مشتق از اول است، به معنای رجوع،
بازگرداندن، بازگشت کردن از چیزی، برگرداندن به چیزی. برای مثال عرب در هنگام دعا
برای کسی که گمشدهای دارد میگوید: أول الله عليك، یعنی خداوند آن را به تو بازگرداند.
در اصطلاح به
معنای بازگرداندن کلام از ظاهر آن به سوی جهتی که احتمال داشته باشد. پس تأویل به
معنای برگرداندن کلام به سوی اول آن، و بیان کردن از عبارتی به سوی عبارت دیگر
است؛ یعنی بیان معنای کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد.
تأویل در نزد علمای
علم اصول مرادف تفسیر است و به قولی تأویل ظن به مراد و تفسیر قطع بدان است، چنانکه
مثلاً هرگاه لفظ مجملی را به دلیل ظنی چون خبر واحد بیان کنند، آن را مؤول خوانند و
هرگاه آن را به دلیل قطعی بیان کنند مُفَسَّر گویند. و میتوان گفت: تأویل اخص از تفسیر
است.[1]
جرجانی میگوید: در
شرع بازگرداندن لفظ از معنی ظاهر به معنی احتمالی آن است بشرط آنکه محتمل را موافق
کتاب و سنّت بیابند، مانند قول خدای تعالی: ﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ﴾ اگر بدان بیرون آوردن پرنده
از بیضه اراده شود، تفسیر خوانند و اگر بدان اخراج مؤمن از کافر، یا عالم از جاهل اراده
شود تأویل است.[2]
تأویل، ظن به مراد،
و تفسیر قطع بدان است و به قولی تأویل بیان یکی از محتملات لفظ و تفسیر بیان مراد متکلم
است و بیشتر تأویل در کتب الهی بکار میرود.[3]
حاجی خلیفه ذیل علم
التأویل آورده است: اصل کلمه از «اول» به معنی رجوع است و مؤول بازگرداندن آیه به یکی
از معانی احتمالی آن است و به قولی مشتق از ایالت بمعنی سیاست است، بدین معنی که سخن
را تدبیر کنند و معنی را بجای خود بگذارند. و در تفسیر و تأویل اختلاف شده است. ابوعبید
و گروهی میگویند: هر دو به یک معنی هستند و گروهی منکر این گفتارند و راغب میگوید:
تفسیر اعم از تأویل است و استعمال آن بیشتر در الفاظ و مفردات است؛ لیکن استعمال تأویل
بیشتر در معانی و جملهها است و اغلب در کتب الهی بکار میرود و دیگری گفته است: تفسیر
بیان لفظی است که جز به یک وجه محتاج نباشد و تأویل توجیه لفظ به یکی از معانی مختلفی
است که بدان متوجه است برحسب ادلهای که آشکار باشد و «ماتریدی» میگوید: تفسیر تعیین
است بر آنکه از لفظ آن معنی اراده شده و گواهی بر خدا است که از این لفظ، این معنی
را خواهد و تأویل ترجیح یکی از معانی محتمل است بدون یقین و شهادت. و ابوطالب ثعلبی
میگوید: تفسیر بیان وضع لفظ است، حقیقت باشد یا مجاز. و تأویل تفسیر باطن لفظ است
و مأخوذ است از اول و آن بازگشت به عاقبت کار است، پس تأویل، خبر از حقیقت مراد است
و تفسیر خبر است از دلیل مراد. مثال آن قول خدا است سبحانه و تعالی: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَاد﴾ تفسیر آن این است که مرصاد
وزن مفعال است از رصد و تأویل آن برحذر داشتن است از خوار شمردن امر خدا سبحانه و تعالی.
و راغب اصفهانی میگوید: تفسیر معانی قرآن را کشف کند و مراد را بیان سازد خواه به
حسب لفظ باشد و خواه بحسب معنی، و تأویل بیشتر در معانی است. و تفسیر یا دربارهی غریب
الفاظ است که بکار رفته است یا در لفظ مختصر که با شرح آشکار شود و یا در کلامی که
قصهای را در بردارد و جز با دانستن آن قصه روشن نشود. اما تأویل گاه عام بکار رود
و گاه خاص، مانند کفر که گاهی در انکار مطلق استعمال شود و گاه در انکار باری تعالی
خاصتاً و یا در لفظ مشترک بین معانی مختلف. و گفتهاند تفسیر به روایت تعلق دارد و
تأویل به درایت. و ابونصر قشیری گفته است: تفسیر بر سماع مقصور است، و اتباع و استنباط
در آنچه به تأویل متعلق است. و قومی گفتهاند آنچه از کتاب خدا و سنّت رسول مبین است،
تفسیر است و کسی را نرسد که در آن اجتهاد کند، بلکه بر همان معنی حمل شود که وارد شده
است و از آن تجاوز نباید کرد و تأویل چیزی است که علمای عالم به معنیِ خطاب و ماهر
در آلات علوم، استنباط کنند و جماعتی که بغوی و کواشی از آن جملهاند گویند تأویل صرف
آیه است از طریق استنباط به معنی موافق ماقبل و مابعد آن که در آیه احتمال چنان معنی
باشد و مخالف کتاب و سنّت نباشد، و شاید صواب همین است.[4]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر