۱۳۹۷/۰۸/۲۰

توحید و اقسام آن


نويسنده: مجاهد دین

توحید به این معناست که یک چیز را یکتا و واحد قرار بدهی که این کار، با اثبات و نفی انجام می‌شود. مثلاً قبول شدن در یک امتحان را در نظر بگیرید. اگر بخواهی شخصی مانند زید را به آن وصف توصیف کنی، می‌گویی زید در امتحان قبول شد. امّا نفی غیر زید در قبول شدن را نمی‌کند، لذا زید در قبول شدن موحّد و یکتا نیست. برای همین اگر بخواهی زید را در قبول شدن یکتا قرار بدهی، باید قبول شدن را از غیر او نفی و در حقّ او ثابت کنی و بگویی: هیچ کس در امتحان قبول نشد؛ مگر زید. یا بگویی: فقط زید در امتحان قبول شد.

 توحید الله متعال در واقع یک چیز واحد و بسیط است و نمی‌توان توحید الله را متعدد و قابل تجزیه دانست طوری که در بعضی از توحید موحّد بود و در بعضی دیگر مشرک. و این توحید در واقع چیزی نیست جز شهادت دادن به لا إله إلا الله، یعنی نفی هر آنچه که از خصائص الهیت است از غیر الله و اثبات تمام خصائص الهیت برای الله متعال. امّا تقسیم توحید در نزد علما، تنها تقسیم‌هایی برای توضیح بهتر و فهم درست‌تر توحید به مردم است، و از نمونه‌های انواع این نوع تقسیم‌ها، تقسیم توحید به ربوبیت، الوهیت و اسماء و صفات است. و لازم است بدانیم که این نوع تقسیم‌بندی، نه وحی منزل است و نه حدیث رسول است و نه اجماع علما است، بلکه صرفا نگاه‌کردن به توحید از یک زاویۀ مشخص است. و ممکن است کسی با استناد به آیه: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥ [الفاتحة: 5]
«تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم».
توحید را به دو نوع توحید عبادت و توحید استعانت تقسیم کند.
و یکی دیگر با استناد به آیه: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ [الناس: 1-3]
«(ای پیامبر) بگو: به پروردگار مردم پناه می‌برم(1) فرمانروای مردم(2) (إله و) معبود مردم(3)».
توحید را به ربوبیت، مالکیت و الهیت، تقسیم کند.
و دیگری با استناد به آیه: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١ [الإسراء: 111]
«و بگو: ستایش برای الله است که فرزندی (برای خود) بر نگزیده و او را در فرمانروای هیچ شریکی نیست، و بخاطر ناتوانی (و ذلت، حامی ‌و) سرپرستی برای او نیست، و او را به شایستگی بزرگ بشمار».
توحید را به توحید ذاتی و توحید مالکیت و توحید نداشتن ولی من الذل تقسیم کند.
و شخصی دیگر با استناد به آیۀ: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ [الأعراف: 54]
«آگاه باشيد که آفرينش و فرمانروايی از آنِ او است».
توحید را به دو نوع توحید در خلق‌کردن و توحید در امر‌کردن تقسیم کند.
و دیگران با استناد به آیاتی دیگر، وجوه دیگری از توحید را در نظر گرفته و از زاویه‌های دیگر توحید را تقسیم‌بندی نمایند. و یکی از انواع این تقسیم بندی‌ها که در نزد علمای دعوت نجد مشهور و مورد قبول می‌باشد، تقسیم توحید به ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات است؛ به طوری که این نوع تقسیم‌بندی آنقدر تکرار شده که انگار چنین تقسیم‌بندی، همان وحی منزلی است که انحراف و میل از آن جرمی‌ نابخشودنی و بدعتی مهلک است!
و سپس در کمال شگفتی می‌بینیم که علمای دعوت نجد، مشرکان را در این تقسیم‌بندی که از توحید ارائه داده‌اند، مشرکان را در دو بخش «ربوبیت» و «اسماء و صفات» موحّد می‌دانند! و در بخش الوهیت (عبودیت) مشرک!

چنانکه محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: «هؤلاء المشركون يشهدون أن الله هو الخالق وحده لا شريك له، وأنه لا يرزق إلا هو، ولا يحيي ولا يميت إلا هو ولا يدبر الأمر إلا هو، وأن جميع السماوات ومن فيهن، والأرضين السبع ومن فيهن كلهم عبيده وتحت تصرفه وقهره».
ترجمه: «آن مشرکان گواهی می‌دادند که الله همان خالق یکتای بدون شریک است و اینکه جز او رزق نمی‌دهد و جز او زنده نمی‌کند و نمی‌میراند و جز او تدبیر امور نمی‌کند و اینکه همۀ آسمان‌ها و زمین هفت طبقه و آنچه در آن‌ها وجود دارد همۀ‌شان بندگان او و تحت تصرّف و قهر او هستند».[1]
و سلیمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب در تعریف توحید ربوبیت می‌گوید: «الإقرار بأن الله تعالى رب كل شيء ومالكه وخالقه ورازقه، وأنه المحيي المميت النافع الضار المتفرد بإجابة الدعاء عند الاضطرار، الذي له الأمر كله، وبيده الخير كله، القادر على ما يشاء، ليس له في ذلك شريك، ويدخل في ذلك الإيمان بالقدر، وهذا التوحيد لا يكفي العبد في حصول الإسلام، بل لا بد أن يأتي مع ذلك بلازمه من توحيد الإلهية، لأن الله تعالى حكى عن المشركين أنهم مقرون بهذا التوحيد لله وحده».
ترجمه: «اقرار به اینکه الله تعالی پروردگار همه چیز و مالک و خالق و رازقش است و اوست که زنده می‌کند و می‌میراند و نفع و ضرر می‌رساند و تنها او در هنگام اضطرار دعا را جواب می‌دهد؛ کسی که امر همگی از آن اوست و خیر همگی به دست اوست و بر هرچه که بخواهد قادر است و در این باره شریکی برای او نیست، و ایمان به قدر نیز در این باره وارد می‌شود. چنین توحیدی برای مسلمان شدن بنده کافی نیست بلکه باید لازمۀ آن که توحید الهیت است نیز داشته باشد برای اینکه خداوند متعال از مشرکان حکایت کرده که آنان به این نوع توحید برای خداوند به تنهایی اقرار داشتند».[2]
و ابن باز می‌گوید: «أما كونه سبحانه ربَّ الجميع , وخالق الخلق , ورازقهم، وأنه كامل في ذاته , وأسمائه , وصفاته , وأفعاله، وأنه لا شبيه له، ولا ند له , ولا مثيل له، فهذا لم يقع فيه الخلاف بين الرسل والأمم، بل جميع المشركين من قريش وغيرهم مقرون به».
ترجمه: «اما اینکه خداوند سبحان پروردگار همه و خالق مخلوقات و رازقشان است و اینکه در ذاتش و اسمائش و صفاتش و افعالش کامل است و اینکه شبیهی ندارد و همتایی ندارد و مانندی ندارد، پس در بین پیامبران و امّت‌هایشان اختلافی در چنین اعتقادی رخ نداده است!! بلکه همۀ مشرکان، از قریش و غیر آنان، به چنین چیزی اقرار داشتند».[3]
و محمد باشمیل از علمای دعوت نجد می‌گوید: «فقد كان هؤلاء المشركون يؤمنون بوجود اللّه إيمانًا جازمًا , ويوحدونه في الربوبية توحيدًا كاملًا لا تشوبه أية شائبة».
ترجمه: «آن مشرکان به وجود الله ایمانی جازم داشتند و در توحید ربوبیتش او را کاملاً یکتا می‌دانستند؛ طوری که هیچ گونه شک و شائبه‌ای در آن نداشتند».[4]
الراجحی از علمای دعوت نجد می‌گوید: «وهذا التوحيد هو الذي وقعت فيه الخصومة بين الأنبياء والرسل , في قديم الدهر وحديثه، الأنبياء والرسل إنما نازعهم وخاصمهم مخاصمة منهم في هذا التوحيد، بخلاف توحيد الربوبية، وتوحيد الأسماء والصفات فهما توحيدان فطريان قد أقر بهما جميع الخلق إلا من شذ، إلا بعض الطوائف التي شذت وانتكست فطرتها، وعميت بصيرتها. وإلا فجميعُ الخلائق يقرون بتوحيد الربوبية وتوحيد الأسماء والصفات، والنزاع والخصومة بين الأنبياء والرسل في هذا التوحيد، وهو توحيد الألوهية والعبادة».
ترجمه: «و این توحید (توحید الوهیت) همان توحیدی است که دربارۀ آن بین پیامبران و رسولان در قدیم و جدید خصومت رخ داده است، بر خلاف توحید ربوبیت و توحید اسماء و صفات که دو توحید فطری هستند که همۀ خلایق به آن اقرار دارند مگر افرادی شاذ و بعضی از طوایفی که فطرتشان منقلب شده و بصیرتشان کور گرشته است وگرنه همۀ خلایق به توحید ربوبیت و توحید اسماء و صفات اقرار دارند و نزاع و خصومت بین پیامبران و رسولان دربارۀ این نوع توحید است؛ یعنی توحید الوهیت و عبادت».[5]
چنانکه از اقوال علمای دعوت نجد رحمهم الله دیده می‌شود، آن‌ها گمان می‌کنند که مشرکان الله متعال را در ربوبیت و اسماء و صفاتش یکتا می‌دانستند و تنها علتی که بخاطر آن مشرک بودند این بوده که بعضی اعمال عبادی مانند سجده و رکوع و ذبح و قربانی را برای بت‌هایشان انجام می‌دادند! و چنین فهم سطحی و ناقصی از شرک و توحید و تاریخ واقع مشرکان تنها بخاطر این است که در اسلام کسانی به دنیا آمدند که جاهلیت را نشناختند و چنانکه عمر بن الخطاب رضی الله عنه می‌گوید: «إنما تُنقض عرى الإسلام عروة عروة إذا نشأ في الإسلام من لم يعرف الجاهلية»؛ «گره های اسلام یکی به یکی باز می‌شود در صورتی که کسی در اسلام به دنیا بیاید و جاهلیت را نشناسد».
شعار لا إله إلا الله حاوی تمام توحید است و با تعریف کلمه إله، تمام توحید الله متعال ثابت می‌شود، نه فقط توحید عبادت. امّا متاسفانه دعوت نجد با تغییر و تحریف و مسخ معنای إله، تمام مفاهیم آن را منقلب نموده‌اند. عموم علمای دعوت نجد، کلمۀ «إله» را به معبود تعریف کرده‌اند و می‌گویند معنای لا إله إلا الله، یعنی هیچ معبود (به حقی) جز الله وجود ندارد.
چنانکه محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: «فاعلم أن الإله هو المعبود»؛ «بدان که إله همان معبود است».[6]
و می‌گوید: «واعلم أن معنى الإله هو المعبود»؛ «و بدان که معنای إله همان معبود است».[7]
و بن باز می‌گوید: «شهادة أن لا إله إلا الله، أي لا معبود بحق إلا الله عز وجل»؛ «شهدات دادن به لا إله إلا الله: یعنی هیچ معبود به حقی جز الله عزو وجل وجود ندارد».[8]
در حالی که چنین تعریفی از کلمه إله، اشتباه است. و لازمۀ چنین تعریفی از کلمه «إله» این است که الله متعال از ازل، إله نبوده باشد! برای اینکه معبود: کسی است که عبادت شود و الله متعال از ازل بود و هیچ مخلوقی هم وجود نداشت که او را عبادت کند. پس اگر إله به معنای معبود باشد، چنین لازم می‌آید که الله از ازل إله نباشد و بعد از اینکه مخلوقاتش را خلق کرد و مخلوقاتش با اعمالشان او را عبادت کردند إله شده باشد! العیاذ بالله. به عبارتی دیگری الله برای إله شدنش به اعمال بندگانش نیاز داشته و به اعمال بندگانش وابسته بوده است! در حالی که حقیقت این است که الله متعال از ازل إله بود و در حالی که هیچ مخلوقی از ازل به همراه او نبود تا او را عبادت کند و آن مخلوق عابد باشد و الله معبود؛ و با این حال از ازل إله بود.
و همچنین از چنین تعریفی چنین لازم می‌آید که الله متعال، إله انسان‌های دیوانه و خردسال و یا شجر و حجر و جمادات و حیوانات نباشد! برای اینکه آن‌ها الله را شرعا عبادت نمی‌کنند و در نتیجه الله، معبود (إله) آنان نباشد. و این نیز باطل است.
و دیوانگان و خردسالانی که الله را عبادت نمی‌کنند، جزو انسان‌ها محسوب می‌شوند و الله متعال إله انسان‌هاست چنانکه می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ [الناس: 1-3]
«(ای پیامبر) بگو: به پروردگار مردم پناه می‌برم(1) فرمانروای مردم(2) (إله و) معبود مردم(3)».
پس اگر إله به معنای معبود باشد، باید طبق لازم فوق الذکر، این فرموده خداوند: ﴿إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ خطا و اشتباه ‌باشد العیاذ بالله!
در واقع اسم الله مشتق شده از الإله است و الله اسم جامعی است برای تمام صفات کمال و اسماء الحسنی. پس الإله همان الله است و الله هم اسم جامع برای تمام اسماء و صفات باریتعالی است و إله جدا از افعال بندگان و حتی وجود داشتن بندگان است و درست نیست که إله را به معبود ترجمه کرد بلکه درست این است که گفته شود لازمه إله بودن معبود بودن است.
هدف دعوت نجدیه و هم‌فکران آنان از تعریف کردن إله به معبود این است که بگویند پیامبران اقوام خود را به توحید ربوبیت دعوت نکرده‌اند، بلکه تنها برای دعوت مردم به توحید عبودیت آمده‌اند و همۀ امت‌های گذشته در ربوبیت موحّد بودند و جز الله را خالق و رازق و مالک نفع و ضرر خود نمی‌دانستند و تنها اعمالی که صلاحیت این را دارند که به عنوان عبادت انجام شوند را برای غیر الله صرف کرده‌اند! و هدفشان این است که بگویند وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم به قومش می‌گفت که بگویند: لا إله إلا الله، منظورش این نبوده که به قومش بگوید: {هیچ رب و خالق و رازق و مدبری جز الله (که فقط او شایسته عبادت است) وجود ندارد} بلکه منظورش این بوده که به قومش بگوید: {هیچ معبودی جز الله وجود ندارد}. چنانکه محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: «وليس معنى الألوهية أنه لا يخلق ولا يرزق ولا يدبر ولا يحيي ولا يميت إلا الله؛ فإن الكفار الذين قاتلهم رسول الله صلى الله عليه وسلم يقرون بهذا».
ترجمه: «معنای الوهیت این نیست که بغیر از الله کسی خلق نمی‌کند و رزق نمی‌دهد و تدبیر امور نمی‌کند و زنده نمی‌کند و نمی‌میراند، چون کفّاری که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنان جنگید به اینها اقرار می‌کردند».[9]
و در کشف الشبهاتش می‌گوید کسی که گمان کند معنای لا إله إلا الله یعنی هیچ خالق و رازق و مدبری جز الله وجود ندارد، نهایت باهوشی‌اش در همین حد بوده است. و آن جاهلان از کفار و مشرکانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم با آنان جنگید از این شخص به معنای لا إله إلا الله داناتر بوده‌اند! به عبارتی دیگر جهال کفار و مشرکان نزد او بهتر معنای لا إله إلا الله را فهمیده‌اند به نسبت کسی که می‌گوید لا إله إلا الله به این معناست که هیچ خالق و رازق و مدبری جز الله وجود ندارد. چنانکه محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: «والحاذق منهم يظن أن معناه لا يخلق ولا يرزق إلا الله ولا يدبر الأمر إلا الله، فلا خير في رجل جهال الكفار أعلم منه بمعنى (لا إله إلا الله)».
ترجمه: «و باهوشان آنان (منظورش مسلمانانی است که با آن‌ها مخالفت کرده است) گمان می‌کنند که معنایش (یعنی معنای لا إله إلا الله) این است که کسی جز الله خلق نمی‌کند و رزق نمی‌دهد و کسی جز الله تدبیر امور نمی‌کند. پس هیچ خیری وجود ندارد در مردی که جاهلان کفار از او به معنای لا إله إلا الله داناتر هستند».[10]
برای اینکه در تصوّر نجدیه، مشرکان به اینکه هیچ رب و خالق و رازق و مدبری جز الله وجود ندارد ایمان کامل داشتند و به اینکه بت‌هایشان هیچگونه شراکتی در ربوبیت و خالقیت و رازقیت و تدبیر امور با الله ندارند ایمان کامل داشتند و تنها به این خاطر مشرک بودند که غیر الله یعنی بت‌هایشان را عبادت می‌کردند بدون اینکه هیچ صفت ربوبیتی برای بت‌هایشان قائل بوده باشند. و سپس نتیجه گرفته‌اند که عبادت رخ می‌دهد بدون اینکه برای عبادت شونده قائل به صفات و خصائص ربوبیت و الهیت بود. و وقتی از آنان دلیل خواسته می‌شود، دلیلی که برای نظر خود ارائه می‌دهند، فهم ناقصشان از شرک مشرکان است و می‌گویند: دلیل ما مشرکان عرب هستند که توحید ربوبیت داشته‌اند. و به این شکل مسلمانان مخالف خودشان را تا سطح مشرکان پایین آورده و شرک مشرکان را هم تطهیر کرده و مخالفانشان را متهم به شرک می‌کنند در حالی که نه شرک مشرکان را شناخته‌اند و نه توحید الله را. و بخاطر فهم سطحی‌ که از نصوص قرآن و سنّت و تاریخ دارند، موجب شده که گمان کنند مشرکان فقط بخاطر اینکه به بت‌هایشان گفته‌اند: {برای ما نزد الله شفاعت کن} مشرک شده‌اند، بدون اینکه به نوع شفاعتی که مشرکان به آن معتقد بودند توجه کنند. و گمان می‌کنند که ذبح و نذر و طواف و سجده، از اعمالی هستند که به ذات خود فی النفسه عبادت بوده و وقتی برای غیر الله انجام می‌شود جز به معنای عبادت آن غیر الله نمی‌باشد. در حالی که درست و صحیح این است که این اعمال به ذات خود عبادت نیستند بلکه این اعمال صلاحیت این را دارند که به عنوان عبادت انجام شوند و تنها زمانی عبادت هستند که شخص به نیّت عبادت برای شخصی که معتقد است او دارای خصائص الهیت و ربوبیت است انجام شده باشد. و تفصیل این موضوع در فصل عبادت آمده است.
دعوت نجدیه می‌گوید إله به معنای معبود است و لذا مشرکان -که در پندار و وهم نجدیه توحید ربوبیت داشته‌اند- برای معبودان خود بدون اینکه اعتقاد به الهیت و ربوبیتشان داشته باشند، الوهیت و عبودیت صرف کرده‌اند و به همان شکل مسلمانان را نیز با مشرکان در توحید ربوبیت برابر می‌دانند و بخاطر اعمالی که برای غیر الله صرف می‌شوند و تنها با داشتن نیّت تعبّد است که به عبادت تبدیل می‌شوند، مسلمانان را مشرک و عبادت‌کنندۀ غیر الله می‌دانند و خون و مال آنان را مباح می‌کنند.
اما در مفهوم قرآنی و طبق آیات قرآن: إله به معنای معبود نیست، بلکه إله به معنای ذاتی است که در نفع و ضرر رساندن استقلال دارد و به هیچ کس دیگری وابسته نیست و خلق و امر از آن اوست و آیات بسیار زیادی این حقیقت را روشن ساخته است.
برای مثال خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَخَذَ ٱللَّهُ سَمۡعَكُمۡ وَأَبۡصَٰرَكُمۡ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِهِۗ [الأنعام: 46]
«بگو: به من خبر دهید، اگر الله، گوش شما و چشم‌هایتان را بگیرد، و بر دل‌های شما مهر بزند کدام إله جز الله (می‌تواند) آن‌ها را به شما بازگرداند؟».
طبق این آیه، إله باید قدرت بازگرداندن گوش و چشم و قلب را داشته باشد. اما اگر طبق فهم نجدیه، آیه را بفهمیم، ترجمه آیه چنین می‌شود: {کدام معبود جز الله (می‌تواند) آن‌ها را به شما بازگرداند}. و چون نجدیه إله های مشرکین را خالی از صفات و خصائص ربوبیت می‌دانند، و چون معتقد اند إله به معنای معبود است و برای معبود شدن هم نیازی به داشتن صفات ربوبیت نیست، پس از آنان می‌پرسیم که چرا خداوند در این آیه از کلمه إله استفاده کرده است؟
و همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلَّيۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِضِيَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ٧١ قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِلَيۡلٖ تَسۡكُنُونَ فِيهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٧٢ [القصص: 71-72]
«(ای پیامبر!) بگو: به من خبر دهید اگر الله شب را تا روز قیامت بر شما پایدار سازد، کیست إلهی جز الله که برای شما روشنی آورد؟! آیا نمی‌شنوید؟!(71) بگو: به من خبر دهید اگر الله روز را تا روز قیامت بر شما پایدار گرداند، کیست إلهی جز الله که برای شما شبی آورد که در آن آرام بگیرید؟! آیا نمی‌بینید؟!(72)»
طبق این آیه، إله باید قدرت آوردن شب و روز را داشته باشد.
و همچنین می‌فرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ ءَالِهَةٞ تَمۡنَعُهُم مِّن دُونِنَاۚ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَ أَنفُسِهِمۡ وَلَا هُم مِّنَّا يُصۡحَبُونَ٤٣ [الأنبياء: 43]
«آیا آن‌ها إله‌هایی دارند که (می‌توانند) آن‌ها را در برابر (عذاب) ما (حفظ کنند و) باز دارند (آن‌ها) نمی‌توانند خودشان را یاری دهند، و نه آن‌ها از (عذاب) ما محفوظ هستند».
طبق این آیه، إله باید قدرتی داشته باشد که عابدش را از عذاب باز دارد.
و می‌فرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَالِهَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ هُمۡ يُنشِرُونَ٢١ [الأنبياء: 21]
«آیا آن‌ها إله‌هایی از زمین برگزیده‌اند، که آن‌ها (مردگان را) بر می‌انگیزند».
طبق این آیه إله باید قدرت زنده کردن مردگان را داشته باشد.
و می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَيۡرٌ امّا يُشۡرِكُونَ٥٩ أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا كَانَ لَكُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ يَعۡدِلُونَ٦٠ أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٦١ أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢ أَمَّن يَهۡدِيكُمۡ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَمَن يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦٓۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٣ أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦٤ [النمل: 59-64]
«(ای پیامبر) بگو: حمد و سپاس مخصوص الله است، و سلام بر بندگانش، کسانی‌که او (آن‌ها را) بر گزیده است. آیا الله بهتر است یا آن چیزهای که شرک می‌آورند؟(59) (آیا این إله‌های باطل شما بهتر اند) یا کسی‌که آسمان‌ها و زمین را آفرید، و از آسمان برای شما آبی نازل کرد، پس با آن باغ‌های خرم (و زیبا) رویاندیم، که شما هرگز توان رویاندن درختان آن را نداشتید، آیا إله دیگری با الله است؟! (نه) بلکه آن‌ها گروهی هستند که (از حق منحرف می‌شوند و بت‌ها را) هم‌طراز (الله) قرار می‌دهند(60) (آیا این إله‌ها بهتر اند) یا کسی‌که زمین را قرارگاه ساخت، و میان آن نهر‌هایی قرار داد، و برای آن کوه‌‌های (ثابت و استوار) پدید آورد، و میان دو دریا مانعی قرار داد، آیا إله دیگری با الله است؟! (نه) بلکه بیشتر‌شان نمی‌دانند(61) (آیا این إله‌ها بهتر اند) یا کسی‌که (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت می‌کند؛ چون او را بخواند، و گرفتاری را بر طرف می‌سازد، و شما را جانشینان زمین قرار می‌دهد، آیا إله دیگری با الله است؟! چه‌اندک پند می‌گیرید(62) (آیا این إله‌ها بهتر اند) یا کسی‌که شما را در تاریکی‌های بیابان و دریا هدایت می‌کند، و کسی‌که پیش از (باران) رحمت خود باد‌ها را به مژده می‌فرستد، آیا إله دیگر با الله است؟! الله برتر است از آنچه برای او شریک قرار می‌دهند(63) (آیا این إله‌های باطل بهتر اند) یا کسی‌که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را (بار دیگر) باز می‌گرداند، و کسی‌که شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد، آیا إله دیگری با الله است؟! (ای پیامبر!) بگو: اگر راست می‌گویید دلیل‌تان را بیاورید(64)».
طبق این آیات، إله کسی است که آسمان و زمین را خلق می‌کند و از آسمان باران نازل می‌کند و از زمین گیاهان را می‌رویاند و دعای مضطر را اجابت می‌کند و خلق می‌کند و رزق می‌دهد. و در آخر آیات خداوند به مشرکان می‌گوید: اگر راست می‌گویید که الهی جز الله است که چنین کارهایی می‌کند، پس برهان و دلیل‌تان را بیاورید: ﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦٤﴾. و اگر مشرکان طبق گمان نجدیه، توحید ربوبیت داشتند، پس باید در جواب محمد صلی الله علیه وسلم می‌گفتند: ای محمد چرا الله از ما برهان و دلیل بر چیزی می‌خواهد که ما به آن اعتقاد نداریم و در حالی که ما توحید ربوبیت داریم و در حالی که کسی جز الله را خالق و رازق و نافع و ضار نمی‌دانیم؟!.
اما مشرکان چنین پاسخ ندادند، بلکه در پاسخ گفتند: ﴿وَمَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ [هود: 53]
«و ما به (خاطر) گفتار تو إله‌هایمان را رها نمی‌کنیم».
و می‌گفتند: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِكَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا [الأحقاف: 22]
«آیا آمده‌ای تا ما را از إله هایمان برگردانی؟».
و می‌گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ [ص: 5]
«آیا (محمد همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیز بسیار عجیبی است».
امام مفسرین طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وقوله (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا) يقول: وقال هؤلاء الكافرون الذين قالوا: محمد ساحر كذاب: أجعل محمد المعبودات كلها واحدا، يسمع دعاءنا جميعنا، ويعلم عبادة كل عابد عبدَه منا (إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ): أي إن هذا لشيء عجيب. كما حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة (أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ) قال: عجب المشركون أن دُعوا إلى الله وحده، وقالوا: يسمع لحاجاتنا جميعا إله واحد! ما سمعنا بهذا في الملة الآخرة».
ترجمه: «آن کافرانی که می‌گفتند محمد ساحر و کذاب است می‌گویند: آیا همۀ إله‌ها را یک إله قرار داده که دعای همه ما را می‌شنود و عبادت همۀ ما را وقتی که عبادتش کند می‌داند؟ بی‌گمان این چیز عجیبی است. چنانکه بشر برایمان تعریف کرد از یزید از سعید از قتاده که دربارۀ آیه: {آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} گفت: مشرکان تعجب کردند از اینکه به سوی الله یکتا دعوت شدند و گفتند: نیازهای همۀ ما را یک إله می‌شنود؟ چنین چیزی را در ملت دیگری نشنیده بودیم!».[11]
طبق فهم امام طبری از این آیه، و روایتی که قتاده آورده است، مشرکان إله را ذاتی می‌دانستند که باید دعاها و نیازها را بشنود و متوجه عبادت عبادت کنندگانش بشود، اما چون الله را عاجز می‌دانستند و معتقد بودند به تنهایی نمی‌تواند چنین کاری بکند، لذا برای او شریکانی قرار داده و به إله‌های دیگری معتقد بودند.
و سمرقندی در تفسیر این آیه می‌گوید: «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً يعني: كيف يتسع لحاجتنا إله واحد إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ يعني: لأمر عجيب».
ترجمه: «{آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟} یعنی: چگونه یک إله می‌تواند نیاز‌های ما را برآورده ‌کند؟ {بی‌گمان این چیزی عجیبی است} یعنی امر عجیبی است».[12]
یعنی فهم مشرکان از کلمه إله این بود که إله ذاتی است که نیازها را برآورده می‌کند، و طبق اعتقاد آنان، لازم نیست که آن کسی که إله است همۀ نیازها را به تنهایی برآورده کند تا بتواند إله باشد، بلکه هر إله، بر جزئی و بخشی از نیازها قادر است. و به راستی اگر إلهی که نتواند نیاز عابدش را برآورده کند پس چرا عبادت می‌شود؟! حتی شخص دیوانه نیز چنین سخنی نمی‌گوید و چیزی که نفع و ضرری برایش ندارد را عبادت نمی‌کند. و برخلاف نظر محمد بن عبد الوهاب، جهال کفار معنای إله را به همانند او فهم نکرده‌اند، و در فصل‌های آینده به طور مفصل این ادعای محمد بن عبد الوهاب و دیگر علمای نجد، رد شده است.
پس مشرکان برای إله‌هایشان چنین صفاتی قائل بودند، و بخاطر اینکه چنین صفات و خصائصی برای إله‌هایشان قائل بودند، بود که آن‌ها را عبادت می‌کردند و به عنوان معبود خود گرفته بودند.
همچنین خداوند متعال در تعریف إله می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إلهی (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
این آیه که به آیۀ «تمانع» مشهور است، نصّی است بر اینکه إله قدرت خلق‌کردن دارد و بخاطر قدرتی که دارد با دیگر إله‌ها منازعه برای برتری پیدا کردن بر آنان می‌کند. امّا اگر در ترجمۀ این آیه به جای کلمۀ إله، کلمۀ معبود را قرار بدهیم و همانند دعوت نجدیه بگوییم: {مشرکان برای بت‌هایی که به آن‌ها إله می‌گفتند هیچ گونه قدرت و صفت و خصائص ربوبیت قائل نبودند و در ربوبیت الله را یکتا می‌دانستند} پس معنا و و کاربرد و استدلال آیه کلّاً از بین می‌رود. برای اینکه عبادت رخ نمی‌دهد و صرف نمی‌شود مگر برای کسی که برای او چیزی از الهیت و ربوبیت قائل باشی. امّا اگر اینگونه نباشد و همانند دعوت نجدیه بگوییم که: {بعضی از اعمال ذاتاً عبادت هستند و مشرکان زمان پیامبر تنها بخاطر انجام بعضی اعمال ظاهری مانند ذبح و سجده برای غیر الله دچار شرک شده بودند و هیچ گونه شرکی در ربوبیت نداشته و برای بت‌هایشان هیچ گونه صفات و خصائص الهیت و ربوبیت قائل نبودند و صرفاً بخاطر انجام‌دادن بعضی اعمال برای آن‌ها بود که باعث شده بود آن بت‌ها را به عنوان إله گرفته باشند}، پس غیر ممکن است که چنین بتی با چنین اوصافی و بخاطر انجام‌دادن چنین اعمالی برایش، به إلهی تبدیل شده باشد که در آیۀ تمانع از آن یاد شده است! غیر ممکن است إلهی که نجدیه آن را به معبودی بی‌نفع و ضرر ترجمه می‌کنند، بتواند آن إلهی باشد که خداوند در آیۀ تمانع از آن بحث کرده است. و در انتهای آیه نیز خداوند خود را پاک و منزّه می‌دارد از آنچه که مشرکان الله متعال را به آن وصف می‌کنند؛ یعنی به داشتن شریک و وجود داشتن إلهی به همراه الله.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢ لَا يُسۡ‍َٔلُ عَمَّا يَفۡعَلُ وَهُمۡ يُسۡ‍َٔلُونَ٢٣ أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡۖ [الأنبياء: 22-24]
«اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند (و نظام هستی به هم می‌خورد) پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند(22) (او) از آنچه می‌کند، باز خواست نمی‌شود، و آنان باز خواست می‌شوند(23) آیا به جز او إله‌هایی را بر گزیده‌اند؟! بگو: دلیل تان را بیاورید».
در این آیات که به نام آیۀ «فساد» مشهور است، خداوند از مشرکان درخواست دلیل و برهان بر وجود چنین إله‌هایی کرده است و اگر مشرکانی که مخاطب این آیه بودند معتقد نبودند که به همانند إله بودن الله، إله‌های دیگری هم وجود دارد و اگر مشرکان معتقد نبودند که آن إله‌ها دارای قدرت‌هایی هستند که خداوند در این آیات آن قدرت‌ها را از آن إله‌ها نفی کرده است، پس باید در جواب الله متعال و پیامبرش می‌گفتند: {که ما هرگز چنین چیزی نگفته‌ایم؛ پس چرا از ما برهان و دلیل برای چیزی می‌خواهید که به آن معتقد نیستیم؟!}.
و اگر إله به معنای معبودی باشد که خالی از قدرت نفع و ضرر رساندن است و خالی از قدرت خلق کردن و رزق دادن و تدبیر کردن است، پس چنین إله بی نفع و ضرری چرا موجب فساد آسمان ها و زمین می شود؟ چرا خداوند وجود چنین إله های بی نفع و ضرری را موجب فساد در آسمان ها و زمین می‌داند؟ بلکه معنا و استدلال این آیه زمانی به اتمام می رسد که إله را به ذاتی معنا کنیم که صفات ربوبیت جزو قدرت های ذاتی اوست. چون تنها در صورت تعارض بین دو یا چند إله که دارای قدرت استقلالی هستند است که احتمال فساد در آسمان‌ها و زمین (آیه فساد) و احتمال به سمت خود کشیدن هر إله آنچه را که خودش خلق کرده و احتمال علو و برتری‌جویی و مغالبه هر إله بر دیگر إله‌ها (آیه تمانع) وجود دارد.
و خداوند در این آیات و آیات مشابه، بیان می‌کند که او از ازل چنین إلهی بوده است و کسی جز او إله نمی‌باشد. امّا دعوت نجدیه با مسخ و تحریف معنای إله، إله را به معبود ترجمه کرده است که باطل بودن دیدگاه آن‌ها برای کسی که کمترین دقّتی به آیات قرآن نماید، روشن می‌شود.
پس اله عام تر از رب است و لا إله إلا الله دربرگیرندۀ تمام توحید است، امّا دعوت نجدی إله را به معبود ترجمه می‌کند و معنای عبادت را نیز مسخ کرده و معتقد است که بعضی اعمال ذاتاً عبادت هستند و نیّت انجام دهندۀ عمل را معتبر نشمرده و انجام آن اعمال را در هر حالتی عبادت دانسته و لذا صرف آن اعمال برای غیر الله را به معنای انجام عبادت برای غیر الله می‌دانند و اشتباه بودن دیدگاه آنان را به طور مفصل در فصل عبادت توضیح داده‌ایم.

 مفهوم اله متضمن مفاهیمی‌ مانند قدرت، مشیت، اختیار مطلق و استقلالیت است. و چنانکه پیشتر گفتیم، إله به معنای معبود نیست بلکه إله ذاتی است که استحقاق این را دارد که معبود باشد. برای اینکه همانطور که در آیۀ تمانع و آیۀ فساد و دیگر آیات ذکر کردیم، إله ذاتی است که دارای صفات و خصائص و قدرت‌های قائم به ذات خودش است و برای إله بودنش کاملاً مستقل از افعال عباد است. یعنی چه مخلوقی وجود داشته باشد که این إله را به عنوان معبود خود بگیرد و عبادت کند و چه مخلوقی وجود نداشته باشد، باز آن إله متّصف به آن صفات است. برای همین در تعریف إله باید عبادت را بیرون آورد و کسانی که إله را به معبود تعریف می‌کنند و می‌گویند إله یعنی معبود، دچار اشتباه ‌آشکاری شده‌اند، برای اینکه الله متعال قبل از اینکه مخلوقی را خلق کند و او را عبادت کند نیز إله بود و متّصف به صفات الوهیت بود. و از ازل إله بوده و مستحقّ عبادت‌شدن و معبود‌بودن را داشته است. پس إله به معنای معبود نیست بلکه إله ذاتی است که بخاطر خصائص و صفاتی که دارد مستحقّ معبود‌بودن را دارد؛ اگرچه هم هیچ عابدی وجود نداشته باشد که عبادتش کند.
پس وارد کردن «الإله» در تعریف «عبادت»، مثلاً گفته شود عبادت یعنی همۀ آن اعمالی که برای إله انجام و صرف می‌شود، و در همان وقت وارد کردن «عبادت» در تعریف «الإله»، مثلاً گفته شود إله همان معبود است، باعث می‌شود که عبادت تعریف نشود تا اینکه إله تعریف شود و إله هم تعریف نشود تا اینکه عبادت تعریف شود که چنین چیزی باعث یک دور تکراری می‌گردد که حاصل آن این است: عبادت یعنی عبادت و إله یعنی إله!
در آیۀ «تمانع» آمده است: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١ [المؤمنون: 91]
«الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إلهی (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزّه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
طبق این آیه، إله کاملاً مستقل از معبود است و هیچ گونه ارتباطی به افعال مخلوقات ندارد، یعنی چه عبادت شود و چه عبادت نشود باز إله است.
و در آیۀ «فساد» آمده است: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢ [الأنبياء: 22]
«اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند (و نظام هستی به هم می‌خورد) پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند».
و این در واقع تعریف صحیح و قرآنی از مفهوم إله می‌باشد یعنی مفهوم إله بطور کامل از افعال مخلوقات و حتی از وجود داشتن آن مخلوقات مستقل می‌باشد. پس إله به معنای ذاتی است که با اختیار و مشیت مطلق خود کاری انجام می‌دهد و دارای قدرتی ذاتی و کاملاً مستقل از دیگری است و مفهوم إله هیچ ارتباط و علاقه‌ای به اینکه عبادت شود یا نشود ندارد و بلکه حتی هیچ ارتباط و علاقه‌ای به وجود داشتن عبادت کنندگان ندارد. برای اینکه الله از ازل إله بود و دارای صفات الوهیت بود و اگر إله را به معبود تعریف کنیم چنین اقتضا می‌کند که الوهیت از صفات الله متعال نبوده و از ازل إله نبوده است مگر بعد از آنکه مخلوقاتش را خلق کرد و عبادتش کردند و سپس بعد از اینکه عبادتش کردند إله شده باشد! و العیاذ بالله و چنین اعتقادی کفر محض می‌باشد. بلکه باید گفت که الله از ازل إله بود و مستحق معبود بودن را داشته است اگرچه هم مخلوقی وجود نداشته باشد که او را عبادت کند، به همان شکل که می‌گوییم الله متعال از ازل صفت ذاتی خلّاق و رزّاق را داشته است اگرچه هم مخلوقی از ازل به همراه او وجود نداشته باشد که به او با مشیت و فعل خودش رزق بدهد. به همان شکل الله از ازل إله بود و مستحقّ عبادت‌شدن بود اگرچه هم مخلوقی وجود نداشته باشد که او را عبادت کند. پس ترجمه‌کردن إله به معبود باطل و اشتباه است، برای اینکه عبادت صورت نمی‌پذیرد مگر برای کسی که چیزی از خصائص الهیت را صرف او کرده باشی. و اعمالی مانند خضوع و خشوع و تذلّل و تعظیم، ذاتاً عبادت نیستند تا گفته شود صرف چنین اعمالی برای غیر الله عبادت غیر الله محسوب می‌شود، بلکه تنها زمانی تبدیل به عبادت می‌شود که برای آن کسی که چنین اعمالی صرف می‌شود معتقد به متّصف بودنش به چیزی از خصائص الهیت و ربوبیت باشی. پس إله ذاتی است که باید عبادت شود نه اینکه إله به معنای معبود باشد، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥ [الأنبياء: 25]
«و (ما) پیش از توهیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به او وحی کردیم که: إلهی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کنید».
و می‌فرماید: ﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ١٤ [طه: 14]
«یقیناً من الله هستم، هیچ إلهی جز من نیست، پس مرا عبادت کن، و نماز را برای یاد من بر پا دار».
یعنی بعد از اینکه دانستید که هیچ إلهی جز الله وجود ندارد، پس فقط الله را عبادت کنید چراکه فقط کسی که إله است مستحق عبادت است. امّا مشرکان چون برای بت‌هایشان نیز صفات إلهیت و ربوبیت قائل بودند به این خاطر بت‌هایشان را عبادت می‌کردند؛ چراکه معتقد بودند آن بت‌ها بخاطر داشتن صفات ربوبیت و الهیت، مستحقّ عبادت هستند.
طبری رحمه الله در تعریف إله می‌گوید: «وأن الإله هو الذي يقدر على ما يشاء ولا يقدر عليه شيء».
ترجمه: «و إله کسی است که بر آنچه که می‌خواهد قادر باشد و چیزی بر او قادر نباشد».[13]
و قشیری رحمه الله در در تعریف إله می‌گوید: «الإلهية هي القدرة على الاختراع».
ترجمه: «إلهیت یعنی داشتن قدرت بر اختراع کردن (پدید آوردن)».[14]
این فهم علما از واژه إله بوده است، پس تا زمانی که برای یک چیز قائل به صفات ربوبیت نبود و یا در او قدرت دفع ضرر و جلب منفعت بطور مستقل از الله ندید، نمی‌توان او را به عنوان إله گرفت، و مشرکان چون نسبت به إله‌هایشان چنین اعتقادی داشتند از این رو به بت‌هایشان آلهه می‌گفتند.
امام طبری رحمه الله در جایی دیگر در تعریف معبود می‌گوید: «وإنما العابد يعبد ما يعبده لاجتلاب نفع منه أو لدفع ضر منه عن نفسه».
ترجمه: «و عابد آنچه که عبادتش می‌کند را تنها به این خاطر عبادت می‌کند تا از او (معبود) نفعی به دست آورد یا ضرری را از او دفع کند».[15]
 و فخر رازی رحمه الله نیز در تعریف معبود می‌گوید: «المعبود ينبغي أن يكون منه الخلق والرزق وجر المنافع وبه دفع المضار، فإن لم تجتمع هذه الأمور فلا أقل من دفع ضر أو جر نفع».
ترجمه: «معبود باید بتواند خلق کند و رزق بدهد و منافع را بیاورد و ضررها را دفع کند، و اگر همۀ این امور را نداشته باشد پس حد اقل باید بتواند دفع ضرر و جلب منفعت کند».[16]
و تنها کسی که إله باشد می‌تواند خلق کند و رزق بدهد و نفع و ضرر برساند و از این رو است که عبادت می‌شود. امّا اگر چنین صفات و خصائصی برایش قائل نباشی پس تعظیم و خضوع و حبّ او، عبادت او محسوب نمی‌شود؛ همانطور که سجدۀ ملائکه برای آدم و سجدۀ آل یعقوب برای یوسف، علیهم السلام، عبادت آدم و یوسف محسوب نشد.
و فخر رازی رحمه الله در جایی دیگر می‌گوید: «أَنَّ الْإِلَهَ الْمَعْبُودَ هُوَ الَّذِي يَقْدِرُ عَلَى إِزَالَةِ الضَّرَرِ، وَإِيصَالِ الْمَنْفَعَةِ».
ترجمه: «إله معبود کسی است که قادر به برطرف کردن ضرر و رساندن نفع باشد».[17]
و شوکانی رحمه الله در تعریف معبود می‌گوید: «وَالْمَعْبُودُ الْحَقُّ هُوَ الَّذِي يَقْدِرُ عَلَى كَشْفِ الضُّرِّ، وَعَلَى تَحْوِيلِهِ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ، وَمِنْ مَكَانٍ إِلَى مَكَانٍ».
ترجمه: «معبود به حق کسی است که قادر به برداشتن ضرر و تغییر آن از حالی به حال دیگر و از مکانی به مکان دیگر باشد».[18]
پس إله دارای چنین صفات و قدرت‌هایی است که حداقل‌ترین آن این است که بتواند به عابدش نفع و ضرر برساند. و اگر إله را از این خصائص و ویژگی‌ها خالی نمود پس امکان ندارد که شخصی او را به عنوان معبود خود بگیرد در حالی که می‌داند هیچ نفع و ضرری با عبادت کردنش به دست نمی‌آورد!

در معنای رب، سه عنصر داخل می‌شود 1- کسی که مالک و صاحب چیزی باشد 2- کسی که سید و رئیس باشد و مورد اطاعت قرار گیرد 3- کسی که اصلاح کننده و تربیت کننده و تدبیر کننده و تصرّف کننده (در) چیزی باشد.
امام مفسرین ابو جعفر محمد بن جریر طبری رحمه الله می‌گوید: «فربّنا جلّ ثناؤه: السيد الذي لا شِبْه لهُ، ولا مثل في سُؤدده، والمصلح أمر خلقه بما أسبغ عليهم من نعمه، والمالك الذي له الخلق والأمر».
ترجمه: «پروردگار ما که بزرگ است ثنای او: سیّدی است که شبیهی ندارد، و همانندی در سیادت او وجود ندارد، و بوسیلۀ نعمت‌هایی که به مخلوقاتش ارزانی داده است اصلاح‌کنندۀ امر آنان است، و مالکی است که خلق‌کردن و امر کردن از آن اوست».[19]
در سورۀ یوسف در چهار موضع اسم رب را برای غیر الله آورده است که بیانگر همین مفاهیم می‌باشد. چنانکه یوسف علیه السلام در جواب به همسر عزیز مصر که او را به سوی خود فراخوانده بود گفت: ﴿إِنَّهُۥ رَبِّيٓ [يوسف: 23]
«بی‌گمان او (عزیز مصر) سرور من است».
و یوسف علیه السلام به دوست زندانی‌اش گفت: ﴿أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسۡقِي رَبَّهُۥ خَمۡرٗاۖ [يوسف: 41]
«اما یکی از شما (آزاد می‌شود) پس سرور خویش را شراب خواهد نوشانید».
و همچنین گفت: ﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ [يوسف: 42]
«و (یوسف) به آن کسی از دو نفر که دانست رهایی می‌یابد، گفت: مرا نزد سرورت (= حاکم) یاد کن».
و گفت: ﴿فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّكَ فَسۡ‍َٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِي قَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ [يوسف: 50]
«پس چون فرستادۀ (پادشاه) نزد او آمد، (یوسف) گفت: به سوی سرورت باز گرد، پس از او بپرس ماجرای زنانی که دست‌های خود را بریدند چه بود؟!».
در این چهار آیه، رب در معنای مالک و سیّد و سرور به کار برده شده است.
در لسان العرب به نقل از ابن الانباری آمده است: «الرَّبُّ يَنْقَسِم عَلَى ثَلَاثَةِ أَقسام: يَكُونُ الرَّبُّ المالِكَ، وَيَكُونُ الرَّبُّ السّيدَ المطاع؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَيَسۡقِي رَبَّهُۥ خَمۡرٗاۖ، أَي سَيِّدَه؛ وَيَكُونُ الرَّبُّ المُصْلِحَ. رَبَّ الشيءَ إِذا أَصْلَحَه».
ترجمه: «الرب به سه قسمت تقسیم می‌شود: الرب به معنای مالک، و الرب به معنای سید و بزرگی که باید از او اطاعت کرد، چنانکه خداوند می‌فرماید: {پس رب خویش را شراب خواهد نوشانید} یعنی آقایش را. و الرب به معنای اصلاح‌کننده. به کسی که چیزی را اصلاح می‌کند و سر و سامان می‌دهد، رب آن چیز گفته می‌شود».[20]
ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: «الرَّبُّ يُطْلَق في اللغة على المالكِ والسَّيِّدِ والمُدَبِّر والمُرَبِّي والقَيِّمِ والمُنْعِمِ».
ترجمه: «الرب در لغت بر مالک و سیّد و مدبّر و مربّی و قیّم و منعم اطلاق می‌شود».[21]
راغب اصفهانی در مفرداتش می‌گوید: «الربّ في الاصل: التربيه، و هو انشاء الشيء حالاً فحالاً الي حدّ التّمام».
ترجمه: «الرب در اصل: تربيت‌کردن می‌باشد و آن پرورده کردن يک چيز است مرحله به مرحله، تا اينکه به کمال و تمامیت خود برسد».[22]
فخر الدین الطریحی در مجمع البحرین دربارۀ آیه: ﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ وَرَبُّ ٱلۡمَغۡرِبَيۡنِ١٧ [الرحمن: 17] «(او) پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است» می‌گوید: «المراد مالكهما ومدبرهما. ويطلق الرب على السيد أيضا والمربي والمتمم والمنعم والصاحب».
ترجمه: «منظور از رب در این آیه، مالک و مدبّر دو مشرق و دو مغرب است. و الرب بر سیّد و مربّی و متمّم و منعم و صاحب هم اطلاق می‌شود».[23]
و ابو هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده که فرمود: «لا يَقُلْ أَحَدُكُمْ: أَطْعِمْ رَبَّكَ، وَضِّئْ رَبَّكَ، اسْقِ رَبَّكَ، وَلْيَقُلْ: سَيِّدِي، مَوْلايَ، وَلا يَقُلْ أَحَدُكُمْ: عَبْدِي، أَمَتِي، وَلْيَقُلْ: فَتَايَ، وَفَتَاتِي، وَغُلامِي».
ترجمه: «هیچ یک از شما به غلامش نگويد: به رب خود، غذا بده، برای رب خود آب وضو بياور، يا به رب خود آب بده. بلکه بگويد: آقا و مولای. همچنين شما، خطاب به آن‌ها نگویید: بندۀ من، کنیز من. بلکه بگویید: پسرم! دخترم! جوان من!».[24]
در این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم رب را به بعضی از معانی آن مانند سید و مولا معنا می‌کند، امّا چون الرب حاوی معانی بزرگتری است برای همین اطلاق آن برای غیر الله شایسته نمی‌باشد. حافظ ابن حجر در شرح این حدیث می‌گوید: «وَالسَّبَبُ فِي النَّهْيِ أَنَّ حَقِيقَةَ الرُّبُوبِيَّةِ لِلَّهِ تَعَالَى لِأَنَّ الرَّبَّ هُوَ الْمَالِكُ وَالْقَائِمُ بِالشَّيْءِ فَلَا تُوجَدُ حَقِيقَةُ ذَلِكَ إِلَّا لِلَّهِ تَعَالَى».
ترجمه: «سبب نهی از به کار بردن اسم رب این است که حقیقت ربوبیت تنها برای الله متعال می‌باشد برای این اینکه الرب، مالک و قائم به یک چیز می‌باشد و حقیقت چنین چیزی جز برای الله متعال وجود ندارد».[25]
و در حدیث مشهور جبرئیل که از پیامبر صلی الله علیه وسلم دربارۀ اسلام و ایمان و احسان و قیامت سوال می‌کند چنین آمده است: «قَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ قَالَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَسَأُخْبِرُكَ عَنْ أَشْرَاطِهَا: إِذَا وَلَدَتِ الأَمَةُ رَبَّهَا...».
ترجمه: «جبرئیل سوال کرد گفت: قیامت کی خواهد آمد؟ رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: «در این مورد من داناتر از شما نیستم، البته علامات قیامت را برای شما خواهم گفت: اینکه کنیز، آقای خود را بدنیا بیاورد...».[26]
حافظ ابن حجر در شرح این حدیث می‌گوید: «وَالْمُرَادُ بِالرَّبِّ الْمَالِكُ أَوِ السَّيِّدُ... أَوِ الْمُرَادُ بِالرَّبِّ الْمُرَبِّي».
ترجمه: «منظور از رب، مالک یا سید است... یا مراد از رب، مربی است».[27]
و نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که در عناصر تشکیل‌دهنده معنای ربوبیت، خلق‌کردن وارد نمی‌شود؛ و اینکه بعضی از اهل لغت، خلق‌کردن را نیز در عناصر تشکیل دهنده تعریف ربوبیت وارد کرده‌اند، در واقع بین اصل معنای آن و لوازم آن تمییز قائل نشده‌اند، چون خالقیت جدا از ربوبیت است و در واقع خالقیت، دلیل و علتی برای ربوبیت است نه خود ربوبیت. و هنگامی خالقیت با ربوبیت جمع می‌شوند معنای إله (که همان الله است) را می‌گیرد و حقیقت الهیت متشکل از خالقیت و ربوبیت الله متعال می‌باشد.
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١ [البقرة: 21]
«ای مردم، پروردگار خود را عبادت کنید، آن کسی‌که شما و کسانی را که پیش از شما بودند خلق کرد، تا پرهیزگار شوید».
یعنی ربّ‌تان که خالقتان است را عبادت کنید؛ نه اینکه رب به معنای خالق باشد. و ربوبیت به همراه خالقیت، همان إله است و إله همان الله متعال است چرا که لا إله إلا الله، چنانکه می‌فرماید: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۖ [هود: 50]
«الله را عبادت کنید چرا که إلهی جز او برای شما نیست».
در واقع ﴿ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ در سورۀ بقره، برابر است با ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ در سورۀ هود و الله هم برابر است با ﴿إِلَٰهٍ﴾.
پس می‌شود و ممکن است و امکان دارد که مخلوقی، رب -در معنای مالک و سید و مدبر و مصلح و متصرف- چیزی باشد، امّا در عین حال خالق آن چیز نباشد، برای مثال شما مالک یک تلفن همراه هستید و هرطور که بخواهید از آن استفاده می‌کنید و به آن برنامه می‌دهید و از آن برنامه حذف می‌کنید و در عین حال خالق آن تلفن همراه شما نیستید، بلکه شرکت سازندۀ آن، صانع و سازنده و خالق آن است. پس خالقیت با ربوبیت دو مقولۀ جدا از هم هستند، و از اینجاست که متوجه‌اشتباه آن کسانی می‌شویم که اعتراف مشرکان به خالق بودن الله متعال را به توحید ربوبیت حمل کرده‌اند در حالی که خالقیت جدا از ربوبیت است؛ و اقرار مشرکان به خالقیت الله نفی اعتقاد به ربوبیت برای غیر الله را نمی‌کند؛ هرچند که همان مشرکانی که به خالق بودن الله اقرار می‌کردند در خالقیت الله نیز مشرک بودند و برای بت‌هایشان قدرت خلق کردن ولو جزئی، قائل بودند که در جای خود این موضوع را نیز توضیح داده‌ام.
پس مفاهیمی‌مانند: «خالق و صانع و فاطر و مبدع و مخترع»، مستقل و مباین مغایر و جدا از مفاهیمی ‌مانند: «مالک و سید و مصلح و مدبر و مربی» می‌باشد. و کسانی که خالقیت را در تعریف ربوبیت وارد کرده‌اند و از اقرار مشرکان به خالق بودن الله نتیجه گرفته‌اند که مشرکان توحید ربوبیت دارند دچار اشتباه فاحش و آشکاری شده‌اند برای اینکه حتی اگر بالفرض مشرکان خالقی جز الله را باور نداشته باشند، باز به معنای توحید ربوبیت آنان نیست؛ برای اینکه مشرکان بت‌هایشان را آلهه و ارباب من دون الله می‌دانستند چنانکه در فصل‌های آینده توضیح داده شده است.
تعریف توحید ربوبیت: هرگاه هرآنچه که مقتضای ربوبیت خداوند است را برای الله ثابت کردی و از غیر الله نفی کردی، در این صورت خداوند را در ربوبیت یکتا قرار داده‌ای. پس توحید ربوبیت یعنی إفراد و یکتا قرار دادن الله در اینکه او مالک و مدبّر و سیّد و متصرف در کَون و جهان هستی است که هیچ شریکی ندارد یعنی هیچ فرزند و ولی و انداد و ظهیر و نصیری ندارد. و هرگاه در 99 درصد الله را در ربوبیت یکتا قرار بدهی امّا در 1 درصد از خصائص ربوبیت، مخلوقی را شریک خداوند قرار دادی یا صفتی یا ویژگی از ویژگی‌ها و خصائص ربوبیت را برای مخلوقی غیر از الله قرار بدهی پس توحید ربوبیت را تماماً نقض کرده‌ای و دچار شرک در ربوبیت شده‌ای.



[1]- کشف الشبهات، ص 4.
[2]- تیسیر العزیز الحمید، ص 17.
[3]- مجموع فتاوى ومقالات متنوعة، ج 2 ص 72.
[4]- محمد بن احمد الباشمیل، کیف نهم التوحید ص 11.
[5]- الهدایة الربانیة في شرح العقیدة الطحاویة ج 1 صص 21-32.
[6]- رساله كلمة لا إله إلا الله، إعداد موقع روح الإسلام، ج 8 ص 28.
[7]- الدرر السنية في الأجوبة النجدية، ج 2 ص 71.
[8]- فتاوى نور على الدرب، ج 1 ص 13.
[9]- الرسائل الشخصية (مطبوع ضمن مؤلفات الشيخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء السادس)، ص 187.
[10]- کشف الشبهات، ص 9.
[11]- تفسیر طبری (متوفى: 310هـ)، ج 1 ص 149. ناشر: مؤسسة الرسالة، چاپ اول 1420 هـ. محقق: أحمد محمد شاكر.
[12]- تفسیر سمرقندی (متوفى: 373هـ)، ج 3 ص 158.
[13]- تفسیر طبری، ج 18 ص 537.
[14]- تفسیر سمرقندی، ج 3 ص 158.
[15]- تفسیر طبری، ج 13 ص 319.
[16]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 12 ص 169. ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. چاپ سوم 1420 هـ.
[17]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 20 ص 357.
[18]- تفسیر فتح القدیر، ج 3 ص 281. ناشر: دار ابن كثير، دار الكلم الطيب - دمشق، بيروت. چاپ اول 1414 هـ.
[19]- تفسیر طبری، ج 1 ص 142.
[20]- لسان العرب، ج 1 صص 400-401.
[21]- لسان العرب، ج 1 ص 339.
[22]- المفردات في غريب القرآن، ص 184.
[23]- مجمع البحرین، ج 2 ص 177.
[24]- صحیح بخاری (2552).
[25]- فتح الباری، ج 5 ص 179.
[26]- صحیح بخاری (50).
[27]- فتح الباری، ج 1 صص 122-123.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...