۱۳۹۷/۰۸/۲۰

شفعاء من دون الله (شفاعت بدون اذن الله) قسمت دوم



[الزمر: 3-4] کسانی‌که به جای او اولیائی گرفتند (گفتند) این‌ها را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند.
و خداوند متعال دربارۀ اعتقاد مشرکان به شفاعت می‌فرماید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣ لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٤ [الزمر: 3-4]
«آگاه باشید که دین خالص از آن الله است، و کسانی‌که به جای او اولیائی گرفتند (گفتند) این‌ها را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند. بی‌گمان الله (روز قیامت) میان آن‌ها در آنچه اختلاف داشتند، داوری می‌کند، الله آن کسی را‌ که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمی‌کند(3) اگر (به فرض محال) الله می‌خواست فرزندی بگیرد، مسلماً از میان آنچه را می‌آفریند، چیزی را که می‌خواست، بر می‌گزید. او پاک و منزّه است، او الله یکتای قهار است(4)».
در این آیه نکاتی وجود دارد که متاسفانه نجدیه به آن نکات توجهی نکرده‌اند و با فهمی سطحی و نگاهی ظاهری به این آیه، همانند خوارجی که قرآن می‌خواندند اما از حنجرۀ‌شان پایین‌تر نمی‌رفت، این آیه را بر مسلمانان مخالفشان که آن‌ها را متهم به شرک می‌کنند، بکار می‌برند. و در ادامه توضیحاتی دربارۀ این آیه داده شده است تا حقیقت شرک مشرکان و نوع اعتقادی که به شفاعت داشتند روشن گردد.
نکتۀ اول: دربارۀ این آیه این است که توجه کنیم و بدانیم که مشرکان اولیاء من دون الله گرفته‌اند: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ. و ما قبلاً در فصل هفتم بخش «اولیاء من دون الله» شرک مشرکان در اتخاذ اولیاء من دون الله را به تفصیل توضیح دادیم، مخصوصاً در تفسیر این آیه: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١ [العنكبوت: 41]
«مثل کسانی‌که بجای الله اولیائی بر گزیدند، همچون مثل عنکبوت است، که خانه‌ای (برای خود) برگزیده است، و بی‌گمان سست‌ترین خانه‌ها خانۀ عنکبوت است، اگر می‌دانستند».
پس به آن بخش مراجعه شود تا حقیقت اتخاد اولیاء من دون الله توسط مشرکان را بدانید، و بدانید که اتخاذ اولیاء من دون الله یعنی دادن صفات ربوبیت به آن اولیاء و یعنی گرفتن رب و إلهی غیر از الله. پس مشرکان از روی علم و آگاهی إله و ربی غیر از الله گرفته بودند و آن‌ها را به اسم إله و رب نامیده بودند. نه اینکه همانند فهم سطحی و ناقص نجدیه گمان کنیم که مشرکان صرفاً از انسان‌های صالح و ملائکه درخواست شفاعت کرده‌اند بدون اینکه برایشان هیچ‌گونه ربوبیت و الهیتی قائل بوده باشند! پس نکتۀ اول این است که مشرکان اولیاء من دون الله گرفته‌اند، و اکنون به تفاسیر علما دربارۀ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ توجه نمایید:
طبری رحمه الله در تفسیر ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ می‌گوید: «والذين اتخذوا من دون الله أولياء يَتَوَلَّوْنَهُم، ويعبدونهم من دون الله».
ترجمه: «و کسانی که بجای الله اولیائی گرفتند و آنان را به سرپرستی و یاوری گرفتند و آنان را بجای الله عبادت می‌کنند».[1]
سمرقندی رحمه الله در تفسیر آن می‌گوید: «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ يعني: عبدوا من دونه أرباباً، وأوثاناً».
ترجمه: «و کسانی که بجای اوتعالی اولیائی گرفتند، یعنی: بجای او رب‌هایی و بت‌هایی عبادت کردند».[2]
ابن ابی زمنین رحمه الله می‌گوید: «{وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دونه أَوْلِيَاء} أَي: يتخذونهم آلِهَة يَعْبُدُونَهُمْ من دون اللَّه».
ترجمه: «{و کسانی که بجای اوتعالی اولیائی گرفتند} یعنی: آن‌ها را به عنوان آلهه گرفتند و بجای الله عبادتشان کردند».[3]
طبرانی رحمه الله می‌گوید: «{وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَآءَ}؛ يعني الذين يعبُدون الأصنامَ والملائكةَ والشَّمس والقمرَ والنجومَ».
ترجمه: «{و کسانی که بجای اوتعالی اولیائی گرفتند}، یعنی کسانی که بت‌ها و ملائکه و خورشید و ماه و ستارگان را عبادت می‌کنند».
پس مراد از اولیاء من دون الله که در آیه آمده است، بت‌ها و إله‌ها و معبودان مشرکان است.
نکتۀ دوم: دربارۀ این آیه این است که مشرکان، اولیاء من دون الله‌شان را «عبادت» می‌کردند؛ چنانکه خداوند به نقل از آنان فرمود: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ «این‌ها را عبادت نمی‌کنیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند»، یا به عبارتی دیگر: «اینها را تنها به این خاطر عبادت می‌کنیم که ما را به الله نزدیک کنند».

امام فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَاعْلَمْ أَنَّ الضَّمِيرَ فِي قَوْلِهِ: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى عَائِدٌ عَلَى الْأَشْيَاءِ الَّتِي عُبِدَتْ مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَهِيَ قِسْمَانِ الْعُقَلَاءُ وَغَيْرُ الْعُقَلَاءِ، امّا الْعُقَلَاءُ فهو أن قوما عبدوا المسيح وعزيرا وَالْمَلَائِكَةَ، وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ يَعْبُدُونَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ وَيَعْتَقِدُونَ فِيهَا أَنَّهَا أَحْيَاءٌ عَاقِلَةٌ نَاطِقَةٌ، وَأَمَّا الْأَشْيَاءُ الَّتِي عُبِدَتْ مَعَ أَنَّهَا لَيْسَتْ مَوْصُوفَةً بِالْحَيَاةِ وَالْعَقْلِ فَهِيَ الْأَصْنَامُ، إِذَا عَرَفْتَ هَذَا فَنَقُولُ الْكَلَامُ الَّذِي ذَكَرَهُ الْكُفَّارُ لَائِقٌ بِالْعُقَلَاءِ، امّا بِغَيْرِ الْعُقَلَاءِ فَلَا يَلِيقُ، وَبَيَانُهُ مِنْ وَجْهَيْنِ الْأَوَّلُ: أَنَّ الضَّمِيرَ فِي قَوْلِهِ: مَا نَعْبُدُهُمْ ضَمِيرٌ لِلْعُقَلَاءِ فَلَا يَلِيقُ بِالْأَصْنَامِ الثَّانِي: أَنَّهُ لَا يَبْعُدُ أَنْ يَعْتَقِدَ أُولَئِكَ الكفار في المسيح والعزيز والملائكة أن يشفعوا لهم عند الله، امّا يبعد من العاقل أن يعتقد في الأصنام والجمادات أَنَّهَا تُقَرِّبُهُ إِلَى اللَّهِ، وَعَلَى هَذَا التَّقْدِيرِ فَمُرَادُهُمْ أَنَّ عِبَادَتَهُمْ لَهَا تُقَرِّبُهُمْ إِلَى اللَّهِ، ويمكن أن يقال إن العاقل لا يعبد الصَّنَمَ مِنْ حَيْثُ إِنَّهُ خَشَبٌ أَوْ حَجَرٌ، وَإِنَّمَا يَعْبُدُونَهُ لِاعْتِقَادِهِمْ أَنَّهَا تَمَاثِيلُ الْكَوَاكِبِ أَوْ تَمَاثِيلُ الْأَرْوَاحِ السَّمَاوِيَّةِ، أَوْ تَمَاثِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ الَّذِينَ مَضَوْا، وَيَكُونُ مَقْصُودُهُمْ مِنْ عِبَادَتِهَا تَوْجِيهُ تِلْكَ الْعِبَادَاتِ إِلَى تِلْكَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي جَعَلُوا هَذِهِ التَّمَاثِيلَ صُوَرًا لَهَا. وَحَاصِلُ الْكَلَامِ لِعُبَّادِ الْأَصْنَامِ أَنْ قَالُوا إِنَّ الْإِلَهَ الْأَعْظَمَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يَعْبُدَهُ الْبَشَرُ لَكِنَّ اللَّائِقَ بِالْبَشَرِ أَنْ يَشْتَغِلُوا بِعِبَادَةِ الْأَكَابِرِ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مِثْلَ الْكَوَاكِبِ وَمِثْلَ الْأَرْوَاحِ السَّمَاوِيَّةِ، ثُمَّ أَنَّهَا تَشْتَغِلُ بِعِبَادَةِ الْإِلَهِ الْأَكْبَرِ، فَهَذَا هُوَ الْمُرَادُ مِنْ قَوْلِهِمْ: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى».
ترجمه: «و بدان که ضمیر در این فرموده‌اش: {این‌ها را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند} به چیزهایی برمیگردد که بجای الله عبادت شدند و آن، دو دسته هستند: عاقلان و غیر عاقلان. امّا عاقلان که گروهی، مسیح و عزیر و ملائکه را عبادت کردند و بسیاری از مردم خورشید و ماه و ستارگان را عبادت کردند و معتقد هستند که آن‌ها زنده و عاقل و ناطق هستند. و امّا چیزهایی که عبادت شدند با اینکه آن‌ها به حیات و عقل موصوف نیستند پس آن‌ها انصام هستند. اگر این را دانستی، پس می‌گوییم این کلامی ‌که کفار ذکر کردند لایق به عاقلان است، و به غیر عاقلان ارتباطی ندارد،
و توضیح آن از دو وجه است. یکی: اینکه ضمیر در این فرموده‌اش: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ ضمیری است که برای عاقلان به کار می‌رود، پس به اصنام ارتباط ندارد. دوم: بعید نیست که آن کفاری که مسیح و عزیر و ملائکه را عبادت میکردند، معتقد باشند که آن‌ها نزد الله برایشان شفاعت می‌کنند، امّا بعید است که شخصی عاقل معتقد باشد که اصنام و جمادات آن‌ها را به الله نزدیک می‌گردانند! و بنابر این تقدیر، پس منظورشان از عبادتشان برای آن‌ها نزدیک گرداندنشان به الله بود. و ممکن است گفته شود: شخص عاقل، صنم را بخاطر چوب یا سنگ بودنش نیست که عبادت می‌کرد، بلکه تنها به این خاطر اصنام را عبادت می‌کردند که چون آن اصنام را مجسمه‌های ستارگان یا مجسمه‌های ارواح سماوی یا مجسمه‌های انبیا و صالحان گذشته می‌دانستند و مقصودشان از عبادت‌کردن آن اصنام، متوجه ساختن آن عبادت‌ها به سوی آن چیزهایی بود که این مجسمه‌ها را تصویری برای آن‌ها قرار داده بودند. و حاصل کلام عبادت کنندگان اصنام این است که می‌گفتند: إله اعظم، بزرگتر از آن است که بشر او را عبادت کند، بلکه لایق بشر این است که به عبادت بندگان بزرگ الله مشغول شود مانند ستارگان و مانند ارواح سماوی، سپس آن‌ها هم به عبادت إله اکبر مشغول می‌شوند. و این همان مراد از این سخنشان است که گفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ».[4]
پس مشرکان حقیقتاً معبودانشان را إله و دارای صفات الهیت و ربوبیت می‌دانستند و از آن‌ها به اسم إله یاد می‌کردند و حقیقتاً آن‌ها را عبادت می‌کردند و نام اعمالی که برای إله‌هایشان انجام می‌دادند را عبادت می‌گذاشتند. نه اینکه گمان شود آن‌ها فقط از انسان‌های صالح یا انبیا یا ملائکه درخواست دعا کرده‌اند! چراکه چنین چیزی هرگز به معنای إله گرفتن آنان نیست. و نه اینکه گمان شود که آن‌ها اعمالی که برای إله‌هایشان انجام می‌دادند را عبادت نمی‌پنداشته‌اند و مثلاً گمان شود که مشرکان منکر این بودند که آن‌ها دارند إله‌هایشان را عبادت می‌کنند یا مثلاً گمان شود که آن‌ها منکر این بودند که کسی جز الله را عبادت کرده باشند. بلکه آن‌ها حقیقتاً عمل خودشان را عبادت می‌نامیدند و حقیقتاً به عبادت آن إله‌هایشان هم اعتراف می‌کردند.
نکتۀ سوم: چیزی که در این آیه مورد انکار واقع شده است، عبادت‌کردن کسی غیر از الله است، نه تقرب جستن به الله متعال! در واقع مشرکان برای تقرب جستن به الله، غیر او را عبادت می‌کردند! و خداوند تقرب جستن به خودش بوسیلۀ عبادت‌کردن غیر خودش را بر مشرکان انکار ورزیده است؛ نه تقرب جستن به خودش را؛ چرا که خداوند به تقرب جستن به خودش امر کرده است و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ [المائدة: 35]
«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید، و به سوی او تقرب جویید».
و نکتۀ چهارم: دروغ است اینکه عبادت بت‌ها، سببی باشد که بوسیلۀ آن مشرکان به الله نزدیک شوند، و همچنین مشرکان دروغ می‌گفتند که الله فرزند دارد و آن فرزندان را اولیاء من دون الله گرفته بودند و آن فرزندان را عبادت می‌کردند به این گمان که عبادت آن‌ها موجب نزدیکی به الله می‌شود.
طبری رحمه الله در تفسیر: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي) إلى الحق ودينه الإسلام، والإقرار بوحدانيته، فيوفقه له (مَنْ هُوَ كَاذِبٌ) مفتر على الله، يتقول عليه الباطل، ويضيف إليه ما ليس من صفته، ويزعم أن له ولدا افتراء عليه، كفار لنعمه، جحودا لربوبيته».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: {الله هدایت نمی‌کند} به سوی حق و دین اسلامش و اقرار به وحدانیتش و توفیقش به آن، {آن کسی را که دروغ گوست} بر خداوند افترا می‌بندد و سخن باطل بر او می‌بندد، و چیزی به او اضافه می‌نماید که از صفت او نیست، گمان می‌کند که او فرزند دارد که افترا بر اوتعالی و کفران نعمتش و جحد و انکار ربوبیتش است».[5]
و چنانکه می‌بینیم، طبری این آیه را دلیلی می‌داند بر اینکه مشرکان با قرار دادن فرزند برای الله، در واقع ربوبیت الله متعال را جحد و انکار کرده‌اند.
و امام بغوی رحمه الله می‌گوید: «{إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ}، لَا يُرْشِدُ لِدِينِهِ مَنْ كَذَبَ، فقال: إن الآلهة لتشفع. وَكَفَى بِاتِّخَاذِ الْآلِهَةِ دُونَهُ كَذِبًا وَكُفْرًا».
ترجمه: «{الله آن کسی را‌ که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمی‌کند} به سوی دینش ارشاد نمی‌کند کسی که دروغ می‌گوید و می‌گوید: إله‌ها شفاعت می‌کنند. و همین برای دروغگویی و کفرش کافی است که آلهه‌ای بجای اوتعالی گرفته است».[6]
و شوکانی رحمه الله می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ أي: يُرْشِدُ لِدِينِهِ، وَلَا يُوَفِّقُ لِلِاهْتِدَاءِ إِلَى الْحَقِّ مَنْ هُوَ كَاذِبٌ فِي زَعْمِهِ أَنَّ الْآلِهَةَ تُقَرِّبُهُ إِلَى اللَّهِ، وَكَفَرَ بِاتِّخَاذِهَا آلِهَةً، وَجَعْلِهَا شُرَكَاءَ لِلَّهِ، وَالْكَفَّارُ صِيغَةُ مُبَالَغَةٍ تَدُلُّ عَلَى أَنَّ كُفْرَ هَؤُلَاءِ قَدْ بَلَغَ إِلَى الْغَايَةِ».
ترجمه: «{الله آن کسی را‌ که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمی‌کند} یعنی به سوی دینش ارشاد نمی‌کند و به هدایت شدن به سوی حق توفیق نمی‌دهد کسی که در این گمانش که: "آلهه او را به الله نزدیک می‌کنند"، دروغگو است و با آلهه گرفتن آن‌ها و شریک قرار دادن آن‌ها برای الله کافر گشته است. و ﴿كَفَّارٞ صیغه مبالغه است که دلالت بر این دارد که کفر آنان به نهایت خود رسیده است».[7]
و طبرانی رحمه الله می‌گوید: «وقولهُ تعالى : {إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَـفَّارٌ}؛ أي لا يُرشِدُ لدينهِ مَن كذبَ في زعمهِ أنَّ الآلهةَ تشفعُ له الله تعالى».
ترجمه: «و این فرمودۀ خداوند متعال: {الله آن کسی را‌ که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمی‌کند} یعنی: به سوی دینش ارشاد نمی‌کند کسی که در این گمانش که: "آلهه نزد الله متعال شفاعتش می‌کنند" دروغ می‌گوید».
پس دو حالت مختلف وجود دارد، یکی: مشرکی که إله و اولیائی غیر از الله برای خود گرفته است و به ربوبیت و إلهیت آن‌ها اعتراف دارد و سپس آن‌ها را عبادت می‌کند و معتقد است که عبادت‌کردن آن إله‌ها موجب نزدیک شدن به الله می‌شود.
دوم: مومنی که می‌گوید هیچ إلهی جز الله وجود ندارد، و برای هیچ مخلوقی ربوبیت و إلهیت قائل نیست و نفع و ضرر رساندن بصورت مستقل از الله را برای هیچ مخلوقی قائل نیست و کسی جز الله را هم عبادت نمی‌کند، سپس برای تقرب جستن به الله از غیر الله می‌خواهد که برایش دعا کند.
اکنون اگر بیاییم و این دو حالت را یکسان بدانیم و حکم گروه اول را بر گروه دوم تطبیق بدهیم، پس نتیجه همان می‌شود که نجدیه به آن رفته‌اند. چرا که نجدیه معتقد است هرکس از میّت درخواست دعا کند، پس او را به عنوان اولیاء من دون الله‌ی برای خود گرفته است و با درخواست دعا از او، او را عبادت کرده است؛ چراکه نجدیه معتقد است که شرک مشرکان قریش چیزی جز این نبوده است! و به الله قسم که این نوع تطبیق دادن و این نوع فهم چیزی نیست جز فهم خوارجی که ابن عمر رضی الله عنهما دربارۀ آنان می‌گوید: «إِنَّهُمُ انْطَلَقُوا إِلَى آيَاتٍ نَزَلَتْ فِي الكُفَّارِ، فَجَعَلُوهَا عَلَى المُؤْمِنِينَ».
ترجمه: «آن‌ها به سراغ آیاتی که در مورد کفار نازل شده است می‌روند و آن آیات را بر مسلمانان قرار می‌دهند».[8]

جواب: در آن تفصیل وجود دارد. اگر معتقد باشد که شافع بدون اذن خداوند برای مشفوع شفاعت می‌کند و خداوند نیز باید شفاعت او را بپذیرید، پس این شرک است و اعتقاد به چنین شفاعتی موجب مشرک شدن می‌شود؛ و اعتقاد مشرکان عرب نسبت به شفاعت اینگونه بود.
اما اگر معتقد باشد که شافع با اذن خداوند شفاعت می‌کند و از او درخواست شفاعت کند، این شرک نمی‌باشد. پس مشرکان بخاطر اعتقاد به شفاعت نبود که مشرک بودند، بلکه به دو سبب مشرک بودند، یک: بخاطر اینکه شافعان را عبادت می‌کردند، دو: دربارۀ شافعان معتقد بودند که بدون اذن الله شفاعت می‌کنند.
پس مجرد اعتقاد به شفاعت شرک نیست، بلکه این اعتقاد شرک است که گمان شود شافع بدون اذن الله شفاعت می‌کند.

جواب: درخواست شفاعت از شافع به شرطی که معتقد باشد شافع با اجازۀ خداوند می‌تواند شفاعت کند، شرک نیست. امّا اگر معتقد باشد که شافع بدون اذن خداوند می‌تواند شفاعت کند، شرک بوجود آمده است؛ اگرچه هم از آن شافع درخواست شفاعت نکرده باشد! یعنی به مجرد این اعتقادش که شافع می‌تواند بدون اذن الله شفاعت‌ کند مشرک خواهد شد. پس اگر معتقد به شفاعتی که به اذن الله است باشد، و از آن شافع درخواست شفاعت کند، این شرک نیست.

جواب: درخواست شفاعت شافع برای مشفوعی که خداوند به شفاعت شدن او راضی نیست، کفر و شرک نمی‌باشد، بلکه فقط کاری خطا و اشتباه می‌باشد. همانند شفاعت کردن نوح برای پسرش که گفت: ﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ٤٥ قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٤٦ [هود: 45-46]
«و نوح پروردگارش را ندا داد، پس گفت: پروردگارا! همانا پسرم از خاندان من است، و بی‌گمان وعدۀ تو (دربارۀ نجات خاندانم) حق است، و تو بهترین داورانی(45) فرمود: ای نوح! همانا او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او عمل غیر صالحی است پس چیزی که به آن علم نداری از من مخواه، من به تو اندرز می‌دهم (مبادا) که از جاهلان باشی(46)».
در اینجا می‌بینیم که نوح علیه السلام برای پسرش شفاعت می‌کند و از الله می‌خواهد که پسرش را نجات بدهد، در حالی که خداوند به شافع بودن نوح راضی بود امّا از قول و عمل مشفوع راضی نبود، پس در اینجا درخواست شفاعت شافع قبل از اینکه الله به او اجازۀ شفاعت دهد، کفر و شرک نبود.
یا همانند شفاعت ابراهیم علیه السلام برای پدرش که گفت: ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِي يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّكَۖ وَٱهۡجُرۡنِي مَلِيّٗا٤٦ قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيۡكَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَكَ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ بِي حَفِيّٗا٤٧ [مريم: 46-47]
«(پدرش) گفت: ای ابراهیم! آیا تو از إله‌های من روی گردانی؟ اگر باز نیایی، قطعاً تو را سنگسار می‌کنم، و برای مدت طولانی از من دور شو(46) (ابراهیم) گفت: سلام بر تو! به زودی از پروردگارم برای تو طلب آمرزش خواهم کرد، بی‌گمان او نسبت به من مهربان است(47)».
یا مانند استغفار محمد صلی الله علیه وسلم برای منافقان که گرچه خداوند به عنوان شافع، شافع بودن محمد را قبول داشت امّا از مشفوع راضی نبود و در آنجا که پیامبر برای مشرکان و کافران و منافقانی که وفات یافته بودند، درخواست شفاعت و استغفار کرد، العیاذ بالله مرتکب کفر و شرک نشده بود. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٨٠ [التوبة: 80]
«(ای پیامبر) برای آن‌ها آمرزش بخواه یا برایشان آمرزش نخواه، اگر هفتاد بار برای آن‌ها آمرزش بخواهی، هرگز الله آن‌ها را نمی‌آمرزد، این بدان سبب است که آن‌ها به الله و پیامبرش کافر شدند، و الله گروه فاسقان را هدایت نمی‌کند».
طبری رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «ويروى عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه حين نزلت هذه الآية قال: "لأزيدنّ في الاستغفار لهم على سبعين مرة"، رجاءً منه أن يغفر الله لهم، فنزلت: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ [المنافقون: 6]».
ترجمه: «و از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که هنگامی‌که این آیه نازل شد فرمود: استغفار برای آنان را بیشتر از هفتاد بار می‌کنم، به امید اینکه الله آنان را ببخشاید، پس این آیه نازل شد: {برای آن‌ها یکسان است که برایشان آمرزش بخواهی یا آمرزش نخواهی، الله هرگز آنان را نمی‌بخشد}».[9]
و چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ٨٤ [التوبة: 84]
«و هرگز بر هیچ یک از آن‌ها که مرده است، نماز نخوان، و بر (کنار) قبرش نایست، بی‌گمان آن‌ها به الله و رسولش کافر شدند، و در حالی‌که فاسق (و نافرمان) بودند؛ مردند».
قرطبی رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «رُوِيَ أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي شَأْنِ عبد الله بن أبي سَلُولٍ وَصَلَاةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْهِ. ثَبَتَ ذَلِكَ فِي الصَّحِيحَيْنِ وَغَيْرِهِمَا. وَتَظَاهَرَتِ الرِّوَايَاتُ بِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى عَلَيْهِ، وَأَنَّ الْآيَةَ نَزَلَتْ بَعْدَ ذَلِكَ».
ترجمه: «روایت شده که این آیه دربارۀ عبد الله بن ابی سلول و نماز خواندن پیامبر صلی الله علیه وسلم بر او نازل شد، و این در صحیحین و غیر آن، ثبت شده است و روایات فراوانی آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر او نماز خواند و این آیه بعد از نماز خواندن پیامبر بر او، نازل شد».[10]
امام بخاری در صحیحش از ابن عمر رضی الله عنهما روایت کرده که گفت: «أَنَّ عَبْدَاللَّهِ ابْنَ أُبَيٍّ لَمَّا تُوُفِّيَ جَاءَ ابْنُهُ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه وسلم، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَعْطِنِي قَمِيصَكَ أُكَفِّنْهُ فِيهِ، وَصَلِّ عَلَيْهِ، وَاسْتَغْفِرْ لَهُ، فَأَعْطَاهُ النَّبِيُّ صلی الله علیه وسلم قَمِيصَهُ، فَقَالَ: آذِنِّي أُصَلِّي عَلَيْهِ. فَآذَنَهُ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهِ جَذَبَهُ عُمَرُ رضی الله عنه، فَقَالَ: أَلَيْسَ اللَّهُ نَهَاكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى الْمُنَافِقِينَ فَقَالَ: أَنَا بَيْنَ خِيَرَتَيْنِ، قَالَ: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. فَصَلَّى عَلَيْهِ، فَنَزَلَتْ: وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا».
ترجمه: «عبد الله بن عمر رضی الله عنهما می‌گويد: روزی که عبد الله بن اُبَي مُرد، پسرش نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: يا رسول الله، پیراهنت را عنایت کن تا پدرم را با آن کفن کنم. و بر او، نماز جنازه بخوان و برایش دعای مغفرت کن. رسول الله صلی الله علیه وسلم پیراهنش را به او عطا کرد و فرمود: هنگامی‌که جنازه آماده شد، مرا خبر کن تا بر او، نماز بخوانم. سپس آمد و رسول خدا صلی الله علیه وسلم را مطلع ساخت. هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست بر او نماز بخواند، عمر رضی الله عنه پیراهن آن حضرت صلی الله علیه وسلم را کشيد و گفت: مگر خداوند شما را از نماز خواندن بر منافقین، منع نفرموده است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: به من اختیار داده شده است. خداوند میفرمايد: {چه برای منافقان، طلب مغفرت کنی چه نکنی، تفاوتی ندارد. حتی اگر هفتاد بار برای آن‌ها طلب آمرزش کنی، خداوند هرگز آن‌ها را نخواهد بخشيد}. سرانجام، رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز خواند. سپس، خداوند اين آيه را نازل فرمود: {و هرگز بر هیچ یک از آن‌ها که مرده است، نماز نخوان}».[11]
همچنین درباره استغفار پیامبر صلی الله علیه وسلم برای عمویش ابو طالب و مادرش آمنه، که بر شرک وفات یافتند، می‌فرماید: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ١١٣ [التوبة: 113]
«برای پیامبر و کسانی‌که ایمان آوردند (شایسته) نیست که برای مشرکان طلب آمرزش کنند، - هر چند از نزدیکان‌شان باشند- بعد از آنکه برای آن‌ها روشن شد که آن‌ها اهل دوزخند».
طبری رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «واختلف أهل التأويل في السبب الذي نزلت هذه الآية فيه. فقال بعضهم: نزلت في شأن أبي طالب عم النبي صلى الله عليه وسلم، لأن النبي صلى الله عليه وسلم أراد أن يستغفر له بعد موته، فنهاه الله عن ذلك.
* ذكر من قال ذلك:
17324- حدثنا محمد بن عبد الأعلى قال، حدثنا محمد بن ثور، عن معمر، قال: لما حضرت أبا طالب الوفاة، دخل عليه النبي صلى الله عليه وسلم وعنده أبو جهل وعبد الله بن أبي أمية، فقال: يا عم، قل: لا إله إلا الله، كلمةً أحاجُّ لك بها عند الله! فقال له أبو جهل وعبد الله بن أبي أمية: يا أبا طالب، أترغب عن ملة عبد المطلب؟ فقال النبي صلى الله عليه وسلم: لأستغفرن لك ما لم أنْهَ عنك! فنزلت: "ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين"، ونزلت: (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ)، [القصص: 56]
... وقال آخرون: بل نزلت في سبب أمِّ رسول الله صلى الله عليه وسلم، وذلك أنه أراد أن يستغفر لها، فمنع من ذلك.
* ذكر من قال ذلك:
17329- حدثنا أحمد بن إسحاق قال، حدثنا أبو أحمد قال، حدثنا فضيل، عن عطية قال: لما قدم رسول الله صلى الله عليه وسلم مكة وقف على قبر أمّه حتى سخِنت عليه الشمس، رجاءَ أن يؤذن له فيستغفر لها، حتى نزلت: "ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين ولو كانوا أولى قربى"، إلى قوله: "تبرأ منه"».
ترجمه: «اهل تاویل دربارۀ سبب نزول این آیه اختلاف دارند. بعضی از آنان می‌گویند: این آیه دربارۀ ابو طالب عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل شد، برای اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم خواست تا بعد از مردن او برایش استغفار کند و خداوند او را از این کار نهی کرد.
* کسی که چنین گفته است:
محمد بن عبد الأعلی برایمان تعریف کرد گفت: محمد بن ثور از معمر برایمان تعریف کرد گفت: هنگامی ‌که ابو طالب به سر مرگ رسید پیامبر صلی الله علیه وسلم بر او وارد شد و نزد او ابو جهل و عبد الله بن ابی امیه بودند، پیامبر فرمود: ای عمو بگو لا إله إلا الله، کلمه‌ای که با آن در نزد خداوند از تو دفاع می‌کنم. ابو جهل و عبد الله بن ابی امیه به او گفتند: ای ابو طالب آیا از ملت عبد المطلب رویگران می‌شوی؟ پس پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: حتماً برایت استغفار خواهم کرد مادام که از استغفار برایت نهی نشده‌ام. پس این آیه نازل شد: {برای پیامبر و کسانی‌که ایمان آوردند (شایسته) نیست که برای مشرکان طلب آمرزش کنند}.
... و دیگران می‌گویند: بلکه این آیه بخاطر مادر رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل شد چون پیامبر خواست برایش استغفار کند که از آن منع شد.
* کسی که چنین گفته است:
احمد بن اسحاق برایمان تعریف کرد گفت: ابو احمد برایمان تعریف کرد گفت: فضیل از عطیه برایمان تعریف کرد گفت: هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مکه آمد نزد قبر مادرش توقف کرد تا اینکه گرمی ‌آفتاب زیاد شد، به امید اینکه به او اجازه داده شود و برای مادرش استغفار کند. تا اینکه این آیه نازل شد: {برای پیامبر و کسانی‌که ایمان آوردند (شایسته) نیست که برای مشرکان طلب آمرزش کنند} تا این فرموده‌اش: {از او برائت کرد}».[12]
چنانکه می‌بینید پیامبر صلی الله علیه وسلم برای عبد الله بن ابي و عمویش استغفار و طلب شفاعت می‌کرد و برای مادرش هم قصد داشت که استغفار کند اما از آن نهی شد، پس ثابت می‌شود که شفاعت کردن شافع، برای مشفوعی که خداوند به شفاعت شدنش راضی نیست، کفر و شرک نمی‌باشد.

به عبارتی دیگر: آیا درخواست شفاعت از شافعی که خداوند به شافع بودن او راضی است –مثلا پیامبران و ملائکه-، و معتقد باشد که فقط با اجازۀ الله در حق مشفوعی که مومن است شفاعت می‌کنند و معتقد باشد که شفاعت آنان بر خداوند واجب القبول نمی‌باشد و همانند اعتقاد مشرکان دربارۀ شفاعت را ندارد و نمی‌گوید که شفاعت شافع، بدون اذن الله انجام شدنی است و نمی‌گوید که خداوند نمی‌تواند شفاعتش را رد کند، آیا درخواست چنین شفاعتی از چنین شافعی، کفر و شرک است؟
پاسخ: نجدیه می‌گویند خداوند شفاعت را به پیامبر صلی الله علیه وسلم داده است امّا تو را از طلب کردن شفاعت از او نهی کرده است! و برای خود به این آیه استناد می‌کنند: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨ [الجن: 18] «پس کسی را با الله نخوانید». چنین استدلالی، بسیار شگفت انگیز است! چنانکه محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: «فإن قال: النبي صلى الله عليه وسلم أعطي الشفاعة وأنا أطلبه مما أعطاه الله. فالجواب إن الله أعطاه الشفاعة ونهاك عن هذا فقال: {فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا} [الجن: 18] فإذا كنت تدعو الله أن يشفع نبيه فيك فأطعه في قوله: {فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا} [الجن: 18]».
ترجمه: «اگر گفت: به پیامبر صلی الله علیه وسلم شفاعت داده شده و من از او چیزی را طلب می‌کنم که الله به او اعطا کرده است. جواب این است که خداوند شفاعت را به او داده است و تو را از آن نهی کرده است و فرموده: {پس کسی را با الله نخوانید} پس اگر تو الله را خواندی تا پیامبرش دربارۀ تو شفاعت کند، پس خداوند را در این فرموده‌اش: {به همراه الله کسی را نخوانید} اطاعت کرده‌ای».[13]
و گمان می‌کنند که درخواست شفاعت از پیامبر به این معناست که به همراه الله کسی دیگر را به دعا خوانده‌ای و عبادت کرده‌ای! و به این آیه استناد می‌کنند: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗا [الزمر: 44] «بگو: تمام شفاعت از آن الله است» و گمان می‌کنند درخواست شفاعت از شافعی که به اذن الله شفاعت می‌کند آن هم برای مشفوعی که خداوند به شفاعت شدنش راضی است، گمان می‌کنند که درخواست چنین شفاعتی، به معنای این است که تمام شفاعت را از آن الله ندانسته‌ای! به همین خاطر نجدیه بخاطر عدم فهم و درک شفاعتی که مشرکان قریش به آن معتقد بودند، گمان می‌کنند که مشرکان قریش برای بت‌هایشان هیچ‌گونه ربوبیت و الهیتی قائل نبوده و صرفاً از آنان درخواست دعا کرده‌اند! و مسلمانان را نیز بخاطر درخواست دعا از پیامبر مرتکب همان شرکی می‌دانند که مشرکان قریش مرتکب آن شده بودند. در حالی که مشرکان قریش و دیگر مشرکان عرب، بت‌هایشان را عبادت می‌کردند و معتقد بودند شافعانشان إله و فرزند الله هستند و معتقد بودند بدون نیاز به اذن الله برایشان شفاعت می‌کنند. اما شخص مسلمان با درخواست دعا از پیامبر بعد از وفاتش، نه برای پیامبر عبادتی می‌کند، و نه او را إله و رب می‌داند و نه معتقد است که بدون اذن الله شفاعت می‌کند. و با این سطحی نگری و عدم درک درست از آیات قرآن و عدم شناخت جاهلیت و مشرکان، می‌آیند و مسلمانان را همانند مشرکان قرار می‌دهند ولا حول ولا قوة إلا بالله.
آری! این کج اندیشان نجدی، جاهلیت و شرک را نشناخته‌اند و حقیقت شرک مشرکان را درک نکرده‌اند. اینها قرآن می‌خوانند امّا از حنجره‌هایشان پایین‌تر نمی‌رود و بهترین سخن که توحید است را می‌گویند امّا آن را نفهمیده‌اند.
و تفصیل جواب مذکور این است که: مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم، درخواست شفاعتی می‌کردند که به زعم آنان نیازی به اذن و اجازه خداوند نداشت و لازم نبود که الله از مشفوع راضی باشد تا شفاعت شود، بلکه معتقد بودند که در صورت عبادت کردن إله‌هایشان، آن إله‌ها نیز بخاطر شراکتی که با الله دارند، بر خداوند نیز لازم است که حق شراکت آنان را ادا کند و شفاعت آنان را بپذیرد اگرچه هم به شفاعت آنان راضی نباشد و مشرکان معتقد بودند که شفیعانشان، یا فرزندان الله هستند، یا مالک مستقل اسباب هستند یا شریک خداوند در آن اسباب هستند و در تدبیر جهان هستی شریک و ظهیر و ولی و یاور خداوند هستند و خداوند بخاطر احتیاجی که به آن شریکان دارد و یا خوفی که از عدم قبول‌کردن شفاعت آنان دارد، مجبور است که درخواست شفاعت آن‌ها را قبول کند. به این خاطر مشرکان معتقد بودند که خداوند شفاعت إله‌هایشان را قبول می‌کند اگرچه هم به آن شفاعت راضی نباشد. پس مشرکان با همین پیشینۀ اعتقادی، دچار شرک و کفر گشته بودند اگرچه درخواست شفاعت هم نکرده باشند. و درخواست شفاعت در واقع کفر و شرک عملی و زیاده در کفر و شرک است و قبل از آن، کفر و شرک اعتقادی و قلبی داشته‌اند.
و بعضی از آن معبودانی که مشرکان آنان را می‌پرستیدند، به ناحق و بدون اینکه آن معبودان به عبادت شدنشان راضی باشند پرستیده می‌شدند، مانند عزیر و عیسی و ملائکه و امثال آنان، اینها در روز قیامت از اینکه به پرستیده شدنشان راضی بوده باشند اعلام برائت می‌کنند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١ فَٱلۡيَوۡمَ لَا يَمۡلِكُ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ٤٢ [سبأ: 40-42]
«و (به یاد آور) روزی را که (الله) همۀ آنان را بر می‌انگیزد، سپس به فرشتگان می‌گوید: آیا این‌ها شما را پرستش می‌کردند؟!(40) (فرشتگان) گویند: تو منزهی! (تنها) تو ولی (و کار ساز) ما هستی، نه آن‌ها، (آنان هرگز ما را پرستش نمی‌کردند) بلکه جن (و شیاطین) را پرستش می‌کردند، بیشتر‌‌شان به آن‌ها ایمان داشتند(41) پس امروز برخی از شما برای برخی دیگر مالک هیچ سود و زیانی نیست، و به کسانی‌که ستم (= شرک) کردند، می‌گوییم: بچشید عذاب آتشی را که آن را تکذیب می‌کردید(42)».
ابن کثیر رحمه الله در تفسیر این آیات میگوید: «يُخْبِرُ تَعَالَى أَنَّهُ يَقْرَعُ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رؤوس الْخَلَائِقِ، فَيَسْأَلُ الْمَلَائِكَةُ الَّذِينَ كَانَ الْمُشْرِكُونَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ يَعْبُدُونَ الْأَنْدَادَ الَّتِي هِيَ عَلَى صُورَةِ الْمَلَائِكَةِ لِيُقَرِّبُوهُمْ إِلَى اللَّهِ زُلْفَى، فَيَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ: {أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ} ؟ أَيْ: أَنْتُمْ أَمَرْتُمْ هَؤُلَاءِ بِعِبَادَتِكُمْ؟ كَمَا قَالَ فِي سُورَةِ الْفُرْقَانِ: {أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ} [الْفُرْقَانِ: 17]، وَكَمَا يَقُولُ لِعِيسَى: {أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ} [الْمَائِدَةِ: 116] . وَهَكَذَا تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ: {سُبْحَانَكَ} أَيْ: تعاليتَ وَتَقَدَّسْتَ عَنْ أَنْ يَكُونَ مَعَكَ إِلَهٌ {أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ} أَيْ: نَحْنُ عَبِيدُكَ وَنَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنْ هَؤُلَاءِ، {بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ} يَعْنُونَ: الشَّيَاطِينَ؛ لِأَنَّهُمْ هُمُ الَّذِينَ يُزَيِّنُونَ لَهُمْ عِبَادَةَ الْأَوْثَانِ وَيُضِلُّونَهُمْ، {أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ}، كَمَا قَالَ تَعَالَى: {إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلا إِنَاثًا وَإِنْ يَدْعُونَ إِلا شَيْطَانًا مَرِيدًا} [النِّسَاءِ: 117].
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعًا وَلا ضَرًّا} أَيْ: لَا يَقَعُ لَكُمْ نَفْعٌ مِمَّنْ كُنْتُمْ تَرْجُونَ نَفْعَهُ الْيَوْمَ مِنَ الْأَنْدَادِ وَالْأَوْثَانِ، الَّتِي ادَّخَرْتُمْ عِبَادَتَهَا لِشَدَائِدِكُمْ وكُرَبكم، الْيَوْمَ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا، {وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا} -وَهُمُ الْمُشْرِكُونَ- {ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ} أَيْ: يُقَالُ لَهُمْ ذَلِكَ، تَقْرِيعًا وَتَوْبِيخًا».
ترجمه: «خداوند متعال خبر می‌دهد که او در روز قیامت مشرکان را در برابر همۀ خلایق به سختی سرزنش و ملامت می‌کند و از ملائکه‌ای سوال می‌کند که مشرکان گمان می‌کردند که آن‌ها اندادی (همتایانی) که بر صورت ملائکه بودند را عبادت می‌کردند تا آنان را به خداوند نزدیک گرداند، خداوند به ملائکه می‌فرماید: {آیا اینها شما را پرستش می‌کردند؟}. یعنی: شما آنان را امر کردید که شما را عبادت کنند؟ چنانکه در سوره الفرقان آمده است: {آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید، یا خود‌شان راه را گم کردند؟} [الفرقان: 17]. و چنانکه به عیسی می‌گوید: {آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود به جای الله انتخاب کنید؟ (عیسی) گوید: تو منزهی! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم} [المائدة: 116]. و به همان شکل ملائکه می‌گویند: {تو منزهی} یعنی متعالی و مقدس هستی از اینکه همراه تو الهی باشد. {تو ولی ما هستی نه آنان}، یعنی ما بندگان تو هستیم و از آنان به سوی تو برائت می‌جوییم. {بلکه آنان جن را می‌پرستیدند} یعنی شیاطین را می‌پرستیدند برای اینکه آن‌ها بودند که عبادت بت‌ها را برایشان زینت بخشیدند و گمراهشان کردند. {بیشترشان به آن‌ها ایمان داشتند} چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: {مشرکان) جز الله چیزهایی (= بت‌های) ماده را می‌خوانند و (در حقیقت) جز شیطان سرکش را نمی‌خوانند}. [النساء: 117]. خداوند متعال می‌فرماید: {پس امروز برخی از شما برای برخی دیگر مالک هیچ سود و زیانی نیست} یعنی: آن نفعی که انتظار داشتید امروز به شما برسد از طرف انداد و اوثانی که عبادت آن‌ها را برای شداید و سختی‌هایتان ذخیره کرده بودید، به شما نمی‌رسد، امروز برای شما مالک نفع و ضرری نیستند. {و به کسانی که ستم کردند می‌گوییم} و آنان مشرکان هستند {بچشید عذاب آتشی را که آن را تکذیب می‌کردید} یعنی: چنین چیزی از روی سرزنش و توبیخ به آنان گفته می‌شود».[14]
پس مشرکان بخاطر درخواست شفاعت از شافعی که خداوند به شافع بودنشان راضی است، نبود که دچار شرک شده بودند، بلکه بخاطر این دچار شرک شده بودند که ابتدا شافعانشان را شریک خداوند دانسته و عبادت کردند، دوما برای آن شریکان و شفعایشان معتقد بودند که بدون اذن الله شفاعت می‌کنند. پس به مجرد درخواست شفاعت از شافع، شرکی رخ نداده است، به همان شکل که به مجرد شفاعت‌کردن شافع برای کسی که خداوند به شفاعتش اجازه نداده است، شافع دچار شرک نمی‌شود؛ همانند شفاعت نوح برای پسرش و شفاعت ابراهیم برای پدرش و شفاعت محمد برای مادر و عمویش و عبد الله بن ابی سلول منافق که در این موارد گفته نمی‌شود که شافع، تمام شفاعت را از آن الله ندانسته است و این آیه را برایشان به کار نمی‌بریم: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗا [الزمر: 44]. و آنان را العیاذ بالله متهم به کفر و شرک نمی‌کنیم.
به همان شکل، شخص به مجرد درخواست شفاعت از شافع با این اعتقاد که به اذن الله شفاعت می‌کند، دچار شرک نشده است، بلکه زمانی دچار شرک می‌شود که معتقد باشد شفاعت شافع نیازی به اذن الله ندارد.


[1]- تفسیر الطبری، ج 21 ص 251.
[2]- تفسیر بحر العلوم، ج 3 ص 177.
[3]- تفسیر ابن ابی زمنین، ج 4 ص 102.
[4]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 26 ص 421.
[5]- تفسیر الطبری، ج 21 ص 252.
[6]- تفسیر البغوی، ج 4 ص 79.
[7]- تفسیر فتح القدیر، ج 4 ص 515.
[8]- صحيح بخاری، ج 9 ص 16
[9]- تفسیر الطبری، ج 14 ص 395.
[10]- تفسیر القرطبی، ج 8 ص 218.
[11]- صحیح بخاری، (1269).
[12]- صحیح بخاری، (1269).
[13]- كشف الشبهات، ص 25.
[14]- تفسیر ابن کثیر، ج 6 ص 524

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...