۱۳۹۹/۱۲/۲۸

وهابیت، اسمی‌ است که خودشان بر خودشان گذاشته‌اند.

 

 

🖊نویسنده: استاد دکتر علی مقدادی

 

🖌 مترجم: مجاهد دین

 

بسم الله والحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وبعد:

آنچه معلوم است این است که مدعیان سلفیت خودشان نام وهابی را بر خودشان گذاشته‌اند و به آن راضی هستند و اکثر آنان را دیده‌ایم که به نامگذاری به اسم وهابیت تصریح کرده‌اند و آن را دوست دارند و از آن در کتاب‌هایشان و در مجالس علمی‌شان دفاع کرده‌اند.

 

🔹برای مثال در الدرر السنية في الأجوبة النجدية (1/566) چنین آمده است: «وصار بعض الناس يسمع بنا معاشر الوهابية ولا يعرف حقيقة ما نحن عليه».

ترجمه: «برخی از مردم در مورد ما جماعت وهابیت شروع به شنیدن کردند و حقیقت آنچه که ما بر آن هستیم را نمی‌دانستند».

 

🔹و نیز در همان کتاب (10/512) این سخنشان آمده است: «الرد علی من أنكر علی أهل الدعوة الوهابية إنكارهم الشرك».

🔸ترجمه: «رد بر کسانی که انکار وزیدن شرک توسط پیروان دعوت وهابیت را انکار می‌کنند».

 

🔹و نیز در همان کتاب (12/267) این سخنشان آمده است: «فلذلك الوهابية، يسمون مذهبم عقيدة السلف».

🔸ترجمه: «برای همین وهابیت، مذهبشان را عقیدۀ سلف می‌نامند».

 

🔹و نیز در همان کتاب (16/328) این سخنشان آمده است: «ومن محاسن الوهابية أنهم أماتوا البدع ومحوها».

🔸ترجمه: «و از زیبایی‌های وهابیت این است که آنان بدعت‌ها را از بین برده و محو کردند».

 

🔹و شخصی به نام احمد بن حجر بن محمد بن حجر بن احمد بن حجر بن طامی‌ بن حجر بن سند بن سعدون آل بوطامی‌ البنعلی (متوفی 1423 هـ) دربارۀ یکی از أمرای هند که اسمش سید أحمد بود صحبت می‌کند و می‌گوید: «فلما التقى بالوهابيين في مكة اقتنع بصحة ما يدعون إليه، وأصبح من دعاة المذهب، الذين تملكهم الإيمان، وسيطرت عليهم العقيدة... وبعد مرحلة من الجهاد استطاع هؤلاء المسلمون الوهابيون أن يقيموا الدولة الإسلامية على أساس من المبادئ الوهابية، بجهة البنجاب، تحت حكم الداعية السيد أحمد. ولم تلبث هذه الدولة طويلاً، حتى قضى عليها الاستعمار الإنكليزي في العقد الرابع من القرن التاسع عشر. ولكن الدعوة الوهابية ظلت قائمة هناك على يد خلفاء السيد أحمد من بعده، ولم يستطع المستعمرون أن ينالوا منها. ولا يزال الكثيرون من سكان هذه المناطق يدينون بالإسلام على المذهب الوهابي. وفي سومطرة ابتدأت الدعوة الوهابية سنة 1803م على يد أحد الحجاج من أهل الجزيرة، وكان قد عاد من الحج في نفس السنة، بعد أن التقى بالوهابيين، واطلع على صحة ما يدعون إليه. فلما عاد إلى وطنه ابتدأ دعوته، ثم تطورت الحركة إلى حروب طاحنة بين المسلمين والوهابيين، الذين أصبحوا قوة كبيرة في سومطرة، وبين غير المسلمين من سكانها الأصليين، حتى رأت حكومة الاستعمار الهولندية سنة 1821م أن تناهض هذه الحركة القوية، محافظة على كيانها ونفوذها هناك».

🔸ترجمه: «هنگامی‌که در مکه با وهابی‌ها ملاقات کرد، به قناعت رسید که آنچه وهابیت به سویش دعوت می‌دهد درست است و به این شکل به یکی از دعوت گران مذهب آنان که ایمان آنان را در برگرفته بود و عقیده بر آنان سیطره یافته بود تبدیل شد... و بعد از مرحله‌ای از جهاد، آن مسلمانان وهابی توانستند که دولتی اسلامی ‌بر اساس مبادی وهابیت در شهر پنجاب برپا کنند که تحت حکم داعی، سید احمد، بود، اما این دولت زیاد طول نکشید و استعمار انگلیسی در دهۀ چهارم از قرن نوزدهم آن را از بین برد، منتها دعوت وهابیت همچنان توسط جانشینان سید احمد باقی مانده بود و استعمارگران نتوانستند از آن خلاص شوند. و پیوسته بسیاری از ساکنان آن مناطق بر طبق مذهب وهابی به اسلام عمل می‌کنند. و در سوماترا (از شهرهای اندونزی) نیز دعوت وهابیت در سال 1803 میلادی بر دستان یکی از حجاج اهل جزیره آغاز شد، یعنی در همان سالی که از حج بر می‌گشت و بعد از ملاقات با وهابیان و اطلاع یافتن بر صحت آنچه که بدان دعوت می‌کردند. و هنگامی‌که به وطنش برگشت دعوتش را آغاز کرد تا اینکه حرکت او به جنگ‌های ویران کننده‌ای بین مسلمانان و بین وهابیان که اکنون تبدیل به قدرت بزرگی در سوماترا شده بودند، و بین غیر مسلمانان که ساکنان اصلی آنجا بودند تبدیل شد، تا اینکه حکومت استعمارگر هلند در سال 1821 میلادی چنین مصلحت دید که به این حرکت قوی که ایجاد شده بود حمله کند تا از کیان خود و نفوذی که در آنجا داشت محافظت نماید».

🗒نگاه کن به: محمد بن عبد الوهاب عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه (ص 78-79).

👈خدا به تو برکت دهد، به انتشار وهابیت در سرزمین مسلمان اندونزی نگاه کن که چگونه باعث بوجود آمدن جنگ‌های ویران کننده بین وهابیت و مسلمانان شد، چون آنان دینی را آورده بودند که نسل‌های گذشته با آن بیگانه بودند و قبل از آنان چنین عقیده‌ای در میان مسلمانان ناشناخته بود، و آنها به همین شکل پیوسته معتقد اند که تنها آنها هستند که دین و توحید را می‌شناسند و بلکه اصرار دارند که فقط آنها بر حق و بلکه بر ایمان هستند و غیر آنان کافر و مشرک هستند. و وارد هر سرزمینی که شده‌اند و به هر مکانی که رفته‌اند کارشان همین بوده است، آنان در اغلب سرزمین‌هایی که واردش شده‌اند سب تفرقه و اختلاف و پراکندگی بوده‌اند؛ با اینکه امنیت داشتن در سرزمین‌ها چیزی است که همه آن را می‌خواهند و خداوند متعال به اجتماع امر نموده و از تفرقه و اختلافی که بر اساس عصبیت و هوی باشد نهی کرده است

و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ﴾ [الأنفال: 46]

«و با همدیگر نزاع نکنید، که سست شوید، و قوت (و مهابت) شما از میان برود».

 

و می‌فرماید: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ [آل عمران: 103]

«و همگی به ریسمان الله (= قرآن و اسلام) چنگ زنید و پراکنده نشوید».

 

و از فساد و فسادانگیزی در زمین نهی کرده و دربارۀ مفسدان چنین فرموده است: ﴿وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ٢٠٥﴾ [البقرة: 205]

«و هنگامی‌که روی بر می‌گرداند و می‌رود (و یا به ریاستی می‌رسد) در راه فساد در زمین کوشش می‌کند و کِشت و نسل را نابود می‌سازد، و الله فساد و (تباهکاری) را دوست نمی‌دارد».

 

پس بر شخص مسلمان واجب است که در جهت اجتماع کلمه و یکی کردن صف‌ها تلاش کند چراکه شارع حکیم به آن امر کرده است.

 

🔹و دکتر محمد بن خلیل حسن هرّاس (متوفی 1395 هـ) کتابی به عنوان: «الحركة الوهابية» نوشته است و در این کتاب بر دکتر محمد البهی که وهابیت را نقد کرده بود رد داده است.

 

🔹 و شخصی به نام محمد حامد الفقی کتابی به عنوان: «أثر الدعوة الوهابية في الإصلاح الديني والعمراني في جزيرة العرب وغيرها» نوشته است.

 

🔹 و دکتر محمد الشّويعر کتابی به عنوان: «تصحيح خطأ تاريخي حول الوهابية» نوشته است.

 

🔹و شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب آل شیخ (متوفی 1293 هـ) می‌گوید: «فأبيتم علينا هذا كله، وقلتم هذا دين الوهابية ونعم هو ديننا بحمد لله».

🔸ترجمه: «همه اینها را بر ما رد کردید و گفتید این دین وهابیت است، و آری این دین ماست الحمد لله».

🗒نگاه کن به: عیون الرسائل والأجوبة علی المسائل (2/963) و نگاه کن به: مجموعة الرسائل والمسائل النجدية لبعض علماء نجد الأعلام (جزء سوم) (1/441).

🔹و شیخ عبدالعزیز بن عبدالله ابن باز (متوفی 1420 هـ) در فتاوی نور علی الدرب (3/153) می‌گوید: «الشيخ محمد بن عبد الوهاب رحمه الله الذي تنسب إليه الوهابية هو رجل قام في النصف الثاني من القرن الثاني عشر، يدعو الناس إلى ما قاله الله ورسوله، يدعو الناس إلى عقيدة السلف الصالح، من أتباع رسول الله صلى الله عليه وسلم والسير على منهج أصحابه في الأقوال والأعمال، وهو حنبلي المذهب ولكنه وفقه الله لدعوة الناس إلى إصلاح العقيدة، وترك الشرك بالله عز وجل، وترك البدع والخرافات التي قام بها وتخلق بها المتصوفة، أو أصحاب الكلام، فهو يدعو إلى عقيدة السلف الصالح، في العمل وفي العقيدة، وينهى عما عليه أهل الكلام من بدع، وما عليه بعض الصوفية الذين خرجوا عن طريق الصواب إلى البدع، فليس له مذهب يخالف مذهب أهل السنة والجماعة، بل هو يدعو إلى مذهب أهل السنة والجماعة فقط، فإذا دعوت أحدا إلى التوحيد ونهيته عن الشرك فقالوا الوهابية، قل نعم أنا وهابي وأنا محمدي أدعوكم إلى طاعة الله وشرعه، أدعوكم إلى توحيد الله، فإذا كان من دعا إلى توحيد الله وهابيا فأنا وهابي».

🔸ترجمه: «شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله کسی که وهابیت به او منسوب است، او مردی است که در نصف دوم از قرن دوازدهم بلند شد و مردم را به آنچه الله و رسولش می‌گویند دعوت کرد، مردم را به عقیدۀ سلف صالح از پیروان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دعوت کرد، و مردم را به حرکت کردن بر منهج اصحابش در اقوال و اعمال دعوت کرد، و او حنبلی مذهب بود منتها خداوند او را برای دعوت مردم به اصلاح عقیده و ترک شرک ورزی به الله عزوجل دعوت کرد!! و به ترک کردن بدعت‌ها و خرافاتی که صوفیه یا اصحاب کلام انجام می‌دهند دعوت کرد، پس او به عقیدۀ سلف صالح در عمل و در عقیده دعوت کرد و از آنچه اهل کلام از مبتدعان بر آن هستند نهی کرد، و از آنچه که بعضی از صوفی‌ها -که از راه صواب به سوی بدعت‌ها خارج شده‌اند- بر آن هستند نهی کرد، پس او مذهبی که مخالف با مذهب اهل سنت و جماعت باشد نداشت بلکه او تنها به مذهب اهل سنت و جماعت دعوت می‌کرد، پس اگر کسی را به توحید دعوت دادی و از شرک نهی کردی و گفتند: اینها وهابی هستند، بگو آری من وهابی هستم، من محمدی هستم و شما را به طاعت خداوند و به شرعش دعوت می‌کنم، شما را به توحید خداوند دعوت می‌کنم، پس اگر کسی که به توحید خداوند دعوت می‌کند وهابی باشد، پس من نیز وهابی هستم».

 

👈و در حقیقت وهابیت سلف صالح را آویزی کرده‌اند و هر عقیده و فکری که بخواهند را تماما بر آن آویزان می‌کنند، چنانکه ابن تیمیه پیشتر چنین کرده بود؛ چون تحقیق و استقراء ثابت کرده که بسیار بسیار از افکاری که آنان به آن معتقد هستند کوچک‌ترین ارتباطی به سلف صالح ندارد، و ما بسیاری از آن افکارشان را در دیگر کتاب‌هایمان بیان کرده‌ایم.

 

🔹همچنین شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز در فتاوی نور علی الدرب (3/154) می‌گوید: «فالوهابية هم هذا، الوهابية دعاة إلی توحيد الله».

🔸ترجمه: «پس وهابیت این است، وهابیت دعوت گران به سوی توحید خدا هستند».

 

🔹و همچنین ابن باز در فتاوی نور علی الدرب (1/24) می‌گوید: «أما الوهابية فهم أتباع الشيخ الإمام محمد بن عبد الوهاب بن سليمان بن علي التميمي رحمه الله، فهو إمام مشهور».

🔸ترجمه: «اما وهابیت، پس آنان پیروان شیخ امام محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان بن علی التمیمی رحمه الله هستند و او امام مشهوری است».

🔹و همچنین ابن باز در مجموع الفتاوی (1/228) می‌گوید: «وليست الوهابية حسب تعبير الكاتب بدعا في إنكار مثل هذه الأمور البدعية، بل عقيدة الوهابية: هي التمسك بكتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، والسير على هديه، وهدي خلفائه الراشدين، والتابعين لهم بإحسان، وما كان عليه السلف الصالح، وأئمة الدين والهدى، أهل الفقه والفتوى في باب معرفة الله، وإثبات صفات كماله ونعوت جلاله، التي نطق بها الكتاب العزيز، وصحت بها الأخبار النبوية، وتلقتها صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم بالقبول والتسليم. يثبتونها ويؤمنون بها ويمرونها كما جاءت، من غير تحريف ولا تعطيل، ومن غير تكييف ولا تمثيل، ويتمسكون بما درج عليه التابعون، وتابعوهم من أهل العلم والإيمان والتقوى، وسلف الأمة وأئمتها».

🔹ترجمه: «وهابیت چنانکه نویسنده گفته است نیست، اینکه آنها بدعتی در انکار امثال چنین امور بدعی باشند، بلکه عقیدۀ وهابیت همان تمسک به کتاب خدا و سنت رسولش صلی الله علیه وآله وسلم و حرکت کردن بر هدایت او و هدایت خلفای راشدین و تابعینشان به احسان، و آنچه که سلف صالح و امامان دین و هدایت و اهل فقه و فتوی در باب معرفت الله و اثابت صفات کمال و ویژگی‌های جلالش بر آن بودند هستند. آنها آنچه که کتاب عزیز به آن نطق کرده و اخبار نبوی درباره‌اش به صحت رسیده و یاران رسول خدا آن را تلقی به قبول کرده‌اند را اثبات می‌کنند و به آن ایمان دارند و همانطوری که وارد گشته است آن را می‌آورند بدون هیچ تحریف و تعطیل و تکییف و تمثیلی، و به آنچه که تابعین و تابع آنان از اهل علم و ایمان و تقوی و سلف امت و امامانشان بر آن صفات درج کرده‌اند چنگ می‌زنند».

 

🔹و در مجموع فتاوی عبدالعزیز بن باز (9/230) آمده است: «س: هل صحيح أن الوهابية تناصب آل البيت العداء، وأنها تنتقص من سيد الخلق، وما حقيقة الدعوة الوهابية؟ ولماذا تحارب بهذا الشكل؟ ج: الوهابية منسوبة إلى الشيخ الإمام محمد بن عبد الوهاب رحمه الله المتوفى سنة 1206 هـ، وهو الذي قام بالدعوة إلى الله سبحانه في نجد، وأوضح للناس حقيقة التوحيد والشرك، ودعا الناس إلى توحيد الله وإفراد العبادة له سبحانه، وترك التعلق على أصحاب القبور، ممن يسمون بالأولياء، ودعاؤهم من دون الله والاستغاثة بهم والاستعاذة بهم والنذر لهم».

🔸ترجمه: «سوال: آیا درست که وهابیت با آل بیت پیامبر صلی الله علیه آله وسلم دشمنی می‌کند؟ و اینکه آنها از مقام سید الخلق محمد صلی الله علیه وآله وسلم کم می‌کنند؟ و حقیقت دعوت وهابیت چیست؟ و چرا به این شکل مورد دشمنی قرار می‌گیرد؟  پاسخ: وهابیت به شیخ امام محمد بن عبدالوهاب رحمه الله متوفی سال 1206 هجری منسوب است، او کسی است که در نجد به دعوت کردن به سوی خدای سبحان بلند شد و حقیقت توحید و شرک را برای مردم واضح ساخت و مردم را به سوی توحید خداوند و تنها عبادت کردن برای او و ترک کردن تعلق داشتن به اصحاب قبوری که از آنها به عنوان اولیاء نام برده می‌شود، و آنان را به جای الله به فریاد می‌خوانند و به آنان استغاثه می‌کنند و به آنان پناه می‌برند و برایشان نذر می‌کنند، دعوت داد».

 

🔹و همچنین در مجموع فتاوی ابن باز (9/231) آمده است: «أن الوهابية يسيرون على منهج السلف الصالح من الصحابة رضي الله عنهم وأتباعهم بإحسان في العقيدة والقول والعمل، ويبغضون من خالف سيرتهم، وخرج عن نهجهم من سائر الطوائف، وهذا هو الحق الذي يجب على كل مسلم أن يسير عليه، ويعتقده ويدعو إليه».

🔸ترجمه: «وهابیت بر منهج سلف صالح یعنی صحابه رضی الله عنهم و کسانی که در عقیده و قول و عمل به نیکی از آنان پیروی کردند هستند، و کسانی که با سیرۀ آنان مخالفت کنند و از منهج آنان به سوی دیگر طوایف خارج شوند را بغض می‌ورزند، و این همان حقی است که بر هر مسلمانی واجب است که بر آن سیر نماید و به آن معتقد باشد و به سوی آن دعوت نماید».

🔹و شیخ محمد بن صالح بن محمد العثیمین (متوفی 1421 هـ) در مجموع فتاوی و رسائلش (3/60) می‌گوید: «وأما ما ذكره من مجادلة الطالب له، وقول بعضهم: إنه رجل وهابي، وإن الوهابية لا يقرون المدائح النبوية، وما إلى ذلك، فإننا نخبره وغيره بأن الوهابية -ولله الحمد- كانوا من أشد الناس تمسكا بكتاب الله وسنة رسوله -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- ومن أشد الناس تعظيما لرسول الله -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- واتباعا لسنته، ويدلك على هذا أنهم كانوا حريصين دائما على اتباع سنة الرسول -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- والتقيد بها، وإنكار ما خالفها من عقيدة، أو عمل قولي أو فعلي».

🔸ترجمه: «و اما اینکه آن طالب علم به او گفته است که: بعضی‌ها می‌گویند: فلان شخص مردی وهابی است، و اینکه وهابیت مدیحه خوانی بر پیامبر را قبول ندارند و دیگر چیزها، پس ما به او و غیر او خبر می‌دهیم که وهابیت شکر خدا از شدیدترین مردم در تمسک به کتاب خدا و سنت رسولش صلی الله علیه وآله وسلم هستند، و از شدید ترین مردم در تعظیم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و پیروی از سنتش هستند، و این موضوع که آنان دائما بر پیروی کردن از سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و به مقید شدن به آن حریص هستند و اینکه آنان عقیده یا عملی قولی یا فعلی که مخالف با سنت پیامبر باشد را انکار می‌کنند، تو را بر صحت این موضوع راهنمایی می‌کند».

 

🔹و همچنین در مجموع فتاوی ورسائل شیخ محمد بن صالح العثمین (13/143) آمده است: «وأما قول السائل: بأن من فعل هذا كان وهابياً، فإني أبلغ السامعين جميعاً بأن الوهابية ليست مذهباً مستقلاً أو مذهباً خارجاً عن المذاهب الإسلامية، بل إنها حركة لتجديد ما اندثر من الحق، وخفي على كثير من الناس، فهم في عقيدتهم متبعون للسلف، وفي مذهبهم في الفروع مقلدون للإمام أحمد - رحمه الله - ولا يعني ذلك أنه إذا تبين الصواب لا يدعون من قلدوه، بل هم إذا تبين لهم الصواب، ذهبوا إليه وإن كان مخالفاً لمن قلدوه؛ لأنهم يؤمنون بأن المقلد عرضة للخطأ، ولكن النصوص الشرعية ليس فيها خطأ. وبهذا تبين أن هذه الدعوى التي يقصد بها التشويه لا حقيقة لها، وأن الوهابية ما هي إلا حركة لتجديد ما اندثر من علم السلف في شريعة الله سبحانه وتعالى، وهي لا تخلو أن تكون دعوة سلفية محضة كما يعرف ذلك من تتبعها بعلم وإنصاف».

🔸ترجمه: «و اما این سخن سوال کننده که می‌گوید: هرکس چنین و چنان کند وهابی است، پس من به همۀ شنوندگان می‌رسانم که وهابیت مذهب مستقلی یا مذهبی خارج از مذاهب اسلامی‌ نیست، بلکه حرکتی برای تازه کردن حقایقی بوده که کهنه شده بود و بر بسیاری از مردم پنهان مانده بود. آنان در عقیدۀ‌شان پیرو سلف هستند و در مذهبشان در فروع مقلد امام احمد رحمه الله هستند، و البته به این معنا نیست که اگر آنان حق و صواب برایشان مشخص شود پس کسی که تقلیدش می‌کنند را ترک نکنند، بلکه اگر صواب برایشان تبیین شود به سوی آن می‌روند اگرچه هم مخالف با رأی کسی که از او تقلید می‌کنند باشد، چون آنان معتقد اند کسی که از او تقلید می‌شود در معرض خطا قرار دارد اما در نصوص شرعی خطا وجود ندارد. و به این شکل واضح می‌گردد که این ادعایی که هدف از آن تشویه است حقیقتی ندارد و وهابیت چیزی جز حرکتی برای تازه کردن علم سلف در شریعت خداوند سبحان که کهنه شده بود نیست، پس وهابیت چیزی جز دعوتی که سلفی محض باشد نیست چنانکه کسانی که با علم و انصاف از وهابیت پیروی می‌کند این را می‌داند».

 

🔹و امامشان سلیمان بن سمحان کتابی به عنوان: «الهدية السنية والتحفة الوهابية النجدية» نوشته است.

 

🔹در آن کتاب ص 47 چنین آمده است: «جواب أهل السنة النبوية في نقض كلام الشيعة والزيدية وهو رد علی بعض علماء الزيدية فيما اعترض به علی دعوة التوحيد الوهابية».

🔸ترجمه: «پاسخ اهل سنت نبوی در نقض کلام شیعه و زیدیه. و این پاسخ ردی است بر بعضی از علمای زیدیه در آنچه که بر دعوت توحید وهابیت اعتراض گرفته‌اند».

 

🔹و باز در آن کتاب ص 103 آمده است: «فصل الاحتجاح بالمرسل وردّ دعوی تكفير الوهابية لمن خالفهم مطلقا».

🔸ترجمه: «فصل: احتجاج کردن به فرستاده شده، و رد این ادعا که وهابیت کسی که با آنان مخالف کند را بطور مطلق تکفیر می‌کنند».

🗒نگاه کن به: جواب أهل السنة النبوية في نقض كلام الشيعة والزيدية (مطبوع ضمن الرسائل والمسائل النجدية، جزء چهارم، قسم اول)

 

🔹و در کتاب «المورد المعذب الزلال في كشف شبه أهل الضلال» در صفحۀ 300 فصلی آمده به عنوان: «من يقاتل الوهابية ومن يكفرون» و در صفحه 306 فصل دیگری آمده به عنوان: «الوهابية لا يكفّرون إلا بما أجمع العلماء علی أنه كفر».

🔹و امامشان عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان التمیمی ‌(متوفی 1285 هـ) دربارۀ ابن جرجیس می‌گوید: «وادّعی أنَّ الوهابية تكفّر الأمة المحمدية».

🔸ترجمه: «ابن جرجیس ادعا کرده که وهابیت امت محمدی را تکفیر می‌کند».

🗒نگاه کن به: کشف ما ألقاه إبليس من البهرج والتدليس علی قلب داود بن جرجيس صفحه 29.

 

🔹و در کتاب صيانة الإنسان عن وسوسة الشيخ دحلان صقحه 11 آمده است: «علم مما أجملناه أنّ قواعد الجهل التي بنی عليها الشيخ أحمد دحلال ردّه علی الوهابية».

🔸ترجمه: «از آنچه مختصرا آوردیم قواعد جهلی که شیخ احمد دحلان ردش بر وهابیت را بر آن بنا ساخته است، دانسته می‌شود (که چیستند)».

 

🔹و باز در آن کتاب صفحه 473 آمده است: «... ذكره السيد العلامة مولانا السيد صديق حسن سلّمه الله تعالی في كتابه إتحاف النبلاء، ما كان عليه الوهابية من الاتباع و الاجتهاد في الأصول والفروع».

🔸ترجمه: «سید صدیق حسن در کتابش إتحاف النبلاء، آنچه که وهابیت از اتباع و اجتهاد در اصول و فروع بر آن هستند را ذکر کرده است».

 

🔹و امامشان سلیمان بن سحمان بن مصلح بن حمدان بن مصلح بن حمدان بن مسفر بن محمد بن مالک بن عامر الخثعمی ‌التبالی العسیری النجدی در «الصواعق المرسلة الشهابية علی الشبه الداحضة الشامية» صقحه 197 می‌گوید: «ولو جهد أعداء الله ممن خالف الوهابية أن يستدركوا على الوهابية في أصول الدين وفروعه أنهم استدلوا على ما يذهبون إليه بحديث موضوع أو ضعيف لا يصح الاحتجاج به لما وجدوا إلى ذلك سبيلا، فضلا من الله ونعمة والله ذو الفضل العظيم».

🔸ترجمه: «و اگر دشمنان خدا از آنانی که با وهابیت مخالفت می‌کنند سعی کنند که در اصول و فروع دین بر وهابیت نقدی وارد نمایند، پس می‌بینی که آنها به حدیثی که موضوع است یا ضعیف است و احتجاج به آن درست نمی‌باشد، استدلال می‌کنند».

 

👈می‌گویم: بلکه علما با صدها کتاب بر وهابیت رد زده‌اند آن هم نه با حدیث موضوع، بلکه با قرآن عظیمی‌ که به زبان عربی نوشته شده است قرآنی که وهابیت مجاز را از آن برکندند و منکر مجاز در قرآن شدند و بر آنچه توهم کرده‌اند عقایدی بنا نمودند و مخالفش را تکفیر کردند و در اینجا به ابن سحمان جز این را نمی‌گوییم که: «از خودستا بر تو سلام باد».

 

🔹و باز امامشان سلیمان بن سحمان در «الضياء الشارق في رد شبهات الماذق المارق» صفحه 205 می‌گوید: «فمذهب الوهابية هو مذهب أهل السنة المحضة كالأمام احمد وذويه...».

🔸ترجمه: «پس مذهب وهابیت همان مذهب اهل سنت محض است، مانند امام احمد و شاگردانش».

 

🔹و نیز در صفحه 209 می‌گوید: «نعم قد اشتملت عقيدة الوهابية على إثبات الوجه واليد كما ثبت ذلك في الكتاب والسنة وأقوال أئمة السلف، كما هو معروف مشهور في عقائدهم، وفيما صنفوه من الرد على الجهمية وغيرهم من أهل البدع، وذكرنا من ذلك طرفاً فيما تقدم. وأما لفظ الجهة، وجعله سبحانه وتعالى جسماً فهذا من الكذب على الوهابية».

🔸ترجمه: «آری، عقیدۀ وهابیت صورت و دست را ثابت می‌کند چنانکه در کتاب و سنت و اقوال امامان سلف ثابت شده است، چنانکه این در عقایدشان و در تصانیفی که در رد بر جهمیه و دیگر اهل بدعت نوشته‌اند معروف و مشهور است و بعضی از آنها را ذکر کردیم. و اما لفظ جهت و جسم قرار دادن خداوند سبحان، پس این دروغ بستن بر وهابیت است».

 

🔹و نیز در صفحه 211 می‌گوید: «وهذا أيضاً من الكذب على الوهابية، فإنهم كانوا على مذهب أحمد بن حنبل... وهذا أيضاً كذب على الوهابية، فإنهم لا يكفرون المسلمين».

🔸ترجمه: «و این نیز دروغی بر وهابیت است چون آنان بر مذهب احمد بن حنبل هستند... و این نیز دروغی بر وهابیت است چون آنان مسلمانان را تکفیر نمی‌کنند».

 

🔹و نیز در صفحۀ 215 می‌گوید: «فأما كون الوهابية أبت إلا جعل استوائه سبحانه ثبوتاً على عرشه، واستقراراً وعلواً فوقه: فنعم، وبذلك أنزل الله كتبه وأرسل رسله، وأجمع على ذلك سلف الأمة وأئمتها».

🔸ترجمه: «و اما اینکه وهابیت جز این که استوای خداوند سبحان، ثبوت بر عرشش و استقرار و علو بر روی آن باشد را نمی‌پذیرد، پس آری، و کتب خداوند به همین نازل شده و رسولانش را به همین فرستاده است».

 

🔹و نیز در صفحۀ 301 می‌گوید: «فالحمد لله الذي أخذ بنواصي الوهابية فلم يسلکوا طريقة هؤلاء المغضوب عليهم والضالين».

🔸ترجمه: «پس سپاس برای خدایی که پیشانی وهابیت را گرفت و باعث شد طریقۀ عضب شدگان و گمراهان را در پیش نگیرند».

 

🔹و نیز در صفحۀ 357 می‌گوید: «بل الوهابية يضعون الآيات القرآنية في معانيها الصحيحة، ويسيرون على منهاج أئمة التفسير، ولا يؤولونها على ما يوافق أهواءهم».

🔸ترجمه: «بلکه وهابیت آیات قرآنی را در معنای صحیحشان قرار می‌دهند و بر منهج امامان تفسیر حرکت می‌کنند و مطابق با اهوایشان آن را تاویل نمی‌کنند».

🔹و نیز در صفحۀ 359 می‌گوید: «هذا كذب عليهم، وما علمنا أحداً قال بهذا من الوهابية».

🔸ترجمه: «این دروغی بر وهابیت است، و هیچ یک از وهابیت را نمی‌شناسیم که چنین چیزی گفته باشد».

 

👈چنانکه می‌بینید در کتاب «الضياء الشارق»، نویسندۀ وهابی‌اش به نام گذاری‌شان به وهابیت اقرار کرده است، و اما آن مسائلی که از وهابیت نفی کرده است، پس من گمان می‌کنم که او هوشیار نبوده و یا هنگام نوشتن کتابش خواب بوده و دچار خیالات شده است، بلکه برعکس آن درست است، آنان امت را جملتا تکفیر می‌کنند و جسمیت و جهت برای خداوند متعال قائل‌اند و هرگز بر مذهب امام احمد بن حنبل نیستند و می‌گویند خداوند بر روی عرشش استقرار یافته و آیات قرآنی را در معنای صحیحش قرار نمی‌دهند و آیات را مطابق با اهوائشان و از روی تعصب برای منهجشان و پیروی از هوایشان، تاویل می‌کنند.

 

🔹و باز امامشان سلیمان بن سحمان در کتاب «كشف غياهب الظلام عن أوهام جلاء الأوهام وبراءة الشيخ محمد بن عبدالوهاب عن مفتريات هذا الملحد الكذاب» صفحه 91 می‌گوید: «وأما الوهابية فهم يعلمون ويعتقدون أن الإله هو الذي تألهه القلوب ... فالوهابية يعلمون ويعتقدون أن هذه العبادات محض حق الله».

🔸ترجمه: «و اما وهابیت، پس آنان می‌دانند و معتقد اند که إله همانی است که قلب‌ها او را تأله نماید.. پس وهابیت می‌دانند و معتقد اند که این عبادت‌ها تنها حق الله است».

 

🔹و در صفحۀ 93 می‌گوید: «قدمنا حقيقة مذهب الوهابية وبينا أصوله بالأدلة الشرعية والبراهين العقلية».

🔸ترجمه: «حقیقت مذهب وهابیت را آوردیم و اصول آن را با ادلۀ شرعی و براهین عقلی بیان کردیم».

 

🔹و در صفحۀ 111 می‌گوید: «وأما انتساب الوهابية إلی مذهب أحمد فنعم».

🔸ترجمه: «و اما منستب بودن وهابیت به مذهب احمد، پس آری چنین است».

 

🔹و در صفحۀ 118 می‌گوید: «وإذا كان هذا هو معتقد الوهابية فأي عيب يوجه إليهم وأي بيان أوضح من هذا البيان؟».

🔸ترجمه: «و اگر اعتقادات وهابیت این باشد، پس چه عیبی متوجه آنان است و چه بیانی واضح‌تر از این بیان هست؟».

 

🔹و در صفحۀ 253 می‌گوید: «وكذلك ما ينسبونه عن الوهابية من الأكاذيب التي يشنعون بها وينفرون بها الناس عن الدخول في دين الله ورسوله ظلماً وعدواناً».

🔸ترجمه: «و به همین شکل است دروغ‌هایی که به وهابیت نسبت می‌دهند و بوسیلۀ آن بر وهابیت ایراد می‌گیرند و از روی ظلم و عدوان مردم را از وارد شدن به دین الله و رسولش (!) باز می‌دارند».

 

🔹و ابو سهل محمد بن عبد الرحمن المغراوی در کتاب: «موسوعة مواقف السلف في العقيدة والمنهج التربية» (ج 9 ص 462) می‌گوید: «قال رحمه الله: إنهم موتورون لهذه الوهابية التي هدمت أنصابهم ومحت بدعهم فيما وقع تحت سلطانهم من أرض الله».

🔸ترجمه: «او (مقصودش محمد البشیر الإبراهیمی ‌(متوفی 1385 هـ) است) رحمه الله می‌گوید: آنها از این وهابیتی که بت‌هایشان را درهم شکسته و بدعت‌هایشان را از بین برده است فرار می‌کنند».

 

🔹و در مجموعة الرسائل والمسائل النجدية (جزء چهارم، قسم، دوم ج 1 ص 835) این سخنشان آمده است: «الرد علی فرية: أن الوهابية يلزمون الناس تكفير آباءهم وأجدادهم».

🔸ترجمه: «رد بر این دروغ که وهابیت مردم را ملزم به تکفیر کردن پدران و اجدادشان می‌کنند».

 

👈پس وهابیت اسمی ‌است که پیروان محمد بن عبدالوهاب بر خودشان گذاشته‌اند و به آن راضی هستند و به آن اقرار می‌کنند که در حقیقت فتنۀ تاریکی است که مسلمانان را دردمند ساخته و استعمارگر منفور نیز در آن دمیده است تا آنجا کارهایی انجام دادند که از شدت ترسانکی آن، کودک را پیر ساخت، و انتساب آن به سلف صالح تنها انتساب اسمی ‌است نه انتساب منهج و عقیده، چون کارهایی که از زمان نشأتشان انجام داده‌اند دلالت قطعی دارد بر اینکه آنان هرگز بر منهج سلف صالح حرکت نکرده‌اند، و البته بسیاری از کارهای آنان بر منهج و روح و شریعت اسلام نیز دلالت ندارد.

🔹 امام احمد زینی دحلال (متوفی 1304 هـ) مفتی مکه مکرمه در کتاب أمراء البلد الحرام صفحۀ 297-298 دربارۀ آنان می‌گوید: «ولما دخلوا الطائف قتلوا الناس قتلًا عامًّا واستوعبوا الكبير والصغير، والمأمور والأمير، والشريف والوضيع، وصاروا يذبحون على صدر الأم الطفل الرضيع، وصاروا يصعدون البيوت يُخرجون مَن توارى فيها، فيقتلونهم، فوجدوا جماعة يتدارسون القرآن فقتلوهم عن آخرهم حتى أبادوا مَن فى البيوت جميعًا، ثم خرجوا إلى الحوانيت والمساجد وقتلوا مَن فيها، ويقتلون الرجل فى المسجد وهو راكع أو ساجد، حتى أفنوا هؤلاء المخلوقات، فويل لهم من جبّار السماوات، ولم يبق من أهل الطائف شرذمة قدر نيف وعشرين انحازوا إلی البيت الفتني، وترّسوه ومنعوه بالرصاص أن يصلوه، وجماعة في بيت الفعر يبلغون مائتين وسبعين قاتلوهم يومهم بما طال وشاغلوهم بكثرة النضال ثم قاتلوهم في اليوم الثاني والثالث فعلم ابن شكبان ان لا سبيل الى هؤلاء إلّا بالمكر والخديعة فراسلهم بالامان وقال لهم انكم في وجه ابن شكبان وعثمان وأعطوهم على ذلك العهود فكفوا عن القتال فادخلوا عليهم جماعة وأخذوا منهم السلاح وقالوا لهم حمله للمشركين غير مباح ثم أمروهم بالخروج لمقابلة الامير فلما مثلوا بين يديه أمر بقتلهم جميعا ففازوا بالشهادة وكان قتلهم بقوز يسمى دقاق اللوز وكان جماعة مفرقون في بيوت ذوي عيسى نحو الخمسين كانوا مترسين يرموﻧم برصاص فاخرجوهم أيضا بالامان والعهود على سلامة الارواح والرقاب دون بقية الاسباب ثم أخرجوهم الى وادي وج وتركوهم في البرد والثلج وما زالوا مكشوفي السوأتين حتى رموا عليهم اطمارا بالية من الكساء وجمعوا بين الرجال والنساء وصارت المخدرات في أسوء الحالات ثم عاهدوهم بعد ثلاثة عشر يوما على الدخول في الطين فصاروا يتكففون المسلمين فيعطون السائل الحفنة من ال ّ ذرة ملء الكف يقضمها وصار العربان كل يوم يدخلون الطائف وينقلون الاموال الى الخارج فنهبوا النقود والعروض والاساس والفراش ويتهافتون على ذلك ﺗافت الفراش فصارت الاموال في مخيمهم كامثال الجبال إلّا الكتب فاﻧم نشروها في تلك البطاح وفي الازقة والاسواق تعصف ﺑا الرياح وكان فيها من المصاحف والرباع ألوف مؤلفة ومن نسخ البخاري ومسلم وبقية كتب الحديث والفقه والنحو وغير ذلك من بقية العلوم شئ كثير ومكثت أياما يطؤﻧا بارجلهم لا يستطيع أحد أن يرفع منها ورقة وأخبرهم بعض شياطينهم ان عزيز الاموال مدفونة في المخابي فحفروا حفيرة في بعض المحال فوجدوا فيها عزيز المال مخبأ فظنوا ان جميع الدور كذلك فحفروا جميع بيوت أهل البلد قاصيها ودانيها وأخربوها من أسفلها وأعاليها حتى حفروا بيوت الخلاء والبالوعات فاخربوا تلك الربوع التي كالت عامرة بالانس والمسامرة فسبحان من بيده ملكوت كل شئ يخرج الحي من الميت ويخرج الميت من الحي وما هذه الدنيا إلّا موعظة واستبصار لاولي الفكر والاعتبار ليعلم أهل الدنيا ان نعيمها زوال وزخرفها محال أيّ محال وان القاطن فيها على جناج سفر فليتخذها جسر ممر ومن أراد الاعتبار فليعتبر ﺑذه القصة فقصة الطائف كانت على المسلمين أعظم غصة وكان حصول هذا الشر في ذي القعدة سنة ألف ومائتين وسبع عشرة».

🔸ترجمه: «هنگامی‌که وهابیان وارد شهر طائف شدند مردم را قتل عام کردند و بزرگ و کوچک و مامور و امیر و شریف و فرومایه را به یک شکل حساب کردند و بر سینۀ مادر طفل شیرخوارش را ذبح کردند و از خانه‌ها بالا رفتند و مردمی که در خانه‌هایشان پنهان شده بودند را بیرون می‌آوردند و می‌کشتند و جماعتی را یافتند که قرآن می‌خواندند و آنها را هم کشتند، و تمام کسانی که در خانه‌ها بودند را کشتند سپس به سوی بازار و مغازه‌ها و مساجد رفتند و هرکس که در آنجا بود را کشتند، و شخصی که در مسجد در حال رکوع یا سجود بود را می‌کشتند تا این که همۀ آن مخلقوات را نابود کردند. پس وای بر آنها از جبار آسمان‌ها. و از مردم طائف جز تعداد بسیار کمی‌که به بیست و اندی می‌رسید زنده باقی نماندند و آنها به خانۀ الفتنی پناه برده بودند که بوسیلۀ تیراندازی جلوی نفوذ وهابیان را گرفته بودند. و گروهی نیز در خانۀ الفعر بودند که تعدادشان به دویست و هفتاد نفر می‌رسید و وهابیان در طول آن روز با آنها جنگیدند و در روز دوم و سوم نیز با آنان جنگیدند تا اینکه ابن شکبان فهمید که جز با مکر و حیله نمی‌تواند به آنها دست یابد، برای همین نفری را پیش آنها فرستاد و گفت به آنها امان می‌دهد و به آنها گفت: شما در پناه ابن شکبان و عثمان هستید و بر این امان دادن نیز به آنها عهد و پیمان داد و به این شکل از جنگیدن با آنان دست کشیدند و گروهی از وهابیان بر آنها وارد شدند و سلاح‌ها را از آنان گرفتند و گفتند حمل کردن سلاح توسط مشرکان جایز نیست! سپس به آنان دستور دادند که برای مقابله با امیر بیرون بروند، هنگامی‌که در برابر امیر قرار گرفتند امیر دستور به کشتن همۀ آنان داد و به شهادت نائل شدند، و در تپه‌ای که دقاق اللوز نامیده می‌شد کشته شدند. و تعدادی از مردم نیز که نزدیک پنجاه نفر بودند خودشان را در خانه‌های فرزندان عیسی پراکنده ساخته بودند و آنها پشت دژها پناه گرفته بودند و وهابیان به آنها تیراندازی می‌کردند و آنها را نیز با دادن امان و پیمان به اینکه کشته نخواهند شد بیرون آوردند، سپس آنها را به وادی وج بردند و در سرما و برف رها کردند و همۀ آنان لخت و بدون لباس بودند تا اینکه کهنه‌پارچه‌هایی را برایشان پرت کردند و زن و مرد را با هم قاطی کرده بودند و چیزهایی که باید پنهان می‌شد در بدترین حالت بود. سپس بعد از سیزده روز با آنها پیمان بستند که وارد خاک شوند و مسلمانان را به گدایی انداختند و به کسی از آنان که درخواستی می‌کرد یک مشت ذرت می‌دادند. و دُرُشکه‌ها هر روز وارد طائف می‌شدند و اموال مردم را به بیرون شهر منتقل می‌کردند، و به این شکل پول مردم و آبرو و اساس و فراش مردم را غارت و چپاول کردند و درشکه‌های حامل اموال مردم یکی پس از دیگری می‌آمدند تا اینکه همانند یک کوه بزرگ شده بود، بغیر از کتاب‌ها که آنها را پاره کردند و در آب و در بازراها و کوچه‌ها ریختند و باد آن را با خود می‌برد. هزاران مصحف و کتاب بود که در میان آنها نسخه‌های صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب حدیث و فقه و نحو و بسیاری دیگر از کتب علمی‌ وجود داشت و روزها گذشت و آن کتاب‌ها زیر پاها له می‌شدند و هیچ کس نمی‌توانست یک ورق از آنها را بردارد و بعضی از شیاطینشان به وهابیان خبر دادند که اموال گران قیمت و عزیزشان (مانند طلا و جواهرات) در مخیبه‌ها پنهان شده است و از این رو بعضی از مکان‌ها را کندند و اموال پنهان شده را پیدا کردند و گمان کردند که همۀ خانه‌ها باید چنین گنجینه‌هایی در آن پنهان شده باشد برای همین تمام خانه‌های دور و نزدیک شهر را کندند و به این شکل زیر و روی خانه‌ها را خراب کردند حتی دستشویی‌ها و چاه‌ها را نیز کندند و به این شکل آن سراهایی که با زندگی کردن مردم در آن آباد گشته بودند را خراب کردند. چه پاک است آن خدایی که ملکوت همه چیز به دست اوست، زنده را از مرده بیرون می‌آورد و مرده را از زنده، و این دنیا جز موعظه و عبرتی برای صاحبان فکر و اعتبار نیست تا اهل دنیا بدانند که نعیم آن از بین می‌رود و زیبایی‌های آن تمام می‌شود و اینکه ساکن آن باید همانند مسافری باشد که به اندازه سفرش از آن برگیرد. و هرکس می‌خواهد عبرت بگیرد پس به این قصه عبرت گیرد، چراکه قصۀ طائف برای مسلمانان غصۀ بسیار بزرگی بود و این شر و بلا در ذی القعده سال هزار و دویست و هفده رخ داد».

👈و اگر کسی بخواهد در کلام امام احمد زینی دحلان شک وارد کند پس من او را به کتاب تاریخ وهابیت به نام «عنوان المجد في تاريح نجد» از امامشان و مورخشان عثمان بن عبدالله بن بشر حواله می‌کنم، در این کتاب جرایم و حمله‌های آنان به موحدین در اغلب شهرهایی که واردش شده‌اند تاریخ نگاری شده است، تا جایی که مخالفان دعوت وهابیت را به مرتد و گمراه وصف کرده است و برای همین خون و مال و آبروی آنان را مباح دانستند.

و به راستی که وهابیت لباس سلف را پوشیده و ادعای حرص بر توحیدی دارد که از آن جز اسمش را نمی‌داند، و پناه بر خدای متعال.

 

🔹و در ابجد العلوم صفحه 679-680 امام محمد صدیق خان از امام محمد بن ناصر الحازمی ‌نقل کرده که او دربارۀ محمد بن عبدالوهاب گفته است: «وأشهر ما ينكر عليه خصلتان كبيرتان: الأولى: تكفير أهل الأرض بمجرد تلفيقات لا دليل عليها وقد أنصف السيد الفاضل العلامة: داود بن سليمان في الرد عليه في ذلك. الثانية: التجاري على سفك الدم المعصوم بلا حجة ولا إقامة برهان».

🔸ترجمه: «مشهور ترین چیزهایی که بر او (محمد بن عبدالوهاب) انکار ورزیده شده است دو خصلت هستند: یکی: تکفیر کردن مردم زمین به مجرد سخنان به هم آمیخته‌ای که دلیلی بر آن وجود ندارد، و به راستی که سید فاضل علامه داود بن سلیمان در ردی که بر او در اینباره نوشت منصف بود. و دوم: جرأت یافتنش و اقدام کردنش بر ریختن خون معصوم بدون هیچ حجتی و بدون اقامۀ برهانی».

 

🔹و الشوکانی در البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع (ج 2 ص 5-6) دربارۀ پیروان محمد بن عبدالوهاب می‌گوید: «ولكنهم يرون أن من لم يكن داخلا تحت دولة صاحب نجد وممثلا لأوامره خارج عن الإسلام ولقد أخبرني أمير حجاج اليمن السيد محمد بن حسين المراجل الكبسي أن جماعة منهم خاطبوه هو ومن معه من حجاج اليمن بأنهم كفّار و أنهم غير معذورين عن الوصول إلى نجد لينظر في إسلامهم فما تخلصوا منه إلا بجهد جهيد».

🔸ترجمه: «منتها آنها بر این دیدگاه هستند که هرکس زیر حکم دولت صاحب نجد در نیاید و به اوامر او پایبند نشود، پس او از دین اسلام خارج گشته است. به تحقیق که امیر حاجیان یمن به نام سید محمد بن حسین المراجل الکبسی به من خبر داد که جماعتی از وهابیان با او و همراهانش از حجاج یمن برخورد کردند و به آنها گفتند که شما کافر هستید و از اینکه خودتان را به نجد نرسانده‌اید تا در صحت و درستی اسلامتان نظر کرده شود، عذری ندارید! و با زحمت فراوان توانستند که خودشان را از دست آن وهابیان خلاص کنند».

🔹و شیخ احمد بن زینی دحلان در الدرر السنية في الرد علی الوهابية (ص 42-43) می‌گوید: «كان محمد بن عبد الوهاب الذي ابتدع هذه البدعة يخطب للجمعة في مسجد الدرعية ويقول في كل خطبة : ومن توسل بالنبي فقد كفر. وكان أخوه الشيخ سليمان بن عبد الوهاب من أهل العلم فكان ينكر عليه إنكارا شديد في كل ما يفعله أو يأمر به ولم يتبعه في شئ مما ابتدعه وقال له أخوه سليمان يوما: كم أركان الإسلام يا محمد بن عبد الوهاب ؟ فقال خمسة، فقال أنت جعلتها ستة، السادس : من لم يتبعك فليس بمسلم هذا عندك ركن سادس للإسلام. وقال رجل آخر يوما لمحمد بن عبد الوهاب : كم يعتق الله كل ليلة في رمضان ؟ فقال له يعتق في كل ليلة مائة ألف، وفي آخر ليلة يعتق مثل ما أعتق في الشهر كله، فقال له لم يبلغ من اتبعك عشر عشر ما ذكرت فمن هؤلاء المسلمون الذين يعتقهم الله تعالى وقد حصرت المسلمين فيك وفيمن اتبعك، فبهت الذي كفر. ولما طال النزاع بينه وبين أخيه خاف أخوه أن يأمر بقتله فارتحل إلى المدينة المنورة وألف رسالة في الرد عليه وأرسلها له فلم ينته وألف كثير من علماء الحنابلة وغيرهم رسائل في الرد عليه وأرسلوها له فلم ينته. وقال له رجل آخر مرة وكان رئيسا على قبيلة بحيث إنه لا يقدر أن يسطو عليه ما تقول إذا أخبرك رجل صادق ذو دين وأمانة وأنت تعرف صدقه بأن قوما كثيرين قصدوك وهم وراء الجبل الفلاني فأرسلت ألف خيال ينظرون القوم الذين وراء الجبل فلم يجدوا أثرا ولا أحدا منهم بل ما جاء تلك الأرض أحد منهم أتصدق الألف أم الواحد الصادق عندك فقال أصدق الألف فقال له إن جميع المسلمين من العلماء الأحياء والأموات في كتبهم يكذبون ما أتيت به ويزيفونه فنصدقهم ونكذبك فلم يعرف جوابا لذلك وقال له رجل آخر مرة هذا الدين الذي جئت به متصل أم منفصل فقال له حتى مشايخي ومشايخهم التي ستمائة سنة كلهم مشركون فقال له الرجل إذن دينك منفصل لا متصل فعمن أخذته فقال وحي إلهام كالخضر فقال له إذن ليس ذلك محصورا فيك كل أحد يمكنه أن يدعي وحي الالهام الذي تدعيه ثم قال له إن التوسل مجمع عليه عند أهل السنة حتى ابن تيمية فإنه ذكر فيه وجهين ولم يذكر أن فاعله يكفر».

🔸ترجمه: «محمد بن عبدالوهاب که سازندۀ این بدعت بود، در مسجد درعیه خطبۀ جمعه را می‌خواند و در هر خطبه می‌گفت: هرکس به پیامبر توسل کند پس کافر شده است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب از اهل علم بود و در هر آنچه محمد بن عبدالوهاب انجام می‌داد یا به آن امر می‌کرد شدیدا بر او انکار می‌ورزید و در هیچ یک از چیزهایی که بدعت نهاده بود از او پیروی نمی‌کرد، یک روز برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تاست ای محمد بن عبدالوهاب؟ او گفت: پنج تا. سلیمان گفت: اما تو آن را شش تا قرار داده‌ای، ششم آن این است که هرکس از تو پیروی نکند پس مسلمان نیست و این رکن ششم اسلام در نزد توست. و یک روز مردی به محمد بن عبدالوهاب گفت: خداوند هر شب در ماه رمضان چند نفر را از آتش آزاد می‌کند؟ محمد بن عبدالوهاب به آن مرد گفت: خداوند در هر شب صد هزار نفر را از بند آتش آزاد می‌کند و در شب آخر رمضان به اندازۀ تمام ماه، آزاد می‌کند. آن مرد به او گفت: اما تعداد پیروان تو به یک صدم آنچه که ذکر کردی هم نمی‌رسد پس این مسلمانانی که خداوند متعال آنان را آزاد می‌کنند کی هستند در حالی که تو مسلمانان را در خودت و پیروانت محصور کرده‌ای؟ و به این شکل آنکه کافر شد بهت زده ماند! و وقتی که نزاع بین او و برادرش طول کشید برادرش ترسید که مبادا دستور به کشتن او بدهد و برای همین به مدینۀ منوره رفت و در آنجا رساله‌ای در رد بر او نوشت و آن رساله را برای او فرستاد اما بیدار نشد، و بسیاری از علمای حنابله و غیر آنان رسائلی در رد او نوشتند و برایش فرستادند اما بیدار نشد. و یک بار مردی که رئیس قبیله‌ای بود طوری که محمد بن عبدالوهاب نمی‌توانست بر او دست یابد، به او گفت: اگر شخصی صادق و دین‌دار و امانت‌دار که تو راست گویی او را می‌شناسی به تو بگوید که لشکر بزرگی پشت فلان کوه است و قصد جان تو را کرده‌اند و تو هزار سوارکار را بفرستی تا آن لشکری که پشت کوه است را ببینند اما آنها هیچ اثری از آنها و حتی یک نفر از آنها را هم نبینند، و بلکه از پشت آن کوه هیچ کس از آنان هم به طرف تو نیاید، آیا تو آن هزار نفر را تصدیق می‌کنی یا آن یک نفری که در نزد تو راستگو است؟ محمد بن عبدالوهاب گفت: آن هزار نفر را تصدیق می‌کنم. آن مرد به او گفت: خب تمام مسلمانان از علمای زنده‌اش گرفته تا مردگانش در کتاب‌هایشان آنچه تو آورده‌ای را تکذیب می‌کنند و آن را تقلبی می‌دانند پس ما آنها را تصدیق می‌کنیم و تو را تکذیب می‌کنیم، و محمد بن عبدالوهاب پاسخی برای آن نداشت. و یک بار مردی به او گفت: آیا این دینی که آوردی متصل است یا منفصل؟ محمد بن عبدالوهاب به او گفت: مشایخ من و مشایخ مشایخ من تا ششصد سال همگی مشرک هستند.

آن مرد به او گفت: پس دین تو منفصل است نه متصل، پس تو دینت را از چه کسی گرفته‌ای؟ محمد بن عبدالوهاب گفت: وحی و الهام است مانند خضر، آن مرد به او گفت: چنین چیزی تنها در تو محصور نیست و هرکس می‌تواند ادعا کند که آن وحی و الهامی‌که تو ادعایش می‌کنی به او نیز می‌شود. سپس به او گفت: بی‌گمان توسل نزد اهل سنت مورد اجماع است حتی ابن تیمیه که درباره‌اش دو وجه ذکر کرده و نگفته که انجام دهندۀ آن کافر است».

 

👈 و با همۀ آنچه که بیان شد، اما وهابیت گمان می‌کنند که آنها فرقۀ ناجیه هستند و فقط آنها موحد هستند نه کسی جز آنها و اینکه محمد بن عبدالوهاب کسی است که پایه‌های توحید را برافراشته است و او شیخ الاسلام و مجدد دین خداوند متعال است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نصیحتی دلسوزانه برای صلاح مهدوی و هم فکرانش؛

    ♦️ چند سال پیش که وهابیان اهل غلو و افراط، احساس کردند که میدان برایشان خالی شده و تا آینده ای نزدیک بر دنیای اسلام مسلط می شوند، اهل ...