📝 نقض شبهۀ شفاعتخواهی مشرکین با وجود قید -بإذنالله-
مضمون شبهه: توجه
داشته باشید که خوارج تکفیری با حذف نمودن قید "بإذن الله" میگویند:
طلب هرنوع امری از اموات شرک است، و این شرط در شفاعتخواهی مشرکین موجود بود، و
شرک رخ میدهد اگرچه شخص بصورت اخذ اسباب از اموات طلب نماید. و با اعتقاد به حصول
آن با اذن خداوند، باز چنین طلبی شرک است.
در این مقام چند
نکتۀ مختصر در نقض این شبهه مطرح میکنم.
1️⃣نکتۀ اول- «دعا» در لغت عرب به معنای: مطلق
ندا است. و ما برای تعامل با نصوص شریعت، به دلالات لغت عرب ملزم هستیم. لذا
هرگونه ندایی از نظر شریعت "دعاء" اصطلاحی محسوب میشود، مگر اینکه دلیلی
خاص از شریعت وارد شود تا عموم وارده در اطلاق "دعا" را مقید سازد. لذا
-برای این مطلب که مطلق ندا عبادت نیست بلکه تنها دعا از مخلوق با اعتقاد به ربوبیتش
کفر و شرک است-، بیش از هر موضوع دیگری برایش از قرآن و سنت دلیل وجود دارد.
به عنوان مثال:
دلایلی از قرآن برای اینکه صرف -دعا- برای غیر الله شرک و کفر نیست:
۱- ﴿وَٱلرَّسُولُ
يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ﴾ [آل عمران: 153] «پیامبر از پشت سرتان شما را فرا
میخواند»
۲-
﴿قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ
ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ
جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ
يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ﴾ [البقرة:
260] «فرمود: پس چهار پرنده را برگیر، آنگاه آنها را پیش خود قطعه قطعه کن (و در
هم بیامیز) سپس بر هر کوهی قسمتی از آن را بگذار، آنگاه آنها را فرا بخوان؛ شتابان
به سوی تو میآیند».
٣- هر دلیلی
که اثبات کند مطلق دعا، عبادت نیست و مطلق دعای غیر الله متعال مذموم نیست، پس به
دلالت لزوم اثبات میکند که دعای غیر الله شرک و کفر نیست مگر اینکه با اعتقاد به
ربوبیت دعاشونده باشد. پس صرف دعا برای غیر الله متعال شرک نبوده و دهها آیه مبنی
بر این موضوع در قرآن کریم وجود دارد.
در نتیجه: هرگونه
ندایی «دعا» محسوب میشود و اطلاقی که در دلالت این واژه وجود دارد حفظ شده و نصوص
شریعت در این باب بر مبنای آن فهم میگردد. مگر اینکه شریعت حالت خاصی از ندا را
استثنا نماید و آن حالت: «طلب از یک مخلوق، حال چه زنده باشد یا مرده و چه حاضر
باشد یا غایب، با اعتقاد به ربوبیت او در هر امر کوچک و بزرگی است».
این حالت را
قرآن، سنت و اجماع بیان نموده است؛ پس هنگامی که در شریعت "دعای من دون
الله" اطلاق میگردد، تنها این حالت استثناء مراد است، لذا باقی افراد عام
ضمن دلالت لفظ عام باقی میمانند و خارج از مفهوم عبادت و معنای دعای من دون الله
هستند، تا زمانیکه برای عبادت بودن آن دلیلی از قرآن؛ سنت و اجماع ارائه شود.
2️⃣نکتۀ دوم- شکی وجود ندارد که پیامبران الهی
علیهم السلام دارای معجزاتی هستند که نوع بشر بر آنها توانا نیست، زیرا قرار است
آن معجزات برای اقوامشان اعجاز باشد تا بهعنوان یکی از دلایل صدق ادعای نبوت تلقی
گردد.
اما سؤال: آیا
طلب امری که نبی بر آن توانا نیست از وی شرک است؟
قطعا خیر؛ با اینکه
نوع بشر بر آن امر توان ندارد، لیکن: «طلب از شخصی که اعتقاد به ربوبیتش دارد» نیست.
لذا چنین طلبی در عموم ادلۀ شرک وارد نمیشود.
اما اینجا دو
مساله وجود دارد:
۱- نزد
اهل سنت و جماعت، امری که در آن -إذن- خداوند به شخص در امری خاص تعلق گرفته، نباید
آن قدرت مانند یکی از اوصاف خداوند باشد، یعنی نمیتوان گفت: فلانی به اذن خداوند
هر صدایی را میشنود و به هر چیزی علم دارد. زیرا اهل سنت و جماعت خداوند را از دو
چیز منزه میسازند:
اول: از نقائصی
که سلب آن در شریعت وارد شده و نقائصی که با صفات کمال خداوند متعال در تضاد باشد.
دوم: از اینکه
احدی در کمال خداوند با خداوند شریک باشد.
۲- مبنای
این طلب، اعتقاد شخص به این مهم است که نبی "بإذن الله" و به عنوان یک
سبب، قدرت انجام آن امر را داشته باشد؛ نه اینکه بگوییم: «طلب از هر شخص اگر حی و
حاضر بود پس شرک نیست اما اگر مرده یا غایب بود پس شرک خواهد بود؛ اگرچه هم آن
مرده یا غایب را فقط یک سبب بداند که "بإذن الله" قرار است چنین قدرتی
داشته باشد».
زیرا چنین حالتی
استثنای آن در نصوص شریعت وجود ندارد و ضمن مطلق دلالتی که در معنای
"دعا" وجود دارد وارد میشود و صرف آن برای غیر الله متعال شرک نمیشود.
3️⃣نکتۀ سوم: برای وقوع شرک در
"دعا"، اعتقاد به استقلال در تأثیر شرط است، زیرا مدار حکم شرک، صرف
ربوبیت "دعای من دون الله" برای غیر الله متعال است، حال چه آن شخص امری
که به ظاهر در مقدور بشر حی و حاضر است را از او طلب کرده باشد و چه امری غیر
مقدور را. مانند مشرکین عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم که یکی از دهها مواردی
که از آلهۀ خویش مسألت داشتند، شفاعت و وساطت بدون اذن الله و نافذ بود، نه مجرد
درخواست شفاعت از مخلوقی زنده یا مرده، یا حاضر یا غایب. چنانچه خداوند متعال از
زبان آنان در قرآن کریم میفرمایند: ﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ
وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَـٰۤؤُلَاۤءِ شُفَعَـٰۤؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ﴾
[يونس ١٨]
زیرا اگر شخصی
اعتقاد به استقلال در تاثیر نداشته باشد -با إذن خداوند-، و با این حال طلب شفاعت
او شرک باشد -چنانکه خوارج معاصر شفاعتخواهی مشرکان عرب را اینگونه فهم کردهاند-،
پس طلب او از شخص حی حاضر نیز باید شرک باشد، و چون در قرآن و سنت و اجماع، مناط
شرکی بودن دعا، مرده یا غایب بودن دعاشونده و مناط عدم شرکی بودن دعا، زنده و حاضر
بودن دعاشونده قرار داده نشده است؛ در نتیجه قید "من دون الله" یا
"بدون اذن الله" که بر جنبۀ ربوبیت دعاشونده دلالت دارد، تنها قیدی است
كه مناط حکم شرکیبودن دعا و طلب خواهد بود؛ نه قید مرده یا غایب بودن دعاشونده، یا
در مقدور بشر بودن یا نبودن امری که از او طلب شده است.
زیرا اگر دعا و
طلب از مرده یا غایب حتی با اعتقاد به "بإذن الله بودن و تحت مشیت الله بودن
قدرت او" و اینکه او فقط یک سبب مقرر شده از طرف الله است، باز مناطی برای
شرکی بودن طلب از او باشد، و طلب از او شامل حکم آیاتی که عبارت دعای من دون الله
در آن آمده است شده باشد، مانند: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾ [الأعراف:
197] [فاطر: 13] [فاطر: 40] ، پس این مورد در طلب از "زنده" یا
"حاضر" نیز حاصل بوده و شخص باید به موجب دعا و طلب از زنده یا حاضر نیز
مشرک شود چراکه زنده و حاضر نیز شامل من دون الله میشود. پس طبق فهم وهابیت، قید
"من دون الله" یا "بدون إذن الله" یا "مع الله" که
در آیات آمده است حقیقتا لَغْوی است که هیچ تاثیری در اطلاق حکم شرک بر وی ندارد
بلکه فقط قید مرده یا غایب بودن مؤثر است! که چنین قیدی در هیچ کجای قرآن و سنت و
اجماع نیامده است. در حالیکه ما میبینیم در نصوص شریعت، حکم عدم شرک و عدم کفر
بودن، به دعا و ندا از مخلوق چه زنده و حاضر و چه غایب و مرده، در صورتی که با
اعتقاد به "بإذن الله" بودن قدرت او باشد، تعلق گرفته است و چندیپیش به
دو آیه اشاره کردیم (یکی: صحابهای که در حال فرار از جنگ بودند و قدرت کمک کردن
به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را نداشتند توسط رسول خدا به دعا و فریاد
خوانده شدند، و دیگری: پرندگان مرده و غایب که بر روی کوهها قرار داده شده بودند،
از راه دور توسط ابراهیم علیه السلام دعا و ندا زده شدند و از اجساد خورد شده و
مُردۀشان که از او غایب بودند طلب آمدن به نزد خود را نمود) و دانستیم که حکم شرک
و کفر بودن دعا تنها به دعایی تعلق گرفته که دعاکننده اعتقاد به ربوبیت دعاشونده
داشته باشد و آن دعا برای ربی غیر از الله متعال صرف شده باشد. و این مورد به تنهایی
کاشف تلبیس مخالفین است.
4️⃣نکتۀ چهارم: مبنای شفاعتی که پذیرفتهشدن
آن توسط الله در قرآن کریم وجود دارد (یعنی مبنای پذیرفتهشدن شفاعت در حق شفاعتشونده
از شفاعتکننده توسط الله)، ارتباطی به مکان و زمان (اخروی یا دنیوی بودن) شفاعتکردن
ندارد، بلکه مبنای پذیرفتهشدن آن، شروط و ضوابطی است که در قرآن کریم برای شفاعت
کننده و شفاعت شونده بیان شده است مانند مومن بودن شفاعت کننده و شفاعت شونده. پس
هرگاه این شروط و ضوابط در حق شفاعتکننده و شفاعتشونده وجود داشته باشد، آن
شفاعت نزد الله پذیرفته میشود حال چه در دنیا رخ داده باشد چه در آخرت. و یکی از
نمونههای آن "شفاعت عظمی" در آخرت میباشد و این نوع از شفاعت، با
شفاعتهای جایز و ثابت دیگر دنیوی و اخروی تفاوتی در مبنای پذیرفته شدنشان ندارد.
اما مشرکان عموماً چون اعتقادی به معاد نداشتند برای همین از معبودات خویش تحت
عنوان "شفاعت" تنها منافعی دنیوی را طلب مینمودند آن هم با این اعتقاد
که معبوداتشان بدون اینکه نیازی به کسب اجازه برای شفاعت کردن در حق شفاعت شونده
داشته باشند، بخاطر شراکتی که با الله در تدبیر جهان هستی دارند، میتوانند در حق
آنان شفاعت نافذ کنند برای همین خداوند متعال در آیات بسیاری بیان فرموده که شفاعتی
که مشرکان به آن معتقد هستند به آنان نفعی نمیرساند و باعث مشرک شدنشان میگردد.
برای مثال خداوند
متعال میفرماید: ﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ
عَهۡدٗا٨٧﴾ [مريم: 87]
«آنها
مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسیکه نزد (الله) رحمان عهدی گرفته باشد».
🔹ابن القیم رحمه الله در تفسیر آیه میگوید:
«فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ نفى الشَّفَاعَة الشركية الَّتِي كَانُوا يعتقدونها
وأمثالهم من الْمُشْركين وَهِي شَفَاعَة الوسائط لَهُم عِنْد الله فِي جلب مَا
يَنْفَعهُمْ وَدفع مَا يضرهم بذواتها وأنفسها بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذن الله
ومرضاته لمن شَاءَ أَن يشفع فِيهِ الشافع».
🔸ترجمه: «خداوند سبحان شفاعت شرکی که مشرکان
و امثال آنان به آن معتقد بودند را نفی کرد و آن هم، شفاعتکردن واسطهها برایشان
در نزد الله برای جلب آنچه به نفعشان است و دفع آنچه به ضررشان است، آن هم با ذات
خودشان و با نفس خودشان بدون اینکه متوقف بر اذن و اجازۀ خداوند و رضایت او برای
کسی که شافع میخواهد دربارهاش شفاعت کند باشد».
👈در نتیجه: تغییر معانیِ ضوابطیکه برای پذیرفتهشدن
شفاعتخواهی، در قرآن و سنت و کلام اهل علم اثبات شده است مانند: قيد "بإذن
الله" و متنوع و متفاوت و مغایر نشاندادن شفاعتخواهی مشرکان توسط خوارج
معاصر به بهانۀ عدم اعتقاد آنان به معاد، در واقع مغالطۀ احمقان است. چراکه هدف از
شفاعت، حصول نفع و دفع ضرر است، و مکان و زمان (دنیوی یا اخروی بودن) کسب نفع و
دفع ضرر بوسیلۀ شفاعت، مناطی برای تمایز قائل شدن بین شفاعت توحیدی با شفاعت شرکی
نیست، بلکه مناط آن، اعتقاد به بإذن الله بودن شفاعت یا بدون اذن الله بودن و نافذ
بودن شفاعت است، و کسی که جزو عُقلا محسوب شود این را به ضرورت عقل و نقل درک میکند
و کسی که غیر این را بگوید باید در عقل او شک نمود.
🔹شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمهالله میگوید:
«أنه يراد بذلك نفي الشفاعة التي يثبتها أهل الشرك ومن شابههم من أهل البدع: من
أهل الكتاب والمسلمين الذين يظنون أن للخلق عند الله من القدر أن يشفعوا عنده بغير
إذنه كما يشفع الناس بعضهم عند بعض فيقبل المشفوع إليه شفاعة شافع لحاجته إليه
رغبة ورهبة وكما يعامل المخلوق المخلوق بالمعاوضة. فالمشركون كانوا يتخذون من دون
الله شفعاء من الملائكة والأنبياء والصالحين ويصورون تماثيلهم فيستشفعون بها
ويقولون: هؤلاء خواص الله فنحن نتوسل إلى الله بدعائهم وعبادتهم ليشفعوا لنا كما
يتوسل إلى الملوك بخواصهم لكونهم أقرب إلى الملوك من غيرهم فيشفعون عند الملوك
بغير إذن الملوك وقد يشفع أحدهم عند الملك فيما لا يختاره فيحتاج إلى إجابة شفاعته
رغبة ورهبة. فأنكر الله هذه الشفاعة فقال تعالى: {من ذا الذي يشفع عنده إلا
بإذنه}... فهذه الشفاعة التي أثبتها المشركون للملائكة والأنبياء والصالحين حتى
صوروا تماثيلهم وقالوا: استشفاعنا بتماثيلهم استشفاع بهم وكذلك قصدوا قبورهم
وقالوا: نحن نستشفع بهم بعد مماتهم ليشفعوا لنا إلى الله وصوروا تماثيلهم فعبدوهم
كذلك وهذه الشفاعة أبطلها الله ورسوله وذم المشركين عليها وكفرهم بها»
🔸ترجمه: «منظورش از این آیات، نفی کردن آن
نوع شفاعتی است که مشرکان و مبتدعان اثبات میکردند، مبتدعانی از اهل کتاب و از
مسلمانان که گمان میکنند بعضی از مخلوقات در نزد خداوند از چنان قدر و منزلتی
برخوردارند که میتوانند بدون نیاز به اجازۀ خداوند شفاعت کنند، به همان شکلی که
بعضی از مردم نزد بعضی دیگر شفاعت میکنند و آن کسی که نزدش شفاعت شده است مجبور
است بخاطر احتیاجی که از روی رغبت و رهبت به شفاعتکننده دارد، شفاعتش را قبول کند.
▫️پس
مشرکان شفیعانی من دون الله از ملائکه و پیامبران و صالحان اتخاذ میکردند و مجسمههای
آنان را درست میکردند و از آنان درخواست شفاعت میکردند و میگفتند: اینها خواص
الله هستند پس ما اینها را دعا و عبادت میکنیم تا برایمان شفاعت کنند و به خداوند
نزدیک شویم، درست به همان شکلی که بوسیلۀ خواص پادشاهان به پادشاهان نزدیک میشویم.
چون خواص پادشاهان به نسبت دیگران به پادشاهان نزدیکتر هستند و میتوانند نزد
پادشاهان بدون اجازۀ آنان شفاعت کنند. مثلاً یکی از خواص (و نزدیکان) پادشاه در
نزد پادشاه دربارۀ چیزی که پادشاه نمیخواهد انجام بدهد شفاعت میکند، و آن پادشاه
از روی رغبت و رهبتی که به خواصش دارد (یعنی به کارهایی که خواصش برای او انجام میدهد
احتیاج دارد و از اینکه برایش کار نکند میترسد) پس ناچار است که شفاعت خواصش را
قبول کند. ▫️و خداوند چنین شفاعتی را انکار کرده است و میفرماید: {مَنْ ذَا
الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] {کیست که در نزد او
جز با اجازۀ او شفاعت کند} ... پس این، آن شفاعتی است که مشرکان برای ملائکه و پیامبران
و صالحین اثبات میکردند تا اینکه مجسمههای آنان را نیز ساختند و گفتند استشفاع
ما به مجسمههایشان همان استشفاع به آنان است، و همچنین قصد قبرهای آنان را کردند
و گفتند: ما بعد از مرگشان به آنان استشفاع میکنیم تا نزد خداوند برایمان شفاعت
کنند، و مجسمههای آنان را ساختند و به این شکل آنان را عبادت کردند، پس این چنین
شفاعتی را خداوند و رسولش باطل ساختهاند و مشرکان را بخاطر اعتقاد به چنین شفاعتی
سرزنش کرده و بخاطرش آنان را کافر دانستهاند».
🗒مجموع الفتاوی، ج 1 صص 149- 151.
💡تذکر: چیزیکه ابن تیمیه رحمه الله آن را
شفاعت شرکی میداند، شفاعتی است که بدون نیاز به اجازۀ الله متعال باشد، چنانچه
فرمودند: «الذين يظنون أن للخلق عند الله من القدر أن يشفعوا عنده بغير إذنه كما
يشفع الناس بعضهم عند بعض» و اگر قید "مرده یا غایب بودن شافع" (با فهمی
که خوارج معاصر دارند) فارقی میان شفاعت شرکی و غیر شرکی میبود، دیگر فرقی میان
اعتقاد به وجود شافعی که میتواند به اذن الله شفاعت کند با شافعی که میتواند
بدون نیاز به اذن الله شفاعت کند وجود نمیداشت! و این ثمرۀ پشتکردن به قرآن و
سنت و اقوال اهل علم، و تکیهنمودن بر فهم ناقص خود است که امروزه خوارج معاصر به
آن مبتلا شدهاند.
🔹 در جایی دیگر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمهالله
میگوید: «فهذه الشفاعة التي كان المشركون يثبتونها أبطلها القرآن في غير موضع،
وهي كشفاعة المخلوق عند المخلوق بغير إذنه، فإن هذا الشافع شريك للمشفوع إليه،
فإنه طلب منه ما لم يكن يريد أن يفعله، فيحتاج لقضاء حق الشفيع أن يفعله، فالشفيع
بغير إذن المشفوع إليه شريك له، والله تعالى لا شريك له، ولهذا قال: {لَهُ مَا فِي
السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا
بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] فلو شفع أحد بغير إذنه شفاعة نافعة مقبولة كان شريكًا
له، وهو سبحانه لا يشفع عنده أحد إلا بإذنه».
🔸ترجمه: «پس این شفاعتی که مشرکان آن را
اثبات میکردند خداوند در جاهای مختلف قرآن آن را باطل کرده است، که مانند شفاعت یک
مخلوق در نزد مخلوق دیگر است آن هم بدون اجازۀ او. چون در این حالت شافع (شفاعتکننده)
شریک مشفوع الیه (کسی که نزدش شفاعت میکند) میشود. یعنی شافع از مشفوع الیه چیزی
را میخواهد که مشفوع الیه دلش نمیخواهد انجام بدهد، اما برای برآورده کردن حق شفیع،
مجبور است که خواستۀ او را انجام بدهد. پس شفیعی که بدون اجازۀ مشفوع الیه شفاعت
کند، شریک او محسوب میشود، در حالی که خداوند متعال شریکی ندارد، و برای همین میفرماید:
{آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست. کیست که در نزد او جز با اجازۀ
او شفاعت کند} [البقرة: 255]. پس اگر کسی بدون اجازۀ او شفاعتی نافع و مقبول کند،
پس شریک اوتعالی شده است، و در نزد خداوند سبحان کسی جز با اجازۀ او شفاعت نمیکند».
🗒 قاعدة عظيمة في الفرق بين عبادات أهل الإسلام
والإيمان وعبادات أهل الشرك والنفاق، ص 122.
💡تذکر: توجه نمایید که چگونه ابن تیمیه رحمهالله
حقیقت شفاعت شرکی که مشرکان به آن معتقد بودند را تشریح مینماید و میان شفاعت شرکی
با شفاعتی که به اذن الله باشد تفاوت قرار داده است. لذا میبینیم که تا به اینجا
هیچگونه خبری از قید -مرده یا غایب بودن شفاعت کننده- (بر اساس باور خوارج معاصر)
برای شرکی شدن شفاعت وجود نداشته و بلکه قرائنی در تغایر با آن وجود دارد که بدان
متذکر شدیم. همچنین خبری از "در مقدور بودن بشر" و این قیود ناهنجار
خوارج وجود ندارد.
🔹سپس شیخ الاسلام رحمهالله آیاتی را مبنی
بر این موضوع سرد نموده و در ادامه میفرمایند :« والشفعاء الذين يشفعون عنده: لا
يشفعون إلا بإذنه كما قال: {من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه} وقال تعالى: {ولا
يشفعون إلا لمن ارتضى} وقال تعالى: {قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله لا يملكون
مثقال ذرة في السماوات ولا في الأرض وما لهم فيهما من شرك وما له منهم من ظهير}
{ولا تنفع الشفاعة عنده إلا لمن أذن له} . فبين أن كل من دعي من دونه ليس له ملك
ولا شرك في الملك ولا هو ظهير. وأن شفاعتهم لا تنفع إلا لمن أذن له. وهذا بخلاف
الملوك فإن الشافع عندهم قد يكون له ملك وقد يكون شريكا لهم في الملك وقد يكون
مظاهرا لهم معاونا لهم على ملكهم وهؤلاء يشفعون عند الملوك بغير إذن الملوك هم
وغيرهم والملك يقبل شفاعتهم: تارة بحاجته إليهم وتارة لخوفه منهم وتارة لجزاء
إحسانهم إليه ومكافأتهم ولإنعامهم عليه؛ حتى إنه يقبل شفاعة ولده وزوجته لذلك فإنه
محتاج إلى الزوجة وإلى الولد؛ حتى لو أعرض عنه ولده وزوجته لتضرر بذلك ويقبل شفاعة
مملوكه؛ فإذا لم يقبل شفاعته؛ يخاف أن لا يطيعه أو أن يسعى في ضرره. وشفاعة العباد
بعضهم عند بعض: كلها من هذا الجنس. فلا يقبل أحد شفاعة أحد إلا لرغبة أو رهبة.
والله تعالى: لا يرجو أحدا ولا يخافه ولا يحتاج إلى أحد بل هو الغني قال تعالى:
{ألا إن لله من في السماوات ومن في الأرض وما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء
إن يتبعون إلا الظن وإن هم إلا يخرصون} إلى قوله: {قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه هو
الغني له ما في السماوات وما في الأرض} . والمشركون: يتخذون شفعاء من جنس ما
يعهدونه من الشفاعة. قال تعالى: {ويعبدون من دون الله ما لا يضرهم ولا ينفعهم
ويقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبئون الله بما لا يعلم في السماوات ولا في
الأرض سبحانه وتعالى عما يشركون} ... والمقصود هنا: أن من أثبت وسائط بين الله
وبين خلقه كالوسائط التي تكون بين الملوك والرعية فهو مشرك؛ بل هذا دين المشركين
عباد الأوثان كانوا يقولون: إنها تماثيل الأنبياء والصالحين وإنها وسائل يتقربون
بها إلى الله؛ وهو من الشرك الذي أنكره الله على النصارى حيث قال: {اتخذوا أحبارهم
ورهبانهم أربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وما أمروا إلا ليعبدوا إلها واحدا
لا إله إلا هو سبحانه عما يشركون}».
🔸ترجمه: «شفیعانی که در نزد او شفاعت میکنند
جز با اجازۀ او شفاعت نمیکنند، چنانکه میفرماید: {کیست که در نزد او جز به فرمان
او شفاعت کند} [البقرة: 255]. و میفرماید: {و آنها جز برای کسیکه (الله از او
خشنود باشد و) بپسندد، شفاعت نمیکنند، و آنها از ترس او بیمناک اند} [الأنبياء:
28]. و میفرماید: {(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که غیر از الله (معبود خود) میپندارید،
(به فریاد) بخوانید، (آنها) هموزن ذرهای در آسمانها و در زمین مالک نیستند، و
در (آفرینش و تدبیر) آن دو هیچ شرکتی ندارند، و او (= الله) از میان آنها یاور و
پشتیبانی ندارد} [سبأ: 22].
پس روشن میگردد
که تمام آن کسانی که بغیر از او خوانده میشوند نه فرمانراویی دارند و نه در
فرمانراویی شریک هستند و نه ظهیر و یاوران خداوند هستند، و شفاعتشان نفعی نمیرساند
مگر برای کسی که به او اجازه داده است. و این بر خلاف پادشاهان است برای اینکه
شفاعتکننده در نزد آنان ممکن است که پادشاهیت داشته باشد، و یا ممکن است که با
آنان در پادشاهی شریک باشد و یا ممکن است که یاور و معاون آنان بر پادشاهیشان
باشد، و آنان در نزد پادشاهان بدون اجازۀ پادشاهان شفاعت میکنند، و پادشاه نیز
شفاعت آنان را قبول میکند، یک بار بخاطر نیازی که به آنان (شافعان) دارد، و باری
دیگر بخاطر خوف و ترسی که از آنان دارد، و باری دیگر بخاطر پاداش دادن به نیکیهایی
که آنان (شافعان) به او (پادشاه) کردهاند، تا انعام کردن بر آنان باشد. حتی
پادشاه، شفاعت فرزندش و همسرش را برای او (شفاعتشونده) قبول میکند، چون به همسر
و فرزندش محتاج است چون اگر فرزندش و همسرش از او روی بگردانند بخاطر آن متضرر میشود.
و شفاعت بردهاش را قبول میکند و اگر شفاعتش را قبول نکند میترسد که از او اطاعت
نکند، یا در جهت ضرر رساندن به او تلاش کند.
و شفاعت بندگان
نزد همدیگر همهاش از این جنس است و هیچ کسی شفاعت کسی دیگر را قبول نمیکند مگر
بخاطر رغبت یا رهبتی که به او دارد، و خداوند متعال از کسی هیچ رجاء و امیدی ندارد
و از کسی نمیترسد و به کسی احتیاج ندارد بلکه او غنی و بینیاز است. خداوند متعال
میفرماید: {آگاه باشید، هر که در آسمانها و هر که در زمین است، از آن الله است،
و کسانیکه غیر الله؛ شریکان را میخوانند، پیروی (از دلیلی) نمیکنند، آنها تنها
از گمان پیروی میکنند، و آنها فقط دروغ میگویند(66) او کسی است که شب را برای
شما قرار داد، تا در آن آرام بگیرید، و روز را روشن (قرار داد) بیگمان در اینها
نشانههایی است برای گروهی که میشنوند(67) (مشرکان) گفتند: الله فرزندی برگزیده
است او منزّه است، او بینیاز است، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن
اوست، هیچ دلیلی نزد شما بر این (ادعا) نیست، آیا بر الله چیزی میگویید که نمیدانید؟!(68)}
[يونس: 66-68]
و مشرکان شفیعانی
از جنس چنین شفاعتهایی را میگرفتند، خداوند متعال میفرماید: {و غیر از الله چیزهای
را میپرستند که نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد، و میگویند: اینها
(= بتها) شفیعان ما نزد الله هستند بگو: آیا الله را به چیزی که در آسمانها و در
زمین نمیداند، خبر میدهید؟! منزّه است او، و از آنچه با او شریک میسازند برتر
است} [يونس: 18]
و مقصود اینجا این
است که: هرکس وسائطی بین الله و بین خلقش ثابت کند به مانند وسائطی که بین
پادشاهان و رعیت وجود دارد، پس او مشرک است، بلکه این دین مشرکانی که بندگان بتها
بودند است، مشرکان میگفتند: اینها مجسمههای پیامبران و صالحان است و آنها وسیلههایی
هستند که با آنها به خداوند تقرب میجویيم. و این از شرکی است که خداوند آن را بر
نصاری انکار ورزیده است».
🗒 الواسطة بين الحق والخلق، ص 25 به بعد.
💡تذکر اول: میبینیم که در مسالۀ شفاعت،
مقصود از "بدون اذن خداوند بودن شفاعت" در دلالات نصوص شریعت و اقوال
اهل علم، به معنای اعتقاد ربوبی و استقلال شافع در تاثیر است، نه صرفاً اجازۀ بیان
شفاعت به شفاعتگر توسط خداوند، لذا همین مفهوم در نصوص شریعت دربارۀ شفاعت مشرکین
بیان شده -زیرا به ربوبیت شافعان معتقد بودند- و شفاعت شرکی آنان هیچ سنخیتی با
باور جمهور مسلمان در تمام عصور -که خوارج معاصر آنها را قبوری مینامند- ندارد.
💡تذکر دوم: خوارج معاصر در صدد اثبات توحید
ربوبی مشرکین هستند، و معتقد به عدم وجود ارتباط و تلازم میان وقوع شرک در الوهیت
و شرک در ربوبیت هستند؛ و اینکه وقوع شرک در الوهیت مستلزم اعتقاد ربوبی در معبود
نیست در حالی که قرآن و سنت و اقوال اهل علم من جمله ابن تیمیه رحمه الله بر خلاف
آنچه وهابیت و خوارج معاصر میگویند میباشد. چنانکه در نقل قول بالا ابن تیمیه به
تفصیل کامل کیفیت شفاعت خواهی مشرکان در منافع دنیویشان را تشریح نموده و گفته که
آنها به شافعانی معتقد بودند که برای شفاعت کردن احتیاجی به اجازه و رضایت الله
دربارۀ شفاعت شونده نداشتند و میگوید آنها شفیعانی از جنس واسطههای بین پادشاهان
و رعیت ثابت میکردند: «من أثبت وسائط بين الله وبين خلقه كالوسائط التي تكون بين
الملوك والرعية فهو مشرك؛ بل هذا دين المشركين عباد الأوثان».
💡تذکر سوم: نه تنها قدرت فهمیدن قرآن و سنت
از خوارج سلب شده است بلکه حتی قدرت فهمیدن اقوال علما را نیز ندارند و اقوال علما
را برعکس مرادی که داشتهاند میفهمند و در غیر موضع خودشان به کار میبرند،
🔹برای مثال ابن تیمیه رحمه الله در قاعدة
عظيمة (1/121) میگوید: «لم يسنّ أحد من الأنبياء للخلق أن يطلبوا من الصالحين
الموتى، والغائبين، والملائكة، دعاء، ولا شفاعة، بل هذا أصل الشرك، فإن المشركين
إنما اتخذوهم شفعا».
🔸ترجمه: «هیچ پیامبری برای مخلوقات، طلب از
اموات صالح، غائبین و ملائکه را سنت ندانسته است. بلکه این اصل و اساس شرک است،
برای اینکه همانا مشرکین آنها را شفاعتگران خویش قرار دادند».
👈سپس کانال رهروان خوارج از این قول مجمل ابن
تیمیه چنین نتیجه گرفته است و میگوید: «توجه نمایید که چگونه ابن تیمیه رحمهالله
مفهوم -شفاعت- را که میان بسیاری از مبتدعان مسلمان رایج است، اصل و اساس شرک تلقی
نموده و آن را همسنخ با اعتقاد مشرکین در مسألهی شفاعت معرفی کرد».
▫️به این
قوم سفهاء الأحلام میگویم: کجا ابن تیمیه رحمه الله مجرد درخواست شفاعت از مردگان
یا غایبان یا ملائکه را اگرچه شخص، شفاعت آنها را از جنس واسطههای بین پاداشاهان
و رعیت ندانسته باشد، اصل شرک و همسنخ با اعتقاد مشرکین در مسألۀ شفاعت معرفی کرده
است؟ چرا خوارج معاصر چشمانشان را از دیدن آن همه نصوص مفصل ابن تیمیه در شرح کیفیت
شفاعت شرکی مشرکان کور ساختهاند و از آن اقوال حرفی به میان نمیآورند، اما در اینجا
به سخن مجمل او استناد میکنند، در حالی که اولا خود ابن تیمیه رحمه الله و فهم او
ملاک تشخیص حق از باطل نیست و دوما باید کلام مجمل او را به مفصل او بازگرداند و
آن را در سیاق اصلیاش قرائت نمود،
🔹چنانکه شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارۀ فهم
کلام علما میگوید: «فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُفَسَّرَ كَلَامُ الْمُتَكَلِّمِ
بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَيُؤْخَذَ كَلَامُه هاهُنَا وَهَاهُنَا، وَتُعْرَفَ مَا
عَادَتُهُ يَعْنِيهِ وَيُرِيدُهُ بِذَلِكَ اللَّفْظِ إِذَا تَكَلَّمَ بِهِ،
وَتُعْرَفَ الْمَعَانِي الَّتِي عُرِفَ أَنَّهُ أَرَادَهَا فِي مَوْضِعٍ آخَرَ،
فَإِذَا عُرِفَ عُرْفُهُ وَعَادَتُهُ فِي مَعَانِيهِ وَأَلْفَاظِهِ، كَانَ هَذَا
مِمَّا يُسْتَعَانُ بِهِ عَلَى مَعْرِفَةِ مُرَادِهِ.وَأَمَّا إِذَا اسْتُعْمِلَ
لَفْظُهُ فِي مَعْنًى لَمْ تَجْرِ عَادَتُهُ بِاسْتِعْمَالِهِ فِيهِ، وَتُرِكَ
اسْتِعْمَالُهُ فِي الْمَعْنَى الَّذِي جَرَتْ عَادَتُهُ بِاسْتِعْمَالِهِ فِيهِ،
وَحُمِلَ كَلَامُهُ عَلَى خِلَافِ الْمَعْنَى الَّذِي قَدْ عُرِفَ أَنَّهُ
يُرِيدُهُ بِذَلِكَ اللَّفْظِ بِجَعْلِ كَلَامِهِ مُتَنَاقِضًا، وَتَرْكِ حَمْلِهِ
عَلَى مَا يُنَاسِبُ سَائِرَ كَلَامِهِ، كَانَ ذَلِكَ تَحْرِيفًا لِكَلَامِهِ عَنْ
مَوْضِعِهِ، وَتَبْدِيلًا لِمَقَاصِدِهِ وَكَذِبًا عَلَيْهِ».
🔸ترجمه: «پس واجب است که کلام گوینده بعضیاش
با بعضی دیگرش تفسیر شود، و از قسمتهای مختلف کلامش گرفته شود، و اگر در کلامش
لفظی را به کار بُرد پس باید عادتش شناخته شود که چه معنایی را از آن لفظ اراده
داشته است و معناهایی که دانسته شده که او در جاهای دیگر از آن لفظ آن معناها را
اراده داشته است شناخته شود، پس اگر عرف و عادت او در معانی و الفاظش شناخته شد، این
کار به معرفت مراد و خواستۀ او کمک میکند. و اما اگر لفظش را در معنایی به کار
ببرد که در عادت او نبود که چنین معنایی را برای آن لفظ بکار ببرد، و بکار بردن آن
لفظ را در معنایی که عادت او برای استعمال بر آن معنا جریان داشت، ترک کند، و
کلامش را بر خلاف معنایی حمل کند که فهمیده شده که منظور او از آن لفظ همان معنا
بوده است، پس در این صورت کلامش را متناقض ساخته و کلامش را بر آنچه که مناسب دیگر
کلامهایش است حمل نکرده است، و چنین چیزی تحریف کلام گوینده از موضع خودش و تغییر
مقاصد و اهداف او و دروغ بستن بر او میباشد».
🗒الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح، ج 4 ص
44.
پس خوارج معاصر
کلام ابن تیمیه را به شهادت خود ابن تیمیه رحمه الله، تحریف کردهاند و مقصد و هدف
او را تغییر دادهاند و بر او دروغ بستهاند، چراکه ابن تیمیه رحمه الله کیفیت
شفاعت شرکی مشرکان را به تفصیل در دهها قول دیگرش شرح و بسط داده است، اما خوارج
معاصر به یک سخن مجمل او استناد میکنند تا چنین وانمود کنند که ابن تیمیه مجرد
درخواست شفاعت از مردگان یا غایبان را اصل شرک و همسنخ با شفاعت شرکی مشرکان قرار
داده است اگرچه هم آن شخص معتقد به شفاعت نافذ و بدون اذن آن مرده یا غایب نبوده
باشد.
و نهایت آنچه که
از کلام ابن تیمیه رحمه الله برداشت میشود، نامشروع بودن درخواست دعا و شفاعت غیر
نافذ و به اذن الله، از مردگان و غایبان است نه شرک بودن آن، و این تنها اجتهاد
اوست و جمهور علما مخالف او هستند. یعنی ابن تیمیه آن شفاعتی که درخواست آن از
زنده و حاضر جایز است، همان شفاعت با همان کیفیت را از مرده و غایب نامشروع و بدعت
میداند نه شرکی و کفری. و تنها شفاعتی را شرکی میداند که از جنس واسطههای بین
پادشاهان و رعیت باشد و در دهها قولش بر این مساله نص گذاشته است و اهمال نمودن
آن اقوال و رد شدن از آنها و نابیناکردن خود از دیدن آن اقوال تنها بر جهل و خیانت
و گمراهی و بیتقوایی و دوری صاحبش از منهج علمی دلالت دارد. و مسلماً درخواست چنین
شفاعتی چه از زندگان و حاضران و چه از مردگان و غایبان همواره شرک است و شفاعت شرکی
مشرکان از این جنس بود.
▫️پس
مشرکان معتقد بودند که شافعانشان (که همان إلههایشان بودند) بدون اینکه نیاز باشد
الله به آنها اجازۀ شفاعت کردن بدهد و بدون اینکه لازم باشد الله از شفاعتشونده
راضی باشد، میتوانند در حق پرستش کنندگانشان در نزد الله شفاعت نافذ انجام بدهد و
در اراده و مشیت الله تاثیر بگذارند، چراکه معتقد بودند إلههایشان فرزندان و شریکان او در ملک و فرمانراویی هستند. و
درخواست چنین شفاعتی از یک مخلوق شرک است، اما درخواست شفاعت و دعای خیر از یک
مخلوق با این اعتقاد که شفاعت او نافذ نیست، شرک نیست حال آن مخلوق زنده باشد یا مرده،
حاضر باشد یا غایب، هیچ تاثیری در شرک شدن آن ندارد. و به گمان ابن تیمیه درخواست
چنین شفاعتی از مرده یا غایب، شرک نیست، و سنت هم نیست بلکه بدعت و نامشروع است، و
به گمان جمهور علما نه شرک است و نه بدعت و نامشروع، و دلایل بسیاری بر مشروعیت آن
دارند که در این مقال نمیگنجد.
وآخر دعوانا أن
الحمد لله رب العالمين، وصلى الله وسلم على نبينا محمد علی وآله وصحبه اجمعین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر