۱۳۹۷/۱۱/۲۲

ترجمه فارسی کتاب «الروح» از ابن القیم الجوزیه (قسمت چهارم)

ترجمه فارسی کتاب «الروح» از ابن القیم الجوزیه

قسمت: چهارم


مترجم: مجاهد دین
سوال چهارم: آیا روح هم می‌میرد؟ یا
مُردن فقط برای بدن است؟
مردم در این باره اختلاف دارند، گروهی می‌گویند که روح هم می‌میرد و طعم مرگ را می‌چشد برای اینکه روح هم، نفس است و: ﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ [آل عمران: 185] «هر نفسی چشنده (طعم) مرگ است».
می‌گویند که دلایل بر این دلالت دارد که کسی جز الله یکتا، باقی نمی‌ماند، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧ [الرحمن: 26-27]
«هر چه بر روی آن (= زمین) است، فانی شود(26) و (تنها) روی پروردگار ذو الجلال و گرامی ‌توست که باقی می‌ماند».
می‌گویند: پس هنگامی ‌که ملائکه می‌میرند پس نفوس بشری اولی‌تر به مردن هستند و خداوند متعال دربارۀ اهل دوزح می‌فرماید که آنها می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ [غافر: 11]
«پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی».
پس مرگ اول همینی است که مشاهده می‌شود و برای بدن است، و دیگری برای روح است.
و گروه دیگر می‌گویند: ارواح نمی‌میرند برای اینکه آنها برای بقاء خلق شده‌اند و تنها بدن‌ها می‌میرند. و احادیثی که دربارۀ متنعّم‌شدن و عذاب‌شدن ارواح در فاصلۀ بین جدا شدنشان از بدنشان و تا اینکه خداوند آن ارواح را به اجسادشان بر می‌گرداند، این احادیث بر این دلالت دارند که اگر ارواح می‌مردند پس متنعّم‌شدن و عذاب‌شدن هم از آنان منقطع می‌شد، حال آنکه باری تعالی فرموده است: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩ [آل عمران: 169]
«و هرگز کسانی را که در راه الله کشته شده‌اند؛ مرده مپندار، بلکه زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».
و این آیه در حالی است که قطعاً ارواح از اجسادشان جدا شده و طعم مرگ را چشیده‌اند.
و صواب این است که گفته شود: مرگ نفس‌ها، در واقع همان جدا شدنشان از اجساد و خارج شدنشان از آنهاست، پس اگر منظورش از مُردن نفس‌ها، همین اندازه باشد، پس نفس‌ها به این اندازه طعم مرگ را می‌چشند، ولی اگر منظورش این باشد که عدم می‌شوند و نیست و نابود می‌شوند و به عدم محض تبدیل می‌شوند، پس ارواح به اعتبار چنین مردنی، نمی‌میرند، بلکه ارواح بعد از خلق شدنشان یا در نعیم یا در عذاب باقی می‌مانند، چنانکه توضیحش ان شاء الله بعدا خواهد آمد و چنانکه نص حدیث به آن صراحت دارد که ارواح در این حالت (نعیم یا عذاب) هستند تا اینکه خداوند آنها را به جسدشان برمی‌گرداند.
و احمد بن الحسین الکندی اختلاف در این باره را در این شعرش به نظم کشیده است:
تنَازع النَّاس حَتَّى لا اتفاق لَهُم ... إِلَّا على شجب وَالْخلف فِي الشجب
فَقيل تخلص نفس الْمَرْء سَالِمَة ... وَقيل تشرك جسم الْمَرْء فِي العطب
و اگر گفته شود: آیا در آن هنگامی که در صور دمیده می‌شود، ارواح به همان شکل که زنده بودند زنده باقی می‌مانند یا (با دمیدن در صور) می‌میرند سپس زنده می‌شوند؟

گفته شده که خداوند متعال فرموده است که: ﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ [الزمر: 68]
«و در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است جز آن‌ها که الله بخواهد (بی‌هوش شده و) بمیرند».
در این آیه خداوند سبحان بعضی از کسانی که در آسمان‌ها و در زمین هستند را از این صعق (بیهوش‌شدن) استثناء نموده است، و گفته شده که آنها شهداء هستند و این قول ابو هریره و ابن عباس و سعید بن جبیر است. و گفته شده که آنها جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت هستند و این قول مقاتل و غیر اوست. و گفته شده که آنها کسانی‌اند که در بهشت حضور دارند، مانند حور العین و غیرشان و کسانی‌اند که در دوزخ حضور دارند، مانند اهل عذاب و نگهبانانش، این را هم ابو اسحق بن شاقلا که از اصحاب ماست گفته است.
و امام احمد نص گذاشته بر اینکه حور العین و ﴿وِلۡدَٰنٞ {نوجوانان} به هنگام نفخ صور نمی‌میرند و خداوند سبحان خبر داده که اهل بهشت: ﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ [الدخان: 56]
«در آن (بهشت) مرگ را نمی‌چشند، مگر همان مرگ نخستین (که در دنیا چشیده‌اند)».
و این نصی است بر اینکه اهل بهشت بغیر از مرگ نخسین، نمی‌میرند و اگر بار دیگری بمیرند پس دو مرگ می‌شد.
و اما این سخن اهل دوزخ: ﴿رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ پس تفسیر آن، همان آیه‌ای است که در بقره آمده است، یعنی این فرمودۀ باریتعالی: ﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨ [البقرة: 28]
«چگونه به الله کافر می‌شوید؟ در حالی‌که شما مردگان بودید، و او شما را زنده کرد، سپس شما را می‌میراند، سپس شما را زنده می‌کند، آنگاه به سوی او باز گردانده می‌شوید».
پس در آن هنگام که نطفه‌هایی در پشت پدرانشان و در ارحام مادرانشان بودند، مرده بودند، سپس بعد از آن آنان را زنده کرد، سپس آنان را می‌میراند، سپس روز قیامت آنان را زنده می‌کند. و در این آیه، نیامده که ارواحشان در قبل از قیامت می‌میرند؛ وگرنه سه مرگ محسوب می‌شد.
و از بیهوش شدن ارواح به هنگام نفخ صور، مردنشان لازم نمی‌آید، و در حدیث صحیح آمده که: «فَإِنَّ النَّاسَ يَصْعَقُونَ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ، فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ بِجَانِبِ الْعَرْشِ، فَلَا أَدْرِي أَكَانَ، فِيمَنْ صَعِقَ فَأَفَاقَ قَبْلِي أَمْ كَانَ مِمَّنِ اسْتَثْنَى اللهُ»[1]؛ «همه مردم روز قیامت بیهوش می‌شوند و من نیز همراه آن‌ها بیهوش می‌شوم. و اولین کسی هستم که به هوش می‌آیم و موسی را می‌بینم که گوشۀ عرش را به دست گرفته است. ولی نمی‌دانم که او از کسانی است که بیهوش شده و قبل از من به هوش آمده است یا بخاطر بیهوشی در کوه طور (از بیهوشی در قیامت) معاف شده است».
این صعق (بیهوش شدن) در موقف قیامت است، یعنی آن هنگام که الله تعالی برای قضاوت و فیصله کردن می‌آید و زمین با نورش روشن می‌گردد و در این هنگام است که همۀ خلائق (بخاطر اشراق نور خداوند) بیهوش می‌شوند، الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي فِيهِ يُصۡعَقُونَ٤٥ [الطور: 45]
«پس (ای پیامبر) آن‌ها را وا گذار، تا آن روزشان (= روز قیامت) را که در آن بی هوش می‌شوند ملاقات کنند!».
و اگر این بیهوش‌شدن، مُردن محسوب شود، پس مُردن دیگری هم وجود داشته است! و به تحقیق جماعتی از فضلاء بر این مساله گوشزد کرده‌اند، ابو عبد الله القرطبی می‌گوید: {ظاهر این حدیث این است که این بیهوش‌شدن، غش کردنی است که در روز قیامت رخ می‌دهد و آن بیهوش شدن مرگی نیست که در هنگام نفخ صور رخ می‌دهد. می‌گوید: و شیخمان احمد بن عمرو می‌گوید: ظاهر حدیث پیامبر بر این دلالت دارد که این صعق (بیهوش شدن)، بعد از نفخ دومِ برانگیخته‌شدن، رخ داده باشد، و نصّ قرآن هم، چنین اقتضا می‌کند که آن استثناء، بعد از نفخۀ صعق باشد و از این رو بعضی از علما می‌گویند که احتمال دارد موسی از پیامبرانی باشد که نمرده است! و چنین چیزی باطل است. و قاضی عیاض می‌گوید: احتمال دارد که منظور از این صعق (بیهوش شدن)، همان فزع و وحشت بعد از زنده شدن باشد، یعنی آن هنگام که آسمان‌ها و زمین شکافته می‌شوند، و ابو العباس القرطبی بر قاضی عیاض رد زده و گفته است: این سخن قاضی عیاض را این حدیث صحیح رد می‌کند که پیامبر آن هنگامی که دارد از قبرش خارج می‌شود است که موسی را می‌بیند که گوشۀ عرش را گرفته است، ابوالعباس القرطبی می‌گوید: و این اتفاق هنگام نفخۀ فزع (وحشت) رخ می‌دهد. ابوعبد الله القرطبی می‌گوید: و شیخمان احمد بن عمرو می‌گوید: آنچه که این اشکال را ان شاء الله برطرف می‌کند این است که مرگ، نابود شدن محض نیست، بلکه همانا منتقل شدن از حالتی به حالت دیگر است و آنچه که بر این دلالت دارد، شهیدان بعد از کشته شدن و مردنشان هستند که آنها نزد پروردگارشان زنده هستند و رزق می‌خورند و خوشحال‌اند و بشارت می‌دهند و اینها جزو صفات زندگان در دنیا می‌باشد و اگر شهیدان اینگونه باشند پس پیامبران به چنین چیزی مستحق‌تر و اولی‌تر هستند، همراه با اینکه از پیامبر صلی الله علیه وسلم به صحت رسیده که زمین اجساد پیامبران را نمی‌خورد و اینکه پیامبر در شب اسراء در بیت المقدس و در آسمان با پیامبران و مخصوصا با موسی جمع شده است، و پیامبر خبر داده که: هیچ مسلمانی نیست که بر او سلام کند مگر اینکه خداوند روحش را به او برمی‌گرداند تا سلامش را جواب بدهد، و دیگر از احادیث که از مجموع آن‌ها بطور قطع این موضوع حاصل می‌گردد که مردن برای پیامبران تنها این است که آنها از نزد ما غایب می‌شوند به طوری که اگرچه آنها موجود هستند اما آنها را درک نمی‌کنیم و همانند ملائکه هستند که زنده و موجود هستند اما آنها را نمی‌بینیم، پس اگر این موضوع ثابت شد که انبیا زنده هستند، پس در آن هنگامی‌که «نفخۀ صعق» دمیده می‌شود همۀ آنچه که در آسمان‌ها و زمین هستند بیهوش می‌شوند مگر کسی که خدا خواسته باشد. پس مردمان بغیر از پیامبران با این دمیدن در صور می‌میرند و پیامبران نیز با این دمیدن در صور، غش می‌کنند، و هنگامی‌که برای برانگیخته شدن در صور دمیده می‌شود، پس آنهایی که مرده‌اند زنده می‌شوند و آنهایی که غش کرده‌اند به هوش می‌آیند و برای همین پیامبر در حدیثی که بر صحتش متفق هستند می‌فرماید: «فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ»؛ «اولین کسی هستم که به هوش می‌آیم». پس پیامبر ما زود تر از همۀ مردم و اولین کسی است که از قبرش بیرون می‌آید، بغیر از موسی که پیامبر دربارۀ او دچار تردید شده که آیا قبل از او از غش و بیهوشی‌اش برانگیخته شده است یا بخاطر اینکه قبلاً در روز طور بیهوش شده بود بر همان حالت هوشیاری که در قبل از «نفخۀ صعق» داشته است باقی مانده است؟ و این فضیلت و برتری بسیار بزرگی برای موسی است، و از برتریت در یک چیز چنین لازم نمی‌آید که بطور مطلق از پیامبرمان افضل‌تر باشد، برای اینکه یک چیز جزئی، موجب امری کلی نمی‌شود}.[2] انتهی
ابو عبد الله القرطبی می‌گوید: {اگر این حدیث بر بیهوش‌شدن خلق در روز قیامت حمل شود، پس اشکالی ندارد، و اگر این حدیث بر بیهوش‌شدن برای مُردن، در هنگامی که در صور دمیده می‌شود، حمل شود، پس منظور از ذکر شدن قیامت در این حدیث، ابتدای قیامت است، پس معنایش این می‌شود که هنگامی‌که برای برانگیخته‌شدن در صور دمیده می‌شود من اولین کسی هستنم که سرش را بلند می‌کند، و در این حین موسی را می‌بینم که گوشه‌ای از گوشه‌های عرش را گرفته است و نمی‌دانم که آیا قبل از من به‌هوش آمده است یا بخاطر بیهوشی که در کوه طور داشته است از بیهوش شدن در اینجا معاف شده است}.
می‌گویم: (یعنی ابن القیم می‌گوید) حمل کردن حدیث بر چنین چیزی درست نمی‌باشد برای اینکه پیامبر تردید کرده که آیا موسی قبل از او به‌هوش آمده است یا بیهوش نشده و بخاطر بیهوشی طور، از بیهوش شدن معاف شده است، پس معنایش این است که: من نمی‌دانم که آیا بیهوش شده یا بیهوش نشده است. و در حدیث هم گفته است که: «فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ»؛ «اولین کسی هستم که به هوش می‌آیم» و این سخنش بر این دلالت دارد که پیامبر صلی الله علیه وسلم با کسانی که بیهوش می‌شوند بیهوش می‌شود و ترددش دربارۀ موسی این است که آیا موسی بیهوش شده و قبل از او به‌هوش آمده است یا اصلاً بیهوش نشده است. و اگر منظور از آن، بیهوشی اولیه بود، یعنی بیهوشی مرگ، پس در این صورت پیامبر به مردن خودش جزم می‌کند ولی دربارۀ مردن موسی شک می‌کند که آیا موسی هم مرده است یا نمرده است! و چنین چیزی از وجوه زیادی باطل است. پس متوجه می‌شویم که آن بیهوشی که در حدیث آمده است، مربوط به بیهوشی فزع و وحشت قیامت است نه بیهوشی مرگ [که در نفخۀ صور اول رخ می‌دهد]، و در نتیجه این آیه بر این دلالت ندارد که ارواح همۀشان در هنگام نفخۀ اول، می‌میرند. بله، حدیث بر این دلالت دارد که مرگ همۀ خلائق در هنگام نفخۀ اول است و همۀ کسانی که قبلاً مرگ را نچشیده بودند در آن هنگام بوسیلۀ آن نفخ صور، مرگ را می‌چشند، ولی کسی که قبلاً یک بار مرگ را چشیده باشد و یا خداوند مُردن را بر او ننوشته باشد، پس این آیه بر این دلالت ندارد که او برای بار دوم می‌میرد. و الله داناتر است.
و اگر گفته شود که با این فرموده‌اش که در حدیث آمده است چه می‌کنید که می‌فرماید: «إِن النَّاس يصعقون يَوْم الْقِيَامَة فَأَكُون أول من تَنْشَق عَلَيْهِ الأَرْض فأجد مُوسَى باطشا بقائمة الْعَرْش»؛ «مردم روز قیامت بیهوش می‌شوند و من اولین کسی هستم که زمین بر او شکافته می‌شود و از زمین بیرون می‌آید و می‌بینم که موسی گوشۀ عرض را گرفته است». گفته شده که: بدون شک این لفظ همینگونه آمده است و مشکل از لفظ این حدیث نشأت گرفته است منتها راوی این حدیث، دو حدیث را در هم داخل کرده است و لفظ دو حدیث را با هم ترکیب کرده و این لفظ از حدیث را درست کرده است. و آن دو حدیث اینها هستند:
یکی: «ان النَّاس يصعقون يَوْم الْقِيَامَة فَأَكُون أول من يفِيق»؛ «مردم روز قیامت بیهوش می‌شوند و من اولین کسی هستم که به هوش می‌آید».
و دومی ‌چنین است: «أَنا أول من تَنْشَق عَنهُ الأَرْض يَوْم الْقِيَامَة»؛ «من اولین کسی هستم که روز قیامت زمین برایش شکافته می‌شود». و در الترمذی و غیر او از حدیث ابو سعید الخدری آمده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَنا سيد ولد آدم يَوْم الْقِيَامَة وَلَا فَخر وبيدى لِوَاء الْحَمد وَلَا فَخر وَمَا من نَبِي يَوْمئِذٍ آدم فَمن سواهُ إِلَّا تَحت لِوَائِي وَأَنا أول من تَنْشَق عَنهُ الأَرْض وَلَا فَخر»؛ «من در روز قیامت سرور فرزندان آدم هستم و بر وجه فخرفروشی نمی‌گویم. لوای حمد بدست من است و این را بر وجه فخر نمی‌گویم. و همۀ پیامبران تحت لواء من هستند و من اولین کسی هستم که زمین برایش شکافته می‌شود و من این را از فخر نمی‌گویم». الترمذی می‌گوید: این حدیث حسن صحیح است.
پس راوی، این حدیث را وارد حدیث دیگری کرده است.
و شیخمان حافظ ابو الحجاج، می‌گفت: پس اگر گفته شود که با این فرمودۀ پیامبر چه می‌کنید که می‌فرماید: «فَلَا أدرى أَفَاق قبلى أم كَانَ مِمَّن اسْتثْنى الله عز وَجل»؛ «پس نمی‌دانم که قبل از من به هوش آمده است یا از کسانی است که خداوند عزوجل او را مستثنی کرده است»؟ و کسانی که خداوند آنان را مستثنی کرده است همانا از بیهوشی نفخۀ اول که در دنیا رخ می‌دهد مستثنی شده‌اند نه از بیهوشی روز قیامت چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ [الزمر: 68]
«و در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است جز آن‌ها که الله بخواهد (بی‌هوش شده و) بمیرند».
و از آن بیهوشی که در روز قیامت (به علت تجلی خداوند جهت شروع حساب کتاب) رخ می‌دهد استثنائی برای خلائق قرار نداده است. در جواب گفته شده که والله اعلم حدیث فوق غیر محفوظ می‌باشد و راوی‌اش دچار وهم شده است و روایت محفوظ این روایت صحیحه است که به تواطؤ رسیده است اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم این را فرموده است: «فَلَا أدرى أَفَاق قبلى أم جوزى بصعقة الطّور»؛ «نمی‌دانم که قبل از من به هوش آمده است یا بخاطر بیهوشی طور معاف شده است» و بعضی از راویان گمان کرده‌اند که این بیهوشی، همان بیهوشی نفخۀ صور است و اینکه موسی جزو کسانی است که از آن بیهوشی مستنثی گردیده است! و چنین چیزی با سیاق حدیث تناسب و همخوانی ندارد، برای اینکه منظور از به‌هوش آمدن در آن هنگام، به‌هوش آمدن برای جستجو کردن است، پس چگونه پیامبر صلی الله علیه وسلم برای چنین به هوش آمدنی می‌گوید: «لَا أدرى أبْعث قبلى أم جوزى بصعقة الطّور»؛ «نمی‌دانم قبل از من برانگیخته شده (و از قبرش بیرون آمده) است یا بخاطر بیهوشی طور (از برانگیخته شدن و بیرون آمدن از قبرش) معاف شده است؟!» پس به آن دقت کن، و این بر خلاف آن بیهوشی است که در آن خلائق در روز قیامت بیهوش می‌شوند یعنی آن هنگام که الله سبحان برای قضاوت و فیصله بین بندگانش می‌آید و برایشان تجلی و آشکار می‌شود و آنها همۀشان بیهوش می‌شوند، و اما موسی، پس اگر به همراه آنان بیهوش نشود پس او قبلا بخاطر اینکه پروردگارش بر کوه طور تجلی یافته بود و کوه فروپاشیده شد پس او در آن هنگام بیهوش شدنش را گذرانده است، پس بیهوش شدن موسی در هنگام تجلی خداوند در کوه طور را در عوض بیهوش شدن خلائق که در قیامت پروردگارشان بر آنان تجلی می‌یابد قرار داده است. پس در این معنای عظیم تأمل کن و اگر در این جواب جز کشف شدن این حدیث و شأن این حدیث چیز دیگری وجود نداشته باشد پس حق است که آن را با دندان محکم گرفت ولله الحمد والمنة وبه التوفیق.


[1]- صحیح بخاری (3398) (6917)، صحیح مسلم (2373).
[2]- التذکره: 108.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...