۱۳۹۷/۱۱/۱۵
سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (3)
سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (3)
🖊نویسنده: مجاهد دین
➖پدر محمد بن عبد الوهاب، شیخ عبد الوهاب بن سلیمان القاضی رحمه الله متوجه انحراف و غلو فرزندش محمد شده بود و از او میترسید که بدعتش را گسترش دهد، و ابن بشر به اختلاف بین عبد الوهاب و پسرش اشاره کرده و میگوید:
🔹«فلما أن الشيخ محمد وصل إلى بلد حريملا جلس عند أبيه يقرأ عليه وينكر ما يفعل الجهال من البدع والشرك في الأقوال والأفعال وكثر منه الإنكار لذلك ولجميع المحظورات حتى وقع بينه وبين أبيه كلام، وكذلك وقع بينه وبين الناس في البلد فأقام على ذلك سنين حتى توفي أبوه عبد الوهاب في سنة 1153 ثم أعلن بالدعوة».
🔸 ترجمه: «هنگامیکه شیخ محمد به شهر حریملا رسید، (در کلاس درس) نزد پدرش نشست و با پدرش دربارۀ مسائل دینی صحبت میکرد و اقوال و افعال بدعی و شرکی که مردم جاهل انجام میدادند را انکار میورزید و بر این کارها و بر همۀ محضورات، بسیار انکار میورزید، تا اینکه بین او و پدرش حرف در گرفت و همچنین بین او و بین مردم آن شهر نیز اختلاف افتاد و چند سالی به این شکل گذشت تا اینکه پدرش عبد الوهاب در سال 1153 وفات یافت، سپس محمد بن عبد الوهاب دعوتش را آشکار کرد».
🗒 عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1 ص 37.
➖و محمد بن عبد الوهاب بعد از آنکه دعوتش را آشکار کرد، گواهی بر گمراهی خود و تمام مشایخش و جهلشان به اسلام و لا إله إلا الله در گذشته میدهد و میگوید هر کسی فکر کند قبل از من دین و اسلام را فهمیده دروغ و افتراء بسته است و بر مردم تلبیس نموده و خودش را به چیزی مدح نموده که در او نیست!
🔹چنانکه محمد بن عبد الوهاب میگوید: «وأنا أخبركم عن نفسي والله الذي لا إله إلا هو لقد طلبت العلم واعتقد من عرفني أن لي معرفة وأنا ذلك الوقت لا أعرف معنى لا إله إلا الله، ولا أعرف دين الإسلام قبل هذا الخير الذي من الله به. وكذلك مشايخي ما منهم رجل عرف ذلك، فمن زعم من علماء العارض أنه عرف معنى لا إله إلا الله أو عرف معنى الإسلام قبل هذا الوقت أو زعم عن مشايخه أن أحداً عرف ذلك فقد كذب وافترى ولبس على الناس ومدح نفسه بما ليس فيه».
🔸ترجمه: «من از وضعیت خودم به شما خبر میدهم، قسم به الله که إلهی جز او نیست، من طلب علم میکردم و کسانی که من را میشناختند اعتقاد داشتند که مرا معرفت و دانشی است، اما من، تا قبل از این خیری که خداوند آن را من منت نهاد، در آن وقت نه معنای لا إله إلا الله را میدانستم، و نه دین اسلام را میشناختم . و همچنین در بین مشایخم هم هیچ کس نبود که آن را بشناسد. لذا هرکس از علمای منطقه عارض (نجد) گمان کند که معنی لا إله إلا الله را دانسته و یا معنای اسلام را قبل از این مدت شناخته، یا گمان کند که مشایخ او آن را فهمیدهاند، پس به تحقیق که دروغ و افتراء بسته است و بر مردم تلبیس نموده است و خودش را به چیزی مدح نموده که در او نیست».
🗒 الرسائل الشخصية (مطبوع ضمن مؤلفات الشيخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء السادس)، صص 187-188.
➖و معتقد بود که مردم زمان او شرک شدیدتری از مشرکان زمان جاهلیت دارند، چنانکه میگوید:
🔹 «إذا علمت هذا، وعلمت ما عليه أكثر الناس: علمت أنهم أعظم كفرا وشركا من المشركين الذين قاتلهم رسول الله صلى الله عليه وسلم».
🔸ترجمه: «اگر این را دانستی و آنچه بیشتر مردم بر آن (عقیده) هستند را دانستی، این را هم خواهی دانست که کفر و شرک این مردم، بزرگتر از کفر و شرک مشرکانی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنان جنگید».
🗒 الدرر السنية، ج 1 ص 160.
🔹 و میگوید: «فاعلم أن شرك الأولين أخف من شرك أهل زماننا».
🔸 «بدان که شرک مردم زمان پیامبر خفیفتر از شرک اهل زمان ما میباشد».
🗒 کشف الشبهات، ص 33.
🔹و میگوید: «أن الذين قاتلهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أصح عقولا وأخف شركا من هؤلاء».
🔸 «کسانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم با آنان جنگید، عقلهایشان صحیحتر و شرکشان خفیفتر از اینها است».
🗒 کشف الشبهات، ص 36.
👈پس محمد بن عبد الوهاب پیروانش را با این افکار تربیت کرده بود، طوری که پیروانش باور پیدا کرده بودند که این مردمانی که با آنها میجنگند، انسانهایی هستند که از مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز مشرکتر و بدتر هستند، لذا با این اعتقاد، جان و مال مردم را برای خود حلال کرده بودند.
▫️در واقع محمد بن عبد الوهاب اسلام را به احتکار خودش در آورده بود، طوری که معتقد بود فقط فهم او از اسلام صحیح است و هرکسی که با او مخالف باشد، نمیگفت که با من مخالف است، بلکه میگفت با دین الله و رسولش مخالف است! و از ادبیات و کلام آنها این مطلب کاملاً مشهود است که خود را مسلمان و اهل توحید مینامیدند و مخالفانشان را مشرک و کافر!
در قسمت قبلی دربارۀ حملۀ محمد بن عبد الوهاب به شهر ریاض مطالبی از عنوان المجد فی تاریخ النجد از ابن بشر نقل کردم، و در اینجا بعضی جنایتها و جرایم دیگرشان را در حق مردم شهر ریاض میآورم:
🔹ابن بشر دربارۀ اتفاقات سال 1187 هجری میگوید: «وفيها سار عبد العزيز بالجنود المنصورة وقصد الرياض ونازل أهلها أياما عديدة وضيّق عليهم واستولى على بعض بروجهم وهدم أكثرها وهدم المرقب وحصل بينهم القتال».
🔸ترجمه: «در این سال عبد العزیز [پس از مردن محمد بن سعود در سال (1179)، فرزندش عبد العزیز، توسط محمد بن عبد الوهاب امیر قرار داده شد] با سربازان پیروزمندش قصد شهر ریاض را کرده و چند روز اهل آنجا را محاصره کرد و آنها را در مضیقه و سختی قرار داد و بر بعضی از برجهای آنان سیطره یافت و بیشتر برجها را هم ویران کرد و دیدهبانهایشان را در هم شکست و بینشان جنگ در گرفت».
🗒 عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1 ص 119.
سپس حاکم ریاض، «دهام بن دواس» بعد از چندین سال جنگیدن با عبد العزیز بن سعود، بخاطر محاصرهای که شده بود از دفاع کردن ناتوان میشود و با مردم شهر ناچار به فرار میشوند.
🔹 ابن بشر در این باره میگوید: «ففر أهل الرياض في ساقته الرجال والنساء والأطفال لا يلوي أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البر وقصدوا الخرج وهلك منهم خلق كثير عطشاً وجوعاً».
🔸ترجمه: «اهل ریاض با مردان و زنان و کودکانش در پشت سر او (دهام بن دواس) فرار کردند و هیچ کس به فکر دیگری نبود، و بر چهرههایشان [كنايه از افتادن بر زمین و خود را به زور کشاندن، طوری که انگار به جای اینکه با پا حرکت کند با صورت و سینه خیز حرکت میکنند] به سوی بیابان به قصد رفتن به شهر «الخرج» فرار کردند، و مردم بسیاری از گرسنگی و تشنگی هلاک شدند».
▫️به این شکل مردم را آواره کردند و خانههای مردم با همۀ اموال و متاع و وسایلش رها شدند و سپس عبد العزیز و سربازانش وارد شهر ریاض شدند.
🔹ابن بشر در ادامه در این باره میگوید: «فلما دخل عبد العزيز الرياض وجدها خالية من أهلها إلا قليلا فساروا في إثرهم يقتلون ويغنمون، ثم إن عبد العزيز جعل في البيوت ضباطاً يحفظون ما فيها، وحاز جميع ما في البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغير ذلك؛ وملك بيوتها ونخيلها إلا قليلها».
🔸ترجمه: «بعد از آنکه عبد العزیز وارد ریاض شد، دید که خالی از سکنه شده است، مگر تعداد بسیار کمی از مردم، که تحت تعقیب قرار گرفته شدند و آنها را میکشتند و غنیمت میگرفتند. سپس عبد العزیز در خانهها نگهبانانی برای محافظت از آنچه در آن خانهها وجود داشت قرار داد و بر همۀ آنچه در آن شهر وجود داشت، مانند اموال و سلاح و طعام و متاع و دیگر چیزها، دست یافت و خانهها و نخلستانهایش را به تملک خود در آورد مگر تعدادی بسیار کمی را».
👈 چنانکه مشاهده میکنید محمد بن عبد الوهاب و پیروانش، مردم شهر ریاض را تماماً تکفیر کرده و کافر اصلی میپنداشتند و مال و جان آنان را برای خود حلال کرده بودند.
❓اکنون از پیروان و طرفداران محمد بن عبد الوهاب میپرسیم که اگر محمد بن عبد الوهاب مخالفانش را به عموم تکفیر نمیکرد پس این نوع رفتار او با مردم ریاض به چه معنایی میباشد؟
❓ اگر مردم ریاض را به عموم کافر اصلی نمیپنداشته است، پس چرا اموالشان را غنیمت گرفته است و فراریانشان را هم تعقیب کرده و میکشته است؟
❓ همچنین گناه آن زنان و کودکانی که در گرمای تابستان و در صحراها از شدت تشنگی و گرسنگی تلف شدهاند چه بوده است؟
❓ اگر چنین برخوردی با مردم یک شهر، جنایت نیست پس جنایت به چه معنایی است؟
سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (2)
🖊نویسنده: مجاهد دین
➖محمد بن عبد الوهاب همۀ شهرها و سرزمینهای اسلامی زمان خودش را تکفیر کرده بود و مال و جان همۀ ساکنان آن را بطور عموم برای خود حلال کرده بود و مناطق خودش را دار التوحید و غیر آن را دار الشرک میدانست و شرک مردمان زمان خودش را شدید تر از شرک مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم میدانست، و مردم را نیز ملزم میکرد که به سوی او هجرت کنند.
➖بعد از آنکه مردمانی فریب او را خوردند و به سوی او هجرت کردند، هزینه و مخارج آن مردمان برای محمد بن عبدالوهاب بسیار زیاد شد،
🔹چنانکه مورّخ وهّابی ابن بشر میگوید: «ولما هاجر من هاجر إلى الدرعية واستوطنوها كانوا في أضيق عيش وأشد حاجة وابتلوا ابتلاء شديداً فكانوا في الليل يأخذون الأجرة ويحترفون وفي النهار يجلسون عند الشيخ في درس الحديث والمذاكرة ».
🔸ترجمه: «هنگامیکه (طرفدارانش) به شهر درعیه هجرت کردند و در آنجا سکونت گزیدند، در معیشتی تنگ و نیازی شدید گرفتار آمدند و دچار ابتلای سختی شدند؛ طوری که شبها کارگری و پیشهوری میکردند و روزها در کلاس درسِ حدیث و مذاکرۀ شیخ مینشستند».
🗒 عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1 ص 13.
🔹در ادامه ابن بشر میگوید: «وكان الشيخ -رحمه الله- لما هاجر إليه المهاجرون يتحمل الدَّين الكثير في ذمته لمؤونتهم وما يحتاجون إليه، وفي حوائج الناس وجوائز الوفود إليه من أهل البلدان والبوادي، ذكر لي أنه حين فتح الرياض وفي ذمته أربعون ألف محمدية فقضاها من غنائمها».
🔸ترجمه: «و شیخ محمد بن عبد الوهاب رحمه الله آنگاه که مهاجران به سوی او هجرت کردند، بخاطر هزینهها و خرج و مخارج آنان و نیازمندیهای مردم و همچنین جوایزی که به وفدهای شهرها و روستاها (وفد گروهی است که برای کارهای مهم نزد سلطان فرستاده میشود) میداد، بدهیهای بسیاری بر گردن او افتاد. برایم ذکر شده که او (محمد بن عبد الوهّاب) هنگامیکه شهر ریاض را فتح کرد، چهل هزار محمدی (واحد پول) بدهکار بود که آنها را از غنایمی (که از شهر ریاض به دست آورده بود) پرداخت کرد».
🗒 عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1 ص 15.
🔹در ادامه در همان صفحه میگوید: «وكان لا يمسك على درهم ولا دينار وما أوتى إليه من الأخماس والزكاة يفرقه في أوانه، وكان يعطى العطاء الجزيل بحيث إنه يهب خمس الغنيمة العظيمة للاثنين أو الثلاثة، فكانت الأخماس والزكاة وما يجبى إلى الدرعية من دقيق الأشياء وجليلها تدفع إليه بيده، ويضعها حيث يشاء».
🔸ترجمه: «و او (محمد بن عبد الوهّاب) آن درهم و دینارها و آن خمسها و زکاتهایی که نزدش میآمد را نگه نمیداشت و بلافاصله تقسیم میکرد، و عطاهای زیادی میبخشید، طوری که خمسِ غنیمت بسیار زیادی را به دو یا سه نفر میبخشید. به این شکل، خمسها و زکاتها و کم و بیش چیزهایی که به درعیه میآمد به دست او میرسید و در هرجا که میخواست پخش مینمود».
🗒 عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1 ص 15.
👈 در این عبارتهایی که ابن بشر نوشته است، به کلمات «خمس» و «غنیمت» خوب توجه کنید. چنانکه مشاهده میکنید محمد بن عبد الوهّاب به شهر «ریاض» حمله میکند و اموال آنجا را به غنیمت و خمس میگیرد و سپس مبلغ چهل هزار محمدی که بدهکار بود را بوسیله غارت کردن و غنیمت گرفتن اموال مردم بیچاره و آوارۀ شهر ریاض پرداخت میکند!
❓اکنون از او و پیروانش میپرسیم، که به چه حقّی اموال مردم ریاض را برای خودش حلال کرده است؟
❓آیا مردم آنجا مسلمان نبودند؟
❓آیا غیر از این است که محمد بن عبد الوهاب به عموم تمام مردم شهر ریاض را کافر اصلی میدانسته است؟
❓وگرنه چگونه از مال مسلمان غنیمت گرفته میشود؟
❓در کجای شریعت آمده است که مال مسلمان را میتوان به غنیمت گرفت؟؟ چراکه اموال مسلمانان به هیچ وجهی از وجوه به غنیمت گرفته نمیشود.
✔️پس وقتی که محمد بن عبد الوهّاب جان و مال مردم ریاض را برای خود حلال کرده، تنها یک معنا دارد و آن اینکه محمد بن عبد الوهّاب مخالفانش را کافر میدانست.
و نه تنها شهر ریاض بلکه تمام شهرها و سرزمینها و ممالک و دولتهای اسلامی زمان خودش را به عموم کافر میدانست و در ادامۀ این سلسلۀ مطالب، این موضوع را نشان خواهم داد.
ادامه دارد...
سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (1)
🖊نویسنده: مجاهد دین
آنچه که به آن یقین پیدا کردهام این است که محمد بن عبد الوهاب مخالفانش را تکفیر میکرد و مال و جان آنان را برای خود حلال کرده بود.
و من در این سلسله مطالب، با استناد به کتاب: «عنوان المجد فی تاریخ النجد» که نوشتۀ «عثمان بن بشر النجدی» است، بعضی از جرایم و جنایات محمد بن عبد الوهاب و پیروانش را بیان میکنم. لازم به ذکر است که ابن بشر خودش پیرو محمد بن عبد الوهّاب است و این جنایاتی که ابن بشر با افتخار آنها را در کتابش آورده است، سخن خصم و دشمن محمد بن عبد الوهاب نیست، تا اینکه یکی بگوید اینها عادلانه نیست و سخن خصم است؛ بلکه سخن طرفداران آنان است.
🔹عثمان بن بشر النجدی دربارۀ اولین سریهای که برای غارت مسلمانان توسط محمد بن عبد الوهاب فرستاده شده بود میگوید: «ثم أمر الشيخ بالجهاد وحضهم عليه فامتثلوا، فأول جيش غزا سبع ركايب، فلما ركبوها وأعجلت بهم النجائب في سيرها سقطوا من أكوارها لأنهم لم يعتادوا ركوبها، فأغاروا أظنه على بعض الأعراب فغنموا ورجعوا سالمين».
🔸ترجمه: «سپس شیخ محمد بن عبد الوهاب به جهاد امر کرد و به آن تشویق نمود، و پیروانش به حرفش گوش کردند، و اولین جیشی که برای جنگ فرستاد هفت شتر سوار بودند، هنگامی که شتران را به حرکت در آورند و در مسیر به سرعت حرکت کردند از روی پالان شتر افتادند برای اینکه سوارکاران خوبی نبودند، سپس بر بعضی از اعراب حمله و غارت بردند و از آنان غنیمت گرفتند و به سلامت بازگشتند».
🗒 عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1 صص 14-15.
👈چنانکه از سخن ابن بشر پیداست، این اولین غارتگری محمد بن عبد الوهّاب بوده است.
❓سوال ما این است که محمد بن عبد الوهّاب به چه دلیل به آن عربها حمله برده و اموال آنان را غارت کرده و از آنان غنیمت برده است؟ آیا این غارتی که از آن عربها کرده است، معنایی غیر از این دارد که محمد بن عبد الوهاب مخالفانش را بدون نیاز به هیچ اقامۀ حجتی، کافر میدانسته است؟ بله این حقیقت است که محمد بن عبد الوهاب مسلمانان مخالف خودش را کافر میدانست برای همین مال و جان آنان را برای خود حلال کرده بود.
ادامه دارد..
به همراه جاهل در دریای خطاهایش شنا نکنیم
🔹ابو بکر الخلال رحمه الله (متوفی 311) میگوید:
«وَلَيْسَ يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ أَنْ يَكُونُوا كُلَّمَا تَكَلَّمَ جَاهِلٌ بِجَهْلِهِ أَنْ يُجِيبُوهُ، وَيُحَاجُّوهُ، وَيُنَاظِرُوهُ، فَيُشْرِكُوهُ فِي مَأْثَمِهِ، وَيَخُوضُوا مَعَهُ فِي بَحْرِ خَطَايَاهُ، وَلَوْ شَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يُنَاظِرَ صَبِيغًا، وَيَجْمَعَ لَهُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى يُنَاظِرُوهُ، وَيُحَاجُّوهُ، وَيَبِينُوا عَلَيْهِ لَفَعَلَ، وَلَكِنَّهُ قَمَعَ جَهْلَهُ، وَأَوْجَعَ ضَرْبَهُ، وَنَفَاهُ فِي جِلْدِهِ، وَتَرَكَهُ يَتَغَصَّصُ بِرِيقِهِ، وَيَنْقَطِعُ قَلْبُهُ حَسْرَةً بَيْنَ ظَهْرَانَيِ النَّاسِ مَطْرُودًا، مَنْفَيًّا، مُشَرَّدًا، لَا يُكَلَّمُ وَلَا يُجَالَسُ، وَلَا يُشْفَى بِالْحُجَّةِ وَالنَّظَرِ، بَلْ تَرَكَهُ يَخْتَنِقُ عَلَى حِرَّتِهِ، وَلَمْ يُبَلِّعْهُ رِيقَهُ، وَمَنَعَ النَّاسَ مِنْ كَلَامِهِ وَمُجَالَسَتِهِ».
🔸ترجمه: «برای اهل علم و معرفتِ به خداوند، شایسته نیست که هربار یک جاهل با جهلش چیزی گفت، به او جواب دهند و حجت برایش بیاورند و با او مناظره نمایند و به این شکل در بزهکاریهایش شریک او شوند و به همراه او در دریای خطاهایش شنا کنند. و اگر عمر بن الخطاب رضی الله عنه میخواست که با صبیغ [بن عسل التمیمی] مناظره کند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را برایش جمع کند تا با او مناظره کنند و برایش حجت آوری کنند و توضیح بدهند، پس میتوانست که چنین کاری کند، ولی چنین نکرد، بلکه از همان ابتدا جهلش را محکم سرکوب و ریشه کن کرد و در پوستش خفه کرد و از سر تحقیر چنان رهایش کرد که با آب دهانش در گلو خفه شود و قلبش از حسرت اینکه در بین مردم به او بیتوجهی شده و از بین مردم طرد و رانده شده است، پاره پاره شود، که نه با او صحبت میکنند و نه با او مینشینند و با هیچ حجت و نظری به او نزدیک نمیشوند، بلکه او را چنان ترک کرد که بر تشنگیاش غرق شود و نتواند آب دهانش را ببلعد و مردم را از صحبتکردن و مجالست با او منع کرد».
🗒السنة از الخلال، ج 1 ص 223.
👤صبیغ مردی بود که به دنبال تاویل قرآن و آیات متشابهات میرفت و علاوه بر اینکه شک و شبهات دربارۀ تاویل قرآن بوجود آورده بود، بلکه برداشتهای ناصواب از آنها ارائه میداد و با این فعلش بین صحابه شهرت یافته بود تا اینکه یک بار نزد امیر المومنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه رفته و از او دربارۀ آیه: ﴿وَٱلذَّرِيَٰتِ ذَرۡوٗا١ فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢﴾ سوال کرد و عمر نیز او را بخاطر این کارش تنبیه کرده و دستور به هجر او داد تا اینکه بدعتش را ترک کند.
▫️اگر هر جاهل و نادانی که آمد و دربارۀ دین سخنی گفت و برای رد کردن او اقدام شود، پس به این شکل جاهل و نادان شهرت مییابد و از طریق اهل علم، سم شبهاتش را تزریق میکند. چون هدف او نشر بدعت و جهالتش است و وقتی عالم در دام او میافتد و مشغول به رد کردن و مناظره کردن با چنین جاهلی میشود، پس خود به خود به چنین جاهلی، ارزش و شخصیت بخشیده است و او را مشهور گردانده است و شبهه و بدعتش را برای کسانی که هرگز آن را هم نشنیدهاند مطرح کرده است.
▫️تفالههای اهل بدعت را رها کن و با بحث کردن با آنها، آنها را مشهور و مهم نگردان. چراکه او برای کارش مأموریت دارد و دستهای پنهانی وجود دارند که او را در جهت تفرقه و تخریب مسلمین، هدایت میگردانند. چنین کسی به دنبال هدایت نیست، بلکه فقط به دنبال نشر بدعتهایش است.
▫️فراموش نکن که کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد، نه کسی که خود را به خواب زده است. پس آب در جوب دشمن نریزید.
▫️حکمت این است که انسانهای خوار و بیارزش را بزرگ ننمود، پس اهل بدعت را رها کنید تا به حسرت خود بمیرند. کانال هایشان را دنبال نکنید، اعضایشان را زیاد نکنید، شبهاتشان را جواب ندهید، گروه هایشان را ترک کنید.
بحث با ناقص خیالان شیوۀ استاد نیست *** علم افلاطون حریف جهل مادرزاد نیست
مجاهد دین
اشتراک در:
پستها (Atom)
نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛
♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...