۱۳۹۸/۱۰/۰۵

استغاثۀ هاجر به جبرئیل علیهما السلام، و واکنش خوارج معاصر به آن.



▫️سفها و احلام كانال شطحات و ردود، به بهانۀ تحذیر از شرک، و بخاطر جهل‌شان به حقیقت توحید و شرک، دست خوارج اولیه را نیز بسته‌اند و پیروان و علمای اهل سنت را بخاطر شرکی که نکرده‌اند مشرک می‌دانند، سپس با کمال وقاحت برای ترویج افکار خوارجانۀ‌شان در بین جوانان اهل سنت، خودشان را به زور و بهتان به علمای اهل سنت نسبت می‌دهند.

▫️چنانکه در تصویر پیوست شده می‌بینید، مدیران مجهول کانال مذکور، استغاثۀ هاجر به جبرئیل را، مطلقا جزو دعای من دون الله و طلب از غیر الله و شرک اکبر می‌دانند، لذا چون طبق عقاید آنها اگر بگویند هاجر به جبرئیل استغاثه کرده است، پس هاجر مرتکب شرک اکبر (دعا و طلب من دون الله) گشته است و نیز چون نمی‌توانند هاجر علیها السلام را مشرک خطاب کنند؛ لذا ناچارا دست به دامن تحریف حدیث و تغییر معنای آن می‌شوند و از اصل منکر استغاثۀ هاجر به جبرئیل علیه السلام می‌شوند و به این شکل خیال خودشان را راحت می‌کنند!

▫️در حالی که حقیقتا هاجر به جبرئیل استغاثه نموده بود و از او درخواست کمک کرده بود، و انکار آن سفاهتی بیش نیست. و آنطوری که خوارج معاصر می‌پندارند، استغاثۀ هاجر به جبرئیل طلب و دعای من دون الله نیست، بلکه تنها اخذ اسباب بود. و تنها با استقلالیت قائل شدن برای یک مخلوق (یک سبب)، و اینکه او را در نفع و ضرر رساندن قائم به ذات خودش بدانی، و بر او توکل کنی، است که استغاثه به مخلوق شرک می‌شود.

🔹برای نمونه امام علامه نجم الدین الطوفی الحنبلی رحمه الله (متوفی 716 هجری) که یکی از بزرگترین علمای حنابله و شاگرد ابن تیمیه و البرزالی و المزی و الدمیاطی و... است، در رد بر این خوارج کج فهم (در کتابش: الإشارات الإلهية إلي المباحث الأصولية، ص 480) می‌گوید: «ومما يحتج به على ذلك حديث هاجر أم إسماعيل حيث التمست الماء لابنها؛ فلم تجد، فسمعت حسا في بطن الوادي، فقالت: قد أسمعت إن كان عندك غواث. وهذا في معنى الاستغاثة منها بجبريل، وقد أقرها على ذلك ولم ينكره النبي صلّى الله عليه وسلّم عليها لما حكاه عنها.
ولأن اعتقاد التوحيد من لوازم الإسلام، فإذا رأينا مسلما يستغيث بمخلوق علمنا قطعا أنه غير مشرك لذلك المخلوق مع الله عز وجل، وإنما ذلك منه طلب مساعدة، أو توجه إلى الله ببركة ذلك المخلوق، وإذا استصرخ الناس في موقف القيامة بالأنبياء ليشفعوا لهم في التخفيف عنهم، جاز استصراخهم بهم في غير ذلك المقام، وقد صنف الشيخ أبو عبد الله بن نعمان كتابا سماه «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام» واشتهر هذا الكتاب وأجمع أهل عصره على تلقيه منه بالقبول، وإجماع أهل كل عصر حجة، فالمنكر لذلك مخالف لهذا الإجماع

🔸ترجمه: «و از دلایلی که به آن برای جواز استغاثه احتجاج می‌شود حدیث هاجر مادر اسماعیل علیهما السلام است آن هنگام که برای پسرش به دنبال آب می‌گشت، اما آب پیدا نکرد. سپس در آن وادی صدایی را احساس کرد و گفت: صدایت را شنیدم (به من کمک کن) اگر کمکی از دستت بر می‌آید، و این به معنای استغاثۀ هاجر به جبریل است و پیامبر صلی الله علیه وسلم که این واقعه را حکایت نموده، بر استغاثۀ هاجر اقرار نموده و آن را انکار نکرده است.
و این (را باید بدانیم) که اعتقاد داشتن به توحید از لوازم اسلام است، پس اگر مسلمانی را دیدیم که به مخلوقی استغاثه می‌کند، قطعاً می‌دانیم که او آن مخلوق را با خداوند عزوجل شریک قرار نداده است، بلکه تنها از او طلب یاری، یا توجه به خدا به برکت آن مخلوق کرده است.
و اگر مردم در موقف قیامت پیامبران را به فریاد بخوانند تا برای تخفیفِ بر آنان، برایشان شفاعت کنند، پس در دیگر مقام‌ها (و موقف‌ها) نیز به فریاد خواندن آنها جایز خواهد بود.
و به تحقیق شیخ ابوعبدالله النعمان کتابی به نام: «مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام» نوشته و این کتاب شهرت یافت و مردم زمان او بر قبول نمودن کتابش اجماع نمودند و اجماع اهل هر عصری حجّت است و هرکس مخالفت کند پس با این اجماع مخالفت کرده است».

👈چنانکه مشاهده می‌کنید علامه الطوفی می‌گوید آن حدیث به معنای استغاثۀ هاجر به جبرئیل است، و پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را حکایت کرده و بر آن اقرار نموده است.

⭕️اكنون از نوخوارج معاصر که خود را زورا و بهتانا به اهل سنت و علمایش نسبت می‌دهند می‌پرسیم:
با توجه به اینکه علامه الطوفی گفته است که هاجر به جبرئیل استغاثه نموده است، آیا الطوفی نیز داعی بدعت و مجادل بوده و از هیچ عالمی،‌ علوم شرعی را یاد نگرفته و افکار و اندیشه‌های شرکی و بدعی را در ضمن شرح این حدیث ترویج نموده و عوام الناس را فریب داده است؟
اگر بگویید آری، پس الحمد لله ثابت شد که شما ربطی به اهل سنت و علمایش ندارید و علمای اهل سنت نیز بر ضد عقاید تکفیری و خوارجانۀ شما هستند. و امثال شماها تنها با مایه گذاشتن از اعتبار و اسم اهل سنت، می‌خواهید جوانان اهل سنت را به دام افکار خوارجانۀ خود بکشانید؛ وگرنه دشمن اهل سنت هستید.

اگر بگویید خیر، پس این یک بام و دو هوا، و نفاق و دورویی و تقیه می‌شود. چرا اگر الطوفی بگوید هاجر به جبئریل استغاثه کرده است، اشکالی ندارد اما اگر همان سخن را ما بگوییم، ترویج افکار و اندیشه‌های شرکی و بدعی و... محسوب می‌شود؟

همچنین حکم علامه الطوفی چیست؟
🔹که معتقد است: «أن الاستغاثة إذا جازت بالحي فبالميت المساوي-فضلا عن الأفضل-أولى؛ لأنه أقرب إلى الله-عز وجل-من الحي».
🔸ترجمه: «اگر استغاثه به یک انسان زنده جایز باشد، پس از باب اولی استغاثه به یک انسان مُرده که در فضیلت با آن زنده مساوی است –حال چه رسد به مرده ای که از انسان زنده افضل تر هم باشد- جایز است، برای اینکه کسی که می‌میرد نسبت به کسی که زنده است به خدا نزدیک‌تر است».
🗒الإشارات الإلهية إلي المباحث الأصولية ص 480.

آیا علمای اهل سنت نیز مانند شما خوارج معاصر، استغاثه به مُرده و یا به ملائکۀ غایب از انظار را مطلقا دعای من دون الله و طلب از غیر الله و شرک اکبر دانسته‌اند؟

آیا امام احمد بن حنبل رحمه الله را نیز بخاطر درخواست کمک از ملائکه تکفیر می‌کنید و مشرک می‌دانید یا باز تقیه می‌کنید؟
🔹عبد الله پسر امام احمد می‌گوید شنیدم پدرم می‌گفت: «حَجَجْتُ خَمْسَ حِجَجٍ، اثْنَتَيْنِ رَاكِبًا، وَثَلاثَ مَاشِيًا، أَوْ ثَلاثَ رَاكِبًا، وَاثْنَتَيْنِ مَاشِيًا، فَضَلَلْتُ الطَّرِيقَ فِي حَجَّةٍ، وَكُنْتُ مَاشِيًا فَجَعَلْتُ أَقُولُ: يَا عِبَادَ اللَّهِ، دُلُّونِي عَلَى الطَّرِيقِ، قَالَ: فَلَمْ أَزَلْ أَقُولُ ذَلِكَ حَتَّى وَقَفْتُ عَلَى الطَّرِيقِ، أَوْ كَمَا قَالَ أَبِي».
🔸ترجمه: «پنج بار حج کردم، که در یکی از حج‌ها راه را گم کردم و من پیاده بودم، و شروع کردم به گفتنِ: ای بندگان خدا راه را به ما نشان دهید، و پیوسته این را می‌گفتم تا اینکه راه را پیدا کردم».
🗒مسائل أحمد بن حنبل (ش 912).

✔️الحمد لله، اینگونه پرده از چهرۀ خوارج معاصر برمی‌داریم و رسوایشان می‌کنیم و برای همگان دستانشان را رو می‌کنیم، و در داخل سوراخ‌هایشان فراری‌شان می‌دهیم و مسکوت‌شان می‌کنیم و گردن شبهاتشان را قطع می‌کنیم، و روسفیدی و سر بلندی را برای اهل سنت و جماعت می‌آوریم.

خادم کوچک اهل سنت: مجاهد دین


تاویل آیات صفات نزد ابن تیمیه رحمه الله.



ابن تیمیه رحمه الله معتقد است که منظور از اسم‌هایی مانند دست و ساق و وجه و چشم و نحو اینها، مجرد ظاهر این اسامی نیست و آنها را تاویل می‌کند. چنانکه می‌فرماید:
🔹 «وَلَا يُعْرَفُ عَالِمٌ مَشْهُورٌ مِنْ عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ، وَلَا طَائِفَةٌ مَشْهُورَةٌ مِنْ طَوَائِفِهِمْ، يُطْلِقُونَ الْعِبَارَةَ الَّتِي حَكَوْهَا عَنِ الْمُسْلِمِينَ، حَيْثُ قَالُوا عَنْهُمْ: (إِنَّهُمْ يَقُولُونَ: إِنَّ لِلَّهِ عَيْنَيْنِ يُبْصِرُ بِهِمَا، وَيَدَيْنِ يَبْسُطُهُمَا، وَسَاقًا وَوَجْهًا يُوَلِّيهِ إِلَى كُلِّ مَكَانٍ، وَجَنْبًا).
وَلَكِنَّ هَؤُلَاءِ رَكَّبُوا مِنْ أَلْفَاظِ الْقُرْآنِ بِسُوءِ تَصَرُّفِهِمْ وَفَهْمِهِمْ، تَرْكِيبًا زَعَمُوا أَنَّ الْمُسْلِمِينَ يُطْلِقُونَهُ.
وَلَيْسَ فِي الْقُرْآنِ مَا يَدُلُّ ظَاهِرُهُ عَلَى مَا ذَكَرُوهُ، فَإِنَّ اللَّهَ - تَعَالَى - قَالَ فِي كِتَابِهِ: {وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ} [المائدة: 64]
وَالْيَهُودُ أَرَادُوا بِقَوْلِهِمْ: (يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ) أَنَّهُ بَخِيلٌ، فَكَذَّبَهُمُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ، وَبَيَّنَ أَنَّهُ جَوَّادٌ لَا يَبْخَلُ، فَأَخْبَرَ أَنَّ يَدَيْهِ مَبْسُوطَتَانِ، كَمَا قَالَ: {وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا} [الإسراء: 29]
فَبَسْطُ الْيَدَيْنِ الْمُرَادُ بِهِ الْجَوَادُ وَالْعَطَاءُ، لَيْسَ الْمُرَادُ مَا تَوَهَّمُوهُ مِنْ بَسْطٍ مُجَرَّدٍ.
وَلَمَّا كَانَ الْعَطَاءُ بِالْيَدِ يَكُونُ بِبَسْطِهَا، صَارَ مِنَ الْمَعْرُوفِ فِي اللُّغَةِ التَّعْبِيرُ بِبَسْطِ الْيَدِ عَنِ الْعَطَاءِ.
فَلَمَّا قَالَتِ الْيَهُودُ: (يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ) وَأَرَادُوا بِذَلِكَ أَنَّهُ بَخِيلٌ، كَذَّبَهُمُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ، وَبَيَّنَ أَنَّهُ جَوَّادٌ مَاجِدٌ».

🔸ترجمه: «هیچ یک از علمای مشهور مسلمانان و هیچ یک از طوایف مشهور مسلمانان سخنی که نصاری از مسلمانان حکایت می‌کنند را به آن شکلی که نصاری می‌گویند نگفته‌اند. نصاری دربارۀ مسلمانان می‌گویند که آنها (یعنی مسلمانان) می‌گویند: {خدا دو تا چشم دارد که با آن می‌بیند و دو تا دست دارد که با آن می‌گیرد و ساق دارد و صورتی دارد که با آن به هر مکانی که بخواهد رو می‌کند و پهلو دارد...} مشكل این است که نصاری الفاظ قرآن را با دستبرد و فهم زشت و اشتباه خودشان می‌خوانند و گمان می‌کنند که مسلمانان نیز اینگونه می‌گویند!
و در قرآن آیه‌ای که ظاهرش بر آنچه آنها می‌گویند دلالت داشته باشد وجود ندارد. چون برای نمونه خداوند در کتابش فرموده است: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ﴾ [المائدة: 64] «و یهود گفتند: دست الله بسته است دست‌هایشان بسته باد! و بخاطر آنچه گفتند، لعنت شدند بلکه دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد می‌بخشد».
منظور یهودیان از اینکه گفتند: ﴿يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ﴾ «دست الله بسته است» این بود که خداوند بخیل است، و خداوند نیز سخن آنان را تکذیب نمود و فرمود که او جواد و بخشنده است نه بخیل؛ و خبر داده که دستانش باز و مبسوط است. چنانکه می‌فرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩﴾ [الإسراء: 29] «و (هرگز) دستت را به گردن خوددت نبند، (و ترک انفاق منما) و بیش از حد آن را مگشا، آنگاه سرزنش شدۀ درمانده بنشینی».
پس منظور از مبسوط و باز بودن دست، بخشش و عطا نمودن است، نه آنچه که آنها توهم می‌کنند، یعنی منظورش باز بودن مجرد نیست.
و چون بخشش با دست، در صورت باز بودن آن است، برای همین در لغت اینگونه معروف شده که از عمل «بخشش و عطا» به باز بودن دست (= بسط  ید) تعبیر شده است.
پس هنگامی‌که یهودیان گفتند: ﴿يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ﴾ و منظورشان بخیل بودن خداوند بود، خداوند نیز آنان را تکذیب نمود و بیان کرد که او جواد و بخشنده است».
🗒 الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح، ج 4 صص 412-413.

#مجاهد_د ین

زمین مسطح است نه کروی



نویسنده: مجاهد دین

🔅یکی از برادران در کانالش نوشته است: «شیخ الاسلام ابن تیمیه و امام بن حزم نقل اجماع میکنند بر کروی بودن زمین. نمیدانم اصرار برخی بر تخت بودن زمین و حمله به ناسا و گالیله دقیقا چیست؟ و چرا اینقدر با آه و تاب موضوع را پیگیر میشوند؟. دوستان اگر خبری هست ما را هم در جریان بگذارید».

👈در پاسخ به این برادر و دیگر برادرانی که از ناسا دفاع می‌کنند و گمان می‌کنند زمین کروی است می‌گویم:
این افراد  هنوز نمی‌دانند اجماع شرعی، تنها برای احکام شرعی (= واجب، مستحب، مباح، مکروه، حرام) معتبر است نه برای اخبار کونی!

▫️آگاهی از کمیت و کیفیت و چگونگی کائنات 1- یا بوسیلۀ وحی صریح الدلاله است، 2- و یا بوسیلۀ وحی غیرواضح الدلاله است، 3- و یا بوسیلۀ کسب و تجربه است.
و نه در نصوص صریح الدلاله و نه در نصوص غیر صریح الدلاله، تصریح یا اشاره به کروی بودن زمین، و گردش زمین به دور خورشید، نشده است، در حالی که نصوص فراوانی دلالت بر مسطح بودن زمین و گردش ماه و خورشید به دور زمین دارد.

اگر کسی مثل ظاهرگرایان نجدیه که (شدیدا مخالف تاویل آیات صفات است) بگوید: مراد ظاهر این آیات نبوده و باید این آیات (برای همسو شدن با آراء و سخنان ناسا مبنی بر کروی بودن زمین) تاویل شوند.
▫️می‌گوییم: شمایی که مخالف تاویل ظاهر آن آیاتی که خبر از صفات الله متعال می‌دادند بودی، پس چرا اینجا ظاهر آیات را تاویل کردی؟ این یک بام و دو هواست.

اگر بگوید: بر تاویل آیاتی که خبر از مسطح بودن زمین داده است اجماع واقع شده که منظور از آن آیات، مسطح بودن زمین نیست بلکه کروی بودن زمین است، و نیز منظور از آن آیات گردش ماه و خورشید به دور زمین نیست بلکه گردش زمین به دور خورشید است!
▫️می‌گوییم:
1️ اولا چگونه بر تاویل نمودن ظاهر این آیات (که در اصل دلالت بر مسطح بودن زمین داشتند نه بر کروی بودن آن)، اجماع واقع شد، در حالی که چنین تاویلی بسیار زننده و زشت است و مخالفت صریحی با ظاهر و لفظ نصوص دارد. و  حال آنکه اصلا لازمه تاویل، وجود اختلاف نظر است (وجود تاویل مانع وقوع اجماع می‌شود)

2️دوما: کجاست چنین اجماعی؟ چه بسیار کسانی که ادعای اجماع در چیزی را می‌کنند در حالی که اصلا اجماعی رخ نداده است.

🔹ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (ج 20 ص 10) می‌گوید: «كَثِيرٌ مِنْ الْمَسَائِلِ يَظُنُّ بَعْضُ النَّاسِ فِيهَا إجْمَاعًا وَلَا يَكُونُ الْأَمْرُ كَذَلِكَ بَلْ يَكُونُ الْقَوْلُ الْآخَرُ أَرْجَحَ فِي الْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ».
🔸ترجمه: «بسیاری از مسائل است که بعضی از مردم گمان می‌کند که در آن اجماع وجود دارد در حالی که چنین نیست بلکه قولی دیگر در قرآن و سنت راجح تر است».

🔹و در (ج 28 ص 112) می‌گوید: «وَلِهَذَا كَانَ أَكْثَرُ مَنْ يَدَّعِي نَسْخَ النُّصُوصِ بِمَا يَدَّعِيهِ مِنْ الْإِجْمَاعِ إذَا حَقَّقَ الْأَمْرَ عَلَيْهِ لَمْ يَكُنْ الْإِجْمَاعُ الَّذِي ادَّعَاهُ صَحِيحًا؛ بَلْ غَايَتُهُ أَنَّهُ لَمْ يَعْرِفْ فِيهِ نِزَاعًا ثُمَّ مِنْ ذَلِكَ مَا يَكُونُ أَكْثَرُ أَهْلِ الْعِلْمِ عَلَى خِلَافِ قَوْلِ أَصْحَابِهِ وَلَكِنْ هُوَ نَفْسُهُ لَمْ يَعْرِفْ أَقْوَالَ الْعُلَمَاءِ».
🔸ترجمه: «برای همین بسیاری از کسانی که ادعای اجماع دربارۀ چیزی را می‌کنند ادعای اجماعشان صحیح نیست، بلکه نهایتش این است که او در آن مسئله نزاعی سراغ نداشته است، و حال آنکه اکثر اهل علم بر خلاف قول اصحابش بوده‌اند اما او متوجه اقوال علما در آن باره نشده است».

پس کسی که گمان کرده زمین کروی است و سپس به دور و برش نگاه کرده و کسی را ندیده که مخالف نظر او باشد، به معنای وجود اجماع بر کروی بودن زمین نیست، پس به جای زدن دیگران با گرز خرق اجماع، اولا بدان که در این مسائل اجماع معنایی ندارد، دوما اگر هم معنایی داشته باشد ابتدا حقیقت اجماعش را ثابت کن، سپس دیگران را متهم به مخالفت با اجماع کن. (اثبت العرش ثم انقش)

3️سوما: از قدیم تا به امروز همواره علمای بسیار بزرگی، مخالف کروی بودن زمین بوده‌اند و گفته‌اند زمین مسطح است، پس چگونه اجماع واقع شده است؟ آیا این علما خرق اجماع کرده‌اند؟

🔹برای نمونه قرطبی در تفسیرش می‌گوید: «وقال: {والأرض فرشناها فنعم الماهدون} [ الذاريات: 48 ] . وهو يرد على من زعم أنها كالكرة. وقد تقدم».
🔸ترجمه: «خداوند می‌فرماید: {و زمین را گستردیم پس چه نیک گستراننده‌ای هستیم} این آیه ردی است بر کسی که گمان می‌کند زمین همانند کره است».

🔹و در تفسیر جلالین آمده است: « وَقَوْله : " ﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ٢٠﴾ [الغاشية: 20] " ظَاهِر فِي أَنَّ الْأَرْض سَطْح , وَعَلَيْهِ عُلَمَاء الشَّرْع , لَا كُرَة كَمَا قَالَهُ أَهْل الْهَيْئَة».
🔸ترجمه: «این فرموده خداوند: {‌و به زمین (نمی‌نگرند،) که چگونه گسترده شده است} ظاهر است در اینکه زمین مسطح است و علمای شرع بر همین هستند، و کروی نیست چنانکه اهل هیئت می‌گویند».

اگر بگوید: لازمۀ مسطح بودن زمین این است که انتها و لبه‌ای داشته باشد که بتوان از آنجا سقوط کرد.

▫️می‌گویم: لازمۀ کروی بودن زمین نیز همین می‌شود. چراکه کل هستی و کائنات، هرچقدر هم بزرگ باشند باز مخلوق خدا و متناهی هستند و در یکجا به انتها می‌رسد. پس هر جوابی برای انتهای جهان دادید، همان جواب را به انتهای زمین نیز بدهید!

👈همچنین مزید اطلاع آسمان همانند گنبدی بر روی زمین قرار دارد و دیوارۀ این گنبد همان سقفی است.  در قرآن آمده است: ﴿وَجَعَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ سَقۡفٗا مَّحۡفُوظٗاۖ﴾ [الأنبياء: 32] «و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم».

🔹و امام الذهبی در کتابش العرش (ج 1 ص 321) می‌گوید: «أما مكان العرش بالنسبة إلى السموات والأرض فهو أعلى منها وفوقها، وهو كالقبة عليها كما جاء في الحديث: "إن عرشه على سمواته وأراضيه هكذا" وأشار بأصابعه مثل القبة».
🔸ترجمه: «اما مکان عرش به نسبت آسمان‌ها و زمین. پس عرش بالای آنهاست و مانند گنبدی بر روی آنهاست، چنانکه در حدیث آمده: عرش خداوند بالای آسمان‌ها و زمین هایش به این شکل است، و با انگشتانش حالت گنبدی شکل را درآورد».

در انتها بعضی از آیاتی که دلالت بر مسطح بودن زمین دارند را می‌آورم:
1- ﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ﴾ [البقرة: 22]
«آن کس‌که زمین را برای شما بگسترد و آسمان را همچون سقفی بالای سر شما قرار داد».

2- ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَدَّ ٱلۡأَرۡضَ﴾ [الرعد: 3]
«و او کسی است که زمین را گسترد».

3- ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَاۚ﴾ [الرعد: 41]
«آیا ندیده‌اند که ما پیوسته به سراغ زمین می‌آییم، که آن را از اطراف (و دامنه‌هایش) می‌کاهیم؟».

4- ﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا١٩﴾ [نوح: 19]
«و الله زمین را برای شما گسترده ساخت».

5- ﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ٤٨﴾ [الذاريات: 48]
«و زمین را گستردیم پس چه نیک گستراننده‌ای هستیم».

6- ﴿وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ٣﴾ [الانشقاق: 3]
«و هنگامی‌که زمین گسترده (و هموار) شود».

7- ﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ٢٠﴾ [الغاشية: 20]
«و به زمین (نمی‌نگرند،) که چگونه گسترده شده است؟».

8- ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ٣٠﴾ [النازعات: 30]
«و زمین را بعد از آن گسترانید».

👈و پهنا و عرض آسمان به اندازۀ پهنا و عرض زمین است و آسمان همانند سقفی بر روی زمین قرار دارد و دارای در است.
1- ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ﴾ [الأعراف: 40]
«بی‌گمان کسانی‌که آيات ما را تکذيب کردند، و در برابر آن (گردن‌کَشی و) تکبر ورزيدند، درهای آسمان (هرگز) براي‌شان گشوده نمی‌شود».

2- ﴿وَلَوۡ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَابٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَظَلُّواْ فِيهِ يَعۡرُجُونَ١٤﴾ [الحجر: 14]
«و اگر دری از آسمان به روی آن‌ها بگشاییم که پیوسته در آن بالا روند».

3- ﴿وَجَعَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ سَقۡفٗا مَّحۡفُوظٗاۖ﴾ [الأنبياء: 32]
«و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم».

4- ﴿وَيُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦٓۚ﴾ [الحج: 65]
«و آسمان را از آن که بر زمین افتد - جز به فرمانش - نگه می‌دارد».

5- ﴿وَفُتِحَتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ أَبۡوَٰبٗا١٩﴾ [النبأ: 19]
«و آسمان گشوده می‌شود، پس دروازه، دروازه می‌گردد».

6- ﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ١٣٣﴾ [آل عمران: 133]
«و به سوی آمرزش پروردگارتان، و بهشتی که پهنای آن (به قدر) آسمان‌ها و زمین است، (و) برای پرهیزگاران آماده شده‌است، بشتابید».

7- ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ﴾ [الحديد: 21]
«برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که پهنای آن مانند پهنای آسمان‌ها و زمین است بر یکدیگر پیشی گیرید (که آن) برای کسانی‌که به الله و پیامبرانش ایمان آورده‌اند آماده شده است».

سوال: اگر زمین همانند نقطه‌ای در این جهان بزرگ باشد، پس منظور خداوند از اینکه عرض و پهنای بهشت به اندازۀ عرض زمین است چیست؟ مگر نقطه طول و عرض دارد؟
اگر به تو بگویم زمینی کشاورزی دارم که پهنایش به اندازۀ پهنای مسجد الحرام و حجر الأسود است، آیا تو از این تشبیه ایراد نمی‌گیری؟ آیا نمی‌گویی که در مقابل پهنای مسجد الحرام، پهنای حجر الأسود چه معنا و مفهومی دارد؟

اما اگر به تو بگویم زمینی کشاورزی دارم که پهنایش به اندازۀ پهنای مسجد الحرام و مسجد النبی است، آن موقع حد اقل چیزی که از این تشبیه می‌فهمی این است که پهنای مسجد الحرام و پهنای مسجد النبی و پهنای زمین کشاورزی‌ام یکسان است.

پس بدان خداوند متعال پهنای بهشت و پهنای زمین و پهنای آسمان را یکسان می‌داند، و معنای این یکسانی این است که زمین مسطح باشد. نه اینکه به اندازۀ نقطه‌ای کوچک در جهان باشد.

و کل سیارگان و ستارگان مانند مریخ و مشتری و خورشید و ماه و دیگر ستارگانی که شب‌ها در آسمان می‌بینیم همۀ‌شان زینت سقف آسمان اول هستند و اندازه آن ستاره و سیارگان بسیار بسیار کوچک‌تر از زمین است.

👈و اینکه خداوند می فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ﴾ [الأنبياء: 30]
«آیا کسانی‌که کافر شدند؛ ندیدند که آسمان‌ها و زمین به هم پیوسته بودند، پس (ما) آن‌ها را از یکدیگر باز کردیم».
به این معنا است که زمین و آسمان پهنایشان به یک اندازه بوده و به هم چسپیده بودند، سپس خداوند زمین را از آسمان جدا کرد و بوسیلۀ ستون هایی که دیده نمی شوند بر روی زمین نگه داشت، و سپس آسمان را هم هفت طبقه بر روی هم قرار داد،
 چنانکه می فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ كَيۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا١٥﴾ [نوح: 15]
«آیا نمی‌بینید چگونه الله هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید».

و می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٩﴾ [البقرة: 29]
«او (الله) است که همۀ آنچه را که در زمین است برای شما آفرید، آنگاه آهنگ آسمان کرد و آن‌ها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود، و او به هر چیز آگاه است».

و اگر بخواهد همین آسمان بر روی زمین می افتد، چنانکه می فرماید: ﴿وَيُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦٓۚ﴾ [الحج: 65]
«و آسمان را از آن که بر زمین افتد - جز به فرمانش - نگه می‌دارد».

پس زمین مسطح است و پهنایش اندازۀ پهنای آسمان بالای سرمان است، یعنی همتا و هم اندازۀ آسمان است، نه اینکه مانند دانه خردلی یا نقطه کوچکی در برابر آسمان‌ها باشد.

👈و تو پیوسته می‌بینی که خداوند آسمان‌ها را در برابر زمین می‌آورد و آن دو را از هم جدا می‌داند. برای مثال: ﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ﴾ [مريم: 65]
«(همان) پروردگار آسمان‌ها و زمین، و آنچه میان آن دو است، پس او را پرستش کن، و بر عبادتش شکیبا (و پایدار) باش».

﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا﴾ [طه: 6]
«از آنِ اوست آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین، و آنچه میان آن دو است».

﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ١٦﴾ [الأنبياء: 16]
«و (ما) آسمان و زمین، و آنچه را که در میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم».

عبارت : ﴿وَمَا بَيۡنَهُمَا﴾ به این معناست كه زمین داخل آسمان نیست و آسمان داخل زمین نیست بلکه مابینشان منفصل است. پس زمین ستاره‌ای کوچک داخل آسمان نیست و نقطه‌ای در جهان نیست، بلکه همتا و هم اندازۀ آسمان است.

پس بدان زمین مسطح است و کروی دانستن زمین از نظر من جزو بزرگ‌ترین دروغ‌ها و خطاهای تاریخ بشریت است.
مردم دشمن چیزهایی هستند که آن را نمی‌دانند و اولین واکنششان به آن چیزها، مسخره کردنشان است! فتأمل

قبول شدن دعاء نزد قبور صالحان



❗️آنگاه که حافظ ابن رجب حنبلی و ابن عبد الهادی حنبلی نیز از دیدگاه وهابیت، قبوری و اهل بدعت می‌شوند!

🔹حافظ ابن رجب حنبلی رحمه الله (متوفی 795 هـ) در ترجمۀ عثمان بن موسی می گوید: «عُثْمَان بن موسى بن عبد الله الطائي الأربلي، ثُمَّ الآمدي، الفقيه الزاهد، إمام حطيم الحنابلة بالحرم الشريف تجاه الكعبة: كَانَ شيخا جليلا، إماما عالما، فاضلا، زاهدا عابدا ورعا، ربانيا متألها، منعكفا عَلَى العبادة والخير، والاشتغال بالله تَعَالَى فِي جميع أوقاته، أقام بمكة نَحْو خمسين سنة. ...توفي ضحى يَوْم الخميس ثاني عشرين محرم سنة أربع وسبعين وستمائة بمكة رحمه اللَّه تَعَالَى. ويقال: إِن الدعاء يستجاب عِنْدَ قبره».
🔸ترجمه: «عثمان بن موسی بن عبد الله الطائی اربلی سپس آمدی است او فقیه، پارسا و امام حنابله در شهر مکه بود، او شیخی بزرگوار، امامی عالم، فاضل، زاهد، عابد، پارسا، دیندار و عبادتگر بود که بر عبادت و کارهای خیر مشغول بود و در همۀ اواقت مشغول ذکر خداوند بود. حدود پنجاه سال در مکه اقامت کرد... و صبحگاه روز پنج شنبه بیست و دوم محرم سال 674 در مکه وافت یافت. الله متعال او را رحمت کند، و گفته می‌شود دعا کنار قبر او قبول می‌شود».
🗒ذیل طبقات الحنابلة، ج  4 صص 123 - 124. ناشر: مكتبة العبيكان - الرياض.

🔹همچنین امام یوسف بن حسن بن عبد الهادی المقدسی الحنبلی (متوفی 909هـ ) این موضوع را در کتابش «آداب الدعاء»، ص 183، چاپ دار النوادر، در باب: «في مواطن الإجابة» آورده، و گفته است: «وليتحر الأماكن التي ترجی فيها إجابة الدعاء، وقد ورد عن جماعة، وروي عن شمس الدین ابن عمر أنه كان يُكثر الإبتهال، لا سیما في الأماكن التي تُرجی فيها إجابة الدعاء. قال في الطبقات: إن الدعاء عند قبر عثمان بن موسی الطائي مستجاب. وكان الحافظ ابراهیم المقدسي يواظب الدعاء يوم الأربعاء بين الظهر والعصر بمقابر الشهداء من باب الصغير».
🔸ترجمه: «و باید مکان‌هایی که در آنجا امید قبول شدن دعا می‌رود را پیدا کند، و دربارۀ جماعتی خبر آمده و (نیز) از شمس الدین ابن عمر روایت شده که (در دعایشان) بسیار گریه و زاری می‌کردند؛ مخصوصا در مکان‌هایی که امید قبول شدن دعا در آنجا می‌رود. (ابن رجب) در الطبقات می‌گوید: دعا نزد قبر عثمان بن موسی الطائی قبول می‌شود. و حافظ ابراهیم المقدسی در روزهای چهارشنبه مابین نماز ظهر و عصر بر دعا کردن در قبرستان شهدا از طرف دروازۀ کوچکش، مواظبت می‌نمود».


تفاوت تفویض با تسبیب



◾️یکی از ویژگی‌های اهل بدعت این است که مخالفش را به چیزی که در او نیست و صریح سخن او نیست متهم می‌کند و سلسله‌ای از لوازم و مآلات اقوال را می‌آورد که مخالفش آن را نگفته و قبول ندارد،
▫️مثلاً خوارج، اهل سنت و اعتدال را به ارجاء متهم می‌کنند، و اهل ارجاء، اهل سنت و اعتدال را متهم به خوارج می‌کنند.
▫️غلاة صوفیه و غلاة روافض که دچار شرک قبور شده‌اند، اهل سنت و اعتدال را متهم به سلفیت معاصر می‌کنند، و سلفیت معاصر، اهل سنت و اعتدال را متهم به صوفی قبوری می‌کنند.
▫️غالیان در تعریف شرک، اهل سنت و اعتدال را متهم به مفوضه می‌کنند، و مفوضه، اهل سنت و اعتدال را متهم به جسارت و بی‌ادبی در حق اولیاء می‌کنند.
▫️سلفی‌های مدخلی اهل سنت و اعتدال را متهم به خروج بر حکام می‌کنند، و خوارجی مانند دوله و امثال آنان اهل سنت و اعتدال را متهم به عدم کفر به طاغوت می‌کنند.
▫️ظاهرگرایان که از شریعت جز ظاهرش را نفهمیده‌اند، اهل سنت و اعتدال را به خیال‌بافی و خرافات و بدعت‌گری تشریع من دون الله متهم می‌کنند و باطنیه که حدود خداوند را رد کرده‌اند، اهل سنت و اعتدال را متهم به ظاهرگرایی می‌کنند.

در شرک اکبر عذر به جهل نیست



▫️اهل بدعت سخنان مزخرف ‌زیادی دارند، اما مزخرف‌ترین سخنی که می‌توان از آنها شنید این است که می‌گویند: {در شرک اکبر عذر به جهل وجود دارد}!

▫️اگر برای کسی که مرتکب شرک اکبر می‌شود عذر به جهل آورده شود، پس تنها بخاطر عدم اقامۀ حجت بر او، تکفیر معذب علیه نمی‌شود، همین، وگرنه در احکام قضاء و نکاح و ارث و جنایز، حکم مشرکان را دارد و اسم مشرک بر او ثابت می‌شود. مثلا ولی أمرت نمی‌شود، در قبرستان مسلمین دفن نمی‌شود، از او ارث برده نمی‌شود، با او نکاح نمی‌شود؛ چراکه مشرک است، اگرچه هم بر او حجت اقامه نشده باشد و او را تکفیر معذب علیه نکرده باشی.

▫️اما متسلفۀ ضال و مضل، چون درخواست دعا از اهل قبور را شرک اکبر می‌دانند و چون جمهور علمای اهل سنت آن را مستحب و جایز می‌دانند، و چون  همانند دوله و خوارج معاصر، عرضه و شهامت تکفیر کردن علمای اهل سنت را ندارند، برای همن ناچاراً این مزخرفات را بلغور می‌کنند که در شرک اکبر عذر به جهل است!!

سوال از ملا فانی ذلیلی: اگر موش‌پرستان و گاوپرستان هندو عذر به جهل دارند، آیا در اجرای احکام مسلمانان بر آنها نیز عذر به جهل دارند و همانند مسلمانان با آنها معامله می‌شود؟

▫️اگر پاسخ خیر است، پس غلط می‌کنید که می‌گویید: {درخواست دعا از اهل قبور مساله‌ای فقهی و اختلافی نیست بلکه شرک اکبر است} و سپس برای علمایی که جاهل نیستند، مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و قرطبی و مقریزی و طوفی و ابن صلاح و... در شرک اکبرشان عذر به جهل می‌آورید و آنها را مسلمان می‌دانید و برایشان رحمت می فرستید!

👈هرکس بگوید در شرک اکبر عذر به جهل وجود دارد و فاعلش اسم مشرک بر او ثابت نمی‌شود اصلا بویی از عقیده و شریعت نبرده است و این تناقضات و خزعبلات وهابیت تمامی ندارد!

تخبط و تحجرِ تعقل اهل تمرق!



بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله و علی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا وأرزقنا اجتنابه. اما بعد:

◾️این شخص به نام «ابن جمیله الرضا» که قبلا در کانال معرفی شده بود، و گفته بودیم اصل در مسلمانان جهان و مردم منتسب به اسلام را بر کفر می‌داند مگر اینکه در حق شخص معینی خلاف آن در نزدش ثابت شده باشد و نه تنها علمای و پیروان دیگر مذاهب اهل سنت، بلکه وهابیت و سلفیت معاصر و علمایش را نیز کافر اصلی می‌داند و اضافه بر آن حتی هرکس در کفر آنان توقف کند را نیز تکفیر می‌کند. این غالی خارجی که همه در نزد او کافر هستند، از فرط جهالتش به شریعت خداوند متعال، تفاوت اسباب با تفویض را نمی‌داند و اسباب مقدر شده توسط خداوند که به اذن الله قادر به تدبیر و تقسیم امور باشند را نیز به تفویض نام گذاری می‌کند و با انکار اذن و تسبب الهی، و با فهم اشتباهش از قاعدۀ «فیما لايقدر علیه إلا الله» این قاعده را اینگونه فهم کرده و زبان حالش این است که یک سری امور بدون «ضابطه و قید اذن الهی» تحت مقدور بشر است (= نتیجه این سخن این است که قدرت انجام آن به او تفویض شده است و ربطی به ضابطه و قید اذن الهی ندارد)، و یک سری امور مخصوص دیگر وجود دارد که تحت مقدور بشر نیست و لا یقدر علیه إلا الله است و فقط تحت مقدور الله است و خداوند برای انجام آن امور، هیچ مخلوقی را سبب و وسیله قرار نمی‌دهد و هرکس ادعا کند بعضی از مخلوقات به اذن الله می‌توانند این امور مخصوص را انجام دهند پس دروغ گفته و دچار شرک تفویض شده است! سپس برای این اموری که بنا بر سخن او، ما لا یقدر علیه إلا الله است، «خلق کردن از عدم»، «زنده کردن»، «میراندن» و «شفا دادن» را مثال می‌زند.

ما حق را بر باطل می‌افکنیم، پس آن را درهم می‌شکند و ناگاه آن (باطل) نابود می‌شود [الأنبياء: 18]



خالد عزیزی و همانندانش، حکم دیروز من را دارند، زمانی من نیز همانند آنها دعوتگر افکار نجدی بودم و وقتی به لازمۀ عقیده‌ام عمل کردم، کسی را صادق‌تر از دوله برای حمایت و نصرت، پیدا نکردم؛ چراکه عقیدۀ محمد بن عبد الوهاب و فهم او از اسلام را بدون تعارف و لومه و سازشی اجرا می‌کردند.
اما امثال خالد عزیزی و صلاح الدین مهدوی و مسعود توحیدی و حسن فرجی و...، پایه و مبنای عقیدۀ‌شان همان است، ولی مرد عمل کردن به آن نیستند. بخدا قسم دلم به حالشان می‌سوزند، به خدا قسم به نیت پوزه مالیدن آنها و شکست‌دادن آنها نیست که با آنها بحث می‌کنم، بلکه حکم دیروز خود من رو دارند. فقط یک سری چیزها هست که هنوز ندیدند و درک نکردند. باید زاویه نگاهشان را عوض کنند. پس تنها ژست و قیافه دانا و عالم بودن گرفتن کافی نیست، که اگر کافی بود از پاسخ دادن به مقالات ما عاجر نمی‌ماندند. با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود، با ادعای سلفی بودن و پیرو فهم سلف صالح بودن، کسی سلفی نمی‌شود، با نام گذاشتن بر خود به عنوان اهل سنت و طایفۀ منصوره و فرقۀ ناجیه، چیزی از باطل به حقیقت تبدیل نمی‌شود. نحن ابناء الله گفتن سودی ندارد. نگاه عصمت آمیز به سبقت اذهانتان، جز تعصب جاهلی نیست.
 وقتی که با خطاها و انحراف‌های بنیادین دعوت نجدی آشنا شدم، از آن برگشتم و نه از تکفیر شدن توسط مخالفان ترسیدم و نه از تهدید هایشان نه از لومه لائمان. الحق أحق أن يتبع. از این ناراحت نشدم که به من می گفتند تو چندین سال بر این فکر بودی و مردم را به آن دعوت کردی و اکنون از آن برگشته ای! چراکه ضرر از نصف هم برگردد، سود است!
همین شرایط برای شما نیز پیش خواهد آمد، مخصوصا آنهایی که در رأس این دعوتگری هستند. پس همانند ابوطالب نشوید که اگر هم حق را شناختید بخاطر در و جیران و سرزنش دوست و آشنا، از آن تبعیت نکنید. اینکه خطایت را قبول کنی و از سرزنش و لومۀ لائمان نترسی شهامت می‌خواهد که شاید هرکسی چنین شهامتی نداشته باشد. الله به راز دل ها آگاه است و ما فقط ظاهر را می‌بینیم.
 ای فریفته شدگان به دعوت نجدی، از من و امثال من عبرت بگیرید و راهی که ما رفتیم و بن‌بست بودن آن را دیدیم، شما تکرار نکنید. بخدا قسم که دلم به حالتان می‌سوزد و شماها را دوست دارم و از سر خیرخواهی است که بر افکارتان رد می‌زنم و اگر هم در ردیه‌ها تندی به خرج می‌دهم به نیت اصلاح است؛ چراکه در بعضی موارد باید شوکی بزرگ به تو وارد شود، باید محکم هول داده شوی تا پایت از این دام کنده شود، و ارزش خراشی که برمی‌داری را دارد. ناخالصی آهن را در کورۀ آهنگری پاک می کنند. چشیدن بعضی تلخی‌ها، شیرینی‌های سعادت را به دنبال دارد. این را فراموش نکنید که داشتن اخلاص به تنهایی کافی نیست که اگر کافی می‌بود پس برای ابن ملجمی که خالصانه و برای اعلای کلمة توحید، سیدنا علی رضی الله عنه را کشت، کافی می‌بود. هرکسی می‌تواند ادعای برحق بودن بکند، منتها در میدان عمل مشخص می‌شود.
﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَيَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ﴾ [الأنبياء: 18]
«بلکه ما حق را بر باطل می‌افکنیم، پس آن را درهم می‌شکند و ناگاه آن (باطل) نابود می‌شود».


تقیه و نفاق مبلغان وهابیت

طرف خودش مادّۀ خام و موادّ اوّلیّه و مبلّغ و پمپاژ غلو و افکار و عقاید تکفیری است و شب و روز مشغول تکفیر و مشرک دانستن و تبدیع مسلمانان است، و جوانانی که به دوله و یا همانندان آن هجرت کرده‌اند، پیشتر در دامن افکار او و در کلاس درس‌های او بزرگ شده‌اند، اکنون نیز آمده و با سیاه‌بازی و خودنمایی از مرگ بغدادی خوشحالی می‌کند و دوله را رد و انکار می‌کند!
قطعا چنین شخصی یا منافق است، یا بزدل!

خالد که شرک می گرفتی همه عمر * دیدی که چگونه شرک، خالد گرفت



خالد عزیزی می‌گوید: {وقتی می‌گویم استعانه به غیر الله شرک است، منظورم استعانه‌ای است که از قدرت مخلوق خارج است و فقط الله متعال می‌تواند آن را برآورده کند}.

لطفاً کمی ‌درنگ کنید...
 آیا می‌دانید این سخنش به چه معناست؟
قید: {فقط الله می‌تواند آن را برآورده کند} به این معناست که بعضی دیگر از استعانه‌ها نیز وجود دارد که به همان شکل که در قدرت الله است در قدرت مخلوق نیز است و غیر الله نیز می‌تواند آن را برآورده کند! العیاذ بالله.

شما را به الله قسم آیا این عین شرک ورزی و جهالت به توحید نیست؟

یاد مشرکان قریش افتادم که می‌گفتند: بعضی کمک رسانی‌ها هستند که علاوه بر الله، إله‌های دیگر نیز در خشکی و در آسانی می‌توانند آن را انجام دهند و انجام آن در قدرت‌شان است، و یک سری دیگر از استعانه‌ها هست که فقط مختص به الله و مربوط به داخل دریا و سختی‌هاست!!

▫️خطاب به این جاهلان به توحید و این متأثران از توحید خوارج می‌گویم که: انجام هیچ کاری (ولو پلک زدن و نفس کشیدن نیز) بصورت استقلالی و خارج از مشیت الله، در توان هیچ مخلوقی نیست؛ بلکه تماماً به اذن الله است. و شماها بخاطر اینکه در قدرت انجام دادن بعضی از کارها و استعانه ها، مخلوقاتی را شریک خدا قرار می‌دهید و آنها را همانند خدا بر انجام آن قادر می‌دانید، و تنها فقط بعضی از کارها را مختص به قدرت الله می‌دانید و در مابقی کارها، بعضی مخلوقات را نیز شریک خدا قرار می‌دهید (در حالی که در واقع تسبّباً و به اذن الله توانایی استعانه در آن امور را داشتند)، دچار شرک اکبر شده‌اید!!!

▫️پ.ن: درخواست انجام هر عملی (ولو بسیار بزرگ باشد) که بندۀ مومن، انجام آن را از یک مخلوق به عنوان سببی که به اذن الله قادر به انجام آن است، بخواهد، از شرک اکبر و اصغر خارج می‌شود.

▫️و درخواست انجام  هر عملی (ولو بسیار کوچک و جزئی باشد) که بندۀ مومن، انجام آن را از یک مخلوق بصورت مستقل از اراده و مشیت خدا و من دون الله و قائم به قدرت ذاتی خودش، بخواهد، دچار شرک اکبر شده است.

ایها العقلاء توحید ما را با توحید خوارج نجد مقایسه کنید!!

#مجاهد_دین

چالشی دیگر برای خالد عزیزی: اگر سجده برای یک مخلوق با نیت تعبد، شرک است، حدود این نیت تعبد چیست؟ (گفته شده که خالد عزیزی بعد از دیدن این چالش با روبند میاد بیرون تا کسی او رو نشناسه و شرمنده نشه)

خالد عزیزی می‌گوید: برای اینکه سجدۀ عبادت انجام شده باشد، اضافه کردن قید اعتقاد داشتن به چیزی از صفات و خصائص ربوبیت و الهیت در سجده شونده، غلط است و بلکه فقط باید نیت تعبد کند تا سجده‌اش عبادت شود. 

سوال ما از خالد عزیزی و همفکرانش این است: حدود نیت تعبد چیست؟ یعنی وقتی یک شخص برای یک مخلوق سجده را به نیت تعبد انجام می‌دهد، دقیقا برای سجده‌شونده به چه چیزی معتقد شده است؟ حد فاصل بین سجدۀ تعظیم و تکریم (مانند سجدۀ ملائکه برای آدم و سجدۀ آل یعقوب برای یوسف) با سجدۀ عبادت چیست؟ با توجه به اینکه مکان نیت در قلب است نه در زبان، سجده کننده قلبا باید چه اعتقادی به نسبت سجده شونده داشته باشد تا سجده‌اش به نیت تعبد برای او بوده باشد؟

اهل سنت و جماعت می‌گویند: نیت تعبد کردن همان اعتقاد داشتن به إله و معبود بودن سجده شونده است و یک چیز به معبودی گرفته نمی‌شود مگر اینکه معتقد به ربوبیت و الهیت او باشی. و کمترین چیزی که یک مخلوق باید داشته باشد تا إله و معبود شود، قدرت نفع و ضرر رساندن استقلالی و من دون الله است.
گرچه امیدی به پاسخت ندارم، منتها برای اثبات انحراف عقاید شما از اهل سنت، حجت را اقامه می‌کنیم

شخصی که نخواهد حق‌پذیر باشد، هزاران دلیل هم وی را کفایت نمی‌کند



▫️بسم الله و الصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله و اصحابه ومن والاه.
مدتی است در تلگرامم سلسله مقالاتی راجع به جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهاب در حق مسلمانان که رهبر و زعیم فکری وهابیت است و آثار سوء و مخرب او و افکارش بر بلاد اسلامی‌ و میوه‌های نامبارک آن در گذر زمان از جمله گروه داعش یا همان تنظیم دوله اسلامی‌ یا خلافت اسلامی‌ موهوم، نشر دادم و گفتم الله متعال آنگونه که مستحقش است با وی برخورد کند. ولی ظاهراً به مذاق برخی از دوستان خوش نیامد و بنده را به باد تهمت و دشنام و افترا گرفته و وصله‌های ناجوری چسباندند.
اینکه دیگران در برابر موضع‌گیری بنده چه واکنشی نشان می‌دهند اهمیتی ندارد مادامی‌ که از چهارچوب شرعی و از علم و عدل و انصاف خارج نشده باشم.
▫️در این مدت به این باور رسیدم، شخصی که نخواهد حق‌پذیر باشد، هزاران دلیل هم وی را کفایت نمی‌کند و برای همین مناقشه و گفتگو با چنین اشخاصی بی‌فایده بوده و ضایع کردن وقت است.
کسب رضایت مردم غایتی دست نیافتنی است و همینکه آدم در چهارچوب شرع سخن بگوید و حرکت کند و هدفش کسب رضایت خداوند باشد کافی بوده و نیازی به تکلف و سازش نیست.
▫️به اعتقاد جمع کثیری از علما و فرهیختگان و داعیان و طلاب علم امت اسلام، محمد بن عبدالوهاب و جماعتش دارای انحرافاتی بنیادین در فکر و اعتقاد و منهج است که آنان را از دایرۀ اهل سنت و جماعت خارج کرده و توصیف خوارج بودن را در خور شأنشان می‌کند؛ با اینکه قطعاً از لحاظ دیانت و خصائص و صفات با خوارج اوائل تفاوت زیادی داشته و به مراتب پلیدتر و مضرتر هستند.
من جمله انحرافات این جماعت:
تکفیر تمام مذاهب و احزاب اسلامی‌ منتسب به قبله است. یعنی جماعتی وجود نداشت که این گروه آن را تکفیر نکرده باشد. بنا به عقاید این گروه که در امورات اعتقادی قائل به عذری برای مخالف نیست و بلکه شخص قائل به معتبر بودن عُذر در امورات عقیدتی را هم تکفیر می‌کنند، تمامی‌ فرق منتسب به قبله کافر هستند. چرا که هر کدام از این گروه‌ها از لحاظ فکری و اعتقادی دارای مخالفات بنیادین با عقیدۀ اهل حدیث و اثر هستند که وهابیت خود را به آن نسبت می‌دهد؛ ولی به مانند تبرای گرگ از خون یوسف علیه السلام، این انتساب زوری و دروغانه است و جز شعار چیزی نبوده و هیچ محتوا و حقیقت و مصداقی ندارد. اما اهل سنت و جماعت، اهل قبله را تکفیر نمی‌کند، هر چند انحرافاتی عقیدتی و فکری داشته باشد؛ مادامی‌ که در دایرۀ تأویل و جهل معتبر و سائغ بمانند و تکفیر آنان هم کار اهل علم و اجتهاد بوده و بلکه در برخی حالات نیاز به یک شورای متخصص از اهل علم و فتوی می‌باشد و به طور قطع و حتم از عهدۀ حتی طلاب علم هم خارج است؛ چه برسد به افرادی که هیچ بویی از علم و فقه نبرده‌اند.
به اعتقاد این گروه نه تنها این فرق منتسب به قبله کافر بوده و بلکه آنان را نه مُرتد بلکه کافر اصلی و بدتر از مشرکان قریش می‌نامند، هر کسی هم که این فرق را تکفیر نکند کافر بوده و مُرتد است و این تسلسل ادامه داشته به شکلی که کل امت از این تکفیر منطوقا و تضمنا و التزاما مستثنی نمی‌شوند و بلکه تا خود صحابه و پیامبر علیه الصلاة والسلام و بقیۀ انبیاء الهی تا آدم ابوالبشر می‌‌رسد.
افرادی که در انحرافات عقیدتی خاصتاً در ابواب توحید هیچ جهل و تأویلی را عُذر به حساب نمی‌‌آورند و شخص قائل به جواز عذر بودن جهل را هم تکفیر می‌کنند با لسان حال و مقال می‌گویند که کل امت کافرند.
از دیگر انحرافات این جماعت:
کشتن ناحق افرادی از اهل قبله بوده که توسط آنان تکفیر شده یا به حجت عدم بیعت به محمد بن عبد الوهاب و قبول نداشتن دعوتش، خونش را حلال کرده‌اند. و اسناد زیادی وجود دارد که افرادی از بدنه خود این گروه توسط اعضای رده‌های بالاتر به خاطر اعتراض و انتقادات به عملکرد رهبری این جماعت به بهانه‌های واهی و با ایجاد دادگاهی ساختگی شرعی و درست کردن سناریوهایی کذایی، شکنجه و کشته شده‌اند.
از دیگر انحرافات این جماعت:
ارائۀ تعریف جدیدی از اسلام و لا إله إلا الله و تحمیل آن به امت اسلام بوده و کشتن مخالفان و تکفیر هر کسی که آن را نپذیرفته یا در برابرش قیامی‌ کرده باشد. اسلامی‌ با فهم خوارج که پایه و اساس شرعی نداشته و تعریف جدیدی از إله و عبادت، که ادنی شروط تعریف جامع و مانع را نداشته و نه تنها جمهور علمای اهل سنت در زمان او، بلکه جمهور و اکثریت علما و بزرگان دین در طول تاریخ با او مخالف بوده و در تعریف بدعی وی هیچ دخالت و سهمی نداشته‌اند؛ بلکه چنانکه خود محمد بن عبدالوهاب اقرار کرده است این تعاریف را جزو الهامات و اکتشافات خودش می‌داند! که معلوم است هیچ اعتبار و شرعیتی نداشته و تحت هیچ میزانی از موازین شریعت، کسب اعتبار نمی‌کند؛ نه برای موضوع عظیمی‌ مانند توحید و عبادت، بلکه حتی برای یک گواهی و شهادت ساده. و اینگونه خود را سخرۀ عام وخاص کردند.
از دیگر انحرافات این جماعت:
بدنام و مشوه کردن چهرۀ اسلام و نظام خلافت و امامت و احکام و قوانین جزایی و حدود شرعی است که با اجرای نامناسب و ظالمانه و غیر منصفانه و زشت آن، تصویر نامطبوعی از اسلام و مبانیش را در اذهان دیگران به نمایش گذاشتند؛ به طوری که انگار اسلام، جز تخریب خانه‌ها و بریدن درختان و آتش زدن مزارع و غارت کردن اموال مردم هدف دیگری نداشته است.
از دیگر انحرافات:
توهین به علما و بزرگان دین و تخریب چهره و شخصیت آنان بود. عالمی‌ نیست که این جماعت وی را نقد و تکفیر و یا تخریب نکرده باشد. و چون برای تأیید و رونق بازار خود نیاز به مشروعیت داشتند، مجاهیلی را در لباس عالم و طلاب علم مطرح کردند که نه در جرگۀ علما بودند و نه سابقه‌ای در طلب علم و اجتهاد و فتوی داشته‌اند. و حتی در زمان او یک عالم از علمای اسلام نیز او و حرکت خوارجانه‌اش را تایید نکرد!
و به تعبیری «و ما خفی أعظم» یعنی آنچه که پنهان مانده، بزرگتر و وحشتناک‌تر است. و در ادامه قسمت‌های دیگری از آن سلسله مقالات منتشر خواهم کرد که حقایق زیادی را برایمان آشکار می‌کند.
▫️توصیه‌ام به دوستان این است که در قبال قضایایی این چنینی تابع و دنباله رو علما و بزرگان اهل سنت باشند و بدانند که این علم دین است و باید آدم بداند دینش را از چه کسی اخذ می‌کند. و باید باور داشته باشیم که اگر از خط علما و بزرگان دینمان منحرف شویم خیری در ما و دینداریمان نخواهد بود.
به تعبیر حسن بصری: «لولا العلماء لصار الناس کالبهائم»؛ «اگر علما نباشند مردم مثل حیوانات می‌شوند».
و الله متعال هم امر می‌کند که: ﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُون﴾ یعنی از اهل علم بپرسید در مسائلی که از آن آگاهی ندارید. و به قولی: «شفاء العی سؤال»؛ «شفای درمانده و نادان، پرسیدن است».
▫️اگر ما برای مسائلی مانند طهارت و احکام حیض و نفاس و معاملات و طلاق و قضایای بسیار جزئی‌تر به خود جرأت نداده و تا از اهل علم نپرسیم خیالمان آسوده نمی‌شود، آیا شایسته‌تر و اولی‌تر و واجب‌تر نیست که در قضایای کلان و بزرگ امت اسلام، مانند امامت عام و خلافت و قتل و کُشتن و تکفیر و دسته‌بندی و ولاء و براء و... از علما و اهل فتوی و اجتهاد بپرسیم؟
آیا این قضایا اینقدر ساده و پیش پا افتاده است که به خود جرأت می‌دهیم دنباله رو سخن خوارج مجهول الهویه بیفتیم که اصلا نمی‌دانیم اصل و نسبشان چیست و در کجا طلب علم کرده‌اند و چه کسی تأیید و تزکیۀ‌شان کرده است؟
یکی از اصحاب رو به تابعین کرده و می‌گوید: شما در قضایایی به خودتان جرأت حرف زدن می‌ دهید که اگر به عمر عرضه می‌شد برای پاسخگویی به آن مهاجرین و انصار را جمع می‌کرد.
▫️این گروه مصایب زیادی برای امت اسلامی و عقیدۀ اهل سنت و جماعت ایجاد کرده است. در سراسر این زمین خاکی و در جاهای زیادی و در عقول و قلوب بسیاری از جوانان ما، بَذر غلو را کاشته‌اند که علاج و درمان آن اگر محال نباشد بسیار دشوار و هزینه‌بردار است و ما روز به روز و در جلوی چشمانمان باج این سهل انگاری و سکوت و تأیید و عدم انکار را پرداخت کرده و می‌کنیم و خواهیم کرد.
▫️برایم اهمیتی ندارد که دوستان دشنام دهند یا لعنت بفرستند یا به هر سبکی برخورد کنند. ولی این عقیده و باورم است که آن را از علمای این امت اخذ کرده‌ام و حداقل در روز قیامت در پیشگاه پروردگارم عُذری خواهم داشت که در این مسئله تابع و دنباله رو اهل علمی‌ بوده‌ام که در قرآن وسنت بارها تأکید کرده و تأکید شده که پیروشان باشم.
▫️و تا وقتی زنده‌ام از این غلو و افراط و این تکفیرهای ناحق و باطل و این قتل‌ها و شکنجه‌ها بیزارم و در پیشگاه الله متعال از آن تبری می‌جویم و قولاً وعملاً با آن مبارزه می‌کنم. و از الله متعال این را خواهانم که این گروه و افراد حامل این تفکر و بینش، اگر قابل اصلاح و هدایت نیستند نابودشان کرده و شرشان را از سر امت اسلام کوتاه کند. اللهم آمین

🖊 خادم کوچک اهل سنت و جماعت: مجاهد دین

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...