۱۳۹۵/۰۴/۰۴

گوشه ای از گفتگوی دو حشیشی رافضی


یک روز دو تا رافضی به نام های عباس و جواد پای منقل می نشینند و شروع می کنند به کشیدن حشیش تا اینکه وارد فاز های خیالی و پهلوان پنبه ای می شوند؛ همانند کرمی که احساس مار کبری بودن بهش دست می زند...

🔻عباس: ببینم جواد! خبر داری اون روز یه وهابی رو شیعه کردم؟

🔺جواد: نه! کِـــی؟ پش چرا زود تر نگفتی ؟ واشم تعریف کن مَشتی.

🔻عباس: یک روز یه شُنی وهابی دربارۀ متعه و اژدواج موقت ازم سوال کرد...

(ناگهان عباس خوابش می بره... ) جواد یه پس گردنی به عباس میزنه و میگه پاشو ادامه مناظره ات رو تعریف کن

🔻 عباس: خـــــلـــــاشه... شرت را درد نیارم...  داشتم برات می گفتم که وهّابیه درباره ازدواج متعه سوال کرد که چه فرقی با زنا داره؟ منم با طردستی و فنّانی جوابی دندان شکن بهش دادم و گفتم:

👈در متعه طرفین، زمان را مشخّش و پول را مشخّش  و شپش متعه می کنند
👈اما در زنا، طرفین، زمان را مشخّش و پول را مشخّش و شپش زنا می کنند.

🔺جواد که هیجان زده شده بود: خــــــب چی شد؟ شیعه شد یا نه؟

🔻 عباس: آره جواد، چون جوابی نداشت، فریاد بلندی کشید و به زانو افتاد و گریه کرد و از اینکه قبلا در گمراهی به شر می برد توبه کرد و سپس تشیعش را اعلام کرد و به امام خامنه ای بیعت داد.


🔺جواد: احشنت عباش احشنت... خوشمان آمد... آورین... آورین... الحق که شاگرد خودمانی. حشیشتو بزن رفیق احشنت داری.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...