۱۴۰۰/۰۹/۲۵

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

 

 

♦️چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل تجربه و اهل علم آنها را نصیحت کردند که دور بر ندارین اینها همه جوگیریه و حقیقت قضیه یه چیز دیگست و این دوران شما هم به پایان می رسد و تمام پلهای پشت سر خودتان را خراب نکنین شاید روزی متوجه شدین که قدمی را اشتباه برداشتین...

اما اینان به توجیهات اهل علم هیچ اعتنایی نکردند و به سبب جوگیری و احساسی عمل کردنشون، هر کس را که باهاشون مخالفت می کرد، تکفیر کردند و چون راه پس هم نداشتند همان راه پیش را رفتند تا جایی که نزد امت مطرود شدند و چیزی قابل ذکر از آنها باقی نماند...

 

👈👈اکنون بنده نیز به وهابیان عاذریه توصیه می کنم که جوگیر نشوید و احساسی عمل نکنید و هر مخالف خود را مشرک و قبرپرست ننامید و گمان نکنید که مخالفین شما از اهل سنت و جماعت اشاعره و ماتریدیه که جمهور مسلمین را در طول تاریخ اسلام تشکیل می دهند، عده ای جاهل و بی سروپا هستند که هیچ بهره ای از علم و تقوا ندارند و شما مبتدعان قرن دوازده، نمایندگان تام الاختیار دین الله عزوجل هستید...

 

👈الحمد لله که این حباب پاره شده است و حقیقت قضیه برای همه روشن شده است که شماها نیز مانند اهل غلو و افراط سر و ته یک کرباس هستید و آن روی سکه آنان هستید، و فقط تقیه می‌کنید.

 

هرچند که الحمدلله ما از همان اوایل مردم را آگاه کردیم که فرقه عاذریه نیز، به مانند داعش، فتنه ای دیگر است، همان گونه که از سلف روایت شده (هرگاه فتنه شروع به ظهور کرد در همان وهله اول، اهل علم آن را می شناسند و می دانند که این فتنه است، اما جهال وقتی که فتنه تمام شد و مردم آن را پشت سر گذاشتند متوجه فتنه بودن آن می شوند) که در این وقت دیگر خیلیها قربانی آن شده اند و شاید پشیمانی برای خیلیها فایده ای نداشته باشد.

 

گفته شده که: جولة الباطل ساعة و جولة الحق الي قيام الساعة...

و للباطل جولة و للحق جولات...

و الله عزوجل می فرماید: (كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ)الرعد آیه17

 

برادران عزیز!

برحق ثابت باشید و بدانید که دوران اینان نیز مانند آنان به پایان می رسد...

و خوشا به حال آن که با باد باطل به این سو و آن سو منحرف نمی شود بلکه بر جاده حق ثابت است...

 

اللهم یامقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک

 و اغفر لنا خطایانا

و ارزقنا التقوی و اجعلنا قدوة للمتقين

 

                      مجاهد دین ۱۴۰۰/۸/۳۰

#پژواک_معکوس

 

کاروان تحدی های پلاستیکی صلاح مهدوی!


صلاح مهدوی تحدیی به ماموستا بهروز عزیزی کرد و نام چند تن از علمای اهل سنت مانند النووی و تقی الدین السبکی و ابن حجر الهیتمی ‌و الرملی را ذکر کرد و گفت چه از این علما چه از هر عالم دیگری که امت آنها را قبول دارد بیاورد که آنها گفته باشند که یک عمل، عبادت برای غیر الله محسوب نمی‌شود مگر اینکه حتما باید صفات ربوبیت را در آن قرار داده باشد، و من قبلا در این لینک (https://t.me/rad_shobahat/6345) به تحدیش پاسخ دادم و اقوالی از علمایی که نام برده بود را آوردم که آنها آن اعمالی که صلاح وهابی ذاتا عبادت می‌داند را زمانی عبادت غیر الله دانسته‌اند که مقید به ربوبیت باشد، سپس صلاح مهدوی متوجه شد که تحدیش بسیار بی‌جا بوده و به تحدیش پاسخ داده شده، و با اینکه قسم خورده بود که فایل‌های صوتی‌اش را پاک کند اما در کمال وقاحت و بی‌حیایی بصورت شتر دیدی ندیدی و چراغ خاموش، و کی بود کی بود من نبودم، خودش را به کوچه علی چپ زد! و نه معذرت خواهی کرد و نه فایل‌های صوتی‌اش را حذف کرد! و مدت‌ها از ترس آن تحدی به غیبت صغری پیوست و تا اینکه جدیدا دوباره برگشته و این بار همان تحدی اش را به شکل دیگری مطرح می‌کند و می‌گوید که ماموستا بهروز عزیزی و نیز عثمان نابلسی نویسنده کتاب الروية الوهابیه، مرجئه هستند و سجده برای بت را کفر نمی‌دانند مگر اینکه همراه با اعتقاد قلبی باشد و می‌گوید اهل سنت اجماع را بر کفر بودن سجده بر بت نقل کرده‌اند، و مجددا به ماموستا بهروز عزیزی، و عثمان نابلسی دروغ بسته و گفته است که آنها همانند مرجئه سجده برای بت را کفر نمی‌دانند و به دروغ به آنها نسبت داده که آنها معتقد اند که حتما باید در قلبش اعتقاد به ربوبیت بت داشته باشد تا اینکه سجدۀ او برای بت کفر محسوب شده باشد! و مجددا تحدی می‌کند که یک نفر از علمای اهل سنت را بیاورد که سجده برای بت را کفر ندانسته باشند مگر اینکه همراه با اعتقاد به ربوبیت باشد! اما این بی‌حیا با تغییر دادن تحدی اش فقط بیشتر از پیش خودش را رسوا کرده و بیشتر در باتلاقی که گیر افتاده است غرق می‌شود، چراکه هم ماموستا بهروز عزیزی در کتاب‌ها و مقالاتش مانند کتابش: «حکم سجود برای غیر الله از دیدگاه علمای اسلام»، قید نیت تعبد برای یک مخلوق را در کنار اعتقاد به ربوبیت و إلهیت آن مخلوق ذکر کرده است و گفته است که سجده برای بت (و نه غیر بت) در ظاهر حکم کفر را دارد بدون اینکه حکم کفر او متوقف بر دانستن نیت و اعتقاد ساجد باشد، و هم عثمان نابلسی در کتابش، سجده برای بت را مطلقا کفر دانسته است بدون اینکه همانند مرجئه آن را به استحلال قلبی ربط داده باشد. و این شخص اینقدر به خودش زحمت نداده که سخنان کسی که نقدش می‌کند را به درستی بخواند. و به او شدیدا توصیه می کنم که هرچه دوست دارد و صحیح می‌پندارد را بگوید منتها راست و چپ برایش تحدی نکند چون تحدی کردن مسئولیت دارد! 

جناب صلاح مهدوی، تا کی می‌خواهی به دروغ‌ها و افترائات و تهمت‌ها و کج فهمی‌هایت ادامه بدهی؟


#مجاهد_دین 

رد بر صلاح وهابی در مساله حکم سجده برای بت و غیر بت (2)

 

 

👈صلاح مهدوی در فایل اول صوتی‌اش به نام: «موضوع: مناط(سبب) تکفیر کسی که برای مانند بت و خورشید و ماه و .... سجده می‌برد»، در دقیقه 27:32 می‌گوید: امام بو قع قع قاعی بغدادی (همان عبدالقاهر بغدادی) می‌گوید که ابن الروندی و بشر مریسی گمان کردند که سجده بر بت کفر نیست بلکه دلالت بر کفر دارد.

 

و سخن عبدالقاهر بغدادی در الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية (ص 193) چنین است: «كَمَا قَالَ ابْن الروندى فى ان الْكفْر هُوَ الْجحْد والانكار وزعما ان السُّجُود للصنم لَيْسَ بِكفْر وَلكنه دلَالَة على الْكفْر».

 

▫️سپس صلاح مهدوی از این سخن عبدالقاهر بغدادی چنین نتیجه می‌گیرد و چنین به او نسبت می‌دهد که او و علما گفته‌اند که سجده برای بت، بخاطر نفس عمل سجده کفر است نه بخاطر اینکه برای بت انجام شده است! و بین این دو، تفاوت بسیار واضحی وجود دارد که صلاح مهدوی یا بخاطر فرط جهالتش متوجه تفاوت آن نشده است، و یا متوجه تفاوتش شده است اما بر سخن او و دیگر علما تلبیس نموده است، و ثبوت هر یک از این دو احتمال برای او کافی است تا تنبیه شود و درس عبرت بگیرد و دیگر در چنین مسائلی با جهلش دخالت نکند.

 

▫️و چنانکه مشاهده می‌کنید، عبدالقاهر بغدادی دربارۀ حکم سجده برای بت حرف می‌زند، نه دربارۀ نفس عمل سجده. چون سجدۀ تکریم و تحیت برای غیر بت مانند پدر و مادر نیز وجود دارد که تنها حرام است و کفر نیست.

 

و اهل سنت و جماعت، تنها زمانی با گناهان کبیره تکفیر می‌کنند که آن را استحلال نموده باشد، اما اموری مانند دشنام دادن به الله متعال، و یا سجده برای بت، فقط حرام نیست بلکه کفر و ناقض اسلام است و اهل سنت برای اموری که کفر و ناقض اسلام هستند، بر خلاف اموری که فقط حرام هستند، استحلال قلبی را شرط نمی‌دانند. و دشنام دادن فی نفسه کفر نیست بلکه دشنام دادن به الله است که دشنام دهنده را کافر می کند، اما دشنام دادن دو نفر در خیابان به همدیگر، کفر نیست بلکه نهایتا حرام است. و سجده نیز همینطور، سجده فی ذاته عبادت نیست بلکه چون برای الله انجام می شود عبادت است و اگر برای بت که شریک الله در ربوبیت و إلهیت قرار داده شده است انجام بشود نیز عبادت بت و کفر و شرک محسوب می شود اما اگر برای پدر و مادر انجام بشود، پس فقط حرام است، نه کفر و شرک.

 

رد بر صلاح وهابی در مساله حکم سجده برای بت و غیر بت (1)


بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا وأرزقنا اجتنابه. اما بعد:

 

متاسفانه صلاح مهدوی وهابی با جهلی که دارد، نمی‌داند توحید و مفهوم عبادت چیست و حتی اقوال علمایی که نقل می‌کند را نیز نمی‌فهمد و اوهام و برداشت‌های ناصواب خودش را به علمای اهل سنت نسبت می‌دهد و به راستی که لو سکت الجاهل لزال الخلاف، اما این تازه به دوران رسیده‌هایی که رسوخی در دین ندارند با سطحی نگری و کج فهمی‌شان دست به تحریف و تخریب عقاید و تکفیر و تبدیع مسلمین زده‌اند.

▫️صلاح وهابی در فایل اول صوتی‌اش به نام: «موضوع: مناط(سبب) تکفیر کسی که برای مانند بت و خورشید و ماه و .... سجده می‌برد»، دقیقه 9:30 با فهم اشتباه خودش، می‌گوید نویسندۀ کتاب الروية الوهابیه، عثمان النابلسی، عقیدۀ مرجئه را داشته و اینکه او گفته است: سجده برای بت در ظاهر کفر نیست بلکه بخاطر این کفر است که دلالت بر کفر قلبی‌اش دارد!!!

درحالی که دروغ می‌گوید و این یکی از ده ها دروغ اوست که به علما نسبت داده است، و آنقدر دروغ گفته است که می‌شود او را کذاب نامید. و چنانکه در ادامه خواهد آمد، عثمان النابلسی اصلا و ابداً چنین چیزی نگفته است! و وقتی اینها قرآن می‌خوانند اما از حنجرۀ شان پایین تر نمی‌رود، پس به همین منوال، سخن علما را نیز نمی‌توانند به درستی بفهمند.

 

 ▫️ صلاح وهابی در این فایل صوتی‌اش، اقوالی از علما مانند ابن حجر هیتمی‌ و عبدالقاهر بغدادی می‌آورد که آنها گفته‌اند که سجده برای بت بخاطر نفس و ذات عمل سجده، کفر است! در حالی که این کذاب به آن علما دروغ بسته است و آنها چنین چیزی نگفته‌اند، و سپس از سخنی که آن علما نگفته‌اند و بلکه به آنها دروغ بسته است، نتیجه گرفته که سجده، خودش ذاتا عملی کفری و عبادی است و برای هرکسی انجام بشود، چه برای بت باشد چه برای غیر بت، کفر و شرک است اگرچه اعتقاد به ربوبیتش هم نداشته باشد!

 

▫️در حالی که نه نویسندۀ کتاب الروية الوهابیه آنچه که مرجئه گفته‌اند را گفته است و نه سخن آن علمایی که از آنها نقل قول کرده است در تایید عقیدۀ خوارجانه و وهابیت اوست.

 

شناخت ماهیت و حقیقت دعوت صلاح مهدوی و همفکرانش


💢👈از حدود بیست سال پیش که ندای توحید خوارج و شرک نامیدن اسباب در میان مسلمانان به عموم و در دیار محبوب ما بالأخص سر داده شد.

به سبب این دعوت نامبارک ضمیر بعضی از مسلمانان، مقداری متأثر از شعار توحید پوشالین آنان شد و به بهانۀ شرک بودن واسطه و اسباب، از اسباب تقرب به پروردگار خود دور شدند.

و قلب‌های خود را به تکفیر و تبدیع موحدان گره زدند.


و الحمد لله مفاسد این دعوت نامبارک را جز در بعضی مناطق محدود از دیار محبوبمان نمی‌بینیم.


اما در مقابل این گمراهان دعوت‌کننده به توحید خوارج، همیشه افرادی هستند که به اصلاح فطرت‌ها برخیزند، و به دور از شهرت و مقام، مردمانی که بر این بدعت خوارج اصرار دارند را به راه راست دعوت ‌کنند:

﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا  إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ﴾ [هود: 29] 


همانا آنها وارثان انبیا هستند و به سبب آن‌ها نور و هدایت در میان مردم منتشر می‌شود

با حجت‌های قاطع و مستند شده با آیات قرآن و احادیث و اقوال جمهور علما و امامان اسلام. 

و تفاسیری متفق علیه از آیات مبارک قرآن 

و تصحیح معانی کلماتی که وهابیت با مظلوم‌نمایی آن را تحریف نموده

و برملا کردن چهرۀ حقیقی دعوت خوارجانۀ آنان که بر روی خودشان برچسب یاوران توحید زده‌اند!

حال آنکه کم سن و سال و تازه ‌به دوران رسیده هستند و از راسخان در دین نیستند.

و با فهم اشتباهشان به جنگ با آیات صریح قرآن و احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده‌اند.


واقعا اینان با چه دلیلی اینگونه با تمام توان مسلمانانی که شهادتین می‌گویند و جز الله را رب و مالک و نافع و ضار حقیقی و بالاستقلال نمی‌دانند، متهم به شرک و فریادخواهی از غیرالله می‌کنند و می‌خواهند مسلمانانی که توحیدشان با یقین ثابت شده است را با هر ظن و گمانی از دایرۀ توحید خارج کنند، و در مقابل با تمام توان، توحید ربوبیت و اسماء و صفات را برای مشرکان صدر اسلام که الله متعال آنها را مشرک نامیده است ثابت ‌کنند؟


آنان طبقاتی دارند:

عده‌ای از وهابیان با توهم اصلاح افراط موجود در بعضی از تکفیری‌های وهابی مانند داعش، در منجلاب تشکیک فرو رفتند. 


عده‌ای دیگر که، به همانند داعش شهامت عمل به عقیده‌شان و تکفیر علمای اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و... را نداشتند، به سمت فرقۀ باطل عاذریه میل پیدا کردند و از اعوان و انصار دسته‌ی اول شدند.


عده‌ای دیگر از سر جهل به مفهوم و معنای دعوت باطل آن‌ها و به سبب جهل به دین و حسن ظن نسبت به آن‌ها طوطی‌وار کلامشان را تکرار می‌کنند.


عده‌ای دیگر نیز همچنان درحال مشاهده صراع حق با این دو دسته‌ هستند و هنوز منتظر پیروزی یکی بر دیگری هستند تا به دسته‌ی پیروز بپیوندند.



اما الله متعال همیشه عده‌ای را برای حفظ دین خود از میان مسلمانان برمی‌گزیند تا دعوت واقعی اسلام را به گوش مردمان برسانند.

دعوتی که در آن انحراف خوارج از مفهوم عبادت، که شعار توحید سر می‌دهند و می‌گویند باید تنها و تنها از الله متعال کمک خواست اما بخاطر جهلشان، اخذ اسباب را شرک و عبادت غیر الله می‌نامند، را تصحیح کنند.



خوانندۀ گرامی! 

جرم خوارج که خود را موحد و مسلمانان را مشرک می‌نامند این است که:

مسلمانان را بخاطر اخذ اسباب شرعی به این متهم می‌کنند که معتقد به یکتابودن الله که آنها را خلق کرده و رزق می‌دهد، نیستند!

و جرمشان این است که اخذ هرگونه واسطه و سبب و وسیله‌ای را برابر با اتخاذ شریکی برای الله می‌دانند و با جهل مرکبشان آنان را مشرک می‌نامند! و بر مسلمانان افترا می‌بندند که آنها عبادت‌ها را همه و همه برای تنها معبود برحق قرار نداده‌اند!


خوانندۀ گرامی!

هر انسانی روز قیامت خود به تنهایی در محضر پروردگارش حضور می‌یابد، و هیچ مدافعی آنجا ندارد.

پس شایسته است که در آیات واضح قرآن تدبر کرده و احادیث صحیح پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را قانون قرار داده تا همانند خوارج سفهاء الأحلام و حدثاء الأسنان نشود که قرآن می‌خوانند اما از حنجرۀشان پایین‌تر نمی‌رود و آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را بر مسلمانان تطبیق می‌دهند و به نام توحید به جنگ با مسلمانان موحد می‌روند، و به این شکل فکر می‌کنند که بهترین اعمال را انجام می‌دهند اما از خسارتمند ترین مردمان می‌شوند.

به قرآن و سنت چنگ بزنید و فریب خوارجی که شعارشان توحید است اما از فهم توحید بیگانه هستند را نخورید که می‌خواهند توحید صحیح را از شما بگیرند و به جای آن جنس تقلبی را تحویلتان دهند.


👈البته این اصلا به معنای تکفیر خوارج نیست بلکه بنده با این کوتاه سخن خواستم تا مفاد دعوت اینان را توضیحی دهم تا مردم از آن بر حذر باشند.


باشد که این سخنان مایه‌ بیداری و خیر شوند.


#پژواک_معکوس

آری تو یک وهابی هستی!


صلاح مهدوی می‌گوید: «اگر نهی از عبادت غیر الله... و نهی از صرف انواع عبادات برای تنها معبود بر حق... و امر به صرف تمام عبادات مانند دعا و ذبح و نذر و استعاذه و سجده و خوف و رجاء و ... برای تنها معبود برحق... و متوجه کردن قلبها به صاحب کون و کائنات... و اعلام برائت از مشرکین و مبتدعین و اعلام تأييد موحدين و اهل سنت، وهابیت و وهابی گریست... ای مردم همه بشنوید که من وهابیم و افتخار میکنم به وهابی بودنم».


می‌گویم: آری به اعتراف خودت تو یک وهابی هستی، و نه فقط یک وهابی! بلکه یکی از سفهاء الأحلام از نوخوارج معاصر هستی که قرآن می‌خوانند اما از حنجرۀ‌شان پایین تر نمی‌رود.

برای اینکه هنوز نمی‌دانی که عبادت به چه معناست، و از اینکه تعریفی جامع و مانع از عبادت ارائه بدهی و به تناقضاتی که در تعریفت از عبادت وجود دارد پاسخ بدهی، عاجز و ناتوان هستی و مثل چرخ توی گِل گیر کرده‌ای! بلکه تو تنها اوهام و خیالاتی دربارۀ مفهوم عبادت داری حال آنکه الله متعال دلیل و سلطانی برای آن نازل نکرده است، و چیزهایی را عبادت قرار داده‌ای که حقیقتا در نزد الله متعال، عبادت نیست، و همانند اسلافت ذوالخویصره و ابن ملجم مرادی و حرقوص و... مفهوم جدیدی از شرک‌ورزی به الله و از عبادت اختراع کرده‌ای سپس اعمالی که عبادت نیستند را طبق بدعتت، عبادت قرار می‌دهی، و همانطور که اسلافت، برای مثال علی رضی الله عنه را متهم به شرک و عبادت غیر الله کردند و به شهادت نیز رساندند، تو نیز مسلمانان اهل سنت و جماعت را متهم به شرک و عبادت غیر الله می‌کنی. و برای جهالتت همین بس که نمی‌دانی تفاوت سبب با رب چیست و در تناقضاتی افتادی که سبب را هرجا دلت خواست از شریک بودن الله خارج می‌کنی و هرجا دلت خواست سبب را شریک الله می‌نامی در حالی که سبب، در هر حال سبب است نه رب و إله. و برای خوارج بودنت همین بس که سجده را بدون هیچ قید و شرطی، عبادت قرار داده‌ای در حالی که اگر کسی برای پدر و مادرش سجده کند، او را عبادت نکرده است، بلکه برایش تعظیم و احترام گذاشته است، که در شریعت ما سجدۀ تکریم و تعظیم، فقط حرام است؛ در حالی که در شرایع پیشین حرام هم نبود بلکه مباح بود، همانند سجدۀ برادران یوسف برای یوسف علیه السلام، و همانند سجدۀ ملائکه برای آدم علیه السلام و... و این ثابت می‌کند که عملی مانند سجده جز با اعتقاد به رب و إله بودن سجده شونده، به عبادت تبدیل نمی‌شود. پس ما می‌گوییم که سجده برای غیر الله اگرچه هم با اعتقاد به ربوبیت سجده شونده همراه نباشد، اما همچنان حرام است، و به همین ترتیب طواف و ذبح و خوف و رجاء و دعا و نحو اینها نیز جز با اعتقاد به ربوبیت و إلهیت کسی که این اعمال برایش انجام می‌شود به عبادت تبدیل نمی‌شوند. پس ما نگفته‌ایم که عبادت برای غیر الله جایز است تا توی سفیه بیایی و به مخالفانت چنین نسبت بدهی که آنها عبادت برای غیر الله را جایز می‌دانند، بلکه ما گفته‌ایم که این اعمال مطلقا عبادت نیست، و فقط با اعتقاد به ربوبیت و إلهیت آن موجودی که این اعمال برایش انجام می‌شود عبادت خواهد بود، و در غیر این صورت سجده و ذبح و طواف برای غیر الله اگرچه هم رب و إلهش نداند اما همچنان حرام است و ما نگفته‌ایم حلال و جایز است، بلکه گفته ایم بخاطر چیزی که حرام است و هنوز به درجه عبادت و شرک ورزی نرسیده است، مردم را متهم به کفر و شرک و عبادت غیر الله نکنید. اما امثال شما کج فهمان این اعمال را مطلقا عبادت دانسته و مسلمانان را بخاطر ارتکاب حرام، متهم به کفر و شرک و عبادت غیر الله کرده‌اید و این همان عقیده خوارج است و بلکه بدتر از عقیده خوارج است چراکه خوارج با کبائر تکفیر می‌کردند اما وهابیت که نوخوارجان معاصر هستند و آپدیت جدیدی از خوارج قدیم هستند، با مستحبات نیز تکفیر می‌کنند!

پس لقب دادن خودت به اهل سنت و به موحد، چیزی از گمراهی‌هایت را پنهان نمی‌کند، توحیدت پلاستیکی و قلابی و پوشالی و توخالی است و بلکه خودت به شرک سزاوارتر هستی. و با توجه به اینکه به وهابی بودنت افتخار می‌کنی، پس از این به بعد تو را با عنوان صلاح وهابی خطاب خواهم کرد تا بیشتر مفتخر شوی!

والحمدلله رب العالمین 


#مجاهد_دین

به من بگو چه می‌گذرد...؟


حدود چند سال است که کانال‌های معلول بسیاری در دفاع از وهابیت و رد اهل سنت، مشغول دویدن حلزونی شده‌اند. با دیدن آنچه در اینترنت و حتی بعضی از مناطق اهل سنت ایران می‌گذرد، حقیقتی را نمی‌توان انکار کرد، آن هم اینکه بر خلاف گذشته که سیاست ترور و تقتیل و تفجیر اهل سنت و علمایشان توسط وهابیان حاکم بود، امروزه سیاست تکفیر و تبدیع حاکم شده است(!) و کوشش وقف این شده که از شخصیت‌هایی که به دروغ نام سنی را با خود یدک می‌کشند، علیه فعالین اهل سنت و عقاید آن استفاده کنند و از آنجا که خود از سودبخش‌بودن چنین روشی گفته‌اند، پس انگیزه هم صد در صد موجود است و از زور و زر برای آن مایه می‌گذارند.


ابتدای قصه را آقای فتی المصطفی (که بعد از فرار از مناظره فتی الفراری لقب گرفت) شرح می‌دهد. او بر این باور است که چون وهابیان ایران توانایی علمی این را ندارند که علیه علمای اهل سنت ایران، وارد عمل شوند، برای همین در توجیه ضعف علمی‌شان دست به تخریب شخصیتی زده و به متهم نمودن آنان به "شیعه بودن"، پناه برده است و می‌گوید: «اگر یک سنی اشعری یا ماتریدی، وهابی را نقد کند، پس حتماً از سوی شیعه حمایت می‌شود یا به شیعیان گرایش دارد»! در حالی که قرن‌هاست که عقاید اهل سنت اشاعره مدوّن و معلوم است و عقیدۀ جمهور مسلمانان در طول تاریخ و در سرزمین‌های پهناور اسلامی بوده است؛ بدون اینکه شیعه هیچ تاثیر مثبت یا منفی‌ای بر روی آن داشته باشد، پس آقای فراری چه در آستین دارد تا این معضل را حل و فصل کند؟ او معتقد است که: «خط مقدم مبارزه با عقاید اهل سنت باید با نام خود اهل‌ سنت پایه‌ریزی شود»، و باید بشارتش داد که این اتفاق افتاده و وهابیانی ظهور کرده‌اند که نام اهل سنت را بر روی خودش گذاشته و در بین اهل سنت نفوذ کرده و عقاید وهابیت را به نام اهل سنت ترویج می‌کنند، و البته کسی که از درایت عوام کوچه و بازار هم محروم نمانده باشد، با قدری تأمل درمی‌یابد که سیاستی اقتصادی‌تر و بی‌خطرتر از این وجود ندارد.


ناگفته نماند که آقای فراری کاشف این عنصر نیست و بی‌شک نخبگان طبقۀ اهل سیاست پیش از همه به فکر چنین کاری افتاده‌اند. شیخ ابوخمپاره دولولی -خذله الله- در یادداشتی گفته بود که: «یکی از بهترین راه‌ها برای مقابله با نفوذ اهل سنت اشاعره در جهان اسلام، نشر آثار کلامی و تفسیری و تبدیعی متکلمان وهابی و به ویژه آثار معاصرین آنان است» و باید در واقع به دنبالِ نمود این سخنان گشت و مصادیقش را برشمرد.


در اینجا به یاد ابوسلواها افتادم که در مقام آموختن چگونگی مبارزه با اهل سنت با زبان حالش می‌گویند: «من بارها به دوستان می‌گم، مطالب تند مانند تکفیر نووی و ابن قدامه و ابن حجر و... و مشرک دانستن آنها را اگر ما خودمون مطرح کنیم، متهم به مخالفت با اهل سنت می‌شیم، که این خلاف هدف است و واقعاً هم همینطوریه. ولی اگر ما اسلحه را به دست ح.فرجی در آن‌ورِ مرز، و دیگر کاربران مجهول مجازی مانند فتی المصطفی بدیم و اونها شلیک کنند، و ما خودمون در حاشیۀ امن باشیم، پس هم به هدفمون رسیدیم، و هم اینکه متهم نشدیم و لذا من بارها هم توصیه کردم به دوستان، مطالب تند را بدید به آنها یا کانال‌های مجهول تا منتشر نمایند».

و فتی الفراری در تکمیل این پازل، علمای اهل سنت مانند نووی، قرافی، سبکی، ابن حجر، سیوطی، قسطلانی و... را صراحتاً مشرک می‌نامد آنجا که از او سوال شد که استغاثه كنندگان اهل سنت مشركند يا مسلمان؟ در پاسخ گفت: «مشرک هستند چون فاعل شرک هستند. حجت بهشون برسه کافر هستند»!


به خاطر دارم که چند وقت پیش فردی که خود را اهل سنت می‌دانست مرا نسبت به وهابیت بدگمان و تندرو دانست -با آنکه به تطرف شهره دارند و به آن متهم هستند-، اما همان شخص نسبت به امامان اهل سنت و جماعت اشاعره بسیار تند و متصلب می‌نمود و راهی برای تبدیع و تکفیر می‌جست، درحالی که جنایات وهابیان را انکار نمی‌کرد و بلکه از «بارک الله فیک» وهابیان دلشاد می‌شد، با آنکه بر اساس مذهب وهابیه، عبادات اهل سنت بالکل باطل است و حتی محمد بن عبدالوهاب -بنیانگزار مکتب وهابیه و پدر داعش- معتقد بود که اهل سنت چه شهادتین بگویند و نماز و روزه و دیگر عبادت‌ها را انجام بدهند و چه انجام ندهند، یکسان است و به حالشان توفیری نمی‌کند و کافر و مشرک و حلال الدم و المال هستند.


اگر زمانی شنیدید که بسیاری از وب‌سایت‌ها و کانال‌هایی که برچسب سلفی، پیرو سلف صالح، علمای توحید و نحو اینها بر خود دارند، و در پوشش رد الحاد، جوانان اهل سنت را جذب گروه و کانال‌های مروج وهابیت می‌کنند، بدانید که یا از طلاب و دانش‌آموختگان مدارس دینی آل سعود بوده‌اند و یا تحت نظر و با امکانات مالی آنها فعالیت می‌کرده‌اند، پس این یادداشت را به خاطر بیاورید.


خادم الشريعة المطهرة: مجاهد دین


#پژواک_معکوس 

استعاذه به مخلوق و قید ربوبیت

 هداية الخوارج في تصحیح الکوارث

 

 

قسمت یازدهم:

(استعاذه به مخلوق و قید ربوبیت)

مقدمه

بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا وأرزقنا اجتنابه. اما بعد:

صلاح مهدوی، در مقاله‌ای به نام: «یکی از دلایل قوی بر باطل بودن مقید کردن شرک به عقیده ربوبیت و یا مستقل بودن» به زعم خودش، دلایلی قوی (!!) از اقوال علما می‌آورد که آنها استعاذه به مخلوق را مطلقا شرک دانسته‌اند بدون اینکه آن را مقید به عقیدۀ ربوبیت یا مستقل بودن آن کسی که به او پناه برده شده است دانسته باشند! و سعی کرده چنین نشان بدهد که او پیرو آن علمایی است که از آنان نقل قول کرده است، و اينكه مخالفان او چیز جدیدی را آورده‌اند! در حالی که:

اولا: قول عالم، دلیل و حجت محسوب نمی‌شود! بلکه دلیل و حجت شرعی، قال الله و قال الرسول است. و بر این اساس او دلیلی در این مقاله‌اش نیاورده است تا اینکه بخواهد دلیلش قوی یا ضعیف باشد! بلکه فقط اقوالی از علما را نقل کرده است و چنانکه معلوم است، اقوال علما دلیل شرعی محسوب نمی‌شود.

ابن قیم رحمه الله در مدارج السالكين (2/439) می‌گوید: «وَمَنْ أَحَالَكَ عَلَى غَيْرِ أَخْبَرَنَا وَحَدَّثَنَا فَقَدْ أَحَالَكَ: امّا عَلَى خَيَالِ صُوفِيٍّ، أَوْ قِيَاسِ فَلْسَفِيٍّ. أَوْ رَأْيِ نَفْسِيٍّ. فَلَيْسَ بَعْدَ الْقُرْآنِ وَأَخْبَرَنَا وَحَدَّثَنَا إِلَّا شُبَهَاتُ الْمُتَكَلِّمِينَ. وَآرَاءُ الْمُنْحَرِفِينَ، وَخَيَالَاتُ الْمُتَصَوِّفِينَ، وَقِيَاسُ الْمُتَفَلْسِفِينَ. وَمَنْ فَارَقَ الدَّلِيلَ، ضَلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ. وَلَا دَلِيلَ إِلَى اللَّهِ وَالْجَنَّةِ، سِوَى الْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ. وَكُلُّ طَرِيقٍ لَمْ يَصْحَبْهَا دَلِيلُ الْقُرْآنِ وَالسُّنَّةِ فَهِيَ مِنْ طُرُقِ الْجَحِيمِ، وَالشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ».

ترجمه: «و کسی که تو را به چیزی غیر از «به ما خبر داد» و «به ما حدیث گفت» حواله کند، پس تو را یا به خیال صوفیانه یا قیاس فلسفیانه یا رأی شخصی حواله کرده است. پس بعد از قرآن و «به ما خبر داد» و «به ما حدیث گفت»، چیزی وجود ندارد جز شبهات متکلّمین و آرای منحرفین و خیالات متصوّفین و قیاس متفلسفین. و هرکسی از دلیل جدا شود، پس از راه راست گمراه شده است. و دلیلی به سوی الله و بهشتش جز کتاب و سنّت وجود ندارد. و هر طریق و راهی که دلیل قرآن و سنّت با آن نباشد، پس آن راه، از راه‌های دوزخ و شیطان رانده شده است».

و ابن تیمیه رحمه الله در مجموع الفتاوی (20/209) می‌گوید: «وَلَا يَجِبُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ تَقْلِيدُ شَخْصٍ بِعَيْنِهِ مِنْ الْعُلَمَاءِ فِي كُلِّ مَا يَقُولُ وَلَا يَجِبُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ الْتِزَامُ مَذْهَبِ شَخْصٍ مُعَيَّنٍ غَيْرِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي كُلِّ مَا يُوجِبُهُ وَيُخْبِرُ بِهِ بَلْ كُلُّ أَحَدٍ مِنْ النَّاسِ يُؤْخَذُ مِنْ قَوْلِهِ وَيُتْرَكُ إلَّا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ».

ترجمه: «برای کسی از مسلمانان جایز نیست که از شخص معینی از علما در تمام آنچه که می‌گوید تقلید کند و بر کسی از مسلمانان واجب نیست که به مذهب شخص معینی غیر از رسول الله صلی الله علیه وسلم در تمام آنچه که واجب می‌داند و از آن خبر می‌دهد، ملتزم باشد، بلکه هر کسی از مردم سخنش پذیرفته می‌شود و ترک می‌شود مگر رسول الله صلی الله علیه وسلم».

دوما: اقوال آن علمایی که آورده است بر آنچه که صلاح مهدوی ادعا کرده است دلالت ندارد، بلکه صلاح مهدوی، آنچه در ذهنش داشته است را بر آن اقوال تحمیل کرده است. چنانکه اثبات آن در ادامه خواهد آمد.

سوما: اگر در اقوال آن علمایی که آورده است قید «ربوبیت» ذکر نشده باشد، پس به همان شکل قید، «مرده» یا «زنده» بودن مخلوق، یا «حاضر» و «غایب» بودن مخلوق و یا قید پناه گرفتن در چیزی که طبق تقسیم‌بندی وهابیت «فیما یقدر علیه غیر الله» و «فیما لا یقدر علیه إلا الله» است نیز ذکر نشده است، در نتیجه اگر صلاح مهدوی، به آن اقوال استناد کند و بگوید قید ربوبیت در آنها وجود ندارد، ما نیز همین را مقابله به مثل کرده و می‌گوییم در آن اقوالی که آورده است، قید «زنده» و «حاضر» و «ما یقدر علیه غیر الله» نیز وجود ندارد و در نتیجه ملزم می‌شود که قبل از هرکسی خودش را طبق آن اقوال تکفیر کند و مشرک بداند، چون مسلّماً خودش نیز از سرما، به گرمای بخاری پناه می‌برد، و از گرما به باد کولر پناه می‌برد و از گرسنگی به غذا پناه می‌برد و از سگی که دنبالش بیوفتد به بالای درخت پناه می‌برد و ... و بخاری و کولر و غذا و درخت و ... همه مخلوقاتی هستند که انسان بطور طبیعی در زندگی‌اش به آنها پناه می‌برد. پس اگر صلاح مهدوی بگوید طبق آن اقوالی که از علما نقل کرده است، استعاذه به مخلوق بدون قید ربوبیت شرک است، پس باید طبق همان اقوال این استعاذه‌هایی که خودش انجام می‌دهد را نیز شرک بداند؛ چرا که این قیودی که به آن معتقد است مانند «زنده»، «حاضر»، «فیما یقدر علیه غیر الله» نیز در آن اقوال وجود ندارد!

چهارما: اگر صلاح مهدوی دست به تاویل آن اقوالی که نقل کرده است بزند و بگوید خیر، منظور آن علما این نبوده که استعاذه به مخلوقی که زنده و حاضر باشد و در توانش باشد، شرک است، می‌گویم: پس ما نیز اقوال آنها را تاویل می‌کنیم و می‌گوییم منظور آنها استعاذه به مخلوقی که برایش ربوبیت و استقلالیت قائل باشد بوده است. ابائکم تجر وبائنا لا تجر؟! و اگر گفتید تاویل شما باطل است، ما نیز می‌گوییم تاویل شما باطل است!

پنجما: از همان علمایی که صلاح مهدوی از آنها نقل قول کرده است، اقول دیگری آورده‌ام که ثابت می‌کند منظور آنها از شرک بودن استعاذه به مخلوق، در واقع استعاذه‌ای بوده که در آن، شخصِ پناه‌برنده، اعتقاد به ربوبیت و استقلالیت آن مخلوقی که به او پناه برده است داشته باشد، و به این شکل صحت تاویل ما و اشتباه بودن تاویل صلاح مهدوی که در بند چهار ذکر شد ثابت می‌شود، چون هم به زنده و حاضر به عنوان سبب، استعاذه کرده‌اند، و هم به مرده و غایب. در نتیجه ثبوت قید ربوبیت برای شرک شدن استعاذه به مخلوق در اقوال آن علما، مانند خورشید در وسط روز نمایان می‌شود.

توحید ناقصی که آن روی دیگرش تجویز شرک است!

 

 

▫️یکی از سخنان خطرناک ابن تیمیه رحمه الله این است که معتقد است مشرکان وقتی معبودانشان را به دعا می‌خوانند، پس معبودانشان در چیزهای کم و حقیر، می‌توانند به آنها نفع برسانند و فقط در چیزهای بزرگ مانند باراندن باران یا برداشتن عذاب، ناتوان هستند!

در حالی که الله متعال نفی مطلق رساندن هرگونه نفع و ضرری توسط إله‌های باطل مشرکان می‌کند،

 

🌺و می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ١٣ إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ  وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ  وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ١٤﴾ [فاطر: 13-14]

«کسانی را که به جای او می‌خوانید (هم‌وزن) پوست نازک هستۀ خرما مالک نیستند(13) اگر آن‌ها را بخوانید (صدای) خواندن شما را نمی‌شنوند، و (به فرض) اگر بشنوند به شما پاسخ نمی‌دهند، و روز قیامت شرک شما را انکار می‌کنند، و هیچ‌کس مانند (الله) آگاه خبردارت نمی‌کند».

 

🌺و می‌فرماید: ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا  وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ٧٦﴾ [المائدة: 76]

«بگو: آیا چیزی را به جای الله می‌پرستید که دارای سود و زیانی برای شما نیست؟! و الله شنوای داناست».

 

🌺و نفع و ضرر نرساندن آنها را دلیل بر إله نبودن آنان دانسته است و می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ  فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ١٩٤﴾ [الأعراف: 194]

«بی‌گمان آن‌هایی را که غیر از الله می‌خوانید، بندگانی همچون شما هستند، پس آن‌ها را بخوانید، اگر راست می‌گویید، پس باید (دعای) شما را اجابت کنند».

 

🌺و می‌فرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا٥٦﴾ [الإسراء: 56]

«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که به جای او (إله خود) می‌پندارید، بخوانید، پس آن‌ها نه می‌توانند بلا (و مشکلی) را از شما دورسازند، و نه تغییر دهند».

 

🌺و می‌فرماید: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ  لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ٢٢﴾ [سبأ: 22]

«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که غیر از الله (إله خود) می‌پندارید، (به فریاد) بخوانید، (آن‌ها) هم‌وزن ذره‌ای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آن‌ها یاور و پشتیبانی ندارد».

 

👈اما در کمال شگفتی، ابن تیمیه می‌گوید که این معبودان باطل مشرکان، در امور حقیر و کم و کوچک می‌توانند به فریاد عابدانشان برسند و خواسته‌های آنها را در آن امور کوچک برآورده کنند! درحالی که الله متعال می‌فرماید که به اندازۀ قطمیری نیز مالک هیچ نفع و ضرری نیستند!

🔹چنانکه ابن تيميه در اقتضاء الصراط المستقیم (2/224) می‌گوید: «ومن رحمة الله تعالى أن الدعاء المتضمن شركا كدعاء غيره أن يفعل أو دعائه أن يدعو الله ونحو ذلك لا يحصل به غرض صاحبه ولا يورث حصول الغرض شبهة إلا في الأمور الحقيرة فأما الأمور العظيمة كإنزال الغيث عند القحوط وكشف العذاب النازل فلا ينفع فيه هذا الشرك ».

🔸ترجمه: «و از رحمت خداوند متعال این است که آن دعا و به فریاد خواندنی که دربرگیرندۀ شرک است، مثلا غیر خدا را می‌خواند تا کاری برایش انجام دهد، یا غیر خدا را می‌خواند تا او خدا را برایش بخواند، و امثال اینها، جز در اموری حقیر و کوچک، خواستۀ صاحبش را برآورده نمی‌گرداند، اما در امور بزرگ مانند باراندن باران در خشک‌سالی یا برداشتن عذابی که نازل شده است، پس در چنین اموری این شرک نفعی نمی‌رساند».

 

▫️کأنه می‌گوید شریکانی که مشرکان برای الله قرار می‌دهند در امور حقیر و کوچک به عابدانشان نفع می‌رسانند! آیا چنین فهمی از توحید، صحیح است؟ اگر مخالفان ابن تیمیه چنین سخنی می‌گفتند فقط خدا می‌داند که وهابیان چقدر آنها را متهم به تجویز و تصحیح شرک می‌کردند!

 

▫️و اصلا اگر معبودان باطل، بتوانند در امور حقیر و کوچک نفع و ضرر برسانند، پس همین را مشرکان عرب دست آویزی قرار می‌دادند و به نزد محمد صلی الله علیه وآله وسلم می‌آمدند و می‌گفتند ما معبودانمان را در امور حقیر صدا زدیم و آنها خواسته‌های ما را در آن امور حقیر و کوچک برآورده کردند و در نتیجه سخن الله در قرآن اشتباه بوده است که گفته است معبودان ما بطور مطلق فاقد هرگونه نفع و ضرری هستند!!! العیاذ بالله.

 

پس وقتی که حقیقت معنای عبادت را درک نکنی، به همین شکل دفاعت از توحید نیز ناقص خواهد بود و باعث گفتن چنین شطحیاتی می‌شود!

💡نکته: اگر منظور ابن تیمیه این باشد که الله متعال خودش اذن داده تا آن معبودان باطل در آن امور حقیر، نفع و ضرر برسانند و چنین قدرتی را به آنان تفویض کرده است، پس این که عذری بد تر از گناه می‌شود! چون چگونه الله متعال اجازه می‌دهد که معبودان باطل مستقل از او در امور حقیر نفع و ضرر برسانند؟

 

و اگر منظور ابن تیمیه این باشد که الله متعال معبودان باطل مشرکان را بصورت مستقل از خودش بر آن امور حقیر قادر نساخته است بلکه از باب سببیت آنها را قادر می‌سازد، و در نتیجه اگر در آن امور حقیر و کوچک، سببا از آنها چیزی بخواهد، الله آن اخذ اسباب را شرک قرار داده است!

▫️می‌گویم: پس باید درخواست همان امور حقیر و کوچک از زندگان و حاضران نیز شرک باشد چراکه زندگان و حاضران نیز موجودی غیر از الله هستند و مستقل از الله مالک نفع و ضرر نیستند بلکه فقط سبب هستند و حکماً شامل آیات فوق الذکر می‌شوند. پس در هردو حالت، زنده و مرده را سبب دانسته و آنچه درخواست کرده است نیز حقیر بوده است و فاعل و خالق آن نفع و ضرر را الله دانسته است، در نتیجه ملزم می‌شوید که هرگونه درخواست کوچک و حقیری که زندگان از یکدیگر می‌کنند را نیز شرک بدانید.

 

درک توحید و یکتا بودن الله، بسیار شیرین است و لذت توحید و یکتاپرستی را کسی می‌چشد که مفهوم توحید و عبادت را با عقل و فهمش درک کند و بداند که چرا الله یکتا است، اما کسی که مفهوم توحید و مفهوم عبادت را نامفهوم نامعقول بداند و بگوید عقل نمی‌داند که مثلا چرا فلان عمل، عبادت است و به این شکل عقل خودش را از درک توحید محروم کند و خودش را پشت تبعیت از نقل پنهان کند و بخاطر تعطیل کردن تعقل، نقل را نیز نتواند فهم کند، و نهایتاً در حد روخوانی، نقل را بفهمد، و به این شکل حکمت و علت توحید و عبادت را نفهمد، پس چنین کسی هرگز از توحید و یکتاپرستی لذتی نخواهد برد و هرگز به حقیقت توحید نخواهد رسید بلکه توحیدش ظاهری و توخالی و خوارجانه است.

 

و اگر هرکس ادعای توحید می‌کرد و مخالفش را به شرک متهم می‌کرد پس ادعایش درست می‌بود، پس باید ادعای خوارج زمان صحابه رضی الله عنهم نیز صحیح می‌بود چون هم به ظاهر قرآن «إن الحکم إلا لله» استناد می‌کردند و هم صحابه را متهم به ارتکاب شرک کردند و هم در عقیده‌شان بسیار تند و سفت و سخت بودند و یقین داشتند که فهمشان نیز از توحید صحیح است و فهم صحابه اشتباه!

 

#مجاهد_دین

روح میت، می‌تواند به عنوان سبب، به زندگان نفع و ضرر برساند.


آیا قبل از وهابیت، امامی که مسلمانان بر امامتش اتفاق نظر دارند، چنین ادعایی کرده که ارواح مردگان به عنوان سبب نمی‌توانند نفع و ضرری به زندگان برسانند؟ اگر هست لطفا نقل قول کنید.


بعضی از نفع و ضررهایی که میت می‌تواند به عنوان سبب، به زندگان برساند:


1- روح میت می‌تواند زنده را اذیت نماید:

🔹در معرفة الصحابه از أبي نعیم الأصبهاني (4/500) از عمارة بن حزم آمده که گفت: «رَآنِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى قَبْرٍ، فَقَالَ: انْزِلْ مِنْ أَعْلَى الْقَبْرِ، لَا تُؤْذِي صَاحِبَ الْقَبْرِ وَلَا يُؤْذِيكَ».

🔸ترجمه: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مرا بر روی قبری دید و فرمود: از روی قبر پایین بیا، صاحب قبر را اذیت نکن تا او نیز تو را اذیت نکند». 

▫️و احمد و الطبرانی و الحاکم نیز روایتش کرده اند.


2- روح میت می‌تواند لشرکیان را شکست بدهد

🔹ابن القیم در کتابش الروح (ص 102) گفته است: «وَقد تَوَاتَرَتْ الرُّؤْيَا فِي أَصْنَاف بنى آدم على فعل الْأَرْوَاح بعد مَوتهَا مَا لَا تقدر على مثله حَال اتصالها بِالْبدنِ من هزيمَة الجيوش الْكَثِيرَة بِالْوَاحِدِ والاثنين وَالْعدَد الْقَلِيل وَنَحْو ذَلِك وَكم قد رئى النَّبِي وَمَعَهُ أَبُو بكر وَعمر فِي النّوم قد هزمت أَرْوَاحهم عَسَاكِر الْكفْر وَالظُّلم فَإِذا بجيوشهم مغلوبة مَكْسُورَة مَعَ كَثْرَة عَددهمْ وعددهم وَضعف الْمُؤمنِينَ وقلتهم».

🔸ترجمه: «و بی‌گمان از خواب‌های اصناف گوناگون بنی آدم به تواتر رسیده که ارواح بعد از مردنشان کارهایی انجام می‌دهند که در زمان اتصالشان به بدن، قادر به انجام همان کار نبوده‌اند، منجمله شکست دادن لشکریان زیادی، آن هم با یک و یا دو و یا تعداد کمی ‌‌از ارواح، و نحو آن. و بارها پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در خواب دیده شده که ابوبکر و عمر به همراه او بوده‌اند و ارواح آنان، سربازان کفر و ظلم را شکست داده‌اند و به این شکل لشکریانشان مغلوب شده و شکست خورده است با اینکه نیروی انسانی و تجهیزات جنگی‌ کفار بیشتر بوده و مومنان ضعیف و کمتر بودند».


3- روح میت، درمان بیماری را توصیف می‌کند و جواب مسائل مشکل را می‌دهد.

🔹امام ابن القیم در کتابش الروح (ص 69) می‌گوید: «وَأما من حصل لَهُ الشِّفَاء بإستعمال دَوَاء رأى من وَصفه لَهُ فِي مَنَامه فكثير جدا وَقد حَدَّثَنى غير وَاحِد مِمَّن كَانَ غير مائل إِلَيّ شيخ الْإِسْلَام ابْن تَيْمِية أَنه رَآهُ بعد مَوته وَسَأَلَهُ عَن شَيْء كَانَ يشكل عَلَيْهِ من مسَائِل الْفَرَائِض وَغَيرهَا فَأَجَابَهُ بِالصَّوَابِ. وَبِالْجُمْلَةِ فَهَذَا أَمر لَا يُنكره إِلَّا من هُوَ أَجْهَل النَّاس بالأرواح وأحكامها وشأنها وَبِاللَّهِ التَّوْفِيق».

🔸ترجمه: «اما کسانی که بوسیلۀ استفاده‌کردن از دوایی که توصیف آن دوا را در خواب به آنها گفته باشند و با آن دوا، شفا یافته باشند، پس بسیار زیاد هستند. و بسیاری از کسانی که به سمت شیخ الاسلام ابن تیمیه مائل نبودند برایم تعریف کرده‌اند که آنها او را بعد از وفاتش در خواب دیده‌اند و از او دربارۀ بعضی از مسائل فرایض و غیر اینها که برایشان مشکل شده بود، سوال کرده‌اند و شیخ الاسلام هم جواب صحیح را به آنها داده است. و در کل این موضوع را جز کسی که جاهل‌ترین مردم نسبت به ارواح و احکام و حالات آن باشد، انکار نمی‌کند. وبالله التوفیق».


4- روح میت می‌تواند به دنیا برگردد و مردم را به باریدن باران بشارت دهد

 الطبری در تاریخش (2/151) بصورت مرفوع از عبد الله بن أبي بکر تخریج کرده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «قد مر جعفر البارحة في نفر من الملائكة له جناحان مختضب القوادم بالدم يريدون بيشة أرضا باليمن».

🔸ترجمه: «دیشب جعفر را همراه تعدادی از ملائکه دیدم که دو بال داشت و بال‌هایش با خون رنگ شده بود و داشتند به بیشه‌ای در سرزمین یمن می‌رفتند».

▫️و ابن عساکر از ابن عباس بصورت مرفوع روایتش کرده است چنانکه در جامع الأحادیث از السیوطی آمده است.


🔹و این حدیث از طرف علی بن ابی طالب نیز روایت شده است، در جامع الأحادیث از السیوطی (14/200) آمده است: «عرفت جعفرا فى رفقة من الملائكة يبشرون أهل بِيشَة بالمطر» (ابن عدى، وابن عساكر عن على)

🔸ترجمه: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: جعفر را که در بین تعدادی از ملائکه بود شناختم که اهل بیشه‌ای را به باریدن باران بشارت می‌دادند». (ابن عدی و ابن عساکر از علی روایتش کرده‌اند).


#مجاهد_دین 



فطرت آدمی ‌بر توحید استوار است نه بر شرک

 

 میرزا محمد قادری در کانالش با استناد به آیۀ 22 یونس، از رشید رضای وهابی نقل می‌کند که گفته است: «در این آیه و امثال آن، آشکارا بیان شده مشرکین هنگامی‌که سخت گرفتار می‌شدند و رشته‌های امیدشان همه پاره می‌شد جز خدا را به یاری نمی‌خواندند ولی افراد بیشماری از مسلمانان این زمان هنگام مصیبت‌ها نیز تنها از مردگانی همچون بدوی و رفاعی و دسوقی و گیلانی و متبولی و أبی سریع و... که از شمار به در هستند، یاری می‌جویند و عمامه به سرهایی از دانشگاه الأزهر را می‌بینی که آن مردم را به شرک تشویق می‌کنند و برای توجیه کردن آن اسم‌هایی مانند توسل، می‌تراشند چه که خود نیز از اوقاف و نذور آن مردگان چیزی نصیبشان می‌شود».

 

▫️و به یاری الله متعال در پاسخ به این مفتون می‌گویم: الله متعال بنی آدم را بر توحید فطرت نهاده است نه بر شرک، و انسان‌هایی که در آسایش و فراخی، از فطرتشان دور شده و برای الله شریک قرار داده‌اند، در هنگام سختی و تنگنا به همان فطرتی باز می‌گردند که الله متعال در وجودشان قرار داده است و از شرک ورزی دست کشیده و خالصانه رو به الله یکتا می‌کنند. و این فطرت توحیدی در انسان به هیچ وجه از نسلی به نسل دیگر و از زمانه‌ای به زمانۀ دیگر قابل تغییر و تبدیل و تحویل نیست. از آدم پدر آدمیان تا آخرین انسان روزی زمین همگی بر فطرت توحید قرار دارند؛

 

🌺چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ٣٠﴾ [الروم: 30]

«پس روی خود را با حق‌گرایی (و اخلاص) به سوی دین آور، فطرت الهی است، که (الله) مردم را بر آن آفریده است، دگرگونی در آفرینش الله نیست، این است دین استوار، و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند».

 

🌺و می‌فرماید: ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا٤٣﴾ [فاطر: 43]

«پس هرگز برای سنت (و شیوۀ) الله تغیری پیدا نمی‌کنی و هرگز درطرز کار الله دگرگونی نمی‌یابی».

 

▫️و آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که بیان می‌دارد که مشرکان در هنگام تنگنا و سختی و ناامید شدن از معبودان و شریکانی که برای الله قرار می‌دادند، خالصانه تنها به الله یکتا رو می‌کنند و از شرک دست می‌کشند، چنانکه می‌فرماید:

 

🌺﴿وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ٣٣﴾ [الروم: 33]

«و هنگامی‌که (رنج و) زیانی به مردم برسد پروردگار‌شان را می‌خوانند، (و توبه‌کنان) به سوی او باز می‌گردند، سپس هنگامی‌که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، ناگاه گروهی از آنان به پروردگارشان شرک می‌آورند».

 

مفهوم شفاعت شرکی و غیر شرکی نزد امام فخر رازی رحمه الله

 

 آقای خالد عزیزی ما که خسته شدیم اینقدر این شبهۀ تکراری و سست شما را پاسخ بدهیم. و شما نیز متاسفانه مثل طوطی فقط آن را تکرار می‌کنی؛ بدون اینکه یک بار هم که شده پاسخی به نقدی که بر شبهه‌ات وارد شده است بدهی. مرد مومن، خانه‌ات آباد، لطفاً به پاسخ و اعتراضی که به شبهه‌ات داده شد پاسخ بده و تناقضات را برطرف کن و لطفا اعضای کانالت را نادان و کم‌هوش تصور نکن، آنها سخنان را با یکدیگر مقایسه می‌کنند و از قوی‌ترینشان پیروی خواهند کرد. پس دست از کورانه راه رفتن در این بیراهه بردار. عبرتی بگیر و کمی ‌تحقیق کن. حق را بپذیر اگرچه از زبان مخالفت باشد تا رستگار دنیا و آخرت شوی.

 

من در این لینک (https://t.me/rad_shobahat/1737) قبلا مفصل این قول امام فخر رازی: «أَنَّهُمْ وَضَعُوا هَذِهِ الْأَصْنَامَ وَالْأَوْثَانَ عَلَى صُوَرِ أَنْبِيَائِهِمْ وَأَكَابِرِهِمْ، وَزَعَمُوا أَنَّهُمْ مَتَى اشْتَغَلُوا بِعِبَادَةِ هَذِهِ التَّمَاثِيلِ، فَإِنَّ أُولَئِكَ الْأَكَابِرَ تَكُونُ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه تَعَالَى، وَنَظِيرُهُ فِي هَذَا الزَّمَانِ اشْتِغَالُ كَثِيرٍ مِنَ الْخَلْقِ بِتَعْظِيمِ قُبُورِ الْأَكَابِرِ، عَلَى اعْتِقَادِ أَنَّهُمْ إِذَا عَظَّمُوا قُبُورَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَكُونُونَ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه» را شرح و توضیح دادم:

 

اینکه منظور فخر رازی از شفاعت، فقط و فقط، شفاعت نافذ و بدون نیاز به اذن الله است، و تنها در این صورت است که شفاعت‌کننده را با درخواست شفاعت، عبادت کرده است، وگرنه خود امام فخر رازی رحمه الله، مجرد درخواست دعا و شفاعت از مردگان را شرک ندانسته است، بلکه تنها اعتقاد به شفاعت نافذ شافع و تاثیر گذاشتن شافع در ارادۀ الله را شرک دانسته است، چنانکه می‌گوید:

🔹«إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ: 255] فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى اللَّهِ إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ، وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ، فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».

🔸ترجمه: «آن قوم (مشرکان) دربارۀ اصنامشان می‌گفتند که آن‌ها شفیعان ما نزد الله هستند و می‌گفتند که آن‌ها نزد الله برای ما شفاعت می‌کنند بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند و به همین خاطر خداوند متعال این عقیدۀ‌شان را با این فرموده‌اش رد کرد: {کیست که در نزد او شفاعت کند مگر با اجازه او؟} پس این دلالت دارد بر اینکه آن مشرکان معتقد بودند که بر خداوند واجب است که شفاعت آن اصنام را قبول کند و این نوعی اطاعت‌شدن و پذیرفته شدن است و خداوند این اطاعت‌شدن را با این فرموده‌اش نفی کرده است: {برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود}».

🗒 التفسیر مفاتیح الغیب، ج 27، ص، 504.

🔹و می‌گوید: «إن الإنسان إذا ذهب إلى قبر إنسان قوي النفس كامل الجواهر شديد التأثير ووقف هناك ساعة وتأثرت نفسه من تلك التربة -وقد عرفت أن لنفس ذلك الميت تعلقا بتلك التربة أيضا-، فحينئذ يحصل لنفس هذا الزائر الحي ولنفس ذلك الميت ملاقاة بسبب إجتماعهما على تلك التربة، فصارت هاتان النفسان شبيهتين بمرآتين صقيلتين وضعتا بحيث ينعكس الشعاع من كل واحدة منهما إلى الأخرى. فكل ما حصل في نفس هذا الزائر الحي في المعارف البرهانية والعلوم الكسبية والأخلاق الفاضلة من الخضوع لله والرضا بقضاء الله ينعكس منه نور إلى روح ذلك الميت، وكل ما حصل في نفس ذلك الإنسان الميت من العلوم المشرقة والآثار القوية الكاملة ينعكس منه نور إلى روح هذا الزائر الحي، وبهذا الطريق تصير تلك الزيارة سببا لحصول المنفعة الكبرى والبهجة العظمى لروح الزائر ولروح المزور. وهذا هو السبب الأصلي في شرعية الزيارة، ولا يبعد أن تحصل فيها أسرار أخرى أدق وأغمض مما ذكرنا، وتمام العلم بحقائق الأشياء ليس إلا عند الله».

🔸ترجمه: «بی‌گمان وقتی که انسان به‌سوی قبر انسانی که نفسی قوی و جوهری کامل و تاثیری شدید دارد می‌رود و ساعتی آنجا می‌ایستد و نفسش از آن تربت (و زیارتگاه) متاثر می‌شود -و پیشتر توضیح دادیم که نفس آن میت به آن تربت تعلق و ارتباط دارد- پس در این هنگام برای آن زائرِ زنده و برای نفس آن میت، ملاقاتی به سبب اجتماعشان بر سر آن تربت حاصل می‌گردد و این دو نفس شبیه دو آینۀ صاف می‌شوند که به نحوی قرار گرفته‌اند که شعاع هریک از آنها به دیگری منعکس می‌شود. و به این شکل هر آنچه که در نفس این زائرِ زنده از معارف برهانی و علوم کسبی و اخلاق فاضله مانند خضوع برای خدا و رضا به قضای او حاصل شده است، از آن (معارف و علوم و اخلاق) نوری به سمت روح آن میت انعکاس می‌یابد. و نیز هر آنچه که از علوم آشکارا و کامل برای آن انسان میت حاصل گشته است، از آن نوری به سمت روح آن زائر زنده انعکاس می‌یابد. و به این طریق این زیارت سببی برای به دست آمدن منفعتی بزرگ و بهجت و سروری عظیم برای روح زیارت کننده و روح زیارت شونده می‌شود، و این همان سبب اصلی در تشریع زیارت است. و بعید نیست که در این زیارت، اسرار دیگری که دقیق‌تر و پنهان‌تر از آنچه ذکر کردیم هستند نیز حاصل شود و علم کامل به حقایق اشیاء تنها نزد الله متعال است».

🗒 مطالب العالیه ج 7 ص 162.

 

🔹و نیز می‌گوید: «فَكَذَلِكَ كَلُّ رُوحٍ لَمَّا لَمْ تَتَوَجَّهْ إِلَى خِدْمَةِ أَرْوَاحِ الْأَنْبِيَاءِ الْمُطَهَّرِينَ، لَمْ تَنْتَفِعْ بِأَنْوَارِهِمْ، وَلَمْ يَصِلْ إِلَيْهَا آثَارُ تِلْكَ الْأَرْوَاحِ الْمُطَهَّرَةِ الْمُقَدَّسَةِ».

🔸ترجمه: «به همان شکل هر روحی که به سوی خدمت‌گذاری ارواح انبیای مطهر متوجه نشود، پس از انوار آنان بهره‌مند نخواهد شد و آثار آن ارواح پاک و مقدس به او نخواهد رسید».

🗒 مفاتیح الغیب، ج 17 ص 269.

 

🔹و نیز می‌گوید: «فَإِنَّهُ لَا يَبْعُدُ أَنْ يَحْصُلَ لِلنَّفْسِ الْمُفَارِقَةِ تَعَلُّقٌ بِهَذَا الْبَدَنِ حَتَّى تَصِيرَ كَالْمُعَاوِنَةِ لِلنَّفْسِ الْمُتَعَلِّقَةِ بِذَلِكَ الْبَدَنِ عَلَى أَعْمَالِ الْخَيْرِ فَتُسَمَّى تِلْكَ الْمُعَاوَنَةُ إِلْهَامًا؟».

🔸ترجمه: «بعید نیست آن نفسی که از بدنش جدا شده است تعلقی به بدن آن انسانی که شبیه اوست داشته باشد تا اینکه تبدیل به یاری دهنده‌ای بر اعمال خیر برای آن نفسی که به آن بدن تعلق دارد می‌شود و این معاونت و یاری دادن، الهام نامیده می‌شود».

🗒 مفاتیح الغیب ج 31 ص 31.

🔹و جواز -و بلکه مقبول بودن- درخواست دعا و شفاعت مومنان از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بعد از وفاتش را با استناد به آیات قرآن ثابت می‌کند و می‌گوید: «أنه تعالى أمر محمدا بأن يستغفر لكل المؤمنين والمؤمنات... وإذا كان كذلك ثبت أن محمدا صلى الله عليه وسلم استغفر لهم ، وإذا كان كذلك ثبت أن الله تعالى قد غفر لهم ، وإلا لكان الله تعالى قد أمره بالدعاء ليرد دعاءه فيصير ذلك محض التحقير والإيذاء ، وهو غير لائق بالله تعالى ولا بمحمد صلى الله عليه وسلم فدل على أن الله تعالى لما أمر محمدا بالاستغفار لكل العصاة فقد استجاب دعاءه ، وذلك إنما يتم لو غفر لهم ولا معنى للشفاعة إلا هذا... ثم أمرنا بتحية محمد صلى الله عليه وسلم حيث قال : ( ياأيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليما ) [ الأحزاب : 56 ] الصلاة من الله رحمة ، ولا شك أن هذا تحية ، فلما طلبنا من الله الرحمة لمحمد عليه الصلاة والسلام وجب بمقتضى قوله : ( فحيوا بأحسن منها أو ردوها ) [ النساء : 86 ] أن يفعل محمد مثله وهو أن يطلب لكل المسلمين الرحمة من الله تعالى ، وهذا هو معنى الشفاعة ، ثم توافقنا على أنه عليه الصلاة والسلام غير مردود الدعاء ، فوجب أن يقبل الله شفاعته في الكل وهو المطلوب ... قوله تعالى : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) [ النساء : 64 ] وليس في الآية ذكر التوبة ، والآية تدل على أن الرسول متى استغفر للعصاة والظالمين فإن الله يغفر لهم ، وهذا يدل على أن شفاعة الرسول في حق أهل الكبائر مقبولة في الدنيا ، فوجب أن تكون مقبولة في الآخرة».

🔸ترجمه: «خداوند متعال به محمد امر کرده که برای همۀ مردان و زنان مومن استغفار کند... پس ثابت می‌شود که محمد صلی الله علیه وسلم برای آنان استغفار می‌کند و اگر چنین باشد پس ثابت می‌شود که خداوند متعال آنان را می‌بخشد. وگرنه چنین می‌شد که خداوند متعال پیامبر را به دعا کردن امر کرده تا دعایش را رد کند! و چنین کاری نهایت تحقیر و اذیت کردن می‌باشد و چنین چیزی نه لایق خداوند متعال است و نه محمد صلی الله علیه وسلم. پس این آیه بر این دلالت دارد که خداوند متعال هنگامی‌که محمد را به استغفار برای همۀ گناهکاران امر می‌کند، به تحقیق دعایش را اجابت می‌کند و زمانی چنین کاری به نهایت خودش می‌رسد که آنان را ببخشد و شفاعت هم معنایی جز این ندارد... و این فرموده‌اش: {و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند»} [النساء: 64] در این آیه ذکری از توبه‌کردن (توسط گناهکاران) نشده است و این آیه بر این دلالت دارد که پیامبر هرگاه برای گناهکاران و ظالمان استغفار کند پس خداوند آنان را می‌بخشد و این دلالت دارد بر اینکه شفاعت پیامبر در حق اهل کبائر در دنیا مورد قبول است، پس واجب است که در آخرت هم مقبول باشد».

 

👈چنانکه مشاهده می‌کنید شفاعت‌گری و دعای خیر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بعد از وفاتش برای مومنان را ثابت می‌کند و رفتن به زیارت قبور صالحان را جایز دانسته و امدادهای روحانی آنها برای زائر را ثابت می‌کند. در نتیجه ثابت می‌شود که منظور او از شفاعت در این کلامش: «أَنَّهُمْ وَضَعُوا هَذِهِ الْأَصْنَامَ وَالْأَوْثَانَ عَلَى صُوَرِ أَنْبِيَائِهِمْ وَأَكَابِرِهِمْ، وَزَعَمُوا أَنَّهُمْ مَتَى اشْتَغَلُوا بِعِبَادَةِ هَذِهِ التَّمَاثِيلِ، فَإِنَّ أُولَئِكَ الْأَكَابِرَ تَكُونُ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه تَعَالَى، وَنَظِيرُهُ فِي هَذَا الزَّمَانِ اشْتِغَالُ كَثِيرٍ مِنَ الْخَلْقِ بِتَعْظِيمِ قُبُورِ الْأَكَابِرِ، عَلَى اعْتِقَادِ أَنَّهُمْ إِذَا عَظَّمُوا قُبُورَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَكُونُونَ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه»، شفاعتی نافذ همانند شفاعت یک شریک نزد شریک دیگرش است، و نه مطلق شفاعت.

 

▫️امیدوارم که شامل حال این آیه نشوی که الله متعال می‌فرماید: ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ٤٦﴾ [الحج: 46]

«بی‌گمان چشم‌های (ظاهر) نا‌‌‌بینا نمی‌شود، و لیکن دل‌هایی که در سینه‌هاست، نابینا می‌شود».

 


رجوع ماموستایان سلفی وهابی، از وهابیت به اهل سنت

در این چهار پنج سال گذشته تا جایی که فقط من خبر دارم و شنیدم، حداقل 30 ماموستا فقط در میان کردزبانان وجود دارد که قبلا دارای تفکرات سلفی وهابی بودند و از آن رجوع کرده‌اند. و مناطق دیگر ایران از غیر کردزبانان نیز بماند! و آنچه دیگر برادران می‌دانند و من خبر ندارم نیز بماند!

و توجه کنید که من از ماموستا حرف می‌زنم نه از عوام مردم.

از جمله :

ماموستاعبدالحمید عالی


 (https://t.me/wasatyat/8996)ماموستا محمد علوی


 (https://t.me/rad_shobahat/5790)ماموستا بهروز عزیزی


 (https://t.me/tawasolkhelfist)ماموستا سرباز محمد حسن


 (https://t.me/rad_shobahat/3607)ماموستا عبدالرحیم حسین پور 


و... 


و اکنون از وهابیان می‌خواهیم که آنها نیز در این چهار پنج سال گذشته، اسم دو سه ماموستا نام ببرند که در گذشتۀشان اشعری بوده باشند و اما اکنون وهابی شده باشند!


گشتم نبود، نگرد نیست! 


در عوض می‌توانید اسم صدها نفر از سفهاء الأحلام را نام ببرید که آنها را وهابی تکفیری و داعشی کرده‌اید که ماموستایان و عوام مسلمانان را تکفیر و تبدیع کرده و به قتل رسانده‌اند و جامعه را به فساد کشانده‌اند و زنده‌ها که سهل است مرده‌ها نیز از دستشان در امان نمانده و به تکفیر امامان و علمای قدیم اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و سیوطی و... نیز پرداخته‌اند! آری این است ثمرۀ دعوت وهابیت‌تان. قطع الله نسلکم یا کلاب النار.


#مجاهد_دین 

عبارت: «الاستواء معلوم، والكيف مجهول» از امام مالک بن انس رحمه الله ثابت نیست.

 

 

▫️ابن تیمیه رحمه الله حدود پنجاه بار در تالیفاتش این عبارت را از امام مالک بن انس رحمه الله نقل کرده که گفته است: «الاستواء معلوم، والكيف مجهول» و منظورش از این عبارت این است که معنای ظاهری استوا، اینکه قرار گرفتن حسی بر فوق یک چیز است، معلوم است و کیفیت ظاهری هم برای استوای او ثابت است منتها فقط آن کیفیت برای ما مجهول است.

▫️ و ابن تیمیه حتی در یک مورد نیز برای این سخنی که به امام مالک نسبت داده است سندی ذکر نکرده است و سپس این قولی که هیچ سندی ندارد را نه تنها به مالک بلکه در جاهای مختلف به تمام صحابه و امامان سلف نسبت داده است و نیز معتقد است که منهج امام مالک و سایر سلف دربارۀ تمام صفات مانند وجه و عین و ید و... همین بوده است اینکه معنایشان معلوم است و همان معنای ظاهری و حسی و جسمی ‌‌ید و وجه و عین مراد است و کیفیت ظاهری هم دارند منتها فقط کیفیت آن بر ما مجهول است، چنانکه در مجموع الفتاوی (4/4) می‌گوید: «وَهَذَا الْجَوَابُ مِنْ مَالِكٍ - رَحِمَهُ اللَّهُ - فِي الِاسْتِوَاءِ شَافٍ كَافٍ فِي جَمِيعِ الصِّفَاتِ. مِثْلَ النُّزُولِ وَالْمَجِيءِ وَالْيَدِ وَالْوَجْهِ وَغَيْرِهَا. فَيُقَالُ فِي مِثْلِ النُّزُولِ: النُّزُولُ مَعْلُومٌ وَالْكَيْفُ مَجْهُولٌ وَالْإِيمَانُ بِهِ وَاجِبٌ وَالسُّؤَالُ عَنْهُ بِدْعَةٌ. وَهَكَذَا يُقَالُ فِي سَائِرِ الصِّفَاتِ إذْ هِيَ بِمَثَابَةِ الِاسْتِوَاءِ الْوَارِدِ بِهِ الْكِتَابُ وَالسُّنَّةُ».

 

▫️بدون شک ابن تیمیه دچار اشتباه بزرگی شده است و چیزی را به سلف مخصوصا به امام مالک نسبت داده که هرگز نمی‌تواند آن را ثابت کند، و ابن تیمیه الله رحمتش کند، دیگر وجود ندارد، اما پیروانش که او را در حد عصمت قبول دارند و فهم سلف را جز از پنجرۀ ابن تیمیه قبول ندارند و هر عقیده‌ای که ابن تیمیه به سلف نسبت بدهد را همان عقیدۀ سلف می‌پندارند، از آنان می‌خواهم که برای این سخنی که به مالک نسبت داده است «الاستواء معلوم، والكيف مجهول»، با همین لفظ و معنا، یک سند صحیح و ثابت در کتب علما بیاورند.

 

👈بلکه آنچه که از امام مالک با سند ثابت و جید نقل شده است چنین است:

🔹البیهقی در الأسماء والصفات (2/ 304) می‌گوید: «أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أَخْبَرَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ، ثنا أَبِي، حَدَّثَنَا أَبُو الرَّبِيعِ ابْنُ أَخِي رِشْدِينِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ وَهْبٍ، يَقُولُ: كُنَّا عِنْدَ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ فَدَخَلَ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدَ اللَّهِ، {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: 5] كَيْفَ اسْتِوَاؤُهُ؟ قَالَ: فَأَطْرَقَ مَالِكٌ وَأَخَذَتْهُ الرُّحَضَاءُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: 5] كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ، وَلَا يُقَالُ: كَيْفَ، وَكَيْفٌ عَنْهُ مَرْفُوعٌ، وَأَنْتَ رَجُلُ سُوءٍ صَاحِبُ بِدْعَةٍ، أَخْرِجُوهُ. قَالَ: فَأُخْرِجَ الرَّجُلُ».

🔸ترجمه: «عبدالله بن وهب می‌گوید: نزد مالک بن انس بودیم که مردی آمد و گفت: ای ابا عبدالله، خداوند فرموده است: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}، استوایش چگونه است؟ امام مالک سرش را پایين انداخت طوری که پیشانیش عرق کرد، سپس سرش را بلند کرد و گفت: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} همان گونه که خودش بیان نموده است، و نباید گفت: {کیف = چگونه}. زیرا کیف از خدا مرفوع است و تو آدم بد و دارای بدعت هستی، او را اخراج کنید. راوی می‌گوید: سپس آن مرد را بیرون کردند».

 

👈چنانکه در این روایت آمده است، امام مالک، از سوال آن شخص دربارۀ چگونگی استوا ناراحت شده است، و اگر امام مالک همانند مجسمه‌ای بود که استوای الله را دارای کیفیت می‌دانند، پس نباید از سوال آن شخص عصبانی و ناراحت می‌شد، بلکه باید با روی گشاده به او پاسخ می‌داد و می‌گفت: بدان که استوای الله بر عرش همانند استوای یک چیز بر روی چیز دیگر، معلوم است و کیفیتی هم دارد منتها فقط ما کیفیتش را نمی‌دانیم و مجهول است. در حالی که اینگونه نگفت، بلکه عصبانی شد و او را بیرون کرد و گفت که سوال از کیفیت آن مرفوع است. یعنی استوایش بر عرش همانند کیفیت استوای مخلوقات که حرکت کردن و نشستن و ساکن شدن و قرار گرفتن در مکان است، نیست.

🔹و البیهقی در الأسماء والصفات (2/305) در روایت دیگری چنین آورده است: «أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَارِثِ الْفَقِيهُ الْأَصْفَهَانِيُّ، أنا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَيَّانَ الْمَعْرُوفُ بِأَبِي الشَّيْخِ، ثنا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ زَيْرَكَ الْيَزْدِيُّ، سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ النَّضْرِ النَّيْسَابُورِيَّ، يَقُولُ: سَمِعْتُ يَحْيَى بْنَ يَحْيَى، يَقُولُ: كُنَّا عِنْدَ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى} [طه: 5] فَكَيْفَ اسْتَوَى؟ قَالَ: فَأَطْرَقَ مَالِكٌ بِرَأْسِهِ حَتَّى عَلَاهُ [ص:306] الرُّحَضَاءُ ثُمَّ قَالَ: الِاسْتِوَاءُ غَيْرُ مَجْهُولٍ، وَالْكَيْفُ غَيْرُ مَعْقُولٍ، وَالْإِيمَانُ بِهِ وَاجِبٌ، وَالسُّؤَالُ عَنْهُ بِدْعَةٌ، وَمَا أَرَاكَ إِلَّا مُبْتَدِعًا. فَأَمَرَ بِهِ أَنْ يُخْرَجَ».

🔸ترجمه: «یحیی بن یحیی می‌گوید: ما نزد مالک بن انس بودیم که مردی آمد و گفت: ای ابا عبدالله خداوند فرموده است: {الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}، استوایش چگونه است؟ امام مالک سرش را پایين انداخت طوری که پیشانیش عرق کرد، سپس گفت: استوا غیر مجهول است، و چگونگی‌اش غیر معقول، و ایمان به آن واجب است و سوال از چگونگی آن بدعت است، و جز این نمی‌بینم که تو مبتدع هستی. و دستور داد که او را اخراج کنند».

 

👈بر طبق این روایت امام مالک، کیفیت را غیر معقول می‌داند. اما ابن تیمیه الفاظ سخن امام مالک را تغییر داده است، امام مالک گفته است که کیف و چگونگی از استوای الله، مرفوع و غیر معقول است، اما ابن تیمیه به او چنین نسبت داده که گفته است استوایش معلوم و دارای کیفیت است و فقط کیفیتش برای ما مجهول است! و به این شکل الفاظ کلام امام مالک را تغییر داده و با فهم خودش به او چیز دیگری را نسبت داده و کلامش را از مواضعش تغییر داده و چیزهایی به آن کم و زیاد کرده است، در حالی که شایسته بود که لفظ کلام او را بدون تغییر دادن نقل می‌کرد.

 

▫️پس امام مالک نگفته است که استوایش کیفیتی معلوم دارد اما کیفیتش برای ما مجهول است، بلکه از سوال آن سائل بسیار عصبانی شده و گفت که اصلا دربارۀ استوای الله، کیفیت مطرح نیست بلکه کیف و چگونگی از آن برداشته شده و غیر معقول است.

 

▫️اما ابن تیمیه و پیروانش و وهابیت می‌گویند استوای الله معلوم است و همان قرار گرفتن حسی و ظاهری ذات الله بر روی عرش مخلوق است و می‌گویند استوایش کیفیت دارد و معلوم است منتها کیفیتش برای ما مجهول است! و سپس بدون دلیل و سند چنین چیزی را به امام مالک نسبت می‌دهند.

👈اکنون ما از آنها تحدی می‌کنیم که چنین سخنی «الاستواء معلوم، والكيف مجهول» را از امام مالک با سند صحیح ثابت کنند.

 

🔹و به ابن تیمیه که چنین سخنی را به امام مالک نسبت داده و به پیروانش، همان سخنی را می‌گوییم که ابن تیمیه خودش گفته است: «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ مِنْ أَهْلِ الْأَهْوَاءِ لَا يَفْهَمُونَ مِنْ كَلَامِ اللَّهِ وَكَلَامِ رَسُولِهِ وَكَلَامِ السَّابِقِينَ الْأَوَّلِينَ وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانِ فِي " بَابِ صِفَاتِ اللَّهِ " إلَّا الْمَعَانِيَ الَّتِي تَلِيقُ بِالْخَلْقِ؛ لَا بِالْخَالِقِ ثُمَّ يُرِيدُونَ تَحْرِيفَ الْكَلِمِ عَنْ مَوَاضِعِهِ فِي كَلَامِ اللَّهِ وَكَلَامِ رَسُولِهِ إذَا وَجَدُوا ذَلِكَ فِيهَا وَإِنْ وَجَدُوهُ فِي كَلَامِ التَّابِعِينَ لِلسَّلَفِ افْتَرَوْا الْكَذِبَ عَلَيْهِمْ وَنَقَلُوا عَنْهُمْ بِحَسَبِ الْفَهْمِ الْبَاطِلِ الَّذِي فَهِمُوهُ أَوْ زَادُوا عَلَيْهِمْ فِي الْأَلْفَاظِ وَغَيَّرُوهَا قَدْرًا وَوَصْفًا كَمَا نَسْمَعُ مِنْ أَلْسِنَتِهِمْ وَنَرَى فِي كُتُبِهِمْ».

🔸ترجمه: «کسانی از اهل اهواء که در قلب‌هایشان کجی است، از کلام الله و کلام رسولش و کلام سابقین اولین و تابعینشان به احسان، در باب صفات الله، معانیی را فهمیده‌اند که لایق به خلق است نه لایق به خالق، سپس وقتی اینها را در کلام الله و کلام رسولش می‌بینند می‌خواهند که کلمات موجود در کلام الله و کلام رسولش را از مواضعش تحریف کنند و اگر اینها را در کلام تابعین سلف ببینند بر آنان دروغ می‌بندند و به حسب فهم باطلی که فهمش کرده‌اند کلام آنان را نقل می‌کنند یا به الفاظ کلامشان اضافه می‌کنند و کلامشان را در اندازه و وصفش، تغییر می‌دهند، چنانکه از زبان‌هایشان می‌شنویم و در کتاب هایش می‌بینیم».

🗒 مجموع الفتاوی (33/170)

 

👈اکنون برای اینکه ابن تیمیه نیز متهم به چیزی که خودش گفته است نشود، اینکه اهل اهواء کلام سلف را به حسب فهم خودشان تغییر می‌دهند و به الفاظ آنها کم و زیاد می‌کنند، پس از او و پیروانش که او را در حد عصمت قبول دارند، درخواست می‌شود که این سخنی که حدود 50 بار آن را به امام مالک نسبت داده است اینکه «الاستواء معلوم، والكيف مجهول» را با همین لفظ و با سند صحیح، ثابت کنند.

 

کجا امام مالک گفته است که کیفیت استوای الله، معلوم و در حق ذات الله معقول است -اینکه به معنای استقرار و جلوس حسی ذات الله بر روی عرش باشد-، و کجا گفته است که فقط کیفیت این استقرار و جلوس برای ما مجهول است؟

 

اگر این عبارت «الاستواء معلوم، والكيف مجهول»، نص کلام امام مالک است، پس سندش را بیاورید.

 

و اگر نقل به معنا کرده است و مفهوم کلام امام مالک را نقل کرده است، پس در نقل مفهوم و معنای کلام او دچار اشتباه شده است چنانکه در دو روایتی که آوردیم این را ثابت کردیم.

 

 

عقیدۀ تجسیم نزد ابن القیم

 

 ابن القیم رحمه الله در کتاب «حادي الأرواح إلى بلاد الأفراح» صفحۀ 414 (مطبعة المدني، القاهرة) می‌گوید: «والقرآن كلام الله الذي تكلم به وليس بمخلوق فمن زعم أن القرآن مخلوق فهو جهمي كافر ومن زعم أن القرآن كلام الله ووقف ولم يقل ليس بمخلوق فهو أخبث من القول الأول ومن زعم أن ألفاظنا وتلاوتنا مخلوقة والقرآن كلام الله فهو جهمي وكلم الله موسى تكليما منه إليه وناوله التوراة من يده إلى يده ولم يزل الله عز وجل متكلما».

🔸ترجمه: «قرآن کلام الله است که با آن تکلم کرده است و مخلوق نیست، هرکس گمان کند که قرآن مخلوق است جهمی و کافر است، و هرکس گمان کند که قرآن کلام الله است و توقف کند و نگوید که قرآن مخلوق نیست، پس او از صاحب قول اول خبیث‌تر است. و هرکس گمان کند که الفاظ ما و تلاوت ما مخلوق است و قرآن کلام الله است او نیز جهمی است(!!) و الله با موسی تکلم کرد، گفتگویی از طرف خدا به موسی، و موسی تورات را دست به دست از الله گرفت و الله عزوجل پیوسته متکلم است».

 

به راستی که این سخنان موی را بر بدن سیخ می‌کند، و از همه‌اش عجیب‌تر این است که می‌گوید موسی تورات را بصورت دست به دست، از دست الله گرفت و آن را به دست خودش گرفت!!! و این عین تجسیم است! و عجیب‌تر از آن نیز اینکه الله عزوجل اینطور نیست که با مشیت خود هرگاه که بخواهد تکلم کند و هرگاه هم که بخواهد تکلم نکند، بلکه لم یزل یعنی پیوسته و بدون وقفه همواره تکلم می‌کند!

 

🔹برای همین است که ابن القیم در نونیه‌اش ص 148 با افتخار چنین می‌سراید:

«فتحملوا عنا الشهادة واشهدوا ... في كل مجتمع وكل مكان

أنا مجسمة بفضل الله ول ... يشهد بذلك معكم الثقلان».

🔸ترجمه: «بر ما شهادت بدهید، و در هر مجتمع و مکانی شهادت بدهید که ما به فضل الله مجسمه هستیم، و انس و جن نیز با شما بر این شهادت بدهند».

 

سیستم جهان هستی

 

 

بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وبعد:

 

▫️الله متعال کوچکترین امری در تمام جهان هستی را هرگز به هیچ مخلوقی تفویض نکرده است و هرگز نیز چنین کاری نخواهد کرد، و همه چیز تحت مشیت الله متعال است.

 

▫️تعریف تفویضی که شرک است این است که: شخصی معتقد باشد که یک مخلوق حادث، در ابتدا قدرت خلق کردن نفع و ضرر بصورت مستقل از الله و قائم به ذات خودش، یا شراکتا و تعاونا با الله را ندارد و بصورت مستقل از الله یا شراکتا و تعاونا با الله مالک نفع و ضرر رساندن نیست، سپس الله متعال چنین قدرتی را با اختيار و رضايت خودش و یا از روی ناچاری و نیازی که دارد و یا از روی لهو و لعب یا به هر دلیل دیگری که باشد، به آن مخلوق، تفویض و واگذار کند تا آن مخلوق، قائم به ذات خود و استقلالا، هرطور که خودش مصلحت بداند و تدبیر نماید و دوست داشته باشد در تمام جهان هستی و یا فقط در بخش مخصوصی از آن، نفع و ضرر برساند بدون اینکه الله متعال آن نفع و ضرر را خلق و تدبیر و مقدر کرده باشد، و یا اینکه در نفع و ضرر رساندن، به الله مشورت بدهد و کمک برساند.

 

▫️و تعریف تسبیب (سبب بودن) که شرک نیست و بلکه الله متعال جهان هستی را بوسیلۀ آن اداره می‌کند، این است که شخصی معتقد باشد هیچ کس جز الله قائم به ذات خودش و مستقل از الله و یا شراکتا با الله مالک و خالق هیچ نفع و ضرری نیست، و تنها الله متعال خالق و مالک نفع و ضرر است، معتقد باشد که الله متعال بدون هیچ واسطه و سببی هم می‌تواند هر نفع و ضرری که بخواهد را برساند، اما بخاطر نوع سنن کَونی که در این جهان مقدر کرده است و تحویل و تبدیلی در آن وجود ندارد، در هر یک از مخلوقاتش، صفاتی را به ودیعه نهاده است تا بوسیلۀ آن صفات، نفع و ضرری که الله خلق می‌کند و مالکش است را با اختیار خود کسب نمایند. برای مثال، الله متعال می‌سوزاند و آتش را سبب آن قرار داده است و آتش در سوزاندن مستقل از الله و یا شریک الله نیست و یا قدرت سوزاندن به آتش تفویض نشده است؛ طوری که اگر الله نیز مشیت ننماید باز آتش بتواند بسوزاند. پس نسبت دادن سوزاندن به آتش، از باب خلق و ایجاد آن بصورت قائم به ذات خودش نیست؛ بلکه از باب کسب است. و هر مخلوقی اگر در فعلی که انجام می دهد و در نفع و ضرری که می‌رساند به عنوان سبب قرار داده شود و دربارۀ او اعتقاد تفویض وجود نداشته باشد، پس اعتقاد به وجود چنین سببی بطور کامل از مفهوم شرک ورزیدن برای الله خارج می‌شود، و نهایتا در تشخیص سبب خطا کرده است و چیزی را به خطا سبب دانسته که دلیلی تجربی یا شرعی بر سبب بودن آن نداشته است.

بنویس تطهیر الاعتقاد، و بخوان، تخریب الاعتقاد، تحریف الاعتقاد.

 

 

خوارج قدیم قرآن می‌خوانند اما از حنجرۀشان پایین‌تر نمی‌رود! اما خوارج پیشرفتۀ معاصر، علاوه بر قرآن، کلام علما را نیز می‌خوانند اما از حنجرۀشان پایین‌تر نمی‌رود.

 

چنانکه در تصویر پیوست شده می‌بینید، در آن اقوال، بطور واضح، به «صنم» اشاره شده و گفته شده که: سجده و ذبح و تعظیم، برای «صنم» کفر است، نه برای مخلوقی که صنم نیست و صنم واقع نشده است.

 

و متاسفانه این قوم، نمی‌دانند معنای صنم چیست! چون صنم، نائب مناب و قائم مقام آلهۀ سماوی مشرکان است نه فقط مجسمه‌ای از جنس سنگ و چوب، (هر صنمی مجسمه است اما هر مجسمه‌ای صنم نیست). مثلا مجسمۀ اللات یا العزی، نائب مناب ملائکه‌ای هستند که آنها را دختران الله و اولیاء من الذل و شریکان او در ملک و تدبیر، می‌دانستند. یا خورشید و ماه که عملا اقوام مختلفی آنها را رب خود دانسته‌اند، چنانکه ابراهیم علیه السلام به خورشید و ماه و ستاره پرستان، بخاطر مصلحت دعوت، گفت: «هذا ربی» و این را می‌رساند که مشرکان، معتقد به ربوبیت خورشید و ماه و ستارگان، و تاثیر آنها در زندگی خود بودند.

 

🔹چنانکه الشهرستانی رحمه الله در الملل والنحل، ص 259 می‌گوید: «اعلم أن الأصناف التى ذكرنا مذاهبهم يرجعون اخر الأمر إلى عبادة الأصنام إذ كان لا يستمر لهم طريقة إلا بشخص حاضر ينظرون إليه ويعكفون عليه وعن هذا اتخذت أصحاب الروحانيات والكواكب أصناما زعموا أنها على صورتها وبالجملة وضع الأصنام حيث ما قدروه إنما هو على معبود غائب حتى يكون الصنم المعمول على صورته وشكله وهيأته نائبا منابا وقائما مقامه وإلا فنعلم قطعا أن عاقلا ما لا ينحت جسما بيده ويصور صورة ثم يعتقد أنه إلهة وخالقه وإله الكل وخالق الكل».

🔸ترجمه: «بدان اصنافی که مذاهبشان را ذکر کردیم در نهایت امر به عبادت بت‌ها باز می‌گردند، برای اینکه آنها حتما باید شخصی که حاضر باشد و بتوانند به او نگاه کنند و بر دور او اعتکاف کنند وجود می‌داشت تا اینکه بتوانند بر طریقۀشان استمرار داشته باشند و از این رو بود که اصحاب روحانیات و ستارگان، بت‌هایی را قرار دادند و گمان کردند که این بت‌ها برطبق صورت آن روحانیات و ستارگان ساخته شده است و در کل قرار دادن بت‌ها توسط آنان با این اعتقاد بود که آن بت برطبق تصویر معبودی غایب ساخته شده تا اینکه آن بتِ ساخته شده، بر طبق صورت و شکل و هیئت آن معبود باشد و نیابت او را بکند و در جایگاه او باشد، وگرنه بطور قطع می‌دانیم که شخصی عاقل با دست خودش جسمی را نمی‌سازد و سپس برایش صورتی بسازد و معتقد شود که آن جسم، إله او و خالقش و إله همه و خالق همه است»

 

🔹و فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب، ج 26 ص 421 می‌گوید: «إن العاقل لا يعبد الصنم من حيث إنه خشب أو حجر، وإنما يعبدونه لاعتقادهم أنها تَمَاثِيلُ الكواكب أو تماثيل الأرواح السماويّة أَوْ تَمَاثِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ الَّذِينَ مَضَوْا، وَيَكُونُ مَقْصُودُهُمْ مِنْ عِبَادَتِهَا تَوْجِيهُ تِلْكَ الْعِبَادَاتِ إِلَى تِلْكَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي جَعَلُوا هَذِهِ التَّمَاثِيلَ صُوَرًا لَهَا».

🔸ترجمه: «شخص عاقل، صنم را بخاطر چوب یا سنگ بودنش نیست که عبادت می‌کند، و مشرکان تنها به این خاطر اصنام را عبادت می‌کردند که چون آن اصنام را مجسمه‌های ستارگان یا مجسمه‌های ارواح سماوی یا مجسمه‌های انبیا و صالحان گذشته می‌دانستند و مقصودشان از عبادت‌کردن آن اصنام، متوجه ساختن آن عبادت‌ها به سوی آن چیزهایی بود که این مجسمه‌ها را تصویری برای آنها قرار داده بودند».

 

👈 پس ذکر صنم در اقوال علما، برابر با اعتقاد به ربوبیت و إلهیت موجودی غیر از الله است.

و فقط تعظیمی ‌که کیفیت آن همانند تعظیم برای الله باشد، کفر است، نه مطلق تعظیم. و تعظیمی‌که برای الله می‌شود بخاطر ربوبیت اوست، یعنی تا معتقد نباشی که یک مخلوق در صفتی یا صفاتش همانند الله است پس تعظیم برای او نیز همانند تعظیم برای الله نخواهد شد، چراکه انگیزۀ تعظیم نمودن، همان اعتقاد به صفات ربوبیتی است که موجب تعظیم نمودن گشته است، و تعظیمی‌که همانند تعظیم الله باشد و برای مخلوقی انجام شود بدین معناست که او را نیز دارای ربوبیتی همانند ربوبیت الله بدانی.

 

و لازم است از این تحریف کنندگان و تخریب کنندگان اعتقاد پرسید که این ائمه کجا تصریح کرده‌اند که هنگام سجده و ذبح و تعظیم برای صنم، اعتقاد به ربوبیت صنم شرط نیست؟

و اگر صنم بدون اعتقاد به ربوبیت او نیز، همچنان صنم باشد، پس اصلا چه فایده‌ای در ذکر صنم می‌بود؟ بلکه باید به جای صنم، کلمۀ مخلوق را بصورت مطلق ذکر می‌کردند، نه اینکه از تمام مخلوقات، صنم را تخصیص نمایند.

 

▫️و اگر سجده و ذبح برای مخلوق بدون اینکه او را صنم بدانی، کفر و شرک باشد، پس باید سجدۀ تحیت و تکریم برای پدر و مادر هم کفر و شرک باشد.

🔹امام الشوکانی رحمه الله در السيل الجرار المتدفق على حدائق الأزهار، ص 979 می‌گوید: «وأما قوله : "ومنها السجود لغير الله" فلا بد من تقييده بأن يكون سجوده هذا قاصداً لربوبية من سجد له، فإنه بهذا السجود قد أشرك بالله عز وجل وأثبت معه إلهاً آخر، وأما إذا لم يقصد إلا مجرد التعظيم كما يقع كثيراً لمن دخل على ملوك الأعاجم أنه يقبل الأرض تعظيماً له، فليس هذا من الكفر في شيء، وقد علم كل من كان من الأعلام أن التكفير بالإلزام من أعظم مزالق الأقدام فمن أراد المخاطرة بدينه فعلى نفسه تجنى برقاش».

🔸ترجمه: «و اما این سخنش: {و از آن موارد، سجده برای غیر خدا است}، پس باید آن را مقید کرد به اینکه با انجام سجده‌اش قصد ربوبیت کسی که برایش سجده کرده است را داشته باشد، پس با چنین سجده‌ای است که به خداوند عزوجل مشرک گشته و به همراه اوتعالی اله دیگری را ثابت کرده است. و اما اگر قصدی جز تعظیم نداشت، مانند بسیاری از کسانی که نزد پادشاهان عجم وارد می‌شوند و زمین را برای تعظیم او می‌بوسند، پس این هیچ ربطی به کفر ندارد. و همۀ علما می‌دانند که تکفیر با الزام (لازمه اقوال و افعال) از بزرگترین لغزشگاه قدم‌هاست، پس هرکس که می‌خواهد دینش را به خطر بیاندازد، پس بدون علم و در جایی که نباید حرف بزند حرف بزند تا دودش در چشم خودش برود».

 

🔹و امام النووی در المجموع شرح المهذب، ج 8 ص 409 از الرافعی رحمهما الله نقل کرده و قولش را تایید کرده که گفته است: «(فَأَمَّا) إذَا ذَبَحَ لِغَيْرِهِ لَا عَلَى هَذَا الْوَجْهِ بِأَنْ ضَحَّى أَوْ ذَبَحَ لِلْكَعْبَةِ تَعْظِيمًا لَهَا لِكَوْنِهَا بَيْتَ الله تعالى أَوْ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِكَوْنِهِ رَسُولَ اللَّهِ فَهُوَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَمْنَعَ حِلَّ الذَّبِيحَةِ وَإِلَى هَذَا الْمَعْنَى يَرْجِعُ قَوْلُ الْقَائِلِ أَهْدَيْت لِلْحَرَمِ أَوْ الْكَعْبَةِ وَمِنْ هَذَا الْقَبِيلِ الذَّبْحُ عِنْدَ اسْتِقْبَالِ السُّلْطَانِ لِأَنَّهُ اسْتِبْشَارٌ بِقُدُومِهِ نَازِلٌ مَنْزِلَةَ ذَبْحِ الْعَقِيقَةِ لِوِلَادَةِ الْمَوْلُودِ وَمِثْلُ هَذَا لَا يُوجِبُ الْكُفْرَ وَكَذَا السُّجُودُ لِلْغَيْرِ تَذَلُّلًا وَخُضُوعًا لَا يُوجِبُ الْكُفْرَ وَإِنْ كَانَ مَمْنُوعًا... هَذَا كلام الرافعي وَقَدْ أَتْقَنَ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْفَصْلَ».

🔸ترجمه: «و اما اگر ذبح برای غیر خداوند بر وجه عبادت نباشد، مثلاً بخاطر تعظیم کعبه از این جهت که کعبه خانۀ خداست، برای کعبه قربانی کند یا ذبح کند، یا برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به این خاطر که رسول خداست ذبح کند، پس جایز نیست که حلال بودن ذبیحه‌اش منع گردد. و سخن کسی که می‌گوید: {أَهْدَيْتُ لِلْحَرَمِ، أَوْ لِلْكَعْبَة}؛ {برای حرم یا کعبه قربانیی را هدیه کردم} به همین معنا برمی‌گردد. و ذبح کردن موقع استقبال از آمدن سلطان نیز از این قبیل است، چون خوشحال شدن بخاطر آمدن اوست و به منزلۀ ذبح عقیقه موقع به دنیا آمدن فرزند است و امثال چنین ذبح کردن‌هایی موجب کفر نمی‌شود. و همچنین سجده‌کردن به قصد تذلّل و خضوع (نه به قصد عبادت) با اینکه ممنوع است اما موجب کفر نمی‌شود... این کلام الرافعی بود؛ و به راستی که این فصل را محکم و مطمئن ساخته است».

 

 

👈 عقاید خوارج زمانه‌ات را بشناس و نگذار به نام اهل سنت و با پنهان شدن پشت اعتبار علمای اهل سنت، عقاید باطلشان را منتشر کنند، آنها را رسوا کنید و از بین خود بیرون بیاندازید. بدون شک اینها در هرجا که باشند سبب فتنه و فساد هستند.

 

 

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...