ترجمۀ فارسی مجموع الفتاوی جلد اول (کتاب توحید
الوهیت) مؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم
بن تيمية الحراني (المتوفى: 728هـ)
مترجم: مجاهد دین
جلد اول توحید الوهیت
(از صفحه 12 الی 19)
و شیخ الإسلام رحمه الله میفرماید:
قاعده
دربارۀ جماعت و تفرقه، و علّت و نتیجۀ آن
الله تعالی میفرماید: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى
بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إبْرَاهِيمَ وَمُوسَى
وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾ [الشوری:
13] «دینی را برای شما تشریع کرد، از همان گونه که به نوح
توصیه کرده بود، و از آنچه بر تو وحی کردهایم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش
کرده ایم، که دین را بر پا دارید و در آن فرقه فرقه نشوید». خداوند سبحان خبر داده است که، [دینی]
از نوع آنچه که برای نوح توصیه کرده، و از آنچه که به محمد صلی اله علیه وسلم وحی
کرده است و به آنچه که آن سه نفرِ ذکر شده را به آن سفارش کرده است، برایمان تشریع
کرده است. و آنها الو العزمی هستند که در این فرمودهاش از آنان میثاق گرفته شده
است: ﴿وَإِذْ
أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى
وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ﴾ [الأحزاب: 7] «و (ای پیامبر گرامی! به یاد آور) هنگامی را
که از پیامبران پیمانشان را گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و
عیسی بن مریم، و از همهی آنان پیمان محکمیگرفتیم»، و این فرمودهاش: ﴿مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا
إلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ﴾ [الشوری: 13] «از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود،
و از آنچه بر تو وحی کردهایم و سفارش کردهایم». در حق محمد، نام و لفظِ «وحی»
آمده است، ولی دربارهی سایر پیامبران، لفظ «وصیت».
در ادامه میفرماید: ﴿أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ﴾؛ «که
دین را بر پا دارید»
و این، تفسیر کنندهی «وصیت» است و ﴿أَنْ﴾ِ
مفسّرهای که بعد از فعل [فعل وصیت و وحی] میآید، جزو معنای سخن است، نه جزو لفظ
آن. چنان که در این فرمودهاش آمده است: ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ﴾ [النحل:
123] «سپس به تو (ای پیامبر!) وحی کردیم که پیروی کن». ﴿وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا
الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ﴾ [النساء:
131] «و ما به کسانی که پیش از شما کتاب (آسمانی) به آنها
داده شدند و (نیز) به شما سفارش کردیم که: از خدا بترسید»، و معنایش [و منظورش از وحی و وصیت]،
«به آنان گفتیم: از الله بترسید» است، و به همان شکل این فرمودهاش: ﴿أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ﴾ [الشوری:
13] «که دین را بر پا دارید»، به این معنا است که فرمود: برای شما
دینی است که رسولانمان را به آن (دین) سفارش کردیم، گفتیم اینکه دین را بر پا
دارید و در آن فرقه فرقه نشوید. پس آنچه برای ما تشریع شده است، آن چیزی است که
وصیت شده و وحی شده است و آن ﴿أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ﴾، «که
دین را بر پا دارید» است. پس ﴿أَقِيمُوا الدِّينَ﴾؛ «دین را بر پا دارید» تفسیر آن چیزی است که برای ما تشریع شده و رسولان به آن سفارش شدهاند
و به محمد صلی الله علیه وسلم وحی شده است. و گفته شده که ضمیر در ﴿أَقِيمُوا﴾، به ما بر میگردد و گفته شده به رسولان بر میگردد. و گفته شده به همهیشان
بر میگردد و این قول نیکوتر است، و مشابه آن چنین است که: تو را امر کردم به آنچه
که زید را به آن امر کردم اینکه الله را اطاعت کنی و سفارشتان کردم به آنچه که بنی
فلان را به آن سفارش کردم، اینکه انجام دهند. فَعَلَى الْأَوَّلِ: يَكُونُ بَدَلًا
مِنْ (مَا) أَيْ شَرَعَ لَكُمْ أَنْ أَقِيمُوا وَعَلَى الثَّانِي: شَرَعَ (مَا خَاطَبَهُمْ.
أَقِيمُوا فَهُوَ بَدَلٌ أَيْضًا، وَذَكَرَ مَا قِيلَ لِلْأَوَّلِينَ. وَعَلَى الثَّالِثِ:
شَرَعَ الْمُوصَى بِهِ (أَقِيمُوا) فَلَمَّا خَاطَبَ بِهَذِهِ الْجَمَاعَةِ بَعْدَ
الْإِخْبَارِ بِأَنَّهَا مَقُولَةٌ لَنَا، وَمَقُولَةٌ لَهُمْ: عَلِمَ أَنَّ الضَّمِيرَ
عَائِدٌ إلَى الطَّائِفَتَيْنِ جَمِيعًا. وَهَذَا أَصَحُّ إنْ شَاءَ اللَّهُ.
وَالْمَعْنَى عَلَى التَّقْدِيرَيْنِ الْأَوَّلَيْنِ يَرْجِعُ إلَى هَذَا، پس آنچه
برای ما تشریع شده آن چیزی است که رسولان را به آن سفارش کرده است و آن، دستور به
برپا داشتن دین و نهی از فرقه فرقه شدن در آن است...
و هنگامی که خداوند اولین و آخرین را به
برپا داشتن دین امر کرده است و اینکه در دین فرقه فرقه نشوند و خبر داده که برای
ما چیزی را تشریع کرده که نوح را به آن «سفارش» و برای محمد صلی الله علیه وسلم آن
را «وحی» کرده است، از این موضوع، احتمال دو چیز میرود، یکی اینکه آنچه که به
محمد صلی الله علیه وسلم «وحی» شده است داخل در شریعتش است که [این شریعت] به ما
اختصاص دارد، پس همهی آنچه که محمد صلی الله علیه وسلم با آن مبعوث شده است از
اصول گرفته تا فروع، به ایشان «وحی» شده است، بر خلاف نوح و دیگر رسولان. پس تنها
چیزی از دین را برای ما تشریع کرده که آنان را به آن «سفارش» کرده است، که عبارت
است از برپا داشتن دین و ترک کردن فرقه فرقه شدن در آن. و دینی که بر آن متفق میباشند
همان اصول است، این کلام متضمن چیزهایی است: یکی اینکه دینی مشترک را برای ما
تشریع کرده و آن، اسلام و ایمان عام است و دین مختصِ به ما، اسلام و ایمان خاص
است. دوم: ما را امر به برپا داشتن همهی این دین کرده است، از مشترک گرفته تا
مختص به ما، و ما را از فرقه فرقه شدن در آن نهی کرده است. سوم: رسولان را به برپا
داشتن دین مشترک امر کرده و آنان را از فرقه فرقه شدن در آن نهی کرده است. چهارم:
آنجا که [در آیه] با این فرمودهاش: ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إلَيْكَ﴾، فاصله انداخته است، بین این فرمودهاش: ﴿مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا﴾ و این فرمودهاش: ﴿وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إبْرَاهِيمَ وَمُوسَى
وَعِيسَى﴾، [یعنی ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إلَيْكَ﴾ در وسط آن دو آمده است] همان را افاده میکند. سپس
بعد از آن میفرماید: ﴿وَمَا
تَفَرَّقُوا إلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾، و خبر داده که تفرقهشان همانا بعد از آمدن علمی
است که باید چیزهایی را که از آن بپرهیزند، برای آنها بیان کند. پس همانا خداوند
قومی را بعد از آنکه هدایتش داده است گمراه نمیکند، تا آنکه چیزهایی را که باید
از آن بپرهیزند، برای آنها بیان کند. و این بر خلاف تفرّق از اجتهادی است که در
علم نیست و قصدِ از آن تفرق، بغی و سرکشی نیست؛ همانند تنازع علمای سائغ. و بغی [و
سرکشی و تجاوز]، یا ضایع نمودن حق است، یا تجاوز کردن از حد، و آن یا ترککردن
واجب است یا انجام دادن حرام، پس دانسته میشود که موجب تفرّق همان است. چنانکه
دربارهی اهل کتاب گفته شده: ﴿وَمِنَ
الَّذِينَ قَالُوا إنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا
بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ [المائده: 14] «و از کسانی که گفتند: ما
نصرانی هستیم، پیمان گرفتیم، پس بخشی از آنچه را که به آنان پند داده شده بودند،
فراموش کردند، لذا ما (نیز) بین آنان تا روز قیامت عداوت و دشمنی افکندیم، و
خداوند به زودی آنها را از آنچه انجام میدادند، آگاه خواهد ساخت». خبر داده است که فراموش کردن بعضی از آنچه که به آن پند داده شده
بودند – و آن، عمل نکردن به بعضی از آنچه به آن امر شده بودند است - سببی برای
عداوت و دشمنی افکندن در بینشان بود، و اهل ملت ما هم به همان شکل دچار شده است،
همانند طوایفی که آنها را میبینیم و دربارهی اصول دینشان و بسیاری از فروعش با
همدیگر تنازع میکنند، و همانند آنچه که در بین علما و بندگان میبینیم، از کسانی
که موسویت یا عیسویت بر آنان غلبه کرده است؛ شبیه آن دو امتی شدهاند که هر یک به
دیگری میگفت که آن یکی بر چیزی از حق قرار ندارد. چنانکه میبینیم اهل فقه با
اعمال ظاهری به دین چنگ زدهاند و متصوفه هم با اعمال باطنی به آن چنگ زدهاند، و
هر یک از آنان طریقهی دیگری را رد میکند و ادعا میکند که از اهل دین نیست یا
بطوری از او رویگردانی میکند که از کسی که از دین حساب نمیشود رویگردای میکند،
و به این شکل بینشان دشمنی و عداوت برقرار میشود.
خداوند به پاکی قلوب و بدنها امر میکند
خداوند هم امر
به طهارت قلب و هم به طهارت بدن کرده است و هر دو طهارت جزو دینی است که خداوند به
آن دستور داده و واجب کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿مَا يُرِيدُ اللَّهُ
لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ
عَلَيْكُمْ﴾ [المائدة: 6] «خداوند
نمیخواهد بر شما دشواری قرار دهد، بلکه میخواهد شما را پاک سازد و نعمتش
را بر شما تمام کند». و میفرماید: ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾ [التوبة: 108] «در
آن مردانی هستند که دوست دارند که پاکیزه شوند، و خداوند پاکیزگان را دوست
دارد» و میفرماید: ﴿إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ
التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ﴾ [البقرة: 222] «به
راستی که خداوند توبه کنندگان را دوست میدارد و(نیز) پاکان را دوست میدارد». و میفرماید: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ
صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا﴾ [التوبة: 103] «از
اموال آنها صدقه (و زکات) بگیر، تا بوسیلهی آن، آنها را پاک سازی و
تزکیه شان کنی» و میفرماید:
﴿أُولَئِكَ
الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ [المائدة: 41] «آنها
کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند» و میفرماید: ﴿إنَّمَا الْمُشْرِكُونَ
نَجَسٌ﴾ [التوبة: 28] «بیگمان
مشرکان پلیداند» و
میفرماید: ﴿إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ
تَطْهِيرًا﴾ [الأحزاب: 33] «خداوند
قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و چنانکه باید شما را پاک
سازد».
پس میبینیم
که بسیاری از اهل فقه و عبادت، تنها همّ او فقط طهارت بدن است و بیشتر از آن مقدار
که مشروع است به آن توجه و عمل میکند، ولی طهارت و پاک نمودن قلب را که به انجام آن
امر ایجابی یا مستحبی شده است، ترک میکند و از واژهی «طهرات» جز آنچه که انجام
میدهد را نمیفهمد. و بسیاری از متصوفه و متفقره (اهل فقر) را میبینیم که تنها
همّ او فقط طهارت قلب است و بیشتر از آن مقدار که مشروع است به آن توجه و عمل میکند
ولی طهارت بدن را که به انجام آن امر ایجابی یا مستحبی شده است ترک میکند. پس گروه
اول در کثرت استفاده از آب دچار وسوسهی مذمومی شده و آنچه که نجس نیست را نجس میدانند
و از چیزی که اجتناب از آن تشریع نشده است، پرهیز میکنند، در حالی که قلبهایشان پر
است از انواع حسد و تکبر و خیانت به برادرانش و در کارشان شباهت آشکاری با یهودیان
دارند. گروه دوم هم دچار غفلت مذمومی شده و در سلامت باطن مبالغه میکنند تا
اینکه، به آنچه که یاد گرفتنش برای پرهیز کردن از امور شرّی که پرهیز از آن واجب
است، جهل میورزند و فرقی نمیگذارند بین سلامت باطن از اینکه شرّی را اراده کند
که از آن نهی شده است و بین سلامت قلب از شناختن شرّی که امر به شناخت آن شده است،
سپس همراه با این جهل و غفلتشان، از نجاسات پرهیز نمیکنند و طهارت واجبه را
تقلید از نصاری میدانند. و به سبب ترک
کردن آنچه که به آن پند داده شده بودند و بغی و سرکشیشان که تجاوزکردن از حدّ است
- که یا به صورت تفریط و ضایعکردن حق و یا سرکشی و انجام دادن ظلم است-، دشمنی
بین این دو طایفه واقع میشود. و بغی و تجاوزشان
گاهی از طرف بعضی از آنان بر بعضی دیگر است و گاهی هم در حق خداوند است و این دو
متلازم همدیگر هستند برای همین میفرماید: ﴿بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾؛ «از روی تجاوز (و ستم) به یکدیگر»؛ چون هر طایفهای از آنان
بر طایفهی دیگر بغی و تجاوز میکند و حقّی که در دستش است را نمیشناسد و از
عدوان بر او دست بر نمیدارد. و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ
أُوتُوا الْكِتَابَ إلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾ [البينة: 4] «و کسانی که به آنان کتاب
داده شد (از یهود و نصاری) پراکنده نشدند (و اختلاف نکردند) مگر بعد از آنکه دلیل
روشن برای آنها آمد».
و میفرماید: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً
وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ
الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا
اخْتَلَفَ فِيهِ إلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ
بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾ [البقرة: 213] «(در
آغاز) مردم یک امّت بودند، آنگاه خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده بر
انگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را بحق نازل کرد، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف
داشتند، داوری کنند، و تنها کسانی که (کتاب) به آنان داده شده بود، پس از آنکه
نشانههای روشن به آنها رسیده بود، بخاطر ستم و حسادتی که در میانشان بود، در آن
اختلاف کردند».
و میفرماید: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا
بَنِي إسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ [الجاثية: 16] «و
یقیناً ما بنی اسرائیل را کتاب (آسمانی) و حکومت و نبوت بخشیدیم».
و خداوند
متعال دربارهی موسی بن عمران همانند آن را میگوید، و میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ
تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ﴾ [آل عمران: 105] «و
مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند، پس از آنکه دلایل روشن
برایشان آمد، و اینان برایشان عذاب بزرگی است».
و میفرماید: ﴿إنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا
دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ﴾ [الأنعام: 159] «به
راستی کسانی که آيين خود را پراکنده ساختند و دسته دسته شدند، تو را با آنان هيچ
گونه کاری نيست».
و میفرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ
لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ
لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ30
مُنِيبِينَ إلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ
الْمُشْرِكِينَ 31 مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ
بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ32﴾ [الروم:
30-32] «پس روی خود را با حقگرایی (و اخلاص) به سوی
دین آور، فطرت الهی است، که (خداوند) مردم را بر آن آفریده است، دگرگونی در آفرینش
خدا نیست، این است دین استوار، و لیکن بیشتر مردم نمیدانند. به سوی او باز گردید،
و از او بترسید، و نماز را بر پا دارید، و از مشرکان نباشید. از کسانی که دین خود
را پاره پاره کردند، و فرقه فرقه شدند، و هر گروهی به آنچه نزد خود دارند،
خوشحالند».
برای اینکه هر
یک از مشرکان، خدایی را میپرستد که باب هوای نفسش است، چنانکه خداوند در آیهی
اول فرمود: ﴿كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إلَيْهِ﴾ [الشوری: 13]
«بر مشرکان
گران است آنچه شما آنها را بدان دعوت میکنید».
و میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ
كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ51
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ52 فَتَقَطَّعُوا
أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ53﴾ [المؤمنون: 51-53] «ای
پیامبران! از (غذاهای) پاکیزه بخورید، و کار شایسته انجام دهید، بیشک من به آنچه
انجام میدهید، آگاهم. و بیگمان این امت شما، امت واحدی است، و من پروردگار شما
هستم، پس از من بترسید. پس آنها در میان خود در کار (دین) شان فرقه فرقه و پراکنده
شدند، و هر گروه به آنچه نزد خود دارند، خوشحالند».
پس آشکار میشود
که سبب اجتماع و الفت، جمع شدن به دور دین و عمل به همهی آن است و سبب تفرقه، ترککردن
پندی است که بنده (عبد) به آن امر شده و بغی بینشان است. و نتیجهی جماعت، رحمت
خداوند و رضوانش و صلواتش بر بندگان و خوشبختی در دنیا و آخرت و رو سفید شدن است و
نتیجهی تفرقه، عذاب خداوند و لعنتش و رو سیاهی و برائت رسول صلی الله علیه وسلم
از آنان است و این یکی از دلایلی است که اجماع، حجتی قاطع میباشد؛ برای اینکه
هرگاه آنان جمع شدند، با آن (اجماعشان) مطیع خداوند هستند و مورد رحمت واقع میشوند.
پس انجام عبادت خداوند و مشمول رحمت شدن او، با انجام کاری اعتقادی یا قولی یا
عملی که خداوند به انجام آن امر نکرده است بوجود نمیآید. پس اگر بر قول یا عملی جمع
گشتند که خداوند به آن امر نکرده بود، آن طاعت الله محسوب نمیشود و سببی برای
رحمت او نخواهد بود و ابوبکر عبد العزیز به این موضوع در اول «التبیه» احتجاح کرده
و این نکته را یادآوری کرده است.
فصل: دربارۀ حدیث سه چیز که قلب مسلمان در آن غل و خیانت
روا نمیدارد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث مشهوری
که در سنن آمده است، به روایت دو تن از فقیهان صحابه یعنی عبد الله بن مسعود و زید
بن ثابت، میفرماید: «ثَلَاثٌ لَا يَغِلُّ عَلَيْهِنَّ
قَلْبُ مُسْلِمٍ إخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَمُنَاصَحَةُ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَلُزُومُ
جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ؛ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ تُحِيطُ مِنْ وَرَائِهِمْ»؛ «سه چيز است كه قلبِ هيچ مسلمانى در آنها خيانت و نا راستى روا نمىدارد:
خالص گردانيدن عمل براى خدا و خيرخواهى و نصیحت برای صاحبان امر و همراهى با جماعت
مسلمانان؛ زيرا دعاى آنها، ايشان را از هر سو در ميان گرفته است». و در حدیث
محفوظ ابو هریره آمده است: «إنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ
ثَلَاثًا: أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ
اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا، وَأَنْ تَنَاصَحُوا مَنْ وَلَّاهُ اللَّهُ أَمْرَكُمْ»؛ «با انجام اين سه مورد خداوند از شما راضی میشود: الله را عبادت
نماييد و برايش شریک قرار ندهيد، به ريسمان خداوند چنگ زنيد و متفرق نشويد، برای
آن کس که خداوند او را سرپرست شما قرار داده، خيرخواه باشيد». در این احادیث سه
خصلت جمع شده است: اخلاص عمل برای خداوند و خیرخواهی برای صاحبان امر و همراهی با
جماعت مسلمانان و این سه مورد، اصول دین و قواعد آن و حقوقِ مربوط به خداوند و نیز
حقوق مربوط به بندگانش را در خود جمع کرده و مصالح دنیا و آخرت را تنظیم میکند.
توضیح اینکه حقوق دو دستهاند: حق خداوند و حق بندگان، حق خداوند این است که او را
عبادت کنیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم، چنانکه لفظ آن در یکی از دو حدیث آمده و
این همان معنای اخلاص عمل برای خداوند است که در حدیث دیگری آمده است. و حقوق
بندگان دو بخش است، خواص و عوام، خواص همانند نیکیکردن هر انسانی به والدینش، و
حق همسرش و همسایهاش و اینها از فروع دین میباشند برای اینکه الْمُكَلَّفَ قَدْ
يَخْلُو عَنْ وُجُوبِهَا عَلَيْهِ و برای اینکه مصلحت آن بطور خاص، فردی میباشد.
و اما حقوق عوام، که مردم (عوام) دو نوع هستند، رعات و رعیت، که حقوق رعات مناصحت
و خیرخواهی برای آنان است و حقوق رعیت، همراه بودن با جماعتشان است. پس همانا
مصلحتشان جز با اجتماعشان تکمیل نمیگردد و آنان بر گمراهی جمع نمیشوند بلکه
مصلحت دین و دنیایشان در اجتماعشان و چنگ زدنشان به ریسمان خداوند است و این خصلتها
اصول دین را در خود جمع میکند. و تفسیر آن در حدیثی که مسلم از تمیم الداری
روایت کرده است آمده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ
الدِّينُ النَّصِيحَةُ الدِّينُ النَّصِيحَةُ قَالُوا: لِمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟
قَالَ: لِلَّهِ وَلِكِتَابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَعَامَّتِهِمْ»؛ «دین
نصیحت است، دین نصیحت است! گفتیم: ای رسول خدا برای چه کسی؟ فرمود: نصیحت برای خدا
و کتابش و پیشوایان مسلمانان و عمومشان است». پس نصیحت برای الله و کتابش و رسولش،
داخل در حقوق خداوند و عبادت او به تنهایی و بدون شریک، میباشد و نصیحت برای
پیشوای مسلمانان و عمومشان، همان مناصحت و خیرخواهی صاحبان امر و همراه با
جماعتشان بودن است، پس پایبندی به جماعتشان همان نصیحت برای عوام است و اما نصیحت خواص
برای تک تک آنان، پس بخشی از آن امکان پذیر است و اما انجام آن بر سبیل تعیین
امکان پذیر نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر