۱۳۹۸/۱۰/۰۵

حکم درخواست انجام فعلی از جمادات و حیوانات



▫️مبلغان جاهل آیین وهابیت مانند خالد عزیزی و مسعود توحیدی و امثالشان می‌گویند: سخن گفتن با جمادات و حیوانات و درخواست کردن انجام فعلی از آنها، شرک و بت پرستی است! آنها برای توجیه نمودن شرک بودن درخواست دعا از مردگان صالح، مانند انبیا و اولیا، آنها را العیاذ بالله به جمادات و حیوانات قیاس کرده و برابر دانسته اند و می‌گویند به همان شکلی که حیوانات و جمادات چیزی از صدا و ندای انسان ها را متوجه نمی‌شوند، ارواح انبیا و اولیاء نیز متوجه صدای ما نمی‌شوند و لذا درخواست انجام فعلی از آنها برابر با مشرک شدن است!
به راستی که اوج حماقت را در استدلال آنها می‌توان فهمید.

👈اما در جواب این ابلهان و این مادی گرایان ظاهربین و جاهل به توحید و شرک می‌گویم که خطاب قرار دادن حیوانات و صحبت کردن با آنها و درخواست انجام کاری از آنها نهایت نهایتش کاری بیهوده و غیر مفید است و اصلا ربطی به شرک و بت پرستی ندارد؛ مگر اینکه معتقد به نافع و ضار بودن استقلالی آن مخلوق باشد که این بحثش جداست.


اثبات اینکه جمادات و حیوانات شعور دارند.
و گرچه جمادات و حیوانات، در ظاهر حرف نمی‌زنند، ولی هر یک از آنان به نحوی شعور دارند و حرف می زنند، برای مثال خداوند متعال می‌فرماید:
🌺﴿فَمَا بَكَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا كَانُواْ مُنظَرِينَ٢٩﴾ [الدخان: 29].
🌸«نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه بدیشان مهلتی داده شد تا چند صباحی بمانند و توبه کنند و به جبران گذشته‌ها بپردازند».

🔹ابن کثیر در زیر تفسیر این آیه روایات بسیاری از پیامبر صلی الله علیه وسلم و از صحابه و تابعین می‌آورد که در آن بیان شده است هرگاه مومنی می‌میرد، زمین و آسمان بر او گریه می‌کنند
▫️برای مثال: با سند ابن جریر از پیامبر صلی الله علیه وسلم آورده که فرموده است: « إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيبًا وَسَيَعُودُ غَرِيبًا. أَلَا لَا غُرْبَةَ عَلَى مُؤْمِنٍ مَا مَاتَ مُؤْمِنٌ فِي غُرْبَةٍ غَابَتْ عَنْهُ فِيهَا بَوَاكِيهِ إِلَّا بَكَتْ عَلَيْهِ السَّمَاءُ والأرض».
🔸ترجمه: «هیچ مومنی نیست که در غربت بمیرد و نزدیکانش که بر او گریه می‌کنند نزدش نباشد، مگر اینکه اسمان و زمین بر او گریه می‌کنند».

🔹و از ابن عباس آورده که گفته است: «تَبْكِي الْأَرْضُ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا».
🔸ترجمه: «زمین چهل روز بر مومن گریه می‌کند».

👈پس زمین و آسمان گریه می‌کنند و لازمه گریه کردن، داشتن احساس و شعور است؛ اگرچه هم ما کیفیت این گریه را درک نکنیم.

و یا تسبیح گفتن غذا در دست رسول خدا نیز اثبات این را می‌کند که غذا و طعام با اینکه جزو جمادات است اما زبان حال خود را دارد و ذکر می‌کند و تسبیح می‌گوید، اگرچه ما آن را نشنویم. و لازمه تسبیح گفتن داشتن شعور است.

🔹چنانکه در صحیح بخاری (حدیث 3579) از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه آمده است که گفته است: «كُنَّا نَعُدُّ الْآيَاتِ بَرَكَةً، وَأَنْتُمْ تَعُدُّونَهَا تَخْوِيفًا، كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي سَفَرٍ فَعَزَّ الْمَاءُ، فَقَالَ: «اطْلُبُوا» ، فَقُلْتُ: هَلْ مِنْ مَاءٍ؟، فَأُتِيَ بِإِنَاءٍ فِيهِ مَاءٌ قَلِيلٌ، فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي الْإِنَاءِ، وَقَالَ: «حَيَّ عَلَى الطَّهُورِ الْمُبَارَكِ، وَالْبَرَكَةِ مِنَ اللَّهِ» ، فَلَقَدْ رَأَيْتُ الْمَاءَ يَنْبُعُ مِنْ بَيْنِ أَصَابِعِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى رَوِينَا، وَكُنَّا نَسْمَعُ تَسْبِيحَ الطَّعَامِ، وَهُو يُؤْكَلُ».
🔸ترجمه: «ما امور خارق العاده را باعث خیر و برکت می‌دانستیم ولی شما آنها را وسیلۀ ترسانیدن می‌دانید. یک بار در سفری، همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم بودیم، آب، کم بود، رسول خدا فرمود: {باقی مانده آب را بیاورید} ظرفی آوردند که کمی‌آب در آن وجود داشت، پیامبر دستش را در آن ظرف گذاشت و گفت: {بسوی آب مبارک بشتابید و برکت آن از جانب خداست}، راوی می‌گوید: دیدم که آب از میان انگشتان رسول خدا صلی الله علیه وسلم فواره می‌زد، همچنین ما صدای تسبیح گفتن غذایی که خورده می‌شد را می‌شنیدیم».

👈پس همه اشیاء ذکر و تسبیح خداوند را می‌کند اگرچه ما آن را نشنویم و درک نکنیم؛ چنانکه خدای متعال می‌فرماید:
🌺﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ٤٤﴾ [الإسراء: 44].
🌸«بلکه هیچ موجودی نیست مگر اینکه (به زبان حال یا قال) حمد و ثنای وی می‌گویند، ولی شما تسبیح آن‌ها را نمی‌فهمید».
⭕️نمونه هایی از صحبت کردن رسول خدا صلی الله علیه وسلم و اصحابش با حیوانات و درخواست انجام فعلی از آنان.

👈برای مثال رسول خدا صلی الله علیه وسلم به اصحابش آموزش داده که اگر ماری را در خانه شان دیدند، سه روز به او مهلت داده و در این مدت به او بگویند که از خانه بیرون برود و اگر بیرون نرود کشته خواهد شد. و لازمه صحبت کردن انسان با مار این این است که آن مار به اذن الله می‌شنود و درک می‌کند. پس چطور نجدیه می‌گویند صحبت کردن با حیوانات و درخواست کردن از آنان شرک است؟

🔹در صحیح مسلم 139 - (2236) آمده است: وحَدَّثَنِي أَبُو الطَّاهِرِ أَحْمَدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ سَرْحٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِي مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ، عَنْ صَيْفِيٍّ - وَهُوَ عِنْدَنَا مَوْلَى ابْنِ أَفْلَحَ - أَخْبَرَنِي أَبُو السَّائِبِ، مَوْلَى هِشَامِ بْنِ زُهْرَةَ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ فِي بَيْتِهِ، قَالَ: فَوَجَدْتُهُ يُصَلِّي، فَجَلَسْتُ أَنْتَظِرُهُ حَتَّى يَقْضِيَ صَلَاتَهُ، فَسَمِعْتُ تَحْرِيكًا فِي عَرَاجِينَ فِي نَاحِيَةِ الْبَيْتِ، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا حَيَّةٌ فَوَثَبْتُ لِأَقْتُلَهَا، فَأَشَارَ إِلَيَّ أَنِ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَشَارَ إِلَى بَيْتٍ فِي الدَّارِ، فَقَالَ: أَتَرَى هَذَا الْبَيْتَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: كَانَ فِيهِ فَتًى مِنَّا حَدِيثُ عَهْدٍ بِعُرْسٍ، قَالَ: فَخَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى الْخَنْدَقِ فَكَانَ ذَلِكَ الْفَتَى يَسْتَأْذِنُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِأَنْصَافِ النَّهَارِ فَيَرْجِعُ إِلَى أَهْلِهِ، فَاسْتَأْذَنَهُ يَوْمًا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خُذْ عَلَيْكَ سِلَاحَكَ، فَإِنِّي أَخْشَى عَلَيْكَ قُرَيْظَةَ، فَأَخَذَ الرَّجُلُ سِلَاحَهُ، ثُمَّ رَجَعَ فَإِذَا امْرَأَتُهُ بَيْنَ الْبَابَيْنِ قَائِمَةً فَأَهْوَى إِلَيْهَا الرُّمْحَ لِيَطْعُنَهَا بِهِ وَأَصَابَتْهُ غَيْرَةٌ، فَقَالَتْ لَهُ: اكْفُفْ عَلَيْكَ رُمْحَكَ وَادْخُلِ الْبَيْتَ حَتَّى تَنْظُرَ مَا الَّذِي أَخْرَجَنِي، فَدَخَلَ فَإِذَا بِحَيَّةٍ عَظِيمَةٍ مُنْطَوِيَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فَأَهْوَى إِلَيْهَا بِالرُّمْحِ فَانْتَظَمَهَا بِهِ، ثُمَّ خَرَجَ فَرَكَزَهُ فِي الدَّارِ فَاضْطَرَبَتْ عَلَيْهِ، فَمَا يُدْرَى أَيُّهُمَا كَانَ أَسْرَعَ مَوْتًا الْحَيَّةُ أَمِ الْفَتَى، قَالَ: فَجِئْنَا إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَذَكَرْنَا ذَلِكَ لَهُ وَقُلْنَا ادْعُ اللهَ يُحْيِيهِ لَنَا فَقَالَ: «اسْتَغْفِرُوا لِصَاحِبِكُمْ» ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ بِالْمَدِينَةِ جِنًّا قَدْ أَسْلَمُوا، فَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْهُمْ شَيْئًا، فَآذِنُوهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، فَإِنْ بَدَا لَكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ، فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَيْطَانٌ»
🔸ترجمه: «از ابو سائب غلام هشام بن زهره روایت است که گفت: او نزد ابو سعید خدری به منزلش رفت و دید که نماز می‌خواند، منتظر ماند تا نمازش تمام شود، در این هنگام صدای چوب سقف را شنید و ناگهان متوجه ماری شد. خواست آن را بکشد که ابوسعید اشاره کرد تا بنشیند. نشست و چون نماز را تمام کرد گفت: این خانه را دیده‌ای؟ گفت: آری. ابوسعید گفت: در این خانه جوانی تازه داماد بود و ما برای جنگ احزاب آماده می‌شدیم و خندق می‌کندیم. آن جوان در میانۀ روز از پیامبر صلی الله علیه وسلم اجازه گرفت تا به خانه برود. پیامبر به او اجازه داد و فرمود: سلاحت را بردار، زیرا می‌ترسم که بنی قریظه به تو زیانی برسانند. آن مرد سلاح خود را برداشت و چون به خانه رسید، دید که همسرش میان دو ستون در ایستاده است و تکان نمی‌خورد. خواست که نیزه را به سمت وی اندازد زیرا غیرتی شده بود. همسرش گفت: بایست و ببین که دلیل ایستادن من در اینجا چیست؟ داخل شو و ببین که چه عاملی سبب شده است تا من در اینجا بایستم. داخل رفت و ناگهان مار بزرگی را بر روی بستر دید و با نیزه به آن زد و مار تقلا کرد و او را نیش زد و معلوم نشد که کدام یک زود تر از دیگری مرد و کشته شد. ما نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفتیم و ماجرا را بیان کردیم و گفتیم: از خداوند بخواه که او را دوباره زنده کند. پیامبر فرمود: برای یار خویش طلب آمرزش کنید. سپس فرمود: در مدینه جن‌هایی هستند که اسلام آورده‌اند. هرگاه یکی از آنها را (در خانۀتان) دیدید سه روز به او مهلت دهید و اگر بعد از آن همچنان بود، او را بکشید؛ چراکه آن شیطان است».
🔹و در روایت بعدی از صحیح مسلم آمده است: «إِنَّ لِهَذِهِ الْبُيُوتِ عَوَامِرَ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ شَيْئًا مِنْهَا فَحَرِّجُوا عَلَيْهَا ثَلَاثًا، فَإِنْ ذَهَبَ، وَإِلَّا فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّهُ كَافِرٌ»
🔸ترجمه: «در این خانه‌ها مارهایی زندگی می‌کنند، هرگاه یکی از آنها را دیدید سه روز به آن فرصت دهید، اگر رفت (که چه بهتر) در غیر این صورت آن را بکشید زیرا آن کافر است».

🔹ملا علی قاری در شرح این حدیث می‌گوید: «إِنَّ لِهَذِهِ الْبُيُوتِ عَوَامِرَ» ، أَيْ سِوَاكِنَ (فَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْهَا) : أَيْ مِنَ الْعَوَامِرِ يَعْنِي مِنْ هَذِهِ الْجَمَاعَةِ، وَفِي نُسْخَةٍ مِنْهُمْ أَيْ مِنْ هَذَا الْجَمْعِ (شَيْئًا) : أَيْ أَحَدًا تَصَوَّرَ بِصُورَةِ شَيْءٍ مِنَ الْحَيَّاتِ (فَحَرِّجُوا) : بِتَشْدِيدِ الرَّاءِ الْمَكْسُورَةِ أَيْ ضَيِّقُوا (عَلَيْهَا ثَلَاثًا) ، أَيْ قُولُوا لَهَا: أَنْتِ فِي حَرَجٍ أَيْ ضِيقٍ إِنْ عُدْتِ إِلَيْنَا فَلَا تَلُومِينَا أَنْ نُضَيِّقَ عَلَيْكُمْ بِالتَّتَبُّعِ وَالطَّرْدِ وَالْقَتْلِ، كَذَا فِي النِّهَايَةِ. وَفِي شَرْحِ مُسْلِمٍ لِلنَّوَوِيِّ قَالَ الْقَاضِي عِيَاضٌ: رَوَى ابْنُ الْحَبِيبِ عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّهُ يَقُولُ: ( «أُنْشِدُكُمْ بِالْعَهْدِ الَّذِي أَخَذَ عَلَيْكُمْ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ أَنْ لَا تُؤْذُونَا وَلَا تَظْهَرُوا لَنَا» ) . وَنَحْوُهُ عَنْ مَالِكٍ. (فَإِنْ ذَهَبَ) : أَيْ بِالتَّحْرِيجِ فَبِهَا وَنِعْمَتْ (وَإِلَّا فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّهُ كَافِرٌ) . قَالَ شَارِحٌ: أَيْ شَدِّدُوا عَلَى الْحَيَّةِ وَنَفِّرُوهَا، فَإِنْ نَفَرَ وَتَوَارَى فَذَاكَ، وَإِلَّا فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّهُ كَافِرٌ أَيْ كَالْكَافِرِ فِي جَرَاءَتِهِ وَصَوْلَتِهِ وَقَصْدِهِ وَكَوْنِهِ مُؤْذِيًا، وَقِيلَ: أَرَادَ بِعَوَامِرِ الْبَيْتِ سُكَّانَهَا مِنَ الْجِنِّ أَيْ أَنَّهَا حِينًا تُشَكَّلُ بِشَكْلِ الْحَيَّاتِ، وَأَرَادَ بِالتَّحْرِيجِ التَّشْدِيدَ بِالْحَلِفِ عَلَيْهِ، كَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ أَنْ يُقَالَ لَهَا: (أَسْأَلُكِ بِعَهْدِ نُوحٍ وَبِعَهْدِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ أَنْ لَا تُؤْذِينَا)
🔸ترجمه: «{در این خانه‌ها دراز عمرهایی وجود دارد} یعنی ساکنانی وجود دارد {پس اگر چیزی از آنها را دیدید} یعنی از این جماعت عمر دراز، یکی از آنها را به صورت ماری دیدید، {پس فشار بیاورید} یعنی در تنگنا قرار دهید {آنها را به مدت سه روز} یعنی به آنها بگویید: تو در حرج و تنگنا و فشار هستی، اگر دوباره به نزد ما برگردی پس ما را سرزنش نکن اگر شما را دنبال کردیم و بیرون انداختیم و کشتیم. در النهایه اینگونه آمده است. و در شرح مسلم از النووی، آمده که قاضی عیاض گفته است: ابن الحبیب از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده که پیامبر به آن مارها گفته است: {با آن عهد و پیمانی که سلیمان بن داود علیهما السلام از شما عهد و پیمان گرفت از شما عهد و پیمان می‌گیرم که ما را اذیت نکنید و دیگر پیدایتان نشود}. و همانند این از مالک روایت شده است. {پس اگر رفت} یعنی با فشار آوردن بر او ، پس چه خوب. {وگرنه او را بکشید چراکه او یک کافر است} شارح می‌گوید: یعنی بر مار فشار بیاورید تا فرار کند، پس اگر فرار کرد و از آنجا رفت چه بهتر، وگرنه او را بکشید چون کافر است، یعنی در جرئتش و دشمنانگی‌اش و قصدش و اذیت رساندش همانند کافر است. و گفته شده: منظور از دراز عمر‌های خانه، ساکنانش از جن‌ها است، که خودش را به شکل مار درآورده است. و منظور از در فشار قرار دادن، سوگند دادن آنان است، چنانکه در حدیث آمده که به آنها گفته شود: ای مار من از تو با عهد نوح و عهد سلیمان بن داود از تو درخواست می‌کنم که ما را اذیت نکنی».
🗒 مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح از ملا علی قاری، ج 7 ص 2670.

👈چنانکه از این حدیث و شرح علما بر آن پیداست، رسول خدا صلی الله علیه وسلم ماری که در خانه است را خطاب قرار داده و با او صحبت کرده و از او درخواست انجام فعلی کرده است و آن فعل، در اینجا بیرون رفتن مار و عدم ضرر رساندنش به ساکنان خانه است.

😐 اما جهال نجدیه با توحید بدعی‌شان چنین درخواستی را شرک می‌دانند! ولا حول ولا قوة إلا بالله.
🔹و همچنین ابن الاثیر در تاریخش دربارۀ نحوه ساختن شهر قیروان در افریقا توسط عقبه بن نافع رضی الله عنه می‌گوید: «ذِكْرُ وِلَايَةِ عُقْبَةَ بْنِ نَافِعٍ إِفْرِيقِيَّةَ وَبِنَاءِ مَدِينَةِ الْقَيْرَوَانِ. قَدْ ذَكَرَ أَبُو جَعْفَرٍ الطَّبَرِيُّ أَنَّ فِي هَذِهِ السَّنَةِ وَلِيَ مَسْلَمَةُ بْنُ مُخَلَّدٍ إِفْرِيقِيَّةَ، وَأَنَّ عُقْبَةَ وَلِيَ قَبْلَهُ إِفْرِيقِيَّةَ وَبَنَى الْقَيْرَوَانَ، وَالَّذِي ذَكَرَهُ أَهْلُ التَّارِيخِ مِنَ الْمَغَارِبَةِ: أَنَّ وِلَايَةَ عُقْبَةَ بْنِ نَافِعٍ إِفْرِيقِيَّةَ كَانَتْ هَذِهِ السَّنَةَ وَبَنَى الْقَيْرَوَانَ، ثُمَّ بَقِيَ إِلَى سَنَةِ خَمْسٍ وَخَمْسِينَ وَوَلِيَهَا مَسْلَمَةُ بْنُ مُخَلَّدٍ، وَهُمْ أَخْبَرُ بِبِلَادِهِمْ، وَأَنَا أَذْكُرُ مَا أَثْبَتُوهُ فِي كُتُبِهِمْ: ثُمَّ رَأَى أَنْ يَتَّخِذَ مَدِينَةً يَكُونُ فِيهَا عَسْكَرُ الْمُسْلِمِينَ وَأَمْوَالُهُمْ لِيَأْمَنُوا مِنْ ثَوْرَةٍ تَكُونُ مِنْ أَهْلِ الْبِلَادِ، فَقَصَدَ مَوْضِعَ الْقَيْرَوَانِ، وَكَانَ أَجَمَةً مُشْتَبِكَةً بِهَا مِنْ أَنْوَاعِ الْحَيَوَانِ (مِنَ السِّبَاعِ) وَالْحَيَّاتِ وَغَيْرِ ذَلِكَ، فَدَعَا اللَّهَ، وَكَانَ مُسْتَجَابَ الدَّعْوَةِ، ثُمَّ نَادَى: أَيَّتُهَا الْحَيَّاتُ وَالسِّبَاعُ إِنَّا أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، ارْحَلُوا عَنَّا فَإِنَّا نَازِلُونَ وَمَنْ وَجَدْنَاهُ بَعْدَ ذَلِكَ قَتَلْنَاهُ. فَنَظَرَ النَّاسُ ذَلِكَ الْيَوْمَ إِلَى الدَّوَابِّ تَحْمِلُ أَوْلَادَهَا وَتَنْتَقِلُ، فَرَآهُ قَبِيلٌ كَثِيرٌ مِنَ الْبَرْبَرِ فَأَسْلَمُوا، وَقَطَعَ الْأَشْجَارَ وَأَمَرَ بِبِنَاءِ الْمَدِينَةِ، فَبُنِيَتْ، وَبَنَى الْمَسْجِدَ الْجَامِعَ، وَبَنَى النَّاسُ مَسَاجِدَهُمْ وَمَسَاكِنَهُمْ».
🔸ترجمه: «توضیحات دربارۀ فرمانداری عقبه بن نافع رضی الله عنه در آفریقا و بنا نمودن شهر قیروان. ابو جعفر الطبری گفته که در این سال مسلمه بن مخلد فرماندار آفریقا شد و قبل از او عقبه فرماندار آفریقا بود و شهر قیروان را بنا نمود... عقبه بن نافع چنین دید که شهری بسازد تا سربازان مسلمین و اموالشان در آنجا باشند و از هجوم مردم آن سرزمین در امان شوند. به همین خاطر به سمت منطقۀ قیروان رفت و آنجا جنگل و بوته‌زاری بود که پر از انواع حیوانات از درندگان گرفته تا مارها و دیگر جانداران بود، برای همین عقبه خدا را به دعا خواند و او مستجاب الدعوه بود، سپس بانگ زد: ای مارها و درندگان، ما اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم هستیم، از اینجا بروید که ما اینجا آمده‌ایم و بعد از این هرکسی را در اینجا ببینیم او را خواهیم کشت. مردم در آن روز حیوانات را می‌دیدند که فرزندانشان را برداشته و از آنجا می‌رفتند. و بسیاری از قبایل بربر (ساکنان بومی ‌آفریقا) وقتی این اتفاق را دیدند اسلام آوردند. سپس درختان را قطع کردند و با چوب‌هایش شهر را ساختند و مسجد جامعی ساخته شد و مردم نیز مساجد و خانه‌هایشان را ساختند».
🗒الکامل فی التاریخ از ابن الاثیر، ج 3 ص 63.

🔹و ابن حجر عسقلانی در این باره می‌گوید: «وروى خليفة بإسناد حسن أنّ عقبة لما افتتح إفريقية وقف على القيروان فقال: يا أهل هذا الوادي، إنا حالّون فيه إن شاء اللَّه، فاظعنوا ثلاث مرات قال: فما نرى حجرا ولا شجرا إلا يخرج من تحته دابّة حتى هبطن بطن الوادي، ثم قال: انزلوا باسم اللَّه».
🔸ترجمه: «خلیفه با اسناد حسن روایت کرده که هنگامی‌که عقبه بن نافع آفریقا را فتح کرد در منطقۀ قیروان توقف کرد و سه بار گفت: ای اهالی این وادی، ما ان شاء الله، وارد اینجا شده‌ایم، پس بلند شوید و از اینجا بروید. راوی می‌گوید: هیچ سنگ و درختی نبود مگر اینکه می‌دیدم از زیر آن جنبده‌ای بیرون می‌آمد و می‌رفت تا اینکه همۀ به پایین آن وادی فرود آمدند. سپس عقبه به همراهانش گفت: به نام خدا در اینجا فرود آیید».
🗒الإصابة في تمييز الصحابة، از ابن حجر عسقلانی، ج 5 ص 51.

🗒و همانند روایت فوق را أبو عمر يوسف بن عبد الله النمری القرطبی در الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3 ص 1076 آورده است.

👈چنانکه در این واقعه مشاهده می‌کنید، صحابی رسول خدا صلی الله علیه وسلم، عقبه بن نافع، همۀ حیوانات و درندگان و خزندگان منطقۀ قیروان را خطاب قرار داده و از آنها درخواست انجام فعلی را کرده است که در اینجا این فعل، بیرون رفتن آن حیوانات از آن منطقه و کم کردن شر و ضرر و زیانشان از مسلمانان است.
اما در کمال شگفتی، طبق توحید خوارج نجدیه، این کار شرک و بت‌پرستی محسوب می‌شود!
▫️و خیلی جالب است که نجدیه برای توجیه شرک بودن درخواست فعل از قبور صالحان (همانند درخواست دعا)، به چنین خزعبلاتی استناد کنند و بگویند به همان شکل که درخواست دعا از جمادات و حیوانات شرک است، درخواست دعا از مردگان نیز شرک است! و با بی‌ادبی تمام، رسول خدا صلی الله علیه وسلم در قبرش را با جمادات یکسان می‌دانند و گمان می‌کنند که همانگونه که جمادات نفعی نمی‌رسانند، رسول خدا نیز دیگر نفعی نمی‌رساند! و سپس با توحید بدعی‌شان گمان می‌کنند که نسبت دادن نفع و ضرر رسانی بصورت مجازی به یک مخلوق، شرک است! آیا این، همان توحید خوارج نیست؟ در حالی که جمهور علمای اهل سنت درخواست دعا از پیامبر صلی الله علیه وسلم در کنار قبرش را مستحب دانسته و انجام داده‌اند، آیا این علما توحید و شرک را نفهمیدند؟

سخن زیاد است و عاقل را اشارتی کافیست.
التماس تفکر!

🖊 خادم کوچک اهل سنت و جماعت: مجاهد دین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...