۱۳۹۸/۰۲/۲۶

خلاصه‌ای از اقوال محيي السنة، أبو محمد الحسين بن مسعود البغوي (متوفى: 510هـ) دربارۀ شرک مشرکان در ربوبیت


نویسنده: مجاهد دین
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
اکنون به تعبیر بغوی از إله توجه نمایید که چگونه در تفسیر این آیه سخن گفته است، امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ، أَيْ: مِنْ شَرِيكٍ، إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ، أَيْ: تَفَرَّدَ بِمَا خَلَقَهُ فَلَمْ يَرْضَ أَنْ يُضَافَ خَلْقُهُ وَإِنْعَامُهُ إِلَى غيره، ومنع الإله الآخر عن الِاسْتِيلَاءِ عَلَى مَا خَلَقَ. وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ، أَيْ: طَلَبَ بَعْضُهُمْ مُغَالَبَةَ بَعْضٍ كَفِعْلِ مُلُوكِ الدُّنْيَا فِيمَا بَيْنَهُمْ، ثُمَّ نَزَّهَ نَفْسَهُ فَقَالَ: سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».
ترجمه: «{الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست} یعنی: شریکی با او نیست.{(اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد} یعنی: با آنچه که خلق کرده بود یک جا می‌رفت و راضی نمی‌شد که مخلوقاتش با مخلوقات إله‌های دیگر قاطی شوند و نعمت‌هایش به مخلوقات إله‌های دیگر برسد و إله‌های دیگر را از سیطره یافتن بر آنچه که خودش خلق کرده است منع می‌کرد. {و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند} یعنی: بعضی از آنان می­خواست که بر بعضی دیگرشان غلبه یابد همانند رفتاری که پادشاهان دنیا با هم دارند. سپس خداوند خودش را از آن تنزیه نموده و می‌گوید: {الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند}».[1]
این آیه ردی است بر کسانی که الوهیت و عبودیت را از ربوبیت جدا می‌دانند و گمان می‌کنند که مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند امّا در الوهیت مشرک بوده‌اند و گمان می‌کنند که مشرکان برای إله‌هایشان چیزی از صفات ربوبیت قائل نبوده‌اند. در این آیه خداوند از کلمه إله استفاده کرده است و کلمه إله در این آیه در معنای خلق کردن و تصرف و تدبیر امور آمده است. یعنی مشرکانی که برای خداوند فرزند ثابت می‌کردند و آن فرزندها را عبادت می‌کردند و إلهی من دون الله گرفته بودند، به این معناست که إله‌هایشان را شریک خداوند در خالقیت و ملک و تدبیر و ربوبیتش می‌دانستند. چون اگر إله را در این آیه فقط به معنای معبود به کار ببریم، به ضرورت معلوم است که چنین معبودی که به ناحق برای او عبادت شده است نمی‌تواند چیزی را خلق کند چه رسد به اینکه آنچه را خلق کرده است با خود ببرد! و در ذهن مشرکان، إله‌هایشان تنها اصنامی ‌نبودند که بی‌دلیل عبادت شوند، بلکه معتقد بودند شریکان خداوند و فرزندان خداوند و از جنس و عنصر خداوند هستند و این معنای حقیقی إله است؛ نه آنطور که نجدیه إله را تنها به معنای معبود، گرفته‌اند. پس منظور خداوند از إله در این آیه، هم ربوبیت است هم الهیت. و خداوند در رد بر آنان چنین احتجاج می‌کند که اگر به همراه الله، إله دیگری وجود داشت پس هر إلهی آنچه که خودش آفریده است را به سمت خودش می‌برد و إله‌ها با همدیگر بر سر برتری جستن، نزاع می‌کردند که الله از چنین توصیفاتی پاک و منزّه است.
پس کسانی که می‌گویند مشرکان برای إله‌هایشان ربوبیت قائل نبوده‌اند، مخالف با کلام خداوند و حقیقت شرک مشرکان است. و کسی که معتقد به وجود إلهی غیر از الله باشد پس به همان شکل معتقد به ربی غير از الله نیز شده است.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦ [ص: 4-6]
«و آن‌ها به شگفت آمدند که (پیامبر) هشداردهنده‌ای از میان (خود) ‌شان به سوی‌شان آمده است، و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگو است(4) آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیزی عجیبی است(5) و بزرگان (و اشراف) شان، به راه افتادند و گفتند: بروید و بر (عبادت) إله‌هایتان پایدار باشید، بی‌گمان این (دعوت) چیزی است خواسته شده (که شما را گمراه کنند)(6)».
این آیه یکی دیگر از آیات مهمی ‌است که شرک مشرکان در ربوبیت را بیان می‌کند و حقیقت معنای إله در نزد مشرکان را روشن می‌کند. و دیدگاه نجدیه که ادعا می‌کنند مشرکان برای بت‌هایشان هیچ قدرت ربوبیتی قائل نبودند، باطل می‌گردد.
مشرکان از اینکه محمد صلی الله علیه وسلم همه إله‌ها را یک إله قرار داده است تعجب می‌کنند و می‌گویند چطور یک إله برای همۀ خلق کافی است و چطور یک إله صدای همه را می‌شوند و چطور یک إله نیاز و حاجت همه را برآورده می‌کند؟

بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً. وَذَلِكَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَسْلَمَ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى قُرَيْشٍ، وَفَرِحَ به المؤمنون. فَقَالَ الْوَلِيدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ لِلْمَلَأِ مِنْ قُرَيْشٍ وَهُمُ الصَّنَادِيدُ وَالْأَشْرَافُ وَكَانُوا خَمْسَةً وَعِشْرِينَ رَجُلًا أَكْبَرُهُمْ سنا الوليد بن المغيرة، فقال لَهُمْ: امْشُوا إِلَى أَبِي طَالِبٍ فَأَتَوْا أَبَا طَالِبٍ، وَقَالُوا لَهُ: أَنْتَ شَيْخُنَا وَكَبِيرُنَا وَقَدْ عَلِمْتَ مَا فَعَلَ هَؤُلَاءِ السُّفَهَاءُ، وَإِنَّا قَدْ أَتَيْنَاكَ لِتَقْضِيَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ ابْنِ أَخِيكَ، فَأَرْسَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَدَعَاهُ، فَقَالَ: يَا ابْنَ أَخِي هَؤُلَاءِ قَوْمُكَ يَسْأَلُونَكَ السَّوَاءَ فَلَا تَمِلْ كُلَّ الْمَيْلِ عَلَى قَوْمِكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى الله عليه وسلم: ماذا يَسْأَلُونِي؟ قَالُوا: ارْفُضْ ذِكْرَ آلِهَتِنَا وَنَدَعْكَ وَإِلَهَكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَتُعْطُونِي كَلِمَةً وَاحِدَةً تَمْلِكُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَتَدِينُ لَكُمْ بِهَا الْعَجَمُ؟ فَقَالَ أَبُو جهل: لله أبوك لنعطينكها وَعَشْرًا أَمْثَالَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَنَفَرُوا مِنْ ذَلِكَ وَقَامُوا، وَقَالُوا: أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا كَيْفَ يَسَعُ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ، إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ، أَيْ عَجِيبٌ».
ترجمه: «{آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} چون آنگاه که عمر بن خطاب رضی الله عنه اسلام آورد بر قریش بسیار گران آمد و مومنان خوشحال شدند. ولید بن مغیره به سران قریش که بزرگان و اشرافیان بودند و پانزده نفر بودند و مسن‌ترینشان ولید بن مغیره بود، به آنان گفت: نزد ابو طالب بروید پس نزد او رفتند و به او گفتند: تو شیخ ما و بزرگ ما هستی و خبر داری که آن سفیهان چکار کرده‌اند و ما نزد تو آمده‌ایم تا بین ما و بین برادر زاده‌ات قضاوت کنی. پس ابو طالب به دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستاد و او را فراخواند و گفت: ای برادرزاده‌ام اینها قوم تو هستند از تو خواستار برابری هستتند پس به طور کامل جانب قوم خودت را نگیر. پیامبر فرمود: از من چه می‌خواهند؟ گفتند: بدگویی و عیب گرفتن از آلهه‌های ما را رها کن، ما نیز تو و إلهت را رها می‌کنیم. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا یک کلمه به من می‌گویید که با آن صاحب عرب شوید و با آن عجم برایتان گردن نهند؟ ابو جهل گفت: خدا پدرت را بیامرزد اصلاً ده برابرش را به تو می‌گوییم، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: بگویید لا إله إلا الله. آنان نیز از این کلمه فرار کردند و بلند شدند و گفتند: آیا إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ چگونه برای همۀ مخلوقات یک إله جوابگو می‌باشد؟ به راستی که این چیز عجیبی است».[2]
این فهم مشرکان عرب از کلمه إله و جمله لا إله إلا الله بود. مشرکان هرگز همانند نجدیه، معتقد نبودند که إله تنها به معنای معبودی بی‌قدرت و بی‌خاصیت و فاقد هرگونه نفع و ضرر رساندن باشد، بلکه معتقد بودند بت‌هایشان که به آنها إله می‌گفتند کائناتی هستند که دارای قدرت‌های قائم به ذات خود می‌باشند و وقتی در نیازهایشان به فریاد خوانده می‌شوند، به فریاد آنان می‌رسند و معتقد بودند بت‌هایشان، حاجت‌ها و نیازهایشان را به نزد الله می‌برند و با قدرتِ شفاعتِ نافذ و بدون نیاز به اذن الله‌ای که دارند، نیازهایشان را از الله می‌گیرند.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ
اکنون به تعریف امام بغوی رحمه الله از «ولی» دقت نمایید، ایشان در تفسیر آیه می‌گوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى: قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا؟ وَهَذَا حِينَ دُعِيَ إِلَى دِينِ آبَائِهِ، فَقَالَ تَعَالَى: قُلْ يَا مُحَمَّدُ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا، رَبًّا وَمَعْبُودًا وَنَاصِرًا وَمُعِينًا؟».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {بگو: آیا غیر الله را ولی و یاور گیرم؟} و این، آن هنگامی ‌بود که به دین (شرکی) نیاکانش دعوت داده شد، پس خداوند متعال فرمود: ای محمد بگو: آیا غیر الله را ولی، رب، معبود، ناصر و معین خود بگیرم؟».[3]
امام بغوی، ولی را در معنای رب، ناصر و معین می‌آورد که همگی مربوط به صفات ربوبیت است و نشان می‌دهد که مشرکانی که اولیائی من دون الله گرفته بودند، در ربوبیت مشرک بوده‌اند.
همچنین خداوند می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢ [سبأ: 22]
«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که غیر از الله (آلهۀ خود) می‌پندارید، (به فریاد) بخوانید، (آن‌ها) هم‌وزن ذره‌ای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آن‌ها یاور و پشتیبانی ندارد».
مشرکان من دون الله هایشان را به فریاد می‌خواندند هدف از این به فریاد خواندن‌هایشان این بود که إله‌هایشان به آنان نفعی برسانند یا ضرری از آنان دفع کنند، و معتقد بودند که إله‌هایشان شریک الله در مالکیت و تدبیر آسمان‌ها و زمین هستند و خداوند این اعتقادشان را رد می‌کند و می‌فرماید کسانی که به جای الله به فریاد می‌خوانید: ﴿لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ {هم‌وزن ذره‌ای در آسمان‌ها و در زمین مالک نیستند}. چون آنان گمان می‌کردند که إله‌هایشان در آسمان‌ها و زمین شریک خداوند هستند. و فرمود: ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ یعنی در تدبیر امور جهان هستی، شریک خداوند نیستند و این آیه ردی بر گمان مشرکان است که گمان می‌کردند إله‌هایشان در تدبیر امور این جهان، شریک الله هستند و اگر چنین اعتقادی نسبت به إله‌هایشان نداشتند، آن‌ها را هم عبادت نمی‌کردند.
اکنون نگاه کنید امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه چه می‌گوید: «قُلِ، يَا مُحَمَّدُ لِكَفَّارِ مَكَّةَ، ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ، أَنَّهُمْ آلِهَةٌ، مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَفِي الْآيَةِ حَذْفٌ أَيِ ادْعُوهُمْ لِيَكْشِفُوا الضُّرَّ الَّذِي نَزَلَ بِكُمْ فِي سِنِيِّ الْجُوعِ، ثُمَّ وَصَفَهَا فَقَالَ: لَا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَلا فِي الْأَرْضِ، مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ وَنَفْعٍ وَضُرٍّ وَما لَهُمْ، يعني الآلهة، فِيهِما، في السموات والأرض، مِنْ شِرْكٍ، من شَرِكَةٍ، وَما لَهُ، أَيْ وَمَا لِلَّهِ، مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ، عَوْنٍ».
ترجمه: «ای محمد به کفار مکه بگو: کسانی را بخوانید که بغیر از الله گمان می‌کنید آن‌ها آلهه هستند، و در آیه حذفی وجود دارد، یعنی آن‌ها را بخوانید تا ضرری که در خشک‌سالی‌ها بر شما آمده است را از شما بردارند، سپس آن‌ها را وصف کرده و می‌فرماید: مالک مثقال ذره‌ای از خیر و شر و نفع و ضرر در آسمان‌ها و زمین نیستند و آن إله‌ها در آسمان‌ها و زمین هیچ سهم و شراکتی ندارند و برای اوتعالی یاری دهنده و کمک‌کننده‌ای از میان آنان وجود ندارد».[4]
و اگر چنانکه نجدیه گمان می‌کنند می‌بود، اینکه مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند و برای إله‌هایشان صفات ربوبیت قائل نبوده‌اند، پس می‌بایست آن مشرکان با شنیدن این آیات نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌آمدند و می‌گفتند: ای محمد چرا خدای تو می‌گوید که ما گمان می‌کنیم که إله‌هایمان مالک نفع و ضرری هستند، در حالی که ما توحید ربوبیت داریم و در حالی که ما خودمان هم می‌دانیم که إله‌های ما مالک مثقال ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین نیستند و جز الله را مالک نفع و ضرر خود نمی‌دانیم؟! و اگر آنطوری که نجدیه گمان می‌کنند بود، اینکه مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند، پس واقعا این آیات به چه معنایی هستند؟ یعنی خداوند چیزی را به مشرکان نسبت می‌دهد که به آن معتقد نبوده‌اند؟ پس الله تو را رحمت کند، با شعارها و نام‌های زیبایی مانند علمای توحید و مجدّدین توحید، فریفته نشو و فریب کسانی که خود را علمای توحید و مخالفانشان از مسلمانان را علمای مشرکین وصف می‌کنند، نخور و در این آیات به خوبی تأمل کن بدون اینکه افسار عقلت را از روی حسن ظن و فریفته شدن به اسم توحید، به دست تقلیدِ کورکورانه، بسپاری و به خوبی و با دقت در این آیات تدبر کن تا حقیقت شرک مشرکان را فهمیده باشی و در دام کسانی که در صدد تطهیر شرک مشرکان و تخفیف آن و زیبا نشان دادن عقاید مشرکان هستند، نیوفتی و همانند خوارج آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را بر مومنان تطبیق ندهی. و پناه می‌بریم به خداوند از جهل و کج فهمی‌ و فهم ناقص از دین.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦ [الزمر: 36]
«آیا الله برای بنده‌اش کافی نیست؟! و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند، و هر کس را الله گمراه کند، پس او را هیچ هدایت‌گری نیست».
امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ، وَذَلِكَ أَنَّهُمْ خَوَّفُوا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَعَرَّةَ معاداة الْأَوْثَانِ. وَقَالُوا: لَتَكُفَّنَّ عَنْ شَتْمِ آلِهَتِنَا أَوْ لَيُصِيبَنَّكَ مِنْهُمْ خَبَلٌ أَوْ جُنُونٌ».
ترجمه: «{و تو را به کسانی غیر از او می‌ترسانند} چون آن‌ها پیامبر صلی الله علیه وسلم را از عقوبت دشمنی با بت‌ها می‌ترساندند. و گفتند: یا از دشنام دادن آلهه‌ی ما دست بر می‌داری یا اینکه حتما آن‌ها عقلت را فاسد می‌کنند یا دیوانه‌ات می‌کنند».[5]
آیا این اعتقاد که مشرکان معتقد بودند بت‌هایشان چنان قدرتی دارند که چیزی جلودار آنان نیست و می‌توانند شخص را دیوانه کنند یا عقلش را مختل کنند یا بلایی بر سر او بیاورند، آیا چنین اعتقادی نشانۀ این نیست که مشرکان صفات ربوبیت و قدرت نفع رساندن و ضرر رساندن برای بت‌هایشان و إله‌هایشان قائل بوده‌اند؟
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢ [الواقعة: 82]
«و (به جای شکر) روزی خود، (رازق) را تکذیب می‌کنید؟!».
امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه مذکور می‌گوید: «أَنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ: إِذَا مُطِرُوا مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَلَا يَرَوْنَ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى، فَقِيلَ لَهُمْ: أَتُجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَيْ شُكْرَكُمْ بِمَا رُزِقْتُمْ يَعْنِي شكر زرقكم التكذيب».
ترجمه: «هنگامی که بر آنان باران می‌بارید می‌گفتند: با طلوع یا غروب فلان ستاره بر ما باران بارید و آن را از فضل خداوند متعال نمی‌دانستند. پس به آنان گفته شد: {آیا رزقتان را قرار می‌دهید} یعنی شکرتان به آنچه رزق داده شدید، یعنی شکر رزقتان را تکذیب کردن قرار می‌دهید؟[6]
امام بغوی در جایی دیگر در شرح السنة میگوید: «وَكَانَتِ الْعَرَبُ تَقُولُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ: إِذَا سَقَطَ مِنْهَا نَجْمٌ، وَطَلَعَ آخَرُ، لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يَكُونَ عِنْدَ ذَلِكَ مَطَرٌ، فَيَنْسُبُونَ كُلَّ غَيْثٍ يَكُونُ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى النَّجْمِ، فَيَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا. وَهَذَا التَّغْلِيظُ فِيمَنْ يَرَى ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ النَّجْمِ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَأَرَادَ: سَقَانَا اللَّهُ تَعَالَى بِفَضْلِهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ، فَذَلِكَ جَائِزٌ».
ترجمه: «عرب‌ جاهلی، هنگامی که ستاره‌ای از یکی از منزل‌ها غروب می‌کرد و ستاره‌ای دیگر در آن منزل طلوع می‌کرد، می‌گفتند که باید در این لحظه بارانی باشد و هر بارانی که در این زمان رخ می‌داد را به آن ستاره نسبت می‌دادند و می‌گفتند: «مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا». و این سخت‌گرفتن و تغلیظ بر کسی است که این باران را از فعل ستاره می‌داند. و اما کسی که بگوید: «مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا» و منظورش از آن این باشد که خداوند متعال با فضل خودش در این وقت بر ما باران بارانید پس این جایز است».[7]
چنانکه مشاهده می ‌نید، طبق توضیح امام بغوی رحمه الله، مشرکان باریدن باران را از فضل الله نمی‌دانستند بلکه از فعل ستارگان می‌دانستند و این عین شرک در ربوبیت و قرار دادن صفات ربوبیت برای غیر خدا می‌باشد.
پس چگونه نجدیه می‌توانند ادعا بکنند که مشرکان عرب زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم توحید ربوبیت داشته‌اند؟
همچنین باید بدانیم که مشرکان به شفاعت بدون اذن الله اعتقاد داشتند و آیات قرآن پیوسته شفاعت مشرکان را رد کرده و گفته است کسی بدون اذن الله نمی‌تواند شفاعت کند، اما مشرکان چون به شراکت شافعانشان با الله اعتقاد داشتند و چون معتقد بودند که آلهۀشان شریک الله در ملک و فرمانروایی هستند و یاوران و انصار و اولیاء من الذل الله هستند و چون ملائکه‌ای که آن‌ها را آلهۀ خود گرفته بودند را فرزندان الله و از جنس و عنصر الهیت می‌دانستند، از این رو معتقد بودند که إله‌هایشان از چنان قدرتی برخوردار هستند که در نیازها و حاجاتشان بدون احتیاج به اذن الله، شفاعت می‌کنند. و علما نیز به این نوع اعتقاد مشرکان نسبت به شفاعت، اینکه اعتقاد به شفاعت بت‌هایشان بدون اذن الله داشتند، تصریح کرده اند، برای مثال:
امام بغوی رحمه الله می‌گوید: «أَنَّ الْمُشْرِكِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ يَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ لِأَنَّهُمْ شُرَكَاءُ اللَّهِ وَشُفَعَاؤُهُمْ عِنْدَهُ».
ترجمه: «مشرکان گمان می‌کردند که بت‌ها را به این خاطر می‌پرستند که آن‌ها شریکان الله و شفیعانشان در نزد او هستند».[8]
همچنین امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه 18 یونس می‌گوید: «وَمَعْنَى الْآيَةِ: أَتُخَبِّرُونَ الله أن له شريكا وعنده شَفِيعًا بِغَيْرِ إِذْنِهِ وَلَا يَعْلَمُ اللَّهُ لِنَفْسِهِ شَرِيكًا».
ترجمه: «و معنای آیه این است: آیا به الله خبر می‌دهید که برای او شریکی است و نزد او شفیعی بدون اذنش وجود دارد؟ درحالی که خداوند برای خودش شریکی سراغ ندارد؟».[9]
چنانکه می‌بینید امام بغوی رحمه الله تصریح می‌کند که مشرکان اعتقاد داشتند که بت‌هایشان بدون اینکه نیازی به اذن الله داشته باشند شفاعت نافذ می‌کنند. امّا نجدیه بخاطر عدم درک حقیقت شرک مشرکان جاهلیت، گمان می‌کنند که مشرکان، توحید ربوبیت داشتند و برای بت‌هایشان هیچ قدرت نفع و ضرر رساندنی قائل نبودند و صرفاً بخاطر واسطه قرار دادن ملائکه و صالحان (بدون اینکه الهیت و ربوبیتی برای آنان قائل باشند) و درخواست دعا از آن‌ها مشرک گشته‌اند! در حالی که چنین فهمی از فهم خوارج نسبت به آیات قرآن بدتر است، برای اینکه مشرکان شفیعانشان را آلهه و رب و شریک الله می‌دانستند و معتقد بودند شفیعانشان از چنان قدرتی برخوردارند که بخاطر شراکتشان با الله، بدون اینکه نیازی به اذن داشته باشند شفاعت می‌کنند.






[1]- تفسیر البغوی ج 3 ص 373.
[2]- تفسیر بغوی، ج 4 صص 53-54.
[3]- تفسیر البغوی، ج 2 ص 113.
[4]- تفسیر البغوی، ج 3 ص 679.
[5]- تفسیر البغوی، ج 4 ص 90.
[6]- تفسیر البغوی، ج 5، ص 21.
[7]- شرح السنة، از البغوی، ج 4، ص 421. ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق، بيروت. چاپ دوم.
[8]- تفسیر البغوی، ج 2 ص 145.
[9]- تفسیر البغوی، ج 2 ص 414.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...