۱۴۰۰/۰۹/۲۵

عقیدۀ تجسیم نزد ابن القیم

 

 ابن القیم رحمه الله در کتاب «حادي الأرواح إلى بلاد الأفراح» صفحۀ 414 (مطبعة المدني، القاهرة) می‌گوید: «والقرآن كلام الله الذي تكلم به وليس بمخلوق فمن زعم أن القرآن مخلوق فهو جهمي كافر ومن زعم أن القرآن كلام الله ووقف ولم يقل ليس بمخلوق فهو أخبث من القول الأول ومن زعم أن ألفاظنا وتلاوتنا مخلوقة والقرآن كلام الله فهو جهمي وكلم الله موسى تكليما منه إليه وناوله التوراة من يده إلى يده ولم يزل الله عز وجل متكلما».

🔸ترجمه: «قرآن کلام الله است که با آن تکلم کرده است و مخلوق نیست، هرکس گمان کند که قرآن مخلوق است جهمی و کافر است، و هرکس گمان کند که قرآن کلام الله است و توقف کند و نگوید که قرآن مخلوق نیست، پس او از صاحب قول اول خبیث‌تر است. و هرکس گمان کند که الفاظ ما و تلاوت ما مخلوق است و قرآن کلام الله است او نیز جهمی است(!!) و الله با موسی تکلم کرد، گفتگویی از طرف خدا به موسی، و موسی تورات را دست به دست از الله گرفت و الله عزوجل پیوسته متکلم است».

 

به راستی که این سخنان موی را بر بدن سیخ می‌کند، و از همه‌اش عجیب‌تر این است که می‌گوید موسی تورات را بصورت دست به دست، از دست الله گرفت و آن را به دست خودش گرفت!!! و این عین تجسیم است! و عجیب‌تر از آن نیز اینکه الله عزوجل اینطور نیست که با مشیت خود هرگاه که بخواهد تکلم کند و هرگاه هم که بخواهد تکلم نکند، بلکه لم یزل یعنی پیوسته و بدون وقفه همواره تکلم می‌کند!

 

🔹برای همین است که ابن القیم در نونیه‌اش ص 148 با افتخار چنین می‌سراید:

«فتحملوا عنا الشهادة واشهدوا ... في كل مجتمع وكل مكان

أنا مجسمة بفضل الله ول ... يشهد بذلك معكم الثقلان».

🔸ترجمه: «بر ما شهادت بدهید، و در هر مجتمع و مکانی شهادت بدهید که ما به فضل الله مجسمه هستیم، و انس و جن نیز با شما بر این شهادت بدهند».

 

🔹قاضی ابویعلی الفراء حنبلی (متوفی 458 هـ) کتابی به نام ابطال التاویلات لأخبار الصفات، دارد که در آنجا برای الله متعال حد و جهت ثابت کرده است و در این کتابش روایاتی برای تایید این اعتقادش می‌آورد از جمله در روایت شماره (179) می‌گوید: «نا أَبُو الْقَاسِمِ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ عَبْدِ الْعَزِيزِ، إِجَازَةً، عَنْ أَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَلالِ، عَنْ أَحْمَدَ، عَنِ الْحُسَيْنِ الرَّقِّيِّ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُنْذِرِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ، عَنْ قَتَادَةَ بْنِ النُّعْمَانِ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: " إِنَّ اللَّهَ لَمَّا فَرَغَ مِنْ خَلْقِهِ اسْتَوَى عَلَى عَرْشِهِ وَاسْتَلْقَى وَوَضَعَ إِحْدَى رِجْلَيْهِ عَلَى الأُخْرَى، وَقَالَ: إِنَّهَا لا تَصْلُحُ لِبَشَرٍ "».

🔸ترجمه: «قتاده بن النعمان می‌گوید: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هنگامی‌که الله از آفرینش مخلوقاتش فارغ شد بر عرشش استوی یافت و بر پشت دراز کشید و یکی از پاهایش را بر روی دیگری گذاشت و فرمود: این حالت برای بشر شایسته نیست».

 

👈چنانکه می‌دانید این همان عقیدۀ یهود است که می‌گفتند الله در شش روز جهان را آفرید و در روز هفتم که خسته شده بود استراحت کرد! و کلمۀ «استلقاء» یعنی دراز کشیدن و بر پشت خوابیدن و یا پشت را به جایی تکیه دادن، و گذاشتن پا بر روی پا نیز برای رفع خستکی و استراحت است.

 

و معتقد اند که الله در شش روز آسمان ها و زمین را خلق کرد و در روز هفتم استراحت کرد و آن را روز یکشنبه می‌دانند، و از همین جهت تا به امروز نیز، غرب بر اساس همین تفکر، یکشنبه را تعطیل کرده و روز استراحت می‌نامند.

 

🔹چنانکه در تورات، سفر تکوین (پیدایش) فصل 2 آیه 2  (https://www.bible.com/bible/13/GEN.2.AVD)در ترجمۀ عربی آمده است: «2وفَرَغَ اللهُ في اليومِ السّابِعِ مِنْ عَمَلِهِ الّذي عَمِلَ. فاستَراحَ في اليومِ السّابِعِ مِنْ جميعِ عَمَلِهِ الّذي عَمِلَ. 3وبارَكَ اللهُ اليومَ السّابِعَ وقَدَّسَهُ، لأنَّهُ فيهِ استَراحَ مِنْ جميعِ عَمَلِهِ الّذي عَمِلَ اللهُ خالِقًا».

 

 

🔹و در ترجمۀ فارسی (https://www.bible.com/bible/118/GEN.2.NMV) چنین آمده است: «2و خدا در روز هفتم، کار خویش را به پایان رسانید؛ پس او در هفتمین روز، از همۀ کار خویش بیاسود. 3و خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را مقدس شمرد، چراکه در آن روز از همۀ کار خویش که خدا آفریده و ساخته بود، بیاسود».

 

 

🔹و در سفر خروج فصل 31 آیه 17  (https://www.bible.com/bible/13/EXO.31.AVD)آمده است: «هُوَ بَيْنِي وَبَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَامَةٌ إِلَى ٱلْأَبَدِ. لِأَنَّهُ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ صَنَعَ ٱلرَّبُّ ٱلسَّمَاءَ وَٱلْأَرْضَ، وَفِي ٱلْيَوْمِ ٱلسَّابِعِ ٱسْتَرَاحَ وَتَنَفَّسَ».

 

🔹و در ترجمۀ فارسی  (https://www.bible.com/bible/1619/EXO.31.PCB)چنین آمده است: «اين نشانهٔ هميشگی آن عهدی است كه من با بنی‌اسرائيل بسته‌ام، چون من در شش روز آسمان و زمين را آفريدم و در روز هفتم استراحت كردم».

 

 

🔹و در سفر خروج فصل 20 آیۀ 11  (https://www.bible.com/bible/13/EXO.20.AVD)چنین آمده است: «لِأَنْ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ صَنَعَ ٱلرَّبُّ ٱلسَّمَاءَ وَٱلْأَرْضَ وَٱلْبَحْرَ وَكُلَّ مَا فِيهَا، وَٱسْتَرَاحَ فِي ٱلْيَوْمِ ٱلسَّابِعِ. لِذَلِكَ بَارَكَ ٱلرَّبُّ يَوْمَ ٱلسَّبْتِ وَقَدَّسَهُ».

 

🔹و در ترجمۀ فارسی (https://www.bible.com/bible/181/EXO.20.TPV) چنین آمده است: «من، خداوند، در شش روز زمین و آسمان و دریا و هرچه در آنهاست را ساختم و در روز هفتم استراحت کردم. به همین دلیل است که من، خداوند، سبت را متبارک ساختم و آن را تقدیس نمودم».

 

🌺و الله متعال در قرآن کریم در رد این اعتقاد کفری آنان می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ٣٨﴾ [ق: 38]

🌸«و به راستی ما آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن دو است در شش روز آفریدیم، و هیچ (گونه) خستگی (و رنجی) به ما نرسید».

 

🌺و می‌فرماید: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ٣٣﴾ [الأحقاف: 33]

🌸«آیا ندیدند الله‌اى که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و در آفرینش آن‌ها (ناتوان و) درمانده نشده است، قادر است بر آنکه مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر چیزی تواناست».

👈و روایتی که الفراء آورده است نیز مؤید همان عقیده یهود است و در واقع رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عقیدۀ یهود را نقل کرده و گفته است که آنها چنین و چنان می‌گویند و احتمال دارد که راوی حدیث، به درستی متوجه مقصود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشده باشد، اینکه او دارد عقیدۀ زشت آنها را نقل می‌کند تا بعد از نقلش، آن را رد و انکار نماید، و ممکن است راوی بنابه هر دلیلی تنها قسمت نقل قول پیامبر از یهود را شنیده و نقل کرده باشد و به این شکل چنین گمان کرده باشد که این عقیدۀ رسول خداست نه عقیده یهود که رسول خدا مشغول رد و انکار آن بوده است.

 

🔹و آلبانی در السلسلة الضعيفة ج 2 ص 254 دربارۀ روایت مذکور می‌گوید: «فإن الحديث يستشم منه رائحة اليهودية الذين يزعمون أن الله تبارك و تعالى بعد أن فرغ من خلق السموات و الأرض استراح ! تعالى الله عما يقول الظالمون علوا كبيرا ، و هذا المعنى يكاد يكون صريحا في الحديث فإن الاستلقاء لا يكون إلا من أجل الراحة سبحانه و تعالى عن ذلك . و أنا أعتقد أن أصل هذا الحديث من الإسرائيليات و قد رأيت في كلام أبي نصر الغازي أنه روي عن كعب الأحبار ، فهذا يؤيد ما ذكرته ، و ذكر أبو نصر أيضا أنه روي موقوفا عن عبد الله بن عباس و كعب بن عجرة ، فكأنهما تلقياه - إن صح عنهما - عن كعب كما هو الشأن في كثير من الإسرائيليات ، ثم وهم بعض الرواة فرفعه إلى النبي صلى الله عليه وسلم».

🔸ترجمه: «از این حدیث بوی یهودیتی به مشام می‌خورد که گمان می‌کنند الله تبارک و تعالی بعد از فارغ شدن از آفرینش آسمان‌ها و زمین، استراحت کرد. الله بسیار متعالی و بزرگ مرتبه است از آنچه ظالمان می‌گویند. و این معنا نزدیک است که در این حدیث صریح باشد، چون استلقاء (بر پشت خوابیدن) رخ نمی‌دهد مگر بخاطر استراحت کردن، پاک و منزه است الله از چنین چیزی. و من معتقدم که اصل این حدیث از اسرائیلیات است. و در کلام أبي نصر الغازی دیدم که او این روایت را از کعب الأحبار روایت کرده است، که تاییدی بر آنچه ذکر کردم است. و ابو نصر همچنین ذکر کرده که این روایت بصورت موقوف از عبدالله بن عباس و کعب بن عجزه نیز روایت شده است، گویی که این دو نفر، این روایت را از کعب الأحبار گرفته‌اند، چنانکه وضعیت بسیاری از اسرائیلیات همینگونه است، و سپس بعضی از راویان دچار وهم شده‌اند و آن را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داده‌اند».

 

🔹و امام البیهقی رحمه الله (متوفی 458 هـ) در کتابش الأسماء والصفات (ج 2 ص 198)، روایت مورد بحث را منکر دانسته و می‌گوید: «فَهَذَا حَدِيثٌ مُنْكَرٌ وَلَمْ أَكْتُبْهُ إِلَّا مِنْ هَذَا الْوَجْهِ، وَفُلَيْحُ بْنُ سُلَيْمَانَ مَعَ كَوْنِهِ مِنْ شَرْطِ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٍ، فَلَمْ يُخْرِجَا حَدِيثَهُ هَذَا فِي الصَّحِيحِ، وَهُوَ عِنْدَ بَعْضِ الْحُفَّاظِ غَيْرُ مُحْتَجٍّ بِهِ».

🔸ترجمه: «این حدیث، منکر است و جز از این وجه آن را ننوشته‌ام، و فُلیَح بن سلیمان با اینکه از شرط بخاری و مسلم است اما این حدیثش را در صحیحشان تخریج نکرده‌اند، و به این شخص نزد بعضی از حفاظ، احتجاج نمی‌شود».

🔹و در ادامه می‌گوید: «قَالَ الشَّيْخُ: فَإِذَا كَانَ فُلَيْحُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْمَدَنِيُّ مُخْتَلِفًا فِي جَوَازِ الِاحْتِجَاجِ بِهِ عِنْدَ الْحُفَّاظِ لَمْ يَثْبُتْ بِرِوَايَتِهِ مِثْلُ هَذَا الْأَمْرِ الْعَظِيمِ. وَفِيهِ عِلَّةٌ أُخْرَى وَهِيَ أَنَّ قَتَادَةَ بْنَ النُّعْمَانِ مَاتَ فِي خِلَافَةِ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَصَلَّى عَلَيْهِ عُمَرُ، وَعُبَيْدُ بْنُ حُنَيْنٍ مَاتَ سَنَةَ خَمْسٍ وَمِائَةٍ، وَلَهُ خَمْسٌ وَسَبْعُونَ سَنَةً فِي قَوْلِ الْوَاقِدِيِّ وَابْنِ بُكَيْرٍ، فَتَكُونُ رِوَايَتُهُ عَنْ قَتَادَةَ مُنْقَطِعَةً، وَقَوْلُ الرَّاوِي: «وَانْطَلَقْنَا حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى أَبِي سَعِيدٍ» . لَا يَرْجِعُ إِلَى عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْنٍ، وَإِنَّمَا يَرْجِعُ إِلَى مَنْ أَرْسَلَهُ عَنْهُ، وَنَحْنُ لَا نَعْرِفُهُ، فَلَا نَقْبَلُ الْمَرَاسِيلَ فِي الْأَحْكَامِ، فَكَيْفَ فِي هَذَا الْأَمْرِ الْعَظِيمِ؟ ثُمَّ إِنْ صَحَّ طَرِيقُهُ يُحْتَمَلُ أَنْ يَكُونَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَدَّثَ بِهِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ الْكِتَابِ عَلَى طَرِيقِ الْإِنْكَارِ فَلَمْ يَفْهَمْ عَنْهُ قَتَادَةُ بْنُ النُّعْمَانِ إِنْكَارَهُ».

🔸ترجمه: «البیهقی می‌گوید: چون فلیح بن سلیمان المدنی نزد حفاظ، دربارۀ جواز احتجاج به او اختلاف داشته‌اند، پس چنین امر بزرگی با روایت او ثابت نمی‌گردد. و در این روایت علت دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه قتاده بن النعمان رضی الله عنه در زمان خلافت عمر بن الخطاب رضی الله عنه وفات کرده است و عمر بر او نماز خوانده است (متوفی 23 هـ است)، و عبید بن حنین (که از قتاده روایت کرده) نیز در سال صد و پنج وفات کرده است و بنا به قول الواقدی و ابن بکیر او هفتاد و پنج سال سن داشت (یعنی متولد 30 هـ است)، و در این صورت روایت او از قتاده، منقطع خواهد بود. و این سخن راوی: {و رفتیم تا اینکه بر ابوسعید وارد شدیم} به عبید بن حنین برنمی‌گردد بلکه به کسی برمی‌گردد که از او ارسال نموده است و ما او را نمی‌شناسیم، و ما مراسیل را در احکام هم نمی‌پذیریم حال چطور در چنین امر بزرگی بپذیریم؟ سپس حتی اگر طریق روایت او صحیح باشد پس احتمال دارد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن را از بعضی از اهل کتاب و بر طریق انکار بر آنان فرموده باشد اما قتاده بن النعمان متوجه انکار ورزی پیامبر نشده باشد».

 

🔹و در صفحه 202 این روایت را می‌آورد: «حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أنا أَبُو سَعِيدٍ أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْأَحْمَسِيُّ بِالْكُوفَةِ، نا الْحُسَيْنُ بْنُ حُمَيْدِ بْنِ الرَّبِيعِ، نا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، نا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ، عَنْ أَبِي سَعْدٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ الْيَهُودَ أَتَتِ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَتْ عَنْ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَقَالَ: " خَلَقَ الْأَرْضَ يَوْمَ الْأَحَدِ وَالِإثْنَيْنِ، وَخَلَقَ الْجِبَالَ يَوْمَ الثُّلَاثَاءِ وَمَا فِيهِنَّ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَخَلَقَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ الشَّجَرَ وَالْمَاءَ وَالْمَدَائِنَ وَالْعُمْرَانَ وَالْخَرَابَ، فَهَذِهِ أَرْبَعَةٌ، فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلِ: {قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارِكْ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ} [فصلت: 10] ، وَخَلَقَ يَوْمَ الْخَمِيسِ السَّمَاءَ، وَخَلَقَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ النُّجُومَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْمَلَائِكَةَ إِلَى ثَلَاثِ سَاعَاتٍ بَقَيْنَ مِنْهُ، فَخَلَقَ فِي أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ هَذِهِ الثَّلَاثِ السَّاعَاتِ الْآجَالَ حِينَ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ، وَفِي الثَّانِيَةِ أَلْقَى الْآفَةَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مِمَّا يَنْتَفِعُ بِهِ النَّاسُ، وَفِي الثَّالِثَةِ آدَمَ وَأَسْكَنَهُ الْجَنَّةَ وَأَمَرَ إِبْلِيسَ بِالسُّجُودِ لَهُ، وَأَخْرَجَهُ مِنْهَا فِي آخِرِ السَّاعَةِ ". ثُمَّ قَالَتِ الْيَهُودُ: ثُمَّ مَاذَا يَا مُحَمَّدُ؟ [ص:203] قَالَ: «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» . قَالُوا: قَدْ أَصَبْتَ لَوْ أَتْمَمْتَ. قَالُوا: ثُمَّ اسْتَرَاحَ. قَالَ: فَغَضِبَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَضَبًا شَدِيدًا، فَنَزَلَتْ: {وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ} [ق: 38]».

🔸ترجمه: «ابن عباس رضی الله عنهما می‌گوید که یهودیان نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمدند و از او دربارۀ آفرینش آسمان‌ها و زمین سوال کردند، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: زمین را در روز اول و دوم خلق کرد، و کوه‌ها و منافعی که در آنها وجود دارد را در روز سوم خلق کرد و روز چهارم، درخت و آب و مدائن و عمران و خراب را خلق کرد. این چهار روز شد. الله متعال در این باره می‌فرماید: {بگو: آیا شما به آن کسی‌که زمین را در دو روز آفرید کافر می‌شوید، و برای او همتایانی قرار می‌دهید؟! او پروردگار جهانیان است} [فصلت: 9]. و در روز پنجم آسمان را خلق کرد و روز جمعه و تا سه ساعت مانده به اتمام روز جمعه، ستارگان و خورشید و ماه و ملائکه را خلق کرد. و در اولین ساعت از این سه ساعت باقی مانده، اجل کسانی که می‌میرند را خلق کرد، و در ساعت دوم در هرچیزی که مردم با آن نفع می‌برند آفت انداخت، و در ساعت سوم آدم را خلق کرد و او را در بهشت سکنی نمود و ابلیس را امر به سجده کردن برای او کرد، و در ساعت آخر او را از بهشت بیرون کرد. سپس یهودیان گفتند: ای محمد بعد از آن چه شد؟ فرمود: سپس الله بر عرش استوی یافت. یهودیان گفتند: اگر اینگونه سخنت را به پایان می‌رساندی که بگویی: "سپس استراحت کرد"، پس به حق اصابت می‌نمودی. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بسیار شدید عصبانی شد، و این آیه نازل شد: {آیا ندیدند الله‌اى که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و در آفرینش آن‌ها (ناتوان و) درمانده نشده است، قادر است بر آنکه مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر چیزی تواناست} [الأحقاف: 33] ».

 

👈چنانکه در این روایت می‌بینید، اصل این ماجرا به یهودیانی بازمی‌گردد که معتقد بودند الله در روز آخر بعد از آفرینش آسمان‌ها و زمین که خسته شده بود، استراحت کرد، و روایتی که الفراء آورده است نیز راوی‌اش دچار اشتباه شده و گمان کرده که آن حدیث، سخن و اعتقاد رسول خداست، و دقت نکرده که رسول خدا در حال نقل قول از یهودیان بوده و عقیدۀ زشت آنها را بیان کرده تا مسلمانان را از آن آگاه کند و سپس آن را رد و انکار نماید، اما راوی بنابه هر علتی دچار اشتباه شده و سخن نقل شده از یهودیان را، به عنوان سخن و عقیدۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم قرار داده و به پیامبر نسبت داده است.

 

🔹چنانکه دربارۀ احتمال وقوع چنین اشتباهی، امام البیهقی در صفحه 200 این روایت را آورده است که مؤید همین معنا است: «أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ الْعَزَايِمِيُّ، أنا أَبُو الْعَبَّاسِ الصِّبْغِيُّ، نا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زِيَادِ، نا ابْنِ أَبِي أُوَيْسٍ، حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي الزِّنَادِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ، أَنَّ الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ سَمِعَ رَجُلًا يُحَدِّثُ حَدِيثًا عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَمَعَ الزُّبَيْرُ لَهُ حَتَّى إِذَا قَضَى الرَّجُلُ حَدِيثَهُ قَالَ لَهُ الزُّبَيْرُ: أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: نَعَمْ. قَالَ: هَذَا وَأَشْبَاهُهُ مِمَّا يَمْنَعُنَا أَنْ نُحَدِّثَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَدْ لَعَمْرِي سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا يَوْمَئِذٍ حَاضِرٌ، وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ابْتَدَأَ هَذَا الْحَدِيثَ فَحَدَّثَنَاهُ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ حَدَّثَهُ إِيَّاهُ، فَجِئْتَ أَنْتَ يَوْمَئِذٍ بَعْدَ أَنْ قَضَى صَدْرَ الْحَدِيثِ، وَذَكَرَ الرَّجُلَ الَّذِي مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَظَنَنْتَ أَنَّهُ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَ الشَّيْخُ: وَلِهَذَا الْوَجْهِ مِنَ الِاحْتِمَالِ تَرَكَ أَهْلُ النَّظَرِ مِنْ أَصْحَابِنَا الِاحْتِجَاجَ بِأَخْبَارِ الْآحَادِ فِي صِفَاتِ اللَّهِ تَعَالَى، إِذَا لَمْ يَكُنْ لِمَا انْفَرَدَ مِنْهَا أَصْلٌ فِي الْكِتَابِ أَوِ الْإِجْمَاعِ، وَاشْتَغَلُوا بِتَأْوِيلِهِ، وَمَا نُقِلَ فِي هَذَا الْخَبَرِ إِنَّمَا يَفْعَلُهُ فِي الشَّاهِدِ مِنَ الْفَارِغِينَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مَنْ مَسَّهُ لُغُوبٌ، أَوْ أَصَابَهُ نَصَبٌ مِمَّا فَعَلَ، لِيَسْتَرِيحَ بِالِاسْتِلْقَاءِ وَوَضَعِ إِحْدَى رِجْلَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى، وَقَدْ كَذَّبَ اللَّهُ تَعَالَى الْيَهُودَ، حِينَ وَصَفُوهُ بِالِاسْتِرَاحَةِ بَعْدَ خَلَقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَقَالَ: {وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ} [ق: 39]».

🔸ترجمه: «{عروة بن الزبیر می‌گوید که زبیر بن العوام شنید که مردی حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کرد، الزبیر به او گوش داده بود تا اینکه آن مرد نقل حدیثش را تمام کرد، الزبیر به او گفت: آیا تو این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیده‌ای؟ آن مرد گفت: آری. الزبیر گفت: ما از اینکه این و اشباه این سخن را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تعریف کنیم منع شده‌ایم. به جان خودم که من خودم همین را از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیده‌ام و من در آن روز حاضر بودم، منتها رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم این سخن را برای ما از مردی از اهل کتاب نقل کرد که او آن را به پیامبر گفته بود (یعنی مردی یهودی سخنی برای پیامبر تعریف کرده بود و پیامبر سخن او را برای ما نقل کرد) اما تو آمده‌ای و ابتدای حدیث که نقل قولی از مردی از اهل کتاب است را بریده‌ای و گمان کرده‌ای که این سخن، از حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است}. البیهقی می‌گوید: بخاطر احتمال چنین وجهی، اصحاب ما دربارۀ صفات الله متعال، احتجاج به اخبار آحاد را -در صورتی که آن حدیث منفرد، اصلی در کتاب یا اجماع نداشته باشد- ترک کرده‌اند و به تاویل آن پرداخته‌اند. و آنچه که در این خبر نقل شده است (یعنی استلقاء و گذاشتن پا بر روی پا) طبق آنچه مشاهده می‌کنیم تنها کسی آن را انجام می‌دهد که از کارهایش فارغ شده و دچار خستگی یا رنجش و زحمتی شده باشد، تا با بر پشت تکیه دادن و گذاشتن یک پایش بر روی پای دیگرش استراحت کند. حال آنکه الله متعال یهودیان را بخاطر اینکه او را به استراحت کردن بعد از خلقت آسمان‌ها و زمین توصیف کردند، تکذیب کرده و فرموده است: {و به راستی ما آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن دو است در شش روز آفریدیم، و هیچ (گونه) خستگی (و رنجی) به ما نرسید} [ق: 38]».

 

👈اما اکنون بیایید تا ببینیم ابن القیم دربارۀ حدیث استراحت کردن الله بعد از آفریدن آسمان‌ها و زمین چه می‌گوید و چه موضعی نسبت به امام البیهقی و نقد او که در بالا ترجمه کردیم دارد؟!

 

🔹ابن القیم در الصواعق المرسلة في الرد على الجهمية والمعطلة (ج 4 ص 1527-1529) می‌گوید: «والدرجات الثلاث قد استعملها المعطلة النفاة فأما الأولى فاستعملوها في الأحاديث المخالفة لأقوالهم وقواعدهم ونسبوا رواتها إلى الكذب والغلط والخطأ في السمع واعتقاد... كما قاله بعضهم في حديث قتادة بن النعمان في الاستلقاء قال يحتمل أن يكون النبي حدث به عن بعض أهل الكتاب على طريق الإنكار عليهم فلم يفهم عنه قتادة بن النعمان إنكاره فقال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وعضد هذا الاحتمال بما رواه من حديث ابن أبي أويس حدثني ابن أبي الزناد عن هشام بن عروة عن عبد الله بن عروة بن الزبير أن الزبير بن العوام سمع رجلا يحدث حدثنا عن النبي فاستمع الزبير له حتى إذا قضى الرجل حديثه قال له الزبير أنت سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال له الرجل نعم قال هذا وأشباهه مما يمنعنا أن نتحدث عن النبي قد لعمري سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا يومئذ حاضر ولكن رسول الله صلى الله عليه وسلم ابتدأ هذا الحديث فحدثنا عن رجل من أهل الكتاب حدثه إياه فجئت أنت يومئذ بعد أن قضى صدر الحديث وذكر الرجل الذي من أهل الكتاب فظننت أنه من حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم قالوا فلهذا الاحتمال تركنا الاحتجاج بأخبار الآحاد في صفات الله عز وجل فتأمل ما في هذا الوجه من الأمر العظيم أن يشتبه على أعلم الناس بالله وصفاته وكلامه وكلام رسوله كلام الرسول الحق الذي قاله مدحا وثناء على الله بكلام الكفار المشركين الذي هو تنقص وعيب فلا تميز بين هذا وهذا ويقول قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لما يكون من كلام ذلك المشرك الكافر فأي نسبة جهل واستجهال لأصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم فوق هذا أنه لا يميز أحدهم بين كلام رسول الله صلى الله عليه وسلم وكلام الكفار والمشركين ويميز بينهما أفراخ الجهمية والمعطلة وكيف يستجيز من للصحابة في قلبه وقار وحرمة أن ينسب إليهم مثل ذلك ويا لله العجب هل بلغ بهم الجهل المفرط إلى أن لا يفرقوا بين الكلام الذي يقوله رسول الله صلى الله عليه وسلم حاكيا عن المشركين والكفار والذي يقوله حاكيا له عن جبريل عن رب العالمين ولا بين الوصف بما هو مدح وثناء وتمجيد لله ووصفه بما هو ضد ذلك فتأمل جناية هذه المعرفة على النصوص ومن تأمل أحاديث الصفات وطرقها وتعدد مخارجها ومن رواها من الصحابة علم بالضرورة بطلان هذا الاحتمال وأنه من أبين الكذب والمحال فوالله لو قاله صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم من عند نفسه لكان أولى بقبوله واعتقاده من قول الجهمي المعطل النافي فكيف إذا نسبه إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم».

🔸ترجمه: «این سه درجه را معطله و نفات به کار می‌برند، درجۀ اول را دربارۀ احادیثی به کار می‌برند که مخالف با اقوال و قواعد آنان است و راویانش را به کذب و غلط و خطا در آنچه شنیده‌اند و معتقد اند نسبت می‌دهند... چنانکه بعضی از آن معطلۀ نفاة (منظورش البیهقی است) دربارۀ حدیث قتادة بن النعمان که دربارۀ استلقاء (برپشت خوابیدن جهت استراحت) است می‌گوید: احتمال دارد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن را از بعضی از اهل کتاب و بر طریق انکار بر آنان فرموده باشد اما قتاده بن النعمان متوجه انکار ورزی پیامبر نشده باشد، و سپس آن را سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پنداشته باشد. و این احتمال را بوسیلۀ حدیث ابن أبي اویس تقویت کرده که می‌گوید: {ابن أبي الزناد از هشام بن عروه از عبدالله بن عروه بن الزبیر برایم تعریف کرد که گفت الزبیر بن عوام شنید مردی حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کرد، الزبیر به او گوش داده بود تا اینکه آن مرد نقل حدیثش را تمام کرد، الزبیر به او گفت: آیا تو این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیده‌ای؟ آن مرد گفت: آری. الزبیر گفت: ما از اینکه این و اشباه این سخن را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تعریف کنیم منع شده‌ایم. به جان خودم که من خودم همین را از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیده‌ام و من در آن روز حاضر بودم، منتها رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم این سخن را برای ما از مردی از اهل کتاب نقل کرد که او آن را به پیامبر گفته بود (یعنی مردی یهودی سخنی برای پیامبر تعریف کرده بود و پیامبر سخن او را برای ما نقل کرد) اما تو آمده‌ای و ابتدای حدیث که نقل قولی از مردی از اهل کتاب است را بریده‌ای و گمان کرده‌ای که این سخن، از حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است}.

می‌گویند: بخاطر این احتمال، احتجاج به اخبار آحاد را در صفات الله عزوجل ترک کرده‌ایم. پس در این وجه تأمل کن که چه امر عظیمی‌ در آن وجود دارد، اینکه بر داناترین مردمان نسبت به الله و صفاتش و کلامش و کلام رسولش، آن کلام حق رسولی که آن را از روی مدح و ثنای بر الله گفته است، اشتباه واقع شده و کلام او را با کلام کفار و مشرکانی که کلامشان نقص و عیب وارد کردن بر الله است به اشتباه گرفته‌اند و نتوانسته‌اند که بین این و بین آن تمییز قرار بدهند و سپس سخن مشرک را به جای سخن رسول نقل کرده‌اند. پس چه نسبتی بالاتر از نسبت دادن جهل به اصحاب و جاهل شمردن آنان وجود دارد؟ اینکه اصحاب پیامبر بین کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و کلام کفار و مشرکان را تمییز نداده‌اند، اما فرخه‌های جهمیه و معطله (منظورش البیهقی است) توانسته‌اند که بین آن تمییز قرار بدهند. و کسی که برای صحابه در قلبش وقار و حرمت وجود داشته باشد چگونه جایز می‌داند که چنین چیزی را به صحابه نسبت بدهد؟ و یا لله العجب آیا جهل مفرط صحابه تا حدی رسیده بود که بین کلامی‌که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن را از کفار و مشرکان حکایت کرده است را با کلامی‌که از جبرئیل حکایت کرده و جبرئیل برایش از پروردگار جهانیان نقل کرده است نتوانسته‌اند تفاوت بگذارند، و نتوانسته‌اند بین وصفی که مدح و ثناء و تمجید الله است را با آنچه که ضد آن است تمییز بدهند؟ پس در جنایت چنین معرفتی تأمل کن! و هرکس در احادیث صفات و طرق آن و تعدد مخارج آن و راویانش از صحابه تأمل کند به ضرورت بطلان این احتمال را خواهد دانست و اینکه این احتمال، از روشن‌ترین دروغ‌ها و از محالات است. به خدا قسم اگر یکی از اصحاب رسول خدا این حدیث (استقلاء) را از پیش خودش می‌گفت، پس به قبول کردنش و اعتقاد یافتن به آن، از قول این جهمی ‌معطل نافی (منظورش البیهقی است) اولیٰ‌تر بود، پس چگونه خواهد بود وقتی که صحابی آن (استلقاء) را به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داده است».

چنانکه مشاهده می‌کنید، ابن القیم، انکار حدیث استلقاء را برابر با جهمی ‌و معطله و نافی صفات بودن، دانسته است،

و امام بزرگواری چون البیهقی را به جهمی ‌و معطله و نافی صفات، توصیف کرده است

و سخن البیهقی و استدلال او به حدیث الزبیر بن عوام رضی الله عنه را دقیقا نقل قول کرده است و سپس با تحریک احساسات نسبت به صحابه، آن مرد مجهولی که حتی اسمی ‌نیز از او ذکر نشده است و حدیثی را به اشتباه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است را جزو داناترین مردمان نسبت به کلام رسول خدا توصیف کرده است اما سخن صحابی الزبیر بن العوام که جزو عشره مبشره است و بر آن مرد مجهول انکار ورزیده است را نادیده گرفته است!

و کأنه آنچه که ابن القیم آن را جنایت در حق صحابه پنداشته است را به خود الزبیر بن العوام نسبت داده است چراکه این الزبیر بن العوام است که سخن آن مرد را خطا دانسته است نه البیهقی. و الزبیر خودش گفته که من در آن مجلس حضور داشتم و حدیث آنگونه که تو نقل کرده‌ای نبوده است، بلکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سخنی از اهل کتاب را بازگو کرده تا بر آن رد و انکار بورزد اما تو درست متوجه نشده‌ای و سخن یهودی را سخن خود رسول خدا پنداشته‌ای!

آری در نزد ابن القیم، سخن آن شخص مجهول که در تایید عقیدۀ تجسیم اوست، مهمتر از سخن صحابی الزبیر بن العوام که از عشره مبشره است می‌باشد!

و ابن القیم اینگونه با تحریک جاهلانۀ احساسات نسبت به صحابه، از عقیدۀ زشت یهودیان که معتقد اند الله بعد از خلقت آسمان‌ها و زمین، استراحت کرده است دفاع کرده است.

و عجیب‌تر اینکه ابن القیم، استلقاء توسط الله یعنی بر پشت خوابیدن و تکیه دادنش و اینکه یک پایش را بر روی پای دیگرش بگذارد را حدیثی در جهت ثنا و مدح الله می‌داند، نه در جهت نقص و عیب واردن شدن بر الله!!

 

👈برای همین است که می‌گویم: عقیدۀ تجسیم، از یهود وارد دین اسلام شده است آن هم توسط اهل کتابی که مسلمان می‌شدند و از عمد یا غیر عمد عقاید تجسیمی و تحریف شدۀ ‌یهود را در روایات وارد می‌کردند و گاهی آن را به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت می‌دادند و گاهی نیز بدون نسبت دادن به رسول خدا، آن را نقل می‌کردند تا جایی که ظاهربینانی که نه اهل تفقه بودند و نه اهل عقیده، آن روایات را صحیح پنداشته و برای الله متعال حد و جهت و جسمیت قائل شدند و دقیقا عقاید یهود را لباسی اسلامی‌ پوشاندند، چنانکه می‌بینید دقیقا عقیدۀ یهود که می‌گویند الله متعال در روز هفتم استراحت کرد را به شکل حدیث، از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده‌اند و به آن معتقد شده‌اند و می‌گویند العیاذ بالله، الله متعال در روز هفتم بعد از خلقت آسمان‌ها و زمین بر پشت تکیه داد و دراز کشید و یک پایش را بر روی پای دیگر گذاشت، و چنین حالتی جز برای استراحت به کار نمی‌رود. و این را مدح و ثنا برای الله می‌پندارند. تعالی الله عما یقول الظالمون. و هرکس نیز منکر این عقیدۀ یهودی و تجسمی بشود را متهم به جهمی و معطله و نافی صفات می‌کنند! فلا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم.

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...