز همانند آن را انجام دهد و آن این است که برای همۀ مسلمانان طلب رحمت از خداوند متعال کند. و این همان معنای شفاعت است. همچنین متفق هستیم بر اینکه پیامبر علیه الصلاة والسلام دعایش رد نمی‌شود، پس در نتیجه خداوند باید شفاعتش را در حق همۀ آنان قبول کند و همین مطلوب می‌باشد.
و این فرموده‌اش: {و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند»} [النساء: 64] در این آیه ذکری از توبه‌کردن (توسط گناهکاران) نشده است و این آیه بر این دلالت دارد که پیامبر هرگاه برای گناهکاران و ظالمان استغفار کند پس خداوند آنان را می‌بخشد و این دلالت دارد بر اینکه شفاعت پیامبر در حق اهل کبائر در دنیا مورد قبول است، پس واجب است که در آخرت هم مقبول باشد». 
🗒 تفسیر مفاتیح الغیب، ج 3، ص، 500.

👈چنانکه می‌بینید، فخر رازی رحمه الله ثابت می‌کند که مومنان جزو کسانی هستند که خداوند بخاطر "مومن بودنشان" از شفاعت شدن آنان راضی است و ثابت می‌کند که خداوند به پیامبرش به عنوان شافع امر به استغفار کردن برای مومنان کرده است و استغفار کردن پیامبر برای مومنانِ گناهکار زمانی معنا می‌یابد که خداوند استغفار پیامبر در حق گناهکاران را قبول کند و آنان را ببخشد، و این همان حقیقت معنای شفاعت است. و ثابت می‌کند که وقتی ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم درود و سلام می‌فرستیم، طبق آیۀ: ﴿فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز به همانند آن برای ما درود و سلام می‌فرستد و ثابت کرد که درود و سلام، همان درخواست رحمت خداوند برای سلام شونده است و طلب رحمت خداوند برای سلام شونده هم، همان درخواست شفاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم برای سلام کننده است. و ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم که در عالم برزخ است سلام می‌کنیم، و رسول خدا که در عالم برزخ است به سلام ما پاسخ می‌دهد، پس ثابت می‌شود که پیامبر صلی الله علیه وسلم هم در دنیا و هم در برزخ، و هم در قیامت برای مومنان دعای خیر و استغفار و شفاعت می‌کند. و این ردی محکم بر نجدیه و مبتدعان در امر توحید و شرک می‌باشد.

👈پس جنس عمل «درخواست شفاعت و طلب استغفار و دعا» عبادت نیست تا اینکه گفته شود اگر از شخصی درخواست شفاعت یا استغفار شد، آن شخص عبادت شده باشد! چراکه اگر عبادت می‌بود، پس باید طبق آیه 64 سورۀ نساء، خداوند به عبادت غیر خودش امر کرده باشد العیاذ بالله!

🌺 خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64]
🌸«و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».

👈طبق این آیه به گناهکاران آموزش داده شده که نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بیایند تا پیامبر برایشان استغفار کند. و اگر طلب دعا و قرار دادن واسطه بین خود و خدا و درخواست شفاعت از آن واسطه، عبادت آن واسطه (که در اینجا همان پیامبر است) محسوب می‌شد، پس چگونه خداوند به عبادت غیر خودش امر می‌کند؟

#مجاهد_دین

۱۳۹۸/۰۲/۲۶

وهابیت شعاریست برای مخالفت با اهل سنت، فریب نخور!



نویسنده: مجاهد دین

به نام خدای خالق تضاد ها؛ خدایی که خوب و بد، سفید و سیاه، هدایت و گمراهی و اختلاف را بوجود آورد تا ما را بوسیلۀ آن آزمایش نماید.
امروز دلم گرفته بود چون پیام‌هایی برایم می‌آمد که مرا همانند نوش دارویی پس از مرگ سهراب می‌دانست. برای همین خواستم آنچه تجربه کردم را بنویسم تا شاید در این راه تاریک چراغی به دست کسی داده باشم.  
چون تو می‌بینی که شخص دغدغۀ دین را دارد، الله و رسولش را از ته دل دوست دارد، به عبارتی دیگر اخلاص بسیار زیادی دارد؛ آمادۀ خدمت کردن به اسلام است، هنوز چیزی یاد نگرفته است، می‌خواهد دین را یاد بگیرد، اما پیش چه کسی می‌رود تا این دین را به او یاد بدهد؟ مساله اینجا مهم می‌شود.
ده دوازده سال قبل را به یاد بیاورید... شک ندارم بسیاری از شما (سلفی جهادی‌ها) همینطور بودند. نوجوانان و جوانانی تر و تازه و پر انرژی و ساده و بدون غل و غش و کلک و ریا، پر از صفا و صمیمیت و پاکی و یک دلی بودیم و عشق الله و رسولش را داشتیم. با چه شور و شوق فراوانی سخنرانی‌های بعضی ماموستایان را می‌شنیدیم که دربارۀ توحید و شرک صحبت می‌کردند. به مسجد می‌رفتیم، آن مسجدهایی که جز چند تا پیر مرد کسی دیگر برای نمازهای فرض نمی‌آمد، اکنون پر شده بود از جوانانی که یکی دو صف را پر می‌کردند. پاهایی به هم چسپیده و شانه‌هایی تراز. البته شیرینی ایمان احساس می‌شد. قلبت به بهشت خوشحال بود و هموراه دوزخ جلوی چشمانت بود و از گناهان کوچک و بزرگ دوری می‌کردی. سواک همراه همیشگی‌ات بود و نشان از سیمای ساده و سنتی‌ات داشت. لباسی سفید و بی آلایش می‌پوشیدی، کمی ‌ریش داشتی و بخاطر زدن آن نزد بقیه برادران سرزنش می‌شدی. اما حقیقتاً کاملاً مبتدی و کاملاً بی‌سواد بودی. جز دو سه تا سخنرانی، و شاید دو سه تا کتاب و مقاله، چیز دیگری نداشتی. این جوانان واقعا اندوخته‌های اسلام بودند، چون در عوض بعضی دیگر از جوانان مشغول دختر بازی و کوچه گردی و ... بودند؛ نماز نمی‌خواندند و به مسجد نمی‌آمدند. ولی ما جوانانی بودیم که دغدغه دین را داشتیم، الله و رسولش را دوست داشتیم، اخلاص داشتیم، اما ... اما حیف که مربّی دلسوزی نداشتیم. افکار نجدی نیز خیلی زیبا و پر زرق و برق و با شعار توحید آراسته شده بود، هر تشنۀ دینی را مجذوب خودش می‌کرد. توحید! اصل هدف انبیا!! اما توحیدی بر اساس تفکر نجدی! ناخودآگاه و بدون اینکه بدانیم، بر اساس تفکر نجدی پرورش یافتیم. چون به ما گفته بودند: «وهابیت شعاریست برای مخالفت با اهل سنت، فریب نخور». و این ملکۀ ذهنمان شده بود، اجازه نمی‌دادیم فریب بخوریم! چون سبقت اذهان خودمان بر افکار جدیدی که در قاموس فکری ما انحراف از توحید بودند، جایی نداشتند

دروغ‌شمار کانالی موسوم به «کانال تخصّصی شُبُهات و ردود»


نویسنده: مجاهد دین

صاحب کانال «کانال تخصّصی شُبُهات و ردود» که گمان می‌کنم دچار اختلال شخصیت خودشیفتگی شده است و مدام خودش را بزرگ و عالم و دانا و لایق می‌پندارد و توهم خود حق پنداری و اهل سنّت محض بودن او را از دیدن حقایق نابینا کرده است، متاسفانه دچار خطاهای فاحش بسیاری می‌شود و هرگز به اشتباهاتش هم اعتراف نمی‌کند!
برای مثال این کانال خودشیفته پیشتر ادعای دروغینی کرده بود و همانند حاطب اللیلی، لیستی از اسامی ‌علمایی مانند ابن رجب حنبلی، ابو عبد الله قرطبی، بیهقی، و ابن عطیه و... آورده بود و به دروغ به آنها نسبت داده بود که منکر سماع اموات هستند! و برای نمونه در این پست  (https://t.me/rad_shobahat/1407)
 ردی کوبنده بر افترای این کانال دربارۀ ابن رجب حنبلی نوشتم. اما حاضر نشد اشتباهش را اصلاح کند و به خطایش اعتراف کند که به دروغ به این علما  (https://t.me/rad_shobahat/1497) حرف بسته بود!

سپس چون من از علمای اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و قرطبی و ابن صلاح و ابن حجر و... دفاع می‌کنم، و تهمت این شیادان در لباس اهل سنّت را از آنها دور می‌کنم که می‌آیند و علمای اهل سنّت را متهم به ارتکاب شرک اکبر می‌کنند، به این خاطر این کانال به اصطلاح تخصصی! که خودشیفته‌ای بیش نیست، از دفاع من از علمای اهل سنّت دردش آمده است و چون با توحید بدعی و خوارجانۀ اینها مخالفت کرده‌ام آمد و من را متهم کرد به اینکه عقیدۀ شرک را بر توحید ترجیح داده ام! سبحان الله!
و به این خاطر ردی کوبنده‌تر بر این تکفیری که بدون هیچ دلیلی من را تکفیر کرد و مشرک دانست و متهم به ترجیح دادن عقیده شرک بر توحید کرد در این پست  (https://t.me/rad_shobahat/1882)  نوشتم. و بعد از آن تحمل عضو بودن من در کانالشان را نداشتند و من را از کانالشان مسدود کردند!!!
👈 نزد این مبتدعان و مقلدان محمد بن عبد الوهاب، هرکسی از علمای اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و... دفاع کند، عقیده شرک را بر توحید ترجیح داده است!! ای اهل سنّت هشیار باشید و متوجه شوید که اینها اهل تقیه هستند، اینها یک قدم قبل از دوله (داعش) هستند. دوله بدون تقیه علمای اهل سنّت را تکفیر می‌کند اما اینها در پشت پرده تکفیر می‌کنند.
▫️البته برایشان واقعا دلسوز هستم چون حکم دیروز من را دارند. هنوز خیلی حقایق هست که بر آنها پنهان مانده است، و مانده تا راهی که من قبلا رفتم و دیدم که بن‌بست بود را بطور کامل طی کنند و سرشان به سنگ بخورد و متوجه منحرف بودن دعوت نجدیه شوند.

اسلام

اسلام یعنی ایمان آوردن به مدلول شهادتین، ایمان به خدا و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبران و بهشت و دوزخ و قیامت و قضا و قدرش. و انجام فرایضی مثل نماز های پنج گانه و گرفتن روزه رمضان و پرداخت زکات و انجام حج در صورت توانش.

همه مسلمانان در این «اسلام» مشترک هستند. و خدا و رسولش به همین اسلام فرا خوانده است. اما متاسفانه اسلام را به هفتاد و چند فرقه تبدیل کرده‌اند و هرکدام برای خودش یک سری چیزها را شرط ایمان و اسلام قرار داده است. و داخل در بحث‌های پیچیده و بیهوده فلسفی و منطقی شده‌اند که حاصل آن هیچ چیزی جز تفرقه و اختلاف نبوده است.

کسی حق ندارد یک مسلمان را که با ایمان آوردن به مدلول شهادتین، به یقین وارد اسلام شده است، را بخاطر ظن وگمان و اختلافات و مسائل مذهبی خودش تکفیر کند. چون یقین اسلام، با شک مذهبی از بین نمی‌رود. اصلا بالفرض ، تو عمل او را بدعت دانستی، پس تو فقط حق داری از عمل او بدت بیاید نه از خودش. نباید بخاطر عمل مخالفت که آن را اشتباه می‌دانی (وچه بسا اشتباه هم نبوده باشد و حق با او بوده باشد) از او برائت کنی.

مسلمانان باید در این برهه از زمان که دشمنان بسیاری دارند، باید خیلی آگاه و هشیار باشند و به اختلافات مذهبی درگیر نشوند. بلکه بر سر مشترکات اسلام با هم متحد باشند.
مردم از اسلام فاصله گرفته‌اند، جنگ تبلیغاتی کفار بوسیله مهواره و اینستاگرام و شبکه های مجازی، خیلی تاثیر بیشتری از جنگ نظامی‌ آنها داشته است. آنها سر دین و ایمان مردم ما را با پنبه بریده‌اند. از درون قلب‌هایشان را سست کرده اند. و کسانی که دنبال اسلام هستند نیز متاسفانه جهان بینی درستی ندارند و بجای اینکه از بالا به این امت و نقشه آن نگاه کنند، جز جلوی پای خودشان را نمی‌بینند و مدام مشغول مخالفت با دیگر مسلمانان اند. اختلاف کردن بر سر مسائل مذهبی با مسلمانان دیگر مذاهب، برای مقلدان حرام است. بیاییم و صفای رفته را به بین مان برگردانیم. بیاییم و دست از اختلاف‌های بیهوده برداریم. بیاییم و با همدیگر در برابر دشمنان مشترکمان متحد باشیم. دشمن اصلی ما کسی نیست که قرآن را مخلوق می‌داند، بلکه دشمن ما کسی است که کلاً قرآن را قبول ندارد. دشمن اصلی ما کسی نیست که دیدار خداوند در قیامت را حسی می‌داند نه نظری، بلکه دشمن اصلی ما کسی است که کلاً قیامت و خدا را انکار می‌کند. دشمن ما کفار یهود و نصاری و سکولارهایی هستند که، هدفی جز تفرقه انداختن در بین مسلمانان و حکومت کردن بر آنان را ندارند، آنها نمی‌خواهند ما متحد باشیم. بیاییم و به این هدف آنها کمک نکنیم. کفار اصلی را رها کردیم و شب و روز مشغول تخریب و دشمنی با همدیگر هستیم در حالی که همگی مسلمانیم! کاش متوجه اهمیت این موضوع می‌شدید و مهربانی را به همدیگر لبخند می‌زدید. کاش نیرو و توانمان را به جای صرف کردن در مسیر تضعیف همدیگر، در مسیر تضعیف دشمنان مشترک و اصلی مان صرف می‌کردیم. خیلی‌ وقتها فکر می‌کنیم که اعمال ما بهترین اعمال و درست ترین و به جا ترین و مناسب ترین اعمال است، در حالی که بدترین اعمال و ضایع کننده ترین اعمال و زیان بار ترین اعمال است.

#مجاهد_دین

عنصری که سجده را به عبادت تبدیل می‌کند، اعتقادی خاص نسبت به سجده‌شونده است و آن، اعتقاد به ربوبیت سجده‌شونده است که علما از آن، به نهایت خضوع و نهایت حب یاد می‌کنند.


نویسنده: مجاهد دین

🔹امام ذهبی رحمه الله دربارۀ سجده تکریم می‌گوید: «ألا ترى الصحابة من فرط حبهم للنبي –صلى الله عليه وسلم- قالوا: ألا نسجد لك؟ فقال: لا، فلو أذن لهم لسجدوا سجود إجلال وتوقير لا سجود عبادة كما سجد إخوة يوسف عليه السلام ليوسف، وكذلك القول في سجود المسلم لقبر النبي صلى الله عليه وسلم على سبيل التعظيم والتبجيل لا يكفر به أصلا بل يكون عاصيا. فليعرف أن هذا منهي عنه وكذلك الصلاة إلى القبر».
🔸ترجمه: «آیا نمی‌بینی که صحابه از فرط محبتشان به پیامبر صلی الله علیه وسلم، گفتند: آیا برایت سجده نکنیم؟ فرمود: نه. و اگر به آنان اجازه می‌داد، پس سجدۀ اجلال و توقیر می‌کردند نه سجدۀ عبادت، همانند سجدۀ برادران یوسف برای یوسف علیه السلام. و همچنین سجده‌کردن شخص مسلمان برای قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم بر سبیل تعظیم و گرامی‌داشتنش، اصلا با آن کافر نمی‌شود بلکه گناهکار می‌شود، و به او یاد داده می‌شود که از چنین سجدۀ تکریمی ‌نهی شده است و نماز به سوی قبر نیز همینطور است».
🗒 معجم الشيوخ، ج 1 ص 73.

🔹ابن الشاط السبتی رحمه الله می‌گوید: «من سجد للأصنام لم يسجد لها لمجرد التذلل والتعظيم بل لذلك مع اعتقاد أنها آلهة وأنها شركاء لله تعالى ولو وقع مثل ذلك مع الوالد أو العالم أو الولي لكان ذلك كفرا لا شك فيه وأما إذا وقع ذلك أو ما في معناه مع الوالد لمجرد التذلل والتعظيم لا لاعتقاد أنه إله وشريك لله عز وجل فلا يكون كفرا وإن كان ممنوعا سدا للذريعة».
🔸ترجمه: «کسی که برای اصنام سجده کند، تنها به مجرد تذلل و تعظیم برای آنان سجده نکرده است، بلکه با این اعتقاد سجده کرده است که آن اصنام، آلهه هستند و شریکان خداوند متعال هستند. و اگر همانند چنین سجده‌ای برای پدر یا عالم یا ولی انجام شود این هم بدون شک کفر است، و امّا اگر سجده یا آنچه که در معنای سجده است را به مجرد تذلل و تعظیم برای پدرش انجام دهد، نه بخاطر اعتقاد به اینکه پدرش إله و شریک خداوند عزوجل است، پس چنین سجده‌ای کفر نیست؛ اگرچه هم بخاطر سد ذریعه ممنوع است».
🗒 أنوار البروق فى أنواع الفروق، ج 2 ص33.

⚡️بعضی‌ها سعی می‌کنند که حقیقت این سجدۀ ملائکه برای آدم و سجدۀ آل یعقوب برای یوسف را تغییر دهند و می‌گویند منظور از سجده، افتادن بر پیشانی بر روی زمین به همانند سجدۀ نماز نیست، بلکه رکوع و خم شدن است! در پاسخ می‌گویم که اولا چنین ادعایی اشتباه است برای اینکه خداوند در کلامش قرآن کریم، با عربی فصیح صحبت می‌کند و هم کلمۀ سجده را می‌شناسد و هم کلمۀ رکوع، و آیا خداوند فصیح‌تر است و در بیان مراد خود تواناتر است یا اینهایی که کلام خداوند را به چیزی دیگر تاویل می‌کنند!
و جالب است که همین‌ها از شدید ترین کسانی هستند که به ظواهر آیاتی که صفات خداوند در آن آمده است چنگ می‌زنند، در آیاتی که الفاظی مانند وجه، قدم، دست، و... برای الله متعال آمده است، می‌گویند حق تاویل این الفاظ وجود ندارد، امّا وقتی که به سجده می‌رسند آن را تاویل می‌کنند تا با عقاید خودشان همسو شود!

🌺خداوند به صراحت فرموده است: ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗا﴾ [يوسف: 100]
🌸«و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند، و (همگی) برای او به سجده افتادند».

▫️کلمه ﴿خَرُّواْ﴾ از خرور آمده و به معنای افتادن است، و وقتی با سجده همراه می‌شود، به معنای سجده‌ای است که شخص بر روی خاک می‌افتد، در حالی که در رکوع، خرور وجود ندارد. پس کسانی که سجدۀ آل یعقوب برای یوسف را به رکوع تاویل می‌کنند، باطل است.

🔹قرطبی رحمه الله می‌گوید: «وَاخْتَلَفَ النَّاسُ فِي كَيْفِيَّةِ سُجُودِ الْمَلَائِكَةِ لِآدَمَ بَعْدَ اتِّفَاقِهِمْ عَلَى أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ سُجُودَ عِبَادَةٍ، فَقَالَ الْجُمْهُورُ: كَانَ هَذَا أَمْرًا لِلْمَلَائِكَةِ بِوَضْعِ الْجِبَاهِ عَلَى الْأَرْضِ، كَالسُّجُودِ الْمُعْتَادِ فِي الصَّلَاةِ».
🔸ترجمه: «و مردم بعد از اتفاق نظرشان بر اینکه سجدۀ ملائکه برای آدم، سجدۀ عبادت نبود، دربارۀ کیفیت سجدۀ ملائکه برای آدم اختلاف کردند و جمهور می‌گویند که این سجده، دستور به ملائکه به گذاشتن پیشانی بر زمین است همانند سجده‌ای که در نماز انجام می‌شود».
🗒 تفسیر القرطبی، ج 1 ص 293.

❓ و اگر بالفرض منظور از سجدۀ آنان، رکوع و خم شدن از کمر باشد، خب مگر رکوع برای خداوند هم جزو عبادات نیست؟
🌺مگر خداوند نمی‌فرماید: ﴿وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّكِعِينَ٤٣﴾ [البقرة: 43]
🌸«و با رکوع کنندگان رکوع کنید».
🌺و به مریم علیها السلام می‌فرماید: ﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّكِعِينَ٤٣﴾ [آل عمران: 43]
🌸«ای مریم! فرمانبر پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع‌کنندگان رکوع کن».

❓آیا در آیه فوق، فرقی بین سجده و رکوع وجود دارد؟

🌺و می‌فرماید: ﴿يَٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَيۡرَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ۩٧٧﴾ [الحج: 77]
🌸«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! رکوع کنید، و سجده کنید، و پروردگارتان را بپرستید، و کار نیک انجام دهید باشد که رستگار شوید».

👈پس کسانی که می‌خواهند با تاویل کردن سجدۀ ملائکه برای آدم و سجدۀ آل یعقوب برای یوسف، از سجده به رکوع فرار کنند، در واقع شبیه فرار کردنشان از چاله به چاه است و توجیهشان بسیار زشت و زننده است. چون می‌خواهند بگویند که سجده عملی است که ذاتاً عبادت است و انجام آن برای غیر خدا، صرف عبادت برای غیر خدا و شرک است، لذا با تاویل سجده ملائکه و آل یعقوب به رکوع، می‌خواهند بگویند رکوع عبادت نیست! در حالی که این تناقضی آشکار است و خداوند در آیات فوق، رکوع را هم عبادت خود می‌داند.

✔️پس تنها چیزی که بین سجدۀ ملائکه برای آدم و برای الله، فرق می‌گذارد، نیّت و اعتقاد سجده برنده نسبت به سجده شوند است، که در سجدۀشان برای آدم، قصد تکریم و بزرگداشت او را داشتند، و در سجدۀشان برای الله، قصد تعبد و تقرب داشتند.

مناط تکفیر بخاطر حکم بغیر ما انزل الله= جحد و استحلال آن است (1)


 نوینسده: مجاهد دین

در این سلسله، اقوال علمای اهل سنّت و جماعت را بیان می‌کنیم که مناط و علّت تکفیر بخاطر حکم بغیر ما انزل الله را، جحد و انکار حکم خدا و استحلال آن قرار داده‌اند. و مجرد حکم بغیر ما انزل الله را کفر کبر ندانسته‌اند.
🔹ابو أحمد الکرجی القصاب (متوفی حدود سال 360 هجری) می‌گوید: «إذا ساووهم في الكمال كانوا مثلهم في الأفعال، وسموا به كفارا وإن عملوا ببعض أفعالهم، ولم يساووهم في جميع صفاتهم كانوا عصاة بذلك الفعل.
فنقول من حكم بضد حكم الله مدعيا به على الله أو جاحدا بما أنزله من أحكامه فهو كافر، لأن من جحد القرآن، وقد شهد الله بإنزاله، أو نسب إليه ما لم ينزله، فقد كذب عليه، ومن كذب عليه لم يرتب بكفره، لقوله تبارك وتعالى: (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ (32)
فسماهم كفارا، فمن كان تاركا لما أنزل الله في أحكامه على هذه الصفة، فقد ساوى من أنزلت فيهم الآيات من اليهود والنصارى واستحق اسم الكفر والظلم والفسق.
ومن حمله حرص الدرهم والدينار، أو بلوغ ثأر، أو شهوة نفس على ترك حكم الله، وهو عالم بعدوانه عارف بإساءته، حذرٌ من سوء صنيعه، مصدق لربه فيما أنزل من الأحكام، شاهد عليها بالحق المفترض عليه العمل به، ولم يساوهم فيها، وهو باق على إسلامه عاص لربه، فأفعاله تستوجب عقوبته إن لم يجد بالصفح عنه...
(تا آنجا که می گوید) وكذلك الكفر قد يكون بالله، ويكون بنعمه. والكفر في اللغة: ستر الحق فيجوز أن يكون الحاكم بغير ما أنزل الله ساترا لأحكامه وهو مسلم، ويكون ساترا لها وهو كافر وتختلف درجات الكفر في صفاقة، الستر ورقته، فيكون الجاحد بالغا أقصى عرضة والعاصي مجامعه في الفعل الظاهر مخالفه في الضمير الباطن فلا يستويان في العقوبة ولا يلتقيان في الدرجة، هذا مالا يذهب على من قصد الحق بنصح واستقامة، وأضرب عن اللجاج والغلبة بباطل الاحتجاج».
🔸ترجمه: «اگر شخص مسلمان، با غیر مسلمانان، در کمال برابر شود و به حد آنان برسد، پس در افعال نیز همانند آنان می‌شود و با انجام آن افعال، کفار نامیده می‌شود. اما اگر بعضی از اعمال کفار را انجام دهند اما در همۀ صفاتی که کفار دارند با آنها برابر نباشد، پس با انجام آن کار فقط گناه کار می‌شود.
پس می‌گوییم: هرکس برضد حکم خداوند حکم کند و ادعا کند این حکم خداوند است ، یا احکام نازل شدۀ خداوند را #جحد کند، پس او کافر است؛ چون هرکس قرآن را جحد کند درحالی که خداوند به نازل شدن آن گواهی داده است، یا چیزی را به خدا نسبت دهد که خدا آن را نازل نکرده است، پس به تحقیق که بر خداوند دروغ بسته است، و هرکس به خداوند دروغ ببندد شکی در کفر او نیست. چنانکه خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ﴿۞فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ٣٢﴾ [الزمر: 32]
«پس چه کسی ستمکار‌تر است از کسی‌که بر الله دروغ ببندد، و سخن راست را چون به سراغ او آمد تکذیب کند؟ آیا در جهنم جایگاهی برای کافران نیست؟!».
اینجا خداوند آنها را کفار نامیده است. پس هرکس بنابر چنین صفتی، حکم نازل شدۀ خداوند را ترک کند، پس با یهود و نصارایی که این آیات دربارۀ شان نازل شده است برابر شده است، و مستحقّ اسم کفر و ظلم و فسق می‌شود.
و اما کسی که بخاطر طمع پول و پاره یا بخاطر غلبه بر دیگران یا بخاطر شهوت نفسش، حکم خداوند را ترک کند، و به تجاوزکاری‌اش عالم و به کار بدش آگاه باشد، و از عملکرد بدش بیم و هراس داشته باشد، و پروردگارش را در احکامی که نازل کرده است تصدیق کند و شهادت بدهد که عمل‌کردن به آن احکام بر او فرض هستند و چیزی را با آن احکام برابر نداند، پس چنین کسی بر اسلامش باقی مانده است و فقط نافرمانی پروردگارش را کرده است، و اگر از کارش دست بر ندارد مستوجب مجازات است...
(سپس در ادامه می گوید) کفر هم اینگونه است، ممکن است کفر نسبت به خداوند باشد، و ممکن است نسبت به نعمت های خداوند باشد. و کفر در لغت: یعنی ستر (پنهان کردن و پوشاندن) حق. پس می‌شود که حکم کننده بغیر ما انزل الله، احکام خداوند را ستر کرده باشد و در عین حال مسلمان هم باشد و نیز ممکن است احکام خداوند را ستر کرده باشد و کافر باشد. و درجات کفر به نسبت زخامت و نازکی ستر، تفاوت پیدا می‌کند. پس ممکن است یکی با تمام قوتّش حکم خدا را جحد کرده باشد، و یک شخص گناهکار نیز تنها ظاهر فعلش با آن شخص جاحد شبیه باشد، و در ضمیر و اندرونش با او مخالف باشد، پس این دو شخص در مجازات یکسان نیستند و در یک درجه نیستند».
🗒 نکت القرآن الدالة علی البيان از أبي أحمد الکرجی القصاب (1/-314).
🔗 شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله دربارۀ ابو احمد الکرجی رحمه الله می‌گوید: «وقال الشيخ الإمام أبو أحمد الكرجي القصاب إمام تلك النواحي علمًا ودينًا». و در جایی دیگر می گوید: «وهو من أجل المشايخ وأعلمهم وله لسان صدق عظيم». بیان تلبیس الجهمیة (1/179-180 (4/271-272) (
#مجاهد_دین

خلاصه‌ای از اقوال محيي السنة، أبو محمد الحسين بن مسعود البغوي (متوفى: 510هـ) دربارۀ شرک مشرکان در ربوبیت


نویسنده: مجاهد دین
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
اکنون به تعبیر بغوی از إله توجه نمایید که چگونه در تفسیر این آیه سخن گفته است، امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ، أَيْ: مِنْ شَرِيكٍ، إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ، أَيْ: تَفَرَّدَ بِمَا خَلَقَهُ فَلَمْ يَرْضَ أَنْ يُضَافَ خَلْقُهُ وَإِنْعَامُهُ إِلَى غيره، ومنع الإله الآخر عن الِاسْتِيلَاءِ عَلَى مَا خَلَقَ. وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ، أَيْ: طَلَبَ بَعْضُهُمْ مُغَالَبَةَ بَعْضٍ كَفِعْلِ مُلُوكِ الدُّنْيَا فِيمَا بَيْنَهُمْ، ثُمَّ نَزَّهَ نَفْسَهُ فَقَالَ: سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».
ترجمه: «{الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست} یعنی: شریکی با او نیست.{(اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد} یعنی: با آنچه که خلق کرده بود یک جا می‌رفت و راضی نمی‌شد که مخلوقاتش با مخلوقات إله‌های دیگر قاطی شوند و نعمت‌هایش به مخلوقات إله‌های دیگر برسد و إله‌های دیگر را از سیطره یافتن بر آنچه که خودش خلق کرده است منع می‌کرد. {و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند} یعنی: بعضی از آنان می­خواست که بر بعضی دیگرشان غلبه یابد همانند رفتاری که پادشاهان دنیا با هم دارند. سپس خداوند خودش را از آن تنزیه نموده و می‌گوید: {الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند}».[1]
این آیه ردی است بر کسانی که الوهیت و عبودیت را از ربوبیت جدا می‌دانند و گمان می‌کنند که مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند امّا در الوهیت مشرک بوده‌اند و گمان می‌کنند که مشرکان برای إله‌هایشان چیزی از صفات ربوبیت قائل نبوده‌اند. در این آیه خداوند از کلمه إله استفاده کرده است و کلمه إله در این آیه در معنای خلق کردن و تصرف و تدبیر امور آمده است. یعنی مشرکانی که برای خداوند فرزند ثابت می‌کردند و آن فرزندها را عبادت می‌کردند و إلهی من دون الله گرفته بودند، به این معناست که إله‌هایشان را شریک خداوند در خالقیت و ملک و تدبیر و ربوبیتش می‌دانستند. چون اگر إله را در این آیه فقط به معنای معبود به کار ببریم، به ضرورت معلوم است که چنین معبودی که به ناحق برای او عبادت شده است نمی‌تواند چیزی را خلق کند چه رسد به اینکه آنچه را خلق کرده است با خود ببرد! و در ذهن مشرکان، إله‌هایشان تنها اصنامی ‌نبودند که بی‌دلیل عبادت شوند، بلکه معتقد بودند شریکان خداوند و فرزندان خداوند و از جنس و عنصر خداوند هستند و این معنای حقیقی إله است؛ نه آنطور که نجدیه إله را تنها به معنای معبود، گرفته‌اند. پس منظور خداوند از إله در این آیه، هم ربوبیت است هم الهیت. و خداوند در رد بر آنان چنین احتجاج می‌کند که اگر به همراه الله، إله دیگری وجود داشت پس هر إلهی آنچه که خودش آفریده است را به سمت خودش می‌برد و إله‌ها با همدیگر بر سر برتری جستن، نزاع می‌کردند که الله از چنین توصیفاتی پاک و منزّه است.
پس کسانی که می‌گویند مشرکان برای إله‌هایشان ربوبیت قائل نبوده‌اند، مخالف با کلام خداوند و حقیقت شرک مشرکان است. و کسی که معتقد به وجود إلهی غیر از الله باشد پس به همان شکل معتقد به ربی غير از الله نیز شده است.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦ [ص: 4-6]
«و آن‌ها به شگفت آمدند که (پیامبر) هشداردهنده‌ای از میان (خود) ‌شان به سوی‌شان آمده است، و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگو است(4) آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیزی عجیبی است(5) و بزرگان (و اشراف) شان، به راه افتادند و گفتند: بروید و بر (عبادت) إله‌هایتان پایدار باشید، بی‌گمان این (دعوت) چیزی است خواسته شده (که شما را گمراه کنند)(6)».
این آیه یکی دیگر از آیات مهمی ‌است که شرک مشرکان در ربوبیت را بیان می‌کند و حقیقت معنای إله در نزد مشرکان را روشن می‌کند. و دیدگاه نجدیه که ادعا می‌کنند مشرکان برای بت‌هایشان هیچ قدرت ربوبیتی قائل نبودند، باطل می‌گردد.
مشرکان از اینکه محمد صلی الله علیه وسلم همه إله‌ها را یک إله قرار داده است تعجب می‌کنند و می‌گویند چطور یک إله برای همۀ خلق کافی است و چطور یک إله صدای همه را می‌شوند و چطور یک إله نیاز و حاجت همه را برآورده می‌کند؟

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...