نویسنده: مجاهد دین
بسم الله، والحمد
لله، والصلاة والسلام علی رسول الله، اما بعد:
صاحب کانال موسوم به «کانال تخصّصی شُبُهات
و ردود» در همان پست قبلیاش که توهم کرده بود امام الذهبی رحمه الله، سجده برای
قبر را بطور مطلق شرک اکبر میداند، (و ما در قسمت سوم از این مقالات به آن پاسخ داده بودیم)، در ادامۀ همان پست، مطلبی
از ابن کثیر رحمه الله نقل کرده است، که در آن چنین آمده است: «ومن زعم أنها تفك من الخشب أو أنها تنفع أو تضر بغير مشيئة
الله فهو مشرك»؛ «هرکس گمان کند به سبب چوبی رهایی مییابد یا آن چوب بدون خواست الله نفع یا
ضرری میرساند پس او مشرک است. البدایة والنهایة ۱۰/۲۶۲».
سپس به دنبال سخن
ذهبی و ابن کثیر میگوید: «آیا مدافعان توسل و
استغاثه به اموات حاضرند همانند امام ذهبی و حافظ ابن کثیر و ... از این بدعات و
شرکیاتی که امروزه روی میدهد مردم را بر حذر داشته و بگویند چنین کارهایی نسبت به
قبر و صاحب قبر، منجر به شرک و کفر میشود؟؟؟».
در پاسخ به این اهل سنت نمایان قلابی میگوییم که متاسفانه طبق معیار اعتقادات
خوارج منشانۀ شماها، علمای اهل سنت مانند ذهبی و ابن کثیر نیز مدافع توسل و
استغاثه به اموات محسوب شده و در ردیف اهل بدعات و شرکیات به شمار میآیند! و
استناد شما به سخن ابن کثیر اشتباه است چراکه ابن کثیر قید «بغیر مشیئة الله» را
ذکر کرده که در ادامه دربارهاش توضیح دادهایم.
و در دو بخش پرده از قلابی بودن شما متسلّفان نوظهور و مخالفت شما با عقیدۀ
علمای اهل سنت از جمله ذهبی و ابن کثیر، برمیداریم.
بخش
اول: چنانکه در ادامه
خواهید دید، ذهبی و ابن کثیر رحمهما الله مخالف با عقیدۀ شما هستند و تبرک و توسّل
و تشفّع به قبور مردگان صالح را در صورتی که آن را به مشیت الله و به اذن الله
بداند و بعنوان اخذ اسباب باشد، جایز میدانند!
برای مثال امام ذهبی رحمه الله دربارۀ جواز توسل و تبرک به قبر پیامبر صلی
الله علیه وسلم و بوسیدن و لمس کردن آن میگوید: «قُلْتُ: أَيْنَ المُتَنَطِّعُ المُنْكِرُ
عَلَى أَحْمَدَ، وَقَدْ ثَبَتَ أَنَّ عَبْدَ اللهِ سَأَلَ أَبَاهُ عَمَّنْ يَلمَسُ
رُمَّانَةَ مِنْبَرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَيَمَسُّ
الحُجْرَةَ النَّبَوِيَّةَ، فَقَالَ: لاَ أَرَى بِذَلِكَ بَأْساً. أَعَاذنَا اللهُ
وَإِيَّاكُم مِنْ رَأْيِ الخَوَارِجِ وَمِنَ البِدَعِ».
ترجمه: «میگویم: کجاست آن غالیانی که بیمورد
سختگیری و انکار ورزی میکنند تا بر امام احمد انکار ورزند حال آنکه از عبد الله
(پسر امام احمد) به ثبوت رسیده که از پدرش سوال کرد دربارۀ کسی که رُمّانۀ منبر
پیامبر صلی الله علیه وسلم را لمس میکند و بر حجرۀ نبوی دست میکشد. امام احمد
گفت: {اشکالی در آن نمیبینم}. خداوند ما و شما را از رأی خوارج و از بدعتها پناه
بدهد».
🗒 سیر
اعلام النبلاء از الذهبی، ج 11 ص 212.
رُمّانۀ منبر، موضعی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم هنگام نشستن بر منبر،
دست مبارکش را بر روی آن میگذاشت.
چنانکه میبینید امام ذهبی، دربارۀ امام احمد میگوید که او لمس کردن منبر و
حجرۀ نبوی را جایز میدانسته و دربارۀ کسی که منکر چنین چیزی باشد گفته است که از
خوارج و مبتدع است! و خوارج و اهل بدعت آن زمان، این کار را فقط ناجایز میدانستند، اما اهل بدعت و خوارجان زمان ما پا
را فراتر گذاشته و چنین اعمالی را شرک و قبرپرستی میدانند! و امام ذهبی در پاسخ
به اهل بدعت زمان خودش که میگفتند چرا صحابه چنین کاری نکردهاند و منبر و حجرۀ
نبوی را لمس نکردهاند، در پاسخ به آنان میگوید:
«فإن قيل: فهلا فعل ذلك الصحابة؟ قيل: لأنهم عاينوه حيا وتملوا به
وقبلوا يده وكادوا يقتتلون على وضوئه واقتسموا شعره المطهر يوم الحج الأكبر، وكان
إذا تنخم لا تكاد نخامته تقع إلا في يد رجل فيدلك بها وجهه، ونحن فلما لم
يصح لنا مثل هذا النصيب الأوفر ترامينا على قبره بالالتزام والتبجيل والاستلام
والتقبيل، ألا ترى كيف فعل ثابت البناني؟ كان يقبل يد أنس بن مالك ويضعها
على وجهه ويقول: يد مست يد رسول الله صلى الله عليه وسلم. وهذه الأمور لا يحركها
من المسلم إلا فرط حبه للنبي صلى الله عليه وسلم، إذ هو مأمور بأن يحب الله ورسوله
أشد من حبه لنفسه، وولده والناس أجمعين».
ترجمه: «اگر گفته شود چرا صحابه چنین کاری
نکردند؟ گفته شده: برای اینکه صحابه، پیامبر صلی الله علیه وسلم را در زمانی که
زنده بود دیدند و با او زندگی کردند و دست او را بوسیدند و نزدیک بود بر سر آب وضوی
پیامبر با همدیگر درگیر شوند. و موهای پاک و مطهّر او را در هنگام حج اکبر بین خود
تقسیم کردند. و هنگامیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم آب دهانش را بیرون میانداخت اکثر
مواقع یکی از صحابه آن را در دست خود میگرفت و آن را به صورت خود میمالید. اما چون چنین بهرۀ مهمی نصیب
ما نشده است، پس ملتزمانه بر سر قبرش میرویم، و او را تعظیم و بزرگداشت میکنیم و
قبرش را لمس میکنیم و میبوسیم. آیا نمیبینی که ثابت البنانی چکار میکرد؟ او دست أنس بن مالک را میبوسید سپس
دستش را بر روی صورتش میگذاشت و میگفت: {این دستی است که دست رسول خدا صلی الله علیه
وسلم را لمس کرده است}. و یک مسلمان جز بخاطر شدّت محبتی که برای رسول خدا صلی الله
علیه وسلم دارد چنین کارهایی را نمیکند، چراکه شخص مسلمان امر شده که الله و رسولش
را بیشتر از خودش و پدرش و همۀ مردم دوست داشته باشد...».
🗒 معجم الشیوخ
الکبیر از الذهبی، ج 1 ص 73.
آیا این نوخوارجان قسی القلب و این مبتدعان در امر توحید و شرک، واقعاً پیامبر
صلی الله علیه وسلم را دوست دارند؟ آیا باز خودشان را پشت نام علمای اهل سنت پنهان
میکنند در حالی که علمای اهل سنت در نزد اینها کافر و مشرک هستند؟ چرا از تقیه
بیرون نمیآیید و همانند برادران دولهایتان صداقت ندارید و به صراحت این علما را
تکفیر نمیکنید؟
همچنین امام ذهبی رحمه الله، شفاعت خواهی از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از
وفاتش را جایز دانسته و انجام این عمل را نه تنها بدعت و شرک و قبرپرستی نمیداند،
بلکه بعنوان ذکر فضایل و مناقب کسانی که این عمل را انجام دادهاند و حاجتشان روا
شده است، ذکر میکند!
برای مثال دربارۀ محمد بن محمود بن حسن بن محمد بن يوسف، أبو الفرج ابن
العلامة أبي حاتم الأنصاري القزويني [المتوفى: 501 هـ] میگوید: «من آمل طبرستان، فقيه،
دين، صالح، صاحب معاملة، حج سنة سبع وتسعين، وأملى بمكة مجلسا، وضاع ابن له قبل
وصوله المدينة، قال بعضهم: فرأيناه في مسجد النبي (صلى الله عليه وسلم) يتمرغ في
التراب ويتشفع بالنبي (صلى الله عليه وسلم) في لقي ولده، والخلق حوله، فبينا
هو في تلك الحال إذ دخل ابنه من باب المسجد، فاعتنقا زمانا. رواها السمعاني، عن أبي
بكر بن أبي العباس الميهني المروزي، أنه حج تلك السنة، ورآه يتمرغ في التراب ويبكي،
والخلق مجتمعون عليه، وهو يقول: يا رسول الله، جئتكم من بلد بعيد زائرا، وقد ضاع
ابني، لا أرجع حتى ترد علي ولدي، وردد هذا القول، حتى دخل ابنه، فصرخ الحاضرون».
ترجمه: «محمد بن محمود بن حسن بن محمد بن يوسف،
ابو الفرج، پسر علامه أبی حاتم الانصاری القزوینی (درگذشت 501 هـ) اهل آمل در
طبرستان، فقیه، دیندار و درستکار و خوش برخورد بود، در سال 497 به حج رفت و در یک
مجلس علمی (مطالبی شرعی و فقهی را بر افرادی) إملاء نمود. (در اثناء سفر) و قبل
از رسیدنش به مدینه، یکی از پسرانش (که در این سفر همراه او بود)، گم شد. برخی از
همراهان او میگویند: او را دیدیم که در مسجد النبی صلی الله علیه و سلم خود را بر
زمین انداخته بود و در خاک مسجد میغلتید و برای یافتن پسرش از پیامبر صلی الله
علیه وسلم درخواست و طلب شفاعت به نزد الله متعال مینمود، و مردم دور او جمع
شده بودند و در همین حالتی که بود، (پسرش پیدا شده) و از در مسجد داخل شد و همدیگر
را مدتی به آغوش کشیدند.
این ماجرا را سمعانی
از ابوبکر بن ابی العباس المیهنی المروزی روایت نموده و او نیز در همان سال حج کرده
بود، و او (= ابو الفرج محمد بن محمود) را دیده بود که خود را بر خاک (مسجد)
انداخته و گریه میکرد، و مردم نیز دور او جمع شده بودند. و او میگفت: {یا رسول
الله ما از سرزمین دوری برای زیارت شما آمدهایم، در حالیکه پسرم گم شده و از دستش دادهام، پس من به
سرزمین و وطنم باز نمیگردم مگر اینکه شما پسرم را به من بازگردانی}. و مرتباً این
سخن را تکرار میکرد تا اینکه پسرش از در مسجد داخل شد و پیدا شد، و کسانی که آنجا
حضور داشتند همگی فریاد و خروش شادی بر آوردند».
🗒 تاريخ
الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام از الذهبی، ج 25 ص 52.
همچنین امام ذهبی به عنوان ذکر فضایل و مناقب ابن المقرئ که به همراه ابو
الشیخ و الطبرانی رحمهم الله به پیامبر متوسل شده بودند و از او درخواست کرده
بودند، میگوید: «وروي عن أبي بكر بن أبي علي، قال: كان ابن المقرئ يقول: كنت أنا
والطبراني، وأبو الشيخ بالمدينة، فضاق بنا الوقت، فواصلنا ذلك اليوم، فلما كان وقت
العشاء حضرت القبر، وقلت: يا رسول الله الجوع، فقال لي الطبراني: اجلس،
فإما أن يكون الرزق أو الموت. فقمت أنا وأبو الشيخ، فحضر الباب علوي، ففتحنا له،
فإذا معه غلامان بقفتين فيهما شيء كثير، وقال: شكوتموني إلى النبي صلى الله عليه
وسلم؟ رأيته في النوم، فأمرني بحمل شيء إليكم».
ترجمه: «از ابو بکر بن ابی علی روایت شده که گفت:
ابن المقرئ میگفت: یک روز من و الطبرانی و ابو الشیخ که در مدینه بودیم وقت نشد
چیزی بخوریم برای همین آن روز را روزۀ وصال گرفتیم تا اینکه وقت عشاء رسید. من نزد
قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم رفتم و گفتم: یا رسول الله، گرسنگی ما را دریاب. الطبرانی به من گفت: بنشین، یا روزی ما میرسد و یا مرگ میرسد. (سپس به محل
استراحتشان برگشتند) من و ابو الشیخ بلند شدیم دیدیم یک علوی جلوی در آمده و ما در
را برای او باز کردیم و به همراه او دو پسر بودند که هرکدام یک سبد در دست داشتند
که داخل آن چیزهای بسیاری بود. آن مرد گفت: آیا شما از من به پیامبر صلی الله علیه
و سلم شکایت کرده بودید؟ من ایشان را در خواب دیدم و به من امر کرد که برای شما چیزی
بیاوریم».
🗒 سیر
اعلام النبلاء از الذهبی، ج 16 صص 400-401 ، محقق : مجموعة من المحققين بإشراف الشيخ شعيب
الأرناؤوط ناشر : مؤسسة الرسالة چاپ سوم.
🗒 و
تذکرة الحفاظ = طبقات الحفاظ از
الذهبی ج 3 صص 121-122. ناشر: دار الكتب العلمية
بيروت-لبنان چاپ اول.
🗒 و
تاريخ الإسلام از الذهبی ج 8 ص 524. محقق: الدكتور بشار عوّاد معروف ناشر: دار
الغرب الإسلامي چاپ اول.
همچنین امام ذهبی رحمه الله دربارۀ طلب باران توسط مردم سمرقند نزد قبر امام
بخاری و شفیع قرار دادن او نزد خدا، میگوید: «وقال أبو علي الغساني: أخبرنا أبو الفتح نصر
بن الحسن السكتي السمرقندي، قدم علينا بلنسية عام أربعين وستين وأربع مائة، قال:
قحط المطر عندنا بسمرقند في بعض الأعوام، فاستسقى الناس مرارا، فلم يسقوا، فأتى
رجل صالح معروف بالصلاح إلى قاضي سمرقند فقال له: إني رأيت رأيا أعرضه عليك. قال:
وما هو؟ قال: أرى أن تخرج ويخرج الناس معك إلى قبر الإمام محمد بن إسماعيل
البخاري، وقبره بخرتنك، ونستسقي عنده، فعسى الله أن يسقينا.
قال: فقال القاضي: نعم ما رأيت. فخرج القاضي
والناس معه، واستسقى القاضي بالناس، وبكى الناس عند القبر، وتشفعوا بصاحبه،
فأرسل الله -تعالى- السماء بماء عظيم غزير أقام الناس من أجله بخرتنك سبعة أيام أو
نحوها، لا يستطيع أحد الوصول إلى سمرقند من كثرة المطر وغزارته».
ترجمه: «ابو علی الغسانی میگوید: ابو الفتح نصر بن
الحسن السکتی السمرقندی که در سال چهارصد و شصت و چهار در شهر بلنسیه (از شهرهای اندلس)
نزد ما آمده بود گفت: ما در بعضی از سالها در سمرقند دچار خشکسالی شدیم و مردم بارها
استسقاء (نماز طلب باران) خواندند اما بر آنها باران نبارید. تا اینکه مردی صالح که
به درستکاری معروف بود نزد قاضی سمرقند آمد و به او گفت: من نظری دارم که میخواهم
آن را به تو بگویم. قاضی گفت: چه نظری داری؟ گفت: به نظر من، تو و مردم نیز همراه تو
نزد قبر امام محمد بن اسماعیل البخاری بیرون بروید که قبرش در روستای خرتنک است، و
نزد او طلب باران کنید، بهامید اینکه خداوند بر ما باران بباراند. ابوالفتح میگوید:
قاضی گفت: نظر خوبی است. به این شکل قاضی و مردم همراهش بیرون رفتند و قاضی بوسیلۀ
مردم طلب باران کرد و مردم نزد قبر امام البخاری گریه کردند و صاحب قبر را شفیع قرار دادند. تا اینکه خداوند متعال از آسمان آب بسیار زیاد
و فراوانی فرستاد که بخاطر آن مردم حدود هفت
روز در خرتنک باقی ماندند و کسی نمیتوانست بخاطر کثرت و فراوانی باران به سمرقند برگردد».
🗒 سير أعلام
النبلاء، ج 12 ص 469. و تاريخ الإسلام از الذهبی ج 6 ص 140.
همچنین امام
الذهبی رحمه الله در ذکر فضایل ابن المنکدر رحمه الله میگوید که او به پیامبر صلی
الله علیه وسلم متوسل شده و از او کمک گرفته است و چنین چیزی را نه تنها شرک و قبر
پرستی نمیداند بلکه جزو کرامات و فضایل او به حساب آورده است. الذهبی میگوید : «وقال مصعب بن عبد الله: حدثني إسماعيل بن
يعقوب التيمي، قال: كان ابن المنكدر يجلس مع أصحابه، فكان يصيبه صمات، فكان يقوم
كما هو حتى يضع خده على قبر النبي -صلى الله عليه وسلم- ثم يرجع. فعوتب في ذلك،
فقال: إنه يصيبني خطر، فإذا وجدت ذلك، استعنت بقبر النبي -صلى الله
عليه وسلم-. وكان يأتي موضعا من المسجد
يتمرغ فيه، ويضطجع، فقيل له في ذلك، فقال: إني رأيت النبي -صلى الله عليه وسلم- في
هذا الموضع».
ترجمه: «مصعب بن عبد الله میگوید، اسماعیل بن یعقوب
التیمی برایم تعریف کرد گفت: وقتی که ابن المنکدر همراه اصحابش مینشست (بعضی
اوقات) دچار سکوتی میشد (و نمیتوانست صحبت بکند)، و در همان حال که دچار سکوت
شده بود، بلند میشد و صورتش را به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم میگذاشت سپس بر
میگشت. بخاطر این کارش مورد سرزنش قرار گرفت. ابن المنکدر گفت: دچار نوعی خطر و
مشکل میشوم که نمیتوانم صحبت کنم؛ هنگامیکه اینگونه میشوم از قبر پیامبر صلی الله
علیه وسلم کمک و استعانه میگیرم. اسماعیل بن یعقوب میگوید: و او (ابن المنکدر) به قسمتی از مسجد میرفت و
خود را در خاک آن میغلتاند و در آنجا دراز میکشید. در این باره نیز از او سوال
کردند، گفت: من پیامبر صلی الله علیه وسلم را در این مکان دیدهام».
🗒 سیر اعلام النبلاء از
الذهبی ج 5 ص 359. تاریخ الإسلام از الذهبی، ج 3 ص 521.
چنانکه مشاهده میکنید، ابن المنکدر از قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم بعنوان
یک وسیله و سبب که به اذن الله است نه مستقل از الله، کمک گرفته است، و ذهبی چنین
چیزی را نه تنها شرک و قبر پرستی ندانسته بلکه به عنوان فضایل و مناقب او بیان میکند.
همچنین امام ذهبی رحمه الله معتقد است که اگر به قبر معروف الکرخی رحمه الله
متوسل شد و او را شفیع قرار داد تا برایت از الله درخواست کند، پس دعا در نزد قبر
او بوسیله توسل کردن به او، پذیرفته میشود و چنانکه علما گفتهاند، قبر او تریاقی
مجرب (درمانی آزموده شده) است.
چنانکه ذهبی رحمه الله میگوید: «وعن إبراهيم الحربي، قال: قبر معروف الترياق المجرب.
يريد إجابة دعاء المضطر عنده؛ لأن البقاع المباركة يستجاب عندها الدعاء، كما أن
الدعاء في السحر مرجو، ودبر المكتوبات، وفي المساجد».
ترجمه: «ابراهیم الحربی میگوید: قبر معروف الکرخی،
دارویی آزموده شده است. (ذهبی در توضیح آن میگوید) منظورش این است که دعای شخص
درمانده، در نزد او پذیرفته میشود، برای اینکه در نزد برقعههای متبرکه دعا اجابت
میشود، به همان شکل که دعا در هنگام صبح و بعد از نمازهای فرض و در مساجد امید
پذیرفته شدن آن میرود».
🗒 سیر
اعلام النبلاء از الذهبی ج 9 صص 343-344.
چنانکه مشاهده میکنید امام الذهبی، سخن ابراهیم الحربی را تایید کرده و گفته
که دعا نزد قبر معروف الکرخی پذیرفته میشود و دعای مردم در نزد قبر او تا حدی
زیاد قبول شده که تشبیه به دارویی شده که توسط همگان آزموده شده و به صحت رسیده که
در درمان موثر واقع میشود و به این شکل دعا کردن کنار قبر معروف الکرخی توسط
همگان آزموده شده و همگی دیدهاند که دعایشان نزد او پذیرفته شده است.
و کسی نیاید و
بگوید سند این روایتهایی که ذهبی آورده است، ضعیف است! چراکه تضعیف اسناد آنها
هیچ دردی از شما درمان نمیکند، برای اینکه مهم خود ذهبی است که این ماجراها را
صحیح دانسته و آنها را تایید کرده و در مقام ذکر فضایل و مناقب صاحبانش ذکر کرده
است. اکنون حکم امام ذهبی چیست که نه تنها هیچ اعتراضی به این ماجراها نکرده و
آنها را شرک ندانسته، بلکه آنها را تایید کرده و اعتقاد به صحت این ماجراها داشته
و آنها را به عنوان فضایل و مناقب صاحبشان ذکر کرده است؟ آیا نسبت به توحید و شرک
جاهل بوده است؟ از تقیه بیرون بیایید تا مشخص بشود ما اهل سنت و پیرو علمای اهل
سنت هستیم، یا شماها که به نام اهل سنت در بین اهل سنت نفوذ کردهاید، و سپس به
بهانۀ رد کردن روافض، هرکسی عقاید علمای اهل سنت را داشته باشد، متهم به رافضی
بودن و قبوری بودن و مشرک بودن میکنید!
و بخدا قسم یک
کلمه اضافه بر عقاید علمای اهل سنت مانند نووی و ابن قدامه و ابن حجر و ذهبی و ابن
کثیر و... نگفتهام، اما توسط غلات نجدیه و جهالشان متّهم به مشرک و رافضی و صوفی
قبوری و منافق و... شدهام. پس از تقیه بیرون بیایید و بگویید آیا علمای اهل سنت
نیز رافضی و صوفی قبوری و مشرک و منافق بودند؟ یا شماها خوارجی هستید که نمیدانید
شرک چیست اما از آن تحذیر میکنید و نمیدانید توحید چیست اما به آن دعوت میکنید!
همچنین ابن کثیر رحمه الله نیز توسّل و تشفّع به پیامبر صلی الله علیه وسلم
بعد از وفاتش را جایز میداند. ایشان در تفسیر آیه 64 سورۀ نساء روایت عتبی را در
مقام تایید آن و به جهت تفسیر و مصداق آوردن برای آیه میآورد و میگوید:
«وقوله: {ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا
الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما} يرشد تعالى العصاة والمذنبين إذا
وقع منهم الخطأ والعصيان أن يأتوا إلى الرسول صلى الله عليه وسلم فيستغفروا الله
عنده، ويسألوه أن يستغفر لهم، فإنهم إذا فعلوا ذلك تاب الله عليهم ورحمهم وغفر
لهم، ولهذا قال: {لوجدوا الله توابا رحيما}
وقد ذكر جماعة منهم: الشيخ أبو نصر بن
الصباغ في كتابه "الشامل" الحكاية المشهورة عن العتبي، قال: كنت جالسا
عند قبر النبي صلى الله عليه وسلم، فجاء أعرابي فقال: السلام عليك يا رسول الله،
سمعت الله يقول: {ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم
الرسول لوجدوا الله توابا رحيما} وقد جئتك مستغفرا لذنبي مستشفعا بك إلى ربي
ثم أنشأ يقول:
يا خير من دفنت بالقاع أعظمه ... فطاب من
طيبهن القاع والأكم ...
نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه ... فيه العفاف
وفيه الجود والكرم ...
ثم انصرف الأعرابي فغلبتني عيني، فرأيت
النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال: يا عتبى، الحق الأعرابي فبشره أن الله قد
غفر له».
ترجمه: «و این
فرمودهاش: {و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از
الله طلب آمرزش میکردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش میکرد، بیگمان الله را
توبهپذیر مهربان مییافتند}
خداوند در این آیه،
نافرمانان و گناهکاران را راهنمایی کرده که اگر خطا و عصیانی از آنان رخ داد نزد
رسول خدا صلی الله علیه وسلم بروند و نزد او از خداوند طلب مغفرت کنند و از پیامبر
درخواست کنند که برایشان استغفار کند. پس اگر آنها این کار را انجام بدهند، خداوند
توبۀ آنان را قبول میکند و به آنان رحم میکند و آنان را میبخشد. و برای همین
فرمود: {بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند}.
و جماعتی از علما
از جمله شیخ ابو نصر ابن الصباغ در کتابش «الشامل» حکایت مشهور عتبی را ذکر کردهاند
که عتبی گفت: نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نشسته بودم که یک اعرابی (بادیه
نشین) آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا، شنیدم خداوند فرموده است: {و اگر آنها هنگامیکه
بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند، و پیامبر
برایشان طلب آمرزش میکرد، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند} و من نزد تو آمدهام و
از گناهانم استغفار میکنم و تو را نزد پروردگارم شفیع قرار میدهم. سپس این شعر را خواند:
{ای بهترین
کسی که در با عظمتترین زمین هموار دفن شده است و از بوی خوش او همهی تپهها و
دشتها خوشبو شدهاند. جان من فدای قبری که تو ساکن آن هستی. در آن هم عفاف هست،
هم جود و هم کرم}.
(عتبی در
ادامه میگوید) سپس آن اعرابی رفت، و من چشمانم به خواب فرو رفت و در خواب پیامبر
صلی الله علیه وسلم را دیدم و به من فرمود: ای عتبی آن اعرابی را پیدا کن و به او
مژده بده که خداوند او را بخشید».
انتهای کلام ابن
کثیر دربارۀ آیه 64 سورۀ النساء
🗒 تفسیر
ابن کثیر، ناشر: دار طيبة للنشر والتوزيع، چاپ دوم، ج 2 صص 347-348.
چنانکه مشاهده میکنید، امام ابن کثیر رحمه الله آیۀ 64 سورۀ نساء را برای بعد
از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم هم میداند و برای تفسیر آیه، ماجرای عتبی و آن
اعرابی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش درخواست استغفار کرده است را
نقل میکند.
و اگر درخواست دعا
از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش نزد امام ابن کثیر شرک و قبر پرستی
بود، پس چطور به چنین ماجرایی استناد کرده است!
چرا آن را نقد
نکرده است، چرا نگفته است درخواست دعا از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش،
بدعت یا ناجایز یا شرک است؟
همچنین ابن کثیر دربارۀ مناقب و فضایل أبو شجاع الوزير محمد بن الحسين بن عبد
الله بن إبراهيم نیز میگوید که او به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم متوسل شده
است. ابن کثیر میگوید: «أبو شجاع الملقب ظهير الدين الروذراوري الأصل الأهوازي
المولد، كان من خيار الوزراء كثير الصدقة والإحسان إلى العلماء والفقهاء وسمع
الحديث من الشيخ أبي إسحاق الشيرازي وغيره، وصنف كتبا منها كتابه الذي ذيله على
" تجارب الأمم " ووزر للخليفة المقتدي، وكان يملك ستمائة ألف دينار، فأنفقها
في سبيل الخيرات والصدقات، ووقف الوقوف الحسنة، وبنى المشاهد، وأكثر الإنعام على
الأرامل والأيتام. قال له رجل: إلى جانبنا أرملة لها أربعة أولاد وهم عراة وجياع،
فبعث إليهم مع رجل من خاصته نفقة وكسوة وطعاما، ونزع عنه ثيابه في البرد الشديد،
وقال: والله لا ألبسها حتى ترجع إلي بخبرهم فذهب الرجل مسرعا فقضى حاجتهم، وأوصلهم
ذلك الإحسان، ثم عاد والوزير يركض من البرد، فلما أخبره عنهم بما سره لبس ثيابه.
وجيء إليه مرة بقطائف سكر فلما وضعت بين يديه تنغص عليه بمن لا يقدر عليها،
فأرسلها كلها إلى المساجد، وكانت كثيرة جدا فأطعمها الفقراء والعميان.
وكان لا يجلس في الديوان إلا وعنده الفقهاء،
فإذا وقع لهامر مشكل سألهم عنه، فحكم بما يفتونه، وكان كثير التواضع مع الناس
خاصتهم وعامتهم، ثم عزل عن الوزارة فسار إلى الحج وجاور بالمدينة ثم مرض، فلما ثقل
في المرض جاء إلى الحجرة النبوية فقال يا رسول الله: قال الله تعالى: {ولو أنهم إذ
ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما}
[النساء: 64] وها أنا قد جئتك أستغفر الله من ذنوبي وأرجو شفاعتك يوم
القيامة ثم مات من يومه ذلك؛ رحمه الله تعالى ودفن في البقيع.»
ترجمه: «ابو شجاع ظهیر الدین، اصلیتش روذراوری و متولد
اهواز بود. از بهترین وزیران بود و به علما و فقها بسیار صدقه میداد و نیکی میکرد
و از شیخ ابو اسحاق شیرازی و دیگران سماع حدیث داشت. کتابهایی نوشت از جمله کتابش
به نام ذیل تجارب الأمم. و وزیر خلیفه المقتدی بود. او دارای ششصد هزار دینار بود...
(تا آنجا که میگوید) او وقتی که در دیوان [جهت قضاوت و حکم کردن] مینشست نزد او فقها
نیز حضور داشتند و هنگامیکه دچار مسالۀ مشکلی میشد از آنها سوال میکرد و طبق فتوایی
که به او میدادند حکم میکرد. او با خواص و عوام مردم بسیار متواضع بود، سپس از وزارت کنارهگیری کرد و به حج رفت و
در مدینه اقامت کرد، سپس مریض شد. هنگامیکه مریضیاش سنگین شد نزد حجرۀ نبوی آمد و
گفت. ای رسول خدا، خداوند متعال فرموده است: {و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم
میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش
میکرد، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند} و من اکنون نزد تو آمدهام از
خداوند میخواهم که گناهانم را ببخشد و از شفاعت روز قیامت تو را امید دارم. سپس در
همان روز وفات کرد. الله او را رحمت کند. و در بقیع دفن شد».
🗒 البداية
والنهاية، ج 16 ص 151.
چنانکه مشاهده میکنید، ابو شجاع الوزیر، به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
متوسل میشود و او را مورد خطاب قرار میدهد و از او درخواست شفاعت میکند. و ابن
کثیر این عمل را به عنوان فضایل و مناقب او ذکر کرده است و سپس بر او رحمت میفرستد.
اگر چنین چیزی شرک و قبر پرستی بود، پس چرا ابن کثیر بر آن اعتراضی نکرد؟ بلکه
باید همانند نجدیه میگفت که او عاقبتش به شر ختم شد و بعد از یک عمر دیانت بر شرک
وفات کرد و نباید بر او رحمت میفرستاد! بلکه باید تکفیرش میکرد! آیا ابن کثیر
نیز صوفی قبوری و رافضی و قبرپرست بود؟
و با کمال تعجب نجدیه از اعتبار این علما مانند ذهبی و ابن کثیر سوء استفاده میکنند
و به پیروانشان چنین وانمود میکنند که انگار این علما موافق با عقاید خوارجانۀ
آنان هستند، در حالی که دروغ میگویند و فریبکار هستند و این علما هرگز همانند
خوارج معاصر نبودهاند چراکه آنها میدانستند که عبادت چیزی جز صرف کردن صفات
ربوبیت برای یک مخلوق نیست، و هرگاه او را مستقل از الله و خارج از مشیت الله
بداند که بدون اذن الله میتواند نفع یا ضرر برساند، پس این شرک است، اما اگر آن
را سببی به اذن الله بداند، پس او فقط اخذ اسباب کرده است، و چنانکه صاحب کانال
موسوم به «کانال تخصّصی شُبُهات و ردود» از ابن کثیر نقل کرده است، ابن کثیر گفته
است: «ومن
زعم أنها تفك من الخشب أو أنها تنفع أو تضر بغير مشيئة الله فهو مشرك»؛ « و هرکس گمان کند به سبب چوبی رهایی مییابد
یا آن چوب بدون خواست الله نفع یا ضرری میرساند پس او مشرک است. البدایة والنهایة
۱۰/۲۶۲»
و چنانکه مشاهده میکنید، ابن کثیر، اعتقاد به نفع و ضرر رساندن توسط یک مخلوق
را زمانی شرک دانسته که شخص معتقد باشد که آن مخلوق خارج از مشیت و اراده و اذن
الله بتواند نفع و ضرر برساند. و قید «بغير مشيئة الله» یعنی او را مستقل از الله بداند، یعنی او
را دارای صفات ربوبیت بداند و چنانکه گفتیم عبادت رخ نمیدهد مگر اینکه چیزی از
صفات ربوبیت را برای غیر الله صرف نماید.
پس
در بخش دوم از پاسخ میگوییم: ابن کثیر رحمه الله، شرک بودن اعتقاد به نفع و ضرر رساندن توسط یک مخلوق را
با قید «بغير مشيئة الله» مقید کرده است. یعنی اگر کسی معتقد باشد که یک
مخلوق بدون مشیت و خواست و اذن خداوند و بصورت مستقل از الله و قائم به ذات خودش میتواند
نفع و ضرری برساند، پس این شرک است و به این معناست که او را به عنوان إله معبود
گرفته است. چنانکه دربارۀ إلههای مشرکان قریش و اعتقادی که نسبت به آنها داشتند
در تفسیر آیه 33 سورۀ رعد میگوید: «أَيْ إِنَّمَا عَبَدْتُمْ هَذِهِ
الْأَصْنَامَ بظَنٍّ مِنْكُمْ أَنَّهَا تَنْفَعُ وَتَضُرُّ، وسَمَّيْتُمُوهَا
آلِهَةً، {إِنْ هِيَ إِلا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا
أَنزلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَمَا
تَهْوَى الأنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى} [النَّجْمِ:
23] ».
ترجمه: «این آیه
به این معناست که شما مشرکان این اصنام را به این گمان عبادت میکنید که آنها نفع
و ضرر میرسانند و آنها را آلهه نامیدید. {اینها چیزی جز نامهایی نیست که شما و پدارنتان بر آنها گذاشتهاید و الله
دلیلی بر (صدق مدعی شما) نازل نکرده است آنها جز از گمان (های بد و بیاساس) و
هوای نفس پیروی نمیکنند، در حالیکه هدایت از (سوی) پروردگارشان برای آنها آمده
است}».
🗒 تفسیر ابن کثیر، ج
4 ص 463 . ناشر: دار طيبة للنشر والتوزيع. چاپ دوم.
پس مشرکان نفع و ضرر را بغیر مشیت الله به اصنام نسبت میدادند و به این خاطر
آنها را إله گرفته بودند.
و علمای اهل سنت و جماعت در تعریف إله معبود گفتهاند که یک انسان زمانی میتواند
که مخلوق را به عنوان إله و معبود خود بگیرد، که معتقد باشد آن مخلوق در حد اقل
ترین حالت ممکن بتواند بغیر مشیت الله و مستقل از الله و بصورت من دون الله و بدون
اذن الله، و قائم به ذات خودش، نفع و ضرر برساند. و این اعتقاد که یک مخلوق میتواند
بغیر مشیت الله نفع و ضرر برساند، یعنی اینکه به او صفات ربوبیت داده شده است، پس
ثابت میشود که شرط إله شدن یک مخلوق، نسبت دادن صفات ربوبیت به آن مخلوق است.
برای مثال امام طبری
رحمه الله در تعریف معبود میگوید: «وإنما العابد يعبد ما يعبده لاجتلاب نفع منه أو لدفع ضر
منه عن نفسه».
ترجمه: «و عابد آنچه
که عبادتش میکند را تنها به این خاطر عبادت میکند تا از او (معبود) نفعی به دست
آورد یا ضرری را از او دفع کند».
🗒 تفسیر
طبری، ج 13 ص 319.
و فخر رازی رحمه الله در تعریف معبود میگوید: «الْمَعْبُودُ يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ مِنْهُ
الْخَلْقُ وَالرِّزْقُ وَجَرُّ الْمَنَافِعِ وَبِهِ دَفْعُ الْمَضَارِّ، فَإِنْ
لَمْ تَجْتَمِعْ هَذِهِ الْأُمُورُ فَلَا أَقَلَّ مِنْ دَفْعِ ضُرٍّ أَوْ جَرِّ
نَفْعٍ».
ترجمه: «معبود باید
بتواند خلق کند و رزق بدهد و منافع را بیاورد و ضررها را دفع کند، و اگر همۀ این
امور را نداشته باشد پس حد اقل باید بتواند دفع ضرر و جلب منفعت کند».
🗒 تفسیر
مفاتیح الغیب، ج 25 ص 57. ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. چاپ سوم 1420
هـ.
و فخر رازی رحمه الله در جایی دیگر میگوید: «أَنَّ الْإِلَهَ الْمَعْبُودَ هُوَ الَّذِي
يَقْدِرُ عَلَى إِزَالَةِ الضَّرَرِ، وَإِيصَالِ الْمَنْفَعَةِ».
ترجمه: «إله معبود
کسی است که قادر به برطرف کردن ضرر و رساندن نفع باشد».
🗒 تفسیر
مفاتیح الغیب، ج 20 ص 357.
و ابن القیم رحمه الله در تعریف إله معبود میگوید: «فإن العابد إنما يتعلق
بالمعبود لما يرجو من نفعه، وإلا فلو كان لا يرجو منفعة منه فلا يتعلق قلبه به
أبدا».
ترجمه: «عابد
تنها به این خاطر به معبود تعلق خاطر پیدا میکند که از او امید نفع رساندنی دارد
وگرنه اگر امید نفعی از او نداشت پس هرگز قلبش به او تعلق پیدا نمیکرد».
🗒 تفسیر
القیم، ص 435.
و ابن رجب حنبلی رحمه الله نیز میگوید: «فإن المعبود
إنما يقصد بعبادته جلب المنافع ودفع المضار».
ترجمه: «تنها به این خاطر قصد عبادت معبود کرده میشود تا
از او منافع را بدست بیاورد و ضرر ها را از او دفع کند».
🗒 جامع
العلوم والحکم، ج 2 ص 577.
در صحیح البخاری از عابس بن ربیعه روایت شده که گفت: «عَنْ عُمَرَ رَضِيَ
اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ جَاءَ إِلَى الحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ:
«إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ، لاَ تَضُرُّ وَلاَ تَنْفَعُ، وَلَوْلاَ أَنِّي
رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُقَبِّلُكَ مَا
قَبَّلْتُكَ».
ترجمه: «عمر رضی الله
عنه کنار حجرالأسود آمد و آن را بوسید و فرمود: بخوبی میدانم که تو سنگی بیش نیستی
و نمیتوانی نفع و ضرر برسانی. اگر نمیدیدم که رسول الله صلى الله عليه وسلم تو
را میبوسید، تو را نمیبوسیدم».
🗒 صحیح
البخاری (1597)، و صحیح مسلم 250-(1270).
قاضی عیاض رحمه الله در شرح این حدیث میگوید: «ومعنى " لا تضر ولا تنفع ": أى
بذاتك وقدرتك، وإن كان امتثال ما شرع فيه ينفع فى الجزاء عليه والثواب».
ترجمه: «معنای این سخن عمر {نمیتوانی نفع و ضرر
برسانی} یعنی با ذات خودت و قدرت خودت (نمیتوانی نفع و ضرر برسانی)، اگرچه هم عمل
کردن به آنچه که مشروع شده است بخاطر ثوابی که دارد نفع میرساند».
🗒 إکمال
المعلم از قاضی عیاض (متوفى: 544هـ)، ج 4 ص 345. الناشر: دار الوفاء للطباعة
والنشر والتوزيع، مصر، چاپ اول.
و ابن الملقن
شافعی رحمه الله در شرح این حدیث میگوید: «أن الأحجار لا تنفع من حيث [هي هي] كما كانت
الجاهلية تعتقده في الأصنام وأراد عمر [رضي الله عنه] بذلك إزالة الوهم
الذي يقع في أذهان الناس من ذلك جميعه».
ترجمه: «سنگها از این جهت که سنگ هستند، نفعی
نمیرسانند، چنانکه جاهلیت دربارۀ اصنام چنین اعتقادی داشتند و عمر رضی الله عنه
با این کار خواست تا آن توهمیکه در ذهن بعضی از مردم بوجود میآمد را از بین
برده باشد».
🗒 الإعلام
بفوائد عمدة الأحكام، از ابن الملقن الشافعي المصري (متوفى: 804هـ)، ج 6 ص 190. ناشر:
دار العاصمة للنشر والتوزيع، المملكة العربية السعودية. چاپ اول.
و ابن ابی العز حنفی رحمه الله میگوید: «ﻭَﻛَﺜِﻴﺮٌ ﻣِﻦْ ﻣُﺸْﺮِﻛِﻲ ﺍﻟْﻌَﺮَﺏِ
ﻭَﻏَﻴْﺮِﻫِﻢْ ﻗَﺪْ ﻳَﻈُﻦُّ ﻓِﻲ ﺁﻟِﻬَﺘِﻪِ ﺷَﻴْﺌًﺎ ﻣِﻦْ ﻧَﻔْﻊٍ ﺃَﻭْ ﺿُﺮٍّ، ﺑِﺪُﻭﻥِ
ﺃَﻥْ ﻳَﺨْﻠُﻖَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺫَﻟِﻚَ».
ترجمه: «بسیاری از مشرکین عرب و غیر آنان گمان میکردند
که إلههایشان نفع و ضرر میرسانند بدون اینکه آن نفع و ضرر را الله خلق کرده
باشد».
🗒 شرح
العقيدة الطحاوية، از ابن ابی العز الحنفی (متوفی 792 هـ)، ص 77. ناشر: المكتب
الإسلامي – بيروت. چاپ چهارم.
چنانکه از تعریف این علما مشخص است، إله در حد اقل ترین حالت ممکن باید بتواند
بغیر مشیت الله نفع و ضرر برساند. اما نجدیه نسبت به شرک مشرکان جاهلیت، جاهل
هستند و حقیقت شرک آنها را نشناختهاند، و چون الأشیاء تعرف بأضدادها، به این خاطر
توحید را نیز نشناختهاند. و این کوارث و بدبختیهایی است که متاسفانه نجدیت
گرفتار آن شده و به نام اهل سنت در بین اهل سنت نفوذ کردهاند و خود را پشت نام
علمای اهل سنت پنهان کرده و از اعتبار نام آنها سوء استفاده میکنند، اما حقیقت
این است که اینها علمای اهل سنت را مشرک و کافر میدانند و آنها را متهم به انجام
شرک و متهم به عدم شناخت شرک و توحید میکنند! و الله رحمت کند و راضی باد از عمر
بن الخطاب که چه زیبا گفته است که گرههای اسلام یکی به یکی باز میشود در صورتی
که کسی در اسلام به دنیا بیاید اما جاهلیت را نشناسد. «إنما تُنقض عرى الإسلام عروة عروة إذا نشأ
في الإسلام من لم يعرف الجاهلية». متاسفانه بعد از 12 قرن افرادی آمدند که جهل شدیدی نسبت به جاهلیت و شرک
مشرکان و تعریف «إله» و «رب» و «عبادت» دارند و با موحد قرار دادن مشرکان در ربوبیت،
آمدند و آنها را با مسلمانان یکسان و بلکه توحید آنان در ربوبیت را بهتر از
مسلمانان دانستند و آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده بود را بر موحدان تطبیق دادند.
ولا حول ولا قوة إلا بالله. والله المستعان.
مجاهد دین
14 تیر 1398
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر