ترجمه فارسی کتاب «الروح» از ابن القیم الجوزیه
قسمت: پنجم
مترجم: مجاهد دین
سوال پنجم: بعد از اینکه ارواح از بدن جدا شدند و تجرد یافتند (از تعلقات جسمانی وارسته شدند)، با چه چیزی از همدیگر تمایز پیدا میکنند تا بتوانند همدیگر را بشناسند و ملاقات کنند؟ و بعد از اینکه این روح تجرد یافت آیا به همان شکل و صورتی که بدنش (در دنیا در آن شکل و صورت) بود در میآید؟ و اينكه حالتش چگونه خواهد بود؟
سوال پنجم: بعد از اینکه ارواح از بدن جدا شدند و تجرد یافتند (از تعلقات جسمانی وارسته شدند)، با چه چیزی از همدیگر تمایز پیدا میکنند تا بتوانند همدیگر را بشناسند و ملاقات کنند؟ و بعد از اینکه این روح تجرد یافت آیا به همان شکل و صورتی که بدنش (در دنیا در آن شکل و صورت) بود در میآید؟ و اينكه حالتش چگونه خواهد بود؟
دربارۀ این مسأله
صحبت زیاد کردهاند و مردمانی که در این باره نوشتهاند حال چه طولانی و چه مختصر،
به چیزی دست نیافتهاند؛ مخصوصاً طبق اصول کسانی که میگویند: {روح مجرد از ماده و
تعلقاتش است و نه داخل عالم است و نه خارج از آن و نه شکلی دارد و نه اندازهای و
نه مشخصهای}. پس بر طبق اصول این افراد، آنها جوابی برای این سوال ندارند. و
همچنین جوابی برایش ندارد کسی که میگوید: {روح، عرضی[1]
از اعراض بدن بوده و تمایز پیدا کردنش از دیگر ارواح، مشروط به اتصالش به بدن میباشد،
و بعد از مردن تمایز داده نمیشود} و بلکه بر طبق اصول این افراد، روح وجودی ندارد،
و بلکه عدم شده و با از بین رفتن بدن از بین میرود؛ به همان شکل که دیگر از صفات
شخص زنده با مردن از بین میروند. و جز بر طبق اصول اهل سنّت که ادلّۀ قرآن و سنّت
و آثار و اعتبار و عقل و قول بر آن قرار دارد، نمیتوان به این مسأله پاسخ داد و
پاسخ آن این است که روح، ذاتی قائم به نفس خودش است، صعود و نزول میکند، متصل و
منفصل میشود و خارج میشود و میرود و میآید و حرکت میکند و ساکن میشود، و
دربارۀ این موضوع، بیش از صد دلیل وجود دارد که آنها را در این کتابمان که دربارۀ
«شناخت روح و نفس است» ذکر کردهایم و باطل بودن قول کسی که مخالف با این باشد را
از وجوه بسیاری بیان کردهایم و کسی که غیر از این را بگوید، به راستی که نفس خودش
را نشناخته است.
و بیگمان، الله
سبحانه وتعالی، روح را به اوصافی مثل: دخول، خروج، قبض، وفات، رجوع، صعود به
آسمان، باز شدن درها برایش و بستهشدن درها بر او، وصف کرده است، خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ
فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ
أَنفُسَكُمُۖ﴾ [الأنعام: 93]
«و
(شگفتزده میشوی) اگر ببینی هنگامیکه (این) ستمکاران در سکرات مرگ فرو رفتهاند،
و فرشتگان (قبض روح) دستها را گشوده (و به آنان میگویند:) جانهایتان را بیرون
آورید!».
و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧
ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ٢٨ فَٱدۡخُلِي فِي عِبَٰدِي٢٩ وَٱدۡخُلِي
جَنَّتِي٣٠﴾ [الفجر: 27-30]
«ای روح
آرام یافته(27) به سوی پروردگارت باز گرد، در حالیکه تو از او خوشنودی و
او از تو خشنود است(28) پس در زمرۀ بندگان (خاص) من در آی(29) و به بهشت من وارد
شو(30)».
و این را به
هنگام جدا شدنش از جسد به او میگویند.
و باری تعالی میفرماید:
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا٧
فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨﴾ [الشمس: 7-8]
«و
سوگند به جان (انسان) و آنکه آن را (آفرید و) نیکو گردانید(7) سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را (به او) الهام کرد(8)».
خداوند در این
آیه خبر داده که روح را تسویه (= راست و نیکو و معتدل) گردانیده است و به همان شکل
خبر داده که بدن را هم تسویه گردانیده است؛ چنانکه میفرماید: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّىٰكَ
فَعَدَلَكَ٧﴾ [الانفطار: 7]
«آن که
تو را آفرید، آنگاه شکل و اعضایت را تمام کرد سپس معتدل گرداند(7)».
پس خداوند خبر
داده که او، نفس انسان را تسویه گردانید به همان شکل که بدنش را تسویه گردانید،
بلکه اصلاً بدنش را به همانند قالبی برای نفسش تسویه گردانید. پس تسویۀ بدن تابع
تسویۀ نفس است و بدن همانند قالبی، برای روح وضع شده است.
و از اینجاست که
دانسته میشود: روح از بدنش صورتی را اخذ میکند که با آن صورت از دیگر ارواح
تمایز پیدا کند، پس روح از بدن تأثیر و سرایت میگیرد به همان شکلی که بدن از روح
تأثیر و سرایت میگیرد. پس بدن، پاکی و خباثتش را از پاکی و خباثت نفس کسب میکند
و نفس نیز پاکی و خباثتش را از پاکی و خباثت بدن کسب میکند و روح و بدن بیش از هر
دو چیز دیگری، با یکدیگر ارتباط و تناسب و تفاعل و تاثیر دارند و برای همین هنگام
جدا شدن روح از بدن، به روح گفته میشود: «اخْرُجِي أَيَّتُهَا النَّفْسُ
الطَّيِّبَةُ كَانَتْ فِي الْجَسَدِ الطَّيِّبِ»؛ «ای نفس پاکیزه که در جسد پاکیزه
هستی بیرون بیا». «اخْرُجِي أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْخَبِيثَةُ كَانَتْ فِي
الْجَسَدِ الْخَبِيثِ»؛ «ای نفس ناپاک که در جسدی ناپاک هستی بیرون بیا».
و خداوند متعال
میفرماید: ﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي
مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ
إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ﴾ [الزمر: 42]
«الله
جانها را به هنگام مرگشان قبض میکند، و (نیز جان) آنها را که درخواب خود نمردهاند،
(قبض میکند) آنگاه (جان) کسانیکه فرمان مرگشان را صادر کرده نگه میداد، و
(جان) دیگری را تا مدتی معین باز پس میفرستد».
پس خداوند روح را
به توفّی و امساک (نگه داشتن) و ارسال (باز پس فرستادن) وصف کرده است، به همان شکل
که به دخول و خروج و رجوع و تسویه وصف کرده است و بیگمان پیامبر صلی الله علیه
وسلم خبر داده که چشمان میّت، نفسش را هنگامی که قبض میشود دنبال میکند.[2]
و خبر داده که ملک الموت روح را قبض میکند و ملائکه آن روح را از دست ملک الموت میگیرند و
بویش همانند خوشبوترین بوی مشکی که بر روی زمین باشد است، یا همانند بدبوترین
لاشهای که بر روزی زمین باشد است.
در حالی که
«اعراض»، نه بویی دارند و نه امساک (نگه داشته) میشوند و نه از دستی گرفته و به
دست دیگری داده میشوند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر داده که روح به سوی
آسمان «صعود» میکند و هر فرشتهای که بین آسمان و زمین است بر او نماز میخواند و
اینکه دروازههای آسمان برایش «باز» میشود و از آسمانی به سوی آسمان دیگری صعود
میکند تا اینکه به آسمانی که در آن الله عزوجل هست میرسد و در برابر الله
«متوقف» میشود و دستور میدهد که اسم او را در دیوان اهل علییّن یا دیوان اهل
سجّین بنویسند، سپس به زمین «برگردانده» میشود و اینکه روح کافر از آنجا به زمین
«انداخته» میشود و اینکه روح برای [پاسخ دادن به] سوال [منکر و نکیر] با بدنش
وارد قبر میشود. و به تحقیق پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر داده که نسمة مومن که
همان روحش است، پرندهای است که به درختان بهشت آویزان میشود تا اینکه خداوند آن
را به جسدش برمیگرداند.[3]
و خبر داده که: ارواح شهدا در شکم مرغانی سبز رنگ است که (در قالب آن مرغان) در
نهرهای جنت سیر و تفریح میکنند و از ثمرههای آن میخورند. و خبر داده که روح در
برزخ و تا روز قیامت، متنعّم و یا متعذّب میشود.[4]
و خداوند سبحان
از ارواح قوم فرعون خبر داده که ارواحشان قبل از روز قیامت هر صبح و شام بر آتش
عرضه میشوند و خداوند سبحان دربارۀ شهداء خبر داده که آنها نزد پروردگارشان زنده
هستند و رزق میخورند و این حیات مربوط به ارواحشان است و روزیشان هم برای
ارواحشان بردوام است، وگرنه بدنهایشان از بین رفته است، و رسول الله صلی الله
علیه وسلم این حیات را اینگونه تفسیر کرده که: «أَرْوَاحُهُمْ فِي جَوْفِ طَيْرٍ
خُضْرٍ لَهَا قَنَادِيلُ مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ تَسْرَحُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ
شَاءَتْ ثُمَّ تَأْوِى إِلَى تِلْكَ الْقَنَادِيلِ فَاطَّلَعَ إِلَيْهِمْ
رَبُّهُمُ اطِّلاَعَةً فَقَالَ هَلْ تَشْتَهُونَ شَيْئًا قَالُوا أَىَّ شَىْءٍ
نَشْتَهِى وَنَحْنُ نَسْرَحُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ شِئْنَا فَفَعَلَ ذَلِكَ
بِهِمْ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَلَمَّا رَأَوْا أَنَّهُمْ لَنْ يُتْرَكُوا مِنْ أَنْ
يُسْأَلُوا قَالُوا يَا رَبِّ نُرِيدُ أَنْ تَرُدَّ أَرْوَاحَنَا فِي أَجْسَادِنَا
حَتَّى نُقْتَلَ فِي سَبِيلِكَ مَرَّةً أُخْرَى».
ترجمه: «روح شهدا
در پرندگان سبز رنگی وارد میشود. آن پرندگان، لانههایی به شکل چراغ دارند که به
عرش آویزاناند و هر کجای بهشت که بخواهند به چرا میپردازند. سپس به همین لانههایشان
برمیگردند. الله متعال نگاهی به آنان میاندازد و میفرماید: آیا آرزویی دارید؟
آنان میگویند: چه آرزویی داریم در حالی که هر کجای بهشت بخواهیم به تفریح و چرا میپردازیم.
الله متعال سه بار سؤالش را تکرار مینماید. هنگامیکه شهدا میبینند که سؤال
ادامه دارد و رها نمیشوند، میگویند: پروردگارا! میخواهیم ارواحمان به جسدهایمان
برگردند و یک بار دیگر در راه تو کشته شویم».[5]
و از پیامبر صلی
الله علیه وسلم به صحت رسیده که: «إِنَّ أَرْوَاحَ الشُّهَدَاءِ فِي طَيْرٍ خُضْرٍ
تَعْلُقُ مِنْ ثَمَرِ الجَنَّةِ».
ترجمه: «ارواح
شهدا در پرندگان سبزرنگی وارد میشوند و از میوههای بهشت میخورند».
و ابن عباس رضی
الله عنهما میگوید رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:
«لَمَّا أُصِيبَ إِخْوَانُكُمْ بِأُحُدٍ، جَعَلَ اللهُ
عَزَّ وَجَلَّ أَرْوَاحَهُمْ فِي أَجْوَافِ طَيْرٍ خُضْرٍ تَرِدُ أَنْهَارَ
الْجَنَّةِ، تَأْكُلُ مِنْ ثِمَارِهَا، وَتَأْوِي إِلَى قَنَادِيلَ مِنْ ذَهَبٍ
فِي ظِلِّ الْعَرْشِ، فَلَمَّا وَجَدُوا طِيبَ مَشْرَبِهِمْ وَمَأْكَلِهِمْ،
وَحُسْنَ مَقِيلِهِمْ قَالُوا: يَا لَيْتَ إِخْوَانَنَا يَعْلَمُونَ بِمَا صَنَعَ
اللهُ لَنَا، لِئَلا يَزْهَدُوا فِي الْجِهَادِ، وَلا يَنْكُلُوا عَنِ الْحَرْبِ،
فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: أَنَا أُبَلِّغُهُمْ عَنْكُمْ " فَأَنْزَلَ
اللهُ عَزَّ وَجَلَّ هَؤُلاءِ الْآيَاتِ عَلَى رَسُولِهِ: {وَلَا تَحْسَبَنَّ
الَّذِينَ قُتِلُوا} [آل عمران: 169]».
ترجمه: «وقتی
برادران شما در روز أُحد به شهادت رسیدند، خداوند متعال ارواحشان را در شکم مرغانی
سبز رنگ گذاشت که (در قالب آن مرغان) در نهرها و باغهای جنت سیر و تفریح میکنند
و از ثمرههای آن میخورند و برای استراحت در قندیلهایی از طلا که زیر عرش و سایۀ
آن آویزاناند، میروند. و هنگامیکه لذّت نوشیدنیها و خوردنیها و حسن گفتگوهایشان
را دیدند، گفتند: ای کاش برادران ما میدانستند که خداوند با ما چه کرده است تا
مبادا از جهاد کنارهگیری کنند و رفتن به جنگ را انکار کنند. خداوند متعال فرمود:
من از طرف شما پیامتان را به آنان میرسانم. پس خداوند عزوجل این آیات را بر
رسولش نازل کرد: {و مپندار کسانی که کشته شدند...}».[6]
احمد روایتش کرده است و این حدیث تصریح دارد به اینکه روح، «میخورد» و «مینوشد»
و «حرکت» میکند و «منتقل» میشود و «سخن» میگوید، و ان شاء الله تعالی تقریر
بیشتر این موضوع به زودی خواهد آمد.
و اگر شأن ارواح
اینگونه باشد، پس تمایز و تفاوتشان از همدیگر، بعد از جدا شدنشان از بدن، باید
آشکارتر از تمایز بدنها باشد، و احتمال اینکه ارواح با همدیگر اشتباه گرفته شوند
بعیدتر است از اینکه بدنها با هم اشتباه گرفته شوند؛ چون بسیار رخ میدهد که بدنها
به هم شبیه باشند، اما خیلی کم رخ میدهد که ارواح شبیه هم باشند.
توضیح اینکه ما
بدنهای انبیا و صحابه و امامان را ندیدهایم و میدانیم که آنها بسیار از دیگران
متمایز میباشند و این تمایز تنها به تفاوت بین بدنهایشان بر نمیگردد؛ اگرچه هم
دربارۀ ویژگیهای بدنهایشان چیزهایی برایمان ذکر شده است که مختص به آنان است.
بلکه آنچه از تمایزها و تفاوتهایی که در ویژگیها و صفات ارواحشان وجود دارد و ما
آنها را میدانیم و میشناسیم و با آن تفاوتها یک روح از روح دیگر تمایز مییابد،
این تمایزها و تفاوتها بسیار بیشتر از تمایز صفات یک بدن با بدن دیگر است. آیا
نمیبینی که بدن مؤمن و کافر بسیار شبیه هم هستند اما بین روحشان تفاوت و تمایز
بسیار بزرگی وجود دارد؟ و تو دو برادر دوقلو را میبینی که در خلقتشان نهایت شباهت
را با هم دارند اما روحشان نهایت تباین را دارد. پس اگر روح این دو برادر تجرد
یابد، تمییزشان از یکدیگر هم در نهایت آشکاری و وضوح خواهد بود.
و تو را به امری
خبر میدهم، اینکه اگر دربارۀ احوال نفسها و بدنها تأمل کنی، به وضوح خواهی دید
که بسیار کم پیش میآید که بدنی زشت و شکلی شنیع ببینی مگر اینکه متوجه میشوی که
این شخص، نفسی دارد که به شکل بدن او و متاسب با آن است. و بسیار کم پیش میآید که
آفتی در بدن ببینی مگر اینکه در روح صاحبش هم آفتی متناسب با آن وجود دارد و برای
همین کسانی که در کار فراست و قیافهشناسی هستند، از روی شکل و حالات بدنها به
احوال نفسهایشان پی میبرند و کم پیش میآید که در تشخیصشان دچار خطا شوند.
و از الشافعی
رحمه الله در اینباره چیزهای عجیبی حکایت شده است.
و کم پیش میآید
که شکلی نیکو و صورتی زیبا و اندامی قشنگ ببینی مگر اینکه روحی که به آن شخص
متعلق است متناسب با آن است، این در صورتی است که چیزهایی مانند آموختهها و خُلقوخوها
و عادتها که مخالف با آن باشد، با آن تعارض پیدا نکند.
پس چون ارواح عالم بالا که همان ملائکه هستند، و همچنین جنها، با
همدیگر متمایز هستند، بدون اینکه اجسامی داشته باشند که آنها را حمل کند، پس
متمایز بودن ارواح بشری اولیٰتر میباشد.
[1]- فلاسفه، ممکن الوجود
را به دو ماهیت «جوهر» و «عرض» تقسیم کردهاند. به ماهیتی که برای موجود شدنش
نیازمند «موضوع» [محل وضع و قرار داده شدن] باشد، عرض میگویند و در واقع این عرض، توصیف و حالتی
برای موجود دیگر است، مانند رنگ و بو برای «سیب» که این رنگ و بو جزو اعراض سیب
هستند و بدون وجود داشتن سیب، رنگ و بو مستقلاً و جداگانه و قائم به ذات خود، وجود
نخواهند داشت. و به ماهیتی که برای موجود شدنش محتاج به موضوع نباشد، «جوهر»
گویند. [مترجم]
[3]- «إِنَّمَا نَسَمَةُ
الْمُؤْمِنِ طَيْرٌ يَعْلَقُ فِي شَجَرِ الْجَنَّةِ، حَتَّى يَرْجِعَهُ اللَّهُ
إِلَى جَسَدِهِ يَوْمَ يَبْعَثُهُ»؛ «روح مومن پرندهای است که در بهشت آویزان میشود
تا اینکه خداوند آن روح را به جسدش بر میگرداند در روز قیامت». موطاء مالک (49)،
مسند احمد (15778). سنن ابن ماجه (4271).
[6]- مسند احمد (2388)، صحیح
مسلم (1887)، سنن ابوداود (2520).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر