نویسنده: مجاهد دین
و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيًۡٔا
إِدّٗا٨٩ تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ
وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠ أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١ وَمَا
يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢ إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ
وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣﴾ [مريم: 88-93]
«و (مشرکان) گفتند: (الله) رحمان فرزندی
(برای خود) برگزیده است(88) به راستی چیزی بسیار زشت (و زنندهای، در میان) آوردید(89)
نزدیک است آسمانها از این (سخن) از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود، و کوهها
درهم شکافته فرو ریزند(90) (از این رو) که برای (الله) رحمان فرزندی ادعا کردهاند(91)
و هرگز برای (الله) رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند(92) هیچ چیز در آسمانها
و زمین نیست؛ مگر اینکه به بندگی سوی (الله) رحمان بیاید(93)».
نسفی رحمه الله در تفسیر آیۀ: ﴿وَمَا يَنۢبَغِي
لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا92﴾ میگوید: «لأن
اتخاذ الولد لحاجة ومجانسة وهو منزّه عنهما».
ترجمه: «برای اینکه فرزند برای خود برگزیدن، بخاطر
نیازمند بودن و همجنس بودن است که خداوند از این دو منزّه میباشد».[1]
صاحب تفسیر مراح لبید میگوید: «لأن الولد لا بد وأن يكون شبيها
بالوالد، ولا مشبه لله تعالى. ولأن اتخاذ الوالد إنما يكون لأجل سرور الوالد به،
واستعانته به، وذكر جميل به، وكل ذلك لا يليق به تعالى، محال عليه».
ترجمه: «برای اینکه فرزند میبایست شبیه به پدر
باشد در حالی که هیچ چیز شیبه الله متعال نیست. و برای اینکه فرزند برگزیدن تنها
به این خاطر است که پدر با آن فرزند شاد و مسرور شود و از او کمک بگیرد و با او به
زیبایی یاد شود که همه اینها لایق خداوند متعال نبوده و بر او محال است».[2]
عبد الکریم یونس الخطیب رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «فما
يتّخذ الولد، إلّا ليسدّ حاجة فى نفس والديه.. والله سبحانه وتعالى فى غنى مطلق عن
أن يحتاج إلى شىء، فكل ما فى السموات والأرض ملك لله، خاضع لمشيئته، كلهم عبد،
وعابد له».
ترجمه: «پس فرزند گرفته نمیشود مگر بخاطر اینکه
آن فرزند نیاز والدش را برآورده نماید و خداوند سبحانه و تعالی در بینیازی مطلق
است از اینکه به چیزی نیاز داشته باشد. پس تمام آنچه در آسمانها و زمین هستند ملک
خداوند هستند و خاضع و فرمانبردار مشیت او هستند و همۀشان بنده و پرستش گران
اوتعالی هستند».[3]
ابن عاشور رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «وَتَكْرِيرُ اسْمِ
الرَّحْمنِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ إِيمَاءٌ إِلَى أَن وصف الرحمان
الثَّابِتِ لِلَّهِ، وَالَّذِي لَا يُنْكِرُ الْمُشْرِكُونَ ثُبُوتَ حَقِيقَتِهِ
لِلَّهِ وَإِنْ أَنْكَرُوا لَفْظَهُ، يُنَافِي ادِّعَاءَ الْوَلَدِ لَهُ لأنّ
الرحمان وَصْفٌ يَدُلُّ عَلَى عُمُومِ الرَّحْمَةِ وَتَكَثُّرِهَا. وَمَعْنَى
ذَلِكَ: آنها شَامِلَةٌ
لكل مَوْجُود، فَذَلِك يَقْتَضِي أَن كل مَوْجُودٍ مُفْتَقِرٍ إِلَى رَحْمَةِ
اللَّهِ تَعَالَى، وَلَا يَتَقَوَّمُ ذَلِك إِلَّا بتحقق الْعُبُودِيَّةِ فِيهِ. لِأَنَّهُ
لَوْ كَانَ بَعْضُ الْمَوْجُودَاتِ ابْنًا لِلَّهِ تَعَالَى لَاسْتَغْنَى عَنْ
رَحْمَتِهِ لِأَنَّهُ يكون بالبنوة مُسَاوِيًا لَهُ فِي الْإِلَهِيَّةِ
الْمُقْتَضِيَةِ الْغِنَى الْمُطْلَقَ، وَلِأَنَّ اتِّخَاذَ الِابْنِ
يَتَطَلَّبُ بِهِ مُتَّخِذُهُ بَرَّ الِابْنِ بِهِ وَرَحْمَتَهُ لَهُ، وَذَلِكَ
يُنَافِي كَوْنَ اللَّهِ مُفِيضُ كُلِّ رَحْمَةٍ».
ترجمه: «و چهار بار تکرار شدن اسم رحمان در این
آیه، اشارهای است به این که وصف رحمان برای خداوند ثابت میباشد و این وصف رحمان
که مشرکان هم حقیقت آن را برای خداوند انکار نمیکردند اگرچه هم لفظ آن را انکار میکردند،
این وصف رحمان، با ادعای فرزند برای اوتعالی منافات دارد. برای اینکه رحمان وصفی
است که دلالت بر عمومیت و زیاد بودن آن دارد و معنای آن این است که این وصف شامل
همۀ موجودات میشود، و این چنین اقتضا میکند که همۀ موجودات نیازمند و فقیر رحمت
خداوند متعال باشند و چنین وصفی برپا نمیشود مگر با متحقق گشتن عبودیت برای
اوتعالی. برای اینکه اگر بعضی از موجودات فرزندان الله متعال باشند پس حتما از
رحمت اوتعالی بینیاز خواهد شد برای اینکه چون فرزند اوتعالی شده است پس در الهیت
هم با او مساوی شده است؛ الهیتی که مقتضی غنا و بینیازی مطلق است. و برای اینکه
کسی که برای خودش فرزندی میگیرد از او انتظار داشته که فرزندش به او نیکی و رحمت
کند و چنین چیزی هم با رحمان بودن خداوند نسبت به همه چیز، منافات دارد».[4]
چنانکه ابن عاشور گفته است، پس وقتی مشرکان ملائکه را فرزندان الله میدانستند
به این معناست که آنها را بندۀ الله نمیدانستهاند.
و شعراوی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «اتخاذ الولد له مقاصد،
فالولد يُتخذ ليكون لك عِزْوة وقوة؛ أو ليكون امتداداً لكل بعد موتك، والحق سبحانه
وتعالى هو العزيز، الذي لا يحتاج إلى أحد، وهو الباقي الدائم الذي لا يحتاج إلى
امتداد».
ترجمه: «گرفتن فرزند مقاصد و اهدافی دارد، مثلاً فرزند
گرفته میشود تا برای تو سبب عزّت و قوّت تو باشد، یا ادامه دهندۀ تو بعد از مردنت
باشد، و خداوند حق سبحانه و تعالی خودش عزیزی است که به کسی نیازی ندارد و او باقی
و دائمی است که به کسی که او را ادامه بدهد نیاز ندارد».[5]
و قرطبی رحمه الله در تفسیر آیه 116 سورۀ بقره میگوید: «فالولدية
تقتضي الجنسية والحدوث، والقدم يقتضى الوحدانية والثبوت، فهو سبحانه القديم الأزلي
الواحد الأحد، الفرد الصمد، الذي لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا أحد. ثم إن
البنوة تنافى الرق والعبودية -على ما يأتي بيانه في سورة "مريم" إن
شاء الله تعالى- فكيف يكون ولد عبدا! هذا محال، وما أدى إلى المحال محال».
ترجمه: «پس فرزند بودن، جنسیت و حدوث را اقتضا میکند.
قدیم بودن هم وحدانیت و ثبوت را اقتضا میکند. خداوند سبحان قدیم و ازلی و واحد و
أحد و فرد و صمدی است که نه به دنیا آورده و نه به دنیا آمده است و هیچ کسی همتا و
هم کفو او نیست. همچنین فرزند بودن با بندگی و عبودیت منافات دارد چنانکه بیانش در
سورۀ مریم ان شاء الله خواهد آمد، پس چگونه فرزند میتواند عبد باشد؟ این محال است
و آنچه که منجر به محال شود خودش محال است».[6]
و سپس قرطبی در تفسیر آیات مذکور در سورۀ مریم میگوید: «قوله
تعالى: (وَما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً) نفى عن نفسه سبحانه
وتعالى الولد لان الولد يقتضي الجنسية والحدوث على ما بيناه في" البقرة"
أي لا يليق به ذلك ولا يوصف به ولا يجوز في حقه لأنه لا يكون ولد إلا من والد يكون
له والد واصل والله سبحانه يتعالى عن ذلك ويتقدس».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند متعال: {و هرگز
برای (الله) رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند} خداوند سبحانه وتعالی از نفس خودش فرزند را نفی
کرده است برای اینکه فرزند مقتضای جنسیت و حدوث است؛ چنانکه در سورۀ بقره بیان
کردیم. یعنی چنین چیزی لایق اوتعالی نیست و به آن (یعنی داشتن فرزند) وصف نمیشود
و در حق او جایز نمیباشد؛ برای اینکه فرزند موجود نمیباشد مگر از پدری که او هم
پدری داشته است و خداوند پاک و منزّه و بلند مرتبه است از چنین چیزی».[7]
سپس در ادامه امام قرطبی رحمه الله دربارۀ آیه: ﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ
وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣﴾ [مريم: 93]
«هیچ چیز در آسمانها و زمین نیست؛ مگر اینکه
به بندگی سوی (الله) رحمان بیاید».
میگوید که فرزند نمیتواند عبد باشد یعنی اینکه مشرکان ملائکه را فرزند
خداوند میپنداشتند به این معناست که آنها فرزندان خداوند را عبد و بندۀ خدا نمیدانستند
بلکه شریک در ذات و عنصر و جنس الهیت میدانستند که این خود بزرگترین شرک میباشد.
امام قرطبی رحمه الله میگوید: «في هذه الآية دليل على أنه لا يجوز أن
يكون الولد مملوكا للوالد خلافا لمن قال إنه يشتريه فيملكه ولا يعتق عليه إلا إذا
أعتقه. وقد أبان الله تعالى المنافاة بين الأولاد والملك فإذا ملك الوالد ولده
بنوع من التصرفات عتق عليه. ووجه الدليل عليه من هذه الآية أن الله تعالى جعل
الولدية والعبدية في طرفي تقابل فنفى أحدهما وأثبت الآخر ولو اجتمعا لما كان لهذا
القول فائدة يقع الاحتجاج بها».
ترجمه: «این آیه دلیلی است بر اینکه جایز نیست که
فرزند، برده و مملوک پدر باشد. بر خلاف کسی که میگوید: "پدر میتواند فرزندش
که برده شده است را بخرد و مالک آن بشود و بر او واجب نیست که آزادش کند مگر اینکه
خودش به اختیار آزادش کند". در حالی که خداوند متعال در این آیه بیان کرده
است که اولاد بودن با ملک و برده بودن منافات دارد. پس اگر پدر به هر نحوی از
تصرفات، فرزندش را به ملکیت و بردگی گرفت واجب است که او را آزاد کند. و وجه دلالت
آیه اینطور است که خداوند متعال در این آیه فرزند بودن و عبد بودن را در دو طرف
مقابل هم قرار داده است و هرگاه یکی از آن دو نفی شد دیگری اثبات میشود و اگر
قابلیت جمع شدن داشته باشند پس در این فرموده، فایدهای وجود نمیداشت که به آن
احتجاج شود».[8]
چنانکه در سخنان مفسران آمده است، مشرکان عرب که ملائکه را دختران الله میدانستند
و آنها را به عنوان آلهه من دون الله گرفته بودند، در واقع به این معناست که آنها
إلههایشان را بنده و عبد الله نمیدانستند بلکه همانند إلهیت الله، آنها را هم
إله میدانستند چنانکه مشرکان با کمال تعجب میگفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ
إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾ [ص: 5]
«آیا (همۀ) إلهها را یک إله قرار داده است؟
بیگمان این چیزی عجیبی است».
[1]- تفسیر مدارك التنزيل
وحقائق التأويل از النسفی (710 هـ)، ج 2 ص 354. ناشر: دار الكلم الطيب، بيروت. چاپ
اول: 1419 هـ.
[2]- تفسیر مراح لبيد
لكشف معنى القرآن المجيد، از محمد بن عمر نووي الجاوي البنتني إقليما، التناري
بلدا (المتوفى: 1316هـ) ج 2 ص 19. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت. چاپ اول: 1417
هـ.
[3]- التفسیر القرآنی
للقرآن از عبد الكريم يونس الخطيب (المتوفى: بعد 1390هـ)، ج 8 ص 773. لناشر: دار الفكر
العربي – القاهرة.
[4]- تفسیر التحریر
والتنویر از محمد الطاهر بن محمد بن محمد الطاهر بن عاشور التونسي (المتوفى:
1393هـ)، ج 16 ص 173. ناشر : الدار التونسية للنشر – تونس. چاپ: 1984 هـ.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر