چنانکه آمد،
مشرکان یا معتقد بودند که إلههایشان مالک مستقل اسباب نفع و ضرر هستند، یا شریک
الله در آن اسباب و شریک الله در فرمانرواییاش هستند، یا یاریدهنده و معاون و
وزیر و ظهیر و اولیاء من الذل خداوند هستند، یا اینکه بدون اذن خداوند قدرت شفاعتکردن
دارند؛ طوری که خداوند بخاطر احتیاجی که به آن شافعان دارد یا شراکتی که آن شافعان
با الله دارند، نمیتواند درخواست شفاعت آنان را رد کند؛ اگرچه الله به آن شفاعت هم
راضی نباشد. و اعتقاد به شفاعت
بدون اذن الله به معنای اثبات مشیت و ارادهای مستقل از مشیت و ارادۀ الله متعال
است، و به معنای این است که الله متعال چیزی نمیخواهد مگر اینکه مقرون به مشیت و
ارادۀ آن شریکانش باشد. و بدون شک اعتقاد به شفاعت بدون اذن الله، شرک در ربوبیت
و قرار دادن ند و همتا برای الله متعال میباشد.
در بخشهای قبل سه
مورد اول، یعنی 1- مالک اسباب بودن بصورت مستقل از الله، 2- شریک الله بودن در
اسباب، 3- معاون و وزیر و اولیاء من الذل بودن برای الله، را توضیح دادیم. اکنون
مورد آخر یعنی 4- شفاعت بدون اذن الله را توضیح میدهیم و علت و مناط شرک بودن آن
را بیان میکنیم.
در هرجای قرآن که
از شفاعت صحبت شده است، آن را در سیاق نفیکردن آورده است و اعتقاد به شفاعت بدون
اذن خودش را مظهر شرک مشرکان معرفی کرده است و تنها شفاعتی که الله به آن اجازه
داده باشد و مقیّد به اذن خودش باشد را ثابت کرده است. برای مثال خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن
نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ
وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٨﴾ [البقرة: 48]
«و از روزی بترسید
که کسی از کسی کفایتی نکند، و از او شفاعت پذیرفته نمیشود، و نه از او تاوان و فدیه
گرفته میشود، و نه یاری میشوند».
شنقیطی رحمه الله میگوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى: (وَلَا يُقْبَلُ
مِنْهَا شَفَاعَةٌ) الْآيَةَ، ظَاهِرُ هَذِهِ الْآيَةِ عَدَمُ قَبُولِ
الشَّفَاعَةِ مُطْلَقًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَلَكِنَّهُ بَيَّنَ فِي مَوَاضِعَ
أُخَرَ أَنَّ الشَّفَاعَةَ الْمَنْفِيَّةَ هِيَ الشَّفَاعَةُ لِلْكُفَّارِ،
وَالشَّفَاعَةُ لِغَيْرِهِمْ بِدُونِ إِذْنِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.
امّا الشَّفَاعَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ بِإِذْنِهِ فَهِيَ ثَابِتَةٌ بِالْكِتَابِ
وَالسُّنَّةِ وَالْإِجْمَاعِ».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {و از او شفاعت پذیرفته نمیشود} ظاهر این آیه چنین نشان میدهد که شفاعت در
قیامت را به طور مطلق نفی میکند، منتها در بعضی جاهای دیگر بیان کرده که شفاعت
نفی شده: شفاعت برای کفار و شفاعت برای دیگران بدون اجازۀ پروردگار آسمانها و
زمین است. امّا شفاعت برای مومنان با اجازۀ اوتعالی، بنا بر کتاب و سنّت و اجماع
ثابت میباشد».[1]
و خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ
ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا
بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤﴾ [البقرة: 254]
«ای کسانیکه ایمان
آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم؛ انفاق کنید پیش از آنکه روزی فرا رسد که
در آن نه خرید و فروش است و نه دوستی و نه شفاعتی، و کافران خود ستمکارانند».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «وهذه الآية مخرجها في
الشفاعة عام والمراد بها خاص، وإنما معناه:"من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه
ولا خلة ولا شفاعة"، لأهل الكفر بالله، لأن أهل ولاية الله والإيمان به، يشفع
بعضهم لبعض».
ترجمه: «و این آیه دربارۀ نفی نمودن عمومی شفاعت
آمده است، امّا مراد از آن خاص است و همانا معنای: {پیش از آنکه روزی فرا رسد
که در آن نه خرید و فروشی است و نه دوستی و نه شفاعتی} کافران به خداوند است. چون دوستان خدا و مومنان به
او، بعضی از آنان برای بعضی دیگر شفاعت میکنند».[2]
و خداوند متعال میفرماید:
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ
قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣ قُل
لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ
إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤﴾ [الزمر: 43-44]
«آیا غیر از الله
شفیعانی گرفتهاند؟! (به آنها) بگو: اگر چه مالک چیزی نباشند، و (چیزی را) درک
نکنند (باز هم از آنها شفاعت میطلبید)(43) بگو: تمام شفاعت از آن الله است،
فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، سپس (همگی) به سوی او باز گردانده میشوید(44)»
ابو الفرج ابن الجوزی رحمه الله میگوید: «قوله تعالى: {أَمِ
اتَّخَذوا} يعني كُفَّارَ مكَّةَ. وفي المراد بالشُّفعاءِ قولان: أحدهما: أنها الأصنام،
زعموا أنها تشفع لهم في حاجاتهم، قاله الأكثرون. والثاني: الملائكة، قاله مقاتل. {قُلْ
أولَو كانوا لا يَمْلِكونَ شيئاً} من الشفاعة {ولا يَعْقِلونَ} أنَّكم تعبُدونهم؟!
وجواب هذا الاستفهام محذوف، تقديره: أوَلَو كانوا بهذه الصفة تتخذونهم. {قُلْ لله
الشَّفاعةُ جميعاً} أي: لا يَمْلِكُها أَحَدٌ إِلاّ بتمليكه، ولا يشفع عنده أَحَدٌ
إلاّ بإذنه».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند: {آیا گرفتهاند} یعنی کفار مکه. و دربارۀ مراد از شفعاء دو قول وجود دارد، یکی: آنها بتها
هستند، گمان کردند که آنها دربارۀ نیازهایشان برایشان شفاعت میکنند. اکثریت این
را گفتهاند. و دوم: ملائکه هستند. مقاتل این را گفته است. {بگو
اگرچه مالک چیزی} از
شفاعت {نباشند؟}، {و درک نکنند} که شماها آنها را عبادت میکنید؟ و جواب این
استفهام حذف شده است و تقدیر آن چنین است: آیا اگر چنین صفتی داشته باشند آنها را
(به عنوان شافع) میگیرید؟ {بگو تمام شفاعت از آنِ الله است} یعنی کسی مالک آن نیست مگر اینکه خداوند
مالکیت آن را به او ببخشد، و کسی نزد او شفاعت نمیکند مگر با اجازۀ او».[3]
و میفرماید: ﴿فَمَا
تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨﴾ [المدثر: 48]
«پس شفاعت شفاعتکنندگان
به آنها (کافران) سودی نمیبخشد».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «يقول: فما يشفع لهم الذين
شفعهم الله في أهل الذنوب من أهل التوحيد، فتنفعهم شفاعتهم، وفي هذه الآية دلالة
واضحة على أن الله تعالى ذكره مشفع بعض خلقه في بعض».
ترجمه: «خداوند میفرماید: آن شفاعتکنندگان -که
خداوند آنها را برای گناهکاران اهل توحید، شفیع قرار داده است- برای آنان
(کافران) شفاعت نمیکنند. و این آیه دلالت آشکاری بر این دارد که الله متعال بعضی
از مخلوقاتش را شفیع بعضی دیگر قرار داده است».[4]
فخر رازی رحمه الله میگوید: «وَاحْتَجَّ أَصْحَابُنَا عَلَى
ثُبُوتِ الشَّفَاعَةِ لِلْفُسَّاقِ بِمَفْهُومِ هَذِهِ الْآيَةِ، وَقَالُوا: إِنَّ
تَخْصِيصَ هَؤُلَاءِ بِأَنَّهُمْ لَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ
يَدُلُّ عَلَى أَنَّ غَيْرَهُمْ تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشافعين».
ترجمه: «و اصحاب ما برای اثبات شفاعت برای گناهکاران،
به مفهوم این آیه احتجاج کردهاند. و میگویند: تخصیص آنان (کافران) به اینکه
شفاعتِ شفاعتکنندگان به آنان نفعی نمیرساند، بر این دلالت دارد که شفاعتِ شفاعتکنندگان
به غیر آنان نفع میرساند».[5]
و میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡ
بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن
دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٥١﴾
[الأنعام: 51]
«و با آن (= قرآن)
کسانی را که میترسند به سوی پروردگارشان گرد آیند؛ بیم ده (زیرا که) برایشان (در
آن روز) یاور و شفیعی جز او (= خدا) نیست؛ باشد که پرهیزگاری پیشه کنند».
فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «قَوْلُهُ لَيْسَ لَهُمْ
مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَلا شَفِيعٌ لَا يُنَافِي مَذْهَبَنَا فِي إِثْبَاتِ
الشَّفَاعَةِ لِلْمُؤْمِنِينَ لِأَنَّ شَفَاعَةَ الْمَلَائِكَةِ وَالرُّسُلِ
لِلْمُؤْمِنِينَ، إِنَّمَا تَكُونُ بِإِذْنِ اللَّه تَعَالَى لِقَوْلِهِ مَنْ ذَا
الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ: 255] فَلَمَّا
كَانَتْ تِلْكَ الشَّفَاعَةُ بِإِذْنِ اللَّه، كَانَتْ فِي الْحَقِيقَةِ مِنَ
اللَّه تَعَالَى».
ترجمه: «این فرمودهاش: {برایشان
(در آن روز) یاور و شفیعی جز او (= خدا) نیست} با مذهب ما در اثبات شفاعت برای مومنان منافات
ندارد، برای اینکه شفاعت ملائکه و پیامبران برای مومنان همانا به اذن خداوند متعال
میباشد طبق فرمودهاش: {کیست که در نزد او شفاعت کند جز با
اجازه او؟}. پس مادام که این شفاعت با اجازۀ خداوند است
پس در حقیقت از جانب الله متعال است».[6]
پس مومنان به شفاعت به اذن الله معتقد هستند، ولی مشرکان به شفاعتی معتقد
بودند که نیازی به اذن الله نداشت و معتقد بودند إلههایشان بدون اینکه نیازی به
اذن الله داشته باشند برای نیازهای دنیویشان شفاعت میکنند (چراکه مشرکان به زنده
شدن و روز قیامت اصلاً معتقد نبودند تا به شفاعت روز قیامت اعتقادی داشته باشند).
اما متاسفانه کج فهمی و فهم ناقص از دین و نگاهی خوارج مآبانه به نصوص و ظاهر
گرایی افراطی و عدم تخریج مناط احکام، باعث شده که نجدیه گمان کنند که درخواست
شفاعت بطور مطلق شرک است و چون گمان میکنند که مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه
وسلم توحید ربوبیت داشتند و برای بتهایشان هیچ گونه قدرت نفع و ضرر رساندی قائل
نبودند، به این خاطر گمان میکنند که وقتی مشرکان از بتهایاشان درخواست شفاعت میکردند
پس نفس این عمل ذاتا عبادت بود. و اصلا دقت نمیکنند که مشرکان به چه نوع شفاعتی
اعتقاد داشتند، سپس همین فهم بسیار سطحی و اشتباه و خام و خوارج مآبانۀ خود را بر
مسلمانان تطبیق میدهند و میگویند هرکس به محض اینکه از میّت درخواست دعا (که
همان شفاعت است) بکند، پس دچار همان شرکی شده است که مشرکان قریش دچار آن بودند!
در حالی که نجدیه درک نکردهاند که مشرکان بخاطر عمل درخواست شفاعت نبود که مشرک
بودند بلکه بخاطر اعتقاد به شفاعت بدون اذن الله مشرک بودند و همچنین مشرکان برای
رسیدن به چنین شفاعتی، إلههایشان را عبادت میکردند. چنانکه در ادامه بیشتر توضیح
داده شده است.
و همچنین خداوند
متعال در سیاق نفی شفاعت میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ
يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَۚ مَا
لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ١٨﴾ [غافر: 18]
«و آنها را از
روز نزدیک (= قیامت) بترسان، آنگاه که دلها لبریز از غم به حنجرهها رسد، برای
ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود».
فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا
يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا
يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ
إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ
ذَلِكَ بِقَوْلِهِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ:
255] فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ
يَجِبُ عَلَى اللَّهِ إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ،
وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ، فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ
مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».
ترجمه: «آن قوم (مشرکان) دربارۀ اصنامشان میگفتند
که آنها شفیعان ما نزد الله هستند و میگفتند که آنها نزد الله برای ما شفاعت میکنند
بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند و به همین خاطر
خداوند متعال این عقیدۀشان را با این فرمودهاش رد کرد: {کیست
که در نزد او شفاعت کند مگر با اجازه او؟} پس این دلالت دارد بر اینکه آن مشرکان معتقد بودند
که بر خداوند واجب است که شفاعت آن اصنام را قبول کند و این نوعی اطاعتشدن و
پذیرفته شدن است و خداوند این اطاعتشدن را با این فرمودهاش نفی کرده است: {برای
ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود}».[7]
در این آیاتی که ذکر شد،
خداوند پیوسته شفاعت را نفی میکند و میگوید شفاعت کسی برای کسی سودی نمیرساند. چون مشرکان معتقد بودند که إلههایشان شریک
خداوند هستند و إلههایشان را برای رسیدن به شفاعتشان «عبادت» میکردند تا آن إلههایشان
در عوض عبادتی که برایشان انجام میشد، در نزد الله بدون اینکه احتیاج به اجازهگرفتن
از الله داشته باشند، برایشان شفاعت کنند. این عقیده و باور مشرکان دربارۀ بتهایشان
و شفاعتی که از آنان انتظار داشتند بود. اینکه مشرکان در ازای شفاعتشدن توسط بتها
در نزد الله، بتهایشان را عبادت میکردند ولی خداوند متعال بخاطر شرکشان و عبادتکردن
غیر الله، شفاعت را از آنان نفی کرده و گفته چون آنان شرک میورزند و گمان میکنند
بتهایشان بدون اجازۀ الله میتوانند شفاعت کنند، از این جهت شفاعت را از آنان نفی
کرده است و تنها شفاعتی را اجازه داده است که خودش به آن راضی باشد، آن هم شفاعت
کردن برای کسی است که موحّد باشد نه مشرک.
و خداوند متعال شفاعتی
که به آن اجازه داده باشد را مستثنی کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّا
يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٨٧﴾ [مريم: 87]
«آنها مالک شفاعت
نیستند؛ مگر کسیکه نزد (الله) رحمان عهدی گرفته باشد».
ابن القیم رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ نفى
الشَّفَاعَة الشركية الَّتِي كَانُوا يعتقدونها وأمثالهم من الْمُشْركين وَهِي
شَفَاعَة الوسائط لَهُم عِنْد الله فِي جلب مَا يَنْفَعهُمْ وَدفع مَا يضرهم بذواتها
وأنفسها بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذن الله ومرضاته لمن شَاءَ أَن يشفع فِيهِ
الشافع فَهَذِهِ الشَّفَاعَة الَّتِي أبطلها الله سُبْحَانَهُ ونفاها وَهِي أصل
الشّرك كُله وقاعدته الَّتِي عَلَيْهَا بِنَاؤُه وأخبيته الَّتِي يرجع إِلَيْهَا
وَأثبت سُبْحَانَهُ الشَّفَاعَة الَّتِي لَا تكون إِلَّا بِإِذن الله للشافع
وَرضَاهُ عَن الْمَشْفُوع قَوْله وَعَمله وَهِي الشَّفَاعَة الَّتِي تنَال بتجريد
التَّوْحِيد كَمَا قَالَ أسعد النَّاس بشفاعتي من قَالَ لَا إِلَه إِلَّا الله
خَالِصا من قلبه والشفاعة الأولى هِيَ الشَّفَاعَة الَّتِي ظَنّهَا الْمُشْركُونَ
وَجعلُوا الشّرك وَسِيلَة إِلَيْهَا».
ترجمه: «خداوند سبحان شفاعت شرکی که مشرکان و
امثال آنان به آن معتقد بودند را نفی کرد و آن هم، شفاعتکردن واسطهها برایشان در
نزد الله است برای جلب آنچه به نفعشان است و دفع آنچه به ضررشان است، آن هم با ذات
خودشان و با نفس خودشان بدون اینکه متوقف بر اذن و اجازۀ خداوند و رضایت او برای
کسی که شافع میخواهد دربارهاش شفاعت کند باشد. پس این همان شفاعتی است که خداوند
سبحان باطل و نفی کرده است و این نوع شفاعت، همهاش و اساس آن که همچین شفاعتی بر
آن بنا شده است، اصل شرک میباشد.
و خداوند شفاعتی را ثابت کرده است که، انجام نمیشود مگر با اجازهدادنش به شفاعتکننده
و رضایتش از قول و عمل شفاعت شونده، و با داشتن توحید است که می توان به چنین
شفاعتی رسید، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: {خوشبختترین مردم به شفاعت
من کسی است که لا إله إلا الله را خالصانه از ته قلبش بگوید} و شفاعت اوّلی همان
شفاعتی است که مشرکان به آن معتقد بودند و شرک را وسیلهای برای آن قرار داده بودند».[8]
و فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیۀ فوق میگوید: «الْآيَةُ تَدُلُّ عَلَى
حُصُولِ الشَّفَاعَةِ لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ، لِأَنَّهُ قَالَ عَقِيبَهُ: إِلَّا مَنِ
اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً، وَالتَّقْدِيرُ أَنَّ الْمُجْرِمِينَ لَا
يَسْتَحِقُّونَ أَنْ يَشْفَعَ لَهُمْ غَيْرُهُمْ إِلَّا إِذَا كَانُوا اتَّخَذُوا
عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا، فَكُلُّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا
وَجَبَ دُخُولُهُ فِيهِ، وَصَاحِبُ الْكَبِيرَةِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ
عَهْدًا وَهُوَ التَّوْحِيدُ وَالْإِسْلَامُ».
ترجمه: «این آیه دلالت بر حصول شفاعت برای اهل
گناهان کبیره دارد، برای اینکه بعد از آن فرمود: {مگر کسیکه نزد (الله)
رحمان عهدی گرفته باشد} و توضیح آن این است که مجرمان مستحق این نیستند که کسی برای آنان شفاعت کند
مگر اینکه نزد رحمان عهدی گرفته باشند، پس هرکسی که نزد رحمان عهدی گرفته باشد،
داخل شدنش در آن واجب میگردد و صاحب کبیره نزد رحمان عهدی گرفته است و آن توحید و
اسلام است».[9]
همچنین الله متعال
میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ
لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ
قَوۡلٗا١٠٩﴾ [طه: 109]
«آن روز شفاعت (هیچ
کس) سود نمیبخشد، جز کسیکه (الله) رحمان به او اجازه داده، و گفتار او را پسندیده
است».
ابن الجوزی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «قوله
تعالى: يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ يعني لا تنفع أحداً إِلَّا مَنْ أَذِنَ
لَهُ الرَّحْمنُ أي: إِلا شفاعة من أَذِن له الرحمن، أي: أَذِن أن يُشْفَع له
وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا أي: ورضي للمشفوع فيه قولاً، وهو الذي كان في الدنيا من أهل
"لا إِله إِلا الله"».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند: {آن روز
شفاعت سود نمیبخشد}
یعنی: هیچ کس سودی نمیبخشد، {جز کسیکه (الله) رحمان به او اجازه
داده} یعنی: مگر شفاعت
کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده است، یعنی به او اجازه داده که شفاعت کند {و
گفتار او را پسندیده است} یعنی: گفتار شفاعت شونده را پسندیده باشد و او کسی است که در دنیا از اهل لا
إله إلا الله بود».[10]
و باریتعالی میفرماید:
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا
لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾ [سبأ: 23]
«و شفاعت نزد او
سود نبخشد؛ مگر برای کسیکه (او خود) برایش اجازت داده باشد».
طبری رحمه الله میگوید: «يقول تعالى ذكره: ولا تنفع شفاعة شافع
كائنًا من كان الشافع لمن شفع له، إلا أن يشفع لمن أذن الله في الشفاعة، يقول
تعالى: فإذا كانت الشفاعات لا تنفع عند الله أحدًا إلا لمن أذن الله في الشفاعة
له، والله لا يأذن لأحد من أوليائه في الشفاعة لأحد من الكفرة به وأنتم أهل كفر به
أيها المشركون، فكيف تعبدون من تعبدونه من دون الله زعمًا منكم أنكم تعبدونه
ليقربكم إلى الله زلفى وليشفع لكم عند ربكم».
ترجمه: «خداوند متعال میفرماید: شفاعت شفاعت
کننده –حال شافع هرکسی هم که باشد- برای کسی که برایش شفاعت میشود، سودی نمیبخشد،
مگر اینکه برای کسی شفاعت کند که الله شفاعت برای او را اجازه داده باشد. خداوند
متعال میفرماید: پس مادامیکه شفاعتهای هیچ کسی در نزد الله سودی نمیبخشد مگر
شفاعت برای کسی که خداوند شفاعتشدن برای او را اجازه داده باشد، و مادامی که خداوند
به هیچ یک از اولیائش اجازۀ شفاعتکردن برای هیچ یک از کسانی که به او کافر شدهاند
را نمیدهد و ای مشرکان، مادامی که شماها نسبت به خداوند کافر میباشید، پس چگونه کسانی
که بجای اوتعالی عبادت میکنید را عبادت میکنید به این گمان که وقتی آنها را
عبادت کنید، آنها هم شما را به الله نزدیک میگردانند و برایتان نزد پروردگارتان شفاعت میکنند؟».[11]
همچنین الله متعال
میفرماید: ﴿وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ
إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦﴾ [الزخرف: 86]
«و کسانی را که به
جای او میخوانند، اختیار شفاعت ندارند، مگر کسانیکه به حق گواهی دادند، و آنان
(به خوبی) میدانند».
طبری رحمه الله میگوید: «إن الله تعالى ذكره أخبر أنه لا يملك
الذين يعبدهم المشركون من دون الله الشفاعة عنده لأحد، إلا من شهد بالحقّ، وشهادته
بالحقّ: هو إقراره بتوحيد الله، يعني بذلك: إلا من آمن بالله، وهم يعلمون حقيقة
توحيده، ولم يخصص بأن الذي لا يملك ملك الشفاعة منهم بعض من كان يعبد من دون الله،
فذلك على جميع من كان تعبد قريش من دون الله يوم نزلت هذه الآية وغيرهم، وقد كان
فيهم من يعبد من دون الله الآلهة، وكان فيهم من يعبد من دونه الملائكة وغيرهم،
فجميع أولئك داخلون في قوله: ولا يملك الذين يدعو قريش وسائر العرب من دون الله
الشفاعة عند الله. ثم استثنى جلّ ثناؤه بقوله: (إِلا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ
وَهُمْ يَعْلَمُونَ) وهم الذين يشهدون شهادة الحقّ فيوحدون الله، ويخلصون له
الوحدانية، على علم منهم ويقين بذلك، أنهم يملكون الشفاعة عنده بإذنه لهم بها، كما
قال جلّ ثناؤه: (وَلا يَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى) فأثبت جلّ ثناؤه للملائكة
وعيسى وعُزير ملكهم من الشفاعة ما نفاه عن الآلهة والأوثان باستثنائه الذي استثناه».
ترجمه: «خداوند متعال خبر داده که آن کسانی که
مشرکان آنها را بجای الله عبادت میکنند در نزد اوتعالی برای هیچ کس مالک شفاعتی
نیستند؛ مگر آن کسانی که به حق گواهی دادهاند. و گواهی دادن به حق، همان اقرار
کردنش به توحید الله است، یعنی: مگر آن کسی که به الله ایمان آورده و حقیقت توحیدش
را میداند. و خداوند از آن کسانی که مالک شفاعت نیستند، بعضی از آنهایی که بجای
الله عبادت میشوند را جدا نکرد. و در روزی که این آیه نازل شد این آیه دربارۀ همه
آن معبودانی بود که قریش و غیر قریش، آنها را عبادت میکردند و در بین آن مشرکان،
کسانی بودند که آلهه را بجای الله عبادت میکردند و نیز در بینشان کسانی بودند که
ملائکه و غیر آنان را عبادت میکردند؛ پس همۀ آنها در این فرمودۀ خداوند داخل
هستند که فرمود: و کسانی که قریش و سایر عرب بجای الله به دعا میخوانند مالک
شفاعتی در نزد الله نیستند. سپس خداوند متعال با این فرمودهاش: {مگر
کسانیکه به حق گواهی دادند، و آنان (به خوبی) میدانند} استثناء قرار داده است و آنها کسانی هستند
که به شهادت حق شهادت میدهند و الله را یکتا میدارند و وحدانیت را برای او خالص میکنند
آن هم از روی علم و آگاهی و یقینشان به آن. اینها هستند که در نزد الله اختیار
شفاعت را دارند چنانکه خداوند متعال میفرماید: {و آنها جز برای کسیکه
(الله از او خشنود باشد و) بپسندد، شفاعت نمیکنند}. پس خداوند متعال با استثنائی که استثناء نموده است برای ملائکه و عیسی و عزیر اختیار
شفاعتی که از آلهه و اوثان نفی کرده است را اثبات کرده است».[12]
و امام بغوی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «وَأَرَادَ بشهادة الحق
قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ كَلِمَةُ التَّوْحِيدِ، وَهُمْ يَعْلَمُونَ،
بِقُلُوبِهِمْ مَا شَهِدُوا بِهِ بِأَلْسِنَتِهِمْ».
ترجمه: «منظورش از گواهیدادن به حق، سخن لا إله
إلا الله و کلمۀ توحید است. و آنان با قلبهایشان آنچه را که با زبانهایشان به آن
گواهی میدهند را میدانند».[13]
و امام قرطبی رحمه الله میگوید: «اعْتَقَدُوا
أَنَّ الْمَلَائِكَةَ أَوِ الْأَصْنَامَ أَوِ الْجِنَّ أَوِ الشَّيَاطِينَ
تَشْفَعُ لَهُمْ وَلَا شَفَاعَةَ لِأَحَدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ." إِلَّا مَنْ
شَهِدَ بِالْحَقِّ" يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ إِذَا أَذِنَ لَهُمْ. قَالَ ابْنُ
عَبَّاسٍ:" إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ" أَيْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ
إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ. وَقِيلَ: أَيْ لَا يَمْلِكُ
هَؤُلَاءِ الْعَابِدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْ يَشْفَعَ لَهُمْ أَحَدٌ إِلَّا
مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، فَإِنَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ يُشْفَعُ لَهُ ولا يشفع
لمشرك».
ترجمه: «مشرکان معتقد بودند که ملائکه یا بتها یا
جن یا شیاطین برایشان شفاعت میکنند و در روز قیامت شفاعت برای کسی نمیباشد {مگر برای
کسی که گواهی به حق داده باشد} یعنی برای مومنان آن
هنگام که به آنان اجازه داده میشود. ابن عباس میگوید: {مگر برای
کسانی که گواهی به حق داده باشند} یعنی گواهی به لا إله إلا الله و محمد رسول الله داده است. و گفته شده: یعنی کسی
اختیار و مالک این نیست که برای آن کسانی که من دون الله را عبادت میکنند شفاعت
کنند، مگر کسی که گواهی به حق داده باشد، پس کسی که به حق گواهی داده باشد برایش
شفاعت میشود و برای مشرک شفاعت نمیشود».[14]
آلوسی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «ولا يملك هؤلاء الملائكة
واضرابهم الشفاعة في أحد إلا فيمن وحد عن إيقان وإخلاص».
ترجمه: «و ملائکه و امثال آنها مالک شفاعت برای
کسی نیستند، مگر برای کسی که از روی یقین و اخلاص الله را یکتا دانسته باشد».[15]
و خداوند متعال میفرماید:
﴿مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦ﴾ [يونس: 3]
«هیچ شفاعتکنندهای
نیست، مگر بعد از اجازۀ او».
بغوی رحمه الله میگوید: «مَعْنَاهُ أَنَّ الشُّفَعَاءَ لَا يَشْفَعُونَ
إِلَّا بِإِذْنِهِ، وَهَذَا رَدٌّ عَلَى النَّضِرِ بْنِ الْحَارِثِ فَإِنَّهُ
كَانَ يَقُولُ: إِذَا كان يوم القيامة تشفع عني اللَّاتُ وَالْعُزَّى».
ترجمه: «معنایش این است که شفیعان شفاعت نمیکنند
مگر با اجازۀ او. و این ردی است بر النضر بن الحارث چرا که او میگفت: اگر روز
قیامت شود اللات و العزی شفاعت مرا میکنند».[16]
یعنی با اینکه به قیامت هم ایمان و اعتقادی نداشتند، اما میگفتند اگر بالفرض
قیامتی در کار باشد، پس إلهۀ ما بخاطر قدرت و ربوبیت و شراکتی که با الله دارند و
بخاطر اینکه ما عابد آنان بودیم، برای ما نزد الله شفاعت میکنند، و اینکه محمد ما
را به دوزخ وعید میدهد، پس آلهۀ ما با شفاعتکردن برای ما جلوی وارد شدن ما به
دوزخ را میگیرند. اما خداوند متعال در پاسخ به آنان فرمود: ﴿إِنَّكُمۡ
وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨
لَوۡ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ٩٩﴾ [الأنبياء: 98-99]
«یقیناً شما و
آنچه به جای الله میپرستید، هیزم جهنم هستید، شما در آن وارد خواهید شد(98) اگر اینها
(= بتها) آلهه بودند، هرگز وارد آن نمیشدند، و (آنها) همگی در آن جاودان خواهند
ماند».
و آیات دیگری هم مشابه این آیات دربارۀ اثبات شفاعتی که به اذن الله باشد وجود
دارد، و بیانگر این هستند که هیچکس مالک شفاعت به نزد الله نیست و خداوند ملزم
به پذیرش شفاعت هیچکس نیست و اصلاً شفاعت که سهل است، بلکه هیچ کس در روز قیامت
جرأت و اجازۀ حرفزدن نزد الله را هم ندارد مگر اینکه الله به او اجازۀ حرفزدن بدهد،
چنانکه فرموده است: ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ
وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ
وَقَالَ صَوَابٗا٣٨﴾ [النبأ: 38]
«روزیکه روح (=
جبرییل) و فرشتگان به صف ایستند، هیچکس سخن نگوید، جز کسیکه الله رحمان به او
اجازه داده باشد، و سخن درست (و صواب) گوید».
پس هیچکس
شفاعت نمیشود و هیچکس شفاعت نمیکند مگر اینکه الله به شفاعتکننده اجازۀ شفاعتکردن
داده باشد و از شفاعتشونده هم، بخاطر توحیدش راضی باشد. امّا مشرکان چنین اعتقادی
نداشتند، بلکه معتقد بودند ملائکه که دختران الله هستند و دیگر إلههایشان که شریک
خداوند هستند، مالک شفاعت هستند و برای شفاعتکردن نیاز به اذن الله ندارند و شفاعت
آنان نافع و سودمند واقع میشود و بنا بر چنین اعتقادی، مشغول به عبادت إلههایشان
میشدند و معتقد بودند که با عبودیت کردن برای إلههایشان، در عوض، إلههایشان نیز
برای عابدانشان در نزد الله شفاعت نافذ میکنند؛ طوری که الله بخاطر نیازی که به
آن شافعان دارد و بخاطر شراکتی که با آنها دارد –تعالی الله عما یصفون-، نمیتواند
شفاعت آن شافعان را رد کند. و چنین عقیده و باوری نسبت به شفاعت، عین شرک است، چون
چنین مشرکی معتقد شده است که شافعش بدون اذن الله شفاعتش را نزد الله میکند که به
این معناست برای شافعش مشیت و ارادهای قائل بوده که الله نمی تواند در برابر آن
مخالفت کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر