مقدمۀ نویسنده
باب: در ذکر طرق حدیث و بیان صحّت آن
شواهد حدیث
قرآن این حدیث را تایید میکند
حدیث حوض، حدیث عرضهشدن اعمال را تایید میکند
عرضهشدن اعمال بر نزدیکان، حدیث عرضۀ اعمال را تایید میکند
صلاة بر پیامبر عرضه میشود و صلاة هم از جملۀ اعمال میباشد.
ابی قرصافۀ صحابی
حدیث «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ»، طبق شرط مسلم صحیح است
مرسل نزد مالکیه و حنفیه حجت میباشد
باب: در رد بر اعتراضات وارده بر حدیث
جمعبستن بین دو دلیل متعارض، واجب است
جواب به نسبت حدیث حوض از چهار وجه میباشد
توضیحاتی دیگر که حدیث حوض را رد میکند (حدیث حوض در تعارض با قرآن و اجماع)
شرح الفاظ حدیث و بیان معنای آن
فایده
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی
أشرف المرسلين سيدنا محمد وعلی آله الأکرمين والرضی عن صحابته الطاهرین، اما بعد:
این کتاب، جزوهای است که آن را در توضیح
صحّت حدیث: «حَيَاتِي
خَيْرٌ لَكُمْ» جمعآوری کردهام و چون اختلافات زیاد مردم دربارۀ این موضوع را دیدم و اینکه بدون علم و بدون قاعده و اساس دربارۀ این موضوع حرف زدند، باعث شد که اين جزوه را بنويسم، تا حدی که حتی بعضی از نادانان گمان میکنند که این حدیث،
حدیثی دروغین است که در هیچ یک از کتب حدیثی وجود ندارد! و مخالف با احادیث صحیح و
قوی دیگر است! و اگر هم کسی این حدیث را در مجلهای یا کتابی بیاورد، با اسلوبهای تند و شتم و دشنام او را تخریب میکنند. برای همین در این جزوه میخواهم که اشتباه بودن این ادعاها و
سخنان را بیان کنم و گمراهیهایی که بر فهم آنان بنا میشود را نشان دهم و در آنچه
آوردهام به قواعد اهل حدیث و اصول تکیه کرده و به آنچه که جمهور اهل منقول و
معقول راجح دانستهاند استناد کردهام و این جزوه را «نهاية الآمال في صحة حديث عرض الأعمال» نامیدهام و آن را به جناب پیامبر اکرم علیه أفضل الصلاة والتسلیم هدیه
و تقدیم میکنم؛ به این امید که در روز قیامت شامل شفاعتش شوم، روزی
که هیچ کس در شفاعتکردن از او پیشی نمیگیرد نه حتی ابراهیم خلیل و نه موسی کلیم.
و از الله خواستارم که امیدم را حقیقت بخشد
و دعایم را بپذیرد چراکه او نزدیک و مجیب است، و هیچ ربی جز او وجود ندارد و هیچ خیری
نيست جز خیر او.
حافظ کبیر، ابو بکر احمد بن عمرو بن عبد
الخالق البصری مشهور به البزار متوفی سال 292 در رمله، در مسند مشهورش میگوید:
یوسف بن موسی برایمان تعریف کرد از عبد المجید ابن عبد العزیز بن أبی رواد از
سفیان از عبد الله بن السائب از زاذان از عبد الله ابن مسعود t از پیامبر ص که فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سَيَّاحِينَ يُبَلِّغُونِي
عَنْ أُمَّتِي السَّلَامَ»؛ «بیگمان خداوند عزوجل فرشتگانی دارد که در زمین گردنش میکنند و سلام امّتم
را به من ابلاغ میکنند (میرسانند)». میگوید: و پیامبر ص فرمود: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ
تُحَدِّثُونَ وَيُحَدَّثُ لَكُمْ، وَوَفَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ
أَعْمَالُكُمْ فَمَا رَأَيْتُ مِنَ خَيْرٍ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَيْهِ، وَمَا
رَأَيْتُ مِنَ شَرٍّ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَكُمْ»؛ «حیات
من برای شما خیر است، (چون) سخن میگویید و برایتان سخن گفته میشود، و وفات من برای شما خیر
است، (چون) اعمالتان بر من عرضه میشود، پس بر آنچه از (اعمال) خیر میبینم خداوند
را حمد و سپاس میگویم و از آنچه از (اعمال) شر میبینم برایتان از خداوند درخواست
مغفرت میکنم».
البزار میگوید: «سراغ
ندارم که این حدیث از عبد الله بن مسعود روایت شده باشد مگر با این اسناد».[1] اهـ.
حافظ زین الدین
العراقی در بخش الجنائز از کتاب (طرح التثریب في شرح التقریب)[2] میگوید: «اسنادش جيد است».[3] اهـ
و همچنین
القسطلانی در شرح البخاری،[5] و حافظ جلال الدین السیوطی در الخصائص
الکبری[6] میگویند: «اسنادش صحیح است».
و علی القاری و
الشهاب الخفاجی نیز در ابتدای شرحشان[7] بر کتاب «الشفاء» از قاضی عیاض رحمه الله،
همینگونه گفتهاند. و حکمی که اینها بر این حدیث کردهاند صحیح است و اشکالی در
آن وجود ندارد؛ برای اینکه همۀ رجال سند، ثقه و بر شرط صحیح هستند و اینکه ابن ابی
رواد متهم به ارجاء شده است ضرری به حدیث نمیرساند؛ آن هم بعد از آنکه کبار ائمه
مانند الشافعی و احمد و ابن معین از او روایت نمودهاند و احمد و ابن معین و ابو
داود و النسائی به ثقه و مورد اعتماد بودن او تصریح کردهاند و مسلم[8] و اربعه
(ترمذی و
ابوداود و نسایی و ابن ماجه) به او احتجاج نمودهاند. پس اگر کسی بعد از اینها، او
را ضعیف بداند به او توجهی نمیشود؛ مخصوصاً ابن حبان که در جرح زیادهروی میکند.
الذهبی در المیزان[9]، در ترجمۀ افلح بن سعید المدنی میگوید: «گویا
ابن حبان شکمش نسبت به ثقات درد میکند، طوری که انگار نمیداند چه حرفی از سرش
بیرون میآید». اهـ. و در ترجمۀ ایوب بن عبد السلام میگوید: «ابن حبان صابح تشنیع
(بسیار بد گفتن از کسی) و تشغیب (برانگیختن فتنه و بدی و تباهی) است».[10] اهـ. پس حدیث از این طریق، بر شرط مسلم است.
و طرق دیگری هم دارد، از آن جلمه:
آنچه است که
الحارث بن أبی أسامه در مسندش[11] و ابن عدی در الکامل[12] روایت کردهاند از طریق خراش از انس t که گفت: رسول الله ص فرمود: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُحَدِّثُونَ
وَيُحَدَّثُ لَكُمْ فَإِذَا أَنَا مِتُّ كَانَتْ وَفَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ
أَعْمَالُكُمْ فَإِنْ رَأَيْتُ خَيْرًا حَمِدْتُ اللَّهَ وَإِنْ رَأَيْتُ غَيْرَ ذَلِكَ
اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَكُمْ»؛ «حیات من برای شما خیر است، سخن میگویید و
برایتان سخن گفته میشود، و هنگامی که مُردم، وفات من برای شما خیر است، اعمالتان بر من عرضه میشود،
پس اگر عمل خیری دیدم خداوند را حمد و سپاس میگویم، و اگر غیر آن را دیدم از
خداوند برایتان درخواست مغفرت میکنم».
و
از آن جمله: آنچه است
که حافظ ابو نصر الحسن بن محمد بن ابراهیم الیونارتی متوفی سال 527 در معجمش که چند
جزء دارد، ذکر کرده است، میگوید: شنیدم الشریف واضح بن ابی تمام الزینبی میگفت:
شنیدم ابا علی بن تومه میگفت: گروهی ناشناس نزد ابی حفص ابن شاهین جمع شدند و از
او خواستند که عالیترین حدیثی که در نزدش است را برایشان بگوید. پس گفت: اکنون
عالیترین حدیثی که نزدم است را برایتان تعریف میکنم. عبد الله بن محمد البغوی
برایمان تعریف کرد، شیبان بن فروخ الأبلّي برایمان تعریف کرد، نافع ابو هرمز السجستانی
برایمان تعریف کرد گفت: شنیدم انس بن مالک t میگفت: شنیدم پیامبر ص میفرمود: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ...» و ادامه حدیث را همانند قبلی ذکر میکند.
این روایت را ابن
النجار در «تاریخ بغداد» از معمر بن محمد الأصبهانی از ابی نصر الیونارتی روایت
کرده است.
و این اسناد بخاطر
اتفاق علما بر ضعف ابی هرمز، جدّاً ضعیف است.
و
منجله: آنچه است که
الحارث بن ابی اسامه التمیمی که طبق قول صحیح متوفی سال 282 هـ است در مسند
مشهورش[14] روایت کرده است که گفت: الحسن بن قتیبه برایمان
تعریف کرد، جسر بن فرقد برایمان تعریف کرد از بکر بن عبد الله المزنی رحمه الله که
گفت: شنیدم رسول الله ص فرمود: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ، تُحْدِثُونَ
وَيَحْدُثُ لَكُمْ، وَوَفَاتِي خَيْرٌ لَكُمُ، تُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ فَمَا
كَانَ مِنْ حَسَنٍ حَمِدْتُ اللَّهَ، وَمَا كَانَ مِنْ سَيِّءٍ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ
لَكُمْ»؛ «حیات من برای شما خیر است، سخن میگویید و
برایتان سخن گفته میشود، و وفات من برای شما خیر است، اعمالتان بر من عرضه میشود، پس بر
آنچه از (اعمال) نیکو میبینم خداوند را حمد و سپاس میگویم و از آنچه از (اعمال)
بد میبینم برایتان از خداوند درخواست مغفرت میکنم». اسنادش ضعیف است.
طریقی
دیگر: امام اسماعیل بن
اسحاق، قاضی مالکی متوفی سال 282 در کتاب «فضل الصلاة علی النبی»[15] میگوید: سلیمان بن حرب برایمان تعریف کرد،
حماد بن زید که همان جد اسماعیل القاضی است، از غالب القطان از بکر بن عبد الله
المزنی رحمه الله برایمان به صورت مرفوع[16] تعریف کرد و لفظش چنین است: «حَيَاتِي
خَيْرٌ لَكُمْ، تُحْدِثُونَ وَيَحْدُثُ لَكُمْ فَإِذَا أَنَا مِتُّ كَانَتْ وَفَاتِي خَيْرٌ
لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ فَإِذَا رَأَيْتُ خَيْرًا حَمِدْتُ
اللَّهَ وَإِنْ رَأَيْتُ غَيْرَ ذَلِكَ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَكُمْ»؛ «حیات من برای شما خیر است، سخن میگویید و
برایتان سخن گفته میشود، و هنگامی که مُردم، وفات من برای شما خیر است، اعمالتان بر من عرضه میشود،
پس هرگاه عمل خیری دیدم خداوند را حمد و سپاس میگویم، و اگر غیر آن را دیدم از
خداوند برایتان درخواست مغفرت میکنم».
حافظ محمد بن عبد
الهادی المقدسی در کتاب «الصارم المنکی»[17] میگوید: «این روایت، اسنادش تا بکر بن عبد
الله صحیح است و بکر بن عبد الله از ثقات و ائمۀ تابعین است». اهـ
میگویم: در کتب
سته به بکر المزنی احتجاج شده است و بر امامت و جلالت او متفق هستند.
طریقی
دیگر: اسماعیل قاضی در
کتاب مذکورش[18] میگوید: حجاج ابن المنهال برایمان تعریف
کرد، حماد بن سلمه برایمان تعریف کرد از کثیر ابی الفضل از بکر بن عبد الله رحمه
الله که پیامبر ص فرمود: «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ وَوَفَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ
تُحْدِثُونَ وَيَحْدُثُ لَكُمْ فَإِذَا أَنَا مِتُّ عُرِضَتْ
عَلَيَّ
أَعْمَالُكُمْ فَإِنْ رَأَيْتُ
خَيْرًا حَمِدْتُ اللَّهَ وَإِنْ رَأَيْتُ شَرًّا اسْتَغْفَرْتُ
اللَّهَ لَكُمْ»؛ «حیات من برای
شما خیر است و وفات من برای شما خیر است، سخن میگویید و برایتان سخن گفته
میشود، و هنگامی که من
مُردم، اعمالتان بر من عرضه میشود، پس اگر خیری دیدم خداوند را حمد و سپاس میگویم
و اگر شرّی دیدم برایتان از خداوند درخواست مغفرت میکنم».
و این اسناد هم
صحیح است، رجالش بر شرط صحیح هستند، بغیر از کثیر ابی الفضل، که ابن القطان
السجلماسی دربارۀ او میگوید: «حال او ناشناخته (غیر معروف) است» و حافظ بر او رد
زده است که او معروف میباشد و البخاری او را در «التاریخ الکبیر»[19] ذکر کرده است و گفته است: «سعید بن عامر بر
او ثنای نیکو کرده است» و ابن حبان در «الثقات»[20] او را ذکر کرده است.
حافظ میگوید: «ابن
القطان بر کلام البخاری آگاهی نداشته است». اهـ.
و اسم او: کثیر
بن یسار البصري الطّفاوی است و در کتاب «الصارم المنکی»[21] بجای آن کثیر بن الفضل آمده است که اشتباه
نوشتاری (تحریف) است.
و در کل این سند
صحیح است. و همچنین السیوطی این حدیث را در «الجامع الصغیر» از روایت ابن سعد در «الطبقات»[22] از بکر المزنی تخریج کرده است و شارحش
المناوی میگوید: «رجال آن مورد اعتماد (ثقه) هستند».[23] اهـ.
آنچه که مربوط به
لفظ حدیث و تحقیق دربارۀ اسانید آن بود، آمد و از آنچه که ذکر کردیم روشن میگردد
که این حدیث صحیح است و شک و گمانی در صحّت آن وجود ندارد و اقدام به تضعیف یا
تکذیب نمودن آن، جرأت زشتی است و جایز نیست چنین کاری از مسلمانی که معنای این
فرمودۀ خداوند: ﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن
قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨﴾ [ق: 18] «هیچ
سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر اینکه نزدش مراقبی حاضر (و آماده نوشتن) است» را فهمیده باشد، رخ بدهد.
و این حدیث
شواهدی دارد که معنایش را تایید و مبنایش را تقویت میکند، به طوری که با این
شواهد به بالاترین درجات صحّت و قبول میرسد[24] و من به یاری الله متعال آنها را ذکر میکنم
و ابتدا آنچه که بیشتر از همه به لفظ حدیث نزدیک است را ذکر میکنم و میگویم:
ابو نعیم در «الحلیه»[25] میگوید: عبد الله بن محمد بن جعفر – یعنی
ابو الشیخ بن حیان که همان حافظ مشهور میباشد – برایمان تعریف کرد از احمد بن
عیسی بن ماهان الرازی از محمد بن مصفی از بقیة عباد بن کثیر از عمران – که همان
القصیر است – از انس t که گفت: رسول الله ص فرمود: «إِنَّ أَعْمَالَ
أُمَّتِي تُعْرَضُ عَلَيَّ، فِي كُلِّ يَوْمِ جُمُعَةٍ وَاشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى
الزُّنَاةِ»؛ «بیگمان
اعمال امّتم در همۀ روزهای جمعه بر من عرضه میشود، و خشم خداوند بر زناکاران شدت
مییابد».
و حکیم الترمذی
در «نوادر الأصول» از طریق عبد الغفور بن عبد العزیز بن سعید الشامی از پدرش از
جدیش – که صحابی بود – روایت کرده که گفت: رسول الله ص فرمود: «تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ يَوْمَ
الِاثْنَيْنِ وَالْخَمِيسِ عَلَى اللَّهِ وَتُعْرَضُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَعَلَى
الْآبَاءِ وَالْأُمَّهَاتِ الْجُمُعَةَ فَيَفْرَحُونَ بِحَسَنَاتِهِمْ وَتَزْدَادُ
وُجُوهُهُمْ بَيَاضًا وَإِشْرَاقًا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُؤْذُوا أَمْوَاتَكُمْ»؛ «اعمال در روز دوشنبه و پنجشنبه بر خداوند عرضه میشود و بر پیامبران و پدران
و مادران در روز جمعه عرضه میشود و آنها (پیامبران و پدران و مادران) بخاطر نیکیهایشان
(نیکیهای زندگانی که اعمالشان بر آنها عرضه شده است) خوشحال میشوند و صورتهایشان
سفیدتر و نورانیتر میشود، پس از الله بترسید و مردگانتان را اذیت نکنید».
و این دو حدیث،
ضعیف هستند منتها حدیث ضعیف برای شاهد آوردهشدن معتبر شمرده میشود، چنانکه حافظ
المنذری در چندین جا از «التغریب والترهیب»، و حافظ ابن القیم در «جلاء الأفهام»
این را گفتهاند، و چنین چیزی در علوم حدیث مقرر شده است.
الله متعال میفرماید:
﴿فَكَيۡفَ
إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ
شَهِيدٗا٤١﴾ [النساء:
41] «پس
چگونه است (حالشان) آنگاه که از هر امتی گواهی آوریم، و تو را بر اینان گواه آوریم؟!».
خداوند سبحان در
این آیۀ کریمه خبر میدهد که پیامبر ص در روز قیامت به عنوان گواه بر امتش آورده میشود
و اینکه به عنوان گواه آورده میشود چنین اقتضا میکند که اعمال آنان بر او عرضه
شود تا بر آنچه که دیده و آگاهی یافته است گواهی بدهد. ابن المبارک میگوید: «مردی
از انصار از المنهال بن عمرو به ما خبر داد که او شنیده که سعید بن المسیب میگفت:
هیچ روزی نیست مگر اینکه در آن روز، صبح و شب، امّت پیامبر ص بر او
عرضه میشوند و آنان را با اسمهایشان و اعمالشان میشناسد و به این شکل بر آنان
گواهی میدهد، خداوند متعال میفرماید: ﴿فَكَيۡفَ
إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ
شَهِيدٗا٤١﴾ [النساء:
41]».
و القرطبی در
التذکرة، باب: «آنچه که دربارۀ گواهیدادن پیامبر ص بر امّتش آمده است»، حدیث فوق الذکرِ سعید
بن المسیب را میآورد سپس میگوید: «پیشتر آمد که اعمال در همۀ روزهای دوشنبه و
پنجشنبه بر خداوند عرضه میشود و بر پیامبران و پدران و مادران نیز در روز جمعه
عرضه میشود. میگوید: و تعارضی وجود ندارد، چراکه احتمال دارد عرضهشدن اعمال در
هر روز، مختص پیامبرمان باشد و در روز جمعه نیز به همراه دیگر پیامبران علیه و
علیهم أفضل الصلاة و السلام بر او عرضه شود». اهـ.
و الطبرانی با
اسناد ضعیف از ابن عباس ب روایت
کرده که گفت: «هنگامیکه این آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ
إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥﴾ [الأحزاب: 45] {ای پیامبر! ما تو را گواه، و بشارتدهنده و بیمدهنده
فرستادیم}. نازل شد، و
آن در هنگامی بود که به علی و معاذ ب دستور داده بود که به یمن بروند، فرمود: بروید و
بشارت دهید و متنفر نسازید و آسان بگیرید و سختگیری نکنید. چراکه بر من نازل شده
که: {ای پیامبر ما تو را} به سوی مردم {گواه و بشارت دهنده} به بهشت {و بیم دهنده}
از آتش {و دعوت کننده به اذن او} برای گواهی دادن به لا إله إلا الله {و چراغی
نورانی}، بوسیله قرآن فرستادیم».[26] اهـ
و ابن کثیر در
تفسیر این آیه میگوید: «این فرمودۀ خداوند: ﴿شَٰهِدٗا﴾ یعنی گواه به وحدانیت
خداوند و اینکه هیچ إلهی جز او وجود ندارد و گواه بر اعمال مردم در روز قیامت. ﴿وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ
هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗ﴾ همانند این فرمودهاش است: ﴿لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ
شَهِيدٗا﴾ [البقرة:
143] {تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر هم بر شما
گواه باشد}».[27] اهـ.
و اگر گفته شود که خداوند متعال به نسبت این
امّت خبر داده که بر امّتهای دیگر
گواهی میدهند، آنجا که میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ
وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ [البقرة: 143] {و همچنین شما را امّت میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید، و پیامبر هم
بر شما گواه باشد}.
و هیچ کس هم
نگفته که اعمال امّتهای گذشته بر این امّت عرضه میشود.
پس جواب آن از دو
وجه است:
اولا: عرضۀ اعمال از چیزهایی است که پیامبرمان علیه الصلاة والسلام به آن اختصاص
داده شده است، همانند اختصاصیافتن ایشان در قبرش به حیاتی کاملتر از حیات شهدا و
به شفاعت و دیگر موارد.
و
دوما: در حدیث صحیح
آمده که این امّت بر طبق خبرهای پیامبرش و آنچه که در قرآن آمده است گواهی میدهد،
به این شکل که وقتی آنان گواهی میدهند که پیامبران پیام را به امتهایشان ابلاغ
کردهاند، گفته میشود: از کجا میدانید؟ میگویند: پیامبرمان بر طبق آنچه که در کتاب
پروردگارمان آمده است، به ما خبر داده است که رسولان پیام خدا را ابلاغ کردهاند،
و ما نیز به آن ایمان آورده و تصدیق کردیم.[28] و پیامبر هم آنان را تزکیه میکند و سخنشان
را تصدیق میکند، و معنای حدیث همین است که واضح بوده و خفایی در آن نمیباشد.
و
اگر گفته شود: پس دربارۀ آنچه که الطبرانی[29] از محمد بن فضاله از پیامبر ص روایت
کرده است چه میگویید؟ اینکه پیامبر قرائت کنندهای را دستور داد که قرائت کند و
هنگامی که به این فرمودۀ باریتعالی رسید: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ
أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١﴾ [النساء: 41] {پس چگونه است (حالشان) آنگاه که از هر امتی
گواهی آوریم، و تو را بر اینان گواه آوریم؟}، پیامبر گریه کرد تا اینکه محاسنش خیس شد و فرمود: «أيْ ربِّ
شهِدتُّ على مَنْ
أنا بينَ ظَهْرانَيْهِ فَكَيْفَ بِمَنْ لَمْ أَرَ؟»؛ «ای پروردگار، من بر کسانی که در بینشان
هستم گواه هستم، پس برای کسی که او را ندیدهام چگونه است؟».
و شاید بعضی از
نادانان از این حدیث چنین فهمیده باشند که این حدیث عرضۀ اعمال را نفی میکند.
میگویم: این حدیث عرضۀ اعمال را تایید میکند نه
نفی، و این رویداد یکی از اسبابی بود که بخاطر آن خداوند پیامبرش را به این خصوصیت
تکریم نمود تا اینکه گواهیدادن بر امتش از روی مشاهدهکردن و دیدن باشد، به همان
شکل که با عرضهشدن امتش به همراه امتهای دیگر بر او، در حالی که در مدینه بود، او
را تکریم نمود؛ چنانکه در «صحیحین»[30] آمده است، و حافظ در «فتح الباری»[31] میگوید: {در روایت محمد بن فضاله الظفری
چنین آمده که این اتفاق در حالی رخ داد که پیامبر ص در بنی ظفر بود، این روایت را ابن ابی حاتم
و الطبرانی و غیر این دو از طریق یونس بن محمد بن فضاله از پدرش از پیامبر ص تخریج
کردهاند که پیامبر ص نزد بنی ظفر رفت و همراهش ابن مسعود و بعضی
دیگر از صحابه بود تا اینکه قرائت کنندهای را دستور به قرائتکردن نمود تا به این
آیه رسید: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا
جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ
شَهِيدٗا٤١﴾ [النساء:
41] پس پیامبر ص گریه کرد تا اینکه محاسنش خیس شد و فرمود: «يَا رَبِّ
هَذَا عَلَى مَنْ أَنَا بَيْنَ ظَهْرَيْهِ فَكَيْفَ بِمَنْ لَمْ أَرَه»؛ «ای پروردگار، این گواهی دادن بر کسانی است
که من در بین آنان هستم پس برای کسی که او را ندیدهام چگونه خواهد بود؟».
و ابن المبارک در
«الزهد»[32] از طریق سعید بن المسیب تخریج کرده که گفت:
«لَيْسَ
مِنْ يَوْمٍ إِلَّا يُعْرَضُ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُمَّتُهُ
غُدْوَةً وَعَشِيَّةً فَيَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَأَعْمَالِهِمْ فَلِذَلِكَ يَشْهَدُ
عَلَيْهِمْ»؛ «هیچ روزی
نیست مگر اینکه امّت پیامبر ص صبح و شب بر او عرضه میشوند و آنان را با
قیافۀشان و اعمالشان میشناسد و به این شکل بر آنان گواهی میدهد».
و این اثر مرسل،
اشکالی که حدیث ابن فضاله در بردارد را برطرف میکند والله اعلم}. انتهای کلامش.
پس خلاصۀ اشکال
این است که: چگونه پیامبر بر کسانی از امتش که بعد از او میآیند گواهی میدهد؟ و
حاصل رفع اشکال هم این است که: اعمالشان بر او عرضه میشود و بر آنان گواهی عیان و
آشکار میدهد، و حافظ، اثر سعید بن المسیب را مرسل[33]
قرار داده است، برای اینکه نمیتوان در چنین چیزهایی رأی و اجتهاد شخصی را بکار
برد، پس اثر او از قبیل آثاری است که حکم به رفع آن داده میشود برای همین آن را
مرسل نامیده است و مراسیل سعید بن المسیب از صحیحترین و قویترین مراسیل هستند؛
حتی الشافعی مرسل او را قبول کرده است با اینکه مراسیل دیگران را رد کرد است و
الله اعلم.
ابو یعلی[34] از ابی سعید الخدری t تخریج کرده که گفت: شنیدم رسول الله ص میفرمود:
«مَا بَالُ
رِجَالٍ يَقُولُونَ: إِنَّ رَحِمَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
وَسَلَّمَ لَا تَنْفَعُ قَوْمَهُ، بَلَى وَاللَّهِ إِنَّ رَحِمِي مَوْصُولَةٌ فِي
الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَإِنِّي أَيُّهَا النَّاسُ فَرَطٌ لَكُمْ عَلَى
الْحَوْضِ، فَإِذَا جِئْتُمْ قَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ
بْنُ فُلَانٍ، وَقَالَ أَخُرُ: أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ "، قَالَ لَهُمْ:
" أَمَّا النَّسَبُ فَقَدْ عَرَفْتُهُ، وَلَكِنَّكُمْ أَحْدَثْتُمْ بَعْدِي،
وَارْتَدَدْتُمْ الْقَهْقَرَى»؛ «بعضیها را چه شده که میگویند رَحِم (نسب و قرابت) رسول الله ص نفعی به
قومش نمیرساند؟ بله به خدا سوگند که رَحِم من در دنیا و آخرت به من وصل میباشد.
و ای مردم! من در کنار حوض منتظر شما هستم، و هنگامیکه آمدید مردی میگوید: ای
رسول الله من فلان پسر فلان هستم و یکی دیگر میگوید: من فلان پسر فلان هستم. به
آنان میگفتم: اما نسب، که به تحقیق آن را میشناسم، منتها بعد از من چیزهایی
ایجاد کردید و به پشت سر خودتان برگشتید».
حافظ الهیثمی میگوید:
«رجالش رجال صحیح است؛ بغیر از عبد الله بن محمد بن عقیل که او هم مورد اعتماد است».[35] اهـ.
میگویم: حدیث این شخص، حسن است، چنانکه خود حافظ
الهیثمی در مواضع مختلفی از «مجمع الزوائد»[36] به آن تصریح کرده است. پس این سخن پیامبر ص که
فرمود: «وَلَكِنَّكُمْ
أَحْدَثْتُمْ بَعْدِي»
دلیلی است بر اینکه اعمالشان بر او عرضه شده است وگرنه نمیتوانست چنین چیزی را از
آنان بداند.
ابن ابی الدنیا
در ابتدای کتاب «المنامات»[37] میگوید: عبد الله بن شبیب برایمان تعریف
کرد از ابوبکر بن شیبه الحزامی از فلیح بن اسماعیل که گفت: محمد بن جعفر بن ابی
کثیر از زید بن اسلم از ابو هریره t برایم تعریف کرد که گفت: رسول الله ص فرمود: «لا تَفْضَحُوا
مَوْتَاكُمْ بِسَيِّئَاتِ أَعْمَالِكُمْ، فَإِنَّهَا تُعْرَضُ عَلَى
أَوْلِيَائِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْقُبُورِ»؛ «مردگانتان را (در نزد دیگر مردگان) بخاطر اعمالتان
رسوا و شرمنده نکنید، برای اینکه اعمالتان بر اولیاء و دوستانتان از اهل قبور عرضه
میشود».
و امام احمد میگوید:
عبد الرزاق برایمان تعریف کرد، سفیان از کسی که از أنس t شنیده است برایمان تعریف کرد که انس میگفت: رسول
الله ص فرمود: «إِنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَى أَقَارِبِكُمْ
وَعَشَائِرِكُمْ فَإِنْ كَانَ خَيْرًا اسْتَبْشَرُوا وَإِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ قَالُوا
اللَّهُمَّ لاَ تُمِتْهُمْ حَتَّى تَهْدِيَهُمْ كَمَا هَدَيْتَنَا»[38]؛ «اعمالتان بر نزدیکان و عشیرۀتان عرضه میشود، پس اگر
اعمالتان نیکو باشد خوشحال میشوند و اگر غیر این باشد میگویند: بارالهی آنان را
نمیران تا اینکه هدایتشان میدهی همانطور که ما را هدایت دادی».
و ابو داود
الطیالسی میگوید: الصلت بن دینار برایمان تعریف کرد از الحسن بن جابر از عبد الله
t که گفت: رسول الله ص فرمود: «إِنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ
عَلَى أَقَارِبِكُمْ فِي قُبُورِهِمْ فَإِنْ كَانَ خَيْرًا اسْتَبْشَرُوا
وَإِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ قَالُوا اللَّهُمَّ أَلْهِمْهُمْ أَنْ يَعْمَلُوا
بِطَاعَتِكَ»[39]؛ «بیگمان اعمالتان بر نزدیکانتان در قبرهایشان عرضه میشود، پس اگر نیکو باشد
خوشحال میشوند و اگر غیر آن باشد میگویند: بار الهی به آنان الهام کن تا در طاعت
تو عمل انجام بدهند».
و یحیی بن صالح
الوحاظی میگوید: ابو اسماعیل السکونی برایمان تعریف کرد که میگفت: شنیدم مالک بن
أدی میگفت: شنیدم النعمان بن بشیر t که بر روی منبر بود میگفت: شنیدم رسول
الله ص میفرمود: «أَلا إِنَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا
إِلا مِثْلُ الذُّبَابِ تَمُورُ فِي جَوِّهَا , فَاللَّهَ اللَّهَ فِي
إِخْوَانِكُمْ مِنْ أَهْلِ الْقُبُورِ , فَإِنَّ الأَعْمَالَ تُعْرَضُ عَلَيْهِمْ»[40]؛ «بیگمان از عمر این دنیا جز به اندازۀ
مگسی که در جوّ پرواز میکند، باقی نمانده است، پس الله الله که برادرانتان از اهل
قبور را رعایت کنید، چراکه اعمالتان به آنها عرضه میشود».
و این احادیث[41] اگرچه که ضعیف هستند اما آثار صحابه و
تابعین این احادیث را تایید میکنند و چنین اقتضا میکند که این احادیث اصلی داشته
باشند. عبد الله بن المبارک میگوید: ثور بن یزید از ابی رُهم[42] از ابی ایوب برایم تعریف کرد که گفت: «تُعْرَضُ أَعْمَالُكُمْ
عَلَى الْمَوْتَى , فَإِنْ رَأَوْا حَسَنًا فَرِحُوا وَاسْتَبْشَرُوا، وَقَالُوا:
اللَّهُمَّ هَذِهِ نِعْمَتُكَ عَلَى عَبْدِكَ فَأَتِمَّهَا عَلَيْهِ , وَإِنْ
رَأَوْا سُوءًا، قَالُوا: اللَّهُمَّ رَاجِعْ بِهِ»؛ «اعمالتان بر مردگان عرضه میشود، پس اگر آن را
نیکو یافتند خوشحال میشوند و بشارت میدهد و میگویند: بارالهی این نعمت تو بر
بندهات است پس این نعمت را بر او کامل بگردان و اگر آن اعمال را بد ببینند میگویند:
بارالهی در حق او مراجعه کن».
و همچنین ابن
المبارک میگوید: صفوان بن عمرو از عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر از ابا الدرداء
روایت میکند که میگفت: «إِنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَى مَوْتَاكُمْ،
فَيُسَرُّونَ وَيُسَاءُونَ»[43]؛ «بیگمان اعمالتان بر مردگانتان عرضه میشود،
و بخاطر آن خوشحال و ناراحت میشوند».
و به این خاطر
ابا الدرداء میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَعْمَلَ عَمَلا
يُخْزَى بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ»؛ «بار الهی من به تو پناه میبرم از اینکه عملی
انجام بدهم که بخاطر آن نزد عبد الله بن رواحه شرمنده شوم».
و ابن ابی الدنیا
از طریق بلال بن ابی الدرداء روایت کرده که گفت: شنیدم که ابا الدرداء در سجده بود
و میگفت: «اللَّهُمَّ
إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ يَمْقُتَنِي خَالِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ إِذَا
لَقِيتُهُ»؛ «بار الهی
من به تو پناه میبرم از اینکه وقتی با دائیام عبد الله بن رواحه ملاقات میکنم
از دست من ناراحت و بیزار باشد».
و احمد بن ابی
الحواری میگوید: «برادرم محمد برایم تعریف کرد گفت: عباد بن عباد نزد ابراهیم بن
صالح که امیر فلسطین بود رفت، و به او گفت: مرا موعظهای نما. گفت: با چه چیزی تو
را موعظه کنم الله تو را اصلاح نماید؟ به من رسیده که اعمال زندگان بر نزدیکانشان
از مردگان عرضه میشود، پس نگاه کن که چه اعمالی از تو به پیامبر ص عرضه میشود.
پس ابراهیم گریه کرد تا اینکه اشکهایش بر محاسنش جاری شد».[44] ابن ابی الدنیا آن را در کتاب القبور روایت
کرده است.
و ابن المبارک با
سندش روایت کرده که از سعید بن جبیر سوال شد که آیا اخبار زندگان به مردگان میرسد؟
گفت: «آری هیچ یک از مردگان نیست که خویشاوندانی داشته باشد مگر اینکه اخبار نزدیکانش
به او میرسد، پس اگر خبر رسیده به او نیکو باشد بخاطر آن خوشحال میشود و اگر بد
باشد مایوس و غمگین میشود».
ابن القیم در
کتاب «الروح» میگوید: «از عمرو بن دینار به صحّت رسیده که گفت: هیچ میّتی نیست
إلا اینکه میداند بعد از او خانوادهاش چه میکنند و آنان او را غسل میدهند و
کفن میکنند و او به آنان نگاه میکند. و از مجاهد به صحّت رسیده که گفت: بیگمان
شخص داخل قبرش، صالح بودن فرزندش بعد از خودش را به او مژده میدهند».[45] اهـ
و همچنین میگوید:
«و در این باب احادیث زیادی از صحابه وجود دارد و بعضی از انصار از نزدیکان عبد الله
بن رواحه میگفتند: بارخدا من به تو پناه میبرم از عملی که با آن نزد عبد الله بن
رواحه شرمنده شوم، این را هنگامی میگفتند که عبد الله بن رواحه شهید شد». اهـ
و آثار زیادی در
این باره وجود دارد که ذکر همۀ آنها طولانی میشود و هدف ما آوردن همۀ آنها در
این موضع نیست، بلکه چنانکه پیشتر آوردیم، اینها احادیث سابق را تقویت میکنند،
برای اینکه عرضهشدن اعمال بر نزدیکان از اخبار غیبی است که با رأی و اجتهاد
فهمیده نمیشود و اگر دربارۀ آن حدیثی از پیامبر ص به آنان نرسیده بود، پس آنها هم دربارۀ
این عرضه اعمال خبر نمیدادند و آن را در مجالس وعظ و تذکره نقل نمیکردند. و چون
اعمال زندگان بر نزدیکانشان از مردگان، بخاطر قرابتی که موجب شفقت و خیرخواهی است،
عرضه میشود، پس پیامبر ص اولیتر است به اینکه اعمال امتش بر او
عرضه شود؛ بخاطر اینکه شفقت او بر آنان و رحمتش برای آنان و حرص او بر رسیدن خیر
به آنان بیشتر است، چون خداوند متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ
جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ
عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨﴾ [التوبة: 128]
«یقیناً
پیامبری از (میان) خودتان به سویتان آمد که رنجهای شما بر او دشوار (و گران)
است، و بر (هدایت) شما سخت اصرار دارد، و (نسبت) به مؤمنان رؤوف (و) مهربان است».
و هنگامی که ابن
رجب مجموعهای از احادیث و آثار دربارۀ عرضۀ اعمال زندگان بر مردگان را ذکر میکند،
بعد از آن میگوید: «وقد جاء عرض أعمال الأمة کلها علی رسول الله ص بمنزلة الوالد»؛ «اعمال همۀ امّت بر رسول الله ص که به
منزلۀ پدر امّت است، عرضه میشود». سپس حدیث سابق ابن مسعود[46] در ابتدای باب را ذکر میکند و بعضی شواهد
آن را ذکر میکند. و این نص در کتاب اهوال القبور که در مکه چاپ شده است وجود
ندارد، و نمیدانم که سهواً حذف شده یا عمداً حذف شده است؟!
احمد و ابو داود
و النسائی و ابن ماجه و ابن خزیمه، و ابن حبان و الحاکم در صحیحشان، و البیهقی در
حیاة الأنبیاء و شعب الإیمان، و غیر آنان تخریج کردهاند از طریق حسین بن علی الجعفی از عبد الرحمن بن یزید بن جابر از ابی الأشعث الصنعانی از اوس بن اوس که میگوید:
رسول الله ص میفرماید: «أفضل أيَّامِكم الجمعَة فيه خُلِقَ آدمُ
وفيه قُبِضَ وفيه النفخةُ وفيه الصعْقَةُ فأكْثِروا علَيَّ منَ الصلاةِ فيهِ فإنَّ
صلاتَكم معروضةٌ علَيَّ. قالوا وكيفَ تُعْرَضُ صلاتُنَا عَلَيْكَ وقدْ أَرَمْتَ
يَقُولون بَلِيتَ فقال إنَّ الله عز وجل حرَّمَ علَى الأرضِ أجسادَ الأنبياءِ»؛ «بهترین روزهای شما، جمعه است، در این روز
آدم خلق شد و در این روز وفات یافت و در این روز صعقه، (یعنى مردن تمامیانسانها)
خواهد بود پس در این روز بر من درود و صلوات بسیار بفرستید، چون درود و صلوات شما
بر من عرضه خواهد شد. گفتند: چگونه صلوات ما بر شما عرضه میشود در حالی که بدن
شما از میپوسد، و میگویند به خاک تبدیل شدی. پیامبر فرمود: خداوند بر زمين حرام
کرده است که اجساد انبياء را از بين ببرد».
حاکم میگوید: «بر
شرط البخاری صحیح است» و الذهبی آن را قبول کرده و او نیز حدیث را تصحیح کرده است،
و همچنین ابن خزیمه و ابن حبان و عبد الغنی بن سعید و النووی در الأذکار و القرطبی
در التذکرة و حافظ ابو الخطاب بن دحیة و غیر آنان صحیحش دانستهاند. و بعضیها علت
(و مشکلی) برای این حدیث آوردهاند و گفتهاند که: {این حدیث از روایت عبد الرحمن
ابن یزید بن
تمیم است که شخصی ضعیف میباشد،
ولی اشتباها حسین الجعفی آن را از روایت عبد الرحمن بن یزید بن جابر که شخصی ثقه است قرار داده است} و این اشکالی که آوردهاند باطل میباشد و
بطلان آن را حافظ الدارقطنی بیان نموده است، و گفته که حسین الجعفی این حدیث را
حقیقتاً از عبد الرحمن بن یزید بن جابر و بدون اینکه اشتباهی رخ داده باشد، روایت
کرده است. حافظ ابن عبد الهادی المقدسی در «الصارم المنکی»[47] میگوید: {آنچه که حافظ ابو الحسن
الدارقطنی گفته است به حق نزدیکتر و به صواب شبیهتر است و آن اینکه حسین الجعفی
از ابن جابر روایت کرده است نه از ابن تمیم. کسی که از ابن تمیم روایت میکند و در
اسم جدش دچار غلط میشود، ابو اسامه است چنانکه اکثریت این را گفتهاند، پس بنا بر
این، این حدیثی که حسین الجعفی از ابن جابر از ابی الأشعث از اوس روایت کرده است،
حدیثی صحیح میباشد برای اینکه همۀ راویانش مشهور به راستگویی و امانتداری و
مورد اعتمادی (ثقه) و عدالت هستند و برای همین جماعتی از حافظان مانند ابی حاتم
ابن حبان و حافظ عبد الغنی المقدسی و ابن دحیه و غیر آنان این حدیث را صحیح دانستهاند
و کسی وجود ندارد که دربارۀ این حدیث حرف زده باشد و با حجتی آشکار علتی برایش ذکر
کرده باشد}. أهـ
سپس (عبد الهادی
المقدسی) کلام کسانی که حدیث را معلل میدانند به اندازۀ کافی مناقشه میکند؛ و
به آن مراجعه کن.
و ابن ماجه از
ابی الدرداء t تخریج کرده که گفت: رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ
يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَإِنَّهُ مَشْهُودٌ تَشْهَدُهُ الْمَلَائِكَةُ، وَإِنَّ
أَحَدًا لَنْ يُصَلِّيَ عَلَيَّ إِلَّا عُرِضَتْ عَلَيَّ صَلَاتُهُ حَتَّى
يَفْرُغَ مِنْهَا، قَالَ: قُلْتُ: وَبَعْدَ الْمَوْتِ ؟! قَالَ: وَبَعْدَ
الْمَوْتِ، إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ
الْأَنْبِيَاءِ. فَنَبِيُّ اللَّهِ حَيٌّ يُرْزَقُ»؛ «در روز جمعه زیاد بر من صلوات بفرستید چراکه روز
جمعه مشهود (گواه داده شده) است که فرشتگان در آن حاضر میشوند. و بیگمان هیچ کس
بر من صلوات نمیفرستد مگر اینکه صلواتش بر من عرضه میشود تا آنکه از صلوات
فرستادن فارغ میشود. ابو الدرداء میگوید: گفتم: آیا بعد از وفاتتان هم؟ فرمود:
بعد از وفاتم هم، برای اینکه خداوند بر زمین حرام کرده است که جسد پیامبران را
بخورد، پس پیامبر خدا زنده است و به او روزی داده میشود». به همین شکل ابن وهب در
جامعش آن را روایت کرده است.
حافظ المنذری در
الترغیب والترهیب میگوید: «إسنادش جید است». و علامه سید السمهودی در وفاء الوفاء
هم همینطور گفته است. و حافظ در تهذیب التهذیب میگوید: «رجال آن ثقه هستند»، اما
به انقطاع در سند آن اشاره کرده است. و شاگردش حافظ السخاوی هم در القول البدیع
اینگونه گفته است و حافظ البوصیری هم همراه با اشارهکردن به انقطاعش، آن را صحیح
دانسته است. و حافظ ابن عبد الهادی المقدسی در «الصارم المنکی»[48] میگوید: «این حدیث اگرچه بعضی ایرادها را
دارد اما شاهد و تقویتکنندۀ دیگر احادیث است». اهـ
میگویم:
این حدیث مشکلی ندارد
غیر از انقطاعی که به آن اشاره شد، و اما تلاش برای تضعیفکردن سند بخاطر جهالت
حال زید بن أیمن، مردود میباشد چون ابن حبان او را توثیق کرده و حافظانی که ذکر
شدند، مخصوصا المنذری و العسقلانی، حدیث را تصحیح نمودهاند.
و ابو داود و
النسائی و البیهقی در حیاة الأنبیاء و ابن نفیل در جزء معروفش از طریق عبد الله بن
نافع از ابن ابی ذئب از سعید بن ابی سعید المقبری از ابی هریره t تخریج نمودهاند که پیامبر ص فرمود: «لا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قُبُورًا وَلا تَجْعَلُوا قَبْرِي عِيدًا
وَصَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنْتُمْ»؛ «خانههایتان را قبرستان قرار ندهید و قبر مرا محل جشن و تجمع قرار ندهید و
بر من صلوات بفرستید؛ زیرا هرجا که باشید صلوات شما به من میرسد».
رجالش از ثقات
است و ابن عبدالهادی در «الصارم المنکی»[49] از ابن تیمیه نقل کرده که گفته است: اسنادش
حسن است و النووی[50] در الأذکار آن را صحیح دانسته است.
و همچنین ابن ابی
شیبه[51] و ابن مردویه از ابی هریره t آوردهاند که گفت: رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ
عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فإنها مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ»؛ «در روز جمعه زیاد بر من صلوات بفرستید
چراکه صلواتتان بر من عرضه میشود».
و ابو الشیخ در
کتاب الثواب، از طریق ابی معاویه از الأعمش از ابی صالح از ابی هریره آورده که
گفت: رسول الله ص فرمود: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ عِنْدَ قَبْرِي
سَمِعْتُهُ، وَمَنْ صَلَّى عَلَيَّ مِن بَعيد أَعلَمتُهُ»؛ «هرکس نزد قبرم بر من صلوات بفرستد آن را میشنوم
و هرکس از دور بر من صلوات بفرسد آن را میدانم». ابن القیم میگوید: «[جدّاً] غریب
است»[52]، اما حافظ السخاوی از شیخش حافظ ابن حجر
نقل کرد که گفته است: «اسنادش جید است».[53] اهـ
و طبرانی نیز در «الأوسط»[54] میگوید: رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ
عَلَيَّ فِي اللَّيْلَةِ الزَّهْرَاءِ وَالْيَوْمِ الْأَزْهَرِ، فَإِنَّ
صَلَاتَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ»؛ «در شب جمعه و روز جمعه که پر نور هستند بر من زیاد صلوات بفرستید چراکه
صلواتتان بر من عرضه میشود». سندش ضعیف است، السخاوی میگوید: «اما با شواهدش
تقویت میشود».[55] اهـ
و عبد الرازق از
مجاهد از ابی طلحه تخریج کرده که گفت: بر پیامبر ص وارد شدم و او را خوشحال دیدم، گفتم: ای
رسول خدا هیچ وقت شما را تا این اندازه خوشحال و شادکام ندیده بودم؟ فرمود: «وَمَا يَمْنَعُنِي
وَجِبْرِيلُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِي السَّاعَةَ، فَبَشَّرَنِي أَنَّ لِكُلِّ عَبْدٍ
صَلَّى عَلَيَّ صَلَاةً يُكْتَبُ لَهُ بِهَا عَشْرُ حَسَنَاتٍ، وَيُمْحَى عَنْهُ
عَشْرُ سَيِّئَاتٍ، وَيُرْفَعُ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ، وَتُعْرَضُ عَلَيَّ كَمَا
قَالَهَا، وَيُرَدُّ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا دَعَا»؛ «چرا خوشحال نباشم در حالی که جبرئیل همین الان از
نزد من رفت و به من مژده داد که هر بندهای که بر من صلواتی بفرستد برایش ده نیکی
نوشته میشود و از او ده بدی پاک میشود و ده درجه بالا برده میشود و به همان
شکلی که بر من صلوات فرستاده است صلواتش بر من عرضه میشود و به همانند آنچه که
دعا کرده است جوابش را میدهم».
و الحاکم در
المستدرکش[56] و البیهقی در الشعب[57] و حیاة الأنبیاء[58] از طریق ابی رافع از سعید المقبری از ابی مسعود الأنصاری t تخریج کردهاند که پیامبر ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ
عَلَيَّ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَإِنَّهُ لَيْسَ يُصَلِّي عَلَيَّ أَحَدٌ يَوْمَ
الْجُمُعَةِ إِلَّا عُرِضَتْ عَلَيَّ صَلَاتُهُ»؛ «در روز جمعه زیاد بر من صلوات بفرستید برای اینکه
هیچ کس نیست که در روز جمعه بر من صلوات بفرستد مگر اینکه صلواتش بر من عرضه میشود».
ابو رافع اسماعیل
بن رافع المدنی نزد جمهور ضعیف میباشد، منتها البخاری او را توثیق نموده است و
یعقوب بن سفیان حدیثش را به عنوان شواهد و متابعات، شایسته میداند و ابن المبارک میگوید:
اشکالی در او وجود ندارد، و شاید الحاکم به او اعتماد داشته به این خاطر حدیث را
صحیح دانسته باشد و الله اعلم
و البیهقی از
طریق حماد بن سلمه از برد بن سنان از مکحول الشامی از ابی امامه تخریج کرده که
گفت: رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا عَلَيَّ مِنَ الصَّلَاةِ فِي
كُلِّ يَوْمِ جُمُعَةٍ؛ فَإِنَّ صَلَاةَ أُمَّتِي تُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ
يَوْمِ جُمُعَةٍ، فَمَنْ كَانَ أَكْثَرَهُمْ عَلَيَّ صَلَاةً كَانَ أَقْرَبَهُمْ
مِنِّي مَنْزِلَةً»[59]؛ «در همۀ روزهای جمعه بسیار بر من صلوات
بفرستید چراکه صلوات امتم در همۀ روزهای جمعه بر من عرضه میشود، و هر کدامشان که
بیشتر بر من صلوات بفرستد منزلت و جایگاه نزدیکتری به من دارد».
حافظ المنذری میگوید:
«اسنادش حسن است جز اینکه گفته شده مکحول از ابی امامه سماع نداشته است».[60] اهـ
و در الصارم
المنکی[61] آمده: «اسنادش جید است و در آن ارسالی رخ
داده چراکه مکحول از ابی امامه نشنیده است.
و حافظ السخاوی
در «القول البدیع»[62] میگوید: البیهقی آن را – یعنی حدیث مذکور
را- با سندی حسن که اشکالی در آن نیست روایت کرده است، جز اینکه گفته شده که طبق
قول جمهور، مکحول از ابی امامه سماع نداشته است. لیکن در مسند الشامیین از
الطبرانی، تصریح به سماعش از او شده است». اهـ.
و المزی هم در «التهذیب»[63] سماع مکحول از ابی امامه را راجح دانسته
است.[64] پس بر طبق این، سند متصل و حسن خواهد بود و
نیز الطبرانی[65] با اسناد ضعیف دیگری از او آورده که گفت:
رسول الله ص فرمود: «مَن صلَّى عليَّ صلَّى اللهُ عليه عَشْرًا
مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بها حتَّى يُبَلِّغَنيها»؛ «هرکس بر من صلواتی بفرستد خداوند بر او ده صلوات میفرستد
و فرشتهای به آن صلوات گماشته شده تا اینکه آن را به من میرساند».
و محمد بن اسماعیل
الوراق میگوید: حبارة بن المغلس برایمان تعریف کرد از ابو اسحاق حازم از یزید
الرقاشی از انس که گفت: رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلاَةَ عَلَيَّ يَوْمِ
الْجُمُعَةِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ»؛ «در روز جمعه بر من زیاد صلوات بفرستید چراکه
صلواتتان بر من عرضه میشود». ابن القیم میگوید: این حدیث اگرچه ضعیف است اما
برای شاهد آوردن، خوب است.
و همچنین
الطبرانی در الأوسط از انس روایت کرده که گفت: رسول الله ص فرمود: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ
صلاة واحدة بَلَغَتْنِي صَلَاتُهُ، وَصَلَّيْتُ عَلَيْهِ، وَكُتِبَتْ لَهُ سِوَى
ذَلِكَ عَشْرُ حَسَنَاتٍ»؛ «هرکس بر من یک صلوات بفرستند صلواتش به من رسانده میشود و بر او صلوات میفرستم
و علاوه بر این برای او ده حسنه نیز نوشته میشود». حافظ المنذری میگوید: «إسنادش
اشکالی در آن نیست». اهـ.
و ابو یعلی در
مسندش از طریق عبد الله بن نافع تخریج کرده که گفت العلاء بن عبد الرحمن به ما خبر
داد گفت: شنیدم الحسن بن علی بن ابی طالب ب میگفت: رسول الله ص فرمود: «صَلُّوا فِي بُيُوتِكُمْ، لَا تَتَّخِذُوهَا
قُبُورًا، وَلَا تَتَّخِذُوا بَيْتِي عِيدًا، صَلُّوا عَلَيَّ وَسَلِّمُوا،
فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ وَسَلَامَكُمْ يَبْلُغُنِي أَيْنَمَا كُنْتُمْ»؛ «در خانههایتان نماز بخوانید و خانههایتان
را قبرستان قرار ندهید و خانۀ من را عیدگاه قرار ندهید و بر من صلوات و سلام
بفرستید چراکه هرکجا که باشید صلوات و سلام شما به من رسانده میشود».
و الطبرانی در
الکبیر و الأوسط از طریق حمید بن ابی زینب روایت کرده از حسن بن حسن بن علی بن ابی
طالب علیهم السلام از پدرش از رسول الله ص که فرمود: «حَيْثُمَا كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلَيَّ،
فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تَبْلُغُنِي»؛ «هرجا که بودید پس بر من صلوات بفرستید برای اینکه صلوات شما به من رسانده میشود».
حافظ المنذری میگوید: «إسنادش حسن است».
و قاضی ابو عبد
الله الحسین بن اسماعیل المحاملی میگوید: ابو حاتم الرازی روایت کرد از ابن ابی
مریم از محمد بن جعفر گفت که حمید بن ابی جعفر برایم تعریف کرد از الحسن ابن علی ب از پدرش از رسول الله ص که گفت:
«حَيْثُمَا
كُنْتُمْ فَصَلُّوا عَلَيَّ، فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تَبْلُغُنِي»؛ «هرجا که بودید پس بر من صلوات بفرستید
برای اینکه صلوات شما به من رسانده میشود».
و ابن ابی شیبه در المصنف میگوید: ابو خالد
الأحمر برایمان تعریف کرد از ابن عجلان از سهل از حسن بن حسن که گفت: رسول الله ص فرمود: «لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي عِيدًا، وَلَا
بُيُوتَكُمْ قُبُورًا، وَصَلُّوا عَلَيَّ حَيْثُمَا كُنْتُمْ، فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ
تَبْلُغُنِي»؛ «قبر مرا
عیدگاهی قرار ندهید و خانههایتان را قبرستان قرار ندهید و هرکجا که بودید بر من
صلوات بفرستید چراکه صلواتتان به من رسانده میشود». اسنادش صحیح است و چنانکه
مشخص است، این حدیث مرسل میباشد ولی در حکم موصول است، برای اینکه پیش از این،
روایت الحسن و علی ب آمد.
و ابو یعلی میگوید:
ابو بکر بن ابی شیبه برایمان تعریف کرد از زید بن الحباب از جعفر بن ابراهیم که از
فرزندان ذی الجناحین است، از علی بن الحسین که او مردی را دید که وارد شکاف و گوشهای
که نزد قبر پیامبر ص بود شد و در آنجا مشغول دعا کردن شد، علی
بن الحسین به او گفت: آیا برای تو حدیثی از پدرم از جدم از رسول الله ص تعریف کنم؟
که فرمود: «لَا
تَتَّخِذُوا قَبْرِي عِيدًا، وَلَا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قُبُورًا، وَسَلِّموا
عَلَيَّ فَإِنَّ تَسْلِيمَكُمْ يَبْلُغُنِي أَيْنَمَا كُنْتُمْ»؛ «قبر مرا به عنوان عیدگاه نگیرید و خانههایتان
را قبرستان قرار ندهید، و بر من سلام بفرستید چراکه هرکجا باشید سلامتان به من
رسانده میشود». حافظ السخاوی در القول البديع میگوید: حدیثی حسن است.
میگویم: بلکه حافظ ابو عبد الله محمد بن عبد الواحد
المقدسی این حدیث را در بین «الأحاديث الصحیحة الزائدة علی الصحيحين»، تخریج کرده
است. حافظ عبد الهادی در الصارم المنکی میگوید: شرط او (المقدسی) در کتابش بهتر
از شرط الحاکم است.
و ابو الشیخ و
البزار و الطبرانی و الحارث بن ابی اسامه و غیر آنان از طریق نعیم بن ضمضم تخریج
کردهاند از ابی الحمیری از عمار بن یاسر ب که گفت: رسول الله ص فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَلَكًا
أَعْطَاهُ أَسْمَاءَ الْخَلَائِقِ، فَهُوَ قَائِمٌ عَلَى قَبْرِي إِذَا مُتُّ
إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ يُصَلَّى عَلَيَّ إِلَّا قَالَ: يَا مُحَمَّدُ،
صَلَّى عَلَيْكَ فُلَانٌ بنُ فُلان، قَالَ: فَيُصَلِّي الرَّبُّ تَبَارَكَ
وَتَعَالَى عَلَى ذَلِكَ الرَّجُلِ بِكُلِّ وَاحِدٍ عَشْرًا»؛ «همانا خداوند تبارک و تعالی فرشتهای دارد
که اسامی خلائق را به او عطا کرده است و هنگامی که مُردم، او تا روز قیمات بر
روی قبر من است، و هیچ کس نیست که بر من صلواتی بفرستند مگر اینکه آن فرشته میگوید:
ای محمد فلان پسر فلان بر تو صلوات فرستاد، میگوید: و پروردگار تبارک و تعالی در
برابر هر صلوات آن مرد، ده صلوات بر او میفرستد».
المنذری میگوید:
درباره نعیم بن ضمضم اختلاف است، الذهبی میگوید: «بعضی ها او را ضعیف قرار دادهاند»
و حافظ[66] در اللسان میگوید: تا کنون کسی که او را ضعیف
قرار داده باشد را نشناختهام. و اسم ابن الحمیری، عمران است، البخاری او را لین
(سست و ضعیف) دانسته و گفته که حدیثش متابعت نمیشود. و ابن حبان او را در الثقات
آورده است و بقیۀ رجال حدیث، رجال صحیح هستند چنانکه الهیثمی گفته است.
و احمد و النسائی
و الدارمی و ابو نعیم و البیهقی و الخلعی و غیر آنان از عبد الله بن مسعود t تخریج کردهاند که گفت: «إِنَّ لِلَّهِ
مَلَائِكَةً سَيَّاحِينَ، يُبَلِّغُونِي عَنْ أُمَّتِي السَّلَامَ»؛ «همانا خداوند فرشتگانی دارد که در زمین میگردند،
و سلام امتم را به من میرسانند». ابن حبان و الحاکم آن را صحیح دانستهاند.
و ابن عدی از
حدیث ابن عباس همانند آن را روایت کرده است. و الدیلمی در مسند الفردوس میگوید:
پدرم به ما خبر داد از ابو الفضل الکرابیسی، به ما خبر داد از ابو العباس بن ترکان
که گفت: موسی بن سعید برایمان تعریف کرد از احمد بن حماد بن سفیان که گفت: محمد بن
عبد الله بن صالح المروزی برایمان تعریف کرد از بکر بن خداش از فطر بن خلیفه از
ابی الطفیل از ابی بکر الصدیق t که گفت: رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلاَةَ
عَلَيَّ، فَإِنَّ اللهَ وَكَّلَ بِي مَلَكاً عِنْدَ قَبْرِي، فَإِذَا صَلِّى
عَلَىَّ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِي، قَالَ لِي ذَلِكَ الْمَلَك: يَا مُحَمَّد! إِنَّ
فُلاَنَ ابْنَ فُلاَنٍ صَلَّى عَلَيْكَ السَّاعةَ»؛ «بر من زیاد صلوات بفرستید چراکه خداوند فرشتهای را
بر قبر من گماشته است، هنگامیکه شخصی از امّت من بر من صلوات میفرستد آن فرشته
به من میگوید: ای محمد! فلان پسر فلان اکنون بر تو صلوات فرستاد». و در سندش ضعف
وجود دارد چنانکه حافظ السخاوی گفته است.
و حافظ ابن
بشکوال با سند ضعیف – چنانکه حافظ السخاوی گفته است – از عمر t تخریج کرده که رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلاةَ
عَلَيَّ فِي اللَّيْلَةِ الزَّهْرَاءِ وَالْيَوْمِ الأَغَرّ فَإِنَّ صَلاتَكُمْ
تُعْرَضُ عَلَيَّ فادْعُو لَكُم واستغفر»؛ «در شب نورانی و روز درخشان بر من صلوات زیاد
بفرستید چراکه صلواتتان بر من عرضه میشود و برایتان دعا و استغفار میکنم». اللَّيْلَةِ الزَّهْرَاءِ شب جمعه است و الْيَوْمِ الأَغَرّ روز جمعه است.
و ابن راهویه و
الحرفی و ابن بشران و البیهقی از ابن عباس ب تخریج کردهاند که گفت: «لَيْسَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ، صلى
الله عليه وسلم، صَلَّى عَلَيْهِ صَلَاةً إِلَّا وَهِيَ تَبْلُغُهُ، يَقُولُ له
الْمَلَكُ: فُلَانٌ يُصَلِّي عَلَيْكَ كَذَا وَكَذَا صَلَاةً»؛ «هیچ کس از امّت محمد ص نیست که
بر پیامبر یک صلوات بفرستد مگر اینکه آن صلواتش به پیامبر رسانده میشود، فرشته به
پیامبر میگوید: فلانی به چنین و چنان صلواتی، صلوات فرستاد». و اسنادش صحیح است و
موقوف به ابن عباس است و حکم مرفوع را دارد برای اینکه چنین چیزی با رأی و اجتهاد
دانسته نمیشود.
حافظ ابو عبد
الله المقدسی در المختارة میگوید: ابو عبد الله محمد بن معمر در اصفهان به ما خبر
داد که جعفر بن عبد الواحد بصورت اجازه به آنان خبر داد که ابو القاسم عبد الرحمن
بن محمد بن احمد بن عبد الرحمن الهمدانی به ما خبر داد، ابو محمد عبد الله بن جعفر
بن حیان – که همان ابو الشیخ است – به ما خبر داد، اسحاق بن اسماعیل برایمان تعریف
کرد از آدم بن ابی ایاس از محمد بن نشر از محمد بن عامر از ابو قرصافه[67] جندره {و ابی قرصافه صحابی بود و پیامبر ص برنس (جامهای
که کلاه دارد) بر او پوشانده بود، و مردم نزد او میآمدند و او هم برای آنان دعا میکرد
و طلب برکت مینمود و برکت خداوند هم در آنان دیده میشد. و ابی قرصافه پسری داشت
که در روم غزا میکرد و ابو قرصافه در عسقلان سحرگاهان با صدای بلند ندا میداد ای
قرصافه، الصلاة (نماز) و قرصافه هم در سرزمین روم میگفت: لبیک ای پدر جان. و
همراهانش به قرصافه میگفتند وای بر تو چه کسی را صدا میزنی؟ قرصافه میگفت: پدرم
را، سوگند به پروردگار کعبه که پدرم برای نماز بیدارم میکند} آورده که ابو قرصافه
گفت: شنیدم رسول الله ص میفرمود: «مَن أوَى إلى فراشِه ثمَّ قرأَ سورة
تَبَارَكَ ثمَّ قالَ اللَّهمَّ ربَّ الحلِّ والحرمِ وربَّ البلدِ الحرامِ وربَّ
الركنِ والمقامِ وربَّ المشعرِ الحرامِ بحقِّ كلِّ آيةٍ أنزلتَها في شهرِ رمضانَ
بلِّغْ روحَ محمَّدٍ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ منِّي تحيةً وسلامًا أربعَ
مرَّاتٍ وكَلَ اللهُ به المَلكَينِ حتَّى يأتيا محمَّدًا فيقولان لهُ ذلك. فيقولُ
وعلَى فلانٍ منِّي السَّلامُ ورحمةُ اللهِ وبركاتُه»؛ «هرکس به رخت خوابش برود سپس سورۀ تبارک را بخواند سپس چهار بار بگوید: بار
الهی! ای پروردگار حلال و حرام، ای پروردگار بلد الحرام، و ای پروردگار رکن و مقام،
و ای پروردگار مشعر الحرام، به حق هر آیهای که نازل کردهای در ماه رمضان، تحیت و
سلام مرا به روح محمد برسان، خداوند دو فرشته را به آن سلامش میگمارد تا اینکه آن
سلام را نزد محمد میآورند و سلام او را به پیامبر میگویند. و پیامبر ص هم میفرماید:
و از طرف من هم به فلانی سلام و رحمت و برکات الله باد». حافظ المقدسی میگوید: «این
حدیث را جز از این طریق نمیشناسم و جداً غریب است و در بین راویانش کسانی است که
صحبتهایی دربارهشان شده است». اهـ. و ابن القیم میگوید: «معروف است که این از سخنان
ابو جعفر الباقر میباشد و این شبیه آن است». اهـ. و مثل چنین حدیثی با رأی و
اجتهاد درک نمیشود، پس حکم مرفوع را به خود میگیرد.
و سعید بن منصور
در سننش میگوید: حبان بن علی برایمان تعریف کرد، محمد بن عجلان برایم تعریف کرد
از ابی سعید مولی المهری که گفت: رسول الله ص فرمود: «لَا تَتَّخِذُوا بَيْتِي عِيدًا، وَلَا
بُيُوتَكُمْ قُبُورًا، وَصَلُّوا عَلَيَّ حَيْثُمَا كُنْتُمْ، فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ
تَبْلُغُنِي»؛ «خانۀ
مرا عیدگاهی قرار ندهید و خانههایتان را قبرستان قرار ندهید و هرکجا که بودید بر
من صلوات بفرستید چراکه صلواتتان به من رسانده میشود».
و اسماعیل القاضی
میگوید: سالم بن سلیمان الضبی برایمان تعریف کرد از ابو حره از الحسن که گفت:
رسول الله ص فرمود: «أَكْثِرُوا عَلَيَّ الصَّلَاةَ يَوْمَ
الْجُمُعَةِ فَإِنَّهَا تُعْرَضُ عَلَيَّ»؛ «روز جمعه بسیار بر من صلوات بفرستید چراکه
صلواتتان بر من عرضه میشود».
و همچنین از
ابراهیم بن الحجاج روایت شده از وهیب از ایوب که گفت: الله اعلم به من رسیده که
فرشتهای موکّل شده تا هرکسی که بر پیامبر ص صلوات بفرستد صلواتش را به پیامبر برساند.
و قاضی اسماعیل
هم میگوید: عبد الرحمن بن واقد العطار برایمان تعریف کرد از هشیم از حصین بن عبد
الرحمن از یزید الرقاشی که گفت: «بیگمان در روز جمعه فرشتهای بر کسانی که بر
پیامبر ص صلوات میفرستند گماشته میشود تا صلواتشان را به
پیامبر برساند و میگوید: فلانی از امتت بر تو صلوات میفرستد». و این اثر را
روایت کردهاند: سعید بن منصور در سننش و بقی بن مخلد و از طریق او ابن بشکوال منتها
بدون ذکر روز جمعه.
و سعید بن منصور
در سننش از خالد بن معدان تخریج کرده که پیامبر ص فرمود: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ فِي كُلِّ
يَوْمِ جُمُعَةٍ؛ فَإِنَّ صَلَاةَ أُمَّتِي تُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ يَوْمِ
جُمُعَةٍ»؛ «در همۀ روزهای جمعه بسیار بر من صلوات
بفرستید، چراکه صلوات امتم در همۀ روزهای جمعه بر من عرضه میشود».
و النمیری از حماد الکوفی تخریج کرده که گفت: «بیگمان هنگامیکه بندهای بر
پیامبر ص صلوات میفرستد، صلواتش با اسم او بر پیامبر عرضه میشود».
و از این احادیث
و آثار – که تعداد آنها بیشتر از پانزده تاست – چنین حاصل میشود که صلوات ما و
سلام ما بر پیامبر ص عرضه میشوند.
و شکی نیست که «صلوات»
و «سلام» ما از جمله اعمال امّت هستند که بر پیامبر ص عرضه میشوند، پس با وجود این شواهدی که حدیث:
«حَيَاتِي
خَيْرٌ لَكُمْ» را
تایید و تقویت میکند چگونه میتوان این حدیث را انکار کرد؟ و اگر هم این حدیث
ضعیف باشد پس بخاطر شواهدی که دارد به درجۀ قبول میرسد، چگونه اینطور نباشد در
حالی که این حدیث به تنهایی – و صرف نظر از شواهدی که دارد – بر شرط مسلم صحیح میباشد؟
چنانکه پیشتر گفتیم و همچنین علمای اصول و حدیث مقرر کردهاند که حدیث مرسل اگر از
طریق دیگری که ضعیف است روایت شود مجموع آنها صحیح میشود و با آن حجت اقامه میشود
و عمل به آن لازم میشود. پس اگر از طریق ابن مسعود که طریق صحیحی است صرف نظر
کنیم و مرسل بکر المزنی را بگیریم و دو حدیث ضعیف انس را به آن ضمیمه کنیم باز هم
حدیث صحیح میشود. و چنین چیزی در حالتی است که بر طبق قول جمهور عمل کرده باشیم
که میگویند حدیث مرسل، ضعیف است و به آن عمل نمیشود مگر در صورتی که روایاتی که
آن را تایید کنند روایت شده باشند؛ چنانکه گذشت. اما اگر بر طبق قول مالکیه و
حنفیه عمل کرده باشیم که میگویند: مرسل خودش به تنهایی صحیح است و به آن عمل میشود،
وضعیت فرق میکند. و العراقی در الفیهاش با این بیت از آنان حکایت کرده:
واحتج مالك کذا النعمان
|
به وتابعوهما ودانو
|
«مالک و
به همان شکل النعمان به آن احتجاح کرده و از این دو تبعیت شده و به آن عمل کردهاند».
پس مرسل بکر
المزنی به تنهایی صحیح میباشد و با آن حجت لازم میآید برای اینکه دو اسناد دارد
که یکی از آنها را حافظ ابن عبد الهادی صحیح دانسته که شدیدترین مردم در سختگیری
در این باب میباشد. و عجیب این است که او این حدیث را در کتابی صحیح دانسته که آن
کتاب را در رد بر السبکی و دفاع از ابن تیمیه نوشته است! و تصحیح او را قبلاً نقل
کردیم. مقصود این است که حدیث بر طبق همۀ اصطلاحاتی که مقرر شده است صحیح میباشد
و من از کسانی که این حدیث را از روی انکار قبول حق، رد میکنند تحدی میکنم که
طبق قواعد حدیثی یا اصولی، چیزی که وضع و جعل شدن این حدیث را اقتضا کند بیاورند، و
چنین کسی مادام که به طریق بحث علمی ملتزم باشد، نمیتواند چنین کاری بکند. و روش،
روش حق و انصاف است. اما دروغگفتن در نصوص و تحریف سخنان و استخوان پرتاب کردن به
مخالف و دشنام دادن به او، کاری است که هرکسی میتواند انجام بدهد و چالاکترین مردم
در این میدان – میدان سفاهت و دشنام دادن – جاهلترینشان و دورترینشان از اخلاف
فاضله میباشد، پس مخالف ما هرچه میخواهد دربارۀ ما بگوید و هرطور که میخواهد
صفحات را سیاه کند، اما ما در این میدانی که در آن چالاکی میکنند هرگز وارد نمیشویم
و از خواستۀمان هم هرگز کوتاه نمیآییم و آن فقط یک چیز است اینکه جعلی بودن این
حدیث را به طریقۀ علمی صحیح بیان کنند، و این چیزی است که به حمد الله نمیتوانند
انجام بدهند و نمیتوانند به آن دست یابند. و خداوند است که سخن حق میگوید و اوست
که به راه راست هدایت میکند.
دشمنان این حدیث
اعتراضاتی بر این حدیث وارد کردهاند که این اعتراضات را از بعضی از آنها در بعضی
از مجالسشان شنیدهایم و اخیراً در صحیفۀشان خواندهایم و در هردوی این حالتها
چیزی جز تبسم ما به این اعتراضات و دلسوزی ما به حال آنان، اضافه نشد برای این که
این اعتراضاتشان بسیار شبیه به کسی است که از شدّت تب به خود میلرزد و داغ کرده
است، و با این حال ما حق آنان را کوچک نمیشماریم. به راستی که از آنان تنها یک ایراد
دیدیم که با قواعد بحث همراهی دارد و آن یک ایراد هم در باب تعارض وارد میشود و
به این خاطر این باب را برای صحبتکردن دربارۀ آن قرار دادیم و آنچه که بر بسیاری
از مردم پنهان شده است را روشن میسازیم.
و توضیح آن این
که آنها حدیث حوض را ذکر میکنند و طبق آنچه در «صحیحین»[68] آمده است خلاصۀ این حدیث این است که رسول
الله ص میفرماید: «يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ القِيَامَةِ رَهْطٌ
مِنْ أَصْحَابِي، فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الحَوْضِ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي،
فَيَقُولُ: إِنَّكَ لاَ عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، إِنَّهُمُ
ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى»؛ «در روز قیامت رهطی (گروهی سه تا ده نفره) از اصحاب من بر من وارد میشود. پس،
از حوض برگردانده میشوند؛ من میگویم که پروردگارا! اینها یاران من هستند، الله
متعال میفرماید تو نمیدانی که اینها بعد از تو چه کارها کردند، آنها بعد از تو
بر پاشنههای خود برگشتند» و در روایتی اضافه شده که: «سُحْقًا لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِي سُحْقًا
لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِي»؛ «هلاکت باد برای کسی که بعد از من تبدیل و تغییر نمود».
این خلاصۀ حدیث
حوض است و الفاظ و طرق مختلفی در «صحیحین»[69] دارد و به خدا سوگند که این اعتراض قویترین
اعتراضشان است، بلکه اصلا در حقیقت غیر از این اعتراض، اعتراض دیگری ندارند و چنین
توضیح داده و گفتهاند: «زمانی که به حال صحابهای که آنان را میشناخت و آنها او
را میشناختند جاهل بود پس به نسبت غیر آنان از باب اولی جاهل است، پس چگونه گمان میکنید
که اعمال امتش به او عرضه میشود؟». این سخن یکی از آنان – که در الأزهر واعظ میباشد
است که آن را نقل کردم تا خواننده ببیند که چگونه الفاظی که در نهایت زشتی و سوء
ادب هستند را به پیامبر ص نسبت میدهند؛ برای اینکه این واعظ میتوانست
به جای آن، بگوید: «زمانی که به حال اصحابش را علم نداشت...» و به این شکل با
پیامبر ص مؤدب میبود و با عبارت حدیثی که به آن استدلال
کرده است هم موافق میبود، منتها به جای آن لفظ «جهل» به ذات را آورده است و
خواننده از آن چه چیزی را میفهمد؟ و مشابه آن، سخن بعضی از آنان است که میگویند:
«حدیث حوض، حدیث «حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ» را با کفش میزند. به این ادبشان در مناقشه علمی نگاه کن! سپس هرطور که میخواهی
دربارهشان حکم کن!
و حدیث حوض
همانطور که گفتیم صحیح است و اگر ما هم میخواستیم که مانند آنان با فریبکاری
رفتار کنیم میتوانستیم که حدیث را علی رغم صحیح بودنش رد کنیم که در این باره طریقهای
قوی و سلیم داریم که بیان آن در آخر باب آمده است، لیکن پناه میبریم به خداوند از
اینکه فریبکاری و مغالطه کنیم، بلکه طبق قواعد مقرر شده به حدیث جواب میدهیم و
با مقدمهای کوتاه آن را آغاز میکنیم و میگوییم:
برای کسی که چیزی
از علوم و اصول حدیث خوانده باشد میداند که اگر دو دلیل با هم تعارض پیدا کنند،
شخص محققی که دنبال دلیل است، نگاه میکند که اولاً: آیا امکان جمعبستن بین آن دو
وجود دارد؟ پس اگر امکان جمعبستن بین آن دو وجود داشته باشد واجب است که چنین
کند، برای اینکه در این صورت به هر دو دلیل عمل شده است و از هردویشان تبعیت شده
است، و درست نیست که در این حالت یکی از آن دو دلیل را بر دیگری ترجیح داد، چراکه
چنین کاری باعث اهمال نمودن یکی از دو دلیل و الغا نمودن آن میشود. و چنین چیزی
جایز نیست.
و اگر از جمع
بستن بین دو دلیل معذور گشت و به هیچ وجهی از وجوه امکان جمعبستن بین آن دو را
نداشت، در این هنگام به مرحلۀ ترجیح دادن منتقل میشود و قویترینشان را بر دیگری
مقدم میکند. و اگر در قوتشان با هم مساوی بودند – و یکی از آنها هم ناسخ دیگری
نبود – هردو را رها کرده و به دنبال دلیلی غیر از آن دو دلیل میرود. این مساله
برای هر محقق و طالب علمی شناخته شده میباشد و عمل علما از صحابه و تابعین و غیر
آنان بر چنین چیزی مستقر شده است، آیا نمیبینی که ابی بکر الصدیق t چگونه از دادن میراث رسول الله ص به
فاطمه ل خودداری میکند با اینکه
فاطمه به این آیه استدلال میکرد: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ
فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ﴾ [النساء:
11] «الله دربارۀ فرزندانتان به شما سفارش میکند».
برای اینکه ابوبکر
صدیق این آیه را با این فرمودۀ پیامبر: «لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ»؛ «ما پیامبران ارث نمیگذاریم آنچه ترک میکنیم
صدقه است» تخصیص نمود؛ چنانکه در صحیحین آمده است.
پس همانطور که میبینی
ابو بکر الصدیق t بین دو دلیل را جمع نمود به این شکل که
قرآن را با حدیث تخصیص نمود، و او میتوانست که فقط قرآن را بگیرد و غیر آن را ترک
کند؛ چنانکه مبتدعۀ امروزی چنین میکنند، منتها الغا نمودن یک دلیل صحیح بدون هیچ
مجوز شرعی، حرام است.
و مثالها در این
باره بسیار است که ذکر آنها طولانی میشود و در کتب حدیث و اصول آمدهاند و تنها
این مثال را برای توضیح آنچه که به آن اشاره کردیم آوردیم. پس بعد از این پیشگفتار
میگوییم که: بین حدیث حوض و حدیث عرضۀ اعمال نه تعارضی وجود دارد و البته نه
تناقضی، و بیان آن از چند وجه میباشد.
وجه
اول: حدیث حوض دربارۀ مرتدان است، البخاری از
قبیصه دربارۀ کسانی که از حوض برگردانده میشوند میگوید: «هُمُ المُرْتَدُّونَ
الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى عَهْدِ أَبِي بَكْرٍ فَقَاتَلَهُمْ أَبُو بَكرٍ رَضِيَ
اللَّهُ عَنْهُ»؛ «آنها
مرتدان بودند که در زمان ابو بکر مرتد شدند و ابوبکر با آنان جنگید». و حافظ در
الفتح دربارۀ این فرمودۀ پیامبر: «إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا» میگوید و نص آن چنین است: «هَذَا يُوَافِقُ تَفْسِيرَ قَبِيصَةَ الْمَاضِي فِي
بَابُ كَيْفَ الْحَشْرُ»؛ «این موافق با تفسیر
قبیصه است». اهـ
و شکی نیست که
بخاطر قطعشدن صله و ارتباط مرتدان با پیامبر بوسیلۀ کفر، والعیاذ بالله تعالی،
اعمالشان بر پیامبر ص عرضه نمیشود، پس آن هنگام که پیامبر ص آنان را
فرا میخواند و میگوید: ای پروردگارا اصحابم، گمان میکند که آنها همچنان بر آن
چیزی هستند که آنها را بر آن ترک نموده بود، و خداوند متعال به او خبر میدهد که
آنها بعد از تو مرتد شدند و ارتباطشان با تو قطع شده است. اما حدیث عرضۀ اعمال
دربارۀ مومنان امتش است چون که استغفار برای غیر مومنان جایز نیست؛ چنانکه در قرآن
آمده است.
وجه
دوم: حدیث حوض خاص است و حدیث عرضۀ اعمال عام، پس
اولی، مخصص دومی است و توضیح آن اینکه: حدیث اول از طایفهای از امتش خبر میدهد که از حوض
برگردانده میشوند و حدیث دوم این را بیان میکند که اعمال امّت بر پیامبر ص در قبرش عرضه میشود، پس این حدیث را با
حدیث اول مخصص نموده و معنایش این میشود که: اعمال امّت همهاش بر پیامبر ص عرضه میشود
مگر اعمال طایفهای از آنان که بر او عرضه نمیشود برای اینکه خداوند خواسته است
که وعیدش در حق آنان نافذ شود، از این رو هنگامیکه پیامبر ص آنان را
به سوی حوض فرا میخواند به او گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کارها
کردند، چون اعمال آنان به همراه اعمال دیگری که بر تو عرضه میشدند، عرضه نشده
است. و همۀ عام و خاصها هنگامیکه با هم جمع بسته میشوند حالشان اینگونه است،
اینکه عام با خاص تخصیص میشود و هردو دلیل نیز با هم موافق میگردند. و همانا
حدیث حوض مخصوص دو امر شده است: یکی: اینکه در روایاتش آمده است که مردانی، مردمانی، اقوامی، رهطی برگردانده میشوند
و اینها گروههایی ناشناس هستند که در سیاق اثبات واقع شدهاند. و قاعدۀ اصولی میگوید
که: جمع منکری که در سیاق اثبات، واقع شده است، عام نمیباشد. دوم: ما به ضرورت میدانیم که تمام امّت از حوض
برگردانده نمیشوند بلکه فقط طایفهای از آنان برگردانده میشوند و معنای خصوص همین
میباشد. اما حدیث عرضۀ اعمال عام میباشد برای اینکه عبارت «أَعْمَالُكُمْ» در این فرمودهاش: «تُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ» جمع مضاف میباشد و قاعدۀ اصولی میگوید: الفاظ
جمعی که اضافه شدهاند، از صیغههای عموم بوده (و بر معنای عام دلالت داشته) که حقیقتا
برای آن معنا (عموم) وضع شدهاند.
وجه
سوم: عرضۀ اعمال بصورت اجمالی میباشد و استغفار
نیز بصورت اجمالی میباشد، به این شکل که به پیامبر گفته میشود: امتت چنین و چنان
از طاعات را انجام دادهاند و چنین و چنان از معاصی را مرتکب شدهاند، پس بر انجام
طاعات خداوند را حمد میگوید و برای گناهانشان طلب مغفرت میکند، چنانکه باری
تعالی میفرماید: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ
لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [محمد: 19] «و برای
گناه خود و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش طلب کن».
اما این فرمودهاش
در حدیث حوض: «لَا
تَدري مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ»؛ «نمیدانی که بعد از تو چه کردند»، معنایش این است که بصورت تفصیلی به نسبت
فرد فرد آنان نمیدانی که چه کردهاند، بلکه فقط به صورت اجمالی میدانی و آنچه که
این وجه را به حق نزدیک میگرداند و توضیح میدهد این است که هر یک از ما احوال دنیا
را با خواندن روزنامهها و مجلهها و با آنچه که از خبرگذاریهای شبکههای مختلف میشنود
و میبیند به صورت اجمالی میداند، منتها به نسبت هر فرد و هر کشور، احوالشان را
بصورت تفصیلی نمیداند، و همچنین وقتی یکی از ما میگوید: بارالهی امّت محمد را
ببخش، معنایش این نیست که دعای مغفرت با حدّت (و شدتش) متوجه کل افراد باشد، و این
در نهایت وضوح میباشد.
وجه
چهارم: حدیث عرضۀ اعمال این را میرساند که پیامبر ص نفس
اعمال از طاعات و معاصی را میشناسد و میداند که این اعمال به امتش منسوب است،
لیکن نمیداند که این عمل، عمل فلانی است و آن عمل، عمل فلانی، برای اینکه از
شناختن عمل، شناختن صاحب آن عمل لازم نمیآید. و حدیث حوض این را میرساند که
پیامبر آن طایفهای که برگردانده میشوند را نمیشناسد که آیا از صالحان هستند یا
از غیر صالحان و منافاتی با این ندارد که پیامبر میداند امتش با اعمال صالحه و
اعمال سیئه برحسب آنچه که بر او عرضه شده است، میآیند. توضیح آن اینکه: مثلا یک
شخص در بعضی از روزنامهها بعضی از اعمال صالح مانند صدقات و تبرعات را میبیند که
به شخص معینی منسوب نشده است و او این اعمال را دوست دارد و انجام دهندهاش را به
نیکی میستاید، و ممکن است در مجلس او بعضی از آنان یا همۀ آنان حضور داشته باشند
اما او نمیداند که آنها صاحبان همان اعمالی هستند که آن را مدح نموده است. و
دربارۀ اعمال سیئه هم همینطور است و شخص نمیداند که چه کسی این اعمال را انجام
داده است برای اینکه او تنها اعمال را دیده است بدون اینکه به شخص معینی منسوب
باشد. پس پیامبر ص هنگامی که آن رهط را به سمت حوض فرامیخواند و آنها
برگردانده میشوند و به پیامبر گفته میشود: تو نمیدانی که بعد از تو چه کردند،
یعنی آن کارهای بدی که بر تو عرضه میشد تو نمیدانستی که این کارها از این گروه و
رهط صادر شده است. و بوسیلۀ این وجوه و بلکه حتی با یکی از این وجهها اشکال رفع میشود
و اصلا بین این دو حدیث تعارضی باقی نمیماند. و هرکس بعد از این بر وجود داشتن
تعارض اصرار کند و از بین دو حدیث، حدیث حوض را ترجیح دهد و حدیث عرضۀ اعمال را رد
کند، پس او معاند و مکابری است که این فرمودۀ پیامبر بر او منطبق میباشد که میفرماید:
«الْكِبْرُ
بَطَرُ الْحَقِّ، وَغَمْطُ النَّاسِ»؛ «کبر انکار حق و تحقیر و توهین به مردم است». و هر
کس هم به این حد برسد پس صحبت کردن با او بیفایده است و فقط تیر سرزنش و ملامت
متوجه او میشود.
نکته: هنگامی که حافظ در «فتح الباری»[70] دربارۀ حدیث حوض صحبت میکند در صحبتهایش
اشاره به صحّت حدیث عرضۀ اعمال میکند و اینکه چنین چیزی امری اثبات شده و مقرر
شده میباشد. نص کلامش چنین است: «وَقَالَ غَيْرُهُ قِيلَ هُوَ عَلَى ظَاهِرِهِ مِنَ
الْكُفْرِ وَالْمُرَادُ بِأُمَّتِي أَمَّةُ الدَّعْوَةِ لَا أَمَّةُ الْإِجَابَةِ
وَرُجِّحَ بِقَوْلِهِ فِي حَدِيثِ أَبِي هُرَيْرَةَ فَأَقُولُ بُعْدًا لَهُمْ
وَسُحْقًا وَيُؤَيِّدُهُ كَوْنُهُمْ خَفِيَ عَلَيْهِ حَالُهُمْ وَلَوْ كَانُوا
مِنْ أُمَّةِ الْإِجَابَةِ لَعَرَفَ حَالَهُمْ بِكَوْنِ أَعْمَالِهِمْ تُعْرَضُ
عَلَيْهِ»؛ «و غیر
او میگوید: گفته شده که حدیث بر طبق ظاهرش که کافر شدن است، میباشد و مراد از
«امت من» امّت دعوت است نه امّت اجابت، و بر طبق این فرمودهاش که در حدیث ابو
هریره آمده که میگوید: «به آنان میگویم دوری و هلاکت برای آنان باد» و بخاطر
اینکه حال آنان بر او پوشیده مانده است این مطلب (که آنان از امّت دعوت هستند)
ترجیح داده میشود و تایید میگردد، و اگر از امّت اجابت بودند باید حال آنان را،
بخاطر اینکه اعمالشان بر او عرضه میشود، میدانست». اهـ.
و به طور واضح به
آنچه که ما گفتیم اشاره کرده است. والله ولی التوفیق.
نکتۀ
آخر: بعد از آنکه جمع
بین دو حدیث را با وجوه سابق ذکر کردم، که وجوهی قوی و سلیم هستند؛ گرچه هم بعضی
از آن وجوه از بعضی دیگر قویتر هستند، برایم ظاهر گشت تا اشکال وارد بر حدیث حوض
را هم بیان کنم و میگویم:
حدیث حوض، این را
میرساند که طایفهای از صحابه از حوض برگردانده و دور میشوند با اینکه الله
متعال صحابه را عادل دانسته و در بسیاری از آیاتِ قرآن، آنان را ستوده است و جمهور،
بر عدالت همۀ صحابه حتی مجهولین آنان اجماع دارند، پس چنین چیزی چگونه با طرد شدن
طایفهای از آنان از حوض همخوانی دارد؟
اگر حدیث را حمل
بر مرتدان کنیم چنانکه الباجی و عیاض و غیر این دو[71] چنین کردهاند، پس خطابی بر این جزم دارد که
هیچ یک از صحابه بعد از پیامبر ص مرتد نشدهاند؛ بلکه قومی از جفاکاران
اعراب که هیچ نصرتی در اسلام برای پیامبر نداشتند، مرتد شدند.
و اگر حدیث را
حمل بر منافقین کنیم، پس نفاق در زمان پیامبر ص هم وجود داشت اما حدیث میگوید: «لَا تَدري مَا أَحْدَثُوا
بَعْدَكَ»؛ «نمیدانی
که بعد از تو چه کردند».
و اگر حدیث را
حمل بر مبتدعه کنیم، پس مبتدعه از صحابه نیستند برای اینکه مبتدعه بعد از او بوجود
آمدند. و اگر حدیث را حمل بر کسانی کنیم که با علی t در صفین جنگیدند، پس جمهور اشاعره و ماتریدیه به
چنین چیزی راضی نیستند و بر این نظر هستند که آن محاربین اجتهاد کرده و دچار خطا
شدهاند.
و اگر حدیث را بر
امّت دعوت، یا گناهکاران از امّت اجابت حمل کنیم، پس الفاظ حدیث چنین چیزی را نفی میکند
برای اینکه تصریح دارد که آنها اصحابش هستند و آنها را میشناسد و آنها هم او
را میشناسند و آنها را با نامهایشان صدا میزند.
همچنین چگونه از
اصحابش برائت میکند و در حق آنان میگوید: «سُحْقًا سُحْقًا»؟ در حالی که پیامبر ص از گناهکاران
مسلمین برائت نمیکند، بلکه برایشان شفاعت میکند و تلاش میکند که آنها را بعد
از وارد شدنشان به آتش، بیرون آورد.[72]
پس چنانکه میبینید
این حدیث، جداً مشکل است[73] و کسانی که این حدیث را در کنار حدیث عرضۀ
اعمال قرار میدهند و از بین آن دو، حدیث حوض را ترجیح میدهند، بر این افراد واجب
است که اولاً معنای حدیث را به درستی فهم و درک کنند، سپس بین آن حدیث و بین آنچه
که قرآن و آنچه که جمهور بر آن اجماع دارند به نسبت عدالت صحابه و فضیلتشان نزد
الله متعال، جمع ببندند. و هرگاه چنین کاری را به درستی انجام دادند در آن هنگام
هر حدیثی که خواستند را در برابرش قرار بدهند، اما متاسفانه اینها نمیفهمند.
این فرمودۀ
پیامبر ص: «حَيَاتِي» یعنی وجود من در بین شما «خَيْرٌ لَكُمْ» یعنی در وجود داشتن من برای شما خیر و خوبی
وجود دارد، برای اینکه موجب حفاظت شما از بدعتها و فتنهها و اختلافات است، به
همراه اینکه مشاهده نمودن پیامبر علیه الصلاة والسلام باعث رسیدن به یقین کامل و
نور عرفان میشود، سپس بعضی از خیر و خوبیهایی که در حیاتش وجود دارد و بیشتر از
هرچیزی به آن نیاز دارند را بیان میکند و میفرماید: «تُحَدِّثُونَ» با ضمه بر روی تا و کسره روی دال مشدده، که از تحدیث
(سخن گفتن) آمده ست. «وَيُحَدَّثُ لَكُمْ» با ضمه روی یاء و فتحه بر روی دال مشدده. المناوی
در «شرح الجامع الصغیر» میگوید: «با من از آنچه که برایتان مشکل شده است صحبت میکنید
و با سخنی که مشکلتان را برطرف کند صحبت میکنم و شما را به درجۀ کمال بالا میبرم.
و احتمال دارد که معنایش این باشد: طاعتی احداث میکنید و من هم غفرانی برای شما
احداث میکنم و چنین میرساند که این مختص به حیاتش نباشد».[74] اهـ
میگویم: بلکه صحیح هم است که به این شکل: «تُحدِثُون» باشد با ضمه روی تاء و سکون روی حاء و کسره
روی دال. و «يُحدَثُ» با ضمه روی یاء و سکوت روی حاء و فتحه روی
دال که از احداث (ایجاد کردن) آمده است. و معنایش این میشود: اموری و چیزهایی از
آنچه انجام میدهید در زندگی خصوصی و عمومیتان ایجاد میکنید و من هم در ازای آن،
چیزهایی از احکام شرعی مثل تحلیل و تحریم برایتان ایجاد میکنم که خداوند آنها را
بر حسب اسبابی که داشتهاند نازل میکند. مثلا در حدیث آمده که جماعتی خمر نوشیدند
– قبل از حرام شدن آن- سپس موقع نماز شد و یکی از آنها پیش نماز شد و اینگونه
قرائت کرد: بگو ای کافران عبادت میکنم آنچه را که عبادت میکنید و خداوند نازل
کرد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ
ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ
مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء:
43] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! در حال مستی به
نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه میگویید».
و این باب گستردهای
است، بلکه علمی از علوم قرآن و حدیث است که به علم اسباب نزول نامیده میشود – در
این باره کتابهای مخصوصی نوشتهام که بعضی چاپ شده و بعضی چاپ نشدهاند –
سپس میفرماید: «وَوَفَاتِي خَيْرٌ
لَكُمْ» یعنی در وفات
من هم برای شما خیر وجود دارد، چنانکه در صحیح مسلم از ابی موسی از پیامبر ص آمده که
فرمود: «إِنَّ
اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ إِذَا أَرَادَ رَحْمَةَ أُمَّةٍ مِنْ عِبَادِهِ قَبَضَ
نَبِيَّهَا قَبْلَهَا، فَجَعَلَهُ لَهَا فَرَطًا وَسَلَفًا بَيْنَ يَدَيْهَا،
وَإِذَا أَرَادَ هَلَكَةَ أُمَّةٍ عَذَّبَهَا وَنَبِيُّهَا حَيٌّ، فَأَهْلَكَهَا
وَهُوَ يَنْظُرُ، فَأَقَرَّ عَيْنَهُ بِهَلَكَتِهَا حِينَ كَذَّبُوهُ وَعَصَوْا
أَمْرَه»؛ «هرگاه
خداوند عزوجل برای امتی از بندگانش ارادۀ رحمت کند قبل از آن پیامبرشان را قبض روح
میکند، و پیامبرشان را برای آنان پیشرونده و پیش فرستادهای قرار میدهد. پس
هرگاه خداوند ارادۀ هلاک و عذاب امتی را داشته باشد پیامبرشان را زنده نگه میدارد،
پس آن امّت را هلاک میکند در حالی که او (پیامبرشان) مینگرد و دیدگان او شاهد
هلاک امتی است که او را تکذیب میکردند و امر او را نافرمانی میکردند».
«فَرَط»، کسی است که جلوتر از قوم میرود تا مکان
فرود آمدن آن قوم را آماده و درست نماید. سپس خیری که در زمان وفاتش دارد را طبق
معنای فرط که در حدیث مسلم آمده است، بیان میکند و میفرماید: «تُعْرَضُ عَلَيَّ
أَعْمَالُكُمْ»، و
چنانکه پیشتر در وجه سوم گفتیم، یا عرضه شدنی اجمالی است، یا چنانکه در وجه چهارم
آمد: نفس اعمالشان بدون ذکر انجام دهندگانشان بر او عرضه میشود، برای اینکه مقصود
شناختن نفس عمل است اینکه آیا خوب است یا بد.
و از این عرضه
شدن، اعمال مرتدان و کفار بیرون میآید، برای اینکه اعمال آنها بر پیامبر عرضه نمیشود،
سپس میفرماید: «فَمَا رَأَيْتُ مِنَ خَيْرٍ» یعنی اعمال خیری که میبینم، «حَمِدْتُ اللَّهَ
عَلَيْهِ» یعنی خداوند
را بخاطر آن حمد سپاس میگویم بخاطر اینکه به شما توفیق انجام آن و هدایت نمودن
شما به آن را داده است. «وَمَا رَأَيْتُ مِنَ شَرٍّ»؛ یعنی اعمال شری که میبینم «اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ
لَكُمْ» یعنی به صورت
اجمالی برایتان از خداوند طلب بخشش میکنم، یا میتواند معنایش این باشد که از
الله میخواهم که شما را به سوی اعمال صالحه هدایت کند تا با انجام دادن آنها گناهانتان
را ببخشد.
و از این حدیث اموری برداشت میشود:
یکم: حیات پیامبر ص در قبر شریفشان، که حیاتی برزخی و کاملتر از حیات
شهدا است؛ الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ
لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا
تَشۡعُرُونَ١٥٤﴾ [البقرة:
154]
«و به
آنها که در راه الله کشته میشوند، مرده نگویید، بلکه آنان زندهاند، ولی شما نمیفهمید».
و میفرماید: ﴿وَلَا
تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ
أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ
مِن فَضۡلِهِۦ﴾ [آل
عمران: 169-170]
«و هرگز
کسانی را که در راه الله کشته شدهاند؛ مرده مپندار، بلکه زندهاند، نزد
پروردگارشان روزی داده میشوند(169) به آنچه الله از فضل و کرم
خود به ایشان دادهاست، شادمانند».
امام ابن حزم در
المحلی (ج 1 ص 25) میگوید: «اختلافی بین مسلمانان وجود ندارد که پیامبران علیهم
السلام قدر و درجهای بالاتر و فضیلتی کاملتر و کرامت بالاتری نزد الله عز وجل به
نسبت دیگران دارند، و هرکسی در این باره مخالفت کند پس مسلمان نیست». اهـ
و حافظ السخاوی
در القول البدیع (ص 125) میگوید: «از این احادیث چنین برداشت میشود که پیامبر ص بطور
مداوم زنده است برای اینکه عادتا محال است که وجود هستی شبانه روز از شخصی که بر
او سلام بفرستد خالی باشد و ما ایمان داریم و تصدیق میکنیم که پیامبر ص در قبرش
زنده است و روزی میخورد و جسد شریفش را زمین نمیخورد و اجماع بر همین است و بعضی
از علما شهدا و موذنین را هم اینگونه دانستهاند و به صحّت رسیده که بسیاری از
علما و موذنین که قبرشان باز شده بود، اجسامشان تغییری نکرده بود حتی حنایی که در
بعضی از آنان وجود داشت نیز حالت آن تغییر نکرده بود و انبیا بطور قطع از شهداء
افضلتر هستند». اهـ
و در صحیح مسلم
از انس از پیامبر ص آمده که گفت: «مَرَرْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي بِمُوسَى
عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ»؛ «در شب اسری از کنار موسی عبور کردم در نزد
الکثیب الاحمر که او در قبرش ایستاده بود و نماز میخواند».
و همچنین در صحیح
مسلم از ابو هریره از پیامبر ص آمده که فرمود: ««لَقَدْ رَأَيْتُنِي فِي
الْحِجْرِ وَأَنَا أُخْبِرُ قُرَيْشًا عَنْ مَسْرَايَ»؛ «در منزل خویش بودم که قریشیان دربارۀ بیت المقدس در
شب معراج از من چیزهایی پرسیدند». و در آن حدیث آمده که:
«وَقَدْ
رَأَيْتُنِي فِي جَمَاعَةٍ مِنَ الأَنْبِيَاءِ , فَإِذَا مُوسَى قَائِمٌ يُصَلَّى،
فَإِذَا رَجُلٌ ضَرْبٌ جَعْدٌ كَأَنَّهُ مِنْ رَجُلٍ شَنُوءَةَ، وَإِذَا عِيسَى
بْنُ مَرْيَمَ قَائِمٌ يُصَلِّي أَقْرَبُ النَّاسِ بِهِ شَبَهًا عُرْوَةُ بْنُ
مَسْعُودٍ الثَّقَفِيُّ وَإِذَا إِبْرَاهِيمُ قَائِمٌ يُصَلِّي أَشْبَهُ النَّاسِ
بِهِ صَاحِبُكُمْ، يَعْنِي نَفْسَهُ، فَحَانَتِ الصَّلاةُ، فَأَمَمْتُهُمْ»؛ «همچنین گروهی از پیامبران به من نشان داده شدند؛ موسی
را مردی لاغر و محکم یافتم که به نماز قیام کرده بود و شبیه مردم شنوءة بود. همچنین
عیسی را دیدم که در حال خواندن نماز بود و بسیار به عروة بن مسعود شباهت داشت.
ابراهیم نیز نماز میخواند و بسیار به من شبیه بود. چون وقت نماز فرا رسید برای
آنان امامت کردم».
و حدیث انس t به صحّت رسیده که: «الأَنْبِيَاءُ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ يُصَلُّونَ»؛ «پیامبران زنده هستند در قبرهایشان نماز
میخوانند». البیهقی و دیگران آن را صحیح دانستهاند.
مقصود این است که قرآن و سنّت و اجماع، همۀشان
بر حیات انبیا در قبرهایشان و اینکه اجسادشان نمیپوسد، دلالت دارند.
دوم: حریص بودن پیامبر ص بر مصلحت امتش و خیرخواهیاش برای آنان و دعا کردن برای آنان در هر مناسبتی.
و جای تعجب هم نیست چراکه او ﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨﴾ [التوبة:
128] «(نسبت) به مؤمنان رؤوف (و)
مهربان است».
چنانکه خالقش و مولایش او را اینگونه توصیف
کرده است. و مهربانی و رأفتش آنجا تجلّی مییابد که در موقف عظیم قیامت برای شفاعت
میرود و پشت سر هم به نزد پروردگارش میرود تا پرودرگارش در حق امتش مراجعه نماید
و پروردگارش هم جواب او را میدهد و درخواستش را قبول میکند و او را به خودش
نزدیک میگرداند. تا اینکه مالک خازن دوزخ به پیامبر ص میگوید: «مَا
تَرَكْتَ لِغَضَبِ رَبِّكَ فِي أُمَّتِكَ مِنْ بَقِيَةٍ»؛ «برای غضب پروردگارت (یعنی دوزخ) چیزی از امتت باقی نگذاشتی». پس خدایا بر او
صلاة و سلام و برکت بفرست و کاملترین و افضلترین جزا و پاداش را به او بده.
سوم: تشویق نمودن به انجام طاعات و ترک معاصی، برای اینکه اگر شخص مومن بداند که
عمل او بر پیامبر ص عرضه میشود و بخاطر حسناتش خوشحال میشود، پس انگیزهای میشود که طاعاتش را
زیاد کند و از معاصی تا جایی که امکان دارد دوری کند تا پیامبرش را خوشحال نماید.
و اگر ابو الدرداء و غیر او به خداوند پناه میبردند از عملی که بخاطر آن در نزد
اقاربشان شرمنده شوند؛ چنانکه پیشتر آمد، پس شخص مومن باید از باب اولی از عملی که
بخاطر آن در نزد رسول الله ص شرمنده شود، دوری کند.
پایان این جزء در صبح روز چهارشنبه 15 شوال سال
1368 قمری. خداوند عاقبت ما را به خیر و سعادت ختم کند و ما و والدینمان و
مشایخمان و دوستانمان را مغفرت نماید، براستی که او بر هر چیزی توانا و به اجابت
زیبنده میباشد.
هنگامیکه حدیثی برای وهابیان آورده میشود که
موافق اهواءشان نیست همانند حدیث عرضۀ اعمال، و وقتی که میبینند راه چارهای از
آن ندارند با این سخنشان آن را رد میکنند که: «این حدیث در صحیحین وجود ندارد! یا
هیچ یک از کتب سته آن را روایت نکرده است»! و به این شکل کسانی که علم چندانی
ندارند را چنین متوهم میکنند که انگار هر حدیثی که در صحیحین و در بقیه کتب سته
وجود نداشته باشد پس آن حدیثی ضعیف یا موضوع میباشد. و چنین وهمی، باطل است و
هیچ اساس علمی صحیحی ندارد، بلکه این از جمله بدعتهایشان است که در این زمان
آشکار کردهاند و در دنیا هیچ عالمی و هیچ فقیهی از مجتهدین و هیچ حافظ و محدثی
وجود ندارد که برای صحّت حدیث شرط گذاشته باشد که آن حدیث در یکی از کتب سته روایت
شده باشد! بلکه علما هنگی متفق هستند که هرگاه حدیث شروط صحّت در آن وجود داشته
باشد پس عمل به آن واجب میگردد و فرقی نمیکند که در کتب سته باشد یا در خارج از
آن باشد.
و این ابن تیمیه است که در تالیفاتش به احادیثی
استدلال کرده است که آن را به الخلال و ابن بطه و غیر اینها نسبت داده است و این
حافظ ابن القطان است که حدیث ابن عمر را صحیح دانسته که او وضو میگرفت و کفش هم
در پایش بود و بر روی کفشهایس مسح میکشید و میگفت: رسول خدا ص اینگونه انجام میداد. البزار آن را در مسندش
روایت کرده است. و حافظ الضیاء المقدسی احادیثی را در المختاره صحیح دانسته که در
کتب سته وجود ندارند و به همان شکل دیگر از حفّاظ مانند الدمیاطی و المنذری و
العراقی و العسقلانی و غیره، اینگونه کردهاند.
و حافظ ابن حزم در «کتاب مراتب الديانة» کتب
حدیثی صحیحی که به آنها اعتماد میشود را رتبه بندی کرده و میگوید: «اولین کتابها،
صحیحان (بخاری و مسلم) هستند، سپس صحیح ابن السکن، و المنتقی از ابن الجارود، و
المنتقی از قاسم بن اصبغ، سپس بعد از این کتابها، کتاب ابی داود و کتاب النسائی و
مصنف قاسم بن اصبغ و مصنف الطحاوی و مسانید احمد و البزار و ابن ابی شیبه و ابن
ابی ابکر و عثمان و ابن راهویه و الطیالسی و الحسن بن سفیان... تا آخر کلامش که
اگر خواستی به آن مراجعه کن در: (تدریب الراوی شرح تقریب النواوی ص 22).
مقصود این است که آنچه که وهابیت به نسبت
احادیثی که در غیر از کتب سته روایت شده است گمان میکنند، نه نقل و نه عقل آن را
تایید نمیکند بلکه بدعتی است که ایجاد کردهاند تا بوسیلۀ آن از آنچه که موافق با
اهواءشان نیست خلاص شوند؛ چراکه آنها نه انصاف را میشناسند و نه طعم آن را چشیدهاند،
و شاید چیزی دربارۀ آن هم نشنیده باشند؛ مگر از خصومشان و کسانی که با آنها
مناظره میکنند!
الله ما و آنها را به راه راست هدایت کند.
[1]- مسند البزار، ج 5 ص
342 - کشف الأستار از امام الهیثمی، ج 1 ص 397.
[2]- این کتاب از آخرین
کتابهای العراقی است، حتی او قبل از اینکه این کتاب را تمام کند وفات یافت و
فرزندش حافظ ولی الدین ابو زرعه العراقی آن را به اتمام رساند. پس کلامی که در این
کتاب گفته است بر کلامش در تخریح احادیث «الأحیاء علوم الدین» که آن را در ابتدای
فعالیتش آن هنگام که حدود بیست سال سن داشت نوشته است ارجح میباشد، یعنی در زمانی
که هنوز دایرۀ محفوظاتش زیاد نشده بود و در قواعد حدیثی زیاد وارد نشده بود. و این
موضوع را با موازنه بین آن کتاب و بین دیگر مولفاتش که بعداً آنها را نوشته است
متوجه میشویم، چراکه تالیفات بعدیاش نشاندهندۀ حفظ واسع و اطلاعات خیرهکننده و
خبرگانه و کاملش بر اصول این فن و قواعد آن دارد و بخاطر آن به رتبۀ اجتهاد در علم
حدیث شریف رسید. و از جمله دلایل مبنی بر آنچه میگوییم این است که او در تخریج
احادیث الأحیاء، حدیث ابن عمر ب که در آن آمده: «أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ وَدَمَانِ» را به صحیحین (بخاری و مسلم) نسبت داده است با
اینکه این حدیث ضعیف است و از کتب ستّه، جز ابن ماجه آن را روایت نکرده است.
[مؤلف]
[3]- ج 3 ص 297.
[4]- ج 9 ص 24.
[5]- ج 2 ص 440.
[6]- ج 2 ص 281.
[7]- شرح الشفاء از ملا
علی القاری ج 1 ص 85 – نسیم الریاض از الحفاجی ج 1 ص 102.
[8]- وقتی که شیخان
(بخاری و مسلم) به یک راوی احتجاج کنند، پس آن راوی چنانکه الذهبی میگوید، [خرش]
از پل گذشته است. و در بسیاری از رجال شیخین طعن وارد شده حتی بعضی از آنان متهم
به کذب شدهاند، اما علما به این طعنهها توجهی نکردهاند، شاید به این خاطر بوده
باشد که باز کردن چنین دری، به عواقب وخیمی منتهی میشود. حافظان، کتب خاصی در
دفاع از شیخین دارند، مانند کتاب العراقی در دفاع از مسلم و کتاب ابن حجر در دفاع
از البخاری. [مؤلف]
[9]- ج 1 ص 440.
[10]- ج 1 ص 460.
[11]- بغية الباحث ج 2 ص
884 (953).
[12]- ج 3 ص 945.
[13]- المغنی عن حمل
الأسفار، پاورقی (إحیاء علوم الدین) ج 4 ص 155.
[14]- بغية الباحث، ج 2 ص
884 (953).
[15]- ص 40، حدیث 25.
[17]- ص 267.
[18]- فضل الصلاة علی
النبي، ص 41 حدیث 26.
[19]- ج 7 ص 213/928.
[20]- ج 5 ص 331.
[21]- ص 178.
[22]- ج 2 ص 149.
[23]- التیسیر، ج 1 ص 502.
[24]- امام السمهودی در
وفاء الوفاء ج 1 ص 31 بعد از آوردن طرفهای این حدیث میگوید: و این حدیث شواهدی
دارد که آن را تقویت میکند.
[25]- ج 6 ص 179.
[26]- المعجم الکبیر، ج 11
ص 247 (11841).
[27]- ج 3 ص 651.
[28]- پس گواهی دادن این
امّت از قبیل «الإرعاء» معروف در کتب فقه است که همان گواهی دادن یک نفر بر گواهی
دادن نفری دیگر است. [مؤلف]
[29]- المعجم الکبیر، ج 19
ص 243 (546).
[30]- صحیح البخاری، ج 2 ص
479 حدیث (3410) و ج 4 ص 37 حدیث (5705) و ج 4 ص 46 حدیث (5752) و ج 4 ص 199 حدیث
(6541). صحیح مسلم ج 1 ص 199 حدیث (374) و ج 1 ص 200 حدیث (375).
[31]- ج 8 ص 718.
[32]- ص 468.
[33]- مرسل: حدیثی است که
تابعی آن را از پیامبر نقل کرده است اما نام صحابی را ذکر نکرده باشد. و ابن حجر
این روایت را مرسل قرار داده است نه سخن یا رأی تابعی. [مترجم]
[34]- مسند أبي یعلی ج 2 ص
433.
[35]- مجمع الزوائد، ج 10
ص 364.
[36]- نگاه کن به: المجمع،
ج 1 ص 264، و ج 5 ص 17 و ج 5 ص 57.
[37]- ص 19.
[38]- المسند، ج 3 ص 643
(12272).
[39]- مسند الطیالسی، ص
248 و در سندش الصلت بن دینار ابو شعیب وجود دارد که متروک است، نگاه کن به:
الضعفاء و المتروکین از ابن الجوزی ج 2 ص 57 و المیزان ج 3 ص 436. - منحة المعبود
از الساعاتی، ج 1 ص 157 (744).
[40]- المستدرک از الحاکم،
ج 4 ص 342 (7849) – کنزل العمال از المتقی الهندی، ج 15 ص 685 (42740) (42741) و
در این دو حدیث، با لفظ: «فَإِنَّ
أَعْمَالَكُمْ» آمده
است.
[41]- اسانید این احادیث
در کتاب اهوال القبور زیاد تغییر و تصحیف یافته است، در صفحه 77-78 آنها را نگاه
کن.
[42]- رهم با ضمه بر روی
راء، اسم ابی رهم، احزاب بن اسید است و دربارۀ صحابی بودنش اختلاف است. [مؤلف]
و در کتاب الروح (صفحه 8 چاپ دوم) به جای آن
ابراهیم آمده است، که تصحیف (خطا و تغییر در نسخه برداری) است.
[43]- الزهد از ابن
المبارک، ص 468 حدیث (165).
[44]- امام ابو نعیم در
حلیة الأولیاء ج 10 ص 21 آن را با سند روایت کرده است و ابن القیم در الروح ج 1 ص
177 آن را به نقل از ابن ابی الدنیا ذکر کرده است.
[45]- ج 1 ص 191.
[46]- آن را با اسنادش ذکر
کرده به نقل از البزار، همچنین در صفحه 79 اهوال القبور، منتها این حدیث با آن
صحبتهایی که در قبل از این حدیث آورده است، بخاطر ساقط شدن و افتادن نصی که آن را
از نسخۀ خطی کتاب اهوال مذکور نقل کردیم، همخوانی ندارد و این نسخۀ خطی در سال
1113 هجری نوشته شده است. [مؤلف]
[47]- ص 184.
[48]- ص 188.
[49]- ص 174.
[50]- ص 106.
[51]- المصنف، ج 2 ص 254.
[52]- جلاء الأفهام، ص 109
حدیث (33).
[53]- القول البدیع از
السخاوی، ص 227.
[54]- ج 1 ص 183.
[55]- القول البدیع از
السخاوی، ص 227.
[56]- ج 2 ص 457.
[57]- ج 3 ص 110.
[58]- ص 90.
[59]- شعب الإيمان، ج 3 ص
110 (3032).
[60]- الترغیب والترهیب، ج
2 ص 501 (2487)
[61]- ص 281.
[62]- ص 233.
[63]- ج 4 ص 464.
[64]- حافظ ولی الدین
العراقی در تحفة التحصیل صص 314-315 از امامان: ابن معین، البخاری، و الترمذی،
سماع مکحول أبي أمامة واثلة بن الأسقع را ذکر کرده است.
[65]- المعجم الکبیر، ج 8
ص 134 (7611).
[66]- لفظ حافظ یا شیخ
الاسلام، هنگامیکه به صورت مطلق بکار برده میشود در عرف محدثین منظور از آن حافظ
ابن حجر عسقلانی صاحب کتاب فتح الباری و تهذیب التهذیب و لسان المیزان است، او
اعجوبهای در حفظ و وسعت اطلاعات و معرفت علل و رجال بود تا اینکه به امیر
المومنین در حدیث نامیده شد. و جای تعجب است از کسی که تلاش میکند تا از رتبۀ او
بکاهد! یا دیگر از متاخران حنفیه را در درجه و منزلۀ او قرار دهد، و عجیبتر از آن
این است که دو لقب «البدر» و «الشهاب» را دلیلی برای متفاوت بودن علم صاحب این دو
اسم میداند! و از کی تا به حال القاب دلیلی بر علم و فضل صاحبش بوده است؟ [مؤلف]
[67]- قرصافه: با کسره روی
قاف و ساکن روی راء. و جندرة: با فتحه روی جیم و دال، و سکون بر روی نون. او ابو
قرصافه جندره بن خشینه با فتحه روی خاء و شین است، اهل کنانه، و صحابی است. ابن
حبان میگوید: قبرش در عسقلان است.
[68]- صحیح البخاری (باب
فی الحوض) ج 4 ص 206 حدیث (6585) و صحیح مسلم باب (إثبات حوض النبي وصفته) ج 4 ص
1793 حدیث (2291).
[69]- نگاه کن به: صحیح
البخاری ج 2 ص 490 حدیث (3447)، ج 2 ص 196 حدیث (6526)، ج 2 ص 312 حدیث (7050-7051)
و صحیح مسلم صص 1792-1795 حدیث (2289/2295).
[70]- ج 11 ص 393.
[71]- نووی آن را در شرح
مسلم ج 5 ص 46 ذکر کرده است.
[72]- و همچنین از دیگر
اشکالات حدیث این است که این حدیث چنین اقتضا میکند که برای همۀ صحابه رضی الله
عنه نگوییم، بلکه تنها برای کسی که جزم داریم که او از حوض طرد نمیشود رضی الله
عنه بگوییم و تعیین کردن کسانی که از حوض طرد نمیشوند با مختلف بودن غرضها،
مختلف میشود، مثلا غلات شیعه برای اصحاب واقعۀ جمل، رضی الله عنه نمیگویند و
خوارج برای علی و عثمان و کسانی که همراهشان بودند رضی الله عنه نمیگویند و دیگران
برای معاویه و کسانی که همراهش بودند رضی الله عنه نمیگویند و هر فرقهای هم چنین
میبیند که خودش بر حق قرار دارد و حدیث حوض او را تایید میکند و اگر حدیث حوض را
بر همۀ این فرقهها منطبق بدانیم، به این منتهی میشود که برای بیشتر صحابه رضی
الله عنه نگوییم! و اگر هم گروهی را از گروه دیگر تخصیص نماییم، پس تحکمی بدون
معنا است. سپس بیایند و برای ما مشخص کنند که این صحابهای که نباید برایشان رضی
الله عنه بگوییم چه کسانی هستند؟ و اگر نتوانستند چنین کاری بکنند و هرگز هم
نخواهند توانست، پس همانند ما معتقد خواهند شد که معنای حدیث حوض بخاطر آنچه که
توضیح دادیم، مشکل است و ظاهرش ترک میگردد. [مؤلف]
[73]- و برای همین امام
مالک از روایتش برای حاجیانی که به مدینه میرفتند نهی میکرد، بنا بر این به
وهابیان میگوییم: اگر حدیث عرضۀ اعمال در نظر شما با حدیث حوض که بر صحتش اتفاق
است، معارض است، پس حدیث حوض هم با قرآن و اجماع معارض است در حالی که قرآن حدیث
عرضۀ اعمال را تایید میکند چنانکه توضیح آن گذشت، پس کدام یک از این دو حدیث از
اشکال دور تر، و به قبول نزدیکتر میباشد؟ [مؤلف]
[74]- التیسیر، ج 1 ص 502.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر