🔹ابو بکر الخلال رحمه الله (متوفی 311) میگوید:
«وَلَيْسَ يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ أَنْ يَكُونُوا كُلَّمَا تَكَلَّمَ جَاهِلٌ بِجَهْلِهِ أَنْ يُجِيبُوهُ، وَيُحَاجُّوهُ، وَيُنَاظِرُوهُ، فَيُشْرِكُوهُ فِي مَأْثَمِهِ، وَيَخُوضُوا مَعَهُ فِي بَحْرِ خَطَايَاهُ، وَلَوْ شَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يُنَاظِرَ صَبِيغًا، وَيَجْمَعَ لَهُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى يُنَاظِرُوهُ، وَيُحَاجُّوهُ، وَيَبِينُوا عَلَيْهِ لَفَعَلَ، وَلَكِنَّهُ قَمَعَ جَهْلَهُ، وَأَوْجَعَ ضَرْبَهُ، وَنَفَاهُ فِي جِلْدِهِ، وَتَرَكَهُ يَتَغَصَّصُ بِرِيقِهِ، وَيَنْقَطِعُ قَلْبُهُ حَسْرَةً بَيْنَ ظَهْرَانَيِ النَّاسِ مَطْرُودًا، مَنْفَيًّا، مُشَرَّدًا، لَا يُكَلَّمُ وَلَا يُجَالَسُ، وَلَا يُشْفَى بِالْحُجَّةِ وَالنَّظَرِ، بَلْ تَرَكَهُ يَخْتَنِقُ عَلَى حِرَّتِهِ، وَلَمْ يُبَلِّعْهُ رِيقَهُ، وَمَنَعَ النَّاسَ مِنْ كَلَامِهِ وَمُجَالَسَتِهِ».
🔸ترجمه: «برای اهل علم و معرفتِ به خداوند، شایسته نیست که هربار یک جاهل با جهلش چیزی گفت، به او جواب دهند و حجت برایش بیاورند و با او مناظره نمایند و به این شکل در بزهکاریهایش شریک او شوند و به همراه او در دریای خطاهایش شنا کنند. و اگر عمر بن الخطاب رضی الله عنه میخواست که با صبیغ [بن عسل التمیمی] مناظره کند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را برایش جمع کند تا با او مناظره کنند و برایش حجت آوری کنند و توضیح بدهند، پس میتوانست که چنین کاری کند، ولی چنین نکرد، بلکه از همان ابتدا جهلش را محکم سرکوب و ریشه کن کرد و در پوستش خفه کرد و از سر تحقیر چنان رهایش کرد که با آب دهانش در گلو خفه شود و قلبش از حسرت اینکه در بین مردم به او بیتوجهی شده و از بین مردم طرد و رانده شده است، پاره پاره شود، که نه با او صحبت میکنند و نه با او مینشینند و با هیچ حجت و نظری به او نزدیک نمیشوند، بلکه او را چنان ترک کرد که بر تشنگیاش غرق شود و نتواند آب دهانش را ببلعد و مردم را از صحبتکردن و مجالست با او منع کرد».
🗒السنة از الخلال، ج 1 ص 223.
👤صبیغ مردی بود که به دنبال تاویل قرآن و آیات متشابهات میرفت و علاوه بر اینکه شک و شبهات دربارۀ تاویل قرآن بوجود آورده بود، بلکه برداشتهای ناصواب از آنها ارائه میداد و با این فعلش بین صحابه شهرت یافته بود تا اینکه یک بار نزد امیر المومنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه رفته و از او دربارۀ آیه: ﴿وَٱلذَّرِيَٰتِ ذَرۡوٗا١ فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢﴾ سوال کرد و عمر نیز او را بخاطر این کارش تنبیه کرده و دستور به هجر او داد تا اینکه بدعتش را ترک کند.
▫️اگر هر جاهل و نادانی که آمد و دربارۀ دین سخنی گفت و برای رد کردن او اقدام شود، پس به این شکل جاهل و نادان شهرت مییابد و از طریق اهل علم، سم شبهاتش را تزریق میکند. چون هدف او نشر بدعت و جهالتش است و وقتی عالم در دام او میافتد و مشغول به رد کردن و مناظره کردن با چنین جاهلی میشود، پس خود به خود به چنین جاهلی، ارزش و شخصیت بخشیده است و او را مشهور گردانده است و شبهه و بدعتش را برای کسانی که هرگز آن را هم نشنیدهاند مطرح کرده است.
▫️تفالههای اهل بدعت را رها کن و با بحث کردن با آنها، آنها را مشهور و مهم نگردان. چراکه او برای کارش مأموریت دارد و دستهای پنهانی وجود دارند که او را در جهت تفرقه و تخریب مسلمین، هدایت میگردانند. چنین کسی به دنبال هدایت نیست، بلکه فقط به دنبال نشر بدعتهایش است.
▫️فراموش نکن که کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد، نه کسی که خود را به خواب زده است. پس آب در جوب دشمن نریزید.
▫️حکمت این است که انسانهای خوار و بیارزش را بزرگ ننمود، پس اهل بدعت را رها کنید تا به حسرت خود بمیرند. کانال هایشان را دنبال نکنید، اعضایشان را زیاد نکنید، شبهاتشان را جواب ندهید، گروه هایشان را ترک کنید.
بحث با ناقص خیالان شیوۀ استاد نیست *** علم افلاطون حریف جهل مادرزاد نیست
مجاهد دین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر