۱۳۹۷/۰۸/۲۰

نافع و ضار من دون الله


نویسنده: مجاهد دین

بدون شک نفع و ضرر تنها در دست الله متعال است و شخص مومن و موحّد امیدش و رجایش و خوفش تنها از الله متعال است و مخلوقات را تنها به دیدۀ اسبابی می‌نگرد که به خودی خود هیچ توانایی ندارند و مسبب الأسباب و مؤثر حقیقی را تنها الله سبحان می‌داند و توکّلش تنها بر الله متعال است. از ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که گفت، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «اعْلَمْ أَنَّ الأُمَّهَ لَوْ اجْتَمَعَتْ عَلَى أَنْ یَنْفَعُوکَ بِشَیْءٍ لَمْ یَنْفَعُوکَ إِلَّا بِشَیْءٍ قَدْ کَتَبَهُ اللَّهُ لَکَ، وَلَوْ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یَضُرُّوکَ بِشَیْءٍ لَمْ یَضُرُّوکَ إِلَّا بِشَیْءٍ قَدْ کَتَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ، رُفِعَتِ الأَقْلَامُ وَجَفَّتْ الصُّحُفُ».
ترجمه: «بدان که اگر همۀ مردم جمع شوند تا نفعی به تو برسانند، نمی‌توانند؛ مگر آن چه را که الله، برایت مقدَّر کرده است. و اگر همۀ مردم جمع شوند تا زیانی به تو برسانند، نمی‌توانند مگر زیانی که الله برایت رقم زده است. کار نوشتن تقدیر بوسیلۀ قلم‌ها پایان یافته و نامه‌ها، خشک شده است».[1]
و خداوند متعال دربارۀ اینکه نفع و ضرر تنها در دست اوست، می‌فرماید: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يَمۡسَسۡكَ بِخَيۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧ [الأنعام: 17]
«اگر الله (بخواهد) زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی‌تواند آن را دفع کند، و اگر خیری به تو رساند، پس او بر همه چیز تواناست».
و می‌فرماید: ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢ [فاطر: 2]
«(هر) رحمتی را که الله برای مردم بگشاید، کسی نمی‌تواند که بازش دارد، و آنچه را باز دارد کسی جز او نمی‌تواند آن را روان سازد، و او پیروزمند حکیم است».
و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦ وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧ [يونس: 106-107]
«و به جای الله، چیزی را که نه سودی به تو می‌رساند و نه زیانی به تو می‌رساند؛ نخوان، پس اگر چنین کنی، بی‌گمان از ستمکاران خواهی بود(106) و اگر الله زیانی به تو برساند، پس جز او هیچ کس نتواند آن را بر طرف کند، و اگر ارادۀ خیری برای تو کند، پس هیچ کس فضل او را باز نتواند داشت، به هرکس از بندگانش که بخواهد می‌رساند و او آمرزندۀ مهربان است(107)».
و می‌فرماید: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَيۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ٥٣ ثُمَّ إِذَا كَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنكُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنكُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٥٤ [النحل: 53-54]
«آنچه از نعمت دارید، پس (همه) از (جانب) الله است، سپس هنگامی‌که ناراحتی به شما رسد، باز به سوی او زاری می‌کنید(53) سپس هنگامی‌که آن ناراحتی را از شما بر طرف ساخت، آنگاه گروهی از شما به پروردگار‌شان شرک می‌آورند(54)».
و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٣٣ [الروم: 33]
«و هنگامی‌که (رنج و) زیانی به مردم برسد پروردگار‌شان را می‌خوانند، (و توبه‌کنان) به سوی او باز می‌گردند، سپس هنگامی‌که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، ناگاه گروهی از آنان به پروردگارشان شرک می‌آورند».
و می‌فرماید: ﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ٦٥ [العنكبوت: 65]
«پس هنگامی‌که در کشتی سوار شوند، الله را با اخلاص می‌خوانند، پس چون (الله) آن‌ها را (با آوردن) به خشکی نجات داد، باز آنان شرک می‌آورند».

طبری رحمه الله دربارۀ این آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: فإذا ركب هؤلاء المشركون السفينة في البحر، فخافوا الغرق والهلاك فيه (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ) يقول: أخلصوا لله عند الشدّة التي نزلت بهم التوحيد، وأفردوا له الطاعة، وأذعنوا له بالعبودة، ولم يستغيثوا بآلهتهم وأندادهم، ولكن بالله الذي خلقهم (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ) يقول: فلما خلصهم مما كانوا فيه وسلَّمهم، فصاروا إلى البرّ، إذا هم يجعلون مع الله شريكا في عبادتهم، ويدعون الآلهة والأوثان معه أربابا».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: هنگامی‌که آن مشرکان سوار کشتی در دریا می‌شوند و از غرق شدن و هلاک شدن می‌ترسند {الله را با اخلاص می‌خوانند} می‌فرماید: در هنگام شدتی که دچارش شده‌اند توحید را برای خداوند خالص می‌کنند و طاعت را برای او یکتا می‌کنند و به عبودیتش اذعان می‌کنند، و به آلهه و همتایانشان استغاثه نمی‌کنند، بلکه به خداوندی که آنان را خلق کرده است استغاثه می‌کنند. {پس چون (الله) آن‌ها را (با آوردن) به خشکی نجات داد} می‌فرماید: هنگامی‌که آنان را از آنچه که در آن بودند نجات داد و سلامت داد، و به خشکی رسیدند، دوباره به همراه الله شریکی در عبادتش قرار می‌دهند و آلهه و اوثان را به همراه او به عنوان رب‌هایی، به دعا می‌خوانند».[2]
و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا مَسَّكُمُ ٱلضُّرُّ فِي ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰكُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ كَفُورًا٦٧ [الإسراء: 67]
«و هنگامی‌که در دریا سختی به شما برسد، جز او همه کسانی را که می‌خوانید؛ فراموش می‌کنید، پس چون شما را به خشکی نجات دهد؛ روی می‌گردانید، و انسان بسیار ناسپاس است».
ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يُخْبِرُ تَعَالَى أَنَّهُ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ، دَعَوْهُ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ، مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ؛ وَلِهَذَا قَالَ: {وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ} أَيْ: ذَهَبَ عَنْ قُلُوبِكُمْ كُلُّ مَا تَعْبُدُونَ غَيْرُ اللَّهِ، كَمَا اتُّفِقَ لِعِكْرِمَةَ بْنِ أَبِي جَهْلٍ لَمَّا ذَهَبَ فَارًّا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ فَتَحَ مَكَّةَ، فَذَهَبَ هَارِبًا، فَرَكِبَ فِي الْبَحْرِ لِيَدْخُلَ الْحَبَشَةَ، فَجَاءَتْهُمْ رِيحٌ عَاصِفٌ، فَقَالَ الْقَوْمُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: إِنَّهُ لَا يُغْنِي عَنْكُمْ إِلَّا أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ وَحْدَهُ. فَقَالَ عِكْرِمَةُ فِي نَفْسِهِ: وَاللَّهِ لَئِنْ كَانَ لَا يَنْفَعُ فِي الْبَحْرِ غَيْرُهُ، فَإِنَّهُ لَا يَنْفَعُ فِي الْبَرِّ غَيْرُهُ، اللَّهُمَّ لَكَ عَلَيَّ عَهْدٌ، لَئِنْ أَخْرَجْتَنِي مِنْهُ لَأَذْهَبَنَّ فَأضعن يَدِي فِي يَدَيْهِ، فَلْأَجِدَنَّهُ رَءُوفًا رَحِيمًا. فَخَرَجُوا مِنَ الْبَحْرِ، فَرَجَعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَسْلَمَ وَحَسُنَ إِسْلَامُهُ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَأَرْضَاهُ».
ترجمه: «خداوند متعال خبر داده که وقتی به انسان زیان و رنجی می‌رسد توبه‌کنان و خالصانه او را می‌خواند و برای همین فرمود: {و هنگامی‌که در دریا سختی به شما برسد، جز او همه کسانی را که می‌خوانید؛ فراموش می‌کنید} یعنی: همۀ کسانی که بجای الله عبادتش می‌کنید از قلب‌هایتان می‌رود. چنانکه برای عکرمه بن ابی جهل اتفاق افتاد هنگامی‌که از رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگام فتح مکه فرار کرد و سوار کشتی شد تا به حبشه برود که طوفانی سخت آمد. مسافران کشتی به یکدیگر گفتند: چیزی شما را بی‌نیاز نمی‌کند مگر اینکه الله را به تنهایی بخوانید. عکرمه در دل خودش گفت: والله اگر در دریا جز او نفعی نرساند پس در خشکی هم غیر او نمی‌تواند نفعی برساند. خدایا با تو عهد می‌بندم که اگر مرا از اینجا بیرون بیاوری حتما نزد او می‌روم و دستم را در دستش می‌گذارم و او را رئوف و مهربان خواهم یافت. پس از دریا بیرون آمدند و به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم برگشت و اسلام نیکویی آورد».[3]
چنانکه از سخن عکرمه رضی الله عنه فهمیده می‌شود، او گمان می‌کرد که در خشکی غیر الله می‌تواند نفع برساند و چنین گفت که اگر در دریا غیر از الله نفع نرساند پس اشتباه است سخن کسی که گمان می‌کند در خشکی غیر الله می‌تواند نفع برساند. پس از این سخن عکرمه ثابت می‌شود که مشرکان در خشکی غیر الله را به فریاد می‌خواندند و گمان می‌کردند که در خشکی غیر الله می‌تواند نفع برساند.
و می‌فرماید: ﴿يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُۥ وَمَا لَا يَنفَعُهُۥۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِيدُ١٢ يَدۡعُواْ لَمَن ضَرُّهُۥٓ أَقۡرَبُ مِن نَّفۡعِهِۦۚ لَبِئۡسَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَلَبِئۡسَ ٱلۡعَشِيرُ١٣ [الحج: 12-13]
«(او) به جای الله چیزی را می‌خواند که نه زیانی به او می‌رساند و نه سودی به او می‌بخشد، این همان گمراهی دور است(12) (او) کسی را می‌خواند که زیانش نزدیکتر از نفعش است، چه بد (سرپرست و) یاوری است، و چه بد (همدم و) معاشری است(13)».
ابن کثیر رحمه الله دربارۀ این آیه می‌گوید: «وَقَوْلُهُ: {يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنْفَعُهُ} أَيْ: مِنَ الْأَصْنَامِ وَالْأَنْدَادِ، يَسْتَغِيثُ بِهَا وَيَسْتَنْصِرُهَا وَيَسْتَرْزِقُهَا، وَهِيَ لَا تَنْفَعُهُ وَلَا تَضُرُّهُ، {ذَلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ. يَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ} أَيْ: ضَرَرُهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ الْآخِرَةِ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ فِيهَا، وَأَمَّا فِي الْآخِرَةِ فَضَرَرُهُ مُحَقَّقٌ مُتَيَقَّنٌ».
ترجمه: «و این فرموده‌اش: {به جای الله چیزی را می‌خواند که نه زیانی به او می‌رساند و نه سودی به او می‌بخشد} یعنی: اصنام و اندادی را می‌خوانند و به آنان استغاثه می‌کنند و از آنان درخواست کمک و رزق می‌کنند، {این همان گمراهی دور است. (او) کسی را می‌خواند که زیانش نزدیکتر از نفعش است} یعنی ضررش در دنیا قبل از آخرت قبل از نفعش در دنیا است و امّا در آخرت هم که ضررش یقینا متحقق می‌باشد».[4]
و می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦ [الإسراء: 56]
«(ای پیامبر!) بگو: کسانی را که به جای او (إله خود) می‌پندارید؛ بخوانید، پس آن‌ها نه می‌توانند بلا (و مشکلی) را از شما دور سازند، و نه تغییر دهند».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صلى الله عليه وسلم: قل يا محمد لمشركي قومك الذين يعبدون من دون الله من خلقه، ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم أرباب وآلهة من دونه عند ضرّ ينزل بكم، فانظروا هل يقدرون على دفع ذلك عنكم، أو تحويله عنكم إلى غيركم، فتدعوهم آلهة، فإنهم لا يقدرون على ذلك، ولا يملكونه، وإنما يملكه ويقدر عليه خالقكم وخالقهم. وقيل: إن الذين أمر النبيّ صلى الله عليه وسلم أن يقول لهم هذا القول، كانوا يعبدون الملائكة وعزيرا والمسيح، وبعضهم كانوا يعبدون نفرا من الجنّ».
ترجمه: «خداوند متعال به پیامبرش صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: ای محمد به مشرکان قومت که کسانی از مخلوقاتش را بجای او عبادت می‌کنند، بگو: ای قوم آن کسانی که گمان می‌کنید آنان رب‌ها و إله‌هایی بغیر از او هستند را، در هنگام ضرری که بر سر شما می‌آید، به فریاد بخوانید و ببینید که آیا بر دفع آن ضرر از شما یا برداشتن آن از شما به سوی دیگری توانایی دارند؟ شما ادعا می‌کنید که آن‌ها آلهه هستند در حالی که آنان بر چنین کاری قادر نیستند و نمی‌توانند چنین کاری بکنند، بلکه تنها کسی می‌تواند چنین کاری بکند که خالق شما و خالق آنان است. و گفته شده: کسانی که پیامبر صلی الله علیه وسلم امر شده بود که این سخن را به آنان بگویند، کسانی بودند که ملائکه و عزیر و مسیح را عبادت می‌کردند و بعضی از آنان هم افرادی از جن را».[5]
و همچنین باریتعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٣٨ [الزمر: 38]
«بگو: آیا دیدید آنچه را که به جای الله می‌خوانید، اگر الله زیانی برای من بخواهد، آیا آن‌ها خواهند توانست زیان او را بر طرف کنند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آن‌ها خواهند توانست رحمت او را باز دارند؟! بگو: الله مرا کافی است، و (همه) توکل کنندگان بر او توکل می‌کنند».
از این آیات چنین فهمیده می‌شود که مشرکان علاوه بر اینکه ضرر و نفع رساندن را برای الله می‌دانستند، آلهۀ مزعومۀ‌شان را نیز شریک الله متعال در ضرر و رساندن می‌دانستند و معتقد بودند إله‌هایشان بصورت مستقل از الله نفع و ضرر می‌رسانند و یا در نزد الله برایشان شفاعت نافذ می‌کنند. چنانکه ابن ابی العز حنفی رحمه الله می‌گوید: «ﻭَﻛَﺜِﻴﺮٌ ﻣِﻦْ ﻣُﺸْﺮِﻛِﻲ ﺍﻟْﻌَﺮَﺏِ ﻭَﻏَﻴْﺮِﻫِﻢْ ﻗَﺪْ ﻳَﻈُﻦُّ ﻓِﻲ ﺁﻟِﻬَﺘِﻪِ ﺷَﻴْﺌًﺎ ﻣِﻦْ ﻧَﻔْﻊٍ ﺃَﻭْ ﺿُﺮٍّ، ﺑِﺪُﻭﻥِ ﺃَﻥْ ﻳَﺨْﻠُﻖَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺫَﻟِﻚَ».
ترجمه: «بسیاری از مشرکین عرب و غیر آنان گمان می‌کردند که إله‌هایشان نفع و ضرر می‌رسانند بدون اینکه آن نفع و ضرر را الله خلق کرده باشد».[6]
و از جمله مواردی که نشان می‌دهد مشرکان نفع و ضرر رساندن را برای غیر الله قائل بودند، اعتقاد به تمیمه‌ها و مهره‌ها و آویزهایی بود که به خود یا وسایل خود آویزان می‌کردند تا از آنان ضرری را دفع و یا برایشان نفعی را جلب نمایند، آن هم نه بر وجه سبب بودنشان؛ بلکه بصورت مستقل از الله.
و آویزان کردن تمیمه شرک است، چنانکه از عقبة بن عامر الجهني رضی الله عنه روایت است که گروهی به نزد رسول الله صلى الله عليه وسلم آمدند که پیامبر با نه نفر از آنان بیعت کرد امّا با یکی بیعت نکرد، گفتند: «يَا رَسُولَ اللهِ، بَايَعْتَ تِسْعَةً وَتَرَكْتَ هَذَا؟ قَالَ: " إِنَّ عَلَيْهِ تَمِيمَةً " فَأَدْخَلَ يَدَهُ فَقَطَعَهَا، فَبَايَعَهُ، وَقَالَ: " مَنْ عَلَّقَ تَمِيمَةً فَقَدْ أَشْرَكَ».
ترجمه: «ای رسول خدا با نه نفر بیعت کردی و این یکی را ترک کردی؟ فرمود: چون بر خود تمیمه آویزان کرده است. آن شخص دستش را داخل برد و آن تمیمه را پاره کرد و سپس پیامبر با او بیعت کرد و فرمود: هرکس تمیمه بياويزد، به تحقیق که شرک ورزيده است».[7]
ابن عابدین به نقل از ابن الأثیر رحمهما الله می‌گوید: «التَّمَائِمُ جَمْعُ تَمِيمَةٍ وَهِيَ خَرَزَاتٌ كَانَتْ الْعَرَبُ تُعَلِّقُهَا عَلَى أَوْلَادِهِمْ يَتَّقُونَ بِهَا الْعَيْنَ فِي زَعْمِهِمْ، فَأَبْطَلَهَا الْإِسْلَامُ، وَالْحَدِيثُ الْآخَرُ «مَنْ عَلَّقَ تَمِيمَةً فَلَا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ» لِأَنَّهُمْ يَعْتَقِدُونَ أَنَّهُ تَمَامُ الدَّوَاءِ وَالشِّفَاءِ، بَلْ جَعَلُوهَا شُرَكَاءَ لِأَنَّهُمْ أَرَادُوا بِهَا دَفْعَ الْمَقَادِيرِ الْمَكْتُوبَةِ عَلَيْهِمْ وَطَلَبُوا دَفْعَ الْأَذَى مِنْ غَيْرِ اللَّهِ تَعَالَى الَّذِي هُوَ دَافِعُهُ».
ترجمه: «تمائم جمع تمیمه است و آن مهره‌هایی هستند که عرب‌ها بر فرزندانشان آویزان می‌کردند و در گمانشان از چشم‌زخم نگاهشان می‌داشت، و اسلام این باور را باطل نموده و در حدیث دیگری آمده است: {هرکسی بر خود تمیمه آویزان کند پس خداوند برایش تمام نگرداند}، برای اینکه آنان معتقد بودند که این تمیمه‌ها تمام دوا و شفا هستند، بلکه آن‌ها را شریکان الله قرار داده بودند. برای اینکه با آن تمیمه‌ها خواستار دفع‌کردن تقدیرهایی بودند که بر آنان نوشته شده بود و خواستار دفع بلا از غیر الله متعال بودند در حالی که فقط او (الله) دفع کنندۀ آن است».[8]
و ابن حجر عسقلانی رحمه الله می‌گوید: «وَالتَّمَائِمُ جَمْعُ تَمِيمَةٍ وَهِيَ خَرَزٌ أَوْ قِلَادَةٌ تُعَلَّقُ فِي الرَّأْسِ كَانُوا فِي الْجَاهِلِيَّةِ يَعْتَقِدُونَ أَنَّ ذَلِكَ يَدْفَعُ الْآفَاتِ».
ترجمه: «تمائم جمع تمیمه است و آن مهره یا گردنبندی است که بر روی سر آویزان می‌شود، و در زمان جاهلیت معتقد بودند که تمائم، آفات را دفع می‌کند».[9]
و ابن حجر دربارۀ این فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم: «الطِّيَرَةُ شِرْكٌ»؛ «به فال بدگرفتن شرک است» می‌گوید: «وَإِنَّمَا جُعِلَ ذَلِكَ شِرْكًا لِاعْتِقَادِهِمُ أَنَّ ذَلِكَ يَجْلِبُ نَفْعًا أَوْ يَدْفَعُ ضُرًّا فَكَأَنَّهُمُ أَشْرَكُوهُ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى».
ترجمه: «به این خاطر آن را شرک قرار داده است چون معتقد بودند که چنین چیزی نفعی را برایشان جلب می‌کند یا ضرری را از آنان دفع می‌کند؛ پس انگار آن را با الله متعال شریک قرار داده‌اند».[10]
و الطیره یا شوم دانستن، شرک است، برای اینکه چنین کسی معتقد است بعضی از زمان‌ها یا مکان‌ها یا مخلوقات، به خودی خود و ذاتاً و بدون اینکه الله آن را مقدّر کرده باشد، شوم هستند یا شری برای انسان در بر دارند. آن هم نه از باب سببیت و اینکه الله آن زمان یا مکان یا مخلوق را سببی قرار داده باشد، بلکه نفع و ضرری که در طیره و تمیمه قائل بودند بطور مستقل از اراده و مشیت خداوند بود. برای اینکه اگر آن را به اذن الله می‌دانستند، شرک نمیبود؛ چنانکه در ادامه خواهد آمد.
پس نکته‌ای که باید به آن توجه نمود این است که مشرکان، اعتقاد داشتند که تمیمه‌ها ذاتاً می‌توانند نفع یا ضرری برسانند، یعنی نمی‌گفتند که این تمیمه‌ها به اذن الله وسیله‌ای برای دفع ضرر هستند، بلکه معتقد بودند آن تمیمه ذاتاً قدرت دفع ضرر را دارد؛ برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را به شرک معرفی کرده است.
حاکم نیشابوری در مستدرکش از قیس بن السکن الأسدی روایت کرده است که گفت: «دخل عبدالله بن مسعود رضي الله عنه على امرأة فرأى عليها خرزا من الحمرة فقطعه قطعا عنيفا ثم قال : إِنَّ آلَ عَبْدِ اللهِ عَنِ الشِّرْكِ أَغْنِيَاءُ وَقَالَ: كَانَ مِمَّا حَفِظْنَا عَنِ النّبِي صلی الله علیه وسلم: إِنَّ الرُّقَى وَالتَّمَائِمَ وَالتِّوَلَةَ شِرْكٌ».
ترجمه: «عبد الله بن مسعود رضی الله عنه بر زنی وارد شد و دید که بخاطر بيمارى وبائى كه باعث تب و دانه‌هاى سرخ بر پوست بدنش شده بود، مهره‌ای بر خود آویزان کرده بود، عبد الله بن مسعود هم با شدت و تندی آن مهره را قطع کرد سپس گفت: آل عبد الله از شرک بی‌نیاز هستند و گفت: آنچه از پیامبر صلی الله علیه وسلم حفظ کردیم این است که فرمود: بی‌گمان رقیه و تمائم و توله، شرک هستند».[11]
پس شخصی که چیزی به خود آویزان می‌کند و معتقد است آن چیز بطور مستقل از الله از او ضرری را دفع می‌کند بدون شک شرک ورزیده است و خداوند او را به همان چیزی که آویزان کرده است می‌سپارد، چنانکه در حدیث آمده است: «من تعلَّق شيئًا وُكِلَ إليه»؛ «هرکس چیزی آویزان کند به همان چیز سپرده میشود».[12]
و علما با استناد به این حدیث، تمائمی‌ که در آن جز آیات قرآن نوشته نشده است را از شرک بودن مستثنی کرده‌اند برای اینکه در واقع پناه بردن به کلام خداوند محسوب می‌شود.
و از عمران بن حصين رضی الله عنه روایت است که: «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَجُلًا فِي يَدِهِ حَلْقَةٌ مِنْ صُفْرٍ فَقَالَ مَا هَذِهِ الْحَلْقَةُ قَالَ هَذِهِ مِنْ الْوَاهِنَةِ قَالَ انْزِعْهَا فَإِنَّهَا لَا تَزِيدُكَ إِلَّا وَهْنًا».
 ترجمه: «رسول ‌الله صلی الله علیه وسلم حلقه‌ای از جنس مس زرد رنگ در دست مردی دید. پرسید: این برای چیست؟ گفت: بخاطر جلوگیری از ضعف جسمی ‌است. پیامبر فرمود: «آن را درآور؛ زیرا جز ضعف را بر تو نمی‌افزاید».[13]
و در مسند احمد با این اضافه آمده است: «فَإِنَّكَ لَوْ مِتَّ وَهِيَ عَلَيْكَ مَا أَفْلَحْتَ أَبَدًا»؛ «اگر در حالی بمیری که این را پوشیده‌ای، هرگز رستگار نخواهی شد».[14]
و ابن ابی شیبه با اين اضافه آن را روایت کرده است: «لو مت وأنت تراها نافعتك لمت على غير الفطرة»؛ «اگر می‌مردی و تو چنین می‌دیدی که به تو نفعی می‌رساند، بدون شک بر غیر فطرت می‌مردی».[15]
پس مشرکان تمیمهها را مستقل از الله در دفع ضرر یا جلب نفع می‌دانستند، برای اینکه اگر آن‌ها معتقد می‌بودند که مثلاً آن تمیمه‌ها به اذن الله وسیله‌ای برای برطرف کردن ضعف و سستی و وهانه هستند، پیامبر صلی الله علیه وسلم اگرچه هم از آن نهی می‌کرد و سبب بودن یا نبودن آن را بیان می‌کرد، اما در هر حال آن را شرک معرفی نمی‌کرد. چون خطا در تشخیص وسیله شرک نیست، همانند کسی که به دستش سرم آویزان کند و به او بگویی: این چیست به خود آویزان کرده‌ای؟ و او بگوید: ضعف کرده‌ام و دکتر این سرم را برایم تجویز کرده است. در اینجا ما به او نمی‌گوییم که دچار شرک شدی و این حدیث را برایش قرائت نمی‌کنیم که: «مَنْ عَلَّقَ تَمِيمَةً فَقَدْ أَشْرَكَ»؛ «هرکسی چیزی به خود آویزان کند پس به تحقیق شرک ورزیده است»!
یا مانند کسی که معتقد است شنا کردن در بعضی آب‌ها و چشمه‌ها، بخاطر املاح و ترکیبات خاصی که خداوند در آن آب‌ها قرار داده است، به اذن الله برای مثلا درمان خارش پوست بدن مفید است یا کسی که سنگ‌های خاصی مانند زبرجد آبی[16]، رودونیت[17]، رودوکروزیت[18]، دولمیت[19]، روبلیت[20] و... را با خود حمل می‌کند و معتقد است که از لحاظ علمی ‌ثابت شده است که این سنگ‌ها وسیله‌هایی هستند که خداوند خاصیت‌ها و ویژگی‌هایی در آن‌ها قرار داده است و پرتوها و تشعشعات خاصی از آن سنگ‌ها ساطع می‌شود که به اذن الله برای سلامتی بدن مفید هستند. چنین کسی با چنین اعتقادی دچار شرک نشده است؛ چون نفع و ضرر را بطور مستقل از الله برای آن سنگ‌ها قائل نبوده است بلکه معتقد است خداوند در این سنگ‌ها به اذن خودش چنین خاصیت‌هایی را قرار داده است و او تنها اخذ اسباب کرده است و خطا در اخذ اسباب شرک محسوب نمی‌شود.
یا مانند کسی که داروی خاصی را مصرف می‌کند و گمان می‌کند این دارو به اذن الله برای فلان بیماری مفید است، امّا در تشخیص آن دارو خطا کرده باشد و سبب بودن آن دارو برای درمان آن بیماری را درست تشخیص نداده باشد.
پس اگر کسی که تمیمه‌ای آویزان کند با این اعتقاد که آن تمیمه ذاتاً و به خودی خود و مستقل از الله دارای نفع و ضرر است، پس مرتکب شرک اکبر شده است، و اما اگر تمیمه را آویزان کند و بگوید این تمیمه به ذات خود هیچ نفع و ضرری ندارد و نفع و ضرر تنها در دست الله است، اما من گمان می‌کنم که خداوند به اذن خودش این تمیمه را سببی برای سلامتی بدن قرار داده است، چنین کسی به اجماع امّت و حتی طبق عقیدۀ علمای نجد نیز مرتکب شرک اکبر نشده است، ولی در نزد علمای نجد رحمهم الله دچار شرک اصغر شده است. به عبارت دیگر علمای نجد خطا در تشخیص سبب را شرک اصغر می‌دانند. چنانکه شیخ بن باز رحمه الله خطا در تشخیص وسیله و سبب را شرک اصغر دانسته و می‌گوید: «والصواب أن تعليق التمائم ليس من الاستهزاء بالدين بل من الشرك الأصغر ومن التشبه بالجاهلية وقد يكون شركاً أكبر على حسب ما يقوم بقلب صاحب التعليق من اعتقاد النفع فيها وأنها تنفع وتضر دون الله عز وجل وما أشبه هذا الاعتقاد امّا إذا اعتقد أنها سبب للسلامة من العين أو الجن ونحو ذلك فهذا من الشرك الأصغر لأن الله سبحانه لم يجعلها سببا بل نهى عنها وحذر وبين أنها شرك على لسان رسوله صلی الله علیه وسلم وما ذاك إلا لما يقوم بقلب صاحبها من الالتفات إليها والتعلق بها».
ترجمه: «و صواب این است که آویزان کردن تمائم، استهزاء کردن به دین نیست بلکه شرک اصغر و تشابهت با جاهلیت است و ممکن است شرک اکبر هم باشد بر حسب اعتقادی که آن آویزان کننده در قلبش دارد، اینکه اعتقاد داشته باشد نفع در آن تمیمه است یا بصورت من دون الله نفع یا ضرر می‌رساند و آنچه که شبیه چنین اعتقاداتی باشد. امّا اگر معتقد باشد که آن تمیمه سببی برای سلامت ماندن از چشم‌زخم و جن و نحو آن باشد، پس این از شرک اصغر است برای اینکه الله سبحان آن را سبب قرار نداده است بلکه از آن نهی و تحذیر کرده است و بر زبان رسولش صلی الله علیه وسلم بیان کرده که چنین چیزی شرک است، و تنها به این خاطر است که در قلب صاحبش چنین بوجود می‌آید که به سوی آن تمیمه التفات کند و قلبش به آن تعلق یابد».[21]
و از اقوال علمای دعوت نجد چنین فهمیده می‌شود که آنان سبب قرار دادن چیزی که شرعاً و قدراً سبب نباشد را شرک اصغر می‌دانند، برای مثال ابن عثیمین رحمه الله می‌گوید: «كُلَّ مَنْ جعلَ سببًا لمْ يجعَلْهُ اللَّهُ سببًا لا بوَحْيِهِ ولا بقَدَرِهِ فهوَ مُشْرِكٌ شِرْكًا أصغرَ».
ترجمه: «هرکس چیزی را سبب قرار بدهد که خداوند آن را نه با وحیش و نه با تقدیرش سبب قرار نداده باشد پس او شرک اصغر کرده است».[22]
و در لقاء الباب المفتوح می‌گوید: «فإن اعتقد الإنسان أن السبب هو الفاعل بنفسه من دون الله فهو شرك أكبر، وإن اعتقد أنه سبب وأن الفاعل هو الله فهو شرك أصغر، إذا لم يقم دليل شرعي أو حسي على أنه سبب».
ترجمه: «اگر انسان معتقد باشد که سبب، خودش بصورت من دون الله کاری انجام می‌دهد پس این شرک اکبر است، و اگر معتقد باشد که آن فقط یک سبب است و فاعل همان الله است، اگر دلیل شرعی یا حسی بر سبب بودن آن اقامه نکند، پس این شرک اصغر است».[23]
و شیخ صالح آل الشيخ در شرح كشف الشبهات می‌گوید: «من جعل سببا ليس بسبب كوني ولا شرعي وتعلق به فإنه يكون مشركا الشرك الأصغر».
ترجمه: «هرکس چیزی را سبب قرار دهد که سببی کَونی و شرعی نباشد و به آن تعلق یابد پس او شرک اصغر کرده است».[24]
چنانکه از کلامشان دیده می‌شود، خطا در تشخیص سبب را شرک اصغر دانسته‌اند. و اگر خطا در تشخیص سبب، شرک اصغر باشد، پس چنین لازم می‌آید که صاحب این خطا را مرتکب شرک اصغر بدانیم:
اینکه شخصی دارویی را مصرف می‌کند با این اعتقاد که این دارو به اذن الله سببی برای درمان فلان بیماری است، امّا از لحاظ شرعی دلیلی بر دارو بودن آن وارد نشده است و از لحاظ علمی ‌نیز (هنوز) سبب بودن آن دارو تایید نشده است. اکنون آیا باید گفت چنین کسی بخاطر خطا در تشخیص سبب، دچار شرک اصغر شده است؟ و آیا اگر شخصی قصد امتحان‌کردن دارویی را داشته باشد و بخواهد آن را تجربه کند تا با تجربه به سبب‌بودن یا نبودن آن دارو پی ببرد، آیا این شخص در حین مدت‌زمان تجربه‌ و آزمایشکردن آن دارو و سبب قرار دادن آن دارو (که هنوز سبب بودنش تایید نشده است)، دچار شرک اصغر شده است؟ و اگر به خطا در محاسباتش چنین نتیجه بگیرد که آن دارو سببی برای آن بیماری است در حالی که در نزد الله سببی برای درمان آن بیماری نبوده باشد، و بنا بر نتایجی که گرفته است به آن دارو تنها به عنوان اخذ اسباب نگاه کند و بگوید به اذن الله این دارو برای آن بیماری مفید است و از آن استفاده کند، آیا باید بگوییم او بخاطر سبب قرار دادن چیزی که نه شرعاً و نه قدراً سبب نبوده است، دچار شرک اصغر شده است؟
یا شخصی را در نظر بگیرید به خواص رنگ‌ها معتقد باشد و بگوید رنگ‌ها به اذن الله سببی هستند که بر روی احساسات آدم تاثیر می‌گذارند، مثلاً لباس رنگ آبی را بپوشد و گمان کند رنگ آبی به اذن الله سببی برای افزایش آرامش و کاهش اشتها است، یا لباس رنگ بنفش بپوشد و گمان کند که به اذن الله قدرت تخیلش را بیشتر می‌کند و...، اکنون اگر در تشخیص سبب بودن این رنگ‌ها و خواص آن‌ها اشتباه کرده باشد، آیا باید بگوییم که چنین کسی دچار شرک اصغر شده است؟ و مثال‌های بسیار دیگری می‌توان در این مورد ذکر کرد.
و اکنون با تنقاضی عجیب از اعتقادات علمای دعوت نجد مواجه می‌شویم! به این شکل که: اگر بپذیریم و فرض کنیم که خطا در تشخیص سبب، شرک اصغر باشد، پس طبق این فرض، کسی که معتقد باشد میّت به اذن الله سببی است که می‌تواند برایش دعا کند، (و طبق عقیدۀ نجدیه، چنین کسی در تشخیص سبب خطا کرده باشد و میّت نتوانسته باشد برای زائرش دعا کند)، پس در نزد علمای دعوت نجد که خطا در تشخیص سبب را شرک اصغر می‌دانستند، چنین کسی باید تنها مرتکب شرک اصغر شده باشد! چراکه او تنها چیزی را به عنوان سبب قرار داده که شرعاً و قدراً سبب نبوده است و او هیچ گونه قدرت نفع و ضرر رساندن مستقلی برای میّت قائل نبوده است. پس چرا نجدیه چنین کسی را مشرک دانسته و شرک او را از نوع شرک اکبر می‌دانند؟ آیا این تناقض عجیبی نیست؟
چنانکه از صالح آل شیخ سوال شد: «من سأل النبي صلى الله عليه وسلم أن يدعو له وأن يطلب له المغفرة من الله بعد موته، هل هذا شرك؟».
ترجمه: «کسی که از پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از مردنش، درخواست کند که برایش دعا کند یا طلب مغفرت از الله برایش کند، آیا این شرک است؟»
و در جواب گفته است: «الجواب نعم، هو شرك اكبر»؛ «جواب آری این شرک اکبر است».[25]
و بن باز می‌گوید: «طلب الشفاعة من النبي صلى الله عليه وسلم أو من غيره من الأموات لا يجوز، وهو شرك أكبر».
ترجمه: «طلب شفاعت از پیامبر صلی الله علیه وسلم یا غیر او از اموات، جایز نیست و چنین چیزی شرک اکبر است».[26]
چرا کسی که معتقد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم یا غیر او از اموات، می‌تواند به اذن الله برایش دعا کند و آن میّت را فقط سببی بداند، نه بیشتر، چرا اینجا بخاطر خطا در سبب نمی‌گویند که مرتکب شرک اصغر شده است؟ چرا کار او را شرک اکبر به حساب می‌آورند؟ بر طبق عقاید علمای دعوت نجد و با توجه به آن، آیا مگر غیر از این است که چنین کسی، پیامبر صلی الله علیه وسلم در بعد از وفاتش را تنها سببی برای دعا کردن قرار داده که طبق گمان نجدیه، سبب بودن آن شرعاً و یا قدراً ثابت نشده است؟ و مگر علمای نجد نمی‌گویند که سبب‌قرار دادن چیزی که سبب‌بودن آن شرعاً و قدراً ثابت نشده باشد، شرک اصغر است؟ پس چرا در اینجا کسی که پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از وفاتش را به اذن الله سببی برای دعا کردن برای خودش بداند او را متهم به شرک اکبر می‌کنند؟
شاید در پاسخ بگویند که عمل «درخواست دعا از میّت» به ذات خود عبادت است و به محض اینکه میّت را خطاب کردی که برایت دعا کند، پس او را عبادت کرده‌ای و این شرک است؛ چراکه دعا همان عبادت است! می‌گوییم اگر چنین دعایی عبادت بود پس باید درخواست دعا از زنده هم شرک بوده و عبادت آن زنده محسوب می‌شد! در حالی که درخواست دعا از زنده، شرک نیست. و تفصیل این موضوع را در فصل «عبادت» آوردم؛ به آنجا مراجعه شود.



[1]- صحیح؛ مسند احمد (۲۶۶۹) و ترمذی (۲۵۱۶) با لفظ ترمذی.
[2]- تفسیر طبری، ج 20 ص 60.
[3]- تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 96.
[4]- تفسیر ابن کثیر، ج 5 ص 401.
[5]- تفسیر طبری، ج 17، ص 471.
[6]- شرح العقيدة الطحاوية، ص 77.
[7]- مسند احمد (17422). آلبانی در السلسلة الصحيحة (492) می‌گوید صحیح است.
[8]- ابن عابدین، رد المحتار على الدر المختار، ج 16 صص 363-364. ابن الاثیر، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 1 صص 197-198.
[9]- فتح الباری، ج 10 ص 196.
[10]- فتح الباری، ج 10 ص 213.
[11]- المستدرك على الصحيحين (7505) و می‌گوید: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»؛ «این حدیث صحیح الاسنادی است که بخاری و مسلم آن را تخریج نکرده‌اند». و ذهبی در تعلیق بر آن می‌گوید: صحیح است.
[12]- سنن ترمذی (2072).
[13]- سنن ترمذی (3522).
[14]- مسند احمد (19149).
[15]- مصنف ابن ابی شیبه (23460).
[16]- بنا به گفتۀ کانی شناسان: زبرجد آبی صدا را تقویت می‌کند و برای التهابات گلو و گرفتگی صدا موثر است. اعصاب را تقویت و افسردگی را درمان می‌کند. نگرانی را از بین برده و کمک بزرگی به سردردهائی که منشا عصبی و استرسی دارند میکند. این سنگ عملی فعال بر روی معده و غده هیپوفیز دارد؛ بنابراین سیستم عصبی سمپاتیک را تحریک میکند.
[17]- بنا به گفتۀ کانی شناسان: این سنگ از سیلیکات منیزیم به رنگ صورتی که اکسید منگنز سیاه در آن رخنه کرده است تشکیل می‌شود. سنگ رودونیت اثر بسیار قوی بر روی شنوائی و استخوان‌ها دارد. شش‌ها را تقویت می‌کند و بهترین اکسیژن لازم را برای تغذیه آن فراهم می‌کند. به دلیل منگنز موجود ، این سنگ درمان بسیار عالی برای دیابت میباشد. سیستم مرکز عصبی را تنظیم میکند و نیرو، انرژی و استقامت میدهد و در از بین بردن نگرانی و اضطراب کمک موثری میکند و قدرت فراگیری را افزایش می‌دهد.
[18]- بنا به گفتۀ کانی شناسان: این سنگ از کربنات منگنز به رنگ صورتی که از روشنی به تیرگی می‌زند همراه با شیارهای روشن تشکیل شده است. سنگ رودوکروزیت برای لوزالمعده ، طحال، و ناراحتی‌های گوارشی بسیار موثر است. آلودگی و التهابات پوستی همچون آکنه و جوش‌ها را از بین میبرد. این سنگ قلب را تقویت میکند و بیماریهای کبد ، مجاری تنفسی و ریه‌ها را درمان میکند. رودوکروزیت درصد بینائی را افزایش میدهد و به چشم‌ها نیرو میبخشد. برای دیابت، بیماری‌های کلیه و سرطان معده بسیار موثر است
[19]- بنا به گفتۀ کانی شناسان: این سنگ منیزیت سفید، زرد یا قهوه‌ای است که برای لوزالمعده، غدد و هورمون‌ها بسیار موثر است. قلب را تقویت ، پوست را نرم و زیبا و انرژی را زیاد میکند و نیز اسپاسم قلبی را از بین میبرد.
[20]- بنا به گفتۀ کانی شناسان: این سنگ سرگیجه را درمان میکند و حافظه و قلب را نیرو میبخشد. بیماریهای مربوط به ناخن‌ها و اعصاب را درمان میکند. برای درمان بعضی گونه‌های نازائی، بیماریهای دستگاه تناسلی و مسائل مربوط به عادت ماهیانه و تسکین دهنده التهابات مفصلی است. مجاری خونی را نیرو بخشیده و سیستم ایمنی بدن را فعال و کبد را تصفیه می‌کند و لنف و هورمون‌ها را برمی‌انگیزد. از انسان در برابر تشعشعات منفی برای مثال اشعه ایکس و غیره حمایت میکند.
[21]- مصنف ابن ابی شیبه (23460).
[22]- القول المفيد، ج 2، ص 19.
[23]- لقاء الباب المفتوح، شریط 7 ص 20.
[24]- شرح کشف الشبهات از صالح بن عبد العزيز بن محمد بن إبراهيم آل الشيخ، ص 127.
[25]- إتحاف السائل بما في الطحاوية من مسائل، صص 115-116.
[26]- فتاوى نور على الدرب، ج 1 ص 392.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...