۱۴۰۰/۰۹/۲۵

نقد خوارج معاصر (5)

 «ما هكذا يا سَعْدُ تُورد الإبل»

 

به راستی که شبهات بعضی از خوارج آنقدر سست و سخیف هستند که حتی احتیاجی به تحریر متون جدیدی در نقض و بطلان شبهاتشان هم وجود ندارد و کافیست متن خود آنان را به خودشان بازگرداند و به این شکل در گودالی که خودشان کنده‌اند می‌افتند و دست و پای شبهاتشان می‌شکند. پس از آنکه تلبیس خوارج معاصر در تحریر و تشریح کیفیت شفاعت شرکی مشرکان را کشف و باطل نمودیم و با ادله و براهین قاطع خود، گردن شبهات آنان را بریدیم و جلوی نسبت دادن توهماتشان به اقوال ابن تیمیه را گرفتیم و ثابت نمودیم که ابن تیمیه رحمه الله نیز شفاعت شرکی را به همان شکلی که ما گفتیم تشریح نموده است، و خوارج ابله جز یک قول مجمل از او نداشتند که هنگام بازگرداندن آن قول مجملش به دیگر اقوال مفصلش، معنا و مفهوم سخنش واضح می‌گردد که چه مرادی از آن داشته است، و آن شُل فکران نتوانستند به هیچ یک از اعتراضات ما به شبهاتشان پاسخ بدهند بلکه با تکفیر کردن و مشرک خطاب کردن عقده‌هایشان را خالی نمودند، و ردیه‌های ما همچون پتکی بر سر پوکشان فرود آمد و در حیرت و واماندگی‌شان به جای پاسخ به اعتراضات و سوالات مطرح شده، آمدند و گفتند: «ابتدا مقصود از مفهوم "اجمال" و "تفصیل" را بیاموز، سپس از "توحید" سخن به‌میان بیاور».

و سپس گفته است: «مجاهد شرک می‌گوید: "طبق آن اقوالی که از ابن تیمیه ذکر شد، ثابت شد که آن یک قول مجمل شیخ الاسلام در تضاد با براهین ارائه شده است" از ابتدایی ترین طلبه‌ی علم شرعی بپرسید که آیا یک قول "مجمل" -در اجمالش- می‌تواند در تضاد با قول "مفصل" قرار گیرد؟!».

 

👈می‌گویم: این چلمنگ از شدت عصبانیت به پرت‌و‌پلاگویی افتاده است، چون من گفته‌ام قول مجمل ابن تیمیه با «براهین ارائه شده» در تضاد است نه با قول مفصلش، اما آن شُل‌فکر، عبارت «براهین ارائه شده» را به «قول مفصل» ابن تیمیه تحریف کرده است. در حالی که براهین ارائه شدۀ ما، چیزی غیر از اقوال مفصل ابن تیمیه بود و جالب اینکه آن بی‌نوا نتوانست هیچ یک از آن براهین را هم نقد کند؛ به همان شکل که حتی جرئت اشاره به آن اقوال مفصل ابن تیمیه را هم نداشت چه رسد به اینکه بتواند بین آن اقول مفصل را با قول مجملش جمع ببندد. و من اقوال مفصل ابن تیمیه را تنها برای تشریح قول مجمل او آوردم تا جلوی بازیچه قرار دادن اقوال ابن تیمیه توسط آن سفیه را گرفته باشم؛ نه به عنوان براهین! لذا از چند حالت خارج نیست، یا مقصود از تضاد قول مجمل با براهین ادله را نمی‌داند، (چنانکه قبلا در افتضاح دیگرش تفاوت تعریف مشرک با تعریف عابد غیر الله را نمی‌دانست) یا نمی‌داند که تضاد چیست، و یا سخنان مفصل ابن تیمیه او را دیوانه نموده است و نمی‌داند چگونه از آنها فرار کند.

 

▫️و می‌گوید: «خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُوا۟ دُعَاۤءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُوا۟ مَا ٱسۡتَجَابُوا۟ لَكُمۡۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَـٰمَةِ یَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا یُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِیر﴾ [فاطر ١٤] در این آیه آشکار است که حکم شرک تعلق گرفته به دعایی که برای غیر الله متعال صرف می‌شود... اگر قید "دعا" اضافی است، چرا خداوند متعال حکم شرک را به "دعاء" مشرکین معلق ساخته است؟».

 

👈می‌گویم: سبحان الله که وصف رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دربارۀ خوارج بسیار دقیق و زیباست. قرآن می‌خوانند اما از حنجرۀشان پایین‌تر نمی‌رود. و شکی ندارم که خوارج معاصر دورترین مردم از فهم اصول فقه و تعریف مناط احکام هستند؛ حال چه رسد به اینکه بتوانند مناط یک حکم را به درستی تنقیح و تحقیق یا تخریج نمایند. به این فلج مغزی می‌گویم: یک مشرک چرا باید بتش را به فریاد بخواند؟ هدفش از به فریاد و دعا خواندن چیست؟ مگر غیر از این است که او را برای استغاثه و مددخواهی به فریاد می‌خواند؟ خب قدرت استغاثه قائل بودن برای بت مگر چیزی غیر از اعتقاد به ربوبیت بت است؟ پس به دعاء خواندن بت دلیل بر ربوبیت قائل بودن برای بت است.

پس خداوند مناط حکم شرک را به دعاء معلق نساخته است، بلکه مناط آن را به اعتقاد به قدرت اجابت نمودن دعا (که قدرت ربوبیت است) معلق نموده است، چنانکه فرموده است: ﴿وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ﴾ یعنی مشرکان معتقد بودند که قدرت اجابت دعا و طلب را دارند اما خداوند پندار آنان را رد کرده است، پس در این آیه بیان فرموده که آنها بخاطر شرک‌ورزی‌شان در ربوبیت بوده است که بت‌هایشان را به دعا خوانده‌اند. و عبارت: ﴿يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ﴾ بر شرک در ربوبیت دلالت دارد که مناط حکم آن، اعتقاد به قدرت ربوبیت اجابت نمودن دعاست. و دعا، فعل و واکنش طبیعی شخص مشرک در قبال اعتقادش به ربوبیت إلهش است. و دعا و طلب او عبادت او برای إلهش محسوب می‌شود و إلهش را به دعا نخوانده است مگر اینکه قبل از آن معتقد به ربوبیت او بوده است.

پس قبل از اینکه آنها را به دعاء بخوانند نیز مشرک بودند چراکه آنها را فرزندان و دختران و یاوران و اولیاء من الذل و شریکان الله در تدبیر جهان هستی می‌دانستند و اصلا بخاطر چنین اعتقادی که نسبت به آنها داشتند بود که آنها را به دعاء می‌خواندند. اما عقل پوسیدۀ خوارج از درک این موضوع عاجز گشته و به آیاتی استناد می‌کنند که هیچ دلالتی بر بدعت آنها ندارد.

 

👈در آیه مشابه دیگری خداوند متعال بجای کلمۀ شرک از کلمۀ عبادت استفاده کرده است که مهر تاییدی بر آنچه گفتیم است: ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا٨١ كَلَّا  سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا٨٢﴾ [مريم: 81-82]

خداوند متعال در این آیه، همانند آیه قبل از عبارت بشرککم استفاده نکرد بلکه از عبارت بعبادتهم استفاده کرد. و مناط شرک در الوهیت و عبادت غیر الله را اتخاذ آلهه‌ای که قدرت ربوبیتِ «عزت بخشیدن» دارد قرار داده است. و این آیه نیز به تنهایی ردی بر تلبیسات خوارج است که می‌خواهند شرک در عبادت را مقوله‌ای جدا از شرک در ربوبیت نشان بدهند و بگویند شرک در الوهیت می‌تواند رخ بدهد بدون اینکه لازم باشد شرک در ربوبیت رخ داده باشد، و این آیات ردی بر توهم آنان است چراکه در آیه 81 و 82 مریم، خداوند مناط شرک در الوهیت و عبادت را به اتخاذ إلهی که قدرت ربوبیت عزت بخشیدن دارد معلق نموده است.

▫️پس ثابت شد که شرک در عبادت رخ نمی‌دهد مگر اینکه قبل از آن شرک در ربوبیت رخ داده باشد.

در نتیجه قید "دعا" یا "طلب" قید اضافی است كه انجام آن توسط اعراب زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هیچ تاثیری در حکم شرک آنان ندارد و بدون انجام دعا و طلب نیز مشرک بودند، چراکه آنها ابتدا به آلهه‌ای معتقد بودند که آنها را فرزندان و اولیاء من الذل و شافعان نافذ و شریکان الله در تدبیر جهان هستی می‌دانستند، یعنی در ربوبیت مشرک بودند، و سپس با چنین اعتقادی آنها را دعا نمودند و از آنها طلب نمودند که در اینجا دعا و طلب از آنان، عبادت آنان محسوب می‌شود و به این شکل ثابت می شود که عبادت رخ نمی‌دهد مگر اینکه قبل از آن شرک در ربوبیت رخ داده باشد.

 

و چنانکه قبلا دربارۀ تفاوت مشرک با عابد غیر الله توضیحاتی ارائه نمودیم، در این آیه نیز پیداست که کسی که به إلهی غیر از الله معتقد است که صفت ربوبیت عزت بخشیدن دارد، پس او در این مرحله حقیقتاً مشرک شده است و برای الله شریکی در عزت بخشیدن قرار داده است، اما ممکن است این شخص مشرک از اطاعت کردن آن إلهی که به صفت ربوبیت او معتقد است پشت کرده باشد یا از روی غفلت او را عبادت نکند یا از روی عناد و تکبر به عبادت او کفر ورزیده باشد و او را عبادت نکند. اما هر وقت که او را به دعاء خواند و از او طلب نمود، پس بخاطر اعتقادی که به ربوبیت او دارد، عابد او گشته است.

 

👈و اما اینکه خارجی تکفیری نوشته است: «مجاهد شرک کسی‌ است که به سرقت مشهور است. وی دوباره جملات مارا برای پاسخ مصادره نموده تا نشان دهد چیزی در چنته ندارد».

 

می‌گویم: شبهاتتان آنقدر سخیف و پست و سست است که حقیرتر از آن است که حتی بخواهم برای رد آن متنی بنویسم بلکه بازگرداندن نوشته‌های خودتان برخودتان برای ابطال شبهاتتان کفایت می‌کند و این نشان از قدرت استدلال وزیرکی اهل سنت است، اینکه آسمان را به زمین می‌دوزید و خودتان را به هر در و دیواری می‌زنید تا با چنین مقالات سخیفی بدعتتان را ترویج دهید در حالی که من با پوزخندی برصندلی تکیه داده و نوشتۀ خودتان را علیه خودتان به کار می‌برم طوری که هم شبهات خودتان باطل و پوچ می‌گردد و هم حجت‌های برنده‌ای بر سرتان فرود می‌آید که توان بلند شدن از زیر آن را ندارید.

 

الحمد لله هم شبهاتتان را باطل نمودم، و هم براهینی ارائه نمودم که حتی جرئت نداشتید به هیچ کدام از آنها اشاره هم کنید حال چه رسد به اینکه بتوانید تک تک آنها را نقل و سپس نقد کنید.

 

و برای رسواساختن بیش از اینتان دوباره می‌پرسم: آن اقوال ابن تیمیه رحمه الله که کیفیت شفاعت خواهی شرکی مشرکان را شرح و تفصیل داده است و گفته است آنها اعتقاد به شفاعت نافذ و موثر در ارادۀ الله داشتند و الله بخاطر رهبت یا رغبتی که به شفیعانشان دارد مجبور است شفاعت آنها را بپذیرد، این اقوال بر چه چیزی دلالت دارد؟ بر تضاد با براهین ادله یا بر شرح مجمل اقوال؟ چرا از دیدن این اقوال کور گشته‌اید؟ چرا بین سخن مجمل ابن تیمیه و این سخنان مفصلش را جمع نمی‌بندید؟ و حکم علمایی که در قسمت قبل نام برده شدند مانند نووی و ابن قدامه و... که درخواست دعا و شفاعت واستغفار از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بعد از وفاتش در کنار قبرش را جایز دانسته‌اند چیست؟حکم ابن تیمیه که چنین کاری را شرک ندانسته و نهایتا بدعت و غیر مستحب دانسته است چیست؟ آیا او نیز بخاطر شرک ندانستن چیزی که در توهم شما شرک است مشرک محسوب می‌شود یا خیر

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...