[يونس: 18] و غیر از الله چیزهایی را میپرستند که نه به آنها زیانی میرساند و نه
سودشان میبخشد، و میگویند: اینها (= بتها) شفیعان ما نزد الله هستند.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ
مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ
هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا
لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ
عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾ [يونس: 18]
«و غیر از الله چیزهایی
را میپرستند که نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد، و میگویند: اینها
(= بتها) شفیعان ما نزد الله هستند بگو: آیا الله را به چیزی که در آسمانها و در
زمین نمیداند، خبر میدهید؟! منزّه است او، و از آنچه با او شریک میسازند برتر
است».
برخی از مشرکان بغیر از الله چیزهایی را عبادت میکردند که در حقیقت هیچ ضرر و
نفعی برایشان نداشت، امّا در وهم و گمانشان آنها إلههایی بودند که قدرت نفع و
ضرر رساندن دارند و آنان را عبادت میکردند و میگفتند: چون آلهۀ ما شریک الله
هستند پس بدون اینکه احتیاجی به رضایت الله وجود داشته باشد نزد الله شفاعت ما را میکنند.
خداوند متعال نیز در پاسخ به آنان میگوید که آیا خبر از وجود چنین شفیعانی برای
خداوند میدهید که خداوند خودش از آن باخبر نیست؟ یعنی چگونه چنین شفیعانی در
آسمانها و زمین وجود دارند در حالی که خداوند وجود چنین شافعانی را انکار میکند؟
یعنی چگونه سخن شما در وجودداشتن چنین شافعانی درست است، امّا خداوندِ مالکِ آسمانها
و زمین از وجود چنین شافعانی باخبر نیست؟ پس چون امکان ندارد که خداوند از وجود
چیزی که وجود دارد، بیخبر باشد، به این معناست که چنین شافعانی که مشرکان گمان میکنند
بخاطر شفاعت کردنشان آنان را عبادت میکنند، وجود خارجی ندارند.
و چنانکه پیشتر آمد، منظور مشرکان شفاعتی بوده که بدون اذن خداوند انجام میشود،
چون خداوند در آیات بسیار زیادی عقیدۀ مشرکان و شفاعت بدون اذن خود را رد میکند، در
حالی که مشرکان به شفاعتی معتقد بودند که نیازی به اجازۀ الله برای شافع و رضایت
الله از مشفوع نداشت.
و منظور و قصد و هدف مشرکان از شفاعت بتها، شفاعت در مصالح دنیویشان بود،
چون مشرکان عرب به زنده شدن و قیامت و بهشت و جهنم اعتقاد نداشتند.
سمعانی رحمه الله میگوید: «فَإِن قَالَ قَائِل: كَيفَ قَالُوا:
هَؤُلَاءِ شفعاؤنا عِنْد الله وهم لَا يُؤمنُونَ بِالْبَعْثِ؟ الْجَواب: أَنهم كَانُوا
يَقُولُونَ: هَؤُلَاءِ شفعاؤنا عِنْد الله فِي مصَالح مَعَايِشنَا فِي الدُّنْيَا».
ترجمه: «اگر کسی بگوید: چگونه گفتند: آنان شفیعان
ما نزد الله هستند حال آنکه به زنده شدن ایمان نداشتند؟ جواب اینکه آنان میگفتند
آنان شفیعان ما نزد الله در مصالح زندگیمان در دنیا هستند».[1]
و واحدی رحمه الله هم در تفسیر آیه میگوید: «{ويقولون
هؤلاء شفعاؤنا عند الله} في إصلاح معاشهم في الدُّنيا لأنَّهم لا يقرُّون بالبعث».
ترجمه: «{و میگویند: اینها (= بتها)
شفیعان ما نزد الله هستند} در اصلاح زندگیشان در
دنیا. برای اینکه آنان به زنده شدن اقرار نداشتند».[2]
فخر رازی رحمه الله نیز در
تفسیر آیه میگوید: «وَاعْلَمْ أَنَّهُ تَعَالَى
حَكَى عَنْهُمْ أَمْرَيْنِ: أَحَدُهُمَا: أَنَّهُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ
الْأَصْنَامَ. وَالثَّانِي: أَنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ:
هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا
عِنْدَ اللَّهِ امّا الْأَوَّلُ فَقَدْ نَبَّهَ اللَّه تَعَالَى عَلَى فَسَادِهِ
بِقَوْلِهِ: مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَتَقْرِيرُهُ مِنْ وُجُوهٍ:
الْأَوَّلُ: قَالَ الزَّجَّاجُ: لَا يَضُرُّهُمْ إِنْ لَمْ يَعْبُدُوهُ وَلَا
يَنْفَعْهُمْ إِنْ عَبَدُوهُ. الثَّانِي: أَنَّ الْمَعْبُودَ لَا بُدَّ وَأَنْ
يَكُونَ أَكْمَلَ قُدْرَةً مِنَ الْعَابِدِ، وَهَذِهِ الْأَصْنَامُ لَا تَنْفَعُ
وَلَا تَضُرُّ الْبَتَّةَ، وَأَمَّا هَؤُلَاءِ الْكُفَّارُ فَهُمْ قَادِرُونَ
عَلَى التَّصَرُّفِ فِي هَذِهِ الْأَصْنَامِ تَارَةً بِالْإِصْلَاحِ وَأُخْرَى
بِالْإِفْسَادِ، وَإِذَا كَانَ الْعَابِدُ أَكْمَلَ حَالًا مِنَ الْمَعْبُودِ
كَانَتِ الْعِبَادَةُ بَاطِلَةً.
الثَّالِثُ:
أَنَّ الْعِبَادَةَ أَعْظَمُ أَنْوَاعِ التَّعْظِيمِ، فَهِيَ لَا تَلِيقُ إِلَّا
بِمَنْ صَدَرَ عَنْهُ أَعْظَمُ أَنْوَاعِ الْإِنْعَامِ، وَذَلِكَ لَيْسَ إِلَّا
الْحَيَاةَ وَالْعَقْلَ وَالْقُدْرَةَ وَمَصَالِحَ الْمَعَاشِ وَالْمَعَادِ،
فَإِذَا كَانَتِ الْمَنَافِعُ وَالْمَضَارُّ كُلُّهَا مِنَ اللَّه سُبْحَانَهُ
وَتَعَالَى، وَجَبَ أَنْ لَا تَلِيقَ الْعِبَادَةُ إِلَّا باللَّه سُبْحَانَهُ.
وَأَمَّا
النَّوْعُ الثَّانِي: مَا حَكَاهُ اللَّه تَعَالَى عَنْهُمْ فِي هَذِهِ الْآيَةِ،
وَهُوَ قَوْلُهُمْ: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ فَاعْلَمْ أَنَّ مِنَ
النَّاسِ مَنْ قَالَ إِنَّ أُولَئِكَ الْكُفَّارَ تَوَهَّمُوا أَنَّ عِبَادَةَ
الْأَصْنَامِ أَشَدُّ فِي تَعْظِيمِ اللَّه مِنْ عِبَادَةِ اللَّه سُبْحَانَهُ
وَتَعَالَى فَقَالُوا لَيْسَتْ لَنَا أَهْلِيَّةٌ أَنْ نَشْتَغِلَ بِعِبَادَةِ
اللَّه تَعَالَى بَلْ نَحْنُ نَشْتَغِلُ بِعِبَادَةِ هَذِهِ الْأَصْنَامِ،
وَأَنَّهَا تَكُونُ شُفَعَاءَ لَنَا عِنْدَ اللَّه تَعَالَى. ثُمَّ اخْتَلَفُوا
فِي أَنَّهُمْ كَيْفَ قَالُوا فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ
اللَّه؟ وَذَكَرُوا فِيهِ أَقْوَالًا كَثِيرَةً:
فَأَحَدُهَا: أَنَّهُمُ اعْتَقَدُوا أَنَّ الْمُتَوَلِّيَ لِكُلِّ إِقْلِيمٍ مِنْ
أَقَالِيمِ الْعَالَمِ، رُوحٌ مُعَيَّنٌ مِنْ أَرْوَاحِ عَالَمِ الْأَفْلَاكِ،
فَعَيَّنُوا لِذَلِكَ الرُّوحِ صَنَمًا مُعَيَّنًا وَاشْتَغَلُوا بِعِبَادَةِ
ذَلِكَ الصَّنَمِ، وَمَقْصُودُهُمْ عِبَادَةُ ذَلِكَ الرُّوحِ، ثُمَّ اعْتَقَدُوا
أَنَّ ذَلِكَ الرُّوحَ يَكُونُ عَبْدًا لِلْإِلَهِ الْأَعْظَمِ وَمُشْتَغِلًا
بِعُبُودِيَّتِهِ. وَثَانِيهَا: أَنَّهُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ
الْكَوَاكِبَ وَزَعَمُوا أَنَّ الْكَوَاكِبَ هِيَ الَّتِي لَهَا أَهْلِيَّةُ عُبُودِيَّةِ
اللَّه تَعَالَى، ثُمَّ لَمَّا رَأَوْا أَنَّ الْكَوَاكِبَ تَطْلُعُ وَتَغْرُبُ
وَضَعُوا لَهَا أَصْنَامًا مُعَيَّنَةً وَاشْتَغَلُوا بِعِبَادَتِهَا،
وَمَقْصُودُهُمْ تَوْجِيهُ الْعِبَادَةِ إِلَى الْكَوَاكِبِ. وَثَالِثُهَا:
أَنَّهُمْ وَضَعُوا طَلْسَمَاتٍ مُعِينَةٍ عَلَى تِلْكَ الْأَصْنَامِ
وَالْأَوْثَانِ، ثُمَّ تَقَرَّبُوا إِلَيْهَا كَمَا يَفْعَلُهُ أَصْحَابُ
الطَّلْسَمَاتِ. وَرَابِعُهَا: أَنَّهُمْ وَضَعُوا هَذِهِ الْأَصْنَامَ
وَالْأَوْثَانَ عَلَى صُوَرِ أَنْبِيَائِهِمْ وَأَكَابِرِهِمْ، وَزَعَمُوا أَنَّهُمْ
مَتَى اشْتَغَلُوا بِعِبَادَةِ هَذِهِ التَّمَاثِيلِ، فَإِنَّ أُولَئِكَ
الْأَكَابِرَ تَكُونُ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه تَعَالَى، وَنَظِيرُهُ فِي
هَذَا الزَّمَانِ اشْتِغَالُ كَثِيرٍ مِنَ الْخَلْقِ بِتَعْظِيمِ قُبُورِ
الْأَكَابِرِ، عَلَى اعْتِقَادِ أَنَّهُمْ إِذَا عَظَّمُوا قُبُورَهُمْ
فَإِنَّهُمْ يَكُونُونَ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه. وَخَامِسُهَا:
أَنَّهُمُ اعْتَقَدُوا أَنَّ الْإِلَهَ نُورٌ عَظِيمٌ، وَأَنَّ الْمَلَائِكَةَ
أَنْوَارٌ فَوَضَعُوا عَلَى صُورَةِ الْإِلَهِ الْأَكْبَرِ الصَّنَمَ الْأَكْبَرَ،
وَعَلَى صُورَةِ الْمَلَائِكَةِ صُوَرًا أُخْرَى. وَسَادِسُهَا: لَعَلَّ
الْقَوْمَ حُلُولِيَّةٌ، وَجَوَّزُوا حُلُولَ الْإِلَهِ فِي بَعْضِ الْأَجْسَامِ
الْعَالِيَةِ الشَّرِيفَةِ.
وَاعْلَمْ أَنَّ
كُلَّ هَذِهِ الْوُجُوهِ بَاطِلَةٌ بِالدَّلِيلِ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّه تَعَالَى
وَهُوَ قَوْلُهُ: وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلا
يَنْفَعُهُمْ وَتَقْرِيرُهُ مَا ذَكَرْنَاهُ مِنَ الْوُجُوهِ الثَّلَاثَةِ».
ترجمه: «و بدان که خداوند متعال از آنان (مشرکان)
دو چیز نقل میکند، یکی: اینکه آنان بتها را عبادت میکردند. و دوم: آنان میگفتند:
آنها شفیعان ما نزد الله هستند.
اما اولی: خداوند متعال با این فرمودهاش: {چیزهایی که نه به آنان ضرری
میرسانند و نه نفعی} به
اشتباه بودن آن اطلاع داده است، و تقریر آن از چند وجه است. وجه اول: الزجاج میگوید:
اگر آنان را عبادت نکنند به آنان ضرری نمیرسانند و اگر عبادتشان کنند نفعی به
آنان نمیرسانند. وجه دوم: معبود میبایست که از عابد قدرتش کاملتر باشد و این بتها
البته هیچ نفع و ضرری ندارند، امّا آن کفار توانایی تصرف در این بتها را دارند و میتوانند
آنان را درست یا خراب کنند. و اگر حال عابد کاملتر از معبود باشد عبادتش باطل
است. وجه سوم: اینکه عبادت بزرگترین انواع تعظیم است و جز برای کسی که از او بزرگترین
انواع نعمتها صادر میشود لایق نمیباشد؛ همانند حیات و عقل و قدرت و مصالح زندگی
و معاد، پس چون نفعها و ضررها همهاش از الله سبحانه و تعالی است واجب میگردد که
عبادت جز برای الله سبحان درست نباشد.
و امّا دوم: آنچه است که خداوند متعال از آنان در این آیه حکایت کرده است و آن
این سخنشان است: {آنان شفیعان ما نزد الله هستند}. پس
بدان که بعضی از مردم میگویند که آن کفار چنین توهم میکردند که عبادتکردن بتها تعظیم بیشتری
برای خداوند در بر دارد به نسبت عبادتکردن الله سبحانه وتعالی، به این خاطر گفتند:
ما شایستگی این را نداریم که به عبادت الله متعال بپردازیم، بلکه ما به عبادت این
بتها مشغول میشویم و آنها نیز شفیعان ما نزد الله متعال میشوند.
سپس دربارۀ اینکه آنان چگونه دربارۀ بتها گفتند که آنها شفیعان ما نزد الله
هستند، اختلاف کردند، و دربارۀ آن اقوال بسیاری ذکر کردهاند.
اولین آن: اینکه آنان معتقد بودند که هر اقلیمی از
اقالیم عالم را روح معینی از ارواح عالم افلاک در دست دارد و متوّلی آن است، پس
برای آن روح، صنم معینی را تعیین کردند و به عبادت آن صنم مشغول شدند و مقصودشان
عبادت آن روح بود، سپس معتقد شدند که آن روح بندۀ إله اعظم است و به عبودیت او
مشغول میباشد.
و دوم:
اینکه آنان ستارگان را عبادت میکردند و گمان میکردند که ستارگان همانهایی هستند
که اهلیت عبادتکردن الله متعال را دارند، سپس هنگامی که دیدند ستارگان طلوع و
غروب میکنند، پس برای آنان صنم و بتهای معینی را قرار دادند و به عبادت آنها مشغول
شدند و مقصودشان، متوجه ساختن عبادت به سوی ستارگان بود. [3]
و سوم:
آنان طلسمهای معینی بر آن اصنام و اوثان قرار دادند سپس به آنها تقرب جستند،
چنانکه اصحاب طلسمات اینگونه میکنند.
و چهارم: آنان این اصنام و اوثان را مطابق با صورت پیامبران و بزرگانشان درست کردند و
گمان کردند که هرگاه به عبادت این مجسمهها مشغول شوند، پس آن بزرگان نیز شفیعان
آنان نزد الله متعال میشوند، و مشابه آن در این زمان، مشغول شدن بسیاری از مردم
به تعظیم قبور بزرگان است با این اعتقاد که اگر قبور آنان را تعظیم کنند پس آنان نیز
در مقابل شفیعان آنان نزد الله میشوند.
و پنجم: آنان معتقد بودند که إله، نور عظیمی است و ملائکه هم انواری هستند، پس بر
طبق صورت إله اکبر، صنم اکبری درست کردند و بر صورت ملائکه هم صورتهای دیگری.
و ششم:
شاید آنان حلولیه بودند و حلول إله در بعضی از اجسام عالیه و شریفه را جایز دانسته
باشند.
و بدان که همۀ این وجوه با این دلیل که خداوند متعال ذکر کرده است، باطل میباشند
و آن این فرمودهاش است: {و غیر از الله چیزهای را میپرستند که
نه به آنها زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد} و تقریر و توضیحش، آن سه وجهی بود که ذکر کردیم».[4]
فخر رازی رحمه الله در تفسیر این آیه مطالب مفیدی را ذکر کرده است. امّا چند نکته
در کلام ایشان وجود دارد که باید به آن دقت بیشتری شود. نکتۀ اول اینکه گفته است:
مشرکان چنین توهم میکردند که آنان شایستگی و اهلیت این را ندارند که خودشان
مستقیم الله را عبادت کنند و چنین توهم میکردند که در عبادت کردن بتها، بیشتر
الله را تعظیم نمودهاند تا اینکه خودشان مستقیم الله را عبادت کنند و عبادت
مستقیم الله، تعظیم کمتری برای الله دربردارد و اگر بتها را عبادت کنند این کار
را تعظیم بیشتری برای خداوند میپنداشتند.
نکتۀ دوم اینکه: مشرکان این بتها را عبادت میکردند تا آن بتها نیز در نزد
الله شفاعتشان کنند. و حقیقتِ «عبادت» را برای بتها انجام میدادند. پس مشرکان به
عبادت بتها مشغول میشدند و بتها نیز در مقابل برای آنان نزد الله شفاعتی نافذ
که نیازی به اذن الله نداشته باشد، میکردند.
سپس فخر رازی شش وجه در تقریر کیفیت اینکه چگونه بود که گفتند بتهایشان نزد
الله شفیع آنان هستند بیان میکند و در مورد چهارم میگوید: «وَرَابِعُهَا:
أَنَّهُمْ وَضَعُوا هَذِهِ الْأَصْنَامَ وَالْأَوْثَانَ عَلَى صُوَرِ
أَنْبِيَائِهِمْ وَأَكَابِرِهِمْ، وَزَعَمُوا أَنَّهُمْ مَتَى اشْتَغَلُوا
بِعِبَادَةِ هَذِهِ التَّمَاثِيلِ، فَإِنَّ أُولَئِكَ الْأَكَابِرَ تَكُونُ
شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه تَعَالَى، وَنَظِيرُهُ فِي هَذَا الزَّمَانِ
اشْتِغَالُ كَثِيرٍ مِنَ الْخَلْقِ بِتَعْظِيمِ قُبُورِ الْأَكَابِرِ، عَلَى
اعْتِقَادِ أَنَّهُمْ إِذَا عَظَّمُوا قُبُورَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَكُونُونَ
شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّه»؛ «و چهارم: آنان این اصنام و اوثان را مطابق با صورت پیامبران و بزرگانشان درست
کردند و گمان کردند که هرگاه به عبادت این مجسمهها مشغول شوند، پس آن بزرگان نیز
شفیعان آنان نزد الله متعال میشوند، و مشابه آن در این زمان، مشغول شدن بسیاری از
مردم به تعظیم قبور بزرگان است با این اعتقاد که اگر قبور آنان را تعظیم کنند پس آنان
نیز در مقابل شفیعان آنان نزد الله میشوند».
این سخن فخر رازی باید در همان موضعی که گفته است فهمیده شود و مقدمههایی که
پیشتر ذکر کرده است را لحاظ نمود، چون همانطور که در دو نکتهای که ذکر کردم آمد،
سخن دربارۀ عبادت بتهاست با این توهم که عبادت بتها بیشتر موجب تعظیم خداوند است
تا عبادتکردن مستقیم الله. و مشرکان چنین میپنداشتند که اگر بتها را عبادت کنند
در مقابل نیز بتها نزد الله شفاعتشان میکنند شفاعتی که نیازی به اذن الله
ندارد. اکنون فخر رازی آمده و این اعتقاد را در حالت چهارم مثال زده است که بعضی
از مردم مجسمههای انبیا و بزرگانشان را درست کردند و گمان کردند که هرگاه این
مجسمهها یا قبرهایشان را عبادت کنند در مقابل، آن بزرگانشان نیز نزد الله
شفاعتشان میکنند. پس کسی که در مورد چهارم ذکر شده است، طبق کلام فخر رازی باید
چنین معتقد باشد که عبادت بتها تعظیم بیشتری برای الله است تا عبادت مستقیم الله،
و باید چنین توهم کند که آنها شایستگی و اهلیت این را نداشتهاند که خودشان
مستقیم الله را عبادت کنند، بلکه باید بتها را عبادت کنند و آن بتها نیز در
مقابل عبادتشان، در نزد الله برایشان شفاعت انجام دهند. و منظور از شفاعت نیز آن
نوع شفاعتی است که نیازی به اذن الله نداشته است؛ برای اینکه مشرکان چنین معتقد
بودند که بتهایشان شریک خداوند هستند و به این خاطر نیازی به اجازۀ خداوند در
شفاعت کردن ندارند، چنانکه فخر رازی رحمه الله به این نوع شفاعت مشرکان اشاره کرده
و میگوید: «إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا
شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ
اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ
رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ
عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ: 255]
فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى اللَّهِ
إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ، وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ،
فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ
حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».
ترجمه: «آن قوم (مشرکان) دربارۀ اصنامشان میگفتند
که آنها شفیعان ما نزد الله هستند و میگفتند که آنها نزد الله برای ما شفاعت میکنند
بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند و به همین خاطر
خداوند متعال این عقیدۀشان را با این فرمودهاش رد کرد: {کیست
که در نزد او شفاعت کند مگر با اجازه او؟} پس این دلالت دارد بر اینکه آن مشرکان معتقد بودند
که بر خداوند واجب است که شفاعت آن اصنام را قبول کند و این نوعی اطاعتشدن و
پذیرفته شدن است و خداوند این اطاعتشدن را با این فرمودهاش نفی کرده است: {برای
ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود}».[5]
اما نجدیه گمان میکنند که به مجرد اینکه مسلمانی نزد قبر پیامبر یا شخصی دیگر
رفت و از صاحب قبر درخواست دعا کرد، پس همان مناط شرکی که مشرکان در آن افتاده
بودند، در او هم بوجود آمده و مطابق با آنان گشته و همانند عمل مشرکان را انجام
داده و مشابه عقیده مشرکان دربارۀ بتها و کیفیت شفاعتشان را پیدا کرده است! و میگویند:
به مجرد اینکه از میّت درخواست دعا و شفاعت کردی، پس میّت را عبادت کردهای؛ لهذا میبینیم
که آنان درخواست دعا از میّت را بطور مطلق شرک و میّت پرستی میدانند در حالی که
اینها در خطای بسیار فاحشی افتادهاند.
چون اولاً: مشرکان بتهایشان را عبادت میکردند، در حالی که شخص مسلمانی مانند
امام نووی[6]
و یا امام ابن قدامه[7] رحمهما الله، با درخواست دعا
از پیامبر صلی الله علیه وسلم پیامبرشان را عبادت نکردهاند.
دوماً مشرکان معتقد بودند که آنان به این خاطر بتهایشان را عبادت میکنند چون
گمان میکردند و چنین توهم میکردند که شأن خداوند بزرگتر از آن است که بندگان
کوچکش او را مستقیماً عبادت کنند، بلکه باید به عبادت ماه و ستارگان یا ملائکه و
ارواح سماوی بپردازند و در نزد آنان عبادت کردن بتهایشان شدت بیشتری در تعظیم
نمودن خداوند داشت تا اینکه خودشان مستقیما الله را عبادت کنند. حال آنکه شخص
مسلمانی مانند نووی و ابن قدامه رحمهما الله، هرگز چنین گمانی نداشتهاند و هرگز
پیامبر را عبادت نکردهاند.
سوماً: مشرکان چنین معتقد بودند که هرگاه إلههای کوچکتر را عبادت کنند و با
انجام عبادت برای إلهها و بتهایشان، آنان را راضی کنند در مقابل نیز آن إلهها بدون
اینکه نیازی به اذن الله داشته باشند در مصالح دنیوی و معاششان نزد الله شفاعت
نافذ برایشان میکنند. حال آنکه شخص مسلمانی مانند نووی و ابن قدامه رحمهما الله که
از پیامبر در کنار قبرش درخواست دعای مغفرت میکند، اصلاً معتقد نیست که پیامبر
شریک خداوند است یا بدون اذن الله شفاعت میکند. چون همانطور که در زمان حیات
پیامبر صلی الله علیه وسلم، مردم از رسول الله درخواست دعای خیر و مغفرت میکردند
و در همان حال هم معتقد نبودند که درخواست شفاعتشان از پیامبر یعنی اینکه بدون اذن
الله برایشان شفاعت میکند، پس به همان شکل بعد از وفاتش نیز امثال نووی و ابن
قدامه، معتقد نبودهاند که پیامبر برایشان بدون اذن الله شفاعت نافذ میکند. پس
مناط شرکی که مشرکان در آن واقع شده بودند به هیچ وجه بر امثال نووی و ابن قدامه و
امثال آنان منطبق نمیباشد و بین این دو تفاوت بسیاری وجود دارد.
برای اینکه خداوند متعال شفاعت را از کافر و مشرکان نفی کرده است، چون از آنان
راضی نیست و برای شافع نیز اجازۀ شفاعتکردن برای کافر و مشرک را نمیدهد. امّا مومنان
و مسلمانان و معتقدان به لا إله إلا الله، به طور عموم شامل و مستحق شفاعت شدن میباشند
و خداوند به طور عموم از شفاعت کردن پیامبر صلی الله علیه وسلم به عنوان شافع،
برای مومنان، راضی است؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ
لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾ [محمد: 19]
«و برای گناه خود
و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش طلب کن».
پس خداوند از شرک و مشرک راضی نیست در حالی که مشرک إلههای متعددی را عبادت میکند
و اعتقادش این است که باید إلهها را عبادت کند تا آن إلهها برایش شفاعت نافذ
کنند، در حالی که خداوند آن را رد میکند و میگوید: شفاعت برای کافر و مشرک انجام
نمیشود؛ امّا برای مومن شفاعت انجام میشود. پس شخص مومن با درخواست شفاعت از
پیامبر، دچار همان شرکی که مشرکان در آن بودند نشده است و این خطاست که گفته شود
چون مشرکان درخواست شفاعت میکردند پس مشرک بودند و به همان شکل اگر مومنان هم
درخواست شفاعت کنند پس مشرک میشوند! و این خطاست آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده
است را بدون تحقیق و فهمیدن عقیدۀ مشرکان، بر مومنان تطبیق نمود؛ چرا که این عمل
خوارج است. پس مشابهت دو فعل از یک وجه دلیل بر مشابه بودن آن دو فعل از دیگر وجوه،
و مطابق بودن حکمشان نمیباشد. برای مثال دخول و آمیزش جنسی را در نظر بگیرید، یک
نفر با نکاح شرعی، عمل آمیزش را انجام میدهد و نفری دیگر با سفاح و زنا، عمل
آمیزش را انجام میدهد، در این مثال، عمل هردو مشابه هم است؛ امّا دلیل نمیشود که
حکم هردو یکی باشد. و یا مثلاً مشرکان سعی بین صفا و مروه را میکردند، و مسلمانان
نیز سعی بین صفا و مروه میکنند، پس مشابهت صوری و ظاهری بین این دو فعل دلیل نمیشود
که چنین کاری را از مظاهر شرک دانست و گفته شود چون مشرکان چنین میکردند پس
مشابهت با مشرکان است. و به همان شکل درست نیست که گفته شود چون مشرکان درخواست
شفاعت میکردند پس اگر مسلمانان هم درخواست شفاعت کنند، پس مشابه فعل آنان را
انجام دادهاند و همانند خوارج جاهلانه آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را برای
مسلمانان بکار برد و در حق چنین مسلمانی که برخلاف مشرکان به شفاعت به اذن الله
اعتقاد دارد بگوییم که او بخاطر درخواست شفاعت، همانند مشرکانی شده که میگفتند: ﴿وَيَعۡبُدُونَ
مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ
هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾ [يونس: 18]
پس اگرچه هم مومن و هم مشرک درخواست شفاعت میکنند، امّا دلیل نمیشود که حکم
هردویشان یکی باشد؛ چون مشرک با این عقیده درخواست شفاعت میکند که شافعش را إلهی
من دون الله میداند و إلهش را عبادت میکند و در مقابل عبادت برای شافع و إلهش
چنین گمان میکند که بدون اذن الله در مصالح دینویاش برایش شفاعت میکند. امّا شخص
مومن با این عقیده درخواست شفاعت میکند که خداوند از مومن به عنوان مشفوع راضی
است و معتقد به شفاعت با اذن الله است و برای شافعش نیز هیچگونه الهیت و ربوبیت و
قدرت نفع و ضرر رساندن مستقل از الله قائل نیست و برای شافعش عبادت نمیکند. پس
جنس عمل «درخواست شفاعت»، عبادت نیست، تا بگوییم هرکسی درخواست شفاعت از شافعی
کند، پس آن شافع را عبادت کرده و شبیه مشرکان زمان پیامبر گشته است! بلکه نوع
اعتقاد شخص نسبت به شافع و شفاعت است که ممکن است موجب شرک شود.
اگر معتقد باشد که شافع شریک خداوند است و برای او عبادت انجام بدهد مشرک شده
است. و اگر درخواست شفاعت بکند، کفری دیگر بر روی کفرش و شرکی دیگر بر روی شرکش
اضافه کرده است و زیاده در کفر و شرک است. ولی شخص مومن با درخواست شفاعت، مشرک نمیشود
مگر در این صورت که برای شافع عبادت انجام بدهد و معتقد باشد که شفاعت بدون اذن
الله میکند. پس منظور سخن فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیه 18 سورۀ یونس در وجه
چهارم از قول دوم مشرکان، همین است که توضیح دادیم؛ اینکه آنان تماثیل یا قبور
انبیا و بزرگانشان را تعظیم و عبادت میکنند تا در مقابل، آنان برایشان شفاعت
کنند. پس آنها به مجرد درخواست شفاعت مشرک نشده بودند بلکه با انجام عبادت برای
آن تماثیل و مجسمهها مشرک شده بودند و هدفشان از عبادت کردن آن بتها رسیدن به
شفاعت آنان بود. پس درخواست شفاعت شرک نیست بلکه عبادت کردن شافع برای رسیدن به
شفاعت نافذ آنان شرک است. و مشرکان بتهایشان را عبادت میکردند و معتقد بودند که
هرگاه آنان به عبادت بتهایشان بپردازند در مقابل آنان نیز نزد الله شفاعتشان میکنند.
و فخر رازی رحمه الله در جایی دیگر دربارۀ شفاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم
برای مومنان میگوید: «وَسَادِسُهَا: قَوْلُهُ تَعَالَى
لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ،
وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ [مُحَمَّدٍ: 19]
دَلَّتِ الْآيَةُ عَلَى أَنَّهُ تَعَالَى أَمَرَ مُحَمَّدًا بِأَنْ يَسْتَغْفِرَ
لِكُلِّ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَقَدْ بَيَّنَّا فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ
تَعَالَى: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ [الْبَقَرَةِ: 3] أَنَّ
صَاحِبَ الْكَبِيرَةِ مُؤْمِنٌ، وَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ثَبَتَ أَنَّ مُحَمَّدًا
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ اسْتَغْفَرَ لَهُمْ، وَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ
ثَبَتَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ غَفَرَ لَهُمْ. وَإِلَّا لَكَانَ اللَّهُ
تَعَالَى قَدْ أَمَرَهُ بِالدُّعَاءِ لِيَرُدَّ دُعَاءَهُ فَيَصِيرُ ذَلِكَ مَحْضَ
التَّحْقِيرِ وَالْإِيذَاءِ وَهُوَ غَيْرُ لَائِقٍ بِاللَّهِ تَعَالَى وَلَا
بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَدَلَّ عَلَى أَنَّ اللَّهَ
تَعَالَى لَمَّا أَمَرَ مُحَمَّدًا بِالِاسْتِغْفَارِ لِكُلِّ الْعُصَاةِ فَقَدِ
اسْتَجَابَ دُعَاءَهُ، وَذَلِكَ إِنَّمَا يَتِمُّ لَوْ غَفَرَ لَهُمْ وَلَا
مَعْنَى لِلشَّفَاعَةِ إِلَّا هَذَا، وَسَابِعُهَا: قَوْلُهُ تَعَالَى: وَإِذا
حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها [النِّسَاءِ:
86] فَاللَّهُ تَعَالَى أَمَرَ الْكُلَّ بِأَنَّهُمْ إِذَا
حَيَّاهُمْ أَحَدٌ بِتَحِيَّةٍ أَنْ يُقَابِلُوا تِلْكَ التَّحِيَّةَ بأحسن منها
أو بأن يَرُدُّوهَا، ثُمَّ أَمَرَنَا بِتَحِيَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَيْثُ قَالَ: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا
عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً [الْأَحْزَابِ: 56]
الصَّلَاةُ مِنَ اللَّهِ رَحْمَةٌ وَلَا شَكَّ أَنَّ هَذَا تَحِيَّةٌ، فَلَمَّا
طَلَبْنَا مِنَ اللَّهِ الرَّحْمَةَ لِمُحَمَّدٍ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ
وَجَبَ بِمُقْتَضَى قَوْلِهِ: فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها، أَنْ
يَفْعَلَ مُحَمَّدٌ مِثْلَهُ وَهُوَ أَنْ يَطْلُبَ لِكُلِّ الْمُسْلِمِينَ
الرَّحْمَةَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى، وَهَذَا هُوَ مَعْنَى الشَّفَاعَةِ، ثُمَّ
تَوَافَقْنَا عَلَى أَنَّهُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ غَيْرُ مَرْدُودِ
الدُّعَاءِ، فَوَجَبَ أَنْ يَقْبَلَ اللَّهُ شَفَاعَتَهُ فِي الْكُلِّ وَهُوَ
الْمَطْلُوبُ. وَثَامِنُهَا: قَوْلُهُ تَعَالَى: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا
أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ
لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً [النِّسَاءِ: 64]
وَلَيْسَ فِي الْآيَةِ ذِكْرُ التَّوْبَةِ، وَالْآيَةُ تَدُلُّ عَلَى أَنَّ
الرَّسُولَ مَتَى اسْتَغْفَرَ لِلْعُصَاةِ وَالظَّالِمِينَ فَإِنَّ اللَّهَ
يَغْفِرُ لَهُمْ، وَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ شَفَاعَةَ الرَّسُولِ فِي حَقِّ
أَهْلِ الْكَبَائِرِ مَقْبُولَةٌ فِي الدُّنْيَا، فَوَجَبَ أَنْ تَكُونَ
مَقْبُولَةً فِي الْآخِرَةِ».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند به محمد صلی الله علیه
وسلم: {و برای گناه خود و برای مردان و زنان مؤمن آمرزش طلب کن}[مُحَمَّد:
19] این آیه دلالت دارد
بر اینکه خداوند متعال به محمد امر کرده که برای همۀ مردان و زنان مومن استغفار
کند و پیشتر در تفسیر این فرمودۀ خداوند متعال: {کسانی که به غیب ایمان میآورند}[الْبَقَرَةِ:
3] بیان کردیم که صاحب
گناه کبیره، مومن است و اگر اینگونه باشد، پس ثابت میشود که محمد صلی الله علیه
وسلم برای آنان استغفار میکند و اگر چنین باشد پس ثابت میشود که خداوند متعال
آنان را میبخشد. وگرنه چنین میشد که خداوند متعال پیامبر را به دعا کردن امر
کرده تا دعایش را رد کند! و چنین کاری نهایت تحقیر و اذیت کردن میباشد و چنین چیزی
نه لایق خداوند متعال است و نه محمد صلی الله علیه وسلم. پس این آیه بر این دلالت
دارد که خداوند متعال هنگامیکه محمد را به استغفار برای همۀ گناهکاران امر میکند،
به تحقیق دعایش را اجابت میکند و زمانی چنین کاری به نهایت خودش میرسد که آنان
را ببخشد و شفاعت هم معنایی جز این ندارد. و این فرمودۀ خداوند متعال: {و چون
شما را تحیت (و سلام) گویند، پس پاسخی بهتر و یا همانند آن بدهید} [النساء: 86] اینجا خداوند متعال همه را به این امر کرده که وقتی به آنها، درود فرستاده میشود،
پس باید درودشان را با بهتر از آن یا اینکه به همانند آن پاسخ دهند، سپس ما را امر
کرده که به محمد صلی الله علیه وسلم درود بفرستیم آنجا که میفرماید: {بیگمان الله و فرشتگانش بر پیامبر
درود میفرستند؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید! بر او درود فرستید، و سلام بگویید،
سلامی نیکو»} [الأحزاب:
56]، و صلاة از طرف خداوند، رحمت است و شکی نیست که این
(رحمت)، همان تحیت و درود میباشد. پس هنگامی که ما از الله رحمت را برای محمد علیه
الصلاة و السلام طلب میکنیم، پس به مقتضای این فرمودۀ خداوند: ﴿فَحَيُّواْ
بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ {پس
پاسخی بهتر و یا همانند آن بدهید} واجب میگردد که محمد نیز همانند آن را انجام دهد و آن این است که برای همۀ
مسلمانان طلب رحمت از خداوند متعال کند. و این همان معنای شفاعت است. همچنین متفق
هستیم بر اینکه پیامبر علیه الصلاة والسلام دعایش رد نمیشود، پس در نتیجه خداوند
باید شفاعتش را در حق همۀ آنان قبول کند و همین مطلوب میباشد.
و این فرمودهاش: {و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم
میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند، و پیامبر برایشان طلب
آمرزش میکرد، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند»} [النساء:
64] در این آیه ذکری از
توبهکردن (توسط گناهکاران) نشده است و این آیه بر این دلالت دارد که پیامبر هرگاه
برای گناهکاران و ظالمان استغفار کند پس خداوند آنان را میبخشد و این دلالت دارد
بر اینکه شفاعت پیامبر در حق اهل کبائر در دنیا مورد قبول است، پس واجب است که در
آخرت هم مقبول باشد».[8]
چنانکه می بینید، فخر رازی رحمه الله ثابت میکند که مومنان جزو کسانی هستند
که خداوند بخاطر مومن بودنشان از شفاعت شدن آنان راضی است و ثابت میکند که خداوند
به پیامبرش به عنوان شافع امر به استغفار کردن برای مومنان کرده است و استغفار
کردن پیامبر برای مومنانِ گناهکار زمانی معنا مییابد که خداوند استغفار و پیامبر
در حق گناهکاران را قبول کند و آنان را ببخشد، و این همان حقیقت معنای شفاعت است.
و ثابت میکند که وقتی ما به پیامبر صلی الله علیه وسلم درود و سلام میفرستیم،
طبق آیۀ: ﴿فَحَيُّواْ
بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ پیامبر صلی الله علیه
وسلم نیز به همانند آن برای ما درود و سلام میفرستد و ثابت کرد که درود سلام همان
درخواست رحمت خداوند برای سلام شونده است و طلب رحمت خداوند برای سلام شونده هم،
همان درخواست شفاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم برای سلام کننده است.
پس جنس عمل «درخواست شفاعت و طلب استغفار و دعا» عبادت نیست تا اینکه گفته شود
اگر از شخصی درخواست شفاعت یا استغفار شد، آن شخص عبادت شده باشد! چراکه اگر عبادت
میبود، پس باید طبق آیه 64 سورۀ نساء، خداوند به عبادت غیر خودش امر کرده باشد
العیاذ بالله! خداوند میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ
إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ
لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64]
«و اگر آنها هنگامیکه
بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند، و پیامبر
برایشان طلب آمرزش میکرد، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند».
طبق این آیه به گناهکاران آموزش داده شده که نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم
بیایند تا پیامبر برایشان استغفار کند. و اگر طلب دعا و قرار دادن واسطه بین خود و
خدا و درخواست شفاعت از آن واسطه، عبادت آن واسطه (که در اینجا همان پیامبر است)
محسوب میشد، پس چگونه خداوند به عبادت غیر خودش امر میکند؟ امّا نجدیه میگویند
در حین حیاتش این کار عبادت پیامبر محسوب نمیشود، امّا بعد از وفاتش عبادت پیامبر
محسوب میشود! و به این شبهه نیز در ادامه پاسخ دادهایم. امّا برای پاسخ دادن به
آن به پیش نیازهایی دربارۀ تعریف عبادت و معنای دعای غیر الله نیاز داریم. امّا قبل
از آنکه به سراغ این مباحث برویم، بعضی دیگر از شرکیات و کفریات مشرکان زمان
پیامبر صلی الله علیه وسلم را بیان میکنیم تا مشرکان زمان پیامبر را بهتر بشناسیم
و کسانی که آیاتی که دربارۀ مشرکان نازل شده است را بر مسلمانان تطبیق میدهند
متوجه اشتباه خود باشند و تفاوت عقیدۀ مومنان با مشرکان را بفهمند. چراکه نجدیه،
مشرکان و مومنان را همانند هم موحّد در ربوبیت میپندارند و چون گمان میکنند که
مشرکان صرفاً بخاطر درخواست استغفار و شفاعت از ملائکه و صالحان مشرک شده بودند بدون
اینکه برای آن ملائکه و صالحان هیچ گونه صفات ربوبیت و الهیتی صرف کرده باشند، پس
اگر امثال نووی و ابن قدامه نیز از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش
درخواست استغفار کنند، منطبق بر شرک و بتپرستی مشرکان شدهاند! و به این شکل
نجدیه، اهل قبلۀ مخالف با خودشان را همانند مشرکان، مشرک میپندارند!
[3]- در همین باره فخر
رازی رحمه الله در جایی دیگر می گوید: «أَنَّهُمْ قَوْمٌ يَعْبُدُونَ
الْكَوَاكِبَ، ثُمَّ لَهُمْ قَوْلَانِ. الْأَوَّلُ: أَنَّ خَالِقَ الْعَالَمِ هُوَ
اللَّهُ سُبْحَانَهُ، إِلَّا أَنَّهُ سُبْحَانَهُ أَمَرَ بِتَعْظِيمِ هَذهِ
الْكَوَاكِبِ وَاتِّخَاذِهَا قِبْلَةً لِلصَّلَاةِ وَالدُّعَاءِ وَالتَّعْظِيمِ.
وَالثَّانِي: أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ خَلَقَ الْأَفْلَاكَ وَالْكَوَاكِبَ،
ثُمَّ إِنَّ الْكَوَاكِبَ هِيَ الْمُدَبِّرَةُ لِمَا فِي هَذَا الْعَالَمِ مِنَ
الْخَيْرِ وَالشَّرِّ وَالصِّحَّةِ وَالْمَرَضِ، وَالْخَالِقَةُ لَهَا، فَيَجِبُ
عَلَى الْبَشَرِ تَعْظِيمُهَا لِأَنَّهَا هِيَ الْآلِهَةُ الْمُدَبِّرَةُ لِهَذَا
الْعَالَمِ»
ترجمه: «آنها قومی بودند که ستارگان را
عبادت میکردند و دو قول دارند: یکی: اینکه خالق عالم همان الله سبحان است جز
اینکه الله سبحان به تعظیمنمودن این ستارگان و قرار دادنشان به عنوان قبله برای
نماز و دعا و تعظیم، امر نموده است. و دوم: اینکه الله سبحان افلاک و ستارگان را
خلق کرد سپس این ستارگان اداره کننده و خالق آنچه در این
عالم وجود دارد، از خیر و شر و سلامتی و مریضی، هستند. پس تعظیم نمودن آنها بر
مردم واجب است برای اینکه آنها إلههایی هستند که این عالم را اداره میکنند».
[تفسیر مفاتیح الغیب، ج 3 ص 536].
[6]- سخن نووی رحمه الله چنین است: «ثم يرجعُ إلى موقفه الأوّل
قُبالة وجهِ رسول الله صلى الله عليه وسلم فيتوسلُ به في حقّ نفسه، ويتشفعُ به إلى
ربه سبحانه وتعالى».
ترجمه: «سپس به جای اول خود، روبهروی صورتِ رسول خدا صلی الله علیه
وسلم برگردد و برای خودش به او متوسل شود و او را نزد پروردگار پاک و والای خویش
شفیع قرار دهد». [الأذکار
للنووی، ص 350]
[7]- سخن ابن قدامه رحمه الله چنین است: «ثُمَّ تَأْتِي الْقَبْرَ
فَتُوَلِّي ظَهْرَكَ الْقِبْلَةَ، وَتَسْتَقْبِلُ وَسَطَهُ، وَتَقُولُ: السَّلَامُ
عَلَيْك أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ،... اللَّهُمَّ
إنَّك قُلْت وَقَوْلُك الْحَقُّ: ﴿وَلَوۡ
أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ
لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤﴾ [النساء: 64] وقَدْ أَتَيْتُك
مُسْتَغْفِرًا مِنْ ذُنُوبِي، مُسْتَشْفِعًا بِك إلَى رَبِّي ، فَأَسْأَلُك يَا رَبِّ
أَنْ تُوجِبَ لِي الْمَغْفِرَةَ، كَمَا أَوْجَبْتهَا لِمَنْ أَتَاهُ فِي
حَيَاتِهِ».
ترجمه: «سپس نزد قبر رفته و پشتت را به قبله میکنی و رو به وسط قبر میکنی
و میگویی: سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات الله بر تو باد... بار الهی بیگمان
که تو گفتی و سخن تو حق است که: {و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند،
و از الله طلب آمرزش میکردند، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند} و به درستی که [ای پیامبر] من نزد تو آمدهام و از گناهانم طلب بخشایش
میکنم، تو را نزد پروردگارم شفیع قرار میدهم ، پس ای پروردگار، از تو میخواهم
که مغفرتت را برایم واجب گردانی همانطور که برای کسی که در حیاتش نزد ایشان میآمد
واجب میگرداندی». [المغني لأبن قدامة،
ج 3 ص 479]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر