۱۳۹۷/۰۸/۲۰

[الإخلاص: 1-4] بگو: او الله یکتا و یگانه است. الله بی‌نیاز است. نه (فرزندی) زاده و نه زاده شده است. و هیچ کس همانند و همتای او نبوده و نیست.


نویسنده: مجاهد دین

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤ [الإخلاص: 1-4]
«(ای پیامبر) بگو: او الله یکتا و یگانه است(1) الله بی‌نیاز است (و همه نیازمند او هستند)(2) نه (فرزندی) زاده و نه زاده شده است(3) و هیچ کس همانند و همتای او نبوده و نیست(4)».
طبری رحمه الله در شأن نزول این سوره می‌گوید: «ذُكر أن المشركين سألوا رسول الله صلى الله عليه وسلم عن نسب ربّ العزّة، فأنزل الله هذه السورة جوابا لهم. وقال بعضهم: بل نزلت من أجل أن اليهود سألوه، فقالوا له: هذا الله خلق الخلق، فمن خلق الله؟ فأُنزلت جوابا لهم.
ذكر من قال: أنزلت جوابا للمشركين الذين سألوه أن ينسب لهم الربّ تبارك وتعالى.
حدثنا أحمد بن منيع المَرْوَزِي ومحمود بن خداش الطالَقاني، قالا ثنا أبو سعيد الصنعاني، قال: ثنا أبو جعفر الرازي، عن الربيع بن أنس، عن أبي العالية، عن أبي بن كعب، قال: قال المشركون للنبيّ صلى الله عليه وسلم: انسُب لنا ربك، فأنزل الله: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ).
حدثنا ابن حميد، قال: ثنا يحيى بن واضح، قال: ثنا الحسين، عن يزيد، عن عكرمة، قال: إن المشركين قالوا: يا رسول الله أخبرنا عن ربك، صف لنا ربك ما هو، ومن أي شيء هو؟ فأنزل الله: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) إلى آخر السورة...
* ذكر من قال: نزل ذلك من أجل مسألة اليهود:
حدثنا ابن حميد، قال: ثنا سلمة، قال: ثني ابن إسحاق، عن محمد، عن سعيد، قال: أتى رهط من اليهود النبي صلى الله عليه وسلم، فقالوا: يا محمد هذا الله خلق الخلق، فمن خلقه؟ فغضب النبيّ صلى الله عليه وسلم حتى انتُقِع لونه، ثم ساورهم غضبا لربه، فجاءه جبريل عليه السلام فسكنه، وقال: اخفض عليك جناحك يا محمد، وجاءه من الله جواب ما سألوه عنه. قال: " يقول الله: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ) " فلما تلا عليهم النبي صلى الله عليه وسلم، قالوا: صف لنا ربك كيف خلقه، وكيف عضده، وكيف ذراعه، فغضب النبيّ صلى الله عليه وسلم أشدّ من غضبه الأول، وساورهم غضبا، فأتاه جبريل فقال له مثل مقالته، وأتاه بجواب ما سألوه عنه: (وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالأرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ) .
حدثنا ابن حميد، قال: ثنا مهران، عن سعيد بن أبي عروبة، عن قتادة، قال: جاء ناس من اليهود إلى النبي صلى الله عليه وسلم، فقالوا: أنسب لنا ربك، فنزلت: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) حتى ختم السورة.
فتأويل الكلام إذا كان الأمر على ما وصفنا: قل يا محمد لهؤلاء السائليك عن نسب ربك وصفته، ومَن خَلقه: الربّ الذي سألتموني عنه، هو الله الذي له عبادة كل شيء، لا تنبغي العبادة إلا له، ولا تصلح لشيء سواه».
ترجمه: «ذکر شده که مشرکین از رسول الله صلی الله علیه وسلم دربارۀ نسب رب العزه سوال کردند و خداوند این سوره را در جواب آنان نازل کرد.. و بعضی می‌گویند بلکه این سوره بخاطر یهودیان نازل شد که سوال کردند و به پیامبر گفتند: این الله است که خلائق را خلق کرده است، پس چه کسی الله را خلق کرده است؟ و سوره در جواب آنان نازل شد.
ذکر کسی که می‌گوید این سوره در جواب مشرکانی نازل شد که از پیامبر خواسته بودند تا نسب پروردگار تبارک و تعالی را برایشان بگوید:
با سندش از ابی ابن کعب روایت کرده که گفت: مشرکان به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند: نسب پروردگارت را برای ما بگو. پس خداوند نازل کرد: {بگو: او الله یکتا و یگانه است}.
و با سندش از عکرمه روایت کرده که گفت: مشرکان گفتند: ای رسول خدا از پروردگارت به ما خبر بده، پروردگارت را برای ما توصیف کن که کیست؟ و از چه چیزی است؟ پس خدوند نازل کرد: {بگو: او الله یکتا و یگانه است} تا آخر سوره...
ذکر کسی که می‌گوید: این سوره بخاطر سوال یهود نازل شد:
با سندش از سعید روایت کرده که گفت: گروهی از یهودیان نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و گفتند: ای محمد این الله خلائق را خلق کرده است پس چه کسی او را خلق کرده است؟ پس پیامبر صلی الله علیه وسلم عصبانی شد تا اینکه رنگش تغییر کرد سپس جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر آمد و او را آرام کرد و گفت: ای محمد بال‌های رحمتت را بر آنان بگستران و جواب از طرف خداوند دربارۀ سوالشان آمد و فرمود: {بگو: او الله یکتا و یگانه است}... هنگامی‌که پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را بر آنان تلاوت کرد گفتند: پروردگارت را برای ما وصف کن که خلقتش چگونه است و بازویش چگونه است و ذراعش چگونه است؟ پس پیامبر صلی الله علیه وسلم از دفعه اول بیشتر عصبانی شد و بر آنان خشم گرفت و باز جبرئیل نزد او آمد و همانند سخن دفعۀ قبل را به او گفت و جواب سوال آنان را برایشان آورد: {و آن‌ها (= مشرکان) الله را چنانکه سزاوار بزرگی اوست نشناختند در حالی‌که روز قیامت تمام زمین در مشت اوست و آسمان‌ها درهم پیچیده در دست راست اوست، او منزّه و برتر است از آنچه شریک او می‌پندارند}.
و با سندش از قتاده آورده که گفت: مردمی ‌از یهودیان نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و گفتند: نسب پروردگارت را برای ما بگو. پس این سوره نازل شد.
تاویل کلام این است که‌ ای محمد به آن سوال کنندگان از تو که دربارۀ نسب و صفت و خلقتش سوال کردند بگو: پروردگاری که درباره‌اش از من سوال کردید همان الله است که عبادت هرچیزی برای اوست و عبادت جز برای او شایسته نیست و عبادت برای چیزی غیر از او درست نمی‌باشد».[1]
و ثعلبی رحمه الله در شأن نزول این سوره آورده است: «وروى أبو ضبيان وأبو صالح عن ابن عباس أن عامر بن الطفيل وأربد بن ربيعة أتيا النبي صلى الله عليه وسلم فقال عامر: الى ما تدعونا يا محمد؟ قال: «الى الله سبحانه» فقالا: صفه لنا، أذهب هو أم فضة أم حديد أم من خشب؟ فنزلت هذه السورة، فأرسل الله سبحانه الصاعقة إلى أربد فأحرقته وطعن عامر في خنصره فمات، وقد ذكرت قصتهما في سورة الرعد.
وقال الضحاك وقتادة ومقاتل: جاء ناس من أحبار اليهود الى النبي صلى الله عليه وسلم فقالوا: يا محمد صف لنا ربّك لعلنا نؤمن بك فإن الله أنزل نعته في التوراة فأخبرنا به من أي شيء هو من أي جنس أمن ذهب هو أو نحاس أم صفر أم حديد أم فضة؟ وهل يأكل ويشرب؟ وممّن ورث الدنيا؟ ومن يورثها؟ فأنزل الله سبحانه هذه السورة وهي نسبة الله خاصة».
ترجمه: «ابو ضبیان و ابوصالح از ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده‌اند که عامر بن الطفیل و اربد بن ربیعه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و عامر گفت: ای محمد ما را به سوی چه چیزی دعوت می‌کنی؟ فرمود: به سوی الله سبحان. گفتند: او را برای ما وصف کن، آیا از طلا است یا از نقره؟ یا از آهن یا از چوب؟ پس این سوره نازل شد، پس خداوند سبحان صاعقه‌ای بر اربد فرستاد و او را سوزاند و انگشت کوچک عامر زخمی ‌شد و بخاطر آن مرد. و قصۀ آن دو را در سوره رعد ذکر کردم.
و ضحاک و قتاده و مقاتل می‌گویند: مردمی ‌از احبار یهود نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و گفتند: ای محمد پروردگارت را برای ما وصف کن، شاید به تو ایمان آوردیم، چرا که خداوند ویژگی‌های خودش را در تورات نازل کرده است و ما را به آن خبر داده است. او از چه چیزی است؟ یعنی از چه جنسی است؟ آیا از طلا است یا از مس یا از روی یا از آهن یا از نقره؟ و آیا می‌خورد و می‌آشامد؟ و دنیا را از که به ارث برده است و چه کسی از او ارث می‌برد؟ پس خداوند سبحان این سوره را نازل کرد».[2]
و ماوردی رحمه الله در شأن نزول سوره می‌گوید: «قوله تعالى: {قُلْ هُو اللهُ أَحَدٌ} اختلف في سبب نزول هذه الآية على ثلاثة أقاويل: أحدها: أن اليهود قالوا للنبي صلى الله عليه وسلم هذا الله خَلَق الخلْق , فمن خلَقَ الله؟ فنزلت هذه السورة جواباً لهم , قاله قتادة. الثاني: أن مشركي قريش قالوا لرسول الله صلى الله عليه وسلم انسب لنا ربك , فأنزل الله هذه السورة , وقال: يا محمد انسبني إلى هذا , وهذا قول أُبي بن كعب. الثالث: ما رواه أبو روق عن الضحاك أن المشركين أرسلوا عامر بن الطفيل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالوا: قل له شققت عصانا وسببت آلهتنا وخالفت دين آبائك , فإن كنت فقيراً أغنيناك وإن كنت مجنوناً داويناك , وإن هويت امرأة زوجناكها , فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (لست بفقير ولا مجنون ولا هويت امرأة , أنا رسول الله إليكم , أدعوكم من عبادة الأصنام إلى عبادته ,) فأرسلوه ثانية وقالوا له: قل له بيّن لنا جنس معبودك , فأنزل الله هذه السورة , فأرسلوه ثالثة وقالوا: قل له لنا ثلاثمائة وستون صنماً لا تقوم بحوائجنا , فكيف يقوم إله واحِد بحوائج الخلق كلهم؟ فأنزل الله سورة الصافات إلى قوله {إن إلهاكم لواحد} يعني في جميع حوائجكم , فأرسلوه رابعة وقالوا: قل له بيّن لنا أفعال ربك , فأنزل الله تعالى: {إن ربكم الله الذي خلق السموات والأرض} الآية , وقوله {الذي خلقكم ثم رزقكم}».
ترجمه: «این فرموده خداوند متعال: {بگو الله یکتا است}، دربارۀ سبب نزول این آیه به سه قول اختلاف کرده‌اند. یکی: اینکه یهودیان به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند این الله است که خلائق را خلق کرده است، پس چه کسی الله را خلق کرده است؟ پس این سوره در جواب آنان نازل شد. این را قتاده گفته است. دوم: اینکه مشرکان قریش به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتند: نسب پروردگارت را برای ما بگو. پس این سوره نازل شد و خداوند گفت: ای محمد نسب من را طبق این سوره بیان کن. و این قول ابی ابن کعب است. سوم: آنچه است که ابو روق از ضحاک روایت کرده که مشرکان عامر بن الطفیل را به سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستادند و گفتند به او بگو اتحاد ما را شکستی و آلهۀ ما را دشنام دادی و با دین پدرانت مخالفت کردی، اگر فقیر هستی تو را بی‌نیاز کنیم، و اگر دیوانه‌ای تو را درمان کنیم و اگر هوس زنی را داری او را به ازدواجت در آوریم. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نه فقیر هستم و نه دیوانه و نه هوس زنی را دارم، من رسول خداوندم که به سوی شما فرستاده شده‌ام و شما را از عبادت بت‌ها به سوی عبادت او دعوت می‌کنم. بار دوم عامر را به سمت پیامبر فرستادند و گفتند: به او بگو جنس معبودت را برای ما بیان کن. پس خداوند این سوره را نازل کرد. و برای بار سوم او را فرستادند و به او گفتند: به او بگو ما سیصد و شصت بت داریم که با همۀ آن‌ها هنوز نیازهای ما برطرف نمی‌شود، حالا چگونه یک إله واحد نیازهای همۀ خلق را برطرف کند؟ پس خداوند سورۀ الصافات را تا این فرموده‌اش: {همانا إله شما إله واحد است} نازل کرد. یعنی إله شما همۀ نیازهایتان را به تنهایی برطرف می‌کند. برای بار چهارم او را فرستادند و گفتند: به او بگو کارهای پروردگارت را برای ما بیان کن. پس خداوند نازل کرد: {همانا پروردگار شما الله است که آسمان ها و زمین را خلق کرده است} و این فرموده‌اش: {همان کسی که شما را خلق کرد سپس روزیتان داد}».[3]
طبق اقوال مفسران دربارۀ شأن نزول سورۀ اخلاص، متوجه این مطلب می‌شویم که مشرکان شناختی از الله متعال نداشتند و گمان می‌کردند که الله نیز حتما باید صنمی داشته باشد که از جنس طلا یا نقره یا سنگ و چوب است. پس چگونه می‌توان گفت مشرکانی که شناختشان از الله متعال به این شکل بوده است، توحید ربوبیت داشته‌اند و بت‌هایشان را همانند الله، إله و دارای صفات و خصائص الهیت و ربوبیت نمی‌دانسته‌اند؟ آیا تطهیر شرک مشرکان و تخفیف دادن آن و زیبا نشان دادن عقاید مشرکان، مخالفت با آیات قرآن نیست؟ آیا مشابه و برابر دانستن مشرکانی که عقایدشان نسبت به بت‌هایشان این چنین بوده است و بت‌هایشان را إله‌های من دون الله می‌دانستند و برایشان قدرت نفع و ضرر رساندن بطور مستقل از الله و من دون الله قائل بودند و برایشان عبادت انجام می‌دادند، با مومنانی که جز الله متعال را عبادت نمی‌کنند و نفع و ضرر را جز از الله متعال نمی‌دانند، درست است؟ چنانکه محمد بن عبد الوهاب چنین می‌پندارد و شرک مشرکان را تطهیر نموده و مومنان را تا سطح مشرکان پایین آورده است. محمد بن عبد الوهاب در کتاب کشف الشبهاتش می‌گوید: «إن أعداء الله لهم اعتراضات كثيرة على دين الرسل، يصدون بها الناس عنه، منها قولهم: نحن لا نشرك بالله، بل نشهد أنه لا يخلق ولا يرزق، ولا ينفع ولا يضر إلا الله وحده لا شريك له وأن محمدا صلى الله عليه وسلم لا يملك لنفسه نفعا، ولا ضرا، فضلا عن عبد القادر أو غيره، ولكن أنا مذنب والصالحون لهم جاه عند الله وأطلب من الله بهم.
فجوابه هو أن الذين قاتلهم رسول الله صلى الله عليه وسلم مقرون بما ذكرت، ومقرون أن أوثانهم لا تدبر شيئا، وإنما أرادوا الجاه، والشفاعة، كما في القرآن...
فإن قال: الكفار يريدون منهم وأنا أشهد أن الله هو النافع الضار المدبر، لا أريد إلا منه، والصالحون ليس لهم من الأمر شيء، ولكن أقصدهم أرجو من الله شفاعتهم. فالجواب أن هذا قول الكفار سواء بسواء».
ترجمه: «دشمنان خداوند اعتراضات زیادی بر دین پیامبران دارند و با آن اعتراضات مردم را از دین الله باز می‌دارند منجمله این سخنشان: ما برای خداوند شریک قرار نمی‌دهیم بلکه شهادت می‌دهیم که بغیر از الله یکتای بدون شریک، کسی نمی‌تواند خلق کند و رزق بدهد و نفع و ضرر برساند و اینکه محمد علیه السلام برای خودش هیچ نفع و ضرری نمی‌تواند برساند چه رسد به عبدالقادر یا غیر او، منتها من گناهکارم و صالحان نزد الله جاه دارند و من بوسیلۀ آنان از الله طلب می‌کنم. پس جوابش آن است که گذشت اینکه: آن کسانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنان قتال کرد هم، به آنچه ذکر کردی اقرار داشتند و اقرار می‌کردند به اینکه بت‌هایشان چیزی را تدبیر نمی‌کنند و بلکه تنها جاه و شفاعتشان را می‌خواستند!...
پس اگر گفت: کفار از آن‌ها می‌خواستند، امّا من گواهی می‌دهم که الله همان نافع و ضار و مدبر است و جز از او نمی‌خواهم، و صالحان چیزی از امور در دست آنان نیست، ولیکن قصد آنان می‌کنم و از الله شفاعت آنان را امید دارم. پس جواب این است که: این دقیقا همان سخن کفار است!».[4]
چنانکه می‌بینید، فهم و درکی که از شرک مشرکان داشته است این چنین بوده است که مشرکان با اعتقادی کامل و صحیح، جز الله را خالق و رازق و نافع و ضار و مدبر نمی‌دانسته‌اند و برای إله‌هایشان چیزی از خصائص ربوبیت قائل نبوده‌اند! که بدون شک چنین چیزی تکذیب آیات قرآن و تحریف آشکار اعتقادات مشرکان است. و گفته که تنها علتی که بخاطرش مشرک بودند و پیامبر صلی الله علیه وسلم با آنان جنگید این بود که اعتقاد به جاه و شفاعت داشته‌اند! به این شکل با تطهیر شرک مشرکان و پایین آوردن مومنان تا سطح مشرکان و بالا آوردن مشرکان تا سطح مومنان، خون و مال مخالفانشان را مباح کرده و با شعار فریبنده و زیبای توحید به جنگ با اهل اسلام رفته و آنان را تکفیر و مشرک خطاب کردند. ولا حول ولا قوة إلا بالله.


[1]- تفسیر طبری، ج 24 صص 687-688.
[2]- تفسیر الكشف والبيان عن تفسير القرآن از الثعلبی (متوفى: 427هـ) ، ج 10 صص 332-333.
[3]- تفسیر النکت والعیون از الماوردی، ج 6 صص 369-370.
[4]- كشف الشبهات، صص 17-18 و ص 20.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...