۱۳۹۸/۱۰/۰۵

تفاوت تفویض با تسبیب



◾️یکی از ویژگی‌های اهل بدعت این است که مخالفش را به چیزی که در او نیست و صریح سخن او نیست متهم می‌کند و سلسله‌ای از لوازم و مآلات اقوال را می‌آورد که مخالفش آن را نگفته و قبول ندارد،
▫️مثلاً خوارج، اهل سنت و اعتدال را به ارجاء متهم می‌کنند، و اهل ارجاء، اهل سنت و اعتدال را متهم به خوارج می‌کنند.
▫️غلاة صوفیه و غلاة روافض که دچار شرک قبور شده‌اند، اهل سنت و اعتدال را متهم به سلفیت معاصر می‌کنند، و سلفیت معاصر، اهل سنت و اعتدال را متهم به صوفی قبوری می‌کنند.
▫️غالیان در تعریف شرک، اهل سنت و اعتدال را متهم به مفوضه می‌کنند، و مفوضه، اهل سنت و اعتدال را متهم به جسارت و بی‌ادبی در حق اولیاء می‌کنند.
▫️سلفی‌های مدخلی اهل سنت و اعتدال را متهم به خروج بر حکام می‌کنند، و خوارجی مانند دوله و امثال آنان اهل سنت و اعتدال را متهم به عدم کفر به طاغوت می‌کنند.
▫️ظاهرگرایان که از شریعت جز ظاهرش را نفهمیده‌اند، اهل سنت و اعتدال را به خیال‌بافی و خرافات و بدعت‌گری تشریع من دون الله متهم می‌کنند و باطنیه که حدود خداوند را رد کرده‌اند، اهل سنت و اعتدال را متهم به ظاهرگرایی می‌کنند.

👈در اینجا نیز شخصی به نام «ابن جمیله الرضا» سخن و عقیدۀ ما را به درستی نفهمیده و یا نخواسته که بفهمد و با لوازم و مآلات باطلی که سخن ما نبوده و با تشددی که در تعریف توحید و شرک دارد ما را متهم به تفویض که شرک اکبر است و متهم به سهل‌انگاری در توحید نموده است؛ آن هم بخاطر اینکه تسبیب اموری که به گمان او ما لا یقدر علیه إلا الله بوده است، را تفویض پنداشته است.
لذا برای اینکه حقیقت برای خوانندگان روشن شده باشد توضیحاتی مختصر دربارۀ تفاوت تفویض با تسبیب داده‌ام. و از الله متعال می خواهم که حق را به ما نشان بدهد و بدون تعصب و بدون ترس از لومۀ لائم توفیق پیروی از حق را به ما بدهد و باطل را به ما نشان بدهد و بدون تعصب و بدون ترس از لومۀ لائم توفیق اجتناب از باطل را به ما بدهد. اللهم آمین.

👈این شخص و همانندان او می‌گویند: خداوند، عیسی را قادر نساخته است که مرده را زنده کند یا مریض را شفا دهد یا مثلاً سلیمان را قادر نساخته است که ابرها را حرکت دهد و جن‌ها مسخر او باشند و یا مثلاً آصف بن برخیا را قادر ندانسته است که تخت بلقیس را از یمن به شام بیاورد و یا مثلاً به دجال این قدرت را نداده است که مرده را زنده کند و از آسمان باران بباراند و از زمین گیاهان را برویاند و گنج‌هایش را بیرون بیاورد و حیوانات را فربه و پر شیر کند و...، چراکه همۀ این امور طبق تقسیم بندی بدعی آنها که هیچ اساسی در قرآن و سنت ندارد، جزو امور ما لا یقدر علیه إلا الله هستند. بلکه هر یک از آنها از خداوند درخواست کرده‌اند و دعا کرده‌اند و گفته‌اند که خدایا این کار که ما لا یقدر علیه إلا الله است را برای ما انجام بده.

🖊می‌گویم: سخن حقی گفته‌اند که از آن ارادۀ باطلی داشته‌اند. چون هیچ مخلوقی قائم به ذات خودش و مستقل از الله قادر به انجام هیچ گونه کاری نیست و حقیقت توحید این است که همۀ امور را ما لا یقدر علیه إلا الله بدانی، و اگر خداوند نخواهد و مقدر ننماید هیچ کس نمی‌تواند هیچ کاری ولو نفس کشیدن را انجام بدهد. پس مادامی که همه چیز به مشیت و اراده و قدرت خداوند است، پس تقسیم امور به ما لا یقدر علیه إلا الله و ما یقدر علیه غیر الله باطل است. و سپس اگر خداوند ما را بر انجام فعلی (چه خیلی کوچک و چه خیلی بزرگ) قادر نمود و سبب قرار داد، پس قدرت ما مخلوق خداست و فعل ما به اذن کَونی خداست، و داخل در اراده و مشیت خداست:
🌺﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩﴾ [التكوير: 29]
«و شما نمی‌خواهید مگر آنکه پروردگار جهانیان بخواهد».

 حال آن کار، چه برداشتن یک لیوان آب باشد، چه حرکت دادن ابر باشد، چه جا به جا کردن تخت بلقیس باشد، چه خزانت و نگهبانی دوزخ باشد، چه قبض ارواح باشد، چه بخشیدن فرزند باشد، چه زنده کردن مرده باشد و... فرقی نمی‌کند چراکه می‌دانیم این قدرتی که داریم، قائم به ذات خودمان نیست، بلکه مخلوق خداست و به اذن و مشیت خداست و خداوند ما را بر آن قادر و سبب نموده است.

آیا مسیح دجال  (https://t.me/rad_shobahat/1087)که ادعای ربوبیت می‌کند و بزرگترین فتنه بر روی زمین است، وقتی می‌خواهد مرده‌ای را زنده کند یا از آسمان باران بباراند، یا از زمین گنج هایش را بیرون بیاورد یا حیوانات قومی که به او ایمان آورده اند را فربه و پر شیر کند یا برایشان از زمین گیاهانش را برویاند، آیا دستانشان را به سمت آسمان بلند می‌کند و دعا می‌کند و می‌گوید خدایا این مرده را برای من زنده کن و از این ابر برای من باران بباران و...؟ یا با اراده کردن انجام این کارها، آن کارها را انجام می‌دهد؟
اگر بگویید که دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد، پس چطور برای مردم ادعای خدایی می‌کند؟ این تناقض زشتی است. واضح است که دجال الله را دعا نمی‌کند اما در عین حال خداوند او را بر انجام این کارها قادر و سبب ساخته است.

▫️و اینکه خداوند دجال را بر انجام این کارها قادر ساخته است به این معنا نیست که آن قدرت‌ها به او تفویض و واگذار شده است تا در برابر اراده و مشیت خداوند صاحب اراده و مشیت قائم به ذات خودش باشد و مخالف با خواست و ارادۀ تکوینی خدا، چیزی را زنده کند که خدا زنده شدن او را مقدر نکرده و نخواسته بود، و اراده‌اش بر ارادۀ تکوینی خدا در زنده کردن مردگان غالب شده باشد! و یا مثلاً دجال با اراده و قدرت قائم به ذات خودش سکون چیزی را بخواهد که خدا حرکت آن را خواسته باشد، و یا حرکت چیزی را بخواهد که خدا سکون آن را خواسته باشد و سپس اراده‌اش در برابر ارادۀ خدا قرار گرفته باشد!
🌺﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ﴾ [الأنبياء: 22] « «اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند (و نظام هستی به هم می‌خورد)».

👈بلکه قدرت مسیح دجال بر میراندن و زنده‌کردن و باران نازل کردن و... همگی به اذن کَونی الله است و دجال را به عنوان سببی قرار داده است و قدرتش قائم به ذات خودش نبوده است.

و به همان شکل سلیمان با یک اشاره باد و ابر ها را جابه جا می‌کرد، چراکه باد تحت امر او بوده و برایش مسخر بودند. ﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ عَاصِفَةٗ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦٓ﴾ [الأنبياء: 81]. «و تند باد را مسخر (و مطیع) سلیمان کردیم، که به فرمان او حرکت می‌کرد».
سلیمان هربار دعا نمی‌کرد و نمی‌گفت خدایا این ابر را برایم حرکت بده، بلکه خودش ابرها را حرکت می‌داد، به همان شکل که ما یک لیوان آب را بلند می‌کنیم و برای بلند کردنش هربار و هر بار دعا نمی‌کنیم و نمی‌گوییم خدایا این لیوان را بوسیلۀ دست من بلند کن، چون می‌دانیم که هیچ حول و قوتی جز بوسیلۀ خدا وجود ندارد «لا حول ولا قوة إلا بالله»، و می‌دانیم که ما به اذن تکوینی خدا و به عنوان یک سبب قادر به انجام این کار هستیم. و اولیاء خدا هرچه به درگاه خدا مقرب‌تر می‌شوند قدرت و کرامات آنها بیشتر می‌شود، مثلا آصف بن برخیا در کمتر از یک چشم به هم زدن، خودش با قدرتی که خداوند به او داده بود، اراده کرد و تخت بلقیس را در یمن عدم نمود و در شام ایجاد. خداوند این قدرت را در روح او قرار داده بود.

◾️ و اگر کسی ادعا کند که: {خداوند مخلوقی را سببی به اذن خودش برای زنده کردن و شفا دادن و... قرار نمی‌دهد و هرکس بگوید خداوند مخلوقی را سببی به اذن خودش برای زنده کردن و شفا دادن و... قرار داده است پس دچار شرک تفویض شده است}،
👈 پس من تحدی می‌کنم یک نص بیاورد که در آن آمده باشد که مسیح دجال در هنگام زنده کردن مردگان و در هنگام نازل کردن رزق (باران) از آسمان و در دیگر کارهایی که انجام می‌دهد، خدا را به دعا خوانده باشد تا آن کار را برایش انجام بدهد.
 پس خداوند آن قدرت ها را به او تفویض ننموده، بلکه او را تسبیب ساخته یعنی او را سببی برای ظهور قدرت و اوامر خود قرار داده است.

🖊و باز می‌گویم اینکه دجال، مرده را زنده می‌کند یا برای پیروانش باران می‌باراند یا از زمین گیاهانش را می‌رویاند و گنج‌هایش را بیرون می‌آورد و حیوانات را فربه و پر شیر می‌کند و برای مخالفانش زمین را خشک می‌گرداند و باران را نمی‌باراند و... ، اینها از قدرت ذاتی او و بصورت من دون الله نیست، بلکه به اذن الله است، پس کسی که می‌میراند و زنده می‌کند و خلق می‌کند و رزق می‌دهد فقط الله است و هیچ کسی در این افعال شریک الله متعال نیست اما خداوند اسباب و وسایلی را برای اظهار این افعال مقدر می‌نماید که در یک جا آن سبب، مسیح عیسی است و در جایی دیگر مسیح دجال.
⭕️پاسخ به شبهه:
این شخص «ابن جمیله الرضا» می‌گوید: {بعضی [ مثل مجادل دین!] سعی در تصحیح نمودن فکر تفویض دارند، با این ادعا که تفویض به دو قسم صحیح و غیر صحیح تقسیم می‌شود}

🖊می‌گویم: بر من دروغ و افترا بستی. من هرگز نگفته‌ام تفویض، صحیح و غیر صحیح دارد، بلکه تفویض در هر حال غیر صحیح و شرک است؛ چون معنای تفویض چیزی جز شرک نیست. در تفویض، شخص معتقد است که قدرت به یک مخلوق واگذار می‌شود تا آن مخلوق در آن قدرت مستقل از الله و قائم به ذات خودش و خارج از حیطۀ قدرت و مشیت و ارادۀ خداوند، خلق و امر کند، و این شرک است و خداوند هرگز به شرک اذن نمی‌دهد. پس اگر کسی بگوید به اذن الله خداوند فلان قدرت را به فلان مخلوق تفویض کرد، مرتکب شرک اکبر شده است اگرچه هم آن شریک و آن قدرت تفویض شده را به اذن الله بداند؛ چون خداوند هرگز به شرک اذن نمی‌دهد. در این مطلب به دقت تأمل کن.

⭕️اما اگر بگوید: {اگر شخصی معتقد باشد که در اموری که ما لا یقدر علیه إلا الله هستند، خداوند قدرت را به مخلوق تفویض هم نکرده باشد، بلکه او را به اذن خودش سبب و وسیله قرار داده باشد تا بر انجام آن امور قادر باشد و او را بر انجام آن امور إقدار و توانا گردانده باشد، باز هم فرقی نمی‌کند و  نتیجه‌اش همانند تفویض، جعل شریک برای خدا است چراکه اذن دادن به چنین سبب و وسیله‌ای شراکت را از الله نفی نمی کند}.

🖊در پاسخ می‌گویم: بلکه فرق آن همانند فرق شب و روز است. به همان شکل که زنا و نکاح هردو دخول جنسی هستند اما حکم آنها متفاوت است، و به همان شکل که طواف مشرکین و طواف مومنین، چرخیدن دور کعبه است اما حکم آنها متفاوت است، به همان شکل نیز «تفویض» با «تسبیب» تفاوت دارد، قائم به ذات الله بودن با قائم به ذات خود بودن تفاوت دارد، مستقل از الله بودن با وابسته به الله بودن تفاوت دارد، به اذن الله با من دون الله تفاوت دارد.
پس تفویضِ قدرت به مخلوق، با تسبیبِ مخلوق تفاوت دارد. در تفویص، نسبت دادن خلق کردن و امر کردن به مخلوق، «حقیقی» است؛ اما در تسبیب، نسبت دادن خلق کردن و امر کردن به مخلوق، «مجازی» است؛ مثلا دارو شفا داد، آتش سوزاند، آب گیاهان را رویاند و... که انجام کار بطور مجازی به آنها نسبت داده شده است؛ در حالی که آنها سبب هستند و خالق و مسبب حقیقی، الله جل شأنه است.

💡پس در تفویض، قدرت بر انجام یک کار، حال آن کار چه پلک زدن باشد و چه زنده کردن مرده و شفا دادن و... باشد (به قول نجدیه ما لا یقدر علیه إلا الله باشد) به یک مخلوق واگذار می‌شود تا خودش بصورت مستقل از اراده و مشیت الله، قائم به ذات خودش، بصورت من دون الله، با قدرتی که دارد در کَون تصرف کند. و تقسیم امور به ما لا یقدر علیه إلا الله و ما یقدر علیه غیر الله باطل و غلط است و تفویض در هردو دسته از این امور، شرک است و خود این تقسیم بندی متوهم شریک قائل شدن برای خداست که پیشتر درباره‌اش توضیحات کافی داده شده است.

💡 اما در تسبیب، خداوند قدرت انجام یک کار را (حال آن کار چه پلک زدن باشد چه زنده کردن مرده) به یک مخلوق واگذار نکرده است، بلکه او را قادر ساخته تا در حیطۀ علم و قدرت و مشیت و ارادۀ خداوند، به اذن او عمل کند و قدرت آن مخلوق قائم به ذات خودش نیست بلکه قائم به ذات الله و عطاء و بخششی از طرف خداست و اراده و خواست او تکویناً نمی‌تواند در برابر اراده و خواست خداوند قرار گیرد؛ به این شکل که خداوند کاری را نخواهد اما او بخواهد و بر خداوند غلبه کند.
🌺﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا٤٢﴾ [الإسراء: 42]
«(ای پیامبر!) بگو: اگر آن چنان که آن‌ها (= مشرکان) می‌گویند با او إلهی بود، در این صورت، (آلهه‌ها) سعی می‌کردند راهی به سوی (الله) صاحب عرش (برای غلبه بر او) پیدا کنند».

1️پس اولاً: خداوند به اذن خودش برای خودش شریکی قرار نمی‌دهد، مثلا اگر کسی بگوید به اذن الله ملائکه دختران خدا هستند، یا به اذن الله خداوند شریک دارد یا به اذن الله فلان قدرت یا فلان صفت به فلان مخلوق تفویض شده است و...، سخنش بی ارزش است و مشرک خواهد بود؛ چون خداوند بی‌نیاز از شرک است و به آن نیز اذن نمی‌دهد.
🌺﴿قُلۡ إِن كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِينَ٨١﴾ [الزخرف: 81]
«(ای پیامبر، به مشرکان) بگو: اگر (به فرض محال) برای (الله) رحمان فرزندی بود، پس من نخستین پرستندگانش بودم».
و معنای شریک، از یک وجه این است که طرفین در چیزی که شراکت دارند، ارادۀ نافذ و مستقل داشته باشند. و وجود دو ارادۀ مختلف باعث وجود اختلاف در تدبیر امور می‌شود، به این شکل که یکی از شریکان می‌خواهد چیزی خلق شود و دیگری نمی‌خواهد خلق شود، و باعث فساد و تباهی جهان شده و هر إله آنچه خودش خلق کرده را با خود می‌برد:
🌺﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».

2️و دوماً: وقتی خداوند مخلوقی را بر انجام کاری قادر می‌نماید و او را سببی قرار می‌دهد تا با اذن و اراده و مشیت خدا و داخل در علم و حیطۀ قدرت خداوند کاری را انجام دهد، مثلاً دجال را سببی قرار می‌دهد تا خلق کند و بمیراند و زنده کند و... پس این اذن خداوندی به معنای تفویض آن قدرت‌ها به آن مخلوق نیست و نتیجه‌اش همانند نتیجۀ تفویض نیست و هردو به یک نتیجه که جعل شریک برای خدا باشد ختم نشده است.

👈و کسانی که تسبیب یک مخلوق و اذن خداوند به انجام این امور (که در گمان آنها ما لا یقدر علیه إلا الله است، مثل شفا دادن و زنده کردن و...) توسط یک مخلوق را همان تفویض می‌پندارند و با ظاهرگرایی‌شان گمان می‌کنند نتیجۀ هر دو، جعل شریک برای خداست، پس اینها همانند کسانی هستند که بخاطر شباهت ظاهری زنا و نکاح و نتیجۀ مشترک هردو که دخول حشفه در فرج است، حکم نکاح را نیز همانند زنا می‌دانند! و اینها همان کسانی هستند که بخاطر شباهت ظاهری طواف مشرکان قریش با طواف مومنان، که هردو چرخیدن دور کعبه‌ای که بالغ بر 360 بت در آن وجود داشت، چون طواف مشرکان شرک بوده است، عمل مومنان را نیز شرک به حساب می‌آورند. وقس علی هذا.

▫️ظاهرگرایی و ایجاد قواعد بدعی و درک نکردن مناط احکام، داء و دردی است که دامنگیر خوارج معاصر با همۀ شاخه‌های مختلفی که دارند شده است. و مطالعه در باب مناط احکام را برای رهایی از این جهالت، به این قشر مخلص ولی گمراه اکیداً توصیه می‌کنم.

🖊 مجاهد دین. 1398/08/15.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...