🖊 نقل به اختصار از کتاب «التنبيه والرّد علی معتقد قِدم العالم والحدّ» تالیف حسن بن علی السقاف شافعی مذهب، صص 6-14. برگفته از کتاب: «هؤلاء هم الخوارج» از عبدالله القحطانی. ترجمه از مجاهد دین
▫️در عقیدۀ
اسلام بطور واضح بیان شده که خداوند متعال: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾ [الحديد: 3] اوّلی است که در قدیم و دیرینه بودنش تنها و یکتاست،
و رسول بزرگوار صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید، چنانکه در صحیح البخاری آمده
است: «كان الله ولم يكن شيء غيره»؛ «الله بود و چیزی غیر از او نبود». و در روایتی
آمده: «كان الله ولم يكن شيء معه»؛ «الله بود و چیزی همراه او نبود» و در روایتی
آمده: «كان الله ولم يكن شيء قبله»؛ «الله بود و چیزی قبل از او نبود». و نیز در
حدیث صحیح آمده: «إن أول شيء خلقه الله تعالى القلم، وأمره أن يكتب كل شيء يكون»؛
«همانا اولین چیزی که خداوند متعال آفرید، قلم بود، و به او دستور داد که هر آنچه
میشود را بنویسد». (به روایت ابو یعلی (4/217) از طریق ابن عباس. و شیخ حسین اسد
میگوید: اسنادش صحیح است.)
▫️و ائمۀ
اسلام اجماع را نقل کردهاند بر اینکه الله متعال در ازل تنها بود و هیچ چیزی از
مخلوقات همراه او نبوده است، بلکه اجماع
را بر کفر کسی که با این موضوع مخالفت کند نقل کردهاند. و ابن حزم، در
مراتب الإجماع ص 167 و حافظ قاضی عیاض در الشفاء و غیر اینها، این اجماع را نقل
کردهاند، و این موضوع چیزی است که به ضرورت از دین اسلام دانسته میشود.
❓اما موقف حشویه از این موضوع چگونه است؟
حشویه رأی دیگری
دارند، آنها معتقد اند که «نوع» عالم دیرینه و قدیمی است و مقصودشان از این سخن،
تسلسل حوادث، بدون اینکه بدایت و شروعی داشته باشند و بدون اینکه «عین» یک مخلوق،
قدیمی باشد، است. یعنی معیت و همراهی مخلوقات با الله در ازل، با جنسشان است،
بدون اینکه برای ابتدای آنها، اوّلی وجود داشته باشد. و این دقیقاً همان چیزی است
که ابن تیمیه الحرانی گفته است.
🔹حال آنکه قاضی عیاض در الشفاء (2/606) میگوید:
«نقطع على كفر من قال بقدم العالم أو بقائه أو شك في ذلك على مذهب الفلاسفة
والدهرية».
🔸ترجمه: «هرکس به قدیم بودن عالم یا بقای آن
معتقد باشد یا بنابر مذهب فلاسفه و ملحدان دربارهاش شک داشته باشد، قطع به کفر او
میکنیم».
👈و در اینجا نصوص و اقوالی که در آن ابن تیمیه
به قدیم بودن «نوع» عالم تصریح کرده است را نقل میکنیم:
🔹ابن تیمیه در کتابش: «موافقة صحيح المنقول
لصريح المعقول» چاپ شده بر حاشیه منهاج السنة (2/75) و نیز در کتابش درء تعارض
العقل (2/148) میگوید و نص آن چنین است: «وأما أكثر أهل الحديث ومن وافقهم لا
يجعلون النوع حادثاً بل قديما، ويفرقون بين حدوث النوع، وحدوث الفرد من أفراده،
كما يفرق جمهور العقلاء بين دوام النوع ودوام الواحد من أعيانه».
🔸ترجمه: «اکثر اهل حدیث (*) و کسانی که موافق
آنان هستند، «نوع» را حادث (= چیزی که بعداً پدید آمده باشد) نمیدانند، بلکه آن
را قدیم (= چیزی که بدون داشتن ابتدایی از ازل وجود داشته است) میدانند و بین
حدوثِ «نوع» یک چیز و حدوث یکی از أفراد آن چیز، فرق میگذارند، چنانکه جمهور
عاقلان بین دوام داشتن نوع یک چیز با دوام یکی از أعیان آن تفاوت میگذارند».
(*) شیخ
السقاف میگوید: «این سخنش: {أکثر اهل الحدیث} افترای او بر آنان است چون اهل حدیث
و دیگر از علمای مسلمین کسی که قائل به قدیم و دیرینه بودن عالم باشد را اجماعا
تکفیر میکنند؛ و فرقی نمیکند نوع آن را قدیم بدانند یا أفراد آن را. [اضافۀ
عبدالله القحطانی]
🔹و در منهاج السنة (1/109) میگوید: «فيمتنع
كون شيء من العالم أزليا، وإن جاز أن يكون نوع الحوادث دائماً لم يزل».
🔸ترجمه: «پس اینکه چیزی از [أعیان و أفراد] این
عالَم، ازلی باشد غیر ممکن است، اگرچه هم جایز باشد که نوع آن حوادث دائمی و همیشگی
باشد».
🔹و در الموافقة (1/245) میگوید: «فإن الأزلي
اللازم هو نوع الحادث لا عين الحادث».
🔸ترجمه: «نوع حوادث است که ازلی اللازم
هستند، نه عین حوادث». (*)
(*)
سبحان الله، چگونه در آنِ واحد هم ازلی است و هم حادث! خداوند از آنچه اهل اهواء میگویند
پاک و منزه است. [اضافۀ عبدالله القحطانی]
🔹و ابن تیمیه در کتابش به نام «شرح حدیث
عمران بن حصین» در صفحۀ 193 (برابر با مجموع الفتاوی 18/239) چنین میگوید: «وإن
قدِّر أن نوعها لم يزل معه فهذه المعيَّة لم ينفها شرع ولا عقل بل هي من كماله».
🔸ترجمه: «و اگر چنین فرض شود که نوع مفعولات
پویسته همراه او وجود داشته باشد پس چنین معیتی را شرع و عقل (*) نفی نمیکند بلکه
این از کمال اوست».
(*) پس این
فرمودۀ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که میفرماید: «كان الله ولم يكن شيء معه»،
و اجماع عقلاء بر آن کجا رفت؟ [اضافۀ عبدالله القحطانی]
🔹همچنین به کتابش «نقد مراتب الإجماع» صفحه
167-168 نگاه کن،
در این کتاب ابن
حزم بابی به این عنوان میآورد: «باب من الإجماع في الاعتقادات يكفر من خالفه
بإجماع»؛ «اعتقاداتی که در آن اجماع است هرکس با آن مخالفت کند به اجماع کافر میشود»،
▫️و در
آن باب میگوید: «اتفقوا أن الله عز وجل وحده لا شريك له خالق كل شيء غيره، وأنه
تعالى لم يزل وحده ولا شيء غيره معه، ثم خلق الأشياء كلها كما شاء، وأن النفس
مخلوقة، والعرش مخلوق، والعالم كله مخلوق».
🔸ترجمه: «اتفاق دارند که خداوند عزوجل، یکتا
و بدون شریک است، آفرینندۀ هر چیزی که غیر اوست میباشد، و اوتعالی از ازل تنها
بود و چیزی غیر از او همراه او نبود، سپس همۀ اشیاء را آنطور که خواست آفرید، و اینکه
نفس، مخلوق است، و عرش مخلوق است، و عالم همهاش مخلوق است».
🔹سپس ابن تیمیه در تعقیب آن و از روی نقض
کردن و نقد کردن کلام ابن حزم که امت بر آن اجماع کرده است، و بر کفر کسی که با آن
مخالفت کند اجماع کرده است، میگوید: «وأعجب من ذلك حكايته الإجماع على كفر من
نازع أنه سبحانه لم يزل وحده ولا شيء غيره معه».
🔸ترجمه: «و عجیبتر از آن، حکایت اجماع توسط
او (= ابن حزم) بر کافر بودن کسی است که مخالفت و نزاع نماید در اینکه خداوند
سبحان از ازل یکتا بوده و چیزی غیر از او همراه او نبوده است!».
👈و چهار تن از علمای بزرگ امت به اعتقاد قدیم
بودن عالم پاسخ دادهاند، قاضی عیاض، حافظ ابن دقیق العید، حافظِ حجّت زین الدین
العراقی، و محدّث محمد زاهد الکوثری.
🔹و ابن حجر در فتح الباری (12/202) آن را نقل
کرده است، و سخن سه امام اول را در یک موضع واحد جمع کرده است آنجا که میگوید:
«قال شيخنا – أي العراقي – في شرح الترمذي: الصحيح في تكفير منكر الإجماع تقييده
بإنكار ما يعلم وجوبه من الدين بالضرورة كالصلوات الخمس، ومنهم من عبر بإنكار ما
علم وجوبه بالتواتر، ومنه القول بحدوث العالم، وقد حكى القاضي عياض وغيره الإجماع
على تكفير من يقول بقدم العالم، وقال ابن دقيق العيد: وقع هنا من يدعي الحذق في
المعقولات ويميل إلى الفلسفة فظن أن
المخالف في حدوث العالم لا يكفر لأنه من قبيل مخالفة الإجماع، وتمسك بقولنا إن
منكر الإجماع لا يكفر على الإطلاق، حتى يثبت النقل بذلك متواتراً من صاحب الشرع،
قال: وهو تمسك ساقط إما عن عمى في البصيرة أو تعام، لأن حدوث العالم من قبيل ما
اجتمع فيه الإجماع والتواتر بالنقل».
🔸ترجمه: «شیخمان (العراقی) در شرح الترمذی میگوید:
در تکفیر منکر اجماع، صحیح این است که آن را مقیّد به انکار آن چیزی کرد که وجود
آن به ضرورت از دین دانسته شود، مانند نمازهای پنج گانه، و بعضی از علما از آن به
انکار کردن آنچه که وجوب آن به تواتر دانسته میشود تعبیر کردهاند. و قول به حدوث
عالم از آن (امور مورد اجماع) است. و به تحقیق قاضی عیاض و غیر او اجماع را بر تکفیر
کسی که بگوید عالَم، قدیم و دیرینه است حکایت کردهاند، و ابن دقیق العید میگوید:
در اینجا آنانی که ادعای مهارت در معقولات دارند و به فلسفه تمایل دارند (*) پیدا
شدهاند و گمان میکنند که کسی که دربارۀ حادث بودن عالم مخالفت نماید کافر نمیشود
چون مخالفت او از قبیل مخالفت با اجماع بوده است و به این سخن ما چنگ میزنند که
منکر اجماع علی الاطلاق کافر نمیشود تا اینکه دربارهاش نقل متواتری از صاحب شرع
ثابت گردد. ابن دقیق العید در ادامه میگوید: و این چنگ زدن اشتباهی است که یا
بخاطر کور بودن بصیرتش است یا خودش را به کوری زده است چون حادث بودن عالم از قبیل
چیزهایی است که هم اجماع و هم تواترِ با نقل، دربارهاش جمع گشته است».
(*)
منظور ابن دقیق العید، ابن تیمیه است که معاصر او بود و چنین چیزی را اظهار کرده
بود، چنانکه الذهبی نیز چنین گفته است. و کسی که منکر این باشد مکابره کرده است.
[اضافۀ عبدالله القحطانی]
🔹و اما عالم چهارمی که به تعجب ابن تیمیه که
در بالا ذکر شد جواب داده است، امام محمد زاهد بن حسن الکوثری است آنجا که در تعلیق
بر کلام ابن تیمیه که در نقد مراتب الإجماع صفحه 168 آمده بود میگوید: «لا عجب في
القول بإجماع الأمة على كفر من أثبت خالقاً سواه تعالى بالمعنى الذي سبق، ولا في
إكفار من ينكر أنه سبحانه لم يزل وحده ولا شيء معه، وإنما العجب كل العجب اجتراء
ابن تيمية هنا على القول بحوادث لا أول لها، والقول بالقدم النوعي في العالم،
وبقيام الحوادث به سبحانه متعامياً عن حجة إبراهيم عليه السلام المذكورة في القرآن
الكريم، ومنكراً لما يعزوه لصحيح البخاري (كان الله ولا شيء معه) مع أنه هو القائل
– ابن تيمية – بأن ما في الصحيحين يفيد العلم، يعني اليقين؛ إجراء له مجرى الخبر
المتواتر، ومخالفاً للإجماع اليقيني في ذلك، وأنى يُتصور قدم للنوع الذي لا وجود
له... وعدم تناهي ما يدخل بالفعل تحت الوجود لا يتصوره إلا عقل عليل».
🔸ترجمه: «تعجبی در قول به اجماع امت بر کفر
کسی که خالقی سوای اوتعالی، بر طبق معنایی که سابقا ذکر شد، ثابت میکند، وجود
ندارد، و نیز تعجبی در تکفیر کردن کسی که انکار میکند که خداوند سبحان در ازل
تنها بود و چیزی همراه او نبود وجود ندارد، بلکه تعجب و کل تعجب از ابن تیمیه است
که جرئت کرده و میگوید حوادثی که ابتدایی ندارند وجود دارد، و میگوید که نوع
عالم قدیم است، و میگوید که قیام حوادث به خداوند سبحان است و چشمانش را بر دیدن
حجت ابراهیم علیه السلام که در قرآن کریم ذکر شده است میبندد و منکر حدیثی که
خودش به صحیح البخاری نسبت داده است «كان الله ولا شيء معه» میشود؛ با اینکه ابن
تیمیه خودش میگوید که آنچه در صحیحین آمده است مفید علم یقینی است، و بر مجرای
خبر متواتر جاری میشود، و به این شکل با اجماع یقینی که در این باره وارد شده است
مخالفت میکند. و قدیم و دیرینه بودن برای نوعی که وجود ندارد قابل تصور نیست، و
نامتنهایی بودن چیزی که با فعل، تحت وجود قرار میگیرد جز عقلی علیل (بیمار و مریض)
آن را نمیتواند تصور کند».
🔅 پایان نقل از کتاب «التنبيه والرّد علی
معتقد قِدم العالم والحدّ».
▫️در توضیح نوع و
عین می گویم: برای مثال: محمد به نسبت جنس انسان، عین است و انسان، نوع. و جبرئیل
به نسبت جنس ملائکه، عین است و ملائکه، نوع. و یا هر یک از عنصرهای شیمیایی جدول
مندلیف، نوع است، و ترکیب آنها و بوجود آمدن مادهها و اجسام و مخلوقات گوناگون، عین.
و یا از عنصر آب و عنصر خاک، که نوع هستند، انسان خلق شده است که در این حالت
انسان نسبت به آب و خاک، عین محسوب میشود و آب و خاک بطور مطلق نوع خواهند بود.
به عبارتی یک چیز میتواند برای مرتبهای پایینتر از خودش در نقش «نوع» عمل کند و
برای مرتبهای بالاتر از خودش نیز در نقش «عین» عمل کند.
▫️پس طبق
قول ابن تیمیه اتمها و عنصرهای جدول مندلیف که «نوع» هستند از ازل و بدون اینکه
ابتدایی داشته باشند، همراه الله وجود داشتهاند، اما مثلا آب که یک عین است، و
ترکیبی از دو هیدروژن و یک اکسیژن است، از ازل همراه الله وجود نداشته است بلکه
بعداً خلق شده است، اما نوع آب که هیدروژن و اکسیژن بوده است از ازل وجود داشته
است.
▫️و
احتمال دارد که ابن تیمیه ذات الله سبحانه وتعالی را متشکل از عنصرها دانسته باشد
برای همین وجود ذات الله را وابسته به وجود عنصرهای سازندهاش دانسته است و الله
سبحانه وتعالی را بدون عناصر سازندۀ ذاتش نتوانسته باشد تصور کند و در نتیجه قول
به قدیم بودن نوع عالم و قیام حوادث به ذات الله را گفته باشد، چرا که علی الظاهر
ابن تیمیه اعتقاد به جسم بودن الله و در مکان قرار گرفتن الله و حدّ داشتن الله
متعال داشته است و چنین اعتقادی نسبت به ذات والا و یکتای الله، تنها با قول به قدیم
بودن نوع عالم درست درخواهد آمد، و از این رو، نوع عالم را ازلی دانسته باشد اما عین
عالم را غیر ازلی و مخلوق. و از آن چنین لازم میآید که ذات الله را نیز قائم به
نوع حوادث و نیازمند حوادث بداند که با فرد و صمد بودن اوتعالی در تناقض آشکار
است.
▫️و
احتمال دارد منظور ابن تیمیه از قدیم و ازلی بودن نوع عالم، ازلی بودن صفات فعلیه
خداوند متعال مانند خالق بودن و رازق بودن و غفار بودن و تواب بودن و متکلم بودن و
نحو اینها باشد و گمان کرده باشد که برای مثال لازمۀ اثبات صفت خالقیت برای الله
متعال، این است که او پیوسته خلق نماید و گمان کرده باشد که اگر مشیت خداوند در
برههای از زمان بر خلق کردن هیچ چیزی تعلق نگیرد پس صفت خالق بودن الله در آن
زمان تعطیل گشته باشد! و یا مثلا گمان کرده باشد که لازمۀ اثبات غفار و تواب بودن
الله این است که او قبل از اینکه هیچ مخلوقی را خلق کند و قبل از اینکه هیچ مخلوقی
گناهی مرتکب شود باید همواره و پیوسته و از ازل نوع گناهانی که قرار بوده بعدها
توسط أعیان و افراد انس و جن انجام شود را مغفرت نماید و توبۀ نوع انسان و جن را
که هنوز عینیت نیافتهاند را بپذیرد، و گمان کرده باشد که اگر خداوند در یک زمان
مشخصی، مثلاً در ازل که او بود و چیزی جز او نبود، اگر چیزی را مغفرت نکند پس صفت
غفار بودن الله تعطیل شده است!! و یا گمان کرده باشد که اگر در ازل که چیزی جز
اوتعالی نبود اگر چیزی را رزق ندهد پس در نزد او به این معنا بوده که الله از ازل
رازق نبوده است!!!
▫️در حالی
که چنین لازمهای نقلاً و عقلاً باطل و فاسد است و صفات فعلیه خداوند مانند غفرانکردن
و خلقکردن و رزقدادن و تکلمکردن و نحو اینها، به صفات ذاتی او مانند علم و حکمت
و مشیت وابسته است یعنی هرگاه که بخواهد و بر طبق علم و حکمت او باشد، چیزی را خلق
میکند یا رزق میدهد یا تکلم میکند یا مغفرت میکند و هرگاه نیز نخواهد چنین کاری
نخواهد کرد.
💡و نکتۀ مهم اینکه: چه یکی از این دو برداشت
از قول ابن تیمیه از قدیم بودن نوع عالم صحیح باشد، چه هردو صحیح باشد، چه هیچ
کدام صحیح نباشد و منظور او از قدیم بودن نوع عالم چیز دیگری غیر از آنچه ما گفتیم
باشد، در هر حال هیچ اهمیت و تاثیری در اصل موضوع ندارد، چون محل بحث، تعیین و تعریف
و تحدید مفهوم نوع نیست، بلکه محل بحث، ازلی یا غیر ازلی بودن نوع است؛ حال نوع
هرچه که میخواهد، باشد.
▫️چون
ابن تیمیه آن نوعی که مراد داشته است را بدون اینکه ابتدایی برای آن قرار بدهد ازلی
دانسته است، اما اگر معتقد میبود که این نوعی که مراد داشته است در یک نقطه از
زمان توسط الله متعال خلق شده است سپس از آن زمان تا کنون و تا هر وقت که خدا
بخواهد همراه او وجود خواهد داشت پس هیچ عیبی و نقصی بر این سخن وارد نخواهد بود،
چنانکه قلم و عرش و کرسی و آبی که عرش بر روی آن است و نحو اینها در ابتدا وجود
نداشتند سپس خلق شدند و از زمانی که خلق شدهاند همراه الله وجود دارند و تا زمانی
که خداوند بخواهد نیز وجود خواهند داشت.
▫️اما
منظور او چنین چیزی نبوده است، بلکه او میگوید که نوع عالم بدون اینکه ابتدایی
داشته باشد، از ازل همراه الله وجود داشته است. و به این خاطر حدیث «کان الله و
لکم یکن شیء» را با لفظ «غیره» و لفظ «معه» صحیح و ثابت نمیداند؛ بلکه تنها با
لفظ «قبله» صحیح میداند و دو لفظ دیگر را نقل به معنای آن توسط راویان میداند،
تا به این شکل معیت نوع عالم همراه با الله را ثابت کند و در توجیه آن بگوید که حدیث
کان الله ولم یکن شیء معه با لفظ معه ثابت نبوده است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر