+وهابی: تو صفات کمال الله را نفی و تعطیل میکنی و معنای شناخته شدهای که در لغت دارند را از الله تعطیل میکنی.
- اشعری:
خیر، من صفات را ثابت میکنم بلکه من فقط جسمیت را از الله متعال نفی میکنم. برای
مثال «ید» در لغت یعنی دستی که از چند انگشت ساخته شده و کف و پشت دارد، و چنین
دستی، صفت نیست بلکه جسمی است که دارای بُعد و حجم است و از پوست و گوشت و خون
و... تشکیل شده است. مثلا وقتی میگوییم: «او دستهای قوی دارد». قوی بودن صفت دست
است، اما خود دست، صفت نیست. یا وقتی می گوییم: «او گشاده دست است» گشاده دستی کنایه
از بخشندگی است و صفت دست است، اما خود دست صفت نیست و یا وقتی میگوییم: «او در
دربار دست دارد» منظور وجود دست فیزیکی و معنای متبادر به ذهن از کلمۀ دست نیست،
بلکه منظور نفوذ و مکانت او در دربار است. پس دست مجاز از قدرت و عنایت و بخشندگی
و... است. و هم پوست و گوشت و خون، مخلوق هستند، و هم بُعد و حجم، تجزیه پذیر و
حادث هستند و الله متعال از هردو منزه است. اما قدرت و عنایت و بخشندگی و... همگی
صفات دست و استعاره از دست هستند.
+ وهابی:
من ظاهر لفظ را میبینیم که در آن «ید» را برای الله ثابت کرده است و آری! «ید»
جسم است اما ما میگوییم که الله جسمی است که شبیه دیگر جسمها نیست. و به این شکل
با شبیه ندانستن جسم الله با سایر اجسام، دیگر مجسمه و مشبهه نیستیم.
-اشعری:
تعریف تو از «ید»، هیچ ربطی به صفت ندارد بلکه تعریف اسم عضوی از اعضای بدن است. و
اینکه میگویی: «الله جسم است اما نه همانند سایر اجسام»، همانند تلبیه مشرکان قریش
است که میگفتند: «لبیک اللهم لا شريك لك، إلا شريكا هو لك». پس اثبات جسمیکه
مختص به الله باشد، همانند اثبات شریکی است که مختص به الله باشد. و جسم بودن بر
نقصان و حادث بودن و متعدد بودن، و صمد و أحد نبودن دلالت دارد. پس در هر حال شما
مجسمه هستید و برای الله جسم را ثابت میکنید، و اینکه آن را شبیه سایر اجسام ندانید،
فرقی به حالتان نخواهد کرد. و شما بر اشاعره دروغ میبندید وقتی که میگویید آنها
صفات الله را نفی و تعطیل میکنند. بلکه باید بگویید اشاعره جسمیت را از صفات الله
نفی میکنند. چون ما میگوییم الله، ید دارد و منکر صفت ید نیستیم، و تنها معنا و
کیفیت آن را به الله متعال تفویض میکنیم و در صورت ضرورت ید را به قرینههایی که
در سیاق و سباق نصوص وجود دارد و موجب تعطیل و تشبیه و تجسیم نمیشود، تاویل میکنیم.
اما شما میگویید الله دست دارد، دستی که یکی از اعضای بدنش است، و دستش هم جسم
است اما شبیه سایر اجسام نیست، سپس بر روی چنین جسمی، نام صفت را میگذارید.
+ وهابی:
پس فرق تو با جهمیه چیست که منکر صفات الله هستند؟
- اشعری:
جهمیه اصل صفات را نفی و انکار میکنند، مثلا منکر صفت علم و قدرت و اراده و ید،
وجه، و... هستند. و مجسمه و مشبهه نیز معنای حسی این صفات را ثابت میکنند و میگویند
ید و وجه او همان ید و وجهی است که پیرزنان میشناسند که جسم هستند. و اشاعره که
همان اهل سنت و جماعت است، وسط و مابین این افراط و تفریط قرار دارند، و صفات را
ثابت میکنند و با اثبات صفات با جهمیه مخالفت میکنند و معنای حسی و متبادر به
ذهن ید و وجه و... را نیز نفی میکنند چراکه به تجسیم ختم میشود و الله متعال جسم
نیست. و پایینتر از تفریط جهمیه، در نفی و انکار صفات فرقهای وجود ندارد، و
بالاتر از افراط مشبهه و مجسمه نیز فرقهای وجود ندارد و این دو ، دو قطب افراط و
تفریط هستند، و اشاعره در میان این دو قرار دارند.
+ وهابی:
چیزهایی که دربارۀ افراط و تفریط جهمیه و مشبهه گفتی، برایم جدید هستند و قبلا نشنیده
بودم و با مقایسه کردنشان با یکدیگر مرا به فکر فرو بردی.
- اشعری:
علتش این است که اشاعره را تا به حال از زبان خودشان مطالعه نکردهای بلکه فقط
نقدهای مغرضانۀ مجسمه بر آنان را خواندهای. و بدان در برابر هر افراطی، تفریطی
بوجود آمده و در برابر هر تفریطی نیز افراطی بوجود آمده است. مثلا در برابر قدریه،
جبریه به وجود آمد، در برابر خوارج، مرجئه بوجود آمد، و در برابر جهمیه نیز، مجسمه
بوجود آمد. و اشاعره که همان اهل سنت و جماعت هستند در همۀ این موارد، در وسط آنها
قرار دارند.
+ وهابی:
راست میگویی، عقیدۀ من که اثبات جسمیت فیزیکی ید و وجه و ... برای الله بود، در
مقابل تفریط جهمیه بوجود آمد که منکر کلی ید و وجه و... بودند. و حرفهای تو مرا
به فکر فرو برده و تصمیم دارم بصورت جدی از منابع اشاعره، مطالعاتم را آغاز کنم و
حقیقت را جستجو کنم.
- اشعری:
الله متعال ما و شما را به راه راست هدایت کند آمین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر