پاسخ به اشتباهات
شیخ الإسلام ابن
تیمیه رحمه الله
دربارۀ دعا و توسل
نزد قبور
نویسنده:
دکتر
محمود السید صبیح
مترجم:
مجاهد
دین
مقدمۀ مترجم
بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی
رسول الله و علی آله وصحبه ومن والاه، اللهم أرنا الحق حقا وأرزقنا اتباعه وأرنا
الباطل باطلا وأرزقنا اجتنابه. اما بعد:
ترجمهای که پیش روی شماست، دربارۀ بعضی از اشتباهاتی است که شیخ الاسلام ابن
تیمیه رحمه الله در مسالۀ دعا کردن نزد قبور انبیا و صالحان مرتکب شده است، و این قسمتی
که ترجمه کردهام، بخشی از کتاب «اخطاء ابن تيمية في حق رسول الله وأهل بيته» (از صفحۀ 226 تا
246) از دکتر محمود السید صبیح استاد دانشگاه الأزهر، است.
و ابن تیمیه رحمه الله دعا کردن نزد
قبور را بدعت و حرام دانسته و در این مساله مرتکب حد اقل 15 خطا شده است و نویسنده
با دلایلی که آورده است، خطاهای ابن تیمیه را پاسخ داده است. و نکتۀ مهمی که باید
خواننده به آن دقت کند این است که شیخ الاسلام ابن تیمیه، یکی از علمای بزرگ امت
است و مانند هر عالم دیگری معصوم نبوده و خطا و صوابهایی داشته است، و هر انسانی
جایز است که سخنش رد شود مگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم. چنانکه شیخ الاسلام ابن
تیمیه رحمه الله میگوید: «وَلَيْسَ لِأَحَدِ أَنْ يُنَصِّبَ لِلْأُمَّةِ شَخْصًا يَدْعُو
إلَى طَرِيقَتِهِ وَيُوَالِي وَيُعَادِي عَلَيْهَا غَيْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَا يُنَصِّبَ لَهُمْ كَلَامًا يُوَالِي عَلَيْهِ وَيُعَادِي
غَيْرَ كَلَامِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَا اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِ الْأُمَّةُ بَلْ هَذَا
مِنْ فِعْلِ أَهْلِ الْبِدَعِ الَّذِينَ يُنَصِّبُونَ لَهُمْ شَخْصًا أَوْ كَلَامًا
يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْأُمَّةِ يُوَالُونَ بِهِ عَلَى ذَلِكَ الْكَلَامِ أَوْ
تِلْكَ النِّسْبَةِ وَيُعَادُونَ. وَالْخَوَارِجُ إنَّمَا تَأَوَّلُوا آيَاتٍ مِنْ
الْقُرْآنِ عَلَى مَا اعْتَقَدُوهُ وَجَعَلُوا مَنْ خَالَفَ ذَلِكَ كَافِرًا؛ لِاعْتِقَادِهِمْ
أَنَّهُ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَمَنْ ابْتَدَعَ أَقْوَالًا لَيْسَ لَهَا أَصْلٌ فِي الْقُرْآنِ
وَجَعَلَ مَنْ خَالَفَهَا كَافِرًا كَانَ قَوْلُهُ شَرًّا مِنْ قَوْلِ الْخَوَارِجِ».
ترجمه:
«کسی
حق ندارد که جز پیامبر صلی الله علیه وسلم شخصی را برای امّت قرار دهد و به سوی طریقۀ
او دعوت کند و بر سر آن دوستی و دشمنی کند. و کسی حق ندارد که برای امّت غیر از کلام
الله و رسولش و آنچه که امّت بر آن اجماع دارد، کلامی را قرار دهد که بر سر آن دوستی
و دشمنی نماید. زیرا چنین کاری از کارهای اهل بدعت است که شخصی یا کلامی را برای
امّت قرار میدهند و به وسیلۀ آن امّت را از هم جدا مینمایند و بر سر آن کلام یا آن
نسبت، دوستی یا دشمنی میکنند. و خوارج آیاتی از قرآن را در جهت اعتقاداتشان تأویل
کردند و کسی که با آنها مخالفت کند را کافر قرار دادند به این گمان که او با قرآن مخالفت
کرده است! پس کسی که اقوالی را بدعت گذارد که اصلی در قرآن ندارد و کسی که با آن اقوال
مخالفت کند را کافر قرار دهد، سخن او از سخن خوارج هم بد تر است».[1]
همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «فَإِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ
وَالسُّنَّةِ لَا يَكُونُ مَتْبُوعُهُمْ إلَّا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الَّذِي لَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى إنْ هُوَ إلَّا وَحْيٌ
يُوحَى فَهُوَ الَّذِي يَجِبُ تَصْدِيقُهُ فِي كُلِّ مَا أَخْبَرَ؛ وَطَاعَتُهُ
فِي كُلِّ مَا أَمَرَ وَلَيْسَتْ هَذِهِ الْمَنْزِلَةُ لِغَيْرِهِ مِنْ
الْأَئِمَّةِ بَلْ كُلُّ أَحَدٍ مِنْ النَّاسِ يُؤْخَذُ مِنْ قَوْلِهِ وَيُتْرَكُ
إلَّا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فَمَنْ جَعَلَ شَخْصًا
مِنْ الْأَشْخَاصِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ
أَحَبَّهُ وَوَافَقَهُ كَانَ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ وَمَنْ
خَالَفَهُ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْبِدْعَةِ وَالْفُرْقَةِ - كَمَا يُوجَدُ ذَلِكَ
فِي الطَّوَائِفِ مِنْ اتِّبَاعِ أَئِمَّةٍ فِي الْكَلَامِ فِي الدِّينِ وَغَيْرِ
ذَلِكَ - كَانَ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ وَالضَّلَالِ وَالتَّفَرُّقِ».
ترجمه: «اهل حق و سنّت، متبوعی
جز رسول الله صلی الله علیه وسلم ندارند؛ همان کسی که از روی هوا سخن نمیگوید
بلکه سخنش وحی است که به او وحی شده است. پس اوست کسی که تصدیقش در تمام آنچه که
خبر میدهد واجب است و اطاعت کردنش در تمام آنچه که امر میکند واجب است و چنین
منزلتی برای دیگر از امامان وجود ندارد. بلکه هرکسی از مردم ممکن است سخنش پذیرفته
و یا رد میشود مگر رسول الله صلی الله علیه وسلم. پس کسی که شخصی از اشخاص بغیر
از رسول الله صلی الله علیه وسلم را قرار بدهد، سپس هرکس که آن شخص را دوست داشته
باشد و با او موافقت کند را از اهل سنّت و جماعت بداند، و هرکس که با آن شخص
مخالفت کند را از اهل بدعت و فرقهها بداند، پس چنین کسی از اهل بدعت و گمراهی و
تفرق میباشد».[2]
و این سخنان ابن تیمیه رحمه الله، شامل او و پیروانش نیز میشود، پس
اینگونه نیست که سخن او فصل الخطاب باشد و همۀ آنچه که میگوید و همۀ آن اتفاقها
و اجماعهایی که دربارۀ بدعت و حرام بودن دعا نزد قبور و دربارۀ دیگر مسائل ادعا
کرده و نقل میکند، همگی صحیح بوده باشد، یا هر آنچه که به سلف و ائمۀ متقدمین
نسبت داده است همگی صحیح باشد، چون ممکن است فهم و برداشت او از آن مساله اشتباه
بوده باشد، و او -الله رحمتش کند- معصوم نیست و سخن او وحی نیست و خودش هم از آسمان
نازل نشده است، و چنانکه ابن القیم رحمه الله میگوید: «أَنَّ الْقَوْلَ لَا
يَصِحُّ لِفَضْلِ قَائِلِهِ، وَإِنَّمَا يَصِحُّ بِدَلَالَةِ الدَّلِيلِ عَلَيْهِ».
ترجمه: «سخن بخاطر فضیلت
گویندهاش صحیح نمیشود بلکه همانا با دلالت دلیل بر آن سخن است که صحیح میشود».[3]
و نیز ابن القیم رحمه الله میگوید: «وَأَنَّ الْعَالِمَ قَدْ
يَزِلُّ وَلَا بُدَّ؛ إذْ لَيْسَ بِمَعْصُومٍ، فَلَا يَجُوزُ قَبُولُ كُلِّ مَا يَقُولُهُ،
وَيُنَزَّلُ قَوْلُهُ مَنْزِلَةِ قَوْلِ الْمَعْصُومِ؛ فَهَذَا الَّذِي ذَمَّهُ
كُلُّ عَالِمٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، وَحَرَّمُوهُ، وَذَمُّوا أَهْلَهُ وَهُوَ
أَصْلُ بَلَاءِ الْمُقَلِّدِينَ وَفِتْنَتِهِمْ، فَإِنَّهُمْ يُقَلِّدُونَ
الْعَالِمَ فِيمَا زَلَّ فِيهِ وَفِيمَا لَمْ يَزِلَّ فِيهِ، وَلَيْسَ لَهُمْ
تَمْيِيزٌ بَيْنَ ذَلِكَ، فَيَأْخُذُونَ الدِّينَ بِالْخَطَأِ - وَلَا بُدَّ -
فَيَحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَيُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ
وَيُشَرِّعُونَ مَا لَمْ يُشَرِّعْ».
ترجمه:
«گاه
عالم دچار لغزش میشود و گریزی هم از آن نیست برای اینکه معصوم نیست. پس پذیرفتن
همۀ آنچه که میگوید جایز نیست و نباید سخنش را به منزلۀ سخن معصوم قرار داد. و هر
عالمی که بر روی زمین است چنین چیزی را مذمّت کرده و حرام دانستهاند و اهل آن را
مذمت نمودهاند. در واقع چنین چیزی اصل بلا و فتنۀ مقلدان است، برای اینکه آنان از
عالم هم در آنچه که دچار لغزش شده و هم در آنچه که دچار لغزش نشده تقلید میکنند و
تمییزی بین آن ندارند، پس دین را به خطا میگیرند و همینطور هم میشوند. و در نتیجه
آنچه که خدا حرام کرده را حلال میکنند و آنچه را که خدا حلال کرده حرام میکنند و
آنچه که تشریع نکرده را تشریع میکنند».[4]
پس هدف از ترجمۀ این مقاله، خدای نکرده بیاحترامی به ابن تیمیه که نور بر
قبرش ببارد، نیست، بلکه صرفاً نقدی بر بعضی از سخنانش است که از دیدگاه نویسنده و
این حقیر آن سخنان خطا میباشند. و آنچه در این مقاله ترجمه شده است، بطور خصوص
برای اهل علم و تحقیق و جویندگان حقیقت میباشد (نه برای عوام الناس مقلدی که ادلۀ
شرعی را نمیفهمند و حق را با اشخاص شناختهاند) تا با دیدی باز و منصفانه و به
دور از تعصب برای شخص معینی، آن را مطالعه کند و اگر در این مقاله حقیقت را یافت
پس در برابر حق، خاضع باشد و غرورش باعث رد کردن آن نشود و آن حق را بپذیرد و
بخاطر رضایت الله و بدون ترس از لومۀ لائم از خطایش رجوع کند، چراکه: «الحق قديم لا ينقضه شيء
والرجوع إلى الحق خير من التمادي في الباطل»؛ «حق، قدیم است و چیزی آن
را از بین نمیبرد و برگشتن به حق بهتر از پافشاری کردن در باطل است».[5] و اگر هم گمان میکند
که در این مقاله اشتباهی وجود دارد، پس عالمانه و منصفانه آن را نقد کند؛ نه اینکه
به نویسنده یا مترجمش دشنام دهد یا بدون دلیل تهمت یا تهدید کند که هرگز چنین کاری
در شأن عاقلان و عالمان نیست.
شیخ عبد الرحمن المعلمی الیمانی رحمه الله میگوید: «الوجه الثالث: الكبر، يكون
الإنسان على جهالة أو باطل، فيجيء آخر فيبين له الحجة، فيرى أنه إن اعترف كان معنى
ذلك اعترافه بأنه ناقص، وأن ذلك الرجل هو الذي هداه، ولهذا ترى من المنتسبين إلى
العلم من لا يشق عليه الإعتراف بالخطأ إذا كان الحق تبين له ببحثه ونظره، ويشق
عليه ذلك إذا كان غيره هو الذي بين له.
الوجه الرابع: الحسد وذلك إذا كان غيره هو الذي
بين الحق فيرى أن اعترافه بذلك الحق يكون اعترافاً لذلك المبين بالفضل والعلم
والإصابة، فيعظم ذلك في عيون الناس، ولعله يتبعه كثير منهم، وإنك لتجد من
المنتسبين إلى العلم من يحرص على تخطئه غيره من العلماء ولو بالباطل، حسداً منه
لهم، ومحاولة لحط منزلتهم عند الناس».
ترجمه: «صورت سوم [از صورتهای
رد کردن حق] کبر و خودبزرگبینی است: ممکن است انسانی در جهالت یا باطلی باشد و شخص
دیگری بیاید و حجت را برایش روشن نماید. برای همین آن انسان با خودش میگوید که
اگر به حجت آن شخص اعتراف کند، پس به این معنا خواهد بود که به ناقص بودن خودش
اعتراف کرده باشد و کسی که باعث هدایت او شده آن شخص بوده است و برای همین بعضی از
منتسبان به علم را میبینی که هنگامیکه خودش تحقیق و بحث میکند و حق برایش روشن
میشود سختش نمیآید که به خطایش اعتراف کند، اما اگر کسی دیگر حقیقت را برایش
بیان کند سختش میآید که به خطایش اعتراف کند.
صورت چهارم: حسادت است. و آن اینکه اگر کسی غیر از او حقیقت را روشن نموده
باشد، چنین میبیند که اگر به آن حق اعتراف کند، پس باعث شده که برای آن شخصی که
حقیقت را روشن ساخته است اعتراف به علم و فضل و اصابت کرده باشد، و در چشم مردم
بزرگش کرده باشد و حتی باعث شده که بسیاری از مردم از او پیروی کنند. و بعضی اوقات
کسانی از منتسبان به علم را میبینی که بخاطر حسادتی که به علما دارند و برای
پایین آوردن منزلت آنها در نزد مردم، مشغول تخطئه نمودن دیگر علما هستند؛ اگرچه هم
به باطل باشد».[6]
از الله متعال میخواهم که این ترجمه را برای مسلمانان دردمند و زخمیشده
از داء تفرقه و اختلاف، نافع قرار بدهد و سببی برای دور شدن خوانندهاش از افراط و
تفریط و رجوعش به اهل سنت و جماعت که اهل وسطیت و اعتدال هستند قرار بدهد و نیز
خالصانه این ترجمه را از این حقیر بپذیرد و آن را در ترازوی حسناتم قرار بدهد و
نیز از الله متعال میخواهم که حقیقت و باطل را در چهرۀ واقعی خودش به ما نشان دهد
و توفیق پیروی کردن از حق و دوری کردن از باطل را به ما بدهد. اللهم آمین. وصلی
الله وسلم علی سيدنا محمد وعلی آله وصبحه أجمعین.
با تشکر:
مجاهد دین، 6 اسفند 1398 هجری.
دعای
بیش از شش تن از صحابه رضی الله عنهم نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
از جمله: اسامه بن زید، عبد الله بن عمر، انس بن مالک، بلال بن الحارث
المزنی، و عقبه بن عامر، به اضافۀ آن نمازها و دعاها و تسبیح هایی که سیده عایشه
در حجرهاش که قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم در آن بود انجام داده است و روایاتش
در البخاری و مسلم آمده است.
اسامه
بن زید رضی الله عنه
«حَدَّثَنَا مُعَاذُ بن الْمُثَنَّى ،
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بن الْمَدِينِيِّ ، حَدَّثَنَا وَهْبُ بن جَرِيرِ بن حَازِمٍ ،
حَدَّثَنِي أَبِي ، قَالَ : سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بن إِسْحَاقَ يُحَدِّثُ ، عَنْ
صَالِحِ بن كَيْسَانَ ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بن عَبْدِ اللَّهِ بن عُتْبَةَ ،
قَالَ : رَأَيْتُ أُسَامَةَ بن زَيْدٍ عِنْدَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ يَدْعُو ،
فَجَاءَ مَرْوَانُ فَأَسْمَعَهُ كَلامًا ، فَقَالَ أُسَامَةُ : إِنِّي سَمِعْتُ
رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ
وَجَلَّ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِيءَ».
ترجمه: «از عبید الله بن
عبد الله بن عتبه آمده که او اسامه بن زید رضی الله عنه را نزد حجرۀ عایشه رضی
الله عنها دید که داشت دعا میکرد، در این حین مروان آمد و حرفی به اسامه زد.
اسامه گفت: بیگمان شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: خداوند عزوجل از
فحشدهندۀ بدزبان بیزار است». الطبرانی روایتش کرده و رجالش از ثقات است.[7]
عبدالله
بن عمر رضی الله عنهما
«وَأَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْعَدْلُ , أنا
أَبُو بَكْرِ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُزَكِّي , ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ , ثنا
ابْنُ بُكَيْرٍ , ثنا مَالِكٌ , عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ دِينَارٍ , أَنَّهُ قَالَ:
رَأَيْتُ عَبْدَ اللهِ بْنَ عُمَرَ يَقِفُ عَلَى قَبْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ يُسَلِّمُ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ
وَسَلَّمَ وَيَدْعُو , ثُمَّ يَدْعُو لِأَبِي بَكْرٍ , وَعُمَرَ رَضِيَ
اللهُ عَنْهُمَا».
ترجمه: «از عبدالله بن
دینار آمده که گفت: عبدالله بن عمر را دیدم که بر سر قبر پیامبر صلی الله علیه
وسلم میایستاد، سپس بر پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام میکرد و دعا میکرد، سپس
برای ابوبکر و عمر رضی الله عنهما دعا میکرد».[8]
انس
بن مالک رضی الله عنه
«أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدِ بْنُ أَبِي
عَمْرٍو، أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الصَّفَّارُ، حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ
بْنُ أَبِي الدُّنْيَا، حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ، حَدَّثَنَا
مَعْنٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُنِيبِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي
أُمَامَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: رَأَيْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ أَتَى قَبْرَ
النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَوَقَفَ فَرَفَعَ يَدَيْهِ حَتَّى
ظَنَنْتُ أَنَّهُ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ انْصَرَفَ».
ترجمه: «عبدالله بن منیب
از عبدالله بن أبی امامه از أبي امامه روایت کرده که گفت: انس بن مالک رضی الله
عنه را دیدم که نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و ایستاد و دستانش را (برای
دعا کردن) بلند کرد تا حدی که گمان کردم میخواهد نماز بخواند، و بر پیامبر صلی
الله علیه وسلم سلام نمود سپس برگشت و رفت».[9]
بلال
بن الحارث المزنی رضی الله عنه
و در اثر صحیحی که ابن أبي شیبه و البیهقی و ابن عساکر از مالک الدار -که
خزانهدار عمر بن الخطاب بر مواد غذایی بود- روایت کردهاند، آمده است که گفت: «أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ
فِي زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ
وَسَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ
هَلَكُوا، فَأَتَى الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ فَقِيلَ لَهُ: " ائْتِ عُمَرَ
فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مُسْتَقِيمُونَ وَقُلْ لَهُ:
عَلَيْكَ الْكَيْسُ، عَلَيْكَ الْكَيْسُ "، فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ
فَبَكَى عُمَرُ ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ لَا آلُو إِلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ».
ترجمه: «در زمان (خلافت)
عمر، مردم دچار خشکسالی شدند، مردی نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت:
ای رسول خدا برای امتت طلب باران کن چراکه آنان هلاک شدند. پس پیامبر صلی الله علیه
وسلم در خواب این شخص آمده و به او فرمود: نزد عمر برو و سلام من را به او برسان،
و به او خبر بده که بزودی برایتان باران خواهد بارید، و به او بگو: زیرکی بخرج
دهد! زیرکی!». آن شخص به نزد عمر رضی الله عنه رفته و ماجرا را برای او تعریف کرد،
عمر نیز به گریه افتاد و گفت: پروردگارا آنچه از دستم بر بیاید انجام میدهم مگر
اینکه از تواناییام خارج باشد».[10]
حافظ ابن حجر در فتح الباری گفته که آن مرد، بلال بن الحارث المزنی بوده،
و حتی اگر کسی غیر از او باشد، پس در حداقلترین احتمالات، او یکی از بزرگان
تابعین بوده که عمر بن الخطاب را دیده و در عصر خیر و سنّت زندگی کرده است.
عقبة
بن عامر رضی الله عنه
امام النووی در ترجمۀ صحابی، عقبة بن عامر (تهذیب الأسماء 1/308-309) چنین
میگوید و نص سخنش چنین است: «وهو كان البريد إلى عمر بن الخطاب، رضى الله عنه، بفتح
دمشق، ووصل المدينة فى سبعة أيام، ورجع منها إلى الشام فى يومين ونصف بدعائه عند
قبر رسول الله - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وتشفعه به فى تقريب طريقه».
ترجمه: «عقبه بن عامر در
زمان فتح دمشق پیک (نامه رسان) عمر بن الخطاب رضی الله عنه بود، او در هفت روز از
شام به مدینه رسید، اما چون در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه وسلم دعا کرد و
برای نزدیکشدن مسیرش از پیامبر درخواست شفاعت کرد، به این خاطر در دو روز از
مدینه به شام برگشت».
فعل سلف و امامان حدیث
1- ابن أبي فُدَيْك
(متوفی 199 هـ)
«أَخْبَرَنَا
أَبُو سَعِيدِ بْنُ أَبِي عَمْرٍو، أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الصَّفَّارُ،
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي الدُّنْيَا، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ
عُثْمَانَ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي فُدَيْكٍ، قَالَ: سَمِعْتُ بَعْضَ مَنْ
أَدْرَكْتُ، يَقُولُ: " بَلَغَنَا أَنَّهُ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ قَبْرِ
النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَتَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا﴾ [الأحزاب: 56] ،
صَلَّى الله عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ حَتَّى يَقُولَهَا سَبْعِينَ مَرَّةً
فَأَجَابَهُ مَلَكٌ: صَلَّى الله عَلَيْكَ يَا فُلَانُ لَمْ يَسْقُطْ لَكَ حَاجَةٌ
"».
ترجمه: «ابن ابی فدیک میگوید:
از بعضی از کسانی که آنان را دیدهام شنیدم که میگفتند: به ما رسیده که هرکس کنار
قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم بایستد و این آیه را تلاوت کند: {بیگمان
الله و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند، ای کسانیکه ایمان آوردهاید بر او
درود فرستید، و سلام بگویید، سلامی نیکو} و هفتاد بار بگوید: "ای محمد درود خدا بر
تو باد"، در این صورت فرشتهای جوابش را خواهد داد و میگوید: ای فلانی درود
خدا بر تو باد، هر حاجتی که داری برآورده خواهد شد».[11]
2-
حافظ ابن أبي عاصم (206-287 هـ)
ابن أبي عاصم که از امامان حدیث است، در کتابش الآحاد والمثانی (1/163) میگوید:
«طَلْحَةُ بْنُ
عُبَيْدِ اللَّهِ. . . مِنْ ذَلِكَ الْمَوْضِعِ فَاشْتُرِيَ لَهُ دَارٌ
بِسَبْعِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَهِيَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُهُ بِحَضْرَةِ
الْهِجْرَتَيْنِ وَقَدْ رَأَيْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَأَهْلِ
الْفَضْلِ إِذَا هُمْ أَخَذَهُمْ أَمْرٌ قَصَدَ إِلَى قَبْرِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ
وَدَعَا بِحَضْرَتِهِ، وَكَانَ يَعْرِفُ الْإِجَابَةَ، وَأَخْبَرَنَا
مَشَايِخُنَا قَدِيمًا أَنَّهُمْ رَأَوْا مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ يَفْعَلُهُ».
ترجمه: «برای طلحه بن عبید
الله رضی الله عنه در حضور اصحابی که دو بار (به حبشه و مدینه) هجرت کرده بودند
زمینی که قبرش در آنجا قرار دارد، به قیمت هفتاد هزار درهم خریده شد. و جماعتی از
اهل علم و اهل فضل را دیدهام که هرگاه یکی از آنها میخواست کاری بکند، نزد قبر
او میرفت و بر او سلام میکرد و در کنار او دعا میکرد و اجابت دعایش را میدید.
و مشایخمان به ما خبر دادهاند که آنان مردمان قبل از خودشان را دیدهاند که همین
کار را میکردند».
و حافظ ابو نعیم نیز در معجم الصحابه (1/334) این روایت را از ابن أبي
عاصم آورده است.
3-
امام الأئمه ابن خزیمه (233-311 هـ)
در تهذیب التهذیب از ابن حجر (7/339) آمده است: «قال وسمعت أبا بكر محمد بن المؤمل بن الحسن بن
عيسى يقول خرجنا مع إمام أهل الحديث أبي بكر بن خزيمة وعديله أبي علي الثقفي مع
جماعة من مشائخنا وهم إذ ذاك متوافرون إلى زيارة قبر علي بن موسى الرضي بطوس قال
فرأيت من تعظيمه يعني بن خزيمة لتلك البقعة وتواضعه لها وتضرعه عندها ما تحيرنا».
ترجمه: «(حاکم نیشابوری)
میگوید: شنیدم ابوبکر محمد بن المؤمل میگفت: همراه با امام اهل حدیث ابوبکر ابن
خزیمه و همتایش ابو علی الثقفی و همراه با جماعتی از مشایخمان بیرون رفته بودیم، و
به زیارت قبر علی بن موسی الرضی در طوس رفتیم، و ابن خزمیه را دیدم که آن بارگاه
را چنان تعظیم میکرد و برایش تواضع نشان میداد و در کنارش گریه و زاری میکرد که
حیرتزده شده بودیم».
و ابن تیمیه خودش ابن خزیمه را شانزده بار به امام الأئمه وصف کرده است و
یک جا نیز گفته است: «ابو بكر بن محمد اسحاق بن خزيمة رضي الله عنه».[12]
4-
ابن حبان (354 هـ)
ابن حبان در کتابش الثقات (8/457) به مناسبت ذکر قبر علی الرضا بن موسی
الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین رضی الله
عنه، میگوید: «وقبره
بسناباذ خارج النوقان مشهور يزار بجنب قبر الرشيد قد زرته مرارا كثيرة وما حلت بي
شدة في وقت مقامى بطوس فزرت قبر على بن موسى الرضا صلوات الله على جده وعليه ودعوت
الله إزالتها عنى إلا أستجيب لي وزالت عنى تلك الشدة وهذا شيء جربته مرارا فوجدته
كذلك».
ترجمه: «قبر او در روستای
سناباد در بیرون شهر نوقان قرار دارد و محل قبرش مشهور است و مردم به زیارت آن میروند
و قبرش در کنار قبر الرشید است. من خودم دفعات بسیاری قبرش را زیارت کردهام و آن
موقع که در طوس ساکن بودم هروقت که دچار سختی و مشکلی میشدم و قبر علی بن موسی الرضا
–که درود خدا بر جدش و بر او باد- را زیارت میکردم و خداوند را به دعا میخواندم،
جز این نبود که دعایم پذیرفته میشد و آن مشکلی که داشتم برطرف میشد و این مسالهای
است که خودم بارها آن را تجربه کردهام و نتیجهاش را به همین شکل دیدهام».
و معروف و مشهور است که ملک سَبُکتَکین که صاحب بلخ و غزنه و دیگر شهرها
بود، (387 هـ) از دشمنان اهل بیت بود، الذهبی در سیر أعلام النبلاء (16/500) میگوید:
«ولما أخذ طوس
أخرب مشهد الرضا، وقتل من يزوره، فلما تملك ابنه محمود، رأى في النوم عليا - رضي
الله عنه -، وهو يقول: إلى كم هذا؟ فبنى المشهد ورد أوقافه إليه».
ترجمه: «هنگامیکه طوس را
گرفت مشهد علی بن موسی الرضا را خراب کرد و کسی که به زیارتش میرفت را میکشت، و
هنگامیکه پسرش محمود به فرمانروایی رسید، در خواب علی رضی الله عنه را دید که به
او میگفت: تا کی اینگونه باشد؟ که در نتیجه محمود، آن مشهد را دوباره بنا کرد و
اوقافش را به آنجا برگرداند».
و ملک محمود بن سبکتکین، بعد از بدعت پدرش (که مذهب کرامیه را داشت و اهل
تشبیه و تجسیم بود) مذهب اهل سنّت و جماعت را آشکار نمود و ابن تیمیه در چندین جا
او را مدح گفته است.
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (4/22) میگوید: «وَلَمَّا كَانَتْ مَمْلَكَةُ مَحْمُودِ بْنِ
سبكتكين مِنْ أَحْسَنِ مَمَالِكِ بَنِي جِنْسِهِ: كَانَ الْإِسْلَامُ وَالسُّنَّةُ
فِي مَمْلَكَتِهِ أَعَزَّ فَإِنَّهُ غَزَا الْمُشْرِكِينَ مِنْ أَهْلِ الْهِنْدِ
وَنَشَرَ مِنْ الْعَدْلِ مَا لَمْ يَنْشُرْهُ مِثْلُهُ. فَكَانَتْ السُّنَّةُ فِي
أَيَّامِهِ ظَاهِرَةً وَالْبِدَعُ فِي أَيَّامِهِ مَقْمُوعَةً».
ترجمه: «چون فرمانروایی
محمود بن سبکتکین جزو بهترین فرمانرواییهای همجنسان خودش بود، برای همین اسلام و
سنّت در فرمانروایی او عزت یافت و با مشرکان هندوستان جنگید و چنان عدالت را منتشر
نمود که همانندان او منتشر ننموده بودند. از این رو سنّت در روزگار او آشکار، و
بدعت در روزگارش مغلوب بود».
و در درء تعارض العقل والنقل (6/253) میگوید: «وأظهر السلطان محمود بن سبكتكين لعنة أهل
البدع على المنابر، وأظهر السنة».
ترجمه: «سلطان محمود بن
سبکتکین، نفرینکردن اهل بدعت را بر روی منابر آشکار ساخت و سنّت را آشکار است».
و در بیان تلبیس الجهمية (2/231) میگوید: «السلطان محمود بن سبكتكين وكان من أحسن ملوك
أهل المشرق إسلاما وعقلا ودينا وجهادا وملكا في آخر المائة الرابعة».
ترجمه: «سلطان محمود بن
سبکتکین جزو بهترین پادشاهان اهل مشرق از لحاظ اسلام و عقل و دین و جهاد و
فرمانروایی بود».
و دربارۀ او در منهاجش (3/429) میگوید: «وَكَانَ مِنْ خِيَارِ الْمُلُوكِ».
ترجمه: «او از فرمانروایان
خوب و برگزیده بود».
میگویم: آیا محمود بن
سبکتکین نیز کافر یا مشرک بود؟ و چنانکه مشاهده کردید ابن تیمیه او را به این
توصیف کرده که او از بهترین فرمانروایان اهل مشرق از لحاظ اسلام و عقل و دین و
جهاد و فرمانروایی بود، و این محمود بن سبکتکین است که ضریح و بارگاه علی بن موسی
را دوباره بنا کرد و اموالی که برایش وقف میشد را وقف نمود. پس در این موضوع دقت
کن و متوجه باش.
5-
امام ابراهیم الحربی (198-285 هـ) [13]
ابراهیم الحربی جزو بزرگترین امامان است و به او شیخ الاسلام میگفتند و
با احمد بن حنبل مقایسه میشد و او همان کسی است که احمد بن حنبل، پسرش عبدالله را
برای تربیت و آموزش نزد او فرستاد. و این ابراهیم الحربی است که میگوید: «قبر معروف الترياق المجرب»؛ «قبر معروف الکرخی
دارویی آزموده شده است (یعنی برای همگان آزموده شده و معلوم شده که دعا در نزد او،
پذیرفته میشود)».[14]
و ابن تیمیه در فتاوی الکبری (4/442) بر این قول امام الحربی با همان طریقۀ
مشهورش اعتراض کرده و گفته است: «وَقَصْدُ الْقَبْرِ لِلدُّعَاءِ عِنْدَهُ رَجَاءَ
الْإِجَابَةِ بِدْعَةٌ لَا قُرْبَةٌ بِاتِّفَاقِ الْأَئِمَّةِ»؛ «رفتن به کنار قبر و
دعا در آنجا به امید قبول شدن دعا، به اتفاق ائمه، بدعت است، نه قربت».
و نمیدانم از کجا این اتفاق نظر را آورده است! و حتی ابن تیمیه صحابی
جلیل عبدالله بن عمر بن الخطاب رضی الله عنهما را هم بخاطر شدت اتباعش از آثار و مصلیات
پیامبر صلی الله علیه وسلم تبدیع کرده است – چنانکه این موضوع را در مسالۀ مختص به
آن توضیح دادهایم.
پس فریب این اسلوب ابن تیمیه که ترساندن و ادعا کردن است را نخور، چون
ابراهیم الحربی جزو علمای بزرگ حدیث است و کسی دربارهاش اختلافی ندارد. حتی قاضی
اسماعیلی که ابن تیمیه به کتابش المبسوط استدلال کرده نیز دربارۀ ابراهیم الحربی
اختلافی نداشت و دوست داشت که با ابراهیم الحربی ملاقات کند و دربارۀ ابراهیم
الحربی گفته است: «کسی را مانند ابراهیم الحربی ندیدهام». اما دربارۀ ابن تیمیه
که پیشتر کلام امامان و اصحابش و مخالفانش را دربارۀ او آوردیم که در تکفیر و
تبدیع و خروج او از دین به سوی قطبانیت اختلاف داشتند.
6-
حافظ المحاملی (صاحب أمالی المحاملی 225-330 هـ)
ابو عبدالله بن المحاملی میگفت: «أعرف قبر معروف الكرخي منذ
سبعين سنة ما قصده مهموم إلا فرج الله همه».
ترجمه: «قبر معروف الکرخی
را حدود هفتاد سال است که میشناسم؛ هیچ گرفتاری نزد او نرفته مگر اینکه خداوند
گرفتاریاش را برطرف کرده است».[15]
تحقیق
مذهب امام مالک دربارۀ دعاکردن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم و رو کردن به
قبر نبوی هنگام دعا.
از امام مالک رحمه الله دو روایت نقل شده که تعارضی با هم ندارند.
روایت اول:
ابن وهب -که از اصحاب امام مالک است- روایت کرده که امام مالک گفت: «إذَا سَلَّمَ عَلَى
النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَدَعَا يَقِفُ وَوَجْهُهُ
إلَى الْقَبْرِ لَا إلَى الْقِبْلَةِ وَيَدْنُو وَيُسَلِّمُ وَلَا يَمَسُّ
الْقَبْرَ بِيَدِهِ».[16]
ترجمه: «موقعی که بر
پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام میفرستد و دعا میکند، بایستد و رویش به قبر باشد
نه به قبله، و نزدیک شود و سلام کند و با دستش قبر را لمس نکند».
این روایت دو نکتۀ واضح دارد:
یکی: دعا کردن نزد قبر
پیامبر صلی الله علیه وسلم.
و
دوم: رو کردن به قبر نبوی هنگام دعا و عدم پشت کردن به پیامبر صلی الله علیه
وسلم.
و دعاکردن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
نزد امام مالک معروف و مشهور است و مذهب مالک جواز دعا و بلکه مستحب بودن آن است و
دلیل آن چنین است:
الف: روایت سابق الذکر ابن وهب. و این ادعا که کلمۀ دعا در
آن عبارت، به معنای صلوات فرستادن بر پیامبر است، در واقع تحریف کلمات از مواضعش محسوب
میشود. و ابن وهب نیز از بزرگترین اصحاب امام مالک است.
ب: نصّ ابن المواز، کسی
که 481 سال قبل از میلاد ابن تیمیه به دنیا آمده است یعنی نزدیک به پنج قرن قبل از
او. ابن المواز میگوید: «قال أشهب قيل لمالك: فالذي يلتزم أترى له أن يتعلق
بأستار الكعبة عند الوداع؟ قال: لا، ولكن يقف ويدعو. قيل له: وكذلك عند قبر
النبي صلى الله عليه وسلم؟ قال: نعم».
ترجمه: «اشهب میگوید: به
مالک گفته شد: به نظرت کسی که ملتزم[17] است، آیا هنگام وداع خودش را
به پردههای کعبه آویزان کند؟ مالک گفت: نه، بلکه بایستد و دعا کند. به مالگ
گفتند: آیا نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز اینگونه کند؟ (= یعنی بایستد و
دعا کند) مالک گفت: آری».[18]
ج: امام النووی در کتاب رؤوس
المسائل، از حافظ أبي موسی الأصبهاني نقل کرده که او از امام مالک بن انس روایت
کرده که گفته است: «إذا أراد الرجل أن يأتي قبر النبي صلى الله عليه وسلم فيستدبر القبلة
ويستقبل النبي صلى الله عليه وسلم، ويصلي عليه ويدعو».
ترجمه: «هرگاه شخص خواست
که نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم بیاید، پس پشتش به قبله و رویش به پیامبر
صلی الله علیه وسلم باشد و بر او صلوات بفرستد و دعا کند».[19]
د: کتب مالکیه همۀشان
معروف هستند، منجمله الموازیه از ابن المواز که از مشهورترین کتابهای قدیمی مالکیه
است، و کتاب الشفاء از قاضی عیاض و المدخل از ابن الحاج و القوانین الفقیه از ابن
جزی (1/9) و مواهب الجلیل از أبي عبد الله المغربي (3/400) و شرح الزرقاني و نیز
آنچه که از عبد الحق الاشبیلی و أبي الحسن القابسی و أبي بکر بن عبد الرحمن و
علامه خلیل در منسکش و غیر اینان نقل شده است.
و ما سوالاتی داریم:
آیا تا قبل از به دنیا آمدن ابن تیمیه یک کتاب در فقه مالکیه وجود دارد که
ذکر کرده باشد: {دعا کردن کنار قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم مستحب نیست}، یا از
آن منع کرده باشد یا ماجرای مالک با ابوجعفر المنصور را تضعیف کرده باشد؟ مطلقا
چنین کتابی وجود ندارد.
و در کتب و مراجع مالکیه، حادثۀ المنصور با امام مالک ذکر شده است و نص آن
چنانکه در الشفاء از قاضی عیاض (446-532 هـ) آمده چنین است: «حَدَّثَنَا القاضي أبو عبد
الله محمد بن عبد الرحمن مُحَمَّدُ بن أَحْمَدَ بن الفَرَجِ حَدَّثَنَا أَبُو
الْحَسَنِ عَبْدُ اللَّهِ بن المُنْتَابِ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بن إِسْحَاقَ بن
أَبِي إِسْرَائِيلَ حَدَّثَنَا ابن حميد قال ناظرا أَبُو جَعْفَرٍ أَمِيرُ
الْمُؤْمِنينَ مَالِكًا فِي مَسْجِدِ رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لَهُ
مَالِكٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَرْفَعْ صَوْتَكَ فِي هَذَا المَسْجِدِ
فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَدَّبَ قَوْمًا فَقَالَ ﴿لا
تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النبي﴾ الآيَةَ، وَمَدَحَ
قَوْمًا فَقَالَ ﴿إِنَّ
الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رسول الله﴾ الآيَةَ، وَذَمَّ قَوْمًا
فَقَالَ ﴿إِنَّ
الَّذِينَ يُنَادُونَكَ﴾ الآيَةَ وَإِنَّ حُرْمَتَهُ مَيتًا كَحُرْمَتِهِ
حَيًّا فَاسْتَكَانَ لَهَا أَبُو جَعْفَرٍ وَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ
أَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ وَأَدْعُو أَمْ أَسْتَقْبِلُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى
اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ وَلم تَصْرفْ وَجْهَكَ عَنْهُ وَهُوَ
وَسِيلَتُكَ وَوَسِيلَةُ أَبِيكَ آدَمَ عيه السَّلَامُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى
يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ بَلِ اسْتَقْبِلْهُ واسْتَشْفِعْ بِهِ فَيُشَفِّعهُ اللَّهُ
قَالَ اللَّهُ تعالى ﴿وَلَوْ
أَنَّهُمْ إِذْ ظلموا أنفسهم﴾ الآيَةَ».
ترجمه: «... ابن حمید برایمان
تعریف کرد گفت: ابو جعفر امیر المومنین با مالک در مسجد رسول الله صلی الله علیه
وسلم مناظره کرد و مالک به او گفت: ای امیر المومنین صدایت را در این مسجد بلند
نکن، چراکه خدای عزوجل گروهی را ادب کرده و فرموده است: {ای کسانیکه ایمان آوردهاید!
صدایتان را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و با او با آواز بلند سخن نگویید، همان
گونه که با یکدیگر بلند سخن میگویید، که مبادا در حالیکه نمیدانید اعمال شما
نابود گردد} [الحجرات:
2]
و گروهی را مدح کرده و فرموده است: {بیگمان کسانیکه صدای خود را نزد
رسول الله پایین میآورند، آنها کسانی هستند که الله دلهای شان را برای تقوا
آزموده (و خالص گردانیده) است، برای آنها آمرزش و پاداش عظیمیاست} [الحجرات: 3]
و گروهی را سرزنش کرده و فرموده است: {بیگمان کسانیکه از پشت حجرهها
صدایت میزنند، بیشترشان بیخردانند} [الحجرات: 4]
و بدان که حرمت پیامبر صلی الله علیه وسلم در هنگام مرگش، همانند حرمتش در
زمان حیاتش است. ابو جعفر در برابر سخن او آرام شد و گفت: ای ابا عبد الله! آیا رو
به قبله کنم و دعا کنم، یا رو به رسول خدا صلی الله علیه وسلم کنم؟ گفت: برای چه
صورتت را از او برمیگردانی در حالی که او وسیلۀ تو و وسیلۀ پدرت آدم علیه السلام
به درگاه الله متعال در روز قیامت است؟ بلکه به او رو کن و بوسیلۀ او درخواست
شفاعت کن؛ چراکه برایت نزد الله متعال شفاعت میکند. خدای تبارک و تعالی فرموده
است: {و اگر آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله
طلب آمرزش میکردند، و پیامبر برایشان طلب آمرزش میکرد، بیگمان الله را توبهپذیر
مهربان مییافتند} [النساء:
64]».
انتها
و مالکیه و جمهور امّت این ماجرا را تلقی به
قبول کردهاند و قبل از ابن تیمیه هیچ کس نیست که این ماجرا را رد کرده باشد و یا
تضعیفش کرده باشد و یا گفته باشد مخالف با شریعت و یا مخالف با مذهب مالک است، و
از هر انسانی تحدی میکنم که یک نفر قبل از ابن تیمیه را بیاورد که این ماجرا را
قبول نکرده باشد یا تضعیف کرده باشد.
و اسناد این ماجرا اگر بدترین حالت هم در نظر گرفته شود، باز جعلی و
دروغین نخواهد بود، در حالی که ابن تیمیه شخصی به نام محمد بن حمید الرازی را متهم
به جعل کردن این ماجرا کرده است.
و طایفهای از امامان و علما از محمد بن حمید راضی بودند و ثنایش را گفتهاند
و گروهی دیگر نیز او را جرح و تضعیف نمودهاند و احمد و الترمذی و ابو داود و
دیگران از او روایت کردهاند. و محمد بن حمید متوفی سال (248 هـ) است یعنی 480 سال
قبل از وفات ابن تیمیه وفات کرده است. پس آیا معقول است که مالکیه و اصحاب بزرگ
مالکیه بر آنچه که محمد بن حمید حکایت کرده است سکوت کنند، سپس ابن تیمیه بعد از
قرنها بیاید و چیزی را کشف کند که مالکیه کشف نکردهاند؟[20]
روایت دوم:
امام مالک (متوفی 179 هـ ) در المبسوط – به قاضی اسماعیل (متولد 199 هـ)
که اصلا مالک را ندیده است- میگوید: «وليس يلزم من دخل المسجد وخرج منه من أهل المدينة
الوقوف بالقبر وإنما ذلك للغرباء».
ترجمه: «لازم نیست هرکس از
اهل مدینه، وارد مسجد شد و بیرون رفت نزد قبر توقف کند، و توقف کردن کنار قبر
همانا برای افراد غریبهای که اهل مدینه نیستند میباشد».[21]
و همچنین در المبسوط میگوید: «لا بأس لمن قدم من سفر أو خرج إلى سفر أن يقف على قبر
النبي صلى الله عليه وسلم فيصلى عليه ويدعو له ولأبي بكر وعمر فقيل له إن ناسا من
أهل المدينة لا يقدمون من سفر ولا يريدونه يفعلون ذلك في اليوم مرة أو أكثر وربما
وقفوا في الجمعة أو في الأيام المرة أو المرتين أو أكثر عند القبر فيسلمون ويدعو
ساعة فقال لم يبلغني هذا عن أحد من أهل الفقه ببلدنا وتركه واسع ولا يصلح آخر هذه
الأمة إلا ما أصلح أولها ولم يبلغني عن أول هذه الأمة وصدرها أنهم كانوا يفعلون ذلك:
ويكره إلا لمن جاء من سفر أو أراده».
ترجمه: «اشکالی ندارد کسی
که از سفر برگشته یا به سفری میرود، بر سر قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم بایستد
و بر او صلوات بفرستد و برای او و برای ابوبکر و عمر دعا کند. به مالک بن انس
گفتند: بعضی از اهل مدینه بدون اینکه از سفری برگشته باشند یا قصد رفتن به سفری
داشته باشند روزانه یک یا چند بار این کار را میکنند و گاهی اوقات در روز جمعه یا
در روزهایی، یک یا دو یا بیشتر نزد قبر میایستند و سلام میکنند و مدتی را به دعا
کردن میپردازند. مالک بن انس گفت: از کسی از اهل فقه شهرمان انجام چنین کاری به
من نرسیده است و ترک آن گنجایش دارد، و آخر این امّت اصلاح نمیشود مگر با آنچه که
اول آن اصلاح شده است و از اول این امّت به من چیزی نرسیده که آنها چنین کاری کرده
باشند، چنین کاری کراهت دارد مگر برای کسی که از سفر برگشته باشد یا بخواهد به سفری
برود».
کلام امام مالک خیلی واضح است، او دارد به سوال واضحی جواب میدهد و آن
اینکه بعضی از مردم بدون اینکه از سفر برگشته باشند یا بخواهند به سفر بروند
روزانه یک یا دو بار نزد قبر میآیند و ساعتی را به دعا کردن میپردازند و امام
مالک نیز به این شکل جواب داده است که:
1- از کسی از اهل فقه به او نرسیده که او مدتی طولانی را در هر روز یک یا
دو بار یا بیشتر کنار قبر دعا کند.
2- اینکه ترک چنین کاری گنجایش دارد، یعنی ممکن است. یعنی الزامی به دعا
کردن به چنین کیفیتی و به چنین طول وقتی نیست و اگر کسی این کار را ترک کند پس
فشار و تنگنایی در شریعت بر او نخواهد بود و در حق پیامبر صلی الله علیه وسلم
مجانبت و دوری نکرده است.
3- از صدر این امّت چیزی نرسیده که آنان چند روز در هفته را روزانه یک یا
دو بار ساعتی نزد قبر دعا کنند.
4- و چنین کاری فقط مکروه است -مکروه چیزی است که انجام دهندهاش مذمت نمیشود
و ترک کنندهاش مدح میشود- مگر برای کسی که از سفر برگشته است یا میخواهد به سفر
برود. یعنی نفس دعا کردن کنار قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم برای کسی که از سفر
آمده یا به سفر میرود جایز است، به عبارتی دیگر، امام احمد دعا کردن نزد قبر را در
صورتی که برای مدت کوتاهی باشد و مانند کیفیت سابق الذکر نباشد مباح دانسته است،
به همان شکل که دعا کردن را برای مسافرین یا کسانی که از سفر برگشتهاند جایز
دانسته است.
و به این شکل روشن میگردد که امام مالک، دعا کردن کنار قبر پیامبر صلی
الله علیه وسلم را حرام ندانسته یا انجام دهندهاش را تبدیع نکرده است، بلکه کثرت
تردد در مدتهای طولانی برای دعا کردن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم را مکروه
دانسته است، مگر برای کسانی که از سفر برگشتهاند یا به سفر میروند. و به این شکل عدم وجود تعارض
در روایات امام مالک روشن میگردد.
همچنین نکتۀ مهمی وجود دارد و آن اینکه: این کسانی که دعا میکردند چه
کسانی بودند؟ جواب: مردم بودند. یعنی نه یک نفر یا دو نفر، بلکه مردمانی بودند
یعنی مجموعهای از مردم در زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم شهادت به خیریت
آنان داده است. آن هم از کجا؟ از اهل مدینه! در چه زمانی؟ در زمان مالک بن انس
(93-179 هـ). پس دقت کن!
ابن
تیمیه دربارۀ مسالۀ رو کردن به قبر و دعا کردن کنار قبر حداقل پانزده خطا مرتکب
شده است!
خطای اول:
در مجموع الفتاوی (26/147) میگوید: «وَلَا يَقِفُ عِنْدَ الْقَبْرِ لِلدُّعَاءِ
لِنَفْسِهِ فَإِنَّ هَذَا بِدْعَةٌ».
ترجمه: «و برای دعا کردن برای
خودش کنار قبر نایستد، چون این کار بدعت است».
خطای دوم:
در مجموع الفتاوی (26/147) میگوید: «وَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ الصَّحَابَةِ يَقِفُ
عِنْدَهُ يَدْعُو لِنَفْسِهِ».
ترجمه: «و هیچ یک از صحابه
نزد قبر پیامبر نمیایستاد تا برای خودش دعا کند».
و همچنین در مجموع الفتاوی (27/110) میگوید: «وَكَذَلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِ
النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقْصِدُ الدُّعَاءَ عِنْدَ قَبْرِ
أَحَدٍ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ؛ لَا قَبْرِ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ
وَسَلَّمَ وَلَا قَبْرِ الْخَلِيلِ وَلَا غَيْرِهِمَا. وَلِهَذَا ذَكَرَ
الْأَئِمَّةُ كَمَالِكِ وَغَيْرِهِ أَنَّ هَذَا بِدْعَةٌ».
ترجمه: «و به همان شکل هیچ
یک از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد دعا کردن نزد قبر یکی از پیامبران را
نکرده است، نه قبر پیامبرمان صلی الله علیه وسلم و نه قبر ابراهیم خلیل و نه قبر
دیگر پیامبران. و برای همین امامان مانند مالک و غیر او ذکر کردهاند که چنین کاری
بدعت است».
پاسخ:
الف: کلام و ادعای ابن تیمیه، بوسیلۀ شش تن از صحابه: عایشه،
اسامه بن زید، عبدالله بن عمر، انس بن مالک، بلال بن الحارث و عقبة بن عامر رضی
الله عنهم، و نیز اثر ابن أبي فديک و حافظ ابن أبي عاصم و امام الأئمه ابن خزیمه و
ابن حبان و امام ابراهیم الحربی و حافظ المحاملی رحمهم الله که نزد قبر دعا کردهاند،
رد میشود. اگر ابن تیمیه از این اصحاب و علما خبر نداشت و نمیدانست، پس این یک
مصیبت است، و اگر میدانست، پس این مصیبت بزرگتری است.
همچنین آن هنگام که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به رفیق اعلی پیوست، صد
هزار صحابه داشت، آیا ابن تیمیه از افعال همۀ این اصحاب اطلاع داشته است (که میگوید: هیچ یک از اصحاب
پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد دعا کردن نزد قبر پیامبر را نکرده است؟).
ب: این سخن ابن تیمیه که میگوید: «لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ
أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقْصِدُ الدُّعَاءَ
عِنْدَ قَبْرِ أَحَدٍ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ؛ لَا قَبْرِ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَا قَبْرِ الْخَلِيلِ وَلَا غَيْرِهِمَا»؛ «هیچ یک از اصحاب
پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد دعا کردن نزد قبر یکی از پیامبران را نکرده است، نه
قبر پیامبرمان صلی الله علیه وسلم و نه قبر ابراهیم خلیل و نه قبر دیگر پیامبران».
ادعای زنندهای است، چون:
اولا: بخاطر آنچه که پیشتر
آمد (به نسبت عمل صحابه و علمای سلف).
دوما: چون قبور انبیا نزد
اکثریت مردم بطور یقینی شناخته شده نبود، حتی امام مالک میگوید: «من فضل المدينة علی مكة إني
لا أعلم بقعة فيها قبر نبي معروف غيرها»؛ «از برتریهای مدینه بر مکه
این است که من غیر از مدینه هیچ دیاری را سراغ ندارم که قبر پیامبری شناخته شده در
آن وجود داشته باشد».
امام حافظ ابن عبدالبر در کتابش التمهید (2/289) این سخن را از امام مالک
نقل کرده است.
ج: از ابن تیمیه درخواست نصی میشود
که در آن قول امام مالک آمده باشد که او گفته باشد: {هیچ یک از اصحاب پیامبر صلی
الله علیه وسلم قصد دعا کردن نزد قبر یکی از پیامبران را نکرده است، نه قبر
پیامبرمان صلی الله علیه وسلم و نه قبر ابراهیم خلیل و نه قبر دیگر پیامبران}. پس
کجاست چنین نصی؟ و به تعلیقی که در ادامه بر روایت المبسوط نوشتهام مراجعه کنید.
د: ابن تیمیه میگوید: «وَلِهَذَا ذَكَرَ
الْأَئِمَّةُ كَمَالِكِ وَغَيْرِهِ أَنَّ هَذَا بِدْعَةٌ»؛ «برای همین امامان
مانند مالک و غیر او ذکر کردهاند که چنین کاری بدعت است».
اولا: این امامان چه کسانی
هستند؟ چرا نام آنها را ذکر نکرده است؟
دوما: پیشتر آنچه امام
مالک گفته بود را آوردیم، پس در کجای کلام امام مالک، کلمۀ «بدعت» آمده بود؟ همچنین
آنچه که غیر او گفتهاند کجاست؟
به طریقۀ سخن گفتن ابن تیمیه دقت کنید! و بدون شک اگر یکی از امامان سخنی میگفت
که در فهم ابن تیمیه خطا یا صواب میبود، پس دنیا را به هم میریخت و ساکت نمینشست!
پس از ابن تیمیه درخواست میشود اسامی آن امامانی که دعا نزد قبر را بدعت دانستهاند ذکر کند
تا متهم به تلبیس و تزویر و فریب دادن خوانندهاش نشود.
خطای
سوم:
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (27/117) میگوید: «بَلْ نَصَّ أَئِمَّةُ السَّلَفِ عَلَى
أَنَّهُ لَا يُوقَفُ عِنْدَهُ لِلدُّعَاءِ مُطْلَقًا كَمَا ذَكَرَ ذَلِكَ
إسْمَاعِيلُ بْنُ إسْحَاقَ فِي " كِتَابِ الْمَبْسُوطِ " وَذَكَرَهُ
الْقَاضِي عِيَاضٌ».
ترجمه: «بلکه امامان سلف
بر این نص گذاشتهاند که مطلقا نزد قبر پیامبر برای دعا کردن ایستاده نمیشود،
چنانکه قاضی اسماعیل بن اسحاق در کتابش المبسوط و قاضی عیاض این موضوع را ذکر کردهاند».
پاسخ:
الف: پیشتر دعا کردن حد اقل شش تن از صحابه نزد قبر پیامبر
صلی الله علیه وسلم را آوردیم، آیا صحابه برترین سلف نیستند؟
ب: این ادعای خطرناکی
است، چون عبارت: «أَئِمَّةُ
السَّلَفِ» یعنی در حداقلترین حالت، مجموعهای از آنان، پس این مجموعه از امامان
سلف کجا هستند؟ و کجاست نصوص امام الشافعی و احمد بن حنبل و أبي حنیفه و الثوری و
الأوزاعی و الزهری و دیگران؟ این نصوص کجا هستند؟ پس مبتدعه این نصوص را برای ما
بیرون بیاورند! و هرگز نخواهند توانست اگرچه هم همدیگر را یاری بدهند! و کاری جز
دشنام دادن و بلند کردن صدا و هیاهو کردن نخواهند توانست انجام بدهند.
ج: عمدۀ کلامش بر روی قول امام
مالک در روایت المبسوط است، در حالی که چنانکه پیشتر آوردیم امام مالک دو روایت
دارد، اولی روایت ابن وهب (از اصحاب امام مالک) است – که کل مالکیه بر این روایت
هستند- و دومی روایت قاضی اسماعیل در المبسوط است، و قاضی اسماعیل، امام مالک را
ندیده است، پس چرا ابن تیمیه این روایت را اختیار کرده است؟ در حالی که همین روایت
نیز تماما بر چیزی مخالف با آنچه که ابن تیمیه فهمیده است دلالت دارد، چنانکه
پیشتر توضیحش دادیم.
د: اصلاً بر چه اساسی به قاضی
عیاض -امام مالکیه در زمان خودش- استدلال کرده است در حالی که قاضی عیاض خودش جزو
کسانی است که به رسول خدا صلی الله علیه وسلم متوسل شده است و او خودش همان کسی
است که دستور امام مالک به ابوجعفر المنصور را نقل کرده که به ابومنصور گفته است: {هنگام
دعا به قبر پیامبر رو کند و به او توسل کند همانطور که نبی خدا آدم اینگونه کرده
است}. و همچین همین قاضی عیاض، اجماع امّت دربارۀ تفضیل قبر پیامبر بر کعبه، و اجماع
امّت دربارۀ سنّت بودن زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم، و اجماع امّت بر
اینکه در ازل الله وجود داشت و چیزی همراهش نبود را نقل کرده است. و همۀ این
اجماعاتی که قاضی عیاض و غیر او نقل کردهاند ابن تیمیه به آنها ایمان ندارد، پس
بر چه اساسی به قاضی عیاض استدلال کرده است؟
هـ: فعل امام الأئمه ابن
خزیمه، و ابن حبان و امام ابراهیم الحربی و ابن أبي فدیک که یکی از رجال البخاری و
مسلم است، و حافظ المحاملی را نقل کردیم که نزد قبور اهل بیت و قبور صالحین دعا
کردهاند، آیا این علمایی که نزد قبور اهل بیت و صالحان دعا کردهاند میآیند و
دعا در نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه وسلم را حرام و بدعت میدانند؟ شما را چه
شده چگونه داوری میکنید؟
خطای
چهارم:
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی
(27/324، 325) میگوید: «فَفِي حَيَاةِ عَائِشَةَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا -
كَانَ النَّاسُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهَا لِسَمَاعِ الْحَدِيثِ ولاستفتائها
وَزِيَارَتِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ إذَا دَخَلَ أَحَدٌ يَذْهَبُ إلَى
الْقَبْرِ الْمُكَرَّمِ لَا لِصَلَاةِ وَلَا لِدُعَاءِ وَلَا غَيْرِ ذَلِكَ».
ترجمه: «در زمان حیات
عایشه رضی الله عنها مردم به نزد عایشه برای شنیدن حدیث و دریافت فتوا و زیارت او میرفتند
بدون اینکه وقتی یکی از آنها آنجا میرفت برای نماز خواندن و یا برای دعا کردن و
یا برای غیر این کارها نزد قبر مکرم پیامبر برود».
پاسخ:
الف: مگر ابن تیمیه، رب العالمین است تا بداند کسانی که
وارد حجرۀ سیده عایشه رضی الله عنها میشدند -که ممکن است صدها و هزاران نفر
باشند- نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم دعا نکردهاند؟ در حالی که پیشتر دعای
شش تن از صحابه نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم را ذکر کردیم.
ب: در ادامه نماز خواندن بعضی
از صحابه نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم را با اسانید صحیح خواهیم آورد که
ادعای ابن تیمیه را تکذیب میکند و همچنین دعا کردن شش تن از صحابه را آوردیم، و
نیز گریه کردن صحابه نزد قبر پیامبر را میآوریم که این قسمت از سخن ابن تیمیه را
تکذیب میکند که گفته است: «وَلَا غَيْرِ ذَلِكَ»؛ «یعنی: و نه برای کارهایی
غیر از نماز و دعا نزد قبر پیامبر میرفتند».
ج: آیا یک امام واحد که مشهور
به راستگویی باشد، آنچه ابن تیمیه گفته و ادعا کرده است، {اینکه کسانی که وارد حجرۀ
سیده عایشه میشدند نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم دعا نمیکردند} را روایت
کرده است؟
و آیا یک مسلمان واحد پیش از ابن تیمیه آنچه ابن تیمیه ادعا کرده است را
گفته است؟
و ای خوانندۀ گرامی، وقتی که تو وارد حجرهای که قبر پیامبر صلی الله علیه
وسلم در آنجا است میشوی، به نظرت حالت و رفتار تو چگونه خواهد بود؟ آیا عظمت آنجا
تو را میگیرد یا دچار حیرت و دهشت میشوی؟
تو در این بارگاه پاک و مبارک هستی، در حضور کسی که به رفیق اعلی پیوسته
است صلی الله علیه وسلم، آیا بر حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام میکنی، یا
حرفهای (دنیوی و بیربط) دیگر میزنی؟ و آیا غیر از این است که از شدت احساس
نزدیکی به او نمیدانی که چکار بکنی؟ و به نظرت اگر خداوند دروازۀ دعا کردن را بر
زبانت بگشاید آیا دعا میکنی، یا همانند آنچه ابن تیمیه گفته است (اینکه دعا نزد
پیامبر حرام است) را میگویی؟ اگر احساسات تو بعد از بیرون آمدنت از نزد حضرت شریف
اینگونه بوده که تو در لابلای انواری نورانی بودهای، پس دربارۀ کسی که برکت
ایستادن و دعا کردن نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم را بر امّت اسلامی تحریم میکند
چگونه فکر میکنی؟
و اگر موقع بیرون آمدنت از کنار قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم به تو هیچ
احساسی دست نداده باشد، آیا نفست را به ضعیف بودن دینت متهم نمیکنی؟ آیا در دلت نمیگویی
که کسی که دعا کردن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم را حرام میداند او خودش
حقیقتاً محروم گشته و مقطوع و محجوب شده است؟ بارالهی به اندازۀ یک چشم به هم زدن
ما را محروم و محجوب ننما.
و اگر حال و احساس دل تو اینگونه باشد، پس گمانت دربارۀ صحابه و تابعین و
سلف صالحی که بعد از انبیا، قلبشان از همۀ مردم نرمتر بود چگونه خواهد بود اینکه
وقتی وارد حجرۀ عایشه میشدند آیا اینگونه بودند که انگار اصلاً چیزی ندیدهاند و
انگار که پیامبر صلی الله علیه وسلم در آنجا وجود نداشته است؟ آیا چنین معتقدی؟
بیدار شو تا غفلت و جفا و سنگ دلی، روحت را نرباید و تبدیل به انسانی شوی
که به سنگ دلان نزدیک است و خیر و برکت از آنان گرفته شده است. و خداوند به راه
راستش هدایت میکند.
خطای
پنجم:
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (27/324) میگوید: «وَكَانَ ابْنُ عُمَرَ يُسَلِّمُ عَلَيْهِ ثُمَّ
يَنْصَرِفُ. لَا يَقِفُ لَا لِدُعَاءِ لَهُ وَلَا لِنَفْسِهِ».
ترجمه: «و ابن عمر بر
پیامبر سلام میکرد سپس میرفت، و نه برای دعا کردن برای پیامبر و نه برای دعا
کردن برای خودش آنجا نمیایستاد».
خطای
ششم:
همچنین در ادامه میگوید: «وَلِهَذَا كَرِهَ مَالِكٌ مَا زَادَ عَلَى فِعْلِ ابْنِ
عُمَرَ مِنْ وُقُوفٍ لَهُ أَوْ لِنَفْسِهِ».
ترجمه: «برای همین امام
مالک آنچه که اضافه بر فعل ابن عمر انجام شود، از ایستادن شخص برای دعا کردن برای
پیامبر یا برای خودش را، مکروه دانسته است».
پاسخ:
الف: پیشتر دعا کردن ابن عمر نزد قبر پیامبر صلی الله علیه
وسلم را در اثری که البیهقی با اسناد حسن روایت کرده است آوردیم که این ادعای ابن
تیمیه را تکذیب میکند.
ب: آیا این سخنی که ابن
تیمیه گفته است را کسی گفته است؟ اینکه ابن عمر نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
دعا نکرده است؟ و آیا ابن تیمیه بر غیب اطلاع داشته است؟ آیا بهتر نبود که میگفت:
با توجه به آنچه که به من رسیده است، چیزی در این باره سراغ ندارم؟ ولی متاسفانه
اسلوب ابن تیمیه، شستشو دادن مغزی است!
ج: در آنچه پیشتر آمد، آوردیم
که مذهب مالک نزد خود مالکیه این است که اگر دعا کردن نزد قبر را مستحب هم ندانند،
اما آن را جایز دانستهاند. و کجا امام مالک گفته است که ابن عمر بر پیامبر صلی
الله علیه وسلم سلام میکرد سپس میرفت و نه برای دعا کردن برای پیامبر و نه برای
دعا کردن برای خودش آنجا توقف نمیکرد؟ و کجا او (= امام مالک) مازاد بر فعل ابن
عمر را مکروه دانسته است؟
د: و این سخن ابن تیمیه حاصل
خطایی بر روی یک خطای دیگر و گمانی بر روی یک گمان دیگر است، و تنها از اجتهاد ابن
تیمیه است نه اینکه رأی امام مالک باشد، و اگر میگویید اینطور نیست پس لطفا
متشنجین دلیلشان را بیاورند!
بلکه سخن ابن تیمیه افترای واضحی بر امام مالک است.
خطای
هفتم:
در اقتضاء الصراط (1/342) میگوید: «وقد ذكر المتأخرون المصنفون في مناسك
الحج إذا زار قبر النبي صلى الله عليه و سلم فإنه يدعو عنده».
ترجمه: «و علمای متاخرین
که دربارۀ مناسک حج تصنیف کردهاند ذکر کردهاند که: هرگاه شخص، قبر پیامبر صلی
الله علیه وسلم را زیارت کرد، نزد او دعا کند».
پاسخ:
آیا ابن وهب که از اصحاب امام مالک است، جزو متقدمین نیست؟ و ابن المواز
(180 – 269هـ) نیز 481 سال قبل از تولد ابن تیمیه به دنیا آمده است، و ابن وهب از
ابن المواز نیز قدیمیتر است و جزو اصحاب بزرگ امام مالک است، و وقتی که ابن تیمیه
در نوشتههایش، ابن عقیلی که متوفی سال 515 هجری است را جزو متقدمین به شمار میآورد
– که قطعاً چنین چیزی خطا است- پس چگونه فراموش کرده که مالک و اصحابش جزو متقدمین
هستند؟ و از عبارت: «المتأخرون» استفاده کرده تا چنین وانمود کند که سلف چنین کاری نکرده
و در این باره صحبت نکردهاند! آیا چنین کاری از تمویه و تلبیس ابن تیمیه نیست؟
خطای هشتم:
ابن تیمیه در اقتضاء الصراط (1/324) میگوید: «وذكر بعضهم أن من صلى عليه سبعين مرة
عند قبره ودعا استجيب له».
ترجمه: «و بعضی از آنان
ذکر کردهاند که هرکس بر پیامبر کنار قبرش هفتاد بار صلوات بفرستد و دعا کند،
دعایش قبول میشود».
پاسخ:
این نیز از اسلوبهای ابن تیمیه در حمله کردن به کسی که مخالف دیدگاه او
باشد است اگرچه هم دیدگاه آن شخص درست بوده باشد! در حالی که گویندۀ این سخن، «ابن
أبي فدیک» متوفی سال 199 هجری است (ابن سعد این تاریخ را گفته است، و البخاری میگوید
سال 200 وفات کرده است. و او جزو تابعین است و البخاری و مسلم از او روایت کردهاند)
و پیش از امام الشافعی و احمد و البخاری وفات کرده است. و به طریقۀ سخن گفتن ابن
تیمیه نگاه کن که میگوید: «وذكر بعضهم» تا به این شکل گویندۀ آن سخن
را از لحاظ نام و مکان و زمان مجهول و ناشناس نشان داده باشد.
خطای
نهم:
ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (17/116) میگوید: «وَلَمْ يَكُنْ فِي الصَّحَابَةِ
وَالتَّابِعِينَ وَالْأَئِمَّةِ وَالْمَشَايِخِ الْمُتَقَدِّمِينَ مَنْ يَقُولُ:
إنَّ الدُّعَاءَ مُسْتَجَابٌ عِنْدَ قُبُورِ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ لَا
مُطْلَقًا وَلَا مُعَيَّنًا. وَلَا فِيهِمْ مَنْ قَالَ: إنَّ دُعَاءَ الْإِنْسَانِ
عِنْدَ قُبُورِ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ أَفْضَلُ مِنْ دُعَائِهِ فِي
غَيْرِ تِلْكَ الْبُقْعَةِ».
ترجمه: «و در بین صحابه و
تابعین و ائمه و مشایخ متقدمین کسی نبوده که بگوید: دعا بطور مطلق نزد قبور
پیامبران و صالحان و یا نزد قبر معینی، مستجاب است و در بین آنان کسی نبوده که
گفته باشد: دعا کردن انسان نزد قبور انبیا و صالحان افضل و بهتر از دعا کردنش در
دیگر مکانهاست».
و در اقتضاء الصراط (1/343) میگوید: «قلنا: الذي ذكرنا كراهته، لا ينقل في استحبابه
- فيما علمناه - شيء ثابت، عن القرون الثلاثة التي أثنى النبي صلى الله عليه وسلم».
ترجمه: «میگوییم: آنچه که
کراهتش را ذکر کردیم، دربارۀ استحبابش -طبق آنچه دانستهایم- چیزی که به ثبوت
رسیده باشد از قرون سه گانهای که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر آن ثنا گفته است،
نقل نشده است».
خطای دهم:
همچنین در اقتضاء الصراط (1/343) میگوید: «لو كان حسنا لفعله المتقدمون ولم يفعلوه».
ترجمه: «و اگر (دعا نزد
قبور) کار نیکویی بود، پس حتماً متقدمین چنین کاری را میکردند؛ در حالی که چنین
نکردهاند».
خطای یازدهم:
همچنین در اقتضاء الصراط (1/343) میگوید: «لم ينقل هذا عن إمام معروف ولا عالم متبع».
ترجمه: و چنین کاری (استحباب
دعا نزد قبور) نه از امامی که شناخته شده باشد و نه از عالمی که از او پیروی شده
باشد نقل نشده است».
پاسخ:
الف: الحمد لله پیشتر عملکرد امامان قرن اول و دوم و سوم
که ادعای ابن تیمیه را تکذیب میکند آوردیم، و در خطای هفتمش این ادعایش ساقط شد.
و امیدوارم که پیروان ابن تیمیه در زمان ما، مانند یهودیان در ماجرای ابن سلام
صحابی نباشند آنجا که رسول خدا صلی الله علیه وسلم دربارۀ ابن سلام از یهودیان
سوال کرد و گفتند: او بهترین ما و فرزند بهترین ماست، اما هنگامیکه متوجه شدند
ابن سلام اسلام آورده است گفتند: بدترین ما و فرزند بدترین ماست! منظورم این است
که ابن تیمیه ادعا کرده که چنین کاری (دعا نزد قبور) از طرف قرون سه گانهای که
رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر آن ثنا گفته است انجام نشده است، در حالی که ما
ثابت کردیم که در سه قرن اول چنین کاری را انجام دادهاند.
و عجیب این است که آنها کسی که نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم یا قبور
صالحان دعا کند را تبدیع کرده و متهم به شرک میکنند، و وقتی به آنها میگویی که
ثابت شده تعدادی از صحابه و امامان بزرگی از ائمۀ سلف -همان کسانی که به آنها
اعتراف میکنید و فراوان از اقوال آنان شاهد میآورید- نزد قبر پیامبر و اهل بیت
دعا کردهاند، میبینی که این مبتدعان -که خودشان را با نامهایی[22] که همهاش ادعاهای بیاساس
است نامیدهاند- از تکفیر و تبدیع امّت بر نمیگردند. و در همان وقت به همان
امامانی که برطبق مذهب آنان دچار کفر شدهاند، در دیگر مسائل استناد میکنند!
سبحان الله هذا بهتان عظیم.
ب: آیا آن شش تن از
صحابه، و ابن أبي فديک و امام مالک و ابن خزیمه و ابن حبان و الحاکم، و ابن أبي
عاصم و ابراهیم الحربي و ابن قدامه و الماوردی و قاضی ابو الطیب، و النووی و فقهای
مذاهب اربعه و بسیاری افراد دیگر، که همۀشان مدتها قبل از تولد ابن تیمیه به
رحمت خداوند پیوستهاند، آیا همۀ اینها جزو ائمه (امامان معروف و علمای پیروی
شونده) محسوب نمیشوند؟
ج: همچنین چه کسی گفته
که متقدمین چنین کاری نکردهاند؟ و چه کسی قبل از ابن تیمیه آنچه ابن تیمیه ادعا
کرده است را گفته است؟ هیچ کس وجود ندارد. والله اعلم.
همچنین به اسلوب ابن تیمیه و پیروانش در حرف زدن دقت کن که اگر کسی مطالب
آنان را بخواند احساس میکند که آنان محفوظات و دانش بالایی داشتند و کسی مخالف
آنان نبوده است و اینکه آنان به سنن و علوم احاطه داشتند، که کذب و بهتانی بیش
نیست.
خطای دوازدهم:
ابن تیمیه در کتابش اقتضاء الصراط (1/343) دربارۀ مسالۀ دعا نزد قبور
صالحین میگوید: «بل
المنقول في ذلك إما أن يكون كذبا على صاحبه مثل ما حكى بعضهم عن الشافعي رحمه الله
أنه قال إذا نزلت بي شدة أجيء فأدعو عند قبر أبي حنيفة رحمه الله فأجاب أو كلاما
هذا معناه وهذا كذب معلوم كذبه بالاضطرار عند من له أدنى معرفة بالنقل».
ترجمه: «بلکه آنچه از آنان
(ائمۀ سلف) در این باره نقل شده است، دروغی است که به صاحبش بسته شده است، مانند
آنچه که بعضی از آنان از الشافعی رحمه الله حکایت کردهاند که او گفته است: {هرگاه
دچار مشکلی میشوم، میروم و نزد قبر أبي حنیفه رحمه الله دعا میکنم و دعایم جواب
داده میشود}. و نزد هرکس که کمترین معرفتی به نقل اقوال داشته باشد بالاضطرار میداند
که این دروغ است».
پاسخ:
الف: آنچه از الشافعی روایت شده، الخطیب البغدادی در تاریخ
بغداد (1/123) روایتش کرده است، پس چرا ابن تیمیه سند این قصه را ذکر نکرده است؟ و
اگر ضعیف است پس چرا سندش را ذکر نکرده و سبب ضعفش را بیان نکرده است؟ و آیا حافظ
الخطیب بخاطر روایت این قصه کافر یا مشرک شده است، یا اینکه چنین چیزی نزد آنان
مشهور بوده است؟
ب: بالفرض که ماجرای توسل
الشافعی به ابوحنیفه ضعیف باشد -در حالی که چنین هم نیست- خب چرا ابن تیمیه توسل و
دعای امام الأئمه ابن خزیمه، و توسل ابن حبان نزد قبر موسی الرضا، و همچنین توسل
امام ابراهیم الحربی -که از بزرگترین اصحاب امام احمد است- به قبر معروف الکرخی را
نمیبیند و ذکر نمیکند؟
خطای
سیزدهم:
ابن تیمیه در کتابش اقتضاء الصراط (1/337) ادعا کرده که: «قصد القبور للدعاء عندها أو
بها، فإن الدعاء عند القبور وغيرها من الأماكن ينقسم إلى نوعين: أحدهما أن
يحصل الدعاء في البقعة بحكم الاتفاق لا لقصد الدعاء فيها كمن يدعو الله في طريقه
ويتفق أن يمر بالقبور أو من يزورها فيسلم عليها ويسأل الله العافية له وللموتى كما
جاءت به السنة فهذا ونحوه لا بأس به. الثاني: أن يتحرى الدعاء عندها بحيث يستشعر
أن الدعاء هناك أجوب منه في غيره فهذا النوع منهي عنه إما نهي تحريم أو
تنزيه وهو إلى التحريم أقرب».
ترجمه: «قصد قبور کردن
برای دعا کردن نزد آنها یا بوسیلۀ آنها، نیز اینگونه است، پس دعا کردن نزد قبور و
دیگر اماکن به دو نوع تقسیم میشود. نوع اول: بطور اتفاقی در یک بقعه و بارگاه دعا
کرده باشد نه اینکه به قصد دعا کردن به آنجا رفته باشد، مانند کسی که در مسیری که میرود
خدا را به دعا بخواند و بطور اتفاقی مسیرش از قبرستانی یا از کسی که زیارت میشود
گذشته باشد و بر او سلام کرده باشد و برای او و مردگان درخواست عافیت از خداوند
کرده باشد، چنانکه در سنّت چنین آمده است، پس این در حالت و نحو آن اشکالی وجود
ندارد. نوع دوم: اینکه برای دعا کردن نزد قبر توقف کند طوری که احساس کند دعا در
آنجا به نسبت جاهای دیگر بیشتر اجابت میشود، پس از این نوع دعا کردن نهی شده است،
و یا نهی تحریمی است یا تنزیهی که به تحریم نزدیکتر است».
پاسخ:
الف: حدیث أبي مويهبة رضی الله عنه، ابن تیمیه را تکذیب میکند،
چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم به قبرستان بقیع رفته تا برایشان استغفار کند و
او قصد رفتن به آنجا را کرده نه اینکه اتفاقا به آنجا رفته باشد.
ب: چه کسی به مانند این تقسیم
بندی که ابن تیمیه کرده است چنین تقسیم بندی را انجام داده است؟ و چه کسی گفته که
قصد زیارت کردن قبور به جهت دعای مغفرت کردن برای اهل قبور یا به جهت دعا کردن
انسان برای خودش غیر شرعی است؟
پس اگر گفتی که بعضی از متاخرین حنابله نقل کردهاند که ابن الجوزی و ابن
عقیل گفتهاند که قصد قبر کردن برای دعا مکروه است، میگوییم: کجاست این نقل قولها؟ و اگر چنین نقل قولی
وجود داشته باشد پس منظورشان این بوده که قبور را قبله قرار ندهد، چون ابن الجوزی
خودش دعاهای بسیاری نزد قبور را آورده و آنها را جزو کرامات صالحین برشمرده است و
کتابهایش پر از این دعاها است، چنانکه پیشتر در باب مشروعیت زیارت قبر پیامبر این
اقوال را آوردیم، مانند این سخن ابن الجوزی در صفوة الصفوة در ترجمۀ یکی از زنان
عابدی که به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم چنگ زده بود. و چنانکه مشهور است خود
ابن الجوزی در کنار تربت «معروف الکرخی» درس و موعظه میداد – به البداية و
النهاية از ابن کثیر و غیره نگاه کن- و نیز دعا و توسل أبي شجاع الوزیر و درخواست
استغفارش از پیامبر را در کتابش المنتظم (بعنوان فضایل او) نقل کرده است. و اما
ابن عقیل که توسل کردنش و دعا کردنش و روکردنش به قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
در اثنای دعا، معروف میباشد و در کتابهایش مقرر شده است.[23]
ج: این سخن ابن تیمیه که میگوید:
«از این نوع دعا کردن نهی شده است» به او میگوییم: این نهی که از این نوع دعا
کردن شده است کجاست؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده که: از دعا کردن کنار
قبور برای اموات یا برای خودتان نهیتان میکنم؟
پس کجاست این نهی؟ و چه کسی قبل از تولد ابن تیمیه در کتب مذاهب اربعه
چنین چیزی را ذکر کرده است؟
خطای
چهاردهم:
ابن تیمیه در کتابش اقتضاء الصراط (1/337) قبور پیامبران و صالحان را به
اماکنی که در آنجا اصنام و اوثان وجود دارد تشبیه کرده و گفته که قصد کردن قبور
برای دعا کردن نزد آنها شدید تر از ایستادن برای دعا کردن نزد صنم یا صلیب یا
کنیسه است! [24]
پاسخ:
این تشبیه زشتی از طرف ابن تیمیه است، چگونه قبور پیامبران و اهل بیت و
صالحان با اماکنی که در آنجا اصنام و اوثان و کنائس عبادت میشود با هم مساوی
هستند؟ این در صورتی است که تشبیه باشد، اما اگر ابن تیمیه امور را با هم مقایسه
کرده باشد، پس قیاس یا صحیح است – که در این حالت چنین قیاسی صحیح نیست- و یا باطل
و قیاسی مع الفارق است. اکنون کسی که دعاکردن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم
یا نزد قبور اهل بیت را به دعاکردن نزد اصنام و اوثان و صلیب قیاس کرده است، پس با
چه چیزی قیاسش را معتبر دانسته است؟
خطای
پانزدهم:
که خطایی به غایت خطرناک است، و آن این سخنش در الفتاوی الکبری (4/363
نسخه دار المعرفة – بیرون، و 4/308 نسخه دار القلم – بیرون) و مجموع الفتاوی
(27/118) است که میگوید: «وَقَالَ مَالِكٌ فِي رِوَايَةِ أَبِي وَهْبٍ : إذَا
سَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقِفُ وَجْهُهُ إلَى
الْقَبْرِ لَا إلَى الْقِبْلَةِ ، وَيَدْنُو وَيُسَلِّمُ وَلَا يَمَسُّ الْقَبْرَ
بِيَدِهِ».
ترجمه: «مالک در روایت أبي
وهب میگوید: هنگامیکه بر پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام کرد، رویش را به سمت
قبر نگه دارد نه به سمت قبله، و نزدیک شود و سلام کند و با دستش قبر را لمس نکند».
پاسخ:
این تحریف واضح نص امام مالک است، چون ابن تیمیه کلمۀ: «وَدَعَا» را در این عبارت: «إذَا سَلَّمَ عَلَى
النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَدَعَا يَقِفُ وَوَجْهُهُ
إلَى الْقَبْرِ لَا إلَى الْقِبْلَةِ»[25] حذف کرده است. پس چرا ابن
تیمیه کلمۀ: «وَدَعَا» را حذف کرده است؟ برای
اینکه این کلمه مذهب او را قطعا ویران میکند؟!.
حتی النبهانی در کتاب شواهد الحق في الاستغاثة بسيد الخلق (ص 191، 192) میگوید:
«وممن طعن بصحة
نقله من الحنفية الشهاب الخفاجي في شرح الشفا كما تقدم. ومن المالكية الامام
الزرقاني في شرح المواهب كما تقدم أيضا، ومن الشافعية الامام السبكي كما هو مذكور
في كتابه (شفاء السقام) فقد أوضح فيه مع توضيح خطأ ابن تيمية في رأيه عدم صحة نقله
أحكاما شرعية استدل بها على تقوية بدعته ونسبها إلى علماء من أئمة المذاهب الأربعة
لم يقولوا بها وذكر مثل ذلك من عدم صحة نقله الإمام ابن حجر الهيتمي في ردوده
عليه، ولا يخفى ان ذلك من أقوى العيوب في العالم، وأشنع الأخلاق التي تضعف الثقة
به، وتسقط اعتبار نقله عن غيره، وان كان من احفظ الحفاظ، واعلم العلماء. ويقوي عدم
اعتبار نقل ابن تيمية في بعض ما ينقله ما قاله في حقه الحافظ العراقي الكبير (في
طريقته ومنطقه في نفيه الحديث التوسعة يوم عاشوراء)».
ترجمه: «و از علمای حنفیه
که در صحت نقل قولهای ابن تیمیه طعن وارد کرده است، الشهاب الخفاجی در شرح الشفاء
است چنانکه سخن او پیشتر آمد. و از مالکیه، امام الزرقانی در شرح المواهب است که
سخن او نیز پیشتر آمد. و از شافعیه امام السبکی است چنانکه در کتابش شفاء السقام
آمده است و در آنجا همراه با توضیح خطای دیدگاه ابن تیمیه، خطای او در نقل ناصحیح
احکام شرعیی که برای تقویت بدعتش به آنها استدلال کرده را نیز توضیح داده است و آن
نقل قولهای اشتباه را به علمای امامان مذاهب اربعه نسبت داده در حالی که آنها
چنین سخنانی را نگفتهاند. و همانند این را امام ابن حجر الهیتمی در ردیههایی که
بر او نوشته است ذکر کرده است. و پنهان نیست که چنین کاری از بزرگترین عیبها بر
شخص عالم و از زشتترین اخلاقی است که وثاقت و اعتبار شخص را تضعیف میکند و باعث
از اعتبار ساقط شدن نقل قولهایش از دیگران میشود؛ اگرچه هم آن عالم از حافظترین
حافظان و عالمترین علما باشد. و همچنین معتبر نبودن نقل قولهای ابن تیمیه در
بعضی از سخنانی که نقل میکرده است را آنچه حافظ العراقی کبیر در حق او گفته است
تقویت میکند (دربارۀ طریقه و منطق ابن تیمیه در انکار کردنش بر حدیث توسعه و
گشاده دستی در حق اهل و عیال در روز عاشورا)». انتها
و بطور خلاصه و سریع،
اسامی بعضی از کسانی که نزد قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم یا قبور اهل بیت دعا
کردهاند را ذکر میکنم.
از صحابه:
سیده عایشه، اسامه بن زید، عبد الله بن عمر، انس بن مالک، بلال بن الحارث
المزنی، و عقبه بن عامر رضی الله عنهم اجمعین.
و از سلف صالح و ائمۀ
حدیث:
ابن ابی فدیک، حافظ ابن أبي عاصم (206-287 هـ) امام ابراهیم الحربی
(198-285 هـ) حافظ ابو نعیم، امام الأئمه ابن خزیمه (233-311 هـ) و حافظ ابو علی
الثقفی، ابن حبان (354 هـ) حافظ المحاملی (صاحب أمالی المحاملی 235-330 هـ)
الحاکم، صاحب کتاب المستدرک، الطبرانی، حافظ ابن المقرئ، حافظ ابو الشیخ (صاحب
کتاب العظمة و...)
و از مفسران:
القرطبی در تفسیرش (5/265، 266) و الثعالبی (1/386) و ابن کثیر (1/520،
521) و النسفی (1/230، 231).
و از حنفیه:
الکرمانی، الکمال بن الهمام در فتح القدیر (3/179-181)، ملا علی القاری،
الشرنبلالی در نور الإيضاح (1/155)، التهانوی، ابن عابدین در حاشیهاش، و
الطحطاوی.
و از مالکیه:
ابن وهب، ابن المواز، قاضی عیاض در الشفاء، عبد الحق الاشبیلی، ابو الحسن
القابسی، ابوبکر بن عبدالرحمن، الشهاب القرافی در الذخیرة (3/375، 376)، علامه
خلیل در منسکش، القسطلانی، ابن الحاج در المدخل، الزرقانی، ابن جزی در القوانین
الفقهیه (1/95).
و از شافعیه:
شیخ شافعیه در زمانش، ابو منصور الصباغ در کتابش الشامل، امام النووی در
المجموع (8/202)، قاضی الماوردی و قاضی ابو الطیب و السبکی در شفاء السقام از
النووی سخنش را نقل کردهاند، حافظ الذهبی، ابن الملقن در غایة السول في خصائص
الرسول (ص 183)، السیوطی در الدر المنثور (1/570، 23)، ابن حجر الهیتمی در الجوهر
المنظلم، الحصنی در دفع شبه من شبه وتمرد (ص 115)، و الجاوی در نهاية الزین
(1/220، 221)
و از حنابله:
ابن عقیل الحنبلی در تذکرهاش، عبدالقادر الجیلانی (581 هـ) در کتابش
الغنية، ابن الجوزی در المنتظم (9/88)، ابن قدامة المقدسی در المغنی (3/297، 299)،
ابوعبدالله محمد بن عبدالله در المستوعب، ابن مفلح در المبدع (3/259)، البهوتی در
کشاف القناع (2/516)، و الماوردی در الانصاف (4/53، 54).
و از علمای تاریخ:
ابن الاثیر در الکامل (8/19، 506)، ابن خلکان در وفيات الأعیان (5/136)،
ابن کثیر در البداية والنهاية (12/150، 151) و بسیاری دیگر از ائمۀ اعلام از امّت سید
الأنام صلی الله علیه وسلم.
وصلی
اللهم علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.
[1]- مجموع الفتاوی ج 20 ص 164.
[2]- مجموع الفتاوی ج 3 ص 346-347.
[3]- إعلام الموقعين، ج 2
ص 138.
[4]- اعلام الموقعین، ج 2
ص 132.
[5]- الدار قطنی (ج 4 ص
206) السنن الکبری از البیهقی (ج 10 ص 119).
[6]- القائد إلی تصحيح
العقائد، ص 13.
[7]- الطبرانی در المعجم
الکبیر (1/166) روایتش کرده و الضیاء المقدسی در المختارة (4/105) صحیحش دانسته و
الهیثمی در مجمع الزوائد (8/64، 65) میگوید: رجالش ثقه و مورد اعتماد هستند.
[8]- البیهقی در السنن الکبری (5/245) روایتش کرده است.
[9]- البیهقی در شعب الايمان (3/491) روایتش کرده است، و إسنادش حسن است. رجال این حدیث به این شکل
هستند. شیخ البیهقی ابو سعید بن أبي عمرو، محمد بن موسی بن الفضل
النیسابوری، الذهبی
دربارۀ او در السیر (17/350) میگوید: «الشيخ الثقة
المأمون». و أبي
عبد الله الصفار (محمد بن عبد الله بن أحمد الأصفهاني)، الذهبی در السیر (15/437) دربارۀ او میگوید:
«الشيخ الإمام المحدث القدوة» و الحاکم میگوید: «محدث كان مجاب الدعوة». و أبي بكر بن أبي الدنيا (عبدالله بن محمد بن عبيد) صاحب مصنّفات نیکویی است، ابن أبي حاتم
دربارۀ او میگوید: «كتبت عنه مع أبي» و پدرش دربارۀ او میگوید: «هو بغدادي صدوق». (الجرح والتعديل 5/163) و ابن الجوزی و الذهبی و ابن کثیر و ابن حجر و السخاوی
او را توثیق نمودهاند (نگاه کن به مقدمۀ کتاب الصمت ص 61). و الحسن بن
الصباح بن محمد البزار،
احمد بن حنبل دربارۀ او میگوید: «ثقة صاحب
سنة» و ابو حاتم دربارۀ
او میگوید: «صدوق» (تهذیب الکمال 6/193 ، 194) و معن بن
عیسی الفزار، ابن حجر در
التقریب (6280) دربارهاش میگوید: «ثقة ثبت». و عبدالله بن منیب
بن عبدالله بن أبي أمامه،
النسائی دربارهاش میگوید: «ليس به
بأس». و ابن حبان او را
توثیق نموده است (تهذیب الکمال 16/177) و ابن ابی حاتم در الجرح والتعدیل (5/152)
از عبدالله بن الحسن این سخنش را نقل کرده که گفته است: «عبد
الله بن منیب ثقة». و منیب بن
عبد الله بن أبي أمامه،
ابن حجر در التقریب (6919) دربارهاش میگوید: «مقبول» و ابن حبان در الثقات (7/509) توثیقش نموده
است و الذهبی در الکشاف (2/298) میگوید: «وثق».
[10]- ابن أبي شیبه در
مصنفش (6/356 به شماره 32002) روایتش کرده است و البیهقی در دلائل النبوة (7/47) و
ابن عساکر در تاریخ دمشق (44/345) (56/489) روایتش کردهاند و این روایت حدیثی
صحیح است، حافظ ابن حجر در فتح الباری (2/495-496) و ابن کثیر در البداية والنهاية
(7/91/92) و محدث الغماری (الرد المحکم ص 52، 53) صحیحش دانستهاند و تعلیق بر آن
را در مسالۀ استسقاء به قبر پیامبر نگاه کن.
[11]- البیهقی در شعب الإیمان (3/492) و حافظ حمزة السهمی در تاریخ جرجان
(1/220) روایتش کردهاند و السیوطی در الدر المنثور (1/570، 571) تخریج این روایت را
به ابن أبي الدنیا نسبت داده است.
[12]- این سخن ابن تیمیه: «ابو بكر
بن محمد اسحاق بن خزيمة رضي الله عنه» در کتابش بیان تلبیس الجهمیه (2/528) آمده است. و 16
بار او را به امام الأئمه توصیف کرده است. در کتابش العقیدة الأصفهانية (1/97) و
درء التعارض (6/264) و بیان تلبیس الجهمیه (2/42) و اجتماع الجیوش الإسلامية
(1/116، 117) و الصفدية (1/267) و مجموع الفتاوی (3/192، 5/52، 5/138، 6/156،
6/522، 17/56، 33/179، و منهاجش (1/423) و الفتاوی الکبری (5/154، 5/246).
[13]- الذهبی در السير (13/356-370) میگوید: «إبراهيم الحربي أبو إسحاق بن إسحاق
البغدادي هو: الشيخ، الإمام، الحافظ، العلامة، شيخ الإسلام، أبو إسحاق إبراهيم بن
إسحاق بن إبراهيم بن بشير البغدادي، الحربي، صاحب التصانيف. مولده: في سنة ثمان
وتسعين ومئة... قال أبو عبد الرحمن السلمي: سألت الدارقطني عن إبراهيم الحربي،
فقال: كان يقاس بأحمد بن حنبل في زهده وعلمه وورعه... وكان يجتمع في مجلسه ثلاثون
ألف محبرة... ويروى: أن إبراهيم لما صنف (غريب الحديث) وهو كتاب نفيس كامل في
معناه. قال ثعلب: ما لإبراهيم وغريب الحديث؟! رجل محدث، ثم حضر مجلسه، فلما حضر
المجلس سجد ثعلب، وقال: ما ظننت أن على وجه الأرض مثل هذا الرجل... قال ابن بشكوال
في أخبار إبراهيم الحربي: نقلت من كتاب ابن عتاب: كان إبراهيم الحربي رجلا صالحا
من أهل العلم، بلغه أن قوما من الذين كانوا يجالسونه يفضلونه على أحمد بن حنبل،
فوقفهم على ذلك، فأقروا به، فقال: ظلمتموني بتفضيلكم لي على رجل لا أشبهه، ولا
ألحق به في حال من أحواله، فأقسم بالله، لا أسمعكم شيئا من العلم أبدا، فلا تأتوني
بعد يومكم».
ترجمه: «ابراهیم الحربی، او شیخ، امام، حافظ،
علامه، شیخ الاسلام ابو اسحاق ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم بن بشیر البغدادی
الحربی است، کتابهایی تصنیف کرده، و تولدش در سال 198 است. ابو عبد الرحمن السلمی
میگوید: دربارۀ ابراهیم الحربی از الدار قطنی سوال کردم، گفت: او با احمد بن
حنبل در زهد و علم و ورعش مقایسه میشد. و در مجلس او سه هزار نفر که سخنانش را مینوشتند
جمع میشدند. و روایت شده هنگامیکه ابراهیم الحربی کتاب "غریب الحدیث" را
نوشت؛ که براستی کتابی ارزشمند و در نوع خودش کامل است، ثعلب گفت: ابراهیم را چه
به نوشتن دربارۀ غریب الحدیث؟ مگر او محدث است؟ سپس ثعلب در مجلس او حاضر شد، هنگامیکه
در مجلسش حاضر شد ثعلب سجده کرد و گفت: گمان نکنم بر روی زمین همانند چنین مردی
وجود داشته باشد. ابن بشکوال دربارۀ اخبار ابراهیم الحربی میگوید: از کتاب ابن
عتاب نقل کردم که گفته است: ابراهیم الحربی مردی صالح از اهل علم بود. و بعضی از
کسانی که در مجالس او مینشستند او را بر احمد بن حنبل برتری میدادند و به
ابراهیم الحربی گفتند که ما تو را از احمد بن حنبل بالاتر میدانیم، ابراهیم
الحربی گفت: بخاطر اینکه مرا بر مردی برتری دادید که به هیچ وجه شبیه و مانند او
نیستم بر من ظلم کردید پس بخدا قسم دیگر به شما چیزی یاد نمیدهم و دیگر نزد من
نیایید».
و حافظ السیوطی در تذکرة الحفاظ (2/584،
585) ذکر کرده که عبدالله بن احمد بن حنبل گفت: پدرم احمد به من گفت: نزد ابراهیم
الحربی برو تا فرایض را به تو آموزش دهد. و این سخنش را در تاریخ بغداد از الخطیب
و طبقات الحنابله (1/382) و صفوة الصفوة (2/324) و السیر (9/343، 344) بخوان. و
المخلص از پدرش روایت کرده گفت: قاضی اسماعیل المالکی دلش خواست که با ابراهیم
الحربی ملاقات کند، یک روز با او ملاقات کرد و با هم صحبت کردند. هنگامیکه از هم
جدا شدند، از ابراهیم الحربی دربارۀ قاضی اسماعیل سوال کردند، گفت: اسماعیل کوهی
است که در آن روح دمیده شده است. و اسماعیل گفت: همانند ابراهیم الحربی را ندیدهام.
و قاضی اسماعیل همان کسی است که ابن تیمیه به کتابش المبسوط به خطا استدلال کرده
است، چنانکه در ادامه توضیح داده خواهد شد.
[14]- الطبقات الصوفية از
ابو عبد الرحمن السلمی (ص 81)، تاریخ بغداد از الخطیب بغدادی (1/122) المناقب از
ابن الجوزی (ص 199-200). و الذهبی میگوید: «وعن إبراهيم الحربي، قال: قبر معروف الترياق المجرب. يريد إجابة دعاء
المضطر عنده؛ لأن البقاع المباركة يستجاب عندها الدعاء، كما أن الدعاء في السحر
مرجو، ودبر المكتوبات، وفي المساجد».
ترجمه: «ابراهیم الحربی میگوید: قبر معروف الکرخی، دارویی آزموده شده است.
(ذهبی در توضیح آن میگوید) منظورش این است که دعای شخص درمانده، در نزد او پذیرفته
میشود، برای اینکه در نزد مکانهای متبرکه دعا اجابت میشود، به همان شکل که دعا
در هنگام صبح و بعد از نمازهای فرض و در مساجد امید پذیرفته شدن آن میرود».
سیر اعلام النبلاء از الذهبی ج 9 صص 343-344. [اضافۀ مترجم]
[15]- الخطیب در تاریخ
بغداد (1/123) این سخن را از المحاملی نقل کرده است. حافظ الذهبی در ترجمۀ امام
المحاملی در سیر اعلام النبلاء (15/258-260) میگوید و نص آن چنین است: «المحاملي: القَاضِي الإِمَام العَلاَّمَة المُحَدِّث الثِّقَة، مُسْند
الوَقْت أبو عبد الله الحُسَيْنُ بنُ إِسْمَاعِيْلَ بن مُحَمَّدِ بنِ
إِسْمَاعِيْلَ ابن سَعِيْدِ بنِ أبَان الضَّبِّيّ البَغْدَادِيّ المَحَامِلِيّ
مصَنّف "السُّنَن". مَوْلِدُهُ فِي أَوَّلِ سَنَةِ خَمْسٍ وَثَلاَثِيْنَ
وَمائَتَيْنِ... وَصَارَ أَسند أَهْل العِرَاقِ مَعَ التَّصَدُّرِ لِلإِفَادَة
وَالفُتْيَا سِتِّيْنَ سَنَةً. حَدَّثَ عَنْهُ: دعِلْج بن أَحْمَدَ،
وَالطَّبَرَانِيّ، وَالدَّارَقُطْنِيّ، وَأَبُو عَبْدِ اللهِ بنُ جُمَيْع، وَابْن
شَاهِيْن... قَالَ ابْنُ جَمِيْع الصيدَاوِي: كَانَ عِنْدَ القَاضِي المَحَامِلِيّ
سَبْعُوْنَ نَفْساً مِنْ أَصْحَاب سُفْيَان بن عُيَيْنَةَ. وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ
الدَّاوُوْدِيّ: كَانَ يحضر مَجْلِس المَحَامِلِيّ عَشْرَة آلاَف رَجُل. وَاستعفَى
مِنَ القَضَاء قَبْل سنَة عِشْرِيْنَ وَثَلاَثِ مائَةٍ، وَكَانَ مَحْمُوْداً فِي
وَلاَيته... قَالَ مُحَمَّدُ بنُ الإِسكَاف: رَأَيْتُ فِي النَّوْمِ كَأَنَّ
قَائِلاً يَقُوْلُ: إِنَّ اللهَ ليدْفَع، عَنْ أَهْل بَغْدَادَ البلاَء
بِالمَحَامِلِيّ.».
ترجمه: «المحاملی، قاضی، امام، محدث، ثقه، مسند
الوقت، ابو عبدالله الحسین بن اسماعیل البغدادی المحاملی، مصنفِ سنن... و مسند اهل
عراق بود و به مدت شصت سال تدریس میکرد و فتوا میداد. دعلج و الطبرانی و
الدارقطنی و ابن جمیع و ابن شاهین از او روایت کردهاند. ابن جمیع میگوید: نزد
قاضی المحاملی هفتاد تن از اصحاب سفیان بن عیینه حضور داشتند. و ابوبکر الداوودی میگوید:
در مجلس المحاملی ده هزار نفر شرکت میکردند. و قبل از سال 320 از منصب قضاوت
استعفا داد و در ولایتش خوب و نیکو بود... محمد بن اسکاف میگوید: در خواب دیدم که
انگار یکی میگوید: خداوند بخاطر المحاملی بلا را از اهل بغداد دور میسازد».
همچنین به تذکرة الحفاظ (3/824، 825) نگاه
کن.
[16]- الشفا بتعريف حقوق
المصطفى از قاضی عیاض، (2/85). [اضافۀ مترجم].
[17]- فاصلۀ بین حجر الأسود و در کعبه را ملتزم گویند
و چسپانيدن سینه و صورت و دست به آن قسمت را التزام گویند. [اضافۀ مترجم]
[18]- الموازنة از ابن
المواز، کتاب الحج، باب ما جاء فی الوداع. و تقی الدین السبکی در شفاء السقام في
زيارة خير الأنام، ص 63، این قول ابن المواز را نقل کرده است. [اضافۀ مترجم]
[19]- رؤوس المسائل وتحفة
طلاب الفضائل، ص 185. چاپ دار النوادر. [اضافۀ مترجم]
[20]- و کسانی که از محمد
بن حمید راضی بوده و بر او ثنا گفته است، احمد بن حنبل و یحیی بن معین و غیر اینان
هستند. احمد بن حنبل میگوید: «لا يزال
بالري علم ما دام بها محمد بن حميد يعني الرازي حيا»؛ «تا زمانی که محمد بن حُمَید در شهر رَی زنده است،
علم حدیث در آنجا پایدار است». و ابن عدی در الکامل از احمد بن حنبل ذکر کرده که
بخاطر استوار و صلابتش بر سنّت او را ثنا گفته است. و ابن حجر در التقریب میگوید: «حافظ ضعيف وكان ابن معين حسن الرأی فيه»؛ «حافظ است ضعیف است، و ابن معین نظرش دربارۀ او حسن
است». و الذهبی میگوید: «الحافظ،
وثقه جماعة والأولی تركه»؛ «حافظ است و جماعتی او را توثیق نمودهاند و رأی بهتر ترک نمودن اوست». و
الهیثمی در مجمع الزوائد میگوید: «وهو ثقة
وفيه خلاف»؛ «او مورد
اعتماد است و دربارهاش اختلاف نظر است». و همچنین میگوید: «وهو ضعيف وقد وثق»؛ «او ضعیف است اما توثیق هم شده است». و نهایت آنچه میتوان گفت این است که
این ماجرا نزد بعضی از علما مانند احمد بن حنبل و یحیی بن معین و الهیثمی و
دیگران صحیح است و نزد افراد دیگر ضعیف. و اگر این ماجرا جعلی یا باطل میبود، پس
کسانی که بر محمد بن حمید ثنا نگفتهاند، میبایست حکایت این ماجرا توسط محمد بن حمید
را ذریعه و راهی برای تبدیع او قرار میدادند، اما نگاه کنید به سخن ابن عدی که میگوید:
احمد بن حنبل بخاطر استواری و صلابت محمد بن حمید بر سنّت او را ثنا و مدح گفته
است.
[21]- کتاب المبسوط از
قاضی اسماعیل مفقود شده است و بعضی از مطالب کتاب او در دیگر کتابهای مالکیه نقل
قول شده است و این سخنش در المدخل از ابن الحاج (1/268) نقل شده است. [اضافۀ
مترجم]
[22]- مانند سلفی، اهل حدیث، فرقۀ ناجیه، غربا و... [اضافۀ مترجم].
[23]- امام ابن عقیل در باب توسل و طلب دعا از پیامبر
صلی الله علیه وسلم میگوید: «واجعل القبر تلقاء وجهك وقم مما يلي المنبر وقل: السلام
عليك أيها النبي و رحمة الله وبركاته ، اللهم صلّ على محمد وعلى ءال محمد إلى ءاخر
ما تقوله في التشهد الأخير ، ثم تقول: اللهم أعط محمدا الوسيلة والفضيلة والدرجة
الرفيعة والمقام المحمود الذي وعدته، اللهم صلّ على روحه في الأرواح وجسده في
الأجساد كما بلغ رسالاتك وتلا ءاياتك وصدع بأمرك حتى أتاه اليقين، اللهم إنك قلت
في كتابك لنبيك صلى الله عليه وسلم: ولو أنهم إذ ظلموآ أنفسهم جآءوك فاستغفروا الله واستغفر
لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما [سورة النساء: 64] وإني قد أتيت نبيك تائبا مستغفرا فأسألك أن توجب لي
المغفرة كما أوجبتها لمن أتاه في حياته، اللهم إني أتوجه إليك بنبيك صلى الله عليه
وسلم نبي الرحمة يا رسول الله إني أتوجه بك إلى ربي ليغفر لي ذنوبي، اللهم إني
أسألك بحقه أن تغفر لي ذنوبي، اللهم اجعل محمدا أول الشافعين وأنجح السائلين وأكرم
الأولين والآخرين».
ترجمه: «و قبر پیامبر صلی الله علیه وسلم را در روبروی
خود قرار داده و نزدیک منبر ایستاده و بگو: السلام علیک أیها النبي و رحمة الله و برکاته...
سپس بگو: پروردگارا! تو در کتابت به نبیات اینگونه فرمودهای و قول تو حق است: {اگر
آنها هنگامیکه بر خویشتن ستم میکردند، نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش میکردند،
و پیامبر برایشان طلب آمرزش میکرد، بیگمان الله را توبهپذیر مهربان مییافتند}
[النساء: 64] و من بتأکید به نزد
پیامبرت آمدهام در حالیکه توبهکنان
و طالب مغفرتت هستم، پس از تو درخواست دارم که مغفرتت را برای من لازم نمایی، به
همان شکل که برای کسانی که قبلاً در هنگام حیات پیامبر برای چنین کاری به نزد او میآمدند،
مغفرتت را برای آنان لازم و واجب گردانیدی. پروردگارا من با وسیله قرار دادن پیامبرت صلی الله علیه
وسلم که پیامبر رحمت است، و با توسل به او، به تو رو میکنم. یا رسول الله، من به
وسیلۀ تو به پروردگارم متوجه میشوم تا گناهانم
را ببخشاید. پروردگارا من به حق محمد از تو میخواهم که گناهانم را ببخشایی، خداوندا محمد را اولین شافعین و موفقترین درخواست کنندگان و گرامیترین
اول و آخر مخلوقاتت قرار بده».
نگاه
کن به: کتاب التذکرة في الفقه
علی مذهب الامام أحمد بن حنبل ، لابن عقیل . رقم 87 ، المکتبة الظاهریة بدمشق. و
(طبع: دار اشبیلیا للنشر و التوزیع ، ص 116 - 117).
[اضافۀ مترجم].
[24]- چنانکه ابن تیمیه در اقتضاء الصراط (1/337) میگوید: «ولو تحرى الدعاء عند صنم أو صليب أو
كنيسة يرجو الإجابة بالدعاء في تلك البقعة لكان هذا من العظائم... فقصد القبور
للدعاء عندها من هذا الباب بل هو أشد من بعضه».
ترجمه: «و اگر نزد صنم یا صلیب یا کنیسه برای دعا کردن
توقف کند و امید قبول شدن دعایش در آن مکان را داشته باشد، پس این کارش جزو گناهان
عظیم است... و قصد کردن قبور برای دعا کردن نزد آنها نیز از این باب است، بلکه از
بعضی از موارد فوق نیز شدید تر است». [اضافۀ مترجم].
[25]- الشفا بتعريف حقوق
المصطفى از قاضی عیاض، (2/85). [اضافة مترجم].
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر