۱۳۹۷/۰۳/۳۰

غلو دروازه انحراف در دین (فصل دوم: غلو در اعمال)


غلو در اعمال یعنی سخت‌گیری کردن انسان بر خود در انجام عبادات، به طوری که شرع به انجام آن به آن شکل امر نکرده است.
از نمونه‌های این سخت‌گیری، عمل ام المومنین زینب رضی الله عنها می‌باشد. از انس بن مالک رضی الله عنه روایت است که: «دَخَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَإِذَا حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّارِيَتَيْنِ، فَقَالَ: «مَا هَذَا الحَبْلُ؟» قَالُوا: هَذَا حَبْلٌ لِزَيْنَبَ فَإِذَا فَتَرَتْ تَعَلَّقَتْ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ حُلُّوهُ لِيُصَلِّ أَحَدُكُمْ نَشَاطَهُ، فَإِذَا فَتَرَ فَلْيَقْعُدْ».
ترجمه: «رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد مسجد شد، ناگهان دید طنابی میان دو ستون بسته شده است، فرمود: این طناب (برای) چیست؟ گفتند: این طناب زینب است، نماز می‌خواند، زمانی که کسل یا خسته شد؛ خود را با آن می‌گیرد، فرمود: آن را باز کنید، یکی از شما زمانی که نشاط (و انرژی) دارد نماز بخواند، و زمانی که کسل یا خسته شد پس بنشیند».[1]
و از عروه بن زبیر روایت است که: «أَنَّ عَائِشَهَ زَوْجَ النَّبِىِّ صلى الله علیه وسلم أَخْبَرَتْهُ أَنَّ الْحَوْلاَءَ بِنْتَ تُوَیْتِ مَرَّتْ بِهَا وَعِنْدَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَقُلْتُ: هَذِهِ الْحَوْلاَءُ بِنْتُ تُوَیْتٍ وَزَعَمُوا آن‌ها لاَ تَنَامُ اللَّیْلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم: لاَ تَنَامُ اللَّیْلَ؟! خُذُوا مِنَ الْعَمَلِ مَا تُطِیقُونَ فَوَاللَّهِ لاَ یَسْأَمُ اللَّهُ حَتَّى تَسْأَمُوا».
ترجمه: «عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه وسلم به او خبر داد، حولاء دختر تویت از کنار او گذشت در حالی که رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد او بود، گفتم: این حولاء دختر تویت است و می‌گویند که او شب‌ها نمی‌خوابد، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: شب نمی‌خوابد؟! به مقدار توانایی تان اعمال (خیر و نیک) انجام دهید، به خدا سوگند که خداوند خسته نمی‌شود تا شما خسته شوید».[2]

و در روایتی دیگر آمده است که عایشه رضی الله عنها گفت: «كَانَتْ عِنْدِي امْرَأَةٌ مِنْ بَنِي أَسَدٍ، فَدَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «مَنْ هَذِهِ؟» قُلْتُ: فُلاَنَةُ لاَ تَنَامُ بِاللَّيْلِ، فَذُكِرَ مِنْ صَلاَتِهَا، فَقَالَ: «مَهْ! عَلَيْكُمْ مَا تُطِيقُونَ مِنَ الأَعْمَالِ، فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَمَلُّ حَتَّى تَمَلُّوا».
ترجمه: «زنی از بنی اسد نزد من بود و رسول خدا صلی الله علیه وسلم نزدم آمد و فرمودند: اين زن کیست؟ گفتم: فلان زن است، شب‌ها نمی‌خوابد و دربارۀ نمازش صحبت کرد؛ پس پيامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: بس کن! آنچه می‌توانيد و طاقت می‌آوريد، انجام دهید که به خدا سوگند، خداوند خسته نمی‌شود (ثواب و پاداش اعمال شما قطع نمی‌شود) مگر وقتی که شما (از عبادت) خسته شويد».[3]
و از عایشه رضی الله عنه روایت شده که گفت: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَحْتَجِرُ حَصِيرًا بِاللَّيْلِ فَيُصَلِّي وَيَبْسُطُهُ بِالنَّهَارِ فَيَجْلِسُ عَلَيْهِ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَثُوبُونَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَيُصَلُّونَ بِصَلَاتِهِ حَتَّى كَثُرُوا، فَأَقْبَلَ، فَقَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوا مِنَ الْأَعْمَالِ مَا تُطِيقُونَ، فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَمَلُّ حَتَّى تَمَلُّوا».
ترجمه: «پیامبر صلی الله علیه وسلم در شب‌ها حصیری را برای خود حجره می‌ساخت و نماز می‌گذارد و آن را در روز می‌گسترد و بر آن می‌نشست. و مردم به سوی پیامبر می‌شتافتند و با اقتدا به نماز وی نماز می‌گذاردند. تا آنکه شمارشان فزونی گرفت، آن حضرت روی به مردم آورد و فرمود: ای مردم عملی لازم گیرید که توان آن را دارید. همانا خداوند (از دادن پاداش) ملال نمی‌آورد تا شما ملال آورید و همانا بهترین اعمال نزد خداوند آن است که دایمی ‌باشد هرچند اندک باشد».[4]
به قول سعدی شاعر:
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
ابن عباس رضی الله عنهما می‌گوید: «قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَدَاةَ الْعَقَبَةِ وَهُوَ عَلَى نَاقَتِهِ: الْقُطْ لِي حَصًى، فَلَقَطْتُ لَهُ سَبْعَ حَصَيَاتٍ هُنَّ حَصَى الْخَذْفِ، فَجَعَلَ يَنْفُضُهُنَّ فِي كَفِّهِ وَيَقُولُ: أَمْثَالُ هَؤُلَاءِ فَارْمُوا، ثُمَّ قَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِي الدِّينِ؛ فَإِنَّهُ أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْغُلُوُّ فِي الدِّينِ».
ترجمه: «رسول الله صلی الله علیه وسلم در صبح روز عقبه که بر روی شترش نشسته بود، به من فرمودند: برایم سنگریزه جمع کن. پس برایش هفت سنگریزه به‌اندازه بند انگشت جمع کردم. پیامبر صلی الله علیه وسلم آنان را در دستش قرار داده و می‌گفت: با مانند این نوع سنگ ریزه‌ها رمی ‌جمرات کنید. سپس فرمود: ای مردم از غلو در دین برحذر باشید، برای اینکه کسانی که قبل از شما بودند غلو در دین آنان را هلاک نمود».[5]
چون بعضی‌ها گمان می‌کردند که هرچه ‌اندازۀ سنگ برای رمی‌ جمرات بزرگ‌تر باشد، پس ثواب آن نیز بیشتر می‌شود! ولی رسول الله صلی الله علیه وسلم از این نوع گمان و توهّم، برحذر نمود و فرمود که با سنگریزۀ کوچک رمی ‌کنید و در آن غلو نکنید برای اینکه ‌امّت‌های پیشین بخاطر غلو در دین هلاک شدند. و به راستی که این حدیث درس بزرگی در روش و اخلاق نبوی در دوری و تحذیر از غلو می‌باشد.
در روایتی آمده است: «حَدَّثَنَا عِكْرِمَةُ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنِّي إِذَا أَصَبْتُ اللَّحْمَ انْتَشَرْتُ لِلنِّسَاءِ وَأَخَذَتْنِي شَهْوَتِي، فَحَرَّمْتُ عَلَيَّ اللَّحْمَ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ {﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧ [المائدة: 87]».
ترجمه: «عکرمه از ابن عباس روایت می‌کند که مردی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای رسول خدا، من هنگامی‌که گوشت می‌خورم به سوی زنان کشیده می‌شوم و شهوتم مرا می‌گیرد به همین خاطر خوردن گوشت را بر خودم حرام کردم. پس این آیه نازل شد: (ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! چیزهای پاکیزه‌ای را که الله برای شما حلال کرده است (بر خود) حرام نکنید، و از حد تجاوز ننمایید، همانا الله متجاوزان را دوست نمی‌دارد)».[6]
از انس بن مالک رضی الله عنه روایت است که گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم كَانَ يَقُولُ: لاَ تُشَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَيُشَدَّدَ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ قَوْمًا شَدَّدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَشَدَّدَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، فَتِلْكَ بَقَايَاهُمْ فِي الصَّوَامِعِ وَالدِّيَارِ ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ [الحديد: 27]».
ترجمه: «پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرمود: بر خودتان سخت نگیرید که بر شما سخت گرفته می‌شود. برای اینکه قومی ‌بر خودشان سخت گرفتند و خداوند بر آنان سخت گرفت و این هم بقایای آنان در صومعه‌ها و سرزمین‌هایشان است. (و رهبانیتی که خود آن را پدید آوردند، ما بر آن‌ها مقرر نداشته بودیم)».[7]
و از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِينُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَيْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ».
ترجمه: «بی‌گمان دین آسان است، و هیچ کس دین را بر خود سخت نگرفته است مگر اینکه خسته و شکست خورده خواهد شد، پس راه راست و میانه را در پیش بگیرید، و به مردم بشارت بدهید (نه اینکه آن‌ها را مأیوس کنید)، و از عبادت صبح و غروب و آخر شب کمک بگیرید».[8]
و از انس رضی الله عنه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «يَسِّرُوا وَلا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَ لا تُنَفِّرُوا».
ترجمه: «(در امور دين)، آسان بگیرید و سخت‌گیر نباشید. مژده دهيد و بیزار نکنید».[9]
پس یاری دهندۀ شیطان در رفتن مردن به دوزخ نباشیم، بلکه تا می‌توانیم آنان را به سوی بهشت بکشانیم، نه اینکه در صدد اثبات ارتداد و سپس کشتن آنان باشیم چنانکه بعضی از غلات انگار خلق شده‌اند که به دنبال اثبات ارتداد دیگران و واصل کردن آنان به دوزخ باشند! به راستی چنین روشی اشتباه است، و چه بسیار کسانی که بخاطر غلو غالیان از دین زده شدند و چه بسیار مردمی را که از دین متنفر ساختند ولا حول و لا قوة إلا بالله.
ما سعی می‌کنیم که به هفتاد نوع مختلف بگردیم تا عذری برای شخص پیدا کنیم و در تکفیر او شتاب نکنیم چون اشتباه کردن در عدم تکفیر هزار نفر بهتر از اشتباه کردن در تکفیر به ناحق یک نفر است.
اما غلات تکفیر به هفتاد نوع مختلف دربارۀ مردم می‌گردند تا به هر نوعی که شده، حرفی از آنان پیدا کنند که دو پهلو باشد و به وجهی از وجوه آن را بر کفر حمل کنند و سپس حتما تکفیرش کنند! و اگر سخنی به صد وجه حمل شود و تنها یک وجه آن به کفر حمل شود، غلات تکفیری دنبال همین یک وجه هستند، و در همۀ مردم به دنبال همین یک وجه هستند تا حتما حتما تکفیر کنند! انگار آنان آفریده شده‌اند تا مردم را تکفیر کنند! و به این شکل بر مردم سخت می‌گیرند و مردم را از دین متنفر می‌سازند.
ولی ما چنین نیستیم، و تا جایی که امکان دارد دنبال عذری شرعی (نه هر عذری) می‌گردیم و در تکفیر مردم شتاب نمی‌کنیم. بلکه ما خلق شده‌ایم تا دست مردم را بگیریم و از کفر نجات دهیم، نه اینکه بگردیم تا با غلو و به ناحق کفری به او بچسپانیم و سپس تکفیرش کنیم و سپس او را بکشیم! آن‌ها نمی‌دانند که قتال وسیله است نه هدف و غایت!
ما برای هدایت مردم خلق شده ایم، تا آنها را به راه راست بیاوریم، و با مردم صبور باشیم و آنان را متنفر نسازیم. این نوح علیه السلام است که 950 سال با قوم کافرش ماند و جز تعدادی انگشت شمار به او ایمان نیاوردند. اگر غلات تکفیری آنجا بودند می‌گفتند اینها کافر هستند و یک بار هم دعوت داده شده اند، پس دیگر دعوت داده می‌شوند و سپس هجر آنان را در همان ساعت اول می‌کردند. ولی نوح علیه السلام 950 سال شب و روز قومش را دعوت کرد و از دعوت آنان نا امید نمی‌شد تا اینکه فرمان خداوند به عذاب آنان فرا رسید. چنانکه خداوند از او نقل کرده: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا٥ فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا٦ وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِيَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ ٱسۡتِكۡبَارٗا٧ ثُمَّ إِنِّي دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا٨ ثُمَّ إِنِّيٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا٩ فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠ [نوح: 5-10]
«و نوح (پس از نهصد و پنجاه سال نصیحت‌گری و دعوت) گفت: پروردگارا! به راستی که من قوم خود را شب و روز (به ایمان) دعوت کردم(5) اما دعوت من (در حق آنان چیزی) جز گریز نیفزود(6) و من هرگاه آن‌ها را دعوت کردم تا تو آنان را بیامرزی انگشتان‌‌شان را در گوش‌هایشان فرو کردند و لباس‌هایشان را (به خود) پیچیدند، و (در مخالفت) اصرار (و پا‌فشاری) کردند و به شدت گردن کشی و تکبر نمودند(7) سپس من آن‌ها را با صدای بلند (و آشکار) دعوت کردم(8) آنگاه به آشکار برایشان گفتم، و در نهان برای (هرکدام از) آنان بیان کردم(9) پس (به آن‌ها) گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بخواهید، بی‌گمان او بسیار آمرزنده است(10)».
و همچنین از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که: «قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَبَالَ فِي الْمَسْجِدِ، فَتَنَاوَلَهُ النَّاسُ، فَقَالَ لَهُمُ النَّبِيُّصلى الله عليه وسلم: دَعُوهُ وَهَرِيقُوا عَلَى بَوْلِهِ سَجْلاً مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوبًا مِنْ مَاءٍ، فَإِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُيَسِّرِينَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ».
ترجمه: «مردی بادیه‌نشین، برخاست و در مسجد، ادرار کرد. مردم اعتراض کردند. پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: او را به حال خود، رها کنید و یک سطل آب، روی ادرار او بریزید. زیرا شما برانگیخته شده‌اید که آسان‌گیر باشید، و برانگیخته نشده‌اید تا سخت‌گیر باشید».[10]
و از انس بن مالک رضی الله عنه روایت است که گفت: «جَاءَ ثَلاثَةُ رَهْطٍ إِلَى بُيُوتِ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وسلميَسْأَلُونَ عَنْ عِبَادَةِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وسلم، فَلَمَّا أُخْبِرُوا كَأَنَّهُمْ تَقَالُّوهَا، فَقَالُوا: وَأَيْنَ نَحْنُ مِنَ النَّبِيِّ صلی الله علیه وسلم ؟ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، قَالَ أَحَدُهُمْ: أَمَّا أَنَا فَإِنِّي أُصَلِّي اللَّيْلَ أَبَدًا، وَقَالَ آخَرُ: أَنَا أَصُومُ الدَّهْرَ وَلا أُفْطِرُ، وَقَالَ آخَرُ: أَنَا أَعْتَزِلُ النِّسَاءَ فَلا أَتَزَوَّجُ أَبَدًا. فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلمإِلَيْهِمْ فَقَالَ: أَنْتُمُ الَّذِينَ قُلْتُمْ كَذَا وَكَذَا؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ، وَأَتْقَاكُمْ لَهُ، لَكِنِّي أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّي وَأَرْقُدُ، وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي».
ترجمه: «سه نفر به خانۀ همسران پیامبر صلى الله عليه و سلم آمدند و از شیوۀ عبادت ایشان صلى الله عليه وسلم پرسیدند. هنگامى كه از چگونگى آن، باخبر شدند، گويا عبادت‌ او را كم شمرده و با خود گفتند: ما كجا و رسول الله صلى الله عليه وسلم كجا؟ الله گناهان اول و آخرش را بخشیده است. آنگاه یکى از آنان گفت: من تمام شب را برای همیشه نماز مى‌خوانم. ديگرى گفت: من همیشه تمام وقت روزه مى‌گيرم و هرگز افطار نمی‌کنم. سومى گفت: من از زنان کناره‌گیرى مى‌کنم و هرگز ازدواج نمی‌كنم. رسول الله صلى الله عليه وسلم نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانى هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ سوگند به الله كه من بیشتر از همۀ شما از الله مى‌ترسم و بیشتر از شما تقوا دارم؛ در عین حال، هم روزه مى‌گیرم و هم مى‌خورم و هم نماز مى‌خوانم و هم مى‌خوابم و با زنان نيز ازدواج می‌كنم؛ پس هر كس از سنّت من روى بگرداند، از من نيست».[11]
از محجن بن الأردع روایت است که گفت: «أَقْبَلْنَا حَتَّى إِذَا كُنَّا بِبَابِ الْمَسْجِدِ، قَالَ: إِذَا رَجُلٌ يُصَلِّي، قَالَ: أَتَقُولُهُ صَادِقًا؟ قَالَ: قُلْتُ يَا نَبِيَّ اللهِ، هَذَا فُلَانٌ، وَهَذَا مِنْ أَحْسَنِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ، أَوْ قَالَ: أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ صَلَاةً، قَالَ: لَا تُسْمِعْهُ فَتُهْلِكَهُ، مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا، إِنَّكُمْ أُمَّةٌ أُرِيدَ بِكُمُ الْيُسْرُ».
ترجمه: «من و رسول خدا صلی الله علیه وسلم آمدیم تا اینکه به در مسجد رسیدیم، راوی گوید: مردی آنجا نماز می‌خواند. پیامبر فرمود: آیا می‌گویی که او صادق است؟ راوی گوید: گفتم ای پیامبر خدا این فلانی است و این از بهترین اهل مدینه است، یا گفت: از همۀ اهل مدینه بیشتر نماز می‌خواند. فرمود: چنین چیزی را نزد او نگویی که بشنود و او را به هلاکت بیاندازی، دو یا سه بار این را گفت، و فرمود همانا شما امتی هستید که آسان گیری از شما خواسته شده است».[12]
و در روایتی دیگر فرمود: «إِنَّ خَيْرَ دِينِكُمْ أَيْسَرُهُ، إِنَّ خَيْرَ دِينِكُمْ أَيْسَرُهُ، إِنَّ خَيْرَ دِينِكُمْ أَيْسَرُهُ».
ترجمه: «سه بار فرمود: بی‌گمان بهترین دین شما آسان‌ترین آن است».[13]
و خداوند می‌فرماید ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]
«الله برای شما آسانی می‌خواهد، و برای شما دشواری نمی‌خواهد».
و پیامبر صلی الله علیه وسلم بسیار به رفق و مهربانی و نرمی ‌برخورد کردن با دین، سفارش کرده است و از سخت گرفتن آن نهی کرده است، از انس رضی الله عنه روایت است که فرمود: «إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ».
ترجمه: «همانا این دین محکم و استوار است، پس با نرمی ‌و ملایمت وارد آن شوید».[14]
و پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: «اللَّهُمَّ مَنْ وَلِيَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِي شَيْئًا فَشَقَّ عَلَيْهِمْ فَاشْقُقْ عَلَيْهِ، وَمَنْ وَلِيَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِي شَيْئًا فَرَفَقَ بِهِمْ، فَارْفُقْ بِهِ».
ترجمه: «بار الهی هرکس چیزی از امور امتم را به دست گرفت و بر آنان سخت و دشوار گرفت پس تو هم بر او سخت بگیر، و هر کس چیزی از امور امتم را به دست گرفت و با آنان به رفق و نرمی ‌رفتار کرد، پس تو هم با او با رفق و نرمی ‌رفتار کن».[15]
و از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم به اشج عبدالقیس فرمود: «إِنَّ فِيكَ خَصْلَتَينِ يحِبُّهُمَا اللهُ الْحِلْمُ وَالْأَنَاةُ».
ترجمه: «دو ویژگی در تو هست که خداوند آن‌ها را بسیار دوست دارد: بردباری و صبر».[16]
و رسول خدا صلی الله علیه وسلم که دارای خُلُق عظیم است، خداوند متعال درباره او می‌فرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ١٥٩ [آل عمران: 159]
«پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرم خو (و مهربان) شدی، و اگر تند خو و سخت دل بودی، قطعا از اطراف تو پراکنده می‌شدند، پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کارها، با آنان مشورت کن، و آنگاه که تصمیم گرفتی بر الله توکل کن، زیرا که الله توکل کنندگان را دوست می‌دارد».
و از جابر بن عبد الله رضی الله عنه دربارۀ مختار کردن همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم بین طلاق گرفتن و بین ماندن با رسول خدا، روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم ابتدا از عایشه رضی الله عنها شروع کرد و به او گفت: «يَا عَائِشَةُ، إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكِ أَمْرًا أُحِبُّ أَنْ لَا تَعْجَلِي فِيهِ حَتَّى تَسْتَشِيرِي أَبَوَيْكِ»، قَالَتْ: وَمَا هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ فَتَلَا عَلَيْهَا الْآيَةَ، قَالَتْ: أَفِيكَ يَا رَسُولَ اللهِ، أَسْتَشِيرُ أَبَوَيَّ؟ بَلْ أَخْتَارُ اللهَ وَرَسُولَهُ، وَالدَّارَ الْآخِرَةَ، وَأَسْأَلُكَ أَنْ لَا تُخْبِرَ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِكَ بِالَّذِي قُلْتُ، قَالَ: «لَا تَسْأَلُنِي امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا أَخْبَرْتُهَا، إِنَّ اللهَ لَمْ يَبْعَثْنِي مُعَنِّتًا، وَلَا مُتَعَنِّتًا، وَلَكِنْ بَعَثَنِي مُعَلِّمًا مُيَسِّرًا».
ترجمه: «ای عایشه موضوعی را به تو پیشنهاد می‌کنم ولی دوست دارم که در تصمیم گیری عجله نکنی تا با پدر و مادرت مشورت کنی. عایشه پرسید آن موضوع چیست؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم آیات 28 و 29 احزاب[17] را برای او تلاوت کرد. عایشه گفت: ای رسول خدا آیا در مورد تو با پدر و مادرم مشورت کنم؟ بلکه خدا و رسولش و سرای آخرت را انتخاب می‌کنم و از تو می‌خواهم که این سخن مرا به هیچ یک از همسرانت نگویی. رسول خدا فرمود: هریک از آنان از من بپرسد به او خواهم گفت زیرا خداوند مرا نفرستاده است تا به مردم ضرری برسانم یا سخت گیری نمایم بلکه مرا به معلمی ‌فرستاده است که سهل و آسان بگیرم».[18]
و هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم از زیاده روی عبدالله بن عمرو بن عاص رضی الله عنه در عبادت آگاه شد، خطاب به او فرمود: «أَلَمْ أُخْبَرْ أَنَّكَ تَصُومُ النَّهَارَ وَتَقُومُ اللَّيْلَ؟» قُلْتُ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَلاَ تَفْعَلْ، صُمْ وَأَفْطِرْ، وَقُمْ وَنَمْ، فَإِنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، وَإِنَّ لِعَيْنِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، وَإِنَّ لِزَوْجِكَ عَلَيْكَ حَقًّا وَإِنَّ لِزَوْجِكَ عَلَيْكَ حَقًّا. وَإِنَّ بِحَسْبِكَ أَنْ تَصُومَ كُلَّ شَهْرٍ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، فَإِنَّ لَكَ بِكُلِّ حَسَنَةٍ عَشْرَ أَمْثَالِهَا، فَإِنَّ ذَلِكَ صِيَامُ الدَّهْرِ كُلِّهِ. فَشَدَّدْتُ فَشُدِّدَ عَلَيَّ، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي أَجِدُ قُوَّةً، قَالَ: فَصُمْ صِيَامَ نَبِيِّ اللَّهِ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَلَا تَزِدْ عَلَيْهِ. قُلْتُ: وَمَا كَانَ صِيَامُ نَبِيِّ اللَّهِ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلَامُ؟ قَالَ: نِصْفَ الدَّهْرِ. فَكَانَ عَبْدُ اللَّهِ يَقُولُ بَعْدَ مَا كَبِرَ: يَا لَيْتَنِي قَبِلْتُ رُخْصَةَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ».
ترجمه: «آیا درست است که شنیده‌ام که تو روزها را روزه می‌گیری و شب‌ها را به نماز می‌ایستی؟ گفت: درست است یا رسول الله. فرمود: از این به بعد این کار را نکن، هم روزه بگیر و هم برخی روزها بخور، هم شب‌ها بخواب و هم به نماز بایست، زیرا جسمت حقی بر تو دارد، چشمانت بر تو حقی دارند، همسرت هم بر تو حقی دارد و مهمانت نیز بر تو حقی دارد. و بسنده است که در هر ماه سه روز روزه بگیری زیرا در برابر هر عمل نیک برای تو ده برابر ثواب است و این سه روز روزۀ تمام سال تو را در بر می‌گیرد. عبدالله می‌گوید من روزه را بر خود سخت گرفتم و بر من نیز سخت گرفته شد و گفتم ای رسول خدا من توان روزه را در خود می‌بینم. پیامبر فرمود: پس روزه بگیر روزۀ داود پیامبر خدا را و بر آن میفزای. من گفتم روزه پیامبر خدا داود چگونه بوده است؟ پیامبر فرمود نصف سال. پس از آنکه عبدالله به کهنسالی رسید می‌گفت کاش اجازۀ پیامبر را می‌پذیرفتم (یعنی در هر ماه سه روز روزه می‌گرفتم)».[19]
از ابن ابی جحیفه روایت شده که پدرش ابوجحیفه رضی الله عنه گفت: «آخَى النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَ سَلْمَانَ، وَأَبِي الدَّرْدَاءِ، فَزَارَ سَلْمَانُ أَبَا الدَّرْدَاءِ، فَرَأَى أُمَّ الدَّرْدَاءِ مُتَبَذِّلَةً، فَقَالَ لَهَا: مَا شَأْنُكِ؟ قَالَتْ: أَخُوكَ أَبُو الدَّرْدَاءِ لَيْسَ لَهُ حَاجَةٌ فِي الدُّنْيَا، فَجَاءَ أَبُو الدَّرْدَاءِ فَصَنَعَ لَهُ طَعَامًا، فَقَالَ: كُلْ؟ قَالَ: فَإِنِّي صَائِمٌ، قَالَ: مَا أَنَا بِآكِلٍ حَتَّى تَأْكُلَ، قَالَ: فَأَكَلَ، فَلَمَّا كَانَ اللَّيْلُ ذَهَبَ أَبُو الدَّرْدَاءِ يَقُومُ، قَالَ: نَمْ، فَنَامَ، ثُمَّ ذَهَبَ يَقُومُ فَقَالَ: نَمْ، فَلَمَّا كَانَ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ قَالَ: سَلْمَانُ قُمِ الآنَ، فَصَلَّيَا فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ: إِنَّ لِرَبِّكَ عَلَيْكَ حَقًّا، وَلِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، وَلِأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، فَأَعْطِ كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ، فَأَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَدَقَ سَلْمَانُ».
ترجمه: «رسول الله صلى الله عليه وسلم بين ابودرداء و سلمان رضی الله عنهما، پیمان اخوت و برادری برقرار نمود. روزی سلمان به خانه‌ی ابودرداء رفت و اُم درداء را ژولیده و ژنده‌پوش دید. پرسید: چرا ژنده‌پوش و ژولیده‌ای؟ گفت: برادرت ابودرداء؛ به زندگی دنیا، نیازی ندارد. سپس، ابودرداء آمد و غذایی درست کرد و برای سلمان آورد. سلمان گفت: غذا بخور. ابودرداء گفت: من روزه هستم. سلمان گفت: تا تو نخوری من نیز نخواهم خورد. سرانجام، سلمان غذا خورد. وقتی شب شد و هنگام خواب، فرا رسید، ابودرداء بلند شد تا عبادت كند. سلمان رضی الله عنه گفت: بخواب. ابودرداء کمی‌ خوابید و دوباره بلند شد تا عبادت کند. سلمان گفت: بخواب. وقتی شب به آخر رسید، سلمان رضی الله عنه به ابودرداء گفت: اکنون بلند شو. آنگاه، هر دو، نماز شب خواندند. بعد، سلمان به ابودرداء گفت: پرودگارت بر تو حقّی دارد و جسمت بر تو حقّی دارد و عیال تو بر تو حقّی دارد. حقّ هر صاحب حقّی را ادا کن. سپس، ابودرداء نزد رسول الله صلى الله عليه وسلم آمد و ماجرا را برایش تعریف کرد. رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: سلمان، راست گفته است».[20]
و از ابو مسعود رضی الله عنه روایت است که شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: «وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي لَأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلاَةِ الغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلاَنٍ مِمَّا يُطِيلُ بِنَا، فَمَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ يَوْمَئِذٍ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ، فَأَيُّكُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْيَتَجَوَّزْ، فَإِنَّ فِيهِمُ الضَّعِيفَ وَالكَبِيرَ وَذَا الحَاجَةِ».
ترجمه: «ای رسول خدا! بخدا سوگند، من بدلیل اینکه فلانی، نماز را بسیار طولانی می‌کند، در نماز جماعت صبح، شرکت نمی‌کنم. ابو مسعود رضی الله عنه می‌گويد: من در هیچ یک از سخنرانی‌ها، رسول خدا صلى الله عليه وسلم را مانند آن روز، خشمگین ندیده بودم. آن حضرت صلى الله عليه وسلم فرمود: بعضی از شما، مردم را متنفّر می‌کنید. بنابراین، هرکس از شما که ‌امامت نماز را به عهده گرفت، آن را مختصر بخواند زیرا در میان نمازگزاران، افراد ضعیف، پیر و کسانی که کار فوری دارند، وجود دارد».[21]



[1]- بخاری (۱۱۵۰).
[2]- بخاری (۴۳)؛ مسلم (۷۸۵).
[3]- بخاری (1151).
[4]- بخاری (5861).
[5]- ابن ماجه (3029)، ابن تیمیه در اقتضاء الصراط المستقیم (1/327) می‌گوید اسنادش طبق شرط مسلم صحیح است.
[6]- ترمذی (3054) و می‌گوید این حدیث حسن غریب است. و الشاطبی آن را در الاعتصام حسن دانسته است. آلبانی نیز آن را صحیح می‌داند.
[7]- سنن ابی داود (4904). شعَيب الأرنؤوط می‌گوید حسن لغیره است.
[8]- بخاری (39)، مسلم (784).
[9]- بخاری (69)، مسلم (1734).
[10]- بخاری (69)، مسلم (1734).
[11]- بخارى (5063)، مسلم (1401).
[12]- مسند احمد (20347)، شعیب الأرنؤوط می‌گوید حسن لغیره است.
[13]- مسند احمد (20349)، شعیب الأرنؤوط می‌گوید حسن لغیره است.
[14]- آلبانی آن را در صحیح الجامع (2246) حسن دانسته است.
[15]- مسلم (1828).
[16]- مسلم (24).
[17]- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩ [الأحزاب: 28-29]
«ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زینت آن می‌خواهید، پس بیایید تا (با هدیۀ مناسب) شما را بهرمند سازم، و شما را به طرز نیکوئی رها کنم(28) و اگر شما الله و پیامبرش و سرای آخرت را می‌خواهید، پس (بدانید که) الله برای نیکوکارانتان پاداش عظیمی‌آماده کرده است(29)».
[18]- مسلم (1478).
[19]- بخاری (1975).
[20]- بخاری (1968).
[21]- بخاری (702).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...