▫️داستان دوستی خاله خرسه را احتمالا همۀ شما شنیدهاید، اینکه خاله خرسه بخاطر جهل و کودنی و حماقتی که داشت، آنگاه که بر روی صورت صاحبش که خوابیده بود مگسی میبیند، برای اینکه مگس را دور کند، سنگ بزرگی را برمیدارد و محکم بر روی مگس میاندازد، اما مگس پرواز میکند و جان سالم به در میبرد و صاحبش هم صورتش منفجر میشود و میمیرد! خاله خرسه فکر میکرد که کار او ابراز محبت به صاحبش است و فکر میکرد دارد از صاحبش دفاع میکند و فکر میکرد مشغول حفظ امنیت و آرامش اوست، در حالی که نمیدانست و نمیدانست که نمیدانست!
▫️وهابیان
نیز برای اسلام و مسلمانان، در حکم خاله خرسه هستند و بدترین نوعشان از آنهایی
هستند که از دروازه علم حدیث وارد شدهاند! مانند خاڵه سۆاره که با نام تخریج احادیث،
و با سوء استفاده از علم حدیث، چنان به جان احادیث و آثار و اقوال رسول خدا صلی
الله علیه وآله وسلم افتاده است، و چنان آنها را قلع و قمع میکند که سبحان الله چیزی
از آن باقی نگذاشته است و پارچۀ ضخیم و مستحکم حدیث -که همواره مایۀ زینت اهل سنت
بوده است- را چنان نازک کرده است که جز تاروپودی از آن باقی نگذارده است و پا را
چنان فراتر از حد خودش گذشته است که خود را وارد تر و آگاهتر و داناتر به تصحیح و
تضعیف احادیث، از محدثان و حکام و حفاظ میداند و تصحیح و تضعیف آنها را معتبر نمیداند
و فکر میکند با خواندن یک یا دو کتاب دربارۀ مصطلحات علم حدیث امیر المومنین در
حدیث شده است!
▫️و برای
جهالت او همین کافی است که اصلا او نمیدانست ماجرای ابن عمر رضی الله عنه -که در
بین مکه و مدینه روح میتی را میبیند که عذاب داده میشود-، سند دارد و منکر وجود
داشتن سند برای آن میشود. و کسی که اینقدر جاهل و ناآگاه به بطون کتب حدیثی است و
آگاهی به احادیث ندارد چطور به خودش اجازه میدهد که آنچه به آن جهل دارد را موضوع
و کذب بداند! آیا این چیزی غیر از جهل مرکب درویش خاله سواره را نشان میدهد؟
▫️و اصلا
این جاهل دربارۀ خود چه فکر کرده است که به تخریجات پرداخته است و میگوید: «از
برخی از تخریجات بنده ایراد گرفته» و میگوید: «برای یکی از داستانهایی که بنده
تضعیف نمودهام». آیا توهم کرده که او در مرتبۀ حاکم در حدیث است؟ حاکمیکه یک
مرتبه از حافظ حدیث بالاتر است، و حافظی که برای رسیدن به این مرتبه باید 700 هزار
حدیث را از حفظ باشد! چون تنها حاکم در حدیث است که اگر حدیثی به او گفته شود و آن
را نشنیده باشد حق دارد که بگوید: «لم يبلغني»، یا «لم أعرفه»، یا «لم أقف على
سنده»، نه این جوجه وهابی که حتی کتاب القبورِ ابن ابی الدنیا را از نزدیک هم ندیده
است؛ حال چه رسد به اینکه آن را خوانده باشد و در آنجا سند حدیث ابن عمر را دیده
باشد!
▫️خاله
سواره فکر میکند چون او سندی برای آن ماجرا ندیده است، و چون دچار توهم حاکم بودن
در حدیث شده است برای همین آن ماجرا را موضوع و کذب و دروغین میداند! و این پیشۀ
دیگر وهابیان است آنهایی که بدون اینکه شاگردی کنند استاد میشوند و بدون اینکه شیخی
داشته باشند مراتب علمی را یک در میان طی میکنند!
▫️همانند
آلبانی که فاز حکام و حفاظ را به خود گرفته بود و برای مثال دربارۀ اثر علی بن ابی
طالب رضی الله عنه: «إذا بلغ النساء الحقاق فالعصبة أولى، ومن شهد فليشفع بخير» در
إرواء الغليل (6/251) شماره (1847) میگوید: «لم أقف على إسناده». در حالی که اگر
کمی مطالعه میکرد میدانست که این روایت در سنن البیهقی (7/121) آمده است.
▫️و یا
دربارۀ سليمان بن عبد الرحمن بن عيسى بن ميمون ابن بنت شرحبيل، که بصورت مختصر از
او به عنوان سلیمان بن شرحبیل یاد میشود، در سلسلة الأحاديث الضعيفة (4/200) میگوید:
«وسليمان بن شرحبيل... ولم أجد في هذه الطبقة من اسمه سليمان بن شرحبيل أو
شراحيل». در حالی که او از راویان البخاری، ابوداود، الترمذی، النسائی و ابن ماجه
است!
▫️و از
شانس بد آلبانی، در زمان او نرم افزار مکتبة الشامله هم وجود نداشت تا در آنجا
جستجو بزند، اما حیرت انگیز این است که مکتبة الشامله در اختیار خاله سواره هست
اما آنقدر به خودش زحمت نداده که یک جستجو دربارۀ روایت ابن عمر انجام بدهد!
👈ای خواننده گرامی بدان که دوریش سواره، در
ابتدای بحث، نگفت که روایت ابن عمر رضی الله عنه دارای سند است اما سندش ضعیف است،
بلکه اصلا برای آن ماجرا قائل به داشتن سند نبود، و چنانکه در کانالش نوشته است آن
ماجرا را کذب و موضوع و دروغی میداند و میگوید: «آثار وضع و دروغ پردازی نیز در
اثنای متن کاملا واضح است» و میگوید: «ملاهایی که بر ما ایراد می گیرند که چرا
داستانهای متداول در میان مردم را تضعیف می کنید ، آیا می توانند برای این داستان
سند پیدا کنند». پس ادعای اصلی او موضوع و دروغ بودن آن ماجرا و بدون سند بودن آن
است نه تضعیف سندی آن ماجرا.
▫️سپس وقتی برای
او سند ماجرا با سه طرق مختلف را آوردم، این بار با تطنع فراوان سعی کرد که سند آن
را تضعیف کند، در حالی که درخواست اصلی او از تصحیح سند نبود بلکه درخواست او
آوردن سند برای آن ماجرا بود. و من به جای یک سند سه سند برایش آوردم. و حتی اگر
هم هر سه سند ضعیف باشند، پس هرگز حکم آن روایت، موضوع و دروغین نیست، و هر طلبۀ
علم مبتدیی میداند که یک روایت اگر دو طریق داشته باشد عزیز میشود و اگر سه طریق
داشته باشد مشهور میشود، و نیز اگر هر سه طریق ضعیف باشند پس روایت به درجه حسن
لغیره ارتقا مییابد پس روایت مورد بحث ما در هر حال درجهای کمتر از حسن ندارد.
▫️و اینکه
میگویم درویش سواره حیاتی و امثال او از قواعد و اصول علم حدیث به نفع بدعتهای
خود سوء استفاده میکنند، ادعا یا تهمت نیست بلکه حقیقتی ثابت شده است، چون این
جاهل که اسم کانالش را دار الحدیث نامیده است، وقتی که هنوز تفاوت حدیث موضوع با
ضعیف را نمیداند، و وقتی که هنوز نمیداند حدیث حسن لغیره چیست و چگونه بوجود میآید،
پس باید دروازۀ این دار الحدیثش را گِل گرفت و بهتر است نامش را دارالجهل بگذارد.
▫️و
امثال سواره حیاتی اهل حدیث نیستند بلکه اهل انکار حدیث هستند، چون احادیث را
بخاطر جهل و قصور علمیاش موضوع و دروغین میداند و نتیجه و خروجی عمل او انکار
احادیث میشود. و پیشتر ثابت کردیم که او مادیگرا نیز میباشد و در او رگههای
الحاد وجود دارد. چون آنگاه که ملحدان متوجه شدند که اگر مستقیما به مسلمانان بگویند
که عالم برزخ وجود ندارد و خرافات است و حقیقت ندارد و هرکس بمیرد پس دیگر روحی از
او باقی نمیماند و هیچ ارتباطی بین مرده و زنده باقی نمیماند، وقتی که متوجه
شدند اگر چنین سخنانی به مسلمانان بگویند پس مسلمانان حرفهای آنها را قبول نخواهد
کرد و آنها را کافر خواهند دانست و حرفهایشان را رد خواهند کرد، برای همین وهابیت
را بوجود آوردند تا با نام دین و با سوء استفاده از علوم دینی مانند علم حدیث،
همان سخنان ملحدان را بگویند منتها در لباس تصحیح و تضعیف احادیث! و سواره حیاتیها
را بوجود آوردند که همانند ملحدان و دهریها، معتقد اند که انسان بعد از مرگش، خبری
از دنیا و از زندگان ندارد، و منکر قدرت ارواح پس از مرگشان و تاثیر سببی آنها بر
زندگان شدند و در نتیجه تمام احادیث مربوط به سلام کردن به مردگان و شنیدن آن توسط
مردگان را تکذیب میکنند و تمام احادیثی که در آن عذاب اهل قبور شنیده یا دیده شده
است را تکذیب میکنند چنانکه درویش سواره حیاتی در کانال دارالجهلش میگوید: «بسیاری
از داستانهایی که در خصوص شنیده و یا دیده شدن عذاب قبر روایت شده است از چندین
حالت خارج نیست ، یا خواب است ، یا روایات ضعیف ، یا روایات اشخاص مجهول ، و یا
اسرائیلیات ، و حالت دیگری وجود ندارد».
👈و من در مقالۀ قبلی، به جای یک سند، سه سند
برای آن ماجرا در کتاب القبور از ابن ابی الدنیا آوردم و به آن جاهل نشان دادم که
روایتی که او آن را موضوع و بدون سند میداند، حد اقل سه سند دارد، و ابن ابی الدنیا
در کتاب دیگرش به نام «من عاش بعد الموت» روایت شماره 56 واقعهای مشابه آنچه برای
ابن عمر رخ داده بود را از الحویرث بن الرئاب رضی الله عنه آورده است که او نیز
شخصی را میبیند که از قبرش بیرون آمده و در غل و زنجیر بوده و سراپایش در آتش میسوخت
و از او درخواست آب میکند و شخصی به دنبال او بیرون میآید و میگوید به این کافر
آب ندهد.
🔹سند و متن روایت چنین است:
«حَدَّثَنَا
عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ الْمَدِينِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا
ابْنُ عُفَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ أَيُّوبَ، عَنِ ابْنِ الْهَادِ،
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنِ الْحُوَيْرِثِ بْنِ الرِّئَابِ، قَالَ:
بَيْنَا أَنَا بِالْأُثَاثَةِ، إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا إِنْسَانٌ مِنْ قَبْرِهِ
يَلْتَهِبُ وَجْهُهُ وَرَأْسُهُ نَارًا وَهُوَ فِي جَامِعَةٍ مِنْ حَدِيدٍ
فَقَالَ: اسْقِنِي اسْقِنِي مِنَ الْإِدَاوَةِ، وَخَرَجَ إِنْسَانٌ فِي إِثْرِهِ
فَقَالَ: لَا تَسْقِ الْكَافِرَ لَا تَسْقِ الْكَافِرَ فَأَدْرَكَهُ فَأَخَذَ
بِطَرَفِ السِّلْسِلَةِ، فَجَذَبَهُ فَكَبَّهُ، ثُمَّ جَرَّهُ حَتَّى دَخَلَا
الْقَبْرَ جَمِيعًا قَالَ الْحُوَيْرِثُ: فَضَرَبَتْ بِي النَّاقَةُ لَا أَقْدِرُ
مِنْهَا عَلَى شَيْءٍ حَتَّى الْتَوَتْ بِعَرَقِ الظَّبْيَةِ، فَبَرَكَتْ
فَنَزَلْتُ فَصَلَّيْتُ الْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ الْآخِرَةَ، ثُمَّ رَكِبْتُ
حَتَّى أَصْبَحْتُ بِالْمَدِينَةِ فَأَتَيْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ
اللَّهُ عَنْهُ فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَقَالَ يَا حُوَيْرِثُ: «وَاللَّهِ مَا
أَتَّهِمُكَ وَلَقَدْ أَخْبَرْتَنِي خَبَرًا شَدِيدًا» ثُمَّ أَرْسَلَ عُمَرُ
إِلَى مَشْيَخَةٍ مِنْ كَنَفِي الصَّفْرَاءِ قَدْ أَدْرَكُوا الْجَاهِلِيَّةَ
ثُمَّ دَعَا الْحُوَيْرِثَ فَقَالَ: «إِنَّ هَذَا قَدْ أَخْبَرَنِي حَدِيثًا
وَلَسْتُ أَتَّهِمُهُ حَدِّثْهُمْ يَا حُوَيْرِثُ مَا حَدَّثْتَنِي» ،
فَحَدَّثْتُهُمْ فَقَالُوا: قَدْ عَرَفْنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا
رَجُلٌ مِنْ بَنِي غِفَارٍ مَاتَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، «فَحَمِدَ اللَّهَ عُمَرُ»
وَسُرَّ بِذَلِكَ حَيْثُ أَخْبَرُوا أَنَّهُ مَاتَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ،
وَسَأَلَهُمْ عُمَرُ عَنْهُ، فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَانَ رَجُلًا
مِنْ رِجَالِ الْجَاهِلِيَّةِ وَلَمْ يَكُنْ يَرَى لِلضَّيْفِ حَقًّا»
👆و سند این روایت صحیح است
➖روای اول عبد الله، همان ابن ابی الدنیا است
➖راوی دوم ابوبکر المدائنی، عبد الرحمن بن
الأصم است که ثقه است.
➖راوی سوم ابن عفیر، سعيد بن كثير بن عفير بن
مسلم بن يزيد بن الأسود الأنصارى مولاهم ، أبو عثمان المصرى است که صدوق است.
➖راوی چهارم يحيى بن أيوب، الغافقى ، أبو
العباس المصرى است که صدوق و صالح الحدیث است.
➖راوی پنجم ابن الهاد، يزيد بن عبد الله بن
الهاد است، که حافظ و ثقه است.
➖راوی ششم، محمد بن ابراهیم، بن الحارث بن
خالد القرشى التيمى ، أبو عبد الله المدنى است که از راویان بخاری و مسلم و ثقه
است.
➖راوی هفتم، الحویرث بن الرئاب است که از
صحابه بوده و در متن روایتش توثیق عمر بن الخطاب رضی الله عنه برای او آمده و اینکه
عمر سخن او را قبول داشته است.
▫️و
اخبار و روایات در این باره به تواتر معنوی رسیده است و شاخ زدن این جاهل به آن
تراث، تنها کلۀ پوک خودش را منفجر میکند و فوت کردن او برای خاموش کردن آن آثار،
تنها ریش او را میسوزاند. و اینها نزد اهل سنت و جماعت از بدیهیات است و تنها برای
افخام و القام حجر در گلوی این جاهل متعالم است که به او پاسخ میدهم تا از بدعتش
دست بردارد و مسلمانان فریب او را نخورند.
👈در این مقاله روایت شمارۀ 92 کتاب القبورِ
ابن أبي الدنیا، که سندش چنین است: «حدثنا أبي ثنا هشيم ثنا مجالد عن الشعبي إن
رجلا قال للنبي صلى الله عليه وسلم ...» و درویش سواره حیاتی آن را تضعیف کرده بود
را بررسی میکنیم، و قبل از بررسی رجال سند آن، دیدگاه علما و حفاظ و محدثانی که این
روایت را صحیح و یا حسن دانستهاند را ذکر میکنیم چراکه علمای این فن نسبت به تصحیح
و تضعیف احادیث، داناتر از درویش سواره هستند.
🎈 1- البیهقی رحمه الله در الدلائل النبوة (ج
1 ص 69) میگوید که او در کتابش دلائلِ نبوتِ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را
جمع کرده تا کمک و عونی بر اثبات رسالت او باشد و تنها روایات صحیح و مشهور را میآورد
نه احادیث سقیم و غریب.
🔹«أَرَدْتُ، وَالْمَشِيئَةُ لِلَّهِ، تَعَالَى،
أَنْ أَجْمَعَ بَعْضَ مَا بَلَغَنَا مِنْ مُعْجِزَاتِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ، صَلَّى
اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَدَلَائِلِ نُبُوَّتِهِ، لِيَكُونَ عَوْنًا لَهُمْ
عَلَى إِثْبَاتِ رِسَالَتِهِ. فَاسْتَخَرْتُ اللهَ، تَعَالَى، فِي الِابْتِدَاءِ،
بِمَا أَرَدْتُهُ، وَاسْتَعَنْتُ بِهِ فِي إِتْمَامِ مَا قَصَدْتُهُ، مَعَ مَا
نُقِلَ إِلَيْنَا مِنْ شَرَفِ أَصْلِهِ، وَطَهَارَةِ مَوْلِدِهِ، وَبَيَانِ
أَسْمَائِهِ وَصِفَاتِهِ، وَقَدْرِ حَيَاتِهِ، وَوَقْتِ وَفَاتِهِ، وَغَيْرِ
ذَلِكَ مِمَّا يَتَعَلَّقُ بِمَعْرِفَتِهِ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ،
عَلَى نَحْوِ مَا شَرَطْتُهُ فِي مُصَنَّفَاتِي، مِنَ الِاكْتِفَاءِ بِالصَّحِيحِ
مِنَ السَّقِيمِ، وَالِاجْتِزَاءِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْغَرِيبِ إِلَّا فِيمَا
لَا يَتَّضِحُ الْمُرَادُ مِنَ الصَّحِيحِ أَوِ الْمَعْرُوفِ دُونَهُ،
فَأُورِدُهُ، وَالِاعْتِمَادُ عَلَى جُمْلَةِ مَا تَقَدَّمَهُ مِنَ الصَّحِيحِ،
أَوِ الْمَعْرُوفِ عِنْدَ أَهْلِ الْمَغَازِي وَالتَّوَارِيخِ. وَبِاللهِ
التَّوْفِيقُ، وَهُوَ حَسْبِي فِي أُمُورِي، وَنِعْمَ الْوَكِيلُ».
🔹سپس البیهقی در الدلائل النبوة (2/89)، روایت
شمارۀ 92 کتاب القبور ابن ابی الدنیا را با سند خودش به این شکل نقل میکند:
«أَخْبَرَنَا
أَبُو عَبْدِ اللَّه مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّه الْحَافِظُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا
أَبُو عَبْدِ اللَّه مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّه الصَّفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا
أَبُو بكر ابْنُ أَبِي الدُّنْيَا، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا
هُشَيْمٌ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُجَالِدٌ عَنِ الشَّعْبِيِّ: «أَنْ رَجُلًا قَالَ
لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ...».
▫️ پس
اگر این روایت در نزد او موضوع و یا ضعیف میبود، نباید آن را در کتابش ذکر میکرد.
و وقتی میگویم سواره حیاتی مادیگرا است و بهرۀ وافری از اهل الحاد برده است به این
خاطر است که، البیهقی روایت مذکور را دلیل و کمکی بر اثبات رسالت پیامبر صلی الله
علیه وآله وسلم میداند، اما خاله سواره حیاتی این روایت را موضوع و دروغین میداند
تا بطور غیر مستقیم خواستۀ ملحدان در طعنه وارد کردن در رسالت پیامبر صلی الله علیه
وآله وسلم را برآورده کرده باشد؛ وگرنه هیچ توجیهی برای تکذیب این روایت وجود
ندارد؛ جز مادی گرا بودن و تمایل به عقاید اهل الحاد.
🎈 2- ابن کثیر رحمه الله در صفحۀ 7 از
البداية و النهاية میگوید که اعتماد او تنها بر قرآن و احادیث صحیح و یا حسن است
و اگر در کتابش حدیثی بیاورد که ضعیف باشد پس حتما ضعف آن را بیان خواهد کرد. به
عبارتی دیگر اگر روایتی در کتابش بیاورد و بر آن سکوت کند به این معناست که آن روایت
صحیح و یا حسن بوده است و اگر ضعیف میبود حتما آن را بیان میکرد:
🔹«وَإِنَّمَا الاعْتِمَادُ وَالِاسْتِنَادُ عَلَى
كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا
صَحَّ نَقْلُهُ أَوْ حَسُنَ ومَا كَانَ فِيهِ ضَعْفٌ نُبَيِّنُهُ واللَّهُ الْمُسْتَعَانُ
وَعَلَيْهِ التُّكْلَانُ».
و ابن کثیر روایت
شماره 92 را در ج 2 ص 445 کتاب البداية و النهاية نقل میکند و ایرادی بر آن نمیگیرد،
پس ثابت میشود که این روایت در نزد او صحیح و یا حسن بوده است،
و علاوه بر آن
سند دیگری نیز برای آن از الأموی در مغازیاش ذکر میکند:
🔅«قَالَ ابْنُ أَبِي الدُّنْيَا: حَدَّثَنَا أَبِي،
حَدثنَا هِشَام، أَخْبَرَنَا مُجَالِدٌ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِرَسُولِ
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنِّي مَرَرْتُ بِبَدْرٍ فَرَأَيْتُ رَجُلًا
يَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ فَيَضْرِبُهُ رَجُلٌ بِمِقْمَعَةٍ مَعَهُ حَتَّى يَغِيبَ
فِي الْأَرْضِ، ثُمَّ يَخْرُجُ فَيَفْعَلُ بِهِ مِثْلَ ذَلِكَ مِرَارًا.
فَقَالَ رَسُولُ
اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ذَاكَ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ،
يُعَذَّبُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ".
🔅وَقَالَ الْأُمَوِيُّ فِي مَغَازِيهِ:
سَمِعت أَبى، حَدثنَا الْمُجَالِدُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ عَامِرٍ، قَالَ جَاءَ
رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: فَقَالَ إِنِّي
رَأَيْتُ رَجُلًا جَالِسًا فِي بَدْرٍ وَرَجُلٌ يَضْرِبُ رَأْسَهُ بِعَمُودٍ مِنْ
حَدِيدٍ حَتَّى يَغِيبَ فِي الْأَرْضِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " ذَاك أَبُو جهل وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ يَفْعَلُ بِهِ
كُلَّمَا خَرَجَ، فَهُوَ يَتَجَلْجَلُ فِيهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ "».
🎈 3- شمس الدین الذهبی رحمه الله، در تمام
کتابهایش این شرط را رعایت کرده که اگر روایتی ضعیف باشد – حال چه رسد به اینکه
موضوع باشد!- و آن را در کتابهایش بیاورد پس حتما ضعیف بودن آن روایت را بیان
کند، چنانکه شاگردش الصلاح الصفدی در الوافی بالوفيات (ج 2 ص 115) دربارۀ شیخش
الذهبی میگوید: «وأعجبني مِنْهُ مَا يعانيه فِي تصانيفه من أَنه لَا يتَعَدَّى
حَدِيثا يُورِدهُ حَتَّى يبين مَا فِيهِ من ضعف متن أَو ظلام أسناد أَو طعن فِي
رُوَاته وَهَذَا لم أر غَيره يُرَاعى هَذِه الفايدة فِيمَا يُورِدهُ».
▫️و حتی
الذهبی از حافظ ابونعیم الاصبهانی و حافظ الخطیب البغدادی انتقاد کرده و آنها را
خطاکار دانسته در اینکه چرا در کتابهایشان روایات موضوع و دروغین آوردهاند اما
بر آن سکوت کردهاند. حال چگونه قابل تصور است که روایت مورد بحث ما چنانکه درویش
سواره میگوید، موضوع باشد، اما الذهبی متوجه آن نشده باشد هیچ، بلکه آن را صحیح و
یا حسن هم دانسته باشد؟!
▫️و امام
الذهبی روایت شماره 92 کتاب القبورِ ابن ابی الدنیا را هم در کتاب تاریخ الإسلام
(1/59) و هم در سیر أعلام النبلاء (1/340) آورده است و هیچ گونه جرحی بر این روایت
وارد نکرده است و سکوت او بر این روایت بر این دلالت دارد که این روایت در نزد او
حسن و یا صحیح بوده است.
🎈4- ابن القیم، این روایت را در کتابش الروح
صفحه 67 آورده و به آن برای تحریر مقصود و مطلوبش احتجاج کرده است و اگر این روایت
در نزد او ضعیف میبود – حال چه رسد به اینکه موضوع باشد- پس عقیدهاش را بر آن
بنا نمیکرد.
👈و به این تعداد از علمایی که این حدیث را
حسن یا صحیح دانستهاند اکتفا میکنیم چون عاقل را اشارتی کافی است، اما بیعقل
اگر تصحیح هزار عالم دیگر نیز برایش ردیف شود باز کفایتش نخواهد کرد.
⭕️و اما بررسی سند این روایت که درویش خاله
سواره به تضعیف سند آن پرداخته است و میگوید: «این روایت دارای چندین ضعف آشکار میباشد
که به ذکر آنها خواهم پرداخت... امام عامر بن شرحبیل الشعبی ، از جمله تابعین میباشد
و روایات وی از پیامبر ﷺ مرسل
و غیر قابل احتجاج است ، زیرا معلوم نیست که این داستان را از چه کسی شنیده است و
اگر داستان را از اصحاب کرام شنیده بود ، دلیلی بر حذف نام وی از سند وجود نداشت».
➖میگویم: قدیمها دار الحدیث حرمت داشت و جز
حفاظ و محدثان بزرگ متولی آن نمیشدند اما امروز هر بچه وهابیی که بیکار میشود یک
کانال تلگرامی میسازد و خودش را ماموستا و محدث مینامد و دارالحدیث برپا میکند
و با هوای نفسش و جهالت مرکبش به جان احادیث میافتد. و واجب است که دروازۀ چنین
دارالحدیثی را گِل گرفت و نامش را از «دار الحدیث امام ابو حاتم الرازی» به
«دارالجهل درویش خاله سوراه حیاتی» تغییر داد. برای اینکه هنوز نمیداند مرسلات
شعبی مورد قبول ائمه حدیث است و هنوز نمیداند که الشعبی جز از ثقه روایت نمیکند و
با این حال آمده و روایت او از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را غیر قابل احتجاج
میداند!
🔹الذهبی در سير أعلام النبلاء (4/294) در
ترجمۀ الشعبی میگوید: «قَالَ أَحْمَدُ بنُ عَبْدِ اللهِ العِجْلِيُّ: سَمِعَ
الشَّعْبِيُّ مِنْ ثمَانِيَةٍ وَأَرْبَعِيْنَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُوْلِ اللهِ
-صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-. قَالَ: وَلاَ يَكَادُ يُرْسِلُ إِلاَّ
صَحِيْحا».
🔸ترجمه: «احمد بن عبدالله العجلی میگوید: الشعبی
از 48 تن از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم سماع داشته است و میگوید:
الشعبی حدیثی را بصورت مرسل روایت نمیکند مگر اینکه صحیح باشد».
🔹و مزی نیز در تهذیب الکمال (14/35) همین را
گفته است: «ومرسل الشَّعْبِي صحيح، لا يكاد يرسل إلا صحيحا».
پس مرسلات الشعبی
صحیح است و درویش سواره حیاتی اصلاً و ابداً پایبند به قواعد علم حدیث و آنچه ائمه
حدیث گفتهاند نیست، بلکه از اقوال آنها بصورت گزینشی و باب میلش استفاده میکند و
به عبارتی دیگر اقوال علما را در راستای تقویت بدعتش گلچین میکند.
⭕️ سپس درویش سواره میگوید: {البته معلوم نیست
که این اصلا روایت امام شعبی نیز باشد ، زیرا تنها کسی که این داستان را از امام
شعبی نقل نموده است ، « مجالد بن سعید الهمدانی » بوده که فردی « ضعیف الحدیث »
بوده و جمهور علمای رجال وی را تضعیف نموده اند و روایات وی را غیر قابل اعتماد
نامیده اند ، و آن دسته از علمای رجال که وی را به راستگویی نسبت داده اند ، بعد
از ظهور اختلاط ذهنی ، وی را تضعیف نموده اند}.
➖میگویم: در اینجا نیز بدون اینکه متن عربی
را درست و واضح نقل قول کند، تنها برداشت کج و معوج خود را نوشته است تا به هر نحوی
که شده راوی را از اعتبار ساقط کند؛
🔹در حالی که ابن شاهین رحمه الله (متوفی 385)
در کتابش به نام «ذكر من اختلف العلماء ونقاد الحديث فيه» (شماره 48) دربارۀ مجالد
بن سعید میگوید: «وَهَذَا الْخلاف فِي أَمر مجَالد يُوجب التَّوَقُّف فِيهِ
وَهُوَ إِلَى التَّعْدِيل أقرب لِأَن الَّذِي ضعفه اخْتَارَهُ وَالَّذِي ذمه مدحه
لِأَن يحيى ابْن سعيد ضعفه فِي رفع الحَدِيث ثمَّ اخْتَارَهُ على حجاج وَلَيْث
وَوَثَّقَهُ يحيى ابْن معِين بَعْدَمَا ضعفه وَالله أعلم».
🔸ترجمه: «این اختلافی که دربارۀ مجالد افتاده
است باعث میشود که دربارهاش توقف کرد، در حالی که او به تعدیل نزدیکتر است چون
کسی که او را ضعیف دانسته است، همراه با تضعیفش او را بر کسانی دیگر اختیار نموده
و بهتر دانسته است، و آن کسی که او را مذمت کرده است، بعداً مدحش کرده است. توضیح
اینکه یحیی بن سعید در رفع حدیث، او را تضعیف میکند سپس او را بر کسانی مانند
حجاج و لیث برگزیده است. و یحیی بن معین نیز بعد از آنکه او را تضعیف کرده بود،
توثیق میکند».
👈و نکتۀ دیگر اینکه مجالد در اینجا از الشعبی
روایت کرده است و ابو احمد ابن عدی در الکامل في الضعفاء (7/433) میگوید: «ومجالد
له عن الشعبي عن جابر أحاديث صالحة وعن غير جابر من الصحابة أحاديث صالحة ».
🔸ترجمه: «احادیث مجالد از الشعبی از جابر و
از غیر جابر، صالح و درست هستند».
و در روایت مورد
بحث ما نیز مجالد از شعبی روایت کرده است و لذا حدیثش صالح است.
✔️پس روایت مجالد از حسن پایینتر نخواهد بود.
و به این شکل دروغ بودن ادعای درویش سواره حیاتی که میگوید «جمهور علمای رجال وی
را تضعیف نموده اند و روایات وی را غیر قابل اعتماد نامیده اند» آشکار میگردد.
و چه راست گفتهاند:
«من تكلم في غير فنه أتى بالعجائب».
⭕️سپس درویش سواره حیاتی میگوید: {و هشیم بن
بشیر از علمای بزرگ حدیث بوده اند که بیش از ۲۰۰ طلبه حدیثی داشته اند ، آیا معقول
است تنها و تنها پدر امام إبن أبی الدنیا ، « محمد بن عبید بن سفیان » این داستان
را از وی نقل نماید ، که علمای متقدمین در خصوص وی سکوت نموده اند و تنها توصیفی
مطلق و غیر صریح برای وی از جانب خطیب بغدادی نقل شده است}.
➖میگویم: اولا توصیف خطیب بغدادی دربارۀ
محمد بن عبید بن سفیان، مطلق و غیر صریح نیست، بلکه واضح و صریح دربارۀ او در تاریخ
بغداد (3/644) میگوید: «روى عنه ابنه أبو بكر أحاديث مستقيمة»؛ «پسرش ابوبکر از
او احادیث مستقیمی روایت کرده است».
و اصطلاح مستقیم
در نزد محدثان به معنای راست، بیانحراف، بیعیب، سالم، صواب و درست میباشد؛ پس
خطیب بغدادی، حدیث ابن ابی الدنیا از پدرش محمد بن عبید بن سفیان را صحیح دانسته
است.
❓و مگر نمیدانی که اصل در مسلمان، امین بودن
و راستگو بودن اوست و سکوت ائمه جرح و تعدیل دربارۀ یک راوی مسلمان و اهل سنت، به
معنای توثیق ضمنی اوست؟ چنانکه آلبانی نیز سکوت خطیب بغدادی دربارۀ یک راوی را به
معنای حسن الحدیث بودن آن راوی دانسته و به آن پایبند بوده است؛
🔹چنانکه در سلسلة الأحاديث الصحيحة (1/84) میگوید:
«هذا سند حسن عندي، فإن رجاله كلهم ثقات معروفون غير الهروي هذا فقد ترجمه الخطيب
ولم يذكر فيه جرحا ولا تعديلا، غير أنه وصفه بأنه كان محدثا».
🔸ترجمه: «این سند نزد من (یعنی نزد آلبانی)
حسن است، چون همۀ رجال آن از ثقات مشهور هستند، بغیر از الهروی که خطیب بغدادی
ترجمهاش را نوشته اما جرح و تعدیلی برایش ذکر نکرده است؛ جز اینکه او را به محدث
بودن توصیف کرده است».
▫️اگر یک
راوی را خطیب بغدادی به محدث توصیف کند و نزد آلبانی حسن الحدیث باشد، پس نظر تو
دربارۀ راویی که خطیب، احادیثش را مستقیم بداند چگونه است؟ آیا غیر از این است که
حدیث او نیز کمترین درجهای که دارد حسن خواهد بود؟
▫️و این
نیز دلیل محکم دیگری است بر اینکه درویش سواره و امثال او به بدترین شکل ممکن از
اصول و قواعد علم حدیث و از کلام ائمۀ حدیث سوء استفاده میکنند و از علم حدیث در
جهت تایید بدعتهایشان استفاده میکنند؛ منتها کاملاً ناشیانه و جاهلانه؛ طوری که
با یک تلنگر کوچک حباب توهماتشان میترکد و دست از پا دراز تر میشوند.
▫️و باطل
بودن آنچه به آن دعوت میکنند نزد عاقلان اظهر من الشمس است و تنها بعضی از عوام
ساده لوح را میتوانند با ظاهرسازی فریب بدهند. و بسیار جالب است که دانشمندان و
فرهیختگان و اهل بصیرتانی که وهابی بودهاند بعدا به اهل سنت بازمیگردند، و در
عوض سفهاء و احلام و کم خردانی که اهل سنت به دنیا آمدهاند وهابی میشوند!
⭕️و اینکه میگوید چرا با اینکه هشیم بن بشیر
بیش از 200 شاگرد داشته اما فقط محمد بن عبید بن سفیان این روایت را از هشیم روایت
کرده است و میگوید چرا دیگر شاگردان او چنین حدیثی را از هشیم روایت نکردهاند؟
➖میگویم: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم
نیز ده ها هزار صحابه داشته است اما حدیث إنمال الأعمال بالنيات را تنها عمر بن
الخطاب رضی الله عنه از او روایت کرده است، پس آیا باید این حدیث را به این خاطر
که کس دیگری از صحابه آن را روایت نکرده است ضعیف و غیر قابل احتجاج دانست؟ بلکه
آنچه درویش سواره گفته است از اقسام بهانههای بنی اسرائیلی است یعنی تمام زور خود
را میزند و به هر خس و خاشاکی چنگ میزند تا در اعتبار روایت مورد بحث خدشه وارد
کند. و من نیز استدلال او را به خودش برمیگردانم و میگویم علما و حفاظ و محدثان
همگی در حکم شاگردان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستند و تعدادشان بسیار بیشتر
از 200 نفر است، پس چرا از بین آن همه عالم و حافظ و محدث، تنها و تنها الإمام
الحافظ الحجه الشیخ الملا الدرویش خاله سواره الحیاتی این روایت را تضعیف و تکذیب
کرده است؟ آیا آن همه حافظ و محدث و امام و شاگرد رسول خدا صلی الله علیه وآله
وسلم در طی 14 قرن متوجه ضعیف و دروغ بودن این روایت نشدند جز توی بیسواد مادی
گرا که رگههای الحاد در عقایدت ریشه دوانده است؟ به راستی که فبهت الذي مرق!
⭕️سپس درویش سواره حیاتی میگوید: {آیا با این
اوصاف باز هم میشود این داستان را تصحیح نمود ، آقای « معاند دین » ، شما که میزان
علم حدیثی خود را آشکار نمودی و جهل مرکبت را عیان نمودی ، چرا برای جذب بیشتر
فالوور ، « اسناد متفق علیه» را ننوشتید}.
➖میگویم: گرچه رشتۀ تخصصی من علم حدیث نیست،
اما ولله الحمد پاسخ ترهات و اکاذیب و چرندیات تو که آن را با نام علم حدیث ترویج
میدهی دادم و باز با این حال حتی تو را به شاگردی هم قبول نمیکنم و بهتر است که
عورات خودت را بپوشانی چراکه آنکه جهلش آشکار شده است توی نادان هستی اما خبر نداری!
▫️و یک
جوری میگوید که آیا با این اوصاف باز هم میشود این روایت را تصحیح نمود، که
انگار چه ایرادهای محکم و غیر خدشه داری بر روایت گرفته است! بدون تعارف بهت میگویم
که مثال تو مثال آن خری است که با جفتک زدن به قفسۀ کتابها میخواهند آنها را تمیز
و مرتب کند در حالی که نمیداند با این کارش آن کتابها را در زیر پایش له میکند.
و تو نیز تنها فکر میکنی که داری به حدیث نبوی خدمت میکنی، بلکه در اصل چنان جنایتی
در حق علم حدیث کردهای و چنان جسارت و گستاخی در برابر علمای حدیث کردهای که
کمترین مجازات برای تو شدیدترین تعزیرات و منع دائم از نوشتن است، اما چه کنیم که
امت اسلامی ضعیف شده و امثال شما در آتش فتنه میدمید وإلی الله نشکو.
✔️پس سند روایت شماره 92 کتاب القبورِ ابن ابی
الدنیا، کمترین درجهای که دارد حسن است و علاوه بر آن روایتی مشابه با آن از صحابی
الحویرث بن الرئاب آوردیم که سند آن نیز اگر صحیح نباشد پس از حسن پایینتر نخواهد
بود.
▫️و تصحیح
همین حدیث کفایت میکند، اما بعداً روایت 93 و 95 را نیز بررسی می کنیم و عجایبی
که این مدعی علم حدیث آفریده است را نشان
خواهیم داد و پرده از جهل او برخواهیم داشت و تلبیسها و تدلیسهایش را آشکار خواهیم
کرد و دارالجهلش را تخطه خواهیم کرد به اذن الله.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر