🔹همچنین الشوکانی در البدر الطالع (ج 5 ص 2) دربارۀ محمد بن عبدالوهاب و پیروانش میگوید: «ولكنهم يرون أن من لم يكن داخلا تحت دولة صاحب نجد وممثلا لأوامره خارج عن الإسلام ولقد أخبرني أمير حجاج اليمن السيد محمد بن حسين المراجل الكبسي أن جماعة منهم خاطبوه هو ومن معه من حجاج اليمن بأنهم كفّار و أنهم غير معذورين عن الوصول إلى نجد لينظر في إسلامهم فما تخلصوا منه إلا بجهد جهيد».
🔸ترجمه: «منتها آنها بر این دیدگاه هستند که
هرکس زیر حکم دولت صاحب نجد در نیاید و به اوامر او پایبند نشود، پس او از دین
اسلام خارج گشته است. به تحقیق که امیر حاجیان یمن به نام سید محمد بن حسین
المراجل الکبسی به من خبر داد که جماعتی از وهابیان با او و همراهانش از حجاج یمن
برخورد کرده و به آنها گفتهاند که شما کافر هستید و از اینکه خودتان را به نجد
نرساندهاید تا در صحت و درستی اسلامتان نظر کرده شود، عذری ندارید! و با زحمت
فراوان توانستند که خودشان را از دست آن وهابیان خلاص کنند».
بله! متاسفانه
وهابیت معتقد بود که هرکس با آنها نباشد پس با اسلام نیست و هرکس با آنها مخالفت
کند پس با اسلام مخالفت کرده است و هرکس به آنها بیعت ندهد پس به الله و رسولش بیعت
نداده است و هرکس در برابر آنها قرار گیرد پس در برابر اسلام قرار گرفته است و
هرکس خارج از دایرۀ آنان باشد پس کافر است. و مشابه آنها را در این زمان در پیروان
جماعت دوله دیدیم که همین توهمات را داشتند.
🔹و الشوکانی رحمه الله دیوان شعری به نام
اسلاک الجوهر دارد، كه در دار الفکر دمشق در سال 1406 هـ چاپ شده است. در صفحۀ 161
این کتاب، در قصیدهای به نام: «إلى الدرعية الغراء تسري» بر عقاید محمد بن عبدالوهاب و شاه وقت وهابیت یعنی سعود بن
عبدالعزیز رد زده و او را تکفیری و همفکر خوارج دانسته است.
▫️بعضی از ابیات آن چنین است:
«وَمَا
قَالُوا بِتَكْفِيرٍ لِقَوْمٍ .... لَهُمْ بِدَعٌ عَلَى الإسْلامِ سُودُ
كَما كانَ
الْخَوارِجُ في ابْتِداعٍ .... يَشِيبُ لَها مِنَ الإسْلامِ فَودُ
وَمَا قالُوا
بأنَّ الرَّفَضَ كُفْرٌ... وبِدْعَتَهُ تُشَقُّ لَها الْجُلودُ
فكَيْفَ يُقالُ
قَدْ كَفَرَتْ أُناسٌ... يُرَى لِقُبُورِهِمْ حَجَرٌ وعُودُ
فإنْ قَالُوا
أَتَى أَمْرٌ صحيحٌ... بِتَسْوِيَةِ الْقُبُورِ فَلاَ جُحُودُ
ولكنْ ذاكَ
ذَنْبٌ لَيْسَ كُفراً... ولا فسْقاً فَهَلْ في ذَا رُدودُ
وإلا كان من
يَعصي بذنبٍ... كفوراً إنَّ ذا قول شَرودُ
وقدْ ذَهَبَ
الخوارِجُ نَحْوَ هَذا... وما مِثلُ الخوارِجِ من يَقُود
وَقَدْ خَرَقُوا
بِذَا الإجماعِ حَقّاً... وكُلُّ العالَمينَ بهِ شُهُودُ
فإنْ قُلْتُمْ
قَدِ اعْتَقَدوا قُبُوراً... فلَيْسَ لِذا بأرْضِينا وُجودُ
ومَنْ يأتي إلى
عَبْد حَقيرٍ .... فَيَزعُمُ أَنَّهُ الرَّبُّ الوَدُودُ
فَهَذا الكُفْرُ
لَيسَ بِهِ خَفَاءٌ .... وَلاَ رَدٌّ لِذاكَ ولا جُحودُ
ولَسْتُ
بِمُنْكِرٍ هَدْماً لِقَبْرٍ .... إذَا لَعِبَتْ بِجَانِبِه القُرودُ
وقَالُوا إنَّ
رَبَّ القَبْرِ يَقْضي .... لَنَا حَاجاً فَتأتِيهِ الوُفودُ
كَذَبْتُمْ ذاكَ
رَبُّ العَرْشِ حَقّاً .... تَعالى أَنْ تَكُونَ لَهُ نُدودُ
وَمَنْ يَقْصِدْ
إلى قَبْرٍ لأَمْرٍ .... بِغَيْرِ تَوَسُّلٍ فَهُوَ الكَنُودُ
ويَبْقَى
الأَمْرُ فيمَنْ قَالَ جَهْلاً... مَقالاً مَالَهُ فيهِ قُصُودُ
ولَوْ قُلْنَا
لَهُ هَلْ ذاكَ رَبٌّ... تُنادِيه لَظَلَّ بِذَا يَمودُ
وقَالَ الرَّبُّ
رَبُّ العَرْشِ فَرْدٌ... وهَذَا عِنْدَهُ عَبْدٌ وَدُودُ
ولَيْسَ لَهُ
مِنَ الأَشْياءِ شَيْءٌ... فَقِيرٌ لا يُنيلُ ولا يَجُودُ
ولكِنْ كانَ ذَا
عَمَلٍ وعِلْمٍ... وما عِنْدِي لِذا أَبَداً وُجُودُ».
🔸ترجمه: «سلف، قومی که دارای بدعت باشند را
تکفیر نکردهاند، چنانکه خوارج آن بدعت بزرگ را داشتند اما تکفیرشان نکردند. و
همچنین نگفتند که بدعت رفض، کفر است؛ در حالی که بدعتشان بدن آدم را به لرزه میاندازد.
پس چطور گفته میشود که این مردمی که بر روی قبرهایشان با سنگ و چوب بنایی ساختهاند
و چنین چیزهایی بر روی قبرهایشان دیده شده است کافر هستند؟ پس اگر گفتند که در حدیث
صحیح دستور به صاف و هموار نمودن قبرها داده شده است، پس کسی منکر آن نیست. منتها
بلند کردن قبرها فقط گناه است، نه اینکه کفر یا فسق باشد. پس کجای چنین کاری
ارتداد از اسلام است؟ و این سخن بسیار زشتی است که گفته شود: هرکس گناهی بکند پس
کافر شده است. و این خوارج هستند که چنین مذهبی دارند و سخن خوارج اعتباری ندارد.
و خوارج با این تکفیر کردنشان به راستی که خرق اجماع کردهاند و همۀ عالم نیز از
آن آگاه است. پس اگر گفتید که این مردم به ربوبیت و قدرت نفع و ضرر رساندن این
قبرها معتقد شدهاند. به شما میگویم که در سرزمین ما (یمن) اصلا چنین چیزی وجود
ندارد. و بدون شک هرکس نزد قبر بندهای حقیر برود و گمان کند که او پروردگار
مهربان است، پس چنین چیزی کفر است و هیچ خفایی در آن نیست و ما این را رد نکرده و
منکر آن نیستیم. و منکر خرابکردن قبری که نزد آن بروند و بگویند که صاحب این قبر
خودش حاجات ما را برآورده میکند و به این خاطر به سوی او سفر کنند، نیستم. ای
کسانی که دربارۀ صاحبان قبرها چنین اعتقادی دارید، شما دروغگو هستید، این تنها
پروردگار عرش است که چنین قدرتی دارد، او متعالیتر از آن است که همتایی داشته
باشد. و هرکس برای کاری قصد آمدن نزد قبری را بکند بغیر از توسل، پس او ناسپاس
است. و میماند صحبت دربارۀ کسی که از روی نادانی سخنی میگوید که احتمالهای
مختلفی از آن میرود. و اگر به او بگوییم که آیا صاحب این قبر را به عنوان
پروردگار میدانی که صدایش میزنی؟ پس انکار کرده و خواهد گفت: کسی که پروردگار
است، تنها پروردگار عرش است. و صاحب این قبر تنها بندهای است که خدا دوستش دارد.
و هیچ چیزی در دست او نیست و خودش فقیر است و نه میتواند انسان را به خواستهاش
برساند و نه میتواند چیزی را به او بدهد. ولیکن او دارای عمل و علمی است (و دارای
درجه و مقامی نزد پروردگار است) اما من چنین جایگاهی را ندارم برای همین به او
متوسل میشوم».
🔹همچنین الشوکانی در کتابش تحفة الذاکرین (ص 212) میگوید: «وَفِي الحَدِيث دَلِيل على
جَوَاز التوسل برَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم إِلَى الله عز وَجل مَعَ
اعْتِقَاد أَن الْفَاعِل هُوَ الله سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى وَأَنه الْمُعْطِي
الْمَانِع مَا شَاءَ كَانَ وَمَا يَشَأْ لم يكن».
🔸ترجمه: «این حدیث دلیلی بر جواز وسیله قرار
دادن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به درگاه خداوند عزوجل است با این اعتقاد
که فاعل همان خداوند سبحانه وتعالی است و اینکه اوتعالی عطا کننده و منع کننده است
و هرچه بخواهد میشود و هرچه بخواهد نمیشود».
🔹و در همان کتاب (ص 60) در شرح سخن نویسندۀ
کتاب «العمدة» که گفته است: «ويتوسل إلی الله بأنبيائه والصالحين»؛ «برای تقرب به
درگاه خداوند، به پیامبرانش و صاحلان توسل کرده میشود»،
▫️میگوید:
«وَمن التوسل بالأنبياء مَا أخرجه التِّرْمِذِيّ وَقَالَ حسن صَحِيح غَرِيب
وَالنَّسَائِيّ وَابْن ماجة وَابْن خُزَيْمَة فِي صَحِيحه وَالْحَاكِم وَقَالَ
صَحِيح على شَرط البُخَارِيّ وَمُسلم من حَدِيث عُثْمَان بن حنيف رَضِي الله عَنهُ
أَن أعمى أَتَى النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم...».
🔸ترجمه: «و از جمله توسلهایی که به پیامبران
شده است، حدیثی است که الترمذی آن را تخریج نموده و دربارهاش گفته که حدیثی حسن
صحیح غریب است. و النسائی و ابن ماجه و همچنین ابن خزیمه در صحیحش، آن حدیث را تخریج
نمودهاند و الحاکم نیز آن را تخریج نموده و دربارهاش گفته که حدیث بر شرط البخاری
و مسلم صحیح است، یعنی حدیث عثمان بن حنیف رضی الله عنه که میگوید: یک نابینا نزد
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد و...».
🔹همچنین الشوکانی رحمه الله در الدر النضید
(صص 21-23) در پاسخ به استدلال مانعین توسل به انبیا و اولیایی که از دنیا رفته
اند میگوید: «وبهذا تعلم أن ما يورده المانعون من التوسل بالأنبياء والصُّلَحاء
من نحو قوله تعالى: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ
زُلْفَى﴾ [الزمر: 3]، ونحو قوله تعالى: ﴿فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَدًا﴾
[الجن: 18]، ونحو قوله تعالى: ﴿لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ
دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ﴾ [الرعد:14]، ليس بواردٍ، بل هو من
الاستدلال على محل النزاع بما هو أجنبي عنه؛ فإن قولهم: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا
لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى﴾ [الزمر: 3] مصرِّح بأنهم عبدوهم لذلك،
والمتوسل بالعالم مثلًا لم يعبده بل علم أن له مزية عند الله بحمله العلم فتوسل به
لذلك، وكذلك قوله: ﴿فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَدًا﴾ [الجن: 18] فإنه نهيٌ عن
أن يُدعَى مع الله غيرُه كأن يقول: بالله وبفلان، والمتوسِّل بالعالم مثلًا لم
يَدْعُ إلا الله، فإنما وقع منه التوسل عليه بعمل صالح عَمِلَه بعض عباده كما توسل
الثلاثة الذين انطبقت عليهم الصخرة بصالح أعمالهم، وكذلك قوله: ﴿وَالَّذِينَ
يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ﴾ [الرعد: 14]. فإن هؤلاء دعوا من لا يستجيب لهم ولم يدعوا
ربهم الذي يستجيب لهم، والمتوسل بالعالم مثلًا لم يَدْعُ إلا الله ولم يَدْعُ
غيرَه دونه ولا دعا غيره معه، وإذا عرفت هذا لم يَخْفَ عليك دفع ما يورده المانعون
للتوسل من الأدلة الخارجة عن محل النزاع خروجًا زائدَا على ما ذكرناه كاستدلالهم
بقوله تعالى: ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا
يَوْمُ الدِّينِ * يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَالْأَمْرُ
يَوْمَئِذٍ للهِ﴾ [الانفطار: 17-19]. فإن هذه الآية الشريفة ليس فيها إلا أنه
تعالى المنفرد بالأمر في يوم الدين وأنه ليس لغيره من الأمر شيء، والمتوسل بنبي من
الأنبياء أو عالم من العلماء هو لا يعتقد أن لمن توسل به مشاركة لله جل جلاله في
أمر يوم الدين، ومن اعتقد هذا لعبد من العباد سواء كان نبيًّا أو غير نبي فهو في
ضلال مبين، وهكذا الاستدلال على منع التوسل بقوله: ﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ
شَيْءٌ﴾ [آل عمران: 128]، وقوله تعالى: ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا
وَلَا ضَرًّا﴾ [الأعراف: 188]. فإن هاتين الآيتين مصرحتان بأنه ليس لرسول الله صلى
الله عليه وآله وسلم من أمر الله شيء وأنه لا يملك لنفسه نفعًا ولا ضرًّا، فكيف
يملك لغيره، وليس فيهما منع التوسل به أو بغيره من الأنبياء أو الأولياء أو
العلماء، وقد جعل الله لرسوله صلى الله عليه وآله وسلم المقام المحمود مقام
الشفاعة العظمى، وأرشد الخلق إلى أن يسألوه ذلك ويطلبوه منه وقال له: "سل
تُعطه واشفع تشفع". وقيل ذلك في كتابه العزيز بأن الشفاعة لا تكون إلا بإذنه
ولا تكون إلا لمن ارتضى، وهكذا الاستدلال على منع التوسل بقوله صلى الله عليه وآله
وسلم لما نزل قوله تعالى: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ [الشعراء:
214]: «يا فلان ابن فلان لا أملك لك من الله شيئًا، يا فلانة بنت فلان لا أملك لك
من الله شيئًا». فإن هذا ليس فيه إلا التصريح بأنه صلى الله عليه وآله وسلم لا
يستطيع نفع من أراد الله ضره ولا ضر من أراد الله تعالى نفعه، وأنه لا يملك لأحد
من قرابته فضلًا عن غيرهم شيئًا من الله، وهذا معلوم لكل مسلم وليس فيه أنه لا
يُتوسَّل به إلى الله، فإن ذلك هو طلب الأمر ممن له الأمر والنهي، وإنما أراد
الطالب أن يقدم بين يدي طلبه ما يكون سببًا للإجابة ممن هو المنفرد بالعطاء والمنع
وهو مالك يوم الدين».
🔸ترجمه: «با توجه به اینها خواهی دانست که
دلایلی که مانعین توسل به پیامبران و صالحان میآورند، مانند این فرمودۀ
خداوند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا
لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: 3]
«اینها
را نمیپرستیم جز برای اینکه ما را به الله نزدیک کنند».
و مانند این
فرمودهاش: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨﴾ [الجن: 18]
«و اینکه
مساجد از آنِ الله است، پس کسی را با الله نخوانید».
و مانند این
فرمودهاش: ﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا
يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيۡ﴾ [الرعد: 14]
«دعوت حق
از آن اوست، و کسانی را که (مشرکان) به جای او میخوانند، (هرگز) دعوتشان را
اجابت نمیکنند».
▫️هیچ
کدام از این دلایل وارد نیست، برای اینکه این دلایل، از نوع استدلال بر محل نزاع
با دلیلی است که از آن اجنبی و دور است.
▫️برای اینکه
این سخن مشرکان که گفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ
زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: 3]، بر این تصریح دارد که آنان بتهایشان را «عبادت» کردهاند،
اما کسی که مثلاً به عالِمی متوسل میشود، او آن عالِم را که عبادت نکرده است،
بلکه این را میداند که آن عالِم بخاطر علمی که دارد در نزد خداوند دارای مزیتی
است، و به این خاطر به او متوسل شده است.
▫️و این
فرمودهاش: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨﴾ [الجن: 18] نیز همینطور است. چون در این
آیه از اینکه به همراه خدا، غیر او صدا زده شود نهی شده است، مانند اینکه گفته
شود: یا الله و یا فلانی. ولی کسی که مثلاً به عالِمی متوسل میشود، چنین کسی جز
خدا را صدا نزده است، بلکه او تنها با عمل صالحی که بعضی از بندگانش انجام دادهاند
به درگاه خداوند متوسل شده است، همانند آن سه نفری که در غار گیر افتاده بودند و
به اعمال صالحشان توسل کردند.
▫️و این
آیه: ﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ﴾ [الرعد: 14] نیز همینگونه است. برای اینکه
آنان (مشرکان مکه) چیزهایی را صدا میزدند که جوابشان را نمیدادند و پروردگارشان
که جوابشان را میداد، صدا نمیزدند. ولی مثلاً توسل کننده به عالِم، فقط خدا را
صدا زده است و غیر خدا را به دعا نخوانده است و کسی را هم به همراه خدا نخوانده
است.
▫️و اگر
این را دانستی، پس (نحوۀ) دفعنمودن دلایلی که خارج از محلّ نزاع و بیربط هستند و
مانعین توسل آن دلایل را میآورند نیز بر تو مخفی نخواهد ماند، مانند استدلالشان
به این فرمودۀ خداوند متعال: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا يَوۡمُ ٱلدِّينِ١٧ ثُمَّ مَآ
أَدۡرَىٰكَ مَا يَوۡمُ ٱلدِّينِ١٨ يَوۡمَ لَا تَمۡلِكُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَيۡٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ يَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ١٩﴾
[الانفطار: 17-19]
«و تو چه
میدانی که روز جزا چیست؟!(17) باز تو چه میدانی که روز جزا چیست؟!(18) روزیکه هیچ
کس قادر به انجام کاری برای دیگری نیست، و در آن روز حکم (و فرمان) از آن الله
است(19)».
پس در این آیۀ شریفه
تنها این مطلب آمده که خداوند متعال در روز قیامت در امر کردن منفرد است و اینکه هیچ
امری در دست هیچ کسی نیست. اما کسی که به پیامبری از پیامبران یا عالمی از علما
متوسل میشود چنین کسی معتقد نشده که آن شخصی که به او متوسل میشود در روز قیامت
شریک خداوند در امر کردن است! و هرکس دربارۀ بندهای از بندگان، به چنین چیزی
معتقد باشد پس در گمراهی آشکاری قرار گرفته است.
▫️و برای
منع توسل استدلال کردن به این فرمودۀ خداوند متعال: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ
شَيۡءٌ﴾ [آل عمران: 128] «هیچ چیز از کار (بندگان) در دست تو نیست».
و این فرمودهاش:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا﴾ [الأعراف: 188] «بگو: من مالک سود و زیان خویشتن نیستم».
نیز همینگونه
است. برای اینکه این دو آیه تنها بر این تصریح دارند که هیچ چیزی از امر خدا در
دست رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نیست و اینکه او برای خودش مالک نفع و ضرر نیست
چه برسد برای دیگران.
▫️و این دو آیه
دلیلی بر منع توسل به پیامبران یا اولیاء یا علما نیست. چراکه به تحقیق خداوند برای
رسولش مقام محمود و مقام شفاعت عظمی را قرار داده است و مردمان را ارشاد نموده تا
از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شفاعت را درخواست و طلب کنند و خداوند به پیامبر
میگوید: «سَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ»؛ «درخواست کن که به تو داده میشود
و شفاعت کن که پذیرفته میگردد». و در کتاب عزیزش گفته که شفاعت جز با اجازۀ او و
جز برای کسی که از او راضی باشد، انجام نمیشود.
▫️و نیز
برای منع توسل، استدلال کردن به این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آنگاه که
این فرمودۀ خداوند نازل شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾ [الشعراء:
214] «و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده»، اینکه پیامبر فرمود: {ای فلال پسر فلان
در مقابل خداوند نمیتوانم کاری برایت بکنم، ای فلان دختر فلان در مقابل خداوند نمیتوانم
کاری برایت بکنم} این سخن نیز به همان شکل است، برای اینکه در این سخن چیزی وجود
ندارد جز تصریح به اینکه پیامبر نمیتواند به کسی که خداوند ضرر او را اراده داشته
است نفع برساند و به کسی که خداوند نفع او را اراده داشته است ضرر برساند و اینکه
او برای نزدیکانش هم چیزی در دست ندارند چه رسد به دیگران؛ که این موضوع برای هر
مسلمانی معلوم است.
▫️و در این
(آیات و احادیثی که میآورند) دلیلی وجود ندارد بر اینکه نباید برای نزدیک شدن به
درگاه خدا به پیامبر متوسل شد، برای اینکه وقتی توسل انجام میشود، در واقع از کسی
(=خدایی) که امر و نهی در دست اوست انجام امری را درخواست کرده است (نه از کسی که
به او متوسل شده است)، و درخواست کننده تنها در مقابل درخواستش چیزی را مقدم نموده
تا سببی برای اجابت درخواستش از کسی (=خدایی) باشد که در عطا و منع منفرد است که
او همان مالک روز قیامت است».
🔹همچنین الشوکانی رحمه الله در کتاب السيل
الجرار المتدفق على حدائق الأزهار، (ص 979) مطلق سجده کردن برای غیر الله را شرک
ندانسته است، بلکه سجده کردن برای کسی که اعتقاد به ربوبیتش دارد را شرک دانسته
است. وگرنه سجده کردن برای غیر الله از روی تعظیم و احترام، نه از روی اعتقاد به
ربوبیتش را، تنها حرام میداند؛
▫️چنانکه
میگوید: «وأما قوله : "ومنها السجود لغير الله" فلا بد من تقييده بأن
يكون سجوده هذا قاصداً لربوبية من سجد له، فإنه بهذا السجود قد أشرك بالله عز وجل
وأثبت معه إلهاً آخر، وأما إذا لم يقصد إلا مجرد التعظيم كما يقع كثيراً لمن دخل
على ملوك الأعاجم أنه يقبل الأرض تعظيماً له، فليس هذا من الكفر في شيء، وقد علم
كل من كان من الأعلام أن التكفير بالإلزام من أعظم مزالق الأقدام فمن أراد
المخاطرة بدينه فعلى نفسه تجنى برقاش».
🔸ترجمه: «و اما این سخنش: {و از آن موارد،
سجده برای غیر خدا است}، پس باید آن را مقید کرد به اینکه با انجام سجدهاش قصد
ربوبیت کسی که برایش سجده کرده است را داشته باشد، پس با چنین سجدهای است که به
خداوند عزوجل مشرک گشته و به همراه اوتعالی اله دیگری را ثابت کرده است. و اما اگر
قصدی جز تعظیم نداشت، مانند بسیاری از کسانی که نزد پادشاهان عجم وارد میشوند و
زمین را برای تعظیم او میبوسند، پس این هیچ ربطی به کفر ندارد. و همۀ علما میدانند
که تکفیر با الزام (لازمه اقوال و افعال) از بزرگترین لغزشگاه قدمهاست، پس هرکس
که میخواهد دینش را به خطر بیاندازد، پس بدون علم و در جایی که نباید حرف بزند
حرف بزند تا دودش در چشم خودش برود».
👈 چنانکه مشاهده میکنید، الشوکانی نیز مخالف
با افکار و عقاید وهابیت است و با آنها به مخالفت پرداخته است و شبهاتشان را رد
کرده است و آنها را نصیحت به رجوع به سوی حق کرده است. اما متاسفانه خودسری و
ظاهرگرایی و عدم تفقه در دین، باعث شده که این قوم چنین بپندارند که انگار از
آسمان نازل شدهاند و فهم و برداشت آنها همواره صحیح است و فهم و برداشت مخالفان
آنها همواره اشتباه! و این تفکر چیز جدیدی نیست بلکه در همان زمان صحابه رضوان
الله علیهم اجمعین، قوم خوارج سربرآورد و افکار و اندیشههای آنها تا روز قیامت نیز
باقی خواهد ماند. پس ای برادر عبرت بگیر و فریب ظواهر زیبا و شعارهای پوشالین توحید
خوارج را نخور. از خداوند متعال میخواهم که همۀ ما را عاقبت بخیر کند. آمین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر