۱۳۹۷/۱۰/۱۲

اقوال علما دربارۀ اعتقاد مشرکان به نافع و ضار بودن ذاتی بت‌هایشان


اقوال علما دربارۀ اعتقاد مشرکان به نافع و ضار بودن ذاتی
بت‌هایشان




تهيه و تنظیم:
مجاهد دین



بسم الله الرحمن الرحميم
فهرست مطالب
                                                                                          



الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا، من يهده الله فلا مضلّ له، ومن يضلل فلا هادي له، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لاشريك له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله أما بعد:
ممکن است کسی بگوید که مشرکان، إله‌هایشان را مستقل از الله نمی‌دانستند بلکه معتقد بودند که بت‌هایشان به اذن الله هستند! مثلاً بگوید: مشرکان معتقد بودند که بت‌هایشان به اذن الله به آنان نفع و ضرر می‌رسانند و به اذن الله به آنان نصرت می‌دهند و به اذن الله از آنان عزت می‌خواهند و...
در پاسخ می‌گوییم:
اولا: خداوند بت‌هایشان را «من دون الله» دانسته است نه «به اذن الله».
برای مثال خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ فِئَةٞ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِرًا٤٣ [الكهف: 43]
«و او را گروهی نبود که در برابر الله یاریش کنند، و نتوانست که خود را یاری کند».
اما دربارۀ اذن الله می‌گوید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ [آل عمران: 152]
«و به راستی الله، وعده خود را با شما (در جنگ احد) تحقق بخشید، آنگاه که (در آغاز جنگ) به اذن او، آنان را می‌کشتید».
و مشرکان از بت‌هایشان بطور مستقل از الله عزت و نصرت می‌خواستند، خداوند متعال در این باره می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١ [مريم: 81]
«و (آن‌ها) به جای الله إله‌هایی را (برای خود) بر گزیدند، تا سبب عزت‌شان باشد».
و می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ [يس: 74]
«و آن‌ها غیر از الله إله‌هایی (برای خود) بر گزیدند، شاید که یاری شوند».
و آیات دیگری که عبارت من دون الله در آن آمده است به وضوح نشان می‌دهند که مشرکان معبودانشان را به اذن الله نمی‌دانستند بلکه آن‌ها را إله‌هایی می‌دانستند که دارای صفات ربوبیت ذاتی و مستقل از الله هستند.
دوما: هنگامی‌که برای چیزی ربوبیت و الهیت قرار می‌دهی، چنین اقتضا می‌کند که برای او استقلالیت قائل باشی. یعنی نمی‌شود که برای چیزی ربوبیت و الهیت قائل بود و او را رب و إله دانست، امّا در همان حال او را وسیله و سببی بدانی که به اذن الله عمل می‌کند! برای اینکه برای مثال ملائکۀ خداوند، به اذن الله امور زیادی انجام می‌دهند، مانند ملائکه‌ای که تدبیر امور می‌کنند، ﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗاو ملائکه‌ای که تقسیم امور می‌کنند: ﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا و يا مانند عیسی علیه السلام که به اذن الله خلق می‌کرد و زنده می‌کرد و شفا می‌داد.
و همۀ این‌ها که به اذن الله هستند، إله و رب محسوب نمی‌شوند چرا که از خودشان هیچ گونه قدرت ذاتی و استقلالی بر انجام آن امور ندارند؛ بلکه تنها فقط به اذن الله است. امّا در مقابل مشرکان معبودانشان را إله و رب می‌دانستند و به عبادت کردن آن‌ها نیز تصریح می‌کردند چنانکه می‌گفتند: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا [الأعراف: 70]
«گفتند: آيا به (نزد) ما آمده‌ای که تنها الله را عبادت کنيم، و آنچه را نياکان‌مان عبادت می‌کردند، رها کنيم؟!».
و می‌گفتند: ﴿قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ٧١ [الشعراء: 71]
«گفتند: بت‌هایی را عبادت می‌کنیم، و پیوسته برای (عبادت) آن‌ها معتکف هستیم».
سوما: مشرکان در مقام دفاع از إله‌هایشان، به الله محمد دشنام می‌دادند. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٠٨ [الأنعام: 108]
«و کسانی را که (مشرکان) به جای الله می‌پرستند؛ دشنام ندهید، مبادا آن‌ها (نیز) از روی دشمنی و جهالت؛ الله را دشنام دهند، این چنین برای هر امتی عمل‌شان را آراستیم، آنگاه باز گشت آن‌ها به سوی پروردگارشان است، پس آن‌ها را از آنچه عمل می‌کردند، آگاه می‌سازد».
حال این سوال مطرح می‌شود، که اگر مشرکان إله‌هایشان را به اذن الله می‌دانستند و معتقد نبوده‌اند که بت‌هایشان قدرتی ذاتی و مستقل از الله دارند، پس چطور ممکن است که در مقام دفاع از اذن داده شده (که بت‌هایشان است) به اذن دهنده (که الله است) دشنام بدهند؟
پس ثابت می‌شود که مشرکان قدرت نفع و ضرر رساندنِ بصورت مستقل از الله و بدون اذن الله را برای بت‌هایشان قائل بودند.
و در این مقاله دربارۀ بوسیدن حجر الأسود صحبت شده است. و عمر رضی الله عنه برای اینکه آن تازه مسلمانانی که به زمان شرک نزدیک بودند دچار برداشت اشتباه از فعل بوسیدن حجر الأسود نشوند، از این رو عمر رضی الله عنه بیان می‌کند که حجر الأسود به ذات خود نمی‌تواند نفع و ضرری برساند، و به این شکل مخالفت خود با عقیدۀ مشرکان را نشان می‌دهد که معتقد بودند اصنام سنگی‌شان نفع و ضرر می‌رسانند.
پس عقیدۀ مومنان این است که حجر الأسود قائم به ذات خودش هیچ نفع و ضرری نمی‌تواند برساند، و نه تنها حجر الأسود بلکه هیچ مخلوق دیگری، ولو از مقرب‌ترین مقربان درگاه الهی هم باشد، باز نمی‌تواند بطور مستقل از الله به ما نفع و ضرری برساند. اما مشرکان معتقد هستند که بت‌هایشان بدون اذن الله و با ذات خودشان و مستقل از الله، قدرت نفع و ضرر رساندن دارند.
و در اینجا اقوال بعضی از علما را به ترتیب سال وفاتشان آورده‌ام که تصریح کرده‌اند به اینکه مشرکان برای غیر الله یعنی برای بت‌هایشان نفع و ضرر ذاتی و مستقل از الله قائل بودند.
لازم به ذکر است که ابتدا این اقوال عربی را ماموستا بهروز عزیزی در مقاله‌ای جمع کرده بود، الله به او جزای خیر بدهد، و وقتی بر آن اطلاع یافتم، بخاطر مفید بودنش تصمیم به ترجمۀ آن اقوال گرفتم و همچنین شمارۀ جلد و صفحۀ آن اقوال را طبق نسخه‌ای که در نرم افزار «مکتبة الشاملة» داشتم در پاورقی ذکر کردم و همچنین چند قول دیگر نیز به آن اضافه کردم.
و چنانکه مشاهده خواهیم کرد، علمای اهل سنّت از قدیم تا به امروز تصریح کرده‌اند که مشرکان، قدرت نفع و ضرر رساندن بصورت مستقل از الله و بدون اذن الله، برای بت‌‌هایشان قائل بودند و چنین چیزی در واقع قرار دادن صفات ربوبیت برای غیر الله توسط مشرکان است. یعنی مشرکان برای بت‌هایشان صفات ربوبیت قائل بودند؛ به عبارتی دیگر مشرکان توحید ربوبیت نداشته و ادعای نجدیه که می‌گویند مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند، سخنی باطل و بی‌اساس و مخالف با قرآن و سنت و مخالف با عقیدۀ اهل سنت و جماعت و همچنین مخالف با عقیدۀ دیگر فرق اسلامی ‌می‌باشد. و در کتاب: «حقیقت توحید نزد مومنان و رد بر نجدیه در تطهیر شرک مشرکان» بطور مفصل شرک مشرکان در ربوبیت را بحث کرده‌ام و خوانندۀ محترم برای اطلاعات بیشتر می‌تواند به آن کتاب مراجعه نماید.
از الله متعال می‌خواهم که این مقاله را در میزان حسنات‌مان قرار دهد و آن را سببی برای روشن‌گری و اصلاح انحرافاتی که در فهم شرک مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم رخ داده است، قرار دهد. اللهم آمین.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله وصحبه وسلم تسلیما
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.
مجاهد دین – 11/10/1397


در صحیح البخاری از عابس بن ربیعه روایت شده که گفت: «عَنْ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ جَاءَ إِلَى الحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ: «إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ، لاَ تَضُرُّ وَلاَ تَنْفَعُ، وَلَوْلاَ أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ».
ترجمه: «عمر رضی الله عنه کنار حجرالأسود آمد و آن را بوسید و فرمود: بخوبی می‌دانم که تو سنگی بیش نیستی و نمی‌توانی نفع و ضرر برسانی. اگر نمی‌دیدم که رسول الله صلى الله عليه وسلم تو را می‌بوسید، تو را نمی‌بوسیدم».[1]
امام الشافعی رحمه الله دربارۀ نسبت دادن نفع و ضرر بغیر الله بصورت مستقل از الله می‌گوید: «عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: «صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - الصُّبْحَ بِالْحُدَيْبِيَةِ فِي إثْرِ سَمَاءٍ كَانَتْ مِنْ اللَّيْلِ فَلَمَّا انْصَرَفَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ فَقَالَ هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالُوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ: قَالَ أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي وَكَافِرٌ فَأَمَّا مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ فَذَلِكَ مُؤْمِنٌ بِي كَافِرٌ بِالْكَوَاكِبِ، وَأَمَّا مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَكَذَا فَذَلِكَ كَافِرٌ بِي مُؤْمِنٌ بِالْكَوَاكِبِ» (قَالَ الشَّافِعِيُّ) : رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - " بِأَبِي هُوَ وَأُمِّي " هُوَ عَرَبِيٌّ وَاسِعُ اللِّسَانِ يَحْتَمِلُ قَوْلُهُ هَذَا مَعَانِيَ، وَإِنَّمَا مُطِرَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ قَوْمٍ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكُونَ لِأَنَّ هَذَا فِي غَزْوَةِ الْحُدَيْبِيَةِ، وَأَرَى مَعْنَى قَوْلِهِ، وَاَللَّهُ أَعْلَمُ أَنَّ مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ فَذَلِكَ إيمَانٌ بِاَللَّهِ لِأَنَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يُمْطِرُ وَلَا يُعْطِي إلَّا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَأَمَّا مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَكَذَا عَلَى مَا كَانَ بَعْضُ أَهْلِ الشِّرْكِ يَعْنُونَ مِنْ إضَافَةِ الْمَطَرِ إلَى أَنَّهُ أَمْطَرَهُ نَوْءُ كَذَا فَذَلِكَ كُفْرٌ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لِأَنَّ النَّوْءَ وَقْتٌ، وَالْوَقْتُ مَخْلُوقٌ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ، وَلَا لِغَيْرِهِ شَيْئًا، وَلَا يُمْطِرُ، وَلَا يَصْنَعُ شَيْئًا، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا عَلَى مَعْنَى مُطِرْنَا بِوَقْتِ كَذَا فَإِنَّمَا ذَلِكَ كَقَوْلِهِ مُطِرْنَا فِي شَهْرِ كَذَا، وَلَا يَكُونُ هَذَا كُفْرًا، وَغَيْرُهُ مِنْ الْكَلَامِ أَحَبُّ إلَيَّ مِنْهُ».
ترجمه: «از زید بن خالد الجهنی که روایت است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم نماز صبح را در حدیبیه با ما خواند و دیشب باران باریده بود، هنگامی‌که از نماز تمام شد رو به مردم کرد و فرمود: {آیا می‌دانید که پروردگارتان چه گفت؟ گفتند: الله و رسولش داناتر است. فرمود: صبح شد و بعضی از بندگانم به من مومن و بعضی کافر شدند و امّا کسی که گفت: به فضل و رحمت خداوند بر ما باران بارید پس او به من ایمان آورده و به ستارگان کافر شده است. و امّا کسی که گفت با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید پس او به من کافر شده و به ستاره ایمان آورده است}. الشافعی می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم که با پدر و مادرم فدایش شوم، زبانش عربی و گسترده بود و این سخنش «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» احتمال چند معنا را دارد، و همانا باران در بین قومی‌بارید که بیشترشان مشرک بودند، برای اینکه آن باران در غزوه حدیبیه بارید و معنای این سخنش را والله اعلم چنین می‌بینم که اگر کسی بگوید با فضل و رحمت الله بر ما باران بارید، پس این ایمان به الله است برای اینکه می‌داند که جز الله متعال کسی نمی‌تواند باران بباراند و چیزی عطا کند. و اما کسی که بگوید «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» چنانکه بعضی از مشرکان می‌گفتند، و منظورش از آن اضافه کردن باران به طلوع و غروب ستاره باشد پس این کفر است؛ چنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود. برای اینکه نوء (طلوع و غروب ستاره) وقت است و وقت هم مخلوقی است که نه برای خودش و نه برای دیگری مالک هیچ چیزی نیست و نه می‌تواند باران بباراند و نه می‌تواند چیزی ایجاد کند. و اما کسی که بگوید: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» به این معنا که در فلان وقت بر ما باران بارید، پس این سخنش همانند این است که بگوید در فلان ماه بر ما باران بارید و این کفر نمی‌باشد و سخنی غیر از این بگوید نزد من دوست داشتنی‌تر است، دوست دارم که بجای: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» بگوید: «مُطِرْنَا فِي وَقْتِ كَذَا» یعنی در فلان وقت بر ما باران بارید».[2]
أبو جعفر الطبري (متوفى: 310 هـ)
الطبری رحمه الله می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: أتخذ هؤلاء المشركون من دون الله آلهة تنفع وتضرّ، وتخلق وتحيي وتميت، قل يا محمد لهم: هاتوا برهانكم، يعني حجتكم يقول: هاتوا إن كنتم تزعمون أنكم محقون في قيلكم ذلك حجة ودليلا على صدقكم».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: آیا آن مشرکان بجای الله، آلهه‌ای گرفته‌اند که نفع و ضرر می‌رسانند و خلق می‌کنند و زنده می‌کنند و می‌میرانند؟ ای محمد به آنان بگو: دلیل‌تان را بیاورید، یعنی حجّت‌تان را بیاورید. می‌فرماید: اگر گمان می‌کنید که شماها در گفته‌هایتان [اینکه آن آلهه نفع و ضرر می‌رسانند و خلق می‌کنند و می‌میرانند و زنده می‌کنند) بر حق هستید، پس حجّت و دلیلی بر راست‌گویی‌تان بیاورید».[3]
عبد الوهاب الثعلبی المالکی رحمه الله می‌گوید: «وإنما أراد عمر - رضي الله عنه - أني أقبلك وأعلم أنك حجر لا تضر ولا تنفع؛ ليرى أن تقبيله على طريق التعبد وإتباع الرسول - صلى الله عليه وسلم -، وأنه بخلاف تقبيل المشركين للأصنام واعتقادهم أنها تنفع وتضر».
ترجمه: «عمر رضی الله عنه منظورش از اینکه گفت: من تو را می‌بوسم و می‌دانم که تو سنگی هستی که ضرر و نفع نمی‌رسانی، این بود تا این را نشان بدهد که بوسیدن آن بخاطر تعبد و پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه وسلم است و بر خلاف بوسیدن بت‌ها توسط مشرکان است که معتقد بودند بت‌ها نفع و ضرر می‌رسانند».[4]
أبو الوليد سليمان بن خلف القرطبي الباجي الأندلسي رحمه الله می‌گوید: «قَوْلُ عُمَرَ إنَّمَا أَنْتَ حَجَرٌ يُرِيدُ أَنْ يَنْفِيَ عَنْهُ ظَنَّ مَنْ يَظُنُّ أَنَّ تَعْظِيمَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - الْحَجَرَ وَأُمَّتَهُ إنَّمَا كَانَ عَلَى حَسَبِ تَعْظِيمِ الْجَاهِلِيَّةِ الْأَوْثَانَ لِاعْتِقَادِهِمْ أَنَّهَا آلِهَةٌ وَأَنَّهَا تَضُرُّ وَتَنْفَعُ فَأَرَادَ عُمَرُ أَنْ يُعَلِّمَ النَّاسَ أَنَّ تَعْظِيمَهُ لِلْحَجَرِ إنَّمَا كَانَ لِتَعْظِيمِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - طَاعَةً لِلَّهِ وَإِفْرَادًا لَهُ بِالْعِبَادَةِ عَلَى حَسَبِ مَا أَمَرَنَا بِتَعْظِيمِ الْبَيْتِ».
ترجمه: «این سخن عمر که گفت: {همانا تو سنگی هستی}، منظورش از بین‌بردن گمان کسی است که گمان می‌کند تعظیم پیامبر صلی الله علیه وسلم و امتش، برای حجر الأسود همانا بر حسب تعظیم بت‌های زمان جاهلیت است که اعتقاد داشتند آنها آلهه هستند و نفع و ضرر می‌رسانند. پس عمر خواست که به مردم یاد بدهد که تعظیمش برای حجر الأسود تنها بخاطر تعظیم آن توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم و اطاعت از خداوند است و یکتا قرار دادن خداوند در عبادتش بر حسب آنچه که ما را در تعظیم بیت به آن امر کرده است می‌باشد».[5]
قاضی عیاض رحمه الله می‌گوید: «ومعنى " لا تضر ولا تنفع ": أى بذاتك وقدرتك، وإن كان امتثال ما شرع فيه ينفع فى الجزاء عليه والثواب».
ترجمه: «معنای این سخن عمر {نمی‌توانی نفع و ضرر برسانی} یعنی با ذات خودت و قدرت خودت (نمی‌توانی نفع و ضرر برسانی)، اگرچه هم عمل کردن به آنچه که مشروع شده است بخاطر ثوابی که دارد نفع می‌رساند».[6]
فخر رازی رحمه الله می‌گوید: «كَانَ أَكْثَرُ الْخَلْقِ مُقِرِّينَ بِوُجُودِ الْإِلَهِ الْعَالِمِ الْقَادِرِ وَإِنَّمَا الشَّأْنُ فِي أَنَّهُمْ يَتَّخِذُونَ أَصْنَامًا عَلَى صُورَةِ الْأَرْوَاحِ الْفَلَكِيَّةِ وَيَعْبُدُونَهَا وَيَتَوَقَّعُونَ حُصُولَ النَّفْعِ وَالضُّرِّ مِنْهَا».
ترجمه: «بیشتر مردم به وجود إله عالِم و قادر اقرار داشتند منتها بت‌هایی در صورت ارواح فلکی برای خود می‌گرفتند و عبادتشان می‌کردند و از آنان به دست آمدن نفع و ضرر را توقع داشتند».[7]
النووی رحمه الله می‌گوید: «وَأَمَّا قَوْلُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّكَ حَجَرٌ وَإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكَ حجر وأنت لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ فَأَرَادَ بِهِ بَيَانَ الْحَثِّ عَلَى الِاقْتِدَاءِ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي تَقْبِيلِهِ وَنَبَّهَ عَلَى أَنَّهُ أولا الِاقْتِدَاءُ بِهِ لَمَا فَعَلَهُ وَإِنَّمَا قَالَ وَإِنَّكَ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ لِئَلَّا يَغْتَرَّ بَعْضُ قربى الْعَهْدِ بِالْإِسْلَامِ الَّذِينَ كَانُوا أَلِفُوا عِبَادَةَ الْأَحْجَارِ وتعظيما ورجاء نفعها وخوف الضر بِالتَّقْصِيرِ فِي تَعْظِيمِهَا وَكَانَ الْعَهْدُ قَرِيبًا بِذَلِكَ فَخَافَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يَرَاهُ بَعْضُهُمْ يُقَبِّلُهُ وَيَعْتَنِي بِهِ فَيَشْتَبِهَ عَلَيْهِ فَبَيَّنَ أَنَّهُ لَا يَضُرُّ وَلَا يَنْفَعُ بِذَاتِهِ وَإِنْ كَانَ امْتِثَالُ مَا شَرَعَ فِيهِ يَنْفَعُ بِالْجَزَاءِ وَالثَّوَابِ فَمَعْنَاهُ أَنَّهُ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَى نَفْعٍ وَلَا ضَرٍّ وَأَنَّهُ حَجَرٌ مَخْلُوقٌ كَبَاقِي الْمَخْلُوقَاتِ الَّتِي لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ وَأَشَاعَ عُمَرُ هَذَا فِي الْمَوْسِمِ لِيُشْهَدَ فِي الْبُلْدَانِ ويحفظه عنه أهل الموسم المختلفوا الْأَوْطَانِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ».
ترجمه: «اما این سخن عمر رضی الله عنه که گفت: {به تحقیق دانستم که تو سنگی بیش نیستی و من به تحقیق می‌دانم که تو سنگی هستی و تو ضرر و نفع نمی‌رسانی} عمر خواست تا بر اقتدا کردن به رسول الله صلی الله علیه وسلم در بوسیدن حجر الأسود تشویق کند و بیان کرد که این کار او اقتدا به فعل پیامبر صلی الله علیه وسلم است. و به این خاطر گفت که: {تو نمی‌توانی نفع و ضرری برسانی} تا اینکه مبادا بعضی از تازه مسلمانانی که بر عبادت سنگ‌ها و تعظیم آنها و امید نفع بردن از آنها و ترس از متضرر شدن از آنها بخاطر کوتاهی در تعظیمشان، بزرگ شده بودند، از فعل او در بوسیدن حجر الأسود بد برداشت کنند. و چون آن زمان، به زمان بت‌پرستی نزدیک بود به این خاطر عمر رضی الله عنه ترسید که بعضی از آنان او را در حین بوسیدن و اعتنا کردن به حجر الأسود ببیند، و موضوع بر آنان مشتبه گردد، به این خاطر بیان کرد که آن سنگ، به ذات خودش نفع و ضرری نمی‌تواند برساند، هرچند که بخاطر پاداش و ثوابی که بخاطر انجام دادن آنچه که دربارۀ حجر الأسود مشروع شده است، نفع می‌برد. پس معنایش این است که حجر الأسود قدرتی بر نفع و ضرر رساندن ندارد و آن فقط یک سنگ مخلوق می‌باشد به همانند دیگر مخلوقاتی که نفع و ضرری نمی‌توانند برسانند. و عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در سرزمین‌های اسلامی‌ مشاهده شود و اهل موسمی ‌که از وطن‌های مختلف آمده‌اند بر آن محافظت نمایند. و الله داناتر است».[8]
و همچنین النووی رحمه الله در المجموع می‌گوید: «وَإِنَّمَا قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إنَّك حَجَرٌ وَإِنَّك لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ لِيَسْمَعَ النَّاسُ هَذَا الْكَلَامَ وَيَشِيعَ بَيْنَهُمْ وَقَدْ كَانَ عَهْدُ كَثِيرٍ مِنْهُمْ قَرِيبًا بِعِبَادَةِ الْأَحْجَارِ وَتَعْظِيمِهَا وَاعْتِقَادِ ضُرِّهَا وَنَفْعِهَا فَخَافَ أَنْ يَغْتَرَّ بَعْضُهُمْ بِذَلِكَ فَقَالَ مَا قَالَ وَاَللَّهُ أَعْلَمُ».
ترجمه: «و عمر رضی الله عنه به این خاطر گفت که: {تو فقط سنگی هستی و نفع و ضرری نمی‌رسانی} تا مردم این کلامش را بشنوند و در بینشان منتشر شود. و چون بسیاری از آنان به زمان پرستش و تعظیم سنگ‌ها و اعتقاد داشتن به نفع و ضرر رسانی سنگ‌ها نزدیک بودند، به همین خاطر عمر ترسید که بعضی از آنان از آن (فعل بوسیدن حجر الأسود) بد برداشت کنند به این خاطر آن سخنانش را گفت، و الله دانا تر است».[9]
امام ابن دقیق العید رحمه الله می‌گوید: «فِيهِ دَلِيلٌ عَلَى اسْتِحْبَابِ تَقْبِيلِ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ. وَقَوْلُ عُمَرَ هَذَا الْكَلَامَ فِي ابْتِدَاءِ تَقْبِيلِهِ: لِيُبَيِّنَ أَنَّهُ فَعَلَ ذَلِكَ اتِّبَاعًا وَلِيُزِيلَ بِذَلِكَ الْوَهْمَ الَّذِي كَانَ تَرَتَّبَ فِي أَذْهَانِ النَّاسِ فِي أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَيُحَقِّقُ عَدَمَ الِانْتِفَاعِ بِالْأَحْجَارِ مِنْ حَيْثُ هِيَ هِيَ، كَمَا كَانَتْ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْتَقِدُ فِي الْأَصْنَامِ».
ترجمه: «این حدیث بر مستحب بوسیدن حجر الأسود دلالت دارد. و عمر بعد از آنکه حجر الأسود را بوسید به این خاطر آن سخنش را گفت، تا روشن نموده باشد که او این کار را از روی پیروی از پیامبر صلی الله علیه وسلم انجام داده است، تا به این شکل آن توهمی‌ که در ذهن مردم ایام جاهلی وجود داشت را از بین ببرد و عدم نفع رساندن سنگ‌ها را از این جهت که سنگی بیش نیستند محقق گردانده باشد؛ چنانکه در زمان جاهلیت دربارۀ اصنام چنین اعتقادی داشتند».[10]
ابن عطار الشافعی رحمه الله می‌گوید: «عَنْ عُمَرَ -رَضِيَ اللهُ عَنْهُ-: أَنَّهُ جَاءَ إلَى الحَجَرِ الأَسْوَدِ، فَقَبَّلَهُ، وَقَالَ: إِنِّي لأَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ، وَلَوْلَا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ - صلى الله عليه وسلم - يُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ. هذا الحديث أصل أصيل، وقاعدة عظيمة في اتِّباع النَّبيِّ - صلى الله عليه وسلم - واقتفاء آثاره، وترك ما كانت عليه الجاهلية من تعظيم الأصنام والأحجار، وتبيَّن أنَّ: النَّفع والضُّر بيد الله تعالى، وأنَّه -سبحانه وتعالى- هو النَّافع والضَّار، وأنَّ الأحجار لا تنفع من حيث هي هي، كما كانت الجاهلية تعتقده في الأصنام، وأراد عمر - رضي الله عنه - بذلك إزالةَ الوهم الَّذي يقع في أذهان النَّاس من ذلك جميعه».
ترجمه: «از عمر رضی الله عنه روایت شده که او نزد حجر الأسود آمد و آن را بوسید و گفت: من می‌دانم که تو سنگی هستی که نه ضرر می‌رسانی و نه نفع می‌رسانی، و اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی‌دیدم که تو را بوسید، تو را نمی‌بوسیدم. این حدیث اصلی اصیل و قاعده‌ای عظیم در پیروی و تبعیت کردن از آثار پیامبر صلی الله علیه وسلم، و ترک کردن آنچه که جاهلیت بر آن بود به نسبت تعظیم اصنام و سنگ‌ها است و روشن می‌سازد که نفع و ضرر به دست الله متعال است، و او تعالی همان کسی است که نفع و ضرر می‌رساند، و اینکه سنگ‌ها از این جهت که سنگ هستند، نفعی نمی‌رسانند، چنانکه جاهلیت دربارۀ اصنام چنین اعتقادی داشتند و عمر رضی الله عنه با این کار خواست تا آن توهمی‌ که در ذهن بعضی از مردم بوجود آمده بود را از بین برده باشد».[11]
تاج الدین الفاکهانی رحمه الله می‌گوید: «قلت: وكأن عمر -رضي اللَّه عنه- قال ذلك، لإزالةِ وهمٍ في بعض أذهانِ الناس من أيام الجاهلية، وما كانت تعتقدُه في أصنامها».
ترجمه: «می‌گویم: انگار عمر رضی الله عنه به این خاطر آن سخن را گفت تا توهمی ‌که در ذهن بعضی از مردمان روزگار جاهلیت وجود داشت و آنچه که به نسبت بت‌ها به آن اعتقاد داشتند را از بین ببرد».[12]
الطیبی رحمه الله می‌گوید: «إنما قال ذلك لئلا يغتر بعض قريبي العهد بالإسلام الذين قد ألفوا عبادة الأحجار وتعظيمها ورجاء نفعها وخوف الضرر بالتقصير في تعظيمها فخاف أن يراه بعضهم يقبله فيفتن به فبين أنه لا ينفع ولا يضر وإن كان امتثال ما شرع فيه باعتبار الجزاء والثواب».
ترجمه: «عمر به این خاطر آن سخن را گفت تا اینکه مبادا بعضی از تازه مسلمانان که بر عبادت و تعظیم سنگ‌ها و امید نفع رساندن از آنها و ترس از متضرر شدن بخاطر کوتاهی در تعظیم آنها الفت گرفته بودند، به این (فعل بوسیدن حجر الأسود) فریفته شوند، پس عمر ترسید که مردم او را ببینند که دارد حجر الأسود را می‌بوسد و بخاطر آن دچار اشتباه شوند، پس برایشان روشن ساخت که آن سنگ، نفع و ضرری نمی‌رساند؛ اگرچه هم عمل کردن به آنچه که مشروع شده است بخاطر ثوابی که دارد نفع می‌رساند».[13]
ابن القیم رحمه الله می‌گوید: «فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ نفى الشَّفَاعَة الشركية الَّتِي كَانُوا يعتقدونها وأمثالهم من الْمُشْركين وَهِي شَفَاعَة الوسائط لَهُم عِنْد الله فِي جلب مَا يَنْفَعهُمْ وَدفع مَا يضرهم بذواتها وأنفسها بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذن الله ومرضاته لمن شَاءَ أَن يشفع فِيهِ الشافع».
ترجمه: «خداوند سبحان شفاعت شرکی که مشرکان و امثال آنان به آن معتقد بودند را نفی کرد و آن هم، شفاعت‌کردن واسطه‌ها برایشان در نزد الله است برای جلب آنچه به نفعشان است و دفع آنچه به ضررشان است، آن هم با ذات خودشان و با نفس خودشان بدون اینکه متوقف بر اذن و اجازۀ خداوند و رضایت او برای کسی که شافع می‌خواهد درباره‌اش شفاعت کند باشد».[14]
الکرمانی رحمه الله می‌گوید: «وانما قال انك لا تضر ولا تنفع خوفا من أن يرى تقبيله بعض قريبي العهد بالاسلام الذين ألفوا عبادة الأصنام من الحجارة وتعظيمها ورجاء نفعها فيشتبه عليهم الامر فصرح بأنه لا يضر ولا ينفع وان كان امتثال ما لا شرع ينفع بالثواب لكنه لا قدرة على نفع ولا على ضر وأنه حجر كسائر الأحجار في حقيقته وأشاع هذا في الموسم ليشتهر في البلدان ويحفظه عنه أهل الموسم المختلفو الاوطان».
ترجمه: «و همانا به این خاطر گفت که تو ضرر و نفعی نمی‌رسانی، بخاطر خوفش از کسانی که او را ببینند که دارد حجر الأسود را می‌بوسد، کسانی که تازه مسلمان شده بودند و بر عبادت اصنام سنگی و تعظیم آنها و انتظار نفع بردن از آنها الفت گرفته بودند و بخاطر آن، امر بر آنان مشتبه گردد. برای همین عمر تصریح کرد که آن سنگ ضرر و نفعی نمی‌رساند اگرچه هم عمل کردن به آنچه که مشروع شده است بخاطر ثوابی که دارد نفع می‌رساند، منتها آن سنگ قدرت بر نفع و ضرر رساندن ندارد برای اینکه آن سنگ همانند دیگر سنگ‌ها، در حقیقت یک سنگ است. عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در بین مردم سرزمین‌های مسلمانان مشهور گردد و اهل موسم که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند».[15]
ابن ابی العز حنفی رحمه الله می‌گوید: «ﻭَﻛَﺜِﻴﺮٌ ﻣِﻦْ ﻣُﺸْﺮِﻛِﻲ ﺍﻟْﻌَﺮَﺏِ ﻭَﻏَﻴْﺮِﻫِﻢْ ﻗَﺪْ ﻳَﻈُﻦُّ ﻓِﻲ ﺁﻟِﻬَﺘِﻪِ ﺷَﻴْﺌًﺎ ﻣِﻦْ ﻧَﻔْﻊٍ ﺃَﻭْ ﺿُﺮٍّ، ﺑِﺪُﻭﻥِ ﺃَﻥْ ﻳَﺨْﻠُﻖَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺫَﻟِﻚَ».
ترجمه: «بسیاری از مشرکین عرب و غیر آنان گمان می‌کردند که إله‌هایشان نفع و ضرر می‌رسانند بدون اینکه آن نفع و ضرر را الله خلق کرده باشد».[16]
ابن الملقن رحمه الله می‌گوید: «هذا الحديث أصل أصيل وقاعدة عظيمة في اتباع النبي - صلى الله عليه وسلم - واقتفاء أثره وإن لم يعلم العلة وترك ما كانت عليه الجاهلية من تعظيم الأصنام والأحجار ويبين أن النفع والضر بيد الله تعالى وهو حاصل هنا بالامتثال فقط، وأنه سبحانه هو النافع والضار وأن الأحجار لا تنفع من حيث [هي هي] كما كانت الجاهلية تعتقده في الأصنام وأراد عمر [رضي الله عنه] بذلك إزالة الوهم الذي يقع في أذهان الناس من ذلك جميعه».
ترجمه: «این حدیث اصلی اصیل و قاعده‌ای عظیم در پیروی و تبعیت کردن از آثار پیامبر صلی الله علیه وسلم، و ترک کردن آنچه که جاهلیت بر آن بود به نسبت تعظیم اصنام و سنگ‌ها است و روشن می‌سازد که نفع و ضرر به دست الله متعال است، و اوتعالی در اینجا این نفع و ضرر را فقط با امتثال و پایبندی به شرع حاصل می‌گرداند، و اینکه خداوند سبحان همان نافع و ضار است و سنگ‌ها از این جهت که سنگ هستند، نفعی نمی‌رسانند، چنانکه جاهلیت دربارۀ اصنام چنین اعتقادی داشتند و عمر رضی الله عنه با این کار خواست تا آن توهمی ‌که در ذهن بعضی از مردم بوجود می‌آمد را از بین برده باشد».[17]
البرماوي الشافعي رحمه الله می‌گوید: «(لا تضر ولا تنفع) ذَكَر ذلك لدفع توهُّم قريبِ عهدٍ بإسلام ما كان يُعتقد في حجارة أصنام الجاهلية من الضرر والنفع، والمراد بذاته لا ينفع وإن كان امتثالَ ما شُرِعَ فيه يُنْتَفَع في الثّواب، ولكن لا قدرةَ له على النفع ولا الضر، لأنه حجر كسائر الأحجار، وأشاع عُمَرُ هذا في الموسم ليُشهَر في البلدان، ويحفظه المتخلِّفون في الأقطار».
ترجمه: «{نه ضرر می‌رسانی و نه نفع می‌رسانی} عمر این سخن را به این خاطر گفت تا این توهم را از تازه مسلمانان دفع کرده باشد که در زمان جاهلیت معتقد بودند که اصنام سنگی نفع و ضرر می‌رسانند. و منظور این است که به ذات خودش نفعی نمی‌رساند، اگرچه با انجام دادن آنچه که دربارۀ حجر الأسود مشروع شده است، نفع می‌برد، منتها خود حجر الأسود قدرتی بر نفع و ضرر رساندن ندارد برای اینکه سنگی همانند دیگر سنگ‌ها می‌باشد. و عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در سرزمین‌ها مشهور گردد و اهل موسم که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند، و الله دانا تر است».[18]
ابن رسلان الشافعی رحمه الله می‌گوید: «فأراد عمر أن يعلم الناس أن استلامه اتباع لفعل رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، لا لأن الحجر ينفع و يضر بذاته كما كانت الجاهلية تعتقده في الأوثان».
ترجمه: «عمر خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود، بخاطر تبعیت‌کردن از فعل پیامبر صلی الله علیه وسلم است، نه بخاطر اینکه آن سنگ، با ذات خودش نفع و ضرر می‌رساند، چنانکه مردم جاهلیت دربارۀ بت‌ها چنین اعتقادی داشتند».[19]
ابن حجر رحمه الله می‌گوید: «عَنْ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكَ قَوْلُهُ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ أَيْ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ».
ترجمه: «عمر گفت: بخدا سوگند که من می‌دانم که تو نه ضرری می‌رسانی و نه نفعی می‌رسانی، یعنی مگر به اذن الله».[20]
در ادامه می‌گوید: «قَالَ الطَّبَرِيُّ إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ عُمَرُ لِأَنَّ النَّاسَ كَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِعِبَادَةِ الْأَصْنَامِ فَخَشِيَ عُمَرُ أَنْ يَظُنَّ الْجُهَّالُ أَنَّ اسْتِلَامَ الْحَجَرِ مِنْ بَابِ تَعْظِيمِ بَعْضِ الْأَحْجَارِ كَمَا كَانَتِ الْعَرَبُ تَفْعَلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَأَرَادَ عُمَرُ أَنْ يُعَلِّمَ النَّاسَ أَنَّ اسْتِلَامَهُ اتِّبَاعٌ لِفِعْلِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا لِأَنَّ الْحَجَرَ يَنْفَعُ وَيَضُرُّ بِذَاتِهِ كَمَا كَانَتِ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْتَقِدُهُ فِي الْأَوْثَانِ».
ترجمه: «الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام (دست مالیدن و بوسیدن) حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند، پس خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود پیروی‌کردن از فعل رسول الله صلی الله علیه وسلم است؛ نه اینکه آن سنگ با ذات خودش نفع و ضرر می‌رساند؛ چنانکه مردم جاهلیت دربارۀ بتها (اوثان) چنین اعتقادی داشتند».[21]
جلال الدین السیوطی (متوی 911 هـ)
السیوطی رحمه الله می‌گوید: «إِنَّكَ حَجَرٌ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ الطَّبَرِيُّ إِنَّمَا قَالَ عُمَرُ ذَلِكَ لِأَنَّ النَّاسَ كَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِعِبَادَةِ الْأَصْنَامِ فَخَشِيَ عُمَرُ أَنْ يَظُنَّ الْجُهَّالُ أَنَّ اسْتِلَامَ الْحَجَرِ مِنْ بَابِ تَعْظِيمِ الْأَحْجَارِ كَمَا كَانَتِ الْعَرَبُ تَفْعَلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَأَرَادَ أَنْ يُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّ اسْتِلَامَهُ الْحَجَرَ اتِّبَاعٌ لِفِعْلِ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم لَا أَنَّ الْحَجَرَ يَنْفَعُ وَيَضُرُّ بِذَاتِهِ كَمَا كَانَتِ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْتَقِدُهُ فِي الْأَوْثَانِ».
ترجمه: «تو سنگی هستی که ضرر و نفعی نمی‌رسانی مگر به اذن الله. الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام (دست مالیدن و بوسیدن) حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند، پس خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود پیروی‌کردن از فعل رسول الله صلی الله علیه وسلم است؛ نه اینکه آن سنگ با ذات خودش نفع و ضرر می‌رساند؛ چنانکه مردم جاهلیت دربارۀ بتها (اوثان) چنین اعتقادی داشتند».[22]
همچنین السیوطی رحمه الله می‌گوید: «وَأَنَّك لَا تضر وَلَا تَنْفَع قَالَ ذَلِك خوفًا على قريبي الْعَهْد بِالْإِسْلَامِ مِمَّن ألف عبَادَة الْأَحْجَار فَبين أَنه لَا يضر وَلَا ينفع بِذَاتِهِ وَإِن كَانَ امْتِثَال مَا شرع فِيهِ ينفع بالجزاء وَالثَّوَاب».
ترجمه: «عمر به این خاطر گفت: {تو ضرر و نفعی نمی‌رسانی} چون بر کسانی که تازه مسلمان شده بودند و قبلا بر عبادت سنگ‌ها الفت گرفته بودند می‌ترسید، و با آن سخنش توضیح داد که آن سنگ به ذات خودش نه ضرری می‌رساند و نه نفعی؛ اگرچه هم با جزاء و ثوابی که برای انجام‌دادن آنچه که دربارۀ آن سنگ مشروع گشته است، وجود دارد، نفع می‌برد».[23]
القسطلانی رحمه الله می‌گوید: «(فقال): ليدفع توهم قريب عهد بإسلام ما كان يعتقد في حجارة أصنام الجاهلية من الضر والنفع (إني أعلم أنك حجر لا تضر ولا تنفع) أي بذاتك وإن كان امتثال ما شرع فيه ينفع في الثواب لكن لا قدرة له عليه لأنه حجر كسائر الأحجار، وأشاع عمر هذا في الموسم ليشتهر في البلدان ويحفظه المتأخرون في الأقطار».
ترجمه: «عمر بن الخطاب برای اینکه توهم تازه مسلمانان را به نسبت اعتقاد به ضرر و نفع رساندنی که برای اصنام سنگی جاهلیت داشتند، از بین ببرد {گفت: من می‌دانم که تو سنگی هستی که ضرر و نفعی نمی‌رسانی} یعنی به ذات خودت، هرچند که بخاطر کسب ثوابی که برای انجام دادن آنچه که دربارۀ حجر الأسود مشروع شده است، نفع می‌برد، منتها آن سنگ قدرتی بر آن نفع رسانی ندارد، برای اینکه همانند دیگر سنگ‌ها، سنگی می‌باشد و عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا اینکه این کار در سرزمین‌های اسلامی ‌مشهور گردد و کسانی که بعد از او می‌آیند در گوشه‌های مختلف سرزمین اسلامی ‌بر آن محافظت نمایند».[24]
زکریا الأنصاری رحمه الله می‌گوید: «(لا تضر ولا تنفع) أي: بذاتك، بل بإذن الله في إكرامه وتعظيمه لك، وإقداره لك على النطق بأن تشهد لمن وافاك بموافاته».
ترجمه: «{نه ضرر می‌رسانی و نه نفع می‌رسانی}، یعنی: [ای حجر الأسود تو] با ذات خودت نمی‌توانی نفع و ضرر برسانی، بلکه بخاطر اکرامش و تعظیمش برای تو، و توانا ساختن تو در سخن گفتن و گواهی دادن برای کسی که به عهد و پیمانش با تو وفا کند، به اذن الله می‌توانی نفع و ضرر برسانی».[25]
المناوی رحم الله می‌گوید: «في البخاري أن عمر قبل الحجر وقال: إني أعلم أنك لا تضر ولا تنفع ولولا أني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم قبلك ما قبلتك فقيل: إنما قال ذلك لأنه لم يبلغه هذا الخبر ونحوه وقال الطبري: إنما قاله لأن الناس كانوا حديثي عهد بعبادة الأوثان فخاف أن يطن الجاهل أن استلامه تعظيم للأحجار كما كانوا يفعلونه في الجاهلية فأعلمهم بأن استلامه إنما هو اتباع وأنه لا يضر ولا ينفع بذاته بل بأمر الله».
ترجمه: «در صحیح بخاری آمده که عمر حجر الأسود را بوسید و گفت: من می‌دانم که تو سنگی هستی که نه ضرر می‌رسانی و نه نفع می‌رسانی، و اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی‌دیدم که تو را بوسید، تو را نمی‌بوسیدم. گفته شده که به این خاطر این را گفت چون این خبر و نحو آن به او نرسیده بود. الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند، پس خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود پیروی کردن از فعل رسول الله صلی الله علیه وسلم است و اینکه آن سنگ با ذات خودش نفع و ضرر نمی‌رساند؛ بلکه به امر الله نفع و ضرر می‌رساند».[26]
ابن علان رحمه الله می‌گوید: «(أنك حجر لا تضرّ ولا تنفع) أي: إلا بإذن الله... قال الطبري: إنما فعل ذلك لأن الناس كانوا حديثي عهد بعبادة الأصنام، فخشي عمر أن يظن الجهال أن استلام الحجر من باب تعظيم الأحجار كما كانت الجاهلية تعتقده في الأوثان».
ترجمه: «{تو سنگی هستی که نه ضرری می‌رسانی و نه نفعی} یعنی: مگر اینکه به اذن الله باشد... الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام (دست مالیدن و بوسیدن) حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد چنانکه مردم جاهلیت دربارۀ اوثان چنین اعتقادی داشتند».[27]
الحسین بن محمد المغربی رحمه الله می‌گوید: «وهذا القول من عمر - رضي الله عنه - إرشاد للناس وزجر عن الاعتقاد في الأحجار ونسبة النفع والضر إليها كما كانت الجاهلية في عبادة الأصنام وتعظيمها ورجاء منفعتها وخوف الضر بالتقصير في تعظيمها، فبين أن لحجر الأسود باعتباره في ذاته لا قدرة له على نفع ولا ضر وأنه حجر مخلوق كباقي المخلوقات التي لا تضر ولا تنفع وأنه لو لم يرد تعظيمها في الشرع لما عظمت بالنظر إليها في ذاتها، وأشاع عمر هذا في الموسم ليشتهر ذلك في البلدان ويحفظه عنه أهل الموسم المختلفو الأوطان، والله أعلم».
ترجمه: «این سخن عمر رضی الله عنه، ارشاد نمودن مردم و بازداشتن از اعتقاد دربارۀ سنگ‌ها و نسبت دادن نفع و ضرر به آنان است، چنانکه جاهلیت اینگونه بود که اصنام را عبادت و تعظیم می‌کردند و از آنها امید نفع بردن و خوف متضرر شدن بخاطر کوتاهی ورزیدن در تعظیم آنها را داشتند. از این رو روشن ساخت که حجر الأسود به اعتبار ذات خودش، هیچ قدرتی بر نفع و ضرر رساندن ندارد و سنگی مخلوق می‌باشد همانند دیگر مخلوقاتی که نفع و ضرری نمی‌رسانند و اگر تعظیم نمودن حجر الأسود در شرع نیامده بود پس بخاطر ذات خودش تعظیم نمی‌شد. عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا سرزمین‌ها مشهور گردد و اهل موسم که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند، و الله دانا تر است».[28]
الزرقانی المالکی رحمه الله می‌گوید: «وَفِي الصَّحِيحَيْنِ: " «أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لِأَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ لَا تَضُرُّ، وَلَا تَنْفَعُ "، (وَلَوْلَا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَبَّلَكَ مَا قَبَّلْتُكَ، ثُمَّ قَبَّلَهُ)} عُمَرُ، لِأَنَّ مُتَابَعَتَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَشْرُوعَةٌ، وَإِنْ لَمْ يَعْقِلْ مَعْنَاهَا، وَفِيهَا نَفْعٌ بِالْجَزَاءِ وَالثَّوَابِ، فَمَعْنَاهُ إِنَّهُ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَى ضُرٍّ، وَلَا نَفْعٍ كَبَاقِي الْمَخْلُوقَاتِ الَّتِي لَا تَضُرُّ، وَلَا تَنْفَعُ، فَأَشَاعَ عُمَرُ هَذَا فِي الْمَوْسِمِ، لِيَشْتَهِرَ فِي الْبُلْدَانِ، وَيَحْفَظَهُ أَهْلُ الْمَوْسِمِ الْمُخْتَلِفُو الْأَوْطَانِ، لِئَلَّا يَغْتَرَّ بَعْضُ قَرِيبِي الْعَهْدِ بِالْإِسْلَامِ الَّذِينَ أَلِفُوا عِبَادَةَ الْأَحْجَارِ وَتَعْظِيمَهَا، وَرَجَاءَ نَفْعِهَا، وَخَوْفِ الضَّرَرِ بِالتَّقْصِيرِ فِي تَعْظِيمِهَا، وَالْعَهْدُ بِذَلِكَ قَرِيبٌ، فَخَافَ عُمَرُ أَنَّ بَعْضَهُمْ يَرَاهُ يُقَبِّلُهُ فَيُفْتَنُ بِهِ وَيَشْتَبِهُ عَلَيْه».
ترجمه: «در صحیحین آمده است: {اما به خدا سوگند که من می‌دانم که تو سنگی هستی که نه ضرر می‌رسانی و نه نفع می‌رسانی، و اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی‌دیدم که تو را بوسید، تو را نمی‌بوسیدم، سپس عمر آن را بوسید}. برای اینکه پیروی کردن از پیامبر علیه السلام مشروع است اگرچه هم علت عقلی آن را نداند، و نفعی که در آن وجود دارد، جزا و ثواب بردن بخاطر تبعیت از فعل پیامبر است. پس معنایش این است که آن سنگ قدرتی بر ضرر رساندن و نفع رساندن ندارد، همانند دیگر مخلوقاتی که نفع و ضرری نمی‌رسانند، و عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در بین مردم سرزمین‌های مسلمانان مشهور گردد و اهل موسم که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند تا اینکه مبادا بعضی از تازه مسلمانان که بر عبادت و تعظیم سنگ‌ها و امید نفع رساندن از آنها و ترس از متضرر شدن بخاطر کوتاهی در تعظیم آنها الفت گرفته بودند، به این (فعل بوسیدن حجر الأسود) فریفته شوند و چون به زمان بت پرستی نزدیک بودند عمر ترسید که اگر بعضی از آنها او را ببینند که دارد حجر الأسود را می‌بوسد، پس دچار فتنه شوند و موضوع بر آنها مشتبه گردد».[29]
الصنعانی رحمه الله می‌گوید: «قَالَ الطَّبَرِيُّ: إنَّمَا قَالَ ذَلِكَ عُمَرُ؛ لِأَنَّ النَّاسَ كَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِعِبَادَةِ الْأَصْنَامِ فَخَشِيَ عُمَرُ أَنْ يَفْهَمُوا أَنَّ تَقْبِيلَ الْحَجَرِ مِنْ بَابِ تَعْظِيمِ بَعْضِ الْأَحْجَارِ كَمَا كَانَتْ الْعَرَبُ تَفْعَلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَأَرَادَ عُمَرُ أَنْ يُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّ اسْتِلَامَهُ اتِّبَاعٌ لِفِعْلِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لَا لِأَنَّ الْحَجَرَ يَنْفَعُ وَيَضُرُّ بِذَاتِهِ كَمَا كَانَتْ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْتَقِدُهُ فِي الْأَوْثَانِ».
ترجمه: «طبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان چنین بفهمند که بوسیدن حجر الأسود از باب تعظیم بعضی از سنگ‌ها باشد چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند، پس عمر خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود پیروی کردن از فعل رسول الله صلی الله علیه وسلم است نه اینکه آن سنگ با ذات خودش نفع و ضرر می‌رساند؛ چنانکه مردم جاهلیت دربارۀ اوثان چنین اعتقادی داشتند».[30]
السفراینی الحنبلی رحمه الله می‌گوید: «(وقال) سيدنا عمرُ بعدَ تقبيله: (إنّي لأعلمُ أَنَّك حجرٌ) يخاطب الحجر الأسود (لا تضرُّ ولا تنفعُ). إنما قال ذلك؛ ليبيِّنَ به أنه فعلَ ذلك اتباعًا، وليزيل بذلك الوهمَ الذي كان ترتّب في أذهان الناس من أيام الجاهلية، ويحقق عدم الانتفاع بالأحجار من حيث هي هي كما كانت الجاهلية تعتقد في الأصنام».
ترجمه: «و سیدنا عمر بعد از بوسیدنش {گفت من می‌دانم که تو سنگ هستی} خطابش با حجر الأسود بود {نه ضرر می‌رسانی و نه نفع می‌رسانی}. همانا به این خاطر این را گفت تا روشن سازد که او این کار (بوسیدن حجر الأسود) را از روی پیروی کردن از پیامبر انجام داده است و تا آن توهمی ‌که در ذهن مردمان زمان جاهلیت بوجود می‌آمد را از بین ببرد، و عدم نفع بردن از سنگ‌ها را از این جهت که سنگ هستند، محقق گردانده باشد، چنانکه مردمان جاهلیت دربارۀ اصنام اعتقاد به نفع بردن از آنان داشتند».[31]
الشوکانی رحمه الله در نیل الأوطار می‌گوید: «قَالَ الطَّبَرِيُّ: إنَّمَا قَالَ عُمَرُ ذَلِكَ؛ لِأَنَّ النَّاسَ كَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِعِبَادَةِ الْأَصْنَامِ فَخَشِيَ أَنْ يَظُنَّ الْجُهَّالُ أَنَّ اسْتِلَامَ الْحَجَرِ مِنْ بَابِ تَعْظِيمِ الْأَحْجَارِ كَمَا كَانَتْ الْعَرَبُ تَفْعَلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَأَرَادَ أَنْ يُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّ اسْتِلَامَهُ اتِّبَاعٌ لِفِعْلِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - لَا؛ لِأَنَّ الْحَجَرَ يَضُرُّ وَيَنْفَعُ بِذَاتِهِ كَمَا كَانَتْ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْبُدُ الْأَوْثَانَ».
ترجمه: «الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام (دست مالیدن و بوسیدن) حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند، پس خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود پیروی کردن از فعل رسول الله صلی الله علیه وسلم است؛ نه اینکه آن سنگ با ذات خودش نفع و ضرر می‌رساند؛ چنانکه مردم جاهلیت دربارۀ اوثان چنین اعتقادی داشتند».[32]
المبارکفوری رحمه الله می‌گوید: «قَوْلُهُ (يُقَبِّلُ الْحَجَرَ) أَيِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ (وَأَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ) زَادَ الْبُخَارِيُّ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ (وَلَوْلَا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُقَبِّلُكَ لَمْ أُقَبِّلْكَ) قَالَ الطَّبَرِيُّ إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ عُمَرُ لِأَنَّ النَّاسَ كَانُوا حَدِيثِي عَهْدٍ بِعِبَادَةِ الْأَصْنَامِ فَخَشِيَ عُمَرُ أَنْ يَظُنَّ الْجُهَّالُ أَنَّ اسْتِلَامَ الْحَجَرِ مِنْ بَابِ تَعْظِيمِ بَعْضِ الْأَحْجَارِ كَمَا كَانَتِ الْعَرَبُ تَفْعَلُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَأَرَادَ عُمَرُ أَنْ يُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّ اسْتِلَامَهُ اتِّبَاعٌ لِفِعْلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا لِأَنَّ الْحَجَرَ يَنْفَعُ وَيَضُرُّ بِذَاتِهِ كَمَا كَانَتِ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْتَقِدُهُ فِي الْأَوْثَانِ انْتَهَى».
ترجمه: «این سخن راوی: {عمر سنگ را می‌بوسید} یعنی حجر الأسود را. و می‌گفت: {می‌دانم که تو فقط یک سنگ هستی} و البخاری اضافه کرده که ضرر و نفعی نمی‌رسانی. {و اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی‌دیدیم که تو را می‌بوسید، تو را نمی‌بوسیدم} الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام (دست مالیدن و بوسیدن) حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند، پس خواست تا به مردم یاد بدهد که استلام حجر الأسود پیروی کردن از فعل رسول الله صلی الله علیه وسلم است، نه اینکه آن سنگ با ذات خودش نفع و ضرر می‌رساند؛ چنانکه مردم جاهلیت درباره اوثان چنین اعتقادی داشتند».[33]
احمد بن عبد الرحمن الساعاتی رحمه الله می‌گوید: «وإنما قال وإنك لا تضر ولا تنفع لئلا يغتر بعض قربى العهد بالإسلام الذين كانوا ألفوا عبادة الأحجار وتعظيمها رجاء نفعها وخوف الضرر بالتقصير في تعظيمها. وكان العهد قريبا بذلك، فخاف عمر رضي الله عنه أن يراه بعضهم يقبله ويعتني به، فيشتبه عليه، فبين أنه لا يضر ولا ينفع بذاته وإن كان امتثال ما شرع فيه ينفع بالجزاء والثواب فمعناه أنه لا قدرة له على نفع ولا ضرر وأنه حجر مخلوق كباقي المخلوقات التي لا تضر ولا تنفع، وأشاع عمر هذا في الموسم ليشهد له البلدان ويحفظ عنه أهل الموسم المختلفوا الأوطان والله أعلم».
ترجمه: «عمر به این خاطر گفت که: تو نمی‌توانی ضرر و نفعی برسانی، تا اینکه مبادا بعضی از تازه مسلمانان که بر عبادت و تعظیم سنگ‌ها و امید نفع رساندن از آنها و ترس از متضرر شدن بخاطر کوتاهی در تعظیم آنها الفت گرفته بودند، به این (فعل بوسیدن حجر الأسود) فریفته شوند و چون به زمان بت‌پرستی نزدیک بودند عمر ترسید که اگر بعضی از آنها او را ببینند که دارد حجر الأسود را می‌بوسد، پس دچار فتنه شوند و موضوع بر آنها مشتبه گردد. پس روشن ساخت که آن سنگ، با ذات خودش نمی تواند نفع و ضرری برساند؛ اگرچه هم بخاطر کسب ثوابی که برای انجام دادن آنچه که دربارۀ حجر الأسود مشروع شده است، نفع می‌برد. پس معنایش این است که حجر الأسود قدرتی بر نفع و ضرر رساندن ندارد و آن فقط یک سنگ مخلوق می‌باشد به همانند دیگر مخلوقاتی که نفع و ضرری نمی‌توانند برسانند. و عمر این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در سرزمین‌های اسلامی ‌مشاهده شود و اهل موسمی ‌که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند و الله داناتر است».[34]
حمزه محمد قاسم می‌گوید: «فقال: إني أعلم أنك حجر لا تضر ولا تنفع " وإنما أراد عمر بقوله هذا: أن تقبيله للحجر لم يكن عن اعتقاد أن له أي تأثير من نفع أو ضر، وإنما فعل ذلك تعظيماً لأوامر الله، واتباعاً لسنة نبيه - صلى الله عليه وسلم - " ولولا أني رأيت رسول الله قبلك ما قبلتك " أي إنما قبلتك اقتداءً بفعل النبي - صلى الله عليه وسلم -. قال الطبري: وإنما قال ذلك لأن الناس كانوا حديثي عهد بعبادة الأصنام، فخشى أن يظن الجهال أن استلام الحجر من باب تعظيم الأحجار كما كانت العرب تفعل».
ترجمه: «عمر گفت: {من می‌دانم که تو سنگی هستی که ضرر و نفع نمی‌رسانی} و همانا عمر منظورش از این سخن این بود که اینکه حجر الأسود را بوسید از روی این اعتقاد نبود که تاثیری در نفع و ضرر رساندن داشته باشد، بلکه این کار را بخاطر تعظیم اوامر خداوند و پیروی از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم انجام داد. {و اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی‌دیدم که تو را بوسید، تو را نمی‌بوسیدم} یعنی تنها به خاطر اقتدا به فعل پیامبر صلی الله علیه وسلم تو را بوسیدم. الطبری می‌گوید: عمر همانا به این خاطر این سخن را گفت، چون که مردم به زمان پرستش اصنام نزدیک بودند و عمر ترسید که جاهلان گمان کنند که استلام (دست مالیدن و بوسیدن) حجر الأسود از باب تعظیم سنگ‌ها باشد؛ چنانکه عرب‌ها در جاهلیت چنین می‌کردند».[35]
دکتر موسی شاهین لاشین می‌گوید: «فقبله، فقال: إني أعلم أنك حجر لا تضر ولا تنفع والظاهر أنه خاطب الحجر بهذا وهو جماد لا يخاطب ليسمع الحاضرين، فيشيع هذا في الموسم، فيشتهر في البلدان، ويحفظه من تأخر في الأقطار، ومراده بهذه العبارة أنه لا يضر ولا ينفع بذاته، فلا يمنع من أن المقبل والمستلم ينتفع بالثواب من حيث كونه ممتثلا لأوامر الشرع».
ترجمه: «پس آن را بوسید و گفت: من می‌دانم که تو سنگی هستی که نه ضرری می‌رسانی و نه نفعی. و آشکار است که او سنگی که از جمادات است و مورد خطاب قرار نمی‌گیرد را خطاب کرد تا حاضرین بشنوند و این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در سرزمین‌ها مشهور گردد و اهل موسم که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند. و منظورش از این عبارت این بوده که حجر الأسود با ذات خودش نمی‌تواند نفع و ضرر برساند، و مانع این نمی‌شود که کسی که آن را می‌بوسد و لمس می‌کند بخاطر ثوابی که دارد، از آن نفع ببرد از این جهت که او به اوامر شرع عمل کرده است».[36]
محمد الأمین بن عبد الله الأُرَمي العَلَوي الهَرَري الشافعي می‌گوید: «(لقد علمت) أنا (أنك حجر) لا تنفع ولا تضر (ولولا أني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقبلك ما قبلتك) ظاهره أنه خاطب الحجر بذلك ليسمع الحاضرين فينتبهوا على أنه حجر لا ينفع ولا يضر بذاته وأن امتثال ما شرع فيه ينفع بالجزاء والثواب فمعناه أنه لا قدرة لك على جلب نفع ولا على دفع ضر إنك حجر مخلوق كباقي المخلوقات التي لا تضر ولا تنفع، وأشاع عمر هذا في الموسم لينتشر في البلدان ويحفظه أهل الموسم المختلفوا الأوطان».
ترجمه: «{به تحقیق دانستم} من {که تو سنگی هستی} نه نفع می‌رسانی و نه ضرر {و اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم را نمی‌دیدم که تو را بوسید، تو را نمی‌بوسیدم} آشکار این است که او سنگ را با چنین سخنانی خطاب کرد تا حاضران بشنوند و متوجه بشوند که آن فقط یک سنگ است که با ذات خودش نفع و ضرری نمی‌رساند و اینکه با رسیدن به پاداش و ثوابی که برای انجام دادن آنچه که دربارۀ آن سنگ مشروع گشته است، نفع می‌برد. پس معنایش این است که تو نه قدرتی بر جلب نفع و نه بر دفع ضرر داری، تو سنگی مخلوق همانند دیگر مخلوقات هستی که نفع و ضرر نمی‌رسانند. و این کار را در موسم حج اشاعه داد تا در سرزمین‌ها مشهور گردد و اهل موسم که از وطن‌های مختلفی آمده‌اند بر آن محافظت نمایند».[37]
عبد القادر شیبة الحمد می‌گوید: «وقول عمر رضى اللَّه عنه فى حديث الباب: إنك حجر لا تضر ولا تنفع. أراد رضى اللَّه عنه دفع ما قد يخطر من الخواطر الشيطانية بأن هذا التقبيل عبادة للحجر كما كان يفعل أهل الجاهلية، فبيَّن الفرق رضى اللَّه عنه بين ما كان يفعله أهل الجاهلية من اعتقادهم فى أن هذه الأحجار التى يعبدونها تنفعهم وتضرهم، وبين ما يفعله المسلمون من اتباع رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم فى تقبيل الحجر الأسود وهم يعتقدون أنه لا يجلب نفعا ولا يدفع ضرا لذاته».
ترجمه: «و این سخن عمر رضی الله عنه که گفت: {تو سنگی هستی که نه ضرر می‌رسانی و نه نفع} منظورش از این سخن از بین بردن شبهاتی بود که ممکن بود به ذهن خطور کند اینکه این بوسیدن، عبادت حجر الأسود است؛ چنانکه مردم جاهلیت چنین می‌کردند. پس به این شکل عمر رضی الله عنه فرق بین آنچه که مردم جاهلیت انجام می‌دادند که معتقد بودند این سنگ‌هایی که عبادتش می‌کنند به آنان نفع و ضرر می‌رساند، و بین آنچه که مسلمانانی که پیرو رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند در بوسیدن حجر الأسود انجام می‌دهند و اینکه معتقد اند که حجر الأسود با ذات خودش هیچ نفع و ضرری را به دست نمی‌آورد».[38]
احمد بن عبد الفتاح زواوی می‌گوید: «وإنما قال: (وإنك لا تضر ولا تنفع) لئلا يغتر بعض قريبي العهد بالإسلام الذين كانوا ألفوا عبادة الأحجار وتعظيمها ورجاء نفعها وخوف الضرر بالتقصير في تعظيمها، فخاف عمر أن يراه بعضهم يقبّله ويعتني به فيشتبه عليه فبينّ أنه لا يضر ولا ينفع بذاته».
ترجمه: «و به این خاطر گفت که: {تو نمی‌توانی نفع و ضرری برسانی} تا اینکه مبادا بعضی از تازه مسلمانانی که بر عبادت سنگ‌ها و تعظیم آنان و امید نفع بردن از آنان و ترس از متضرر شدن از آنان بخاطر کوتاهی در تعظیمشان، الفت گرفته بودند، از فعل او در بوسیدن حجر الأسود بد برداشت کنند. پس عمر رضی الله عنه ترسید که بعضی از آنان او را در حین بوسیدن و اعتنا کردن به حجر الأسود ببیند، و امر بر آنان مشتبه گردد، به این خاطر بیان کرد که آن سنگ، به ذات خودش نفع و ضرری نمی‌تواند برساند».[39]

اکنون این سوال پیش می‌آید که: پس چه فرقی بین کعبه و حجر الأسود و آنچه از شعائر الله که در حکم کعبه و حجر الأسود قرار دارند، با صنم و وثن وجود دارد؟ در حالی که مسلمانان حجر الأسود را می‌بوسند و از آن تبرک می‌گیرند و مشرکان نیز اصنام و اوثان و ذات انواط هایشان را می‌بوسند و از آنها تبرک می‌گیرند؟ آیا به این معناست که حجر الأسود همانند وثنی برای الله عمل می‌کند؟ و آیا کعبه به عنوان وثن محسوب می‌شود؟
در جواب باید گفت که: تفاوت بین کعبه و حجر الأسود با صنم و وثن عبارت اند از:
اولا: شخص موحّد کعبه را نمی‌پرستند، امّا شخص مشرک صنم یا وثن را إله خود می‌داند و می‌پرستد.
دوما: شخص موحّد برای کعبه سجده نمی‌کند و نمی‌گوید کعبه را سجده می‌کنم، بلکه تنها به سوی کعبه و در جهت کعبه، برای الله سجده می‌کند. امّا شخص مشرک برای صنم یا وثن سجده می‌کند و معتقد است سجده برای صنم یا وثن در واقع سجده برای إلهی است که آن صنم یا وثن را به عنوان رمزی برایش قرار داده است.
سوما: شخص موحّد کعبه را صنم یا وثن الله نمی‌داند و معتقد نیست عبادت کعبه به معنای عبادت الله است، چراکه اگر چنین کند کعبه را وثنی برای الله قرار داده است. امّا شخص مشرک، صنم یا وثنش را عبادت می‌کند و معتقد است عبادت آن صنم یا آن وثن در واقع عبادت إلهش است.
چهارما: شخص مومن تبرک را بوسیلۀ کعبه یا حجر الأسود می‌داند نه از ذات کعبه و حجر الأسود، امّا شخص مشرک تبرک را از خود صنم یا وثن می‌داند. برای مثال مشرکان از خود ذات انواط تبرک می‌گرفتند نه اینکه معتقد باشند ذات انواط وسیله و سببی برای تبرک باشد. چون ذات انواط را وثنی برای اللات می‌دانستند و وثن و صنم را عیناً همان إله می‌دانستند و عبادت صنم یا وثن را عبادت خود إله می‌دانستند. لذا تبرک گرفتن از ذات انواط را تبرک گرفتن از خود اللات می‌دانستند. پس شخص مومن تبرک را فقط از الله می‌داند، و وسیلۀ کسب تبرک را حجر الأسود یا کعبه می‌داند. امّا شخص مشرک تبرک را از غیر الله می‌داند.
پنجما: شخص مومن کعبه و حجر الأسود و آنچه در حکم اینها باشد را به عنوان شعائر الله تعظیم می‌دارد و تعظیم و بزرگداشت آن‌ها، عبادت غیر الله محسوب نمی‌شود، امّا شخص مشرک هرگونه تعظیمی ‌که برای صنم و وثنش انجام بدهد، عبادت غیر الله محسوب می‌شود.
امام نووی رحمه الله می‌گوید: «فَمَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِهِ مِنْ حَيَوَانٍ أَوْ جَمَادٍ كَالصَّنَمِ عَلَى وَجْهِ التَّعْظِيمِ وَالْعِبَادَةِ لَمْ تَحِلَّ ذَبِيحَتُهُ وَكَانَ فِعْلُهُ كُفْرًا كَمَنْ يَسْجُدُ لِغَيْرِ اللَّهِ تَعَالَى سَجْدَةَ عِبَادَةٍ فَكَذَا لَوْ ذَبَحَ لَهُ أَوْ لِغَيْرِهِ عَلَى هَذَا الْوَجْهِ. (فَأَمَّا) إذَا ذَبَحَ لِغَيْرِهِ لَا عَلَى هَذَا الْوَجْهِ بِأَنْ ضَحَّى أَوْ ذَبَحَ لِلْكَعْبَةِ تَعْظِيمًا لَهَا لِكَوْنِهَا بَيْتَ الله تعالى أَوْ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِكَوْنِهِ رَسُولَ اللَّهِ فَهُوَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَمْنَعَ حِلَّ الذَّبِيحَةِ وَإِلَى هَذَا الْمَعْنَى يَرْجِعُ قَوْلُ الْقَائِلِ أَهْدَيْت لِلْحَرَمِ أَوْ الْكَعْبَةِ وَمِنْ هَذَا الْقَبِيلِ الذَّبْحُ عِنْدَ اسْتِقْبَالِ السُّلْطَانِ لِأَنَّهُ اسْتِبْشَارٌ بِقُدُومِهِ نَازِلٌ مَنْزِلَةَ ذَبْحِ الْعَقِيقَةِ لِوِلَادَةِ الْمَوْلُودِ وَمِثْلُ هَذَا لَا يُوجِبُ الْكُفْرَ وَكَذَا السُّجُودُ لِلْغَيْرِ تَذَلُّلًا وَخُضُوعًا لَا يُوجِبُ الْكُفْرَ وَإِنْ كَانَ مَمْنُوعًا».
ترجمه: «پس کسی که برای غیر اوتعالی، از حیوانات یا جمادات، مثلاً برای صنم، بر وجه تعظیم و عبادات، ذبح کند ذبیحه‌اش حلال نمی‌باشد و فعل او کفر است مانند کسی که برای غیر الله تعالی سجدۀ از نوع سجدۀ عبادت کند... و امّا اگر برای غیر اوتعالی ذبح کند نه بر این وجه، بلکه به این شکل که برای تعظیم کعبه برای کعبه قربانی کند یا ذبح کند به این خاطر که کعبه خانۀ خداوند متعال است یا برای پیامبر صلی الله علیه وسلم به این خاطر که رسول خدا است، ذبح کند، پس این جایز نیست که حلال بودن ذبیحه‌اش منع گردد. و به همین معنا بر می‌گردد سخن گوینده‌ای که می‌گوید برای حرم یا کعبه هدیه کردم. و ذبح کردن در هنگام استقبال از سلطان هم از این قبیل است، چون چنین کاری خوشحال شدن بخاطر قدوم اوست و به منزلۀ ذبح عقیقه برای به دنیا آمدن فرزند است. و امثال اینها موجب کفر نمی‌شود و همچنین سجده کردن برای دیگران، از روی تذلّل و خضوع موجب کفر نمی‌شود اگرچه هم ممنوع می‌باشد».

پایان


[1]- صحیح البخاری (1597)، و صحیح مسلم 250-(1270).
[2]- الأم، از الشافعي أبو عبد الله محمد بن إدريس بن العباس بن عثمان بن شافع (متوفى: 204 هـ)، ج 1 ص 288. ناشر: دار المعرفة – بيروت.
[3]- تفسیر الطبری (جامع البيان في تأويل القرآن) از أبو جعفر الطبري (متوفى: 310 هـ)، ج 18 ص 426-427. ناشر: مؤسسة الرسالة. چاپ اول.
[4]- شرح الرسالة، از أبو محمد عبد الوهاب بن علي بن نصر الثعلبي البغدادي المالكي (متوفى: 422 هـ)، ج 2 ص 120. ناشر: دار ابن حزم. چاپ اول.
[5]- المنتقى شرح الموطإ، از ابو ولید الباجی (متوفى: 474 هـ)، ج 2 ص 287. ناشر: مطبعة السعادة - بجوار محافظة مصر. چاپ اول.
[6]- إکمال المعلم از قاضی عیاض (متوفى: 544هـ)، ج 4 ص 345. الناشر: دار الوفاء للطباعة والنشر والتوزيع، مصر، چاپ اول.
[7]- تفسیر مفاتیح الغیب، از فخر الدين الرازي (متوفى: 606 هـ) ج 18 صص 457-458.
[8]- شرح النووی علی المسلم، از أبو زكريا محيي الدين يحيى بن شرف النووي (متوفى: 676هـ)، ج 9 صص 16-17. ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، چاپ دوم.
[9]- المجموع شرح المهذب، ج 8 ص 31. ناشر: دار الفکر.
[10]- إحکام الأحکام از ابن دقیق العید (متوفی 702 هـ)، ج 2 ص 70. ناشر: مطبعة السنة المحمدية.
[11]- العدة في شرح العمدة في أحاديث الأحكام، از علي بن إبراهيم علاء الدين ابن العطار (متوفى: 724 هـ)، ج 2 ص 1000، ناشر: دار البشائر الإسلامية للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت – لبنان. چاپ اول.
[12]- رياض الأفهام في شرح عمدة الأحكام، از تاج الدين الفاكهاني (متوفى: 734هـ)، ج 4 ص 17. ناشر: دار النوادر، سوريا. چاپ اول.
[13]- شرح الطيبي على مشكاة المصابيح المسمى بـ (الكاشف عن حقائق السنن) از شرف الدين الحسين بن عبد الله الطيبي (متوفی 743هـ)، ج 6 ص 1985. ناشر: مكتبة نزار مصطفى الباز (مكة المكرمة - الرياض). چاپ اول.
[14]- مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، از ابن قيم الجوزية (متوفى: 751هـ)، ج 2، ص، 270. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
[15]- الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري، از محمد بن يوسف بن علي بن سعيد، شمس الدين الكرماني (المتوفى: 786هـ)، ج 8 ص 116، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت-لبنان.
[16]- شرح العقيدة الطحاوية، از ابن ابی العز الحنفی (متوفی 792 هـ)، ص 77. ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت. چاپ چهارم.
[17]- الإعلام بفوائد عمدة الأحكام، از ابن الملقن الشافعي المصري (متوفى: 804هـ)، ج 6 ص 190. ناشر: دار العاصمة للنشر والتوزيع، المملكة العربية السعودية. چاپ اول.
[18]- اللامع الصبيح بشرح الجامع الصحيح، از شمس الدين البِرْماوي، أبو عبد الله محمد بن عبد الدائم بن موسى النعيمي العسقلاني المصري الشافعي (المتوفى: 831 هـ)، ج 6 ص 65. ناشر: دار النوادر، سوريا. چاپ اوب.
[19]- شرح سنن أبي داود از شهاب الدين أبو العباس أحمد بن حسين بن علي بن رسلان المقدسي الرملي الشافعي (متوفى: 844 هـ). ج 8، ص 493.
[20]- فتح الباري شرح صحيح البخاري، از ابن حجر العسقلاني (متوفی 852 هـ) ج 3 ص 462. ناشر: دار المعرفة - بيروت، 1379.
[21]- فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 3 صص 462-463.
[22]- حاشیة السیوطی علی سنن النسائی، از عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (متوی 911 هـ) ج 5 ص 227. ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب. چاپ دوم.
[23]- شرح السيوطی علی المسلم، ج 3 ص 350. ناشر: دار ابن عفان للنشر والتوزيع - المملكة العربية السعودية – الخبر. چاپ اول.
[24]- إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، از احمد بن محمد شهاب الدین القسطلانی (متوفی 923 هـ)، ج 3 ص 162، ناشر: المطبعة الكبرى الأميرية، مصر. چاپ هفتم.
[25]- منحة الباري بشرح صحيح البخاري المسمى «تحفة الباري»، از زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري، زين الدين أبو يحيى السنيكي المصري الشافعي (متوفى: 926 هـ)، ج 4 ص 90، ناشر: مكتبة الرشد للنشر والتوزيع، الرياض. چاپ اول.
[26]- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، از محمد عبد الرؤوف المناوی (متوفی 1031 هـ) ج 3 ص 409. ناشر: المكتبة التجارية الكبرى – مصر. چاپ اول.
[27]- دليل الفالحين لطرق رياض الصالحين از ابن علان الصدیقی الشافعی (متوفی 1057 هـ)، ج 2 ص 432. ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت - لبنان. چاپ چهارم.
[28]- البدرُ التمام شرح بلوغ المرام، از الحسين بن محمد بن سعيد اللاعيّ، المعروف بالمَغرِبي (متوفى: 1119 هـ)، ج 5 ص 321، ناشر: دار الهجر. چاپ اول.
[29]- شرح الزرقاني على موطأ الإمام مالك، از محمد بن عبد الباقي بن يوسف الزرقاني (متوفی 1122 هـ)، ج 2 ص 408. ناشر: دار الكتب العلمية.
[30]- سبل السلام، از محمد بن اسماعیل الصنعانی (متوفی 1182 هـ). ج 2 ص 206. ناشر: مكتبة مصطفى البابي الحلبي. چاپ چهارم.
[31]- كشف اللثام شرح عمدة الأحكام، از شمس الدين، أبو العون محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي (متوفى: 1188 هـ)، ج 4 ص 242، ناشر: وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامية - الكويت، دار النوادر – سوريا. چاپ اول.
[32]- نیل الأوطار، از محمد بن علي بن محمد بن عبد الله الشوكاني اليمني (متوفى: 1250هـ)، ج 5 ص 49. ناشر: دار الحديث، مصر. چاپ اول.
[33]- تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفورى (متوفى: 1353هـ)، ج 3 ص 507. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
[34]- الفتح الرباني لترتيب مسند الإمام أحمد بن حنبل الشيباني ومعه بلوغ الأماني من أسرار الفتح الرباني، از أحمد بن عبد الرحمن بن محمد البنا الساعاتي (متوفى: 1378 هـ)، ج 12 ص 38. ناشر: دار إحياء التراث العربي. چاپ دوم.
[35]- منار القاري شرح مختصر صحيح البخاري، از حمزة محمد قاسم (معاصر)، ج 3 صص 95-96. ناشر: مكتبة دار البيان، دمشق.
[36]- المنهل الحديث في شرح الحديث، از الأستاذ الدكتور موسى شاهين لاشين، ج 2 صص 192-193. ناشر: دار المدار الإسلامي. چاپ اول.
[37]- الكوكب الوهاج شرح صحيح مسلم، از محمد الأمين بن عبد الله الأُرَمي العَلَوي الهَرَري الشافعي (معاصر)، ج 14 ص 214. ناشر: دار المنهاج - دار طوق النجاة. چاپ اول.
[38]- فقه الإسلام «شرح بلوغ المرام من جمع أدلة الأحكام» از عبد القادر شيبة الحمد (معاصر)، ج 4 ص 129. ناشر: مطابع الرشيد بالمدينة المنورة. چاپ اول.
[39]- شمائل الرسول صلى الله عليه وآله وسلم، از أحمد بن عبد الفتاح زواوى (معاصر)، ج 2 ص 276. ناشر: دار القمة - الإسكندرية.
[40]- اقتباس از کتاب حقیقت توحید نزد مؤمنان و رد بر نجدیه در تطهیر شرک مشرکان، از مجاهد دین، صص 632-634.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...