۱۳۹۸/۰۴/۱۰

سلسلۀ جنایات و جرایم محمد بن عبد الوهّاب در حق مسلمانان (7)



🖊 نویسنده: مجاهد دین

▫️چنانکه پیشتر گفتیم، انحراف و غلو و افراط‌گرایی و جهالت دینی آل شیخ محمد بن عبد الوهّاب از یک طرف، و از طرف دیگر هوس امارت و حکومت بر مردم و طمع کسب غنایم و اموالِ مردم توسط آل محمد بن سعود باعث شده بود که این دو، با همدیگر پیوندی بر اساس منافع مشترک ببندند که در طی آن هر دو طرف سود می‌بردند. آل شیخ با پنهان شدن پشت مبارزه با شرک قبور، راه را برای تکفیر مردم و مباح کردن اموال آنان تحت نام غنیمت، باز کردند و آل سعود بوسیلۀ جنود و جیوشش به غارت اموال مردم و کشتن مردم و سیطره بر اراضی اسلامی پرداختند.
▫️تو گویی که دعوت محمد بن عبد الوهّاب، هدفی جز آتش زدن مزارع و بریدن نخلستان‌ها و تخریب خانه‌هایی که تصرّف آنها برایشان مقدور نبود و یا کشتن مردمی‌که تسلیم آنان نمی‌شدند و سپس برداشتن اموالشان که در توانشان بود آن هم تحت نام غنیمت، نداشته‌اند!
▫️طبق معیارهای آنها، هرکس با آنها باشد، پس مسلمان است و هرکس با آنها نباشد کافر است و با الله و رسولش جنگیده است! هرکس به آنها بیعت دهد به الله و رسولش بیعت داده است و هرکس در مقابل آنها قرار گیرد پس در مقابل الله و رسولش قرار گرفته است و لذا خون و مالش حلال است.


👈و این حقیقتی بسیار آشکار و واضح است که حتی خودشان نیز به آن اقرار کرده‌اند. برای مثال در کتاب الدرر السنية في الأجوبة النجدية، نامه‌ای از فرزندان و نوادگان محمد بن عبد الوهّاب نقل شده است یعنی از حسن بن حسين، سعد بن حمد بن عتيق، سليمان بن سحمان، صالح بن عبد العزيز، عبد الرحمن بن عبد اللطيف، عمر بن عبد اللطيف، عبد الله بن حسن و محمد بن إبراهيم بن عبد اللطيف، که در آن خطاب به پیروانشان گفته‌اند: محمد بن عبد الوهّاب و ذریه‌اش و ولاة امرشان از آل سعود، دین اسلام را به مردم شناساندند تا حدی که مردم فوج فوج وارد دین اسلام شدند! و از پیروانشان خواسته‌اند که به این دعوت چنگ بزنند،
🔹سپس در تهدید آنان گفته‌اند: «ولا ينبغي لأحد من الناس العدول عن طريقتهم، رحمة الله عليهم، ومخالفة ما استمروا عليه في أصول الدين، فإنه الصراط المستقيم، الذي من حاد عنه فقد سلك طريق أصحاب الجحيم. وكذلك في مسائل الأحكام والفتوى، لا ينبغي العدول عما استقاموا عليه، واستمرت عليه الفتوى منهم، فمن خالف في شيء من ذلك، واتخذ سبيلا يخالف ما كان معلوما عندهم، ومفتى به عندهم، مستقرة به الفتوى بينهم، فهو أهل للإنكار عليه والرد لقوله».
🔸ترجمه: «هیچ کس حق ندارد که از طریقۀ آنها عدول کند و با آنچه که آنها دربارۀ اصول دین بر آن استمرار یافته‌اند مخالفت کند چراکه راه آنها، همان صراط مستقیم است و هرکس از آن منحرف شود پس راه اصحاب دوزخ را پیموده است. و در مسائل احکام و فتوا نیز به همین شکل است، و کسی حق ندارد که از احکام و فتواهایی که آنها صادر کرده‌اند عدول کند. پس هرکس در چیزی از این احکام و فتوا با آنها مخالفت کند و راه و فتوایی مخالف با راه و فتوای معلوم آنها را در پیش بگیرد پس باید بر او انکار ورزید و سخنش را رد کرد».
🗒الدرر السنية، ج 14 ص 375.

👈چنانکه در این نامه که توسط علمای بزرگ آل شیخ نوشته شده است، مشاهده می‌کنید، آنها معتقد هستند که هرکس مخالف طریقۀ آنها باشد، به عبارتی دیگر هرکس وهّابی نباشد، و راه وهّابیت را طی نکند و فکر و فهم آنها را نپذیرد، پس اهل دوزخ است و راه اصحاب جحیم را طی کرده است! و در مسائل فقهی و فتوا و اجتهاد نیز هر اجتهادی که مخالف با فتوا و اجتهاد وهّابیت باشد، پس غیر سائغ و نامعتبر است و باید انکار و رد شود!

⚡️سبحان الله نگاه کنید که شیطان چگونه عمل آنان را برایشان آراسته کرده است و دچار چه غلو و چه تکبر و چه خود‌حق‌پنداری محضی شده‌اند! تو گویی که آنها از آسمان نازل شده‌اند و به آنها وحی می‌شود!

🔻و این عجیب نیست که بعضی‌ها محمد بن عبد الوهّاب را در شمار یکی از سی نفری قرار داده‌اند که قبل از روز قیامت ادّعای نبوت می‌کند! چراکه او فکر و منهج و برنامۀ مختص به خودش را دارد و فکر و برنامۀ خودش را اولاً معصوم از خطا و اشتباه می‌داند، و دوماً مخالفت با خودش را جایز نمی‌داند و بلکه مخالفش را خارج از اسلام و کافر می‌داند، پس لذا عملاً او دین جدیدی آورده که در آن مذاهب اسلامی، کفار هستند و حتماً باید از دروازۀ فهم ناقص او، وارد دین اسلام او شوند!
و چنانکه قبلاً گفتیم، در سال 1179، محمد بن سعود می‌میرد و از قبل پسرش عبد العزیز بن محمد را ولیعهد کرده بود، لذا عبد العزیز شاه حکومت سعودی می‌شود. سپس عبد العزیز نیز برای حفظ تاج و تخت و سلطنت پادشاهی‌ و موروثی‌اش، پسر خردسالش سعود بن عبد العزیز را ولیعهد خود کرد تا اگر خودش مُرد پادشاهی‌اش را پسرش ادامه بدهد و برای اولین بار در سال 1181 که سعود هنوز کودکی بیش نبود پدرش او را با خود به جنگ با مسلمانان می‌برد. و این کودک نگون‌بخت که از توحید و شرک چیزی یاد نگرفته بود و از اسلام جز تکفیر مسلمانان را نمی‌دانست، با این اعتقاد بزرگ شد که مسلمانان مخالفشان کفار و مشرکان حلال الدم و المال هستند که باید کشته شوند.

آل شیخ و آل سعود مسلمانان را تکفیر می‌کردند و با آنها می‌جنگیدند و از آنها می‌خواستند که مطابق فهم و برداشتی که خودشان از اسلام دارند، بیایند و اسلام بیاورند و به آنها بر اساس دین الله و رسولش بیعت بدهند! انگار که این مردمان مسلمان نبودند! اما در واقع منظور محمد بن عبد الوهّاب این بود که باید بر اساس فهم من از الله و رسولش به من بیعت بدهید! و هرکس مخالف فهم من باشد پس با من مخالفت نکرده است بلکه با الله و رسولش مخالفت کرده است! و به این شکل خودش را پشت نام الله و رسولش پنهان کرده بود و دین را ابزاری برای اهداف سیاسی خود کرده بودند.

👈و حتی وقتی که مردم بیچاره از ترس کشته‌شدن به این مجدد خوارج بیعت می‌دادند، باز کافی نبود و چون طمع به اموال آنها داشتند پس باید آن مردم غرامت و جریمه و نکال می‌پرداختند! پس چه بیعت می‌دادند و چه بیعت نمی‌دادند در هر دو صورت باید اموالشان را به وهّابی‌ها می‌دادند. و تنها اسمی که بر این اموال غصبی می‌گذاشتند فرق می‌کرد، به این شکل که اگر بیعت ندهند، اموالی که از مردم می‌گیرند نامش غنیمت می‌شود و اگر بیعت بدهند اموالی که از آنها می‌گیرند نامش نکال می‌شود!!!

و به جاست که از این مبتدعان و گمراهان بپرسیم که:
1️اولاً به چه حقی مسلمانان را کافر اصلی قرار داده‌اید و اموالشان را به عنیمت می‌گیرید؟
2️دوماً اگر بالفرض حرف شما صحیح باشد و آنها کافر بوده باشند و سپس مسلمان شده باشند و به شما بیعت داده باشند، پس به چه حقی اموال این نومسلمانان را تحت اسم نکال برای خود حلال می‌کنید؟ در کجای شریعت چنین اسمی ‌و چنین تصاحب اموالی آمده است؟ آیا غیر از این است که آل شیخ و آل سعود با پنهان شدن پشت نام دین، فقط به دنبال جمع آوری مال و غنیمت بوده‌اند؟

🔹برای مثال ابن بشر در وقایع سال 1181 می‌نویسد: «وفيها بايع أهل أشيقر، ومن تبعهم من أهل الوشم، عبد العزيز بن محمد بن سعود على دين الله ورسوله والسمع والطاعة، وكذلك أهل سدير بايعوا عبد العزيز، وأعطاه رئيس جلاجل سويد بن محمد خمساً من الخيل نكالاً، وأهل بلد العطار ثلثمائة أحمر نكالاً».
🔸ترجمه: «در این سال اهل أشیقر و پیروانشان از اهل الوشم با عبد العزیز بن محمد بن سعود بر دین الله و رسولش و سمع و طاعه بیعت کردند و همچنین اهل سدیر با عبد العزیز بیعت کردند و رئیس جلاجل سوید بن محمد، پنج اسب را، و اهل شهر العطار سیصد احمر [واحد پول آن زمان] را به عنوان نکال (جریمه و مجازات) به او پرداخت کردند».
🗒عنوان المجد، ص 103.

😕انگار بیعت دادن به وهّابیت، معنایی جز تنازل کردن مردم از اموالشان و تقدیم کردن آن اموال به پیروان وهّابی نداشته است!

🔹ابن بشر بطور خلاصه دربارۀ وقایع سال 1181 می‌گوید: با شهر سدیر جنگیدند و آنجا را غارت کردند. سپس با اهل اشیقر و اهل الوشم جنگیدند سپس با عرب‌های مطیر جنگیدند. سپس با اهل شهر ریاض نزدیک چاهی معروف به المشیقیق جنگیدند. سپس با عرب‌های یمن در فرقان جنگیدند که نزدیک شهر المذنب بود، و آنان را نیز غارت کرده و برگشتند. سپس دوباره با اهل ریاض جنگیدند و جنگی به نام وقعة باب الثمیری با اهل ریاض انجام دادند. بعد از کلی ویرانگری در این سال، جناب ابن بشر در انتهای وقایع این سال می‌نویسند: «في هذه السنة أنها أول القحط المعروف بسوقه، وغارت فيه الآبار وغلت فيه الأسعار، ومات كثير من الناس جوعاً ومرضاً وجلى أكثر الناس في هذه السنة والتي تليها الى الزبير والبصرة والكويت وغيرها».
🔸ترجمه: «این سال ابتدای قطحی معروف به سوقه بود که در آن چاه‌ها خشک شدند و قیمت‌ها بالا رفتند و بسیاری از مردم از گرسنگی و مریضی مردند و بسیاری از مردم در این سال و سال بعد، به شهر زبیر و بصره و کویت و غیره جلای وطن کردند».
🗒عنوان المجد، ص 105.

😔خب مشخص است، وقتی که اموال مردم و شهرهایشان را غارت کنید، و مزرعه‌هایشان را آتش بزنید و نخلستان‌هایشان را قطع کنید و چاه‌هایشان را کور کنید و حیوانات شیرده و گوشتی‌شان را به غنیمت بگیرید، مشخص است که مردم دچار قحطی و گرانی می‌شوند و از گرسنگی می‌میرند مریض می‌شوند و آوارۀ شهرهای دیگر می‌شوند.
و در سال 1182 امام الصنعانی رحمه الله وفات می‌کند، ایشان در ابتدای امرِ محمد بن عبد الوهّاب، چون اخبارش به درستی به او منتقل نشده بود، دعوت او را تایید کرده بود، اما در سال 1170 شیخ علّامه مربد بن احمد بن عمر التمیمی‌‌النجدی القاضی رحمه الله که اهل حریملاء بود خود را به یمن به نزد امام علامه ابن امیر الصنعانی رحمه الله می‌رساند و اخبار قتال‌ها و تکفیر‌های به ناحق محمّد بن عبد الوهّاب را برایش بازگو می‌کند و هشت ماه پیش او می‌ماند. سپس امام الصنعانی از قصیده‌ای که قبلاً دربارۀ مدح محمّد بن عبد الوهّاب نوشته بود رجوع می‌کند و قصیدۀ دیگری در ردّ بر او می‌نویسد که بخشی از آن چنین است:
🔹رجعت عن القول الذي قلت في النجدي  * قد صح لي فيه خلاف الذي عندي
ظننت به خيرا وقلت عسى عسى * نجد ناصحا يهدي الأنام ويستهدي...
وقد جاءنا من أرضه الشيخ مربد * فحقق من أحواله كل ما يبدي
وقد جاء من تأليفه برسائل * يكفر أهل الأرض فيها على عمد
🔸ترجمه: «از آن سخنی که دربارۀ محمّد بن عبد الوهّاب نجدی گفته بودم، پشیمان شدم، برای اینکه خلاف آن معلوماتی که از او در نزد من بود برایم ثابت شد. درباره‌اش گمان خیر داشتم و گفتم امید است، امید است که نصیحت‌گری باشد که مردمان را هدایت کند و خواهان هدایت باشد... و از دیار او شیخ مربد نزد ما آمد و هر آنچه دربارۀ احوال او آشکار شده بود برایم معلوم شد. و از تالیفات او، رساله‌هایی آورد که در آن اهل زمین را عمداً تکفیر می‌کند».

و در سال 1183 وبای عظیمی‌ بوجود آمد. چنانکه می‌گوید: «وفي هذه السنة وقع وباء عظيم» و در این سال با اهل شهر المجمعه نیز جنگیدند .

🔹و دربارۀ وقایع سال 1184 می‌گوید: «وفيها سار عبد العزيز غازيا إلی الحاير المعروف بحاير سبيع، وقطع بعض نخيله ، ثم أذعنوا وبايعوا على دين الله ورسوله والسمع والطاعة».
🔸ترجمه: «در این سال عبد العزیز برای جنگ به دشتی معروف به دشت سبیع رفت و بعضی از نخلستان‌های مردم آنجا را قطع کرد، سپس مردم آنجا تسلیم شده و بر دین الله و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».

😞تا به امروز سیاست تخویف و ارهاب شالودۀ دعوت محمد بن عبد الوهّاب بوده است و امروز نیز پیروانش حتی نسبت به همدیگر نیز رحمی ‌ندارند و حال چه رسد به مخالفانشان.

و چنانکه قبلاً در قسمت سوم از این سلسله گفتیم، وهّابیت در سال 1187بعد از 27 سال جنگیدن با شهر ریاض، آنجا را اشغال می‌کنند و تحت تصرف خود در می‌آورند و مردم آنجا را آواره می‌کنند
🔹چنانکه ابن بشر می‌گوید: «ففر أهل الرياض في ساقته الرجال والنساء، هربوا على وجوههم الى البر وقصدوا الخرج وهلك منهم خلق كثير عطشاً وجوعاً».
🔸ترجمه: «اهل ریاض با مردان و زنان و کودکانش در پشت سر او (دهام بن دواس) فرار کردند و هیچ کس به فکر دیگری نبود، و بر چهره‌هایشان [كنايه از افتادن بر زمین و خود را به زور کشاندن، طوری که انگار به جای اینکه با پا حرکت کند با صورت و سینه خیز حرکت می‌کنند] به سوی بیابان به قصد رفتن به شهر «الخرج» فرار کردند، و مردم بسیاری از گرسنگی و تشنگی هلاک شدند».
🗒عنوان المجد، ص 120.

🔹و دربارۀ وقایع سال 1188 می‌نویسد: «وفي هذه السنة سار سعود بن عبد العزیز بالمسلمين غازيا إلی بلد الدلم في ناحیة الخرج فأناخ عليها ليلاً وعبأ كمينه وهيأ أهل الغارة من قومه، فلما أصبحوا أغاروا عليهم وأخذ الغنم وخرج أهل البلد فناوشهم المسلمون القتال فظهر عليهم الكمين فأنهزموا، وقتل عليهم نحو العشرة رجال».
🔸ترجمه: «در این سال سعود بن عبد العزیز با مسلمانان به جنگ شهر الدلم در ناحیۀ الخرج رفت و شب را آنجا اقامت کرد و نقشۀ کمینش را آماده کرد و جنگجویان قومش با او به اتفاق نظر رسیدند. و هنگامی‌که صبح شد بر آنان حمله بردند و گوسفندانشان را گرفتند و مردم شهر بیرون آمدند و مسلمانان شروع به جنگیدن با آنها کردند و آنها در کمین افتادند و شکست خوردند و حدود ده مرد از آنان را کشتند».
🗒 عنوان المجد، صص 122-123.

🔹و دربارۀ وقایع سال 1189 می‌گوید: «وفيها غزا عبد العزيز ناحية الخرج فأغار على أهل الضبيعة القرية المعروفة في الخرج وأخذ عليهم السارحة، وكمن عليهم الكمين، فولوا إلی بلادهم منهزمين واحتصروا فيها، وقتل من أهلها إثنا عشر رجلاً، وقطع عليهم بعض النخيل من بلدهم وقتل من المسلمين ثمانية رجال، منهم فهد بن سليمان».
🔸ترجمه: «در این سال عبد العزیز به جنگ ناحیه الخرج رفت و به اهل الضبیعه که روستای مشهوری در الخرج است حمله کرد و چهارپایانشان را [به غنیمت] گرفت، سپس برایشان کمینی گذاشت و آنها فرار کننان به شهرشان برگشتند که داخل کمین محاصره شدند و از مردم آن شهر دوازده نفر کشته شد و بعضی از درختان نخل شهرشان را قطع کردند و از مسلمانان نیز هشت نفر کشته شد از جمله فهد بن سلیمان».
🗒عنوان المجد، ص 124.
👈چنانکه مشاهده می‌کنید، پیوسته بر شهرهای اطراف حمله می‌برند و با از بین بردن زمین‌های زراعتی و نخلستان‌هایشان آنها را تحت فشار قرار می‌دهند تا از لحاظ معیشتی و اقتصادی ضعیف شده و راحت‌تر تسلیم غارت‌گران آل سعود قرار گیرند. و کشته‌های خودشان را نیز با اسم مسلمان یاد می‌کنند به این معنا که جنگ، جنگ بین کفار و مسلمانان است. و وهّابیت علی التعیین همۀ مردمی ‌که با آنها می‌جنگیدند را کافر و مشرک می‌پنداشتند و تنها خودشان را مسلمان می‌دانستند.

همچنین در این سال، سعود بن عبد العزیز و همراهانش، شهر بریده را اشغال می‌کنند، سپس سعود برمی‌گردد و شخصی به نام عبد الله بن حسن را به جای خود امیر قرار می‌دهد. و بدین ترتیب شهر را محاصره اقتصادی می‌کنند و آنان را در گرسنگی نگه می‌دارند تا اینکه امیر شهر مجبور می‌شود که تسلیم شود، سپس سربازان وهّابی وارد شهر می‌شوند و شهر را به تصرف و تملک خود در می‌آورند و در درگیری‌ها پنجاه نفر از اهل شهر را نیز به قتل می‌رسانند،
🔹چنانکه ابن بشر می‌گوید: «ودخل عبد الله ومن معه البلد وملكوها، وقتل في تلك المحاصرة من قوم الدريبي نحو خمسين رجلاً واستولی عبد الله علی ما فيها من الأموال».
🔸ترجمه: «عبد الله و همراهانش وارد شهر شده و آنجا را به تملک خود در می‌آورند و در این محاصره از قوم الدریبی حدود پنجاه نفر کشته می‌شود و عبد الله بر همۀ اموالی که در آن شهر بود دست می‌یابد».
🗒عنوان المجد، ص 127.

👈این یک جنایت بزرگ توسط این خوارج است! اینکه مردم یک شهر مسلمان حبنلی مذهب را بطور عموم تکفیر کنی سپس شهرشان را غارت کنی و مردمشان را بکشی و سپس همۀ اموال مردم مسلمان آنجا را به اسم غنیمت برای خود حلال بکنی! آن هم همه و همه به نام دین و به نام الله و رسولش! ولا حول ولا قوة إلا بالله. 😞

و در سال 1191 نیز  عبد العزیز و راهزنان همراهش به شهر الدلم واقع در الخرج یورش می‌برند، در آن موقع رئیس آن شهر که اسمش زید بن زامل بود بخاطر ماموریتی که داشته داخل شهر نبود، وهّابیانِ تشنه به خون مسلمین نیز فرصت را غنیمت شمرده و به مردم داخل شهر همچون مغولیان حمله برده و شروع به کشتن مردم بی‌دفاع و غارت کردن اموال مردم می‌کنند. تا اینکه خبر حمله وهّابی‌ها به زید بن زامل رسانده می‌شود و او نیز همراه با لشکری برای دفاع از شهرش بر می‌گردد،
🔹 چنانکه ابن بشر در این باره می‌نویسند: «فحين بلغه ذلك الخبر استنجد من عنده واحتفل بجيش، وسار إليهم، فلما وصل إلی مخيم عبد العزيز وإذا المسلمون داخل البلد يقاتلون أهلها ومحيطون بها».
🔸ترجمه: «هنگامی‌که خبر حمله (عبد العزیز به شهرش) به او (زید بن زامل) می‌رسد از کسانی که نزدش بودند درخواست کمک می‌کند و لشکری فراهم می‌آورد و به سوی آنان (وهابیان) می‌رود. هنگامی‌که به خیمه‌گاه‌های عبد العزیز می‌رسد می‌بیند که مسلمانان (منظورش راهزان وهّابی است) داخل شهر هستند و مردمش را می‌کشند و بر شهر احاطه پیدا کرده‌اند».
🗒عنوان المجد، ص 136.

👈سپس لشکر زید بن زامل با راهزنان وهّابی درگیر می‌شود و بعد از اینکه وهّابیان خودشان را در حال شکست خوردن می‌بینند فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، چنانکه ابن بشر می‌گوید: «فلما أحس الذين في البلد بالوقعة خرجوا منها ودخل زيد وقومه بلد الدلم، فرحل عبد العزيز بجنوده، وقصد بلد نعجان وقطع فيه نخيلاً ودمر زروعاً وقتل رجالاً».
🔸ترجمه: «کسانی (از سربازان وهّابی) که داخل شهر بودند هنگامی‌که متوجه موقعیت شدند از شهر بیرون آمدند، و زید و همراهانش وارد شهرشان الدلم شدند. و عبد العزیز همراه سربازانش آن شهر را ترک کردند و به سمت شهر نعجان رفتند و در آنجا درخت‌های نخلی را بریدند و مرزعه‌هایی را ویران کردند و مردانی را نیز کشتند».
🗒عنوان المجد، ص 136.

👈سبحان الله نگاه کنید بعد از اینکه وهّابیان در غارت‌گری و چپاول اموال شهر الدلم با شکست مواجهه می‌شوند، حقد و کینه و حرس و عقده‌شان را در مسیر برگشت، بر سر شهر نعجان خالی می‌کنند، آن هم با بریدن نخلستان‌هایشان و سوزاندن و تخریب‌کردن مزرعه‌هایشان و کشتن مردمانشان!😐

آیا این است دین الله و رسولش؟ آیا اسلام به چنین جنایات و جرایمی‌ امر کرده است؟ حاشا و کلاً.

🔹و دربارۀ وقایع سال 1194 می‌گوید: «وفيها غزا المسلمون إلی الزلفی وأشعلوا النار في زروعه، ثم ساروا وتوجهوا إلی ناحية الخرج وأغاروا علی الدلم».
🔸ترجمه: «در این سال مسلمانان به شهر الزلفی حمله کردند و مزرعه‌هایشان را آتش زدند، سپس سمت ناحیه الخرج رفتند و به شهر الدلم حمله بردند».
🗒عنوان المجد، ص 141.

😶نگاه کنید، پیوسته و مکرّراً به شهرهای اطراف حمله می‌کنند و هر سال و هر سال، مزارع کشاورزی مردمی‌که معشیت‌شان بر آن استوار است را می‌سوزانند و تخریب می‌کنند تا به این شکل آنها را در فشار قرار بدهند و راحت‌تر تسلیم خوارج آل شیخ و آل سعود شوند.
👈اینها گوشۀ دیگری از تاریخ خونین و پر از جنایت محمد بن عبد الوهّاب بود که در این قسمت از این سلسله مقالات ارائه شد و ان شاء الله این سلسله ادامه دارد تا هرچه بیشتر حقیقت چهرۀ وهّابیت را بشناسید که متاسفانه با میلیاردها دلار سعی در زیبا نشان دادن آن دارند و متاسفانه من و شما نیز بدون اینکه متوجه بشویم از آن متاثر شدیم و فریب شعار توحیدی آنان را خوردیم در حالی که توحیدی پوشالین و بر اساس فهم و برداشت خوارج دارند، و بلکه خودشان اولی تر به شرک هستند و الحمد لله در کتابم به نام «حقیقت توحید نزد مومنان و رد بر نجدیه در تطهیر شرک مشرکان» مخالفت آنها با قرآن و سنت و علمای اسلام و ائمۀ دین را دربارۀ مفاهیم توحید و شرک و تعریف عبادت، نشان دادم و پرده از چهرۀ حقیقی حرکت آنان برداشتم، و از خوانندگان عزیز می‌خواهم که کتاب مذکور را مطالعه و پخش و نشر کنند تا کسانی که اخلاص دارند و الله و رسولش را دوست دارند اما فریب آنها را خورده‌اند هوشیار و بیدار شوند و در دام آنها نیوفتند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...