مشرکان علاوه بر اینکه الله را رازق میدانستند برای إلههایشان نیز قدرت رزق
دادن قائل بودند، برای مثال وقتی باران میبارید مشرکان معتقد بودند که این باران
را فلان ستاره بارانیده است.
خداوند در این باره میفرماید: ﴿وَتَجۡعَلُونَ
رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢﴾ [الواقعة: 82]
«و (به جای شکر)
روزی خود، (رازق) را تکذیب میکنید؟!».
طبری در تفسیر آیه میگوید: «وقوله: (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) يقول:
وتجعلون شكر الله على رزقه إياكم التكذيب، وذلك كقول القائل الآخر: جعلت إحساني
إليك إساءة منك إليّ، بمعنى: جعلت: شكر إحساني، أو ثواب إحساني إليك إساءة منك
إليّ.
وقد ذُكر عن
الهيثم بن عدّي: أن من لغة أزد شنوءة: ما رزق فلان: بمعنى ما شكر.
وبنحو الذي قلنا
في ذلك قال أهل التأمل على اختلاف فيه منهم.
* ذكر من قال
ذلك:
حدثنا ابن بشار،
قال: ثنا يحيى، قال: ثنا سفيان، قال: ثني عبد الأعلى الثعلبي، عن أبي عبد الرحمن
السلميّ، عن عليّ رضي الله عنه (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ)
قال: شكركم.
حدثنا ابن
المثنى، قال: ثنا عبيد الله بن موسى، عن إسرائيل، عن عبد الأعلى الثعلبي، عن أبي
عبد الرحمن السلمي، عن عليّ رفعه (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ
تُكَذِّبُونَ) قال: شكركم تقولون مُطرنا بنوء كذا وكذا، وبنجم كذا وكذا.
حدثني يعقوب بن
إبراهيم، قال: ثنا يحيى بن أبي بكر، عن إسرائيل، عن عبد الأعلى، عن أبي عبد
الرحمن، عن عليّ، عن النبي صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسَلَّم قال "
(وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) قال: شُكْرَكُمْ أنَّكُمْ
تُكَذِّبُونَ، قال: ويقولون مطرنا بنوء كذا وكذا".
حدثنا ابن بشار،
قال: ثنا محمد بن جعفر، قال: ثنا شعبة، عن أبي بشر عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس،
قال: ما مُطر قوم قط إلا أصبح بعضهم كافرًا، يقولون: مُطرنا بنوء كذا وكذَا، وقرأ
ابن عباس (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) .
حدثنا أبو
كُرَيب، قال: ثنا ابن عطية، قال: ثنا معاذ بن سليمان، عن جعفر، عن سعيد بن جبير،
عن ابن عباس، أنه كان يقرأ (وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) ثم
قال: ما مُطر الناس ليلة قطّ، إلا أصبح بعض الناس مشركين يقولون: مُطرنا بنوء كذا
وكذا، قال: وقال وتجعلون شكركم أنكم تكذّبون.
حدثني يعقوب،
قال: ثنا هشيم، عن أبي بشر، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس، في قوله:
(وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ) يقول: شكركم على ما أنزلت عليكم من الغيث والرحمة
تقولون: مُطرنا بنوء كذا وكذا؛ قال: فكان ذلك منهم كفرًا بما أنعم عليهم.
حدثني يونس، قال:
أخبرنا سفيان، عن إسماعيل بن أمية، قال: أحسبه أو غيره "أن رسول الله صَلَّى
الله عَلَيْهِ وَسَلَّم سمع رجلا ومطروا يقول: مُطرنا ببعض عثانين الأسد، فقال:
كَذَبْتَ بَلْ هُوَ رِزْقُ الله".
حدثني يونس، قال:
أخبرنا سفيان، عن محمد بن إسحاق، عن محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي، عن أبي
سلمة، عن أبي هريرة، أن رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسَلَّم قال: "إِنَّ
اللهَ لَيُصَبَّحُ القَوْمَ بالنِّعْمَةِ، أَوْ يُمَسِّيهِم بِهَا، فَيُصْبِحُ
بِهَا قَوْمٌ كَافِرينَ يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوءِ كَذَا وَكَذَا" قال
محمد: فذكرت هذا الحديث لسعيد بن المسيب، فقال: ونحن قد سمعنا من أبي هريرة، وقد
أخبرني من شهد عمر بن الخطاب رضي الله عنه وهو يستسقي فلما استسقى التفت إلى
العباس فقال: يا عباس يا عمَّ رسول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسَلَّم، كم بقي من
نوء الثريا؟ فقال: العلماء بها يزعمون أنها تعترض في الأفق بعد سقوطها
سبعًا، قال: فما مضت سابعة حتى مُطروا.
حدثنا ابن حُميد،
قال: ثنا مهران، عن سفيان، عن عبد الأعلى، عن أبي عبد الرحمن، عن عليّ
(وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) قال: كان يقرؤها (وتَجْعَلُونَ
شُكْرَكُمْ أنَّكُم تُكَذِّبُونَ) يقول: جعلتم رزق الله بنوء النجم، وكان رزقهم في
أنفسهم بالأنواء أنواء المطر إذا نزل عليهم المطر، قالوا: رُزقنا بنوء كذا وكذا،
وإذا أمسك عنهم كذّبوا، فذلك تكذيبهم.
حدثنا ابن عبد
الأعلى، قال: ثنا ابن ثور، عن معمر، عن عطاء الخراساني، في قوله: (وَتَجْعَلُونَ
رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) قال: كان ناس يمطرون فيقولون: مُطرنا بنوء
كذا، مُطرنا بنوء كذا».
ترجمه: «و این فرمودهاش: {و (به
جای شکر) روزی خود، (رازق) را تکذیب میکنید؟} میفرماید: آیا شکر خداوند بر رزقتان را تکذیبکردن او قرار میدهید؟ و این
همانند این سخن است: آیا جواب نیکی من را با بدی میدهی؟ به این معنا: آیا تشکر از
احسان من یا پاداش احسان و نیکی من به تو را بدی کردن به من قرار دادی؟
و از الهثیم بن عدّی ذکر شده که لغت قبیله «أزد شنوءة» اینطور است که میگویند:
«ما رزق فلان» به
معنای: فلانی شکر گذار نبود.
و به این نحوی که در اینباره گفتیم اهل تأمل با اختلافی که در اینباره دارند، میگویند:
* ذکر کسی که چنین میگوید:
ابن بشار برایمان تعریف کرد، از یحیی، گفت سفیان گفت، عبد الأعلی الثعلبی از
ابی عبد الرحمن السلمی از علی رضی الله عنه روایت کرد که گفت: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾ گفت: تشکر کردنتان را.
ابن المثتی برایمان تعریف کرد گفت: عبید الله بن موسی از اسرائیل از عبد الأعلی
الثعلبی از ابی عبد الرحمن السلمی از علی رضی الله عنه روایت میکند و علی آن را
به پیامبر رفع نموده که: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾ فرمود: تشکر کردنتان، میگویید: با فلان ستاره برایمان باران بارید.
یعقوب بن ابراهیم برایم تعریف کرد، گفت: یحیی بن ابی بکر از اسرائیل از عبد
الأعلی از ابی عبد الرحمن از علی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرد که
فرمود: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾، گفت: تشکر کردنتان این است که شما تکذیب میکنید. گفت: و میگویید با طلوع
فلان ستاره بر ما باران بارید.
ابن بشار برایمان تعریف کرد، از محمد بن جعفر گفت: شعبه از ابی بشر از سعید بن
جبیر از ابن عباس روایت کرده که گفت: بر هیچ قومی باران نمیبارد مگر اینکه بعضی
از آنان کافر میشوند، میگویند: با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید. و ابن
عباس این آیه را قرائت کرد: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾.
ابو کریب برایمان تعریف کرد گفت: ابن عطیه گفت: معاذ بن سلیمان از جعفر از سعید
بن جبیر از ابن عباس روایت کرد گفت: او این آیه را ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾ قرائت میکرد سپس میگفت:
هیچ شبی بر مردم باران نمیبارد مگر اینکه بعضی از مردمان مشرکانه صبح میکنند، میگویند:
با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید. میگوید: و شکر گذاریتان را تکذیب کردن
قرار میدهید.
یعقوب برایم تعریف کرد گفت: هشیم از ابی بشیر از سعید بن جبیر از ابن عباس دربارۀ
این فرموده خداوند: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾، روایت میکند که میگوید: شکرگذاریتان بر آنچه که بر شما نازل کردم، از
باران و رحمت را، این قرار میدهید که میگویید: با طلوع فلان ستاره بر ما باران
بارید. گفت: پس این کفرورزی آنان به نعمت خداوند بر آنان است.
یونس برایم تعریف کرد، گفت: سفیان به ما خبر داد از اسماعیل بن امیه گفت:
باران میبارید و رسول الله صلی الله علیه وسلم شنید که مردی میگفت: با بعضی از ریشهای
شیر بر ما باران بارید. پس فرمود: دروغ گفتی بلکه این باران رزق خداوند است.
یونس برایم تعریف کرد گفت: سفیان به ما خبر داد از محمد بن اسحاق از محمد بن
ابراهیم بن الحارث التمیمی از ابی سلمه از ابو هریره از رسول الله صلی الله علیه
وسلم که فرمود: {خداوند به قومی نعمتی میدهد یا نعمتی به آنان میبخشد و گروهی
از آنان به آن کافر میشوند و میگویند با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید}.
محمد میگوید: این حدیث را برای سعید بن المسیب ذکر کردم، پس گفت: و ما از ابو هریره
شنیدهایم و کسی که عمر بن الخطاب را دیده است به من خبر داده است که او نماز
استسقا میخواند هنگامی که استسقا کرد رو به العباس کرد و گفت: ای عباس ای عموی
رسول الله صلی الله علیه وسلم چه قدر تا طلوع ثریا مانده است؟ گفت: آگاهان به آن
گمان میکنند که ثریا هفت روز بعد از سقوطش از افق، دوباره عرضه میشود. راوی گفت:
آن هفت روز نگذشته بود که باران بارید.
ابن حُمید برایمان تعریف کرد گفت: مهران از سفیان از عبد الأعلی از ابی عبد
الرحمن از علی درباره ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾، روایت کرد که گفت: علی آیه ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾ را قرائت میکرد و میگفت: رزق خداوند را بوسیلۀ طلوع ستاره قرار دادید، و
رزقشان را بخاطر طلوع ستارگان میدانستند، هنگامیکه بر آنان باران میبارید میگفتند:
با طلوع فلان ستاره رزق گرفتیم. و هنگامیکه باران از آنان گرفته میشد تکذیب میکردند.
پس این تکذیبشان بود.
ابن عبد الأعلی برایمان تعریف کرد گفت: ابن ثور از معمر از عطا الخراسانی روایت
میکند دربارۀ این فرموده: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾ گفت: بر مردم باران میبارید و میگفتند: با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید.
محمد بن عمرو برایم تعریف کرد گفت: ابو عاصم از عیسی روایت کرد و الحارث برایم
تعریف کرد گفت: الحسن از ورقاء، هردویشان از ابن ابی نجیح از مجاهد روایت کردند
دربارۀ این فرمودهاش: ﴿وَتَجۡعَلُونَ﴾، گفت: سخنشان دربارۀ طلوع و غروب ستارگان بود، میگفتند: با طلوع فلان ستاره
بر ما باران بارید. میگفت: بگویید این از نزد الله است و رزق اوست».[1]
چنانکه از تفسیر طبری دربارۀ این آیه میبینید، مشرکان نازل شدن باران را به
طلوع یا غروب ستارگان نسبت میدادند و آن باران را از فضل خداوند نمیدانستند.
و ابن الأثیر رحمه الله دربارۀ انواء میگوید: «وَإِنَّمَا غَلَّظ النبيُّ
صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَمْرِ الْأَنْوَاءِ لأنَّ الْعَرَبَ
كَانَتْ تَنْسُب الْمَطَرَ إِلَيْهَا. فَأَمَّا مَن جَعَل الْمَطَرَ مِنْ فِعْل
اللَّه تَعَالَى، وَأَرَادَ بِقَوْلِهِ: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» أَيْ فِي وَقْتِ
كَذَا، وَهُوَ هَذَا النَّوء الْفُلَانِيُّ، فَإِنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ: أَيْ إِنَّ
اللَّهَ قَدْ أجْرَى الْعَادَةَ أَنْ يأتَيَ المطرُ فِي هَذِهِ الْأَوْقَاتِ».
ترجمه: «پیامبر صلی الله علیه وسلم به این خاطر دربارۀ انواء سخت گرفته است برای
اینکه عربها باران را به آن انواء نسبت میدادند. و اما کسی که باران را از فعل
الله متعال بداند و منظورش از اینکه بگوید: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» این باشد که یعنی
در فلان وقت بر ما باران بارید پس این جایز است: یعنی خداوند عادت را بر این جریان
داده است که در این اوقات باران بباراند».[2]
یعنی اگر کسی
بگوید: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» و
منظورش از آن این باشد که مثلا: «در زمستان بر ما باران بارید» و منظورش این باشد
که عادت خداوند بر این است که در زمستان باران بباراند نه در تابستان، در این حالت
این سخنش جایز است. اما اگر منظورش این باشد که زمستان خودش باران بارانید و یا
طلوع و غروب کردن فلان ستاره یا صورت فلکی، در فصل زمستان باعث شد که باران ببارد
و باریدن باران را به طلوع و غروب کردن آن ستاره نسبت بدهد، این شرک است و منظور
مشرکان از «مُطِرنا
بِنَوْءِ كَذَا» همین بود.
و امام الشافعی
رحمه الله میگوید: «يَحْتَمِلُ
قَوْلُهُ هَذَا مَعَانِيَ، وَإِنَّمَا مُطِرَ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ قَوْمٍ
أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكُونَ لِأَنَّ هَذَا فِي غَزْوَةِ الْحُدَيْبِيَةِ، وَأَرَى
مَعْنَى قَوْلِهِ، وَاَللَّهُ أَعْلَمُ أَنَّ مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِفَضْلِ
اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ فَذَلِكَ إيمَانٌ بِاَللَّهِ لِأَنَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا
يُمْطِرُ وَلَا يُعْطِي إلَّا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَأَمَّا مَنْ قَالَ
مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَكَذَا عَلَى مَا كَانَ بَعْضُ أَهْلِ الشِّرْكِ
يَعْنُونَ مِنْ إضَافَةِ الْمَطَرِ إلَى أَنَّهُ أَمْطَرَهُ نَوْءُ كَذَا فَذَلِكَ
كُفْرٌ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
لِأَنَّ النَّوْءَ وَقْتٌ، وَالْوَقْتُ مَخْلُوقٌ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ، وَلَا
لِغَيْرِهِ شَيْئًا، وَلَا يُمْطِرُ، وَلَا يَصْنَعُ شَيْئًا فَأَمَّا مَنْ قَالَ:
مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا عَلَى مَعْنَى مُطِرْنَا بِوَقْتِ كَذَا فَإِنَّمَا
ذَلِكَ كَقَوْلِهِ مُطِرْنَا فِي شَهْرِ كَذَا، وَلَا يَكُونُ هَذَا كُفْرًا،
وَغَيْرُهُ مِنْ الْكَلَامِ أَحَبُّ إلَيَّ مِنْهُ (قَالَ الشَّافِعِيُّ) :
أُحِبُّ أَنْ يَقُولَ مُطِرْنَا فِي وَقْتِ كَذَا».
ترجمه: «این سخنش «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» احتمال چند معنا را دارد، و همانا باران در بین قومی بارید که بیشترشان
مشرک بودند، برای اینکه آن باران در غزوه حدیبیه بارید و معنای این سخنش را والله
اعلم چنین میبینم که اگر کسی بگوید با فضل و رحمت الله بر ما باران بارید، پس این
ایمان به الله است برای اینکه میداند که جز الله متعال کسی نمیتواند باران بباراند و چیزی عطا کند. و
اما کسی که بگوید «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» چنانکه بعضی از مشرکان میگفتند، و منظورش از آن اضافه کردن باران به
طلوع و غروب ستاره باشد پس این کفر است؛ چنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود. برای
اینکه نوء (طلوع و غروب ستاره) وقت است و وقت هم مخلوقی است که نه برای خودش و نه
برای دیگری مالک هیچ چیزی نیست و نه میتواند باران بباراند و نه میتواند چیزی
ایجاد کند. و اما کسی که بگوید: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» به این معنا که در فلان وقت بر ما باران بارید، پس این سخنش همانند
این است که بگوید در فلان ماه بر ما باران بارید و این کفر نمیباشد و سخنی غیر از
این بگوید نزد من دوست داشتنیتر است، دوست دارم که بجای: «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» بگوید: «مُطِرْنَا
فِي وَقْتِ كَذَا» یعنی
در فلان وقت بر ما باران بارید».[3]
و امام بغوی رحمه الله در تفسیر
آیه مذکور میگوید: «وَقَالَ الْهَيْثَمُ بْنُ عَدِيٍّ: إِنَّ مِنْ لُغَةِ أَزِدِ
شنؤة مَا رَزَقَ فُلَانٌ بِمَعْنَى مَا شَكَرَ وَهَذَا فِي الِاسْتِسْقَاءِ
بِالْأَنْوَاءِ وَذَلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ: إِذَا مُطِرُوا
مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَلَا يَرَوْنَ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى،
فَقِيلَ لَهُمْ: أَتُجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَيْ شُكْرَكُمْ بِمَا رُزِقْتُمْ
يَعْنِي شكر زرقكم التكذيب، فحذف المضاف وأقيم الْمُضَافَ إِلَيْهِ مَقَامَهُ.
«2121»
أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ السَّرَخْسِيُّ أَنَا زَاهِرُ بْنُ أَحْمَدَ أَنَا أَبُو
إِسْحَاقَ الْهَاشِمِيُّ أَنَا أَبُو مُصْعَبٍ عَنْ مَالِكٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ
كَيْسَانَ عَنِ عَبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ
مَسْعُودٍ عَنِ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَاةَ الصُّبْحِ بِالْحُدَيْبِيَةِ
فِي أَثَرِ سَمَاءٍ كَانَتْ مِنَ اللَّيْلِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَقْبَلَ عَلَى
النَّاسِ فَقَالَ:
«هَلْ
تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ:
أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي وَكَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ مُطِرْنَا
بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ فَذَلِكَ مُؤْمِنٌ بِي، وَكَافِرٌ بالكوكب،
وَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَكَذَا فَذَلِكَ كَافِرٌ بِي
ومؤمن بالكوكب» .
«2122»
وَرَوَاهُ ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
وَزَادَ: فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿۞فَلَآ
أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥ وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ
عَظِيمٌ٧٦ إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ٧٨ لَّا
يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩ تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠
أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١ وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ
أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢﴾ [الواقعة: 75-82]
«2123»
أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ الْقَاهِرِ أَنَا عَبْدُ الْغَافِرِ بْنُ مُحَمَّدٍ
أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى الْجُلُودِيُّ أنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ
سُفْيَانَ ثنا مُسْلِمُ بْنُ الْحَجَّاجِ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بن سلمة المرادي
ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ عَنْ عمرو بن الحارث أن أبا يُونُسَ حَدَّثَهُ
عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
أَنَّهُ قَالَ: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ بَرَكَةٍ إِلَّا
أَصْبَحَ فَرِيقٌ مِنَ النَّاسِ بِهَا كَافِرِينَ، يُنْزِلُ اللَّهُ تَعَالَى
الْغَيْثَ فَيَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِكَوْكَبِ كذا وكذا» .
ترجمه: «الهیثم بن عدی میگوید: در زبان قبیله ازد
شنؤة میگویند: «ما رزق فلان» به معنای فلانی شکر نکرد. و این دربارۀ استسقاء به
ستارگان است، چون هنگامی که بر آنان باران میبارید میگفتند: با طلوع یا غروب فلان
ستاره بر ما باران بارید و آن را از فضل خداوند متعال نمیدانستند. پس به آنان گفته شد: {آیا
رزقتان را قرار میدهید} یعنی شکرتان به آنچه رزق
داده شدید، یعنی شکر رزقتان را تکذیب کردن قرار میدهید؟ اینجا مضاف حذف شده و
مضاف الیه جای آن قرار گرفته است..
ابو الحسن السرخسی به ما خبر داد از زاهر بن احمد از ابو اسحاق الهاشمی از
ابو مصعب از مالک از صالح بن کیسان از عبید الله بن عبد الله بن عتبه بن مسعود از
زید بن خالد الجهنی که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم نماز صبح را در حدیبیه با
ما خواند و دیشب باران باریده بود، هنگامی که از نماز تمام شد رو به مردم کرد و
فرمود: آیا میدانید که پروردگارتان چه گفت؟ گفتند: الله و رسولش داناتر است.
فرمود: صبح شد و بعضی از بندگانم به من مومن و بعضی کافر شدند و امّا کسی که گفت:
به فضل و رحمت خداوند بر ما باران بارید پس او به من ایمان آورده و به ستارگان
کافر شده است. و امّا کسی که گفت با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید پس او به
من کافر شده و به ستاره ایمان آورده است.
و ابن عباس هم آن را از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده و به آن
اضافه کرده: پس این آیات نازل شد: «پس سوگند به جایگاه ستارگان(75) و اگر
بدانید این سوگندی بزرگ است(76) همانا این (کتاب) قرآنی کریم (و گرامیقدر)
است(77) در کتاب پوشیده (= لوح محفوظ) است(78) که جز پاکان (= فرشتگان) به آن دست
نمیزنند(79) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است(80) آیا شما نسبت به این کلام
(الهی = قرآن کریم) انکار کنندهاید؟! (و از پیروی آن سستی میکنید)(81) و (به جای
شکر) روزی خود، (رازق) را تکذیب میکنید؟!(82)».
اسماعیل بن عبد القاهر به ما خبر داد از عبد الغافر بن محمد از محمد بن عیسی
الجلودی از ابراهیم بن محمد بن سفیان از مسلم بن الحجاج که میگوید: محمد بن سلمه
المرادی برایم تعریف کرد از عبد الله بن وهب از عمرو بن الحارث از ابا یونس که از
ابو هریره تعریف میکرد که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: خداوند از آسمان هیچ
برکتی نازل نمیکند مگر اینکه گروهی از مردم به آن کافر میشوند، خداوند متعال
باران نازل میکند و میگویند با فلان و بهمان ستاره بر ما باران بارید».[4]
و چنانکه امام بغوی در تفسیرش آورده است، ایشان با استناد به حدیث: «فَأَمَّا
مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ فَذَلِكَ مُؤْمِنٌ بِي،
وَكَافِرٌ بالكوكب، وَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَكَذَا
فَذَلِكَ كَافِرٌ بِي ومؤمن بالكوكب»؛ «کسی که گفت: به فضل و رحمت خداوند بر ما
باران بارید پس او به من ایمان آورده و به ستارگان کافر شده است. و امّا کسی که
گفت با طلوع فلان ستاره بر ما باران بارید پس او به من کافر شده و به ستاره ایمان
آورده است»، چنین فهمیده است که نسبتدادن باریدن باران به ستارگان به این معناست
که آن باران را از فضل و رحمت خداوند نمیدانستند. در واقع پیامبر صلی الله علیه
وسلم در این حدیث کافری که باریدن باران را به ستارگان نسبت داده است را در مقابل
مومنی که باریدن باران را به فضل و رحمت الله نسبت داده است قرار داده است، پس در
نتیجه مشرکان هنگامی که باریدن باران را به ستارگان نسبت میدادند، به این معناست
که این باران را از فضل خداوند نمیدانستند بلکه آن باران را به فعل آن ستاره نسبت
میدادند.
امام بغوی در جایی دیگر در
شرح السنة میگوید: «وَالنَّوْءُ لِلْكَوَاكِبِ الثَّمَانِيَةِ وَالْعِشْرِينَ الَّتِي
هِيَ مَنَازِلُ الْقَمَرِ، يَسْقُطُ مِنْهَا فِي كُلِّ ثَلاثَ عَشْرَةَ لَيْلَةً
نَجْمٌ مِنْهَا فِي الْمَغْرِبِ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ، وَيَطْلُعُ آخَرُ
يُقَابِلُهُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ سَاعَتِهِ، فَيَكُونُ انْقِضَاءُ السَّنَةِ
مَعَ انْقِضَاءِ هَذِهِ الثَّمَانِيَةِ وَالْعِشْرِينَ. وَأَصْلُ النَّوْءِ، هُوَ
النُّهُوضُ، سُمِّيَ نَوْءًا، لأَنَّهُ إِذَا سَقَطَ السَّاقِطُ مِنْهَا
بِالْمَغْرِبِ نَاءَ الطَّالِعُ بِالْمَشْرِقِ يَنُوءُ نَوْءًا، وَذَلِكَ
النُّهُوضُ، وَقَدْ يَكُونُ النَّوْءُ لِلسُّقُوطِ. وَكَانَتِ الْعَرَبُ تَقُولُ
فِي الْجَاهِلِيَّةِ: إِذَا سَقَطَ مِنْهَا نَجْمٌ، وَطَلَعَ آخَرُ، لَا بُدَّ
مِنْ أَنْ يَكُونَ عِنْدَ ذَلِكَ مَطَرٌ، فَيَنْسُبُونَ كُلَّ غَيْثٍ يَكُونُ
عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى النَّجْمِ، فَيَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا. وَهَذَا
التَّغْلِيظُ فِيمَنْ يَرَى ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ النَّجْمِ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ:
مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَأَرَادَ: سَقَانَا اللَّهُ تَعَالَى بِفَضْلِهِ فِي
هَذَا الْوَقْتِ، فَذَلِكَ جَائِزٌ».
ترجمه: «النوء برای ستارگان بیست و هشت منزل است
که همان منازل ماه هستند و در هر سیزده شب با طلوع سپیدهدم، ستارهای از آن منزل
به سمت مغرب سقوط میکند و ستارهای دیگر در مقابل آن در همان لحظه در آن منزل از
مشرق طلوع میکند و پایان یافتن سال همراه با پایان یافتن این 28 منزل است. و
النوء در اصل همان برخاستن است و به این خاطر نوء نامیده شده چون هنگامی که ستارهای
از آن منزل در سمت مغرب سقوط میکند ستارهای دیگر در مشرق سر بر میآورد. و عرب
جاهلی، هنگامی که ستارهای از یکی از منزلها غروب میکرد و ستارهای دیگر در آن
منزل طلوع میکرد، میگفتند که باید در این لحظه بارانی باشد و هر بارانی که در این
زمان رخ میداد را به آن ستاره نسبت میدادند و میگفتند: «مُطِرْنَا
بِنَوْءِ كَذَا». و این سختگرفتن و تغلیظ بر کسی است که این باران را
از فعل ستاره میداند. و اما کسی که بگوید: «مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا»
و منظورش از آن این باشد
که خداوند متعال با فضل خودش در این وقت بر ما باران بارانید پس این جایز است».[5]
و المناوی رحمه الله هم ردر شرح این سخن مشرکان که میگفتند: «مُطِرْنَا
بِنَوْءِ كَذَا» میگوید:
«فيعتقدو أن المطر هو فعل النجم».
ترجمه: «معتقد بودند که باریدن باران، از فعل
ستاره است».[6]
چنانکه از اقوال علما مشاهده می شود، مشرکان باران را به ستاره نسبت میدادند
و آن بارانی که در آن نوء نازل میشد را از فعل ستاره میدانستند نه از فضل و رحمت
الله متعال. اما نجدیه میگویند مشرکان معتقد نبودند که باریدن باران فعل ستاره
است، بلکه این ستارگان را به اذن الله سببی در نازل شدن باران میدانستند! برای
مثال بن باز رحمه الله در شرح کتاب التوحید باب 36 ما جاء في الاستسقاء بالأنواء
میگوید: «فجعلوا يسألون النجوم يستغيثون بها ويستسقون بها بزعمهم أنها
واسطة، وأنها تفعل ذلك بإذن الله».
ترجمه: «مشرکان از ستارگان درخواست میکردند و به
آنان استغاثه میکردند و بوسیلۀ آنان درخواست باران میکردند بخاطر این گمانشان که
آنها واسطه هستند و این کار را به اذن الله انجام میدهند».[7]
و پاسخ به این ادعا را در فصل عبادت، در بخش «مجاز و حقیقت» دادهام؛ و به
آنجا مراجعه شود. و در اینجا به طور مختصر میگویم: اگر چنین فرض شود که خداوند
یکی از مخلوقاتش را سببی برای انجام چیزی قرار داده باشد، چنین سبب قرار دادنی،
شرک نیست؛ چنانکه خداوند ملائکه را به اذن خودش موکّل سببی برای انجام امور کرده
است مانند ملائکهای که تدبیر امور میکنند و ملائکهای که تقسیم امور میکنند و
ملائکهای که قبض روح میکنند و ملائکهای که موکل باران هستند و ملائکهای که
حامل عرش هستند و ملائکهای که کاتب اعمال هستند و... و همگی به اذن الله این امور
را انجام میدهند و از خود هیچگونه اختیاری ندارند و به معنای تفویض آن امور به
آنان نیست. و اصلاً به معنای این نیست که ملائکه شریک خداوند در انجام آن امور شده
باشند. و اما اگر کسی، چیزی را به خطا سبب بداند و بگوید به اذن الله سبب است، اما
نه شرعاً نه قدراً سبببودن آن ثابت نشده باشد، پس چنین کسی تنها مرتکب خطا در
تشخیص وسیله و سبب شده است و گفته نمیشود که مرتکب شرک شده است؛ چراکه انجام فعل
را بصورت مستقل از الله یا بصورت تفویض و عطاء من الله، به سبب نسبت نداده است و
فاعل و آمر و آذن را فقط الله میداند که فعلش را توسط مسببش انجام داده است. پس
اگر آنچه ابن باز گفته است درست باشد، اینکه مشرکان ستاره را به اذن الله سبب باریدن
باران میدانستند، پس نباید عمل آنان شرک و کفر میبود. بلکه همانطور که از اقوال
علما آوردیم، مشرکان باریدن باران به فعل ستاره نسبت میدادند نه به فضل و رحمت
خداوند. والله تعالی اعلم.
[العنكبوت:
17] بیگمان
کسانی را که به جای الله میپرستید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند، پس روزی را
تنها (از) نزد الله طلب کنید.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا
تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًاۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ
تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ لَكُمۡ رِزۡقٗا فَٱبۡتَغُواْ عِندَ
ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ١٧﴾ [العنكبوت: 17]
«شما به جای الله
فقط بتهای (از سنگ و چوب) را میپرستید، و دروغی (بزرگ) به هم میبافید، بیگمان
کسانی را که به جای الله میپرستید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند، پس روزی را
تنها (از) نزد الله طلب کنید، و او را بپرستید، و شکر او را بجای آورید، که به سوی
او باز گردانیده میشوید».
در این آیه خداوند به مشرکان میگوید که آن بتهایی که گمان میکنید مالک رزق
شما هستند، و برای رسیدن به رزقی که در دست آنهاست آنها را عبادت میکنید، در
حقیقت بتهایی ناتوان بوده و این ادعا و گمان شما دروغی بیش نیست، پس رزق را نباید
از آنان بخواهید بلکه رزق را فقط از الله طلب کنید. و اگر چنانچه علمای دعوت نجد میگویند
بود و مشرکان توحید ربوبیت داشتند و رازق را فقط الله میدانستند و مالک نفع و
ضررشان را فقط الله میدانستند، پس باید با شنیدن این آیات نزد پیامبر صلی الله
علیه وسلم میآمدند و میگفتند: ای محمد، ما که توحید ربوبیت داریم و از بتهایمان
طلب رزق نمیکنیم و میدانیم که بتهایمان مالک رزق ما نیستند و فقط رزق را از
الله میخواهیم، پس چرای الله گمان میکند که ما رزق را از إلههایمان میخواهیم و
تاکید میکند که رزق را از نزد الله طلب کنیم؟! پس این آیه ردی بر ادعای کسانی است
که قصد دارند مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم را موحّد در ربوبیت نشان دهند
و از شرک آنان کم نمایند و شرک آنان را تزئین نموده و تطهیر نمایند.
امام طبری رحمه الله در تفسیر آیه میگوید که این آیه دلیلی است بر اینکه
مشرکان روزی را نزد بتهایشان میخواستند، چنانکه میگوید: «يقول
جلّ ثناؤه: إن أوثانكم التي تعبدونها، لا تقدر أن ترزقكم شيئا (فَابْتَغُوا عِنْدَ
اللَّهِ الرِّزْقَ) يقول: فالتمسوا عند الله الرزق لا من عند أوثانكم».
ترجمه: «خداوند که بزرگ است ثنای او میفرماید: بتهایی
که عبادتش میکنید نمیتوانند شما را رزق و روزی بدهند {پس روزی را نزد الله طلب
کنید} میفرماید: رزق را از نزد الله بجویید نه از
نزد بتهایتان».[8]
و به همان شکل ابو محمد مکی مالکی
رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «ثم قال: {إِنَّ الذين تَعْبُدُونَ مِن
دُونِ الله لاَ يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً} يعني الأصنام التي عبدوها من دون الله
لا تقدر لهم على نفع فترزقهم. {فابتغوا عِندَ الله الرزق} أي: التمسوا من عند
الله الرزق لا من عند الأوثان».
ترجمه: «سپس فرمود: {بیگمان کسانی را که به جای الله میپرستید،
مالک هیچ رزقی برای شما نیستند} یعنی بت هایی که به جای الله آنها را عبادت میکنند قادر بر هیچ نفع
رساندنی نیستند تا اینکه بخواهند به آنها رزق بدهند. {پس روزی را تنها (از) نزد
الله طلب کنید} یعنی رزق و روزی را از نزد الله بجویید نه از نزد بت ها».[9]
و ابن کثیر رحمه الله میگوید: «{فَابْتَغُوا}
أَيْ: فَاطْلُبُوا {عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ} أَيْ: لَا عِنْدَ غَيْرِهِ، فَإِنَّ
غَيْرَهُ لَا يَمْلِكُ شَيْئًا».
ترجمه: «{پس بجویید} یعنی: طلب کنید {رزق را نزد الله} یعنی: نه نزد غیر او، برای اینکه غیر او
مالک چیزی نیست».[10]
و ابن عاشور رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «وَتَنْكِيرُ رِزْقاً فِي
سِيَاقِ النَّفْيِ يَدُلُّ عَلَى عُمُومِ نَفْيِ قُدْرَةِ أَصْنَامِهِمْ عَلَى
كُلِّ رِزْقٍ وَلَوْ قَلِيلًا. وَتَفْرِيعُ الْأَمْرِ بِابْتِغَاءِ الرِّزْقِ مِنَ
اللَّهِ إِبْطَالٌ لِظَنِّهِمُ الرِّزْقَ مِنْ أَصْنَامِهِمْ».
ترجمه: «و نکره آمدن کلمۀ "رزق" در سیاق
نفی رازقیت از بتها، دلالت بر نفی نمودن عموم قدرت بتها بر هرگونه رزقی است؛
اگرچه رزق کمی هم باشد. و به دنبال آن آمدن "طلب کردن رزق از الله"
باطل نمودن ظن و گمان آنان است که گمان میکردند رزق از طرف بتهایشان است».[11]
چنانکه میبینید علما در تفسیر این آیه چیزی برداشت نکرده و نفهمیدهاند جز
اینکه این آیه بر این دلالت دارد که مشرکان رزق را از نزد بتهایشان هم میخواستند
و خداوند در این آیه بر آنان انکار ورزیده و فرموده رزق و روزی را از بتهایتان
نخواهید بلکه تنها از الله بخواهید.
[النحل: 73] آنها غیر از الله، چیزی را میپرستند که هیچ روزی را برای آنها از
آسمانها و زمین در اختیار ندارند، و نمیتوانند.
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ
مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَهُمۡ رِزۡقٗا مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ
شَيۡٔٗا وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ٧٣ فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ إِنَّ ٱللَّهَ
يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧٤﴾ [النحل: 73-74]
«و آنها غیر از
الله، چیزی را میپرستند که هیچ روزی را برای آنها از آسمانها و زمین در اختیار
ندارند، و (هرگز) نمیتوانند(73) پس برای الله مثلها نزنید، یقیناً الله میداند،
و شما نمیدانید(74)».
مشرکان إلههایی من دون الله را عبادت میکردند
و معتقد بودند مالک رزق آنان هستند و آنها را در قدرت رزق دادن به الله تشبیه
کرده و مثل میزدند و بتهایشان را در رزق دادن همانند الله میدانستند و برای بتهایشان
الله را مثل زدند که همانند الله مالک رزق آنان هستند و خداوند متعال شرک آنان را
رد نموده و بیان نموده که بتهایشان مالک هیچگونه رزقی در آسمانها و زمین
نیستند.
امام قرطبی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «قَوْلُهُ
تَعَالَى: (وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً
مِنَ السَّماواتِ) يَعْنِي الْمَطَرَ. (وَالْأَرْضِ) يَعْنِي النَّبَاتَ.
(شَيْئاً) قَالَ الْأَخْفَشُ: هُوَ بَدَلٌ مِنَ الرِّزْقِ. وَقَالَ الْفَرَّاءُ:
هُوَ مَنْصُوبٌ بِإِيقَاعِ الرِّزْقِ عَلَيْهِ، أَيْ يَعْبُدُونَ مَا لَا يَمْلِكُ
أَنْ يَرْزُقَهُمْ شَيْئًا. (وَلا يَسْتَطِيعُونَ) أَيْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شي،
يَعْنِي الْأَصْنَامَ. (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ) أَيْ لَا
تُشَبِّهُوا بِهِ هَذِهِ الْجَمَادَاتِ، لِأَنَّهُ وَاحِدٌ قادر لا مثل له».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند: {و آنها غیر از الله، چیزی را میپرستند
که برای آنها رزقی را از
آسمانها} یعنی باران، {و از زمین} یعنی گیاه و روییدنیها {چیزی را در اختیار ندارند}. الأخفش میگوید: ﴿شَيۡٔٗا﴾ بدل از رزق است. و الفراء میگوید: کلمۀ: ﴿شَيۡٔٗا﴾ با
واقع شدن کلمۀ: ﴿رِزۡقٗا﴾ بر آن، منصوب شده است، یعنی: و چیزی را عبادت میکنند که مالک این نیستند که
چیزی را به آنان رزق بدهند. {و نمیتوانند} یعنی بتها بر چیزی قادر نیستند. {پس برای الله مثل ها نزنید} یعنی این جمادات را به او تشبیه نکنید؛
چراکه او یکتای قادر است و مثل و همانندی برای او نیست».[12]
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ
ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ
يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ
تُؤۡفَكُونَ٣﴾ [فاطر: 3]
«ای مردم! نعمت
الله را بر خود به یاد آورید، آیا خالقی جز الله هست که شما را از آسمان و زمین
روزی دهد؟! هیچ إلهی جز او نیست، پس چگونه (از حق) منحرف میشوید؟!».
ابن عباس رضی الله عنهما دربارۀ: ﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ﴾ میگوید: «من
أَيْن تكذبون أَن الْآلهَة ترزقكم».
ترجمه: «از کجا این دروغ را میآورید که إلههایتان
به شما رزق میدهند».[13]
و عبد الکریم یونس الخطیب رحمه الله در تفسیر: ﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ﴾ میگوید: «وقوله
تعالى: «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» استفهام إنكارى، ينكر على الذين يولّون وجوههم إلى
غير الله، ويلتمسون الرزق من غيره، ينكر عليهم هذا الضلال، ويتبعهم إلى هذا
المتجه الخاطئ الذي يتجهون إليه.. والإفك: الافتراء والبهتان».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند: {پس
چگونه (از حق) منحرف میشوید} استفهام انکاری است، انکار میورزد بر کسانی که رو به غیر الله میکنند و رزق
را از نزد غیر او میخواهند؛ این گمراهی را بر آنان انکار میکند... و إفک: افترا
و بهتان است».[14]
طبق این آیات و آیات دیگر ثابت میشود که مشرکان رزق را از نزد إلههایشان نیز
میخواستند و بتهایشان را شریک خداوند در رازقیت میدانستند و اگر کسی این دلایل
را رد کند و معتقد باشد که مشرکان توحید ربوبیت داشتهاند و شرک مشرکان را انکار
نماید، پس به راستی که با کلام خداوند مخالفت کرده است.
و العز بن عبد السلام رحمه الله در تفسیر آیه: ﴿وَمَا
يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾ [يوسف: 106]
«و بیشتر آنها به
الله ایمان نمیآورند؛ مگر اینکه آنان (به نوعی) مشرک هستند».
میگوید: «{مُّشْرِكُونَ} يقولون:
اللهُ ربنا وآلهتنا ترزقنا».
ترجمه: {مشرک هستند} میگفتند: الله پروردگارمان
است و آلهۀمان به ما رزق میدهند».[15]
و ابن هشام در سیرهاش دربارۀ عمرو بن لحی که اولین کسی بود بتپرستی را به
میان عرب آورد، مینویسد: «أَنَّ عَمْرَو بْنَ لُحَيٍّ خَرَجَ
مِنْ مَكَّةَ إلَى الشَّامِ فِي بَعْضِ أُمُورِهِ، فَلَمَّا قَدِمَ مَآبَ مِنْ
أَرْضِ الْبَلْقَاءِ، وَبِهَا يَوْمَئِذٍ الْعَمَالِيقُ- وَهُمْ وَلَدُ عِمْلَاقٍ.
وَيُقَالُ عِمْلِيقُ بْنُ لَاوِذْ بْنِ سَامَ بْنِ نُوحٍ- رَآهُمْ يَعْبُدُونَ
الْأَصْنَامَ، فَقَالَ لَهُمْ: مَا هَذِهِ الْأَصْنَامُ الَّتِي أَرَاكُمْ
تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا لَهُ: هَذِهِ أَصْنَامٌ نَعْبُدُهَا، فَنَسْتَمْطِرُهَا
فَتُمْطِرُنَا، ونَسْتَنْصِرُهَا فَتَنْصُرُنَا، فَقَالَ لَهُمْ: أَفَلَا
تُعْطُونَنِي مِنْهَا صَنَمًا، فَأَسِيرَ بِهِ إلَى أَرْضِ الْعَرَبِ،
فَيَعْبُدُوهُ؟ فَأَعْطَوْهُ صَنَمًا يُقَالُ لَهُ هُبَلُ، فَقَدِمَ بِهِ مَكَّةَ،
فَنَصَبَهُ وَأَمَرَ النَّاسَ بِعِبَادَتِهِ وَتَعْظِيمِهِ».
ترجمه: «عمرو بن لحی برای بعضی کارهایش از مکه به
سوی شام رفت، هنگامیکه به منطقۀ «بلقا» رسید و در آن روزگار مردمان غول پیکر وجود
داشت که فرزندان عملاق بودند و گفته شده عملیق بن لاوذ بن سام بن نوح بودند. آنها
را دید که بتها را میپرستند. عمرو بن لحی به آنان گفت: این بتهایی که میپرستید
چیستند؟ به او گفتند: اینها بتهایی هستند که عبادتشان میکنیم
و از آنان درخواست باران میکنیم و برای ما باران میبارانند و از آنان درخواست نصرت و یاری میکنیم و
ما را یاری میدهند. عمرو به آنان گفت: آیا بتی از آنها به من نمیدهید تا آن را
به سرزمین عرب ببرم و عبادتش کنند؟ پس به او بتی دادند به نام «هبل» و عمرو بن لحی
آن را به مکه برد و آن را در جایی نصب کرد و مردم را امر به عبادت و تعظیم آن
نمود».[16]
چنانکه میبینیم آنها از بتهایشان درخواست باران و نصرت و یاری میکردند و
این افعال را به إلهها و بتهایشان نسبت میدادند و چنین افعالی را از قدرت ذاتی إلههایشان
میدانستد.
و مشرکان زمان نوح علیه السلام به این خاطر مجسمههای انسانهای صالح قوم
خودشان را عبادت کردند چون بعد از آمدن چند نسل از علت و هدف اصلی ساختن مجسمه
برای صالحان که همانا فقط برای یادواره بود، غافل شدند و نسلهای بعد گمان کردند
که پدرانشان به این خاطر این مجسمهها را ساختهاند و تعظیم نمودهاند چون رزق میدهند
و نفع و ضرر میرسانند. به این شکل به آن صالحان صفات ربوبیت داده و آنان را به
عنوان إله برای خود برگزیدند. چنانکه حافظ ابو القاسم عبد الرحمن السهیلی رحمه
الله در شرح سیرۀ ابن هشام میگوید: «وَقَدْ ذَكَرَ الْبُخَارِيّ عَنْ
ابْنِ عَبّاسٍ قَالَ: «صارت الأوثان الّتِي كَانَتْ فِي قَوْمِ نُوحٍ فِي
الْعَرَبِ بَعْدُ، وَهِيَ أَسْمَاءُ قَوْمٍ صَالِحِينَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ، فَلَمّا
هَلَكُوا أَوْحَى الشّيْطَانُ إلَى قَوْمِهِمْ أَنْ انْصِبُوا فِي مَجَالِسِهِمْ
الّتِي كَانُوا يُجْلِسُونَهَا أَنْصَابًا، وَسَمّوْهَا بِأَسْمَائِهِمْ،
فَفَعَلُوا فَلَمْ تُعْبَدْ حَتّى إذَا هَلَكَ أُولَئِكَ وَتُنُوسِخَ الْعِلْمُ
عُبِدَتْ» . وَذَكَرَ الطّبَرِيّ هَذَا الْمَعْنَى وَزَادَ أَنّ سُوَاعًا كَانَ:
ابْنَ شِيثَ، وَأَنّ يَغُوثَ كَانَ: ابْنَ سُوَاعٍ، وَكَذَلِكَ يَعُوقُ وَنَسْرُ
كُلّمَا هَلَكَ الْأَوّلُ صُوّرَتْ صُورَتُهُ، وَعُظّمَتْ لِمَوْضِعِهِ مِنْ
الدّينِ، وَلَمّا عَهِدُوا فى دعائه من الإجابة، فلم يزالو هَكَذَا حَتّى خَلَفَتْ
الْخُلُوفُ، وَقَالُوا: مَا عَظّمَ هَؤُلَاءِ آبَاؤُنَا إلّا لِأَنّهَا
تَرْزُقُ وَتَنْفَعُ وَتَضُرّ، وَاِتّخَذُوهَا آلِهَةً».
ترجمه: «بخاری از ابن عباس ذکر کرده که گفت: بتهایی
که در بین قوم نوح وجود داشت، بعد از آنها بین عرب آمد و آن بتها اسمهای مردم
صالحی از قوم نوح بودند، هنگامیکه مُردند شیطان به قومشان وحی کرد که در مجالس و محل
اجتماعشان انصابی برایشان نصب کنند و آن انصاب را به اسم آن صالحان نامگذاری
کنند، و چنین کردند و (در این مرحله هنوز) مورد عبادت قرار نگرفته بودند تا اینکه
آن نسل مردند و علم و آگاهی نسبت به علت و هدف اصلی ساختن انصاب از بین رفت و سپس
عبادت شدند. و طبری این معنا را ذکر کرده و اضافه کرده که سواع پسر شیث بود و یغوث
پسر سواع. و همچنین یعوق و نسر، هربار که یکی از آنان میمرد مجسمهاش را درست میکردند
و بخاطر جایگاهی که در دین داشت مورد بزرگداشت قرار میگرفت و به این شیوه پیش رفت تا اینکه نسلهایی
بعد از آنان آمدند و گفتند: پدرانمان آنان را بزرگ نداشتند مگر به این خاطر که آنها
رزق میدهند و نفع میرسانند و ضرر میرسانند، و به این شکل آنان را به عنوان آلهه
گرفتند».[17]
چنانکه از کلام سهیلی به نقل از طبری میخوانیم، مشرکان چنین معتقد
شدند که آنها إلههایی هستند که رزق میدهند و نفع و ضرر به دست آنان است و این
نشانۀ شرک آنان در ربوبیت است. و اگر چنین اعتقادی نسبت به آنان نداشتند به آلهه
نیز تبدیل نمیشدند و مورد پرستش قرار نمیگرفتند. و چنانکه در روایت آمده است نسل
اول آنان که مجسمۀ آن صالحان را برای یادبود ساخته بودند، به مجرد ساختن مجسمه و
یادبود دچار شرک نشده بودند، و هنوز در این مرحله آن مجسمهها عبادت نشده بودند،
بلکه نسلهای بعدی آنان هنگامی که از علت اصلی ساختن مجسمۀ آن صالحان فاصله
گرفتند، توسط شیطان گمراه شده و چنین گمان کردند که این مجسمهها: اصنام و رموز و
سنبلهایی برای ارواح إلههایی هستند که آن إلهها رزق میدهند و نفع و ضرر به دست آنان است؛ از
این رو آنها را عبادت کردند.
[15]- تفسیر العز بن عبد السلام (متوفى: 660هـ) ، ج 2، ص 142. ناشر: دار ابن حزم – بيروت. چاپ: اول 1416هـ.
[17]- الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة ، ج 1 ص 212.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر