در این بخش، بعضی
از مواردی که در آن افراط و تفریط صورت گرفته است را مطرح میکنیم.
در معرفت و شناخت کلی توحید خداوند برای توصیف شخص به موحد یا مسلمان، جهل عذر نمیباشد
اما برای تکفیر معذب علیه، جهل در آن قبل از خبر، عذر میباشد، اما معرفت و علم و
شناخت جزئیات توحید و اسلام و ایمان از اموری است که در آن جهل عذر میباشد.
معرفت به الله به
معنای معرفت به اسماء و صفات الله متعال است، که این اسماء و صفات خداوند از لحاظ
تعلقشان، یا به ذات خداوند متعلق هستند یا به افعال خداوند.
الف)
صفات ذاتی: صفاتی هستند
که همیشه و همواره خداوند به آن صفات متصف میباشد. مانند: علم، قدرت، حیات. جهل
به ذات خداوند قبل از خبر و بعد از خبر کفر میباشد، چون علم به ذات خداوند در
فطرت آدم وجود دارد. ولی جهل به جزئیات صفات ذاتی خداوند قبل از خبر کفر نمیباشد.
مانند آن مردی که اصل صفت قدرت خداوند و اصل برانگیخته شدن مردگان توسط خداوند را
قبول داشت اما در جزئیات قدرت خداوند جهل داشت و گمان کرد که اگر جسدش سوزانده شود
و خاکسترش به آب و باد انداخته شود، خداوند نمیتواند او را جمع آوری و زنده کند،
اما با این حال خداوند او را بخشید.
چنانکه ابن تیمیه
میگوید: «فَهَذَا
الرَّجُلُ كَانَ قَدْ وَقَعَ لَهُ الشَّكُّ وَالْجَهْلُ فِي قُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى
عَلَى إعَادَةِ ابْنِ آدَمَ؛ بَعْدَ مَا أُحْرِقَ وَذُرِيَ وَعَلَى أَنَّهُ يُعِيدُ
الْمَيِّتَ وَيَحْشُرُهُ إذَا فَعَلَ بِهِ ذَلِكَ وَهَذَانِ أَصْلَانِ عَظِيمَانِ:
" أَحَدُهُمَا " مُتَعَلِّقٌ بِاَللَّهِ تَعَالَى وَهُوَ الْإِيمَانُ بِأَنَّهُ
عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. وَ " الثَّانِي " مُتَعَلِّقٌ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ.
وَهُوَ الْإِيمَانُ بِأَنَّ اللَّهَ يُعِيدُ هَذَا الْمَيِّتَ وَيَجْزِيهِ عَلَى أَعْمَالِهِ
وَمَعَ هَذَا فَلَمَّا كَانَ مُؤْمِنًا بِاَللَّهِ فِي الْجُمْلَةِ وَمُؤْمِنًا بِالْيَوْمِ
الْآخِرِ فِي الْجُمْلَةِ وَهُوَ أَنَّ اللَّهَ يُثِيبُ وَيُعَاقِبُ بَعْدَ الْمَوْتِ
وَقَدْ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا - وَهُوَ خَوْفُهُ مِنْ اللَّهِ أَنْ يُعَاقِبَهُ عَلَى
ذُنُوبِهِ - غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِمَا كَانَ مِنْهُ مِنْ الْإِيمَانِ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ
الْآخِرِ وَالْعَمَلِ الصَّالِحِ».
ترجمه: «پس این مرد نسبت به قدرت خداوند متعال در
بازگرداندن ابن آدم بعد از آنکه سوزانده شود و به باد داده شود و نسبت به اینکه
اگر چنین کاری با او شود (یعنی سوزانده شود) خداوند مرده را برگرداند و حشر کند، در
شک و جهل واقع شد. و این دو دو اصل بزرگ هستند: یکی: متعلق به خداوند متعال است و
آن ایمان است به اینکه اوتعالی بر هرچیزی تواناست. و دوم: متعلق به روز آخرت است.
و آن ایمان است به اینکه خداوند این مرده را برمیگرداند و بر اعمالش جزایش میدهد
و همراه با این پس مادام که او به خداوند جملتاً ایمان داشت و به روز آخرت جملتاً
ایمان داشت و معتقد بود که بعد از مردن، خداوند ثواب و عقاب میدهد و عمل صالح هم انجام
داده بود - عملش ترس او از خداوند از اینکه او را بخاطر گناهانش مجازات کند بود – در
نتیجه خداوند بخاطر آن ایمانی که به خداوند و روز آخرت داشت و عمل صاحلی که کرده بود،
او را بخشید».
ب)
صفات فعلی: صفاتی هستند
که متعلق به مشیت و قدرت خداوند هستند، هرگاه بخواهد انجام میدهد و هرگاه نخواهد
انجام نمیدهد: مانند آمدن، نزول، غضب، فرح. جهل به این صفات قبل از خبر کفر نمیباشد
چون این صفات با عقل درک نمیشود و باید با حجّت رسالی خبر آن به مکلّف برسد.
برای مثال
ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده است که میفرماید: «يَنْزِلُ رَبُّنَا تَبَارَكَ وَتَعَالَى كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ
الدُّنْيَا حِينَ يَبْقَى ثُلُثُ اللَّيْلِ الآخِرُ، يَقُولُ: مَنْ يَدْعُونِي فَأَسْتَجِيبَ
لَهُ؟ مَنْ يَسْأَلُنِي فَأُعْطِيَهُ؟ مَنْ يَسْتَغْفِرُنِي فَأَغْفِرَ لَهُ».
ترجمه: «خداوند، هر شب پس از گذشتن دو سوم شب، به آسمان دنیا نزول میفرمايد و میگويد:
آيا کسی هست که مرا بخواند تا او را اجابت کنم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا به
او بدهم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش کند تا او را ببخشم؟».[1]
صفت نزول خداوند به آسمان دنیا از صفات
خبریه است که عقل در شناخت آن مستقل نمیباشد و کسی که خبر چنین صفتی به او نرسیده
باشد و به صفت نزول خداوند به آسمان دنیا جهل داشته باشد، کافر نمیشود. و حتی کسی
که نزول خداوند را به نزول رحمت خداوند تأویل نماید نیز کافر نمیشود.[2]
برای
تکفیر معذب علیه
|
صفات
ذاتی
|
صفات
فعلی
|
||
کلی
|
جزئی
|
|||
جهل
|
به حقیقت
|
عذر است
|
عذر است
|
عذر است
|
به حکم
|
عذر نیست
|
عذر است
|
عذر است
|
|
به حال
|
عذر است
|
عذر است
|
عذر است
|
|
به عقوبت
|
عذر نیست
|
عذر است
|
عذر است
|
در حدیث معروف جبرئیل چنین آمده است: «عنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ
قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم ذَاتَ یَوْمٍ، إِذْ
طَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ شَدِیدُ بَیَاضِ الثِّیَابِ، شَدِیدُ سَوَادِ الشَّعَرِ، لَا
یُرَى عَلَیْهِ أَثَرُ السَّفَرِ، وَلَا یَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ، حَتَّى جَلَسَ إِلَى
النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم، فَأَسْنَدَ رُکْبَتَیْهِ إِلَى رُکْبَتَیْهِ، وَوَضَعَ
کَفَّیْهِ عَلَى فَخِذَیْهِ، وَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِسْلَامِ،
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ
إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم، وَتُقِیمَ الصَّلَاهَ،
وَتُؤْتِیَ الزَّکَاهَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَیْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ
إِلَیْهِ سَبِیلًا، قَالَ: صَدَقْتَ، قَالَ: فَعَجِبْنَا لَهُ یَسْأَلُهُ، وَیُصَدِّقُهُ،
قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِیمَانِ، قَالَ: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِکَتِهِ،
وَکُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ،
قَالَ: صَدَقْتَ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْإِحْسَانِ، قَالَ: أَنْ تَعْبُدَ اللهَ
کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ، قَالَ: فَأَخْبِرْنِی
عَنِ السَّاعَهِ، قَالَ: مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ قَالَ:
فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَمَارَتِهَا، قَالَ: أَنْ تَلِدَ الْأَمَهُ رَبَّتَهَا، وَأَنْ
تَرَى الْحُفَاهَ الْعُرَاهَ الْعَالَهَ رِعَاءَ الشَّاءِ یَتَطَاوَلُونَ فِی الْبُنْیَانِ،
قَالَ: ثُمَّ انْطَلَقَ فَلَبِثْتُ مَلِیًّا، ثُمَّ قَالَ لِی: یَا عُمَرُ أَتَدْرِی
مَنِ السَّائِلُ؟ قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «فَإِنَّهُ جِبْرِیلُ
أَتَاکُمْ یُعَلِّمُکُمْ دِینَکُمْ».
ترجمه: «عمر بن خطاب رضی الله عنه میگوید: نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم
نشسته بودیم؛ ناگهان مردی که لباس بسیار سفیدی پوشیده بود و موهای بسیار سیاهی داشت،
وارد مجلس شد؛ آثار سفر بر او نمایان نبود و هیچ یک از ما، او را نمیشناخت. نزد پیامبر
صلی الله علیه وسلم به گونهای نشست که زانوهایش را به زانوهای پیامبر صلی الله علیه
وسلم چسباند و دو دستش را روی پاهای خویش گذاشت و گفت: ای محمد! به من دربارۀ اسلام
بگو که چیست؟ (پیامبر صلی الله علیه وسلم) فرمود: «اسلام، این است که گواهی دهی معبود
راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادۀ اوست و نماز را برپا داری و زکات دهی و
ماه رمضان را روزه بگیری و اگر توانایی و استطاعت داشتی، به حج خانه الله بروی. (سؤال
کننده) گفت: درست گفتی. ما تعجب کردیم که خود، سؤال میکند و خود، تصدیقش مینماید.
پرسید: به من بگو که ایمان چیست؟ فرمود: ایمان این است که به الله، و فرشتگانش، و کتابهایش،
و پیامبرانش و روز قیامت (آخرت) و نیز به تقدیر خیر و شر از سوی الله، ایمان و باور
داشته باشی. سؤال کرد: احسان چیست؟ فرمود: احسان این است که الله را چنان عبادت کنی
که گویا او را میبینی؛ و اگر نمیتوانستی این چنین عبادتش کنی که گویا او را میبینی،
پس با یقینِ به این که او، تو را میبیند، عبادتش نما. گفت: به من دربارۀ (زمانِ) قیامت
خبر بده. فرمود: کسی که از او میپرسی (یعنی خود رسول الله) از سؤال کننده، داناتر
نیست. گفت: پس به من از نشانههایش بگو. فرمود: (از نشانههای قیامت است) که کنیز،
آقایش را بزاید و پابرهنگان و برهنههای نیازمند و چوپانها را میبینی که در ساختمانسازی
بر یکدیگر سبقت میگیرند. پس از آن، سؤال کننده رفت. مدت زیادی درنگ کردم؛ پیامبر صلی
الله علیه وسلم فرمود: ای عمر! آیا میدانی که سؤال کننده چه کسی بود؟ گفتم: الله و
پیامبرش بهتر میدانند. فرمود: او جبرییل بود؛ نزدتان آمد تا دینتان را به شما آموزش
دهد».[3]
در این حدیث اسلام و ایمان و احسان را معرفی
کرده است.
اسلام
یعنی: گواهی دهی معبود راستینی جز الله وجود ندارد
و محمد، فرستاده اوست و نماز را برپا داری و زکات دهی و ماه رمضان را روزه بگیری و
اگر توانایی و استطاعت داشتی، به حج خانه الله بروی.
ایمان
یعنی: به الله، و فرشتگانش، و کتابهایش، و پیامبرانش
و روز قیامت (آخرت) و نیز به تقدیر خیر و شر از سوی الله، ایمان و باور داشته باشی.
پس برای یک مسلمان معرفت اجمالی اسلام و
ایمان، جهل عذر نمیباشد، اما در معرفت جزئیات اسلام و ایمان، جهل عذر میباشد.
مثلا ایمان به واجب بودن زکات واجب است، اما جهل به جزئیات اموالی که زکات بر آنان
واجب است و نحوۀ محاسبۀ زکات و چه وقت زکات واجب میشود و بر چه مقداری زکات واجب میشود
و نحوۀ مصارف آن و... بر مسلمان فقیری که صلاحیت زکات دادن ندارد کفر نمیباشد. یا
ایمان به واجب بودن حج واجب است، اما بر مسلمانی که استطاعت رفتن به حج ندارد، یاد
گرفتن احکام حج واجب نمیباشد و جهل به احکام حج کفر نمیباشد.
پس مسائل و امور دین را میتوان به دو دستۀ
جلیه (آشکار) و خفیه (پنهان) تقسیم نمود که جهل در کلیات مسائل و مقالات جلیه عذر
نمیباشد اما در مقالات خفیه عذر میباشد.
ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «وَهَذَا إذَا كَانَ فِي الْمَقَالَاتِ
الْخَفِيَّةِ فَقَدْ يُقَالُ: إنَّهُ فِيهَا مُخْطِئٌ ضَالٌّ لَمْ تَقُمْ عَلَيْهِ
الْحُجَّةُ الَّتِي يَكْفُرُ صَاحِبُهَا؛ لَكِنَّ ذَلِكَ يَقَعُ فِي طَوَائِفَ مِنْهُمْ
فِي الْأُمُورِ الظَّاهِرَةِ الَّتِي تَعْلَمُ الْعَامَّةُ وَالْخَاصَّةُ مِنْ الْمُسْلِمِينَ
آنها مِنْ دِينِ الْمُسْلِمِينَ؛ بَلْ الْيَهُودُ
وَالنَّصَارَى يَعْلَمُونَ: أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بُعِثَ
بِهَا وَكَفَّرَ مُخَالِفَهَا؛ مِثْلُ أَمْرِهِ بِعِبَادَةِ اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ
لَهُ وَنَهْيُهُ عَنْ عِبَادَةِ أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ مِنْ الْمَلَائِكَةِ وَالنَّبِيِّينَ
وَالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَالْكَوَاكِبِ وَالْأَصْنَامِ وَغَيْرِ ذَلِكَ؛ فَإِنَّ هَذَا
أَظْهَرُ شَعَائِرِ الْإِسْلَامِ وَمِثْلُ أَمْرِهِ بِالصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَإِيجَابِهِ
لَهَا وَتَعْظِيمِ شَأْنِهَا وَمِثْلُ مُعَادَاتِهِ لِلْيَهُودِ وَالنَّصَارَى وَالْمُشْرِكِينَ
وَالصَّابِئِينَ وَالْمَجُوسِ وَمِثْلُ تَحْرِيمِ الْفَوَاحِشِ وَالرِّبَا وَالْخَمْرِ
وَالْمَيْسِرِ وَنَحْوِ ذَلِكَ. ثُمَّ تَجِدُ كَثِيرًا مِنْ رُؤَسَائِهِمْ وَقَعُوا
فِي هَذِهِ الْأُمُورِ فَكَانُوا مُرْتَدِّينَ وَإِنْ كَانُوا قَدْ يَتُوبُونَ مِنْ
ذَلِكَ وَيَعُودُونَ إلَى الْإِسْلَامِ فَقَدْ حُكِيَ عَنْ الْجَهْمِ بْنِ صَفْوَانَ:
أَنَّهُ تَرَكَ الصَّلَاةَ أَرْبَعِينَ يَوْمًا لَا يَرَى وُجُوبَهَا».
ترجمه: «و این اگر در مقالات خفیه باشد، پس گفته میشود: همانا او در آن خطا کرده
و گمراه شده و حجتی که صاحبش را کافر میکند بر او اقامه نشده است، اما این در طوائفی
از آنان در امور ظاهری که عامه و خاصه مسلمانان میدانند که آن از دین مسلمانان است،
بلکه حتی یهود و نصاری نیز میدانند که محمد صلی الله علیه وسلم برای آن مبعوث شده
است و مخالفهایش را کافر دانسته است، همانند امر او به عبادت الله وحده لا شریک له
و نهی او از عبادت کسی غیر از الله، از ملائکه و پیامبران و خورشید و ماه و ستارگان
و بتها و غیر ذلک، چراکه این از ظاهر ترین شعائر اسلام است و مانند امر او به نمازهای
پنجگانه و واجب بودن آن و تعظیم شأن آن و مانند دشمنی با یهود و نصاری و مشرکین و
صائبین و مجوس و مثل حرام بودن فواحش و ربا و خمر و میسر و امثال آن. سپس میبینی که
بسیاری از رئوس آنها در این امور افتاده و مرتد شدهاند اگرچه هم از آن توبه کرده
باشند و به اسلام باز گشته باشند، و از جهم بن صفوان حکایت شده که او چهل روز نماز
را ترک کرد و آن را واجب نمیپنداشت».[4]
پس هر مسالهای
دارای دو بخش کلی و جزئی یا جلی و خفی یا اصلی و فرعی میباشد، برای مثال ربا حرام
است و ایمان به حرام بودن ربا در کلیت واجب میباشد و حرام بودن ربا جلی میباشد،
اما در زیر موضوع ربا، زیر شاخههایی مطرح میشوند که جزئیات مسالۀ ربا هستند. برای
مثال ابن عباس رضی الله عنهما ربای فضل را به عنوان ربا قبول نداشت و تنها ربای
نسیه را به عنوان ربا قبول داشت. و بر حرام بودن ربای نسیه اجماع میباشد اما به
خاطر حدیث: «لاَ رِبًا إِلَّا فِي النَّسِيئَةِ»؛ «ربا جز در نسیه نمیباشد»[5]، از ابن عباس روایت شده که ربای فضل در
صورتی که دست به دست باشد را جایز دانسته است. و اینجا گفته نمیشود که ابن عباس
رضی الله عنهما کلیت حکم ربا را قبول نداشته است، بلکه در جزئیات مسائل مربوط به
ربا، بنا بر ادلهای که داشت، ربای فضل را جزو ربا محسوب نمیکرد. و این اختلافات
در مسائل فرعی و جزئی عقیدتی و عملی در بین صحابه و تابعین و سلف وجود داشته است.
ابن تیمیه رحمه
الله میگوید: «وَقَدْ
كَانَ الْعُلَمَاءُ مِنْ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ وَمَنْ بَعْدَهُمْ إذَا تَنَازَعُوا
فِي الْأَمْرِ اتَّبَعُوا أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَى فِي قَوْلِهِ: {فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ
فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ
وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا} وَكَانُوا يَتَنَاظَرُونَ
فِي الْمَسْأَلَةِ مُنَاظَرَةَ مُشَاوَرَةٍ وَمُنَاصَحَةٍ وَرُبَّمَا اخْتَلَفَ قَوْلُهُمْ
فِي الْمَسْأَلَةِ الْعِلْمِيَّةِ وَالْعَمَلِيَّةِ مَعَ بَقَاءِ الْأُلْفَةِ وَالْعِصْمَةِ
وَأُخُوَّةِ الدِّينِ. نَعَمْ مَنْ خَالَفَ الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ وَالسُّنَّةَ
الْمُسْتَفِيضَةَ أَوْ مَا أَجْمَعَ عَلَيْهِ سَلَفُ الْأُمَّةِ خِلَافًا لَا يُعْذَرُ
فِيهِ فَهَذَا يُعَامَلُ بِمَا يُعَامَلُ بِهِ أَهْلُ الْبِدَعِ. فَعَائِشَةُ أُمُّ
الْمُؤْمِنِينَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَدْ خَالَفَتْ ابْنَ عَبَّاسٍ وَغَيْرَهُ مِنْ
الصَّحَابَةِ فِي أَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَبَّهُ
وَقَالَتْ: " مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى
اللَّهِ تَعَالَى الْفِرْيَةَ " وَجُمْهُورُ الْأُمَّةِ عَلَى قَوْلِ ابْنِ عَبَّاسٍ
مَعَ أَنَّهُمْ لَا يُبَدِّعُونَ الْمَانِعِينَ الَّذِينَ وَافَقُوا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا وَكَذَلِكَ أَنْكَرَتْ أَنْ يَكُونَ الْأَمْوَاتُ يَسْمَعُونَ
دُعَاءَ الْحَيِّ لَمَّا قِيلَ لَهَا: إنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
قَالَ: {مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ} " فَقَالَتْ: إنَّمَا
قَالَ: إنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ الْآنَ أَنَّ مَا قُلْت لَهُمْ حَقٌّ. وَمَعَ هَذَا
فَلَا رَيْبَ أَنَّ الْمَوْتَى يَسْمَعُونَ خَفْقَ النِّعَالِ كَمَا ثَبَتَ عَنْ رَسُولِ
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ {وَمَا مِنْ رَجُلٍ يَمُرُّ بِقَبْرِ الرَّجُلِ
كَانَ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ
رُوحَهُ حَتَّى يَرُدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ} صَحَّ ذَلِكَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إلَى غَيْرِ ذَلِكَ مِنْ الْأَحَادِيثِ. وَأُمُّ الْمُؤْمِنِينَ
تَأَوَّلَتْ وَاَللَّهُ يَرْضَى عَنْهَا. وَكَذَلِكَ مُعَاوِيَةُ نُقِلَ عَنْهُ فِي
أَمْرِ الْمِعْرَاجِ أَنَّهُ قَالَ: إنَّمَا كَانَ بِرُوحِهِ وَالنَّاسُ عَلَى خِلَافِ
مُعَاوِيَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمِثْلُ هَذَا كَثِيرٌ. وَأَمَّا الِاخْتِلَافُ
فِي " الْأَحْكَامِ " فَأَكْثَرُ مِنْ أَنْ يَنْضَبِطَ وَلَوْ كَانَ كُلَّمَا
اخْتَلَفَ مُسْلِمَانِ فِي شَيْءٍ تَهَاجَرَا لَمْ يَبْقَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ عِصْمَةٌ
وَلَا أُخُوَّةٌ وَلَقَدْ كَانَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا سَيِّدَا
الْمُسْلِمِينَ يَتَنَازَعَانِ فِي أَشْيَاءَ لَا يَقْصِدَانِ إلَّا الْخَيْرَ وَقَدْ
قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ:
{لَا يُصَلِّيَن أَحَدٌ الْعَصْرَ إلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ فَأَدْرَكَتْهُمْ الْعَصْرُ
فِي الطَّرِيقِ فَقَالَ قَوْمٌ: لَا نُصَلِّي إلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ وَفَاتَتْهُمْ
الْعَصْرُ. وَقَالَ قَوْمٌ: لَمْ يُرِدْ مِنَّا تَأْخِيرَ الصَّلَاةِ فَصَلَّوْا فِي
الطَّرِيقِ فَلَمْ يَعِبْ وَاحِدًا مِنْ الطَّائِفَتَيْنِ} . أَخْرَجَاهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ
مِنْ حَدِيثِ ابْنِ عُمَرَ».
ترجمه: «علمای صحابه و تابعین و بعد از آنان هرگاه
دربارۀ امری تنازع میکردند از این امر خداوند پیروی میکردند که میفرماید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي
شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ
وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾ [النساء: 59]
«و اگر
در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت
ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
و دربارۀ یک
مساله که مناظره میکردند مناظره شان به شکل مشاوره و مناصحه بود و ممکن بود که دربارۀ
مسالهای علمی و عملی سخنانشان با هم احتلاف پیدا کند اما با این حال الفت و عصمت
و اخوّت دینی در بینشان باقی میماند. بله، هرکس با کتاب آشکار و سنّت منتشره مخالفت
کند یا با آنچه که سلف امّت بر آن اجماع کرده است مخالفت کند مخالفتی که در آن معذور
نباشد پس با چنین کسی همانند اهل بدعت برخورد میشود. و عایشهام المومنین رضی الله
عنها با ابن عباس و دیگر از صحابه دربارۀ اینکه محمد صلی الله علیه وسلم پروردگارش
را دیده است مخالفت کرد و گفت: "هرکس گمان کند که محمد پروردگارش را دیده است
پس بزرگترین افترا را بر خداوند متعال بسته است". و جمهور امّت بر قول ابن عباس
هستند همراه با اینکه آنان مخالفانشان از کسانی که با ام المومنین رضی الله عنها موافقت
کرده باشند را تبدیع نمیکنند. و به همان شکل عایشه رضی الله عنها انکار کرد که مردگان
صدای زنده را بشنوند، هنگامی که به عایشه گفته شد پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته
است: "شما شنواتر از آنان در آنچه که میگویم نیستید" گفت: همانا پیامبر
فرمود: "آنها هم اکنون میدانند که آنچه به آنان گفتم حق است". و همراه
با این شکی وجود ندارد که مردگان صدای کفش پا را میشنوند، همچنین از پیامبر صلی الله
علیه وسلم به ثبوت رسیده که: "هیچ کسی نیست که از قبر شخصی عبور کند که او را
در دنیا میشناخت و به او سلام کند، جز اینکه خداوند روحش را به او برمیگرداند تا
جواب سلامش را بدهد". این موضوع از پیامبر صلی الله علیه وسلم در احادیث دیگری
به ثبوت رسیده است. و ام المومنین تأویل نمود و خداوند از او راضی باد. و همچنین از
معاویه نقل شده که دربارۀ مسالۀ معراج گفته است: "معراج پیامبر با روحش بوده است"
و مردم بر خلاف معاویه رضی الله عنه هستند و امثال اینها بسیار است. و اما اختلاف در
احکام که بیشتر از آنی است که در شمار آید و اگر هر بار که دو مسلمان در چیزی اختلاف
کردند از همدیگر دوری کنند، در بین مسلمانان عصمت و اخوّتی باقی نمیماند و بیگمان
ابو بکر و عمر رضی الله عنهما سرور مسلمانان هستند و در چیزهایی با هم تنازع کردند
که قصدی جز خیر نداشتند و به تحقیق پیامبر صلی الله علیه وسلم در روز بنی قریظه به
اصحابش گفت: "کسی نماز عصر نخواند مگر در بنی قریظه، سپس موقع عصر در مسیر راه
فرا رسید، گروهی گفتند نماز نمیخوانیم مگر در بنی قریظه و نماز عصر را از دست دادند.
و گروه دیگر گفتند: به تاخیر انداختن نماز از ما خواسته نشده است و در راه نماز خواندند
و بر هیچ یک از دو گروه عیبی گرفته نشد". این حدیث در صحیحین از حدیث ابن عمر
تخریج شده است».[6]
همچنین شیخ
الاسلام دربارۀ کسی که با تأویل وجوب نماز و زکات را انکار کند یا خمر و زنا را
حلال کند میگوید اگرچه این امور از احکام ظاهره و آشکار در بین مسلمانان هستند
اما کسی که در فروع این احکام و در تطبیق عملی آن با تأویل خطا کرده باشد، چنین
کسی کافر نمیشود مگر بعد از اقامۀ حجت. شیخ الاسلام میگوید: «أَنَّ الْقَوْلَ
قَدْ يَكُونُ كُفْرًا كَمَقَالَاتِ الْجَهْمِيَّة الَّذِينَ قَالُوا: إنَّ اللَّهَ
لَا يَتَكَلَّمُ وَلَا يَرَى فِي الْآخِرَةِ؛ وَلَكِنْ قَدْ يَخْفَى عَلَى بَعْضِ النَّاسِ
أَنَّهُ كُفْرٌ فَيُطْلِقُ الْقَوْلَ بِتَكْفِيرِ الْقَائِلِ؛ كَمَا قَالَ السَّلَفُ
مَنْ قَالَ: الْقُرْآنُ مَخْلُوقٌ فَهُوَ كَافِرٌ وَمَنْ قَالَ: إنَّ اللَّهَ لَا يُرَى
فِي الْآخِرَةِ فَهُوَ كَافِرٌ وَلَا يَكْفُرُ الشَّخْصُ الْمُعَيَّنُ حَتَّى تَقُومَ
عَلَيْهِ الْحُجَّةُ كَمَا تَقَدَّمَ كَمَنْ جَحَدَ وُجُوبَ الصَّلَاةِ . وَالزَّكَاةَ
وَاسْتَحَلَّ الْخَمْرَ؛ وَالزِّنَا وَتَأَوَّلَ . فَإِنَّ ظُهُورَ تِلْكَ الْأَحْكَامِ
بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ أَعْظَمُ مِنْ ظُهُورِ هَذِهِ فَإِذَا كَانَ الْمُتَأَوِّلُ
الْمُخْطِئُ فِي تِلْكَ لَا يُحْكَمُ بِكُفْرِهِ إلَّا بَعْدَ الْبَيَانِ لَهُ وَاسْتِتَابَتِهِ
- كَمَا فَعَلَ الصَّحَابَةُ فِي الطَّائِفَةِ الَّذِينَ اسْتَحَلُّوا الْخَمْرَ -
فَفِي غَيْرِ ذَلِكَ أَوْلَى وَأَحْرَى».
ترجمه:
«ممکن است یک قول کفر باشد
مانند مقالات جهمیهای که میگویند: خداوند تکلّم نمیکند و در آخرت دیده نمیشود،
لکن بر بعضی از مردم پنهان مانده باشد که این مقالات کفر هستند پس به طور اطلاق قول
به تکفیر گویندهاش کرده میشود، چنانکه سلف گفتهاند که هرکس بگوید قرآن مخلوق است
پس او کافر است و هرکس بگوید خداوند در آخرت دیده نمیشود کافر است و شخص معیّن را
تکفیر نمیکردند تا اینکه بر او اقامۀ حجّت میشد چنانکه پیشتر آمد، همانند کسی که
واجب بودن نماز و زکات را انکار کند و خمر و زنا را حلال بشمارد، و تأویل کند. چراکه
آشکار بودن این احکام [نماز و زکات و...] در بین مسلمانان بزرگتر از آشکار بودن اینها
[خلق قرآن و رؤیت خداوند در آخرت و...] است. پس اگر تأویل کنندۀ خطا کار در این احکام
[نماز و زکات و...] حکم به کفرش داده نشود مگر بعد از بیان کردن برای او و استتابه
دادنش - چنانکه صحابه با طایفهای که خمر را حلال شمردند چنین کردند - پس در غیر این
احکام [مانند خلق قرآن و رؤیت خداوند در آخرت و...] اولیتر و مقدمتر میباشد [که
حکم به کفرش داده نشود]».[7]
میگویم: پس نکتهای
ضروری که باید به آن توجه شود، فرق بین اصل و فرع، یا کل و جزء یک مساله میباشد. پس
خطا یا تأویل یا جهلی که سبب شود اصل و کل یک مساله رد شود، پذیرفته نمیشود مانند
کسی که کل مسالۀ وجوب نماز را جحد کند یا کسی که اصل مسالۀ تحریم ربا را انکار
کند، که چنین کسی در تأویل و خطایش معذور نمیباشد، اما کسی که در فرعی از فرعیات
یک اصل، اختلاف کند یا فهم آن فرع برایش مشکل شده باشد یا آن را تأویل نماید، چنین
کسی تکفیر نمیشود. ابن تیمیه دربارۀ جحد اصل یا کل یک مساله میگوید: «وَمَنْ
جَحَدَ وُجُوبَ بَعْضِ الْوَاجِبَاتِ الظَّاهِرَةِ الْمُتَوَاتِرَةِ: كَالصَّلَوَاتِ
الْخَمْسِ وَصِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَحَجِّ الْبَيْتِ الْعَتِيقِ أَوْ جَحْدِ تَحْرِيمِ
بَعْضِ الْمُحَرَّمَاتِ الظَّاهِرَةِ الْمُتَوَاتِرَةِ: كَالْفَوَاحِشِ وَالظُّلْمِ
وَالْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَالزِّنَا وَغَيْرِ ذَلِكَ. أَوْ جَحْدِ حِلِّ بَعْضِ الْمُبَاحَاتِ
الظَّاهِرَةِ الْمُتَوَاتِرَةِ: كَالْخُبْزِ وَاللَّحْمِ وَالنِّكَاحِ؛ فَهُوَ كَافِرٌ
مُرْتَدٌّ، يُسْتَتَابُ، فَإِنْ تَابَ، وَإِلَّا قُتِلَ. وَإِنْ أَضْمَرَ ذَلِكَ كَانَ
زِنْدِيقًا مُنَافِقًا لَا يُسْتَتَابُ عِنْدَ أَكْثَرِ الْعُلَمَاءِ؛ بَلْ يُقْتَلُ
بِلَا اسْتِتَابَةٍ إذَا ظَهَرَ ذَلِكَ مِنْهُ».
ترجمه: «کسی که وجوب بعضی از واجبات آشکار شده و
متواتره را جحد[8] کند: مانند نمازهای پنج گانه و روزۀ ماه رمضان
و حج بیت العتیق یا حرام بودن بعضی از محرمات آشکارای متواتره را جحد کند: مانند فواحش
و ظلم و خمر و میسر و زنا و غیره، یا حلال بودن بعضی از مباحات ظاهره و متواتره را
جحد کند، مانند نان و گوشت و نکاح، پس او کافر مرتد است، استتابه میشود و اگر توبه
نکند کشته میشود. و اگر این اعتقادش را پنهان کند زندیق منافق است که نزد اکثر علما
استتابه نمیشود بلکه بدون استتابه کشته میشود در صورتی که اینها از او ظاهر گردد».[9]
اسلام
ایمان
|
در مسائل
جلیه
|
در مسائل
خفیه
|
|||
قبل از خبر
|
بعد از خبر
|
قبل از خبر
|
بعد از خبر
|
||
جهل به
|
حقیقت
|
عذر است
|
تاویل سائغ نیست
|
عذر است
|
تاویل سائغ است
|
حکم
|
عذر است
|
تاویل سائغ نیست
|
عذر است
|
تاویل سائغ است
|
|
حال
|
عذر است
|
عذر است
|
عذر است
|
عذر است
|
|
عقوبت
|
عذر نیست
|
عذر نیست
|
عذر است
تاویل سائغ است
|
عذر است
تاویل سائغ است
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر