▫️نکتۀ مهمی که باید اینجا بدانیم این است که محمد بن عبد الوهاب گرچه بعضی از کتب مربوط به فقه را نزد بعضی از مشایخ خوانده بود، اما عقایدش را از مشایخش نگرفته بود، بلکه اصلاً او علاوه بر تکفیر گذشتۀ خودش بلکه کل مشایخش را تکفیر کرده بود، و تصریح میکرد که هرکسی ادعا کند قبل از او توحید و معنای لا إله إلا الله را دانسته است دروغ گفته است!
❓ اکنون این سوال پیش میآید که پس محمد بن عبد الوهاب توحید و عقیده را از چه کسی یاد گرفته است؟ او که نه استادی در عقیده داشته و نه اگر هم میداشت عقیدۀ او را قبول میداشته است، چراکه همۀ اساتید و مشایخش را تکفیر کرده بود. پس عقیدهاش را از چه کسی یاد گرفته بود؟
👈جواب این است که او خودش با فهم خودش عقیده را یاد گرفته بود. و چنانکه ابن بشر دربارۀ سیره محبوبش محمد بن عبد الوهاب میگوید:
🔹«وکان رحمه الله في صغره کثير المطالعة في کتب التفسير والحديث وکلام العلماء في أصل الاسلام، فشرح الله صدره في معرفة التوحيد وتحقيقه ومعرفة نواقضه المضلة عن طريقه».
🔸ترجمه: «محمد بن عبد الوهاب رحمه الله از همان کودکی کتب تفسیر و حدیث و سخن علما دربارۀ اصل اسلام را زیاد مطالعه میکرد، تا اینکه خداوند سینهاش را برای شناختن توحید و محقق گرداندن آن و شناختن نواقص فراموش شدهاش، گشاده ساخت».
عنوان المجد فی تاریخ النجد، ص 33.
👈چنانکه ابن بشر میگوید، محمد بن عبد الوهاب نه از طرف علما اجازهنامهای داشته و نه به درجۀ اجتهاد رسیده بود و نه اصلا او هیچ عالمی را قبول داشته است، بلکه خودش با برداشتهای شخصیاش، سر از وادی خوارج درآورده و همۀ علما و مشایخی که با فهم او مخالف بودند را صراحتا تکفیر کرد و به تعبیر ابن بشر، خداوند سینهاش را برای فهم و شناخت توحید گشاده ساخته بود! چیزی در مایههای الهام و وحی شدن معرفت توحید از طرف خداوند به او!
▫️ پس محمد بن عبد الوهاب بدون هیچ استادی، خودش و بوسیلۀ الهامهایش توحید و نواقض آن را شناخت، انگار که توحید به او وحی و نازل شده بود.
🔹چنانکه محمد بن عبد الوهاب اقرار میکند و میگوید: «وأنا أخبركم عن نفسي والله الذي لا إله إلا هو لقد طلبت العلم واعتقد من عرفني أن لي معرفة وأنا ذلك الوقت لا أعرف معنى لا إله إلا الله، ولا أعرف دين الإسلام قبل هذا الخير الذي من الله به. وكذلك مشايخي ما منهم رجل عرف ذلك، فمن زعم من علماء العارض أنه عرف معنى لا إله إلا الله أو عرف معنى الإسلام قبل هذا الوقت أو زعم عن مشايخه أن أحداً عرف ذلك فقد كذب وافترى ولبس على الناس ومدح نفسه بما ليس فيه».
🔸ترجمه: «من از وضعیت خودم به شما خبر میدهم، قسم به الله که إلهی جز او نیست، من طلب علم میکردم و کسانی که من را میشناختند اعتقاد داشتند که مرا معرفت و دانشی است، اما من، تا قبل از این خیری که خداوند آن را من منت نهاد (= یعنی شرح صدرش و إلهام توحید از طرف خداوند به او)، در آن وقت نه معنای لا إله إلا الله را میدانستم، و نه دین اسلام را میشناختم. و همچنین در بین مشایخم هم هیچ کس نبود که آن را بشناسد. لذا هرکس از علمای منطقۀ عارض (=نجد و اطراف آن) گمان کند که معنی لا إله إلا الله را دانسته و یا معنای اسلام را قبل از این مدت شناخته، یا گمان کند که مشایخ او آن را فهمیدهاند، پس به تحقیق که دروغ و افتراء بسته و بر مردم تلبیس نموده و خودش را به چیزی مدح نموده که در او نیست».
🗒 الرسائل الشخصية (مطبوع ضمن مؤلفات الشيخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء السادس)، صص 187-188.
👈پس محمد بن عبد الوهاب اعتراف و اقرار میکند که نه خودش و نه هیچ عالمی قبل از او حقیقت اسلام و توحید و لا اله الا الله را نشناخته است و همۀ علمای زمان خودش را تکفیر کرد مانند سلیمان بن عبد الوهاب که برادرش بود، و عبد الله بن محمد بن عبد اللطیف و محمد بن عبد الله بن فیروز و محمد بن علی بن سلوم و محمد بن عبد الرحمن بن عفالق، سلیمان بن سحیم و...
🔹چنانکه برای مثال مفتی و عالم بزرگ حنابله سلیمان بن سحیم و پدرش را تکفیر میکند و در نامهای خطاب به او میگوید: «وأنت إلی الآن أنت وأبوك لا تفهمون شهادة إن لا إله إلا الله؛ أنا أشهد بهذا، شهادة يسألني الله عنها يوم القيامة: أنك لا تعرفها إلی الآن ولا أبوك».
🔸ترجمه: «و تو تا کنون، تو و پدرت، شهادت لا إله إلا الله را نمیفهمید، من به این (نفهمیدن شما) شهادت میدهم؛ شهادتی که خداوند از من در روز قیامت از آن سوال خواهد کرد، شهادت میدهم که تو و پدرت تا الآن هنوز معنای لا إله إلا الله را نمیدانید».
🗒تاریخ ابن غنام، ج 1 ص 389.
👈در واقع محمد بن عبدالوهاب خودش را به پیامبر صلی الله علیه وسلم تشبیه کرده بود و میگفت همانطور که در زمان بعثت رسول خدا مردم همگی در جاهلیت و کفر و شرک بودند و با آمدن رسول خدا، هدایت و توحید آمد، در زمان من نیز مردم همگی در کفر و شرک و جهالت بودند که با الهام و شرح صدرم خداوند توحید و نواقض آن را به من الهام کرد!
🔹چنانکه محمد بن عبد الوهاب برای اعتبار بخشیدن و تقدیس نمودن الهامها و کشفیاتش، آن را به خداوند نسبت میدهد و میگوید: «فقد مضى أكثر حياتي ولم أعرف من أنواعه ما أعرفه اليوم؛ فلله الحمد على ما علمنا من دينه. ولا يهولنكم اليوم أن هذا الأمر غريب، فإن نبيكم صلى الله عليه وسلم قال: " بدأ الإسلام غريباً، وسيعود غريباً كما بدأ "».
🔸ترجمه: «به راستی که بیشتر زندگی من گذشت ولی انواع شرکی که امروز میشناسم را در آن زمان نشناختم، پس حمد و سپاس برای خدا بخاطر آنچه که از دینش به ما یاد داد. و امروز از این نگران نشوید که چنین چیزی عجیب و غریب است، چراکه پیامبرتان صلی الله علیه وسلم میفرماید: اسلام با غربت آغاز شده است و در آینده هم مثل ابتدای آن غريب خواهد بود».
الرسائل الشخصية، ص 193.
👈پس محمد بن عبد الوهاب، توحید و لا إله إلا الله را نزد استادی نیاموخته بود، بلکه آن را معرفت و فتح و کشفی من عند الله برای خودش میدانست که خدا بر او منت نهاده و به او یاد داده بود. و بر این اساس محمد بن عبد الوهاب، همۀ مسلمانان مخالف خودش را تکفیر کرد و گفت هرکس از علمای منطقه عارض گمان کند که معنی لا إله إلا الله را دانسته و یا معنای اسلام را قبل از این مدت شناخته، یا گمان کند که مشایخ او آن را فهمیدهاند، پس به تحقیق که دروغ و افتراء بسته و بر مردم تلبیس نموده و خودش را به چیزی مدح نموده که در او نیست!
به این معنا که قبل از آمدن او والهام علم توحید از طرف خداوند به او، همۀ مردم مشرک و کافر بودند و اسلام را نشناخته بودند و بر همۀ مردم واجب است که به الهامات و اکتشافات محمد بن عبد الوهاب ایمان بیاورند و هرکس که در مقابل محمد بن عبد الوهاب و سربازانش قرار بگیرد، پس تنها در مقابل محمد بن عبد الوهاب قرار نگرفته است، بلکه در اصل در برابر الله و رسولش قرار گرفته است، و هرکس با محمد بن عبدالوهاب بیعت بدهد پس با الله و رسولش بیعت داده است،
▫️و محمد بن عبد الوهاب پیروان خارجیاش را با این تفکر تربیت کرده بود که مردمان، به عام کافر و مشرک هستند و جان و مالشان برای شما حلال است و به این شکل به مسلمانان مخالفش به نام مبارزه با شرک، حمله کرد و فتنهای ایجاد کرد که تا به امروز ادامه دارد و متاسفانه بسیاری از مردم با غفلت از تاریخ خونینشان فریب شعار توحیدی آنها را خوردهاند.
👈امروزه، بعضی از مبلغان و دعوتگران فریبخوردۀ وهابیت، سعی میکنند که نحوۀ تکوین دولت محمد بن عبد الوهاب و تاریخ وقایع آن را کتمان کنند و از یادآوری آن پرهیز کنند، چراکه میدانند بازخوانی وقایع و رخدادهایی که در کتاب تاریخ ابن غنام و ابن بشر و غیره آمده است، آکنده از خشونت و تکفیر و کشتار و جنایت علیه مسلمانان است هرچند که اگر کسی چاپهای مختلف کتاب تاریخ ابن غنام و تاریخ ابن بشر را با همدیگر مطابقت دهد متوجه تحریفهای آشکاری میشود که نشان میدهد سعی در تطهیر و زیبا نشان دادن آن حقبه را داشتهاند.
▫️و من معتقدم اگر پیروان فریبخوردۀ وهابیت، تاریخ مؤسسان این فرقه و این حرکت سیاسی را بخوانند، چهرۀ زیبایی که از این دیو ددمنش در ذهنشان ترسیم شده است، زشت خواهد شد؛ اما متاسفانه نگاه عصمتآمیز و مقدّسی که به سران این حرکت سیاسی دارند مانع هرگونه تأمل و تعقلی از طرف آنان شده است.
▫️و امتی که محمد بن عبد الوهاب بر اساس تعریفش از لا إله إلا الله ترسیم کرده بود، تنها شامل طایفۀ پیروانش که از آن به فرقۀ ناجیه نام برده بود، میشود و تمام مسلمانانی که خارج از طایفۀ او بودند و به او بیعت نداده بودند را کفار و مشرک قرار داده بود. به عبارتی دیگر اسم مسلمان و مومن و موحد را برای طایفۀ خودش به احتکار درآورده بود. برای همین بازخوانی تاریخ دولت سعودی با دو بازوی عقیدتی و سیاسیاش که توسط آل شیخ و آل سعود پیش برده میشد، برای شناخت حقیقت دعوت آنان بسیار مهم است. و ما در قسمتهای قبل نیز گوشههایی از تاریخ حرکت محمد بن عبدالوهاب نجدی را از زبان ابن بشر که یکی از شیفتگان و پیروان محمد بن عبدالوهاب بود بیان کردیم و اکنون نیز بخش دیگری از این تاریخ پر از خون و جنایت و خشونت را بیان خواهیم کرد.
🔹ابن بشر دربارۀ وقایع سال 1195 میگوید: «وفيها سار سعود بن عبد العزيز بجنود المسلمين إلى ناحية الخرج فنازل أهل الدلم وحاصرهم أشد الحصار وتحصّنوا في بلدهم، وكان قد عبأ لهم كمينا، وأغار عليهم طلوع الشمس، فلما التحم القتال خرج عليهم الكمين فانصرفوا إلی بلدهم واحتصروا فيها، وأقام سعود أياماً محاصراً لهم يخرب في بلادهم، ويقطع في نخيلهم، وقطع نخل ابن عشبان المسمى خضرا، نحو ألفي نخلة، وقتل عدة رجال، ثم رحل سعود وسار إلی بلد السلمية، وبني القصر المعروف بقصر البدع قريبا منها، ورتب فيه رجالاً أبطالاً...».
🔸ترجمه: «در این سال سعود بن عبد العزیز همراه با سربازان مسلمین به ناحیۀ الخرج رفت و اهالی الدلم را شدیداً محاصره کرد و اهالی آنجا در شهرشان پناه گرفتند. سعود برای آنها کمینی گذاشت و هنگام طلوع خورشید به آنها حمله کرد. هنگامیکه جنگ در گرفت کمینی که گذاشته بود بیرون آمد و مردم شهر وقتی به طرف شهرشان برگشتند در کمین گیر افتادند و سعود چند روزی آنجا ماند و آنها را به محاصره درآورده بود و شهرشان را خراب میکرد ونخلستانهایشان را میبرید. و نخلستان ابن عشبان که نامش خضرا بود و حدود دو هزار نخل خرما در آن وجود داشت را برید و چند نفر را هم کشت. سپس سعود برگشت و به شهر السلمیه رفت و قصر معروف به قصر البدع را نزدیک آنجا بنا کرد و جنگجویان و سربازانی را در آنجا قرار داد».
🗒عنوان المجد، ص 142-143.
👈چنانکه میبینید، وهابیها پس از جنگیدن با شهر الدلم، نخلستانهای آن شهر را از بین بردند که تنها یکی از آن نخلستانها دو هزار درخت خرما در آن وجود داشته است.
⭕️جالب است بدانید حتی یک نص از محمد بن عبد الوهاب دربارۀ اخلاقیات و بهداشت جنگ و قتال وجود ندارد، با اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین همواره وقتی که لشکری را برای جنگ می فرستادند تاکید میکردند که زنان و کودکان و پیران را نکشند و عبادتگاهها و مزرعه و باغات و نخلستانها را خراب نکنند، اما محمد بن عبد الوهاب هیچ گاه دربارۀ این اخلاقیات چیزی به پیروانش یاد نداد، بلکه به نام جهاد فی سبیل الله از هرکجا عبور میکردند آنجا را همانند ویرانهای رها میکردند و با سیاست زمینهای سوخته مردم را در فقر و فشار اقتصادی قرار میدادند تا راحت تر تحت امر آل سعود در بیایند.
🔹و ابن بشر دربارۀ قصر البدع که توسط سعود ساخته شد و در بالا ذکرش آمد، میگوید: «إن أهله ضيقوا على أهل الخرج، فكانوا في غالب الأيام والليالي يغيرون عليهم، ويرصدون لهم المراصد، ويأخذون كل مسافر، وكل قادم قاصد، واستمر عليهم ذلك الحال لا يذوقون لذة المنام».
🔸ترجمه: «جنگجویانی که در این قصر بودند اهالی الخرج را در فشار قرار داده بودند و بیشتر روزها و شبها جنگجویان این قصر به مردم آن شهر حمله میکردند و برایشان به کمین مینشستند و هر مسافری و هرکسی که میآمد و میرفت را دستگیر میکردند و این وضعیت به همین شکل ادامه داشت و خواب راحت را از آنها گرفته بودند».
🗒عنوان المجد، ص 143.
🔹سپس در ادامۀ وقایع همان سال میگوید: «وفيها سار عبد العزيز (بن محمد بن سعود) بالجنود المنصورة، وقصد حوطة بني تميم في الجنوب، فنزل عليهم وقطع النخل المسمى بالرحيل من أكبر نخيلها، وقتل من أهلها نحو خمسة عشر رجلاً. وفيها سار إلى الدلم فنازل أهلها وقطع فيها نخيلاً بالفريع والنتيفة، ثم سار منها وقصد بلد نعجان ونازل أهلها وقطع فيها نخيلاً وسار منه وقصد اليمامة ونزل عليها وقاتلهم وهدم فيها بروجاً وغير ذلك».
🔸ترجمه: «در این سال عبدالعزیز بن محمد بن سعود، با سربازان منصورهاش به سمت حوطه بنی تمیم که در سمت جنوب الخرج قرار دارد رفتند و آنجا را محاصره کردند و نخلستان مسمی به الرحیل که بزرگترین نخلستان آنجا بود را بریدند و از مردم آنجا حدود 15 نفر را کشتند. و عبد العزیز در همان سال به الدلم برگشت و مردم آنجا را محاصره کرد و نخلستانهایی را در الفریع و النتیقه برید. سپس از آنجا برگشت و به شهر نعجان رفت و مردمش را محاصره کرد و نخلستانهایی را برید و باز از آنجا برگشت و به الیمامه رفت و مردمش را محاصره کرد و با آنها جنگید و برجها و چیزهای دیگری را در آن شهر خراب کرد».
🗒عنوان المجد، ص 144.
👈چنانکه مشاهده میکنید، پیوسته به شهرهای اطراف مانند حوطه بنی تمیم و الخرج و الدلم و نعجان و الیمامه حمله میکنند و نخلستانها را آتش زده و میبرند و خانهها را خراب میکنند و مردم را میکشند و اموال باقی مانده را به غنیمت میگیرند! انگار هیچ خبری از دعوت و تبلیغ دین وجود ندارد، و انگار ماموریت آنها فقط تخریب و ویران سازی اموال مردم است.
🔹سپس در همان سال قبایل الظفیر و دیگر قبایل در کنار آبگیری که نزدیک سدیر بود برای جنگ با وهابیان جمع شدند. و چنانکه ابن بشر میگوید: «فنازل تلك العربان علی مائهم وتقاتلوا قتالاً شديداً فأدال الله المسلمين عليهم وانهزم تلك العربان فولوا مدبرين، وغنم المسلمون منهم غنائم عظيمة، واستأصل سعود أكثر أموالهم وحازها، فالأغنام نحو سبعة عشر ألف، والإبل خمسة آلاف، والخيل خمسة عشر فرساً، وأخذ جميع ما في محلتهم من الأثاث، والأمتعة وغير ذلك، وقتل منهم قتلى كثيرة من الفرسان والرجال... وأخذ سعود خمس الغنيمة وقسم الباقي في المسلمين للرجال سهم وللفارس سهمان».
🔸ترجمه: «سعود آن عربها را در کنار آبگیرشان محاصره کرد و جنگ سختی در گرفت. و خداوند مسلمانان را بر آنان پیروز گرداند و آن عربها شکست خورده و فرار کردند. و مسلمانان از آنها غنایم بسیار بزرگی گرفتند و سعود اکثریت اموال آنها تصرف کرد. و حدود 17 هزار رأس گوسفند و 5 هزار شتر و 15 اسب به غنیمت گرفت. و همۀ اثاث و وسایل و کالاها و چیزهای دیگری که در محلۀ آنها بود را به غنیمت گرفت و سوارکاران و پیاده نظامان بسیاری از آنها را نیز کشت... و سعود خمس غنیمت را برداشت و مابقی را در بین مسلمانان تقسیم کرد؛ برای پیاده نظامها یک سهم و برای سواره نظامها دو سهم».
🗒عنوان المجد، ص 145-146.
👈چنانکه مشاهده میکنید، خوارج آل شیخ و آل سعود مردم مسلمان حنبلی مذهب را علی التعیین تکفیر کرده و از اسلام خارج کردند سپس آنها را میکشتند و سپس اموالشان را به نام غنیمت برای خود برمیداشتند! و جناب سعود خمس غنایم را برای خود برداشته و بقیه را بین اتباع خارجیاش تقسیم کرد.
🔹و در سال 1196 رؤسا و بزرگان منطقۀ القصیم (که این منطقه از پیش به تصرف وهابیت درآمده بود)، تصمیم گرفتند که ملایان و مبلغان وهابی که به این مناطق اعزام شدهاند را بکشند و فتنۀ آنها را در سرزمینشان خاموش کنند، و همین کار را کردند و مبلغان وهابیت را به قتل رساندند.
🔹و سال 1197 سعود و سربازانش به عالية نجد و عربهای مطیر حمله کرده و چنانکه ابن بشر میگوید: «وأخذ إبلهم وأغنامهم وحلتهم وأثاثهم، وأخذ عشراً من الخيل، وقتل رجالاً من رؤسائهم وفرسانهم، ثم رجع الى وطنه».
🔸ترجمه: «سعود و سربازانش، شتران و گوسفندان و کالاها و اثاثیه آنها و ده اسب را به غنیمت گرفتند و تعدادی از رؤسا و جنگجویانشان را کشتند و سپس به وطنشان برگشتند».
🔹و دربارۀ وقایع سال 1198 میگوید: «وفيها سار سعود بالمسلمين وقصد ناحية الأحساء، وصبّح أهل العيون ولم يبلغهم عنه خبر، وأخذ كثيراً من الحيوانات، وأخذ من بيوتها أزواداً وأمتعة».
🔸ترجمه: «در این سال سعود همراه مسلمانان به ناحیۀ الأحساء رفت و دیدهبانان و نگهبانان صبح کردند اما متوجه آمدن سعود و سربازانش نشدند و سعود بسیاری از حیوانات آنها و بسیاری از وسایل و کالاهای خانههای آنها را به غنیمت گرفت».
🔹در ادامه میگوید: «ثم قفل راجعاً، واقتضى رأيه أن يغير على أهل اليمامة، فوجدهم قد خرج جميعهم الى النزهة، واشتاقت نفوسهم الى رؤية الأزهار في رياض البر، فحين وصلوها شنّت عليهم غارة «المسلمين»، فلما رأوهم داخلهم الرعب، وولوا منهزمين، فقتل منهم في تلك الهزيمة أكثر من ثمانين رجلاً».
🔸ترجمه: «سپس سعود بن عبد العزیز از ناحیه الأحساء بر میگردد و تصمیم میگیرد که به اهل الیمامه حمله کند و وقتی به آنجا میرسد میبیند که مردم آنجا برای دیدن سرسبزی و شکوفههای فصل بهار به سمت دشت و صحرا بیرون رفته بودند. هنگامیکه مسلمانان به آنجا میرسدند، به آنها حمله میکنند، و مردم آنجا نیز ترسیده و فرار میکنند و در این حمله بیش از هشتاد نفر از آنان را کشتند».
🗒عنوان المجد، ص 154.
❓واقعا تفاوت کار سعود و سربازان همراهش که نام خودشان را مسلمان نامیدهاند، با کار راهزنان و چتهها و دزدان سر گردنه چیست؟ آنچه که قبیح و زشت باشد، با تغییر نامش، حسن و زیبا نمیشود. این اعمال جرم و جنایت و وحشیگری است و با گذاشتن اسم جهاد بر روی این افعال و گذاشتن نام مسلمان بر روی انجام دهندهاش، چیزی از زشتی و حرمت این اعمال نمیکاهد.
❓به چه حقی مردم مسلمان حنبلی مذهب احساء و یمامه را علی التعیین کافر و مشرک قرار میدهند و سپس کشتن آنها و برداشتن اموال آنها را برای خودشان حلال میکنند؟ اگر اینها خوارج نباشند پس اصلاً خوارج وجود ندارد!
🔹و باز در وقایع همان سال میگوید: «وفيها سار سعود بالجنود المنصورة، وقصد بلد عنيزة في ناحية القصيم، فحصل بينهم وبين المسلمين قتال، قُتل منهم عدة رجل، وقتل من المسلمين ثنيان بن زويد الشجاع المهشور».
🔸ترجمه: «در این سال سعود همراه با سربازان منصورهاش به شهر عنیزه در ناحیۀ القصیم حمله کرد و بین مردم آنجا و بین مسلمانان جنگ درگرفت و از آنها تعدادی کشته شد و از مسلمانان، ثنیان بن زوید که فردی شجاع و مشهور بود کشته شد».
🗒عنوان المجد، ص 154.
👈نگاه کنید چگونه مخالفانشان را کافر و جنود خودشان را «مسلمین» مینامند! به این معنا که فقط ما مسلمان هستیم و مخالفان ما مسلمان نیستند؛ بلکه کافر و مشرک هستند و جان و مالشان برای ما حلال است!
🔹 همچنین ابن بشر در وقایع سال 1199 پرده از راهزنی دیگری توسط سربازان وهابی برمیدارد و میگوید: «وفيها سار سعود غازيا إلى جهة الخرج فذكر له أثناء الطريق أن قافلة حافلة من أهل الخرج والفرع وغيرهم ظاهرة من الإحساء، فرصد لهم سعود على الثليما الماء المعروف قرب الخرج فأقبلت القافلة وكانت على ظمأ وقدموا لهم ركاباً ورجالاً إلى الماء، فأغار عليهم سعود فقتلهم ثم أناخت الحدرة فنازلهم سعود، واستمروا ساعة في جلاد وقتال، واقتتلوا قتالاً شديداً قتل بينهم قتلى كثيرة والقافلة قريب ثلثمائة رجل، فحمل عليهم المسلمون وأخذوا جميع ما معهم من الأموال والقماش والمتاع والإبل وغير ذلك، وقتل منهم قريب من سبعين رجل
🔸ترجمه: «در این سال سعود بن عبد العزیز همراه با لشکر مسلمانان به سمت الخرج رفت و در اثنای مسیرش به او گفتند که یک کاروان پربار مربوط به اهل الخرج و غیر آنان از طرف الأحساء در حال آمدن است. سعود نیز در نزدیکی الخرج در منطقهای به نام الثلیما برای آن کاروان به کمین نشست و آن کاروان که تشنه بودند نزدیک شدند و چند سوار و چند پیاده به سمت آب آمدند تا آب بردارند که سربازان سعود به آنها حمله کردند و آنها را کشتند، سپس سعود کاروان را محاصره کرد و مدتی درگیر جنگ و قتال شدند و جنگ سختی در بین شان در گرفت و آن کاروان حدود سیصد نفر بودند و مسلمانان همۀ اموالی که همراه آنها بود را به غنیمت گرفتند مانند اموال و قماش و متاع و شتر و غیره و هفتاد نفر از آنان را نیز کشتند».
🗒عنوان المجد، ص 155.
😐بله! این است آن دعوت توحیدی که خوارج وهابیت مشغول انتشار آن بودند! که با پنهان شدنشان پشت نام توحید و اسلام، راهزنیشان را جهاد نامیده و دزدیدن اموال مسلمانان حنبلی مذهب را غنیمت نامیدهاند. اینها تنها طمع اموال مردم را داشتند و چون وهابیان راهی برای تصاحب اموال مسلمانان مخالفشان نداشتند جز اینکه آنها را تکفیر کنند، برای همین دین را ابزاری برای پیشبرد اهواء نفسانی شان قرار دادند و مخالفانشان را تکفیر کردند و مشغول جمع آوری اموال مردم و غارتکردن کاروان تجاری و به غنیمتگرفتن متاع و قماش و گوسفند و شتران آنان شدند!
▫️و اکنون امروز نیز کسانی غافل و جاهل و فریفته شده به شعار توحید وهابیت مشغول تبلیغ و نشر عقاید خطرناک خوارج نجد هستند؛ اما از تاریخ موسس مذهبشان بیخبر هستند، پس این وقایع تاریخی را از زبان خودشان بخوانید تا بدانید که آنها چگونه غیر خودشان را کافر میپنداشتند و جان و مال آنان را برای خودشان مباح کرده بودند.
🔹و در همین سال سعود و سربازانش به شهر الدلم مجدداً حمله کردند و امیرش ترکی بن زید را کشتند و شهر را به تصرف خود درآوردند و عبدالعزیز، سلیمان بن عفیصان را امیر آن شهر قرار داد و بعد از آن همۀ مناطق الخرج و اهل الحوطه و الحریف و اهل الیمامه و السلمیه و اهل الأفلاج و غیره، خود را شکست خورده دیدند و ناچاراً تسلیم خوارج نجد شده و بنا به قول ابن بشر: «بايعوه کلهم علی دين الله ورسوله والسمع والطاعة»؛ «همۀ شان بر دین خدا و رسولش و سمع و طاعت بیعت دادند».
🔅 به راستی که سکوت در برابر جنایات خوارج معاصر و تطهیر چهرۀ خونین آنها و اهلسنت به حساب آوردن آنها، خیانت بزرگی به دین اسلام است. آیا جماعتی همانند دوله (داعش)، راهی غیر از راه محمد بن عبد الوهاب و فکری غیر از فکر او را دارد؟ آیا تبلیغ و پشتیبانی از عقاید وهابیت به چیزی جز تکفیر مسلمانان و فساد فی الأرض منتهی میشود؟ و امروز وهابیانی که به نام دفاع از توحید و بخاطر فهم اشتباهشان از توحید و شرک، مشغول تبدیع و تکفیر علمای اهل سنت هستند، آیا اینها همان کسانی نیستند که زمینهساز بوجود آمدن جماعتهای جهادی تکفیری میشوند؟ بهراستی که وصف خوارج بر آنها صدق میکنند که اهل اسلام را (به بهانه مشرک و مرتد بودن) میکشند و کفار اصلی را (به بهانۀ مقدم بودن قتال مرتد بر قتال کافر اصلی) رها میکنند.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر