اگر قرار بود که صرفاً با تغییر دادن اسم یک چیز، ماهیت آن چیز هم عوض بشود، پس هر حقی ناحق میشد و هر ناحقی، حق!
اهل تصوّف بودن چیزی جز تزکیه و مهار نفس و تربیت اخلاق و آراسته شدن به فضایل اخلاقی نیست، که آن هم باید مطابق با روش شریعت باشد، نه مطابق با رهبانیت یهودی و ریاضت بودایی و...
هر چیزی غیر از این (= تزکیه و مهار نفس و تربیت اخلاق و آراسته شدن به فضایل اخلاقی) به اسم تصوف (ی که چیزی جز به اتمام رساندن مکارم اخلاقی نیست) انجام شود، پس گمراهی است؛ اگرچه هم نامش تصوف گذاشته شود. به همان شکل که خوارج گمراه هستند اگرچه نام خود را اهل توحید بگذارند. و به همان شکل که سلفیت معاصر راه سلف را گم کرده است اگرچه هم نام خود را سلفی و پیرو سلف بگذارد. پس اعتبار به ماهیت یک چیز است نه به نام آن چیز.
و همانطور که اهل تصوّف بودن فضیلت بزرگی است و جماعت حشوی کلّه خشک از آن بیبهره گشتهاند، به همان شکل نیز درویش تیغ خور و رقاصِ هوهو کن بودن نیز قباحت و رذیلت بزرگی است و اهل تصوّف حقیقی از آن منزّه است اگرچه هم آن درویش نام خود را صوفی بگذارد. و او همان اندازه پیرو تصوّف است که سلفیهای معاصر پیرو سلفاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر