۱۳۹۷/۰۸/۲۰

دلایل مخالفان بر شرک اکبر بودن درخواست دعا از میت



علمای دعوت نجد می‌گویند درخواست دعا از میّت شرک اکبر است و دلایلی برای آن ذکر می‌کنند، اینکه:
1-   مرده با زنده برابر نیست و مرده نمی‌شنود، لذا درخواست دعا از میّت یا غایبی که نمی‌شنود این معنا را می‌رساند که برایش صفات ربوبیت مثل علم غیب و سمیع و بصیر بودن قائل شده است، لذا شرک اکبر است.
2-   اگر هم ثابت شود که میّت صدای زنده را می‌شنود، پس انسان با مردن پروندۀ اعمال او بسته شده و عمل او قطع شده است و نمی‌تواند دعا کند، و دعا کردن برای زائر توسط میّت نیز از عمل میّت است. پس در واقع از میّت چیزی خواسته که جز الله بر آن قادر نیست.
3-   عمل درخواست دعا از میت، عبادت است و شامل حدیث الدعاء هو العبادة می‌شود و لذا نفس عمل «درخواست دعا و استغفار و طلب شفاعت» از میت، عبادت کردن میّت محسوب می‌شود.
4-   باعث می‌شود که یک نوع کشش درونی به سوی میت، و توکل کردن بر او بوجود بیاید.
5-   چنین کسی معتقد شده است که میّت بدون اذن الله برایش شفاعت می‌کند و الله را به پادشاهان زمینی تشبیه کرده و میّت را به دربانیان آن پادشاه که آن دربانیان، خواسته و نیاز او را به الله می‌رسانند.
6-   شرک مشرکان نیز چیزی غیر از این نبود که می‌گفتند بت‌های ما نزد الله برای ما شفاعت می‌کنند و ما را به الله نزدیک می‌گردانند، و کسی که از میّت درخواست دعا می‌کند نیز مشابه مشرکان شده و معتقد شده که مردگان برایش نزد الله شفاعت می‌کنند و او را به الله نزدیک می‌گردانند، پس تفاوتی بین او و بین مشرکان وجود ندارد.
7-   مشرکان إله‌هایشان را مستقل از الله نمی‌دانستند بلکه به اذن الله می‌دانستند.
 اکنون به هر یک از این شبهات به طور جداگانه پاسخ داده و دلایل آنان را نقد کرده و مورد بررسی قرار می‌دهیم.
 اکنون به هر یک از این شبهات به طور جداگانه پاسخ داده و دلایل آنان را نقد کرده و مورد بررسی قرار می‌دهیم
پاسخ: دربارۀ این شبهه از شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله سوال شد: «هَلْ الْمَيِّتُ يَسْمَعُ كَلَامَ زَائِرِهِ وَيَرَى شَخْصَهُ؟ وَهَلْ تُعَادُ رُوحُهُ إلَى جَسَدِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ أَمْ تَكُونُ تُرَفْرِفُ عَلَى قَبْرِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ وَغَيْرِهِ؟».
ترجمه: «آیا میّت کلام زائرش را می‌شنود و او را می‌بیند؟ و آیا در آن وقت روحش به جسدش بر می‌گردد یا در آن وقت و غیر آن وقت، روحش در دور و بر قبرش است؟».
ابن تیمیه در جواب می‌گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، نَعَمْ يَسْمَعُ الْمَيِّتُ فِي الْجُمْلَةِ كَمَا ثَبَتَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: {يَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ حِينَ يُوَلُّونَ عَنْهُ} . وَثَبَتَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ {أَنَّهُ تَرَكَ قَتْلَى بَدْرٍ ثَلَاثًا ثُمَّ أَتَاهُمْ فَقَالَ: يَا أَبَا جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ يَا أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ يَا عتبة بْنَ رَبِيعَةَ يَا شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ فَإِنِّي وَجَدْت مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا فَسَمِعَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ذَلِكَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَسْمَعُونَ وَأَنَّى يُجِيبُونَ وَقَدْ جُيِّفُوا فَقَالَ: وَاَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَنْتَ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ وَلَكِنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ أَنْ يُجِيبُوا} ثُمَّ أَمَرَ بِهِمْ فَسُحِبُوا فِي قَلِيبِ بَدْرٍ وَكَذَلِكَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ {أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَفَ عَلَى قَلِيبِ بَدْرٍ فَقَالَ: هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ وَقَالَ: إنَّهُمْ يَسْمَعُونَ الْآنَ مَا أَقُولُ} . وَقَدْ ثَبَتَ عَنْهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ مِنْ غَيْرِ وَجْهٍ أَنَّهُ كَانَ يَأْمُرُ بِالسَّلَامِ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ. وَيَقُولُ: {قُولُوا السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ وَيَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِين نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُمْ} فَهَذَا خِطَابٌ لَهُمْ وَإِنَّمَا يُخَاطَبُ مَنْ يَسْمَعُ، وَرَوَى ابْنُ عَبْدِ الْبَرِّ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: {مَا مِنْ رَجُلٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ رَجُلٍ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ رُوحَهُ حَتَّى يَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ.} . وَفِي السُّنَنِ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: {أَكْثِرُوا مِنْ الصَّلَاةِ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا عَلَيْك؟ وَقَدْ أَرَمْت - يَعْنِي صِرْت رَمِيمًا - فَقَالَ: إنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ لُحُومَ الْأَنْبِيَاءِ} وَفِي السُّنَنِ أَنَّهُ قَالَ: {إنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِقَبْرِي مَلَائِكَةً يُبَلِّغُونِي عَنْ أُمَّتِي السَّلَامَ.} . فَهَذِهِ النُّصُوصُ وَأَمْثَالُهَا تُبَيِّنُ أَنَّ الْمَيِّتَ يَسْمَعُ فِي الْجُمْلَةِ كَلَامَ الْحَيِّ وَلَا يَجِبُ أَنْ يَكُونَ السَّمْعُ لَهُ دَائِمًا بَلْ قَدْ يَسْمَعُ فِي حَالٍ دُونَ حَالٍ كَمَا قَدْ يَعْرِضُ لِلْحَيِّ فَإِنَّهُ قَدْ يَسْمَعُ أَحْيَانًا خِطَابَ مَنْ يُخَاطِبُهُ وَقَدْ لَا يَسْمَعُ لِعَارِضٍ يَعْرِضُ لَهُ وَهَذَا السَّمْعُ سَمْعُ إدْرَاكٍ لَيْسَ يَتَرَتَّبُ عَلَيْهِ جَزَاءٌ وَلَا هُوَ السَّمْعُ الْمَنْفِيُّ بِقَوْلِهِ: {إنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} فَإِنَّ الْمُرَادَ بِذَلِكَ سَمْعُ الْقَبُولِ وَالِامْتِثَالِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْكَافِرَ كَالْمَيِّتِ الَّذِي لَا يَسْتَجِيبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَكَالْبَهَائِمِ الَّتِي تَسْمَعُ الصَّوْتَ وَلَا تَفْقَهُ الْمَعْنَى، فَالْمَيِّتُ وَإِنْ سَمِعَ الْكَلَامَ وَفَقِهَ الْمَعْنَى فَإِنَّهُ لَا يُمْكِنُهُ إجَابَةُ الدَّاعِي وَلَا امْتِثَالُ مَا أَمَرَ بِهِ وَنَهَى عَنْهُ فَلَا يَنْتَفِعُ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ، وَكَذَلِكَ الْكَافِرُ لَا يَنْتَفِعُ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ وَإِنْ سَمِعَ الْخِطَابَ وَفَهِمَ الْمَعْنَى، كَمَا قَالَ تَعَالَى: {وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ.} . وَأَمَّا رُؤْيَةُ الْمَيِّتِ: فَقَدْ رُوِيَ فِي ذَلِكَ آثَارٌ عَنْ عَائِشَةَ وَغَيْرِهَا.
فَصْلٌ: وَأَمَّا قَوْلُ الْقَائِلِ: هَلْ تُعَادُ رُوحُهُ إلَى بَدَنِهِ ذَلِكَ الْوَقْتَ أَمْ تَكُونُ تُرَفْرِفُ عَلَى قَبْرِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ وَغَيْرِهِ؟ فَإِنَّ رُوحَهُ تُعَادُ إلَى الْبَدَنِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ، كَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ، وَتُعَادُ أَيْضًا فِي غَيْرِ ذَلِكَ، وَأَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْجَنَّةِ كَمَا فِي الْحَدِيثِ الَّذِي رَوَاهُ النَّسَائِي وَمَالِكٌ وَالشَّافِعِيُّ وَغَيْرُهُمْ: {أَنَّ نَسَمَةَ الْمُؤْمِنِ طَائِرٌ يُعَلَّقُ فِي شَجَرِ الْجَنَّةِ حَتَّى يُرْجِعَهُ اللَّهُ إلَى جَسَدِهِ يَوْمَ يَبْعَثُهُ} وَفِي لَفْظٍ {ثُمَّ تَأْوِي إلَى قَنَادِيلَ مُعَلَّقَةٍ بِالْعَرْشِ} وَمَعَ ذَلِكَ فَتَتَّصِلُ بِالْبَدَنِ مَتَى شَاءَ اللَّهُ وَذَلِكَ فِي اللَّحْظَةِ بِمَنْزِلَةِ نُزُولِ الْمَلَكِ وَظُهُورِ الشُّعَاعِ فِي الْأَرْضِ وَانْتِبَاهِ النَّائِمِ. هَذَا وَجَاءَ فِي عِدَّةِ آثَارٍ أَنَّ الْأَرْوَاحَ تَكُونُ فِي أَفْنِيَةِ الْقُبُورِ قَالَ مُجَاهِدٌ: الْأَرْوَاحُ تَكُونُ عَلَى أَفْنِيَةُ الْقُبُورِ سَبْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ يَوْمِ دَفْنِ الْمَيِّتِ لَا تُفَارِقُهُ فَهَذَا يَكُونُ أَحْيَانًا وَقَالَ مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ: بَلَغَنِي أَنَّ الْأَرْوَاحَ مُرْسَلَةٌ تَذْهَبُ حَيْثُ شَاءَتْ. وَاَللَّهُ أَعْلَمُ».
ترجمه: «الحمد لله رب العالمین. بله، میّت جملتاً می‌شنود، چنانکه در صحیحین ثابت گشته از پیامبر که فرمود: {يَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ حِينَ يُوَلُّونَ عَنْهُ؛ صدای کفش‌هایشان را می‌شوند هنگامی‌که از نزدش بر می‌گردند} و از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده که ایشان کشته شدگان بدر را سه روز ترک کرد سپس نزدشان رفت و گفت: {ای ابوجهل بن هشام ای امیه بن خلف ای عتبه بن ربیعه‌ای شیبه بن ربیعه، آیا آنچه که پروردگارتان به شما وعده داد را حق یافتید؟ چرا که من آنچه که پروردگارم به من وعده داد را حق یافتم. عمر رضی الله عنه شنید و گفت: ای رسول خدا چگونه می‌شنوند و چگونه جواب می‌دهند در حالی که پوسیده شده‌اند؟ فرمود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست تو از آنان شنواتر نیستی نسبت به آنچه که به آنان می‌گویم، منتها نمی‌توانند که جواب بدهند. سپس دستور داد تا آنان را در چاه بدر بیاندازد}.
و همچنین در صحیحین از عبد الله بن عمر آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد چاه بدر ایستاد و گفت: {آیا آنچه که پروردگارتان به شما وعده داد را حق یافتید؟ و فرمود آنان الآن آنچه می‌گویم را می‌شنوند}.
و در صحیحین باز از ایشان ثابت گشته است از وجهی دیگر اینکه ایشان دستور به سلام کردن به اهل قبور داده است و می‌فرمود: {قُولُوا السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ وَيَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِين نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُمْ}. و این خطاب به آنان است و تنها کسی خطاب قرار می‌گیرد که می‌شنود. و از ابن عبد البر از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمود: {مَا مِنْ رَجُلٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ رَجُلٍ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ رُوحَهُ حَتَّى يَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ؛ هیچ کس نیست که بر قبر کسی عبور کند که او را در دنیا می‌شناخت و بر او سلام کند، الا اینکه خداوند روحش را به او برمی‌گرداند تا اینکه سلامش را پاسخ دهد}.
و در سنن از پیامبر روایت شده که گفت: {أَكْثِرُوا مِنْ الصَّلَاةِ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا عَلَيْك؟ وَقَدْ أَرَمْت - يَعْنِي صِرْت رَمِيمًا - فَقَالَ: إنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ لُحُومَ الْأَنْبِيَاءِ؛ در روز جمعه زیاد بر من صلوات بفرستید برای اینکه صلوات شما بر من عرضه می‌شود. گفتند: ای رسول الله صلات ما چگونه بر تو عرضه می‌شود در حالی که پوسیده شده و به خاک تبدیل می‌شوی. فرمود: همانا خداوند متعال بر زمین حرام کرده است که گوشت انبیا را بخورد}.
و در سنن از ایشان روایت است که فرمود: {إنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِقَبْرِي مَلَائِكَةً يُبَلِّغُونِي عَنْ أُمَّتِي السَّلَامَ؛ همانا خداوند برای قبر من ملائکه‌ای را قرار داده که سلام امّت من را به من می‌رسانند}.
پس این نصوص و امثال آن روشن می‌سازد که میّت جملتاً کلام زنده را می‌شنود و لازم نیست که شنیدن او دائمی ‌‌‌باشد، بلکه در حالتی می‌شنود و در حالتی دیگر نمی‌شنود. همانطور که برای زنده اینگونه است و در بعضی احیان خطاب کسی که او را خطاب می‌کند می‌شنود و گاه بخاطر عارضه‌ای که برای او عارض گشته است نمی‌شنود. و این شنیدن، شنیدن ادراک است و پاداش بر آن مترتب نمی‌شود و این شنیدن، آن شنیدنی نیست که در این آیه آن را نفی کرده است: ﴿إنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى «همانا تو نمی‌توانی مردگان را شنوا گردانی». برای اینکه مراد از این آیه، شنیدن قبول و امتثال است، چون خداوند کافر را مانند میّتی قرار داده که به کسی که او را فرا خواند جواب نمی‌دهد و مانند بهائم هستند که صوت را می‌شنوند و معنایش را نمی‌فهمند. پس میّت گرچه هم کلام را می‌شنود و معنایش را می‌فهمند، امّا نمی‌تواند کسی که او را فرا بخواند استجابت نماید و به آنچه که ‌امرش می‌کند یا نهی‌اش می‌کند امتثال و پایبند شود، پس از امر و نهی‌اش نفع نمی‌برد. و شخص کافر هم همینطور است که با امر و نهی شدنش نفع نمی‌برد هرچند که خطاب را می‌شنود و معنا را می‌فهمد. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ «اگر در آنان خیری می‌دید آنان را شنوا می‌گرداند».
و امّا رؤیت و دیدن توسط میّت که در این باره آثاری از عایشه و غیر ایشان روایت شده است... آیا در آن وقت روحش به بدنش بر می‌گردد، یا آنکه در آن وقت و غیر آن وقت روحش کنار قبرش در حرکت و جریان است. پس روحش به بدنش در آن وقت بر می‌گردد، چنانکه در حدیث آمده است و نیز در غیر آن حالت باز می‌گردد. و ارواح مومنان در بهشت است، چنانکه در حدیثی که نسائی و مالک و شافعی و غیر آنان روایت کرده‌اند: {أَنَّ نَسَمَةَ الْمُؤْمِنِ طَائِرٌ يُعَلَّقُ فِي شَجَرِ الْجَنَّةِ حَتَّى يُرْجِعَهُ اللَّهُ إلَى جَسَدِهِ يَوْمَ يَبْعَثُهُ؛ روح مومن پرنده‌ای است که در بهشت آویزان می‌شود تا اینکه خداوند در روز قیامت آن روح را به جسدش بر می‌گرداند}.
و در لفظی دیگر: {ثُمَّ تَأْوِي إلَى قَنَادِيلَ مُعَلَّقَةٍ بِالْعَرْشِ؛ سپس ارواحشان در قنادیلی که به عرش آویزان شده‌اند قرار می‌گیرند}.
و علاوه بر این هرگاه که خداوند بخواهد روحشان به بدنشان متصل می‌گرددد و این متصل شدن در یک لحظۀ چشم به هم زدن انجام می‌شوند، مانند نازل شدن فرشته و آشکار شدن شعاع نور خورشید در زمین و بیدار شدن شخص خوابیده، و در بسیاری از آثار آمده است که ارواح در گرداگرد قبور هستند. مجاهد می‌گوید ارواح هفت روز از روزِ دفن میّت گرداگرد قبر هستند و از آن جدا نمی‌شوند. و این ممکن است در بعضی احیان باشد. و مالک بن انس می‌گوید به من ابلاغ شده که ارواح فرستاده می‌شوند و هرجا که بخواهند می‌روند والله دانا تر است».[1] انتها
 و امام شوکانی رحمه الله در نیل الأوطار دربارۀ حیات برزخی میّت می‌گوید: «وَقَدْ أَخْرَجَ ابْنُ مَاجَهْ بِإِسْنَادٍ جَيِّد أَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِأَبِي الدَّرْدَاءِ: {إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ} وَفِي رِوَايَة لِلطَّبَرَانِيِّ {لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يُصَلِّي عَلَيَّ إلَّا بَلَغَنِي صَلَاتُهُ، قُلْنَا: وَبَعْدَ وَفَاتِك؟ قَالَ: وَبَعْدَ وَفَاتِي، إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ}
وَقَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته، وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ، مَعَ أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .
وَقَدْ صَحَّ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ مَرْفُوعًا: {مَا مِنْ أَحَدٍ يَمُرُّ عَلَى قَبْرِ أَخِيهِ الْمُؤْمِن وَفِي رِوَايَة: بِقَبْرِ الرَّجُلِ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا عَرَفَهُ وَرَدَّ عَلَيْهِ}
وَلِابْنِ أَبِي الدُّنْيَا {إذَا مَرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرٍ يَعْرِفُهُ فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَعَرَفَهُ، وَإِذَا مَرَّ بِقَبْرٍ لَا يَعْرِفُهُ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ}
وَصَحَّ {أَنَّهُ كَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْرُجُ إلَى الْبَقِيعِ لِزِيَارَةِ الْمَوْتَى وَيُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ}
وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ؟!
وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ {أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ} رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
وَفِي صَحِيحِ مُسْلِمٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: {مَرَرْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي بِمُوسَى عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ}».
ترجمه: «ابن ماجه با اسناد جید تخریج کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم به ابو درداء فرمودند: {همانا خداوند عزوجل بر زمین حرام کرده است که اجساد انبیا را بخورد}. و در روایت طبرانی آمده: {هیچ بنده‌ای نیست که بر من صلوات بفرستد جز اینکه صلواتش به من ابلاغ می‌گردد. گفتیم: آیا بعد از وفاتت هم؟ فرمود: بله بعد از وفاتم هم. همانا الله عز وجل بر زمین حرام کرده است که اجساد انبیا را بخورد}.
و جماعتی از محققین بر این رفته‌اند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش زنده هستند و اینکه ایشان با طاعات امّتش خوشحال می‌گردد و اینکه پیامبران بدنشان نمی‌پوسد، علاوه بر اینکه مطلقِ ادراک، مانند علم و شنیدن، برای سایر مردگان هم ثابت می‌باشد.
و از ابن عباس به شکل مرفوع ثابت گشته که گفت: {هیچ کسی نیست که بر قبر برادر مومنش عبور کند و در روایتی، بر قبر مردی که در دنیا او را می‌شناخت، عبور کند، و بر او سلام کند، إلا اینکه او را می‌شناسد و به او پاسخ می‌دهد}.
و ابن ابی دنیا روایت کرده: {هرگاه مردی از نزد قبری عبور کند که او را می‌شناسد، و بر او سلام کند، (صاحب آن قبر) به سلام او پاسخ می‌دهد و او را می‌شناسد. و اگر از نزد قبری که او را نمی‌شناسد برود هم، به سلام او جواب خواهد داد}.
و در حدیث صحیح آمده که: {پیامبر صلی الله علیه وسلم برای زیارت مردگان به سوی بقیع بیرون آمد و بر آنان سلام کرد}.
و در کتاب خداوند، در حق شهداء نص آمده است که آنان زنده هستند و روزی می‌خورند و حیات آنان متعلق به جسدشان می‌باشد، پس به نسبت پیامبران و فرستادگان خدا چگونه خواهد بود؟
و در حدیث ثابت گشته که: {پیامبران در قبرهایشان زنده هستند} به روایت منذری و بیهقی آن را صحیح دانسته است.
و در صحیح مسلم از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده که فرمود: {در شب اسری از کنار موسی عبور کردم در نزد الکثیب الاحمر که او در قبرش ایستاده بود و نماز می‌خواند}».[2]
و ابن القیم رحمه الله در فصل اول از کتابش «الروح»، اجماع سلف را نقل می‌کند که میّت، زیارت کننده‌اش را می‌شناسد و می‌گوید: «وقد شرع النبي لأمته إذا سلموا على أهل القبور أن يسلموا عليهم سلام من يخاطبونه فيقول السلام عليكم دار قوم مؤمنين وهذا خطاب لمن يسمع ويعقل ولولا ذلك لكان هذا الخطاب بمنزلة خطاب المعدوم والجماد. والسلف مجمعون على هذا وقد تواترت الآثار عنهم بأن الميت يعرف زيارة الحي له ويستبشر به».
ترجمه: «و پیامبر به‌ امتش سفارش کرده است که به اهل قبرستان سلام که کردند آنطور سلام کنند که انگار با آنان صحبت می‌کنند «السلام عليكم دار قوم مؤمنين». و این صحبت کردن برای کسی است که می‌شنود و عقل دارد و اگر چنین نمی‌بود پس این خطاب به منزلۀ خطاب قرار دادن شخص معدوم و جماد می‌بود. و سلف بر این موضوع اجماع دارند و از آنان آثار به تواتر رسیده که میّت شخص زنده‌ای که به زیارتش می‌آید را می‌شناسد و با آن خوشحال می‌شود».
و همچنین می‌گوید: «ويكفي في هذا تسمية المسلم عليهم زائرا ولولا أنهم يشعرون به لما صح تسميته زائرا فإن المزور إن لم يعلم بزيارة من زاره لم يصح أن يقال زاره هذا هو المعقول من الزيارة عند جميع الأمم وكذلك السلام عليهم أيضا فإن السلام على من لا يشعر ولا يعلم بالمسلم محال وقد علم النبي أمته إذا زاروا القبور أن يقولوا سلام عليكم أهل الديار من المؤمنين والمسلمين وإنا إن شاء الله بكم لاحقون يرحم الله المستقدمين منا ومنكم والمستأخرين نسأل الله لنا ولكم العافية، وهذا السلام والخطاب والنداء لموجود يسمع ويخاطب ويعقل ويردو إن لم يسمع المسلم الرد وإذا صلى الرجل قريبا منهم شاهدوه وعلموا صلاته وغبطوه على ذلك».
ترجمه: «و در این باره همین کفایت می‌کند که سلام کننده بر آنان را زائر نامیده‌اند و اگر مردگان متوجه زائران نمی‌شدند پس درست نبود که اسمشان را زائر می‌گذاشتیم برای اینکه زیارت شونده اگر متوجه کسی که به زیارت او آمده است نشود صحیح نیست که گفته شود فلانی او را زیارت کرد و این معنا، نزد همۀ ‌امت‌ها به نسبت زیارت، چیزی معقول می‌باشد و همچنین سلام بر آنان نیز همینطور است، چون سلام کردن بر کسی که احساس نمی‌کند و متوجه نمی‌شود و متوجه سلام کننده نمیشود محال است و پیامبر صلی الله علیه وسلم به ‌امتش یاد داده که هرگاه قبور را زیارت کردند بگویند: {سلام بر شما ای اهل دیار از مومنان و مسلمانان و ما ان شاء الله به شما ملحق می‌شویم خداوند پیشی گرفتگان از ما و شما و تاخیر کنندگان را بیامرزد، از الله برای شما و خودمان عافیت را می‌خواهیم}. و این سلام و خطاب و ندا برای موجودی است که می‌شنود و مورد خطاب قرار می‌گیرد و عقل دارد و پاسخ می‌دهد اگرچه هم سلام کننده پاسخ را نشنود و اگر مردی نزدیک آنان نماز بخواند او را می‌بینند و متوجه نمازش می‌شوند و به نمازش غبطه (و حسرت) می‌خورند».
پس مردگان در کنار قبرهایشان صدای زائرانشان را می‌شنوند، و اصل سماع مردگان توسط شرع ثابت شده می‌باشد و شخص با مردن به فنا و نابودی نپیوسته است بلکه از این دنیا به دنیای دیگری که برزخ است منتقل شده است و جسم او از بین رفته (به استثناء اجساد انبیا) امّا روح او باقی مانده است.
اکنون، فرض می‌کنیم که در حقیقت و واقعیت، میّت صدای زائرش را نمی‌شنود امّا در پندار زائر، میّت می‌شنود و چنین گمان کرده باشد که میّت می‌تواند بشنود، ولی در حقیقت و واقعیت میّت نشنیده باشد، اکنون با توجه به این فرض، اگر شخصی چنین میتی را خطاب کند و به آن میّت بگوید برایم استغفار کن، آیا دچار شرک اکبر شده است؟!
شخصی را در نظر بگیرید که گمان می‌کند مردگان صدای زیارت کنندگانشان را می‌شنوند امّا در حقیقت مردگان صدایی را نشنیده باشند، اگر چنین شخصی به نزد قبر پیامبر یا ولی یا صالحی برود و به او بگوید برایم دعای خیر و استغفار کن، آیا نفس عمل او شرک بوده و دچار شرک شده است؟
برای مثال شخصی را در نظر بگیرید که در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وسلم، نزد خانۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌آید و پیامبر صلی الله علیه وسلم خوابیده باشد و آن شخص متوجه خواب پیامبر نشده باشد و از پشت در به پیامبر سلام کند و بگوید یا رسول الله من این آیه را شنیده: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤ [النساء: 64]
«و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».
و به آن عمل کرده‌ام و اکنون نزد تو آمده‌ام تا برایم استغفار کنی، پس برایم استغفار کن. و سپس آن شخص به خانۀ خودش برگردد. و در تمام این مدّت پیامبر صلی الله علیه وسلم خوابیده باشد و اصلاً متوجه آمدن آن شخص نشده باشد و کلامش را نشنیده باشد، آیا به این معناست که این شخص دچار شرک اکبر شده چون کسی را خطاب کرده که نشنیده است؟ یا نهایت حکمی‌ که دارد این است که این شخص دچار خطا شده و به خطا گمان می‌کرده که پیامبر صدایش را می‌شنیده است؟
و به همان شکل کسی که رأی اجماع اهل سنّت و جماعت را قبول دارد چنانکه ابن القیم این اجماع را نقل کرده است، اینکه میّت متوجه زائرش می‌شود و او را می‌شناسد و صدایش را می‌شنوند، اگر چنین کسی با این اعتقاد که میّت صدایش را می‌شنود، به میّت بگوید برایم دعای خیری کن، چرا باید این شرک باشد؟ بلکه نهایت حکمی ‌که می‌تواند داشته باشد این است که او در اعتقاد به شنیدن مردگان دچار خطا شده و شخصی را خطاب کرده که نمی‌شنیده است لذا کارش عبث و بیهوده است. امّا اینکه کار او را به شرک وصف کرد، خطای بزرگی است.
و امّا اینکه می‌گویند: «درخواست دعا از میّت یا غایبی که نمی‌شنود این معنا را می‌رساند که برایش صفات ربوبیت مثل علم غیب و سمیع و بصیر بودن قائل شده است، لذا شرک اکبر است» این ادعا خودش به تنهایی تمام آنچه که بنا کرده‌اند را در هم می‌ریزد به نسبت این ادعایشان که مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند! چراکه علمای دعوت نجد معتقد هستند که مشرکان بت‌هایشان را به دعا می‌خواندند، پس باید عمل مشرکان نیز به این معنا باشد که برای بت‌هایشان صفات ربوبیت مثل علم غیب و سمیع و بصیر بودن قائل بوده باشند. پس چرا مشرکانی که بت‌هایشان را برای دفع ضرر و جلب منفعت آن هم بدون اذن الله، بلکه بصورت من دون الله و مستقل از الله، به دعا می‌خواندند را در ربوبیت موحّد می‌دانند، امّا مسلمانان را بخاطر درخواست دعا از میّتی که ایمان دارند هیچ نفع و ضرری در دست او نیست، مرتکب شرک اکبر می‌دانند؟ آیا این خودش تناقض نیست؟
پس میّت در قبرش می‌شنود و چون می‌شنود پس خطاب کردن او و درخواست دعا از او، نمی‌تواند شرک اکبر باشد، بلکه تنها دربارۀ سنّت یا بدعت بودن یا حلال و حرام بودن آن صحبت می‌شود و چون شرک اکبر نیست و یک مسالۀ فقهی و اختلافی است پس وارد دایرۀ کفر و شرک نمی‌شود و تکفیر کسانی که درخواست دعا از میّت می‌کنند و متهم کردن آنان به شرک، اشتباه بزرگی است.

خلاصۀ این شبهه این است که اگر از مخلوقی چیزی بخواهی که نتواند آن را انجام بدهد، دچار شرک شده‌ای و عمل درخواست تو از او در واقع صرف دعای عبادت برای اوست و به این خاطر دچار شرک شده‌ای برای اینکه در واقع از او چیزی خواسته‌ای که جز الله بر آن قادر نبوده است!
باید گفت که حقیقتاً ضابطۀ «فیما لا یقدر علیه إلا الله» بسیار نامنظم و غیر دقیق و گنگ است. چون:
1-    اینکه به میّت بگوید: «برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان» از دعایی نیست که صرف آن برای غیر خداوند عبادت باشد و شامل حدیث: «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ» نمی‌شود؛ بلکه اینکه به میّت بگوید: «برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان»، دعایی است که مختص مخلوقات است و اصلاً صرف آن برای خداوند جایز نیست، مثلاً به خداوند خالق آسمان‌ها و زمین گفته نمی‌شود: «برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان»! چراکه چنین چیزی ممکن نیست.
پس اینکه به میّت بگوید: «برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان» در واقع درخواست و طلب دعای عبادت از میّت است یعنی میّت برای او خدا را بخواند. و در این حالت، دعایی که عبادت است و صرف آن جز برای خداوند جایز نیست را نکرده است، و نه بر میّت توکل کرده است و نه توقع قبول کردن درخواستش را دارد و نه شفاعت او را بدون اذن خداوند نافذ می‌داند، بلکه برای مثال، فقط و تنها نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌رود و به او سلام می‌کند و می‌گوید برایم نزد خداوند دعای خیری هم کن. و درخواست دعا از میت، شامل «فیما لا یقدر علیه إلا الله» نمی‌شود.
2-    اگر شخصی از یک نفر بخواهد که وزنه‌ای 500 کیلویی بردارد و او نتواند آن را بردارد و بر برداشتن آن قادر نباشد، آیا باید بگوییم که از او چیزی خواسته است که جز الله بر آن قادر نیست و لذا دچار شرک شده است؟
3-   اگر درخواست کردن چیزی از شخصی که جز الله بر آن قادر نیست، عبادت آن شخص محسوب بشود، پس عکس آن یعنی درخواست کردن چیزی از الله، که هم الله و هم غیر الله در قادر بودن بر آن مشترک هستند، عبادت الله محسوب نمی‌شود!!! و این نیز اشتباه است. برای اینکه:
اولاً: کوچکترین درخواست ما از الله نیز عبادت الله محسوب می‌شود چنانکه ابن حبان در صحیحیش از انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده که می‌گوید پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «يسأَلُ أحَدُكم ربَّه حاجتَه كلَّها حتَّى شِسْعَ نَعْلِه إذا انقطَع».
ترجمه: «هریک از شما همۀ حاجاتش را از الله درخواست کند، حتی بند کفشش را هنگامی‌که پاره می‌شود».[3]
و الهیثمی ‌با این لفظ آن را تخریج کرده: «لِيَسْأَلَنَّ أحدُكم ربَّه حاجتَه أو حوائجَه كلَّها حتَّى يسألَه شِسْعَ نعلِه إذا انقَطع وحتَّى يسألَه المِلحَ».
ترجمه: «هریک از شما حاجتش یا حاجت‌هایش را همگی از پروردگارش درخواست کند، حتی بند کفشش را وقتی که پاره می‌شود از او درخواست کند و حتی نمک غذایش را از او درخواست کند».[4]
و عروه بن زبیر رضی الله عنه می‌گوید که عایشه رضی الله عنها می‌گفت: «سَلُوا اللهَ كلَّ شيءٍ حتَّى الشِّسْعَ فإنَّ اللهَ إنْ لم يُيَسِّرْه لم يَتَيَسَّرْ».
ترجمه: «همه چیز را از الله درخواست کنید حتی بند کفش را، برای اینکه اگر الله آن را آسان نگرداند آسان نمی‌شود».[5]
دوماً: اعتقاد به اینکه دیگران بغیر از الله بر بعضی چیزها قادر هستند خودش شرک و کفر می‌باشد. حتی اعتقاد به اینکه یک نفر می‌تواند یک لیوان آب بدون اذن الله و بدون حول و قوة الله بردارد، شرک محسوب می‌شود؛ برای اینکه چنین چیزی به معنای خارج کردن بعضی چیزها از اراده و قدرت الله است.
پس این قاعده: "درخواست از غیر الله در آنچه که جز الله بر آن قادر نیست، عبادت آن غیر الله محسوب می‌شود"، ضابط و قاعده‌ای اشتباه و غیر کامل و غیر صحیح است، برای اینکه از چنین قاعده‌ای چنین توهم می‌شود که انگار درخواست کردن از غیر الله در آنچه که غیر الله هم بر آن قادر است، عبادت آن غیز محسوب نشود. و این خود باطل است برای اینکه غیر الله را با الله در قادر بودن بر بعضی چیزها شریک کرده است، و کسی که چنین قاعده‌ای را می‌گوید و به شرک متهم شود، اولی تر است نسبت به کسی که مخالف با این قاعده را به شرک متهم می‌کند.
پس مناط عبادت بودن دعا، قادر بودن یا قادر نبودن بر اجابت آن دعا و انجام آن درخواست نیست تا بخواهیم بر اساس چنین مناطی بگوییم: درخواست از میّت یا غایب چون بر آن قادر نیست پس شرک است! و امّا اگر بر آن قادر بود پس شرک نیست! بلکه مناط عبادت بودن دعا، مستقل دانستن دعا شونده در اجابت دعا و خواستۀ دعا شونده است؛ چراکه در این حالت برای دعا شونده قدرت نفع و ضرر رساندن مستقل از الله قائل شده و به عبارتی دیگر برایش صفات ربوبیت قائل شده است.
پس گریزی نیست مگر اینکه بگوییم مناط عبادت بودن دعا و درخواست، این است که برای دعا شونده معتقد باشی که بعضی از خصائص ربوبیت در او وجود دارد که بطور مستقل از الله و من دون الله می‌تواند نفع یا ضرری برساند.
پس درخواست از مخلوقات بصورت درخواستی مستقل از الله و من دون الله، حتی اگر درخواست آوردن یک لیوان آب هم باشد، بدون شک شرک اکبر است، چه رسد به درخواست‌های دیگری مانند دادن فرزند یا شفای مریض یا بارانیدن باران یا دفع ضرری یا جلب منفعتی یا دیگر موارد. و فرق گذاشتن بین زنده با مرده و غایب، و فرق گذاشتن بین آنچه که الله بر آن قادر است و آنچه که غیر الله هم بر آن قادر است و قرار دادن چنین تفریقی به عنوان مناط شرک بودن یا نبودن درخواست، باطل است؛ برای اینکه هیچ مخلوقی خارج از حیطه و قدرت خداوند متعال نیست و اگر خداوند بخواهد و اراده کند و اذن بدهد، در این صورت بنده‌ای از بندگانش می‌تواند در یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد و اگر هم خدا نخواهد، همان بنده نمی‌تواند یک لیوان آب را هم بردارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ [الكهف: 23-24]
«و هرگز دربارۀ هیچ چیز نگو: من فردا آن را انجام می‌دهم. مگر اینکه الله بخواهد».
و همچنین باری تعالی جلّ شأنه می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩ [التكوير: 29]
«و شما نمی‌خواهید مگر آنکه پروردگار جهانیان بخواهد».
و می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٣٠ [الإنسان: 30]
«و شما چیزی را نمی‌خواهید مگر این‌که الله بخواهد، بی‌گمان الله دانای حکیم است».
پس کسی که معتقد باشد زنده بر خلاف مرده، بطور مستقل از الله قادر بر انجام کاری باشد، چنین کسی عقیده‌اش فاسد است، برای اینکه نه زنده و نه مرده اگر الله نخواهد و الله اجازه ندهد، و الله امکان انجام آن را به او ندهد، قادر به انجام هیچ کاری نخواهد بود. پس همه چیز تنها به قدرت و اذن الله و حول و قوة الله است، و متصرف همان الله است و حرکت دهندۀ هر ساکنی همان الله است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ٩٦ [الصافات: 96]
«و الله شما را و آنچه را که انجام می‌دهید (و می‌سازید) آفریده است».
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «أَفْعَالُ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ بِاتِّفَاقِ سَلَفِ الْأُمَّةِ وَأَئِمَّتِهَا كَمَا نَصَّ عَلَى ذَلِكَ سَائِرُ أَئِمَّةِ الْإِسْلَامِ: الْإِمَامُ أَحْمَد وَمَنْ قَبْلَهُ وَبَعْدَهُ حَتَّى قَالَ بَعْضُهُمْ: مَنْ قَالَ: إنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ غَيْرُ مَخْلُوقَةٍ، فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ قَالَ: إنَّ السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ غَيْرُ مَخْلُوقَةٍ وَقَالَ يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ الْعَطَّارُ: مَا زِلْتُ أَسْمَعُ أَصْحَابَنَا يَقُولُونَ أَفْعَالُ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ».
ترجمه: «افعال بندگان، به اتفاق سلف و امامان امت، مخلوق می‌باشد، چنانکه سایر ائمۀ اسلام بر آن نص گذاشته‌اند، مانند امام احمد و کسانی که قبل از او و بعد از او بودند حتی بعضی از آنان می‌گویند: هرکس بگوید افعال بندگان مخلوق نیست مانند کسی است که می‌گویند آسمان و زمین مخلوق نیست و یحیی بن سعید العطار می‌گوید: پیوسته می‌شنیدم که اصحابمان می‌گفتند که افعال بندگان مخلوق است».[6]
برخلاف قدریه و معتزله که می‌گویند انسان خودش خالق افعال خودش است تا با این گمان خداوند را تنزیه نموده باشند از اینکه خداوند خالق افعال انسان‌هایی باشد که خداوند به آن افعال راضی نیست و به این شکل خالقی غیر از الله قرار داده‌اند حال آنکه الله خالق همه چیز است: ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ٩٦ [الصافات: 96]
«و الله شما را و آنچه را که انجام می‌دهید (و می‌سازید) آفریده است».
پس چون تا زمانی که خداوند به فعلی اذن ندهد و انجام آن فعل را نخواهد، آن فعل هم انجام نمی‌شود، پس شرک دانستن «درخواست دعا از میّت یا غائب» را منوط به قاعده «فیما لا یقدر علیه إلا الله» کردن، اشتباه است. و اینکه گفته شود: "زنده قادر به دعا کردن است امّا مرده قادر به دعا کردن نیست پس درخواست دعا از مرده به معنای درخواست چیزی است که جز الله بر آن قادر نیست" چنین سخنی بسیار باطل است برای اینکه زنده هم قادر به انجام هیچ کاری نخواهد بود در صورتی که الله به انجام آن اجازه نداده باشد. پس اگر شخصی معتقد باشد که کسی غیر از الله می‌تواند بصورت «من دون الله» یا «مع الله» و بطور مستقل از الله، نفعی برساند یا ضرری دفع کند یا خارج از حیطه و اختیار و اذن الله، کاری انجام بدهد، در این صورت دچار شرک شده است. امّا اگر معتقد باشد که به اذن الله می‌تواند کاری انجام بدهد از شرک خارج می‌شود.
پس مادامی‌ که مردگان در قبرهایشان می‌شنوند و زائرشان را می‌شناسند و به سلام آنان پاسخ می‌دهند، پس دعا کردن آنان برای زائرشان: اینکه مثلاً بگویند: الله بخاطر به زیارت آمدن من، به شما جزای خیر بدهد یا الله شما را مغفرت نماید، چنین دعا کردنی توسط مردگان، عقلاً و شرعا غیر ممکن نیست و زائر هم معتقد است که آن میّت به اذن الله چنین دعایی را برایش می‌کند. پس مادامی‌ که معتقد است به اذن الله چنین توانایی دارد، از شرک‌بودن خارج می‌شود، امّا حتماً به معنای جایز‌بودن یا مستحب‌بودن یا سنّت‌بودن چنین درخواستی از میّت نیست بلکه یک حکم فقهی و شرعی است که باید مستحب‌بودن یا نبودن چنین درخواستی ثابت شود. امّا چون مادامی ‌که موضوع این کتاب دربارۀ شرک است، پس به تفاصیل این موضوع که آیا سنّت است یا بدعت است وارد نمی‌شویم چراکه در هر حال از دایرۀ حلال و حرام بیرون نمی‌رود و صاحبش را به مجرد چنین درخواستی کافر و مشرک نمی‌گرداند. پس هر شرکی حرام است امّا هر حرامی ‌شرک و کفر نیست و تنها خوارج مردمان را با گناه کبیره تکفیر می‌کنند و اگر درخواست دعا از میّت حرام هم باشد، فاعلش مرتکب حرام شده است نه کفر و شرک.

وقتی حاکم به وزیرش می‌گوید و وزیر به فرماندار می‌گوید و فرماندار به پلیسش می‌گوید که فلان نفر بنا بر حکم حاکم بازداشت و زندانی شود، مردم می‌گویند که حاکم فلان نفر را دستگیر کرد، در حالی که خود حاکم شخصاً برای دستگیر کردن او نرفته بود، بلکه پلیسِ حاکم او را دستگیر کرده بود. و در عرف جامعه، مردم می‌گویند که حاکم فلان نفر را دستگیر کرد، و این هم صحیح است که بگویند فلان پلیس فلان نفر را دستگیر کرد. پس نسبت انجام کار به پلیس، مجاز است و نسبت انجام کار به حاکم، حقیقی است. یعنی تا حاکم دستور ندهد، پلیس بصورت سرخود اجازۀ دستگیر کردن کسی را ندارد. و نکتۀ مهمی ‌که مدّ نظر ما در اینجاست این است که وقتی پلیس آن فرد را دستگیر می‌کند دیگران نمی‌گویند که پلیس شریک حاکم در امر و نهی و دستگیر کردن و آزاد کردن و نفع رساندن و ضرر رساندن به مردم است! بلکه پلیس تنها امر حاکم را به اذن او، طبق سلسله مراتبی که دارد اجرا می‌کند.
به همانند آن احکم الحاکمین و رب الأرباب و شاه شاهان الله رب العزة، که بی‌نیاز‌ترین بی‌نیازان از بندگانش است، می‌توانست در یک کن فیکون و کمتر از یک چشم به هم زدن، آسمان‌ها و زمین را خلق کند، امّا در شش روز و به صورت مرحله به مرحله خلق کرد تا قانون حیات دنیوی را که بر اخذ اسباب و مسببات است نشان داده باشد.
و به همان شکل الله متعال می‌تواند خودش حامل عرش خود باشد و کوچکترین احتیاجی به حاملان عرشش ندارد، امّا در عین حال وظیفۀ انجام آن را به ملائکه‌ای بسیار والامقام سپرده است: ﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ [غافر: 7]
«کسانی‌که عرش را حمل می‌کنند، و آنان که بر گرد آن هستند به ستایش پروردگار‌شان تسبیح می‌گویند، و به او ایمان دارند و برای کسانی‌که ایمان آورده‌اند استغفار می‌کنند».
یا عمل کشیدن روح انسان‌ها در هنگام مردنشان، حقیقتا کار خداوند متعال است چنانکه می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا [الزمر: 42]
«الله جان‌ها را به هنگام مرگ‌شان قبض می‌کند».
اما در آیه‌ای دیگر کشیدن روح انسان‌ها را به ملک الموت نسبت می‌دهد و می‌فرماید:
﴿۞قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ [السجدة: 11]
«بگو: فرشتۀ مرگ که بر شما گماشته شده؛ جان‌تان را می‌گیرد»
و در آیه‌ای دیگر کشیدن روح را به ملک الموت و دیگر از ملائکه‌ای که دستیاران او هستند نسبت می‌دهد و می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ وَيُرۡسِلُ عَلَيۡكُمۡ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ٦١ [الأنعام: 61]
«و او بر بندگانش چیره است و نگهبانانی (از فرشتگان) بر شما می‌فرستد تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد؛ فرستادگان ما (ملک الموت و دست‌یارانش) جانش را می‌گیرند، و آن‌ها (در انجام مأموریت خود) کوتاهی نمی‌کنند».
بدون شکن عمل کشیدن روح انسان‌ها توسط ملائکه، مجازی است یعنی به اذن و فرمان الله مسئول و گماشته شده و موکّل کشیدن روح هستند، و عمل کشیدن روح انسان توسط الله، حقیقی است یعنی الله آمر و خالق آن است چنانکه می‌فرماید:
﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ [الأعراف: 54]
«آگاه باشيد که آفرينش و فرمانروايی از آنِ او است».
و اینکه ملک الموت و دستیارانی که به همراه او هستند، روح‌ها را می‌کشند، به معنای شریک قرار دادن ملائکه با خداوند در امر کشیدن روح انسان‌ها نمی‌باشد، برای اینکه ملک الموت به اذن خود و از جانب خود و بطور مستقل از الله، روح‌ها را نمی‌کشد، بلکه زیر نظر خداوند و به دستور خداوند روح‌ها را می‌کشد، چنانکه در روایتی از الطبرانی و ابو نعیم و ابن منده آمده و السیوطی هم در الدر المنثور آن را نقل کرده است که ملک الموت می‌گوید: «والله لو أردت أن أقبض روح بعوضة، ما قدرت على ذلك حتى يكون الله هو يأذن بقبضها».
ترجمه: «به خدا سوگند اگر بخواهم که روح پشه‌ای را بگیرم، نمی‌توانم چنین کاری بکنم تا اینکه خداوند به گرفتن آن اجازه بدهد».[7]
 و اگر هم عمل کشیدن روح را به ملک الموت نسبت بدهیم، نسبتی مجازی می‌باشد نه حقیقی.
و علاوه بر این، هنگامی‌ که ملک الموت همزمان روح انسان‌های بسیار زیادی که در مکان‌های مختلف وجود دارند را –به اذن الله- می‌کشد، دلیل بر این نیست که ما برای ملک الموت صفات ربوبیت مانند سمیع و بصیر و محیط و علیم و حاضر و ناظر در همه جا و... قائل شده باشیم. اینکه ملک المومت در آنِ واحد می‌تواند در مکان‌های مختلف از شرق و غرب و دریا و خشکی و زمین و هوا و ... باشد و قبض روح نماید، به این معنا نیست که ما او را شریک خداوند قرار داده باشیم یا به او صفات خدایی داده باشیم؛ بلکه تنها خداوند به اذن خودش به او چنین نیرو و قدرتی داده است. ابو الشيخ الأصبهانی در کتاب «العظمة» باب «صِفَةُ مَلَكِ الْمَوْتِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَعِظَمِ خَلْقِهِ وَقُوَّتِهِ» از سماک بن الولید الحنفی تخریج کرده که او ابن عباس رضی الله عنه را بعد از آنکه چشمانش را از دست داد، در مدینه ملاقات کرده و به او گفت: «هِيَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا تَقُولُ فِي أَمْرٍ غَمَّنِي وَاهْتَمَمْتُ بِهِ؟ قَالَ: قُلْتُ: نَفْسَانِ اتَّفَقَ مَوْتُهُمَا فِي طَرْفَةِ عَيْنٍ: وَاحِدٌ فِي الْمَشْرِقِ، وَوَاحِدٌ فِي الْمَغْرِبِ كَيْفَ قَدَرَ عَلَيْهِمَا مَلَكُ الْمَوْتِ؟ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا قُدْرَةُ مَلَكِ الْمَوْتِ عَلَى أَهْلِ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ وَالظُّلُمَاتِ وَالنُّورِ وَالْبُحُورِ إِلَّا كَقُدْرَةِ الرَّجُلِ عَلَى مَائِدَتِهِ يَتَنَاوَلُ مِنْ أَيِّهَا شَاءَ».
ترجمه: «ای ابن عباس دربارۀ مساله‌ای که مرا پریشان کرده و بسیار به آن فکر می‌کنم چه می‌گویی، اینکه دو نفر هستند که همزمان می‌میرند یکی در مشرق و دیگری در مغرب، ملک الموت چگونه روح آنان را می‌کشد؟ ابن عباس گفت: سوگند به کسی که جانم به دست اوست قدرت ملک الموت بر مشرق‌ها و مغرب‌ها، و تاریکی‌ها و نور، و دریاها، همانند قدرت یک شخص بر سفرۀ غذایش است که از هرجا بخواهد می‌تواند بخورد».[8]
مورچه‌ای را بر روی کف دستتان تصور کنید، او در آنِ واحد نمی‌تواند همۀ سطح دست شما را ببیند و بر همۀ آن اطلاع داشته باشد مگر اینکه به نقاط مختلف سطح دستتان حرکت کند. اما شما در همان حال تمام سطح دستتان را می‌بینید و اگر بر روی دستتان ده مورچه هم وجود داشته باشد همگی زیر نظر شما هستند. این مورچه را با عقاید نجدیه در نظر بگیرد. سپس مورچه‌ای دیگر به او میگوید که موجودی وجود دارد که در آنِ واحد بر تمام مملکست سطح دست آگاهی و علم دارد و همۀ فراز و نشیب‌های آن را می‌بیند. آن مورچۀ نجدی بخاطر ضعف و ناتوانی خودش و قیاس کردن خودش بر دیگران، به این مورچه می‌گوید که تو مشرک گشتی برای اینکه صفت سمیع و بصیر و محیط و حاضر و ناظر بودن در همه جا را برای آن موجود قائل شده‌ای و چیزی که لا یقدر علیه إلا الله است را برای آن موجود قائل شده‌ای!
نجدیه هم همین‌گونه فکر می‌کنند، وقتی به آنان گفته می‌شود زمین با همۀ بزرگی‌اش به نسبت بزرگی و قدرت ملک الموت همانند کف دستی است برای او و اگرچه خودش یک نفر است اما از هرجای آن زمین که بخواهد می‌تواند «به اذن الله» قبض روح کند، نجدیه تعجب می‌کنند. اما راه گریزی هم ندارند چراکه حقیقتاً ملک الموت چنین قدرتی را به اذن الله دارد و اینکه خداوند به او چنین قدرتی داده است به معنای شریک شدن او در قدرت‌های الله نیست و به معنای ند و همتا قرار دادن او با الله نیست چراکه از خود هیچ گونه قدرتی ندارد و با اختیار خود هیچ کاری نمی‌تواند انجام بدهد و خداوند هیچ قدرت و اختیاری را به او تفویض و واگذار نکرده است. پس مادام که به اذن الله مخلوقی مانند ملک الموت چنین قدرتی دارد، و شرک محسوب نشد، پس چرا اگر کسی معتقد باشد میّت برای زائرش می‌تواند دعا کند، آن هم به اذن الله، چرا چنین کسی باید مرتکب شرک اکبر شده باشد؟
یا نوشتن اعمال را خداوند در این آیه به ملائکه نسبت داده و می‌فرماید: ﴿أَمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَيۡهِمۡ يَكۡتُبُونَ٨٠ [الزخرف: 80]
«آیا آن‌ها می‌پندارند که ما راز گویی و (سخنان) در گوشی آنان را نمی‌شنویم؟! آری، (می‌شنویم) و فرستادگان ما (از فرشتگان) نزد آن‌ها (هستند) و می‌نویسند».
و در آیه‌ای دیگر نوشتن را به خودش نسبت داده و می‌فرماید: ﴿وَيَقُولُونَ طَاعَةٞ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُۖ وَٱللَّهُ يَكۡتُبُ مَا يُبَيِّتُونَۖ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا٨١ [النساء: 81]
«و آنان (در حضور تو) می‌گویند: فرمانبرداریم و چون از نزد تو بیرون روند؛ گروهی از آنان بر خلاف گفته‌های تو، جلسات سرّی شبانه تشکیل می‌دهند و الله آنچه (در آنجا) شبانه نقشه می‌کشند، می‌نویسد. پس از آنان روی بگردان، و بر الله توکل کن، و او یار و مدافع تو باشد کافی است».
یا زینت دادن به عمل کافران را الله متعال به خودش نسبت داده و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ يَعۡمَهُونَ٤ [النمل: 4]
«بی‌گمان کسانی‌که به آخرت ایمان نمی‌آورند، اعمال‌شان را برای آن‌ها زینت داده‌ایم، پس آن‌ها سرگردان می‌شوند».
و در آیه‌ای دیگر زینت دادن به اعمال کافران را به شیطان نسبت داده و می‌فرماید: ﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَكَانُواْ مُسۡتَبۡصِرِينَ٣٨ [العنكبوت: 38]
«و شیطان اعمال‌شان را برای آن‌ها بیاراست، پس آن‌ها را از راه (الله) بازداشت در حالی‌که بینا بودند».
پس شیطان خارج از اراده و سلطه و قدرت الله متعال نیست تا بتواند با قدرت قائم به ذات خود و بصورت مستقل از قدرت و ارادۀ خداوند کاری انجام بدهد. چراکه اگر چنین معتقد باشیم، پس ابلیس را خارج از حیطه قدرت الله دانسته‌ایم در حالی که هیچ چیز خارج از قدرت خداوند نیست. و ابلیس قدرت خارج شدن از سلطه و نیروی الله متعال را ندارد و مخالفت او با امر الله از لحاظ تشریعی است نه تکوینی. ﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡخَبِيرُ١٨ [الأنعام: 18]
«و اوست که بر بندگان خود مسلط و چیره است، و او حکیم آگاه است».
و کشتن کافران و انداختن تیر را در این آیه خداوند حقیقتاً به خودش نسبت داده و می‌فرماید: ﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٧ [الأنفال: 17]
«پس شما آن‌ها را نکشتید، بلکه الله آن‌ها را کشت و هنگامی‌که (به سوی آن‌ها خاک و سنگ) انداختی، تو نینداختی، بلکه الله‌انداخت، تا مؤمنان را به آزمایشی نیکو از جانب خود بیازماید، بی‌گمان الله شنوای داناست».
و شکی نیست که منظور از نفی کشتن کافران توسط مومنان و نفی انداختن توسط پیامبر، نفی حقیقت عمل توسط آنان نبوده است چراکه در خود آیه با عبارت ﴿إِذۡ رَمَيۡتَ اثبات اصل عمل برای پیامبر شده است. بلکه نفی موثر واقع شدن عمل آنان و نفی مستقل بودن عمل آنان از الله را کرده است؛ یعنی کسی که حقیقتاً رمی‌ کرد و انداخت، الله بود و کسی که حقیقتاً کافران را کشت الله بود و شماها فقط سببی بودید و سبب بدون اذن الله هیچ تاثیری نمی‌تواند داشته باشد.
یا نفخ و دمیدن روح در جنین، حقیقتاً فقط کار خداوند متعال است، چنانکه دربارۀ آدم علیه السلام می‌فرماید: ﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ٧٢ [ص: 72]
«پس هنگامی‌که درستش کردم، و از روح خود در آن دمیدم، برای او سجده‌کنان بیفتید».
و دربارۀ مریم علیها السلام می‌فرماید: ﴿وَٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَايَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ٩١ [الأنبياء: 91]
«و زنی (مریم) را که شرمگاهش را پاک نگاه داشت، پس (ما) از روح خود در آن دمیدیم، و او و فرزندنش را نشانه‌ای برای جهانیان قرار دادیم».
اما نفخ روح را به ملائکه نیز نسبت داده است چنانکه در حدیث متفق علیه آمده که عبد الله بن مسعود رضی الله عنه گفت: «حدثنا رسول الله صلی الله علیه وسلم وهو الصَّادِقُ الْمَصْدُوق: إنَّ أحَدَكُمْ يُجْمَعُ خَلْقُهُ في بَطْنِ أُمِّهِ أربَعِينَ يَوماً نُطْفَةً، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذلِكَ، ثُمَّ يُرْسَلُ المَلَكُ، فَيَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ، وَيُؤْمَرُ بِأرْبَعِ كَلِمَاتٍ: بِكَتْبِ رِزْقِهِ وَأجَلِهِ وَعَمَلِهِ وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ».
ترجمه: «رسول خدا صلی الله علیه وسلم به ما فرمود و اوست پیغمبر راستگو و تصدیق شده: محققاً خلقت یکی از شما در شکم مادرش چنین انجام مى‌گیرد: چهل روز به حالت نطفه است، پس از آن لخته‌ای از خون مى‌شود در چهل روز، پس از آن تکه گوشتی مى‌شود در چنین مدتی، پس از سه چهل روز (که جمعاً صد و بیست روز خواهد بود) خداوند فرشته‌ای بسوی او مى‌فرستد تا در آن روح بدمد، و فرشته مأمور است به نوشتن چهار کلمه: نوشتن روزیش، مدت عمرش، کردارش، و اینکه بدبخت یا نیک بخت است» .
یا دمیدن روح توسط عیسی علیه السلام در پرنده‌ای که از خاک درست کرده و زنده شدن آن به اذن الله، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِي [المائدة: 110]
«و هنگامی‌که به فرمان من از گِل چیزی مانند شکل پرنده‌ای ساختی؛ پس در آن می‌دمیدی و به فرمان من پرنده‌ای می‌شد».
و می‌فرماید: ﴿أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ [آل عمران: 49]
«من از گِل برای شما (چیزی) به شکل پرنده می‌سازم، آنگاه در آن می‌دمم، پس به فرمان الله پرنده‌ای می‌شود».
بدون شک نسبت‌دادن عمل دمیدن روح به عیسی یا ملائکه، نسبتی مجازی می‌باشد نه حقیقی، برای اینکه آن‌ها تنها به اذن الله و به فرمان الله نفخ روح کرده‌اند.
یا عمل بخشیدن فرزند: که تنها کار خداوند متعال است و هرکسی که گمان کند غیر از خداوند کسی دیگر می‌تواند بصورت مستقل از الله فرزند ببخشد، بدون شک دچار شرک اکبر شده است، امّا وقتی خداوند یکی از مخلوقاتش را مامور می‌کند که به اذن الله فرزند ببخشد، هنگامی ‌که آن مخلوق می‌گوید من فرزند بخشیدم، نسبت دادن بخشیدن فرزند به خودش، نسبتی مجازی است نه حقیقی. چنانکه جبرئیل علیه السلام بخشیدن فرزند به مریم علیها السلام را مجازا به خودش نسبت می‌دهد و می‌گوید: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا١٩ [مريم: 19]
«(جبرئیل) گفت: یقیناً من فرستادۀ پروردگار تو هستم، تا پسر پاکیزه‌ای به تو ببخشم».
پس حقیقت این است که فاعل و کسی که فرزند می‌بخشد همان الله سبحان است و نسبت دادن بخشیدن فرزند به جبرئیل از باب مجاز است.
یا تدبیر امور که تنها کار خداوند متعال است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُ [يونس: 31]
«و چه کسی کار (جهان) را تدبیر می‌کند؟ پس بی درنگ خواهند گفت: الله».
و می‌فرماید: ﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٥ [السجدة: 5]
«کار (جهان هستی) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند».
اما بصورت مجازی، تدبیر امور را به ملائکه نسبت داده است چنانکه می‌فرماید: ﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا٥ [النازعات: 5]
«و سوگند به فرشتگانی که کار‌‌ها را تدبیر می‌کنند».
و می‌فرماید: ﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤ [الذاريات: 4]
«و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می‌کنند».
یا کلام خداوند که قرآن است را خداوند بر پیامبر نازل کرده است، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ [البقرة: 41]
«و به آنچه نازل کرده‌ام (= قرآن) ایمان بیاورید».
و می‌فرماید: ﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ [آل عمران: 53]
«پروردگارا! به آنچه نازل کرده‌ای، ایمان آوردیم»
و در جایی دیگر عمل نازل کردن قرآن به اذن الله را به جبرئیل نسبت می‌دهد و می‌فریاد: ﴿قُلۡ مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِيلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِكَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ [البقرة: 97]
«بگو: کسی‌که دشمن جبرئیل باشد، (در حقیقت دشمن الله است) زیرا که او به اذن الله قرآن را بر قلب تو نازل کرده است»
و می‌فرماید: ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّ [النحل: 102]
«بگو: روح القدس (= جبرئیل) آن را از جانب پروردگارت به حق نازل کرده است».
و می‌فرماید: ﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ١٩٤ [الشعراء: 193-194]
«روح الامین (= جبرئیل) آن را فرود آورده است(193) بر قلب تو، تا از هشدار دهندگان باشی».
یا حرکت دادن ابرها که خداوند در این آیه حرکت ابرها را به باد نسبت داده است و می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا [الروم: 48]
«الله همان کسی است که باد‌ها را می‌فرستد، آنگاه ابر‌ها را به حرکت در می‌آورد».
و در آیه‌ای دیگر حرکت ابرها را به خودش نسبت داده می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُزۡجِي سَحَابٗا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيۡنَهُۥ ثُمَّ يَجۡعَلُهُۥ رُكَامٗا [النور: 43]
«آیا ندیدی که الله ابر‌هایی را به آرامی ‌می‌راند، سپس بین آن‌ها پیوند می‌دهد، آنگاه آن را متراکم می‌کند».
یا رویدن گیاهان را خداوند به تاثیر آب نسبت داده و می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَكٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِيدِ٩﴾ [ق: 9]
«و از آسمان آبی پر برکت نازل کردیم، پس با آن باغ‌ها و دانه (های) درو شدنی رویاندیم».
و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ [إبراهيم: 32]
«الله (همان) کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفرید، و از آسمان، آبی (گوارا) نازل کرد، پس با آن (آب) میوه‌ها(ی گوناگون) برای روزی شما (از زمین) بیرون آورد».
و می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡكُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا يُبۡصِرُونَ٢٧ [السجدة: 27]
«آیا ندیدند که ما آب را به سوی زمین خشک (و بی گیاه) می‌رانیم، پس به (و سیلۀ) آن کشتزار را بیرون می‌آوریم، که چهارپایان‌شان و خود‌‌‌‌شان از آن می‌خورند، آیا نمی‌بینند؟!».
عبارات: ﴿فَأَخۡرَجَ بِهِۦ و ﴿فَنُخۡرِجُ بِهِۦ و ﴿فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ به صراحت تاثیر آب در رویانیدن گیاهان را نشان می‌دهد، و آب را به عنوان سببی برای زنده کردن زمین مقرر کرده است، امّا فاعل و مسبب حقیقی تنها الله متعال است چنانکه می‌فرماید: ﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٧ [الحديد: 17]
«بدانید که الله زمین را بعد از مردنش زنده می‌کند، به راستی ما آیات (خود) را برای شما (به روشنی) بیان کردیم باشد که شما اندیشه کنید».
و می‌فرماید: ﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ ٱلۡأَرۡضُ ٱلۡمَيۡتَةُ أَحۡيَيۡنَٰهَا وَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهَا حَبّٗا فَمِنۡهُ يَأۡكُلُونَ٣٣ [يس: 33]
«و زمین مرده برایشان نشانه (و عبرتی) است که ما آن را زنده گردانیدیم، و دانۀ (غذایی) که از آن می‌خورند، بیرون آوردیم».
پس نسبت زنده کردن زمین توسط باران، نسبت مجاز می‌باشد، و نسبت زندن کردن زمین توسط الله، حقیقی می‌باشد و خداوند امور را بوسیلۀ اسبابش جریان می‌دهد.
پس آب به اذن الله تاثیر می‌گذارد و سبب واقع شده است، و استقلالیتی در تاثیر گذاشتن ندارد و فاعل و تاثیر گذار حقیقی فقط الله متعال است، امّا مشرکان بت‌هایشان را مستقل از الله در نفع و ضرر رساندن می‌دانستند و آیات قرآن فراوان عبارت «من دون الله» و «مع الله» را ذکر کرده است که بیانگر اعتقاد مشرکان در مستقل دانستن بت‌هایشان می‌باشد.
ابن قیم رحمه الله دربارۀ قدرت‌ها و اموری که ملائکه به اذن الله انجام می‌دهند می‌گوید: «إِذَا ثَبَتَ هَذَا فَمَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا مِنْ حَرَكَاتِ الْأَفْلَاكِ وَالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَالنُّجُومِ وَالرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ وَالْمَطَرِ وَالنَّبَاتِ وَحَرَكَاتِ الْأَجِنَّةِ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِهَا، فَإِنَّمَا هِيَ بِوَاسِطَةِ الْمَلَائِكَةِ وَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا وَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا، كَمَا دَلَّ عَلَى ذَلِكَ فِي نُصُوصٍ مِنَ الْقُرْآنِ وَالسُّنَّةِ فِي غَيْرِ مَوْضِعٍ، وَالْإِيمَانُ بِذَلِكَ مِنْ تَمَامِ الْإِيمَانِ بِالْمَلَائِكَةِ، فَإِنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِالرَّحِمِ مَلَائِكَةً، وَبِالْقَطْرِ مَلَائِكَةً، وَبِالنَّبَاتِ مَلَائِكَةً، وَبِالرِّيَاحِ مَلَائِكَةً، وَبِالْأَفْلَاكِ وَالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَالنُّجُومِ، وَوَكَّلَ بِكُلِّ عَبْدٍ أَرْبَعَةً مِنَ الْمَلَائِكَةِ، كَاتِبَيْنِ عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ، وَحَافِظَيْنِ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ، وَوَكَّلَ مَلَائِكَةً بِقَبْضِ رُوحِهِ وَتَجْهِيزِهَا إِلَى مُسْتَقَرِّهَا فِي الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَمَلَائِكَةً بِمُسَاءَلَتِهِ وَامْتِحَانِهِ فِي قَبْرِهِ، وَمَلَائِكَةً بِتَعْذِيبِهِ فِي النَّارِ أَوْ نَعِيمِهِ فِي الْجَنَّةِ، وَوَكَّلَ بِالْجِبَالِ مَلَائِكَةً، وَبِالسَّحَابِ مَلَائِكَةً تَسُوقُهُ حَيْثُ أُمِرَتْ بِهِ، وَبِالْقَطْرِ مَلَائِكَةً تَنْزِلُ بِأَمْرِ اللَّهِ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ كَمَا شَاءَ اللَّهُ، وَوَكَّلَ مَلَائِكَةً بِغَرْسِ الْجَنَّةِ وَعَمَلِ آلَتِهَا وَفُرُشِهَا وَالْقِيَامِ عَلَيْهَا، وَمَلَائِكَةً بِالنَّارِ كَذَلِكَ.
فَأَعْظَمُ جُنْدِ اللَّهِ الْمَلَائِكَةُ، وَلَفْظُ الْمَلَكِ يُشْعِرُ بِأَنَّهُ رَسُولٌ مُنَفِّذُ غَيْرِهِ وَلَيْسَ لَهُمْ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ، بَلِ الْأَمْرُ كُلُّهُ لِلَّهِ، وَهُمْ يُدَبِّرُونَ الْأَمْرَ وَيُقَسِّمُونَهُ بِأَمْرِ اللَّهِ وَإِذْنِهِ، قَالَ تَعَالَى إِخْبَارًا عَنْهُمْ: {وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا} [سُورَةُ مَرْيَمَ: 64] .
وَقَالَ تَعَالَى: {وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى} [سُورَةُ النَّجْمِ: 26] .
وَأَقْسَمَ سُبْحَانَهُ بِطَوَائِفَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُنَفِّذِينَ لِأَمْرِهِ فِي الْخَلِيفَةِ كَمَا قَالَ تَعَالَى: {وَالصَّافَّاتِ صَفًّا - فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا - فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا} [سُورَةُ الصَّافَّاتِ: 1 - 3] .
وَقَالَ: {وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا - فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا - وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا - فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا - فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا - عُذْرًا أَوْ نُذْرًا} [سُورَةُ الْمُرْسَلَاتِ: 1 - 6] .
وَقَالَ تَعَالَى: {وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا - وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا - وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا - فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا - فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا} [سُورَةُ النَّازِعَاتِ: 1 - 5]».
ترجمه: «حال که این ثابت گشت در آسمان‌ها و زمین و بین آن دو، هر حرکتی اعم از حرکت افلاک و خورشید و ماه و ستارگان و باد و ابر و باران و نباتات و حرکات جنین در شکم مادرانشان همه بوسیلۀ‌ی ملائکه (فرشتگان) تدبیرگر و تقسیم‌گر صورت می‌گیرد، چنانکه نصوص قرآن و سنّت بر آن دلالت دارد و ایمان به آن از کمال ایمان به ملائکه است. خداوند ملائکه‌ای را موکل رحم قرار داده است و ملائکه‌ای را بر قطره‌های باران موکل قرار داده و ملائکه‌ای بر نباتات و ملائکه‌ای بر باد، و نیز بر افلاک و خورشید و ماه و ستارگان ملائکه‌ای گماشته شده است و بر هر شخص چهار ملائکه‌ گماشته شده است، دو کاتب در چپ و راست او و دو محافظ در جلو و پشت او، و نیز ملائکه‌‌ای‌ به قبض روحش گماشته شده است و ملائکه‌ای بر سؤال و جواب قبر و عذاب و نعمت در آنجا، و ملائکه‌ای که هنگام برخاستن از قبر او را به سمت محشر می‌برند و ملائکه‌ای که او را در آتش عذاب می‌دهند یا در بهشت نعمت می‌دهند و بر کوه‌ها ملائکه‌ای گماشته شده است و بر ابرها نیز ملائکه‌ای که آن‌ها را هرکجا که امر شود سوق می‌دهند و بر قطرات باران ملائکه‌ای که آن‌ها را به امر خدا به‌اندازه‌ی مشخصی که خدا بخواهد فرو می‌فرستند و ملائکه‌ای که بر کاشتن بهشت و فرش کردن و بر پا کردن آن گماشته شده‌اند و همین گونه بر آتش نیز ملائکه‌ای قرار دارند.
بزرگ‌ترین سربازان خدا ملائکه‌ او هستند و چنانکه از لفظ ملک حس می‌شود که منظور ملائکه‌ای هستند که امر غیر خود را اجرا می‌کنند و خود امری نمی‌کنند بلکه امر همه از جانب خدا است و آن‌ها امور را تدبیر می‌کنند و به امر و اذن خدا تقسیم و توزیع می‌کنند، چنانکه خداوند از قول آنان می‌فرماید:
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَۚ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّٗا٦٤ [مريم: 64].
«ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آئیم، از آن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است و پروردگارت فراموشکار نبوده (و نیست)».
﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦ [النجم: 26].
«چه بسیار فرشتگانی که در آسمان‌ها هستند و شفاعت ایشان سودی نمی‌بخشد و کاری نمی‌سازد، مگر بعد از آنکه خدا بخواهد به کسی اجازه دهد، و راضی و خوشنود گردد».
خداوند به گروهی از فرشتگان که فرمانش را میان خلایق اجرا می‌کند قسم می‌خورد چنانکه می‌فرماید: ﴿وَٱلصَّٰٓفَّٰتِ صَفّٗا١ فَٱلزَّٰجِرَٰتِ زَجۡرٗا٢ فَٱلتَّٰلِيَٰتِ ذِكۡرًا٣ [الصافات: 1-3].
«قسم به آنان که محکم صف کشیده‌اند و قسم به آنان که سخت باز می‌دارند! و قسم به آنان که پیاپی (آیات خدا را) تلاوت می‌کنند!».
و می‌فرماید: {سوگند به فرشتگانی که پی در پی فرستاده شدند(1) پس سوگند به فرشتگانی که همچون تندباد می‌روند(2) و سوگند به فرشتگانی که (ابرها را) پراکنده می‌کنند(3) پس سوگند به فرشتگانی که جداکننده (حق از باطل) اند(4) و سوگند به فرشتگانی که وحی (الهی) را (به پیامبران) القا می‌کنند(5) برای اتمام حجت یا برای بیم و هشدار(6)}.
و می‌فرماید: {سوگند به فرشتگانی که جان‌های (کافران) را به شدّت بیرون می‌کشند(1) و سوگند به فرشتگانی که جان‌های (مؤمنان) را به نرمی‌و آسانی می‌گیرند(2) و سوگند به فرشتگانی که شناورند(3) و سوگند به فرشتگانی که (در اجرای اوامر الهی) بر یگدیگر سبقت می‌گیرند(4) و سوگند به فرشتگانی (که به امر الهی) کار‌‌ها را تدبیر می‌کنند}.[9] انتها
و همۀ این اموری که ملائکه انجام می‌دهند و همۀ این تصرفاتی که در جهان دارند، همگی به اذن الله است و آن‌ها اجرا کنندۀ اوامر خداوند هستند و نسبت انجام آن امور به آنان، مجازی است و نسبت انجام آن امور به خداوند، حقیقی است.
و همچنین مسیح علیه السلام تصرفاتی به اذن الله داشت چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنِّي قَدۡ جِئۡتُكُم بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأۡكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٤٩ [آل عمران: 49]
«و (عیسی را به عنوان) پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد که او به آنان می‌گوید:) من از سوی پروردگارتان برایتان نشانه‌ای آورده‌ام، من از گِل برای شما (چیزی) به شکل پرنده می‌سازم، آنگاه در آن می‌دمم، پس به فرمان الله پرنده‌ای می‌شود و به فرمان الله کور مادر زاد و مبتلایان به برص (پیسی) را بهبودی می‌بخشم، و مردگان را زنده می‌کنم، و از آنچه می‌خورید و در خانه‌هایتان ذخیره می‌کنید؛ به شما خبر می‌دهم، مسلماً در این‌ها، نشانه‌ای برای شماست اگر ایمان داشته باشید».
و همچنین تصرف سلیمان علیه السلام در کَون به اذن الله، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّيحَ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَيۡثُ أَصَابَ٣٦ وَٱلشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ٣٧ وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ٣٨ هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِكۡ بِغَيۡرِ حِسَابٖ٣٩ [ص: 36-39]
«پس (ما) باد را برای او مسخر کردیم، تا به فرمانش به نرمی‌حرکت کند، هر کجا می‌خواست، برود(36) و (نیز) شیاطین را، هر بنّا و غواصی (از آن‌ها را برای او مسخر کردیم)(37) و (گروه) دیگری (از شیاطین) را (که همه) در غل و زنجیر بودند (برایش مسخر کردیم)(38) این عطای ماست، پس (به هر کس می‌خواهی) ببخش، و یا نگه دار، حسابی بر تو نیست(39)».
و همچنین می‌فرماید: ﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ عَاصِفَةٗ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦٓ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۚ وَكُنَّا بِكُلِّ شَيۡءٍ عَٰلِمِينَ٨١ وَمِنَ ٱلشَّيَٰطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُۥ وَيَعۡمَلُونَ عَمَلٗا دُونَ ذَٰلِكَۖ وَكُنَّا لَهُمۡ حَٰفِظِينَ٨٢ [الأنبياء: 81-82]
«و تند باد را مسخر (و مطیع) سلیمان کردیم، که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت دادیم، حرکت می‌کرد، و ما بر هر چیز آگاهیم(81) و (نیز) از شیاطین کسانی را (مسخر کردیم) که برایش غواصی می‌کردند، و کارهایی غیر از این (نیز) انجام می‌دادند، و (ما) حافظ آن‌ها بودیم(82)».
و می‌فرماید: ﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَيۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن يَعۡمَلُ بَيۡنَ يَدَيۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن يَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ١٢ [سبأ: 12]
«و برای سلیمان باد را (مسخر ساختیم) که صبحگاهان مسیر یک ماه را طی می‌کرد، و شامگاهان مسیر یک ماه را، و چشمۀ مس (مذاب) را برایش روان ساختیم، و از جن کسانی را (مسخر کردیم) که به فرمان پروردگارش در پیش او کار می‌کردند، و هر که از آنان که از فرمان ما سرپیچی می‌کرد، او را از عذاب آتش سوزان می‌چشاندیم».
مسخر بودن ابرها و جنیان برای سلیمان، و حرف زدن با پردنگان و حیوانات و حشرات و امر کردن آنان و اطاعت نمودن امر سلیمان توسط آنان و مجازات کردن کسانی که از امر او سرپیچی می‌کردند در واقع تصرف در کَون توسط سلیمان به اذن الله متعال می‌باشد، سلیمان علیه السلام به ابرها اشاره می‌کرد و امر می‌کرد که به هرجایی که او می‌گوید حرکت کنند و سهولت انجام این کار توسط سلیمان، به همانند سهولت حرکت دادن یک لیوان آب از روی میز به روی زمین توسط ما می‌باشد. در واقع سلیمان وقتی می‌خواست که ابرها را حرکت دهد، دعا نمی‌کرد که خدایا این ابر را از اینجا به آنجا ببر، به همان شکلی که وقتی ما لیوانی را برمی‌داریم دعا نمی‌کنیم و نمی‌گوییم خدایا این لیوان را بوسیلۀ دست من بردار. برای اینکه شخص مسلمان و موحّد در عقیده و اندرونش لا حول ولا قوة إلا بالله نقش بسته و ملکۀ ذهنش می‌باشد. پس خداوند به سلیمان چنین قدرتی داده بود که با اشاره کردن به ابرها، آن‌ها را حرکت می‌داد به همان شکلی که خداوند چنان قدرتی به ما داده است که لیوان آب را بر داشته و حرکت بدهیم. و بدون شک حرکت دادن یک لیوان آب توسط ما انسان‌ها نیز تصرف در کَون با اذن الله متعال می‌باشد و اگر اذن خداوند نبود برداشتن یک لیوان که سهل است، حتی پلک زدن هم ممکن نبود.
پس خداوند ما را در تصرف در مملکت خودش با اذن خودش توانا ساخته است و با اذن او می‌سازیم و خراب می‌کنیم و راه می‌رویم و می‌بخشیم و منع می‌کنیم و مظهر آن رزق است خداوند همان رزاقی است که جز او کسی نمی‌تواند رزق بدهد و هرکسی رازقی من دون الله ثابت کند مشرک شده است، امّا خداوند در رزقی که به ما داده است قدرت تصرف داده و ما را نیز رازق نامیده است چنانکه می‌فرماید:﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨ [النساء: 8]
«و هر گاه، خویشاوندان و یتیمان و مستمندان بر تقسیم (میراث) حاضر شدند، (چیزی) از آن (اموال) به آنان رزق بدهید، و با آنان بطور شایسته و نیک سخن بگویید».
و عاصف بن برخیا نیز تصرف در کَون داشت. به همان سهولتی که ما یک لیوان آب را بر می‌داریم، آصف بن برخیا علیه السلام نیز در یک چشم به هم زدن تخت و قصر سلطنت بلقیس که در یمن بود را برداشته و به شام می‌آورد چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿قَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ٣٨ قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ٣٩ قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَۚ [النمل: 38-40]
«(سلیمان) گفت: ای بزرگان! کدام‌یک از شما تخت او را برای من می‌آورد، پیش از آن‌که تسلیم شده نزد من آیند؟(38) عفریتی از جن گفت: من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از جایت برخیزی، و همانا من بر آن توانای امین هستم(39) کسی‌که دانشی از کتاب (الهی) داشت گفت: من پیش از آن‌که چشم بر هم زنی، آن را نزد تو می‌آورم».
چنانکه در این آیه آمده است، سلیمان علیه السلام می‌گوید: ﴿أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا یعنی کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد. و آصف بن برخیا که دانشی از کتاب الهی داشت، در جوابش گفت: ﴿أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ یعنی من آن را نزد تو می‌آورم و آوردن آن را به خودش نسبت داده است. در اینجا، عمل آوردن تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا، با عمل برداشتن یک لیوان آب توسط ما، کاملا شبیه و برابر است و به همان شکلی که ما هنگامی‌که یک لیوان آب را بر می‌داریم در ملکۀ ذهنمان این عقیده را داریم که هیچ حول و قوتی جز الله وجود ندارد، به همان شکل وقتی آصف بن برخیا تخت بلقیس را آورد، همین اعتقاد را داشت و معتقد بود که خداوند به او چنین نیرویی داده که بدون بلند شدن از مکانش و در کمتر از یک چشم به هم زدن می‌تواند تخت بلقیس را از یمن بردارد و به شام بیاورد و این عدم کردن و ایجاد کردن به اذن الله بود نه قائم به ذات آصف بر برخیا. پس نمی‌توان قید: «فیما لا یقدر علیه إلا الله» را برای درخواست و طلب سلیمان از همراهانش بکار برد و بگوییم که سلیمان علیه السلام چیزی را از همراهانش خواسته که جز الله بر آن قادر نبوده است! برای اینکه همانطور که گفتم برداشتن یک لیوان و کمتر از آن پلک زدن هم از اموری است که در قدرت ما نیست بلکه تنها به اذن و قدرت الله متعال قادر به انجام آن هستیم، و امور خارق العاده‌ای که پیامبران و اولیا انجام می‌دهند نیز در حطیۀ قدرت آنان نیست؛ بلکه تنها به اذن الله است.
حتی شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید که بنده می‌تواند به اذن الله به قدرت کن فیکوت برسد، در مجموع الفتاوی می‌گوید: «وقد جاء في الأثر: " {يَا عَبْدِي أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي أَجْعَلْك تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ يَا عَبْدِي أَنَا الْحَيُّ الَّذِي لَا يَمُوتُ أَطِعْنِي أَجْعَلْك حَيًّا لَا تَمُوتُ} " وفي أثر: " {إنَّ الْمُؤْمِنَ تَأْتِيهِ التُّحَفُ مِنْ اللَّهِ: مَنْ الْحَيُّ الَّذِي لَا يَمُوتُ إلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ} " فهذه غاية ليس وراءها مرمى كيف لا وهو بالله يسمع وبه يبصر وبه يبطش وبه يمشي؟».
ترجمه: «در اثر آمده است: {(خداوند می‌فرماید) ای بندۀ من، من به چیزی می‌گویم باش پس می‌شود، تو هم از من اطاعت کن تا تو را چنین قرار بدهم که به چیزی بگویی باش و بشود، ای بندۀ من، من زنده‌ای هستم که نمی‌میرد، تو هم از من اطاعت کن تا تو را زنده‌ای که نمی‌میرد قرار بدهم} و در اثر آمده است: {بی‌گمان مؤمن تحفه (و هدیه)‌ای از طرف الله که زنده است و نمی‌میرد به او داده می‌شود که زنده بودن و نمردن است} و این نهایتی است که بیشتر از آن چیزی وجود ندارد. چطور اینگونه نباشد در حالی که بندۀ مؤمن بوسیلۀ خداوند می‌شنود و بوسیلۀ او می‌بیند و بوسیلۀ او می‌گیرد و بوسیلۀ او راه می‌رود؟».[10]
چنانکه مشاهده می‌کنیم: شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله با استناد به حدیث قدسی: {يَا عَبْدِي أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ أَطِعْنِي أَجْعَلْك تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ يَا عَبْدِي أَنَا الْحَيُّ الَّذِي لَا يَمُوتُ أَطِعْنِي أَجْعَلْك حَيًّا لَا تَمُوتُ} می‌گوید که انسان‌ها در صورت اطاعت و بندگی مخلصانه برای پروردگارشان، خداوند به آنان قدرت‌های بسیاری می‌دهد، از جمله قدرت کن فیکون را می‌دهد. و بدون شک رسیدن به چنین قدرتی در گرو اطاعت از الله و به اذن الله است و اصلاً به معنای شریک قرار دادن برای الله نیست. و کسی که به اذن الله کن فیکون می‌کند به معنای شریک قرار دادن او در صفات خداوند نیست، بلکه تنها به معنای قدرتی است که خداوند به او داده است. مثال آن این است که خداوند می‌شنود و می‌بیند و ما هم می‌شنویم و می‌بینیم و اینکه ما چنین صفاتی داریم و خداوند نیز چنین صفاتی دارد به معنای شریک قرار دادن برای خداوند نیست، چون شنیدن و دیدن ما قائم به نفس خودمان نیست بلکه الله خالق آن است و با اذن او می‌توانیم بشنویم و ببینیم، امّا اگر در طاعت خداوند به مقام بالایی برسیم قدرت بینایی و شنوایی ما را بیشتر می‌کند، به همان شکل که پیامبر صلی الله علیه وسلم پشت سر خودش را در نماز می‌دید بدون اینکه سرش را برگرداند. یا همانند هنگامی‌که خداوند قدرت بینایی او را زیاد کرد و توانست به کسانی از مشرکان که دربارۀ سفر إسرا او و بیت المقدس سوال کردند، پاسخ بدهد و آنجا را برایشان وصف کند، چنانکه از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که گفت پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «لَقَدْ رَأَيْتُنِي فِي الْحِجْرِ وَأَنَا أُخْبِرُ قُرَيْشًا عَنْ مَسْرَايَ، فَسَأَلُونِي عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ لَمْ أُثْبِتْهَا، فَكَرُبْتُ كَرْبًا مَا كَرُبْتُ مِثْلَهُ قَطُّ , فَرَفَعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِي أَنْظُرُ إِلَيْهِ، مَا يَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلا أَنْبَأْتُهُمْ بِهِ».
ترجمه: «در منزل خویش بودم که قریشیان دربارۀ بیت المقدس در شب معراج از من چیزهایی پرسیدند که آن‌ها را به خاطر نداشتم، به همین خاطر بسیار اندوهگین شدم به گونه‌ای که هرگز چنین اندوهی به من دست نداده بود. در این هنگام خداوند بیت المقدس را در جلوی چشمان من مجسّم کرد و از هر چه پرسیدند به آنان جواب دادم».[11]
و ابن تیمیه رحمه الله به این حدیث قدسی اشاره کرده است که خداوند فرموده است: «وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ».
ترجمه: «بنده‌ام با ادای نوافل پیوسته به من نزدیک می‌شود تا آنجا که دوستش بدارم، پس زمانی که او را دوست داشتم، شنوایی‌اش باشم که با آن می‌شنود، بینایی‌اش باشم که با آن می‌بیند، دستش باشم که بوسیلۀ‌ آن می‌گیرد و پایش که با آن راه می‌رود و اگر از من بخواهد بی‌تردید به او می‌دهم و اگر به من پناه جوید حتماً پناهش می‌دهم».[12]
و خضر علیه السلام نیز به اذن الله تدبیر امور می‌کرد، چنانکه تنها در زمانی که با موسی علیه السلام همراه بود سه مورد از کارهایش را متوجه شدیم و قبل و بعد از همراهی با موسی نیز کارهای این چنینی او بسیار بوده است. چنانکه هنگامی‌که موسی علیه السلام همراه او بود، کشتیی را غرق می‌کند و کودکی را می‌کشد و دیواری را بنا می‌کند و گاهی خضر علیه السلام آن افعال را به خودش نسبت می‌دهد و می‌گوید: ﴿فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِيبَهَا [الكهف: 79]. «پس من خواستم آن را معیوب کنم».
و می‌گوید: ﴿فَأَرَدۡنَآ [الكهف: 81]. «از این رو، خواستیم».
و گاهی آن افعال را به الله متعال نسبت می‌دهد و می‌گوید: ﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ [الكهف: 82]. «پس پروردگارت خواست».
 و بعد از انجام این کارها می‌گوید: ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِي [الكهف: 82]. «و این (کار‌ها) را من خود سرانه انجام ندادم».
بلکه به فرمان الله انجام داده است. پس، اینکه مثلاً کودکی که در ظاهر هیچ تکلیفی بر او نیست را بکشد و موسی علیه السلام از کار او بسیار شگفت زده شود و بگوید: ﴿أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَكِيَّةَۢ بِغَيۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَيۡ‍ٔٗا نُّكۡرٗا٧٤ [الكهف: 74]
«آیا انسان پاکی را، بدون آنکه کسی را کشته باشد؛ کشتی؟ براستی کار زشتی انجام دادی».
این کار او تصرف در کَون است؛ منتها به فرمان خداوند متعال.
پس زنده کردن مردگان توسط عیسی و غیر او[13] و بخشیدن فرزند توسط ابراهیم و حرکت دادن ابرها توسط سلیمان و نحو آن، وقتی انجام این امور را به خودشان نسبت می‌دهند از باب مجاز است و در واقع آنان به امر و اذن الله این کارها را کرده‌اند و نسبت انجام این امور به خداوند متعال حقیقی می‌باشد. پس تقسیم کردن امور به اموری که جز الله کسی بر آن قادر نیست و بغیر از الله هم بر آن قادر هستند، تقسیمی‌ اشتباه و متوهم معناهای فاسدی می‌باشد که توضیح آن در صفحات قبل گذشت؛ والحمد لله رب العالمین.

گفتیم که بندگان خداوند، به اذن الله می‌توانند به قدرت‌های زیادی دست یابند، نمونه‌اش جبریل که شدید القوی است و دیگر ملائکه‌ای که به اذن الله تدبیر امور می‌کنند و ... امّا اگر کسی بگوید خداوند به اذن الله شریکی برای خودش قرار داده است، یا خداوند به اذن الله فرزند و همسر برای خود گرفته است، اینکه می‌گوید به اذن الله است، توجیه کنندۀ شرک او نخواهد بود. اگر کسی بگوید الله متعال به اذن خودش فلان بنده‌اش را شریک خودش کرده است، باز دچار شرک شده است چراکه خداوند به شرک اجازه نمی‌دهد.
در واقع تفاوت آشکاری وجود دارد بین اینکه مثلاً الله متعال به یکی از ملائکه‌اش اجازۀ کشیدن روح انسان‌ها را بدهد و بین اینکه الله متعال امر کشیدن روح انسان‌ها را به یکی از ملائکه‌اش تفویض کرده باشد تا بطور مستقل از الله قبح روح نماید. یا مثلاً یکی معتقد باشد که ملائکه فرزندان خداوند متعال هستند و سپس بگوید به اذن الله! برای اینکه قرار دادن فرزند برای الله شرک در ذات خداوند است و خداوند هرگز به شرک اذن نمی‌دهد. امّا سبب قرار دادن ملائکه در کشیدن ارواح به اذن الله، موجب شرک نمی‌شود چون در این حالت، ملائکه تنها مُجریان فرمان الهی هستند؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ٢٧ [الأنبياء: 27]
«(ملائکه هرگز) در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند، و به فرمان او کار می‌کنند».
پس اعتقاد به تفویض (تفویض یعنی واگذار کردن) در هر حالتی شرک است اگرچه کسی که به آن اعتقاد دارد، برای تفویضی که به آن قائل است، بگوید که به اذن الله است! مثلاً شخصی معتقد باشد که امور بندگان و شئون عالم به اذن الله به فلان انسان واگذار شده است و آن انسان بطور مستقل از الله تدبیر امور می‌کند و امر خلق و رزق از جانب خدا به او واگذار شده است و قضا و قدر و مشیت و تصرف و دخالت خداوند در آن وجود ندارد. چنین تفویضی شرک است و با اذن الله تفاوت دارد.
چنانکه فخر رازی رحمه الله دربارۀ مشرکان می‌گوید: «أَنَّهُمُ اعْتَقَدُوا أَنَّ الْمُتَوَلِّيَ لِكُلِّ إِقْلِيمٍ مِنْ أَقَالِيمِ الْعَالَمِ، رُوحٌ مُعَيَّنٌ مِنْ أَرْوَاحِ عَالَمِ الْأَفْلَاكِ، فَعَيَّنُوا لِذَلِكَ الرُّوحِ صَنَمًا مُعَيَّنًا وَاشْتَغَلُوا بِعِبَادَةِ ذَلِكَ الصَّنَمِ، وَمَقْصُودُهُمْ عِبَادَةُ ذَلِكَ الرُّوحِ».
ترجمه: «آنان معتقد بودند که هر اقلیمی ‌از اقالیم عالم را روح معینی از ارواح عالم افلاک در دست دارد و متوّلی آن است، پس برای آن روح، صنم معینی را تعیین کردند و به عبادت آن صنم مشغول شدند و مقصودشان عبادت آن روح بود».[14]
پس در تفویض، خداوند دخالتی در تدبیر امور واگذار شده ندارد و شخصی که امور به او واگذار شده است با اختیار و ارادۀ مستقل خود کار می‌کند و چنین اعتقادی شرک اکبر است. امّا در اذن الله، تدبیر گر و آمر و ناهی تنها الله متعال است و شخصی که به اذن الله کاری را انجام می‌دهد از طرف خود هیچ استقلالیتی ندارد بلکه تنها کاری که خداوند به او سپرده است را طبق فرمان خداوند انجام می‌دهد.
برای همین اگر کسی معتقد باشد که مردگان به اذن الله می‌توانند برای زندگان دعا کنند و یا سببی برای رسیدن به نفعی باشند و مردگان خودشان هیچ گونه استقلالیتی در نفع و ضرر رساندن ندارند، چنین کسی مرتکب هیچ گونه شرکی نشده است. امّا اگر کسی معتقد باشد که مردگان بطور مستقل از الله می‌توانند نفع و ضرری برسانند یا امور به آنان تفویض شده است و آن‌ها می‌توانند به نزد الله دربارۀ نیازهایشان شفاعت نافذ کنند، و مردگان را بصورت مستقل از الله به فریاد بخوانند و به آنان استغاثه کند و از آنان استعانه کند، چنین کسی دچار شرک اکبر شده است و شرک مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم به نسبت إله‌هایشان اینگونه بود. امّا متاسفانه عدم شناخت صحیح شرک مشرکان و عدم شناخت تفاوت بین «تفیض» و «اذن الله» و عدم فهم صحیح آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است موجب شده که علمای دعوت نجد، کسی که از میّت درخواست دعا کند را مشرک بدانند و گمان کنند که مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز تنها بخاطر درخواست دعا از بت‌هایشان دچار شرک شده بودند، امّا هیچ گونه توجهی به نوع اعتقادی که مشرکان نسبت به بت‌هایشان داشتند نمی‌کنند و مشرکان را موحدان در ربوبیت معرفی می‌کنند که همۀ این‌ها خطاهای عقیدتی خطرناکی هستند که باطل بودن آن را در فصل‌های مختلف این کتاب به یاری خداوند بیان کردیم.

و این ادعا که {مردگان نمی‌توانند برای زندگان دعای خیر بکنند و درخواست دعای خیر از آنان به معنای درخواست چیزی است که جز الله بر آن قادر نیست و لذا شرک است} چنین ادعایی از اساس باطل است برای اینکه:
اولاً: ثابت کردیم که مردگان می‌شنوند؛ اگرچه در بعضی احیان باشد.
دوماً: سلام کردن به مردگان و جواب دادن سلام ما توسط مردگان، دلالت بر این دارد که مردگان برای زندگان دعای خیر می‌کنند و دعا نوعی از شفاعت است و سلام به معنای دعای سلامتی از هرگونه آفت می‌باشد و وقتی که ما به میّت سلام می‌کنیم و میّت جواب سلام ما را می‌دهد یعنی میّت دارد برای ما خداوند را به دعا می‌خواند و برای ما دعای سلامتی از هرگونه آفت و شر می‌کند. و پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما یاد داده است که وقتی به قبرستان رفتیم به مردگان سلام بکنیم.
سلیمان بن بُرَیده از پدرش بریده بن الحصیب الأسلمی ‌رضی الله عنهما روایت کرده که گفت: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم يُعَلِّمُهُمْ إذَا خَرَجُوا إلَى الْمَقَابِرِ أَنْ يَقُولُوا: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ، وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ، نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ».
ترجمه: «پیامبر صلی الله علیه وسلم آن‌ها را تعلیم می‌داد، که چون به قبرستان روند، بگویند: سلام بر شما باد، اهل این منزل از مؤمنان و مسلمانان و اگر خدا بخواهد به شما می‌پیوندیم از خداوند برای خودمان و شما عافیت می‌طلبم».[15]
همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید که هرکس به من سلام بفرستد من نیز جواب سلام او را می‌دهم و به او سلام می‌فرستم، چنانکه می‌فرماید: «مَا مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَيَّ إِلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيَّ رُوحِي حَتَّى أَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ».
ترجمه: «هیچ کس نیست که بر من سلام کند جز اینکه خداوند روحم را به من بازمی‌گرداند تا جواب سلامش را بدهم».[16]
و در حدیث دیگر از ابوهریره رضی الله عنه آمده که گفت: «إذَا مَرَّ الرَّجُلُ بِقَبْر أَخِيه يَعْرِفُهُ فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَعَرَفَهُ وَإِذَا مَرَّ بِقَبْرٍ لَا يَعْرِفُهُ فَسلم عَلَيْهِ رد عَلَيْهِ السَّلَام».
ترجمه: «ابو هریره رضی الله عنه گفت: اگر مردی از نزد قبر برادرش عبور کند و او را بشناسد و به او سلام بکند او هم جواب سلامش را می‌دهد و او را می‌شناسد. و اگر از نزد قبری بگذرد که او را نشناسد و به او سلام کند او هم به جوابش پاسخ می‌دهد».[17]
و عایشه رضی الله تعالی عنها می‌گوید: «قَالَ رَسُول الله مَا من رجل يزور قبر أَخِيه وَيجْلس عِنْده إِلَّا استأنس بِهِ ورد عَلَيْهِ حَتَّى يقوم».
ترجمه: «رسول خدا فرمود هیچ کسی نیست که قبر برادرش را زیارت کند و نزدش بنشیند جز اینکه آن مرده با او انس می‌گیرد و صحبتش را پاسخ می‌دهد تا اینکه زائر بلند می‌شود (و می‌رود)».[18]
و از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ يَمُرُّ عَلَى قَبْرِ أَخِيهِ الْمُؤْمِن وَفِي رِوَايَة : بِقَبْرِ الرَّجُلِ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا عَرَفَهُ وَرَدَّ عَلَيْهِ».
ترجمه: «هیچ کسی نیست که بر قبر برادر مومنش عبور کند و در روایتی، بر قبر مردی که در دنیا او را می‌شناخت، عبور کند، و بر او سلام کند، إلا اینکه او را می‌شناسد و به او پاسخ می‌دهد».[19]
و «سلام» از نام‌های الله تعالی می‌باشد و معنای آن پاکی و رهایی از تمام نقص‌ها و عیب‌ها می‌باشد. و مراد از سلام در عبارت (السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته) در واقع دعای حفظ و سلامتی و نجات برای شخص است.
پس وقتی ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم یا هر شخص مومن دیگری در قبرش سلام می‌کنیم، آن شخص نیز جواب سلام ما را می‌دهد. یعنی ما برای او دعای حفظ و سلامتی و رحمت و برکت و عنایت و نجات می‌کنیم و او نیز به همان شکل برای ما دعای حفظ و سلامتی می‌کند.
و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦ [الأحزاب: 56]
«بی‌گمان الله و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بر او درود فرستید، و سلام بگویید، سلامی‌نیکو».
و انس رضی الله عنه روایت می‌‌کند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ؛ فَمَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلَاةً صَلَّى الله عَلَيْهِ عَشْرًا».
ترجمه: «در روز و شب جمعه بر من زیاد صلوات بفرستید، و هرکس بر من صلوات بفرستد، خداوند ۱۰ بار بر او صلوات می‌فرستد».[20]
و در صحیح بخاری آمده است: «{إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ} قَالَ أَبُو الْعَالِيَةِ صَلاَةُ اللهِ ثَنَاؤُهُ عَلَيْهِ عِنْدَ الْمَلاَئِكَةِ وَصَلاَةُ الْمَلاَئِكَةِ الدُّعَاءُ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ {يُصَلُّونَ} يُبَرِّكُونَ».
ترجمه: «ابو العالیه می‌گوید: صلاة خداوند، ثنایش بر محمد در نزد ملائکه است. و صلاة ملائکه، دعایشان (برای محمد) است. و ابن عباس می‌گوید: یصلون یعنی بر او برکت می‌فرستند».[21]
و اوس بن ابی اوس رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که فرمود: «إنَّ مِنْ أفضلِ أيَّامِكم يومَ الجمعَةِ فيه خُلِقَ آدمُ وفيه قُبِضَ وفيه النفخةُ وفيه الصعْقَةُ فأكْثِروا علَيَّ منَ الصلاةِ فيهِ فإنَّ صلاتَكم معروضةٌ علَيَّ قال قالوا يا رسولَ اللهِ وكيفَ تُعْرَضُ صلاتُنَا عَلَيْكَ وقدْ أَرَمْتَ يَقُولون بَلِيتَ فقال إنَّ الله عز وجل حرَّمَ علَى الأرضِ أجسادَ الأنبياءِ».
ترجمه: «بهترین روزهاى شما روز جمعه است، در آن روز خداوند آدم علیه السلام را آفرید، و در روز جمعه فوت کرد، و در روز جمعه فرشته در بوق (شیپور) می‌دمد، و در این روز صعقه، (یعنى: مردن تمامی ‌انسان‌ها) خواهد بود، پس در این روز بر من درود و صلواتى بسیار بفرستید، چون درود و صلوات شما بر من عرضه خواهد شد. گفتند: چگونه صلوات ما بر شما عرضه می‌‌شود در حالی که بدن شما از می‌پوسد، و می‌گویند به خاک تبدیل شدی. پیامبر فرمود: خداوند بر زمين حرام کرده است که اجساد انبياء را از بين ببرد».[22]
و بنا بر حکم خداوند که می‌فرماید: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَسِيبًا٨٦ [النساء: 86]
«و چون شما را تحیت (و سلام) گویند، پس پاسخی بهتر و یا همانند آن بدهید، الله بر همه چیز حساب‌رس است».
وقتی که ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام و صلاة میفرستیم، پیامبر نیز به ما سلام و صلاة می‌فرستد و خداوند نیز بر ما صلاة و سلام می‌فرستد. سلام و صلاة خداوند، اعطای سلامتی و رحمت به بنده‌اش است. و سلام و صلاة پیامبر، درخواست اعطای سلامتی و رحمت از خداوند برای بنده‌اش است. پس ثابت می‌شود که پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش برای ما دعای سلامتی می‌کند.
اکنون: اگر شخص مسلمانی به این قصد به پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام بکند و هدفش از سلام کردن به پیامبر این باشد که پیامبر صلی الله علیه وسلم برایش طلب سلامتی کند، آیا با توجه به این قصد و هدف و طلبش، از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش چیزی طلب کرده که جز الله بر آن قادر نیست و دچار شرک شده است؟!
پناه می‌بریم به خداوند از شر غلات و خوارج و سفهاء الأحلام و حدثاء الأسنانی که قرآن می‌خوانند امّا از حنجره‌هایشان پایین‌تر نمی‌رود و سراغ آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است می‌روند و آنان را برای مسلمانان به کار می‌برند.

و امّا اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلا مِنْ ثَلاثٍ : صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ، أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ».
ترجمه: «زمانی که انسان می‌میرد اعمالش قطع می‌شوند؛ مگر از سه چیز: صدقه جاریه، علمی‌که از آن بهره گرفته می‌شود و فرزند صالحی که برای او دعای (خیر) کند».
منظور، انقطاع اجر و ثواب اعمال است نه خود اعمال. پس اینکه میّت با مردنش عملش قطع می‌شود و پروندۀ اعمال او بسته می‌شود، به معنای قطع عمل از او نیست چون کسی که چنین بگوید، در واقع عالم برزخ را انکار کرده است. جسم انسان با مردن از کار می‌افتد امّا روح انسان باقی می‌ماند و چه روح کافران و چه روح مومنان در عالم برزخ به حیات خود ادامه می‌دهند. خداوند دربارۀ حیات برزخی فرعون و آل او که نمونه‌ای از روح کافران‌اند، و عذاب کشیدن آنان در هر روز و شب می‌فرماید: ﴿وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥ ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦ [غافر: 45-46]
«و بد‌ترین عذاب آل فرعون را در میان گرفت(45) (آن عذاب) آتش (دوزخ است) که هر صبح و شام بر آن عرضه می‌شوند و روزی‌که قیامت بر پا می‌شود (گفته می‌شود:) آل فرعون را در سخترین عذاب وارد کنید(46)».
و دربارۀ منعم شدن شهدا که نمونه‌ای از روح مومنان اند می‌فرماید: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٧٠ [آل عمران: 169-170]
«و هرگز کسانی را که در راه الله کشته شده‌اند؛ مرده مپندار، بلکه زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند(169) به آنچه الله از فضل و کرم خود به ایشان داده‌است، شادمانند، و به کسانی‌که هنوز به آن‌ها نپیوسته‌اند، خوش وقتند، که نه بیمی‌بر آن‌هاست و نه‌اندوهگین می‌شوند(170)»
و می‌فرماید: ﴿وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٠٠ [المؤمنون: 100]
«و پشت سر آن‌ها برزخی است تا روزی‌که برانگیخته شوند».
و پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إِنَّمَا نَسَمَةُ الْمُؤْمِنِ طَائِرٌ فِي شَجَرِ الْجَنَّةِ حَتَّى يَبْعَثَهُ اللَّه إِلَى جَسَدِهِ يَوْمَ یبعثه».
ترجمه: «در حقیقت روح انسان مؤمن پرنده‌ای است که از درختان بهشت خود را آویزان نموده و می‌خورد تا اینکه روز قیامت خداوند آن را به جسدش برگرداند».[23]
و لازمۀ عذاب کشیدن یا منعم شدن روح در عالم برزخ، این است که آن روح حیات داشته باشد و داشتن حیات مقتضای عمل است.
پس میّت می‌تواند در قبر خودش نماز بخواند، امّا اجری به پروندۀ اعمال او اضافه نمی‌شود مگر از سه طریق: صدقۀ جاریه، علمی ‌که از آن بهره گرفته می‌شود و فرزند صالحی که برای او دعای (خیر) کند.
و معنای این حدیث این نیست که میّت نمی‌تواند هیچ عملی انجام بدهد. برای اینکه طبق حدیث صحیح، هرگاه به پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام بفرستیم، پیامبر جواب سلام ما را می‌دهد، و این جواب سلام برای غیر پیامبر و دیگر مردگان نیز ثابت می‌باشد، پس جواب سلام توسط میّت دلالت بر عمل میّت دارد و سلام نیز دعا است پس مردگان قادر به دعا کردن برای زندگان هستند و در نتیجه درخواست دعا از آنان به معنای درخواست چیزی که جز الله بر آن قادر نیست نمی‌باشد و متهم کردن کسانی که از انسان‌های صالح مرده، درخواست دعا می‌کنند به ارتکاب شرک اکبر، به الله قسم که ظلمی ‌بزرگ و جنایتی آشکار در حق اهل قبله و مسلمانان می‌باشد و متاسفانه امروزه به نام حفظ جانب توحید، توحیدی ابلیسی و با فهم خوارج ارائه داده‌اند که در چنین توحیدی، اهل قبله مشرک می‌شوند و مشرکان زمان پیامبر موحّد در ربوبیت! ولا حول ولا قوة إلا بالله.

پاسخ: اگر مجرد انجام «درخواست دعا از میت»، عبادت باشد و شامل حدیث: «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ» باشد، پس نباید فرقی بین زنده و مرده گذاشت. نمی‌توان نفس این عمل را از مرده عبادت دانست و از زنده عبادت ندانست. اگر درخواست دعا از میت، شامل حدیث: «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ» شود و بگوییم میّت را عبادت کرده است، پس باید درخواست دعا از زنده هم شامل حدیث: «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ» شود و بگوییم زنده را عبادت کرده است. چون هیچ تفاوتی بین کیفیت درخواست دعا از زنده و مرده وجود ندارد.
همچنین توضیح دادیم که دعایی عبادت است که در آن، برای آن مخلوقی که به دعایش خوانده‌ای خصائص ربوبیت قائل باشی و از او بصورت مستقل از الله و من دون الله درخواست رساندن نفع یا دور کردن ضرر کنی. و وقتی که چنین اعتقادی به دعا شونده داشته باشی پس هرگونه درخواستی از چنین مخلوقی در واقع درخواست و دعای عبادت است و او را عبادت کرده‌ای. امّا اگر آن مخلوق را به عنوان وسیله و سببی بدانی که به اذن الله می‌تواند کاری انجام بدهد، پس درخواست کردن از او در واقع درخواست کردن از الله است و نسبت‌دادن «کمک‌رسانی» و «به فریاد‌رسیدن» به دعا شونده، نسبت مجاز می‌باشد و کمک‌رسان و فریاد‌رس حقیقی همان الله بوده است. یعنی خداوند به بنده‌اش بوسیلۀ اسبابی که مقرر کرده است نفع رسانده است.
پس وقتی می‌گوییم دعا همان عبادت است، باید دعایی را همان عبادت دانست که مطابق با تعریف عبادت باشد و در تعریف عبادت گفتیم که: عبادت بر دو رکن نهایت خضوع و نهایت تذلل می‌باشد، و عنصری که در خضوع وجود دارد خوف و ترس است و عنصری که در تذلل وجود دارد، حب و رجاء است. پس خوف از متضرر شدن از یک چیز بطور مستقل از الله، که باعث نهایت خضوع می‌شود و رجاء به نفع بردن از آن چیز بطور مستقل از الله، که باعث نهایت تذلل می‌شود و حب بخاطر ذات آن چیز، هرگاه با هم جمع شوند، تبدیل به عبادت آن چیز می‌شود و این همان حقیقت تعریف عبادت از لحاظ شرعی است.
پس دعا و به فریاد خواندنی عبادت است که شخص دعا کننده معتقد باشد که دعا شونده می‌تواند نفع و یا ضرری مستقل از الله به او برساند. چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَيۡرَ تَتۡبِيبٖ١٠١ [هود: 101]
«پس هنگامی‌که فرمان پروردگارت فرا رسید، معبودان شان که به جای الله می‌خواندند؛ پس چیزی از آنان دفع نکردند (و یاری‌شان ندادند) و آن‌ها را جز هلاکت (و نابودی) نیفزودند».
این آیه به صورت آشکار نشان می‌دهد که مشرکان چیزهایی را به دعا می‌خواندند که معتقد بودند آن‌ها در عنصر الوهیت شریک الله هستند و آن‌ها را آلهه می‌دانستند و معتقد بودند که آن إله‌ها را اگر به فریاد و دعا بخوانند می‌توانند چیزی از عذاب و یا مقدر الله را از آنان دفع کنند.
و می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣ [فاطر: 13]
«و کسانی را که به جای او می‌خوانید (هم‌وزن) پوست نازک هستۀ خرما مالک نیستند».
و می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦ [الإسراء: 56]
«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که به جای او (إله خود) می‌پندارید؛ بخوانید، پس آن‌ها نه می‌توانند بلا (و مشکلی) را از شما دورسازند، و نه تغییر دهند».
پس به دعا خواندنی عبادت است که دعا کننده معتقد باشد که دعا شونده می‌تواند نفع یا ضرری بصورت «من دون الله» و مستقل از الله به او برساند. امّا درخواست دعا از مرده همان دعای عبادت نمی‌باشد؛ برای اینکه با نهایت خضوع و نهایت تذلل همراه نیست. چون شخصی که از میّت درخواست دعا می‌کند دقیقا به همان کیفیت و شکلی از او درخواست دعا کرده است که از یک زنده درخواست دعا می‌کند. و چون درخواست دعا از زنده با نهایت خضوع و نهایت تذلل همراه نیست پس مجرد درخواست دعا از میّت نیز همینگونه است.

پاسخ: اگر مجرد درخواست دعا از میت، باعث بشود که چنین چیزی رخ بدهد پس باید در مجرد درخواست دعا از زنده هم چنین چیزی رخ بدهد. و چرا بین این دو فرق می‌گذارید؟ و تکفیر با مآل و لوازم جایز نیست امّا سد ذریعه جایز است. ما نمی‌گوییم که بخاطر سد ذریعۀ شرک، از درخواست دعا از میّت نهی نشود، بلکه سخن ما این است که به مجرد و به محض درخواست دعا از میت، آن مآلات و لوازم بوجود نیامده و آن شرک اکبر رخ نداده است.

پاسخ: اینکه بگوییم شخصی به مجرد درخواست دعا از میّت، معتقد شده است که میّت بدون اذن الله برایش شفاعت می‌کند بهتان و تحکم بدون دلیل است. برای اینکه به همانند آن، وقتی که شخصی از یک زنده درخواست دعا می‌کند چنین نیست که معتقد شده باشد که آن شخص زنده بدون اذن الله برایش شفاعت می‌کند، پس به چه دلیلی شخصی که از میّت درخواست دعا کرده است را متهم کنیم که از آن میّت درخواست شفاعت بدون اذن الله کرده است؟
و اینکه واسطه قرار دادن بین خود و الله، حتما شبیه به این باشد که الله را به پادشاهان زمینی تشبیه کرده باشد و آن واسطه‌ها را به درباریان آن پادشاه که بوسیله آن درباریان خواسته‌های ما به پادشاه ابلاغ شود، چنین چیزی الزاما صحیح نیست و هر واسطه گرفتنی این معنا را نمی‌رساند.
برای مثال در روز قیامت مردم به نزد پیامبران می‌روند و آنان را واسطه قرار می‌دهند تا آن پیامبران نزد الله بروند و از الله بخواهند که محسابۀ آنان را شروع کند چنانکه پیشتر حدیث آن را از صحیح بخاری ذکر کردیم.
و در روایتی دیگر از عبد الله بن عمر رضی الله عنه، این داستان با لفظ استغاثه آمده است، یعنی مردم از پیامبران استغاثه و کمک می‌گیرند. عبد الله بن عمر می‌گوید پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «إِنَّ الشَّمْسَ تَدْنُو يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ، فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ اسْتَغَاثُوا بِآدَمَ، ثُمَّ بِمُوسَى، ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم».
ترجمه: «روز قیامت، خورشید به قدری نزدیک می‌شود که مردم (در اثر گرما) تا بناگوش غرق در عرق خواهند شد. در آن حال، ابتدا به آدم عليه السلام و سپس به موسی علیه السلام و سرانجام به محمد صلى الله عليه وسلم استغاثه خواهند کرد».[24]
حال، آیا ما باید بگوییم که چون مردم طلب شفاعت از پیامبران کرده‌اند و آن پیامبران را به دعا خوانده‌اند و به آنان استغاثه کرده‌اند، آیا باید بگوییم که آن مردمان اعتقاد به شفاعت بدون اذن الله و استغاثه من دون الله داشته و مشرک شده‌اند و الدعاء که همان العبادة است را صرف غیر الله کرده‌اند و با استغاثه به پیامبران مشرک شده‌اند؟
هیچ یک از آن پیامبران به آن مردمانی که نزد آنان آمدند تا برایشان نزد الله شفاعت کنند و به آنها استغاثه کرده بودند، نگفتند که شماها با طلب شفاعت از ما مشرک شدید و به آن مردمان نگفتند که: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨ [الجن: 18]
«پس کسی را با الله نخوانید».
پیامبران به آن مردمان نگفتند که شماها با دعا کردن ما و با واسطه قرار دادن ما بین خود و خدایتان، مشرک شدید.
هیچ یک از پیامبران نگفتند که شماها با طلب دعا از ما، در قلب‌هایتان حب و خوف و رجاء برای ما ایجاد شد و اینها هم نشانۀ عبادت است و شماها با این کار ما را عبادت کردید!
پیامبران نگفتند که شماها بخاطر درخواست شفاعت از ما، خداوند را به پادشاهان زمینی تشبیه کرده‌اید و ما را به درباریان آن پادشاه، و چنین معتقد شده‌اید که ما باید خواسته‌ها و نیازهایتان را به الله برسانیم.
و پیامبران به آن مردمانی که از آنان درخواست شفاعت کرده بودند این آیه را برایشان نیاوردند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ [الزمر: 3]
«این‌ها را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند».
نگفتند شماها مانند مشرکان ما را عبادت کردید تا نزد الله شفاعتتان کنیم، نگفتند درخواست شفاعت از ما یعنی عبادت کردن ما.
پیامبران به آنان نگفتند: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ [يونس: 18]
«و غیر از الله چیزهای را می‌پرستند که نه به آن‌ها زیانی می‌‌رساند و نه سودشان می‌بخشد، و می‌گویند: این‌ها شفیعان ما نزد الله هستند».
پیامبران به آنان نگفتند: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ [البقرة: 186]
«و چون بندگانم، از تو درباره من بپرسند، بگو: به راستی که من نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامی‌که مرا بخواند؛ اجابت می‌کنم».
نگفتند خداوند از رگ کردن به شما نزدیک‌تر است پس چرا از ما می‌خواهید؟ نگفتند چرا از الله نخواستید و نزد ما پیامبران آمدید تا نزد الله شفاعتتان کنیم! نگفتند که: خداوند به ما حق شفاعت کردن داده است امّا شما را از طلب‌کردن شفاعت از ما منع کرده است. نگفتند که هرکس بین خود و الله واسطه‌هایی قرار بدهد و آن‌ها را بخواند تا برایش شفاعت کنند مشرک می‌شود.
پس به همان شکلی که درخواست دعا و شفاعت از زنده، به این معنا نیست که معتقد شده باشی که آن شفاعت‌کننده بدون اذن الله شفاعت می‌کند و به این معنا نیست که خداوند را به پادشاهان زمینی تشبیه کرده باشی که خبر از بندگانش ندارد و باید از درباریانش بخواهی تا نیازهایت را به الله بگویند، پس به همان شکل به مجرد و به محض اینکه شخصی درخواست دعا از میّت کرد، دلیل نمی‌شود که معتقد شده باشد که شفاعت بدون اذن الله می‌کند و بخاطر درخواست شفاعت و دعا از او، او را پرسیده باشد.
پس اگر یک نفر نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم برود و معتقد به سماع موتی باشد و به پیامبر سلام کند و سپس بگوید یا رسول الله همانطور که در دنیا برای مومنانی که نزدت می‌آمدند دعا و استغفار می‌کردی، برای من هم دعا کن، و استناد کند به آیه: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤ [النساء: 64]
«و اگر آن‌ها هنگامی‌که بر خویشتن ستم می‌کردند، نزد تو می‌آمدند، و از الله طلب آمرزش می‌کردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش می‌کرد، بی‌گمان الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند».
و بگوید: پیامبر طبق این آیه برایم دعا می‌کند، پس کسی حق ندارد بگوید چنین کسی پیامبر را پرستیده است و مشرک شده است و دعا که عبادت است را صرف غیر الله کرده است و این توجیه‌های باطلی که نشأت گرفته از فهم خوارجی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم دربارۀ‌شان می‌فرماید: «يَخرُجُ في هذه الأُمَّةِ قَومٌ تَحقِرُونَ صلاتكُمْ مع صَلاتِهِمْ. فيَقرأُونَ القُرآنَ، لا يُجاوِزُ حُلُوقَهمْ (أو حناجِرَهُمْ) يَمرُقُونَ من الدِّينِ مُرُوقَ السَّهْمِ من الرَّمِيَّةِ. فيَنْظُرُ الرَّامِي إلى سَهْمِه، إلى نَصْلِهِ، إلى رِصَافِه، فيَتَمارَى في الفُوقَةِ هَلْ عَلِقَ بِها من الدَّمِ شَيءٌ».
ترجمه: «در این امّت قومی ‌‌بیرون می‌آیند که نمازتان را در برابر نمازشان تحقیر می‌کنید، قرآن می‌خوانند ولی (تأثیر آن) از حلقشان یا حنجره‌هایشان نمی‌گذرد و از دین خارج می‌شوند آنگونه که تیر از هدف (شکار) خارج می‌شود، پس تیر انداز به تیرش به آهن نوک تیر، به پی پیکان در تیر نگاه می‌کند و شک می‌کند که آیا چیزی از خون به تیر آویخته شده است؟».[25]
و در روایتی دیگر آمده است: «يَخْرُجُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَخْرُجُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، ثُمَّ لَا يَعُودُونَ فِيهِ، شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِيقَةِ».
ترجمه: «از دین چنان به سرعت خارج می‌شوند که تیر از بدنِ شکار خارج می‌شود و سپس به آن باز نمی‌گردند. آن‌ها بدترین مخلوقات هستند».[26]
و چنین کسی حق ندارد که همانند خوارج، آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را بر مومنان تطبیق بدهد، چنانکه ابن عمر رضی الله عنهما دربارۀ خوارج می‌گفت: «إِنَّهُمُ انْطَلَقُوا إِلَى آيَاتٍ نَزَلَتْ فِي الكُفَّارِ، فَجَعَلُوهَا عَلَى المُؤْمِنِينَ».
ترجمه: «آن‌ها به سراغ آیاتی که در مورد کفار نازل شده است می‌روند و آن آیات را بر مسلمانان قرار می‌دهند».[27]
و همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم دربارۀ خوارج می‌فرماید: ‏«‏سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي خِلَافٌ وَفُرْقَةٌ قَوْمٌ يُحْسِنُونَ الْقِيلَ وَيُسِيئُونَ الْفِعْلَ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلَاتَهُ مَعَ صَلَاتِهِمْ وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ يَمْرُقُونَ مِنْ الدِّينِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنْ الرَّمِيَّةِ لَا يَرْجِعُونَ حَتَّى يَرْتَدُّوا عَلَى فُوقِهِ هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِيقَةِ طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَقَتَلُوهُ يَدْعُونَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَلَيْسُوا مِنْهُ فِي شَيْءٍ مَنْ قَاتَلَهُمْ كَانَ أَوْلَى بِاللَّهِ مِنْهُمْ‏»‏.
ترجمه: «‏در امّت من دو دستگی ایجاد می‌شود. گروهی ظهور می‌کنند که سخنان زیبا می‌گویند؛ امّا کارهای ناشایست انجام می‌دهند. قرآن را می‌خوانند، ولی از گلوی آن‌ها نمی‌گذرد. از دين چنان بيرون میروند که تیر از کمان می‌گذرد. به‌سوی دین بر نمی‌گردند، مگر زمانی که تیرِ رهاشده به کمان، برگردد. آن‌ها بدترين آفریده‌ی روی زمین هستند. خوشا به حال کسی که آن‌ها را بکشد یا به‌وسيله آن‌ها کشته شود. آنان مردم را به کتاب الله دعوت می‌دهند و حال آن‌كه هیچ پیوندی با قرآن ندارند. هرکس آن‌ها را بکشد، نزد الله از آنان بهتر است».[28]
همچنین رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد آنان می‌فرماید: «يَقْتُلُونَ أَهْلَ الْإِسْلَامِ وَيَدَعُونَ أَهْلَ الْأَوْثَانِ».
ترجمه: «مسلمانان را می‌کشند و بت‌پرستان را رها می‌کنند».[29]
و این همان کاری است که متاسفانه غلات و کج اندیشان امروزه مرتکب آن شده‌اند و علمای امّت را تکفیر کرده و مشرک می‌دانند، علمایی مانند محیی الدین نووی، ابن قدامه مقدسی، قرطبی، ابن کثیر، ابن حجر عسقلانی، ابن حجر هیتمی، ابن صلاح شهرزوری، سیوطی، رحمهم الله و ده‌ها عالم و امام بزرگ اهل سنّت و جماعت را مشرک می‌نامند و زبان حالشان این است که هیچ یک از آنان توحید و شرک را نشناخته‌اند و بخاطر درخواست دعا از میّت این علما مشرک شده‌اند! ولا حول ولا قوة إلا بالله.

پاسخ: پیشر در فصل شفعاء من دون الله پاسخ این شبهه را دادیم که مشرکان اعتقاد به شفاعت بدون اذن الله داشتند. جدول مهم‌ترین تفاوت‌های عقیدۀ مشرکان و عقیدۀ موحدان چنین است:

مشرکان
مومنان
اعتقاد به شفاعت
بدون اذن الله دارند
با اذن الله دارند
شفاعت کنندگانشان را
رب و إله و شریک الله می‌دانند
بندۀ الله می‌دانند
شفاعت کنندگانشان را
عبادت می‌کنند
عبادت نمی‌کنند
قدرت نفع و ضرر رساندن را
بصورت مستقل از الله برای شفاعت کنندگانشان قائل هستند
بصورت حقیقی فقط برای الله می‌دانند

ممکن است یکی بگوید که مشرکان، إله‌هایشان را مستقل از الله نمی‌دانستند بلکه معتقد بودند که بت‌هایشان به اذن الله هستند. مثلاً بگوید: مشرکان معتقد بودند که بت‌هایشان به اذن الله به آنان نصرت می‌دهند و به اذن الله از آنان عزت می‌خواستند و...
در پاسخ می‌گوییم:
اولا: خداوند بت‌هایشان را «من دون الله» دانسته است نه «به اذن الله».
برای مثال خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ فِئَةٞ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِرًا٤٣ [الكهف: 43]
«و او را گروهی نبود که در برابر الله یاریش کنند، و نتوانست که خود را یاری کند».
اما دربارۀ اذن الله می‌گوید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ [آل عمران: 152]
«و به راستی الله، وعده خود را با شما (در جنگ احد) تحقق بخشید، آنگاه که (در آغاز جنگ) به اذن او، آنان را می‌کشتید».
و مشرکان از بت‌هایشان بطور مستقل از الله عزت و نصرت می‌خواستند، خداوند متعال در این باره می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١ [مريم: 81]
«و (آن‌ها) به جای الله إله‌هایی را (برای خود) بر گزیدند، تا سبب عزت‌شان باشد».
و می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ [يس: 74]
«و آن‌ها غیر از الله إله‌هایی (برای خود) بر گزیدند، شاید که یاری شوند».
و آیات دیگری که عبارت من دون الله در آن آمده است به وضوح نشان می‌دهند که مشرکان معبودانشان را به اذن الله نمی‌دانستند بلکه آن‌ها را إله‌هایی می‌دانستند که دارای صفات ربوبیت ذاتی و مستقل از الله هستند.
دوما: هنگامی‌ که برای چیزی ربوبیت و الهیت قرار می‌دهی، چنین اقتضا می‌کند که برای او استقلالیت قائل باشی. یعنی نمی‌شود که برای چیزی ربوبیت و الهیت قائل بود و او را رب و إله دانست، امّا در همان حال او را وسیله و سببی بدانی که به اذن الله عمل می‌کند! برای اینکه همانطور که قبلا در بخش «مجاز و حقیقت» گفتیم، ملائکۀ خداوند، به اذن الله امور زیادی انجام می‌دهند، مانند ملائکه‌ای که تدبیر امور می‌کنند، ﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗاو ملائکه‌ای که تقسیم امور می‌کنند: ﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا و يا مانند عیسی علیه السلام که به اذن الله خلق می‌کند و زنده می‌کند و شفا می‌دهد.
و همۀ این‌ها که به اذن الله هستند، إله و رب محسوب نمی‌شوند چرا که از خودشان هیچ گونه قدرت ذاتی و استقلالی بر انجام آن امور ندارند؛ بلکه تنها فقط به اذن الله است. امّا در مقابل مشرکان معبودانشان را إله و رب می‌دانستند و به عبادت کردن آن‌ها نیز تصریح می‌کردند چنانکه می‌گفتند: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا [الأعراف: 70]
«گفتند: آيا به (نزد) ما آمده‌ای که تنها الله را عبادت کنيم، و آنچه را نياکان‌مان عبادت می‌کردند، رها کنيم؟!».
و می‌گفتند: ﴿قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ٧١ [الشعراء: 71]
«گفتند: بت‌هایی را عبادت می‌کنیم، و پیوسته برای (عبادت) آن‌ها معتکف هستیم».
سوما: مشرکان در مقام دفاع از إله‌هایشان به الله محمد دشنام می‌دادند. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٠٨ [الأنعام: 108]
«و کسانی را که (مشرکان) به جای الله می‌پرستند؛ دشنام ندهید، مبادا آن‌ها (نیز) از روی دشمنی و جهالت؛ الله را دشنام دهند، این چنین برای هر امتی عمل‌شان را آراستیم، آنگاه باز گشت آن‌ها به سوی پروردگارشان است، پس آن‌ها را از آنچه عمل می‌کردند، آگاه می‌سازد».
حال این سوال مطرح می‌شود، که اگر مشرکان إله‌هایشان را به اذن الله می‌دانستند و معتقد نبوده‌اند که بت‌هایشان قدرتی ذاتی و مستقل از الله دارند، پس چطور ممکن است که در مقام دفاع از اذن داده شده (که بت‌هایشان است) به اذن دهنده (که الله است) دشنام بدهند؟




[1]- مجموع الفتاوی ج 24 صص 364 - 365.
[2]- نيل الأوطار ج 3، ص 305.
[3]- صحیح ابن حبان (866).
[4]- مجمع الزوائد (10/53)
[5]- مجمع الزوائد (10/153)
[6]- مجموع الفتاوی، ج 8 ص 406.
[7]- الدر المنثور، ج 6 ص 542.
[8]- العظمة از أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حيان الأنصاري المعروف بأبِي الشيخ الأصبهاني (المتوفى: 369هـ)، ج 3 ص 893.
[9]- الجواب الكافي لمن سأل عن الدواء الشافي أو الداء والدواء، صص 200-201.
[10]- مجموع الفتاوی، ج 4 ص 377.
[11]- حیات الأنبياء، البیهقی (9).
[12]- بخاری (6021).
[13]- ابن تیمیه رحمه الله دربارۀ زنده کردن مردگان توسط انبیا و غیر انبیا می‌گوید:
«والآيات التي يبعث الله بها أنبياء، قد يكون مثلها لأنبياء أُخَر؛ مثل إحياء الموتى؛ فقد كان لغير واحد من الأنبياء وقد يكون إحياء الموتى على يد اتباع الأنبياء؛ كما قد وقع لطائفة من هذه الأمة، ومن اتباع عيسى؛ فإن هؤلاء يقولون: نحن إنّما أحيى الله الموتى على أيدينا؛ [لاتّباع محمد، أو المسيح، فبإيماننا بهم، وتصديقنا لهم أحيى الله الموتى على أيدينا] فكان إحياء الموتى مستلزماً [لصدق] عيسى، و [محمّدٍ]، لم يكن قطّ مع تكذيبهما، فصار آية لنبوّتهم، وهو أيضاً آية لنبوّة موسى، وغيره من أنبياء بني [إسرائيل] الذين أحيي الله الموتى على أيديهم».
ترجمه: «آیات و نشانه‌هایی که خداوند با آن پیامبران را مبعوث می‌کند ممکن است که همانند آن آیات را انبیای دیگر هم داشته باشند، مانند زنده‌کردن مردگان، برای اینکه بیش از یک تن از انبیا چنین آیتی داشته‌اند و ممکن است که زنده‌کردن مردگان بر دست پیروان انبیا هم صورت گرفته باشد، چنانکه برای طایفه‌ای از این امّت و برای پیروان عیسی اتفاق افتاده است، برای اینکه آنان می‌گویند: همانا ما کسانی هستیم که بخاطر پیروی کردن از محمد یا مسیح، خداوند مردگان را بر روی دستان ما زنده می‌کند. پس بخاطر ایمان ما به آنان و تصدیق کردن ما برای آنان، خداوند مردگان را بر روی دستان ما زنده می‌کند. پس زنده کردن مردگان، لازمه‌اش تصدیق کردن عیسی و محمد است و هرگز با تکذیب کردن آنان همراه نمی‌باشد، پس نشانه‌ای برای نبوت آنان است و همچنین نشانه‌ای برای نبوت موسی و دیگر از انبیای بنی اسرائیل است کسانی که خداوند بر روی دستان آنان مردگان را زنده کرد». [النبوات، ج 2 صص 807-808].
همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «ولا يمتنع أن يأتي نبيّ بنظير آية نبيّ، كما أتى المسيح بإحياء الموتى، وقد وقع إحياء الموتى على يد غيره».
ترجمه: «غیر ممکن نیست که پیامبری به همانند آیت پیامبر دیگری را بیاورد، چنانکه مسیح با زنده‌کردن مردگان آمد، و بر روی دستان دیگران نیز زنده‌کردن مردگان اتفاق افتاده است». [الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح، ج 5 ص 434].
و باز ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «بخلاف إحياء الموتى: فإنّهاشترك فيه [كثيرٌ] من الأنبياء، بل ومن الصالحين».
ترجمه: «بر خلاف زنده کردن مردگان که در این آیت، بسیاری از انبیا و حتی انسان‌های صالح نیز، مشترک هستند». [النبوات ج 2 ص 821].
و همچنین ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «فإنّ أعظم آيات المسيح عليه السلام إحياء الموتى. وهذه الآية قد شاركه فيها غيره من الأنبياء؛ كإلياس وغيره».
ترجمه: «بزرگ‌ترین آیت مسیح علیه السلام، زنده‌کردن مردگان بود، و در این آیت پیامبران دیگر هم شریک بودند، مانند الیاس و غیر او». [الجواب الصحيح، ج 4 ص 17].
حتی خداوند به مسیح دجال که یکی از نشانه‌های قیامت است و ادعای خدایی می‌کند، قدرت‌هایی می‌دهد که بدون شک به اذن اوتعالی است نه مستقل از الله متعال، چنانکه در صحیح مسلم آمده است: «قُلْنَا: يَارَسُولَ اللَّهِ وَمَا إسْراعُهُ في الأرْضِ ؟ قالَ: "كَالْغَيْث استَدبَرَتْه الرِّيحُ، فَيَأْتي على الْقَوْم، فَيَدْعُوهم، فَيؤْمنُونَ بِهِ، ويَسْتجيبون لَهُ فَيَأمُرُ السَّماءَ فَتُمْطِرُ، والأرْضَ فَتُنْبِتُ، فَتَرُوحُ عَلَيْهمْ سارِحتُهُم أطْوَلَ مَا كَانَتْ ذُرىً، وَأسْبَغَه ضُرُوعاً، وأمَدَّهُ خَواصِرَ، ثُمَّ يَأْتي الْقَوْمَ فَيَدْعُوهم، فَيَرُدُّون عَلَيهِ قَوْلهُ، فَيَنْصَرف عَنْهُمْ، فَيُصْبحُون مُمْحِلينَ لَيْسَ بأيْدِيهم شَيءٌ منْ أمْوالِهم، وَيَمُرُّ بِالخَربَةٍِ فَيقول لَهَا: أخْرجِي كُنُوزَكِ، فَتَتْبَعُه، كُنُوزُهَا كَيَعَاسِيب النَّحْلِ، ثُّمَّ يدْعُو رَجُلاً مُمْتَلِئاً شَباباً فَيضْربُهُ بالسَّيْفِ، فَيَقْطَعهُ، جِزْلَتَيْن رَمْيَةَ الْغَرَضِ، ثُمَّ يَدْعُوهُ، فَيُقْبِلُ، وَيَتَهلَّلُ وجْهُهُ يَضْحَكُ».
ترجمه: «گفتيم: ای رسول خدا! سرعت دجال در زمين چقدر است؟ فرمودند: "مانند باران است که باد آن را دنبال کند؛ نزد طايفه‌ای می‌رود و ایشان را به خود می‌خواند، به او ايمان می‌آورند و دعوتش را اجابت می‌کنند و به آسمان امر می‌کند، باران می‌بارد و به زمين فرمان می‌دهد، زمين می‌روياند و حيوان‌های آن قوم که می‌چرند، در حالی پیش آن‌ها برمی‌گردند که پشت‌ها و لگن‌هایشان از پیش بزرگتر و قوی‌تر (گوشت بيشتری دارند) و پستان‌هایشان از شیر پرتر است. بعد نزد قوم دیگری می‌آید و آن‌ها را به خود دعوت می‌کند، آن جماعت دعوت او را رد می‌کنند و او از آن‌ها منصرف شده، برمی‌گردد و آن طایفه دچار خشکسالی می‌شوند و تمام دارایی آن‌ها از دستشان می‌رود؛ و دجال بر ویرانه‌ای می‌گذرد، به آن خطاب می‌کند: گنجينه‌هایت را بيرون بده! و گنجينه‌های مدفون در آن زمين، مانند زنبورهای نر که ملکه را دنبال می‌کنند، به دنبال او می‌روند؛ سپس مرد جوان تنومندی را دعوت می‌کند و او را با شمشیر می‌زند و به سرعتِ پرتاب کردن تير به هدف، او را دو نیم می‌کند و سپس او را می‌خواند و او در حالی که صورتش درخشان است و می‌خندد (زنده می‌شود و) می‌آيد...». [صحیح مسلم (2937-110)]
چنانکه در این حدیث آمده است، مسیح دجال کارهایی مانند باراندن باران از آسمان و رویاندن گیاه از زمین و فربه کردن حیوانات و زنده کردن مردگان و... انجام می‌دهد.
سوال: آیا مسیح دجال به اذن الله این کارها را کرده است یا بدون اذن الله و بصورت مستقل از الله؟
اگر بگوییم بطور مستقل از الله و خارج از حیطۀ قدرت خداوند چنین کارهایی کرده است پس کافر و مشرک خواهیم شد!
و اگر بگوییم که به اذن الله چنین کارهایی کرده است، پس ثابت کرده‌ایم و اعتراف کرده‌ایم که اعطای چنین قدرت‌هایی به مخلوق، منافاتی با توحید ربوبیت ندارد و به معنای شریک قرار دادن مخلوقی با خداوند متعال، در زنده‌کردن مردگان یا بارانیدن باران یا بیرون آوردن گنج زمین و... ندارد. وقتی خداوند به دجال که از اولیاء شیطان است چنین قدرت‌هایی را بدهد، چرا به اولیاء خودش چنین قدرت‌ها و کرامت‌هایی ندهد؟
 چگونه این اعتقاد شرک نیست که اگر گفته شود: «خداوند به مسیح دجال قدرت‌ زدن کردن مردگان و بارانیدن باران و... را داده است»، امّا چرا اگر کسی بگوید که: «خداوند به اذن الله به میّت قدرت دعا کردن برای زائرش را داده است و از او درخواست دعا کند» به معنای شریک قرار دادن برای خداوند است؟
پس اگر کسی بگوید فلان چیز یا فلان مخلوق، به اذن الله وسیله‌ای و سببی است که خداوند برای رسیدن به خواسته‌ای مشخص، آن وسیله و سبب را قرار داده است، از شرک خارج می‌شود. و می‌ماند نظر کردن در ادعایش که آیا در تشخیص وسیله‌اش مصیب است یا مخطئ. و انسان بخاطر خطا در تشخیص وسیله دچار کفر و شرک نمی‌شود. مانند کسی که می‌گوید آب‌لیمو به اذن الله برای شکم‌درد خوب است و در تشخیص وسیله‌اش مصیب باشد، سپس کسی دیگر بگوید آب‌نمک به اذن الله برای شکم درد خوب است و حقیقتاً خوب نباشد. آیا چنین کسی بخاطر خطا در تشخیص وسیله دچار کفر و شرک شده است؟ چون چنین کسی وسیله و سبب را مستقل از الله ندانسته بلکه آن وسیله و سبب را مقرر شده به اذن الله می‌داند. پس کسی که معتقد است عیسی علیه السلام یا غیر او می‌توانند به اذن الله، مرده را زنده کنند، مشرک نمی‌شود و صفات ربوبیت برای غیر الله قائل نشده است.
اما اگر بگوید چیزی یا مخلوقی، بصورت مستقل از الله و «من دون الله» یا «مع الله» می‌تواند مرده را زنده کند، دچار شرک اکبر شده است. و شرک مشرکان از این نوع بود.
[14]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 17 ص 227.
[15]- صحیح مسلم (975)، ج 2 ص 671، سنن ابن ماجه (1547)، مسند احمد (22985).
[16]- مسند احمد (10815)، و ابو داود (2041). و نووی در الأذكار (154) و ابن تیمیه در اقتضاء الصراط المستقيم (2/173) آن را صحیح دانسته‌اند.
[17]- ابن ابی دنیا آن را روایت کرده و صحیح دانسته است و ابن تیمیه و ابن قیم و شوکانی و غیر آنان، این حدیث را صحیح دانسته‌اند.
[18]- ابن ابی الدنیا در کتاب «القبور» باب «معرفَة الْمَوْتَى بزيارة الْأَحْيَاء». نگا: سیر اعلام النبلاء ج 13 ص 406 – هدیة العارفین ج 1 ص 442 - شرح الصدور، ص 273.
[19]- نيل الأوطار ج 3، ص 305.
[20]- بيهقی (5994)، آلبانی در السلسلة الصحيحة (1407) می‌گوید حسن است و شواهدی برای آن وجود دارد.
[21]- صحیح بخاری، ج 6 ص151.
[22]- ابو داود (1047)، ابن خزیمه در تفسیرش، ج 6 ص 463 می‌گوید صحیح است. حاکم در مستدرکش، ج 5 ص 776 می‌گوید طبق شرط شیخین صحیح است.
[23]- صحیح الجامع، 2369.
[24]- بخارى (1475).
[25]- یعنی سرعت تیر، و سرعت برخورد آن به بدن شکار و سپس خارج شدن آن از طرف دیگر آنقدر زیاد است که بر روی تیر، خونی دیده نمی‌شود. یعنی تیر از بدنش خارج می‌شود بدون آنکه به خون آلوده شود، و خروج خوارج از دین نیز به چنین سرعتی اتفاق می‌افتد.
[26]- صحيح مسلم بشرح النووي، ج 7 ص 164.
[27]- صحيح بخاری، ج 9 ص 16
[28]- صحيح الجامع، ج 3 ص 217.
[29]- بخاری (3344) و مسلم (1064).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...