در این بخش، بعضی
از مواردی که در آن افراط و تفریط صورت گرفته است را مطرح میکنیم.
درخواست و طلب دعا
از میّت را عدهای به طور مطلق جایز دانسته و مباح و بلکه مستحب و نیکو میدانند،
عدهای دیگر آن را به طور مطلق جایز ندانسته و آن را شرک اکبر مخرج از ملت دانستهاند،
در حالی که در این بین تفصیلی وجود دارد که همان منهج صحیح و به دور از افراط و
تفریط میباشد.
منظور ما از طلب
دعا از میّت این است که شخصی نزد قبر پیامبر یا ولی از اولیاء برود و او را خطاب
قرار دهد و به او بگوید که برایش در نزد الله دعا کند.
و این حالت، فرق میکند
با اینکه شخصی نزد قبر پیامبر یا ولی برود و از خود صاحب قبر بطور مستقل از الله
متعال، درخواست برآورده شدن حاجات یا برطرف شدن مشکلاتش را بکند.
و اینکه به میّت بگوید:
«برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان» از دعایی نیست که صرف آن برای
غیر خداوند عبادت باشد و شامل حدیث «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ» نمیشود؛ چنانکه اهل غلو با استناد به این
حدیث به طور مطلق دعا را عبادت میدانند. بلکه اینکه به میّت بگوید: «برایم نزد
الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان»، دعایی است که مختص مخلوقات است و صرف آن
برای خداوند جایز نیست، مثلاً به خداوند خالق آسمانها و زمین گفته نمیشود:
«برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان»! چراکه چنین چیزی ممکن نیست.
پس اینکه به میّت
بگوید: «برایم نزد الله دعا کن»، یا «خدا را برایم بخوان» در واقع درخواست و طلب
دعای عبادت از میّت است یعنی میّت برای او خدا را بخواند. و در این حالت، دعایی که
عبادت است و صرف آن جز برای خداوند جایز نیست را نکرده است، و نه بر میّت توکل کرده
است و نه توقع قبول کردن درخواستش را دارد و نه شفاعت او را بدون اذن خداوند نافذ
میداند، بلکه مثلاً نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم میرود و به او سلام میکند
و میگوید برایم نزد خداوند دعای خیر کن.
و موضوع سماع
موتی از مسائلی است که دلایل شرعی و بر آن دلالت میکند. پس طلب دعا از میّت که
توانایی شنیدن دارد، از شرک بودن خارج میشود، بلکه میماند که آیا سنّت است یا
بدعت.
ابن تیمیه رحمه
الله دربارۀ شنوایی مردگان میگوید: «وَالْإِنْسَانُ فِي قَبْرِهِ يُعَذَّبُ
بِكَلَامِ بَعْضِ النَّاسِ وَيَتَأَلَّمُ بِرُؤْيَةِ بَعْضِهِمْ وَبِسَمَاعِ كَلَامِهِ
وَلِهَذَا أَفْتَى الْقَاضِي أَبُو يَعْلَى: بِأَنَّ الْمَوْتَى إذَا عُمِلَ عِنْدَهُمْ
الْمَعَاصِي فَإِنَّهُمْ يَتَأَلَّمُونَ بِهَا كَمَا جَاءَتْ بِذَلِكَ الْآثَار».
ترجمه: «انسان در قبرش، با صحبتهای بعضی از مردم عذاب
میکشد و با دیدن بعضی از آنان و با شنیدن کلامشان درد میکشد، و برای همین قاضی ابو
یعلی فتوا داده به اینکه: اگر در کنار مردگان معاصی انجام شود پس آنان بخاطرش درد و
ألم میکشیند چنانکه آثاری در این باره آمده است».[1]
و از شیخ الاسلام
سوال شد: «هَلْ الْمَيِّتُ
يَسْمَعُ كَلَامَ زَائِرِهِ وَيَرَى شَخْصَهُ؟ وَهَلْ تُعَادُ رُوحُهُ إلَى جَسَدِهِ
فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ أَمْ تَكُونُ تُرَفْرِفُ عَلَى قَبْرِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ
وَغَيْرِهِ؟».
ترجمه: «آیا میّت کلام زائرش را میشنود و او را میبیند؟
و آیا در آن وقت روحش به جسدش بر میگردد یا در آن وقت و غیر آن وقت، روحش در دور
و بر قبرش است؟».
شیخ
الاسلام در جواب میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ
الْعَالَمِينَ، نَعَمْ يَسْمَعُ الْمَيِّتُ فِي الْجُمْلَةِ كَمَا ثَبَتَ فِي الصَّحِيحَيْنِ
عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: {يَسْمَعُ خَفْقَ
نِعَالِهِمْ حِينَ يُوَلُّونَ عَنْهُ} . وَثَبَتَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
وَسَلَّمَ {أَنَّهُ تَرَكَ قَتْلَى بَدْرٍ ثَلَاثًا ثُمَّ أَتَاهُمْ فَقَالَ: يَا أَبَا
جَهْلِ بْنَ هِشَامٍ يَا أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ يَا عتبة بْنَ رَبِيعَةَ يَا شَيْبَةَ
بْنَ رَبِيعَةَ هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ فَإِنِّي وَجَدْت
مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا فَسَمِعَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ذَلِكَ فَقَالَ:
يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَسْمَعُونَ وَأَنَّى يُجِيبُونَ وَقَدْ جُيِّفُوا فَقَالَ:
وَاَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَنْتَ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ وَلَكِنَّهُمْ
لَا يَقْدِرُونَ أَنْ يُجِيبُوا} ثُمَّ أَمَرَ بِهِمْ فَسُحِبُوا فِي قَلِيبِ بَدْرٍ
وَكَذَلِكَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ {أَنَّ النَّبِيَّ
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَفَ عَلَى قَلِيبِ بَدْرٍ فَقَالَ: هَلْ وَجَدْتُمْ
مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ وَقَالَ: إنَّهُمْ يَسْمَعُونَ الْآنَ مَا أَقُولُ}
. وَقَدْ ثَبَتَ عَنْهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ مِنْ غَيْرِ وَجْهٍ أَنَّهُ كَانَ يَأْمُرُ
بِالسَّلَامِ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ. وَيَقُولُ: {قُولُوا السَّلَامُ عَلَيْكُمْ
أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ
بِكُمْ لَاحِقُونَ وَيَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِين
نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ
وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُمْ} فَهَذَا خِطَابٌ لَهُمْ وَإِنَّمَا
يُخَاطَبُ مَنْ يَسْمَعُ، وَرَوَى ابْنُ عَبْدِ الْبَرِّ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: {مَا مِنْ رَجُلٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ رَجُلٍ كَانَ
يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ رُوحَهُ
حَتَّى يَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ.} . وَفِي السُّنَنِ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: {أَكْثِرُوا
مِنْ الصَّلَاةِ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ
مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا
عَلَيْك؟ وَقَدْ أَرَمْت - يَعْنِي صِرْت رَمِيمًا - فَقَالَ: إنَّ اللَّهَ تَعَالَى
حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ لُحُومَ الْأَنْبِيَاءِ} وَفِي السُّنَنِ أَنَّهُ
قَالَ: {إنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِقَبْرِي مَلَائِكَةً يُبَلِّغُونِي عَنْ أُمَّتِي السَّلَامَ.}
. فَهَذِهِ النُّصُوصُ وَأَمْثَالُهَا تُبَيِّنُ أَنَّ الْمَيِّتَ يَسْمَعُ فِي الْجُمْلَةِ
كَلَامَ الْحَيِّ وَلَا يَجِبُ أَنْ يَكُونَ السَّمْعُ لَهُ دَائِمًا بَلْ قَدْ يَسْمَعُ
فِي حَالٍ دُونَ حَالٍ كَمَا قَدْ يَعْرِضُ لِلْحَيِّ فَإِنَّهُ قَدْ يَسْمَعُ أَحْيَانًا
خِطَابَ مَنْ يُخَاطِبُهُ وَقَدْ لَا يَسْمَعُ لِعَارِضٍ يَعْرِضُ لَهُ وَهَذَا السَّمْعُ
سَمْعُ إدْرَاكٍ لَيْسَ يَتَرَتَّبُ عَلَيْهِ جَزَاءٌ وَلَا هُوَ السَّمْعُ الْمَنْفِيُّ
بِقَوْلِهِ: {إنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى} فَإِنَّ الْمُرَادَ بِذَلِكَ سَمْعُ
الْقَبُولِ وَالِامْتِثَالِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْكَافِرَ كَالْمَيِّتِ الَّذِي
لَا يَسْتَجِيبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَكَالْبَهَائِمِ الَّتِي تَسْمَعُ الصَّوْتَ وَلَا
تَفْقَهُ الْمَعْنَى، فَالْمَيِّتُ وَإِنْ سَمِعَ الْكَلَامَ وَفَقِهَ الْمَعْنَى فَإِنَّهُ
لَا يُمْكِنُهُ إجَابَةُ الدَّاعِي وَلَا امْتِثَالُ مَا أَمَرَ بِهِ وَنَهَى عَنْهُ
فَلَا يَنْتَفِعُ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ، وَكَذَلِكَ الْكَافِرُ لَا يَنْتَفِعُ بِالْأَمْرِ
وَالنَّهْيِ وَإِنْ سَمِعَ الْخِطَابَ وَفَهِمَ الْمَعْنَى، كَمَا قَالَ تَعَالَى:
{وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ.} . وَأَمَّا رُؤْيَةُ الْمَيِّتِ:
فَقَدْ رُوِيَ فِي ذَلِكَ آثَارٌ عَنْ عَائِشَةَ وَغَيْرِهَا.
فَصْلٌ: وَأَمَّا قَوْلُ الْقَائِلِ: هَلْ تُعَادُ
رُوحُهُ إلَى بَدَنِهِ ذَلِكَ الْوَقْتَ أَمْ تَكُونُ تُرَفْرِفُ عَلَى قَبْرِهِ فِي
ذَلِكَ الْوَقْتِ وَغَيْرِهِ؟ فَإِنَّ رُوحَهُ تُعَادُ إلَى الْبَدَنِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ،
كَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ، وَتُعَادُ أَيْضًا فِي غَيْرِ ذَلِكَ، وَأَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِينَ
فِي الْجَنَّةِ كَمَا فِي الْحَدِيثِ الَّذِي رَوَاهُ النَّسَائِي وَمَالِكٌ وَالشَّافِعِيُّ
وَغَيْرُهُمْ: {أَنَّ نَسَمَةَ الْمُؤْمِنِ طَائِرٌ يُعَلَّقُ فِي شَجَرِ الْجَنَّةِ
حَتَّى يُرْجِعَهُ اللَّهُ إلَى جَسَدِهِ يَوْمَ يَبْعَثُهُ} وَفِي لَفْظٍ {ثُمَّ تَأْوِي
إلَى قَنَادِيلَ مُعَلَّقَةٍ بِالْعَرْشِ} وَمَعَ ذَلِكَ فَتَتَّصِلُ بِالْبَدَنِ مَتَى
شَاءَ اللَّهُ وَذَلِكَ فِي اللَّحْظَةِ بِمَنْزِلَةِ نُزُولِ الْمَلَكِ وَظُهُورِ
الشُّعَاعِ فِي الْأَرْضِ وَانْتِبَاهِ النَّائِمِ. هَذَا وَجَاءَ فِي عِدَّةِ آثَارٍ
أَنَّ الْأَرْوَاحَ تَكُونُ فِي أَفْنِيَةِ الْقُبُورِ قَالَ مُجَاهِدٌ: الْأَرْوَاحُ
تَكُونُ عَلَى أَفْنِيَةُ الْقُبُورِ سَبْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ يَوْمِ دَفْنِ الْمَيِّتِ
لَا تُفَارِقُهُ فَهَذَا يَكُونُ أَحْيَانًا وَقَالَ مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ: بَلَغَنِي
أَنَّ الْأَرْوَاحَ مُرْسَلَةٌ تَذْهَبُ حَيْثُ شَاءَتْ. وَاَللَّهُ أَعْلَمُ».
ترجمه: «الحمد لله رب العالمین. بله، میّت جملتاً میشنود،
چنانکه در صحیحین ثابت گشته از پیامبر که فرمود: {يَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ
حِينَ يُوَلُّونَ عَنْهُ؛ صدای کفشهایشان را میشوند هنگامیکه از نزدش بر میگردند} و از پیامبر صلی الله
علیه وسلم ثابت شده که ایشان کشته شدگان بدر را سه روز ترک کرد سپس نزدشان رفت و گفت:
{ای ابوجهل بن هشام ای امیه بن خلف ای عتبه بن ربیعه ای شیبه بن ربیعه، آیا آنچه که
پروردگارتان به شما وعده داد را حق یافتید؟ چرا که من آنچه که پروردگارم به من وعده
داد را حق یافتم. عمر رضی الله عنه شنید و گفت ای رسول خدا چگونه میشنوند و چگونه
حواب میدهند در حالی که پوسیده شدهاند؟ فرمود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست
تو از آنان شنواتر نیستی نسبت به آنچه که به آنان میگویم، منتها نمیتوانند که جواب
بدهند. سپس دستور داد تا آنان را در چاه بدر بیاندازد}.
و همچنین در صحیحین
از عبد الله بن عمر آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد چاه بدر ایستاد و گفت: {آیا
آنچه که پروردگارتان به شما وعده داد را حق یافتید؟ و فرمود آنان الآن آنچه میگویم
را میشوند}.
و در صحیحین باز از
ایشان ثابت گشته است از وجهی دیگر اینکه ایشان دستور به سلام دادن به اهل قبور داده
است و میفرمود: {قُولُوا السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ
وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ وَيَرْحَمُ اللَّهُ
الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَمِنْكُمْ وَالْمُسْتَأْخِرِين نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا
وَلَكُمْ الْعَافِيَةَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ
وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُمْ}. و این خطاب به آنان است و تنها کسی خطاب قرار میگیرد که میشوند. و از ابن عبد
البر از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمود: {مَا مِنْ
رَجُلٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ رَجُلٍ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ
إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ رُوحَهُ حَتَّى يَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ؛ هیچ کس نیست که بر قبر کسی عبور کند که او را
در دنیا میشناخت و بر او سلام کند، الا اینکه خداوند روحش را به او برمیگرداند تا
اینکه سلامش را پاسخ دهد}.
و در سنن از پیامبر
روایت شده که گفت: {أَكْثِرُوا مِنْ الصَّلَاةِ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ
وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ
اللَّهِ وَكَيْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا عَلَيْك؟ وَقَدْ أَرَمْت - يَعْنِي صِرْت رَمِيمًا
- فَقَالَ: إنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ لُحُومَ الْأَنْبِيَاءِ؛ در روز جمعه زیاد بر من صلوات بفرستید برای
اینکه صلوات شما بر من عرضه میشود. گفتند ای رسول الله صلات ما چگونه بر تو عرضه میشود
در حالی که پوسیده شده و به خاک تبدیل میشوی. فرمود: همانا خداوند متعال بر زمین حرام
کرده است که گوشت انبیا را بخورد}.
و در سنن از ایشان
روایت است که فرمود: {إنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِقَبْرِي مَلَائِكَةً يُبَلِّغُونِي
عَنْ أُمَّتِي السَّلَامَ؛ همانا خداوند برای قبر من ملائکهای را قرار داده که سلام امّت من را به من میرسانند}.
پس این نصوص و امثال
آن روشن میسازد که میّت جملتاً کلام زنده را میشوند و لازم نیست که شنیدن او دائمی
باشد، بلکه در حالتی میشوند و در حالتی دیگر نمیشوند. همانطور که برای زنده اینگونه
است و در بعضی احیان خطاب کسی که او را خطاب میکند میشوند و گاه بخاطر عارضهای که
برای او عارض گشته است نمیشوند. و این شنیدن، شنیدن ادراک است و پاداش بر آن مترتب
نمیشود و این شنیدن، آن شنیدنی نیست که در این آیه آن را نفی کرده است: ﴿إنَّكَ
لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى﴾ «همانا تو نمیتوانی مردگان را شنوا گردانی».
برای اینکه مراد از این آیه، شنیدن قبول و امتثال است، برای اینکه خداوند کافر را مانند
میّتی قرار داده که جواب نمیدهد به کسی که او را فرا خواند و مانند بهائم هستند که
صوت را میشوند و معنایش را نمیفهمند. پس میّت گرچه هم کلام را میشوند و معنایش را
میفهمند، اما نمیتواند کسی که او را فرا بخواند استجابت نماید و به آنچه که امرش
میکند یا نهیاش میکند امتثال و پایبند شود، پس از امر و نهیاش نفع نمیبرد. و همچنین
است شخص کافر که با امر و نهی شدنش نفع نمیبرد هرچند هم که خطاب را میشوند و معنا
را میفهمند. چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوْ
عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ﴾ «اگر در آنان خیری میدید آنان را شنوا میگرداند».
و اما رؤیت و دیدن
توسط میّت که در این باره آثاری از عایشه و غیر ایشان روایت شده است... آیا در آن وقت
روحش به بدنش بر میگردد، یا آنکه در آن وقت و غیر آن وقت روحش کنار قبرش در حرکت و
جریان است. پس روحش به بدنش در آن وقت بر میگردد چنانکه در حدیث آمده است و نیز در
غیر آن حالت باز میگردد. و ارواح مومنان در بهشت است چنانکه در حدیثی که نسائی و مالک
و شافعی و غیر آنان روایت کردهاند: {أَنَّ نَسَمَةَ الْمُؤْمِنِ طَائِرٌ
يُعَلَّقُ فِي شَجَرِ الْجَنَّةِ حَتَّى يُرْجِعَهُ اللَّهُ إلَى جَسَدِهِ يَوْمَ يَبْعَثُهُ؛
روح مومن پرندهای است که
در بهشت آویزان میشود تا اینکه خداوند در روز قیامت آن روح را به جسدش بر میگرداند}.
و در لفظی دیگر: {ثُمَّ تَأْوِي
إلَى قَنَادِيلَ مُعَلَّقَةٍ بِالْعَرْشِ؛ سپس ارواحشان در قنادیلی که به عرش آویزان شدهاند قرار
میگیرند}.
و همراه با آن پس
به بدن متصل میباشند تا آن هنگام که خداوند بخواهد و این در یک لحظهی چشم به هم زدن
انجام میشوند مانند نازل شدن فرشته و آشکار شدن شعاع نور خورشید در زمین و بیدار شدن
شخص خوابیده، و این در بسیاری از آثار آمده است که ارواح در گرداگرد قبور هستند. مجاهد
میگوید ارواح هفت روز از روزِ دفن میّت گرداگرد قبر هستند و از آن جدا نمیشود. و
این ممکن است در احیانی باشد. و مالک بن انس میگوید به من ابلاغ شده که ارواح فرستاده
میشوند هرجا که بخواهند میروند والله دانا تر است».[2]
و
امام شوکانی رحمه الله در نیل الأوطار میگوید: «وَقَدْ
أَخْرَجَ ابْنُ مَاجَهْ بِإِسْنَادٍ جَيِّد أَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
قَالَ لِأَبِي الدَّرْدَاءِ: {إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ
أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ} وَفِي رِوَايَة لِلطَّبَرَانِيِّ {لَيْسَ
مِنْ عَبْدٍ يُصَلِّي عَلَيَّ إلَّا بَلَغَنِي صَلَاتُهُ، قُلْنَا: وَبَعْدَ وَفَاتِك؟
قَالَ: وَبَعْدَ وَفَاتِي، إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَنْ
تَأْكُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ}
وَقَدْ ذَهَبَ جَمَاعَة مِنْ الْمُحَقِّقِينَ
إلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيّ بَعَدَ وَفَاته،
وَأَنَّهُ يُسَرُّ بِطَاعَاتِ أُمَّته، وَأَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُبْلَوْنَ، مَعَ
أَنَّ مُطْلَق الْإِدْرَاك كَالْعِلْمِ وَالسَّمَاع ثَابِت لِسَائِرِ الْمَوْتَى .
وَقَدْ صَحَّ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ مَرْفُوعًا:
{مَا مِنْ أَحَدٍ يَمُرُّ عَلَى قَبْرِ أَخِيهِ الْمُؤْمِن وَفِي رِوَايَة: بِقَبْرِ
الرَّجُلِ كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا عَرَفَهُ وَرَدَّ
عَلَيْهِ}
وَلِابْنِ أَبِي الدُّنْيَا {إذَا مَرَّ الرَّجُلُ
بِقَبْرٍ يَعْرِفُهُ فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَعَرَفَهُ، وَإِذَا
مَرَّ بِقَبْرٍ لَا يَعْرِفُهُ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ}
وَصَحَّ {أَنَّهُ كَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
وَسَلَّمَ يَخْرُجُ إلَى الْبَقِيعِ لِزِيَارَةِ الْمَوْتَى وَيُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ}
وَوَرَدَ النَّصّ فِي كِتَابِ اللَّهِ فِي حَقّ
الشُّهَدَاءِ أَنَّهُمْ أَحْيَاء يُرْزَقُونَ وَأَنَّ الْحَيَاة فِيهِمْ مُتَعَلِّقَة
بِالْجَسَدِ فَكَيْف بِالْأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ؟!
وَقَدْ ثَبَتَ فِي الْحَدِيثِ {أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ
أَحْيَاءٌ فِي قُبُورِهِمْ} رَوَاهُ الْمُنْذِرِيُّ وَصَحَّحَهُ الْبَيْهَقِيُّ .
وَفِي صَحِيحِ مُسْلِمٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: {مَرَرْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي بِمُوسَى عِنْدَ
الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ}».
ترجمه: «ابن ماجه
با اسناد جید تخریج کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم به ابو درداء فرمودند: {همانا
خداوند عزوجل بر زمین حرام کرده است که اجساد انبیا را بخورد}. و در روایت طبرانی آمده:
{هیچ بندهای نیست که بر من صلوات بفرستد جز اینکه صلواتش به من ابلاغ میگردد. گفتیم:
آیا بعد از وفاتت هم؟ فرمود: بله بعد از وفاتم هم. همانا الله عز وجل بر زمین حرام
کرده است که اجساد انبیا را بخورد}.
و جماعتی از محققین
بر این رفتهاند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش زنده هستند و اینکه ایشان
با طاعات امّتش خوشحال میگردد و اینکه پیامبران بدنشان نمیپوسد، علاوه بر اینکه مطلقِ
ادراک، مانند علم و شنیدن، برای سایر مردگان هم ثابت میباشد.
و از ابن عباس به
شکل مرفوع ثابت گشته که گفت: {هیچ کسی نیست که بر قبر برادر مومنش عبور کند و در روایتی،
بر قبر مردی که در دنیا او را میشناخت، عبور کند، و بر او سلام کند، إلا اینکه او
را میشناسد و به او پاسخ میدهد}.
و ابن ابی دنیا روایت
کرده: {هرگاه مردی از نزد قبری عبور کند که او را میشناسد، و بر او سلام کند، (صاحب
آن قبر) به سلام او پاسخ میدهد و او را میشناسد. و اگر از نزد قبری که او را نمیشناسد
برود هم، به پاسخ او جواب خواهد داد}.
و در حدیث صحیح آمده
که: {پیامبر صلی الله علیه وسلم برای زیارت مردگان به سوی بقیع بیرون آمد و بر آنان
سلام کرد}.
و در کتاب خداوند
نص آمده است در حق شهداء که آنان زنده هستند و روزی میخورند و حیات آنان متعلق به
جسدشان میباشد، پس چگونه خواهد بود برای پیامبران و فرستادگان خدا؟
و در حدیث ثابت گشته
که: {پیامبران در قبر هایشان زنده هستند} به روایت منذری و بیهقی آن را صحیح دانسته
است.
و در صحیح مسلم از
پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده که فرمود: {در شب اسری از کنار موسی عبور کردم در نزد
الکثیب الاحمر که او در قبرش ایستاده بود و نماز میخواند}».[3]
و ابن قيم رحمه الله
در كتاب «الروح» در فصل اول به نام «المسألة الأولى وهي هل تعرف الأموات زيارة الأحياء وسلامهم
أم لا»؛ «مساله اول و آن
اینکه آیا مردگان میفهمند که زندگان زیارتشان میکنند و به آنان سلاممیکنند یا نه»،
(به اختصار) میگوید: «وفي الصحيحين عنه من وجوه متعددة أنهامر بقتلى بدر فألقوا في قليب ثم جاء
حتى وقف عليهم وناداهم بأسمائهم يا فلان ابن فلان ويا فلان ابن فلان هل وجدتم ما وعدكم
ربكم حقا فإني وجدت ما وعدني ربى حقا فقال له عمر يا رسول الله ما تخاطب من أقوام قد
جيفوا فقال والذي بعثنى بالحق ما أنتم بأسمع لما أقول منهم ولكنهم لا يستطيعون جواباً،
وثبت عنه صلى الله وآله وسلم أن الميت يسمع قرع نعال المشيعين له إذا انصرفوا عنه،
وقد شرع النبي لأمته إذا سلموا على أهل القبور أن يسلموا عليهم سلام من يخاطبونه فيقول
السلام عليكم دار قوم مؤمنين وهذا خطاب لمن يسمع ويعقل ولولا ذلك لكان هذا الخطاب بمنزلة
خطاب المعدوم والجماد. والسلف مجمعون على هذا وقد تواترت الآثار عنهم بأن الميت
يعرف زيارة الحي له ويستبشر به، قال أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد بن أبى الدنيا
في كتاب القبور باب معرفة الموتى بزيارة الأحياء حدثنا محمد بن عون حدثنا يحيى بن يمان
عن عبد الله بن سمعان عن زيد بن أسلم عن عائشة رضى الله تعالى عنها قالت قال رسول الله
ما من رجل يزور قبر أخيه ويجلس عنده إلا استأنس به ورد عليه حتى يقوم، حدثنا محمد بن
قدامة الجوهرى حدثنا معن بن عيسى القزاز أخبرنا هشام بن سعد حدثنا زيد بن أسلم عن أبى
هريرة رضى الله تعالى عنه قال إذا مر الرجل بقبر أخيه يعرفه فسلم عليه رد عليه السلام
وعرفه وإذا مر بقبر لا يعرفه فسلم عليه رد عليه السلام . . . وأبلغ من ذلك أن الميت
يعلم بعمل الحى من أقاربه وإخوانه قال عبد الله بن المبارك حدثنى ثور بن يزيد عن ابراهيم
عن أبى أيوب قال تعرض أعمال الأحياء على الموتى فإذا رأوا حسنا فرحوا واستبشروا وإن
رأوا سوءا قالوا اللهم راجع به وذكر ابن أبى الدنيا عن أحمد بن أبى الحوارى قال حدثنى
محمد أخى قال دخل عباد بن عباد على ابراهيم بن صالح وهو على فلسطين فقال عظنى قال بم
أعظك أصلحك الله بلغنى أن أعمال الأحياء تعرض على أقاربهم الموتى فانظر ما يعرض على
رسول الله من عملك فبكى ابراهيم حتى اخضلت لحيته . . . وهذا باب في آثار كثيرة عن الصحابة
وكان بعض الأنصار من أقارب عبد الله بن رواحة يقول اللهم إنى أعوذ بك من عمل أخزى به
عند عبد الله بن رواحة كان يقول ذلك بعد أن استشهد عبد الله، ويكفي في هذا تسمية المسلم
عليهم زائرا ولولا أنهم يشعرون به لما صح تسميته زائرا فإن المزور إن لم يعلم بزيارة
من زاره لم يصح أن يقال زاره هذا هو المعقول من الزيارة عند جميع الأمم وكذلك السلام
عليهم أيضا فإن السلام على من لا يشعر ولا يعلم بالمسلم محال وقد علم النبي أمته إذا
زاروا القبور أن يقولوا سلام عليكم أهل الديار من المؤمنين والمسلمين وإنا إن شاء الله
بكم لاحقون يرحم الله المستقدمين منا ومنكم والمستأخرين نسأل الله لنا ولكم العافية،
وهذا السلام والخطاب والنداء لموجود يسمع ويخاطب ويعقل ويردو إن لم يسمع المسلم الرد
وإذا صلى الرجل قريبا منهم شاهدوه وعلموا صلاته وغبطوه على ذلك».
ترجمه: «و در صحیحین از وجوه متعددی آمده که پیامبر
صلی الله علیه وسلم امر کردند که کشته شدگان بدر را در چاله بیاندازند سپس نزدشان رفت
و آنان را با اسمهایشان صدا زد، ای فلان پسر فلان و ای فلان پسر فلان، آیا آنچه که
پروردگارتان به شما وعده داد را حق یافتید، چراکه من آنچه که پروردگارم به من وعده
داده بود را حق یافتم. عمر به پیامبر گفت ای رسول الله با چه کسانی صحبت میکنی در
حالی که اینها لاشههایشان فاسد شده است. پیامبر فرمود: سوگند به کسی که مرا به حق
مبعوث کرد شما از آنان بهتر نمیشنوید که چه به آنان میگویم، اما آنان نمیتوانند
پاسخ بگویند.. و از پیامبر وارد شده که فرمود: میّت صدای کفش آن کسانی که او را دفن
کردهاند آن موقع که او را تنها میگذارند میشنود.
و پیامبر به امتش
سفارش کرده است که به اهل قبرستان سلام که کردند آنطور سلام بکنند که انگار با آنان
صحبت میکنند «السلام علیکم دار قوم مومنین». و این صحبت کردن برای کسی است که میشنود
و عقل دارد و اگر چنین نمیبود پس این خطاب به منزلۀ خطاب قرار دادن شخص معدوم و جماد
میبود. و سلف بر این موضوع اجماع دارند و از آنان آثار به تواتر رسیده که میّت شخص
زندهای که به زیارتش میآید را میشناسد و با آن خوشحال میشود. ابوبکر عبد الله بن
محمد بن عبید بن ابن ابی الدنیا در کتاب القبور باب متوجه شدن مردگان به زیارت زندگان،
آورده حدیثمان گفت محمد بن عون حدیثمان گفت یحیی بن یمان از عبد الله بن سمعان از زید
بن اسلم از عایشه رضی الله تعالی عنها که گفت: {رسول خدا فرمود هیچ کسی نیست که قبر
برادرش را زیارت کند و نزدش بنشیند جز اینکه آن مرده با او انس میگیرد و صحبتش را
پاسخ میدهد تا اینکه زائر بلند میشود (و میرود)}. حدیثمان گفت محمد بن قدامه الجوهری
حدیثمان گفت معن بن عیسی القزاز خبرمان داد هشام بن سعد حدیثمان گفت زید بن اسلم از
ابو هریره رضی الله عنه گفت: {اگر مردی از نزد قبر برادرش عبور کند و او را بشناسد
و به او سلام بکند او هم جواب سلامش را میدهد و او را میشناسد. و اگر از نزد قبری
بگذرد که او را نشناسد و به او سلام کند او هم به جوابش پاسخ میدهد}...
و واضح تر از آن اینکه
مرده عمل زندگان از نزدیکانش و برادرانش را میداند. عبد الله بن مبارک میگوید ثور
بن یزید از ابراهیم از ابو ایوب برایم حدیث کرد که گفت: اعمال زندگان بر مردگان عرضه
میشود پس اگر آن را نیک دیدند خوشحال میشوند و مژده میدهند و اگر آن را بد دیدند
میگویند خدایا بازنگری در کارش بکن. و ابن ابی الدنیا از احمد بن ابی الخواری ذکر
کرده که گفت محمد برادرم گفت عباد بن عباد نزد ابراهیم بن صالح رفت و او در فلسطین
بود گفت مرا موعظه ای کن، گفت با چه چیزی تو را موعظه کنم خداوند تو را اصلاح نماید؟
به من ابلاغ گشته که اعمال زندگان بر نزدیکانشان از مردگان عرضه میشود پس بنگر که
چه اعمالی از تو بر رسول خدا عرضه میشود. پس ابراهیم به گریه افتاد تا اینکه ریشش
خیس شد...
و در این باب احادیث
زیادی از صحابه وجود دارد و بعضی از انصار از نزدیگان عبد الله بن رواحه میگفتند بارخدا
من به تو پناه میبرم از عملی که با آن نزد عبدالله بن رواحه شرمنده شوم، این را هنگامی
میگفت که عبدالله بن رواحه شهید شد. و در این باره همین کفایت میکند که سلام کننده
بر آنان را زایر نامیدهاند و اگر مردگان متوجه زائران نمیشدند پس درست نبود که اسمشان
را زائر میگذاشتیم برای اینکه زیارت شونده اگر متوجه کسی که به زیارت او آمده است
نشود صحیح نیست که گفته شود فلانی او را زیارت کرد و این نزد همۀ امتها به نسبت زیارت،
چیزی معقول میباشد و همچنین سلام بر آنان نیز همینطور است چون سلام کردن بر کسی که
احساس نمیکند و متوجه نمیشود و متوجه سلام کننده نشود محال است و پیامبر صلی الله
علیه وسلم به امتش یاد داده که هرگاه قبور را زیارت کردند بگویند: {سلام بر شما ای
اهل دیار از مومنان و مسلمانان وما ان شاء الله به شما ملحق میشویم خداوند پیشی گرفتگان
از ما و شما و تاخیر کنندگان را بیامرزد از الله برای شما و خودمان عافیت را میخواهیم}.
و این سلام و خطاب و ندا برای موجودی است که میشوند و مورد خطاب قرار میگیرد و عقل
دارد و پاسخ میدهد اگرچه هم سلام کننده پاسخ را نشوند و اگر مردی نزدیک آنان نماز
بخواند او را میبینند و متوجه نمازش میشوند و به نمازش غبطه و حسرت میخورند».
و
شیخ الاسلام ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید: «ولا
يدخل في هذا الباب: ما يروى من أن قوما سمعوا رد السلام من قبر النبي صلى الله عليه
وسلم، أو قبور غيره من الصالحين. وأن سعيد بن المسيب كان يسمع الأذان من القبر ليالي
الحرة. ونحو ذلك. فهذا كله حق ليس مما نحن فيه، والأمر أجل من ذلك وأعظم. وكذلك أيضا
ما يروى: " أن رجلا جاء إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم، فشكا إليه الجدب عام
الرمادة فرآه وهو يأمره أن يأتي عمر، فيأمره أن يخرج يستسقي بالناس "فإن هذا ليس
من هذا الباب. ومثل هذا يقع كثيرا لمن هو دون النبي صلى الله عليه وسلم، وأعرف من هذا
وقائع.
وكذلك سؤال بعضهم للنبي صلى الله عليه وسلم،
أو لغيره من أمته حاجة فتقضى له، فإن هذا قد وقع كثيرا، وليس هو مما نحن فيه. وعليك
أن تعلم: أن إجابة النبي صلى الله عليه وسلم أو غيره لهؤلاء السائلين، ليس مما يدل
على استحباب السؤال، فإنه هو " القائل صلى الله عليه وسلم: «إن أحدهم ليسألني
المسألة فأعطيه إياها، فيخرج بها يتأبطها نارا "،
فقالوا:
يا رسول الله، فلم تعطيهم؟ قال: " يأبون إلا أن يسألوني، ويأبى الله لي
البخل» (1).
وأكثر هؤلاء السائلين الملحين لما هم فيه من
الحال، لو لم يجابوا لاضطرب إيمانهم، كما أن السائلين به في الحياة كانوا كذلك،
وفيهم من أجيب وأمر بالخروج من المدينة.
فهذا القدر (2) إذا وقع يكون كرامة لصاحب
القبر، أما أن يدل على حسن حال السائل، فلا فرق (3) بين هذا وهذا. فإن الخلق لم
ينهوا عن الصلاة عند القبور (4) واتخاذها مساجد استهانة بأهلها، بل لما يخاف عليهم
من الفتنة، وإنما تكون الفتنة إذا انعقد سببها، فلولا أنه قد يحصل عند القبور ما
يخاف الافتتان به لما نهي الناس عن ذلك.
وكذلك ما يذكر من الكرامات، وخوارق العادات،
التي توجد عند قبور الأنبياء والصالحين مثل نزول الأنوار والملائكة عندها وتوقي
الشياطين والبهائم لها، واندفاع النار عنها وعمن جاورها، وشفاعة بعضهم في جيرانه
من الموتى، واستحباب الاندفان عند بعضهم، وحصول الأنس والسكينة عندها، ونزول العذاب
بمن استهانها - فجنس هذا حق، ليس مما نحن فيه.
وما في قبور الأنبياء والصالحين، من كرامة
الله ورحمته، وما لها عند الله من الحرمة والكرامة فوق ما يتوهمه أكثر الخلق، لكن
ليس هذا موضع تفصيل ذلك.
وكل
هذا لا يقتضي استحباب الصلاة، أو قصد الدعاء أو النسك عندها، لما في قصد العبادات
عندها من المفاسد التي علمها الشارع (1) كما تقدم. فذكرت هذه الأمور لأنها مما
يتوهم معارضته لما قدمناه، وليس كذلك».
ترجمه: «و آنچه که روایت شده اینکه بعضیها پاسخ به
سلام را از قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم یا از قبر دیگر صالحان شنیدهاند و اینکه
سعید بن المسیب در شبهای حره صدای اذان را از قبر پیامبر میشنید و امثال اینها در
این بابِ (شرک و قبرپرستی) وارد نمیشود. پس اینها همهاش حق است و موضوع صحبت ما اینها
نیست. و این امر بزرگتر و عظیمتر از آن است. و نیز آنچه که روایت شده که مردی نزد
قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و از سختی خشکسالی نزد ایشان شکایت کرد، و پیامبر
را (در خواب) دید که به او امر کرد که نزد عمر برود و به او امر کند که بیرون آمده
با مردم نماز استسقا (طلب باران) بخواند، این نیز همینطور است و از این باب نمیباشد
و مثل این مورد برای کسانی که پایینتر از پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند بسیار رخ
داده است و در این باره وقایعی را میشناسم. و همچنین است درخواست بعضی از آنان حاجتی
را از پیامبر صلی الله علیه وسلم یا از غیر او از امتش، و حاجتش را برآورده کرده است
پس اینها بسیار رخ داده است و شامل آنچه که مد نظر ما است نمیباشد. و بر تو است که
بدانی که اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم یا غیر ایشان، آن سائلان را اجابت می نمایند، دلیل بر مستحب بودن سوال از آنان نیست برای اینکه
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: یکی از شما چیزی از من درخواست میکند و آن
را به او میدهم و آن را در آغوش گرفته و با آن بیرون میرود در حالی که برایش پارچهای
از آتش است. گفتند ای رسول خدا پس چرا به آنان عطا میکنی؟ فرمود: آنان میخواهند حتما
از من درخواست کنند و خداوند نیز بخل ورزیدن برای من را نمیخواهد.
و بیشتر آن سوال کنندگان
و الحاح و اصرار کنندگان بخاطر حال و وضعی که در آن هستند اگر به آنان جواب داده نشود
ایمانشان مضطرب میگردد چنانکه درخواست کنندگان در زمان حیاتش اینگونه بودند و بعضی
از آنان که درخواستش جواب داده میشد دستور به بیرون رفتنش از مدینه داده میشد.
پس این اندازه (از
اجابت سوال سوال کننده) اگر اتفاق بیوفتد پس یا کرامتی برای صاحب قبر میباشد یا دلالت
بر حسن حال سوال کننده دارد، پس فرقی بین این دو وجود ندارد.
و اینکه مردم از نماز
خواندن نزد قبور و اینکه آنجا را به عنوان مسجد قرار بدهند نهی شدهاند بخاطر توهین
کردن به اهل آن قبرها نبوده است بلکه بخاطر خوف فتنه بر آنان بوده است و همانا هرگاه
سبب فتنه وجود داشته باشد فتنه هم بوجود میآید. پس اگر از آنچه که در نزد قبرها انجام
میشود و خوف فتنه از آن میرود نبود مردم را هم از آن نهی نمیکرد.
و همچنین آنچه که
ذکر شده از کرامات و خوارق العاداتی که نزد قبور انبیا و صالحان دیده میشود مانند
نزول انوار و ملائکه در کنار آن قبرها و محفوظ بودن از شیاطین و حیوانات در کنار آن
و دفع شدن آتش از آن و کسانی که مجاور آن هستند و شفاعت بعضی از آنان برای مردهای
که در مجاور او است و مستحب بودن دفن شدن در کنار بعضی از آنان و حصول أنس و آرامش
در کنار آن قبور و نزول عذاب بر کسی که به آن قبور اهانت نماید، پس جنس این امور حق
میباشد و جزو موضوع ما (شرک و بت پرستی) نمیباشد.
و آنچه که در قبور
انبیا و صالحان از کرامت و رحمت خداوند وجود دارد و آنچه که برای آنان در نزد خداوند
از حرمت و کرامت وجود دارد بالا تر از آنی است که بیشتر مردم توهم میکنند، منتها اینجا
جای تفصیل آن نمیباشد.
و همۀ اینها چنین
اقتضا نمیکند که نماز خواندن یا قصد دعا یا قربانی در نزد آن قبور مستحب باشد برای
اینکه در قصد عبادت کردن در نزد آنها مفاسدی وجود دارد که شارع آن مفاسد را میداند
چنانکه آمد. پس به این خاطر این امور را ذکر کردم چون چنین توهم میرود که با آنچه
که پیشتر آوردم (دربارۀ شرک و قبر پرستی) تعارض دارد در حالی که چنین نیست».[4]
پس مردگان میشنوند
و زائر خود را میبینند و میشناسند و جواب سلامش را میدهند اگرچه هم زائر، جواب
سلام را نشوند، و به طور مطلق دعا کردن میّت عبادت نیست، چون سلام کردن نیز دعا
کردن و خواندن میّت است؛ و اگر به طور مطلق دعا کردن میّت شرک بود پس سلام کردن به
میّت شرک بود. و نیز اگر به طور مطلق دعا کردن میّت شرک بود پس باید تلقین میّت هم
شرک بود چون خطاب کردن و دعا کردن میّت است و ابن قیم رحمه الله میگوید: «ويدل على
هذا أيضا ما جرى عليه عمل الناس قديما والى الآن من تلقين الميت في قبره , ولولا أنه
يسمع ذلك وينتفع به لم يكن فيه فائدة , وكان عبثا , وقد سئل عنه الامام أحمد فاستحسنه
واحتج عليه بالعمل».
ترجمه: «و نیز بر
همین دلالت میکند آنچه که عمل مردم از قدیم تا الان بر آن جریان دارد از تلقین
میّت داخل قبرش، و اگر میّت آن را نمیشنید و به آن نفع نمیبرد، در آن (تلقین) هم
فایدهای وجود نمیداشت و بیهوده میبود. و دربارۀ آن از امام احمد سوال شد و آن را
نیکو قلمداد نمود و به آن عمل کرده است».[5]
و اما اینکه میگویند
مشرکان قریش واسطههایی میگرفتند و آنان را شفیع قرار میدادند، پس هرکس بین خود
و خدایش واسطه قرار بدهد و آن را شفیع قرار دهد، پس شرک مشرکان را کرده است، به
راستی که دچار خطای بسیار عظیمی شده است، برای اینکه مجرد گرفتن واسطه و شفیع،
شرک نیست، بلکه نوعی اعتقاد نسبت به واسطه و شفیع است که باعث شرک میشود و ابن
تیمیه رحمه الله شرک مشرکان قریش در واسطه گیری و شفاعت خواهی از بتهایشان را
تبیین و توضیح داده است، ایشان در رسالۀ «الواسطة بین الحق والخلق» میگوید:
«وَإِنْ أَثْبَتَهُمْ وَسَائِطَ بَيْنَ اللَّهِ
وَبَيْنَ خَلْقِهِ - كَالْحُجَّابِ الَّذِينَ بَيْنَ الْمَلِكِ وَرَعِيَّتِهِ - بِحَيْثُ
يَكُونُونَ هُمْ يَرْفَعُونَ إلَى اللَّهِ حَوَائِجَ خَلْقِهِ؛ فَاَللَّهُ إنَّمَا
يَهْدِي عِبَادَهُ وَيَرْزُقُهُمْ بِتَوَسُّطِهِمْ؛ فَالْخَلْقُ يَسْأَلُونَهُمْ وَهُمْ
يَسْأَلُونَ اللَّهَ؛ كَمَا أَنَّ الْوَسَائِطَ عِنْدَ الْمُلُوكِ: يَسْأَلُونَ الْمُلُوكَ
الْحَوَائِجَ لِلنَّاسِ؛ لِقُرْبِهِمْ مِنْهُمْ وَالنَّاسُ يَسْأَلُونَهُمْ؛ أَدَبًا
مِنْهُمْ أَنْ يُبَاشِرُوا سُؤَالَ الْمَلِكِ؛ أَوْ لِأَنَّ طَلَبَهُمْ مِنْ الْوَسَائِطِ
أَنْفَعُ لَهُمْ مِنْ طَلَبِهِمْ مِنْ الْمَلِكِ؛ لِكَوْنِهِمْ أَقْرَبَ إلَى الْمَلِكِ
مِنْ الطَّالِبِ لِلْحَوَائِجِ . فَمَنْ أَثْبَتَهُمْ وَسَائِطَ عَلَى هَذَا الْوَجْهِ:
فَهُوَ كَافِرٌ مُشْرِكٌ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ
. وَهَؤُلَاءِ مُشَبِّهُونَ لِلَّهِ شَبَّهُوا الْمَخْلُوقَ بِالْخَالِقِ وَجَعَلُوا
لِلَّهاندادًا . وَفِي الْقُرْآنِ مِنْ الرَّدِّ عَلَى هَؤُلَاءِ: مَا لَمْ تَتَّسِعْ
لَهُ هَذِهِ الْفَتْوَى . فَإِنَّ الْوَسَائِطَ الَّتِي بَيْنَ الْمُلُوكِ وَبَيْنَ
النَّاسِ: يَكُونُونَ عَلَى أَحَدِ وُجُوهٍ ثَلَاثَةٍ: - إمَّا لِإِخْبَارِهِمْ
مِنْ أَحْوَالِ النَّاسِ بِمَا لَا يَعْرِفُونَهُ . وَمَنْ قَالَ إنَّ اللَّهَ لَا
يَعْلَمُ أَحْوَالَ عِبَادِهِ حَتَّى يُخْبِرَهُ بِتِلْكَ بَعْضُ الْمَلَائِكَةِ أَوْ
الْأَنْبِيَاءُ أَوْ غَيْرُهُمْ: فَهُوَ كَافِرٌ بَلْ هُوَ - سُبْحَانَهُ - يَعْلَمُ
السِّرَّ وَأَخْفَى لَا تَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ
{وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ} . يَسْمَعُ ضَجِيجَ الْأَصْوَاتِ بِاخْتِلَافِ اللُّغَاتِ
عَلَى تَفَنُّنِ الْحَاجَاتِ لَا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ وَلَا تُغَلِّطُهُ
الْمَسَائِلُ . وَلَا يَتَبَرَّمُ بِإِلْحَاحِ الْمُلِحِّينَ . الْوَجْهُ الثَّانِي:
أَنْ يَكُونَ الْمَلِكُ عَاجِزًا عَنْ تَدْبِيرِ رَعِيَّتِهِ وَدَفْعِ أَعْدَائِهِ
- إلَّا بِأَعْوَانِ يُعِينُونَهُ - فَلَا بُدَّ لَهُ مِنْ أَنْصَارٍ وَأَعْوَانٍ لِذُلِّهِ
وَعَجْزِهِ . وَاَللَّهُ - سُبْحَانَهُ - لَيْسَ لَهُ ظَهِيرٌ وَلَا وَلِيٌّ مِنْ الذُّلِّ
. قَالَ تَعَالَى: {قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ
مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ
شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ} وَقَالَ تَعَالَى: {وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ
الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ
لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا} . وَكُلُّ مَا فِي الْوُجُودِ
مِنْ الْأَسْبَابِ: فَهُوَ خَالِقُهُ وَرَبُّهُ وَمَلِيكُهُ فَهُوَ الْغَنِيُّ عَنْ
كُلِّ مَا سِوَاهُ وَكُلُّ مَا سِوَاهُ فَقِيرٌ إلَيْهِ؛ بِخِلَافِ الْمُلُوكِ الْمُحْتَاجِينَ
إلَى ظهرائهم وَهُمْ - فِي الْحَقِيقَةِ - شُرَكَاؤُهُمْ فِي الْمُلْكِ . وَاَللَّهُ
تَعَالَى: لَيْسَ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ بَلْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ
لَا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
. وَالْوَجْهُ الثَّالِثُ: أَنْ يَكُونَ الْمَلِكُ لَيْسَ مُرِيدًا لِنَفْعِ
رَعِيَّتِهِ وَالْإِحْسَانِ إلَيْهِمْ وَرَحْمَتِهِمْ: إلَّا بِمُحَرِّكِ يُحَرِّكُهُ
مِنْ خَارِجٍ . فَإِذَا خَاطَبَ الْمَلِكُ مَنْ يَنْصَحُهُ وَيُعَظِّمُهُ أَوْ مَنْ
يَدُلُّ عَلَيْهِ؛ بِحَيْثُ يَكُونُ يَرْجُوهُ وَيَخَافُهُ: تَحَرَّكَتْ إرَادَةُ الْمَلِكِ
وَهِمَّتُهُ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِ رَعِيَّتِهاما لِمَا حَصَلَ
فِي قَلْبِهِ مِنْ كَلَامِ النَّاصِحِ الْوَاعِظِ الْمُشِيرِ وَإِمَّا لِمَا يَحْصُلُ
مِنْ الرَّغْبَةِ أَوْ الرَّهْبَةِ مِنْ كَلَامِ الْمُدِلِّ عَلَيْهِ . وَاَللَّهُ
تَعَالَى: هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَمَلِيكُهُ وَهُوَ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ الْوَالِدَةِ
بِوَلَدِهَا وَكُلُّ الْأَشْيَاءِ إنَّمَا تَكُونُ بِمَشِيئَتِهِ فَمَا شَاءَ كَانَ
وَمَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ وَهُوَ إذَا أَجْرَى نَفْعَ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ عَلَى
بَعْضٍ: فَجَعَلَ هَذَا يُحْسِنُ إلَى هَذَا وَيَدْعُو لَهُ وَيُشَفَّعُ فِيهِ وَنَحْوَ
ذَلِكَ فَهُوَ الَّذِي خَلَقَ ذَلِكَ كُلَّهُ وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ فِي قَلْبِ هَذَا
الْمُحْسِنِ الدَّاعِي الشَّافِعِ إرَادَةَ الْإِحْسَانِ وَالدُّعَاءِ وَالشَّفَاعَةِ
وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ فِي الْوُجُودِ مَنْ يُكْرِهُهُ عَلَى خِلَافِ مُرَادِهِ
أَوْ يُعَلِّمُهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَعْلَمُ أَوْ مَنْ يَرْجُوهُ الرَّبُّ وَيَخَافُهُ
. وَلِهَذَا قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ {لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي إنْ شِئْت اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي إنْ شِئْت؛ وَلَكِنْ لِيَعْزِمْ
الْمَسْأَلَةَ؛ فَإِنَّهُ لَا مُكْرِهَ لَهُ} . وَالشُّفَعَاءُ الَّذِينَ يَشْفَعُونَ
عِنْدَهُ: لَا يَشْفَعُونَ إلَّا بِإِذْنِهِ كَمَا قَالَ: {مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ
عِنْدَهُ إلَّا بِإِذْنِهِ} وَقَالَ تَعَالَى: {وَلَا يَشْفَعُونَ إلَّا لِمَنِ ارْتَضَى}
وَقَالَ تَعَالَى: {قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ
مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِنْ
شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ} {وَلَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إلَّا
لِمَنْ أَذِنَ لَهُ} . فَبَيَّنَ أَنَّ كُلَّ مَنْ دُعِيَ مِنْ دُونِهِ لَيْسَ لَهُ
مُلْكٌ وَلَا شِرْكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَا هُوَ ظَهِيرٌ . وَأَنَّ شَفَاعَتَهُمْ لَا
تَنْفَعُ إلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ . وَهَذَا بِخِلَافِ الْمُلُوكِ فَإِنَّ الشَّافِعَ
عِنْدَهُمْ قَدْ يَكُونُ لَهُ مُلْكٌ وَقَدْ يَكُونُ شَرِيكًا لَهُمْ فِي الْمُلْكِ
وَقَدْ يَكُونُ مُظَاهِرًا لَهُمْ مُعَاوِنًا لَهُمْ عَلَى مُلْكِهِمْ وَهَؤُلَاءِ
يُشَفَّعُونَ عِنْدَ الْمُلُوكِ بِغَيْرِ إذْنِ الْمُلُوكِ هُمْ وَغَيْرُهُمْ وَالْمَلِكُ
يَقْبَلُ شَفَاعَتَهُمْ: تَارَةً بِحَاجَتِهِ إلَيْهِمْ وَتَارَةً لِخَوْفِهِ مِنْهُمْ
وَتَارَةً لِجَزَاءِ إحْسَانِهِمْ إلَيْهِ وَمُكَافَأَتِهِمْ وَلِإِنْعَامِهِمْ عَلَيْهِ؛
حَتَّى إنَّهُ يَقْبَلُ شَفَاعَةَ وَلَدِهِ وَزَوْجَتِهِ لِذَلِكَ فَإِنَّهُ مُحْتَاجٌ
إلَى الزَّوْجَةِ وَإِلَى الْوَلَدِ؛ حَتَّى لَوْ أَعْرَضَ عَنْهُ وَلَدُهُ وَزَوْجَتُهُ
لَتَضَرَّرَ بِذَلِكَ وَيَقْبَلُ شَفَاعَةَ مَمْلُوكِهِ؛ فَإِذَا لَمْ يَقْبَلْ شَفَاعَتَهُ؛
يَخَافُ أَنْ لَا يُطِيعُهُ أَوْ أَنْ يَسْعَى فِي ضَرَرِهِ . وَشَفَاعَةُ الْعِبَادِ
بَعْضِهِمْ عِنْدَ بَعْضٍ: كُلُّهَا مِنْ هَذَا الْجِنْسِ . فَلَا يَقْبَلُ أَحَدٌ
شَفَاعَةَ أَحَدٍ إلَّا لِرَغْبَةِ أَوْ رَهْبَةٍ . وَاَللَّهُ تَعَالَى: لَا يَرْجُو
أَحَدًا وَلَا يَخَافُهُ وَلَا يَحْتَاجُ إلَى أَحَدٍ بَلْ هُوَ الْغَنِيُّ قَالَ تَعَالَى:
{أَلَا إنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ
الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إنْ يَتَّبِعُونَ إلَّا الظَّنَّ
وَإِنْ هُمْ إلَّا يَخْرُصُونَ} إلَى قَوْلِهِ: {قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا
سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ} . وَالْمُشْرِكُونَ:
يَتَّخِذُونَ شُفَعَاءَ مِنْ جِنْسِ مَا يَعْهَدُونَهُ مِنْ الشَّفَاعَةِ . قَالَ
تَعَالَى: {وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ
هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي
السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ} [يونس: 18]... [صفحه 39] وَالْمَقْصُودُ هُنَا: أَنَّ مَنْ أَثْبَتَ وَسَائِطَ
بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ كَالْوَسَائِطِ الَّتِي تَكُونُ بَيْنَ الْمُلُوكِ
وَالرَّعِيَّةِ فَهُوَ مُشْرِكٌ؛ بَلْ هَذَا دِينُ الْمُشْرِكِينَ
عُبَّادُ الْأَوْثَانِ كَانُوا يَقُولُونَ: آنها تَمَاثِيلُ
الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَإِنَّهَا وَسَائِلُ يَتَقَرَّبُونَ بِهَا إلَى اللَّهِ؛
وَهُوَ مِنْ الشِّرْكِ الَّذِي أَنْكَرَهُ اللَّهُ عَلَى النَّصَارَى حَيْثُ قَالَ:
{اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ
ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إلَّا لِيَعْبُدُوا إلَهًا وَاحِدًا لَا إلَهَ إلَّا
هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}».
ترجمه: «و اگر واسطههایی بین الله و خلقش ثابت کردند
-مانند دربانهایی که بین پادشاه و رعیت است- به طوری که آنان نیازهای خلق را به سوی
خداوند بالا میبرند، و خداوند تنها به توسط آنان بندگانش را هدایت میکند و روزی میدهد،
و مردم از آنان درخواست میکنند و آنان از خداوند درخواست میکنند، چنانکه واسطهها
بخاطر نزدیک بودنشان به پادشاهان از آنان نیازهای مردم را درخواست میکنند، و مردم
از واسطهها درخواست میکنند بخاطر رعایت ادب از اینکه مستقیماً از پادشاه درخواست
کرده باشند، یا اینکه درخواستشان از واسطهها برایشان نفع بیشتری دارد از اینکه از
پادشاه درخواست کنند، بخاطر اینکه آن واسطهها نسبت به درخواست کنندۀ حاجتها، به پادشاه
نزدیکتر هستند. پس کسی که واسطهها را بر چنین وجهی ثابت کند پس او کافر مشرک است
و استتابهاش واجب است و اگر توبه نکرد کشته میشود.
و آنان خداوند را
تشبیه میکنند، مخلوق را به خالق تشبیه میکنند، و برای خداوند همتاهایی قرار میدهند،
و در قرآن در رد آنان آیات بسیاری وجود دارد که در این فتوا نمیگنجد.
پس وسائط بین پادشاهان
و بین مردم بر یکی از این سه وجه هستند:
وجه
اول: یا احوال مردم را به آنان (پادشاهان) خبر میدهند
که خودشان از آن خبر نداشتهاند. و هرکس بگوید خداوند احوال بندگانش را نمیداند تا
اینکه بعضی از ملائکه یا انبیا یا غیر آنان اخبارشان را به اوتعالی بدهد، پس او کافر
است، بلکه الله سبحانه و تعالی پنهانیها و خفایا را میداند و هیچ چیز مخفی شدهای
در زمین و آسمان از او مخفی نمیماند {و او شنوا و بینا است}. صدای ضجه و نالهها را
با اختلاف زبانهایشان با تفاوت نیازهایشان میشوند، و گوش دادن به یکی او را از گوش
دادن به یکی دیگر باز نمیدارد و درخواستها بر او اشتباه نمیگردد و با پافشاری درخواست
کنندگان ملول و خسته نمیشود.
وجه
دوم: اینکه پادشاه از تدبیر رعیتش و دفع دشمنانش ناتوان
باشد -مگر به کمک کسانی که به او کمک کنند- و ناچار باید بخاطر ذلت و عجزش، انصار و
اعوانی داشته باشد. و خداوند سبحان هیچ ظهیر و یاوری و هیچ ولی و ناصری از ذلت و ضعف
ندارد، خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ
مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا
مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢﴾ [سبأ: 22]
«(ای پیامبر!)
بگو: کسانی را که غیر از الله (معبود خود) میپندارید، (به فریاد) بخوانید، (آنها)
هموزن ذرۀ در آسمانها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ
شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آنها یاور و پشتیبانی ندارد».
و میفرماید: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي
لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن
لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١﴾
[الإسراء: 111]
«و بگو:
ستایش برای الله است که فرزندی (برای خود) بر نگزیده و او را در فرمانروای هیچ شریکی
نیست، و بخاطر ناتوانی (و ذلت حامیو) سرپرستی برای او نیست، و او را به شایستگی
بزرگ بشمار».
و تمام اسبابی که
در عالم وجود، وجود دارد خداوند خالق و پروردگار و مالک آن است، و او از هر چیزی بینیاز
است و هرچه که غیر او باشد به او نیازمند و فقیر است، شریکی در ملک ندارد بلکه هیچ
معبودی جز الله نیست یکتا و بی شریک است فرمانراویی از آن اوست و ستایش برای اوست و
او بر هر چیزی تواناست.
و
وجه سوم: اینکه پادشاه خواستار نفع رساندن و احسان کردن
و رحمت کردن بر رعیتش نیست مگر با محرّکی که او را از خارج تحریک نماید. پس اگر کسی
پادشاه را خطاب قرار دهد که نصیحتش میکند و تعظیمش میدارد یا به شکلی از او
بخواهد که پادشاه به او امیدی دارید یا از او ترسی دارد، در این حالت اراده و همّت
پادشاه در برآورده کردن نیازهای رعیتش به حرکت میافتد آن هم یا بخاطر آنچه که در قلبش
از صحبتهای کسی که او را نصیحت و وعظ کرده، بوجود آمده است. و یا بخاطر رغبت یا رهبتی
که برایش حاصل شده نسبت به کلام کسی که او را بر چنین کاری دلالت و راهنمایی کرده است.
و الله متعال پروردگار و مالک همه چیز است و او نسبت به بندگانش از مادر به فرزندش
مهربانتر است و همه چیز فقط به مشیت اوست و هرچه که بخواهد میشود و هرچه که نخواهد
نمیشود و اوست که نفع بعضی از بندگانش را در بعضی دیگر جاری ساخته است و در نتیجهاش
یکی برای دیگری سوال میکند و یا برایش شفاعت میکند و امثال آن. و اوست که همه چیز
را خلق کرده است و مجاز نیست که در عالم وجود چیزی وجود داشته باشد که اوتعالی را بر
خلاف مرادش مجبور گرداند، یا کسی وجود داشته باشد که چیزی بداند که اوتعالی آن را نمیداند
یا کسی وجود داشته باشد که خداوند پروردگار به او رجاء داشته و از او ترسی داشته
باشد. و برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «یکی از شما نگوید بارالهی
اگر خواستی مرا ببخش بارالهی اگر خواستی به من رحم کن، بلکه با عزم و جدّیت درخواست
کند، برای اینکه کسی نمیتواند خداوند را مجبور کند» و شفیعانی که در نزد او شفاعت
میکنند جز با اجازۀ او شفاعت نمیکنند، چنانکه میفرماید:﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ
عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقرة:
255]
«کیست که در نزد او جز
به فرمان او شفاعت کند؟».
و میفرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا
لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ٢٨﴾ [الأنبياء: 28]
«و آنها
جز برای کسیکه (الله از او خشنود باشد و) بپسندد، شفاعت نمیکنند، و آنها از ترس
او بیمناک اند».
و میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ
زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ
وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن
ظَهِيرٖ٢٢﴾ [سبأ:
22]
«(ای پیامبر!)
بگو: کسانی را که غیر از الله (معبود خود) میپندارید، (به فریاد) بخوانید، (آنها)
هموزن ذرهای در آسمانها و در زمین مالک نیستند، و در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ
شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آنها یاور و پشتیبانی ندارد».
پس روشن میگردد که
تمام آن کسانی که بغیر از او خوانده میشوند نه فرمانراویی دارند و نه در فرمانراویی
شریک هستند و نه ظهیر و یاوران خداوند هستند، و شفاعتشان نفعی نمیرساند مگر برای کسی
که به او اجازه داده است. و این بر خلاف پادشاهان است برای اینکه شفاعت کننده در نزد
آنان ممکن است که پادشاهیت داشته باشد، و یا ممکن است که با آنان در پادشاهی شریک باشد
و یا ممکن است که یاور و معاون آنان بر پادشاهیشان باشد، و آنان در نزد پادشاهان بدون
اجازۀ پادشاهان شفاعت میکنند، و پادشاه شفاعت آنان را قبول میکند، یک بار بخاطر نیازی
که به آنان (شافعان) دارد، و باری دیگر بخاطر خوف و ترسی که از آنان دارد، و باری
دیگر بخاطر پاداش دادن به نیکیهایی که آنان (شافعان) به او (پادشاه) کردهاند، و انعام
کردن بر آنان باشد، حتی اینکه او شفاعت فرزندش و همسرش برای آن (شفاعتشونده) را قبول
میکند، برای اینکه او به همسر و فرزندش محتاج است حتی اگر فرزنش و همسرش از او روی
بگردانند بخاطر آن متضرر میشود و شفاعت بردهاش را قبول میکند و اگر شفاعتش را قبول
نکند میترسد که از او اطاعت نکند، یا در جهت ضرر رساندن به او تلاش کند.
و شفاعت بندگان نزد
همدیگر همهاش از این جنس است و هیچ کسی شفاعت کسی دیگر را قبول نمیکند مگر بخاطر
رغبت یا رهبتی که به او دارد، و خداوند متعالی از کسی هیچ رجاء و امیدی ندارد و از
کسی نمیترسد و به کسی احتیاج ندارد بلکه او غنی و بینیاز است. خداوند متعال میفرماید:
﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي
ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن
دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا
يَخۡرُصُونَ٦٦ هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَٱلنَّهَارَ
مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ٦٧ قَالُواْ ٱتَّخَذَ
ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱلۡغَنِيُّۖ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ
وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنۡ عِندَكُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآۚ أَتَقُولُونَ
عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٨﴾ [يونس: 66-68]
«آگاه
باشید، هر که در آسمانها و هر که در زمین است، از آن الله است، و کسانیکه غیر
الله؛ شریکان را میخوانند، پیروی (از دلیلی) نمیکنند، آنها تنها از گمان پیروی
میکنند، و آنها فقط دروغ میگویند(66) او کسی است که شب را
برای شما قرار داد، تا در آن آرام بگیرید، و روز را روشن (قرار داد) بیگمان در اینها
نشانههایی است برای گروهی که میشنوند(67) (مشرکان) گفتند: الله فرزندی
برگزیده است او منزه است، او بینیاز است، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از
آن اوست، هیچ دلیلی نزد شما بر این (ادعا) نیست، آیا بر الله چیزی میگویید که نمیدانید؟!(68)» .
و مشرکان شفیعانی
از جنس چنین شفاعتهایی را میگرفتند، خداوند متعال میفرماید:﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ
مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا
عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ
وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾ [يونس: 18]
«و غیر
از الله چیزهای را میپرستند که نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد،
و میگویند: اینها (= بتها) شفیعان ما نزد الله هستند بگو: آیا الله را به چیزی
که در آسمانها و در زمین نمیداند، خبر میدهید؟! منزه است او، و از آنچه با او
شریک میسازند برتر است».
و مقصود اینجا این است که: هرکس وسائط بین الله
و بین خلقش ثابت کنند به مانند وسائطی که بین پادشاهان و رعیت وجود دارد، پس او مشرک
است، بلکه این دین مشرکانی که بندگان بتها بودند است، مشرکان میگفتند: اینها تماثیل
پیامبران و صالحان است و آنها وسیلههایی هستند که با آنها به خداوند تقرب میجویند.
و این از شرکی است که خداوند آن را بر نصاری انکار ورزیده است آنجا که میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ
وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ
وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا
هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١﴾ [التوبة: 31]
«(آنها) دانشمندان و
رهبان خویش، و (همچنین) مسیح پسر مریم را معبودانی بجای الله گرفتند؛ در حالیکه
دستور نداشتند جز الله یکتایی را که هیچ معبودی (به حق) جز او نیست؛ بپرستند، او
پاک و منزه است از آنچه شریک او قرار میدهند»[6] انتهای کلام
ابن تیمیه
پس شفاعت و واسطههایی
که مشرکان آن را برای بتهایشان ثابت میکردند، چنین است که ابن تیمیه توضیح داده
است، یعنی مشرکان اصل در قبول شفاعت را مجرد اراده و خواستن شفیع قرار داده بودند،
بدون اینکه خداوند به آن اذن داده باشد، و بلکه مشرکان معتقد بودند که اگر خداوند
هم اذن نداده باشد و به شفاعت راضی نباشد، اما چون بتهایشان شریک خداوند بودند بر
خداوند واجب بود که شفاعت بتهایشان را قبول کند و این، اصلِ حقیقتِ شرکِ مشرکان
عرب در شفاعت بود. پس مشرکان معتقد بودند که شفاعت در نزد خداوند مانند شفاعت در نزد
مخلوقات است.
پس مطلق شفاعت و
واسطه شرک نیست، چنانکه بعضی توهم کردهاند و آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است
را به خطا در محل نادرست به کار میبرند و فهم صحیحی از آیات و حقیقت شرک مشرکان و
شفاعت شرکی ندارند، و در همین راستا امام شوکانی در حین رد بر استناد و استدلالهای
غلط به آیاتی که دربارۀ شرک مشرکان نازل شده است برای توسل، چنین میگوید:
«وبهذا تعلم أن ما يورده المانعون من التوسل
إلى الله بالأنبياء والصلحاء من نحو قوله تعالى: ﴿مَا
نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾، ونحو قوله تعالى:﴿فَلَا
تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾،ونحو قوله تعالى: ﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّۚ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ
مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيۡءٍ﴾ليس بوارد بل هو من الاستدلال على محل
النزاع بما هو أجنبي عنه.
فإن قولهم:﴿مَا
نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾، مصرح بأنهم عبدوهم لذلك، والمتوسل بالعالم
مثلا لم يعبده بل علم أن له مزية عند الله بحمله العلم فتوسل به لذلك.
وكذلك قوله: ﴿فَلَا
تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾ فإنه نهى عن أن يدعى مع الله غيره كأن يقول يا الله ويا فلان.
والمتوسل بالعالم مثلا لم يدع إلا الله، وإنما
وقع منه التوسل إليه بعمل صالح عمله بعض عباده، كما توسل الثلاثة الذين انطبقت عليهم
الصخرة بصالح أعمالهم».
وكذلك قوله: ﴿وَٱلَّذِينَ
يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾ الآية. فإن هؤلاء دعوا من لا يستجيب لهم ولم يدعوا ربهم الذي يستجيب لهم،
والمتوسل بالعالم مثلا لم يدع إلا الله ولم يدع غيره دونه ولا دعا غيره معه.
ترجمه: «و با این دانسته میشود که دلایلی که منع کنندگان
از توسل به سوی الله بوسیله انبیا و صالحان، میآورند، مانند این فرمودهی خداوند:﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ
زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: 3]
«اینها را
نمیپرستیم جز برای اینکه ما را به الله نزدیک کنند».
و مانند این قول خداوند
متعال: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ
ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨﴾ [الجن: 18]
«و اینکه مساجد از
آنِ الله است، پس کسی را با الله نخوانید».
و مانند این قول خداوند
متعال: ﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّۚ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ
مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيۡءٍ﴾ [الرعد: 14]
«دعوت حق
از آن اوست، و کسانی را که (مشرکان) به جای او میخوانند، (هرگز) دعوتشان را اجابت
نمیکنند»
این دلایل وارد نمیباشند،
بلکه این دلایل، از نوع استدلال برای محل نزاع با دلیلی که از آن اجنبی و دور است میباشد.
برای اینکه این قول
مشرکان که گفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ
زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: 3] «اینها را نمیپرستیم جز برای اینکه ما را به
الله نزدیک کنند» تصریح
میکند که آنان بتهایشان را «عبادت» کردهاند، ولی مثلاً توسلکننده به عالِم، او
را که عبادت نکرده است، بلکه تنها میداند که آن عالِم با حمل کردن علمش مزیتی نزد
الله دارد، و به این خاطر به او متوسل میشود.
و همچنین این فرمودهاش:
﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا﴾ [الجن: 18]. «پس کسی را با الله نخوانید».
این آیه نهی کرده
است از اینکه همراه الله غیر او را صدا بزند، مانند اینکه گفته شود یا الله و یا فلانی.
و توسلکننده به عالِم
مثلا، جز الله را صدا نزده است، و تنها او به سوی خداوند متوسل شده است با عمل صالحی
که بعضی از بندگانش انجام دادهاند، همانطور که آن سه نفری که در غار گیر افتادند و
به اعمال صالحشان توسل کردند.
و همچنین است این
فرمودهاش: ﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾ [الرعد:
14]. «و کسانی را که به
جای او میخوانند»، برای اینکه آنان (مشرکان مکه) کسی را صدا زدهاند که جوابشان را
نمیدهد و پروردگارشان که جوابشان را میدهد، صدا نزدهاند. ولی مثلا توسل کننده به
عالِم، کسی را جز الله صدا نزده است و غیر الله را هم نخوانده است و کسی را هم همراه
با الله نخوانده است».[7] انتها
همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه در قاعدة جلیلة میگوید: «واحتج هؤلاء المنكرون للشفاعة
بقوله تعالى (2: 48): {وَاتَّقوا يومًا لا تَجْزى نَفس عن نفْسٍ شَيْئًا ولا يُقْبَلُ
منها شفاعةٌ ولا يُؤْخَذُ منها عَدْلٌ} وبقوله (2: 123): {ولا يُقْبَلُ منها عَدْلٌ
ولا تَنْفَعُها شفاعةٌ} وبقوله (2: 254): {منْ قَبْل أَنْ يأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ
فِيهِ ولا خُلَّةٌ ولا شفاعة} وبقوله (40: 18): {وما للظَّالِمينَ منْ حَميم ولا شَفِيع
يُطاع} وبقوله (74: 48): {فما تَنْفَعُهُمْ شفاعةُ الشافعين}. وجواب أهل السنّة أن
هذا [لعله يراد] به شيئان:
أحدهما:
آنها لا تنفع المشركين، كما قال تعالى (74: 42
- 48) في نعتهم: {ما سَلَكَكُمْ في سَقَر * قالوا لَمْ نَكُ منَ المصَلِّين * وَلَمْ
نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وكُنَّا نخُوضُ مَعَ الْخائضين * وكُنَّا نُكَذِّبُ بيَوْمِ
الدِّين * حَتَّى أَتانا الْيَقين * فَمَا تَنْفَعُهُم شفاعَةُ الشَّافِعين} فهؤلاء
نفى عنهم نفع شفاعة الشافعين لأنهم كانوا كفارًا.
والثاني:
أنه يراد بذلك نفي الشفاعة التي أثبتها أهل الشرك، ومن
شابههم من أهل البدع، من أهل الكتاب والمسلمين، الذين يظنون أن للخلق عند الله من القدر
أن يشفعوا عنده بغير إذنه، كما يشفع الناس بعضهم عند بعض فيقبل المشفوع إليه شفاعة
الشافع لحاجته إليه رغبة ورهبة، كما يعامل المخلوقُ المخلوق بالمعاوضة. فالمشركون
كانوا يتخذون من دون الله شفعاء من الملائكة والأنبياء والصالحين، ويصورون تماثيلهم
فيستشفعون بها ويقولون: هؤلاء خواص الله، فنحن نتوسل إلى الله بدعائهم وعبادتهم ليشفعوا
لنا، كما يُتوَسل إلى الملوك بخواصِّهم لكونهم أقرب إلى الملوك من غيرهم، فيشفعون عند
الملوك بغير إذن الملوك، وقد يشفع أحدهم عند الملك فيما لا يختاره فيحتاج إلى إجابة
شفاعته رغبة ورهبة. فأنكر الله هذه الشفاعة فقال تعالى (2: 255): {مَنْ ذا الذي يَشْفَعُ
عِنْدَهُ إلاَّ بإذْنه}».
ترجمه:
«و آن منکران شفاعت به این
سخن خداوند احتجاج میکنند: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ
مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٨﴾ [البقرة: 48]
«و از
روزی بترسید که کسی از کسی کفایتی نکند، و از او شفاعت پذیرفته نمیشود، و نه از
او تاوان و فدیه گرفته میشود، و نه یاری میشوند».
و این فرمودهاش:
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي
نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا
شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ١٢٣﴾ [البقرة:
123]
«و از
روزی بترسید که کسی از کسی هیچ کفایتی نکند و هیچ گونه تاوان و فدیه از او پذیرفته
نمیشود، و شفاعت او را سود نمیدهد، و یاری نمیشوند».
و این فرمودهاش:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ
ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا
بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤﴾ [البقرة: 254]
«ای
کسانیکه ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم؛ انفاق کنید پیش از آنکه
روزی فرا رسد که در آن نه خرید و فروش است و نه دوستی و نه شفاعتی، و کافران خود
ستمکارانند».
و این فرمودهاش:
﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ
حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ١٨﴾ [غافر:
18]
«برای
ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود».
و این فرمودهاش: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨﴾ [المدثر: 48]
«پس
شفاعت شفاعتکنندگان به آنها سودی نمیبخشد».
و جواب اهل سنّت این
است که منظور از این آیات دو چیز است:
یکی: اینکه به مشرکان
نفعی نمیرساند: چنانکه خداوند درباره شان میفرماید: ﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢
قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ٤٤
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٤٦
حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ٤٧ فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨﴾ [المدثر: 42-48]
«چه چیز
شما را به سقر (دوزخ) درآورد؟(42) گویند: ما از نمازگزاران نبودیم(43) و بینوا(یان) را طعام نمیدادیم(44) و پیوسته همراه یاوهگویان (و
اهل باطل) همصدا میشدیم(45) و همواره روز جزا را تکذیب میکردیم(46) تا زمانی که مرگ به سراغمان آمد(47) پس شفاعت شفاعتکنندگان به آنها
سودی نمیبخشد(48)».
پس خداوند نفع شفاعتِ
شفاعتکنندگان را از آنان نفی کرده است برای اینکه آنان کفار هستند.
و دوم: منظورش از
آن، نفی شفاعتی است که اهل شرک و مشابهانشان از اهل بدعت، از اهل کتاب و مسلمانان،
ثابت میکنند، کسانی که گمان میکنند که برای خلق در نزد خداوند قدر و منزلتی هست
که در نزد او بدون اجازهاش شفاعت میکنند، همانطور که بعضی از مردم
نزد بعضی دیگر شفاعت میکنند و کسی که نزدش شفاعت شده است شفاعتِ شفاعتکننده را
قبول میکند بخاطر نیاز یا رغبت و رهبتی که به او دارد، چنانکه مخلوق با مخلوقی
دیگر در عوض همدیگر چنین میکنند. پس مشرکان بجای خداوند، شفیعانی از ملائکه و
انبیا و صالحان میگرفتند و تمثالهای آنان را میکشیدند و با آنها درخواست شفاعت
میکردند و میگفتند اینها خواص خداوند هستند، پس ما به خداوند بوسیلۀ دعای آنان و
عبادت آنان متوسل میشویم تا برای ما شفاعت کنند، همانطور که به پادشاهان بوسیلۀ
خواصشان متوسل میشویم بخاطر اینکه آنان به پادشاهان نزدیکتر هستند نسبت به غیر
آنان، و نزد پادشاهان بدون اجازه شان شفاعت میکنند. و گاه یکی از آنان نزد پادشاه
شفاعت میکند در چیزی که اختیارش را ندارد و پادشاه بخاطر رغبت یا رهبتی که به
شافع دارد نیازمند اجابت شفاعت او میشود و خداوند این شفاعت را انکار کرده است و میفرماید:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ
عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقرة:
255]
و در الرد علی
البکری میگوید: «وأصل ضلال المشركين أنهم ظنوا أن الشفاعة عند الله كالشفاعة
عند غيره وهذا أصل ضلال النصارى أيضا قال تعالى ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا
ينفعهم ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبئون الله بما لا يعلم في السماوات ولا
في الأرض سبحانه وتعالى عما يشركون وأمثال هذا في القرآن كثير فمن ظن أن الشفاعة المعهودة
من الخلق للخلق تنفع عند الله مثل أن يشفع الإنسان عند من يرجوه المشفوع إليه أو يخافه
كما يشفع عند الملك ابنه أو أخوه أو أعوانه أو نظراؤه الذين يخافهم أو يرجوهم فيجب
سؤالهم لأجل رجائه وخوفه منهم فيمن يشفعون به عنده وإن كان الملك أو الأمير أو غيرهما
يكره الشفاعة فيمن شفعوا فيه فيشفعهم فيه على كراهة منه ويشفعون عنده أيضا بغير إذنه
فالله تعالى هو رب كل شيء ومليكه وخالقه فلا يشفع أحد عنده إلا بإذنه ولا يشفع أحد
في أحد إلا لمن أذن الله للشفيع أن يشفع فيه فإذا أذن للشفيع شفع وإن لم يسأله الشفيع
ولو سأل الشفيع الشفاعة ولم يأذن الله له لم تنفع شفاعته كما لم تنفع شفاعة نوح في
ابنه ولا إبراهيم في أبيه ولا مراجعة لوط في قومه ولا صلاة النبي صلى الله عليه و سلم
على المنافقين واستغفاره لهم بل قيل له استغفر لهم أو لا تستغفر لهم إن تستغفر لهم
سبعين مرة فلن يغفر الله لهم».
ترجمه: «اصل گمراهی مشرکان این بود که آنان گمان میکردند
که شفاعت نزد خداوند مانند شفاعت نزد دیگران است و این اصل گمراهی نصاری است. خداوند
متعال میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ
وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ
بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ
وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾ [يونس:
18]
«و غیر
از الله چیزهایی را میپرستند که نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد،
و میگویند: اینها (= بتها) شفیعان ما نزد الله هستند. بگو: آیا الله را به چیزی
که در آسمانها و در زمین نمیداند، خبر میدهید؟! منزه است او، و از آنچه با او
شریک میسازند برتر است».
و امثال این آیه در
قرآن بسیار است، پس هرکس گمان کند که شفاعت گرفته شده از خلق برای خلق در نزد خداوند
نفع میرساند، مثلاً یک انسان نزد کسی شفاعت کند که مشفوع الیه به او امیدی یا خوفی
دارد، چنانکه در نزد پادشاه، پسرش یا برادرش یا یاورانش یا مشاورانش شفاعت میکنند،
کسانی که پادشاه از آنان ترسی دارد یا به آنان امیدی دارد و بخاطر رجاء یا خوفی که
از آنان دارد به درخواست آنان دربارۀ کسی که شفاعتش را نزدش کردهاند، جواب میدهد
اگرچه هم پادشاه یا امیر یا امثال آن دو، شفاعت دربارۀ کسی که شفاعت شده است را دوست
نداشته باشد و با کراهیتی که از شفاعت شونده دارد، دربارۀ او نزد پادشاه شفاعت میکنند
و نیز در نزد او بدون اجازۀ او شفاعت میکنند، و خداوند متعال پروردگار و مالک و خالق
همه چیز است و کسی در نزد او شفاعت نمیکند مگر با اجازۀ او و کسی دربارۀ کسی شفاعت
نمیکند مگر برای شفیعی (شفاعت کنندهای) که خداوند به او اجازه داده که دربارهاش
شفاعت کند پس اگر برای شفیع اجازه داد، شفاعت میکند اگر چه هم شفیع درخواست شفاعت
نکرده باشد، و اگر شفیع درخواست شفاعت کند و خداوند برای او اجازه نداده باشد، شفاعتش
نفعی نمیرساند همانطور که نه شفاعت نوح دربارۀ پسرش نفعی رساند و نه شفاعت ابراهیم دربارۀ
پسرش و نه مراجعۀ لوط دربارۀ قومش و نه نماز پیامبر صلی الله علیه وسلم بر منافقین
و استغفارش برای آنان، نفعی رساند، بلکه به پیامبر گفت برایشان استغفار کنی یا استغفار
نکنی، اگر هفتاد بار هم استغفار کنی هرگز خداوند آنان را نخواهد بخشید».[9]
همچنین شیخ
الاسلام میگوید: «وقال: {يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ}
[يونس:
3] فهذه
الشفاعة التي كان المشركون يثبتونها أبطلها القرآن في غير موضع، وهي كشفاعة المخلوق
عند المخلوق بغير إذنه، فإن هذا الشافع شريك للمشفوع إليه، فإنه طلب منه ما لم يكن
يريد أن يفعله، فيحتاج لقضاء حق الشفيع أن يفعله، فالشفيع بغير إذن المشفوع إليه شريك
له، والله تعالى لا شريك له، ولهذا قال: {لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] فلو شفع أحد بغير إذنه شفاعة
نافعة مقبولة كان شريكًا له، وهو سبحانه لا يشفع عنده أحد إلا بإذنه، وهذا من وجهين:
أحدهما: أنه هو الذي يخلق أفعال العباد، فلا يفعل أحد شيئًا إلا بمشيئته.والثاني: وهو
المقصود: أن الملائكة، والأنبياء، لا يشفعون عنده إلا بإذنه، فلا تكون شفاعتهم مقبولة
نافعة إلا إذا كانت بإذنه، وما وقع بغير إذنه لم يقبل، ولم ينفع، وإن كان الشفيع عظيمًا،
فالكفار، والمنافقون، لا يغفر لهم ولو استغفرت لهم الأنبياء».
ترجمه: «و میفرماید: ﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن
شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ﴾ [يونس: 3]
«کار
(جهان) را تدبیر میکند هیچ شفاعتکنندهای نیست، مگر بعد از فرمان او».
پس این شفاعتی که مشرکان آن را اثبات میکردند
خداوند در جاهای مختلف قرآن آن را باطل کرده است، و آن شفاعت مانند شفاعت مخلوق
نزد مخلوق بدون اجازۀ او است، برای اینکه این شافع (شفاعت کننده) شریک مشفوع الیه
(کسی که نزدش شفاعت میشود) است، پس شافع از او چیزی میخواهد که او نمیخواهد
انجام بدهد پس برای برآورده کردن حق شفیع مجبور است که آن را انجام بدهد، پس شفیع
بدون اجازۀ مشفوع الیه، شریک او میباشد و خداوند متعال شریکی ندارد، و برای همین میفرماید:
﴿مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن
ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقرة: 255]
«آنچه در آسمانها و آنچه در
زمین است از آن اوست. کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟».
پس اگر کسی بدون اجازۀ او شفاعت کند، شفاعتی
نافع و مقبول، پس شریک اوتعالی شده است، و در نزد خداوند سبحان کسی جز با اجازۀ او
شفاعت نمیکند، و این از دو وجه میباشد: یکی: اینکه اوتعالی همان کسی است که افعال
بندگان را خلق میکند پس کسی چیزی انجام نمیدهد مگر با مشیت او. و دوم: و همان مقصود
میباشد اینکه ملائکه و پیامبران در نزد اوتعالی جز با اجازۀ او شفاعت نمیکنند، پس
شفاعتشان مقبول و نافع نمیباشد مگر در صورتی که با اجازۀ اوتعالی باشد و آنچه که بدون
اجازۀ او واقع میشود پذیرفته نمیشود و نفعی نمیرساند اگرچه هم شفیع شخص بزرگی باشد،
پس کفار و منافقان بخشیده نمیشوند اگرچه هم پیامبران برایشان استغفار کنند».[10]
میگویم: پس از نقل قولهای شیخ
الاسلام ابن تیمیه فهمیده میشود که آنجا که حکم به شرک بودن استشفاع به مخلوق
داده است، پس بر این صورت خاصی که ذکر کرده است حمل میشود و مقیّد به قیدهایی میشود
که دربارۀ آن نوع شفاعت ذکر کرده است. وگرنه دچار تناقض در کلام او میشویم؛ چنانکه
شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارۀ فهم کلام علما میگوید: «فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُفَسَّرَ كَلَامُ الْمُتَكَلِّمِ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ،
وَيُؤْخَذَ كَلَامُههاهُنَا وَهَاهُنَا، وَتُعْرَفَ مَا عَادَتُهُ يَعْنِيهِ وَيُرِيدُهُ بِذَلِكَ
اللَّفْظِ إِذَا تَكَلَّمَ بِهِ، وَتُعْرَفَ الْمَعَانِي الَّتِي عُرِفَ أَنَّهُ أَرَادَهَا
فِي مَوْضِعٍ آخَرَ، فَإِذَا عُرِفَ عُرْفُهُ وَعَادَتُهُ فِي مَعَانِيهِ وَأَلْفَاظِهِ،
كَانَ هَذَا مِمَّا يُسْتَعَانُ بِهِ عَلَى مَعْرِفَةِ مُرَادِهِ.
وَأَمَّا إِذَا اسْتُعْمِلَ لَفْظُهُ فِي مَعْنًى
لَمْ تَجْرِ عَادَتُهُ بِاسْتِعْمَالِهِ فِيهِ، وَتُرِكَ اسْتِعْمَالُهُ فِي الْمَعْنَى
الَّذِي جَرَتْ عَادَتُهُ بِاسْتِعْمَالِهِ فِيهِ، وَحُمِلَ كَلَامُهُ عَلَى خِلَافِ
الْمَعْنَى الَّذِي قَدْ عُرِفَ أَنَّهُ يُرِيدُهُ بِذَلِكَ اللَّفْظِ بِجَعْلِ كَلَامِهِ
مُتَنَاقِضًا، وَتَرْكِ حَمْلِهِ عَلَى مَا يُنَاسِبُ سَائِرَ كَلَامِهِ، كَانَ ذَلِكَ
تَحْرِيفًا لِكَلَامِهِ عَنْ مَوْضِعِهِ، وَتَبْدِيلًا لِمَقَاصِدِهِ وَكَذِبًا عَلَيْهِ».
ترجمه: «پس واجب است که کلام متکلم بعضیاش با بعضی دیگرش تفسیر شود، و از قسمتهای
مختلف کلامش گرفته شود، و اگر در کلامش لفظی را به کار بُرد پس باید عادتش شناخته
شود که چه معنایی را از آن لفظ اراده داشته است و معناهایی که دانسته شده که او در
جاهای دیگر از آن لفظ آن معناها را اراده داشته است شناخته شود، پس اگر عرف و عادت
او در معانی و الفاظش شناخته شد، این کار به معرفت مراد و خواستۀ او کمک میکند. و
اما اگر لفظش را در معنایی به کار ببرد که در عادت او نبود که چنین معنایی را برای
آن لفظ بکار ببرد، و بکار بردن آن لفظ را در معنایی که عادت او برای استعمال بر آن
معنا جریان داشت، ترک کند، و کلامش بر خلاف معنایی حمل شود که فهمیده شده که منظورش
از آن لفظ همان معنا بوده است، در این صورت کلامش را متناقض با هم میکند و کلامش را
بر آنچه که مناسب دیگر کلامهایش است حمل نمیکند، و چنین چیزی تحریف کلام متکلم از
موضع خودش و تغییر مقاصد و اهداف او و دروغ بستن بر او میباشد».[11]
پس باید منظور ابن تیمیه رحمه الله را از
شرک بودن شفاعت مشرکان و دعا کردن آنان فهمید، چون مشرکان چنانکه ابن تیمیه گفته
است، خداوند را به پادشاهان زمینی قیاس میکردند و مشرکان انواع عبادات را برای
واسطهها انجام میدادند و واسطهها را در عوض رسیدن به شفاعتی که به زعمشان بدون
رضایت و اذن الله، نافع و مقبول واقع میشد عبادت[12] میکردند، و خداوند چنین شفاعتی را باطل کرده و
شفاعتی که با اذن و رضایت او باشد را ثابت کرده است.
چنانکه ابن تیمیه در جایی دیگر دربارۀ کیفیت
شفاعتخواهی مشرکان میگوید: «ولو كان المشرك معظمًا له غاليًا فيه
فإن هذا يضره ولا ينفعه لا عند الله ولا عند الذي غلا فيه وأشرك
به واتخذه ندًّا لله يحبه كحب الله واتخذه شفيعًا يظن أنه إذا استشفع به يشفع له
بغير إذن أو اتخذه قربانًا يظن أنه إذا عبده قربه إلى الله، فهذه كلها ظنون المشركين».
ترجمه: «و اگر شخص مشرک او را تعظیم بدارد و
دربارهاش غلو کند، پس چنین کاری به او ضرر میرساند و به او نفعی نمیرساند نه در
نزد خداوند و نه در نزد کسی که دربارهاش غلو کرده و او را شریک خدا کرده و او را
همتای خداوند گرفته است و او را دوست دارد همانطور که الله را دوست دارد و او را
شفیعی گرفته که گمان میکند اگر با او درخواست شفاعت کند بدون اجازۀ خداوند برایش شفاعت
میکند یا او را به عنوان قربتی گرفته باشد گمان کند که اگر او را عبادت کند با آن
به سوی خداوند نزدیک میشود پس همۀ اینها از گمانهای مشرکان است».[13]
پس هرکسی که واسطهها را بر چنین وجهی که
مشرکان ثابت میکنند، ثابت کند به اتفاق مسلمانان کافر و مشرک است، اما به مجرد
طلب دعا از زنده یا مرده چنین وجهی ثابت نمیشود و اگر مجرد طلب دعا از واسطه
دلیلی بود بر اینکه چنین وجهی ثابت شده است، پس باید طلب دعا از واسطۀ زنده نیز
شرک میبود و این به اتفاق باطل میباشد. و لازم مذهب، مذهب نمیباشد و اگر چنین
بود که هرکسی از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش درخواست دعا کند، پس حتما
باید
لازم بیاید که او را شریک و همتای خداوند گرفته باشد و همانند خداوند دوستش میدارد
و معتقد گشته که بدون اذن خداوند برایش شفاعت کرده است، پس اینها همه قول به لازم
مذهب و به مآلات بوده و قول به لازم مذهب باطل است. چه کسی گفته است که هرکسی از
پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش درخواست دعا کند پس به چنین لازمهایی هم
حتماً معتقد شده است؟ بلکه درست این است که گفته شود مشرکان قریش به چنین لازمهایی
معتقد بودند و هرکس از مسلمانان در چنین لازمهایی با مشرکان یکی شود، پس حکم او
حکم مشرکان قریش است و اما به مجرد انجام چنین چیزی، همانند مشرکان قریش نمیگردد.
و شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارۀ لازم مذهب میگوید: «فَالصَّوَابُ: أَنَّ لَازِمَ مَذْهَبَ الْإِنْسَانِ
لَيْسَ بِمَذْهَبِ لَهُ إذَا لَمْ يَلْتَزِمْهُ؛ فَإِنَّهُ إذَا كَانَ قَدْ أَنْكَرَهُ
وَنَفَاهُ كَانَتْ إضَافَتُهُ إلَيْهِ كَذِبًا عَلَيْهِ بَلْ ذَلِكَ يَدُلُّ عَلَى
فَسَادِ قَوْلِهِ وَتَنَاقُضِهِ فِي الْمَقَالِ».
ترجمه:
«صواب این است که لازم مذهب انسان اگر به آن ملتزم
نباشد مذهب او نمیشود، برای اینکه اگر آن را انکار و نفی کرد، اضافه کردن آن به او
دروغ بستن بر او میباشد، بلکه این (نفی و انکار توسط او) دلالت بر فساد قول او و تناقض
او در سخنانش دارد».[14]
و اما آنجا که شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «وَقَالَ تَعَالَى: {مَا كَانَ
لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ
لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ
بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ وَلاَ يَأْمُرَكُمْ
أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ
بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ}؟ [آل عمران: 79: 80]، فَبَيَّنَ
سُبْحَانَهُ: أَنَّ اتِّخَاذَ الْمَلَائِكَةِ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا كُفْرٌ. فَمَنْ جَعَلَ
الْمَلَائِكَةَ وَالْأَنْبِيَاءَ وَسَائِطَ يَدْعُوهُمْ وَيَتَوَكَّلُ عَلَيْهِمْ وَيَسْأَلُهُمْ
جَلْبَ الْمَنَافِعِ وَدَفْعَ الْمَضَارِّ مِثْلَ أَنْ يَسْأَلَهُمْ غُفْرَانَ الذَّنْبِ
وَهِدَايَةَ الْقُلُوبِ وَتَفْرِيجَ الْكُرُوبِ وَسَدَّ الفاقات: فَهُوَ كَافِرٌ بِإِجْمَاعِ
الْمُسْلِمِينَ».
ترجمه: «خداوند میفرماید:
﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن
يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ
لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ
رَبَّٰنِيِّۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ
تَدۡرُسُونَ٧٩ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ
أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾ [آل عمران: 79-80]
«برای هیچ
بشری سزاوار نیست که الله به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد، سپس او به مردم بگوید:
به جای خدا، بندگان من باشید بلکه (سزاوار پیامبران این است که به مردم بگویند:)
به سبب آنکه کتاب (آسمانی) آموزش میدادید و از آن رو که درس میخواندید (مردمانی)
ربانی و الهی باشید(79) و نه اینکه به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را به
خدایی بگیرید، آیا شما را پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر فرمان میدهد؟!». خداوند متعال بیان کرده
که به اربابی (و خدایی) گرفتن ملائکه و پیامبران کفر است، پس هرکس ملائکه و انبیا را واسطه قرار دهد و آنان را به دعا بخواند و بر آنان
توکل کند و از آنان جلب منفعت و دفع مضرت را درخواست کند، مانند اینکه از آنان
بخشش گناهان و هدایت قلبها و برطرف کردن سختیها و بستن شکافها (ی زندگی اش) را
بخواهد، پس او به اجماع مسلمانان کافر است».[15]
این سخن شیخ
الاسلام ابن تیمیه دربارۀ درخواست از پیامبر یا ملائکه بطور استقلال، در چیزی است
که جز خداوند بر آن قادر نیست، و این به اجماع شرک اکبر است و اصلاً محل بحث ما نمیباشد،
برای اینکه جلب منفعت و دفع مضرت و هدایت قلب و بخشش گناهان همگی از صفات ربوبیت
خداوند متعال است و درخواست چنین چیزهایی از غیر خداوند بصورت مستقل از خداوند،
شرک اکبر میباشد. و این موضوع، با موضوع درخواست دعا از پیامبر فرق میکند. و شيخ
الاسلام ابن تيميه در جایی دیگر میگوید: «وَمِنْ أَعْظَمِ الشِّرْكِ
أَنْ يَسْتَغِيثَ الرَّجُلُ بِمَيِّتِ أَوْ غَائِبٍ كَمَا ذَكَرَهُ السَّائِلُ
وَيَسْتَغِيثُ بِهِ عِنْدَ الْمَصَائِبِ يَقُولُ: يَا سَيِّدِي فُلَانٌ كَأَنَّهُ يَطْلُبُ
مِنْهُ إزَالَةَ ضُرِّهِ أَوْ جَلْبَ نَفْعِهِ وَهَذَا حَالُ النَّصَارَى فِي الْمَسِيحِ
وَأُمِّهِ وَأَحْبَارِهِمْ وَرُهْبَانِهِمْ».
ترجمه: «و از بزرگترین شرکها این است که شخصی، از
میّت یا غائبی بخواهد که به فریادش برسد (به او استغاثه کند) همانطور که سوال
کننده ذکر کرده است، و در هنگام مصیبتها او را به استغاثه و کمک بخواند و بگوید: «یا
سرورم فلانی...»، انگار که از او برطرف شدن ضرر یا جلب نفعش را طلب میکند، و این
حال نصاری دربارۀ مسیح و مادرش و احبار و رهبانشان میباشد».
چنانکه میبینید
در اینجا شخص به خود میّت به طور مستقل از الله، پناه میبرد و او را به کمک و استغاثه
میگیرد و از خود او درخواست جلب منفعت و دفع مضرت میکند و بدون شک این از بزرگترین
شرکها میباشد. اما شیخ الاسلام ابن تیمیه بین این حالت که شخص به میّت یا غایب
پناه ببرد و از خود او بطور مستقل از الله درخواست دفع ضرر و جلب نفع کند، و این
حالت که شخص از میّت بخواهد که برایش خدا را بخواند، فرق گذاشته است و اولی را شرک
اکبر و دومی را بدعت قرار داده است.
ایشان رحمه الله
سه حالت برای کسی که نزد قبر پیامبر یا صالحی برود و از او درخواست بکند و کمک
بگیرد، بیان میکند و (به اختصار در نقل کلام) میگوید:
«وَأَمَّا مَنْ يَأْتِي إلَى قَبْرِ نَبِيٍّ
أَوْ صَالِحٍ أَوْ مَنْ يَعْتَقِدُ فِيهِ أَنَّهُ قَبْرُ نَبِيٍّ أَوْ رَجُلٍ صَالِحٍ
وَلَيْسَ كَذَلِكَ وَيَسْأَلُهُ وَيَسْتَنْجِدُهُ فَهَذَا عَلَى ثَلَاثِ دَرَجَاتٍ:
إحْدَاهَا: أَنْ يَسْأَلَهُ حَاجَتَهُ مِثْلُ أَنْ يَسْأَلَهُ أَنْ يُزِيلَ
مَرَضَهُ أَوْ مَرَضَ دَوَابِّهِ أَوْ يَقْضِيَ دَيْنَهُ أَوْ يَنْتَقِمَ لَهُ مِنْ
عَدُوِّهِ أَوْ يُعَافِيَ نَفْسَهُ وَأَهْلَهُ وَدَوَابَّهُ وَنَحْوَ ذَلِكَ مِمَّا
لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ إلَّا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: فَهَذَا شِرْكٌ صَرِيحٌ
يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ صَاحِبُهُ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ...
وَإِنْ قُلْت: هَذَا إذَا دَعَا اللَّهَ أَجَابَ
دُعَاءَهُ أَعْظَمَ مِمَّا يُجِيبُهُ إذَا دَعَوْته. فَهَذَا هُوَ " الْقِسْمُ
الثَّانِي " وَهُوَ أَلَّا تَطْلُبَ مِنْهُ الْفِعْلَ وَلَا تَدْعُوَهُ وَلَكِنْ
تَطْلُبُ أَنْ يَدْعُوَ لَك. كَمَا تَقُولُ لِلْحَيِّ: اُدْعُ لِي وَكَمَا كَانَ الصَّحَابَةُ
- رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ - يَطْلُبُونَ مِنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
وَآلِهِ وَسَلَّمَ الدُّعَاءَ فَهَذَا مَشْرُوعٌ فِي الْحَيِّ كَمَا تَقَدَّمَ وَأَمَّا
الْمَيِّتُ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَغَيْرِهِمْ فَلَمْ يُشْرَعْ لَنَا
أَنْ نَقُولَ: اُدْعُ لَنَا وَلَا اسْأَلْ لَنَا رَبَّك وَلَمْ يَفْعَلْ هَذَا أَحَدٌ
مِنْ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ وَلَا أَمَرَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ الْأَئِمَّةِ وَلَا
وَرَدَ فِيهِ حَدِيثٌ بَلْ الَّذِي ثَبَتَ فِي الصَّحِيح أَنَّهُمْ لَمَّا أَجْدَبُوا
زَمَنَ عُمَرَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ وَقَالَ: اللَّهُمَّ
إنَّا كُنَّا إذَا أَجْدَبْنَا نَتَوَسَّلُ إلَيْك بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِيَنَا وَإِنَّا
نَتَوَسَّلُ إلَيْك بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا فَيُسْقَوْنَ وَلَمْ يَجِيئُوا إلَى
قَبْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَائِلِينَ: يَا رَسُولَ
اللَّهِ اُدْعُ اللَّهَ لَنَا وَاسْتَسْقِ لَنَا وَنَحْنُ نَشْكُو إلَيْك مِمَّا أَصَابَنَا
وَنَحْوَ ذَلِكَ. لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ أَحَدٌ مِنْ الصَّحَابَةِ قَطُّ بَلْ هُوَ
بِدْعَةٌ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ...
وَأَمَّا الْقِسْمُ الثَّالِثُ وَهُوَ
أَنْ يَقُولُ: اللَّهُمَّ بِجَاهِ فُلَانٍ عِنْدَك أَوْ بِبَرَكَةِ فُلَانٍ أَوْ بِحُرْمَةِ
فُلَانٍ عِنْدَك: افْعَلْ بِي كَذَا وَكَذَا . فَهَذَا يَفْعَلُهُ كَثِيرٌ مِنْ النَّاسِ؛
لَكِنْ لَمْ يُنْقَلْ عَنْ أَحَدٍ مِنْ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ وَسَلَفِ الْأُمَّةِ
أَنَّهُمْ كَانُوا يَدْعُونَ بِمِثْلِ هَذَا الدُّعَاءِ وَلَمْ يَبْلُغْنِي عَنْ أَحَدٍ
مِنْ الْعُلَمَاءِ فِي ذَلِكَ مَا أَحْكِيهِ؛ إلَّا مَا رَأَيْت فِي فَتَاوَى الْفَقِيهِ
أَبِي مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ السَّلَامِ . فَإِنَّهُ أَفْتَى: أَنَّهُ لَا يَجُوزُ
لِأَحَدِ أَنْ يَفْعَلَ ذَلِكَ؛ إلَّا لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَسَلَّمَ - إنْ صَحَّ الْحَدِيثُ فِي النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَسَلَّمَ».
ترجمه: «و اما کسی که نزد قبر پیامبر یا صالحی برود یا نزد کسی که معتقد است قبر
پیامبر یا مرد صالحی است برود و چنین هم نباشد، و از او درخواست کند و از او کمک بگیرد،
پس این بر سه درجه میباشد:
یکم:
اینکه از او حاجتش را بخواهد، مثل اینکه از او بخواهد
که مریضی خودش یا مریضی حیوانش را برطرف کند، یا دَینش را قضاء کند یا از دشمنش انتقام
بگیرد یا خودش و اهلش و حیوانش را عافیت بخشد و امثال اینها، که جز خداوند عزوجل بر
آن قادر نمیباشد، پس این شرک صریح است و واجب است صاحبش استتابه داده شود و اگر توبه
نکرد کشته میشود...
و اگر گفتی: این (پیامبر یا صالحی که مرده است)
اگر خداوند را بخواند بیشتر دعایش را اجابت میکند تا اینکه خود شخص خدا را بخواند،
پس
این همان قسم دوم است: و آن به این شکل است که از او
فعلی را طلب نمیکنی و او را به دعا نمیخوانی، بلکه میخواهی که او برایت دعا بکند.
چنانکه به زنده میگویی: برایم دعا کن، و چنانکه صحابه - رضوان الله علیهم - از پیامبر
صلی الله علیه و آله وسلم درخواست دعا میکردند. پس این در حق زنده مشروع است چنانکه
پیشتر آمد و اما در حق مردهای از انبیا و صالحان و غیر آنان، پس برای ما مشروع نیست
که بگوییم: "برای ما دعا کن و پروردگارت را برای ما بخوان"، و هیچ یک از
صحابه و تابعین چنین نکردهاند و هیچ یک از ائمه به آن امر نکرده است و دربارۀ آن حدیثی
نیامده است، بلکه آنچه که در حدیث صحیح ثابت شده است این است که آنان هنگامیکه در
زمان عمر رضی الله عنه دچار خشک سالی شدند با عباس درخواست باران کردند و عباس گفت:
بار الهی ما زمانی که دچار خشک سالی میشدیم به تو بوسیلۀ پیامبرت متوسل میشدیم و
برای ما درخواست باران میکرد، و ما (اکنون) به تو بوسیلۀ عموی پیامبرت متوسل میشویم
پس برایمان باران بباران و برایشان باران میبارید. و نزد قبر پیامبر صلی الله علیه
وسلم نمیرفتند و نمیگفتند ای رسول خدا، خداوند را برایمان بخوان و برایمان درخواست
باران کن و ما به تو شکوا میکنیم از آنچه که به ما اصابت نموده است و امثال اینها.
و کسی از صحابه هرگز چنین کاری نکرده است بلکه چنین کاری بدعتی است که خداوند برای
آن دلیلی نازل نکرده است...
و
اما قسم سوم: و آن اینکه گفته شود: بارالهی بخاطر جاه
فلانی که در نزد تو دارد، یا بخاطر برکت فلانی یا به حرمت فلانی که در نزد تو دارد
با من چنین و چنان بکن. این را بسیاری از مردم انجام میدهند اما از هیچ یک از صحابه
و تابعین و سلف امّت نقل نشده که آنان به مانند چنین دعایی دعا کرده باشند و از هیچ
یک از علما به من نرسیده است در این باره چیزی که حکایتش کنم مگر آنچه که در فتوای
فقیه ابو محمد بن عبد السلام دیدم که فتوا داده برای کسی جایز نیست که چنین کاری بکند
مگر برای پیامبر صلی الله علیه وسلم؛ درصورتی که اگر حدیثش دربارۀ پیامبر صلی الله
علیه وسلم صحیح باشد».[16]
چنانکه در این نقل از شیخ الاسلام ابن تیمیه
میبینید، ایشان در قسم اول میگوید استغاثه به مردگان در آنچه که جز خداوند بر آن
قادر نمیباشد و درخواست شفاعت از آنان بر وجه قیاس خداوند و بندگانش بر پاداشان و
رعیتشان، چنین کاری، شرک اکبر میباشد. و در مقابل آن در قسم دوم میگوید که از
قبر نبی یا صالح طلب دعا شود و آن را بدعت قرار داده است. و اگر قسم دوم نیز شرک
اکبر بود، پس نباید آن را در مقابل قسم اول میآورد. و هر بدعتی شرک اکبر نیست. پس
طلب دعا از میّت، از جنس دعای عبادت نیست؛ چنانکه ابن تیمیه به صراحت در قسم دوم
گفت: «وَهُوَ
أَلَّا تَطْلُبَ مِنْهُ الْفِعْلَ وَلَا تَدْعُوَهُ وَلَكِنْ تَطْلُبُ أَنْ يَدْعُوَ
لَك»؛ «از او فعلی را طلب نمیکنی و او را به دعا نمیخوانی،
بلکه میخواهی که او برایت دعا بکند» و بین به دعا خواندن و درخواست کردن فعلی از
میّت که جز خداوند بر آن قادر نیست، با طلب کردن از او که برایت دعا بخواند فرق
گذاشته است. و اگر قسم دوم هم شرک اکبر بود، آیا معقول است که ابن تیمیه دربارۀ
شرک اکبر بگوید که کسی از صحابه آن را انجام نداده است؟ «وَلَمْ يَفْعَلْ هَذَا أَحَدٌ
مِنْ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ»؟و آیا معقول
است که ابن تیمیه دربارۀ شرک اکبر بگوید که دربارۀ آن حدیثی نیامده است؟ «وَلَا وَرَدَ فِيهِ حَدِيثٌ»؟ و آیا معقول است که ابن تیمیه دربارۀ شرک اکبر بگوید کسی از ائمه به
آن امر نکرده است؟ «وَلَا أَمَرَ بِهِ أَحَدٌ مِنْ الْأَئِمَّةِ»؟
بلکه چنین عباراتی تنها برای عملی که بدعت است و سنّت نیست بکار برده میشود. و
اگر قسم دوم هم حکم قسم اول را داشت، ابن تیمیه آنها را از هم جدا نمیکرد و این
تقسیم بندی شیخ الاسلام ابن تیمیه بهترین گواه است بر اینکه ایشان بین این دو حالت
فرق گذاشته است و قسم اول را شرک اکبر و قسم دوم را بدعت میداند.
و این مذهب مختار
و عقیدۀ دولت اسلامی نیز میباشد، چنانکه در قسمت چهارم از «سلسلة العلمیة في بیان
مسائل منهجیة» میگوید: «أن مرتبة الـمُتَوقِف في القبورية تختلف
بحسب ظهور الشرك، أو الاعتقاد في صاحب القبر، ولا شك أن منها ما يماثل عبادة الأصنام،
أو يزيد عليها، ومنها ما هو دون ذلك، ومنها ما يقتصر على الابتداع في الدين، ولا
يبلغ الشرك.
قال شيخ الإسلام ابن تيمية -رحمه الله-: "والمراتب في هذا
الباب ثلاث: إحداها: أن يدعو غير الله وهو ميت أو غائب، سواء كان من الأنبياء،
والصالحين، أو غيرهم، فيقول: يا سيدي فلان أغثني، أو أنا أستجير بك، أو أستغيث بك،
أو انصرني على عدوي، ونحو ذلك، فهذا هو الشرك بالله، وأعظم من ذلك أن يقول:
اغفر لي وتب علي، كما يفعله طائفة من الجهال المشركين، وأعظم من ذلك: أن يسجد لقبره،
ويصلي إليه، ويرى الصلاة أفضل من استقبال القبلة، حتى يقول بعضهم: هذه قبلة الخواص،
والكعبة قبلة العوام، وأعظم من ذلك: أن يرى السفر إليه من جنس الحج، حتى يقول إن السفر
إليه مرات يعدل حجة، وغلاتهم يقولون: الزيارة إليه مرة أفضل من حج البيت مرات متعددة،
ونحو ذلك، فهذا شرك بهم، وإن كان يقع كثير من الناس في بعضه.
الثانية: أن يقال للميت أو الغائب من
الأنبياء والصالحين: ادع الله لي، أو ادع لنا ربك، أو اسأل الله لنا، كما تقول
النصارى لمريم وغيرها، فهذا أيضًا لا يستريب عالم أنه غير جائز، وأنه من البدع
التي لم يفعلها أحد من سلف الأمة، فعُلِم أنه لا يجوز أن يُسأل الميت شيئًا: لا يطلب
منه أن يدعو الله له، ولا غير ذلك، ولا يجوز أن يُشكى إليه شيء من مصائب الدنيا والدين،
ولو جاز أن يُشكى إليه ذلك في حياته، فإن ذلك في حياته لا يفضي إلى الشرك، وهذا يفضي
إلى الشرك.
الثالثة أن يقال: أسألك بفلان، أو
بجاه فلان عندك، ونحو ذلك الذي تقدم عن أبي حنيفة وأبي يوسف وغيرهما، أنه منهي عنه"،
انتهى كلامه رحمه الله».
ترجمه: «مرتبۀ متوقف در قبوریه به حسب ظهور شرک یا
اعتقادش دربارۀ صاحب قبر مختلف میباشد. و شکی نیست که بعضی از آنها مانند عبادت بتها
است یا زیادتر از آن میباشد، و بعضی از آنها کمتر از آن میباشد، و بعضی از آنها
بدعت آوری در دین محسوب میشود و به حد شرک نمیرسد. شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله
میگوید: «و مراتب در این باب سه است:
اول: اینکه غیر الله را بخواند در حالی که او، مرده یا غایب باشد، برابر است که از
انبیاء یا صالحین و غیره باشد، و بگوید: ای فلان به فریادم برس و من به تو پناه میبرم،
یا از تو کمک میخواهم، یا من را بر دشمنم پیروز گردان، و امثال آن که شرک به الله
متعال میباشد.
و بزرگتر از آن اینکه
بگوید گناهانم را بیامرز و توبۀ من را بپذیر، همانگونه که طایفهای از جاهلان مشرک
انجام میدهند.
و بزرگتر از آن اینکه
به طرف قبرش سجده کند و نماز بخواند و باور داشته باشد که نماز به طرف او از نماز به
طرف قبله بهتر است، حتی بعضیها میگویند که این قبلۀ خواص است، و کعبه قبلۀ عوام میباشد،
و بزرگتر از آن اینکه سفر به طرف او را از جنس حج بداند، حتی اینکه میگوید: چند سفر
به طرف او برابر با یک حج است، و تندروهایشان میگویند: یک بار زیارت او برابر با
چندین حج میباشد، و امثال آن که شرک به آنها میباشد، اگر چه بسیاری از مردم در آن
گرفتارند.
دوم: اینکه به مردهای از انبیاء و صالحین بگوید: خدا را برایم بخوان یا پروردگارت
را برایمان بخوان، یا از الله برایمان درخواست کن، همانگونه که نصاری برای مریم و غیره
میگویند و در این هم هیچ عالمی شکی ندارد که جایز نیست و از جمله بدعتهایی است که
هیچ یک از سلف امت انجام ندادهاند.
پس دانسته شد که جایز
نیست از مرده چیزی خواسته شود، و یا خواسته شود که از الله برایشان طلب کند و غیر اینها،
و جایز نیست که از مصیبتهای دنیا و آخرت در نزد او شِکوه کرد. و اگر جایز باشد که
در زندگیاش در نزد او شکوه و گلایه شود، پس این در زندگیاش به شرک کشیده نمیشود،
ولی (بعد از مردنش) به شرک کشیده شود.
سوم: اینکه بگوید: از تو میخواهم به جاه فلان شخص نزد تو، یا بوسیلۀ فلان شخص و امثال
آن، قبلاً ذکر شد که از ابوحنیفه و ابویوسف و غیره اینها روایت است که از آن نهی
شده است».
پس دولت اسلامی
نیز به نقل از شیخ الاسلام ابن تیمیه، درخواست دعا از میّت اینکه به میت بگویی
برایت دعا کند را بدعتی میداند که خود اصل شرک نیست بلکه ممکن است به شرک کشیده
شود و ذریعهای به سوی شرک می باشد.
همچنین شيخ الاسلام ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید:
«وهذه الأمور
المبتدعة من الأقوال هي مراتب أبعدها عن الشرع أن يسأل الميت حاجة أو يستغيث
به فيها كما يفعله كثير من الناس بكثير من الأموات وهو من جنس عبادة الأصنام
ولهذا تتمثل لهم الشياطين على صورة الميت أو الغائب كما كانت تتمثل لعبادة الأصنام
بل أصل عبادة الأصنام إنما كانت من القبور كما قال ابن عباس و غيره وقد يرى أحدهم القبر
قد انشق و خرج منه الميت فعانقه أو صافحه أو كلمه ويكون ذلك شيطانا تمثل على صورتة
ليضله وهذا يوجد كثيرا عند قبور الصالحين و أما السجود للميت أو للقبر فهو أعظم و كذلك
تقبيله.
المرتبة الثانية أن يظن أن الدعاء عند قبره مستجاب أو أنه أفضل من الدعاء
في المساجد والبيوت فيقصد زيارتة لذلك أو للصلاة عنده أو لأجل طلب حوائجه (عنده) فهذا
أيضا من المنكرات المبتدعة باتفاق أئمة المسلمين وهي محرمة وما علمت في ذلك
نزاعا بين أئمة الدين
المرتبة الثالثة أن يسأل صاحب القبر أن يسأل الله له وهذا بدعة باتفاق
أئمة المسلمين».
ترجمه: «این امور و اقوال مبتدعه مراتبی دارد، دور ترین آن از شرع این است که
از میّت حاجتش را بخواهد یا دربارۀ حاجتش به او استغاثه کند چنانکه بسیاری از مردم
با بسیاری از مردگان چنین کاری میکنند و این از جنس عبادت بتها میباشد و برای
همین شیاطین به صورت مرده یا غایب برایشان مجسم میشوند همانطور که برای عبادت
کنندگان بتها مجسم میشدند، بلکه همانا اصل عبادت بتها در قبور بود چنانکه ابن
عباس و غیر او میگویند. و گاه یکی از آنان میبیند که قبر شکافته میشود و میّت از
آن بیرون میآید و او را در آغوش میگیرد یا با او دست میدهد یا صحبت میکند که
در حقیقت شیطانی است که به شکل آن میّت مجسم شده است تا او را گمراه کند و این در
کنار قبور صالحان زیاد یافت میشود. و اما سجده برای میّت یا قبر که این بزرگتر است.
و همچنین بوسیدنش.
مرتبۀ
دوم: اینکه گمان کند که دعا نزد قبر او مستجاب است
یا اینکه افضلتر از دعا در مساجد یا خانهها است و برای آن قصد زیارت میکند یا برای
خواندن نماز نزد او یا بخاطر درخواست حاجتهایش نزد او. این هم به اتفاق ائمۀ مسلمین
از منکرات مبتدعه و حرام است و در این باره نزاعی بین ائمه دین سراغ ندارم.
مرتبۀ
سوم: اینکه از صاحب قبر درخواست کند که الله را برایش
بخواند و این به اتفاق ائمۀ مسلمین بدعت است».[17]
در این نقل قول نیز مشاهده میکنیم که شیخ
الاسلام ابن تیمیه درخواست دعا از میّت را تنها بدعت میداند و همانند مرتبۀ اول
حکم به شرک و اصل بت پرستی بودنش نکرده است. و شاگردش ابن قیم رحمه الله نیز به
همانند نقل بالا را از او نقل میکند و میگوید: «قال شيخنا قدس الله روحه: "وهذه الأمور
المبتدعة عند القبور مراتب، ابعدها عن الشرع: أن يسأل الميت حاجته، ويستغيث به فيها،
كما يفعله كثير من الناس. قال: وهؤلاء من جنس عباد الأصنام، ولهذا قد يتثمل لهم الشيطان
فى صورة الميت أو الغائب كما يتمثل لعباد الأصنام. وهذا يحصل للكفار من المشركين وأهل
الكتاب، يدعو أحدهم من يعظمه فيتمثل له الشيطان أحياناً. وقد يخاطبهم ببعض الأمور الغائبة.
وكذلك السجود للقبر، والتمسح به وتقبيله".
والمرتبة
الثانية: أن يسأل الله عز وجل به. وهذا يفعله كثير من المتأخرين، وهو بدعة باتفاق
المسلمين.
الثالثة:
أن يسأله نفسه.
الرابعة:
أن يظن أن الدعاء عند قبره مستجاب، أو أنه أفضل من الدعاء فى المسجد فيقصد
زيارته والصلاة عنده لأجل طلب حوائجه. فهذا أيضاً من المنكرات المبتدعة باتفاق المسلمين.
وهى محرمة، وما علمت فى ذلك نزاعاً بين أئمة الدين وإن كان كثير من المتأخرين يفعل
ذلك، ويقول بعضهم: قبر فلان ترياق مجرب».
ترجمه:
«شیخمان (ابن تیمیه) قدس الله روحه گفت: این
امور مبتدعه نزد قبرها مراتبی دارد: دور ترینشان از شرع این است که از میّت حاجتش
را درخواست کند و برای حاجتش به او استغاثه کند چنانکه بسیاری از مردم چنین کاری میکنند.
گفت: و آنان از جنس بندگان بدتها هستند و برای همین شیطان در صورت میّت یا غایب برایشان
مجسم میشود همانطور که برای بندگان بتها مجسم میشد. و این برای کفار مشرکین و اهل
کتاب رخ میدهد، به این شکل که کسی که او را بزرگ میدارد را میخواند و شیطان بعضی
وقت ها برایش مجسم میشود و بعضی از امور غیبی را به او میگوید. و همچنین سجده برای
قبر و لمس کردن و بوسیدنش همینطور است.
مرتبۀ
دوم: اینکه بوسیلۀ او خداوند عز وجل را بخواند. و این
را بسیاری از متاخرین انجام میدهد و به اتفاق مسلمین بدعت است.
مرتبۀ
سوم: از خودش درخواست کند
مرتبۀ
چهارم: اینکه گمان کند که دعا نزد قبرش مستجاب است
یا اینکه افضلتر از دعا در مسجد است و قصد زیارتش و خواندن نماز در کنارش را میکند
برای طلب حاجتهایش. و این نیز به اتفاق مسلمانان از منکرات مبتدعه و حرام است. و نزاعی
بین ائمه در این باره سراغ ندارم اگرچه هم بسیاری از متاخرین آن را انجام میدهند
و بعضی از آنان میگویند: قبر فلانی درمانی تجربه شده است».[18]
چنانکه میبینید، ابن قیم رحمه الله نیز به
نقل از استادش شیخ الاسلام ابن تیمیه، گفته است که درخواست دعا از میّت اینکه میّت
الله را برایت بخواند، فقط بدعت است و آن را در مرتبۀ دوم قرار داده و از مرتبۀ
اول جدا ساخته است و برای مرتبۀ اول گفته است که از جنس عبادت بتها است، اما برای
مرتبۀ دوم گفته است که فقط بدعت است.
همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید:
«وقد حدث من
بعض المتأخرين في ذلك بدع لم يستحبها أحد من الأئمة الأربعة كسؤاله الاستغفار. وزاد
بعض جهال العامة ما هو محرم أو كفر بإجماع المسلمين كالسجود للحجرة والطواف بها وأمثال
ذلك مما ليس هذا موضعه».
ترجمه: «و از بعضی از متاخرین در این باره بدعتهایی ایجاد شده که هیچ یک از
ائمۀ اربعه آن را مستحب ندانستهاند، مانند درخواست استغفار از او[19] و بعضی از عوام جهّال چیزهایی به آن اضافه کردهاند که حرام یا کفر
است به اجماع مسلمانان، مانند سجده برای حجره اش و طواف کردن آن و امثال آن که
اینجا موضع ذکر آنها نمیباشد».[20]
میگویم: این سخن شیخ الاسلام ابن تیمیه به
صراحت بیان میکند که درخواست استغفار از پیامبر، یا به عبارت دیگر درخواست دعا از
پیامبر اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم برایت خدا را بخواند و دعا کند، را ائمۀ
اربعه مستحب ندانستهاند. و آیا معقول است که اگر چنین چیزی اصل شرک و بتپرستی
بود دربارۀ آن بگوید که ائمه آن را مستحب نمیدانند؟ مگر قرار است ائمۀ اربعه شرک
اکبر را مستحب بدانند؟ بلکه این نشان میدهد که چنین کاری در نزد ائمۀ اربعه و شیخ
الاسلام ابن تیمیه، تنها بدعتی مخالف با سنّت میباشد و امور زیادی وجود دارد که
بدعت است اما هر بدعتی کفر و شرک اکبر نیست و درخواست دعا از میّت نیز تنها بدعت
است و اصل شرک اکبر نمیباشد. و همیشه باید مفسر و مفصل کلام شیخ را بر مجملش مقدم
نمود تا منظور و مراد شیخ الاسلام ابن تیمیه را واضح و کامل و درست فهمید. برای
اینکه مخالفان از غلات، بعضی از سخنان مجمل شیخ را میآورند و به آن برای شرک اکبر
بودن درخواست دعا از میّت استدلال میکنند، در حالی که فهم آن سخنان مجمل باید با
تفسیر و تفصیل دیگر سخنانش باشد.
شیخ الاسلام در جایی دیگر میفرماید: «وَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ
يَأْتِي إلَى قَبْرِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَا قَبْرِ الْخَلِيلِ
وَلَا قَبْرِ أَحَدٍ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ فَيَقُولُ: نَشْكُو إلَيْك جَدْبَ الزَّمَانِ
أَوْ قُوَّةَ الْعَدُوِّ أَوْ كَثْرَةَ الذُّنُوبِ وَلَا يَقُولُ: سَلْ اللَّهَ لَنَا
أَوْ لِأُمَّتِك أَنْ يَرْزُقَهُمْ أَوْ يَنْصُرَهُمْ أَوْ يَغْفِرَ لَهُمْ؛ بَلْ
هَذَا وَمَا يُشْبِهُهُ مِنْ الْبِدَعِ الْمُحْدَثَةِ الَّتِي لَمْ يَسْتَحِبَّهَا
أَحَدٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَتْ وَاجِبَةً وَلَا مُسْتَحَبَّةً
بِاتِّفَاقِ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ».
ترجمه: «و هیچ یک از آنان نه نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم و نه قبر
ابراهیم و خلیل و نه قبر هیچ یک از انبیا نمیرفتند و نمیگفتند: از خشکسالی زمان
یا قوت دشمن یا زیادی گناهان نزد تو شکایت میکنیم. و نمیگفتند: خدا را برای ما
بخوان یا برای امتت بخوان که به آنان روزی بدهد یا نصرتشان دهد یا آنان را ببخشد.
بلکه این و مشابه آن از بدعتهای جدیدی است که هیچ یک از ائمه مسلمانان آن را
مستحب ندانسته است پس به اتفاق ائمه مسلمین نه واجب است و نه مستحب».[21]
و اگر درخواست دعا از میّت شرک اکبر بود،
آیا معقول است که ابن تیمیه بگوید ائمه چنین چیزی را مستحب یا واجب نمیدانند؟ مگر
شرک اکبر را باید مستحب یا واجب دانست؟ پس این نشان میدهد که چنین عملی از شرک
اکبر بودن خارج میشود، بلکه میماند که آیا سنّت است یا بدعت؟ آیا مستحب یا واجب
است یا مکروه و حرام؟
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در جایی
دیگر اموری را ذکر میکند و میگوید بعضی از آن امور، کفر صریح است و بعضی دیگر از
آن منکری آشکار میباشد. ایشان میگوید:
«وقد وقع دعاء الأموات والغائبين لكثير من جهال
الفقهاء والمفتين حتى لأقوام فيهم زهد وعبادة ودين ترى أحدهم يستغيث بمن يحسن به الظن
حيا كان أو ميتا وكثير منهم تتمثل له صورة المستغاث به وتخاطبه وتقضي بعض حوائجه وتخبره
ببعض الأمور الغائبة ويظن الغر أنه المستغاث به أو أن ملكا جاء على صورته وإنما هي
شياطين تمثلت له به وخيالات باطلة فتراه يأتي قبر من يحسن به الظن إن كان ميتا فيقول
يا سيدي فلان أنا في حسبك أنا في جوارك أنا في جاهك قد أصابني كذا وجرى على كذا ومقصوده
قضاء حاجتهاما من الميت أو به ومنهم من يقول للميت اقض ديني واغفر ذنبي وتب على ومنهم
من يقول سل لي ربك ومنهم من يذكر ذلك في نظمه ونثره ومنهم من يقول يا سيدي الشيخ فلان
أو يا سيدي رسول الله نشكو إليك ما أصابنا من العدو وما نزل بنا من المرض وما حل بنا
من البلاء ومنهم من يظن أن الرسول أو الشيخ يعلم ذنوبه وحوائجه وإن لم يذكرها وأنه
يقدر على غفرانها وقضاء حوائجه ويقدر على ما يقدر عليه الله ويعلم ما يعلمه الله وهؤلاء
قد رأيتهم وسمعت هذا منهم ومن شيوخ يقتدي بهم ومفتين وقضاة ومدرسين ومعلوم أن هذا لم
يفعله أحد من السلف ولا شرع الله ذلك ولا رسوله ولا أحد من الأئمة ولا مع من يفعل ذلك
حجة شرعية أصلا بل من فعل ذلك كان شارعا من الدين ما لم يأذن به الله فإن هذا الفعل
منه ما هو كفر صريح ومنه ما هو منكر ظاهر سواء قدر أن الميت يسمع الخطاب كما إذا
خوطب من قريب أو قدر أنه لا يسمعه كما إذا خوطب من بعيد فإن مجرد سماع الميت للخطاب
لا يستلزم أنه قادر على ما يطلب الحي منه وكونه قادرا عليه لا يستلزم أنه شرع لنا أن
نسأله ونطلب منه كل ما يقدر عليه».
ترجمه: «و دعا کردن اموات و غایبین برای بسیاری از فقها و مفتیهای جاهل واقع
شده است، حتی برای اقوامیکه در آنان زهد و عبادت و دین وجود دارد، میبینی که یکی
از آنان به کسی که به او حسن ظن دارد - زنده باشد یا مرده - استغاثه میکند، و
برای بسیاری از آنان تصویر آن کسی که به او استغاثه کرده است برایش مجسم میشود و با
او صحبت میکند و بعضی از نیازهایش را برآورده میکند و به بعضی از امور غیبی او را
خبر میدهد و شخص فریب خورده گمان میکند که او (شخص مجسم شده) همان کسی است که به
او استغاثه کرده است یا اینکه فرشتهای است که در صورت او نزدش آمده است و در واقع
شیطانی است که برایش مجسم شده و خیالات باطلی است. و او را میبینی که نزد قبر کسی
که به او حسن ظن دارد میرود اگر مرده باشد، و میگوید: یا سرورم فلانی، تو برایم کافی
هستی من در جوار تو هستم من در جاه تو هستم، به من فلان مشکل رسیده است و فلان چیز
بر من گذشته است و منظورش برآورده شدن نیازش است حال یا از خود میّت یا بوسیلۀ میت،
و بعضی از آنان به میّت میگویند: قرضم را ادا کن و گناهم را ببخش، و بعضی از آنان
میگویند: پروردگارت را برایم بخوان، و بعضی از آنان این چیزها را در شعرش ذکر میکند
و بعضی از آنان میگویند: ای سرورم شیخ فلانی یا، ای سرورم رسول خدا، از آنچه که از
دشمن به ما رسیده است و از مریضی که دچارش شدهایم و از بلایی که بر سر ما آمده است
نزد تو شکایت میکنیم و بعضی از آنان گمان میکند که پیامبر یا شیخش گناهانش و نیازهایش
را میداند اگرچه هم آن گناهان و نیازهایش را (برایش) ذکر نکند، و اینکه او بر بخشیدن
گناهان و برآورده کردن نیازهایش توانا است و آنچه را که خداوند بر آن توانا است او
هم بر آن توانا است و آنچه را که خداوند میداند او هم میداند. و من چنین آدمهایی
را دیدهام و چنین چیزهایی از آنها و از شیوخشان که به آنان اقتدا میکنند و از مفتیان
و قاضیان و مدرّسان شنیدهام و معلوم است که چنین کاری را هیچ یک از سلف انجام نداده
است و نه خداوند و نه رسولش و نه هیچ یک از ائمه چنین چیزی را تشریع نکرده است و کسی
که چنین کاری میکند اصلا هیچ حجّت شرعی ندارد بلکه هرکس چنین کاری بکند پس بدون اجازۀ
خداوند در دین تشریع نموده است و بیگمان این کارها بعضی از آن کفر صریح است و بعضی از آن
منکری آشکار میباشد، حال چه میّت بتواند خطاب را بشنود
چنانکه اگر از نزدیک مورد خطاب قرار گیرد میشنود یا نتواند بشوند چنانکه اگر از دور
خطاب قرار گیرد نمیشوند، پس از مجرد اینکه شخص مرده خطاب را میشوند، چنین لازم نمیآید
که او بر آنچه که شخص زنده از او میخواهد توانا باشد و اینکه بر آن توانا باشد هم
از آن چنین لازم نمیآید که برای ما مشروع باشد که از او درخواست کنیم و از او آنچه
را که بر آن قادر است، طلب کنیم».[22]
میگویم: در این قول شیخ الاسلام ابن تیمیه اموری را با هم و در کنار هم ذکر میکند
و در آخر میگوید بعضی از این امور کفر صریح است و بعضی آن کفر صریح نیست بلکه
منکری ظاهر و آشکار میباشد. اکنون آن اموری که شیخ الاسلام در متن بالا ذکر کرده
است را ذکر میکنیم تا متوجه بشویم که کدام امور فقط منکر آشکار هستند و کدام امور
کفر صریح.
بعضی اموری که ذکر کرده است چنین است:
1-
استغاثه به
معنای عبادت به زنده یا مرده.
2-
درخواست
برآورده شدن نیازش از خود میت.
3-
درخواست
برآورده شدن نیازش بوسیله میت.
4-
بعضی از آنان
به میّت میگویند: قرضم را ادا کن و گناهم را ببخش.
5-
بعضی از آنان
میگویند: پروردگارت را برایم بخوان.
6-
بعضی از آنان
گمان میکنند که پیامبر یا شیخش گناهانشان و نیازهایشان را میدانند.
7-
بعضی از
آنان میگویند: او بر بخشیدن گناهان و برآورده کردن نیازهایشان توانا است.
8-
بعضی از
آنان میگویند: آنچه را که خداوند بر آن توانا است او هم بر آن توانا است و آنچه را
که خداوند میداند او هم میداند.
با کمترین دقت و تدبر و توجه در موارد بالا،
خیلی راحت متوجه میشویم که مورد شماره 3 و 5 همان مراد شیخ الاسلام ابن تیمیه از
اموری است که منکر ظاهره و آشکار هستند، و بقیه موارد از کفر صریح هستند. پس در
نزد شیخ الاسلام ابن تیمیه، درخواست برآورده شدن نیازش بوسیلۀ میّت و درخواست از
میّت اینکه بگوید پروردگارت را برایم بخوان، از امور منکر آشکار میباشد نه از
اموری که کفر صریح هستند. و این به نص کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه میباشد و اگر مورد
شماره 3 و 5 نیز کفر صریح بود، هرگز لازم نبود که شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارۀ
موارد فوق بگوید: «فإن هذا الفعل منه ما هو كفر صريح ومنه ما هو منكر ظاهر»؛ «و بیگمان این کارها بعضی از آن کفر صریح است و بعضی از آن منکری آشکار
میباشد». پس در نزد شیخ الاسلام ابن تیمیه، درخواست دعا از میّت اینکه از میّت بخواهی
که خدا را برایت بخواند، بدعت و منکر آشکاری میباشد، اما کفر صریح و شرک اکبر نمیباشد.
اما غلات همۀ امور بالا را شرک اکبر و کفر صریح میدانند سپس این عقیده شان را هم
به شیخ الاسلام ابن تیمیه نسبت میدهند! و بر اقوال شیخ الاسلام تلبیس و تدلیس میکنند
و خود و غلو خود را به زور و بهتان به شیخ الاسلام منتسب میکنند!
شیخ الاسلام ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید
درخواست دعا از میت ذریعهای به سوی شرک است نه خود شرک: «وَقَالَ تَعَالَى: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ
زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا
تَحۡوِيلًا٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ
أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ
عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا٥٧﴾ [الإسراء:
56-57].
قَالَ طَائِفَةٌ مِنْ السَّلَفِ: كَانَ أَقْوَامٌ يَدْعُونَ الْمَلَائِكَةَ وَالْأَنْبِيَاءَ
فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: هَؤُلَاءِ الَّذِينَ تَدْعُونَهُمْ هُمْ عِبَادِي كَمَا
أَنْتُمْ عِبَادِي يَرْجُونَ رَحْمَتِي كَمَا تَرْجُونَ رَحْمَتِي وَيَخَافُونَ عَذَابِي
كَمَا تَخَافُونَ عَذَابِي وَيَتَقَرَّبُونَ إلَيَّ كَمَا تَتَقَرَّبُونَ إلَيَّ فَنَهَى
سُبْحَانَهُ عَنْ دُعَاءِ الْمَلَائِكَةِ وَالْأَنْبِيَاءِ مَعَ إخْبَارِهِ لَنَا أَنَّ
الْمَلَائِكَةَ يَدْعُونَ لَنَا وَيَسْتَغْفِرُونَ مَعَ هَذَا فَلَيْسَ لَنَا أَنْ
نَطْلُبَ ذَلِكَ مِنْهُمْ . وَكَذَلِكَ الْأَنْبِيَاءُ وَالصَّالِحُونَ وَإِنْ كَانُوا
أَحْيَاءً فِي قُبُورِهِمْ وَإِنْ قُدِّرَ أَنَّهُمْ يَدْعُونَ لِلْأَحْيَاءِ وَإِنْ
وَرَدَتْ بِهِ آثَارٌ فَلَيْسَ لِأَحَدِ أَنْ يَطْلُبَ مِنْهُمْ ذَلِكَ وَلَمْ يَفْعَلْ
ذَلِكَ أَحَدٌ مِنْ السَّلَفِ لِأَنَّ ذَلِكَ ذَرِيعَةٌ إلَى الشِّرْكِ بِهِمْ وَعِبَادَتِهِمْ
مِنْ دُونِ اللَّهِ تَعَالَى؛ بِخِلَافِ الطَّلَبِ مِنْ أَحَدِهِمْ فِي حَيَاتِهِ
فَإِنَّهُ لَا يُفْضِي إلَى الشِّرْكِ؛ وَلِأَنَّ مَا تَفْعَلُهُ الْمَلَائِكَةُ وَيَفْعَلُهُ
الْأَنْبِيَاءُ وَالصَّالِحُونَ بَعْدَ الْمَوْتِ هُوَ بِالْأَمْرِ الْكَوْنِيِّ
فَلَا يُؤَثِّرُ فِيهِ سُؤَالُ السَّائِلِينَ بِخِلَافِ سُؤَالِ أَحَدِهِمْ فِي حَيَاتِهِ
فَإِنَّهُ يُشْرَعُ إجَابَةُ السَّائِلِ وَبَعْدَ الْمَوْتِ انْقَطَعَ التَّكْلِيفُ
عَنْهُمْ».
ترجمه: «خداوند
متعال میفرماید: «(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که به جای او
(معبود خود) میپندارید؛ بخوانید، پس آنها نه میتوانند بلا (و مشکلی) را از شما
دورسازند، و نه تغییر دهند(56) کسانی را که آنان را میخوانند، خودشان به سوی پروردگارشان وسیلۀ (تقرب) میجویند،
که کدام یک از آنها نزدیکترند، و به رحمت او امیدوارند و از عذابش میترسند، بیگمان
عذاب پروردگارت همواره ترسناک است». گروهی از سلف میگوید:
اقوامی بودند که ملائکه و انبیا را میخواندند پس خداوند متعال فرمود: آن کسانی که
شما آنان را میخوانید، آنها بندگان من هستند همانطور که شما بندگان من هستید، به
رحمت من امیدوار هستند همانطور که شما به رحمت من امیدوارید و از عذاب من میترسند
همانطور که شما از عذاب من میترسید و به من تقرب میجویند همانطور که شما به من تقرب
میجویید. و خداوند سبحان از خواندن ملائکه و انبیا نهی کرد همراه با خبر دادنش به
ما اینکه ملائکه برای ما دعا میکنند و برای ما استغفار میکنند. و با این حال ما نمیتوانیم
که از آنان، آن [یعنی درخواست دعا و استغفار] را طلب کنیم. و همچنین انبیا و صالحان
اگرچه آنها در قبرهایشان زنده هستند و اگرچه هم آنان برای زندگان دعا کنند و اگرچه
هم دربارۀ آن آثاری وارد شده باشد، اما کسی نمیتواند که آن را از آنان طلب کند و هیچ
یک از سلف آن را انجام نداده است برای اینکه چنین کاری، ذریعهای به سوی شرک به آنان و عبادت
کردن آنان بجای الله متعال است. بر خلاف طلب کردن از
یکی از آنان در زمان حیاتش، برای اینکه این کار به شرک نمیرسد. و برای اینکه آنچه
که ملائکه و انبیا و صالحان بعد از وفاتشان انجام میدهند، به امر کَونی میباشد و
درخواست درخواست کنندگان در آن تاثیری ندارد بر خلاف درخواست از یکی از آنان در زمان
حیاتش برای اینکه اجابت سوال کننده مشروع است، و بعد از موت تکلیف از آنان قطع میشود».[23]
در این نقل قول، شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید:
درخواست کردن از ملائکه، و درخواست کردن از انبیا و صالحان بعد از وفاتشان، اینکه
برای ما دعا کنند، ذریعهای به سوی شرک است، نه خود شرک. به این نکته خوب دقت شود.
و میگوید اگرچه آنان برای ما دعا میکنند ولی دعای آنها به صورت کَونی میباشد و
درخواستِ درخواستکننده در آن تاثیری ندارد و چه درخواست کند و چه درخواست نکند،
آنها برای مومنان طلب استغفار میکنند. و اگر کسی از انبیا و صالحان بعد از
وفاتشان بخواهد که برایش دعا کند، به مجرد انجام این کار، مرتکب شرک اکبر و کفر
صریح نشده است، بلکه کارش ذریعه و وسیلهای به سوی افتادن در شرک است. و غلاتی که میگویند
درخواست دعا از انبیا و صالحان بعد از وفاتشان، همان شرک اکبر است، دلیلی برای
سخنشان ندارند. بلکه چنین کاری ذریعهای به سوی شرک اکبر است نه خود شرک اکبر.
ذریعه: یعنی وسیله، سبب، و دست آویزی مباح و جایز که با آن به یک چیز وصل میشوی
و میرسی. حال چه آن چیز مصلحت باشد چه مفسده فرقی نمیکند.
اما در اصطلاح شرعی، بیشتر ذریعه بر وسایلی
اطلاق میشود که منجر به مفاسد میشوند. پس هر عملی که در ذات و نفس خودش مباح و
جایز باشد اما منجر به یک مفسده شود، از آن عملی که ذاتا مباح و جایز بوده است، از
باب سد ذریعه، منع به عمل میآید و تشخیص اینکه آیا مصلحت آن راجح است یا مفسدۀ
آن، در زمان و مکان و افراد مختلف، مختلف میباشد. برای مثال شراب را از انگور
درست میکنند، و انگور در ذات خود مباح و حلال میباشد، و اگر فهمیده شود که کسی
عمداً انگور را برای درست کردن شراب، کِشت میکند، از باب سد ذریعه، جلوی کِشت
انگور توسط او گرفته میشود. اما چون چنین مفسدهای در کلیت مرجوح میباشد، پس
بخاطر یک حالت خاص از زمان و مکان و فرد، شارع بطور کامل جلوی کِشت انگور را نگرفته
است.
اما اگر مفسدۀ آن بیشتر از مصلحت آن باشد
یعنی مفسدۀ آن راجح باشد، پس شارع از آن چیز بخاطر سد ذریعه نهی کرده است، مانند
فروش اسلحه در زمان فتنه و آشوب؛ چون اسلحه که در ذات خود حرام نیست، در زمان فتنه
بین مسلمانان، مانند بنزینی بر روی آتش، تنها در راستای بیشتر شعلهور شدن جنگ بین
مسلمانان عمل میکند، لذا فروش اسلحه به مسلمانان درگیر فتنه در چنین حالتی از باب
سد ذریعه حرام میباشد،
یا مانند فروختن انگور به کسی که در بین
مردم به ساختن شراب شهرت یافته است، پس کسی که بداند آن شخص از انگور شراب میسازد،
پس از باب سد ذریعه، فروختن انگور به او حرام میباشد، در حالی که فروختن انگور در
ذات خود مباح بوده و از جمله بیعهای حلال است اما در چنین حالت خاصی از باب سد
ذریعه ممنوع میشود.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در تعریف ذریعه میگوید:
«وَالذَّرِيعَةُ
مَا كَانَ وَسِيلَةً وَطَرِيقًا إلَى الشَّيْءِ، لَكِنْ صَارَتْ فِي عُرْفِ الْفُقَهَاءِ
عِبَارَةً عَمَّا أَفَضْت إلَى فِعْلٍ مُحَرَّمٍ، وَلَوْ تَجَرَّدَتْ عَنْ ذَلِكَ الْإِفْضَاءِ
لَمْ يَكُنْ فِيهَا مَفْسَدَةٌ، وَلِهَذَا قِيلَ الذَّرِيعَةُ الْفِعْلُ الَّذِي ظَاهِرُهُ
أَنَّهُ مُبَاحٌ وَهُوَ وَسِيلَةٌ إلَى فِعْلِ الْمُحَرَّمِ».
ترجمه: «ذریعه وسیله و راهی است به سوی یک چیز، منتها در عرف فقها عبارت است
از آنچه که به یک فعل حرام منتهی میشود و اگر به آن منتها منجر نشود، در آن مفسدهای
نمیباشد. و برای همین گفته شده که ذریعه فعلی است که ظاهر آن مباح است اما وسیلهای
است به سوی یک فعل حرام».[24]
و امام قرطبی رحمه الله در تعریف ذریعه میگوید: «وَالذَّرِيعَةُ
عِبَارَةٌ عَنْ أمر غَيْرِ مَمْنُوعٍ لِنَفْسِهِ يُخَافُ مِنَ ارْتِكَابِهِ
الْوُقُوعُ فِي مَمْنُوعٍ».
ترجمه: «ذریعه عبارت است از امری که خودش ممنوع نمیباشد اما از ارتکاب آن
ترس این میرود که در یک امر ممنوع واقع شود».[25]
پس از دیدگاه شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه
الله، درخواست دعا از میت، اینکه از میّت بخواهی که برایت خدا را بخواند، ذریعه و
وسیلهای است به سوی شرک، نه خود شرک. و علّت اینکه ذریعهای به سوی شرک است این
است که، مردم در غفلت و جهل واقع میشوند و کم کم به سوی پرستش آنان کشیده میشوند
و اصل بتپرستی به همین شکل بوجود آمده است؛ چنانکه امام بخاری در صحیحیش از ابن عباس رضی الله عنهما
روایت کرده است که گفت: «صَارَتِ الأَوْثَانُ الَّتِي كَانَتْ
فِي قَوْمِ نُوحٍ فِي العَرَبِ بَعْدُ أَمَّا وَدٌّ كَانَتْ لِكَلْبٍ بِدَوْمَةِ الجَنْدَلِ،
وَأَمَّا سُوَاعٌ كَانَتْ لِهُذَيْلٍ، وَأَمَّا يَغُوثُ فَكَانَتْ لِمُرَادٍ، ثُمَّ
لِبَنِي غُطَيْفٍ بِالْجَوْفِ، عِنْدَ سَبَإٍ، وَأَمَّا يَعُوقُ فَكَانَتْ لِهَمْدَانَ،
وَأَمَّا نَسْرٌ فَكَانَتْ لِحِمْيَرَ لِآلِ ذِي الكَلاَعِ، أَسْمَاءُ رِجَالٍ صَالِحِينَ
مِنْ قَوْمِ نُوحٍ، فَلَمَّا هَلَكُوا أَوْحَى الشَّيْطَانُ إِلَى قَوْمِهِمْ، أَنِ
انْصِبُوا إِلَى مَجَالِسِهِمُ الَّتِي كَانُوا يَجْلِسُونَ أَنْصَابًا وَسَمُّوهَا
بِأَسْمَائِهِمْ، فَفَعَلُوا، فَلَمْ تُعْبَدْ، حَتَّى إِذَا هَلَكَ أُولَئِكَ وَتَنَسَّخَ
العِلْمُ عُبِدَتْ».
ترجمه: «همۀ بتهایی که قوم نوح آنها را میپرستیدند،
مورد پرستش عرب قرار گرفتند. امّا بت ود، متعلق به قوم کلب بود که در ناحیۀ دومة الجندل
به سر میبردند، و بت سواع متعلق به قبیلۀ هذیل بود و بت یغوث متعلق به قبیلۀ مراد
بود که سپس بت قبیلۀ بنی غطیف در جرف که نزدیک منطقۀ سباء است قرار گرفت. و یعوق بت
مردم همدان بود و نسر بت مردم حِمیَر بود که شاخهای از قبیلۀ ذی الکلاع هستند. نامهای
بتان نامهای مردانی صالح از قوم نوح بودند، آنگاه که ایشان مردند، شیطان در دلهای
مردمشان افکند که (بتها را بسازند) و در محافلی که در آن جلسه میکردند جای دهند و
آنها را به نامهای (همان مردان صالح) بنامند. آنها چنان کردند ولی بتان را نمیپرستیدند
تا آنکه آنها (که بتها را ساخته بودند) مُردند. سپس معلومات (از اصل موضوع) متغیر
شد و بتها مورد پرستش قرار گرفتند».[26]
و
ابن ابی حاتم در تفسیرش روایت کرده است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ
مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ عَنْ أَبِي
الْمُطَهَّرِ قَالَ: ذَكَرُوا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي
يَزِيدَ بْنَ الْمَهَلَّبِ قَالَ: فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلاتِهِ قَالَ:
ذَكَرْتُمْ يَزِيدَ بْنَ الْمُهَلَّبِ أَمَا إِنَّهُ قُتِلَ فِي أَوَّلِ أَرْضٍ
عُبِدَ فِيهَا غَيْرُ اللَّهِ قَالَ: ثُمَّ ذَكَرَ وَدًّا- قَالَ: وَكَانَ وَدٌّ
رَجُلًا مُسْلِمًا وَكَانَ مُحَبَّبًا فِي قَوْمِهِ، فلما مات عَسْكَرُوا حَوْلَ
قَبْرِهِ فِي أَرْضِ بَابِلَ وَجَزِعُوا عَلَيْهِ، فَلَمَّا رَأَى إِبْلِيسُ
جَزَعَهُمْ عَلَيْهِ تَشَبَّهَ فِي صُورَةِ إِنْسَانٍ، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي أَرَى
جَزَعَكُمْ عَلَى هَذَا الرَّجُلِ، فَهَلْ لَكُمْ أَنْ أصور لكم مثله فيكون في
ناديكم فتدكرونه؟ قَالُوا: نَعَمْ. فَصَوَّرَ لَهُمْ مِثْلَهُ، قَالَ: وَوَضَعُوهُ
فِي نَادِيهِمْ وَجَعَلُوا يَذْكُرُونَهُ، فَلَمَّا رَأَى مَا بِهِمْ مِنْ
ذِكْرِهِ قَالَ: هَلْ لَكُمْ أَنْ أَجْعَلَ فِي مَنْزِلِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ
تِمْثَالًا مثله، فيكون له في بيته فتدكرونه؟ قَالُوا: نَعَمْ: فَمَثَّلَ لَكُلِّ
أَهْلِ بَيْتٍ تِمْثَالًا مِثْلَهُ، فَأَقْبَلُوا فَجَعَلُوا يَذْكُرُونَهُ بِهِ،
قَالَ: وَأَدْرَكَ أَبْنَاؤُهُمْ فَجَعَلُوا يَرَوْنَ مَا يَصْنَعُونَ بِهِ
وَتَنَاسَلُوا وَدَرَسَ أَمْرُ ذِكْرِهِمْ إِيَّاهُ، حَتَّى اتَّخَذُوهُ إِلَهًا
يَعْبُدُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلادُ أَوْلادِهِمْ، فَكَانَ أول ما عبد غير
الله: الضم الَّذِي سَمَّوْهُ وَدًّا».
ترجمه: «ابی المطهر میگوید: نزد ابو جعفر (محمد باقر) که در حال نماز بود، یزید
بن الملهب را یاد کردند، هنگامی که نمازش تمام شد گفت: یزید بن الملهب را یاد کردید،
اما او در اوّلین زمینی که غیر خداوند در آن عبادت گردید، کشته شد. راوی گوید: سپس
ودّ را یاد کرد و فرمود: ودّ مرد مسلمانی بود و در بین قومش محبوب بود، هنگامیکه وفات
کرد به سوی قبر او که در سرزمین بابل بود لشکر کشیدند و بر او جزع (و بیتابی و تضرع)
نمودند. هنگامی که ابلیس جزع آنان را دید به شکل انسانی در آمد سپس گفت: همانا من
جزع شما را بر این مرد دیدم، پس آیا میخواهید که برای شما همانند او را به تصویر بکشم
(بسازم) تا در محل اجتماعتان قرار بگیرد و او را تصور نمایید؟ گفتند: آری. پس ابلیس
پیکری همانند او را برایشان ساخت. راوی میگوید: آنان آن پیکر را در انجمنشان قرار
دادند و او را یادواره قرار دادند، و ابلیس هنگامی که یاد کردن او توسط آنان را دید
گفت: آیا میخواهید که در خانۀ هر یک از شما پیکری همانند آن را داشته باشید تا هرکس
در خانۀ خودش او را یاد کند؟ گفتند آری. پس ابلیس برای هر خانوادهای پیکری همانند
آن را درست کرد و آنان نیز پذیرفتند و به وسیلۀ آن او را یاد میکردند. راوی میگوید:
سپس فرزندانشان آمدند و آنچه را که با آن پیکرها انجام میدادند دیدند و نسلهای بعدی
آمدند و موضوع اصلی که ذکر و یاد آوری او (ودّ) بود فراموش گشت تا اینکه فرزندانِ فرزندانشان
او را به معبودی گرفته و به جای الله عبادت کردند. پس اولین کسی که بجای الله عبادت
شد بتی بود که نامش را ودّ قرار داده بودند».[27]
برای همین چون ذریعه و سبب و وسیله و راهی
برای منجر و منتهی شدن به شرک است، از این رو شریعت از چنین کاری نهی کرده است و
علما آن را بدعت و منکری آشکار میدانند. اما نفس این فعل، همان شرک اکبر نیست و
همان کفر صریح نیست و به مجرد انجام آن، شخص مرتکب شرک اکبر نشده است و در شرک
واقع نمیشود، بلکه همانطور که گفته شد مرتکب عملی شده که آن عمل ذریعهای به سوی
شرک اکبر است.
شیخ
الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در جایی دیگر میگوید: «وأما الحكاية في تلاوة مالك هذه الآية: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا
أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ} [النساء: 64] الآية، فهي
- والله أعلم - باطلة، فإن هذا لم يذكره أحد من الأئمة فيما أعلمه، ولم يذكر أحد
منهم أنه استحب أن يسأل بعد الموت لا استغفارا ولا غيره، وكلامه المنصوص عنه وعن
أمثاله ينافي هذا، وإنما يعرف مثل هذا في حكاية ذكرها طائفة من متأخري الفقهاء، عن
أعرابي أنه أتى قبر النبي صلى الله عليه وسلم، وتلا هذه الآية، وأنشد بيتين:
يَا خَيْرَ مَنْ دُفِنَتْ بِالْقَاعِ أَعْظُمُهُ
* فَطَابَ مِنْ طِيبِهِنَّ الْقَاعُ وَالْأَكَم
نَفْسِي الْفِدَاءُ لِقَبْرِ أَنْتَ سَاكِنُهُ
* فِيهِ الْعَفَافُ وَفِيهِ الْجُودُ وَالْكَرَمُ
ولهذا استحب طائفة من متأخري الفقهاء من أصحاب الشافعي وأحمد، مثل ذلك، واحتجوا بهذه الحكاية التي لا يثبت بها
حكم شرعي، لا سيما في مثل هذا الأمر الذي لو كان مشروعا مندوبا؛ لكان الصحابة والتابعون
أعلم به وأعمل به من غيرهم، بل قضاء حاجة مثل هذا الأعرابي وأمثاله لها أسباب قد بسطت
في غير هذا الموضع.
وليس كل من قضيت حاجته بسبب يقتضي أن يكون السبب
مشروعًا مأمورًا به، فقد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يُسأل في حياته المسألة
فيعطيها لا يرد سائلا، وتكون المسألة محرمة في حق السائل: حتى قال «إني لأعطي أحدهم
العطية فيخرج بها يتأبطها نارا " قالوا يا رسول الله فلم تعطيهم؟ قال: "
يأبون إلا أن يسألوني، ويأبى الله لي البخل».
وقد يفعل الرجل العمل الذي يعتقده صالحًا، ولا
يكون عالمًا أنه منهي عنه، فيثاب على حسن قصده، ويُعفى عنه لعدم علمه. وهذا
باب واسع.
وعامة العبادات المبتدعة المنهي عنها، قد يفعلها
بعض الناس، ويحل له بها نوع من الفائدة، وذلك لا يدل على آنها مشروعة بل لو لم تكن مفسدتها أغلب من مصلحتها لما نهي عنها. ثم الفاعل
قد يكون متأولا، أو مخطئا مجتهدا أو مقلدا، فيغفر له خطؤه ويثاب على ما فعله من الخير
المشروع المقرون بغير المشروع، كالمجتهد المخطئ، وقد بسط هذا في غير هذا الموضع».
ترجمه: «و اما حکایت مربوط
به امام مالک که این آیه را تلاوت کرد ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ
أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ
لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64]
«و اگر
آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند،
بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند».
الله اعلم چنین حکایتی
باطل است برای اینکه تا جایی که میدانم هیچ یک از ائمه چنین حکایتی را ذکر نکرده است
و هیچ یک از آنان ذکر نکرده که مستحب است که بعد از موت از او درخواست استغفار و غیر
آن شود. و کلامی که از او و غیر او منصوص است با چنین چیزی منافات دارد، بلکه تنها
همانند این در حکایتی شناخته میشود که طایفهای از متاخرین فقها ذکر کردهاند که اعرابیی
نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و این آیه را تلاوت کرد و این دو بیت را خواند:
"ای بهترین کسی که در با عظمتترین زمین هموار دفن شده است و از بوی خوش او همهی
تپهها و دشتها خوشبو شدهاند. جان من فدای قبری که تو ساکن آن هستی. در آن هم عفاف
هست، هم جود و هم کرم".
و برای همین طایفهای
از متاخرین فقها از اصحاب شافعی و احمد چنین کاری را مستحب دانستهاند و به این حکایت
احتجاج کردهاند که با آن حکمی شرعی ثابت نمیشود مخصوصا در مثل چنین مسالهای که
اگر مشروع و مندوب میبود پس حتما صحابه و تابعین به آن آگاهتر بوده و از دیگران به
آن آگاهتر بودند بلکه برآورده شدن نیاز این اعرابی و امثال او اسباب دیگری دارد که
در غیر این موضع بسط داده شده است.
و اینطور نیست که
هرکسی که نیازش بخاطر سببی برآورده شد، چنین اقتضا کند که آن سبب مشروع و به آن امر
شده باشد، چون گاهی اوقات در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وسلم از او چیزی خواسته
میشد و آن را عطا میکرد و دست سائل را رد نمیکرد و آن درخواست در حق سوال کننده
حرام میبود، حتی فرمود: «من به یکی از شما چیزی میدهم و آن را گرفته و بیرون میرود
در حالی که پارچهای آتش گرفته است». گفتند ای رسول خدا پس چرا به آنان میدهی؟ فرمود:
«آنان میخواهند که حتماً از من درخواست کنند و خداوند هم بخل ورزیدن برای من را نمیخواهد».
و گاه یک شخص عملی
انجام میدهد که معتقد است صالح است و نمیداند که از آن عمل نهی شده است پس بخاطر
حسن قصدی که دارد ثواب میبرد و بخاطر عدم علمش مورد عفو قرار میگیرد و این باب گستردهای
است.
و عموم عبادات بدعی
نهی شده، بعضی از مردم آن را انجام میدهند و با آن نوعی فایده کسب میکنند و این دلالت
نمیکند بر اینکه آن کارش مشروع باشد، بلکه اگر مفسدهاش بیشتر از مصلحتش نمیبود از
آن نهی نمیشد. سپس کنندۀ کار ممکن است تأویل داشته باشد یا مجتهدی باشد که خطا کرده
باشد یا مقلد باشد، پس خطای او بخشیده میشود و بر آنچه که انجام داده است از عمل خیر
مشروعی که مقرون به غیر مشروع است ثواب میبرد، مانند مجتهد خطاکار، و این موضوع در
غیر این موضع بسط داده شده است».[28]
میگویم: در این قول نیز میبینیم که شیخ الاسلام ابن تیمیه درخواست دعا از میّت را
بدعت و غیر مستحب میداند و اگر چنین کاری شرک صریح بود، آیا معقول است که ابن
تیمیه بگوید فاعلش بخاطر حسن قصدی که دارد بر چنین کاری ثواب هم میبرد؟
آیا انسان با
انجام شرک صریح، ثواب میبرد؟ آیا شرک صریح در صورتی که قصد و هدف فاعلش، حسن و
نیکو باشد، فاعلش بر آن ثواب میبرد؟
پس این نص ابن
تیمیه جدال مخالف را قطع میکند و ثابت میکند که در نزد شیخ الاسلام ابن تیمیه
درخواست دعا از میت، تنها بدعت است و ائمه آن را مستحب ندانستهاند.
و آیا معقول است
که ائمه شرک صریح را مستحب بدانند؟ و آیا معقول است متاخرین فقها از شافعیه و
حنابله[29]، شرک صریح را مستحب بدانند؟
پس این نشان میدهد
که چنین کاری اصلا شرک صریح و کفر اکبر نمیباشد، بلکه عملی بدعی است و مستحب نیست
و اگر کسی آن را مستحب بداند و انجام بدهد، تنها مرتکب عملی بدعی شده و فاعلش
بخاطر حسن قصدی که داشته است بر آن ثواب هم میبرد.
همچنین
شیخ الاسلام ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید: «ومن
هؤلاء من يؤذي الميت بسؤاله إياه أعظم مما يؤذيه لو كان حيا وربما قضيت حاجته مع ذم
يلحقه كما كان الرجل يسأل النبي صلى الله عليه و سلم فيعطيه و يقول إن أحدهم ليسألني
المسألة فيخرج بها يتأبطها نارا
ومن هذه الحكاية
المذكورة في الذي جاء إلى قبر النبي و طلب منه سكباجا فأتاه بعض أهل المدينة فأطعمه
سكباجا و أمره بالخروج من المدينة وقال إنه رأى النبي صلى الله عليه و سلم فأمره أن
يطعمه و أن يخرجه وقال من يقيم بالمدينة لا يتمنى ذلك أو كما قال
ولا ريب أن
النبي صلى الله عليه و سلم بل ومن هو دونه حي يسمع كلام الناس كما قال صلى الله عليه
و سلم ما من رجل يسلم علي إلا رد الله علي روحي حتى أرد عليه السلام و ما من رجل يمر
بقبر الرجل كان يعرفه في الدنيا فيسلم عليه إلا رد الله عليه روحه حتى يرد عليه رواه
ابن عبد البر و صححه
لكن في مسألتهم
أنوا ع من المفاسد منها إيذاؤهم له بالسؤال ومنها إفضاء ذلك إلى الشرك وهذه المفسدة
توجد معه بعد الموت دون الحياة فإن أحدا من الأنبياء و الصالحين لم يعبد في حياته إذ
هو ينهى عن ذلك و أما بعد الموت فهو لا ينهى فيفضي ذلك إلى اتخاذ قبره وثنا يعبد ولهذا
قال النبي صلى الله عليه و سلم لا تتخذوا قبري عيدا وقال اللهم لا تجعل قبري وثنا يعبد».
ترجمه: «و بعضی از آنان با درخواست کردن از میّت او را بیشتر از آن مقداری که
وقتی زنده بود و اذیت میشد، اذیت میکند و چه بسا حاجتش را برآورده کند اما به همراه
مذمت و سرزنشی که به او میرسد، چنانکه مردی از پیامبر صلی الله علیه وسلم (در
زمان حیاتش) چیزی درخواست کرد و پیامبر به او داد و فرمود: یکی از شما از من چیزی درخواست
میکند و آن را در بغل گرفته و بیرون میرود در حالی که آتش را گرفته است.
و از آن جمله حکایت مذکوره است دربارۀ کسی که
نزد قبر پیامبر آمد و از او سکباج (نوعی نان خورش است) طلب کرد پس یکی از اهالی مدینه
نزد او آمد و به او سکباج داد که بخورد و به او دستور داد که از مدینه بیرون برود و
گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم را در خواب دیده است و از من خواسته است که به تو غذا
بدهم و تو را از مدینه بیرون کنم و فرمود کسی که در مدینه اقامت کند چنین چیزی تمنا
نمیکند.
و شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم و بلکه
کسی که در منزلتی پایین تر از او قرار دارد زنده است و کلام مردم را میشنود همانطور
که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: هیچ کسی نیست که بر من سلام کند مگر اینکه خداوند
روحم را به من بر میگرداند تا سلامش را پاسخ بدهم و هیچ کسی نیست که از قبر شخصی عبور
کند که او را در دنیا میشناخت و بر او سلام کند، إلا اینکه خداوند روحش را به او بازمیگرداند
تا سلامش را پاسخ بدهد. ابن عبد البر آن را روایت کرده و صحیحیش میداند.
لکن در درخواست کردن از آنان انواعی از مفاسد
وجود دارد مانند اذیت شدنشان با سوال، و مانند منتهی شدن چنین کاری به شرک، و این مفسده
در بعد از وفاتش بوجود میآید نه در حیاتش. برای اینکه هیچ یک از انبیا و صالحان در
زمان حیاتش عبادت نشده است برای اینکه او از چنین کاری نهی میکرد و اما بعد از موتش
نمیتواند از آن نهی کند پس چنین کاری به این منتهی میشود که قبرش به عنوان بت گرفته
شود و عبادت شود. و برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: قبر من را عید
گاهی نگیرید و فرمود: بارالهی قبرم را بتی قرار مده که عبادت شود».[30]
میگویم: در این قول میبینیم که شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید چه بسا کسی از
پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش چیزی را درخواست کند و پیامبر نیازش را
برآورده کند و ماجرای مردی را حکایت میکند که نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
رفته و از او نوعی غذا و خوردنی درخواست کرد و پیامبر صلی الله علیه وسلم درخواست
او را شنیده و به خواب یکی از اهالی مدینه میرود و به او میگوید که برایش آن
غذایی که خواسته است را بدهد و سپس او را از مدینه بیرون کند. و ابن تیمیه میگوید
در چنین درخواستی از پیامبر مفسده وجود دارد، از جمله مفاسد آن اذیت شدن میّت است
و از دیگر مفاسد آن منتهی شدن چنین کاری به شرک است. یعنی در ذات خودش چنین عملی
شرک نیست بلکه به شرک منتهی میشود.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید:
«وهكذا أهل الزيارات
البدعية، منهم من يطلب من المزور دعاءه وسؤاله لربه، واستغفاره، واستنصاره، ودعاءه
له بالرزق، وشفاعته، ونحو ذلك، وهذا وإن كان قد ذكر بعضه طائفة من العلماء،
وجعلوا قوله: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا
اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا} [النساء: 64] يتناول من يأتيه بعد الموت،
فيطلب منه الاستغفار له، كما كان أصحابه يطلبون منه الاستغفار في حياته، وذكروا في
ذلك حكاية لبعض الأعراب، ومنامًا رآه العتبي، وقيل: بل رآه محمد بن حرب الهلالي، وهم
مختلفون في الشعر المذكور فيها، فجمهور الأئمة لم يستحبوا ذلك، وإنما ذكره بعض
أصحابهم، ولم يكن الصحابة يفعلون مثل هذا، ولا هو أيضًا معروف عن التابعين».
ترجمه: «و همچنین اهل زیارات بدعیه، بعضی از آنان از کسی که زیارتش کردهاند،
دعا و درخواستش از پروردگار و درخواست مغفرت و نصرت و دعای روزی برایش و شفاعتش و امثال
آن را طلب میکنند، و اگر چه بعضی از این موارد را طایفهای از علما ذکر کردهاند و
این فرمودۀ خداوند: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ
وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64]
«و اگر
آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند،
بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند».
را برای کسی که بعد از موتش نزدش میآید بکار
بردهاند، و از او (میت) طلب استغفار برای خودش میکنند به همان شکل که اصحابش در زمان
حیاتش از او درخواست استغفار میکردند و در این باره حکایتی از بعضی از اعراب و خوابی
که العتبی آن را دیده است ذکر میکنند و گفته شده که آن خواب را محمد بن حرب الهلالی
دیده است. و در شعری که در آن ذکر شده است اختلاف دارند، پس جمهور امامان چنین کاری
را مستحب ندانستهاند، بلکه تنها بعضی از اصحابشان آن را ذکر کردهاند و صحابه چنین
کاری نکردهاند و نزد تابعین نیز چنین چیزی شناخته شده نمیباشد».[31]
چنانکه میبینیم
در این قول، شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید که طایفهای از علما چنین کاری را
مستحب دانستهاند ولی جمهور چنین کاری را مستحب ندانستهاند، و چنانکه واضح است
ابن تیمیه کسی که چنین کاری را مستحب دانسته است، به عنوان امام و عالم دین قرار
داده است. پس اگر چنین چیزی شرک صریح و کفر اکبر بود، چگونه معقول است که شیخ الاسلام
ابن تیمیه کسی که شرک صریح و کفر اکبر را جایز و مستحب بداند، به عنوان عالم و
امام قبول داشته باشد؟ و اگر شرک صریح بود، چگونه ممکن است انسان با مستحب دانستن
شرک صریح بخاطر حسن قصدش، ثواب ببرد؟ پس نشان میدهد که چنین کاری شرک صریح نیست
بلکه عملی بدعی و غیر مستحب است. و شیخ الاسلام در جاهای مختلف از کتابهایش بیان
کرده که دعای میّت گوناگون است، بعضی از آن شرک صریح و بعضی از آن بدعت و بعضی
منکر آشکار و بعضی از آن ذریعهای بسوی شرک، اما غلات همۀ اینها را به عنوان شرک
صریح قرار داده و سپس به زور و بهتان، عقیدۀ خودشان را هم به شیخ الاسلام ابن
تیمیه نسبت میدهند! و گمان میکنند که ابن تیمیه نیز در این دیدگاهشان با آنان
موافق است!
و چنانکه از
سخنان شیخ الاسلام ابن تیمیه فهمیده میشود، درخواست دعا از میت، بدعت است نه شرک.
و قول به بدعت بودن آن را به جمهور علما نسبت داده است و گفته است اقلیتی از علما
از فقهای متاخرین آن را مستحب دانستهاند، پس کسی که ادعای اجماع بر حرام بودن
چنین کاری بکند، قول صوابی نگفته است حال چه رسد به اینکه ادعای اجماع بر شرک اکبر
بودنش بکند!؟
ابن عثیمین رحمه
الله از علمای معاصر نیز چنین کاری را شرک اکبر نمی داند، وی می گوید: «سؤال الميت
أن يسأل الله أو سؤال قضاء الحاجة بينهما فرق، إذا سأل قضاء الحاجة فهذا شرك أكبر،
وإذا سأل أن يسأل الله فهذا بدعة وضلالة، لأن الميت إذا مات انقطع عمله، والدعاء
من عمله، فكيف تسأله ما لا يمكن فإذا جئت إلى ميت وقلت: ادع الله لي، فإنه لن يدعو
الله لك، ومن ذلك تقول عند قبر النبي صلى الله عليه وسلم: اشفع لي، فإن هذا حرام
وبدعة منكرة، لكن إذا قلت: يا رسول الله أنجني من النار، كان شركا أكبر».
ترجمه: «سوال کردن از میّت اینکه از الله درخواست کند یا سوال کردن از میت تا نیازت را
برآورده کند، بین این دو فرق است.
اگر از او درخواست
برآورده شدن نیازش را بکند پس این شرک اکبر است و اگر از میّت درخواست کند که از الله
درخواست کند پس این بدعت و گمراهی است.
برای اینکه هرگاه
شخص بمیرد عملش قطع میشود و دعا از عمل او است، پس چگونه از او چیزی را درخواست میکنی
که نمیتواند؟
پس اگر نزد میّت رفتی
و گفتی: برایم از الله بخواه، پس او نمیتواند که الله را برای تو بخواند، مانند اینکه
نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته میشود: برایم شفاعت کن. چراکه این حرام و
بدعت منکری است. منتها اگر گفتی: یا رسول الله مرا از آتش نجات بده، این شرک اکبر است».[32]
ما از کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله
ثابت کردیم که ایشان طلب دعا از میّت را بدعت و منکری آشکار و ذریعهای به سوی شرک
میداند، نه خود شرک صریح و کفر اکبر. اما اگر شخص مخالف، به این ادلهای که از
شیخ الاسلام ابن تیمیه آوردم قانع نشد و معتقد بود که رأی ابن تیمیه چیزی نیست جز
اینکه طلب دعا از میّت بدون هیچ ترددی شرک اکبر است، میگویم، حتی اگر بالفرض در
بعضی از نصوص مجملش، چنین عملی را شرک اکبر گفته باشد، باز باید آن را حمل بر مفسر
و مفصلش نمود و نباید اقوال ایشان را مصادره به مطلوب نمود. و اگر هم به فرض محال
چنین عملی را شرک اکبر بداند، میگویم که اگر چنین احتمالی درست باشد، پس آن اقوال
مربوط به اوایل دوران شیخ میباشد و بعداً از این رأی برگشته است.
و تالیفات بسیار زیاد ابن تیمیه رحمه الله
همگی در یک روز یا یک ماه یا یک سال نوشته نشده است، بلکه در طول عمر خود آن را
نوشته است. و شیخ الاسلام ابن تیمیه از 17 سالگی شروع به تالیف کرده است و تا آخر زمان
وفاتش یعنی 67 سالگی مشغول تالیف بوده است. سوالی قابل تأمل اینکه آیا شیخ الاسلام
17 ساله که شروع به تالیف و نوشتن کرده است، همان شیخ الاسلام 67 ساله است که تالیف میکند؟
برای مثال قضیۀ حیات خضر علیه السلام را در
نظر بگیرید.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در ابتدا معتقد
بود که خضر علیه السلام زنده است و نمرده است.
در مجموع الفتاوی آمده است:
«سُئِلَ الشَّيْخُ - رَحِمَهُ اللَّهُ -: هَلْ
كَانَ الْخَضِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ نَبِيًّا أَوْ وَلِيًّا؟ وَهَلْ هُوَ حَيٌّ إلَى
الْآنَ؟ وَإِنْ كَانَ حَيًّا فَمَا تَقُولُونَ فِيمَا رُوِيَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: " {لَوْ كَانَ حَيًّا لَزَارَنِي}
" هَلْ هَذَا الْحَدِيثُ صَحِيحٌ أَمْ لَا؟».
ترجمه: «از شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله سوال شد: آیا خضر علیه الاسلام پیامبر
است یا ولی؟ و آیا او تا به الآن زنده است؟ و اگر زنده است پس چه میگویید دربارۀ آنچه
که از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت گشته که گفته است: "اگر زنده بود حتما
مرا زیارت میکرد" آیا این حدیث صحیح است یا نه؟».
سپس شیخ توضیحاتی دربارۀ اختلاف علما دربارۀ
نبی یا ولی بودنش میدهد و میگوید اکثر علما بر این هستند که او ولی است، سپس دربارۀ
حیات او میگوید:
«وأَمَّا حَيَاتُهُ: فَهُوَ حَيٌّ. وَالْحَدِيثُ
الْمَذْكُورُ لَا أَصْلَ لَهُ وَلَا يُعْرَفُ لَهُ إسْنَادٌ بَلْ الْمَرْوِيُّ فِي
مُسْنَدِ الشَّافِعِيِّ وَغَيْرِهِ: أَنَّهُ اجْتَمَعَ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَنْ قَالَ إنَّهُ لَمْ يَجْتَمِعْ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَدْ قَالَ مَا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ فَإِنَّهُ مِنْ الْعِلْمِ
الَّذِي لَا يُحَاطُ بِهِ. وَمَنْ احْتَجَّ عَلَى وَفَاتِهِ بِقَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " {أَرَأَيْتُكُمْ لَيْلَتَكُمْ هَذِهِ فَإِنَّهُ
عَلَى رَأْسِ مِائَةِ سَنَةٍ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ مِمَّنْ هُوَ عَلَيْهَا
الْيَوْمَ أَحَدٌ} " فَلَا حُجَّةَ فِيهِ فَإِنَّهُ يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ الْخَضِرُ
إذْ ذَاكَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ. وَلِأَنَّ الدَّجَّالَ - وَكَذَلِكَ الْجَسَّاسَةُ
- الصَّحِيحُ أَنَّهُ كَانَ حَيًّا مَوْجُودًا عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بَاقٍ إلَى الْيَوْمِ لَمْ يَخْرُجْ وَكَانَ فِي جَزِيرَةٍ
مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ. فَمَا كَانَ مِنْ الْجَوَابِ عَنْهُ كَانَ هُوَ الْجَوَابَ
عَنْ الْخَضِرِ وَهُوَ أَنْ يَكُونَ لَفْظُ الْأَرْضِ لَمْ يَدْخُلْ فِي هَذَا الْخَبَرِ
أَوْ يَكُونُ أَرَادَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْآدَمِيِّينَ الْمَعْرُوفِينَ
وَأَمَّا مَنْ خَرَجَ عَنْ الْعَادَةِ فَلَمْ يَدْخُلْ فِي الْعُمُومِ كَمَا لَمْ تَدْخُلْ
الْجِنُّ وَإِنْ كَانَ لَفْظًا يَنْتَظِمُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ. وَتَخْصِيصُ مِثْلِ
هَذَا مِنْ مِثْلِ هَذَا الْعُمُومِ كَثِيرٌ مُعْتَادٌ. وَاَللَّهُ أَعْلَمُ».
ترجمه: «و اما حیات او، پس او زنده است. و حدیث مذکور اصلی ندارد و اسنادی برای
آن شناخته نشده است. بلکه المروزی در مسند الشافعی و غیر آن آورده: او نزد پیامبر صلی
الله علیه وسلم آمده است و کسی که میگوید او نزد پیامبر نیامده است پس چیزی گفته که
به آن علم ندارد چون این از علمی است که به آن احاطه نداشته است. و کسی که بر وفات
یافتن او احتجاج کرده است به این سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم که گفته است: «امشب
را بخاطر بسپاريد. زيرا پس از گذشت صد سال از اين تاريخ، احدی از كسانی كه روی زمين
قرار دارند، باقی نخواهد ماند». این حدیث دلیل نمیباشد؛ برای اینکه ممکن است خضر آن
هنگام بر وجه زمین بوده باشد. و چون دجال و همچنین جساسه صحیح این است که آنها از
زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم زنده و موجود میباشند و آنها تا به امروز باقی ماندهاند
و بیرون نیامدهاند و در جزیرهای از جزایر دریا هستند. پس هر جوابی دربارۀ دجال و
جساسه دادند همان جواب برای خضر داده میشود . و ممکن است که لفظ «زمین» در این خبر
نیامده باشد، یا ممکن است که پیامبر صلی الله علیه وسلم منظورش آدمهای شناخته شده
باشد و اما کسی که از عادت عادی خارج باشد در این عموم وارد نمیباشد؛ به همان شکل
که جن وارد آن نمیباشد هرچند هم که لفظ حدیث شامل جن و انس میباشد. و چنین تخصیصی
نسبت به چنین عمومیتی، بسیار و عادی میباشد و الله دانا تر است».[33]
سپس در صفحهای قبل از آن یعنی ج 4 ص 337 آمده
است:
«وَسُئِلَ - رَحِمَهُ اللَّهُ -: عَنْ "
الْخَضِرِ " وَ " إلْيَاسَ ": هَلْ هُمَا مُعَمَّرَانِ؟ بَيِّنُوا لَنَا
رَحِمَكُمْ اللَّهُ تَعَالَى.
فَأَجَابَ: إنَّهُمَا لَيْسَا فِي الْأَحْيَاءِ؛
وَلَا مُعَمَّرَانِ؛ وَقَدْ سَأَلَ إبْرَاهِيمُ الْحَرْبِيُّ أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلٍ
عَنْ تَعْمِيرِ الْخَضِرِ وَإِلْيَاسَ وَأَنَّهُمَا بَاقِيَانِ يَرَيَانِ وَيُرْوَى
عَنْهُمَا فَقَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ: مَنْ أَحَالَ عَلَى غَائِبٍ لَمْ يُنْصِفْ
مِنْهُ؛ وَمَا أَلْقَى هَذَا إلَّا شَيْطَانٌ. وَسُئِلَ " الْبُخَارِيُّ
" عَنْ الْخَضِرِ وَإِلْيَاسَ: هَلْ هُمَا فِي الْأَحْيَاءِ؟ فَقَالَ: كَيْفَ
يَكُونُ هَذَا وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ {لَا يَبْقَى
عَلَى رَأْسِ مِائَةِ سَنَةٍ مِمَّنْ هُوَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ} "؟
وَقَالَ أَبُو الْفَرَجِ ابْنُ الْجَوْزِيِّ: قَوْله تَعَالَى {وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ
مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ} وَلَيْسَ هُمَا فِي الْأَحْيَاءِ وَاَللَّهُ أَعْلَمُ».
ترجمه: «از شیخ رحمه الله سوال شد: دربارۀ خضر و الیاس. آیا آن دو عمر طولانی
دارند، برایمان روشن سازید الله متعال شما را رحمت نماید.
پس جواب داد: آن دو زنده نیستند و عمر طولانی
نمیکنند. ابراهیم الحربی از احمد بن حنبل دربارۀ عمر طولانی خضر و الیاس و اینکه آیا
آن دو باقی هستند و دیده میشوند و از آن دو روایت میشود، سوال کرد، امام احمد گفت:
کسی که بر شخص غایبی حواله دهد از او نوشته نمیشود و این را جز شیطان القا نکرده است.
و از بخاری دربارۀ خضر و الیاس سوال شد که آیا آن دو زنده هستند؟ گفت: چطور چنین چیزی
ممکن است در حالی که پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته است: «هرکس که بر روی زمین باشد
بعد از گذشت صد سال باقی نمیماند». ؟ و ابو الفرج ابن الجوزی میگوید: این فرمودۀ
خداوند «و برای بشری قبل از تو جاودانگی قرار ندادهایم». و آن دو از زندگان نمیباشند
و الله دانا تر است».
و در ج 2 ص 249 میگوید: «فَإِنَّ خَضِرَ مُوسَى مَاتَ
كَمَا بَيَّنَ هَذَا فِي غَيْرِ هَذَا الْمَوْضِعِ».
ترجمه: «خضرِ موسی مرده است چنانکه در جایی غیر از اینجا آن را توضیح دادهام».
و در ج 27 ص 100 میگوید: «وَالصَّوَابُ الَّذِي عَلَيْهِ
الْمُحَقِّقُونَ أَنَّهُ مَيِّتٌ وَأَنَّهُ لَمْ يُدْرِكْ الْإِسْلَامَ وَلَوْ كَانَ
مَوْجُودًا فِي زَمَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ لَوَجَبَ
عَلَيْهِ أَنْ يُؤْمِنَ بِهِ وَيُجَاهِدَ مَعَهُ».
ترجمه: «قول صوابی که محققان بر آن هستند این است که او (خضر) مرده است و اسلام
را درک نکرده است و اگر در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم موجود بود، بر او واجب بود
که به پیامبر ایمان بیاورد و همراهش جهاد کند».
و شاید کسی بر عکس این را هم ادعا کند و بگوید
قول و نظر اول ابن تیمیه این بوده که خضر مرده است، سپس از این نظر برگشته باشد و قول
به حیات او را اختیار کرده باشد؛ چنانکه از فتوای اولی که نقل شد و ادلهای که
برای حیات آن بیان میکند، چنین چیزی احساس میگردد. و صرف نظر از این اختلافات، میگویم:
پس امکان اینکه آن سخنان مجملی که در آن
آمده است طلب دعا از میّت شرک اکبر است شاید مربوط به دوران اوایل تالیفات شیخ
باشد، و دیدگاه و نظریات و عقاید شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز در حال بلوغ و رشد بوده
چراکه اصل در آدمی، عدم علم و آگاهی است تا اینکه علم کسب میکند. و رجوع به حق فضیلت
بزرگی است و مخصوصا در مسائل اجتهادی و اختلافی، و نباید مخالفِ با رأی خود را تکفیر
کنیم، چراکه اختلاف در این مسائل اجتناب ناپذیر است.
و اگر بالفرض شیخ الاسلام ابن تیمیه درخواست
دعا از میّت را شرک اکبر دانسته بوده باشد، پس هیچ ایراد و اشکال و عیبی ندارد که از
این قول رجوع کرده باشد، همانطور که دربارۀ زنده یا مرده بودن خضر علیه السلام، از
قولی به قول دیگر رجوع کرده است. و آنچه مهم است آخرین نظر و عقیدۀ شیخ الاسلام
است که شاگرد ایشان ابن کثیر رحمه الله از البرزالی رحمه الله، عقیدۀ نهایی ايشان را
نقل کرده است:
«قَالَ الْبِرْزَالِيُّ:
وَفِي شَوَّالٍ مِنْهَا شَكَى الصُّوفِيَّةُ بِالْقَاهِرَةِ عَلَى الشَّيْخِ تَقِيِّ
الدِّينِ وَكَلَامِهِ فِي ابْنِ عَرَبِيٍّ وَغَيْرِهِ إِلَى الدَّوْلَةِ، فَرَدُّوا
الْأَمْرَ فِي ذَلِكَ إِلَى الْقَاضِي الشَّافِعِيِّ، فَعُقِدَ لَهُ مَجْلِسٌ، وَادَّعَى
عَلَيْهِ ابْنُ عَطَاءٍ بِأَشْيَاءَ، فَلَمْ يَثْبُتْ عَلَيْهِ مِنْهَا شَيْءٌ، لَكِنَّهُ
قَالَ: لَا يُسْتَغَاثُ إِلَّا بِاللَّهِ، وَلَا يُسْتَغَاثُ بِالنَّبِيِّ - صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - اسْتِغَاثَةً بِمَعْنَى الْعِبَادَةِ، وَلَكِنْ يُتَوَسَّلُ
بِهِ، وَيُتَشَفَّعُ بِهِ إِلَى اللَّهِ. فَبَعْضُ الْحَاضِرِينَ قَالَ: لَيْسَ عَلَيْهِ
فِي هَذَا شَيْءٌ».
ترجمه: «البرزالی[34] میگوید: در شوال آن سال[35] صوفیه در قاهره از شیخ تقی الدین (ابن تیمیه) و کلام
ایشان دربارۀ ابن عربی و غیر او، به نزد دولت شکایت کردند، این موضوع به نزد قاضی شافعی
بازگردانده شد، و مجلسی برای آن منعقد گشت. ابن عطا دربارۀ او (ابن تیمیه) ادعاهایی
کرد که نتوانست چیزی از آنها را ثابت کند؛ منتها او (ابن تیمیه) گفت: جز به خداوند
استغاثه نمیشود، و به پیامبر صلی الله علیه وسلم هم استغاثه نمیشود؛ استغاثهای که
به معنای عبادت است، اما به وی توسل میشود و به وسیلۀ او نزد الله درخواست شفاعت میشود.
پس بعضی از حاضرین گفتند که در این باره ایرادی بر او نمیباشد».
و این سخن البرازلی بیانگر آخرین دیدگاه و
عقیدۀ شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله دربارۀ توسل و طلب شفاعت و دعا از پیامبر
صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش میباشد و شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله گفته
است که استغاثه از پیامبر به معنای عبادت آن جایز نیست، یعنی استغاثهای که تنها
از خداوند میشود، از غیر خداوند -در آنچه که جز خداوند بر آن قادر نیست- جایز نمیباشد،
اما به او توسل میشود و بوسیلۀ او درخواست شفاعت از الله متعال میشود.
پس کسی معصوم از خطا نیست چنانکه ابن تیمیه رحمه الله
میگوید: «وَلَيْسَ لِأَحَدِ أَنْ يُنَصِّبَ لِلْأُمَّةِ شَخْصًا يَدْعُو
إلَى طَرِيقَتِهِ وَيُوَالِي وَيُعَادِي عَلَيْهَا غَيْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَا يُنَصِّبَ لَهُمْ كَلَامًا يُوَالِي عَلَيْهِ وَيُعَادِي
غَيْرَ كَلَامِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِ الْأُمَّةُ بَلْ هَذَا
مِنْ فِعْلِ أَهْلِ الْبِدَعِ الَّذِينَ يُنَصِّبُونَ لَهُمْ شَخْصًا أَوْ كَلَامًا
يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْأُمَّةِ يُوَالُونَ بِهِ عَلَى ذَلِكَ الْكَلَامِ أَوْ
تِلْكَ النِّسْبَةِ وَيُعَادُونَ. وَالْخَوَارِجُ إنَّمَا تَأَوَّلُوا آيَاتٍ مِنْ
الْقُرْآنِ عَلَى مَا اعْتَقَدُوهُ وَجَعَلُوا مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ كَافِرًا؛ لِاعْتِقَادِهِمْ
أَنَّهُ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَمَنْ ابْتَدَعَ أَقْوَالًا لَيْسَ لَهَا أَصْلٌ فِي الْقُرْآنِ
وَجَعَلَ مَنْ خَالَفَهَا كَافِرًا كَانَ قَوْلُهُ شَرًّا مِنْ قَوْلِ الْخَوَارِجِ».
ترجمه: «کسی حق ندارد
که جز پیامبر صلی الله علیه وسلم شخصی را برای امت قرار دهد و به سوی طریقۀ او دعوت
کند و بر سر آن دوستی و دشمنی کند. و کسی حق ندارد که برای امّت غیر از کلام الله و
رسولش و آنچه که امّت بر آن اجماع دارد، کلامی را قرار دهد که بر سر آن دوستی و دشمنی
نماید. زیرا چنین کاری از کارهای اهل بدعت است که شخصی یا کلامی را برای امّت قرار
میدهند و به وسیلۀ آن امّت را از هم جدا مینمایند و بر سر آن کلام یا آن نسبت، دوستی
یا دشمنی میکنند. و خوارج آیاتی از قرآن را در جهت اعتقاداتشان تأویل کردند و کسی
که با آنها مخالفت کند را کافر قرار دادند به این گمان که او با قرآن مخالفت کرده
است! پس کسی که اقوالی را بدعت گذارد که اصلی در قرآن ندارد و کسی که با آن اقوال مخالفت
کند را کافر قرار دهد، سخن او از سخن خوارج بد تر میباشد».[36]
والله اعلم.
[1]- مجموع الفتاوی ج 24 ص
374.
[2]- مجموع الفتاوی ج 24 صص
364 - 365.
[3]- نيل الأوطار ج 3، ص
305.
[4]- اقتضاء الصراط المستقيم
ج 2 صص 254-256.
[5]- کتاب الروح از ابن قیم،
ص 38.
[8]-قاعدة جليلة في التوسل
والوسيلة، صص 12-13.
[12]- چنانکه خداوند میگوید﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ
زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: 3]
«اینها
را عبادت نمیکنیم جز برای اینکه ما را به الله نزدیک کنند».
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ
ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ
شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ﴾ [يونس: 18]
«و غیر از الله چیزهای را عبادت میکنند
که نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد، و میگویند: اینها (= بتها)
شفیعان ما نزد الله هستند».
[14]- مجموع الفتاوی، ج 20 ص 217. برای مطالعه بیشتر دربارۀ لازم قول به کتاب
«عذر به تأویل از موانع تکفیر» نوشته مولف، صص 23-33 مراجعه شود.
[19]- یعنی درخواست کردن از پیامبر بعد از وفاتش در کنار قبرش هنگام زیارتش، اینکه
برایت از الله بخواهد که تو را مغفرت نماید.
[27]- تفسیر ابن ابی حاتم،
حدیث شماره 18997 – تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 455.
[28]- اقتضاء الصراط المستقيم
لمخالفة أصحاب الجحيم، ج 2 صص 289-290.
[29]- سخن ابن قدامه مقدسی رحمه الله (متوفی 620 هجری) از علمای حنبلی درباره
مستحب دانستن درخواست دعا از پیامبر بعد از وفاتش چنین است: «ثُمَّ تَأْتِي الْقَبْرَ
فَتُوَلِّي ظَهْرَكَ الْقِبْلَةَ، وَتَسْتَقْبِلُ وَسَطَهُ، وَتَقُولُ: السَّلَامُ
عَلَيْك أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ،... اللَّهُمَّ إنَّك
قُلْت وَقَوْلُك الْحَقُّ: ﴿وَلَوۡ
أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ
لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64]
وَقَدْ أَتَيْتُك مُسْتَغْفِرًا
مِنْ ذُنُوبِي، مُسْتَشْفِعًا بِك إلَى رَبِّي، فَأَسْأَلُك يَا رَبِّ أَنْ تُوجِبَ
لِي الْمَغْفِرَةَ، كَمَا أَوْجَبْتهَا لِمَنْ أَتَاهُ فِي حَيَاتِهِ».
ترجمه:
«سپس نزد قبر رفته و پشتت را به قبله میکنی و رو به وسط قبر میکنی و میگویی: سلام
بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات الله بر تو باد... بار الهی بی گمان که تو گفتی و سخن
تو حق است که: «و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو
میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند».
و به درستی
که [ای پیامبر] من نزد تو آمدهام و از گناهانم طلب بخشایش میکنم، تو را نزد پروردگارم
شفیع قرار میدهم، پس ای پروردگار، از تو میخواهم که مغفرتت را برایم واجب گردانی
همانطور که برای کسی که در حیاتش نزد ایشان میآمد واجب میگرداندی». [المغنی، ج 3 صص 478-479]
و سخن محیی الدین نووی رحمه الله (متوفی 676 هجری)
از علمای شافعیه درباره مستحب دانستن درخواست دعا از
پیامبر بعد از وفاتش چنین است:
«ثم يرجعُ إلى
موقفه الأوّل قُبالة وجهِ رسول الله صلى الله عليه وسلم فيتوسلُ به في حقّ نفسه، ويتشفعُ
به إلى ربه سبحانه وتعالى». [الأذکار، ص 205]
ترجمه:
«سپس به جای اول خود، روبهروی صورتِ رسول خدا ج برگردد و
برای خودش به او متوسل شود و او را نزد پروردگار پاک و والای خویش شفیع قرار دهد».
چنانکه از سخنشان واضح است، آنان حالت ممات پیامبر
را مانند حیات او در نظر گرفتهاند و به همان شکل که یک نفر در قید حیات او، به او
متوسل میشد و او را شفیع خود قرار میداد، به همان شکل بعد از وفات ایشان نیز
همین کار را کردهاند با این اعتقاد که پیامبر در قبرش همانطور که سلامِ سلامکننده
را میشوند پس درخواست دعا از او را نیز میشوند. و اگر درخواست دعا در حیات پیامبر
شرک نباشد پس بعد از وفات پیامبر نیز شرک نیست، بلکه مسألهی بدعت و ناجایز بودن
آن مطرح میشود و اصلاً بحث شرک بودن آن مطرح نیست.
[30]- الرد علی البکری، ج
1 ص 454.
[32]- لینک سخن ایشان.
[34]- او امام، حافظ،
محدث و مؤرخ، علم الدین القاسم بن محمد البرزالی (665-739 هـ) میباشد. محمد صدیق حسن خان قنوچی
در «التاج المكلل من جواهر مآثر الطراز الآخر والأول» در ترجمۀ او میگوید: «قال الشوكاني
في "البدر الطالع": أجاز له ابنُ عبد البر، وابن عدلان. وكان شيخ
الإسلام ابن تيمية يقول: نقلُ البرزاليِّ نقرٌ في حجر. ولي تدريسَ الحديث في مواضع.
قال الذهبي: إنه كان رأسًا في صدق اللهجة والأمانة، وكان صاحبَ سنة واتباع ولزوم للفرائض.
وله ود في القلوب، وحبٌّ في الصدور، حتى قال: وهو الذي حَبَّب إليَّ طلبَ الحديث، قال
في: خطك يشبه خطَّ المحدَّثين، فأثَّر قوله لي».
ترجمه: «شوکانی
در البدر الطالع میگوید: ابن عبد البر و ابن عدلان به او اجازه داده بودند. و شیخ
الاسلام ابن تیمیه میگفت: نقل البرزالی مانند کنده کاری کردن بر روی سنگ است
(کنایه از قوی و درست بودن سخنانش است). در بعضی جاها سرپرستی تدریس حدیث را
برعهده گرفت. ذهبی میگوید: او امام و رأسی در صداقت لهجه و امانت بود و صاحب سنّت
و اتباع و پایبندی به فرایض بود. و او در قلبها محبوب بود حتی ذهبی میگوید: او
(البرزالی) کسی بود که باعث شد طلب حدیث را دوست بدارم و دربارۀ من گفت: خط تو
مانند خط محدثین است و سخنش دربارۀ من تاثیر گذاشت».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر