۱۳۹۷/۰۸/۲۰

آلهة من دون الله


نویسنده: مجاهد دین

آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که بیانگر این هستند مشرکان إله‌هایی بجای الله گرفته بودند و آنان را به فریاد می‌خواندند و عبادت می‌کردند. نکته‌ای که در این آیات باید به آن توجه شود این است که خداوند فرقی بین إله و رب قرار نداده است و کسی باید إله باشد که ربوبیت هم داشته باشد و در آیاتی که در ادامه می‌آید خواهیم دید که خداوند مواردی که مربوط به خصائص ربوبیت هستند را برای لفظ إله و آلهه آورده است. و آنطور که نجدیه ادعا می‌کنند نیست، اینکه می‌گویند: «إله، به معنای معبود می‌باشد، و لازم نیست که برای معبود و إله شدن صفات ربوبیت قائل بود». بلکه بنا بر آیاتی که در قرآن وجود دارد، خداوند لفظ إله را برای معبودان مشرکانی بکار برده است که معتقد بودند آن معبودان متّصف به صفات ربوبیت هستند.
[المؤمنون: 91] الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند.
برای مثال خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
پیشتر تفسیر این آیه را از امام طبری و امام بغوی رحمهما الله آوردیم. در این آیه چنین آمده است که اگر به همراه الله، إله دیگری وجود داشت، در این صورت هر إلهی آنچه که خودش خلق کرده بود را با خود می‌برد و إله‌ها بر یکدیگر برتری می‌جستند. و چنانکه پیشتر گفتیم، إله به معنای معبود نیست، بلکه طبق این آیه خداوند دو ویژگی را برای إله ذکر کرده است، یکی خلق کردن و دیگری برتری جستن بر یکدیگر. و مشرکان بخاطر اینکه چنین اعتقادی دربارۀ إله‌هایشان داشتند بود که آنها را عبادت می‌کردند. به عبارتی دیگر إله ذاتی است که بخاطر خصائص و صفات و قدرت‌هایی که دارد مستحق عبادت است، نه اینکه إله به معنای معبود باشد. چراکه اگر إله را به معبود ترجمه کنیم، از آن چنین لازم می آید که الله متعال از ازل إله نبوده نباشد بلکه بعد از اینکه مخلوقاتش را خلق کرد و توسط آنان عبادت شد، به إله (=به معنای معبود) تبدیل شده باشد. و همچنین از ترجمه کردن إله به معبود، لازمۀ فاسدی به دست می‌آید که امروزه آن را در بین نجدیه می‌بینیم، اینکه نجدیه معتقد شده‌اند مشرکان عرب توحید ربوبیت داشته‌اند و برای معبودانشان (که به آن‌ها إله می‌گفتند)، هیچ گونه ربوبیتی قائل نبوده‌اند و مادام که به نص قرآن هم مشرک بوده‌اند، پس نجدیه شرک آنان را تنها به این خاطر می‌دانند که بعضی اعمال مانند سجده و طواف و ذبح را برای آنان انجام می‌دادند و چون نجدیه معتقد اند که مشرکان تنها و فقط بخاطر صرف این اعمال برای بت‌هایشان بود که مشرک شده بودند، پس نتیجه گرفته‌اند که این اعمال به ذات خود عبادت هستند؛ اگرچه انجام دهندۀ این اعمال هیچ‌گونه نفع و ضرری برای انجام شونده قائل نباشد و هیچ‌گونه ربوبیت و الهیتی برای او قائل نباشد و نتیجه گرفته‌اند که نیازی نیست که به نیت فاعل آن نگاه شود. و ما برای رد بر نجدیه، سجدۀ ملائکه برای آدم و سجدۀ آل یعقوب برای یوسف را ذکر می‌کنیم و می‌گوییم عمل «سجده» به ذات خود عبادت نیست، بلکه نوع اعتقادی که شخص سجده‌کننده برای سجده‌شوند دارد مورد بررسی قرار می گیرد. برای مثال ابن الشاط السبتی، فقیه مالکی (723 هـ) می‌گوید: «من سجد للأصنام لم يسجد لها لمجرد التذلل والتعظيم بل لذلك مع اعتقاد أنها آلهة وأنها شركاء لله تعالى ولو وقع مثل ذلك مع الوالد أو العالم أو الولي لكان ذلك كفرا لا شك فيه وأما إذا وقع ذلك أو ما في معناه مع الوالد لمجرد التذلل والتعظيم لا لاعتقاد أنه إله وشريك لله عز وجل فلا يكون كفرا وإن كان ممنوعا سدا للذريعة».
ترجمه: «کسی که برای اصنام سجده کند، تنها به مجرد تذلل و تعظیم برای آنان سجده نکرده است، بلکه با این اعتقاد سجده کرده است که آن اصنام، آلهه هستند و شریکان خداوند متعال هستند. و اگر همانند چنین سجده‌ای برای پدر یا عالم یا ولی انجام شود این هم بدون شک کفر است، و امّا اگر سجده یا آنچه که در معنای سجده است را به مجرد تذلل و تعظیم برای پدرش انجام دهد، نه بخاطر اعتقاد به اینکه پدرش إله و شریک خداوند عزوجل است، پس چنین سجده‌ای کفر نیست؛ اگرچه هم بخاطر سد ذریعه ممنوع است».[1]
و اینکه این اعمال به ذات خود عبادت نیستند بلکه باید به نیّت انجام‌دهندۀ آن نگاه کرد، اعتقاد اهل سنّت و جماعت است و تفصیل این موضوع را در فصل عبادت آورده‌ام، بر خلاف اعتقاد نجدیه‌ای که در تعریف توحید و تعریف عبادت بدعتی مخالف با اهل سنّت و جماعت آورده‌اند.

در آیه‌ای دیگر خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا٤٢ [الإسراء: 42]
«(ای پیامبر!) بگو: اگر آن چنان که آن‌ها (= مشرکان) می‌گویند با او إلهی بود، در این صورت، (آلهه‌ها) سعی می‌کردند راهی به سوی (الله) صاحب عرش پیدا کنند».
در تفسیر این آیه دو قول وجود دارد که آیات قرآن هردو را تایید می‌کند. یکی اینکه إله‌ها راهی برای تقرب جستن و نزدیک شدن به سوی الله می‌یافتند. و دوم راهی برای غلبه یافتن و مقهور ساختن خداوند می‌یافتند، و اکثر مفسران قول دوم را قوی‌تر و ظاهر تر می‌دانند.
ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يَقُولُ تَعَالَى: قُلْ يَا مُحَمَّدُ لِهَؤُلَاءِ الْمُشْرِكِينَ الزَّاعِمِينَ أَنَّ لِلَّهِ شَرِيكًا مِنْ خَلْقِهِ، الْعَابِدِينَ مَعَهُ غَيْرَهُ لِيُقَرِّبَهُمْ إِلَيْهِ زُلْفَى: لَوْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُونَ، وَأَنَّ مَعَهُ آلِهَةً تُعْبَدُ لِتُقَرِّبَ إِلَيْهِ وَتُشَفَّعَ لَدَيْهِ -لَكَانَ أُولَئِكَ الْمَعْبُودُونَ يَعْبُدُونَهُ وَيَتَقَرَّبُونَ إِلَيْهِ وَيَبْتَغُونَ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَالْقُرْبَةَ، فَاعْبُدُوهُ أَنْتُمْ وَحْدَهُ كَمَا يَعْبُدُهُ مَنْ تَدْعُونَهُ مِنْ دُونِهِ، وَلَا حَاجَةَ لَكُمْ إِلَى مَعْبُودٍ يَكُونُ وَاسِطَةً بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَا يُحِبُّ ذَلِكَ وَلَا يَرْضَاهُ، بَلْ يَكْرَهُهُ وَيَأْبَاهُ. وَقَدْ نَهَى عَنْ ذَلِكَ عَلَى أَلْسِنَةِ جَمِيعِ رُسُلِهِ وَأَنْبِيَائِهِ».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: ای محمد به آن مشرکانی که گمان می‌کنند خداوند از بین مخلوقاتش شریکانی دارد، و غیر او را به همراه اوتعالی عبادت می‌کنند تا مشرکان را به اوتعالی نزدیک گردانند، اگر آنطور بود که می‌گویید، و اینکه به همراه او إله‌هایی است که عبادت می‌شوند تا بوسیله آن‌ها به سوی اوتعالی نزدیک شوند و نزد اوتعالی شفاعتشان کنند، پس می‌بایست آن معبودان هم اوتعالی را عبادت می‌کردند و به او تقرب می‌جستند و به سوی او وسیله و قربتی می‌جستند. پس شماها هم تنها او را عبادت کنید، به همان شکلی که کسانی را که بغیر از الله به فریاد می‌خوانید، اوتعالی را عبادت می‌کنند. و نیازی به معبودی ندارید که بین شما و بین اوتعالی واسطه باشد برای اینکه اوتعالی چنین چیزی را دوست ندارد و به آن راضی نیست؛ بلکه از آن بدش می‌آید و آن را نمی‌خواهد. و از چنین چیزی بر زبان همۀ فرستادگان و پیامبرانش نهی کرده است».[2]
و سمرقندی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قوله عز وجل: قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ، قال ابن عباس: «قل لأهل مكة لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ من الأوثان، إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا، أي: طريقاً وكانوا كهيئته» . وقال قتادة: أي يعرفوا فضل ذي العرش ومرتبته عليهم. ويقال: ابتغوا طريقاً للوصول إليه. وقال مقاتل: لطلبوا سبيلاً ليقهروه كفعل الملوك بعضهم بعضا».
ترجمه: «این فرموده‌اش: {بگو: اگر با او إلهی بود}، ابن عباس می‌گوید: به اهل مکه بگو اگر همراه او إله‌هایی بودند چنانکه دربارۀ بت‌ها چنین می‌گویند، {در این صورت، (آلهه­ها) سعی می‌کردند راهی به سوی (الله) صاحب عرش پیدا کنند} یعنی: طریقی پیدا می‌کردند و همانند هیئت او می‌شدند. قتاده می‌گوید: یعنی فضل و مرتبۀ صاحب عرش را بر خودشان می‌شناختند. و گفته می‌شود: راهی برای رسیدن به او بجویید. و مقاتل می‌گوید: راهی دنبال می‌کردند تا بر او غلبه یابند؛ همانند کاری که پادشاهان با هم می‌کنند».[3]
و ثعلبی رحمه الله میگوید: «إِذاً لَابْتَغَوْا لطلبوا يعني الآلهة القربة إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا فالتمست الزلفة عنده.
قال قتادة: يقول لو كان [الأمر] كما يقولون إذا لعرفوا الله فضله ومقربته عليهم، فامضوا ما يقربهم إليه.
وقال الآخرون: إذا لطلبوا مع الله منازعة وقتالا، كفعل ملوك الدنيا بعضهم ببعض، ثم نزه نفسه، فقال سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمَّا يَقُولُونَ».
ترجمه: «{در این صورت پیدا می‌کردند}، یعنی إله‌ها قربتی طلب می‌کردند {به سوی (الله) صاحب عرش} و زلفا و نزدیک شدن نزد او را می‌جستند. قتاده می‌گوید: اگر آنطور که می‌گفتند بود پس فضل و مکانت او بر خودشان را می‌دانستند و به سوی نزدیک شدن به او حرکت می‌کردند. و دیگران می‌گویند: در این صورت با خدا منازعه و جنگ می‌کردند؛ به همانند کار پادشاهان دنیا با همدیگر».[4]
ابو محمد مکی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «المعنى: قل يا محمد لهؤلاء المشركين الذين جعلوا مع الله ءالهة: لو كان الأمر كما تقولون من أن مع الله [سبحانه] ءالهة إذن لابتغت تلك [الآلهة] القربى من الله [عز وجل] ذي العرش العظيم، والتمست الزلفى عنده [جلّت عظمته].
قال قتادة معناه: إذن لعرفوا له فضله فابتغوا ما يقربهم إليه. وقال ابن جبير معناه: إذن لطلبوا إليه طريقاً للوصول ليزيلوا ملكه. وقيل معنى ذلك: إذن لطلبوا الربوبية وضادوه في ملكه كما يفعل ملوك الدنيا».
ترجمه: «معنایش این است: ای محمد به آن مشرکانی که همره الله إله‌هایی قرار داده‌اند بگو: اگر آنطور که می‌گویید بود، اینکه همراه الله سبحان إله‌هایی وجود دارد، در این صورت آن إله‌ها، نزدیک‌شدن و قربتی به سوی خداوند عزوجل صاحب عرش بزرگ می‌جستند. قتاده می‌گوید: معنایش این است که: در این صورت فضل او را می‌شناختند و چیزی که باعث نزدیک‌شدن به او می‌شود را می‌جستند. ابن جبیر می‌گویند: معنایش این است که: در این صورت طریقی برای رسیدن به او طلب می‌کردند تا پادشاهی اوتعالی را از بین ببرند. و گفته شده: معنایش این است که خواستار ربوبیت می‌شدند و در ملکش با او مخالفت می‌کردند چنانکه پادشاهان دنیا چنین می‌کنند».[5]
و ماوردی رحمه الله می‌گوید: «فيه وجهان: أحدهما: لطلبوا إليه طريقاً يتصلون به لأنهم شركاء؛ قاله سعيد بن جبير. الثاني: ليتقربوا إليه لأنهم دونه، قاله قتادة».
ترجمه: «در آن دو وجه وجود دارد: یکی: راهی به سوی او می‌جستند تا به او وصل شوند چراکه شریکانش هستند. سعید بن جبیر این را گفته است. و دوم: به او نزدیکی می‌جستند برای اینکه پایین‌تر از او هستند. قتاده این را گفته است».[6]
و بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قُلْ، يَا مُحَمَّدُ لِهَؤُلَاءِ الْمُشْرِكِينَ، لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ، قَرَأَ حَفْصٌ وَابْنُ كَثِيرٍ يَقُولُونَ بِالْيَاءِ وَقَرَأَ الْآخَرُونَ بِالتَّاءِ، إِذاً لَابْتَغَوْا، لَطَلَبُوا يَعْنِي الْآلِهَةَ إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا، للمغالبة والقهر ليزيلوا ملكه [ويضادوا ما يفعله من الإيجاد والإعدام]، كَفِعْلِ مُلُوكِ الدُّنْيَا بَعْضِهِمْ بِبَعْضٍ. وَقِيلَ: مَعْنَاهُ لَطَلَبُوا إِلَى ذِي العرش سبيلا [طريقا] بِالتَّقَرُّبِ إِلَيْهِ. قَالَ قَتَادَةُ: لَعَرَفُوا الله بفضله وَابْتَغَوْا مَا يُقَرِّبُهُمْ إِلَيْهِ. وَالْأَوَّلُ أَصَحُّ».
ترجمه: «ای محمد به آن مشرکان بگو: اگر به همراه او إله‌هایی بودند چنانکه می‌گویند، -حفص و ابن کثیر یقولون را با «ی» خوانده‌اند و دیگران با «ت» تقولون- در این صورت إله‌ها به سوی صاحب عرش راهی را برای غلبه و قهر بر او می‌جستند و طلب می‌کردند، تا ملک او را از بین ببرند و تصاحب کنند و در ایجاد کردن و از بین بردن با او مخالفت می‌کردند، همانند کار پادشاهان دنیا با همدیگر. و گفته شده که معنایش این است که: به سوی صاحب عرش راهی را برای تقرب به او می‌طلبیدند. قتاده در این باره می‌گوید: فضل خداوند را می‌شناختند و چیزی که باعث نزدیک شدنشان به او می‌شد را می‌جستند. و قول اول صحیح‌تر است».[7]
و سمعانی رحمه الله می‌گوید: «وَقَوله: {كَمَا يَقُولُونَ إِذا لابتغوا إِلَى ذِي الْعَرْش سَبِيلا} فِيهِ قَولَانِ: أَحدهمَا: إِذا لطلبوا إِلَى ذِي الْعَرْش سَبِيلا بالتقرب إِلَيْهِ، وَالْآخر: وَهُوَ الْأَصَح إِذا لابتغوا إِلَى ذِي الْعَرْش سَبِيلا بالمفازة والمغالبة وَطلب الْملك، وَهَذَا مثل قَوْله تَعَالَى: {لَو كَانَ فيهمَا آلِهَة إِلَّا الله لفسدتا}».
ترجمه: «و این فرموده‌اش: {آنطور که می‌گویند، در این صورت به سوی صاحب عرش راهی می‌جستند}، دربارۀ آن دو قول وجود دارد: یکی اینکه برای تقرب جستن به سوی او راهی به سوی صاحب عرش می‌جستند. و دوم: که قول صحیح تر است، اینکه برای پیروز شدن بر او و غلبه‌یافتن بر او و طلب‌کردن ملک اوتعالی، راهی به سوی صاحب عرش می‌جستند. و این همانند این فرمودۀ خداوند متعال است: {اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند}».[8]
و واحدی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «{قل} للمشركين: {لو كان معه} مع الله {آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لابْتَغَوْا إِلَى ذِي العرش سبيلاً} إذا لا بتغت الآلهة أن تزيل ملك صاحب العرش».
ترجمه: «{بگو} به مشرکان: {اگر به همراه او} همراه الله، {آلهه‌ای بود چنانکه می‌گویید، در این صورتی به سوی صاحب عرش راهی می‌جستند} در این صورت إله‌ها راهی می‌جستند تا ملک صاحب عرش را از او بگیرند».[9]
و ابن عطیه رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «واختلف الناس في معنى قوله لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا فحكى الطبري وغيره من المفسرين أن معناه لطلب هؤلاء الآلهة الزلفى إلى ذي العرش والقربة إليه بطاعته، فيكون السبيل على هذا التأويل بمعناها في قوله فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا [المزمل: 19]، وقال سعيد بن جبير وأبو علي الفارسي والنقاش وقاله المتكلمون أبو منصور وغيره، إن معنى الكلام، لابتغوا إليه سبيلا في إفساد ملكه ومضاهاته في قدرته، وعلى هذا التأويل تكون الآية بيانا للتمانع، وجارية مع قوله لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا [الأنبياء: 22]».
ترجمه: «و مردم در معنای این فرموده: {به سوی صاحب عرش راهی می‌جستند} اختلاف کردند، طبری و غیر او از مفسرین حکایت کرده‌اند که معنایش این است که آن إله‌ها با طاعت او، طالب نزدیکی و تقرب جستن به صاحب عرش می‌شدند و این نوع تاویل، همانند این فرموده‌اش است: {پس هرکس که می‌خواهد به سوی پروردگارش راهی بجوید}. و امّا سعید بن جبیر و ابو علی الفارسی و النقاش و متکلمانی مثل ابو منصور و غیره می‌گویند که معنای کلام این است که به سوی او برای فاسد کردن ملکش و همانندگی کردن با او در قدرتش راهی می‌جستند. و بنا بر این تاویل این آیه دربارۀ تمانع می‌باشد و همراه با این فرمودۀ خداوند متعال جریان دارد که می‌فرماید: {اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند}».[10]
ابو الفرج ابن الجوزی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قوله تعالى: إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا فيه قولان: أحدهما: لابتَغَوا سبيلاً إِلى ممانعته وإِزالة ملكه، قاله الحسن، وسعيد بن جبير. والثاني: لابتَغَوا سبيلاً إِلى رضاه، لأنهم دونه، قاله قتادة».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {در این صورت به سوی صاحب عرش راهی می‌یافتند} دربارۀ آن دو قول وجود دارد: یکی: راهی به سوی جلوگیری کردن از اوتعالی و از بین بردن ملکش می‌یافتند. این را حسن و سعید بن جبیر گفته‌اند. و دوم: برای کسب رضایت او راهی می‌جستند؛ برای اینکه آن‌ها پایین‌تر از اوتعالی هستند. این را قتاده گفته است».[11]
و شوکانی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «لَابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ وَهُوَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ سَبِيلًا طَرِيقًا لِلْمُغَالَبَةِ وَالْمُمَانَعَةِ، كَمَا تَفْعَلُ الْمُلُوكُ مَعَ بَعْضِهِمُ الْبَعْضِ مِنَ الْمُقَاتَلَةِ وَالْمُصَاوَلَةِ وَقِيلَ: معناه: إذا لابتغت الآلهة إلى الله القربة والزّلفى عنده، لأنهم دونه، والمشركون إِنَّمَا اعْتَقَدُوا أنها تُقَرِّبُهُمْ إِلَى اللَّهِ. وَالظَّاهِرُ الْمَعْنَى الْأَوَّلُ، وَمِثْلُ مَعْنَاهُ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا».
ترجمه: «{به سوی صاحب عرش} که الله سبحان است {راهی می‌یافتند} طریقی برای غلبه بر او و جلوگیری کردن از او می‌یافتند، چنانکه پادشاهان با همدیگر جنگ و حمله می‌کنند. و گفته شده معنایش این است که إله‌ها برای نزدیکی و قربت نزد خداوند راهی می‌جستند، برای اینکه آن‌ها پایین‌تر از او هستند. و مشرکان همانا معتقد بودند که آن إله‌ها آن‌ها را به الله نزدیک می‌گرداند. و معنای اول آشکار‌تر (و درست تر) است، و مانند این فرموده‌اش است: {اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند}».[12]
و شنقیطی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «أَنَّ الْآيَةَ قَدْ يَكُونُ فِيهَا وَجْهَانِ كِلَاهُمَا حَقٌّ، وَكِلَاهُمَا يَشْهَدُ لَهُ قُرْآنٌ، فَنَذْكُرُ الْجَمِيعَ لِأَنَّهُ كُلُّهُ حَقٌّ.
الْأَوَّلُ مِنَ الْوَجْهَيْنِ الْمَذْكُورَيْنِ: أَنَّ مَعْنَى الْآيَةِ الْكَرِيمَةِ: لَوْ كَانَ مَعَ اللَّهِ آلِهَةٌ أُخْرَى كَمَا يَزْعُمُ الْكُفَّارُ لَابْتَغَوْا (أَيِ الْآلِهَةُ الْمَزْعُومَةُ) أَيْ لَطَلَبُوا إِلَى ذِي الْعَرْشِ (أَيْ إِلَى اللَّهِ) سَبِيلًا ; أَيْ إِلَى مُغَالَبَتِهِ وَإِزَالَةِ مُلْكِهِ، لِأَنَّهُمْ إِذًا يَكُونُونَ شُرَكَاءَهُ كَمَا يَفْعَلُ الْمُلُوكُ بَعْضُهُمْ مَعَ بَعْضٍ. سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَنْ ذَلِكَ عُلُوًّا كَبِيرًا!
وَهَذَا الْقَوْلُ فِي مَعْنَى الْآيَةِ هُوَ الظَّاهِرُ عِنْدِي، وَهُوَ الْمُتَبَادِرُ مِنْ مَعْنَى الْآيَةِ الْكَرِيمَةِ، وَمِنَ الْآيَاتِ الشَّاهِدَةِ لِهَذَا الْمَعْنَى قَوْلُهُ تَعَالَى: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ [23 \ 91، 92]، وَقَوْلُهُ: لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ [21 \ 22] وَهَذَا الْمَعْنَى فِي الْآيَةِ مَرْوِيٌّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَسَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، وَأَبِي عَلِيٍّ الْفَارِسِيِّ، وَالنَّقَّاشِ، وَأَبِي مَنْصُورٍ، وَغَيْرِهِ مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ.
الْوَجْهُ الثَّانِي فِي مَعْنَى الْآيَةِ الْكَرِيمَةِ: أَنَّ الْمَعْنَى لَابْتَغَوْا إِلَى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا أَيْ: طَرِيقًا وَوَسِيلَةً تُقَرِّبُهُمْ إِلَيْهِ لِاعْتِرَافِهِمْ بِفَضْلِهِ، وَيَدُلُّ لِهَذَا الْمَعْنَى قَوْلُهُ تَعَالَى: أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ الْآيَةَ [17 \ 57]، وَيُرْوَى هَذَا الْقَوْلُ عَنْ قَتَادَةَ، وَاقْتَصَرَ عَلَيْهِ ابْنُ كَثِيرٍ فِي تَفْسِيرِهِ.
وَلَا شَكَّ أَنَّ الْمَعْنَى الظَّاهِرَ الْمُتَبَادِرَ مِنَ الْآيَةِ بِحَسَبِ اللُّغَةِ الْعَرَبِيَّةِ هُوَ الْقَوْلُ الْأَوَّلُ ; لِأَنَّ فِي الْآيَةِ فَرْضَ الْمُحَالِ، وَالْمُحَالُ الْمَفْرُوضُ الَّذِي هُوَ وُجُودُ آلِهَةٍ مَعَ اللَّهِ مُشَارِكَةٍ لَهُ، لَا يَظْهَرُ مَعَهُ آنها تَتَقَرَّبُ إِلَيْهِ، بَلْ تُنَازِعُهُ لَوْ كَانَتْ مَوْجُودَةً، وَلَكِنَّهَا مَعْدُومَةٌ مُسْتَحِيلَةُ الْوُجُودِ، وَالْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى».
ترجمه: «دربارۀ این آیه دو وجه وجود دارد که هردویشان حق هستند و قرآن برای هردویشان شهادت می‌دهد پس هردو را ذکر می‌کنیم چراکه هردویشان حق هستند.
اول اینکه معنای آیه کریمه این است: اگر همراه الله، إله‌های دیگری بود، چنانکه کفار گمان می‌کنند، آن إله‌های مزعومه به سوی صاحب عرش یعنی الله، راهی می‌جستند: یعنی برای غلبه یافتن بر او و ازالۀ ملک او راهی می‌جستند؛ برای اینکه شریکان او هستند؛ چنانکه پادشاهان با همدیگر چنین می‌کنند. خداوند بسیار پاک و والا است از چنین چیزی.
و چنین قولی دربارۀ معنای این آیه در نزد من ظاهر و درست می‌باشد و همین معنا، از این آیه کریمه متبادر است و به ذهن می‌رسد. و از آیاتی که برای چنین معنایی شاهد هستند این فرموده خداوند است: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
و این فرموده‌اش: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢ [الأنبياء: 22]
«اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند (و نظام هستی به هم می‌خورد) پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
و چنین معنایی دربارۀ آیه از ابن عباس و سعید بن جبیر و ابن علی الفارسی و النقاش و ابو منصور و دیگر از مکلمان روایت شده است.
وجه دوم در معنای این آیۀ کریمه، این است که معنای {به سوی صاحب عرش راهی می‌جستند} این است که: بخاطر اعترافشان به فضل اوتعالی، طریقه و وسیله‌ای می‌جستند تا آنان را به اوتعالی نزدیک گرداند. و بر این معنا این آیه دلالت می‌کند: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا٥٧ [الإسراء: 57]
«کسانی را که (کافران) آنان را می‌خوانند، خودشان به سوی پروردگارشان وسیلۀ (تقرب) می‌جویند، که کدام یک از آن‌ها نزدیکترند، و به رحمت او امیدوارند و از عذابش می‌ترسند، بی‌گمان عذاب پروردگارت همواره ‌ترسناک است».
و این قول از قتاده روایت شده است و ابن کثیر در تفسیرش به آن بسنده کرده است.
و شکی نیست که معنای ظاهر و متبادر در این آیه برحسب لغت عربی همان قول اول است، برای اینکه در این آیه یک فرض محال وجود دارد و آن «محال مفروض» که وجود آلهه‌ای و شریکی به همراه الله است، چنین فرض محالی اگر می‌بود به او تقرب نمی‌جست، بلکه اگر چنین آلهه‌ای موجود می‌بود با اوتعالی منازعه می‌کرد در حالی که چنین آلهه‌ای وجود ندارد و غیر ممکن است که وجود داشته باشد».[13]
و طبرانی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وذهب أكثرُ المفسِّرين إلى أنَّ المعنى: لطَلَبُوا مُغَالَبَتَهُ، وَابْتَغَوا طَرِيقاً لِيَقْهَرُوهُ، كَفِعْلِ الْمُلُوكِ يَطْلُبُ كُلُّ وَاحِدٍ مُغَالَبَةَ صَاحِبهِ لِيَصْفُو لَهُ الْمُلْكُ».
ترجمه: «و بیشتر مفسران به این رفته‌اند که معنای آیه این است که: به دنبال غلبه یافتن بر اوتعالی می‌شدند و به دنبال راهی می‌گشتند تا اوتعالی را مقهور سازند. همانند فعل پادشاهان که هر یک از آنان خواستار غلبه‌یافتن بر همانند خودش است تا فرمانروایی فقط برای او باشد».
پس بنابر قول اکثریت مفسران، منظور از این آیه این است که اگر به همراه الله، إله‌های دیگری وجود می‌داشت، آن إله‌ها سعی در غلبه یافتن بر خداوند صاحب عرش و مقهور ساختن او می‌داشتند. پس طبق اعتقاد مشرکان نسبت به إله‌هایشان، و طبق تعریفی که خداوند در قرآن از کلمه إله کرده است، این نکته ثابت می‌شود که إله می‌بایست خصائص ربوبیت داشته باشد و چیزی به إله تبدیل نمی‌شود مگر اینکه ربوبیت هم داشته باشد و معبودی که در حد اقل ترین حالت، توانایی دفع ضرر و جلب نفع را نداشته باشد، پس نمی‌توان به او معبود و إله گفت و اینکه مشرکان به اصنام و اوثان و بت‌هایشان، إله می‌گفتند، بیانگر این نکته است که برایشان صفات ربوبیت قائل بوده‌اند و معتقد بودند که إله‌هایشان در تدبیر جهان هستی شریک خداوند هستند و معتقد بودند که إله‌هایشان بصورت مستقل از الله، توانایی نفع و ضرر رساندن دارند. و به همین خاطر است که خداوند در آیه 42 سوره إسراء از لفظ آلهه استفاده می‌کند. و آیاتی که در ادامۀ همین مبحث آورده شده است نیز همینگونه است.
[الأنبياء: 21-22] اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند.
سورۀ انبیا از سوره‌های مهمی‌ است که در آن ذکر آلهۀ مشرکان شده است، آلهه‌ای که به گمان مشرکان فرزند خداوند بودند و نکته‌ای که باید به آن دقت شود این است که در این سوره اموری را برای اسم آلهه ذکر کرده است که از جمله خصائص ربوبیت هستند و این نشان می‌دهد که یک چیز به عنوان إله گرفته نمی‌شود و عبادت نمی‌شود مگر اینکه در اعتقاد پرستش کننده‌اش، صفات ربوبیت دارد و می‌تواند امور هستی را تدبیر کند و نفع و ضرری برساند. و لازم نیست که برای آن إله‌ها معتقد بود که حتماً خالق باشند یا در خلقت هستی شریک خداوند باشند، چون پیشتر در تعریب رب گفتیم که خالقیت از ربوبیت جدا می‌باشد و لازم نیست که حتماً گفته شود همۀ مشرکان به دو خالق معتقد بودند تا این آیه دربارۀ‌شان منطبق گردد، بلکه هر نوع شرکی در ربوبیت، متضمن مفهوم این آیه می‌باشد و اعتقاد به تدبیر امور جهان هستی توسط إله‌ها، شرک در ربوبیت است؛ بدون اینکه نیازی به این باشد که گفته شود حتما باید آن إله‌ها خالق آسمان‌ها و زمین باشند یا در خلقت شریک خداوند باشند. اگرچه آیات قرآن بیانگر این نکته هستند که برخی از اصناف مشرکین در خالقیت نیز برای خداوند شریک قائل بوده‌اند. پس هرگونه اعتقاد به اینکه إله‌ها بطور مستقل از الله، در جهان هستی تصرف دارند، دلیل بر شرک بر ربوبیت می‌باشد.
خداوند متعال در آیاتی از سورۀ انبیاء می‌فرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَالِهَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ هُمۡ يُنشِرُونَ٢١ لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢ [الأنبياء: 21-22]
«آیا آن‌ها إله­هایی از زمین برگزیده‌اند، که آن‌ها (مردگان را) بر می‌انگیزند(21) اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند (و نظام هستی به هم می‌خورد) پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند(22)».
پیشتر گفتیم که مشرکان عرب، إله‌هایشان را فرزند خداوند می‌دانستند، و فرزند را از جنس پدر می‌دانستند از همین رو فرزند را شریک پدر در ملک و تدبیر امور می‌دانستند و به این خاطر بود که آن‌ها را آلهه گرفته و عبادت می‌کردند. و این آیات در رد بر آن مشرکان است و إله‌های آنان را رد نموده است. پس به کلمه آلهه در این آیات طبق آن اعتقادی که مشرکان نسبت به إله‌هایشان داشتند، بنگرید.
ابن تیمیه رحمه الله دربارۀ این آیه می‌گوید: «ثم نبه تعالى خلقه على انه واحد باتساق أفعاله وترتيبها، وأنه تعالى لا شريك له فيها، بقوله عز وجل: {لو كان فيهما آلهة إلا الله لفسدتا} [الأنبياء: 22] . ووجه الفساد بذلك: لو كان إلهين ما اتسق أمرهما على نظام، ولا يتم إحكام، وكان لا بد أن يلحقهما العجز، أو يحلقهما، عند التمانع في الأفعال والقدرة على ذلك، وذلك أن كل واحد منهما لا يخلو أن يكون قادراً ما يقدر عليه الآخر على طريق البدل من فعل لآخر، أو لا يكون كل واحد منهما قادراً على ذلك، فإن كان كل واحد منهما قادراً على فعل ما يقدر الأخر بدلاً منه، لم يصح أن يفعل كل واحد منهما ما يقدر عليه الآخر، وإلا بترك الآخر له، وإذا كان كل واحد منهما لا يفعل إلا بترك الآخر له، جاز أن يمنع كل واحد منهما صاحبه من ذلك.
ومن يجوز أن يمنع ولا يفعل إلا بترك غيره له، فهو مذموم عاجز، وإن كان كل واحد منهما لا يقدر على فعل مقدور الآخر بدلاً منه، وجب عجزهما وحدوث قدرتيهما، والعاجز لا يكون إلهاً ولا رباً».
ترجمه: «سپس خداوند متعال با این آیه {اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند} به مخلوقاتش یادآوری می‌کند که او در نظم و ترتیب دادن افعالش یکتا است و اینکه اوتعالی شریکی در آن ندارد. و منظور از فساد در آیه این است که: اگر دو إله وجود می‌داشت امر آسمان‌ها و زمین، نظم و ترتیبی نمی‌یافت و درستی و استحکامی ‌نمی‌یافت و ناگریز به هنگام تمانع در افعال و قدرت داشتن بر انجام آن افعال، دچار عجز می‌شدند، برای اینکه هریک از آن دو إله از این حالت‌ها خارج نیستند که یا هریک از آن‌ها قادر است بر چیزی که إله دیگری هم بر آن قادر است به طریق بدل از فعل دیگری، یا هیچ یک از آن دو بر آن قادر نیستند. پس اگر هر یک از آن دو، بر کاری قادر بود که دیگری هم بدل از او بر آن قادر بود، پس صحیح نیست که هر یک از آن دو کاری انجام دهد که دیگری هم بر آن قادر است مگر در این حالت که آن إله دیگری انجام آن کار را برای او ترک کرده باشد. و اگر هر یک از آن دو، نتواند کاری انجام دهد مگر در این صورت که دیگری انجام آن کار را برای او ترک کرده باشد، جایز است که هر یک از آن دو صاحبش را از انجام آن کار منع کند. و کسی که بشود او را منع کرد و نتواند کاری انجام دهد مگر در این حالت که دیگری انجام آن کار را برای او ترک کرده باشد، پس چنین کسی مذموم و عاجز است. و اگر هر یک از آن دو إله، قادر به انجام کاری نباشد که إله دیگری بر انجام آن قادر است، عاجز بودنشان و حادث بودن قدرتشان واجب می‌گردد و کسی که عاجز باشد نمی‌تواند إله و رب باشد».[14]
و ابن قیم رحمه الله می‌گوید: «ولو كان كذلك لفسد نظام الوجود وفسد العالم بأسره لو كان فيهما إلهة إلا الله لفسدتا ولو كان معه آلهة أخرى كما يقوله أعداؤه المبطلون لوقع من النقص في التدبير وفساد الأمر كله ما لا يثبت معه حال ولا يصلح عليه وجود».
ترجمه: «و اگر اینگونه بود، مسلّماً نظام هستی تباه می‌شد و همۀ عالم فاسد می‌گشت، اگر در آن دو آلهه‌ای جز الله بود مسلما تباه می‌شدند، و اگر به همراه او آلهۀ دیگری بودند چنانکه دشمنان باطلش چنین می‌گویند، مسلما در تدبیر نقص واقع می‌شد و همۀ امور فاسد می‌گشت و هیچ حالی ثابت نمی‌ماند و هیچ وجودی درست باقی نمی‌ماند».[15]
و سمرقندی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ يعني: لو كان في السماء والأرض آلهة غير الله، لَفَسَدَتا يعني: لخربت السموات والأرض ولهلك أهلها، يعني: أن التدبير لم يكن مستوياً».
ترجمه: «{اگر در این دو إله‌هایی جز الله بود} یعنی: اگر در آسمان و زمین آلهه‌ای غیر از الله بود، {مسلما هر دو تباه می‌شدند} یعنی آسمان‌ها و زمین خراب می‌شدند و اهل آن هلاک می‌گشتند. یعنی اینکه امور به درستی تدبیر نمی‌شد».[16]
و ماوردی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گویند: «{لَوْ كَانَ فِيهِمآ} يعني في السماء والأرض. {ءالهِةٌ إِلاَّ اللَّهُ} فيه وجهان: أحدهما: معناه سوى الله , قاله الفراء. الثاني: أن (إلا) الواو , وتقديره: لو كان فيهما آلهة والله لفسدتا , أي لهلكتا بالفساد فعلى الوجه الأول يكون المقصود به إبطال عباد غيره لعجزه عن أن يكون إلهاً لعجزه عن قدرة الله , وعلى الوجه الآخر يكون المقصود به إثبات وحدانية الله عن أن يكون له شريك يعارضه في ملكه».
ترجمه: «{اگر در آن دو وجود داشت} یعنی در آسمان و زمین {إله‌هایی جز الله} دربارۀ آن دو وجه وجود دارد: یکی: معنایش غیر از الله است. الفراء این را گفته است. دوم: «إلا» به معنای «و» است به این شکل: اگر در آن دو، آلهه و الله وجود داشت مسلما آسمان‌ها و زمین تباه می‌شدند، یعنی بخاطر فساد هلاک می‌شدند. پس بنا بر وجه اول: مقصود باطل کردن عبادت غیر اوتعالی است بخاطر عجزشان از اینکه إله باشند و بخاطر عجزشان از قدرت خداوند. و بنا بر وجه دیگر: مقصود از آن اثبات کردن وحدانیت الله است از اینکه شریکی داشته باشد که در فرمانراویی‌اش با او معارضه نماید».[17]
و قشیری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أخبر أنّ كلّ أمر يناط بجماعة لا يجرى على النظام إذ ينشأ بينهم النزاع والخلاف. ولمّا كانت أمور العالم فى الترتيب منسّقة فقد دلّ ذلك على آنها حاصلة بتقدير مدبّر حكيم فالسماء فى علوّها تدور على النظام أفلاكها، وليس لها عمد لإمساكها، والأرض مستقرة بأقطارها على ترتيب تعاقيب ليلها ونهارها. والشمس والقمر والنجوم السائرة تدور فى بروج، ورقعة السماء تتسع من غير فروج.. ذلك لتقدير العزيز العليم علامة، وعلى وحدانيته دلالة».[18]
ترجمه: «خبر می‌دهد که هر کاری که به جماعتی معلق باشد، نظم پیدا نمی‌کند برای اینکه در بینشان نزاع و اختلاف بوجود می‌آید. و مادامی‌ که امور این عالم ترتیب منظمی ‌دارد پس دلیل است بر اینکه چنین نظم و ترتیبی حاصل از تقدیر یک مدبر حکیم است. پس آسمان در بلندایش برطبق نظام ستارگانش می‌چرخد و ستونی برای نگه داشتنش ندارد. و زمین با گوشه‌هایش بر طبق ترتیب رفت و آمد روز و شبش مستقر گشته است. و خورشید و ماه و ستارگان در حرکت هستند و در برج‌های مشخصی دور می‌زنند و بام آسمان پهناور است بدون هیچ شکافی. چنین چیزی نشانه‌ای است بر تقدیر خداوند عزیز و علیم، و دلیلی است بر وحدانیتش».[19]
و بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً اسْتِفْهَامٌ بِمَعْنَى الْجَحْدِ أَيْ لَمْ يَتَّخِذُوا، مِنَ الْأَرْضِ، يَعْنِي الْأَصْنَامَ مِنَ الْخَشَبِ وَالْحِجَارَةِ وَهُمَا مِنَ الْأَرْضِ، هُمْ يُنْشِرُونَ، يُحْيُونَ الْأَمْوَاتَ، وَلَا يَسْتَحِقُّ الْإِلَهِيَّةَ إِلَّا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى الْإِحْيَاءِ وَالْإِيجَادِ مِنَ الْعَدَمِ وَالْإِنْعَامِ بِأَبْلَغِ وُجُوهِ النِّعَمِ.
لَوْ كانَ فِيهِما، يعني فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ، يعني غَيْرُ اللَّهِ، لَفَسَدَتا، لَخَرِبَتَا وَهَلَكَ مَنْ فِيهِمَا بِوُجُودِ التَّمَانُعِ بَيْنَ الْآلِهَةِ لِأَنَّ كُلَّ أَمْرٍ صَدَرَ عَنِ اثْنَيْنِ فَأَكْثَرَ لَمْ يَجْرِ على النظام، ثم نزّه نَفْسَهُ فَقَالَ: فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ، يعني عَمَّا يَصِفُهُ بِهِ الْمُشْرِكُونَ مِنَ الشريك والولد».
ترجمه: «{آیا آن‌ها إله‌هایی برگیزده‌اند؟}، استفهامی ‌است به معنای جحد و انکار کردن. یعنی برنگزینید {از زمین}، یعنی اصنامی ‌از چوب و سنگ که از زمین هستند {که آن‌ها (مردگان را) بر می‌انگیزند؟}، مردگان را زنده می‌کنند. و کسی مستحق الهیت نیست مگر آن کسی که قادر بر زنده کردن و بوجود آوردن چیزی از عدم و انعام نمودن به بهترین وجوه نعمت، باشد. {اگر در آن دو وجود داشت} یعنی در آسمان و زمین، {إله‌هایی جز الله} یعنی غیر از الله، {مسلّماً تباه می‌شدند}، مسلّماً خراب می‌شدند هر آنچه در آن دو وجود داشت. و بخاطر وجود تمانع بین آلهه هلاک می‌شدند. برای اینکه هر دستوری که از دو مصدر و بیشتر، صادر شود بر طبق نظم و نظام جریان نمی‌یابد، سپس خداوند خودش را منزّه می‌دارد و می‌فرماید {پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند} یعنی از شریک و فرزند قرار دادنی که مشرکان خداوند را به آن وصف می‌کنند».[20]
و ابو البرکات نسفی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «والمعنى لو كان يدبر امر السموات والأرض آلهة شتى غير الواحد الذي هو فاطرهما {لَفَسَدَتَا} لخربتا لوجود التمانع وقد قررناه في أصول الكلام ثم نزه ذاته فقال {فسبحان الله رَبّ العرش عَمَّا يَصِفُونَ} من الولد والشريك».
ترجمه: «معنای آیه این است که اگر امر آسمان‌ها و زمین را إله‌های گوناگون تدبیر می‌کردند نه خدای واحدی که بوجود آورنده شان است {مسلما به تباهی می‌کشیدند} یعنی بخاطر وجود تمانع، خراب می‌شدند».[21]
و ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «ثُمَّ أَخْبَرَ تَعَالَى أَنَّهُ لَوْ كَانَ فِي الْوُجُودِ آلِهَةٌ غَيْرُهُ لَفَسَدَتِ السموات الْأَرْضُ، فَقَالَ {لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ} أَيْ: فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، {لَفَسَدَتَا}، كَقَوْلِهِ تَعَالَى: {مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ} [الْمُؤْمِنُونَ:91]، وَقَالَ هَاهُنَا: {فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ} أَيْ: عَمَّا يَقُولُونَ إِنَّ لَهُ وَلَدًا أَوْ شَرِيكًا، سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى وَتَقَدَّسَ وَتَنَزَّهَ عَنِ الَّذِي يَفْتَرُونَ وَيَأْفِكُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا».
ترجمه: «سپس خداوند متعال خبر می‌دهد که اگر در جهان هستی آلهه‌ای غیر از او وجود می‌داشت، آسمان‌ها و زمین مسلّماً تباه می‌شدند، پس فرمود: {اگر در آن دو إله‌هایی وجود داشت} یعنی در زمین و آسمان، {مسلما تباه می‌شدند} همانند این فرموده خداوند متعال که می‌فرماید: {الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند». [المؤمنون: 91] و در اینجا هم فرمود: {پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند} یعنی: از آنچه می‌گویند، اینکه فرزند و شریک دارد خداوند بسیار پاک و متعالی و مقدس و منزّه است از آنچه که به دروغ بر او افترا می‌بندند».[22]
پس خداوند در این آیات، إله‌های مشرکان و عقیدۀ مشرکان نسبت به إله‌هایشان را رد و باطل می‌کند و اگر مشرکان برای إله‌هایشان چنین صفاتی قائل نبودند یعنی اگر معتقد نبودند که إله‌هایشان شریک و فرزند خداوند هستند و در تدبیر امور جهان هستی، شریک خداوند هستند، مسلّماً خداوند هم نمی‌بایست آنان را به چیزی که به آن معتقد نیستند، مواخذه کند و چیزی را بر آنان رد نماید که به آن معتقد نباشند. و اگر إله‌های مشرکان، تنها و صرفاً برای عبادت‌کردن می‌بودند و مشرکان هیچ اعتقاد خاصی نسبت به آن إله‌هایی که عبادت می‌کردند نداشتند و همانند سفیهانی بودند که بدون هیچ دلیل و انتظار و چشم داشتی و بدون هیچ اعتقاد به نفع و ضرر رساندنی توسط آن إله‌ها، برای إله‌هایشان عبادت می‌کردند و نذر می‌کردند و قربانی می‌کردند و سجده می‌کردند و...، اگر اینگونه می‌بود، پس چرا خداوند باید بفرماید که اگر چنین إله‌های بی‌خاصیت و بدون قدرت و خالی از صفات و خصائص ربوبیت وجود می‌داشت، پس بخاطر آن مسلّماً تنازع و تداخل در امور و بی نظمی و فساد ‌در جهان هستی بوجود می‌آمد؟! فتأمل.
پس طبق کلام خداوند و آیات قرآن کریم و اقوال مفسرین، کلمۀ إله بر چیزی اطلاق می‌شود که حتماً صفات ربوبیت در آن وجود داشته باشد و همین مطلب ثابت می‌کند که مشرکان برای إله‌هایشان صفات ربوبیت قائل بودند و شرط نیست که تمام صفات ربوبیت را برای یک إله قرار داد تا گفته شود که ربوبیت دارد، بلکه حتی اگر یک صفت از صفات ربوبیت برای یک نفر قائل باشی، پس در ربوبیت مشرک گشته‌ای اگرچه هم خالق آسمان‌ها و زمین را فقط الله بدانی. به عبارتی دیگر، لازم نیست که حتما مشرکان به دو خالق اعتقاد داشته باشند تا گفته شود که در ربوبیت مشرک گشته‌اند، چنانکه بعضی‌ها به‌ اشتباه به چنین نظری رفته‌اند و می‌گویند چون مادام مشرکان اقرار می‌کردند که الله خالق آسمان‌ها و زمین است، پس توحید ربوبیت را بطور کامل به جا آورده‌اند! و در فصل‌های گذشته باطل بودن این قول را توضیح دادیم.
[الأنبياء: 43] آیا آن‌ها إله‌هایی دارند که می‌توانند آن‌ها را در برابر عذاب ما باز دارند؟
همچنین خداوند متعال در آیه‌ای دیگر از سورۀ انبیاء می‌فرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ ءَالِهَةٞ تَمۡنَعُهُم مِّن دُونِنَاۚ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَ أَنفُسِهِمۡ وَلَا هُم مِّنَّا يُصۡحَبُونَ٤٣ [الأنبياء: 43]
«آیا آن‌ها إله‌هایی دارند که (می‌توانند) آن‌ها را در برابر (عذاب) ما (حفظ کنند و) باز دارند (آن‌ها) نمی‌توانند خودشان را یاری دهند، و نه آن‌ها از (عذاب) ما محفوظ هستند».
در این آیه نیز باز ذکر آلهۀ مشرکان شده است اینکه مشرکان گمان می‌کردند إله‌هایشان چنان قدرتی دارند که می‌توانند عابدانشان را در برابر عذاب الله محافظت نمایند و آنطوری که نجدیه گمان می‌کنند نیست، اینکه می‌گویند مشرکان هیچ صفتی از صفات و خصائص ربوبیت برای بت‌هایشان قائل نبودند و تنها علت شرکشان انجام دادن بعضی اعمال برای آنان و درخواست شفاعت از آنان بود! و چگونه امکان دارد چیزی را عبادت کرد امّا برایش ربوبیتی قائل نبود و هیچ قدرت نفع و ضرر رساندنی و چشم داشت و انتظاری از آن معبود نداشت؟! امّا این کلام خداوند است که حقیقت شرک مشرکان و حقیقت اعتقاد آنان دربارۀ إله‌هایشان را بیان می‌کند و ما برای شناخت عقیدۀ مشرکان به قرآن رجوع می‌کنیم نه به سخن کسانی که بعد از قرن‌ها آمده‌اند که نه شرک مشرکان را شناخته‌اند و نه توحید مسلمانان را، و از این رو می‌بینی که در تطهیر شرک مشرکان، شتابانند و در تکفیر اهل قبله شتابان‌تر!
اکنون به اقوال بعضی از مفسران دربارۀ آیۀ فوق توجه نمایید:
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: الهؤلاء المستعجلي ربهم بالعذاب آلهة تمنعهم، إن نحن أحللنا بهم عذابنا، وأنزلنا بهم بأسنا من دوننا؟ ومعناه: أم لهم آلهة من دوننا تمنعهم منا، ثم وصف جلّ ثناؤه الآلهة بالضعف والمهانة، وما هي به من صفتها، فقال وكيف تستطيع آلهتهم التي يدعونها من دوننا أن تمنعهم منا وهي لا تستطيع نصر أنفسها».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: آیا برای اینهایی که برای نازل شدن عذاب پروردگارشان عجله دارند، إله‌هایی وجود دارد که عذاب را از آنان باز دارد؟ در صورتی که ما عذاب را برایشان بفرستیم و خشم خود را بر آنان فرو فرستیم، آیا کسی غیر از ما دارند؟ و معنایش این است که آیا برای آنان آلهه‌ای بجای ما وجود دارد که آنان را از ما باز دارد؟ سپس خداوند إله‌هایشان را به خوار و ضعیف‌بودن توصیف می‌کند و می‌فرماید: چگونه إله‌هایی که آن‌ها را بجای ما به فریاد می‌خوانند می‌توانند آنان را از عذاب ما باز بدارند، در حالی که نمی‌توانند به خودشان کمک کنند؟».[23]
و قرطبی رحمه الله می‌گوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى: (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ) الْمَعْنَى: أَلَهُمْ وَالْمِيمُ صِلَةٌ. (تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا) أَيْ مِنْ عَذَابِنَا. (لَا يَسْتَطِيعُونَ) يَعْنِي الَّذِينَ زَعَمَ هَؤُلَاءِ الْكُفَّارُ أَنَّهُمْ يَنْصُرُونَهُمْ لَا يَسْتَطِيعُونَ (نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ) فَكَيْفَ يَنْصُرُونَ عَابِدِيهِمْ».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {آیا آن‌ها إله‌هایی دارند که (می‌توانند) آن‌ها را در برابر (عذاب) ما (حفظ کنند و) باز دارند}، {نمی‌توانند} یعنی این کافرانی که گمان می‌کنند إله‌هایشان آنان را یاری می‌رسانند، نمی‌توانند {خودشان را یاری دهند} پس چگونه عبادت کنندگانشان را یاری می‌رسانند؟».[24]
و ابن کثیر رحمه الله می‌گوید: «ثُمَّ قَالَ {أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنَا} اسْتِفْهَامُ إِنْكَارٍ وَتَقْرِيعٍ وَتَوْبِيخٍ، أَيْ: أَلَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ وَتَكْلَؤُهُمْ غَيْرُنَا؟ لَيْسَ الْأَمْرُ كَمَا تَوَهَّمُوا وَلَا كَمَا زَعَمُوا؛ وَلِهَذَا قَالَ: {لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ} أَيْ: هَذِهِ [الْآلِهَةُ] الَّتِي اسْتَنَدُوا إِلَيْهَا غَيْرَ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ».
ترجمه: «سپس فرمود: {آیا آن‌ها إله‌هایی دارند که (می‌توانند) آن‌ها را در برابر (عذاب) ما (حفظ کنند و) باز دارند} استفهام انکاری و سرزنش کننده و توبیخی است، یعنی: آیا آلهه‌ای غیر از ما دارند که آنان را از عذاب ما باز می‌دارند و نجات می‌دهند؟ این چنین که توهم می‌کنند و گمان می‌کنند نیست، و برای همین فرمود: {نمی‌توانند خودشان را یاری دهند} یعنی این إله‌هایی که بجای الله به آن‌ها تکیه می‌کنند نمی‌توانند خودشان را یاری دهند».[25]
و شیخ علوان رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ اى تمنع عنهم العذاب مع انهم مِنْ دُونِنا بل شركاء لنا في الألوهية والربوبية كما زعموا او يشفعوا لهم عندنا كلا وحاشا ان يسع لآلهتهم هذا إذ لا يَسْتَطِيعُونَ أولئك التماثيل الهلكى نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ ولا يقدرون لدفع ما لحقهم ونزل عليهم من المكروهات عنهم فكيف عن غيرهم».
ترجمه: «{آیا آن‌ها إله‌هایی دارند که (می‌توانند) آن‌ها را (حفظ کنند و) باز دارند} یعنی عذاب را از آنان باز دارد با اینکه آن‌ها غیر ما هستند یا شرکای ما در الوهیت و ربوبیت هستند آنطور که گمان می‌کنند؟ یا شفاعت آنان را در نزد ما می‌کنند؟ کلا و حاشا که إله‌هایشان بتوانند چنین کاری بکنند، برای اینکه {نمی‌توانند} آن تماثیل و هیکل‌ها {خودشان را یاری بدهند} و نمی‌توانند که مکروهاتی که بر سر خودشان می‌آید را نمی‌توانند دفع کنند پس چگونه از غیر خودشان می‌توانند دفع کنند؟».[26]
و شوکانی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَالْمَعْنَى: بَلْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ عَذَابِنَا. وَقِيلَ: فِيهِ تَقْدِيمٌ وَتَأْخِيرٌ، وَالتَّقْدِيرُ: أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ مِنْ دُونِنَا تَمْنَعُهُمْ. ثُمَّ وَصَفَ آلِهَتَهُمْ هَذِهِ الَّتِي زَعَمُوا آنها تَنْصُرُهُمْ بِمَا يَدُلُّ عَلَى الضَّعْفِ وَالْعَجْزِ، فَقَالَ: لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَلا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ أَيْ: هُمْ عَاجِزُونَ عَنْ نَصْرِ أَنْفُسِهِمْ فَكَيْفَ يَسْتَطِيعُونَ أَنْ يَنْصُرُوا غَيْرَهُمْ».
ترجمه: «معنایش این است که: آیا آنان إله‌هایی دارند که آنان را از عذاب ما باز می‌دارد؟ و گفته شده در آیه، تقدیم و تاخیری وجود دارد و تقدیرش چنین است که: آیا آلهه‌ای غیر از ما دارند که آنان را باز دارد. سپس این إله‌هایشان را که گمان می‌کنند آن‌ها را یاری و نصرت می‌رسانند، به ضعف و عاجز بودن وصف می‌کند و می‌فرماید: {(آن‌ها) نمی‌توانند خودشان را یاری دهند، و نه آن‌ها از (عذاب) ما محفوظ هستند} یعنی: آن‌ها از یاری خودشان عاجز هستند پس چگونه می‌توانند که غیر خودشان را یاری دهند».[27]
[الأنبياء: 99] اگر این‌ها (= بت‌ها) آلهه‌ای بودند، هرگز وارد آن (دوزخ) نمی‌شدند.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ٩٩ [الأنبياء: 99]
«اگر این‌ها (= بت‌ها) آلهه‌ای بودند، هرگز وارد آن (دوزخ) نمی‌شدند، و (آن‌ها) همگی در آن جاودان خواهند ماند».
خداوند در این آیه بیان می‌کند که اگر آن معبودانی که مشرکان عبادت می‌کردند حقیقتاً إله می‌بودند و متصف به إلهیت می‌بودند، پس نباید وارد دوزخ می‌شدند.
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره لهؤلاء المشركين الذين وصف صفتهم أنهم ما يأتيهم من ذكر من ربهم محدث إلا استمعوه وهم يلعبون، وهم مشركو قريش: أنتم أيها المشركون، وما تعبدون من دون الله واردو جهنم، ولو كان ما تعبدون من دون الله آلهة ما وردوها، بل كانت تمنع من أراد أن يوردكموها إذ كنتم لها في الدنيا عابدين، ولكنها إذ كانت لا نفع عندها لأنفسها ولا عندها دفع ضر عنها، فهي من أن يكون ذلك عندها لغيرها أبعد، ومن كان كذلك كان بينا بعده من الألوهة، وأن الإله هو الذي يقدر على ما يشاء ولا يقدر عليه شيء، فأما من كان مقدورا عليه فغير جائز أن يكون إلها».
ترجمه: «خداوند متعال به آن مشرکانی که صفتشان را وصف کرده به این که: {هیچ پند تازه‌ای از جانب پروردگارشان برای آن‌ها نمی‌آید، مگر آنکه بازی‌کنان به آن گوش می‌دهند} که همان مشرکان قریش هستند، می‌فرماید: ای مشرکان شما و آنچه که بجای الله عبادت می‌کنید وارد جهنم می‌شوید، و اگر آنچه که بجای الله عبادت می‌کردید آلهه می‌بودند، نباید وارد می‌شدید، بلکه باید جلوی کسی که می­خواست شما را وارد جهنم کند بگیرند، برای اینکه شما در دنیا عبادت کنندگانشان بودید، پس مادام که چنین الهه‌ای نفعی برای خودش ندارد و ضرری نمی‌تواند از خودش دور کند، پس نسبت به اینکه برای غیر خودش چنین توانایی داشته باشد دور تر است. و کسی که اینگونه باشد دور بودنش از الهیت واضح می‌باشد و إله کسی است که بر آنچه که می‌خواهد قادر باشد و چیزی بر او قادر نباشد، امّا کسی که مقدور علیه باشد جایز نیست که إله باشد».[28]
به تعریف امام طبری از إله توجه نمایید که می‌گوید: «وأن الإله هو الذي يقدر على ما يشاء ولا يقدر عليه شيء»؛ «و إله کسی است که بر آنچه که می‌خواهد قادر باشد و چیزی بر او قادر نباشد». این فهم علمای سلف از واژه إله بوده است، پس تا زمانی که برای یک چیز قائل به صفات ربوبیت نبود و یا در او قدرت دفع ضرر و جلب منفعت بطور مستقل از الله ندید، نمی‌توان او را به عنوان إله گرفت و مشرکان چون نسبت به إله‌هایشان چنین اعتقادی داشتند از این رو به بت‌هایشان آلهه می‌گفتند.
امام طبری در جایی دیگر در تعریف معبود می‌گوید: «وإنما العابد يعبد ما يعبده لاجتلاب نفع منه أو لدفع ضر منه عن نفسه».
ترجمه: «و عابد آنچه که عبادتش می‌کند را تنها به این خاطر عبادت می‌کند تا از او (معبود) نفعی به دست آورد یا ضرری را از او دفع کند».[29]
 و فخر رازی رحمه الله نیز سخنی در تعریف معبود دارد که بیانگر همین نکته است، وی می‌گوید: «المعبود ينبغي أن يكون منه الخلق والرزق وجر المنافع وبه دفع المضار، فإن لم تجتمع هذه الأمور فلا أقل من دفع ضر أو جر نفع».
ترجمه: «معبود باید بتواند خلق کند و رزق بدهد و منافع را بیاورد و ضررها را دفع کند، و اگر همۀ این امور را نداشته باشد، پس حد اقل باید بتواند دفع ضرر و جلب منفعت کند».[30]
و در جایی دیگر می‌گوید: «أَنَّ الْإِلَهَ الْمَعْبُودَ هُوَ الَّذِي يَقْدِرُ عَلَى إِزَالَةِ الضَّرَرِ، وَإِيصَالِ الْمَنْفَعَةِ».
ترجمه: «إله معبود کسی است که قادر به برطرف کردن ضرر و رساندن نفع باشد».[31]
و شوکانی رحمه الله در تعریف معبود می‌گوید: «وَالْمَعْبُودُ الْحَقُّ هُوَ الَّذِي يَقْدِرُ عَلَى كَشْفِ الضُّرِّ، وَعَلَى تَحْوِيلِهِ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ، وَمِنْ مَكَانٍ إِلَى مَكَانٍ».
ترجمه: «معبود به حق کسی است که قادر به برداشتن ضرر و تغییر آن از حالی به حال دیگر و از مکانی به مکان دیگر باشد».[32]
 پس لازم نیست که مشرکان حتما برای إله‌هایشان معتقد باشند که خالق آسمان‌ها و زمین بوده‌اند یا در خلقت شریک الله متعال بوده‌اند تا گفته شود برای بت‌هایشان ربوبیت قائل بوده‌اند! چون توحید ربوبیت تنها این نیست که فقط الله را خالق بدانی، بلکه همینکه مشرکان معتقد بودند که إلههایشان جلب منفعت و دفع مضرت می‌کردند، برای مشرک بودنشان در ربوبیت و الهیت کافی می‌باشد.
[مريم: 81-82] آن‌ها به جای الله إله‌هایی را (برای خود) برگزیدند، تا سبب عزت‌شان باشد.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١ كَلَّاۚ سَيَكۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَيَكُونُونَ عَلَيۡهِمۡ ضِدًّا٨٢ [مريم: 81-82]
«و (آن‌ها) به جای الله إله‌هایی را (برای خود) بر گزیدند، تا سبب عزت‌شان باشد(81) چنین نیست، (بلکه) به زودی (إله‌ها) عبادت آنان را انکار خواهند کرد، و بر ضدشان برخیزند(82)».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: واتخذ يا محمد هؤلاء المشركون من قومك آلهة يعبدونها من دون الله، لتكون هؤلاء الآلهة لهم عزًّا، يمنعونهم من عذاب الله، ويتخذون عبادتهموها عند الله زلفى، وقوله: (كلا) يقول عز ذكره: ليس الأمر كما ظنوا وأمَّلوا من هذه الآلهة التي يعبدونها من دون الله، في آنها تنقذهم من عذاب الله، وتنجيهم منه، ومن سوء إن أراده بهم ربهم».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: ای محمد آن مشرکان قومت آلهه‌ای گرفته‌اند و بجای الله عبادت می‌کنند تا آن إله‌ها سبب عزتشان باشد و آنان را از عذاب الله باز دارد و عبادت کردنشان برای آن‌ها را به عنوان نزدیک شدن به الله قرار داده بودند. و این فرموده‌اش: {چنین نیست} خداوند متعال می‌فرماید: آنطوری که دربارۀ این إله‌هایی که بجای الله عبادت می‌کنند، گمان می‌برند و انتظار و امید دارند، نیست، اینکه گمان می‌کنند آن إله‌ها می‌توانند آنان را از عذاب الله ‌برهانند و از بدیی که پروردگارشان برایشان خواسته باشد نجاتشان ‌دهند».[33]
ابن عطیه رحمه الله می‌گوید: «ومعنى قوله عِزًّا العموم في النصرة والمنفعة وغير ذلك من وجوه الخير».
ترجمه: «معنی این فرموده‌اش ﴿عِزّٗا عموم نصرت‌ها و منفعت‌ها و دیگر چیزهای خیر می‌باشد».[34]
و فخر رازی رحمه الله می‌گوید: «أَنَّهُمْ إِنَّمَا اتَّخَذُوا آلِهَةً لِأَنْفُسِهِمْ لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا، حَيْثُ يَكُونُونَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ شُفَعَاءَ وَأَنْصَارًا، يُنْقِذُونَهُمْ مِنَ الْهَلَاكِ».
ترجمه: «مشرکان همانا إله‌هایی برای خود گرفتند تا سبب عزتشان باشد، به این شکل که نزد الله شفیعان و انصارشان باشند و آنان را از هلاکت برهانند».[35]
یعنی معتقد بودند إله‌هایشان قدرتی دارند که می‌توانند در نزد الله شفاعت نافذ کنند. مثلاً فرض کنید که قرار است خداوند بر مشرکان عذابی نازل کند، در این حالت مشرکان با انجام «عبادت» برای إله‌هایشان و راضی کردن إله‌هایشان با سجده و ذبح و نذر و قربانی و طواف و... از إله‌هایشان می‌خواهند و انتظار و امید دارند که بخاطر واسطه و رابطه و نسب و قرابت و جایگاه و شراکت و قدرتِ الهیتی که دارند جلوی اراده و خواستۀ خداوند در نازل کردن عذاب را بگیرند. و چون در نزد مشرکان اینگونه بود که الله به تنهایی قادر به ادارۀ جهان هستی نیست و به إله‌هایشان که شریکان الله هستند، در تدبیر امور نیاز دارد، پس در نتیجه الله مجبور می‌شود که شفاعت آنان را در حق مشرکان قبول کند اگرچه هم به آن شفاعت راضی نباشد، چون وقتی که إله‌ها را شریک الله در تدبیر امور می‌دانستند پس بر الله واجب می‌دانستند که به عنوان مزد و پاداش و حق الزحمۀ إله‌ها در تدبیر امور جهان هستی، و بخاطر اولیاء من الذل بودنشان برای الله، شفاعت آن إله‌ها را قبول کند، اگرچه به آن شفاعت نیز راضی نباشد. از این رو مشرکان إله‌هایی بجای الله گرفته بودند تا سبب عزتشان باشند و شفیعان آنان در نزد الله باشند.
اما متاسفانه نجدیه حقیقت شفاعتی که مشرکان به آن معتقد بودند را درک نکرده‌اند و گمان می‌کنند که مجرد انجام دادن فعل «درخواست شفاعت از میت یا غایب» یعنی همان شرکی که مشرکان قریش به آن گرفتار بوده‌اند! و نجدیه بخاطر عدم فهمیدن حقیقت عبادت، گمان می‌کنند که به مجرد انجام دادن فعل «درخواست شفاعت از میت یا غایب» عبادتی برای آن میت یا غایب انجام شده است! در حالی که اصلا اینگونه نیست؛ و تفصیل این موضوع در بخش «شفعاء من دون الله» و فصل «عبادت» آمده است.
و ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يُخْبِرُ تَعَالَى عَنِ الْكُفَّارِ الْمُشْرِكِينَ بِرَبِّهِمْ: أَنَّهُمُ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً، لِتَكُونَ تِلْكَ الْآلِهَةُ {عِزًّا} يَعْتَزُّونَ بِهَا وَيَسْتَنْصِرُونَهَا».
ترجمه: «خداوند متعال از کافرانی که به پروردگارشان مشرک هستند خبر می‌دهد که آنان بجای او، إله‌هایی گرفتند تا آن إله‌ها {سبب عزتشان} باشند و با آن‌ها عزت یابند و آنان را یاری برسانند».[36]
چنانکه ابن کثیر رحمه الله کفته است، مشرکان از بت‌هایشان عزت و نصرت می‌خواستند و عزت و نصرت دادن جزو اخص خصائص ربوبیت است. پس ثابت می‌شود که مشرکان برای بت‌هایشان ربوبیت قائل بوده‌اند و به این شکل ادعای نجدیه در توحید ربوبیت مشرکان، رد می‌شود.
همچنین ابن عاشور رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَمَعْنَى لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا لِيَكُونُوا مُعِزِّينَ لَهُمْ، أَيْ نَاصِرِينَ، فَأَخْبَرَ عَنِ الْآلِهَةِ بِالْمَصْدَرِ لِتَصْوِيرِ اعْتِقَادِ الْمُشْرِكِينَ فِي آلِهَتِهِمْ أَنَّهُمْ نَفْسُ الْعِزِّ، أَيْ أَنَّ مُجَرَّدَ الِانْتِمَاءِ لَهَا يُكْسِبُهُمْ عِزًّا. وَأَجْرَى عَلَى الْآلِهَةِ ضَمِيرَ الْعَاقِلِ لِأَنَّ الْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ اتَّخَذُوهُمْ تَوَهَّمُوهُمْ عُقَلَاءَ مُدَبِّرِينَ».
ترجمه: «معنای: ﴿لِّيَكُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا این است که عزت دهنده به آنان باشند، یعنی ناصر و یاورشان باشند. و از آلهه با مصدر، خبر داده بخاطر به تصویر کشاندن اعتقاد مشرکان نسبت به إله‌هایشان اینکه آنان خودِ عزت هستند. یعنی مجرد وابستگی به آنان باعث می‌شود که عزت به دست آید. و ضمیر ذی عقول برایشان بکار برده است برای اینکه مشرکانی که آن إله‌ها را گرفته بودند چنین توهم می‌کردند که آنان عاقل و تدبیر کننده (امور) هستند».[37]
و سید قطب رحمه الله می‌گوید: «فهؤلاء الذين يكفرون بآيات الله يتخذون من دونه آلهة يطلبون عندها العزة، والغلب والنصرة، وكان فيهم من يعبد الملائكة ومن يعبد الجن ويستنصرونهم ويتقوون بهم . . كلا! فسيكفر الملائكة والجن بعبادتهم، وينكرونها عليهم، ويبرأون إلى الله منهم، {ويكونون عليهم ضداً} بالتبرؤ منهم والشهادة عليهم».
ترجمه: «پس آن کسانی که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و بجای او آلهه‌ای می‌گیرند و از نزد آنان عزّت و غلبه و نصرت یافتن را طلب می‌کنند، و بعضی‌ها نیز ملائکه را عبادت می‌کنند و جن را عبادت می‌کنند و از آنان درخواست نصرت می‌کنند و با آنان قوّت و نیرو می‌خواهند... هرگز! پس به زودی ملائکه و جن به عبادت آن‌ها کافر می‌شوند و این کار را بر آنان انکار می‌کنند و از آنان به خداوند برائت می‌جویند و با برائت کردن از آنان و شهادت دادن علیه آنان{بر ضد آنان می‌شوند}».[38]
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥ [يس: 74-75]
«و آن‌ها غیر از الله، إله‌هایی (برای خود) بر گزیدند، (به این امید) شاید که یاری شوند(74) آن‌ها قادر به یاری ایشان نیستند، و آنان (= مشرکان) برای این‌ها (= إله‌ها) لشکری احضار شده (و آماده) هستند(75)».
بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ، يَعْنِي: لِتَمْنَعَهُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَلَا يَكُونُ ذَلِكَ قَطُّ. لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَا تَقْدِرُ الْأَصْنَامُ عَلَى نَصْرِهِمْ وَمَنْعِهِمْ مِنَ الْعَذَابِ».
ترجمه: «{و آن‌ها غیر از الله، إله‌هایی (برای خود) بر گزیدند، (به این امید) شاید که یاری شوند} یعنی: آنان را از عذاب خداوند باز دارند، و هرگز چنین نخواهد شد. {آن‌ها قادر به یاری ایشان نیستند} ابن عباس می‌گوید: اصنام بر یاری دادن آنان و منع نمودنشان از عذاب قادر نیستند».[39]
و ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يَقُولُ تَعَالَى مُنْكِرًا عَلَى الْمُشْرِكِينَ فِي اتِّخَاذِهِمُ الْأَنْدَادَ آلِهَةً مَعَ اللَّهِ، يَبْتَغُونَ بِذَلِكَ أَنْ تَنْصُرَهُمْ تِلْكَ الْآلِهَةُ وَتَرْزُقَهُمْ وَتُقَرِّبَهُمْ إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ} أَيْ: لَا تَقْدِرُ الْآلِهَةُ عَلَى نَصْرِ عَابِدِيهَا، بَلْ هِيَ أَضْعَفُ مِنْ ذَلِكَ وَأَقَلُّ وَأَذَلُّ وَأَحْقَرُ وَأَدْخَرُ، بَلْ لَا تَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَارِ لِأَنْفُسِهَا، وَلَا الِانْتِقَامِ مِمَّنْ أَرَادَهَا بِسُوءٍ؛ لِأَنَّهَا جَمَادٌ لَا تَسْمَعُ وَلَا تَعْقِلُ».
ترجمه: «خداوند متعال بر مشرکان انکار می‌ورزد بخاطر اینکه همتایان (انداد) را آلهه‌ای به همراه الله گرفتند و با این کار می‌خواستند که آن إله‌ها یاریشان بدهند و رزق‌شان بدهند و آنان را به الله نزدیک گردانند. خداوند متعال می‌فرماید: {آن‌ها قادر به یاری ایشان نیستند} یعنی: إله‌ها نمی‌توانند عبادت کنندگانشان را یاری دهند، بلکه آنان بسیار ضعیف‌تر و کمتر و ذلیل‌تر و حقیر‌تر و خوار‌تر از آن هستند، بلکه نمی‌توانند خودشان را یاری برسانند و نمی‌توانند از کسی که به آنان ارادۀ بد داشته باشد انتقام بگیرند؛ برای اینکه جماداتی هستند که نمی‌شنوند و تعقل نمی‌کنند».[40]
با توجه به این آیه و سخن بغوی و ابن کثیر در تفسیر آیه، مشرکان از بت‌هایشان می‌خواستند که به آن‌ها نصرت برسانند و به آنان رزق بدهند. علی ای حال، مشرکان آلهه‌ای من دون الله گرفته بودند و إله‌هایشان را شریکان الله می‌دانستند و برای إله‌هایشان قدرت‌های ذاتی و مستقل از قدرت و اراده و مشیت الله قائل بودند و معتقد بودند که اگر آن إله‌ها را عبادت کنند، در مقابل آن إله‌ها نیز به عابدانشان عزّت و نصرت و رزق می‌رسانند، و آنان را با انجام شفاعت نافذ و بدون نیاز به اذن الله، از عذاب الله باز می‌دارند، اما چنین نیست که آن مشرکان می پندارند بلکه:
عابد و معبـود باشد در جحیـم


حسرت ایشان شود تـا كـه عظیـم

همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦ [ص: 4-6]
«و آن‌ها به شگفت آمدند که (پیامبر) هشداردهنده‌ای از میان (خود) ‌شان به سوی‌شان آمده است، و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگو است(4) آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیزی عجیبی است(5) و بزرگان (و اشراف) شان، به راه افتادند و گفتند: بروید و بر (عبادت) إله‌هایتان پایدار باشید، بی‌گمان این (دعوت) چیزی است خواسته شده (که شما را گمراه کنند)(6)».
این آیه یکی دیگر از آیات مهمی ‌است که شرک مشرکان در ربوبیت را بیان می‌کند و حقیقت معنای إله در نزد مشرکان را روشن می‌کند. و دیدگاه نجدیه که ادعا می‌کنند مشرکان برای بت‌هایشان هیچ قدرت ربوبیتی قائل نبودند، باطل می‌گردد.
مشرکان از اینکه محمد صلی الله علیه وسلم همه إله‌ها را یک إله قرار داده است تعجب می‌کنند و می‌گویند چطور یک إله برای همۀ خلق کافی است و چطور یک إله صدای همه را می‌شوند و چطور یک إله نیاز و حاجت همه را برآورده می‌کند؟ امّا نجدیه با فهم اشتباه از شرک مشرکان، گمان می‌کنند که مشرکان در ربوبیت مشرک نبودند و بدون اینکه برای إله‌هایشان قدرت نفع و ضرر رساندنی قائل باشند، برایشان عبادت انجام می‌دادند! و قبلاً توضیح دادیم که تا برای یک چیز قائل به صفات ربوبیت نبود، امکان ندارد که عبادت شود. چرا که عبودیت و الوهیت مستلزم ربوبیت است و ربوبیت متضمن الوهیت.
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وقوله (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا) يقول: وقال هؤلاء الكافرون الذين قالوا: محمد ساحر كذاب: أجعل محمد المعبودات كلها واحدا، يسمع دعاءنا جميعنا، ويعلم عبادة كل عابد عبدَه منا (إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ): أي إن هذا لشيء عجيب. كما حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ) قال: عجب المشركون أن دُعوا إلى الله وحده، وقالوا: يسمع لحاجاتنا جميعا إله واحد! ما سمعنا بهذا في الملة الآخرة».
ترجمه: «آن کافرانی که می‌گفتند محمد ساحر و کذاب است می‌گویند: آیا همۀ إله‌ها را یک إله قرار داده که دعای همه ما را می‌شنود و عبادت همۀ ما را وقتی که عبادتش کند می‌داند؟ بی‌گمان این چیز عجیبی است. چنانکه بشر برایمان تعریف کرد از یزید از سعید از قتاده که دربارۀ آیه: {آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} گفت: مشرکان تعجب کردند از اینکه به سوی الله یکتا دعوت شدند و گفتند: نیازهای همۀ ما را یک إله می‌شنوند؟ چنین چیزی را در ملت دیگری نشنیده بودیم!».[41]
این آیه نشان می‌دهد که مشرکان معتقد بودند که الله به تنهایی نمی‌تواند دعای همۀ آنان را بشنود و به تنهایی نمی‌تواند متوجه عبادت همۀ آن‌ها شود، بلکه إله‌هایشان هستند که در برطرف کردن این نقص خداوند در ربوبیتش، شریک و یاور و نصیر و اولیاء من الذل او هستند. برای همین با تعجب می‌گفتند آیا محمد همۀ إله‌ها را یک إله قرار داده است!؟
و سمرقندی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً يعني: كيف يتسع لحاجتنا إله واحد؟ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ يعني: لأمر عجيب».
ترجمه: «{آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} یعنی: چگونه یک إله می‌تواند نیاز‌های ما را برآورده ‌کند؟ {بی‌گمان این چیزی عجیبی است} یعنی امر عجیبی است».[42]
و قشیری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «لم تباشر خلاصة التوحيد قلوبهم، وبعدوا عن ذلك تجويزا، فضلا عن أن يكون إثباتا وحكما، فلا عرفوا الإله ولا معنى الإلهية فإنّ الإلهية هي القدرة على الاختراع. وتقدير قادرين على الاختراع غير صحيح لما يجب من وجود التمانع بينهما وجوازه، ثم إنّ ذلك يمنع من كمالهما، ولو لم يكونا كاملى الوصف لم يكونا إلهين، وكلّ أمر جرى ثبوت سقوطه فهو مطروح باطل».
ترجمه: «خلاصۀ توحید وارد قلب‌هایشان نشده است و حتی جایز بودن توحید هم نزدشان دور بود چه رسد به اینکه توحید نزد آنان ثابت و حاکم باشد، پس نه إله را شناختند و نه معنای إلهیت را، برای اینکه إلهیت: داشتن قدرت بر اختراع کردن است. و تقدیر دو قادر بر اختراع، صحیح نیست چون موجب و مجوز بوجود آمدن تمانع بینشان است. در نتیجه جلوی کمال هردوی آنان را می‌گیرد و اگر کامل الوصف نباشند نمی‌توانند اله باشند و هر چیزی که ساقط شدن آن ثابت شود پس مطروح و باطل است».[43]
و بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً. وَذَلِكَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَسْلَمَ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى قُرَيْشٍ، وَفَرِحَ به المؤمنون. فَقَالَ الْوَلِيدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ لِلْمَلَأِ مِنْ قُرَيْشٍ وَهُمُ الصَّنَادِيدُ وَالْأَشْرَافُ وَكَانُوا خَمْسَةً وَعِشْرِينَ رَجُلًا أَكْبَرُهُمْ سنا الوليد بن المغيرة، فقال لَهُمْ: امْشُوا إِلَى أَبِي طَالِبٍ فَأَتَوْا أَبَا طَالِبٍ، وَقَالُوا لَهُ: أَنْتَ شَيْخُنَا وَكَبِيرُنَا وَقَدْ عَلِمْتَ مَا فَعَلَ هَؤُلَاءِ السُّفَهَاءُ، وَإِنَّا قَدْ أَتَيْنَاكَ لِتَقْضِيَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ ابْنِ أَخِيكَ، فَأَرْسَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَدَعَاهُ، فَقَالَ: يَا ابْنَ أَخِي هَؤُلَاءِ قَوْمُكَ يَسْأَلُونَكَ السَّوَاءَ فَلَا تَمِلْ كُلَّ الْمَيْلِ عَلَى قَوْمِكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى الله عليه وسلم: ماذا يَسْأَلُونِي؟ قَالُوا: ارْفُضْ ذِكْرَ آلِهَتِنَا وَنَدَعْكَ وَإِلَهَكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَتُعْطُونِي كَلِمَةً وَاحِدَةً تَمْلِكُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَتَدِينُ لَكُمْ بِهَا الْعَجَمُ؟ فَقَالَ أَبُو جهل: لله أبوك لنعطينكها وَعَشْرًا أَمْثَالَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَنَفَرُوا مِنْ ذَلِكَ وَقَامُوا، وَقَالُوا: أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا كَيْفَ يَسَعُ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ، إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ، أَيْ عَجِيبٌ».
ترجمه: «{آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} چون آنگاه که عمر بن خطاب رضی الله عنه اسلام آورد بر قریش بسیار گران آمد و مومنان خوشحال شدند. ولید بن مغیره به سران قریش که بزرگان و اشرافیان بودند و پانزده نفر بودند و مسن‌ترینشان ولید بن مغیره بود، به آنان گفت: نزد ابو طالب بروید پس نزد او رفتند و به او گفتند: تو شیخ ما و بزرگ ما هستی و خبر داری که آن سفیهان چکار کرده‌اند و ما نزد تو آمده‌ایم تا بین ما و بین برادر زاده‌ات قضاوت کنی. پس ابو طالب به دنبال پیامبر صلی الله علیه وسلم فرستاد و او را فراخواند و گفت: ای برادرزاده‌ام اینها قوم تو هستند از تو خواستار برابری هستتند پس به طور کامل جانب قوم خودت را نگیر. پیامبر فرمود: از من چه می‌خواهند؟ گفتند: بدگویی و عیب گرفتن از آلهه‌های ما را رها کن، ما نیز تو و إلهت را رها می‌کنیم. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: آیا یک کلمه به من می‌گویید که با آن صاحب عرب شوید و با آن عجم برایتان گردن نهند؟ ابو جهل گفت: خدا پدرت را بیامرزد اصلاً ده برابرش را به تو می‌گوییم، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: بگویید لا إله إلا الله. آنان نیز از این کلمه فرار کردند و بلند شدند و گفتند: آیا إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ چگونه برای همۀ مخلوقات یک إله جوابگو می‌باشد؟ به راستی که این چیز عجیبی است».[44]
این فهم مشرکان عرب از کلمه إله و جمله لا إله إلا الله بود. مشرکان هرگز همانند نجدیه، معتقد نبودند که إله تنها به معنای معبودی بی‌قدرت و بی‌خاصیت و فاقد هرگونه نفع و ضرر رساندن باشد، بلکه معتقد بودند بت‌هایشان که به آنها إله می‌گفتند کائناتی هستند که دارای قدرت‌های قائم به ذات خود می‌باشند و وقتی در نیازهایشان به فریاد خوانده می‌شوند، به فریاد آنان می‌رسند و معتقد بودند بت‌هایشان، حاجت‌ها و نیازهایشان را به نزد الله می‌برند و با قدرتِ شفاعتِ نافذ و بدون نیاز به اذن الله‌ای که دارند، نیازهایشان را از الله می‌گیرند.
و فخر رازی رحمه الله می‌گوید: «أَنَّ الْقَوْمَ مَا كَانُوا مِنْ أَصْحَابِ النَّظَرِ وَالِاسْتِدْلَالِ بَلْ كَانَتْ أَوْهَامُهُمْ تَابِعَةً لِلْمَحْسُوسَاتِ فَلَمَّا وَجَدُوا فِي الشَّاهِدِ أَنَّ الْفَاعِلَ الْوَاحِدَ لَا تفي قدرته وعمله بِحِفْظِ الْخَلْقِ الْعَظِيمِ قَاسُوا الْغَائِبَ عَلَى الشَّاهِدِ، فَقَالُوا لَا بُدَّ فِي حِفْظِ هَذَا الْعَالَمِ الْكَثِيرِ مِنْ آلِهَةٍ كَثِيرَةٍ يَتَكَفَّلُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِحِفْظِ نَوْعٍ آخَرَ».
ترجمه: «قوم مشرکان صاحبان نظر و استدلال نبودند بلکه اوهامشان تابع محسوسات بود، هنگامی‌که در مشاهدات خود دیدند که قدرت و عمل یک فاعل به تنهایی نمی‌تواند خلق عظیمی ‌را حفظ نماید، عالم غایب را هم بر عالم شاهد قیاس کردند و گفتند ناگریز باید در حفظ این عالم نیز إله‌های زیادی باشند تا هر یک از آنان بخشی از آن را حفظ نماید».[45]
پس مشرکان معتقد بودند که ادارۀ هر بخشی از این جهان به یکی از إله‌ها تفویض شده است و در گمان مشرکان، الله به تنهایی قادر به ادارۀ همه جهان هستی نبوده است برای همین وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم آنان را به لا إله إلا الله فرا می‌خواند با نهایت تعجب می‌گفتند که چگونه محمد همۀ إله‌ها را یک إله قرار داده است و چگونه یک إله به تنهایی می‌تواند نیازهای همۀ ما را بشنود و برآورده کند؟
سیوطی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أخرج عبد بن حميد وَابْن جرير عَن قَتَادَة {وعجبوا أَن جَاءَهُم مُنْذر مِنْهُم} يَعْنِي مُحَمَّدًا صلى الله عَلَيْهِ وَسلم {وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحر كَذَّاب أجعَل الْآلهَة إِلَهًا وَاحِدًا إِن هَذَا لشَيْء عُجاب} قَالَ: عجب الْمُشْركُونَ أَن دعوا إِلَى الله وَحده وَقَالُوا: إِنَّه لَا يسمع حاجتنا جَمِيعًا إِلَه وَاحِدًا».
ترجمه: «عبد بن حمید و ابن جریر از قتاده تخریج کردند: {و تعجب کردند از اینکه انذار دهنده‌ای از خودشان بیاید} یعنی محمد صلی الله علیه وسلم {و کافران گفتند این جادوگری بسیار دروغگو است، آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیزی عجیبی است} می‌گوید: مشرکان تعجب کردند از اینکه به سوی الله یکتا دعوت شدند و گفتند که یک إله نمی‌تواند حاجات همۀ ما را بشنود».[46]
و مظهری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً الاستفهام للتعجب يعنى كيف جعل الالوهية التي كانت لجماعة لواحد إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ بليغ فى العجب فانه خلاف ما أطبق عليه آباؤنا ما نشاهد ونعاهد ان الواحد لا يفئ علمه وقدرته بالأشياء الكثيرة».
ترجمه: «{آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است} استفهام برای تعجب است، یعنی چگونه الهیت که برای جماعتی است را برای یک نفر قرار داده است، {بی‌گمان این چیزی عجیبی است} یعنی در نهایت عجیبی است، چون مخالف آنچه که نیاکانمان بر آن بودند است و مخالف با آنچه مشاهده کرده و دیده‌ایم است اینکه یک نفر به تنهایی نمی‌تواند بر اشیاء زیادی علم و قدرت داشته باشد».[47]
و طبرانی رحمه الله می‌گوید: «وَقَوْلُهُ تَعَالَى: {أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَاهاً وَاحِداً}؛ أي قالُوا لفَرْطِ جَهلِهم على وجهِ الإنكار: أجعَلَ مُحَمَّدٌ الآلِهَةَ إلَهاً واحداً ؟ {إِنَّ هَـاذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ}؛ امّا هذا الذي يقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وسلم من ردِّ الحوائجِ إلى إلَهٍ واحدٍ، إلاَّ شيء مُفْرِطٌ في العَجَب».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است} یعنی: از فرط جهلشان منکرانه گفتند: آیا محمد إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ {بی‌گمان این چیزی عجیبی است}، این چیزی که محمد صلی الله علیه وسلم می‌گوید به نسبت بردن حاجت‌ها به نزد یک إله، چیزیست که در نهایت عجیبی قرار دارد!».
و ابن قیم رحمه الله می‌گوید: «شبهوه بالخالق، وأعطوه خصائص الإلهية، بل صرحوا أنه إله، وأنكروا جعل الآلهة إلها واحدا وقالوا: {اصْبِرُوا عَلَى آلَهِتِكُمْ} [ص: 6] . وصرحوا بأنه إله معبود، يرجى ويخاف، ويعظم ويسجد له، ويحلف باسمه، وتقرب له القرابين، إلى غير ذلك من خصائص العبادة، التى لا تنبغى إلا لله تعالى. فكل مشرك فهو مشبه لإلهه ومعبوده بالله سبحانه، وإن لم يشبهه به من كل وجه».
ترجمه: «مشرکان اصنامشان را به خالق تشبیه کردند و خصایص الهیت به آنان دادند، بلکه تصریح کردند که إله هستند و اینکه إله‌ها یک إله قرار داده شوند را انکار کردند و گفتند: {بر (عبادت) إلههایتان پایدار باشید} و برای بت‌هایشان تصریح کردند که إله و معبود هستند که از آنان امید و خوف می‌رود و تعظیم می‌شوند و برایشان سجده کرده می‌شود و به اسمشان سوگند خورده می‌شود و با قربانی کردن برایشان به آنان تقرب کرده می‌شود و دیگر از خصائص عبادتی که جز برای الله متعال جایز نمی‌باشد را برای بت‌هایشان انجام دادند. پس هر مشرکی إله و معبودش را به الله سبحان تشبیه می‌کند اگرچه هم در تمام وجوه مشابه ندانسته باشد».[48]



[1]- أنوار البروق فى أنواع الفروق، ج 2 ص33.
[2]- تفسیر فتح القدیر، ج 3 ص 274.
[3]- تفسیر بحر العلوم، ج 2 ص 312.
[4]- تفسیر الثعلبی، ج 6 ص 101.
[5]- تفسیر الهداية إلى بلوغ النهاية از أبو محمد مكي بن أبي طالب حَمّوش بن محمد بن مختار القيسي القيرواني ثم الأندلسي القرطبي المالكي (متوفى: 437هـ)، ج 6 ص 4210. ناشر: مجموعة بحوث الكتاب والسنة - كلية الشريعة والدراسات الإسلامية - جامعة الشارقة. چاپ: اول 1429 هـ.
[6]- تفسیر الماوردی، ج 3 ص 245.
[7]- تفسیر البغوی، ج 3 ص 135.
[8]- تفسیر السمعانی، ج 3 ص 243.
[9]- تفسیر الوجیز از أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد بن علي الواحدي، النيسابوري، الشافعي (متوفى: 468هـ) ، ص 635. دار النشر: دار القلم , الدار الشامية - دمشق، بيروت. چاپ: اول 1415 هـ.
[10]- تفسیر ابن عطیه، ج 3 صص 458-459.
[11]- تفسیر زاد المسیر، ج 3 ص 26.
[12]- تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 78.
[13]- تفسیر اضواء البیان از محمد الأمين بن محمد المختار بن عبد القادر الجكني الشنقيطي (متوفی 1393هـ) ، ج 3 صص 158-159. ناشر : دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع بيروت – لبنان. سال چاپ: 1415 هـ.
[14]- درء تعارض العقل والنقل، ج 7 صص 195-196.
[15]- طریق الهجرتین، ص 209.
[16]- تفسیر بحر العلوم، ج 2 ص 423.
[17]- تفسیر النکت والعیون از الماوردی، ج 3 ص 442.
[18]- طبق این سخن قشیری رحمه الله، زمین ثابت است و خورشید دور زمین می‌چرخد، برخلاف نظریه مزورانه منظومه شمسی که مخالف با قرآن و سنّت و اعتقاد ادیان، و حقیقت علمی ‌جهان می‌باشد. برای مطالعه بیشتر، به مقالات زمین مسطح از این جانب مراجعه شود.
[19]- تفسیر قشیری، ج 2 ص 497.
[20]- تفسیر البغوی، ج 3 صص 285-286.
[21]- تفسیر النسفی، ج 2 ص 399.
[22]- تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 337.
[23]- تفسیر طبری، ج 18 ص 447.
[24]- تفسیر قرطبی، ج 11 ص 291.
[25]- تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 344.
[26]- تفسیر الفواتح الإلهية والمفاتح الغيبية از نعمة الله بن محمود النخجواني، معروف به شیخ علوان (متوفى: 920هـ) ، ج 1 ص 534. ناشر: دار ركابي للنشر - الغورية، مصر. چاپ: اول 1419 هـ.
[27]- تفسیر فتح القدیر، ج 3 ص 483.
[28]- تفسیر طبری، ج 18 ص 537.
[29]- تفسیر طبری، ج 13 ص 319.
[30]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 12 ص 169.
[31]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 20 ص 357.
[32]- تفسیر فتح القدیر، ج 3 ص 281.
[33]- تفسیر طبری، ج 18 ص 249.
[34]- تفسیر محرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، از ابن عطیه، ج 4 ص 31.
[35]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 21 ص 563.
[36]- تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 261.
[37]- تفسیر التحریر و التنویر، ج 16 ص 164.
[38]- تفسیر فی ظلال القرآن، ج 5 ص 107.
[39]- تفسیر بغوی، ج 4 ص 23.
[40]- تفسیر ابن کثیر، ج 6 ص 593.
[41]- تفسیر طبری، ج 1 ص 149.
[42]- تفسیر سمرقندی، ج 3 ص 158.
[43]- تفسیر سمرقندی، ج 3 ص 158.
[44]- تفسیر بغوی، ج 4 صص 53-54.
[45]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 26 ص 368.
[46]- تفسیر الدر المنثور (متوفى: 911هـ) ، ج 7 ص 146. ناشر: دار الفكر – بيروت.
[47]- تفسیر المظهری، ج 8 ص 155. ناشر: مكتبة الرشدية – الباكستان. سال چاپ: 1412 هـ.
[48]- إغاثة اللهفان من مصايد الشيطان، ج 2 ص 227.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...