نویسنده: مجاهد دین
👈مصطفی حمدو علیان الحنبلی در کتابش: «السادة
الحنابلة واختلافهم مع السلفية المعاصرة» صص: 381-384 میگوید: {علّامه نجم الدّین
سلیمان بن عبد القوي الطوفي الحنبلي، ردّیۀ علّامه شمس الدّین الجزری بر ابن تیمیه
را نقل میکند و تصریح کرده که کلامش را همراه با زیاداتی از طرف خود، نقل به معنا
کرده است.
🔹الطوفي رحمه الله میگوید: «﴿فَٱسۡتَغَٰثَهُ
ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِ﴾ [القصص: 15]
«پس آن
که از پیروان او (موسی) بود بر (علیه) کسیکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست».
شیخ شمس الدّین
الجزری شارح المنهاج في أصول الفقه، به این آیه علیه شیخ تقی الدّین ابن تیمیه
احتجاج کرده است، اینکه گفته شده که ابن تیمیه گفته است: به رسول خدا صلی الله علیه
وسلم استغاثه نمیشود برای اینکه استغاثه به خداوند عزوجل جزو ویژگیها و حقوق
مخصوص خداوند است و استغاثه همانند عبادت، برای کسی جز خداوند جایز نمیباشد.
▫️و توضیح
حجّت مذکور چنین است که ابن الجزری گفته که: باید در حقیقت استغاثه نظر کرد که چیست؟
و آن طلب یاری و فریادخواهی است، سپس میبینیم که این شخصِ اسرائیلی به موسی
استغاثه نموده و از او طلب یاری کرده و او را به فریاد خوانده است و خداوند عزوجل
بر این کار موسی اقرار نموده و محمد صلی الله علیه وسلم هنگامیکه این آیات نازل
شد این کار را انکار نکرد و این اقراری از طرف خداوند عزوجل و رسولش بر استغاثۀ
مخلوق به مخلوق است و اگر جایز باشد که به موسی استغاثه کرد پس استغاثه به محمد
اولیتر است چراکه محمد به اجماع افضلتر است.
▫️و از
دلایلی که به آن برای جواز استغاثه احتجاج میشود حدیث هاجر مادر اسماعیل علیهما
السلام است آن هنگام که برای پسرش به دنبال آب میگشت، اما آب پیدا نکرد. سپس در
آن وادی صدایی را احساس کرد و گفت: صدایت را شنیدم (به من کمک کن) اگر کمکی از
دستت بر میآید، و این به معنای استغاثۀ هاجر به جبریل است و پیامبر صلی الله علیه
وسلم که این واقعه را حکایت نموده، بر استغاثۀ هاجر اقرار نموده و آن را انکار
نکرده است.
▫️و این
(را باید بدانیم) که اعتقاد داشتن به توحید از لوازم اسلام است، پس اگر مسلمانی را
دیدیم که به مخلوقی استغاثه میکند، قطعاً میدانیم که او آن مخلوق را با خداوند
عزوجل شریک قرار نداده است، بلکه تنها از او طلب یاری، یا توجه به خدا به برکت آن
مخلوق کرده است.
▫️و اگر
مردم در موقف قیامت پیامبران را به فریاد بخوانند تا برای تخفیفِ بر آنان، برایشان
شفاعت کنند، پس در دیگر مقامها (و موقفها) نیز به فریاد خواندن آنها جایز خواهد
بود.
▫️و به
تحقیق شیخ ابو عبد الله النعمان کتابی به نام: «مصباح الظلام في المستغيثين بخير
الأنام» نوشته و این کتاب شهرت یافت و مردم زمان او بر قبول نمودن کتابش اجماع
نمودند و اجماع اهل هر عصری حجّت میباشد و هرکس مخالفت کند پس با این اجماع
مخالفت کرده است.
👈پس اگر گفته شود: آیهای که در ماجرای موسی
و اسرائیلی آمده است بنابر دو وجه، دربارۀ محل نزاع نیست:
1️⃣یکی: اینکه
موسی آن هنگام زنده بود و همانا ما استغاثه به میت را منع میکنیم.
2️⃣دوم: اینکه
استغاثۀ دوست موسی به موسی در کاری بوده که موسی میتوانست انجام دهد و آن، یاری
دادنش علیه دشمنش بوده است و این یک کار عادی است. اما ما همانا از استغاثه به
مخلوق در چیزی که انجام آن مختص به خداوند عزوجل است منع میکنیم مانند رحمت و
مغفرت و رزق و حیات و نحو آن. پس نباید گفت: ای محمد مرا ببخش یا به من رحم کن یا
به من رزق بده یا به من پناه بده یا به من مالی یا فرزندی ببخش؛ چراکه این به
اجماع شرک است.
1️⃣در جواب
اولی میگویم: اگر استغاثه به زنده جایز باشد، پس استغاثه به مُرده نیز همانند آن
جایز است، گرچه استغاثه به مُرده افضلتر و اولیتر است چراکه کسی که میمیرد نسبت
به کسی که زنده است از چند وجه به خدا نزدیکتر است:
➖یکی: اینکه او در دار الکرامة و دار الجزاء
است؛ اما زنده همچنان در دار التکلیف است.
➖دوم: اینکه میت از عالم طبیعت تجرد (و رهایی)
یافته و وصولش به عالم آخرت قطعی شده است، اما زنده همچنان به عالم طبیعت ملتبس
است.
➖سوم: اینکه شهدا در حیاتشان (در دنیا) محجوب
بودند، اما بعد از مردگشان در نزد پروردگارشان زندهاند و روزی میخورند.
2️⃣و در جواب
دومی میگویم: آنچه که ذکر کردهاید امری مجمع علیه است و نزد مسلمانان کم سن نیز
معلوم است چه رسد به بزرگانشان، اینکه بطور مطلق از یک مخلوق طلب نمیشود و انجام
کاری که قدرت الهیت به آن اختصاص یافته باشد را به یک مخلوق نسبت نمیدهند و ما
بزه کاران و عامّۀ مردم و دورترینشان از علم و معرفت را دیدهایم که به حجرۀ نبوی
صلی الله علیه وسلم چنگ زده و به آن پناه گرفتهاند و چیزی بیشتر از این انجام
ندادهاند که از پیامبر درخواست شفاعت و وسیله کردهاند. گفتهاند: یا رسول خدا
برای ما شفاعت کن، یا خدا بخاطر برکت پیامبرت ما را ببخش. پس صحبت کردن دربارۀ این
مسالهای که فرض گرفتهاند، اضافی است و هیچ یک از مسلمانان به آن احتیاجی ندارند
(چراکه مسلمان چنین کاری نمیکند)
▫️و اگر
از ترس اینکه مبادا کسی در چنین کاری بیوفتد، چارهای جز تعریف و شناساندن این حکم
را نداشته باشیم، پس باید با عباراتی آن را تعریف کرد تا از آن چنین توهم نرود که
در جایگاه و منصب پیامبر صلی الله علیه وسلم نقص و کجی وارد شده است، مثلاً گفته
شود: {آنچه که فقط خداوند عزوجل بر آن قدرت دارد (قدرت انجام آن به خداوند اختصاص
دارد) بطور مطلق از یک مخلوق طلب نمیشود}، و یا آنچه که همانند این عبارت باشد را
باید گفت.
▫️و با
سلب استغاثه از پیامبر صلی الله علیه وسلم نه بطور مطلق و نه بطور مقید نباید به پیامبر
تعرض نمود و جز با صلاة و سلام فرستان بر او و روایت کردن از او و نحو آن، نباید
او را یاد کرد.
این ماحاصل آنچه
که در این مساله بصورت سوال و جواب رخ داده است بود که آن را نقل به معنا کردم و زیادتهایی
را از طرف خودم به آن اضافه کردم. انتهای کلام الطوفی.
👈(نویسندۀ کتاب السادة الحنابلة واختلافهم مع
السلفية المعاصرة میگوید): کلام الطوفی بر این موارد تاکید دارد:
1️⃣- موافقت
الطوفی با کلام ابن الجزری در ردش بر ابن تیمیه
2️⃣- عدم صحت
تکفیر استغاثه کننده، برای اینکه اعتقاد داشتن به توحید از لوازم اسلام است. پس
اگر مسلمانی را دیدیم که به مخلوقی استغاثه میکند بطور قطع دانستهایم که او آن
مخلوق را با خداوند عزوجل شریک قرار نداده است، بلکه تنها از او طلب یاری یا توجه
به خدا به برکت آن مخلوق کرده است.
3️⃣- اگر طلب
کردن از زنده را جایز دانستیم، پس باید از باب اولی طلب از میت را جایز بدانیم.
برای اینکه میت به خداوند متعال نزدیکتر است و از عالم طبیعت تجرد یافته است. میگویم:
منتها این بر سبیل کرامت و خرق عادت است نه بر وجه عادی.
4️⃣- نفی
نمودن مطلق استغاثه به پیامبر، در واقع نقص و پایین آوردن حق او و طعنه زدن در فضیلت
کبرای او که همان شفاعت است میباشد، پس این دو، در واقع یک باب و یک معنا را
دارند. پس واجب است که گفته شود: آن کاری که قدرت انجام دادن آن تنها به خداوند
عزوجل اختصاص دارد پس آن کار بطور مطلق از یک مخلوق طلب کرده نمیشود.
5️⃣- آن صورتی
که ابن الجزری و به تبع آن الطوفی جایز دانستهاند این است که گفته شود: یا رسول
الله برای ما شفاعت کن، ای خدا بخاطر برکت پیامبرت ما را ببخش. اما آنچه ابن تیمیه
انکار کرده است شدیدتر از این صورت است، مانند طلب شفا و پیروزی و مال و فرزند و
باران در آنچه که جز خداوند بر آن قادر نیست. و الطوفی و ابن الجزری تصریح به جواز
این نکردهاند، پس در جواز آن، جای نظر است.
و کسی که به کلام
ابن تیمیه نگاه کند حقیقتاً انتقاصی در مکانت پیامبر صلی الله علیه وسلم نمیبیند،
بلکه همهاش تعظیم به پیامبر و فضایل و سننش است، ولیکن ابن تیمیه استغاثه به پیامبر
در چیزی که جز خدا بر آن قادر نیست را انکار کرده است}. پایان نقل قول از کتاب «السادة
الحنابلة واختلافهم مع السفية المعاصرة»
🖊من (یعنی مجاهد دین) میگویم: شخصی ناآگاه
به اقوال اهل علم به نام صلاح الدین مهدوی، در صفحه 26 از مقالهای 55 صفحهای به
نام: «جوابیهای به بهروز عزیزی» با تحریف و قیچی کردن کلام الطوفی رحمه الله، از
کلام این عالم، سوء استفاده کرده و فکر کرده است که کلام الطوفی در تایید نجدیت و
تشدّد و غلوّ او در تعریف توحید و شرک است، در حالی که الطوفی رحمه الله در این
سخنانش، درخواست دعا و شفاعت از پیامبر صلی الله علیه وسلم را جایز دانسته است و بین
آن و بین درخواست چیزی که جز خدا بر آن قادر نیست تفاوت قائل شده است. در حالی که
قریب به اتفاق نجدیه، درخواست دعا و شفاعت از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از
وفاتش را شرک اکبر میدانند.
🔹برای مثال: محمد بن عبد الوهاب در کتاب کشف
الشبهاتش میگوید: «إن أعداء الله لهم اعتراضات كثيرة على دين الرسل، يصدون بها
الناس عنه، منها قولهم: نحن لا نشرك بالله، بل نشهد أنه لا يخلق ولا يرزق، ولا
ينفع ولا يضر إلا الله وحده لا شريك له وأن محمدا صلى الله عليه وسلم لا يملك
لنفسه نفعا، ولا ضرا، فضلا عن عبد القادر أو غيره، ولكن أنا مذنب والصالحون لهم
جاه عند الله وأطلب من الله بهم.
فجوابه هو أن
الذين قاتلهم رسول الله صلى الله عليه وسلم مقرون بما ذكرت، ومقرون أن أوثانهم لا
تدبر شيئا، وإنما أرادوا الجاه، والشفاعة، كما في القرآن...
فإن قال: الكفار
يريدون منهم وأنا أشهد أن الله هو النافع الضار المدبر، لا أريد إلا منه،
والصالحون ليس لهم من الأمر شيء، ولكن أقصدهم أرجو من الله شفاعتهم. فالجواب أن
هذا قول الكفار سواء بسواء».
🔸ترجمه: «دشمنان خداوند اعتراضات زیادی بر دین
پیامبران دارند و با آن اعتراضات مردم را از دین الله باز میدارند منجمله این
سخنشان: ما برای خداوند شریک قرار نمیدهیم بلکه شهادت میدهیم که بغیر از الله یکتای
بدون شریک، کسی نمیتواند خلق کند و رزق بدهد و نفع و ضرر برساند و اینکه محمد علیه
السلام برای خودش هیچ نفع و ضرری نمیتواند برساند چه رسد به عبدالقادر یا غیر او،
منتها من گناهکارم و صالحان نزد الله جاه دارند و من بوسیلۀ آنان از الله طلب میکنم.
پس جوابش آن است که گذشت اینکه: آن کسانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنان
قتال کرد هم، به آنچه ذکر کردی اقرار داشتند و اقرار میکردند به اینکه بتهایشان
چیزی را تدبیر نمیکنند و بلکه تنها جاه و شفاعتشان را میخواستند!...
پس اگر گفت: کفار
از آنها میخواستند، امّا من گواهی میدهم که الله همان نافع و ضار و مدبر است و
جز از او نمیخواهم، و صالحان چیزی از امور در دست آنان نیست، ولیکن قصد آنان میکنم
و از الله شفاعت آنان را امید دارم. پس جواب این است که: این دقیقا همان سخن کفار
است!».
🗒[كشف الشبهات، صص 17-18 و ص 20].
🔹و عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي (متوفى:
1392هـ) میگوید: «وفيه طلب الدعاء من الفاضل لكن في حياته، أما بعد وفاته فشرك
أكبر».
🔸ترجمه: «طلب دعا از انسان فاضل جایز است
منتها در زمان حیاتش، اما بعد از وفاتش طلب دعا از او شرک اکبر است».
🗒[حاشية كتاب التوحيد. ص 47].
🔹و ابن باز (متوفی 1420) میگوید: «طلب
الشفاعة من النبي صلى الله عليه وسلم أو من غيره من الأموات لا يجوز، وهو شرك أكبر
عند أهل العلم...الحاصل أن طلب الشفاعة من النبي صلى الله عليه وسلم أو من غيره من
الأموات أمر لا يجوز، وهو على القاعدة الشرعية من الشرك الأكبر».
🔸ترجمه: «طلب شفاعت از پیامبر صلی الله علیه
وسلم یا از دیگر اموات جایز نیست و این کار نزد اهل علم شرک اکبر است... خلاصه اینکه
درخواست شفاعت از پیامبر صلی الله علیه وسلم یا از دیگر اموات کاری ناجایز است و
برطبق قاعده شرعی چنین کاری شرک اکبر است».
🗒[فتاوى نور على الدرب، ج 1 ص 392].
🔹همچنین در شرح کشف الشبهات از ابن باز چنین
آمده است: «السائل: أحسن الله عملكم يا شيخ، كثير من الطلبة يا شيخ يفهم من الشرك
أنه طلب قضاء الحاجة من الأموات ، يقول إذا طلب منه الشفاعة أنه يطلب له الدعاء ،
الميت يطلب له الدعاء يعني يدعو له يقول هذا ما هو من الشرك الأكبر لكن يكون بدعة.
الشيخ رحمه الله : لا من الشرك الأكبر».
🔸ترجمه: «سوال کننده: خداوند عمل شما را نیکو
گرداند ای شیخ، بسیاری از طلبه از شرک چنین فهمیدهاند که از اموات درخواست
برآورده شدن نیازها و حاجات شود. میگویند: اگر از او درخواست شفاعت کند یعنی از میت
درخواست دعا کرده است، یعنی برایش دعا کند. میگویند: این کار شرک اکبر نیست بلکه
بدعت است. شیخ بن باز در جواب میگوید: نه، این کار شرک اکبر است».
🗒 [شرح
كشف الشبهات للشيخ ابن باز، ص 52]
🔹و آلبانی (متوفي 1420) میگوید: «أن طلب
الدعاء والشفاعة ونحو ذلك من الأنبياء والصالحين بعد موتهم لا يجوز؛ لأنَّه شِرك،
أو ذريعةٌ إلى الشِّرك».
🔸ترجمه: «درخواست دعا و شفاعت و نحو آن از پیامبران
و صالحان بعد از مرگشان جایز نیست، برای اینکه چنین کاری شرک یا راهی به سوی شرک
است».
🗒[موسوعة الالبانی فی العقیدة : ج 3 ص 989].
🔹و صالح بن عبد العزيز بن محمد بن إبراهيم آل
الشيخ (معاصر) میگوید: «إذا أتى آت إلى قبر نبي، أو قبر ولي أو نحو ذلك، فقال:
أستشفع بك، أو أسأل الشفاعة، فمعناه أنه طالب منه، ودعا أن يدعو له؛ فلهذا كان
صرفها، أو التوجه بها إلى غير الله - جل وعلا - شركا أكبر؛ لأنها في الحقيقة دعوة
لغير الله، وسؤال من هذا الميت، وتوجه بالطلب والدعاء منه. فإذا عرفت معنى
الشفاعة، وحكم طلبها من الأموات، وأن ذلك شرك أكبر : فاعلم أن الأحياء الذين هم في
دار التكليف يجوز طلب الشفاعة منهم؛ بمعنى: أن يطلب منهم الدعاء...».
🔸ترجمه: «اگر کسی نزد قبر پیامبر یا قبر ولی یا
نحو آن بیاید و بگوید: بوسیلۀ تو درخواست شفاعت میکنم، یا از تو درخواست شفاعت میکنم،
پس معنایش این است که او از صاحب آن قبر طلب کرده است و او را خوانده تا برایش دعا
بخواند. و برای همین انجام این کار برای او یا متوجه ساختن این دعا به سوی غیر
الله جل و علا، شرک اکبر است، برای اینکه در حقیقت غیر الله را خوانده است و از این
میت درخواست کرده است و با طلب و دعا از او به او رو کرده است. پس هرگاه معنای
شفاعت را دانستی و حکم طلب آن از اموات را دانستی و اینکه این کار شرک اکبر است،
پس بدان که زندگانی که در دار تکلیف هستند جایز است که از آنان درخواست شفاعت کنی
به این معنا که از آنان درخواست دعا کنی»!!!
🗒[التمهید لشرح کتاب التوحید : ص 213 ].
🔹و أبو الأشبال حسن الزهيري (معاصر) میگوید:
«أن طلب الدعاء والشفاعة ونحو ذلك من الأنبياء والصالحين بعد موتهم لا يجوز؛ لأنه
شرك أو ذريعة إلى الشرك.
🔸ترجمه: «طلب دعا و شفاعت و نحو آن از انبیا
و صالحان در بعد از مرگشان، جایز نیست، برای اینکه چنین کاری شرک، یا راهی به سوی
شرک است».
🗒[شرح أصول اعتقاد أهل السنة للالكائي،
(58/10)].
🔹و از صالح بن عبد العزیز آل شیخ (معاصر)
سوال شد: س5/ من سأل النبي صلى الله عليه وسلم أن يدعو له وأن يطلب له المغفرة من
الله بعد موته، هل هذا شرك؟ ج/ الجواب
نعم، هو شرك اكبر.
🔸ترجمه: «سوال: کسی که از پیامبر صلی الله علیه
وسلم بعد از مردنش، درخواست کند که برایش دعا کند یا طلب مغفرت از الله برایش کند،
آیا این شرک است؟ جواب آری این شرک اکبر است».
🗒[إتحاف السائل بما في الطحاوية من مسائل، صص
115-116].
🔹و أبو محمد عبد الكريم بن صالح بن عبد الكريم
الحميد (معاصر) میگوید: «إن من طلب الشفاعة من الميت أومن الصنم فهو مشرك كافر
ولو لم يسجد ولا يصلي للقبر والصنم وهو مؤمن بالنبوات».
🔸ترجمه: «بیگمان هرکس از میت یا از صنم
درخواست شفاعت کند پس او مشرک کافر است اگرچه هم برای قبر یا صنم سجده نکند و نماز
نخواند و به نبوات ایمان داشته باشد».
🗒[الإبطال والرفض لعدوان من تجرأ على (كشف الشبهات)
بالنقض، ويليه / ملامح جهمية. ص 134].
🔹و عبد الرءوف محمد عثمان (معاصر) میگوید:
«طلب الدعاء من الرسول صلى الله عليه وسلم بعد موته... هذا من الشرك الذي حرمه
الله ورسوله».
🔸 ترجمه: «درخواست دعا از پیامبر صلی الله علیه
وسلم بعد از وفاتش، این عمل جزو شرکی است که الله و رسولش آن را حرام کرده است».
🗒[محبة الرسول بين الاتباع والابتداع. ص
366].
👈اکنون از صلاح الدین مهدوی درخواست میکنم
که بگوید حکم علامه الطوفی که درخواست شفاعت از پیامبر بعد از وفاتش در کنار قبرش
با این لفظ: «یا رسول الله اشفع لنا» را جایز دانسته است چیست؟ آیا او نیز مشرک
است؟ آیا او نیز توحید و شرک را نشناخت؟
😐سبحان الله از این همه حقارتی که دچار نجدیه
شده است، هر عالمی که به آن استناد میکنند، آن عالم بر ضد آنها در میآید و مخالف
با توحید بدعی خوارج معاصر را تقریر و تایید کرده است.
▫️پس
جناب مهدوی، بدون تقیه، واضح، شفاف و رک جواب بده. گرچه میدانم شهامت پاسخ دادن
نداری، و امیدی به پاسخ دادنت ندارم، چراکه این سوال، برای اولین بار نیست که از
تو و همکیشانت پرسیده میشود، اما برای کسانی که فریب شعارهای شما را خوردهاند،
همین بس است که چگونه مفتضح میشوید.
▫️جناب
صلاح الدین مهدوی، مشکل بزرگ شما این است که اهلیت فهمیدن کلام علما را نداری، و ای
کاش سکوت میکردی و چیزی نمیگفتی اما از قدیم گفتهاند پستۀ بیمغز چو لب وا کند
رسوا شود.
💡 نجدیه درخواست دعا و شفاعت از پیامبر صلی
الله علیه وسلم کنار قبرش با این لفظ: یا رسول الله برایم شفاعت کن یا رسول الله
برایم دعا کن، را شرک اکبر میدانند و جمهور علمای اهل سنت چنین کاری را جایز و
مستحب دانستهاند و در اینجا، شیخ علامه الطوفی نیز این کار را جایز دانسته است و
نجدیه اهل سنت را بخاطر چنین کاری مشرک میدانند.
🤔 اکنون نجدیه
پاسخ بدهند حکم الطوفی چیست؟
با تشکر: خادم
اهل سنت و جماعت، مجاهد دین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر