۱۳۹۷/۰۸/۲۰

ارباب من دون الله



[الأنعام: 164] غير الله، ربی را بجويم در حالی‌که او رب همه چيز است؟
مشرکان برای شریکانی که برای الله قرار داده بودند، یعنی بت‌هایی که از آن‌ها به اسم إله یاد می‌کردند، صفات ربوبیت قائل بودند و آیات قرآن بر همین مطلب دلالت دارند. و سورۀ انعام یکی از سوره‌هایی است که پر از آیات توحیدی است، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ وَلَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٍ إِلَّا عَلَيۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ١٦٤ [الأنعام: 164]
«بگو: آيا غير الله، ربی (پروردگاری) را بجويم در حالی‌که او رب همه چيز است؟! و هيچ کس گناهی مرتکب نمی‌شود؛ مگر آنکه به (زيان) خود اوست و هيچ گناه‌کاری بارگناه ديگری را به دوش نمی‌گيرد، سپس بازگشت همۀ شما به سوی پروردگار‌‌تان است، پس شما را از آنچه در آن اختلاف داشتيد، آگاه می‌کند».
ماوردی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قوله عز وجل: {قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ} وسبب [نزول] ذلك أن كفار قريش دعوا رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى ملة آبائه في عبادة اللات والعزى , وقالوا: يا محمد إن كان وزراً فهو علينا دونك , فنزلت هذه الآية عليه. {وَلاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْهَا} يعني إلا عليها عقاب معصيتها ولها ثواب طاعتها».
ترجمه: «خداوند عزوجل می‌فرماید: {بگو: آيا غير الله، پروردگاری را بجويم در حالی‌که او پروردگار همه چيز است} و سبب نزول آن این بود که کفار قریش پیامبر صلی الله علیه وسلم را به سوی دین پدرانش در عبادت اللات و العزی دعوت کردند و گفتند: ای محمد اگر گناه بود پس بار گناهت بر دوش ما، پس این آیه بر ایشان نازل شد: {و هيچ کس گناهی مرتکب نمی‌شود؛ مگر آنکه به (زيان) خود اوست} یعنی مجازات گناهش بر اوست و ثواب طاعتش هم برای اوست».[1]
یعنی وقتی که مشرکان پیامبر صلی الله علیه وسلم را به عبادت اللات و العزی دعوت کردند، پیامبر صلی الله علیه وسلم در جوابشان گفت: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا و این آیه یکی از واضح‌ترین و روشن‌ترین و صریح‌ترین دلایل می‌باشد مبنی بر اینکه مشرکان، اللات و العزی را رب می‌دانستند و برایشان ربوبیت قائل بودند. و آنطوری نیست که نجدیه ادعا می‌کنند و می‌گویند مشرکان توحید ربوبیت داشته و برای بت‌هایشان هیچ گونه ربوبیتی قائل نبوده‌اند! پس این آیه ردی محکم بر نجدیه در بدعتشان است و این آیه دلیلی آشکار و محکم است بر اینکه مشرکان اللات و العزی و إله‌هایشان را رب می‌دانستند و پیامبر صلی الله علیه وسلم در پاسخ به آنان گفت: چگونه ربی غیر از الله بجویم؟ پس معنای آیۀ: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا این است که مشرکان رب‌هایی غیر از الله را گرفته بودند و برای بت‌هایشان ربوبیت قائل بودند.
و بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: سَيِّدًا وَإِلَهًا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ، وَذَلِكَ أَنَّ الْكُفَّارَ كَانُوا يَقُولُونَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ارْجِعْ إِلَى دِينِنَا. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: كَانَ الْوَلِيدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ يَقُولُ: اتَّبِعُوا سَبِيلِي أَحْمِلْ عَنْكُمْ أَوْزَارَكُمْ، فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها، لَا تَجْنِي كُلُّ نفس إلا ما كان إِثْمِهِ عَلَى الْجَانِي، وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى، أَيْ لَا تَحْمِلُ [نَفْسٌ حَامِلَةٌ] حِمْلَ أُخْرَى، أَيْ: لَا يُؤَاخَذُ أَحَدٌ بِذَنْبِ غَيْرِهِ، ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ».
ترجمه: «{بگو آیا غیر الله پروردگاری بجویم}، ابن عباس رضی الله عنهما می‌گوید: سید و إلهی بجویم {در حالی که او پروردگار همه چیز است} و آن به این خاطر بود که کافران به پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌گفتند: به دین ما بازگرد. ابن عباس می‌گوید: ولید بن مغیره می‌گفت: راه من را پیروی کن گناهان شما را من حمل می‌کنم. پس خداوند متعال فرمود: {و هیچ کسی گناهی مرتکب نمی‌شود مگر آنکه به زیان خود اوست} هیچ کس مرتکب جنایتی نمی‌شود مگر اینکه گناهش بر جنایتکار است {و هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی‌گیرد} یعنی کسی بار دیگری را حمل نمی‌کند؛ یعنی کسی با گناه دیگری مواخذه نمی‌شود {سپس بازگشت همۀ شما به سوی پروردگار‌‌تان است، پس شما را از آنچه در آن اختلاف داشتيد، آگاه می‌کند}».[2]
جار الله زمخشری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا جواب عن دعائهم له إلى عبادة آلهتهم، والهمزة للإنكار، أى منكر أن أبغى ربا غيره وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ فكل من دونه مربوب ليس في الوجود من له الربوبية غيره، كما قال قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ، وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها جواب عن قولهم اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَلْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ».
ترجمه: «{بگو آیا غیر الله پروردگاری بجویم}، در جواب به آنان بود که او را به عبادت إله‌هایشان دعوت کردند. و همزه در ﴿أَغَيۡرَ ٱللَّهِ برای انکار است، یعنی انکار می‌کند که پروردگاری غیر اوتعالی بجوید. {در حالی که او پروردگار همه چیز است} پس هرچه غیر اوست پرورش شونده است و در عالم وجود چیزی که ربوبیت داشته باشد جز او وجود ندارد، چنانکه می‌فرماید: {بگو آیا مرا امر می‌کنید که غیر الله را عبادت کنم}. {و هیچ کسی گناهی مرتکب نمی‌شود مگر آنکه به زیان خود اوست} در جواب این سخنشان بود که گفتند راه ما را دنبال کنید و ما نیز خطاهای شما را حمل می‌کنیم».[3]
ابن جزی رحمه الله اين آیه را برهانی بر نفی ربوبیت از غیر الله می‌داند و می‌گوید: «قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا تقرير وتوبيخ للكفار، وسببها أنهم دعوه إلى عبادة آلهتهم وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ برهان على التوحيد ونفي الربوبية عن غير الله».
ترجمه: «{بگو آیا غیر الله پروردگاری بجویم} تقریر و بیان و توبیخ و سرزنشی است برای کفار، و سببش این است که مشرکان، پیامبر را به عبادت إله‌هایشان دعوت کردند. {درحالی که او پروردگار همه چیز است} برهانی است بر توحید و نفی ربوبیت از غیر الله».[4]
و احمد بن مصطفی المراغی می‌گوید اینکه مشرکان ربی غیر از الله گرفته‌اند به این منظور است که به آن‌ها نفعی برساند یا ضرری از آن‌ها دفع کند. می‌گوید: «(قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ) أي أغير الله الذي خلق الخلق ورباهم- أطلب ربا آخر أشركه فى عبادتى له بدعائه والتوجه إليه، لينفعنى أو يمنع الضر عنى أو ليقربنى إليه زلفى، وهو تعالى رب كل شىء مما عبد ومما لم يعبد».
ترجمه: «{بگو آیا غیر الله پروردگاری بجویم در حالی که او پروردگار همه چیز است} یعنی آیا غیر از الله که همۀ خلایق را خلق کرده و پرورش داده است، پروردگار دیگری بجویم و او را با دعا کردنش و توجه کردن به سوی او در عبادت اوتعالی شریک گردانم تا به من نفع برساند یا ضرری از من دور کند یا من را به اوتعالی نزدیک گرداند؟ درحالی که اوتعالی پروردگار همه چیز است چه آنچه که عبادت می‌شود و چه آنچه که عبادت نمی‌شود».[5]
و ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى: {قُلْ} يا محمد لهؤلاء المشركين بالله في إخلاص العبادة له والتوكل عليه: {أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا} أي: أطلب ربا سواه، وهو رب كل شيء، يَرُبّنِي ويحفظني ويكلؤني ويدبر أمري، أي: لا أتوكل إلا عليه، ولا أنيب إلا إليه؛ لأنه رب كل شيء ومليكه، وله الخلق والأمر».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: ای محمد به آن مشرکان به خداوند در اخلاص عبادت برای او و توکل بر او، {بگو}، {آیا غیر الله پروردگاری بجویم} یعنی ربی غیر او طلب کنم، {در حالی که او پروردگار همه چیز است} تا مرا تربیت کند و حفاظت کند و توکلم بر او باشد و امورم را تدبیر کند؟ یعنی: جز بر او توکل نمی‌کنم و جز به سوی او برنمی‌گردم، برای اینکه او پروردگار و مالک همه چیز است و خلق و امر از آنِ اوست».[6]
پس مشرکان پیامبر صلی الله علیه وسلم را به عبادت اللات و العزی و دیگر إله‌هایشان دعوت کردند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم هم در پاسخ آنان فرمود: ﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا و تفسیر کلمۀ رب نیز طبق سخن مفسران آمد. و همۀ اینها نشان می‌دهد که مشرکان بت‌هایشان را در مقام ربوبیت قرار داده بودند و بر آنان توکل می‌کردند و آنان را مدبّر امورشان می‌دانستند و برایشان قدرت نفع و ضرر رساندن قائل بودند و با توجه به چنین اعتقادی که نسبت به آن‌ها داشتند بود که برایشان عبادت انجام می‌دادند. نه اینکه آن بت‌هایشان را خالی از هرگونه قدرتی بدانند و سپس با این حال عبادتشان کنند! چنین چیزی امکان ندارد. چراکه عبادت چیزی جز قرار دادن صفات الهیت و ربوبیت برای غیر الله نیست.

[الأنعام: 1] و [الأنعام: 150] آن‌هایی که کافر شدند با پروردگار خویش دیگری را برابر می‌دارند.
همچنین خداوند متعال در سورۀ مائده می‌فرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ١ [الأنعام: 1]
«ستایش برای الله است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریک‌ها و نور را پدید آورد، و با این همه آن‌هایی که کافر شدند با پروردگار خویش دیگری را برابر می‌دارند (و به او شرک می‌آورند)».
و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ١٥٠ [الأنعام: 150]
«و از هوی و هوس کسانی‌که آيات ما را تکذيب کردند، و کسانی‌که به آخرت ايمان ندارند و (بت‌ها را) با خداوند پروردگار، برابر (و شريک) قرار می‌دهند، پيروی مکن».
عبارت ﴿بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُون بیانگر این نکته است که مشرکان، بت‌هایشان را در ربوبیت با الله برابر قرار دادند. کلمۀ عدل به معنای معادل، همتا، نظیر، مثل و مانند یک چیز می‌باشد. و اگر تنها و فقط در یک صفت از صفات ربوبیت، مخلوقی را با الله شریک قرار داد به نحوی که آن مخلوق نیز به همانند الله، آن صفت ربوبیت را داشته باشد یا شریک الله در آن صفت ربوبیت باشد، یا معین و ناصر و ظهیر الله در آن صفت ربوبیت باشد، پس این همان مصداق ﴿بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُون خواهد بود. و چنانکه پیشتر نیز گفتیم، مشرکان از بت‌هایشان امید جلب نفع و دفع ضرر داشتند و چنین خصوصیات و صفاتی، از خصوصیات و صفات ربوبیت است و تا برای یک موجود، صفات ربوبیت قرار داده نشود، پس امکان هم ندارد که از آن موجود، امید جلب نفع و دفع ضرر داشت. و اینکه مشرکان از بت‌هایشان امید جلب نفع و دفع ضرر داشتند، پس ثابت می‌شود که برای بت‌هایشان ربوبیت قائل بوده‌اند و یک موجود زمانی عبادت می‌شود که صفات ربوبیت برای آن قرار داده شود.
و طبری رحمه الله در تفسیر: ﴿بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُون می‌گوید که همۀ انواع و اصناف مشرکان بدون مسثتنی شدن بعضی از آنان، شامل حکم این آیه می‌شوند. پس به تبع آنان همۀ انواع و اصناف مشرکان در ربوبیت مشرک هستند. امام طبری می‌گوید: «وأولى الأقوال في ذلك بالصواب عندي أن يقال: إنّ الله تعالى ذكره أخبر أنّ الذين كفروا بربهم يعدلون، فعمّ بذلك جميع الكفّار، ولم يخصص منهم بعضًا دون بعض. فجميعهم داخلون في ذلك: يهودهم، ونصاراهم، ومجوسهم، وعبدة الأوثان منهم ومن غيرهم من سائر أصناف الكفر».
ترجمه: «نزدیک‌ترین اقوال به صواب در اینباره نزد من این است که گفته شود: خداوند متعال خبر داده که کسانی که کافر شدند با پروردگار خویش دیگری را برابر می‌دانند، پس جمیع کفار را شامل می‌شود و کسی از آنان را تخصیص نداده است. پس همۀ‌شان مانند یهود و نصاری و مجوس و پرستش‌گران بت‌ها و دیگر از اصناف کفار، در این حکم وارد هستند».[7]
و بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ، أَيْ: ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ هَذَا الْبَيَانِ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ، أَيْ: يُشْرِكُونَ، وَأَصْلُهُ مِنْ مُسَاوَاةِ الشَّيْءِ بِالشَّيْءِ، وَمِنْهُ الْعَدْلُ، أَيْ: يَعْدِلُونَ بِاللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ تَعَالَى، يُقَالُ: عَدَلْتُ هَذَا بِهَذَا إِذَا ساويته به».
ترجمه: «{و با این همه آن‌هایی که کافران شدند با پروردگار خویش دیگری را برابر می‌دارند}، یعنی: و با این همه آن‌هایی که بعد از این بیان، کافر شدند، با پروردگار خویش دیگری را برابر می‌دارند، یعنی غیر الله تعالی را با الله معادل می‌دانند. (مثلا) هنگامی که چیزی را با چیز دیگر مساوی بدانی، می‌گویی: این را با آن معادل هم قرار دادم».[8]
و ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَقَوْلُهُ: {ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ} أَيْ: وَمَعَ هَذَا كُلِّهِ كَفَرَ بِهِ بَعْضُ عِبَادِهِ، وَجَعَلُوا مَعَهُ شَرِيكًا وَعِدْلًا وَاتَّخَذُوا لَهُ صَاحِبَةً وَوَلَدًا، تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ عُلُوًّا كَبِيرًا».
ترجمه: «این فرموده‌اش: {و با این همه آن‌هایی که کافران شدند با پروردگار خویش دیگری را برابر می‌دارند}، یعنی: با همۀ اینها بعضی از بندگانش به او کافر شده و همراه او شریک و عدلی قرار دادند و برایش همسر و فرزند قائل شدند، خداوند از چنین چیزی بسیار متعالی می‌باشد».[9]
در دیدگاه ابن کثیر رحمه الله، معادل و برابر قرار دادن با الله، یعنی همسر و فرزند قرار دادن برای الله. پس طبق سخن ابن کثیر، قرار دادن همسر و فرزند برای الله، به معنای شرک در ربوبیت و معادل و مساوی قرار دادن همسر و فرزند با الله پروردگار است. و مشرکان عرب نیز ملائکه را همسران و دختران الله می‌دانستند و چنانکه پیشتر گفتیم فرزند، از جنس پدر است، پس مشرکان بت‌هایشان را در ذات إلهیت همتا و معادل و برابر و هم جنس با الله می‌دانستند، با این تفاوت که الله را پدر آلهه و بزرگ آنان می‌دانستند و فرزندانشان را نیز إله‌های کوچک‌تر که در فرمانراویی و تدبیر امور شریک و معاون و وزیر و ظهیر و ناصر و اولیاء من الذل پدرشان هستند.
و المراغي رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید که مشرکان بت‌هایشان را در به فریاد خواندن برای دفع نمودن ضرر از آنان و جلب نمودن نفع برایشان، به همانند الله و برابر با الله و مساوی با الله می‌دانستند. چنانکه می‌گوید: «ويعدلون أي يعدلون به غيره، أي يجعلون عديلا مساويا له فى العبادة والدعوة لكشف الضر وجلب النفع، فهو بمعنى يشركون به ويتخذون له اندادا».
ترجمه: «﴿يَعۡدِلُونَ یعنی غیر او را با او برابر می‌دانند، یعنی عدیلی مساوی با او در عبادت کردن و به دعا خواندن جهت برطرف کردن ضرر و جلب کردن نفع قرار می‌دهند، پس به این معناست که به او شرک می‌ورزند و برایش همتایانی قرار می‌دهند».[10]
اگر این ادعای نجدیه که می‌گویند مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند صحیح باشد، پس باید العیاذ بالله در قرآن خطا و اشتباه وجود داشته باشد! چراکه آیات زیادی وجود دارد که بیان می‌کند مشرکان در ربوبیت نیز مشرک بوده‌اند. و علت شرک مشرکان عدم توحید در ربوبیت و انحراف در ربوبیت بوده است چراکه تا در ربوبیت شرک بوجود نیاید، پس در عبودیت شرک بوجود نمی‌آید و نوع دیدگاه مشرک نسبت به آلهه‌اش است که سبب شده است او را عبادت کند، و اگر گمانش دربارۀ آلهه‌اش این می­بود که هیچ نفع و ضرری در بر ندارد و هیچ سودی عایدش نمی‌گرداند، پس غیر ممکن بود که آن را بپرستد.
[يوسف: 39-40] آیا رب‌های پراکنده (متعدد) بهترند یا الله یکتای قهار؟
خداوند در آیه‌ای دیگر به نقل از یوسف علیه السلام می‌فرماید: ﴿يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٣٩ مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٤٠ [يوسف: 39-40]
«ای رفقای زندانی من! آیا رب های پراکنده (متعدد) بهترند یا الله یکتای قهار؟(39) شما به جای الله (چیزی را) نمی‌پرستید، مگر نام‌هایی را که خود و نیاکان‌تان به آن‌ها داده‌اید، الله هیچ دلیلی بر (اثبات) آن‌ها نازل نکرده است، فرمانروایی تنها از آن الله است، فرمان داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و استوار، و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند(40)».
به این آیه دقت کنید که چگونه عبادت را به رب بودن مرتبط ساخته است. یوسف علیه السلام به همراهان زندانی خودش چنین می‌گوید که آیا الله یکتای قهار بهتر است یا رب‌های متفرق و پراکنده؟ و این آیه نصّ صریحی است بر اینکه مشرکان معبودانشان را دارای صفات ربوبیت می‌دانستند و در تدبیر و اصلاح امورشان و دفع ضرر و جلب نفع برایشان، آن‌ها را در عالم هستی مؤثر می‌دانستند.
فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «اعْلَمْ أَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمَّا ادَّعَى النُّبُوَّةَ فِي الْآيَةِ الْأُولَى وَكَانَ إِثْبَاتُ النُّبُوَّةِ مَبْنِيًّا عَلَى إِثْبَاتِ الْإِلَهِيَّاتِ لَا جَرَمَ شَرَعَ فِي هَذِهِ الْآيَةِ فِي تَقْرِيرِ الْإِلَهِيَّاتِ، وَلَمَّا كَانَ أَكْثَرُ الْخَلْقِ مُقِرِّينَ بِوُجُودِ الْإِلَهِ الْعَالِمِ الْقَادِرِ وَإِنَّمَا الشَّأْنُ فِي أَنَّهُمْ يَتَّخِذُونَ أَصْنَامًا عَلَى صُورَةِ الْأَرْوَاحِ الْفَلَكِيَّةِ وَيَعْبُدُونَهَا وَيَتَوَقَّعُونَ حُصُولَ النَّفْعِ وَالضُّرِّ مِنْهَا لَا جَرَمَ كَانَ سَعْيُ أَكْثَرِ الْأَنْبِيَاءِ فِي الْمَنْعِ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ، فَكَانَ الْأَمْرُ عَلَى هَذَا الْقَانُونِ فِي زَمَانِ يُوسُفَ عليه السلام، فلهذا السبب شرع هاهنا فِي ذِكْرِ مَا يَدُلُّ عَلَى فَسَادِ الْقَوْلِ بِعِبَادَةِ الْأَصْنَامِ وَذَكَرَ أَنْوَاعًا مِنَ الدَّلَائِلِ وَالْحُجَجِ.
الْحُجَّةُ الْأُولَى: قَوْلُهُ: أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ وَتَقْرِيرُ هَذِهِ الْحُجَّةِ أَنْ نَقُولَ: إِنَّ اللَّه تَعَالَى بَيَّنَ أَنَّ كَثْرَةَ الْآلِهَةِ تُوجِبُ الْخَلَلَ وَالْفَسَادَ فِي هَذَا الْعَالَمِ وَهُوَ قَوْلُهُ: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا [الْأَنْبِيَاءِ: 22] فَكَثْرَةُ الْآلِهَةِ تُوجِبُ الْفَسَادَ وَالْخَلَلَ، وَكَوْنُ الْإِلَهِ وَاحِدًا يَقْتَضِي حُصُولَ النِّظَامِ وَحُسْنَ التَّرْتِيبِ فَلَمَّا قَرَّرَ هَذَا الْمَعْنَى فِي سائر الآيات قال هاهنا: أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ وَالْمُرَادُ مِنْهُ الِاسْتِفْهَامُ عَلَى سَبِيلِ الْإِنْكَارِ».
ترجمه: «بدان: آنگاه که یوسف علیه السلام در آیۀ اول ادعای نبوّت کرد، و اثبات نبوّت مبنی است بر اثبات الهیات، پس لا جرم در این آیه الهیات را توضیح داده است و برای اینکه بیشتر مردم به وجود إله عالِم و قادر اقرار داشتند و تنها بت‌هایی در صورت ارواح فلکی برای خود می‌گرفتند و عبادتشان می‌کردند و از آنان به دست آمدن نفع و ضرر را توقع داشتند، پس لاجرم تلاش بیشتر انبیا در منع کردن از عبادت بت‌ها بوده است و در زمان یوسف علیه السلام نیز همینطور بوده است. برای همین دلایلی را مبنی بر فاسد بودن عبادت کردن بت‌ها ذکر می‌کند و انواعی از دلایل و حجج را ذکر می‌کند
حجت اول: این فرموده‌اش: {آیا رب های پراکنده (متعدد) بهترند یا الله یکتای قهار} در توضیح این حجت می‌گوییم که الله متعال بیان کرده که کثرت آلهه موجب خلل و فساد در این عالم می‌شود چنانکه فرموده است: {اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند} پس کثرت آلهه موجب فساد و خلل می‌شود. و با یک إله بودن است که نظم و حسن ترتیب حاصل می‌شود . پس آنگاه که این معنا در سایر آیات مقرر شد اینجا هم می‌فرماید: {آیا رب های پراکنده (متعدد) بهترند یا الله یکتای قهار} و مراد از آن استفهام بر سبیل انکار است».[11]
سپس فخر رازی در ادامه دو سوال مطرح می‌کند و می‌گوید: «السُّؤَالُ الْأَوَّلُ: لِمَ سَمَّاهَا أَرْبَابًا وَلَيْسَتْ كَذَلِكَ.
وَالْجَوَابُ: لِاعْتِقَادِهِمْ فِيهَا أَنَّهَا كَذَلِكَ، وَأَيْضًا الْكَلَامُ خَرَجَ عَلَى سَبِيلِ الْفَرْضِ وَالتَّقْدِيرِ: وَالْمَعْنَى أَنَّهَا إِنْ كَانَتْ أَرْبَابًا فَهِيَ خَيْرٌ أَمِ اللَّه الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ.
السُّؤَالُ الثَّانِي: هَلْ يَجُوزُ التَّفَاضُلُ بَيْنَ الْأَصْنَامِ وَبَيْنَ اللَّه تَعَالَى حَتَّى يُقَالَ أَنَّهَا خَيْرٌ أَمِ اللَّه الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؟
الْجَوَابُ: أَنَّهُ خَرَجَ عَلَى سَبِيلِ الْفَرْضِ، وَالْمَعْنَى: لَوْ سَلَّمْنَا أَنَّهُ حَصَلَ مِنْهَا مَا يُوجِبُ الْخَيْرَ فَهِيَ خَيْرٌ أَمِ اللَّه الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
ترجمه: «سوال اول: چرا آن‌ها را ارباب نامیده درحالی که چنین نیستند؟ جواب: بخاطر اینکه مشرکان دربارۀ بت‌هایشان معتقد بودند که آن‌ها اینچنین هستند. و همچنین کلام بر سبیل فرض و تقریر آمده است به این معنا که اگر بالفرض ارباب هم باشند پس آیا آن‌ها بهتر اند یا الله واحد قهار؟
سوال دوم: آیا جایز است که بت‌ها و الله متعال را با هم در برتری‌شان مقایسه کرد، تا اینکه گفته شود که آن‌ها بهتر اند یا خدای واحد قهار؟ جواب: این کلام بر سبیل فرض گفته شده است، به این معنا که اگر هم تسلیم این ادعا شویم که از آن بت‌ها چیزی که موجب خیر است حاصل می‌شود، پس آیا آن بت‌ها بهتر اند یا الله واحد قهار؟».[12]
پس طبق این آیه، مشرکان برای بت‌هایشان ربوبیت قائل بودند و خداوند به صراحت می‌فرماید: ﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُو از آن‌ها به نام رب یاد می‌کند، چراکه مشرکان اعتقاد به ربوبیت بت‌هایشان داشتند. پس چگونه علمای دعوت نجد مشرکان را موحد در ربوبیت می‌دانند و می‌گویند مشرکان برای بت‌هایشان هیچ گونه صفات ربوبیتی قائل نبوده‌اند؟ براستی که کسی که شرک مشرکان را نشناخته باشد، چگونه می‌تواند توحید را بشناسد؟
[الزمر: 29] الله مردی (مملوک) را مثل زده که در (بردگی) او شریکانی است که پیوسته با هم اختلاف (و مشاجره) دارند، و مردی (مملوک) که تنها تسلیم یک شخص است، آیا (این دو) در وصف یکسانند؟
مشابه مضمون آیۀ مذکور در سوره یوسف، آیه 29 سورۀ زمر است که خداوند متعال مثلی می‌زند و می‌فرماید: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مثلاً رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٩ [الزمر: 29]
«الله مردی (مملوک) را مثل زده که در (بردگی) او شریکانی است که پیوسته با هم اختلاف (و مشاجره) دارند، و مردی (مملوک) که تنها تسلیم یک شخص است، آیا (این دو) در وصف یکسانند؟! حمد و ستایش مخصوص الله است، بلکه بیشتر آن‌ها نمی‌دانند».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: مثل الله مثلاً للكافر بالله الذي يعبد آلهة شَتَّى، ويطيع جماعة من الشياطين، والمؤمن الذي لا يعبُد إلا الله الواحد، يقول تعالى ذكره: ضرب الله مثلاً لهذا الكافر رجلا فيه شركاء. يقول: هو بين جماعة مالكين متشاكسين، يعني مختلفين متنازعين، سيئة أخلاقهم، من قولهم: رجل شكس: إذا كان سيئ الخلق، وكل واحد منهم يستخدمه بقدر نصيبه ومِلْكه فيه، ورجلا مسلما لرجل، يقول: ورجلا خُلُوصا لرجل يعني المؤمن الموحد الذي أخلص عبادته لله، لا يعبد غيره ولا يدين لشيء سواه بالربوبية».
ترجمه: «خداوند متعال برای کسی که به او کافر شده است و إلههای گوناگونی را عبادت می‌کند و جماعتی از شیاطین را اطاعت می‌کند، و برای مومنی که جز الله واحد را عبادت نمی‌کند، مثالی می‌زند، خداوند متعال می‌فرماید: {الله مثلی زده} برای این کافر {مردی که در (بردگی) او شریکانی است} چنین مردی در بین جماعتی از مالکانِ متشاکس قرار دارد، یعنی با هم اختلاف و تنازع دارند، و اخلاق بدی دارند. مثلاً می‌گویند فلانی مردی شکس است، در صورتی که بد اخلاق باشد. و هر یک از آنان به ‌اندازۀ نصیب و سهمی‌ که در مالکیتش دارد آن مرد را به خدمت می‌گیرند. و مردی که تنها تسلیم یک شخص است. یعنی: مردی که برای یک شخص خالص گشته باشد، یعنی شخص مومن موحدی که عبادتش را برای الله خالص کرده است و جز او را عبادت نمی‌کند و بغیر از اوتعالی برای هیچ چیزی ربوبیت قائل نمی‌شود».[13]
فخر رازی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «تَقْدِيرُ الْكَلَامِ: اضْرِبْ لِقَوْمِكَ مثلاً وَقُلْ لَهُمْ مَا يَقُولُونَ فِي رَجُلٍ مِنَ الْمَمَالِيكِ قَدِ اشْتَرَكَ فِيهِ شُرَكَاءُ بَيْنَهُمُ اخْتِلَافٌ وَتَنَازُعٌ، كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يَدَّعِي أَنَّهُ عَبْدُهُ فَهُمْ يَتَجَاذَبُونَهُ فِي حَوَائِجِهِمْ وَهُوَ مُتَحَيِّرٌ فِي أَمْرِهِ، فَكُلَّمَا أَرْضَى أَحَدَهُمْ غَضِبَ الْبَاقُونَ، وَإِذَا احْتَاجَ فِي مُهِمٍّ إِلَيْهِمْ فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يَرُدُّهُ إِلَى الْآخَرِ، فَهُوَ يَبْقَى مُتَحَيِّرًا لَا يَعْرِفُ أَيُّهُمْ أَوْلَى بِأَنْ يَطْلُبَ رِضَاهُ، وَأَيَّهُمْ يُعِينُهُ فِي حَاجَاتِهِ، فَهُوَ بِهَذَا السَّبَبِ فِي عَذَابٍ دَائِمٍ وَتَعَبٍ مُقِيمٍ، وَرَجُلٍ آخَرَ لَهُ مَخْدُومٌ وَاحِدٌ يَخْدِمُهُ عَلَى سَبِيلِ الْإِخْلَاصِ، وَذَلِكَ الْمَخْدُومُ يُعِينُهُ عَلَى مُهِمَّاتِهِ، فَأَيُّ هَذَيْنِ الْعَبْدَيْنِ أَحْسَنُ حَالًا وَأَحْمَدُ شَأْنًا، وَالْمُرَادُ تَمْثِيلُ حَالِ مَنْ يُثْبِتُ آلِهَةً شَتَّى، فَإِنَّ أُولَئِكَ الْآلِهَةَ تَكُونُ مُتَنَازِعَةً مُتَغَالِبَةً، كَمَا قَالَ تَعَالَى: لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا [الْأَنْبِيَاءِ: 22] وَقَالَ: وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ [الْمُؤْمِنُونَ: 91] فَيَبْقَى ذَلِكَ الْمُشْرِكُ مُتَحَيِّرًا ضَالًّا، لَا يَدْرِي أَيَّ هَؤُلَاءِ الْآلِهَةِ يَعْبُدُ وَعَلَى رُبُوبِيَّةِ أَيِّهِمْ يَعْتَمِدُ، وَمِمَّنْ يَطْلُبُ رِزْقَهُ، وَمِمَّنْ يَلْتَمِسُ رِفْقَهُ، فَهَمُّهُ شِفَاعٌ، وَقَلْبُهُ أَوْزَاعٌ. امّا مَنْ لَمْ يُثْبِتْ إِلَّا إِلَهًا واحدا فَهُوَ قَائِمٌ بِمَا كَلَّفَهُ عَارِفٌ بِمَا أَرْضَاهُ وَمَا أَسْخَطَهُ، فَكَانَ حَالُ هَذَا أَقْرَبَ إِلَى الصَّلَاحِ مِنْ حَالِ الْأَوَّلِ، وَهَذَا مَثَلٌ ضُرِبَ فِي غَايَةِ الْحُسْنِ فِي تَقْبِيحِ الشِّرْكِ وَتَحْسِينِ التَّوْحِيدِ، فَإِنْ قِيلَ: هَذَا الْمِثَالُ لَا يَنْطَبِقُ عَلَى عِبَادَةِ الْأَصْنَامِ لِأَنَّهَا جَمَادَاتٌ، فَلَيْسَ بَيْنَهَا مُنَازَعَةٌ وَلَا مُشَاكَسَةٌ، قُلْنَا إِنَّ عَبَدَةَ الْأَصْنَامِ مُخْتَلِفُونَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ هَذِهِ الْأَصْنَامُ تَمَاثِيلُ الْكَوَاكِبِ السَّبْعَةِ، فَهُمْ فِي الْحَقِيقَةِ إِنَّمَا يَعْبُدُونَ الْكَوَاكِبَ السَّبْعَةَ، ثُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ يُثْبِتُونَ بَيْنَ هَذِهِ الْكَوَاكِبِ مُنَازَعَةً وَمُشَاكَسَةً، أَلَا تَرَى أَنَّهُمْ يَقُولُونَ زُحَلُ هُوَ النَّحْسُ الْأَعْظَمُ، وَالْمُشْتَرِي هُوَ السَّعْدُ الْأَعْظَمُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ هَذِهِ الْأَصْنَامُ تَمَاثِيلُ الْأَرْوَاحِ الْفَلَكِيَّةِ، وَالْقَائِلُونَ بِهَذَا الْقَوْلِ زَعَمُوا أَنَّ كُلَّ نَوْعٍ مِنْ أَنْوَاعِ حَوَادِثِ هَذَا الْعَالَمِ يَتَعَلَّقُ بِرُوحٍ مِنَ الْأَرْوَاحِ السَّمَاوِيَّةِ، وَحِينَئِذٍ يَحْصُلُ بَيْنَ تِلْكَ الْأَرْوَاحِ مُنَازَعَةٌ وَمُشَاكَسَةٌ، وَحِينَئِذٍ يَكُونُ الْمَثَلُ مُطَابِقًا، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ هَذِهِ الْأَصْنَامُ تَمَاثِيلُ الْأَشْخَاصِ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَالزُّهَّادِ الَّذِينَ مَضَوْا، فَهُمْ يَعْبُدُونَ هَذِهِ التَّمَاثِيلَ لِتَصِيرَ أُولَئِكَ الْأَشْخَاصُ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَالزُّهَّادِ شُفَعَاءَ لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ، وَالْقَائِلُونَ بِهَذَا الْقَوْلِ تَزْعُمُ كُلُّ طَائِفَةٍ مِنْهُمْ أَنَّ الْمُحِقَّ هُوَ ذَلِكَ الرَّجُلُ الَّذِي هُوَ عَلَى دِينِهِ، وَأَنَّ مَنْ سِوَاهُ مُبْطِلٌ، وَعَلَى هَذَا التَّقْدِيرِ أَيْضًا يَنْطَبِقُ الْمِثَالُ، فَثَبَتَ أَنَّ هَذَا الْمِثَالَ مُطَابِقٌ لِلْمَقْصُودِ».
ترجمه: «توضیح سخن این است که: برای قومت مثالی بزن و به آنان بگو: چه می‌گویید دربارۀ شخصی که مالک‌هایی دارد و شریکانی در مالکیت او شریک هستند که در بین همدیگر اختلاف و تنازع دارند و هر یک از آنان ادعا می‌کند که آن شخص بندۀ اوست و آن شریکان در نیازهایشان آن شخص را به نزد خود می‌کشند و آن شخص نیز در کارش سرگردان مانده است. هربار که یکی از آنان را راضی می‌کند بقیه خشمگین می‌شوند و هربار که آن شخص به یکی از مالکانش احتیاجی پیدا می‌کند هر یک از آنان او را به دیگری حواله می‌کند. پس او متحیّر و سرگردان می‌ماند و نمی‌داند که کدامشان اولی‌تر است که رضایتش را به دست آورد و کدامشان او را در حاجاتش یاری می‌دهند. پس او به این خاطر پیوسته در عذاب و سختی است.
و شخص دیگری که تنها یک مخدوم دارد و او را خالصانه خدمت می‌کند و آن مخدوم نیز او را در نیازهایش یاری می‌دهد.
پس حال کدام یک از این دو بنده، بهتر است و وضعیت کدام یک از آنان مورد ستایش‌تر است؟ و منظور، تشبیه حال کسی است که إله‌های گوناگونی دارد، برای اینکه آن إله‌ها با هم متنازع و متغالب هستند، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: {اگر در این دو (= آسمان و زمین) إله‌هایی جز الله بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه می‌شدند}. و می‌فرماید: {بعضی از آنان بر بعضی دیگر برتری می‌جستند}.
به این شکل آن مشرک متحیّر و سرگردان باقی می‌ماند و نمی‌داند کدام یک از آن إله‌ها را عبادت کند و به ربوبیت کدامشان اعتماد کند و از کدامشان طلب رزق کند و مهربانی و لطف کدامشان را جستجو کند. از این رو، نگرانی‌اش زیاد و قلبش سرگردان است. امّا کسی که جز إله واحد (= الله)، إله دیگری ندارد، چنین کسی آنچه را که إلهش او را به آن مکلف نموده است می‌داند و به آنچه که او را راضی یا خشمگین می‌کند آگاه است، پس حال چنین شخصی به صلاح نزدیک‌تر از حال شخص اول است. و این مثال، در نهایت زیبایی برای تقبیح شرک و تحسین توحید، زده شده است.
و اگر گفته شود: چنین مثالی بر عبادت اصنام منطبق نمی‌باشد برای اینکه اصنام، جمادات هستند و در بین آنان منازعه و مشاکسه‌ای وجود ندارد. می‌گوییم: پرستش گران اصنام گوناگون‌اند:
الف) بعضی از آنان می‌گویند که این اصنام، مجسمۀ ستارگان هفتگانه‌اند، پس آنان در حقیقت ستارگان هفت‌گانه را عبادت می‌کنند و آن‌ها در بین این ستارگان، منازعه و مشاکسه را ثابت می‌کنند، آیا نمی‌بینی که آنان می‌گویند زحل، نحس و بدشگونِ اعظم است و مشتری خوش‌یمنِ اعظم است؟
ب) و بعضی از آنان می‌گویند: این اصنام، مجسمۀ ارواح آسمانی هستند و قائلین به این سخن گمان می‌کنند که هر نوع از انواع حوادث این عالم متعلق به روحی از ارواح آسمانی است و در این صورت است که بین این ارواح، منازعه و مشاکسه رخ می‌دهد و در این هنگام است که چنین مثالی منطبق خواهد بود.
ج) و بعضی از آنان می‌گویند که این اصنام، مجسمۀ اشخاصی از علما و زهّادِ گذشته هستند. و آنان این مجسمه‌ها را عبادت می‌کنند تا آن علما و زهّاد، شفیعانشان نزد الله باشند و هر یک از طوایفی که به این سخن معتقد هستند، گمان می‌کنند که کسی بر حق است که بر دین او باشد و غیر از او بر باطل هستند و نیز در چنین حالتی هم این مثال منطبق خواهد بود، پس ثابت شد که این مثال مطابق با مقصود می‌باشد».[14]
البته منظور فخر رازی رحمه الله از شفاعت در بند «ج» شفاعت بدون اذن الله است؛ چنانکه فخر رازی دربارۀ کیفیت شفاعت مشرکان گفت: «إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ [الْبَقَرَةِ: 255] فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى اللَّهِ إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ، وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ، فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».
ترجمه: «آن قوم (مشرکان) دربارۀ اصنامشان می‌گفتند که آن‌ها شفیعان ما نزد الله هستند و می‌گفتند که آن‌ها نزد الله برای ما شفاعت می‌کنند بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند و به همین خاطر خداوند متعال این عقیدۀ‌شان را با این فرموده‌اش رد کرد: {کیست که در نزد او شفاعت کند مگر با اجازه او؟} پس این دلالت دارد بر اینکه آن مشرکان معتقد بودند که بر خداوند واجب است که شفاعت آن اصنام را قبول کند و این نوعی اطاعت‌شدن و پذیرفته شدن است و خداوند این اطاعت‌شدن را با این فرموده‌اش نفی کرده است: {برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود}».[15]
و توضیح بیشتر موضوع شفاعت در بخش «شفعاء من دون الله» آمده است.
[آل عمران: 64] بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به اربابی نگیرد.
همچنین خداوند متعال در آیه‌ای دیگر بیان می‌کند که ممکن است بعضی از انسان‌ها به جای الله که پروردگارشان است، بعضی دیگر را به اربابی بگیرند و برایش صفات ربوبیت قائل شوند. و اگر آنطوری که نجدیه توهم می‌کنند باشد، اینکه شرک در ربوبیت بین مشرکان وجود نداشته است، پس باید العیاذ بالله بگوییم که خداوند به خطا گفته است که بعضی‌ها بعضی دیگر را به ربوبیت گرفته‌اند!
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤ [آل عمران: 64]
«بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز الله را نپرستیم، و چیزی را شریک او نسازیم، بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به اربابی نگیرد پس اگر (از این دعوت) روی گرداندند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وقوله: "ولا يتخذ بعضنا بعضًا أربابًا"، يقول: ولا يدين بعضُنا لبعض بالطاعة فيما أمر به من معاصي الله، ويعظِّمه بالسجود له كما يسجدُ لربه».
ترجمه: «این سخنش: {بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به اربابی نگیرد} می‌فرماید: بعضی از ما برای بعضی دیگر قبول نکند که از او در نافرمانی کردن الله اطاعت کند و او را با سجده کردن برایش تعظیم بدارد به همان شکل که برای ربش سجده می‌کند».[16]
پس طبق این آیه، هرگاه از شخصی در نافرمانی الله اطاعت کنی و به او چنین اختیار و قدرتی بدهی که تو را بر خلاف شریعت الله متعال، امر و نهی کند، پس بی‌گمان برای او ربوبیت قائل بوده‌ای، یعنی او را مالک اختیار خود و مدبر امر خود دانسته‌ای به طوری که اصلاح امور تو در دست امر و نهی و ارشاد اوست و این همان معنای ربوبیت است. پس چگونه کسانی هستند و ادعا می‌کنند مشرکان با همۀ اصنافشان توحید ربوبیت داشته‌اند و دعوت پیامبران به سوی توحید ربوبیت نبوده است؟ چگونه ممکن است که از شخصی در امر و نهی‌اش و شریعتش که بر خلاف امر و نهی و شریعت الله است، اطاعت کنی، امّا با این حال در ربوبیت مشرک نگشته باشی؟ آیا کسانی که به دموکراسی و قانون‌های ساخته‌شدۀ بشری حکم می‌کنند و حکم و قانون الله متعال را رد می‌کنند، آیا ربی و مدبری و مصلحی غیر از الله نگرفته‌اند؟ آیا شرک در ربوبیت چیزی غیر از این است؟
همچنین سجده‌ای که تنها باید برای الله انجام شود را برای غیر الله انجام بدهی موجب شرک می‌شود، بر خلاف سجدۀ تحیت؛ و منظور امام طبری رحمه الله از سجده، همین بوده است. و تفصیل این موضوع در فصل «عبادت» آمده است.
و سمرقندی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ لأنهم اتخذوا عيسى رباً مِن دُونِ الله. ويقال: لا يطيع بعضنا بعضاً في المعصية».
ترجمه: «{بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به خدایی نگیرد} برای اینکه آنان عیسی را ربی به جای الله گرفته بودند. و گفته شده: بعضی از ما بعضی دیگر را در معصیت اطاعت نکند».[17]
ابن ابی زمنین رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «{قل يَا أهل الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ} أَي: عدل {بَيْننَا وَبَيْنكُم} يَعْنِي: لَا إِلَه إِلَّا الله. {وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا من دون الله}. يَحْيَى: عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ هِلالٍ، عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ: ((جِئْتُ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي عُنُقِي صَلِيبٌ. فَقَالَ: يَا عَدِيُّ أَلْقِ هَذَا الْوَثَنَ مِنْ عُنُقِكَ. فَأَلْقَيْتُهُ فَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ وَهُوَ يَقْرَأُ سُورَةَ بَرَاءَةَ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ: {اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ الله} قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا نَتَّخِذُهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ. قَالَ: بَلَى؛ أَلَيْسُوا يُحِلُّونَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ؛ فَتَسْتَحِلُّونَهُ، وَيُحَرِّمُونَ عَلَيْكُمْ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ؛ فَتُحَرِّمُونَهُ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ)). {فَإِنْ توَلّوا فَقولُوا} يَعْنِي: النَّبِي وَالْمُؤمنِينَ {اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسلمُونَ}».
ترجمه: «{بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که یکسان است} یعنی: برابر است، {میان ما و شما}، یعنی: لا إله إلا الله. {و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به خدایی نگیرد}. یحیی از المعلی بن هلال از ابوبکر بن عبد الله از مصعب بن سعد از عدی بن حاتم روایت می‌کند که گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدم و در گردنم صلیبی بود. فرمود: ای عدی این بت را از گردنت بنداز بیرون. من آن را بیرون انداختم و نزد ایشان بازگشتم و او سورۀ براءة را قرائت می‌کرد، هنگامی‌که به این فرموده رسید: {آنان احبار و رهبانشان را اربابی بجای الله گرفتند} عدی می‌گوید: گفتم: ای رسول خدا بخدا ما آنان را اربابی بجای الله نگرفتیم. فرمود: آری، آیا برای شما آنچه که الله بر شما حرام کرده است را حلال نمی‌کردند و شما نیز آن را حلال نمی‌دانستید؟ و آنچه که الله برای شما حلال کرده است را بر شما حرام نمی‌کردند و شما هم آن را حرام نمی‌دانستید؟ عدی گفت: آری. پیامبر فرمود: پس این، همان عبادت آنان می‌باشد. {پس اگر (از این دعوت) روی گرداندند، پس بگویید}، یعنی پیامبر و مومنان بگویید: {گواه باشید که ما مسلمانیم}».[18]
پس اینکه یهودیان و نصاری به احبار و رهبانشان حق تشریع و تحلیل و تحریم بصورت مستقل از الله داده بودند، به این معناست که برای آنان ربوبیت قائل بوده اند. وقتی هر آنچه که احبار و رهبان، حلال یا حرام کند، و آنان نیز در آن تحلیل کردن و تحریم کردن از آنان اطاعت کنند، پس این همان حقیقت معنای عبادت است. برای اینکه احبار و رهبان را دارای ربوبیت دانسته است و در تعریف ربوبیت گفتیم که سه عنصر وجود دارد: 1- کسی که مالک و صاحب چیزی باشد 2- کسی که سید و رئیس باشد و مورد اطاعت قرار گیرد 3- کسی که اصلاح کننده و تربیت کننده و تدبیر کننده و تصرّف کننده (در) چیزی باشد.
و وقتی که احبار و رهبان را در جایگاهی قرار بدهی که بدون اذن الله و بصورت مستقل از الله، هرچه را که بخواهد حلال کند و هرچه را که بخواهد حرام کند و تشریع من دون الله کند، پس او را در مقام ربوبیت قرار داده‌ای و او را حاکم و مالک و سید و مصلح و مدبر و متصرف در شئون زندگی خود دانسته‌ای. و لازم نیست که حتما برای او سجده کنی و نماز بخوانی و ذبح کنی تا گفته شود او را عبادت کرده‌ای، چنانکه عدی بن حاتم چنین گمان کرده بود، بلکه همینکه به او حق تشریع دادی، پس شرک در ربوبیت محقق گشته است و او را عبادت کرده‌ای، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در جواب عدی بن حاتم گفت: «فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ». و تفصیل این موضوع را در بخش «تشریع من دون الله» آورده‌ایم؛ به آن مراجعه شود.
و ابن المنذر رحمه الله در تفسیر آیه، با اسنادش از ابن جریج تخریج کرده که دربارۀ اربابا من دون الله گفته است: «حَدَّثَنَا علي بْن المبارك، قَالَ: حَدَّثَنَا زيد، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْن ثور، عَنْ ابْن جريج، وأما قوله جَلَّ وَعَزَّ: {وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللهِ} قَالَ " لا يطيع بعضنا بعضا فِي معصية الله، قَالَ: ويقال الربوبية: أن يطيع النَّاس سادتهم، وقادتهم فِي غير عبادة، وإن لم يصلوا لَهُمْ».
ترجمه: «علی بن المبارک از زید از ابن ثور از ابن جریج روایت کرده که دربارۀ این فرمودۀ خداوند عزوجل: {و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به اربابی نگیرد}، گفت: یعنی بعضی از ما بعضی دیگر را در معصیت خداوند اطاعت نکند. گفت: و گفته شده ربوبیت این است که مردم از بزرگان و رهبران خود در غیر عبادت، اطاعت کنند؛ اگرچه هم برایشان نماز نخوانده باشند».[19]
و قرطبی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «مَعْنَاهُ أَنَّهُمْ أَنْزَلُوهُمْ مَنْزِلَةَ رَبِّهِمْ فِي قَبُولِ تَحْرِيمِهِمْ وَتَحْلِيلِهِمْ لِمَا لَمْ يُحَرِّمْهُ اللَّهُ وَلَمْ يُحِلَّهُ اللَّهُ».
ترجمه: «معنایش این است که آن‌ها، آنان را در قبول تحریم و تحلیل آنچه که خداوند حرام و حلال نکرده است، در منزلۀ ربشان قرار دادند».[20]
و شوکانی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَفِي قَوْلِهِ: وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً تَبْكِيتٌ لِمَنِ اعْتَقَدَ رُبُوبِيَّةَ الْمَسِيحِ وَعُزَيْرٍ، وَإِشَارَةٌ إِلَى أَنَّ هَؤُلَاءِ مِنْ جِنْسِ الْبَشَرِ وَبَعْضٌ مِنْهُمْ، وَإِزْرَاءٌ عَلَى مَنْ قَلَّدَ الرِّجَالَ فِي دِينِ اللَّهِ فَحَلَّلَ مَا حَلَّلُوهُ لَهُ، وَحَرَّمَ مَا حَرَّمُوهُ عَلَيْهِ، فَإِنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدِ اتَّخَذَ مَنْ قَلَّدَهُ رَبًّا».
ترجمه: «و در این فرموده‌اش: {و بعضی از ما بعضی دیگر را به خدایی نگیرد}، جوابی کوبنده است برای کسی که به ربوبیت مسیح و عزیر اعتقاد دارد و اشاره‌ای است به اینکه آن‌ها از جنس بشر هستند و عتابی است بر کسی که در دین خداوند از مردمان تقلید می‌کند و آنچه برایش حلال کنند را حلال می‌داند و آنچه برایش حرام کنند را حرام می‌داند، برای اینکه هرکسی چنین کاری بکند پس بدون شک آن کسی که از او تقلید کرده است را به عنوان رب خود گرفته است».[21]
و عبدالرحمن السعدی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «{ولا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله} بل تكون الطاعة كلها لله ولرسله، فلا نطيع المخلوقين في معصية الخالق، لأن ذلك جعل للمخلوقين في منزلة الربوبية».
ترجمه: «{و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای الله به اربابی نگیرد} بلکه باید اطاعت همه‌اش برای الله و برای رسولش باشد، پس از مخلوق‌ها در معصیت خالق اطاعت نمی‌کنیم برای اینکه چنین کاری باعث می‌شود که مخلوق‌ها را در منزلۀ ربوبیت قرار داده باشیم».[22]
و آلوسی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «فإن قلت إن المخاطبين لم يتخذوا البعض أربابا من دون الله بل اتخذوهم آلهة معه سبحانه، أجيب بأنه أريد من دون الله وحده، أو يقال: بأنه أتى بذلك للتنبيه على أن الشرك لا يجامع الاعتراف بربوبيته تعالى عقلا».
ترجمه: «اگر گفتی که مخاطبان بعضی‌ها را ارباب من دون الله نگرفته‌اند بلکه آن‌ها را آلهه‌ای به همراه الله سبحان گرفته‌اند، به این شکل جواب داده می‌شود که منظورش غیر از الله یکتا است، یا گفته می‌شود که به این خاطر چنین فرموده است چون تذکری باشد که، شرک وریزیدن به الله با اعتراف کردن به ربوبیت الله متعال، عقلاً یکجا جمع نمی‌شود».[23]
پس عقلاً امکان ندارد که به ربوبیت الله متعال اعتراف داشته باشی و در همان حال مشرک هم باشی، پس شرک دلیلی است بر اینکه ربوبیت الله متعال را نقض کرده‌ای و برای آن معبودی که بجای الله گرفته‌ای، سهمی ‌از ربوبیت قائل شده‌ای.
[آل عمران: 80] و به شما فرمان نمی‌دهد که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرید.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠ [آل عمران: 80]
«و به شما فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرید، آیا شما را پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر فرمان می‌دهد؟!».
الخازن رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «ولا يأمركم الأنبياء أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْباباً يعني كفعل قريش والصابئين حيث قالوا الملائكة بنات الله وكفعل اليهود والنصارى حيث قالوا في المسيح والعزير ما قالوا».
ترجمه: «و پیامبران به شما فرمان نمی‌دهند که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرید، یعنی مانند فعل قریش و صابئین آنجا که گفتند ملائکه دختران الله هستند و مانند فعل یهود و نصاری به نسبت آنچه که دربارۀ مسیح و عزیر گفتند».[24]
و ابو زهره رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «والمعنى: أنه لَا ينبغي لبشر أن يؤتيه الله الكتاب مع قوله كونوا عبادا لي من دون الله، ولا ينبغي له أيضا أن يأمرهم بأن يتخذوا الملائكة والنبيين أربابا بأن يعتقدوا أن الملائكة والنبيين يسيّرون الكون بغير إرادة الله، وأنهم يعبدون من دون الله أو مع الله. وقد وقع في عبادة الملائكة - الصابئة الذين كانوا يقيمون في بلاد الكلدان، وتبعهم بعض المشركين من العرب، والذين عبدوا بعض النبيين هم النصارى فقد اتخذوا المسيح إلها يعبد، وبعض اليهود فقد اتخذت طائفة منهم عزيرا إلها وزعموه ابن الله، تعالي اللهِ عما يقولون علوا كبيرا».
ترجمه: «معنایش این است که برای هیچ بشری که خداوند به او کتاب داده است شایسته نیست که بگوید بندگان من بجای الله باشید و نیز شایسته نیست که آنان را امر کند که ملائکه و پیامبران را به خدایی بگیرند، اینکه معتقد باشند که ملائکه و پیامبران بدون اراده خداوند دنیا را می‌گردانند. و اینکه به جای الله یا به همراه الله عبادت شوند. چون صابئیان که در سرزمین کلدان بودند ملائکه را عبادت می‌کردند و بعضی از مشرکان عرب نیز از آنان پیروی می‌کردند و کسانی که بعضی از پیامبران را عبادت کردند نصاری هستند که مسیح را الهی گرفته و عبادت کردند و بعضی یهودیان، عزیر را الهی قرار داده و گمان کردند که پسر الله است، بسیار متعالی است خداوند از آنچه که می‌گویند».[25]
و ابو جعفر النحاس در تفسیر آیه می‌گوید: «وهذا موجود في النصارى يعظّمون الملائكة والأنبياء حتى يجعلوهم أربابا، ويروون عن سليمان صلّى الله عليه وسلّم أنه قال ربّي لربّي: اجلس عن يميني. يعنون قال الله جلّ وعزّ للمسيح صلّى الله عليه وسلّم».
ترجمه: «چنین چیزی در نصاری وجود دارد، اینکه ملائکه و انبیا را تا حدی تعظیم کردند تا اینکه آنان را به خدایی گرفتند و از سلیمان صلی الله علیه وسلم روایت می‌کنند که گفته است: ربّم به ربّم گفت سمت راست من بنشین! و منظورشان این است که الله عزوجل به مسیح علیه اسلام چنین گفت».[26]
و طبرانی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وقيل: ولا يأمرُكم البشرُ أن تتخِذُوا الملائكةَ والنبيِّين أرباباً كفعلِ قُرَيْشٍ وخُزَاعَةَ؛ حيثُ قالوا: الملائكةُ بناتُ اللهِ. واليهودِ والنَّصارى حيثُ قالوا: عُزَيرُ والمسيحُ ابن اللهِ».
ترجمه: «و بشری به شما امر نمی‌کند که ملائکه و پیامبران را به اربابی بگیرید مانند فعل قریش و خزاعه، آنجا که گفتند ملائکه دختران الله هستند و یهود و نصاری آنجا که گفتند عزیر و مسیح پسر الله هستند».
و ابن تیمیه رحمه الله بعد از ذکر این آیه می‌گوید: «فَمَنْ اتَّخَذَ الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا فَقَدْ كَفَرَ بَعْدَ إسْلَامِهِ بِاتِّفَاقِ الْمُسْلِمِينَ؛ وَلِأَجْلِ هَذَا نَهَى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ اتِّخَاذِ الْمَسَاجِدِ عَلَى الْقُبُورِ وَعَنْ أَنْ يُجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا فِي خَصَائِصِ الرُّبُوبِيَّةِ».
ترجمه: «پس کسی که ملائکه و پیامبران را به اربابی بگیرد، به تحقیق به اتفاق مسلمین، بعد از اسلامش، کافر گشته است؛ و برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم از درست کردن مساجد بر روی قبور و از اینکه برای الله همتایی در خصائص ربوبیت قرار داده شود، نهی کرده است».[27]
پس بنابر سخن ابن تیمیه رحمه الله، این آیه دلیلی است بر اینکه مشرکان همتایانی در خصایص ربوبیت برای الله متعال قائل می‌شدند و شرک مشرکان بخاطر قرار دادن خصایص ربوبیت برای بت‌هایشان بوده است و تا شرک در ربوبیت حاصل نشود شرک در عبودیت و الوهیت حاصل نمی‌گردد.
در جایی دیگر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله دربارۀ آیۀ مذکور می‌گوید: «فَبَيَّنَ سُبْحَانَهُ: أَنَّ اتِّخَاذَ الْمَلَائِكَةِ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا كُفْرٌ . فَمَنْ جَعَلَ الْمَلَائِكَةَ وَالْأَنْبِيَاءَ وَسَائِطَ يَدْعُوهُمْ وَيَتَوَكَّلُ عَلَيْهِمْ وَيَسْأَلُهُمْ جَلْبَ الْمَنَافِعِ وَدَفْعَ الْمَضَارِّ مِثْلَ أَنْ يَسْأَلَهُمْ غُفْرَانَ الذَّنْبِ وَهِدَايَةَ الْقُلُوبِ وَتَفْرِيجَ الْكُرُوبِ وَسَدَّ الفاقات: فَهُوَ كَافِرٌ بِإِجْمَاعِ الْمُسْلِمِينَ».
ترجمه: «خداوند سبحان بیان نموده که به اربابی گرفتن ملائکه و انبیا کفر است. پس کسی که ملائکه و انبیا را وسائطی قرار دهد و آنان را بخواند و بر آنان توکل کند و از آنان جلب منافع و دفع مضار را درخواست کند، مثلاً از آنان درخواست بخشش گناهان و هدایت قلب‌ها و برطرف کردن سختی‌ها و بستن مشکلات نماید، پس او به اجماع مسلمانان کافر است».
مواردی که ابن تیمیه ذکر کرده است، مانند جلب نفع و دفع ضرر و هدایت قلب و بخشش گناهان و توکل کردن بر آنان و... همگی مربوط به صفات ربوبیت است و تنها کسی صفات ربوبیت داشته باشد می‌تواند چنین کارهایی انجام بدهد، و چون مشرکان چنین اموری را از آلهه‌یشان توقع داشته‌اند، پس ثابت می‌شود که مشرکان برای بت‌هایشان صفات ربوبیت قائل بوده‌اند و کسی که بگوید مشرکان در چنین مواردی دچار شرک در ربوبیت نبوده‌اند و خداوند را در ربوبیتش یگانه می‌دانستند، یا جاهلی گمراه است که لازم است به او آموزش داده شود، یا رویگردان از حق بوده و فهمی ‌همچون فهم خوارج دارد.
در جایی دیگر شیخ الاسلام ابن تیمیه بعد از ذکر آیۀ فوق اموری که جز الله بر آن قادر نیست را ذکر می‌کند و می‌گوید چنین اموری شرک به پروردگار است و از جنس شرک مشرکان است. و چون اموری که ذکر کرده است همگی از خصایص ربوبیت هستند، مانند شفای مریضی و جلب نفع و دفع ضرر و هدایت قلب و... پس طبق کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه، ثابت می‌شود که مشرکان در ربوبیت مشرک بوده‌اند برای اینکه ابن تیمیه گفته است مشرکان چنین اموری که مربوط به ربوبیت هستند را از آلهه‌یشان می‌خواسته‌اند. ایشان رحمه الله می‌گوید: «{وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ} فَإِذَا جُعِلَ مَنْ اتَّخَذَ الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا كَافِرًا فَكَيْفَ مَنْ اتَّخَذَ مَنْ دُونَهُمْ مِنْ الْمَشَايِخِ وَغَيْرِهِمْ أَرْبَابًا وَتَفْصِيلُ الْقَوْلِ: أَنَّ مَطْلُوبَ الْعَبْدِ إنْ كَانَ مِنْ الْأُمُورُ الَّتِي لَا يَقْدِرُ عَلَيْهَا إلَّا اللَّهُ تَعَالَى: مِثْلُ أَنْ يَطْلُبَ شِفَاءَ مَرِيضِهِ مِنْ الْآدَمِيِّينَ وَالْبَهَائِمِ أَوْ وَفَاءَ دَيْنِهِ مِنْ غَيْرِ جِهَةٍ مُعَيَّنَةٍ أَوْ عَافِيَةَ أَهْلِهِ وَمَا بِهِ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَانْتِصَارَهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَهِدَايَةَ قَلْبِهِ وَغُفْرَانَ ذَنْبِهِ أَوْ دُخُولَهُ الْجَنَّةَ أَوْ نَجَاتَهُ مِنْ النَّارِ أَوْ أَنْ يَتَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَالْقُرْآنَ أَوْ أَنْ يُصْلِحَ قَلْبَهُ وَيُحَسِّنَ خُلُقَهُ وَيُزَكِّيَ نَفْسَهُ وَأَمْثَالَ ذَلِكَ: فَهَذِهِ الْأُمُورُ كُلُّهَا لَا يَجُوزُ أَنْ تُطْلَبَ إلَّا مِنْ اللَّهِ تَعَالَى وَلَا يَجُوزُ أَنْ يَقُولَ لِمَلِكِ وَلَا نَبِيٍّ وَلَا شَيْخٍ - سَوَاءٌ كَانَ حَيًّا أَوْ مَيِّتًا - اغْفِرْ ذَنْبِي وَلَا اُنْصُرْنِي عَلَى عَدُوِّي وَلَا اشْفِ مَرِيضِي وَلَا عَافِنِي أَوْ عَافِ أَهْلِي أَوْ دَابَّتِي وَمَا أَشْبَهَ ذَلِكَ. وَمَنْ سَأَلَ ذَلِكَ مَخْلُوقًا كَائِنًا مَنْ كَانَ فَهُوَ مُشْرِكٌ بِرَبِّهِ مَنْ جِنْسِ الْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ يَعْبُدُونَ الْمَلَائِكَةَ وَالْأَنْبِيَاءَ وَالتَّمَاثِيلَ الَّتِي يُصَوِّرُونَهَا عَلَى صُوَرِهِمْ وَمِنْ جِنْسِ دُعَاءِ النَّصَارَى لِلْمَسِيحِ وَأُمِّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ} الْآيَةُ وَقَالَ تَعَالَى: {اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إلَّا لِيَعْبُدُوا إلَهًا وَاحِدًا لَا إلَهَ إلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ}».
ترجمه: «{و نه اینکه به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرید، آیا شما را پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر فرمان می‌دهد} پس زمانی که خداوند کسی که فرشتگان و پیامبران را به اربابی بگیرد کافر قرار داده است، پس کسی که ‌اشخاصی پایین‌تر از آنان مانند مشایخ و غیر آنان را به اربابی بگیرد چگونه خواهد بود؟ و تفصیل سخن اینکه: آنچه که بنده در طلب آن است، اگر از اموری باشد که جز خداوند بر آن قادر نیست باشد، مثلاً شفای مریضانش از آدم­ها یا حیوانات را بخواهد، یا وفاء به دَینش از جهتی غیر معلوم یا سلامتی بخشیدن به خانواده‌اش از بلای دنیا و آخرت و یاری رساندنش علیه دشمنش و هدایت قلبش و بخشایش گناهش یا وارد کردنش به بهشت یا نجاتش از آتش یا علم و قرآن را به او یاد دهد یا قلبش را اصلاح کند یا اخلاقش را نیکو کند یا نفسش را پاک کند و امثال اینها، پس همۀ این امور جایز نیست که جز از الله متعال طلب کرده شود و جایز نیست که به فرشته یا پیامبر یا شیخی گفته شود؛ حال چه زنده باشد یا مرده، اینکه بگویی گناهم را ببخش یا من را بر دشمنم یاری برسان و مریضی‌ام را شفا بده و یا مرا یا خانواده‌ام یا حیوانم را عافیت بده و امثال اینها. و کسی که چنین چیزهایی را از مخلوقی درخواست کند هرکسی هم که باشد، پس او به پروردگارش مشرک شده است شرکی از جنس مشرکینی که ملائکه و پیامبران و مجسمه‌هایی که از آنان می‌ساختند را عبادت می‌کردند و از جنس دعا کردن مسیح و مادرش توسط نصاری است. خداوند متعال می‌فرماید: {و (بیاد بیاور) که الله می‌فرماید: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود به جای الله انتخاب کنید؟} [المائدة: 116]
و می‌فرماید: {(آن‌ها) دانشمندان و رهبان خویش، و (همچنین) مسیح پسر مریم را اربابی بجای الله گرفتند؛ در حالی‌که دستور نداشتند جز الله یکتایی را که هیچ إلهی جز او نیست؛ بپرستند، او پاک و منزّه است از آنچه شریک او قرار می‌دهند} [التوبة: 31]».[28]
پس طبق سخن ابن تیمیه رحمه الله، مشرکان از آلهه‌یشان، شفای مریض و عافیت بخشیدن و یاری رساندن بر دشمن و جلب منافع و دفع مضرت‌ها و... را می‌خواستند، و چنین اموری همگی جزو صفات ربوبیت است و نشان می‌دهد که مشرکان برای بت‌هایشان و معبودانشان چنین صفاتی از صفات و خصایص ربوبیت قائل بوده‌اند. پس چگونه می‌توان گفت که مشرکان، الله را در ربوبیتش یکتا می‌دانستند؟
و ابن القيم رحمه الله می‌گوید: «وَقَالَ أَبُو الْبَخْتَرِيِّ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: {اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ} [التوبة: 31] امّا إنَّهُمْ لَوْ أَمَرُوهُمْ أَنْ يَعْبُدُوهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا أَطَاعُوهُمْ، وَلَكِنَّهُمْ أَمَرُوهُمْ فَجَعَلُوا حَلَالَ اللَّهِ حَرَامَهُ وَحَرَامَهُ حَلَالَهُ فَأَطَاعُوهُمْ فَكَانَتْ تِلْكَ الرِّبَوِيَّةُ».
ترجمه: «ابو البختری دربارۀ این فرمودۀ خداوند: {(آن‌ها) دانشمندان و رهبان خویش، را اربابی بجای الله گرفتند} می‌گوید: اگر احبار و رهبان آنان را امر می‌کردند که بجای الله عبادتشان کنند اطاعتشان نمی‌کردند، منتها آنان را امر کردند و حلال الله را حرام کردند و حرامش را حلال کردند و از آنان اطاعت کردند و همین به ربوبیت گرفتنشان بود».[29]
پس درست کردن تشریعات و احکام، از کارهای مختص به الله متعال است، پس هرکسی که تشریعی را وضع نماید و در آن تشریعاتی که وضع کرده است مورد اطاعت قرار گیرد پس به عنوان ربی گرفته شده و بجای الله تعالی عبادت شده است و او همان طاغوت می‌باشد.
و حقیقت هم همینطور است، چون تا صفتی از صفات ربوبیت برای مخلوقی قرار داده نشود، امکان ندارد که عبادت شود. همانطور که سجدۀ ملائکه برای آدم و سجدۀ برادران یوسف برای یوسف، عبادت آدم و یوسف علیهم السلام محسوب نشد؛ چون برای آن دو، صفات ربوبیت و الهیت قائل نبودند
[التوبة: 31] (آن‌ها) دانشمندان و رهبان خویش، و (همچنین) مسیح پسر مریم را رب‌هایی بجای الله گرفتند.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١ [التوبة: 31]
«(آن‌ها) دانشمندان و رهبان خویش، و (همچنین) مسیح پسر مریم را رب‌هایی بجای الله گرفتند؛ در حالی ‌که دستور نداشتند جز إله یکتا را که هیچ إلهی جز او نیست؛ بپرستند، او پاک و منزّه است از آنچه شریک او قرار می‌دهند».
این آیه بیانگر این است که یهود و نصاری، احبار و رهبانشان را در تحلیل و تحریمی‌ که مخالف شرع الله بود اطاعت می‌کردند و خداوند چنین صفتی را ارباب بودن من دون الله بیان کرده است و در ادامه گفته است که آن‌ها با قبول‌کردن تحلیل و تحریم احبار و رهبانشان آنان را عبادت کرده‌اند حال آنکه مامور نشده بودند جز اینکه الله یکتا را عبادت کنند و در انتهای آیه نیز بیان می‌کند که خداوند پاک و منزّه است از شرک ورزی یهود و نصاری. و این آیه بیان می‌کند که یهود و نصاری با اتخاذ احبار و رهبانشان به عنوان ارباب من دون الله، دچار شرک شده و مشرک می‌باشند.
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «(أربابا من دون الله)، يعني: سادةً لهم من دون الله، يطيعونهم في معاصي الله، فيحلون ما أحلُّوه لهم مما قد حرَّمه الله عليهم، ويحرِّمون ما يحرِّمونه عليهم مما قد أحلَّه الله لهم».
ترجمه: «{رب­هایی بجای الله} یعنی سادات و بزرگانی بجای الله گرفته بودند و در معاصی خداوند از آنان اطاعت می‌کردند و آنچه که خداوند بر آنان حرام کرده بود را برایشان حلال می‌کردند و آنان نیز آن را حلال می‌دانستند، و آنچه که خداوند برایشان حلال کرده بود را بر آنان حرام می‌کردند و آنان نیز آن را به عنوان حرام می‌پذیرفتند».[30]
در ادامه امام طبری رحمه الله می‌گوید: «وأما قوله: (وما أمروا إلا ليعبدوا إلهًا واحدًا)، فإنه يعني به: وما أمر هؤلاء اليهود والنصارى الذين اتخذوا الأحبارَ والرهبان والمسيحَ أربابًا، إلا أن يعبدوا معبودًا واحدًا، وأن يطيعوا إلا ربًّا واحدًا دون أرباب شتَّى، وهو الله الذي له عبادة كل شيء، وطاعةُ كل خلق، المستحقُّ على جميع خلقه الدينونة له بالوحدانية والربوبية = "لا إله إلا هو"، يقول تعالى ذكره: لا تنبغي الألوهية إلا للواحد الذي أمر الخلقُ بعبادته، ولزمت جميع العباد طاعته = (سبحانه عما يشركون)، يقول: تنزيهًا وتطهيرًا لله عما يُشرك في طاعته وربوبيته، القائلون: (عزير ابن الله)، والقائلون: (المسيح ابن الله)، المتخذون أحبارهم أربابًا من دون الله».
ترجمه: «و امّا این فرموده‌اش: {در حالی‌که دستور نداشتند جز الله یکتا را بپرستند} یعنی: یهود و نصارایی که احبار و رهبان و مسیح را به عنوان ارباب گرفته بودند دستور داده نشده بودند جز اینکه یک معبود را عبادت کنند و اینکه فقط از یک رب اطاعت کنند نه رب‌های گوناگون، و او خدایی است که عبادت هرچیزی برای اوست و طاعت همۀ خلق برای اوست و همۀ مخلوقاتش باید او را به وحدانیت و ربوبیت بگیرند. {هیچ إلهی جز او نیست}، خداوند متعال می‌فرماید: الوهیت درست نمی‌باشد مگر برای خداوند یکتایی که خلق را به عبادتش امر کرده و همۀ بندگان را به طاعتش ملزم کرده است. {او پاک و منزّه است از آنچه شریک او قرار می‌دهند} می‌فرماید: خداوند پاک و منزّه است از سخن کسانی که برای خداوند در طاعتش و ربوبیش شریک قرار می‌دهند، همان کسانی که می‌گویند عزیر پسر خداست و کسانی که می‌گویند مسیح پسر خداست و کسانی که احبارشان را اربابی بجای الله گرفتند».[31]
بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «فَإِنْ قِيلَ: إِنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوا الْأَحْبَارَ وَالرُّهْبَانَ؟ قُلْنَا: مَعْنَاهُ أَنَّهُمْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَاسْتَحَلُّوا مَا أَحَلُّوا وَحَرَّمُوا مَا حَرَّمُوا، فَاتَّخَذُوهُمْ كَالْأَرْبَابِ. رُوِيَ عَنْ عُدَيِّ بْنِ حَاتِمٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي عُنُقِي صليب من ذَهَبٍ فَقَالَ لِي: «يَا عُدَيُّ اطْرَحْ هَذَا الْوَثَنَ مِنْ عُنُقِكَ»، فَطَرَحْتُهُ ثُمَّ انْتَهَيْتُ إِلَيْهِ وَهُوَ يَقْرَأُ: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، حَتَّى فَرَغَ منها، قلت: إِنَّا لَسْنَا نَعْبُدُهُمْ، فَقَالَ: «أَلَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ فَتُحَرِّمُونَهُ، وَيَحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَتَسْتَحِلُّونَهُ؟» قال: فقلت: بَلَى، قَالَ: «فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ». قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارَكِ: وَهَلْ بَدَّلَ الدِّينَ إِلَّا الْمُلُوكُ ... وَأَحْبَارُ سَوْءٍ وَرُهْبَانُهَا».
ترجمه: «اگر گفته شود که آنان احبار و رهبان را عبادت نمی‌کردند. می‌گوییم: معنایش این است که آنان از احبار و رهبانشان در معصیت خداوند اطاعت کردند و آنچه که حلال می‌کردند را به عنوان حلال قبول می‌کردند و آنچه حرام می‌کردند را به عنوان حرام قبول می‌کردند، پس آنان را همانند ارباب گرفتند. از عدی بن حاتم رضی الله عنه روایت است که گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدم و در گردنم صلیبی طلایی بود. پیامبر به من فرمود: ای عدی این بت را از گردنت بنداز بیرون. پس آن را بیرون انداختم و نزد ایشان آمدم و این آیه را می‌خواند: {آنان احبار و رهبانشان را اربابی بجای الله گرفتند} تا اینکه از خواندن آن فارغ شد، گفتم: ما آنان را عبادت نمی‌کردیم! فرمود: آیا برای شما آنچه که الله بر شما حرام کرده است را حلال نمی‌کردند و شما نیز آن را حلال نمی‌دانستید؟ و آنچه که الله برای شما حلال کرده است را بر شما حرام نمی‌کردند و شما هم آن را حرام نمی‌دانستید؟ عدی گفت: آری. پیامبر فرمود: پس این، همان عبادت کردن آنان می‌باشد. عبد الله بن المبارک می‌گوید: آیا جز پادشاهان و احبار و رهبان سوء، کسی دین را تبدیل و تغییر می‌دهد؟».[32]
و قرطبی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «قَوْلُهُ تَعَالَى: (أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) قَالَ أَهْلُ الْمَعَانِي: جَعَلُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ كالأرباب حيث أطاعوهم في كل شي».
ترجمه: «این فرمودۀ خداوند: {رب‌هایی بجای الله} اهل معانی می‌گوید: احبار و رهبانشان را مانند رب‌هایی قرار دادند به این شکل که در هر چیزی از آنان اطاعت می‌کردند».[33]
ابو حیان اثیر الدین اندلسی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وَقِيلَ: كَانُوا يَسْجُدُونَ لَهُمْ كَمَا يَسْجُدُونَ لِلَّهِ، وَالسُّجُودُ لَا يَكُونُ إِلَّا لِلَّهِ، فَأُطْلِقَ عَلَيْهِمْ ذَلِكَ مَجَازًا. وَقِيلَ: عَلِمَ سُبْحَانَهُ أَنَّهُمْ يَعْتَقِدُونَ الْحُلُولَ، وَأَنَّهُ سُبْحَانَهُ تَجَلَّى فِي بَوَاطِنِهِمْ فَيَسْجُدُونَ لَهُ مُعْتَقِدِينَ أَنَّهُ لِلَّهِ الَّذِي حَلَّ فِيهِمْ وَتَجَلَّى فِي سَرَائِرِهِمْ، فَهَؤُلَاءِ اتَّخَذُوهُمْ أَرْبَابًا حَقِيقَةً. وَمَذْهَبُ الْحُلُولِ فَشَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَثِيرًا، وَقَالُوا بِالِاتِّحَادِ. وَأَكْثَرُ مَا فَشَا فِي مَشَائِخِ الصُّوفِيَّةِ وَالْفُقَرَاءِ فِي وَقْتِنَا هَذَا، وَقَدْ رَأَيْتُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ أَكَابِرُ. وَحَكَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيُّ أَنَّهُ كَانَ فَاشِيًا فِي زَمَانِهِ، حَكَاهُ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ بَعْضِ الْمَرْوَزِيِّينَ كَانَ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ: أَنْتُمْ عَبِيدِي، وإذا خلا ببعض الحمقا مِنْ أَتْبَاعِهِ ادَّعَى الْإِلَهِيَّةَ. وَإِذَا كَانَ هَذَا مُشَاهَدًا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَكَيْفَ يَبْعُدُ ثُبُوتُهُ فِي الْأُمَمِ السَّابِقَةِ انْتَهَى».
ترجمه: «و گفته شده: آنان برای احبار و رهبانشان سجده می‌کردند به همان شکل که برای الله سجده می‌کردند و سجده جز برای الله نمی‌باشد از این رو به صورت مجاز چنین چیزی (ارباب گرفتن من دون الله) را بر آنان اطلاق نموده است. و گفته شده خداوند سبحان می‌دانست که آنان به حلول معتقد می‌شوند و گمان می‌کنند که خداوند سبحان در باطن آن احبار و رهبان حلول می‌کند از این رو برایشان سجده می‌کنند با این اعتقاد که آن سجده برای الله است که در آنان حلول کرده است و در سرائر آنان تجلّی یافته است. پس آنان حقیقتاً آن‌ها را به اربابی گرفتند. و مذهب حلولیت در این امّت نیز بسیار منتشر شده است و اعتقاد به اتحاد دارند. و بیشتر در مشایخ صوفیه و فقرای این زمانۀ ما منتشر شده است. و من جماعتی از آنان را دیدم که گمان می‌کردند اکابر هستند. و ابو عبد الله الرازی حکایت کرده که در زمان او چنین اعتقادی منتشر شده بود. و در تفسیرش از بعضی از مروزی­ها حکایت کرده که به اصحابشان می‌گفتند شماها بندگان من هستید. و موقعی که با بعضی از آن احمقانی که پیروشان بودند در خلوت می‌رفتند برایشان ادعای الهیت می‌کردند. پس وقتی که چنین چیزی در این امّت مشاهده شود پس چگونه ثبوت آن در امّت‌های گذشته بعید خواهد بود؟».[34]
و فخر رازی رحمه الله می‌گوید: «فإن قيل: إنه تعالى لما كفرهم بسبب أنهم أطاعوا الأحبار والرهبان فالفاسق يطيع الشيطان فوجب الحكم بكفره، كما هو قول الخوارج .
والجواب: أن الفاسق، وإن كان يقبل دعوة الشيطان إلا أنه لا يعظمه لكن يلعنه، ويستخف به امّا أولئك الأتباع كانوا يقبلون قول الأحبار والرهبان ويعظمونهم، فظهر الفرق.
والقول الثاني: في تفسير هذه الربوبية أن الجهال والحشوية إذا بالغوا في تعظيم شيخهم وقدوتهم، فقد يميل طبعهم إلى القول بالحلول والاتحاد، وذلك الشيخ إذا كان طالباً للدنيا بعيداً عن الدين، فقد يلقى إليهم أن الأمر كما يقولون ويعتقدون، وشاهدت بعض المزورين ممن كان بعيداً عن الدين كان يأمر أتباعه وأصحابه بأن يسجدوا له، وكان يقول لهم أنتم عبيدي، فكان يلقي إليهم من حديث الحلول والاتحاد أشياء، ولو خلا ببعض الحمقى من أتباعه، فربما ادعى الإلهية، فإذا كان مشاهداً في هذه الأمة، فكيف يبعد ثبوته في الأمم السالفة؟ وحاصل الكلام أن تلك الربوبية يحتمل أن يكون المراد منها أنهم أطاعوهم فيما كانوا مخالفين فيه لحكم الله، وأن يكون المراد منها أنهم قبلوا أنواع الكفر، فكفروا بالله، فصار ذلك جارياً مجرى أنهم اتخذوهم أرباباً من دون الله، ويحتمل أنهم أثبتوا في حقهم الحلول والاتحاد . وكل هذه الوجوه الأربعة مشاهد وواقع في هذه الأمة».
ترجمه: «پس اگر گفته شود که خداوند متعال به خاطر اینکه آنان از احبار و رهبانشان اطاعت کردند آنان را تکفیر کرد، پس فاسق هم که از شیطان اطاعت می‌کند واجب است که حکم به کفرش شود؛ چنانکه این قول خوارج می‌باشد.
جواب اینکه: فاسق اگرچه هم دعوت شیطان را قبول می‌کند امّا او شیطان را تعظیم نمی‌دارد بلکه لعنتش می‌کند، و شیطان را خوار می‌شمارد، امّا آن پیروان قول احبار و رهبان را قبول می‌کنند و آنان را تعظیم می‌دارند، پس فرق آشکار است.
و قول دوم در تفسیر این ربوبیت این است که جاهلان و کلّه‌خشکان موقعی که در تعظیم شیخ و رهبرشان غلو می‌کنند، طبیعتشان به این میل می‌کند که معتقد به حلول و اتحاد شود و اگر آن شیخ هم طالب دنیا و دور از دین باشد در آن صورت به پیروانش چنین القا می‌کند که حقیقت همانطوری است که می‌گویند و به آن معتقد هستند. و بعضی از تزویر کنندگان را دیدم از آن‌هایی که از دین دور بودند، که پیروان و اصحابشان را دستور می‌دادند که برایشان سجده کنند و به آنان می‌گفتند شماها بندگان من هستید و دربارۀ حلول و اتحاد چیزهایی به آنان القا می‌کردند و موقعی که با بعضی از احمقان پیروانشان خلوت می‌کردند، پس چه بسا که برایشان ادعای الوهیت هم بکنند. پس زمانی که چنین چیزی در این امّت مشاهده شود، چگونه ثبوت آن در امّت‌های گذشته بعید خواهد بود؟ و خلاصۀ کلام اینکه احتمال دارد مراد از این ربوبیت این باشد که آنان در چیزی که مخالف حکم الله بود از آن‌ها اطاعت کردند و همچنین ممکن است مراد از آن این باشد که انواع کفر را از آنان قبول کردند و به خداوند کافر شدند و به این شکل اینطور شد که آنان را اربابی من دون الله گرفتند و احتمال دارد که در حق آنان حلول و اتحاد را ثابت کرده باشند و همۀ این وجوه چهارگانه مشاهده شده است و در این امّت بوقوع پیوسته است».[35]
[الإسراء: 46] و چون ربّت (پروردگارت) را در قرآن به یگانگی یاد کنی، آن‌ها با نفرت پشت می‌کنند.
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا ذَكَرۡتَ رَبَّكَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا٤٦ [الإسراء: 46]
«و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد کنی، آن‌ها با نفرت پشت می‌کنند (و می‌گریزند)».
اگر آنطوری که علمای دعوت نجد می‌گویند باشد، اینکه می‌گویند مشرکان توحید ربوبیت داشته‌اند، پس چرا مشرکان از به تنهایی یاد شدن الله به ربوبیتش، متنفر بودند؟ و اگر سخن نجدیه درست باشد، پس می‌بایست مشرکان در جواب پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌گفتند: ای محمد ما که ربمان را یکتا می‌دانیم و هیچ ربوبیتی برای بت‌هایمان قائل نیستیم، پس چرا خدا به ما گفته است که وقتی رب تو به تنهایی یاد شود ما با نفرت پشت می‌کنیم؟ و چرا با نفرت پشت بکنیم در حالی که هیچ ربی جز الله را قبول نداریم و توحید ربوبیت داریم و برای بت‌هایمان هیچ ربوبیتی قائل نبوده‌ایم!!!
پس این آیه ثابت می‌کند که مشرکان در ربوبیت الله مشرک بوده‌اند و اگر به ربوبیت الله ایمان داشتند و توحید ربوبیت داشتند نمی‌بایست موقعی که خداوند پروردگار به تنهایی یاد می‌شد آنان با نفرت پشت کنند.
مشابه این آیه، این فرمودۀ خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥ [الزمر: 45]
«و هنگامی‌که الله به تنهایی یاد شود دل‌های کسانی‌که به آخرت ایمان ندارند متنفر (و بیزار) می‌شود، و هنگامی ‌که کسانی غیر از او یاد شوند، آنگاه است که آن‌ها شادمان می‌شوند».
و نیز مشابه آن، این فرمودۀ خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ كَفَرۡتُمۡ وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ ٱلۡكَبِيرِ١٢ [غافر: 12]
«(به آن‌ها گفته می‌شود:) این (عذاب) بدان سبب است که چون الله به تنهایی خوانده می‌شد، انکار می‌کردید، و اگر به او شرک آورده می‌شد ایمان می‌آوردید، پس (اینک) داوری از آن الله بلند مرتبه است».
[النجم: 49] اوست که پروردگار (ستاره) الشعریٰ است.
همچنین مشرکان به ربوبیت ستارۀ «الشعریٰ» اعتقاد داشتند و گمان می‌کردند در جهان هستی تاثیر دارد و آن را خدای باران می‌دانستند. به ستارۀ الشعریٰ، شعرای یمانی، تشتر، و شباهنگ نیز می‌گویند. خداوند در رد بر عقیدۀ مشرکان می‌فرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ ٱلشِّعۡرَىٰ٤٩ [النجم: 49]
«و اینکه اوست که پروردگار (ستاره) شعری است».
در این آیه خداوند ربوبیت الشعریٰ را نفی کرده و آن را هم مربوب و عبد خود معرفی کرده و گفته است که الله متعال رب و پروردگار الشعریٰ است.
طبری رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: «وقوله: (وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى) يقول تعالى ذكره: وأن ربك يا محمد هو ربّ الشِّعْرَي، يعني بالشعرى: النجم الذي يسمى هذا الأسم، وهو نجم كان بعض أهل الجاهلية يعبده من دون الله».
ترجمه: «و این فرموده‌اش: {و اینکه اوست که پروردگار (ستاره) شعری است} خداوند متعال می‌فرماید: ای محمد پروردگار تو همان پروردگار شعری است، یعنی ستاره‌ای که به این اسم است، و آن ستاره‌ای بود که بعضی از مردمان جاهلیت آن را بجای الله عبادت می‌کردند».[36]
و ثعلبی رحمه الله در تفسیر آیه میگوید: «وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى وهي كوكب خلف الجوزاء تتبعه، يقال له مرزم الجوزاء، وهما شعريان يقال لأحدهما: العبور، وللأخرى: الغميضاء.
وقالت العرب في خرافاتها: إن سهيلا والشعرتين كانت مجتمعة فأخذ سهيل فصار يمانيا فتبعته الشعرى العبور فعبرت المجرة، فسمّيت العبور، فأقامت الغميضاء فبكت لفقد سهيل حتى غمضت عينها لأنه أخفى من الآخر، وأراد هاهنا الشعرى العبور، وكانت خزاعة تعبده، وأول من سنّ لهم ذلك رجل من أشرافهم يقال له: أبو كبشة عبد الشعرى العبور وقال: لأن النجوم تقطع السماء عرضا والشعرى طولا فهي مخالفة لها، فعبدتها خزاعة جميعا، فلمّا خرج رسول الله على خلاف العرب في الدين شبّهوه بأبي كبشة فسمّوه بأبي كبشة، بخلافه إياهم كخلاف أبي كبشة في عبادة الشعرى».
ترجمه: «{و اینکه اوست که پروردگار (ستاره) شعری است} که آن ستاره‌ای در پشت جوزاء است و جوزاء را دنبال می‌کند و به آن مِزرَم[37] جوزاء گویند و دو تا شعری وجود دارد؛ یکی عبور و دیگری غمیضاء.
و عرب در خرافاتشان می‌گویند: سهیل و دو شعریٰ مجموعه‌ای هستند و سهیل به سمت راست رفت و شعریٰ عبور هم دنبالش رفت و از کهکشان عبور کرد و اسمش شعریٰ عبور شد. و الغمیضاء حرکت نکرد و بخاطر از دست دادن سهیل گریه کرد تا اینکه چشمانش ناپدید شد برای اینکه از آن یکی - یعنی شعریٰ عبور- پنهان‌تر است.
و خزاعه آن ستاره را عبادت می‌کرد. و اولین کسی که چنین سنتی برای آنان گذاشت مردی از اشرافشان بود که به او ابو کبشه می‌گفتند و «شعریٰ عبور» را عبادت می‌کرد و گفت: چون ستارگان آسمان در عرض از آسمان رد می‌شوند و شعریٰ در طول، پس با ستارگان مخالف است و به این خاطر همۀ خزاعه آن ستاره را عبادت کردند. هنگامی ‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم با دینی مخالف با عرب‌ها بیرون آمد عرب‌ها او را به ابو کبشه تشبیه کردند و اسم پیامبر را ابو کبشه گذاشتند چون با آنان (در عبادت بت‌ها) مخالفت کرد، همانند مخالفت ابو کبشه (با آنان در عبادت بت‌ها) که شعری را عبادت کرد».[38]
المراغی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «ومن العرب من كانوا يعظمونها، ويعتقدون أن لها تأثيرا فى العالم ويتكلمون على المغيبات حين طلوعها».
ترجمه: «بعضی از عرب آن (شعریٰ) را تعظیم کرده و معتقد بودند که در جهان هستی تاثیر دارد و هنگام طلوع آن از غیبیات صحبت می‌کردند».[39]
زرتشتیان و نیز قوم‌هایی از عرب که متاثر از عقیدۀ زرتشیان بودند، معتقدند که «شعریٰ» یا همان ستارۀ شباهنگ، یا تیشتر، خدا و ستارۀ باران و باروری است. بنابر اعتقاد این مشرکان: «تیشتر ایزدی نیرومند است که به صورت مردی شکوهمند بر گردونۀ خود آشکار می‌شود که هزار تیر و هزار کمان زرّین و هزار نیزه و هزار خنجر و هزار گرز فلزین دارد و زمانی به شکل گاوی بزرگ درمی‌آید و گاهی، به شکل اسبی سفید با سم‌های بلند و بر اپوش، دیو خشکی می‌تازد».[40]
آن‌ها معتقد هستند که: «شعریٰ، ایزدی است که یشت هشتم اوستا از آنِ او است. بنابر این یشت، تیشتر ستاره‌ای است سپید، درخشنده و دورپیدا. او سرشت آب دارد، توانا است و نژادش از آپم نپات است. او سَرور همۀ ستاره‌ها است. در شایستۀ ستایش و نیایش بودن، همسنگ هرمزد آفریده شده‌ است. اگر چنین نمی‌بود، پری خشکسالی همه‌جا را از میان می‌برد. اگر او را بستایند، دشمن و گردونه‌ها و درفش‌های ایشان به سرزمین‌های آریایی وارد نخواهد شد و بیماری‌ها وارد نخواهند شد».[41]
همچنین در منابع زرتشیان آمده است: «طلوع او همزمان با تازش دوبارۀ چشمه‌های آب است. برای برآمدن و طلوع او باید گوسپندی یکرنگ را قربانی و بریان کرد؛ آنگاه او طلوع خواهد کرد. در ده شب نخستین به پیکر مردی جوان و پانزده ساله در آسمان خواهد درخشید. در ده شب دوم به پیکر گاوی زرین‌شاخ خواهد درخشید. در ده شب سوم به پیکر اسبی سپید با گوش‌های زرین و لگام زرین خواهد درخشید و آنگاه به دریای فراخکرد خواهد رفت، با اپوش‌دیو خواهد جنگید و نخست از او شکست خواهد خورد و سپس به یاری هرمز بر او پیروز خواهد شد. آنگاه دریا را به موج، جنبش، خروش و طغیان در خواهد آورد و ابر از دریا برخواهد خاست و باد آن ابر را به بوم‌ها خواهد راند و باران خواهد بارید».[42]
چنانکه معلوم است، مشرکان به ربوبیت و تاثیر آلهه‌هایشان منجلمه «شعریٰ» در جهان هستی اعتقاد داشتند و اگر اینگونه نبود، هرگز آنان را عبادت نمی‌کردند و چگونه چیزی را عبادت کنند که در او نفع و ضرری نبینند؟
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که علّت اخراج مومنان توسط مشرکان را بازگو می‌کند اینکه مومنان (یعنی صحابه که اولین ایمان آورندگان به پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند) به هیچ جرم و گناهی از دیارشان (مکه) اخراج نشدند، جز اینکه می‌گفتند فقط الله رب ماست. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ٣٩ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ [الحج: 39-40]
«به کسانی‌که با آنان جنگ می‌شود، اجازۀ (جهاد) داده شده است، از آن روی که مورد ستم قرار گرفته‌اند، و یقیناً الله بر یاری آن‌ها تواناست(39) (همان) کسانی‌که به ناحق از دیار‌شان رانده شدند؛ جز اینکه می‌گفتند: رب ما الله است».
بغوی رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ، يعني: لَمْ يُخْرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ إِلَّا لقولهم ربنا الله وحده».
ترجمه: «{جز اینکه می‌گفتند: رب ما الله است} یعنی: از دیارشان اخراج نشدند جز بخاطر این سخنشان که می‌گفتند تنها الله رب ماست».[43]
اگر چنانکه نجدیه می‌گوید باشد و مشرکان توحید ربوبیت داشتند، پس چرا باید مشرکان بخاطر اینکه مسلمانان می‌گفتند: فقط الله رب ماست، آن‌ها را از دیارشان اخراج کنند؟ مگر نجدیه نمی‌گویند که مشرکان نیز توحید ربوبیت داشته‌اند و آنان نیز می‌گفتند رب و مالک و مصلح و مدبر ما فقط الله است؟ پس چرا باید بخاطر چنین اعتقادی مومنان را بیرون کنند؟ مومنان می‌گفتند فقط الله رب ماست و بخاطر این سخنشان از مکه بیرون رانده شدند. و اگر مشرکان نیز معتقد بودند که فقط الله رب آنان است و برای بت‌هایشان ربوبیت قائل نبودند، پس نباید بخاطر این سخن مومنان که می‌گفتند فقط الله رب ماست، ناراحت شوند و مومنان را از مکه بیرون برانند. پس این نشان می‌دهد که مشرکان علاوه بر اعتقاد به ربوبیت الله، برای تمام بت‌ها و معبودانشان نیز ربوبیت قائل بودند. و بخاطر اینکه مومنان، ربوبیت را از بت‌هایشان نفی می‌کردند و می‌گفتند که بت‌هایشان نفع و ضرری در دست ندارند و فقط الله رب ماست، به این خاطر بود که آنان را از دیارشان بیرون کردند. و عرب هر دو لفظ إله و رب را برای معبودانشان به کار می‌بردند و وقتی به بت‌هایشان آلهه می‌گفتند یعنی برای آنان ربوبیت نیز قائل بودند و مشرکان با کمال تعجب می‌گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ [ص: 5]
«آیا (همۀ) إله‌ها را یک إله قرار داده است؟ بی‌گمان این چیزی عجیبی است».
و می‌گفتند: ﴿وَمَا نَحۡنُ بِتَارِكِيٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِكَ [هود: 53]
«و ما به (خاطر) گفتار تو إله های‌مان را رها نمی‌کنیم».
و می‌گفتند: ﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِكَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا [الأحقاف: 22]
«آیا آمده‌ای تا ما را از إله هایمان برگردانی؟».
و می‌گفتند: «لنا ثلاثمائة وستون صنماً لا تقوم بحوائجنا، فكيف يقوم إله واحِد بحوائج الخلق كلهم»؛ «ما سیصد و شصت صنم داریم که با همۀ آن‌ها هنوز نیازهای ما برطرف نمی‌شود، حالا چگونه یک إله واحد نیازهای همۀ خلق را برطرف کند».[44]
ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «{إِلا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ} أَيْ: مَا كَانَ لَهُمْ إِلَى قَوْمِهِمْ إِسَاءَةٌ، وَلَا كَانَ لَهُمْ ذَنْبٌ إِلَّا أَنَّهُمْ عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ. وَهَذَا اسْتِثْنَاءٌ مُنْقَطِعٌ بِالنِّسْبَةِ إِلَى مَا فِي نَفْسِ الْأَمْرِ، وَأَمَّا عِنْدَ الْمُشْرِكِينَ فَهُوَ أَكْبَرُ الذُّنُوبِ، كَمَا قَالَ تَعَالَى: {يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ} [الْمُمْتَحَنَةِ: 1]، وَقَالَ تَعَالَى فِي قِصَّةِ أَصْحَابِ الْأُخْدُودِ: {وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ} [الْبُرُوجِ: 8] . وَلِهَذَا لَمَّا كَانَ المسلمون يرتجزون في بناء الخندق، ويقولون: لا هُمّ لَولا أنتَ مَا اهتَدَينا ... وَلا تَصَدّقَْنا وَلا صَلَّينَا ...
فَأنزلَنْ سَكينَةً عَلَينَا ... وَثَبّت الأقْدَامَ إنْ لاقَينَا ...
إِنَّ الألَى قَدْ بَغَوا عَلَينَا ... إذَا أرَادوا فتْنَةً أبَيْنَا
فَيُوَافِقُهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَيَقُولُ مَعَهُمْ آخِرَ كُلِّ قَافِيَةٍ، فَإِذَا قَالُوا: "إِذَا أَرَادُوا فِتْنَةً أَبَيْنَا"، يَقُولُ: "أَبَيْنَا"، يَمُدُّ بِهَا صَوْتَهُ».
ترجمه: «{جز اینکه می‌گفتند: رب ما الله است} یعنی: آنان به قومشان هیچ بدی نکردند و هیچ گناهی نداشتند جز اینکه آنان الله یکتای بدون شریک را عبادت می‌کردند. و این به نسبت آنچه در نفس امر وجود دارد استثنای منقطع است. و امّا نزد مشرکان پس از بزرگترین گناهان است. چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: {و رسول الله و شما را به خاطر ایمان‌آوردن به الله که ربتان است (از شهر و دیارتان) بیرون می‌کنند}. و در قصۀ اصحاب اخدود می‌فرماید: {و هیچ ایرادی از آنان نگرفتند، جز اینکه به الله پیروزمند ستوده ایمان آورده بودند}. و برای همین هنگامی ‌که در ساختن خندق رجزخوانی می‌کردند می‌گفتند: {پروردگارا اگر تو نبودی ما هدایت نمی‌یافتیم و نه صدقه می‌دانیم و نه نماز می‌خواندیم پس بر ما سکینه و آرامش نازل کن و قدم‌هایمان اگر لغزید ثابت نگه دار. بی گمان مشرکان بر ما بغی و سرکشی کردند، آنگاه که خواستند فتنه بپا کنند و ما ابا و خودداری کردیم}. و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم با آنان همخوانی می‌کرد و در آخر هر قافیه با آنان تکرار می‌کرد و هنگامی‌ که می‌گفتند: {إذَا أرَادوا فتْنَةً أبَيْنَا}، پیامبر {أبَيْنَا} را با صدایش می‌کشید».[45]
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ يُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِيَّاكُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّكُمۡ [الممتحنة: 1]
«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید که با آن‌ها طرح دوستی می‌افکنید، در حالی‌که آن‌ها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده‌اند، و رسول الله و شما را به خاطر ایمان‌آوردن به الله که ربّ‌تان است (از شهر و دیارتان) بیرون می‌کنند».
طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «وقوله: (أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ) يقول جلّ ثناؤه: يخرجون الرسول وإياكم من دياركم، لأن آمنتم بالله».
ترجمه: «و این فرموده‌اش: {به خاطر ایمان‌آوردن به الله که ربّ‌تان است} خداوند متعال می‌فرماید: پیامبر و شما را از دیارتان اخراج می‌کنند بخاطر اینکه به الله ایمان آوردید».[46]
سمرقندی رحمه الله می‌گوید: «يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ يعني: أخرجوكم من مكة. أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ يعني: لأجل الإيمان بربكم يعني: بوحدانية رَبِّكُمْ».
ترجمه: «{رسول الله و شما را بیرون می‌کنند} یعنی: شما را از مکه بیرون می‌کنند. {به خاطر ایمان‌آوردن به الله که ربّ‌تان است} یعنی: بخاطر ایمان آوردن به پروردگارتان یعنی: به یکتایی پروردگارتان».[47]
همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠ [فصلت: 30]
«بی‌گمان کسانی‌که گفتند: ربّ ما الله است سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آن‌ها نازل می‌شوند (و می‌گویند:) نترسید، و اندوهگین نباشید، و بشارت باد، به بهشتی‌که شما وعده داده می‌شدید».
و می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٣ [الأحقاف: 13]
«بی‌گمان کسانی‌که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت کردند، پس بر آن‌ها ترسی نیست و نه آن‌ها اندوهگین شوند».
مشرکان نیز الله را به عنوان رب می‌شناختند امّا بر آن استقامت نداشتند و در ربوبیت الله مشرک شدند. امام طبری رحمه الله در تفسیر آیه می‌گوید: «يقول تعالى ذكره: (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ) وحده لا شريك له، ويرثوا من الآلهة والأنداد، (ثُمَّ اسْتَقَامُوا) على توحيد الله، ولم يخلطوا توحيد الله بشرك غيره به، وانتهوا إلى طاعته فيما أمر ونهى».
ترجمه: «خداوند متعال می‌فرماید: {بی‌گمان کسانی‌که گفتند: ربّ ما الله} یکتای بدون شریک {است} و آلهه و انداد را رها کردند {سپس} بر توحید خداوند {استقامت کردند} و توحید الله را با شریک گرداندن دیگری با او، مخلوط نکردند و در امر و نهی‌اش از او اطاعت کردند».[48]
و سمرقندی رحمه الله می‌گوید: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا يعني: يقولون الله مانعنا، ومعطينا، وضارنا، ونافعنا، ثُمَّ اسْتَقامُوا على ذلك القول، ولا يرون النفع، ولا يرجون من أحد دون الله تعالى، ولا يخافون أحداً دون الله».
ترجمه: «{بی‌گمان کسانی‌که گفتند: ربّ ما الله است، سپس استقامت کردند} یعنی: می‌گویند الله محافظ ما و عطا کننده به ما و ضرر رسانده و نفع رسانده به ما است و از کسی جز الله خوف ندارند».[49]
و ابو الفرج ابن الجوزی رحمه الله دربارۀ آیه میگوید: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ أي: وحَّدوه ثُمَّ اسْتَقامُوا فيه ثلاثة أقوال: أحدها:
استقاموا على التوحيد، قاله أبو بكر الصِّدِّيق، ومجاهد. والثاني: على طاعة الله وأداء فرائضه، قاله ابن عباس، والحسن، وقتادة. والثالث: على الإِخلاص والعمل إِلى الموت، قاله أبو العالية، والسدي.
وروى عطاء عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآية في أبي بكر الصِّدِّيق، وذلك أن المشركين قالوا: ربُّنا الله، والملائكة بناتُه، وهؤلاء شفعاؤنا عند الله، فلم يستقيموا، وقالت اليهود: ربُّنا الله، وعزيرٌ ابنُه، ومحمد ليس بنبيّ، فلم يستقيموا، وقالت النصارى: ربُّنا الله، والمسيح ابنه، ومحمد ليس بنبيّ، فلم يستقيموا، وقال أبو بكر: ربنا الله وحده، ومحمدٌ عبدُه ورسولُه، فاستقام».
ترجمه: «{بی‌گمان کسانی‌که گفتند: ربّ ما الله است} یعنی: او را یکتا دانستند {سپس استقامت کردند}. دربارۀ آن سه قول وجود دارد. یکی: بر توحید استقامت کردند. این را ابو بکر صدیق و مجاهد گفته است. و دوم: بر طاعت الله و ادای فرایضش استقامت کردند. این را ابن عباس و الحسن و قتاده گفته است. و سوم: بر اخلاص و عمل تا زمان مردن استقامت کردند. این را ابو العالیه و السدی گفته است.
و عطا از ابن عباس روایت کرده که گفت: این آیه دربارۀ ابو بکر صدیق نازل شد و آن اینکه مشرکان گفتند: پروردگار ما الله است و ملائکه دخترانش هستند و آنان نزد الله شفیعان ما هستند؛ پس استقامت نکردند. و یهود گفت: پروردگار ما الله است و عزیر پسر اوست و محمد پیامبر نیست؛ پس استقامت نکردند. و نصاری گفت: پروردگار ما الله است و مسیح پسر اوست و محمد پیامبر نیست؛ پس استقامت نکردند. و ابوبکر گفت: پروردگار ما تنها الله است و محمد بنده و رسول است، پس استقامت کرد».[50]
پس دقت کنید: ابو بکر صدیق رضی الله عنه گفت: تنها الله رب و پروردگار ماست، امّا یهود و نصاری و مشرکان اگرچه می‌گفتند الله رب ماست امّا ملائکه و عزیر و مسیح را نیز شریک الله در ربوبیت کرده و بر توحید ربوبیت استقامت نکردند.



[1]- تفسیر الماوردی، ج 2 ص 196.
[2]- تفسیر البغوی، ج 2 ص 179.
[3]- تفسیر الکشاف، ج 2 ص 84.
[4]- تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل، ج 1 ص 283.
[5]- تفسیر المراغی (متوفى: 1371هـ) ، ج 8 ص 91. الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابى الحلبي وأولاده بمصر. چاپ: اول 1365 هـ.
[6]- تفسیر ابن کثیر، ج 3 ص 383.
[7]- تفسیر طبری، ج 11 ص 254.
[8]- تفسیر بغوی، ج 2 ص 108.
[9]- تفسیر طبری، ج 11 ص 254.
[10]- تفسیر المراغی، ج 7 ص 71.
[11]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 18 صص 457-458.
[12]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 18 ص 459.
[13]- تفسیر طبری، ج 21 ص 283.
[14]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 26 صص 450-451.
[15]- التفسیر مفاتیح الغیب، ج 27، ص، 504.
[16]- تفسیر طبری، ج 6 ص 483.
[17]- تفسیر سمرقندی، ج 1 ص 220.
[18]- تفسیر ابن ابی زمنین، ج 1 ص 293.
[19]- تفسیر ابن ابی حاتم (متوفى: 327هـ) ، ج 2 ص 670، شماره 3634. ناشر: مكتبة نزار مصطفى الباز - المملكة العربية السعودية. چاپ: سوم 1419 هـ.
[20]- تفسیر قرطبی، ج 4 ص 107.
[21]- تفسیر فتح القدیر، ج 1 ص 399.
[22]- تفسیر تيسير الكريم الرحمن في تفسير كلام المنان از عبدالرحمن السعدی، ص 133.
[23]- تفسیر روح المعانی از شهاب الدین الآلوسی (متوفى: 1270هـ) ، ج 2 ص 187. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت. چاپ: اول 1415 هـ.
[24]- تفسیر الخازن، ج 1 ص 263.
[25]- تفسیر زهرة التفاسیر از محمد بن أحمد بن مصطفى بن أحمد المعروف بأبي زهرة (متوفى: 1394هـ)، ج 3 ص 1291. دار النشر: دار الفكر العربي.
[26]- إعراب القرآن از أبو جعفر النَّحَّاس أحمد بن محمد بن إسماعيل بن يونس المرادي النحوي (متوفى: 338هـ) ، ج 1 ص 168. ناشر: منشورات محمد علي بيضون، دار الكتب العلمية، بيروت. چاپ: اول 1421 هـ.
[27]- مجموع الفتاوی، ج 3 ص 274.
[28]- مجموع الفتاوی، ج 27 صص 67-68.
[29]- اعلام الموقعین، ج 2 ص 131.
[30]- تفسیر طبری، ج 14 ص 209.
[31]- تفسیر طبری، ج 14 ص 213.
[32]- تفسیر البغوی، ج 2 صص 339-340.
[33]- تفسیر قرطبی، ج 8 ص 120.
[34]- تفسیر بحر المحیط، ج 5 ص 404.
[35]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 8 ص 3.
[36]- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 8 ص 3.
[37]- به ستارۀ کوچکی که همراه ستاره‌ای بزرگ باشد، مزرم گویند.
[38]- تفسیر الثعلبی، ج 9 ص 157.
[39]- تفسیر المراغی، ج 27، ص 68.
[40]- رستگار فسایی، منصور: پیکرگردانی در اساطیر. در نشریه: «مطالعات ایرانی»، پاییز ۱۳۸۱ - شماره ۲. ص۹۷.
[41]- مهرداد بهار، کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، صص 61-62.
[42]- مهرداد بهار، کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، ص 62.
[43]- تفسیر البغوی، ج 3، ص 343.
[44]- تفسیر النکت والعیون از الماوردی، ج 6 ص 370.
[45]- تفسیر ابن کثیر، ج 5، ص 435.
[46]- تفسیر طبری، ج 23، ص 310.
[47]- تفسیر سمرقندی، ج 3، ص 435.
[48]- تفسیر طبری، ج 21، ص 463.
[49]- تفسیر سمرقندی، ج 3، ص 226.
[50]- تفسیر زاد المسیر، ج 4، ص 51.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...